نویسنده: عبدالله سلاحی
یکی از نقاط بحرانی بسیار مهم در جنبش «زن، زندگی، آزادی» که بهتر است بخاطر دفاع از هویت آزادیطلبانه آن، به «ژن، ژیان، ئازادی» برگردانیم، قابل مصادره بودنش به دست افکار فاشیستی و ناسیونالیستی ایرانی است.
فاشیسمی که بر فراز جامعه ایرانی در حال پرواز است با پرچم جنبش ژن، ژیان، ئازادی و ادعای حق زن خودش را سر و سامان میدهد. شاید این سرنوشت همه جنبشهای مردمی است، وقتیکه به هر نیروی مرتجعی، اجازه میدهد به رنگ آن در آمده و از جایش سخن بگوید.
البته وجود این نقطه بحرانی، همچنان بیانگر افول جنبش است. افول نیروهای رادیکالی که بر علیه هر نوع شکلدادن و برساختن قد علم میکردند.
این شاخصه خودخواهی در برابر هر آن چیزی که او را زیر سئوال ببرد، مرگبارانه سکوت میکند و یا هم سعی دارد، همهی نقاط اشتراک ممکن را از بین برده و دنبال همگونیهای مطلق بگردد.
فاشیسم ایرانی از قضا در همسایگی خود جغرافیایی را میشناسد که هر موقع هوس خودپسندی به سرش زد، میرود سراغ مردم آن و با تحقیر و توهین آنان، خودپسندیها و شوق خود به یگانگی را ارضا میکند.
من، این نکات را در جنبش اخیر که در ایران شکل گرفت، زمانی متوجه شدم که در برابر موجهای شدیداً فاشیستیِ (بیگانهستیز) افغانستانیستیز، قرار گرفتم.
هرگز نمیتوان فراموش کرد که با وجود تجربه جنبشی چون «ژن، ژیان، ئازادی»، جنبشی که توانسته بود آزادی را بعنوان یک مطالبه رادیکال بین همه مردم، طرح کند؛ چندینبار موج افغانستانیستیزی شکل گرفت که نتیجتاً جنایاتی چون «افغانیسوزان» را بدست همین مردم به اصطلاح معترض به نابرابری، رقم زد.
و این پرسش را که چگونه ممکن است با فاصلهی زمانی بسیار کم از یک جنبش رادیکال مردمی که مناسبات اجتماعی را از نو تعریف میکند و با ریشههای ستم در تقابل است؛ جنایتی مثل حمله با چاقو، بیل و کلنگ و چماق به خانههای مهاجران، صورت بگیرد را با خود به همراه آورد.
و براستی چگونه میتوانی، دم از زن، زندگی، آزادی بزنی ولی با نشر و پخش اخباری گواه بر زاد و ولد عدهای مهاجر، چنان دچار شوک و از هم گسیختگی شوی که بروی در خیابانها، هرچه مهاجر افغانستانی دیدی را چاقوکاری کنی؟!
مرد، میهن، آبادی
شروع آن با به میدان آمدن شعار «مرد، میهن، آبادی» بود. این شعار که یکی از افراطیترین و فاشیستیترین جریانهای سیاسی ایران، طرفدارش شد، نخستین کاری که کرد، حذف زن و شعاری بود که تماماً بیانگر حضور زنان و اهمیت مبارزه زنان بود.
بنظر من، وقتیکه که با وجود مقابلههای بسیار، این شعار توانست وارد جنبش شود و در بسیاری از تجمعات ایرانیها، سر داده شود، دیگر اضطراب پیش از فروپاشی، غیر قابل اجتناب شد و بسیاری از مبارزان را که طرفدار شعار ژن، ژیان، ئازادی، بودند، فرا گرفت.
وقتی درون جنبشی زنانه، فوراً آلترناتیو ساختند و علیه خودش ایستادند از آن برای مذاکرات و گفتوگوها با دولتها، استفاده کردند و در نهایت، چیزی جز یکسری نام و نشان شخصی برای عدهای باقی نماند.
اینجا بود که دیگر، زن اهمیت سیاسی اش را در این جنبش از دست داد و تبدیل شد به نماد آرمانی بازگشت به، به اصطلاح دوران طلائی شاهنشاهی… دیگر، مبارزه علیه حجاب، نه به تظاهرات زنان در روز هشتم مارس که در سال 57 انجام شد، بلکه به کشف حجاب رضا شاه گره خورد.
جنبش ژن، ژیان، ئازادی که در برابر همه تاریخ ستم بر پا شده بود، رفته رفته با حذف زنان و سر دادن شعار آلترناتیو مرد، میهن، آبادی، از شکل افتاد و گرهخورده به نیروی سیاسیای شد که نه تنها پی احیای حکومت پدری است؛ بلکه به واسطه همین پدرسالاری، به زنان بعنوان افراد آزاد و دارای اراده برای پوشش نیز نگاه نمیکند( اشاره به اجباری بودن کشف حجاب).
اگر حکومت اسلامی با پوشاندن نمادهای خودش بر زن(حجاب اجباری)، حاکمیتش را بر تن او بنیاد میگذارد؛ طرفداران سیاست اجباری کشف حجاب، حکومت شان را بر تن زن با نمادها و لباسهای مخصوص خودشان احیا میکنند.
زن، در این موقعیت، هیچ تغییری نمیکند؛ این حکومتها هستند که بر روی او خودشان را جابجا میسازند. حکومتها بر روی بدنها ایجاد میشوند.
فاصله کوتاهِ روسریسوزان تا افغانیسوزان
زندگی از جنبشی که معنا و اهمیت دادن به زندگی را تا آنجا پیش برد که یکی از بهترین نمادهایش، بچه یوزی بنام پیروز شد، زمانی رخت بربست که موجهای سهمگین بیگانهستیزی راه افتاد اما؛ هیچ خبری از حمایت نبود.
و البته فقط این هم نماند، دیدیم عدهی بسیاری از مردم که امید میرفت علیه هر گونه نابرابری باشند، تصمیمات جمهوری اسلامی بر اخراج اجباری مهاجران را ستودند و به این هم بسنده نکردند؛ خودشان صد مرتبه ظالمانهتر، وارد معرکه شدند و خانههای مهاجران را آتش زدند.
این مرحلهای است که دیگر «زندگی»، اهمیتی برای این جنبش ندارد؛ زیرا، زندگی تا زندگی برایش فرق دارد. یک زندگی ایرانی، میتواند اهمیت بسیار داشته باشد ولی در مقابل، زندگی افغانی، هیچ نیست و باید آن را از بیخ و بن کند و سوزاند و یا لااقل باید در برابر این عمل سکوت کرد.
«افغانی» لکهای بر گونهی ایرانی
بنظر میرسد، افغانستانیها و ستمی که بر آنها میرود، هر گونه اکت و ادای انقلابی و اعتراضی را در ایران ناممکن ساخته است؛ زیرا یکی از مهمترین معیارهای برابری آن جامعه شدهاند؛ و باز زیرا آنان فرودستانی هستند که هرچقدر هنرمندانه به فیگور اعتراضیات پرداخته باشی؛ همین که میبینی شان، همینکه از ساختمانهای در حال ساخت بیرون میشوند و در صف نانوایی و غیره حضور مییابند:
محرومیتی که دامنگیر شان است، کل آن برابری ویژهی ات را به دلیل بیرونی بودن، به دلیل همواره بیگانه و دیگری بودن، حتی از دیموکراتیکترین مطالبات تو، زیر سئوال میبرند. محیط و شیوهی زیست شان، یک وجه انتقادی در برابر توست.
تو هرچقدر هم مدعی برابری و مبارزه باشی، باز هم در برابر یک افغانستانی، برتر و آدمتری. تو با اینکه فیگور اعتراضی بخود گرفتهای و مدعی چپی بودن هم هستی، مثل همه ناسیونالیستهای فاشیست ایرانی در قبال مهاجران، میگویی؛ این افغانستانیها باعث و بانی بدبختیهای ما هستند:
ما که « هزینه خونین دادیم تا یک تصویر سکولاریستی، مدرن عدالتخواه به جهان از مبارزه علیه اسلام سیاسی بدهیم»، شما افغانیهای عقبمانده «تصویری از مبارزه زن در خاورمیانه مید[هید] که به ضرر جنبش حق زن در ایران است».
همین نگرش است که حتی مرزهای جغرافیایی و سیاسیاش را درهم میشکند و به تو این حق را میدهد که بعنوان ترسیمگر این تصویر والا از زن مبارز، عدهای را که میگویی عقب مانده هستند، منزجر کننده و ننگآورند؛ مهاجری در بوم خود بدانی و دستور اخراج شان را بدهی.
تو همواره آنان را مهاجرانی غیرقانونی در سرزمین خودت میدانی و مثل یک شهروند قانونی از جایگاه بالا مینگری؛ مثل صورت کامل و برازندهای که لکهای در خود یافته باشد.
یا هم، ایران، بعنوان مرکز مبارزات خاورمیانه (با همان شکل خمینیوارش) و جنبش زن، زندگی، آزادی، بعنوان جنبش مسلط ( با همان شکل و شمایل انقلاب اسلامی) و دارای حق تعیین تکلیف، به یکباره از دهان تو فورم و استراتیژی «صدور انقلاب» را میگیرد.
تو دانسته یا نادانسته، تمام الگوهای تربیتی و ذهنیتی خودت را که زیر دههها، سلطه جمهوری اسلامی درونی کردهای، تمام آن خوی فاشیسم ایرانی را که از آریائیسم به ارث بردهای، یک به یک در شکل برساختهات، تکرار میکنی.
با همان چماق و گالن بنزین بدستان همراه میشوی، و میگویی:
«…شما که میلیونی دارید در خاک[مان] زندگی میکنید…» یا «خجالت بکشید»، بتمرگ[ید]، «توی چهاردیواری اختیاری خانه[تان]» بروید، گم شوید و یا از ما یاد بگیرید:
بله، تو میتوانی فعال چپ و کمونیست هم باشی ولی؛ وقتیکه خودپسندیهای ایرانیات گل میکند، سراغ زنان افغانستان -بقول خودت عقبماندهها- بروی، پسگردنی بزنی و مثل همه ناسیونالیستها و فاشیستها برای چاشنی و تحقیر بیشتر به آوارگی و بدبختی شان اشاره کنی و با پوز بگویی:
« خجالت بکشید بابا! در همسایگی شما که میلیونی دارید در خاکش زندگی میکنید…» ما علیه حجاب ایستادهایم.
و وقتی، همین بالامرتبگیهای ایرانی بودنت را بعنوان نمونه اعلی مبارزه با نابرابری در منطقه مطرح کردی، بگویی:
ما «هزینه خونین دادیم تا یک تصویر سکولاریستی، مدرن عدالتخواه به جهان از مبارزه علیه اسلام سیاسی بدهیم» ولی شما افغانستانیهای عقبمانده، این تصویر سکولاریستی و مدرن عدالتخواه را با بیشایستگی دارید تخریب میکنید. شما مایه ننگ ما هستید؛ شما به این درجه اعلی از انسانیت نرسیدهاید و این جنبش حق زن( البته بقول خودت) را از بین میبرید؛ این شکل برازنده از زن را که ما برای جهان ساختهایم.
و پس از این همه توهین و تحقیر، چقدر این جمله، شبیه به آن جملهی همیشگی « برو گمشو افغانی کثافت» میشود:
«میخواهی این ننگ را روی سرت بیندازی بتمرگ توی چهاردیواری اختیاری خانهات….».
تو برای پاسداری از تصویر سکولاریستی و مدرن عدالتخواه خودت از زن خاورمیانهای، افغانی «عقب مانده» را بجای همان فحش همیشگی و الگوی واقعیات موقع خطاب به یک افغانستانی؛ «افغانی کثافت» میگذاری و میگویی، تو تصویر من را خراب میکنی. تو مثل یک آشغال داری فضا را کثیف میکنی.
و «بتمرگ توی چهاردیواری خانهات» بجای «برگمشو» قرار میگیرد تا جملهات را کامل کنی:
«افغانی کثافت
برو گمشو!».
جنبش مسلط بر ایران، فاشیسم خواهد بود؟!
و اما پرسشی که طرح شده بود، اینجا دوباره احیا میشود. آنجا در رابطه با سکوت «جشن افغانیسوزان»، به دلیل بیرونی بودن افغانستانیها، شاید چندان نمیتوانست خودش را بروز بدهد، ولی؛ اکنون که جنبش زن، زندگی، آزادی، سکوی بالایی و تخت جمشیدی ایرانیِ چپ و سلطنتطلب، باهم شده، تا با بالا شدن و تکیهزدن بر آن، دیگران را حقیر و کوچک بنگرند، این پرسش گریبانگیر همه آن فعالین واقعی و آزادیخواه خواهد شد:
آیا این جنبش، میرود تا به نمادهای ناسیونالیستی و خودبرتربینی ایرانیان بدل شود و خبر شکست ایران اعتراضی و انقلابی را در برابر جنبش فاشیسم، اعلام کند؟!
از آنجایی که نیروهای مرتجع و فاشیستی دست زیادی در این جنبش دارند، چنین چیزی بعید بنظر نمیرسد. ولی نکته مهم آن، نقش انتقادی افغانستانیهاست؛ چه وقتیکه بطور واقعی مهاجری در خاک ایران هستند و چه زمانیکه به دلیل نگاه خاص ایرانیهای ناسیونالیست، همیشه بعنوان لکهای بر کل فرهنگ به اصطلاح مشترک، جغرافیای مشترک و… پنداشته شده و تلاش میشود تا پاک، زدوده شده و دور انداخته شوند.
بنظرم، مبارزان این جنبش، نسبتهایی را که با جامعه افغانستان مییابند، همچون معیار سنجشی باید جدی بگیرند؛ بخصوص آن نسبتهایی را که خودشان در قبال افغانستانیها از سوی خود میسازند.
پندار و نگرشی که نسبت به افغانستانیها وجود دارد، سیاست و فرهنگ شان، زن و مرد شان و…ی شان را در وضع و رابطه بخصوصی با ایرانیها قرار داده است؛ رابطهای که در جاهایی شدیداً انتقادی است. اکنون، این اتقادی بودن-افغانی بودن است که چون لکهای، تمام به اصطلاح تصویر زن مبارز خاورمیانهایِ دستساخت ایران را زیر سئوال برده است. و این انتقادیست ویرانگر!
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل