در بازداشت ابدی

نویسنده: عبدالله سلاحی

در بازداشت ابدی
Text Size

در بازداشت ابدی

نویسنده:عبدالله سلاحی

نزدیک به دو سال است که دختران در افغانستان از رفتن به مکتب بازداشته شده‌اند. این یک بازداشت عمومی است.

بازداشت عمومی

لازم است بدانیم که بازداشت اصطلاح حقوقی به معنی حبس متهم در جریان تحقیقات مقدماتی است. گاهی تا صدور اجرای حکم و اجرای آن، بازداشت ادامه دارد و متهم در قید باقی خواهد ماند.

جایی که در آن بازداشتی‌ها را نگه می‌دارند، بازداشتگاه، توقیفگاه یا توقیف‌خانه گفته می‌شود؛ چون دختران در افغانستان فقط از رفتن به مکتب بازداشته نشده‌اند و همچنان اجازه رفتن به اداره، سفر به شهری برای گذراندن وقت، سفر به خارج از کشور بدون داشتن ناظر و بسیاری از اختیارات دیگر را ندارند؛ مجبور هستند بیشتر در خانه بمانند و این را بازداشت خانگی می‌گوییم.

پرونده دختران هنوز تحت بررسی حکومت طالبان قرار دارد؛ باید مشخص شود که چه حکمی صادر می‌شود. هرچند تعدادی از دختران خردسال به مکتب می‌روند و پس از بازداشت کوتاهی حکم برقع بر آنان اجرا شد؛ باید ببینیم، در مورد دختران دیگر که شامل دوره متوسطه تا لیسه می‌شوند چه حکمی را بر علاوه حکم برقع صادر خواهند کرد.

این شرایط سختی است. یکی از اخبار هرازگاهیِ افغانستان صدور احکام طالبان بر افراد مشخص به خصوص زنان است؛ همه مردم افغانستان بخصوص زنان معطل اجرای احکام عمومی طالبان هستند. این چه چیزی را جز یک بازداشتگاه عمومی به تصویر می‌کشد؟

عفو عمومی

طالبان با حضور خودشان در افغانستان گفتند؛ ما همه را می‌بخشیم و «عفو عمومی» اعلام کردند؛ گذشته از این که چه کسانی باید چه کسانی را ببخشند یا نبخشند، بهتر است به این توجه داشته باشیم که چه کسانی در جایگاه بخشش قرار دارند و بر کرسی بخشش نشسته‌اند.

کافی است نگاهی به موقعیت بخشندگان خود داشته باشیم تا بفهمیم کلاً مفهوم بخشش چیست و اصلاً چگونه است که بخشش بر اساس دم و دستگاه و موقعیتی که دارد، قابل تصاحب شده است. اکنون این دستگاه قضا است که ما را در معرض بخشش و یا جزا قرار می‌دهد. در هر دو صورت، ما به عنوان مردم، چه بخشیده شویم، چه مجرم شناخته شویم، در هر دو صورت متحمل حکمی هستیم که ما را در قید در آورده و به این صورت برای همیشه در انقیاد دستگاه قضا قرار می‌دهد.

متأسفانه بحث فقط این نیست چون اگر بود، می‌گفتیم باید دستگاه قضا را تصاحب کنیم باید دستگاه قضا به دست مردم بیافتد. ولی حتا اگر بتوانیم دستگاه قضا را به دست بگیریم، به این حقیقت می‌رسیم که در یک ساختار استبدادی قرار گرفته‌ایم؛ ساختاری که حکم می‌راند. برای این ساختار چیزی جز صدور حکم معنی ندارد.

هر کسی که در دستگاه قضا باشد، دستگاه کار خودش را می‌کند؛ مگر برای دستگاه چه فرقی می‌کند که اکنون به یک انسان حکم اعدام می‌دهد یا زندان، حکم قطع دست می‌دهد یا سر؟ کسی که فکر می‌کند با قرار گرفتن در رأس این دستگاه، قوه تشخیص تفاوت بین قطع دست و سر را پیدا می‌کند و یا می‌تواند مشخص کند که واقعاً کسی باید اعدام شود یا به زندان برود، باید با خود بیاندیشد که واقعاً، اکنون بیرون از دستگاه است؟!

اوبا همین شیوه و سازوکار دارد در مورد عمل همین سازوکار قضاوت می‌کند و فقط در جزئیاتی که می‌توانست مثلاً به جای قطع سر تبدیل به قطع دست شود، اختلاف نظر دارد؛ اختلافی که با قرار گرفتن خودش در رأس دستگاه، حل می‌شود.

انتقام‌جویی، این محتوای کلی همه‌گیر، نادیده می‌ماند؛ در حالی که کل دستگاه قضا و عدالت مستقر در جهان ما، مبلغ انتقام‌جویی است و همه چیز را برای انتقام‌گیری مهیا کرده است. حتا بخشش در چنین دستگاهی، چون حکمی سنگین بر ما عرضه می‌شود که با جزا نسبت بیشتری دارد و حتا باید آن را جزا خواند.

وقفه‌ی آگاهی

چرا بخششِ دستگاه قضا همان محکومیتی است که می‌توانست جزایی در پی داشته باشد و یا اصلاً چرا بخشش دستگاه قضا همان جزایی است که در پی صدور حکم دستگاه بر ما اجرا می‌شود؟

در روبه‌رو شدن با دستگاه قضا و هنگام عرضه آن بر خود، وقفه‌هایی است که در آن به ناتوان بودن خود واقف می‌شویم. در وقفه آگاهی به این ناتوانی؛ احساس گناه، مجرم‌پنداری یا اتهام به خود، در ما شکل می‌گیرد.

اگر بخشیده شده باشیم؛ باز، ما بر اساس توانایی در دست داشته، آزادیِ در دست داشته و بر اساس توانایی دفاعی، از برابر مخالف خود بر نگشته‌ایم؛ ما با پذیرفتن حکم او، قضاوت او که بر ما جاری شده است، بخشیده شده‌ایم. در این صورت باز هم محکومیت را تجربه می‌کنیم با این تفاوت که خود نیز همین حکم را بر خود داریم. در این لحظه، حَکَم و محکوم یکی است و این؛ همان چیزی است که قبلاً آن را در مثال «اگر من در رأس دستگاه قضا بودم»، در یک وجه متفاوت‌تر دیدیم.

در هر دو صورت؛ چه زمانی که می‌گوییم اگر من در رأس دستگاه بودم حکم قطع دست را، قطع انگشت صادر می‌کردم؛ چه زمانی که منتظر اعلام حکم هستیم و همان چیزی را می‌خوانند که بر خود می‌خواستیم؛ در هر دو صورت، درون دستگاه قضا و بخشی از آن هستیم.

تنها، یک زمان است که از این ساحت، از ساحت قضا خارج می‌شویم؛ اما زمان بسیار کوتاه و بسیار گذرایی است. این زمان، لحظه عرضه حکم است؛ همان لحظه کوتاهی که می‌گوییم می‌توانست خلاف این باشد و بعد تسلیم می‌شویم؛ چه موافق باشیم و بخشیده شده و چه مخالف و نابخشیده شده.

احساس گناه، مجرم‌پنداری خود و یا اتهام‌زدن به خود- حتا همان شکل طبیعی‌اش که اسمش عذاب وجدان است- بیشتر از این که ارتباطی با باوردرونی‌شده مان داشته باشد؛ با رویارویی موقت ما با واقعیتی که می‌بینیم و باوری که از آن، چون حکم یک قاضی به یکباره بر ما عرضه می‌شود، ارتباط بیشتری دارد؛ این رویارویی موقت با واقعیت تحمیل شده، واقعیت ناتوانی در برابر حکم است. ما فقط یک وقفه، یک قطعه کوتاه از زمان را برای رسیدن به این آگاهی داریم؛ آگاهی بر این که در برابر حکم، ناتوان هستیم. ما در مابقی زمان، همیشه درون دستگاه قضا و بخشی از آن بوده‌ایم نه در برابر آن و این ما را بر این ناتوانی ناآگاه نگه داشته است.

چند تیتر راجع به عفو عمومی از سوی طالبان:

1: آیا طالبان به تعهد عفو عمومی پابند بوده‌اند؟

2: طالبان تعهد «عفو عمومی» را شکست و به دنبال انتقام‌گیری است

3: طالبان و نمایش عفو عمومی

4: عفو عمومی؛ انقام‌گیری افزایش یافته است

5: …

همه تیترها یک چیز مشترک دارند و همین یک نکته مشترک، همه محتوای شان است. تفاوت شان به اندازه‌ای دست‌یافتنی است که گویی عمداً خواسته‌اند آن را برجسته کنند که مبادا شبیه به هم شوند. آن چیز مشترک و در واقع آن همه‌ی چیز، این است که طالبان به عفو عمومی پابند نیستند.

یکی با اضافه کردن بازداشت‌ها و قتل‌ها، یکی با نمایشی خواندن آن، یکی هم با آوردن انتقام‌جویی و غیره خواسته است، تیترش را متفاوت نشان بدهد. واژه‌ها متفاوت هستند اما؛ محتوا سراسر یکی است.

در متن درونی یکی از این تیترها آمده است که «مردم افغانستان عفو عمومی طالبان را باور ندارند». همین محتوا از سر و روی همه تیترهای آورده شده و نیاورده شده، می‌بارد. ولی مهم این نیست؛ مهم، «باور» مردم نسبت به مفهومی به نام «عفو عمومی» است.

موضوع این است که اصلاً مهم نیست چه چیزی اخلاقاً درست است و یا نیست؛ طالبان راست می‌گویند یا دروغ، ما در جایگاه بخشیدن و نبخشیدن هستیم یا طالبان، هیچ کدام مهم نیستند. مهم این است که مردم افغانستان به این باور رسیده‌اند که مفهومی به نام عفو عمومی وجود دارد که به نحوی مدعی تأمین امنیت عمومی است؛ و مهمتر از آن، مردم می‌بینند که این طالبان است که توان این بخشش را دارند.

بر اساس همین مفهوم، باور به طالبان، جایگاه آنان به عنوان حاکمان و جایگاه مردم به عنوان بخشیدگان، تعیین می‌شود.

حالا این پرسش را دوباره می‌گذارم:

«چرا بخششِ دستگاه قضا همان محکومیتی است که می‌توانست جزایی در پی داشته باشد و یا اصلاً چرا بخشش دستگاه قضا همان جزایی است که در پی صدور حکم دستگاه بر ما اجرا می‌شود؟»

؛حتا اگر بخشیده شده باشیم، دستگاه قضا ما را محکوم به قضاوت کرده است

؛بخشش، جزای ماست؛ زیرا ما بدون این که زمانی را بگذرانیم که در آن از آثار قضاوت تطهیر شویم برای همیشه در معرض آن قرار می‌گیریم.

در معرض بودگی، از ویژگی‌های ما در زندگی تحت حاکمیت دولت‌ها است؛ چه دولت تروریستی و چه دولت‌های پولیسی؛ ما مردم، محل عرضه قضاوت هستیم و دولت‌ها با قضاوت شان بر ما مسلط می‌شوند؛ اینگونه آن‌ها توانایی بخشیدن را به دست می‌آورند.

این‌طرف ما، نه تنها توان بخشیدن را نداریم بلکه حتا نمی‌توانیم نبخشیم؛ چون اصولاً بحثی با چنین محتوایی(محتوای بخشش از سوی ما) مطرح نیست.

وقفه‌هایی در بازداشت ابدی

ما در وقفه‌‌ای که در آن متوجه ناتوانی خود می‌شویم، به واقع تنها همان فرصت را داریم؛ تفکر در مورد ناتوانی همیشه میسر نیست جز در «بازداشت موقت» از سوی زیرمجموعه‌ی دستگاه قضا، و این مواجهه ما با دستگاه را مهیا می‌کند. ما نیاز به تکرار این مواجهه داریم؛ اما توان این مواجهه در ما نیست و اینگونه فرصت تقابل را به دست نمی‌آوریم؛ چنین فرصتی نیاز به مواجهه مکرر دارد. ما برای این که از باور فی‌البداهه نجات پیدا کنیم نیاز به «تجربه محکومیت، غیر از محکوم‌شدن به بخشش» را داریم.

بدون تجربه مکرر مواجهه، فکر می‌کنیم ناتوانی یک افسانه است و ما در حمایت تمام و کمال دولت  قرار داریم. فقط در تجربه بار بار بازداشت موقت است که متوجه می‌شویم، حمایت دولت عنصر اصلی «استراتیژی بازدارندگی» است. استراتیژی‌ای که اکنون در بازداشت موقت، قادر به درکی از آن شده‌ایم. این بازداشت موقت به این معنی نیست که پس از گذراندن آن، دیگر از وضع بازداشتی بودن خلاصی می‌یابیم؛ منظور این است که تازه همان لحظه و در همان توقف است که موقتاً به شکل علنی، بازداشت ابدی و سازوکار آن بر ما عرضه می‌شود. متأسفانه این آگاهی از بازداشتی بودن در تمام امور زندگی، همیشه با ما نمی‌ماند و به دلایل بسیاری آن را فراموش می‌کنیم.

وقتی که در بازداشت ابدی به سر می‌بریم و خود را به طور تمام به قضاوت سپرده ایم، هنوز در بررسی هستیم و باور به حمایت دولت از خود داریم. می‌دانیم که ممکن است بازداشت شویم ولی یاد گرفته‌ایم چطور و چه چیزهایی را رعایت کنیم تا بازداشت نشویم. یادگرفته‌ایم به قانون احترام بگذاریم و می‌دانیم که دستگاه، دارد همه رعایت و احترام مرا به آنچه گفته است ذخیره می‌کند و بر اساس آن مرا مورد بررسی و قضاوت خوب خود قرار می‌دهد. بله، قضاوت خوب خود زیرا ما باور داریم که دستگاه با ارائه مقررات و قوانین خود، ما را پیش از پیش در ساحت بخشش قرار داده است.

نباید تعجب کنیم که مثلاً؛ خب، چرا بدون انجام هیچ‌گونه سرپیچی، وضعیت بخشیده‌شده‌ای وجود دارد و ما در ساحت بخشش قرار می‌گیریم. همانطور که طالبان به یکباره آمدند و با وجود کلی تجربه جنایت، گفتند ما شما را می‌بخشیم و کسی تعجب نکرد؛ همه دولت‌ها و حکومت‌ها و همه انواع خرد و بزرگ آن، این امکان و توانایی را دارند.

توانایی دولت، در قیاس با آنچه ما آن را توانایی مردمی می‌دانیم بسیار سوررئال است؛ مردم همه چیزشان از واقعیت ریشه می‌گیرد و جز انرژی و توان فزیکی چیزی در اختیار ندارند- برای همین تنها راه شان تجمع در خیابان، کانونی چیزی است که توان شان را با هم ضرب بزنند.

با این که طالبان تازه  روی کار آمده است؛ فکر می‌کنید چرا اعتراضات زنان در افغانستان به شکل بسیار سیستمی، سرکوب شد؟  یا مثلاً این‌همه گروه‌های مسلح که از نیروهای دولت سابق تشکیل شده‌اند و با همه ساختارهای امنیتی و ابزاری که به دست طالبان افتاده است، آشنایی دارند، چرا نمی‌توانند کار درخوری علیه آنان انجام بدهند؟ مشخص است!

چون، ما در یک ناآگاهی از سازوکار دولت‌ها قرار داریم؛ دولت‌ها توانایی‌هایی دارند که از چشم مردم دور نگه‌داشته می‌شوند. علاوه بر آن، دولت‌ها، اتحادیه‌های مخفی و قراردادهای مخفی دارند که بسیار شبیه به شبکه‌های مافیایی عمل می‌کند. جدا از این که در عصر ما، حالا مافیا و تروریست و غیره عملاً قدرت سیاسی یک کشور را طی یک جریان بسیار دیپلوماتیک به دست می‌گیرند.

توانایی سوررئال دولت‌ها، حکم معجزه پیامران را دارد و البته خاصیتش فقط در به حیرت درآوردن ما نیست؛ دولت‌ها می‌توانند شنیع‌ترین اعمال را انجام بدهند، بزرگترین دروغ‌ها را بگویند و جنایات زیادی را مرتکب شوند اما؛ هیچ‌کس باورش نشود و اگر هم می‌شود؛ خودش دست به توجیه آن بزند.

اعتراضات قزاقستان را به یاد بیاورید که چگونه دولت‌ها، یک ناتوی شرقی را از دل خود بیرون کشیدند و علیه مردم بی دفاع که هیچ سلاحی در دست نداشتند، به خیابان بردند. چیزی که اگر به شکل مردمی و در قالب فدراسیون‌ها و اتحادیه‌های کوچک و بزرگ مردمی علیه دولت‌ها توصیف شود، بسیاری می‌گویند شما ایده‌آلیست‌ها هستید و فقط حرف‌های خیالی می‌زنید.

قدرت و توانایی سوررئال دولت‌ها، به این دلیل است که ما از دانستن و عمل به چیزهای زیادی بازداشته شده‌ایم. ناتوانی در برابر توانایی‌ دولت‍ها، وضعیتی را به ما می‌دهد که در آن فقط به شکل بداهه می‌توانیم به واقعیت دولت پی ببریم.

فقط وقتی که جرقه‌ای در نیمه شب روشن شود، در کوتاهی عمر این روشنایی، فرصتی است که چهره‌ی وحشتناک دولت را ببینیم. فقط همین قدر فرصت داریم و آدم‌های کمی جرأت دارند در تکرار این جرقه‌ها چشم‌شان را رو به واقعیت باز نگه دارند. بقیه، چون در تاریکی فرو می‌روند در آغوش همان هیوولا خود را می‌چسپانند و احساس امنیت می‌کنند.

بخاطر پنهان ماندن این چهره وحشتناک، دولت‌ها نیز دوست ندارند که مردم را در قید بازداشت‌های موقت در بیاورند و یا باعث تکرار جرقه شوند- البته نه به این دلیل که بودجه بسیار نیاز دارد؛ زیرا دولت‌ها اکثراً سرمایه را در همین راه‌ها مصرف می‌کنند- چون دولت‌ها، می‌ترسند که ما با تجربه مکرر بازداشت موقت(با دیدن مکرر چهره)، به شناسایی و تجربه از سازوکار آن‌ها برسیم.

دولت‌ها از شناخت ما نسبت به سازوکارهای امنیتی خود می‌ترسند و می‌دانند که بازداشتی‌ها و زندانی‌ها و همه کسانی که به نحوی با زیرمجموعه‌های دستگاه قضا و کل دستگاه امنیتی، مواجهه داشته‌اند به درد سازماندهی‌های رادیکال و یا توضیح آن می‌خورند.

ما در جوامع خود افراد زیادی را داریم که در پی ایجاد چنین سازماندهی‌ها بازداشت شده‌اند و یا با وجود بازداشت بودن و زندانی بودن، این شیوه‌ی مبارزاتی را علیه دولت به پا ساخته‌اند. ما در ایران، مبارزان در بند را داریم، سهیل عربی را داریم، اسماعیل بخشی را داریم، سپیده قلیان را داریم و… که در کنار دیگر مبارزات شان یکی از رادیکال‌ترین شیوه، افشای گونه‌های شکنجه، بازجویی، اعمال فشارهای روانی، بخش‌هایی که در زندان‌های ایران وجود دارد و اطلاعاتی در مورد زندانیان سیاسی و غیر سیاسی و اوضاع آنان است.

این شیوه به دلیل علنی بودن آن بسیار خطرناک است؛ اما خطر دولت‌ها بیشتر از آن است.

دولت‌ها برای جلوگیری از تولید خودبه‌خودی چنین نیرویی علیه خود، دست به ترور مخفی، ترور علنی؛ یعنی اعدام، حبس ابد، عادت دادن به مواد مخدر، دیوانه کردن، تبعید به شهرهای دور و بدون امکانات، تبعید کامل به کشورهای دیگر، تحریکِ به مهاجرت، نادیده‌گرفتن بیماری‌ها و بسیار کارهای دیگر زده‌اند.

البته این که چهره‌ وحشتناک دولت را باید بشناسیم شاید زیاد جالب نباشد زیرا امروزه تقریباً همه میشناسیم، مخصوصاً ما مردم خاورمیانه؛ منتها باید این موارد را همیشه تذکر بدهیم؛ چون قرار است از هر نوع دولتی با هر سازوکاری که تعریف می‌کنند دل بکنیم.

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل