تاریخِ إنقضاء

تاریخِ إنقضاء
Text Size

تاریخ انقضاء

🎼🎼…

رستنی‌ها کم نیست، من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم

گفتنی‌ها کم نیست، من و تو کم گفتیم

مثل هذیان دم مرگ، از آغاز چنین درهم‌وبرهم گفتیم

🎼🎼…

این موسیقی در فضای اتاق‌اش می‌پیچید و خودش بر روی تختی که در گوشه‌ای از اتاق قرار داشت دراز کشیده بود و به سقف خیره مانده بود.

به چه چیزی فکر می‌کند؟

چرا این‌قدرغمگین؟ او که الان دور از آن سرزمین است؛ پس نباید این‌قدر غمگین باشد.

او از آن‌جا بیرون شده بود تا آزاد باشد و بتواند در آرامش و امنیت کار بکند و پولی به دست بياورد تا کمک حال خانواده باشد.

این تصمیم خودش بود؛ پس چرا باید غمگین باشد؟

چندباری با او گپ زدم، در مورد مهاجرتش، ماندنش و به سوریه رفتنش.

۱۸ سال سن داشت که به سوریه رفت.

نه تنها او بلکه هزاران نوجوان و جوان.

آن‌ها به جنگ رفتند؛ نه بخاطر مذهب یا دفاع از حرم زینب! بلکه به‌خاطر پول.

آن‌ها در جنگ شرکت کردند تا پولی به دست بیاورند.

پول برای ادامۀ زندگی، برای بقا.

برای سیرکردن شکم خانواده ویا هم به‌خاطر دلایلی که تمامشان از روی مشکلات و نداشتن‌ها به وجود آمده بودند.

شاید هم آن‌ها رفتند تا به سود هنگفتی برسند!

منظورم از سود؛ سود معنوی نیست. در‌مورد سود مادی گپ می‌زنم. سوریه جز‌ این‌که میدان جنگ بود؛ کم‌کم به یک میدان قمار بزرگ و خریدوفروش مواد مخدر تبدیل شده بود.

اوایل جنگ بود و افغانستانی‌ها توسط شخصی به نام توسلی وارد سوریه شدند و بدون این‌که بدانند در کدام جناح می‌جنگند، شروع به شلیک کردند و می‌کنند. در مدتی در میدان جنگ‌اند نشان می‌دهند که واقعاً جنگجوی حرفه‌ای هستند! آن‌ها با مهارت‌هایی که از خودشان نشان دادند، تبدیل به گروه مستقلی می‌شوند که همان‌جا به نام تیپ (گروه)‌ فاطمیون معروف می‌شوند.

گروهی که توسط سپاه پاسداران _انقلاب جمهوری اسلامی ایران_ حمایت می‌شد.

کشورهای منتفع در این جنگ، مثل روسیه، با اشخاص مورد نظرشان ارتباط می‌گرفتند مثلاً شخصی به نام «صالحی».

این شخص دلیل کشته‌شدن صدها جوان افغانستانی در داخل سوریه هست که حتما در‌مورد این قضیه توضیح مفصلی خواهم داشت.

بعد از تشکیل تیپ فاطمیون؛ او در گروه ۳۳، در پادگان شهید پازوکی، بعد از تمرینات ابتدایی و مثلاً جنگجویانه، در تابستان ۹۳، وارد شهر دمشق می‌شود و بعد از زیارت‌کردن حرم کسی که برای دفاع از او آمدند، به سمت پادگان امام‌حسین، می‌روند. از آن‌جا آن‌ها را به قسمت‌های مختلف در مناطق جنگی سوریه می‌فرستند.

او که تنها ۱۸ سال سن داشت؛ آشنایی با این جغرافیایی که تمام قدرت‌های بزرگ، در آن، در حال امتحان‌کردن سلاح‌های خود بودند،

نداشت. احساس پشیمانی‌اش را از دست داده بود. به ساختمان‌هایی که تماماً ازبین‌رفته خیره مانده و نمی‌داند که چرا در این‌جا حضور دارد. یادش  می‌آید که به‌خاطر اقامت ایران و پول به اینجا آمده! حضرت زینب تا هنوز برایش ارزشی که آن مدرک و پول دارد را ندارد!

آن‌ها تقسیم شدند و او با ۱۴ نفر دیگر که از جاده ابریشم آمده بودند، به طرف پالمیرا می‌رفتند _همان تدمُر امروزی که یکی از شهرهای قدیمی و مهم آسیا بوده_.

آن‌ها پس از سکون در آن شهر؛ شهری که یک زمان برای خودش اسم و رسمی داشت، ولی اکنون ویرانه‌ای بیش نبود، بعد از چندساعتی به طرف پایگاهی که در کنار دَکَل برق قرار داشت، حرکت کردند که آن قسمت را به نام پایگاه دَکَل

می‌شناختند.

هنوز به آن سقف لعنتی خیره مانده و نمی‌دانم چه چیزی در ذهنش می‌گذرد؛ شاید به آن رفیق‌هایی که در جنگ از دست داده فکر می‌کند و شاید پشیمان است از این جنگیدن.

هرچه هست بهتر است که آن را با خودش حل کند.

می‌دانستم او آسیب دیده و نمی‌تواند خودش را ببخشید و شاید یک روز دیوانه شود و دیگر آن مدرک به کار‌ش نیاید.

او وقتی به خط مقدم رفته بود؛ هیچ آگاهی‌ای نسبت به جغرافیای فعلی خود نداشت و هرگز یک داعشی واقعی ندیده بود. تا حدی برای او و دیگر سربازان جدیدی مثل او، این قضیه کمی خنده‌آور بود.

آن شب گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد و او فکر می‌کرد که هرشب این‌جا فقط جمع می‌شوند و دوباره برمی‌گردند. داستان برایشان این‌گونه نبود. سه شب بعد جنگ بزرگی به پا می‌شود و آن‌جا می‌فهمد که وقتی که باید جنگید، نباید ترسید و نباید از روی احساسات رفتاری بکند.

او جنگید، او جنگید، او جنگید و او دوباره جنگید.

نمی‌دانست چند داعشی را کشته و نمی‌دانست داعش چندتا از رفقایش را اسیر کرده و یا کشته است.

اکنون می‌داند که تبدیل به یک ماشین کشتار شده، ماشینی که قبل از این داستان‌ها یک فوتبالیست بود. هرگز حتی ذره‌ای هم این شرایط به فکرش خطور نمی‌کرد ولی الان در میدان نبرد قدرت‌ها هست. قدرت‌هایی که یا سلاح می‌فروشند و یا اگر دوست داشته باشند چند منطقه را موشک میزنند و نمی‌دانند به جای داعش؛ چند کودک خردسال توسط آن موشک‌ها کشته می‌شدند؛ موشک‌های چندهزاردلاری روسیه و ایران.

هرگز کسی نخواهد فهمید که گناه آن کودکان‌ چه بود.

آن پسر ۱۸ساله که اکنون ۲۰‌سال سن دارد؛ با تمام اتفاقات و حوادث آشنا شده و از داستان‌هایی با خبر شده که دید و افکار‌اش را‌ نسبت به فاطمیون و تمام این جریانات داخل سوریه تغییر داده. آن‌قدر از این جریان نفرت پیدا کرده که اگر موقعیتی پیدا می‌کرد؛ تمام آن فرماندهان خودفروخته را تیرباران می‌کرد.

او از جریان معاملات عبدالله صالحی ملقب به (هودرات فیصل العباس) یکی از فرماندهان فاطمیون، با روسیه باخبر شده بود که آن‌ها معاملاتی دارند که با کمک يک‌ديگر بیشتر شهرها را تصرف می‌کردند. این تصرف‌ها و جنگیدن‌ها هزینه‌ها داشت و صالحی بدون گرفتن پول هنگفت؛ هرگز وارد جنگ نمی‌شد و هیچ شهر و یا منطقه‌ای را تصرف نمی‌کرد.

وقتی معامله جوش می‌خورد و آن پول را از روسیه و ایران و یا هم خیلی وقت‌ها از خود بشار‌اسد تحویل می‌گرفت؛ آن منطقه را تصرف می‌کرد و برای تصرف آن‌منطقه ۲۰‌تا۳۰ سرباز جوان‌‌ فاطمیون را به کام می‌فرستاد. این برای فرمانده ذره‌ای اهمیت نداشت.

صالحی برای تصرف پالمیرا با ایران توافق‌هایی می‌کنند.

او همراه با لشکر ۵۰۰نفری خود به سمت پالمیرا (تدمُر) حرکت می‌کند.

او یک گروه ۵۲ نفری را به فرماندهی؛ فرمانده حبیب به سمت خط تثبیت منطقه دکل هدایت کرد و در آنجا آن‌ها را مستقر ساخت.

آن‌ها تعدادشان کم بود و صالحی که یکی از خونخوار‌ترین فرماندهان فاطمیون بود؛ اصلاً برایش ارزشی نداشت که آن سربازان؛ سربازانی که با صدها امید و آرزو در ذهن‌‌هایشان، زندگی می‌کردند؛ تا فردا صبح، همه قتل عام می‌شوند. این سربازان یک طعمه بودند تا داعش با یک گروه بزرگ به آن‌ها حمله بکنند و او بتواند تاکتیک جنگی‌اش را عملی بکند.

صالحی صدها جوان افغانستانی را با تفکر احمقانۀ مذهبی به کشتن داد تا خودش با پول‌های هنگفت به تماشای قتل عام آن‌ها بایستاد. او پول‌هایی را که به خون آن جوانان آلوده بود به ایران می‌فرستاد. آن‌هم توسط خانمش. هروقت خانم صالحی برای زیارت حرم زینب می‌آمد؛ پول‌ها را توسط او به ایران انتقال می‌داد. به گفتۀ خیلی از سربازان فاطمیون، یک بار خانم او را با یک کیف پول در فرودگاه دستگیر می‌کنند (راست و دروغ این ماجرا معلوم نیست. این ماجرا از زبان سربازان شنیده شده و زبان به زبان در گردان‌ها پخش می‌شده).

در منطقه تدمر وقتی داعش با ۳۰۰ نفر سرباز به گردان ۵۲ نفری فاطمیون حمله می‌کند؛ ۱۷ نفر را می‌کشند و ۷ و ۸ نفر در مسیر راه زخمی‌ می‌شوند و مابقی عقب نشینی می‌کنند. به سختی زیاد خودشان را به پایگاه می‌رسانند. دلیل شکست‌خوردن آن‌ها؟ حمایت‌نکردن سپاه پاسداران و بی‌توجهی صالحی و کمک‌نکردن هوایی روسیه. سپاه و صالحی احتمالاً یک‌دست بودند و روسیه تا صالحی درخواست کمک نمی‌کرد؛ برای آن سربازان اقدامی نمی‌کرد.

این سه جناح حتما پروتکل‌های خودشان را قبلاً امضا کرده بودند و از نظر آنان داعش باید دَکَل را می‌گرفت.

در این میان آن ۱۷ نفر که اگر سن‌هایشان را تخمين بزنیم از ۱۸ تا ۲۳ سال می‌باشند؛ برای این سه جناح به اندازۀ سر سوزنی ارزش نداشت و این سربازان آمده بودند تا بميرند و حق هیچ‌گونه شکایتی را نداشتند.

‌وقتی به آن‌جا می‌رسند؛ او با یک گروه ۱۳نفره دوباره برمی‌گردد به سمت داعش ولی اعضای گروه به‌خاطر اینکه او خسته است و نمی‌تواند بجنگد، این پسر۲۰‌ساله را به سمت خط تثبیت مي‌فرستند و خودشان به سمت داعش می‌روند. آن‌جا هم درگیری بعد از نیم ساعت به وجود می‌آید. در این جنگ از آن ۱۳ نفر؛ یک نفر کشته می‌شود و دو نفر زخمی و مابقی عقب‌نشینی می‌کنند.

تا چهارماه آن مکان یعنی خط تثبیت به دست داعش می‌افتد و صالحی حتی برایش مهم نبود که چند نفر را از دست داده.

بیشتر گروه فاطمیون راه‌های درآمد گوناگونی داشتند و در آن چندسال به نان و آبی رسید.

آن‌ها با واردکردن موادمخدر (چرس، تریاک، شیشه، ترامادول و…) به طور پنهانی در میان افراد فاطمیون، این مواد را می‌فروختند (با قیمتی بیشتر از حد فروش) و از صددرصد تیپ فاطمیون، شاید نزدیک ۷۰ درصد آنها از این موادها استفاده می‌کردند و این یعنی فقط نزدیک ۳۰‌درصد از تیپ ۲۰هزار نفری؛ آلوده به مواد نبودند و شاید هم بودند و کسی از آن آگاهی نداشت!

بیشتر افراد فاطمیون که می‌توانیم همان ۷۰درصد را مدنظر بگیریم، برایشان قضیه مذهب و دفاع از حرم خیلی کم‌رنگ‌تر از چیزی بود؛ که در رسانه‌ها و سخنرانی‌های فرمانده‌های لشکر فاطمیون شنیده می‌شد. با دروغ‌های مذهبی و نژادپرستانه افکار عموم را تحت تأثیر قرار می‌دادند.

در میان لشکر ۲۰هزارنفری فاطمیون؛ در اوج جنگ کسی به آسانی اخراج نمی‌شد و اگر هم‌ می‌شد فقط برای یک‌هفته بود و دوباره او را برمی‌گرداندند.

آن‌ها حتی به موادمخدر و کارهای خلاف خیلی از اعضای این تیپ، کاری نداشتند و فقط تذکر می‌دادند. با این همه بعد از اتمام جنگ و نزدیک‌شدن شکست داعش در سوریه، بیشتر این افراد به صورت دائمی اخراج شدند ولی برایشان اقامت ایران هر دوسال تمدید می‌شود که دلیل این کار دولت فاشیستی ایران معلوم نیست.

آن‌چه که من در تحقیق‌هایم پیدا کردم و با گپ و سخن با افراد اخراجی‌ و برحال تیپ فاطمیون، به یک موضوع اساسی رسیدم؛ که آن‌ حضور ازبک‌های افغانستان در لشکر داعش یا جبهة‌النصره بود که با گرفتن سه هزار دلار آمریکایی در مقابل گروه‌های زینبیون؛ فاطمیون و دیگر نیروهای که در سوریه مستقر بودند می‌جنگیدند. بیشتر اشخاصی که من با آن‌ها در این مورد گپ زدم، می‌گفتند که: ما چندبار با ازبک‌های افغانستان روبه‌رو شدیم و نه آن‌ها شلیک کردند و نه ما به آن‌ها.

آن‌ها با ما می‌گفتند: شما هم به خاطر پول‌ می‌جنگید و ما هم؛ پس تا گروه اصلی خارجی‌ها نیامده از اینجا برويد.

جالبی قضیه این‌جاست که احتمال می‌رود از دیگر اقوام افغانستان که به مذاهب حنفی؛ شافعی؛مالکی و حنبل باورمند بودند؛ به این گروه‌ می‌پیوستند و تنها دلیل‌اش پرداخت سه هزار دلار و غرامتی که در جنگ به دست می‌آورند بود.

من به این باورم که احتمال این هم‌می‌رود که این جنگ شاید در‌ مقابل یک افغانستانی و یک افغانستانی دیگر بود و یا یک عرب با یک‌ عرب دیگر. این ماجرا برای افغانستانی‌ها چیزی‌ جدیدی نبود؛ آن‌ها سال‌هاست که در مقابل يکديگر سنگر گرفته‌اند و تنها تفاوت‌اش گرفتن پول‌های هنگفت هست.

ایران به سربازان فاطمیون هر  ماه سه ميليون تومان پرداخت می‌کرد و از طرف بشاراسد مبلغ ۱۰۰دلار به سربازان فاطمیون داده می‌شد.

این‌ها همه بخشی از این سناریوی این جنگ بزرگ و خانمان سوز بود و این سربازان، در این کشور، بدون هیچ آگاهی‌ای در مورد این که چرا می‌جنگد نداشتند و فقط می‌جنگیدند و کشته می‌شدند.

در این‌جا داستان‌های دیگری که در مورد تیپ انصار وجود داشت و ضرباتی که به بعضی از گروه‌های چریکی و ضربتی فاطمیون می‌زدند هنوز گفته نشده و آن‌ها بیش از این دردناک و وحشیانه است.

آن جوانی که از ۱۸ سالگی تا ۲۰ سالگی در سوریه می‌جنگید؛ اکنون ۲۱ سال‌اش شده و می‌داند که وقتی یک گروه از تیپ انصار از پشت سر‌ش می‌آید؛ باید بايستد و خودش را کنار بکشد؛ چون آنها بیشتر گروهای چریکی و ضربتی را از پشت سر به قتل می‌رساندند.

این قضیه در میان فاطمیون دهان به دهان میچرخید و بهترین افراد فاطمیون به دست همین تیپ انصار کشته می‌شدند و ‌کسی حتی نمی‌دانست از چه کسی شکایت بکنند.

آن‌جا میدان نبرد بود و به هيچ‌کس اعتمادی نمی‌شد؛ حتی به برادر خونی خود.

گویا در حلب_منطقه خان‌تومان پنج سرباز توسط داعش کشته شده بودند و کسی نمی‌توانست برود و جنازه‌های آن‌ها را بیاورد.

ز آن پنج کشته شده؛ دونفر اهل افغانستان و سه نفر ایرانی بودند.

فرمانده‌‌هان انصار به یک افغانستانی که کار‌ش جمع‌آوری اطلاعات بود (او در این بخش یکی از بهترین‌های گروه‌ فاطمیون بود) دستور داد تا آن سه ایرانی را از آن‌جا بیاورد و در بدل هر کدام سی‌میلیون تومان به او می‌دادند.

آن سرباز به آن فرماندۀ انصار گفته بود من هر پنج نفر‌ را می‌آورم و همین مقدار از شما می‌گیرم گروه‌ انصار این پیشنهاد را قبول نکردند و فقط می‌گفتند ما آن سه کشته‌شدۀ ایرانی‌ را می‌خواهیم و این سرباز این کار را نکرد ‌‌و این نژادپرستی گروه انصار برای همه‌ معلوم بود.

بیشتر فرماندهان فاطمیون با داعش معامله می‌کردند و پایگاهی که سر راه گروه‌ داعش قرار داشت را با مقدار پول‌ زیادی می‌فروختند و خودشان به بهانه‌های مختلفی از پایگاه خارج میشدند و داعش در ظرف چند ساعت آن‌جا را تصفیه می‌کرد و تمام آن سربازان فاطمیون را قتل عام می‌کردند.

یک موضوع جالب و اساسی دیگری وجود داشت که بعضی تغییرات را در گردان‌های فاطمیون ایجاد کرده بود و آن این بود که:

بیشتر سربازان فاطمیون ارزشی به نماز و دیگر مناسک مذهبی نمی‌دادند و به گپ‌های فرماندهان خود هیچ اهمیتی قائل نبودند و این قضيه در اوج جنگ سوریه به وجود آمده بود که بیشتر سربازان به این باور بودند که ما آمده‌ایم بجنگیم نه اینکه عبادت بکنيم. جنگ برای به دست آوردن پول و اقامت ایران و اگر کشته می‌شدند خانواده‌هایشان تابعیت ایران را می‌گرفتند.

این جنگ زمانی که به پایان رسید و داعش توسط همین گروه‌ فاطمیون و یگان‌های مدافع روژاوا [یگان‌های مدافع روژاوا پیشمرگ نیستند و این یگان‌ها در جنگ داخلی سوریه و جنگ با داعش در خط سوم این جبهه بوده‌اند اما واحد فاطمیون در خط بشاراسد جنگیده است، حالا اگرچه در یک مقطع با دشمن مشترک مواجه شده‌اند اما با یک هدف کاملا مشترک به این جنگ نرفته‌اند.] ازسوریه پاک‌سازی شدند و خانواده‌هایشان که بیشتر زنانی از کشورهای مختلف دنيا بودند و کودکانشان توسط گروه‌های مدافع روژاوا و نیروهای خود سوریه گرفتار شدند و به اردوگاه الهول انتقال پیدا کردند.

در این ۱۰سال جز یگان‌های مدافع روژاوا در سوریه، افراد دیگری هم وجود داشتند که در هر جنگی آنان را اول‌تر از تمام گروه‌ها به آن‌جا می‌فرستادند تا قوت و حملات دشمن را بتوانند رصد بکنند و هیچ‌کس هم برایش مهم نبود که آن گروه که اول‌تر از دیگران به آنجا رفته، چه اتفاقی برایشان رخ خواهد داد و آن گروه‌؛ تیپ بچه‌های فاطمیون بود.

آن‌ها در هر عمليات باید پیش قدم می‌شدند.

ایران و فرمانده‌های خود این تیپ، بیشترین ضربه را به سربازان این لشکر می‌زدند و حتی کسی حاضر نمیشد جنازه‌های آن‌ها را از میادین جنگ بیرون بياورد؛ حتی بعد از اتمام جنگ.

مردم افغانستان چه در داخل کشور و چه در بیرون کشور؛ بیشترین تلفات را در جنگ‌ها و حتی در خیابان‌ها توسط انتحاری‌های طالبان و در ميادين جنگ توسط داعش و خود

جبهه انصار در سوریه به قتل می‌رسیدند و به نام شهید در بهشت‌الرضا با فوجی از جمعیت به خاک سپرده می‌شد.

آن جوان ۱۸ ساله که تا ۲۱ سالگی در سوریه جنگید؛ بعد از سه سال دیگری به عنوان سرباز فاطمیون به سوریه برنگشت.

او از این جریان انصراف داد و دیگر برنگشت. اکنون در ایران یک کارگر ساده هست و هیچ‌گونه ارتباطی با اعضای فاطمیون ندارد.

او بعد از سه‌سال جنگیدن برای ایران در سوریه که تمام جریان زندگی‌اش را به یکبار تغییر داد با یک نوع خوددرگیری و آسیب روانی بر ذهن‌اش  روزها و شب‌ها را گذراند.

همیشه بعد از اتمام کار مستقیم به طرف اتاق‌اش میرود و هیچ‌گونه ارتباطی با ماحول و اطراف‌اش ندارد.

او که اکنون ۲۸سال سن دارد؛ می‌فهمد که ایران چگونه از او و صدها نوجوان و جوان‌ افغانستانی سوءاستفاده کرده و تا چه میزان جوانانی که به نام مهاجر در ایران کار می‌کردند را، به بهانه‌های مختلفی، به کام مرگ فرستادند.

دولت فاشیستی ایران که اکنون انگشت اتهام خودش را به سمت مهاجرین افغانستانی برده و توسط گروهک‌های فاشیستی می‌خواهند افغانستانی‌ها را به دوئل مرگ ببرند (که در این دوئل برنده فقط دولت ایران است)؛ نه افغانستانی برنده خواهد شد و نه آن گروهی که می‌خواهند افغانستانی را از ایران اخراج بکنند.

دولت ایران با پرورش گروه تروریستی طالب در داخل خاک خود و فرستادن اسلحه برای آن‌ها، مردم بیگانه این جغرافیا را به کام مرگ کشاند و نه تنها ایران بلکه پاکستان و دیگر کشورهای غربی و ضربات پشت سرهم آمریکا بر این جغرافیا همه چیز را برای نسل های کنونی و بعدی کلا نابود ساخت و همه به عنوان مهاجر در تمام این سیارۀ پر از بی‌عدالتی و ظلم پراکنده ساخت و به هربهانه‌ای الان به دنبال اخراج آن‌ها از آن کشور هستند.

دولت فاشیستی جمهوری اسلامی ایران به هربهانه‌ای استفاده خودش را از مهاجر افغانستانی می‌کند و با بدترین الفاظ او را تهدید به اخراج از ایران می‌کنند و اگر از کشورهای همسایه خودش که در سمت غرب‌اش قرار دارد احساس ترس بکند

دیگر اسلام برایشان مرزی ندارد.

خمینی با همین گپ صدها و صدها جوان افغانستانی را در جنگ ایران و عراق به کشتن داد و بعد از جنگ چندسال بعد چه بلاهایی بر سر افغانستانی آوردند.

از تجاوز بر سر یک دختر خردسال افغانستانی تا کشتن و لت‌وکوب و صدها اتفاقاتی دیگر که با یک جستجو چند دقیقه در گوگل می‌توانیم آن‌ها را ببینیم و بخوانیم.

اکنون این جوان ۱۸ ساله که ۲۸ سال از زندگی‌اش سپری شده؛ با این جنایت‌هایی جنگی و اتفاقاتی که شاهد‌ش بوده و فروخته‌شدن‌شان توسط سپاه‌پاسدارن و قتل‌عام شدن دوستان و صدها اتفاقات دیگر‌ که او را به یک انزوا و سکوت فروبرده باید چیکار بکند؟

او هنوز از آن‌ تخت پایین نشده و به سقف خیره مانده و هر از گاهی با خودش گپ می‌زند و آن آهنگی که در ورود من شنیده می‌شد به پایان رسیده است. او پیر شده و دیگر توانایی هیچ دوست‌داشتن و داشته‌شدن را ندارد

او فقط یکی از این ۲۰هزارنفر که تا پایان ۱۰سال به‌ ۵۰هزار نفر رسیده بود هست.

او تاریخ‌ انقضایش تمام شده بود.

چشمانش بسته می‌شود و من‌ خیلی آهسته و آرام از اتاق خارج می‌شوم و آن آهنگ خیلی آهسته می‌خواند:

🎼🎼…

من و تو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

من و تو

خم نه و درهم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم

من و تو حق داریم

در شب این جنبش

نبض آدم باشیم

من و تو

حق داریم

که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم

گفتنی ها کم نیست

🎼🎼

[[ قطعه ای از نَجوا / خواننده: فرهاد مِهراد، شعر: شَهیار قَنبری، آهنگساز: اسفندیار مُنفرد زاده ]]

بخش رسانه ای فدراسیون عصر آنارشیسم

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل