هشتم مارس، روز جهانی زنان گرامی باد!

Happy International Women's Day

هشتم مارس، روز جهانی زنان گرامی باد!
Text Size

Translated by Hasse-Nima Golkar

یادی از ۱۰ زنِ مُبارز آنارشیست بمناسبت هشتم مارس؛ روز جهانی زنان!

در طول تاریخ، بسیاری از انسان ها اُستوارانه “نَه” گفته اند. جَزم گرائی های زمان خود را نپذیرفته و تصمیم گرفتند در مسیرخود، مُهر دیدگاه های نوین شان را بر پیشانی زمانِ خود حَک نمایند. آنارشیست ها و دیگر شورشیان آزادیخواه، خدمات ارزنده ای را به جامعه ی بشری ارائه نموده اند که یکی از مهمترین آنها، نقش داشتن بمثابه ی موتور مُحرّکه ی تغییر در جهان می باشد، زیرا اگر ایدئولوژی مُسلط در آن زمان به چالش کشیده نمی شد، پیشرفتِ فردی – جمعیِ اندیشه های نو گرای انسانی به رُکود و إنجماد دُچار می گردید.

بسیاری از آنارشیست ها در درازای تاریخ طولانی مُدت و سرشار از شورش ها، سینه های ستبرخود را در برابر ستمگری به زنان، سِپَر کردند. زمانی که بسیاری از ما واژه ی «آنارشیست» به گوشمان می رسد، بلا فاصله این گونه فکر می کنیم که این ها همان هیپی های ساکن ساختمان های متروکه هستند. درحالی که آنارشیسم، چهره ها و نام های بسیار زیاد دیگری را نیز شامل می شود که با اینگونه تصاویر معمولیِ از جانب رسانه های اصلی در سیستم سرمایه داری که ذِهن های ما را طبیعتن تحت تأثیر قرار می دهند، بسیار مُتفاوت تر می باشد.

کوتاه سخن این که، موضوعات مشترک در زیر چتر دیدگاه های انسانی که می توان نام و توصیف آنارشیستی را بر آن نهاد، بر این عقیده استوار خواهد بود که هر فرد یا گروهی می بایستی کُنترل زندگی خود را خودش به عُهده داشته و زیر سُلطه ی دیکتاتوری و إقتدار هیچ فرد و گروه دیگری قرار نگیرد. همینطور، ما به مثابه ی یک انسان، بدون پذیرش موانعی از قبیل قوانین و نیروهای  زورگو و مجبور کننده، هدایت زندگی خود را در اختیارِ خودمان داشته  باشیم.

بنابراین، «فدراسیون عصر آنارشیسم» ضمن گرامیداشت هشتم مارس «روز جهانی زنان»، ۱۰ زن سَر سخت و شجاع آنارشیست ای که سیستم مَرد سالارانه و إقتدارگرایانه ی سرمایه  داری را سَر سختانه به چالش کشیدند، مُعرفی می نماید:

 ۱- إمّا گُلدمَن  

زمانی که درباره ی زنان سر سخت تاریخ صحبت می شود، هر چند گفتگوی آغازین تاریخی ما در باره ی” إمّا گُلدمن ” نباشد، ولی او به طور قطع و یقین، مُهر تأثیرات نظری خود را به عنوان یکی از پُرسرو صدا ترین و مبارزترین زنان شورشی در طول تمام دوران تاریخ، بر پیشانی آن باقی گذاشته است. وی نویسنده و سخن وَری توانا و همچنین مبارز سیاسی آنارشیست بود.

إما گلدمن درسال ۱۸۶۹ میلادی در روسّیه چشم به جهان گشود و سپس به کشور آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا بزرگ شد تا زندگی خود را وقف پیشبُرد آرمان های رادیکال و آزادی مَنشانه ی خود نماید. او به ویژه پس از اعدام چندین کارگر تظاهرات کننده ی آنارشیست در شهر شیکاگو در سال ۱۸۸۶ به مبارزات خود شدّت بیشتری بخشید.

در آن سال، گروهی از مُعترضین به خیابان آمدند و برای مطالبه ی هشت ساعت کار روزانه و همچنین مخالفت با وحشیگری های پولیس، دست به تظاهرات مسالمت آمیز زدند که در مقطعی در زمان درگیری و تلاش پولیس برای پراکنده کردن کارگران به ناگهان بُمبی منفجر گردید و این حادثه به نام “های مارکِت” مشهور گردید که در آن چهار کارگر تظاهر کننده بر خلاف هر گونه مدرک و شاهدی، دستگیر و به دار آویخته شدند. و این لحظه، تأثیر بسیار زیادی در زندگی گلدمن گذاشت. از این پَس بود که او مبارزات جنگجویانه ی خود را برای إحقاق حقوق زنان، بویژه کُنترل فرزندآوری، اختصاص داد.

او همچنین در جریان جنگ جهانی اوّل به دلیل اعتراض به خدمت سربازی اجباری مَردان، دستگیر و به مدت دو سال، بدون نتیجه زندانی می شود و پس از رهائی به واسطه ی ادامه ی مبارزات اعتراض آمیز و رادیکالش، از آنجا نیز تبعید می گردد.

او از این زمان به بعد، زندگی سیاسی خود را بدون اینکه محل سکونت واقعی برای خود پیدا کند، در تبعید می گذراند. او سپس به روسیه سفر کرد و در انقلاب آنجا نیز شرکت نمود، اما پس از مدت کوتاهی، مورد خشم اقتدارگرایان [حزب کمونیست] قرار می گیرد، زیرا با مشاهدات خود، و البته با صدای بُلند به تشکیل دولت جدید شوروی اعتراض می نماید.

در سال ۱۹۸۹ میلادی، سَندی کشف گردید که در آن رفتار بی رحمانه و ستمگرانه ی “ولادیمیر لنین” را نسبت به آنارشیست ها در “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی “، بی پرده به زیر سؤال بُرده بود. وی بمثابه ی یک آنارشیست واقعی، سرکوب و جنگ طبقاتی را هم در اتحاد جماهیرشوروی و هم در آمریکا مورد حمله ی سیاسی خود قرار داد و بقیه ی عُمر خود را در تبعید گاه و مسافرت برای آزادی حقوق انسان گذراند و جزئیات باورهای سیاسی خود را به رشته ی تحریر درآورد.

از آنجائی که تعداد اندکی از نظریه پَردازان، در برابر سیاست های آمریکا و شوروی قاطعانه ایستادند، بر همین پایه او دارای جایگاه ویژه ای به عنوان یکی از زنان سرسخت آنارشیست در جهان می باشد. او گفته است: “من خواهان آزادی ها از جمله حق آزادی بیان و حق بهره وری همگان از تمام چیزهای زیبا و درخشان هستم”.

اِما گُلدمَن در چهاردهم ماه مه ۱۹۴۰ در کانادا چشم از جهان فرو بَست.

 ۲- مارگارت  سانگِر

نویسنده ی آنارشیست، پرستار و آموزگار اُمور آمیزش جنسی که در تاریخ چهاردهم سپتامبر ۱۸۷۹ در نیویورک به دُنیا آمد و در طول مبارزات سیاسی مادام العُمرش در تماس با زندگی إما گلدمن قرار گرفت و برعلیه خشمِ سرکوب شده اش، نظم اجتماعی آن زمان را به چالش کشید. او در سال ۱۹۱۰ میلادی به دهکده ی گرینویچ درنیویورک سیتی که کانون مبارزات سیاسی بود، نقل مکان نمود، و در آنجا همچون گلدمن دریک مسیر مشترک مربوط به اعتراضات گوناگون از جمله حق کار و حق کنترل فرزندآوری، قدم برداشت.

او در اصل، نخستین کسی بود که در آن زمان اصطلاح “کنترل فرزندآوری” را که ایده ای غیر قانونی بود اِبداع کرد و برای پُشتیبانی از آن، شروع به انتشار ادبیّات در مورد تربیت جِنسی-جنسیتی نمود که این باعث دستگیری و محکومیت اش به دلایل نا معلوم شد. و به همین دلیل برای فرار از مجازات، کشورش آمریکا را تا سال ۱۹۱۵ میلادی تَرک کرد.

اتهاماتی که علیه او صادر شده بود در سال ۱۹۱۶ از بین رفت و او از این پس در شهر “بروکلین” در کلینیک کنترل فرزندآوری که خود ش باز کرده بود مشغول به کار گردید و پس از مدتی به جُرم “ایجاد مزاحمت برای عموم” بازهم محکوم شد و سی روز را در پشت میله های زندان گذراند. پس از این، او از حمایت همگانی زیادی برای کنترل فرزندآوری و به طور کلی حقوق زاد و وَلد زنان بر خور دار گردید و بر همین پایه، نه تنها به ادامه ی نویسندگی و تأثیر گذاری در این زمینه ها پرداخت بلکه دست به تشکیل سازمان هائی در مورد کنترل فرزندآوری زد و به فعالیت های دیگران از جنبه ی قانونی شدن در این موضوع یاری می رساند. او در یکی از انتشارات آغازین خود چنین نوشته بود: نَه به خدایان و نَه به آقا بالاسَرها (رهبَران)!

مارگارت سانگر در تاریخ ششم سپتامبر ۱۹۶۶ چشم از جهان فرو بَست.

  ۳- لوئیز میشِل

نویسنده، آموزگار و آنارشیست انقلابی فرانسوی که در تاریخ بیست و نهم ماه مه ۱۸۳۰ زاده شد و یکی از چهره های برجسته ی کُمون پاریس در سال ۱۸۷۱ میلادی بود که در خَط مُقدّم «گاردِ ملی» برای دفاع از پاریس می جنگید. او به جای اصلاحات قانونیِ آهسته و پایدار لیبرالیسم سیاسی، به خشونتِ انقلابی اعتقاد داشت و برای رسیدن به اهداف خود در این راه مبارزه می کرد. زمانی که آلمانی ها در سال ۱۸۷۰ پاریس را مُحاصره کرده بودند، او به عنوان یک پزشک در خدمات آمبولانس (اورژانس) مشغول به فعالیت بود و بر علیه بیرون راندن نیروهای متجاوز پروس، مبارزه می کرد.

کشور فرانسه در آن زمان مکانی برای آشفتگی سیاسی بود و دولت فرانسه سعی در خَلع سِلاح آن دسته از ساکنین پاریس می کرد که از بُنیانگزاران کمون پاریس بودند. ولی “میشل” با سِلاح در دست همچنان به مبارزه ادامه می داد، و در نهایت با اِتهاماتی که به وی وارد شده بود، چون مادرش را به گروگان گرفته بودند، ناچار به تسلیم گردید و روانه ی زندان شد. او از پذیرش وکیل مُدافع خودداری کرد و خود به تنهائی دفاع از خودش را در دادگاه به عُهده گرفت و سر انجام به اخراج از کشور و تبعید محکوم گردید.

در دوران انتظار برای تبعید، میشل باز هم با اتهامات بیشتری که حُکم اش زندان بود نیز مواجه شد و سر انجام در دوران تبعید خود، به تحصیل و نوشتن مطالب آنارشیستی روی آورد. پس از مدت زمانی، تمامی اعضاء کمون پاریس مورد عفو همگانی قرار گرفتند و بدین ترتیب میشل به فرانسه باز گشت و همچنان به مبارزات اعتراض آمیز خود برای اِحقاق حقوق مَردم ادامه داد و باز هم در سال ۱۸۸۳ میلادی بازداشت گردید و این بار نیز پس از تلاش نا موفق برای دفاع از خود بدون داشتن وکیل، به شش سال زندان محکوم شد. او در داخل و خارج از زندان به تبلیغ دیدگاه خود با وجود خطر ترورشدن پرداخت تا اینکه توسط فردی که مخالف نظرات سیاسی او بود با شلیک گلوله مورد هدف قرار گرفت ولی جان سالم از این ترور بدَر بُرد.

لوئیز میشل، تا آخرین روز مرگش در نُهم ژانویه ۱۹۰۵ همچنان به عنوان یک انقلابی آنارشیست باقی ماند.

 ۴- ماری لوئیز بِرنِری

ماری لوئیز برنری در اوّل ماه مارس سال ۱۹۱۸ در زمان تغییر و تحولات اساسی سیاسی – اجتماعی در ایتالیا چشم بر این جهان گشود. پدرش از لحاظ سیاسی مردی جنجال بر انگیز بود و این مسئله، قَطعن او را در زندگی مورد فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که خانواده اش در سال۱۹۲۶ میلادی به دلیل مقاومت پیوسته در برابر ظهور فاشیسم ایتالیا در زمان “بِنیتو موسولینی” مجبور به تبعید گردید و در سوربُن فرانسه ساکن گردیدند. او در دهه ی۱۹۳۰ میلادی، شروع به انتشار مقالات آنارشیستی به زبان فرانسوی کرد و آنها را در بوم زاد خود ایتالیا منتشر نمود.

در زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز گردید و پدرش برای مبارزه، به خط مُقدم جبهه منتقل شد، او به  انگلستان رفت و در آنجا به انتشار مطالب پُر قدرت خود به زبانهای اسپانیائی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیائی ادامه داد و پس از جنگ داخلی اسپانیا، با برخورداری از شخصیتی مهم، مراقبت از کودکانی که پدران و مادران خود را در جنگ از دست داده بودند به عُهده گرفت و به عنوان سر دبیر روزنامه ای به نام ” تفسیر جنگ” به همراه سه نفر دیگر از اعضا ی هیئت نویسندگان، به اتهام  تلاش در تحریک افکارعمومی، دستگیر گردیدند و درحالی که سه نفر دیگر محاکمه شدند، او به دلائل فنی – حقوقی آزاد گردید. اما او حتی پس از تهدید به زندان، از اصول و پرنسیپ های خود کناره نگرفت و به انتشار دیدگاه آنارشیستی اش ادامه داد.

ماری لوئیز برنری، در سّن سی و یک سالگی به ناگهان به دلیل شیوع یک عفونت همه گیر، در تاریخ ۱۳ آوریل ۱۹۴۹ جان خود را از دست داد.

 ۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل ۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست، صریح اللهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دینِ نهادینه شده به مثابه ی نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حدّ رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پَروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دُلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس، به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوانعالی ایالات متحده آمریکا با پُشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رَزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن به طور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعیِ از بالا به پائین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵ میلادی، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه اش همگی نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مُبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مُشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز و تصرّف اَموال داشت، مُقصّر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرد که مبلغ پنجاه و چهار هزار دُلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برُده بود. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” از مقاله ی خیالپردازانه ی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر، موجودی کارت های حساب اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امور داخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مَرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر ۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 ۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ میلادی در تگزاس به دُنیا آمد. او به جُنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژاد پرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گُلدمَن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بَست.

 ۷- ئورسولا لِه گوین

اورسولا ، در بیست و یکم اُکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود. رَوش تبلیغاتی او در باره ی آنارشیسم و همچنین برای دُنیائی بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راهِ نوشتن داستانهای جذاّب فانتزی عِلمی – تخیّلی برای بُزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دُنیای واقعیت می بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکاناتِ نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد. و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شوَد، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد. برای نمونه، می توان داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد (حَذف شده)” مُنتشره در سال  ۱۹۷۴ میلادی را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دُنیای گوناگون؛ یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت، که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سَر] دَست به تلاش می زَنند.

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید؛ یکی مَردود شناختن هَنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن اشاره می نماید. اورسولا له گوین، به شدّت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کُند و بجای آن، شیوه ی زندگی آنارشیستی را که مُبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نماید.

ئورسولا لِه گوین، در بیست و دوّم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بَست.

 ۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، یک بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اُکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود. او جستجوگری ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رُشد می کرد، بیزار بود. او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عِرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اوّل مانعی برای بازگشت او به اُروپا می بود به ژاپن سفر کرد. در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند. این دو نفر با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه می کرد.

 آلکساندرا داوید نائیل، در یکصد سالگی تا زمان مَرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ میلادی به نوشتن آثار فلسفی – معنویِ بَدیل (آلترناتیو)، ادامه داد.

 ۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶ در آمریکا به دُنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را در آنجا آغاز نمود.

وُلتر با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و به شدّت بر علیه نظم اجتماعی موجود – دولت و سرمایه داری – دست به انتقاد می زَد. او ضّد اِزدواج، ضد دولت و حکومت بود و بر علیه ایده آل های متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کُنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفّق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عُمرش همراه با دَرد و مشکلات سلامتی باقی ماند. در واقع امر، هِلچر دُچار تَب و جنون شده بود و آموزگارش وُلتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت، بلکه به واسطه ی دُچار بودن به بیماری روانی، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده است و برهمین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

او در مخالفت با نظامی گری که باعث تحمیل جَنگ می شُد سخن می گفت و برعلیه إستانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مُبارزه می کرد. وی همچنین یک فرد گرای ضِد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سَر سختانه برای دفاع از حقوقِ فردی می جنگید.

وُلتر دو کِلی رِه، در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر إلتهاب غشاء مَغزی (مِنِن ژیت) چشم از جهان فرو بَست.

 ۱۰- هِلِن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا به دُنیا آمد و نوزده ماهه بود که دُچار نا شنوائی – نا بینائی گردید، امّا با وجود این مشکلات، بدونِ هر گونه مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سَرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دُنبال نمود. او همچنین با تعداد بسیاری از آنارشیست های بَرجسته ی آن زمان، ازجمله “إما گلدمَن” رفیق شد و با تحت الشعاع قرار دادن آثار نوشتاری خود با وجودِ محدودیتهای جسمی، تأثیر زیادی بر دیدگاهِ آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت. او به همان شدّت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، اِنزجار خود را از جامعه ای که در آن وجودِ طبقه ی تُهیدست را عادی جلوه می داد، اِبراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دُشوار بَدنی که از آغاز تا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نَرم می نمود، ولی احساس می کرد که دُنیای تاریکِ درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید. او می نویسد: «تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تِلو تِلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بَدبختی و فلاکت های فردی-اجتماعی، تا درجه ای غیر قابل درک، احساس می نمود و بر علیه إسارت و بَردگی و رَوَند سیاسی، با سَر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مَردم رساتر است. اثبات این إدّعا ها را، هم در نوشته هایش و هم در تلاشِ شخصی اش می توان یافت.

هِلن کِلِر، در تاریخ اوّل ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بَست.

منبع برگزدان به زبان فارسی با کمی تغییرات کوچک:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل