عکس شاخص از نقاشی زیبای پروانه کبریت در اینستاگرام
*****
ترجمه انگلیسی مصاحبه را در سایت مجله عوام میتوانید بخوانید.
بخش اول: An Interview with The Federation of Anarchism Era (Part One)
بخش دوم: An Interview with The Federation of Anarchism Era (Part Two)
*****
۱. ریشه های فرهنگی آنارشیسم ایرانی و افغانستانی چیست؟
آنارشیسم در افغانستان بیشتر با ارتباطگیری افغانستانیها با ایران و هنرمندان آنارشیست ایرانی، کتابها و مقالاتی که در ایران ترجمه میشود، رایج شده است.
نکته خیلی مهمی خواهد بود که هنر را در بین آنارشیستهای ایران و افغانستان، یک عنصر ویژه در مطرح ساختن آنارشیسم، بدانیم.
ادبیات، موسیقی تا جایی سینما و متون ادبی و هنری بسیاری، نقش ویژه در شکلگیری گروههای انارشیستی در میان ما داشته است. به نحوی میتوان، آنارشیسم را در این دو کشور – که شاید در کل چنین باشد- برخاسته از نگاه انتقادی در ادبیات و هنر پنداشت.
دلیل نزدیکی و اشتراکات ما نیز همین است. ایران و افغانستان همچنین دارای یک زبان مشترک و متون ادبی و هنری مشترک است. علاوه بر اینکه در هر کدام از این دو جغرافیا زبان های مختلف با فرهنگ های مختلف نیز رایج است ، بنابر این تا حدودی، دانش و هنر، از مرزهای حکومتی میگذرد.
از طرفی نزدیکی جغرافیایی و وجود دردها و ستمهای مشترک تاریخی که از جانب سیستمهای داخلی و خارجی به طرزی وحشیانه به ملل و اتنیکهای ساکن در جغرافیای اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران وارد شده نیز بی تاثیر نیست.
۲.مبانی ایدئولوژیک آنارشیسم شما چیست؟
شاید نتوانیم از واژه ایدئولوژی یا مبنای ایدئولوژیک در آنارشیسم مورد نظر ما صحبت کرد. آنگونه که در مباحث بین خود مشاهده میکنیم، اعضای اتحادیه هرگز باور به ایدئولوژی نداشتهاند؛ برای همین، ما هرگز اصول غیرقابل تغییر و نامنعطفی در اتحادیه نداشهایم. البته مواردی هست که اگر آن را جدی نگیریم، دیگر مفهوم آنارشیسم هم ممکن است دیگرگون شود و آنچه میخواهیم، نماند.
بالفرض تقابل بسیار جدی ما با اقتدار و تفویض اختیار و اراده و انتخاب به شخص دیگر یا تقابل بسیار جدی ما با هر ایدهٔ منجرشونده به اقتدار یا در راستای اقتدار مانند کاپیتالیسم و ناسیونالیسم، پاسیفیسم و گرایشهای مختلف عرفانی یا مذهبی از قبیل نگرههایی است که فدراسیون و خودسازماندهیهای آنارشیستی درون فدراسیون مانند اتحادیه همواره به آن تکیه داشتهاند.
از نظر ما، ایدیولوژی، شبیه به دین است و انسان را تک ساحتی میسازد؛ آن پهنای باز جهانی را که ما آرزو میکنیم، از یک پنجره میبیند و از دیگر زوایا دور میماند. بنابر این، ما استوار بر ایدیولوژی نیستیم و بیشتر سعی میکنیم، در فعالیتهای مان، طرح را جدی بگیریم تا مثلا؛ نگرش تئوریک را. این طرحها هستند که عملا باید انارشیستی باشند و نیروهای مان، میتوانند در گستره ذهن خود، آزاد بمانند. زمانی که طرحی مطرح میشود، مورد بررسی قرار گرفته و همه در ان نظرشان را دخیل میکنند. موقعیتها در این طرح بر اساس تواناییها و بیشتر داوطلبانه انتخاب میشوند.
ما اینگونه میتوانیم، هدف مورد نظر را، هم از لحاظ نیروی انسانی و هم از لحاظ ساختاری، به مرحله اجرا برسانیم و دیگر همه چیز را در ساحت همان طرح و نیازهای آن، تعریف کنیم.
این شیوه، به دلایل مختلفی جوابده است؛ زیرا از لحاظ زمانی محدود است و به زودی نتیجه خوب یا بد خودش را نشان میدهد. همچنان، افراد درون طرح، مجبور نیستند در همه ابعاد زندگی شان، اهدافی را دنبال کنند که در تشکلی که برای پیشبرد طرح، سازمانیافته، توافق صورت گرفته است.
در واقع، در هر عملیات، روش مشخصی وجود دارد که موقتا از آن استفاده میکنیم؛ این میتواند مجال دیگرگونی و تغییر افکار را در بین ما، نگه دارد؛ اما بنیادهای فکری و ایدئولوژیک، چنین نیستند؛ آنها محدودکننده هستند.
به احتمال زیاد آنارشیسم قدمتی همسان با پیدایش اولین حاکمیت ها در تاریخچه تمدن بشر دارد، ما واقعا نمی دانیم چه کسی برای اولین بار ایدەی عصیانگری و نافرمانی را علیه اولین حاکمیت بالادست دوران خود مطرح کرده است و این سوال برانگیز است.
ممکن است شخصی برای نخستین بار به ستم سیستماتیک و طبقاتی پی برده و ایده اقتدارستیزی و خودمدیریتی را عنوان کرده باشد؟
ایدئولوژی های مختلف چە از نوع ادیان، چە دیگر مکاتب جهان بینی ایده پردازان خود را دارا هستند و اگر ریشه یابی شوند در نهایت به دیدگاه فردی بر میگردند که آنرا مطرح کرده است.
برای مثال؛ اسلام یک ایدئولوژی است که توسط محمدبن عبدالله پایه ریزی شده و بعدها پیروان خود را پیدا کرده است.
در مورد آنارشیسم اینگونه نیست، ما فقط میدانیم نام آنارشیسم از لحاظ لغت شناسی ریشه در یونان باستان دارد و هم عصر با اولین دولت شهرهای یونان می باشد.
مثال دیگر افلاطون است، که به پدر ایدالیسم لقب گرفته است.
حتی اگر ایدالیسم را سر آغاز و ظهور یک ایدئولوژی در تقابل با واقعگرایی در نظر بگیریم، ثابت کردن اینکه آنارشیسم به واسطه ایدالیسم بوجود آمده باشد کار بسیاردشواری است، چراکه سوال دیگری به میان میآید، آیا قبل از آن هرگز کسی یا کسانی برای دستیابی به حقوق انسانی خود در مقابل یک حاکمیت اقتدارگرا به عصیان برنخواسته اند؟
آیا بردگانی که نسل در نسل اهرام ثلاثه مصر را بنا کردند همه مطیع و سربه فرمان بوده اند و در ازای دریافت مقداری غذا برای زنده ماندن تمام طول عمرشان را بدون هیچ اعتراضی برای فرعونیان بردگی کشیده اند؟
آنارشیسم عنصر عصیان است، عنصری که باید از قبل در سرشت هر موجود زنده ای نقش بسته باشد.
همانطورکه دیگر جانوران درمقابل تهدید وبی عدالتی هایی که بر آنها روا داشته میشود عکس العمل دفاعی نشان می دهند که کاملا غریزی و طبیعی است، بی شک انسان هم با آگاهی بر حقوق طبیعی و اجتماعی خود در برابر بهره کشی و ستم سیستماتیک حاکمیت هر دورانی از این تاریخ دست به نافرمانی و مبارزه زده است.
امروزه آنارشیستها بر این باورند که وجود دولت ها و جنگ افروزی ، وجود دولت ها و کارخانجات تولید سلاحهای کشتار جمعی و همچنین وجود دولت ها و آوارگی ميليونها انسان کاملا مرتبط هستند. آنارشیست ها معتقدند نابودی محیط زیست و گونه ها تحت تاثیر مستقیم سیاست های مخرب و صرفاً سودطلبانە ی دولت هاست و در مقابل تمام آنها ایستادە و مبارزە می کنند.
به احتمال زیاد چند هزار سال پیش هم آنارشیست ها بر این باور بودهاند که نبایستی در ازای زراعت بر روی زمین به حاکمان زورگو باجهای کلان بپردازند و یا خود را به خدمت لشکرامپراطوری های کشورگشا و زیاده خواه درآورند و عصیانگری را بر فرمانبرداری ترجيح داده اند.
با این تفاسیر واقعا نمی توان آنارشیسم را به چشم دیگر ایدئولوژی های موجود دیده و رده بندی کرد، بلکه می توان گفت آنارشیسم یک اندیشه سیال و متدولوژی مبارزه سیاسی اجتماعی است که قصد دارد اراده و توان فردی غصب شده توسط نظام حاکم را به تک تک افراد جامعه بازگرداند تا یک انقلاب واقعی به وقوع بپیوندد، طبقات از بین بروند و شرایطی فراهم شود که همه بتوانند بطورمستقیم و آزادانه در مدیریت امورات مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی خود سهیم شوند.
۳.ساختار سازمان شما چگونه است؟ چه کسی تصمیم می گیرد؟
همانطور که ما نمیپذیریم، ایدئولوژی بر ما مسلط شود، تصمیمی که مرجع منفرد دارد نیز نزد ما مردود است. در اتحادیه آنارشیستی افغانستان و ایران، مرجع تصمیمگیر وجود ندارد؛ مگر کلیت اتحادیه.
این توضیح شاید بتواند منظورمان را روشنتر بیان کند:
مفهومی مثل مفهوم خردهسیاست، خیلی بیشتر از تصمیمهای کلان و استراتیژیهای طولانیمدت در فعالیتهای ما دیده میشود. ما، گروهها و افرادی هستیم که هر کدام دارای جغرافیای مبارزاتی مشخصیم؛ اما نظر به مشترکاتمان، خواستهایم در یک شبکه در کنار هم کار کنیم.
ممکن است، اختلافهایی نیز بین ما وجود داشته باشد و حتی برای مدت زیادی اصلا بر سر آن به توافق نرسیم اما؛ این نمیتواند همبستگیمان را زیر سوال ببرد؛ زیرا این اختلافات جزوی از خواست ما ست؛ شاید سیاست کاری ما در تمام بخشها را بتوان در همکاریهای داوطلبانهٔ منوط به نقاط اشتراک خلاصه کرد.
ما سعی میکنیم در کوچکترین، فعالیتها، حتی انتخاب یک متن برای حسابهای رسانهایمان، همه را شامل کنیم. هر متنی که نوشته میشود، در آخر، آنچه در نخست بود، نمیماند.
معنی این چیست؟ معنی این، اولویتدادن به نقاط اختلافی است. ما به دنبال تفاوتها هستیم زیرا میدانیم که شعار همه ما یکی هستیم؛ ما یک رنگیم، اشتباه است.
از نظر ما که البته این نظر در کار ما دیده میشود؛ جهان متشکل از تفاوتهاست. تفاوتهایی که دارای قلمروهای خاصی هستند؛ قلمروهای کوچکی که خواهان توانایی بیشتر و ظرفیت هستند؛ پس سعی میکنند برای کسب این تواناییها با دیگری، وارد گفتوگو، تعامل و گاهی حتی ضدیت شود.
حتی ضدیت با دیگری در شبکهای از قلمروها، منفور و مردود نیست؛ زیرا تعامل از این منظر، فقط موافقت را در بر نمیگیرد.
همین نگرش به روابط و مناسبات خودسازماندهیشده باعث شده که صرفاً در اتحادیه گرایشهای مختلفی اعم از آنارکوایگوئیستی و آنارکوپریمیتیویستی تا آنارکوسندیکالیستی و آنارکوترنسهیومنیستی و غیره وجود داشته باشد.
آنچه مختصر برای شما توضیح دادیم در باره اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران است که تنها بخشی از فدراسیون عصر آنارشیسم است . ما الان به دلیل شرایط افغانستان تمرکزمان بیشتر بر افغانستان است که ابتدا آن بخش از نیروهای خودمان را که شناخته شده هستند به طور کامل خارج کنیم علاوه بر اینکه درگیر مسائل مرتبط با افغانستان هم هستیم و داریم خود را در ارتباط با افغانستان سازماندهی مجدد می کنیم و پس از آن که بر این مشکلات فائق آمدیم باید خود را بر عراق یا لبنان متمرکز کنیم و پس از آن همینطور به سازماندهی بخش های دیگر جغرافیاها متمرکز شویم که طبیعتا برای هر کدام زمان خیلی زیادی لازم است
۴. فدراسیون عصر آنارشیسم چه جایگاهی در میان دیگر محیط های چپ رادیکال در ایران و افغانستان دارد؟
عصر آنارشیسم در ایران وضع خیلی بهتری نسبت به موقعیتش در افغانستان دارد. در ایران هم تعداد رفقا زیاد هست و هم از لحاظ تاریخی، آنارشسیم برای خود جایگاه انتقادی و سیاسی ساخته است.
به نحوی میتوان ادعا کرد که عصر انارشیسم در ایران، استحکام و تواناییهای لازم را برای جنبش انارشیستی دارد و توانسته به مرحلهای برسد که فعالیتهایش با حرکتهای اعتراضی دیگر متمایز شود.
فدراسیون میتواند به صراحت اعلام کند که اپوزیسیونی است که بدنهٔ اجتماعی مستحکم، فعال و ملیتانت در کل جغرافیای ایران دارد. ما جوانههای خودسازماندهیهای آنارشیستی را با وجود سرکوب و خفقان شدید در جای جای جغرافیای ایران میبینیم، با توجه به گفتوگو با چند تن از همقطاران درون ایران ضداقتدارگرایی رادیکال آنارشیسم، آتئیسم نهادینهشده در آنارشیسم، آنارکوفمنیسم و بالاخص پاسخگوبودن آنارشیسم از جهت خودسازماندهی مبارزات در شرایط سرکوب حداکثری آن را چندین پله در نظر عوام بالاخص جوانان و نوجوانان جذاب کرده تاجایی که حکومت مجبور به ساخت جریانات سیاسی ساختگی ظاهراً آنارشیست برای صدمه به آنارشیسم شد!
مبارزات مردمی در دی ۹۶ و آبان ۹۸ کاملاً بی رهبر، خودسازماندهیشده، ضداقتدارگرایانه و با خواستهای انقلابی و ضدسرمایهداری بود؛ حکومت در جریان این دو قیام سراسری و مردمی، گردانهایی از بخشی از شبهنظامیان خود را با نام بسیجی، در کل جغرافیای ایران پخش کرد تا با شعارهایی در مدح حکومت پهلوی! سمتوسوی قیام را منحرف کند.
در بررسی آمار رسمی منتشرهٔ توسط خود این حکومت توتالیتر جز کشتار آبان۹۸، هیچ عامل دیگری نمیتواند میزان ۸۰۰۰ مرگ و میر اضافه در پاییز ۹۸ را توضیح دهد. دادههای ماهانه، نشان میدهد که در آبان ٩٨ حدود ۶۰۰۰ مرگ بیشتر از آبان ۹۷ ثبت شده است. بله اعداد صحیح هستند… یقیناً بیش از ۶۰۰۰ نفر را کشتند.
پیکرهٔ جنبش آنارشیسم و طبعاً بدنهٔ اجتماعی فدراسیون در افغانستان چنین نیست؛ عمده فعالین آنارشیست در افغانستان در آغاز راه به سمت مهاجرت کشانده شدند. چه آنانی که اعضای اتحادیه و فدراسیون هستند و چه آنانی که به شکل انفرادی فعالیت میکردند و روزگاری خود را انارشیست خوانده بودند.
شاید بتوان گفت، آنارشیسم در افغانستان، راه متمایزی را بپیماید؛ راهی که در آن اولین قدمش روی جسد دولت مدعی دموکراسی گذاشته شده و مرگ این نوع از حکومت را حس کرده است.
از آنجایی که دولت سابق، ناکاراییهای چشمگیر داشت، مشخص است که آنارشیستهای جوان آشنا با آن، سیاستهای جهانی و مفاهم دهان پرکنشان را، بهخوبی درک کردهاند.
مهاجرت در بین آنارشیستهای ایران و افغانستان، یک امر معمول شده است و بسیاری اکنون در کشورهای مختلف زندگی میکنند؛ اما اگر مهاجرت را فقط در مورد آنارشیستهای افغانستان، مد نظر بگیریم، کمی متفاوت است؛ به دلیل کم بودن نفوس، آنان، تقریبا بیشترشان مهاجر شدهاند اما از خارج نیز می توان بر جنبش های موجود افغانستان تاثیر گذاشت و با نیروی جوان و تازه نفس مجددا خود را در افغانستان بازسازی کنیم کاری که هسته اولیه فدراسیون عصر آنارشیسم ابتدا در خارج از جغرافیای ایران و در دسامبر سال 2009 شکل گرفت.
مهاجرت، آغاز زیر پا گذاشتن مرزهای سیاسی است؛ آغاز عملی مواجهه با قوانین مرزی. در نگاه نخست، امر سادهای به نظر میرسد اما، به لحاظ مفهومی، عمیقا آنارشیستی است.
این که چگونه، مهاجرت را به عنوان یکی از پلتفورمهای انارشیستی معرفی کنیم، نیاز به تحقیق و تفکر بسیار دارد؛ اما، شکی نیست که این کار بیشتر از سوی خود انارشیستهای مهاجر، ممکن و شدنی است؛ بخصوص که هم از ایران و هم از افغانستان، آنارشیستهای مهاجر داریم.
عصر آنارشیسم از هر دو لحاظ توانسته به یک شبکه آنارشیستی مبدل شود؛ هم با انارشیستهای مهاجر در ارتباط محکم بوده است و هم با آنارشیستهای داخل دو جغرافیا که البته در ایران، قلمروهای مفهومی و جغرافیایی بسیار دیگر نیز در شبکه آنارشیستی عصر آنارشیسم قرار دارند.
شاید بتوان بزرگترین قوت عصرآنارشیسم را گوناگونی آن به لحاظات مختلف دانست؛ چیزی که خاصه یک شبکه است و روابط را از شکل عمودی سلسله مراتبی، به شکل افقی و ریزومی می مبدل میکند.
۵.به نظر می رسد فدراسیون عصر آنارشیسم یکی از اولین گروه هایی است که متون آنارشیستی را به زبانهای محلی در ایران و افغانستان ترجمه می کند.چه چالش هایی در ترجمه آنارشیسم برای مخاطب جدید وجود دارد؟
ترجمه کتابهای آنارشیستی و حتا نقد آنارشیسم، بیشتر انفرادی بوده است. اکثر مترجمان برنامه مشخصی جز هدف ترجمه یک کتاب، نداشتهاند. این در حالی است که کمونیستها هم در ایران هم در افغانستان، هدفمندانه عمل کردهاند و احزاب، توانستهاند کار ترجمه متون مارکسیستی و کمونیستی را به شکل سازمانی راه بیاندازند.
عصر آنارشیسم، در دو جغراقیای ایران و افغانستان تنها سایت آنارشیستی است که به زبان های مختلف مطلب منتشر می کند.سایت عصر آنارشیسم سعی کرده است که مطالب تنها به فارسی نباشد و محدودیت زبانی برای انتشار متون آنارشیستی ندارد. در ایران و افغانستان چندین زبان وجود دارد که هنوز نتوانستیم به همه آن زبانها مطالب آنارشیستی منتشر کنیم اما به عنوان مثال در جغراقیای ایران ما عرب داریم و نیاز به انتشار متون عربی بوده است و در این زمینه همقطاران فدراسیون عصر آنارشیسم در مراکش ، عراق، لبنان،بحرین و غیره که خود عرب هستند مطالب آنارشیستی به زبان عربی را برای سایت تهیه کردند که هم در ایران کاربرد خواهد داشت و هم برای دیگر کشورهای عرب در جهان و برای همین ما از کشورهای مختلف مخاطب داریم. از طرفی متاسفانه چون کار ترجمه کتاب و مقاله، یک کار حرفهای است؛ این بخش از فعالیتها شاید کند باشد.
عدم آشنایی بیشتر همقطاران ما با زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، مانع بزرگی بر سر راه ترجمه متون آنارشیستی است.
نداشتن نیروی کافی در زمینههای رسانهای نیز میتواند شامل کاستیهای ما در بخش ترجمه متون باشد؛ چنین نیرویی، میتواند مقالات جدیدی را دنبال کند و تحلیلهای صاحبنظران زیادی را در مورد انارشیسم و فعالیتهای آنارشیستی در زمان ما دنبال کند. اما ما چون به دلایل امنیتی و غیره در بخش رسانه عمدتا از نیروی خارج از ایران و افغانستان استفاده می کنیم طبیعتا نمی توانیم از همه نیرو و توان فدراسیون در این بخش استفاده کنیم.
مشکل دیگر، برگردان مصاحبهها، بعضی مقالات و یادداشتهای خود اعصای عصر آنارشیسم است؛ ما دنبال خلق متن انارشیستی نیز هستیم. از نظر ما، تجربههای کسبشده در چندین سال، میتواند برای دیگر آنارشیستها در دیگر زبانها، مفید باشد.
در واقع، چالشی که پیش رو داریم، عدم آشنایی با زبانهای مختلف است که هم مانع ترجمه از آن زبانها به زبانهای مورد نظر عصر انارشیسم میشود و هم مانعی مشابه را در عکس خود ایجاد میکند.
شاید، بتوان عدم خلق متون آنارشیستی در دایره زبانهای شامل در عصر آنارشیسم و عدم آشنایی حرفهای سخنگویان این زبانها با دیگر زبانهای موجود در این شبکه را، یکی دیگر از چالشهای مهم در راستای ترجمه بدانیم.
۶. تجربه های شما از سازماندهی تحت رژیم های خودکامه مانند دولت ایران یا طالبان در مقابل دولت قبلی افغانستان چیست؟ چه نکاتی برای آنارشیست هایی که در شرایط اقتدارگرایانه سازماندهی می کنند، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی دارید؟
در دولتهای اقتدارگرا، یکی از بزرگترین مشکلات این است که آنان، تحت عنوانهای خودساخته و عموما تعریفنشده نسبت به آنچه دولتهای به اصطلاح دموکرات مدعی هستند با معترضان و مخالفانشان برخورد میکنند.
مثلا میگویند: فلان زن به جرم اغواگری دستگیر شده است یا فلانی، جرماش «قباحتزدایی» از امور غیراخلاقی در جامعه بوده است. این عنوانها به اندازه مقررات این دولتها، خاص و منحصر به فرد است؛ و چون اکثرا ریشه در عقاید مذهبی دارند، برخی اوقات از سوی مردم نیز تاییدشده یا در برابرش سکوت میشود.
در این مورد، حتی گاهی همفکرانمان چنین اتهاماتی را نمیشناسند زیرا خارج از این بافت و کانتکست اجتماعی بودهاند. در واقع، دولتهای اقتدارگرا، مشترکات حقوقی با دیگر کشورها ندارند و این زبان بیان منتقدان، معترضان و مخالفان را نیز کند میکند.
از شاخصه های چنین دولتها در خاورمیانه، میتوان به تعریفهای خاص آنان یا روایتهای خاص خودشان، از دین هم اشاره کرد؛ جمهوری اسلامی در ایران روایت خودش را از دین دارد؛ همینطور امارت اسلامی در افغانستان و همینطور امارات متحده عربی و قطر و….
این شیوه، استحکام آنان را در جغرافیاهای تحت تسلطشان بیشتر کرده و به همان اندازه امکان اشتراکات و اتحاد را بین نیروهای انقلابی و معترص بر انان، کم ساخته است.
نقطه ضعفهای برجسته در بین گروههای مخالف و معترض نیز از همین سیاست دولتها منشا میگیرد؛ آنان سرگرم برخوردهای خاص دولتها با خودشان میشوند و میدان مبارزه شان، محدود به چالشها و موانعی میشود که دولت حاکم بر جغرافیای شان میسازد.
حتی در برخورد با حاکمان دینی که بیشتر مسلمان هستند، امکان برخورد یکسان خیلی محدود است؛ زیرا نیروهای معترض فقط با یک رویکرد دینی و حکومتی مواجه نیستند؛ آنان هر کدام، در دایرۀ مخصوص خودشان، گیر کردهاند.
راه حل و شیوه مبارزاتی در چنین حکومتهایی، ساختن تشکلهای غیرمتمرکز است. فقط تشکلهایی که ساختار افقی و اشتراکی داشته باشند میتوانند با این دولتها مبارزه کنند.
منظور از افقی بودن ساختار:
شکلی از ارتباطات که مشتمل بر قلمروهای فرهنگی، عقیدتی، زبانی و قومی حاکم در بخشها و جغرافیاهای مختلف باشد؛ چون، طوری که توضیح دادیم، هر بخش و قلمرویی با شیوههای استبداد خاص همان قلمرو، روبهرو هستند و متمرکز به آن؛ اگر هر نیروی متضاد نهفته در این قلمروها، ارتباطی با نیروهای دیگر در قلمرو دیگر داشته باشد، حاکمیت نمیتواند تمرکزش را بر آن از دست میدهد.
برای روشنشدن این موضوع، مبارزه با اسلام سیاسی را مثال میزنم:
این جنبش، توانسته است در ایران رشد بسیاری داشته باشد تا اینجا که دیگر اطمینان یافتهایم که در صورت نابودی جمهوری اسلامی در ایران، هیچ حکومت اسلامیای دیگر، حامی مردمی نخواهد داشت و آمدنی نیست.
بگذریم که فعلا ایران آماده چه نوع حکومتی هست و چه زمانی میتوان به مرحلهای رسید که هیچ حکومتی در آن نباشد؛ مهم این است که اکنون مبارزه با سیاست اسلامی و اسلام سیاسی، مبدل به یک جنبش قدرتمند شده است که به مرز کشورهای همسایه مثل عراق و افغانستان هم رسیده است و آن را نیز زیر پا گذاشته است.
مخالفان حکومتهای اقتدارگرا، بهخصوص نوع دینی- اسلامی آن، تنها با اشتراک نیروهای متضاد اقتدارگرایی در قلمروهای دیگر و بیرون از ایران است که هم حکومت حاکم برخود را تضعیف میکند و هم جمهوری اسلامی در ایران را از پا در میآورد.
کشف نقطه اشتراک دولتهای اقتدارگرای دینی (مثلا؛اسلامیسازی سیاست) و تلاش برای کندن ریشههای گوناگون آن در بخشهای مختلف جغرافیاهای سیاسی آن، میتواند یک راه حل باشد. راهحلی که فقط با ایجاد یک شبکۀ افقی و غیرمتمرکز ممکن است؛ شبکهای از قلمروهای گوناگون با نیروهای مشخص و آشنا با محیط که هم توانایی مبارزه با نوع خاص دشمن در همان قلمرو را دارد و هم ارتباطی با نیروهای مبارز در نقاط دیگر دارد.
مثل شعار جوانان معترض در عراق که خطاب به معترضان در ایران گفته بودند؛ ما دم اژدها (جمهوری اسلامی) را میزنیم؛ اما شما سر آن را میزنید.
بیشک شرایط سیاسی ایران و افغانستان با دیگر جغرافیاها و مناطق یکسان نیست و ما از پیچیدگیهای خاص و منحصر به فرد شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی دیگر همقطاران در بقیه مناطق جغرافیایی اطلاع نداریم و حتی طرحها و فعالیتهای ما در افغانستان مانند ایران نیست. به طور طبیعی ارتباط فدراسیون ما با جوامع، کارگران و عموم مردم از طریق شبکههای مجازی صورت می گیرد.
اگرچه دسترسی به بسیاری از صفحات، شبکهها و نرمافزارها مسدود شده است اما با استفاده از ویپیانهای مختلف این مشکل تا قطعنشدن اینترنت خارجی در ایران (جمهوری اسلامی چنین طرحی دارد) فعلا به دشواری برطرف می شود. البته، ما چندینبار در تلویزیونها و رادیوها مصاحبه کردهایم که این امر به ما اجازه داده هر از چند مدتی از طریق تلویزیون ماهوارهای به کشور ایران صدایمان برسد هرچند اصلاً کافی نبوده و بسیار هم کم بوده است.
در ایران و افغانستان به همان نسبت که یک نیروی جدید و ناشناخته برای جامعه هستیم به همان نسبت هم برای نیروهای امنیتی و سرکوبگر در ایران و افغانستان ناشناخته هستیم بنابراین تیدیل به یک مزیت می شود از طرفی آنارشیستها از آنچنان سیالیتی در عرصه خودسازماندهی برخوردارند که مرتب فرم خودسازماندهی خود را تغییر می دهند و از طرفی برای اینکه نیروهای امنیتی نتوانند نفوذ کنند نیاز به گسترش کمی فدراسیون نیست و به جای تمرکز بر رشد کمی خود فدراسیون بر رشد خود جنبش آنارشیستی متمرکز هستیم، بدون آنکه بین ما و بدنۀ اجتماعی آنارشیستی ارتباط تشکیلاتی باشد، یعنی عرصۀ کار ما در خودسازماندهی بدنۀ آنارشیستی جغرافیای هدف به شکل جنبشی و غیرمتمرکز است؛ در نتیجه از یک مقطع زمانی به بعد، دیگر بودونبود فدراسیون اختلالی در رشد آنارشیسم در ایران بازی نمی کند؛ چون دارای بدنۀ اجتماعی خودسازمانده و خودمختار هستیم و عمدتا فعالین آنارشیسم هستههای یکنفره هستند؛ یعنی در صورت ضربهخوردن فقط یکنفر ضربه میخورد و مانند احزاب نیست که نیروهای امنیتی بتوانند ضربات سرتاسری وارد کنند.
کار تبلیغاتی و رسانهای نیز از خارج از جغرافیای ایران و افغانستان انجام میشود و نیاز به فعالیت نیروهای داخل ایران و افغانستان در این عرصه نیست و آنهایی که بیشتر بر کار عملی متمرکز هستند اصلا از اینترنت استفاده نمیکنند و چون در ایران و افغانستان فعالیت علنی نداریم؛ بنابراین نیروهای درون این دوجغرافیا به شکل مخفی و ناشناخته فعالیت می کنند. فدراسیون در زمانی نیروهای خود را جذب کرد که نیروهای امنیتی از فعالیتهای ما غافل بودند و وقتی توجه آنها به ما جلب شد ما دیگر اساسا نیرویی جذب نمی کردیم. همانطور که گفتیم در رابطه با ایران فدراسیون کار خود را کرده است و تلاش حکومت ایران برای ضربهزدن به ما مشکلی را برایش حل نمی کند؛ چون جنبش در ایران به ما وابسته نیست و روی پاهای خودش ایستاده است. به عنوان مثال ما در افغانستان به همان شکلی کار نمی کنیم که در مورد ایران کار می کنیم علاوه بر اینکه مرتب در حال تغییر نحوه خودسازماندهی خود هستیم. تنوع مبارزاتی آنارشیستی و تغییر مداوم آن عملکرد آنارشیستها را غیرقابل پیشبینی میکند و استفاده از متدهای مختلف مبارزاتی همراه با خلاقیت فردی ما را از تنوع تاکتیکی برخوردار کرده که نتیجتا دستگاههای امنیتی نمیتوانند آنارشیستها برای شناسایی و برخورد در یک قالب و چارچوب قرار دهند.
سازماندهی و مبارزه با رژیم های استبدادی مخصوصاً مذهبی، بسیار پیچیده و دشوار است؛ بهخصوص آنکه حکومتهای ایدئولوژیک مانند ایران با شستشوی مغزی مداوم و تبلیغات ایدئولوژیک و مذهبی طرفداران خود را همواره در قالب نیروهای نظامی و شبهنظامی ، اطلاعاتی و امنیتی از درون مدارس تا دانشگاه و تمام مشاغل دولتی و آزاد و در تمام شهرها، روستاها، مساجد و مراکز مذهبی سازماندهی میکند و دست به ترور مخالفین و مردم مخالف در داخل کشور و خارج از کشور میزند یا با ربایش فعالین اپوزسیون در خارج از کشور آنها را به ایران برگردانده و زندانی و شکنجه و تخلیه اطلاعاتی نموده و در بیشتر موارد اعدام میکند.
بیشترین خطر برای اپوزیسیون حضور در کشورهای اطراف ایران است و حتی پرواز با هواپیما، از بالای مرز هوایی ایران، برای نیروهای مخالف سیستم خطرناک است.
حکومت اسلامی در ایران در این 43 سال ، حداقل دههاهزار زندانی سیاسی را اعدام کرده است و همچنین، حداقل چندهزار زندانی سیاسی را با شکنجه مجبور به اعترافات تلویزیونی برعلیه خود نموده است و در برخی موارد نیز موفق شده است.
نگاهی به تعداد مساجد و اماکن مذهبی در ایران و مقایسۀ آن با تعداد کتابخانهها و بیمارستانها نشان میدهد که نتیجۀ یک حکومت مذهبی و ایدئولوژیک و تروریست درعمل چیست و اولویتهای آن کدام است.
تعداد مسجد: بیش از ۷۰هزار مورد
تعداد امامزاده: بیش از ۱۱هزار مورد
تعداد کتابخانه: حدود ۳۵۰۰ مورد
تعداد بیمارستان: کمتر از ۱۰۰۰ مورد
طبق اطلاعات منتشر شده تا سال 2014 در ایران 16 نهاد اطلاعاتی و امنیتی وجود داشته است که همچنان فعال هستند اما وجود نهادهای اطلاعاتی موازی که به مراجع متفاوتی پاسخگو هستند و کموبیش باهم در رقابت و چالش قرار میگیرند به یکی از پاشنههای آشیل نظام اطلاعاتی ایران بدل شده است. از طرفی دیگر این مهم نشان میدهد که اینگونه حکومتها به چه میزان مجبور به هزینۀ مالی و انسانی برای سرکوب مردم هستند و چقدر از مردم واهمه دارند. ما با میزان غیرقابل باوری از نهادهای امنیتی و سرکوب در جغرافیای ایران مواجه هستیم.
در فضای مجازی حکومت اسلامی ایران ارتش سایبری درست کرده است که بابت هر فعالیت و به عنوان مثال هر تویتی در جهت اهداف ج.ا بابت آن حقوق و پول دریافت میکنند که امسال 1000 میلیارد تومان به آن بودجه اختصاص دادند؛ بنابراین فعالیت در دنیای مجازی هم اهمیت زیادی دارد و هم کار سادهای نیست. علاوه بر این جمهوری اسلامی برای جاسوسی از مخالفان در خارج از کشور، از سرورهای هلندی تاکنون چندبار استفاده کرده است؛ یعنی در خارج از کشور نیز از خطر هک و جاسوسی جمهوری اسلامی در فضای مجازی نیز در امان نیستیم. در این 43 سال چندصدنفر از فعالین اپوزیسیون تاکنون در خارج از کشور ترور و کشته شدهاند و با خطر آدمربایی توسط سازمان امنیت رژیم نیز مواجه هستیم.
نهادهای امنیتی دخیل در جرائم سایبری جمهوری اسلامی دستکم در دهپروژۀ اختصاصی، با تمرکز بر دوازده کشور جهان حضور داشتهاند. آنها با استفاده از بدافزارهای جاسوسی، وبسایتها و بلاگهای آلوده به بدافزار، هک و یا ارائه نسخۀ جعلی نرمافزارهای پیامرسان، ارسال پیوندهای آلوده به کانالهای تلگرامی و شبکههای اجتماعی، خلق برنامههای کاربردی جعلی و جاسوسی و ارائه آن به فروشگاه گوگل، مانند نسخۀ جعلی اپلیکیشن «رستوران محسن» در تهران، اپلیکیشن جاسوسی «والپیپر» و اپلیکیشن جعلی مخصوص امنیت موبایل، اطلاعات تلفن همراه و کامپیوترهای شخصی بیش از ۱۲۰۰ تن از شهروندان ایرانی را سرقت کردهاند. ظاهراً فقط تا ماه فوریه سال ۲۰۲۱ حملات سایبری تحت حمایت رژیم حاکم بر ایران دستکم در چهار پروژه مختلف ادامه داشته است.
یکی از اولین اقدامات سایبری جمهوری اسلامی ، عملیات (Infy) موسوم به «شاهزاده ایرانی» است که تاریخ آن به سال ۲۰۰۷ باز میگردد که هدف از آن جاسوسی از ایرانیان و اهدافی نیز در اروپا بود.
اما در باره طالبان باید گفت که تمامی اقدامات سرکوباش در این 8 ماه کپی کامل از اقدامات سرکوبگرانۀ جمهوری اسلامی بوده است. بنابراین تقریبا بیشتر اقدامات آتی سرکوبگرانه آنها قابل پیشبینی است چراکه ما با اقدامات سرکوبگرانۀ جمهوری اسلامی آشنا هستیم.
طالبان اعتراف کردند که 1500 عملیات انتحاری انجام دادهاند و طالبان قصد دارد یک واحد ویژۀ انتحاری در بدنه وزارت دفاع خود ایجاد کند که از آن در زمان عملیاتهای خاص استفاده نماید؛ این به سادگی نشان میدهد که وقتی که یک گروه تروریستی اسلامگرا به قدرت سیاسی میرسد ما نیازمند به خودسازماندهی مناسب و مخفی هستیم و چه در ایران و چه در افغانستان باید مرتب شیوۀ مبارزاتی و خودسازماندهی خود را تغییر دهیم.
البته درست است که روش جنگی و استخباراتی طالبان با استفاده از عقاید دینی و تقریبا با الگوبرداری و نیمنگاهی به جمهوری اسلامی ایران انجام میگیرد؛ اما عوامل دستگاه استخباراتی پاکستان و کشورهای عربی مربیان این گروهاند. یعنی روشها و سیاست فکری طالبان در پاکستان تولید و تعلیم داده میشود و کشورهای عربی؛ به خصوص عربستان سعودی اینها را تقویت مالی و معنوی میکند.
زندان، عامل نگهدارنده استبداد است، سدِ راه آزادی است. مبارز باید زندان را بشکند تا حکومت را بشکند و به آزادی برسد؛ پس نخست باید بداند: زندان چیست؟ چرا ساخته شده و چه اهمیتی برای حکومت دارد؟
زندان، سهویژگی و فایدۀ مهم برای حکومت دارد:
نخست ابزاری است برای سرکوب منتقد، معترض و هرگونه دگرانديش و دگرگون از آنچه بردۀ مطلوبش است. سرکوب آنها که حکومت را با انتقاد، روشنگری و اعتراضهایشان، به خطر می اندازند. علاوه بر تضعیف و گاه حذف مخالف، این ویژگی را برای حکومت دارد که در دل افراد جامعه هراس میافکند و مردم را از دادخواهی میترساند.
ویژگی دوم، نمایش اجرای قانون و ایجاد این گزاره در اذهان است که حکومت یعنی ناظم و بی حکومت نظم نیست و هرجومرج میشود، و زندان و هرشکل دیگر از مجازات به قصد جلوگیری از جرم و هرجومرج است. اگرچه به نیکی پیدا ست که عامل اصلی هرجومرج خودِ حکومت است؛ یعنی آنکه باعث بی نظمی شده، همان ست که نقاب ناظم بر چهره دارد.
نه تنها تمام مجرمین، به ویژه مجرمین اصلی پایشان به زندان باز نخواهد شد، و بلکه هم بسیاری از آنان که در زنداناند و مورد سرکوب و شکنجه قرار می گیرند مرتکب جرمی نشدهاند.
اختلاسگران، رانتخواران و تروریستهای اصلی اقتصادی در بیت رهبری، قوه قضاییه، مجلس، دولت یعنی در جایگاههای اصلی قانونگذار و مجری هستند و آنان که مشمول مجازات می شوند یا عده ای خرده مجرم (کسانی که خود قربانی اوضاع موجود) هستند و از سر فقر و بیکاری خلافکار کوچک شدهاند یا کنشگر سیاسی هستند که به فساد و بیدادگری اعتراض کردهاند.
خاصیت سوم زندان برای حکومت، کسب درآمد است. در کنار کسب درآمد افراد زیادی را استخدام و برای آنها اشتغالزایی میکند، این اشتغالزایی باعث میشود که عدهای جیرهخور را مجبور به وفاداری و محافظت از خود کند. اکثر استخدامشدگان در سازمان زندانها از شهرستانها و روستاهای دور از مرکز هستند که اتفاقا به دلیل سانترالیسم، فساد، اقتصاد بیمار و نابرابریهای موجود، امروزه شهرستانها و روستاها و گاه استانهای محروم نامیده می شوند.
شخصی که به استخدام سازمان زندانها درآمده، انسانی است که سالها تحت فشار شدید فقر و بیکاری بوده؛ پس خیلی دور از انتظار نیست که برای حفظ همین شغل و اندک درآمدش، دست به خیلی جنایتها بزند و همنوع خود را شکنجه کند. به ویژه به این دلیل که پیش از استخدام او را کاملا شستشوی مغزی می دهند و زندانی سیاسی را عامل اسرائیل، آمریکا و وطنفروش معرفی میکنند.
با این توضیحات به این پرسش باز می گردیم:
“تجارب شما از سازماندهی تحت رژیمهای (اقتدار گرا) خودکامهای مانند حکومت ایران یا طالبان در مقابل دولت قبلی افغانستان چیست؟ چه نکاتی برای آنارشیستهایی که در شرایط اقتدارگرایانه سازماندهی میکنند، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی دارید؟”
مهمترین گام برای آنارشیست زندانی و هرمبارزی موقعیتشناسی است.
نخست باید بدانیم که بر خلاف تصور رایج، حکومت موسوم به جمهوری اسلامی بسیار پیچیده و مسلط به امر سرکوبگری است و از شیوههای گوناگونی برای شکنجه و شکستن و حذف مخالفانش استفاده می کند.
دوم اینکه زندان دنیای بسیار بزرگ و پیچیدهای ست، به ویژه زندانهای حکومت فعلی ایران.
محبوسبودن در بند دوالف قرارگاهِ_ثارالله سپاه با محبوسبودن در بند یکالف همین قرارگاه متفاوت است، بازجو با بازجو فرق دارد، سلول با سلول فرق دارد، زندانبان با زندانبان فرق دارد، و حالوروز هرانسان، به ویژه در زندان، هرلحظهاش با لحظۀ دیگر فرق دارد.
ترکیب این تفاوتها شرایط و اوضاع بسیار پیچیدهای را می سازد که تنها راه غلبه بر آنها، شناخت اوضاع، خودشناسی و داشتن هدفی والا و انگیزههای فراوان است.
پس از خودشناسی و شناخت جهانی پیچیده به نام زندان، آنگاه میتوان زندانیِ نوعِ سوم شد.
زندانیِ نوعِ سوم، کسی است که نه مثل زندانی نوعِ اول در زندان میشکند و رو به اضمحلال می رود، نه سقف تلاش و خواستهاش تحمل اوضاع و ساخت یک زیست مشابه به بیرون از زندانش است.
زندانیِ نوع سوم، زندان را به محل مبارزه برای دادخواهی و آزادی تبدیل می کند. نه فقط نمیشکند بلکه زندانسازان و زندان را درهم میشکند.
مرحلهای مهم، مرحلۀ تشخیص و مشاهدۀ طبقات گوناگون درون زندان است.
یک زندانی آنارشیست، متحدینش را از کجا پیدا می کند؟ از بین سلبریتی های سیاسی که در ظاهر منتقدند و در واقع سوپاپ اطمینان؟ از بین زندانیان ثروتمند متصل به حاکمیت که چند صباحی برای اجرای نمایش برخورد با مفسدین اقتصادی از بین هزاران مفسد بزرگتر در زندان هستند و زندان برایشان از هتل راحت تر است؟
خیر هیچیک.
مبارزی که برای آزادی، عدالت، برابری و خودسامانی مردم می جنگد و او را آنارشیست راستین می نامیم، در زندان با کسانی متحد میشود که طبقۀ دگرگونیخواه هستند، طبقهای که به دگرگونی نیاز دارند و اوضاع موجود را غیرقابل تحمل می دانند.
کارگران زندانی، کسانی که از ناچاری رو به اعمالی آوردهاند که حکومت آنها را خلاف نامیده؛ مثل کارگری که سالها جان کند و هرگز دخل و خرجش نخواند و مجبور به فروش نوشیدنی الکلی شد یا کسی که در کسبوکار شکست خورده یا برای ناتوانی از پرداخت مهریه و بدهیهای اندک در زندان است.
حال با پرسشی مهمتر مواجه می شویم، اینکه با وجود حکومتی سرکوبگر که بسیاری را مخبر و آدمفروش خود کرده، در زندانهایی که پر از دوربینهای مدار بسته و حتی دوربینهای دوپا (آدمفروشها) هست چگونه میتوان تشکیلات درست کرد و جنگید؟
من پاسخی کوتاه و مفید برای این پرسش دارم:
کسی که در این تاریکی موجود، نور را دید و آنارشیست شد، حتما آنقدر باهوش است و توان دارد که راهی برای گذر از سرکوبها پیدا کند.
توضیح این راه ها هم در یک مقاله نمی گنجد، و هم به صلاح نیست که راهکارهای غلبه بر سرکوبگران در فضای عمومی منتشر شود،
آنچه اهمیت دارد، انگیزه و اهداف مبارز است،
راه دشوار آزادی را نمیتوان با نوشتن هزاران کتاب هم تشریح کرد، اما آنکه بداند آزادی چه گنجی است، هر رنجی را برای رسیدن به آن به جان میخرد و از هر سدی میگذرد.
۷.در ایران چه می گذرد و آنارشیست ها در ناآرامی ها چه می کنند؟
13 دسامبر سومین روز اعتصابات سراسری معلمان ایران بود که بعد از آن تاریخ بازهم اعتصابات تکرار شد و چندین نفر از معلمان در این اعتصابات بازداشت و علاوه بر شکنجههای فیزیکی شدید، خانوادۀ ایشان مورد تهدیدات عجیبی واقع شدند (از شکنجههای روانی معمول حکومت).
اعدام همچنان و همیشه در ایران ادامه دارد و گاهی رتبه یک و گاهی در رتبه دو اعدام در سطح جهان قرار دارد. اعدام کودکان و زنان و زندانیان سیاسی نیز همچنان ادامه دارد.
اعتراضات و تجمعات کارگری همچنان و همیشه ادامه دارد و حکومت اسلامی مثل همیشه در بیشتر موارد به اشکال مختلف کارگران را سرکوب می کند.
از جمله در 19 دسامبر متاسفانه زندانی سیاسی حیدر قربانی زندانی کورد را جمهوری اسلامی اعدام کرد و مرتب شاهد اینگونه اخبار اعدام یا وجود بسیاری در زیر حکم اعدام بودهایم.
به عنوان مثالی دیگر، 19 دسامبر زندانی سیاسی عباس دریس در خطر اعدام قرار داشت و برادرش حکم حبس ابد دارد و همسر عباس دریس از ترس اعدام همسر و پدر 3 فرزند متاسفانه جان خود را از دست داد یا در 21 دسامبر 2021 ، ۴۷ نفر در زندان ارومیه در اعتراض به انتقال به بند غیر مربوط و با خواستۀ بازگشت به بند استاندارد از ۲۱ آذر اقدام به اعتصاب غذا کردند.
در اعتراضات شهر اصفهان، مردم و بالاخص کشاورزان به دلیل خشککردن عمدی زایندهرود و تغییر مسیر آب رودخانه، در اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی، در اواخر نوامبر، بیش از 300 نفر بازداشت شدند و بیش از 40 نفر در اثر تیراندازی نیروهای امنیتی حداقل یک چشم خود را از دست دادند. احتمالا 3 نفر نیز کشته شدند. نیروهای امنیتی عمدتا با تفنگهایی که حاوی ساچمههای سربی بودند یا همان شاتگان از فاصله نزدیک بدن معترضین را پر از ساچمه کردند. مجروحین نیز به علت ورود ساچمه به بافت مغز دچار معلولیتهای حرکتی، شنوایی و گفتاری شدند. بیش از 40 نفر نیز بینایی چشمهایشان را بهعلت پارگی و تخریب قرنیه از دست دادند. عمدۀ گلولههای ساچمهای نیز به سمت بالاتنه و بهخصوص سر و صورت معترضان شلیک شد.
طبیعتاً آنارشیستها در ایران مانند همه آنارشیستهای جهان در مبارزات خیابانی و در کنار مردم قرار دارند، همچنانکه در تمام اعتراضات گسترده شهری در سال 88 و 96 97 و 98 و 1400 و کلا در درگیری های شهری حضور داشتند و همچنان تعدادی از آنارشیستها نیز در زندان بسر میبرند، به دلیل حضور در ناآرامیها و اعتراضات مردمی یا به دلیل کار رسانهای.
یکی از ویژگیهای آنارشیستها جنگیدن از روی انجام تکالیف انسانی است و نه کنشگری با انگیزۀ شوآف؛ زیرا آنارشیست ضداقتدار است و انگیزهاش از کنشگری کسب قدرت سیاسی نیست بلکه برای برابری و بیقدرتکردن مستبد میجنگد؛ بنابراین بسیاری از کنشهای آنارشیستی در بوقوکرنا نیست، در خفا است.
آنهایی که آشکار است، مبارزه میدانی است؛ مثل درگیری با ماموران حکومتی در راهپیماییها، شعارنویسی، دیوارنویسی، توفانهای توییتری و …
اما بسیاری از کنشگریها در ملاء عام نیست؛ مثل گروههای آموزشی رایگان که برای کودکان و حتی بزرگسالان محروم از تحصیل برگزار میشود یا مربوط به محیط زیست و حیوانات.
در ایران گروههای آنارشیستی زیادی داریم که داوطلبانه برای پاککردن طبیعت اقدام میکنند، زباله جمع میکنند یا خدماتی مربوط به حیوانات به ویژه حیوانات ولگرد و مصدوم و… انجام میدهند.
گروههای موفق کمک به خانوادههای زندانی، کمک به آزادی زندانی از طریق فراهمکردن مبلغ بدهی، دیه و کمک به بیسرپرستان و… که برخی آنارشیستی و برخی نمود رفتارهای طبیعی/آنارشیستی هستند.
۸.در افغانستان چه می گذرد و در رژیم جدید طالبان چه مقاومت هایی وجود دارد؟
از زمان سقوط جمهوریت و روی کار آمدن امارت اسلامی شهروندان افغانستان اعم از فعالین مدنی، خبرنگاران، فعالین حقوق زن، ورزشکاران، هنرمندان و آزاد اندیشان مجبور به ترک وطن شدند و به مهاجرت به کشور های اقصا نقاط جهان به خصوص به ایران و پاکستان روی آوردند.
با روی کار آمدن امارت اسلامی زن ها و جوانان همه شغل های خود را از دست دادند. فقر و بیکاری و ترور های هدفمند هر روز تشدید پیدا کرده است.
بناً خبرنگاران، فعالین مدنی، فعالین حقوق زن، ورزشکاران، هنرمندان و آزاد اندیشان در افغانستان احساس مصئونیت نمیکنند و مجبور هستند که تن به مهاجرت نا خواسته بدهند و ترک خانه و کاشانه کنند.
من روزانه با جوانانی زیادی اعم از خبرنگار، هنرمندان، فعالین حقوق زن، فعالین مدنی، ورزشکاران و آزاد اندیشان در تماس هستم، همه نگرانند و با ترس و نگرانی شب و روز خود را میگذرانند. متاسفانه این جوانان نگران جان خود هستند هیچ امیدی برای یک آیندهی بهتر و روشن ندارند. به همین خاطر تصمیم گرفته اند که تن به مهاجرت بدهند چون واقعن جان شان در خطر است و امکان دارد که در آینده ها ترور شوند.
متاسفانه این جوانان هیچ گزینهی به جز کشور ایران و پاکستان برای مهاجرت ندارند. این کشور ها هم برخورد شان نسبت به مهاجرین بدتر از طالب و هر تروریست دیگری است. پولیس کشور ایران اصلن بر خورد انسانی با مهاجرین ندارد. مهاجرین را توهین و تحقیر کرده, لت و کوب نیز میکنند.
روزنامه وال استریت ژورنال در گزارشی در شماره روز ۱۲ دسامبر خود نوشت روزانه بین ۲۵۰۰ تا چهار هزار پناهجوی افغان از سوی مقامات ایران دیپورت میشوند. بر اساس این گزارش در سال جاری میلادی ایران یک میلیون و ۲۰۰ هزار افغان را اخراج کرده است.
از جمله در گزارشی که خود ما در تاریخ 16 نوامبر منتشر کردیم در یک مورد دیگر پلیس ایران به ماشین حامل دو زن و یک مرد و یک کودک سه ماهه مهاجر از افغانستان تیراندازی می کند که ماشین چپ می کند و در نتیجه آن چند تن از مسافران بشمول هر دو زن زخمی شدند. رژیم تروریست و خونخوار اسلامی حاکم بر ایران حتا اجازه ندادند که آنها در شفاخانه بستری شوند. در نهایت آنها را به اردوگاه میفرستند و سپس رد مرز شان میکنند.
در افغانستان تا کنون بیش از 100 نفر از مولوی ها و اعضای اردوی سابق افغانستان و فعالین مدنی و زنان فعال و کنشگر در مزارشریف و غیره توسط طالبان ترور و کشته ، ناپدید و ربوده شده اند در حالی که طالبان به دروغ اعلام عفو عمومی کردند اما این مردم هستند که باید طالبان را عقو کنند که هم در حکومت 5 ساله خود از 1996 تا 2001 و تا 20 سال پس از آن این همه از مردم عادی و کودکان و زنان توسط انتحاری های طالب کشته شدند و الان هم چیزی بجز فقر (که منجر به فروش کودکان خانواده ها شده) و ارتجاع اسلامی و خانه نشینی زنان و دختران مکاتب و فرار و مهاجرت عمدتا ناموفق برای مردم افغانستان به ارمفان نیاورده اند.
در مزارشریف بیش از 80 نفر از جوانان و دانشجویان و دانشگاهیان را در یک تظاهرات بازداشت کردند و آنها را شکنجه کردند و شوک الکتریکی دادند و بلاهای بسیاری بر سر آنان آوردند که حتی قادر به بیان آن نیستند و برخی که آزاد شدند خانواده ها مجبور شدند خانه و زندگی خود را رها کنند و از افغانستان بروند.
در حادثه ای دیگر 4 فعال و کنشگر زن در مزارشریف از جمله فروزان صافی، استاد دانشگاه و فعال مدنی، با سه زن کنشگر دیگر، بگونهای مرموز به قتل رسیدهاند و جسد آنها ، از یک گودال در حومهای شهرک خالد بن ولید در ناحیه اول شهر مزارشریف پیدا شدند.
گفته شده این چهار زن فعال افغانستانی، زمانی که برای خروج از کشور بهسوی میدان هوایی (فرودگاه) در حرکت بودند با ضرب گلوله بهقتل رسیدهاند.
اعضای خانواده این فعال مدنی و استاد دانشگاه که جسد او را از سردخانه شفاخانه تحویل گرفتند، ادعا دارند که جسد دهها زن جوان در آنجا نگهداری میشوند که تاکنون ردی از خانواده آنها پیدا نشده است.
در مقابل طالبان تا کنون حداقل سه نوع مقاومت شکل گرفته است. یکی جبهه های متعدد چریکی و نظامی است .
دومی مقاومت زنان معترض است که در ولایت های مختلف اعلام حضور و مخالفت کردند ولی سرکوب در همه ولایت ها بسیار بالا است و بیشتر فعالین زنان در کابل فعال هستند که ده ها نفر از آنها بازداشت شدند و هم اینکه با فشار و محدودیت های زیادی از طرف طالبان مواجه هستند و در مزارشریف که به شدت سرکوب شدند و به آن قبلا اشاره کردیم.
مقاومت سوم مقاومت منفی است که آگاهانه نیروهای متخصص و تحصیل کرده عمدا از افغانستان خارج شدند که به طالبان و جکومت آنها خدمت نکنند.
یکی این که مردم با خروج خود از افغانستان انزجارشان را از آنان به نمایش می گذارند و حضور آنان پشت مرزها و راه های قاچاق مثل مظاهرهای عظیم علیه حضور آنان است.
دیگر این که با خروج مردم از افغانستان امکان قدرت گرفتن و شکل گرفتن مخالفان سیاسی و فعالان اجتماعی در بیرون بسیار بالا خواهد رفت. با گذشت زمان رنج مردم افغانستان از ذهن مردم دیگر کشورها رفته و به فراموشی سپرده می شود اما اگر تعداد زیادی از بین خود مردم افغانستان در بیرون باشند به دلیل وابستگی ها، خود به خود نیرویی علیه این فراموشی را ساخته و مقاومت خواهند کرد.
موضوع دیگر خروج متخصصان و قشر با سواد است؛ خروج کادرها و افراد با سواد می تواند مقاومتی در برابر استحکام طالبان باشد و اگر به شکل علنی از سوی این افراد (متخصصان)، چنین چیزی اعلان شود و کادرها مهاجرت یا به اصطلاح خروج شأن را نه فقط به دلیل خطر جانی بلکه کنشی برای مقاومت علیه استحکام طالبان بخوانند، مهاجرت، دیگر نه فرار یا پناهندگی بلکه به یک مفهوم مبارزاتی علیه طالبان بدل خواهد شد.
نکته دیگر آنکه ما خود تجربه انقلاب ایران را در سال 1979 داریم و طالبان از تجربه جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفین و زنان استفاده خواهد کرد بنابراین ما از تاکتیک ها و حرکت های طالبان به نوعی مطلع هستیم چون طالبان از مشاوره مستشاران نظامی و امنیتی حداقل پاکستان و ایران برخوردار است ولی نزدیکترین حکومت به طالبان جکومت جمهوری اسلامی است به لحاظ مدل حکومت اسلامی هر چند بهترین رابطه را با پاکستان و قطر دارد ولی از مدل جمهوری اسلامی در سرکوب بهره خواهد جست و اگر 43 سال پیش حکومت ایران مدلی نزدیک به خود برای حکومت نداشت اما طالبان با استفاده از تجربه حکومت اسلامی در ایران می تواند 43 سال جلو باشد و این راه را ظرف چند سال طی کند اما از آنطرف ما اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران راه مقابله با طالبان را می دانیم چون راه مقابله با جکومت در ایران را می دانیم برای همین نیروهای شناخته شده خود را از افغانستان تصمیم گرفتیم خارج کنیم تا نیروهایمان را حفظ کنیم تا بتوانیم در سالهای بعدی مبارزات آنارشیستی را با نیروهای جدید و جوان سازماندهی کنیم.نیروهایی که شناخته شده نباشند تا بتوانند فعالیت مخفی انجام دهند
۹. چگونه به ظلم و ستم بر زنان و اقلیت های قومی و مذهبی در کشور رسیدگی می کنید؟ هر کشور؟ آیا کار شما شامل بهبود سواد و آموزش در این میان است؟ و گروه های دیگر؟
ظلم و ستمی که بر زنان ایران و افغانستان اعمال می شود بسیار گسترده و سیستماتیک است و مشخصا فرم به اصطلاح قانونی دارد. زنان هم درون خانواده و هم درودن جامعه و هم با حکومت های تروریستی اسلامگرا در ایران و افغانستان مرتب باید در ستیز و مبارزه باشند؛ بنابراین خود زنان در خط مقدم این مبارزه با تئوکراسی و استبداد مذهبی قرار دارند.
برای حکومتهای اسلامی، زنان و دگرباشان دشمن اول و اصلیشان محسوب میشوند؛ چراکه بیشترین تبعیضها و سرکوبها نسبت به زنان و دگرباشان به دلیل جنس و جنسیت و گرایشهای جنسی آنها است. خدای آنها مرد و مردسالار است و همه پیامبران و امامان و پیشوایان شیاد و شارلاتان مذهبی نیز مرد و مردسالار هستند. زن هیچ جایگاه سیاسی و مذهبی ندارد. در ایران زنان را از تحصیل در بسیاری از علوم در دانشگاهها محروم ساختهاند و مثلاً طالبان افغانستان که دختران را از کلاس ششم به بعد اصلا حق درس خواندن ندارند (حدوداً پس از یادگیری ضرب و تقسیم و حل مسائل کسری). در ایران دروس بیشتر محتوای ایدئولوژیک و مذهبی دارد و از ادامۀ تحصیل زنان در دانشگاهها، اگر آن دانشگاهها وابسته به نهادهای حکومتی مذهبی و امنیتی نباشند، در بسیاری از رشتهها جلوگیری میشود.
خود ذات دگرباشبودن، چه از منظر گرایش جنسی به غیر هم جنس و چه از منظر جنسیتیابی خود، خارج از چهارچوب عرف و یا اینترسکسبودن، به سادگی باعث میشود که توسط نهادهای خانواده، بازار، دانشگاه، قوانین، مذهب، در بهترین حالت فرد از جامعه طرد، مورد ضرب و شتم عمده و ترور شخصیتی یا محکوم به اعدام شود.
بنابراین با چنین وضعیتی از فدراسیون هم کار زیادی ساخته نیست؛ بالاخص که فعالیتهای ما در ایران و افغانستان عمدتا مخفی و در برخی موارد نیمهمخفی است و امکان فعالیت علنی نیست.
البته ما در حد توانمان از همه جنبشها حمایت می کنیم و بیشتر نقش حمایتکننده و مشورتدهنده داریم؛ البته که در همه جنبشها، آنارشیستها، به عنوان افراد درون جامعه، به طور مستقیم، در بخش یا بخشهایی فعال هستند و بدنه اجتماعی آنارشیستها در ایران مستقل از فدراسیون عمل میکند.
ما بیشتر از آنکه فعالیت تشکیلاتی داشته باشیم، فعالیت جنبشی داریم و مستقیم یا بیشتر غیرمستقیم بر بخشی از جنبش آنارشیستی تاثیر گذاریم و به دلایل امنیتی و سرکوب گسترده ما بیشتر بر فعالیت جنبشی متمرکزیم و آنارشیستها، در ایران و افغانستان، به شکل خودسازمانده و مستقل از ما عمل میکنند.
طبیعتا زنان آنارشیست و رنگینکمانیهای آنارشیست چه از اعضای فدراسیون و چه از جنبش آنارشیستی در ایران و افغانستان، به طور مستقیم خود درگیر مبارزات هستند.
در ایران و افغانستان مردمان مختلفی با زبانها، فرهنگها و مذاهب گوناگون زندگی میکنند و زبانهای متفاوت مادری دارند اما مجبور هستند تنها به یک زبان مشترک تحصیل کنند و از حق آموزش به زبان مادری محروم هستند (در بین همه آنها اعضای فدراسیون و کلا آنارشیستها نیز حضور دارند که بنابراین به طور مستقیم درگیر مشکلات و نابرابری ها هستند) حال به این مسئله به عنوان بخشی از آنارشیستها یا مثلا جنبش زنان و رنگینکمانیها نگاه بکنید!
این وضعیت نشان می دهد که فدراسیون در ایران و افغانستان با چه حجمی از مشکلات و عرصههای گوناگون مبارزاتی روبرو است. آنهم در جوامعی که امکان مبارزه علنی اصلا نیست و عمده مبارزات مخفی است و از طرفی آنارشیسم در ایران و افغانستان جوان است و دارای یک تاریخچۀ چندصدساله با انبوهی از کتابهای آنارشیستی نیست که این امر کار ما را چند برابر مشکل می کند.
توجه کنید که عمدۀ ما آنارشیستهای فدراسیون، در جغرافیای به اصطلاح موسوم به افغانستان و ایران و در حکومتها و جوامع مذهبی و ایدئولوژیک زندگی میکنیم در حالی که خود آتئیست هستیم (رویارویی با حکم ارتداد و اعدام)، همه اینها نشان میدهد که با چالشهای مختلفی روبرو هستیم و در چه عرصه گسترده و مختلفی باید مبارزه کنیم و تازه ما نیز مانند همۀ آنارشیستهای دنیا با «یک جهان و یک مبارزه» روبرو هستیم و طبیعتا ما نیز توجه ویژهای به مبارزات مردمی و آنارشیستها در همه جهان داریم و هر روز اخبار جهان را دنبال می کنیم و به محض آنکه مردم و آنارشیستها وارد خیابان و اعتراضات خیابانی میشوند و مورد سرکوب پلیس و دولت قرار می گیرند، ما فورا سعی میکنیم خبررسانی کنیم و با آنارشیستهای آنها اگر شد ارتباط نزدیک برقرار کنیم تا در حد توان و امکانات، آنها را یاری یا پشتیبانی کنیم با توجه به اینکه اعضای فدراسیون خارج از ایران و افغانستان نیز در کشورهای مختلف حضور دارند.
ما در بخش بهبود سواد و آموزش نقش زیادی نداریم، در حال حاضر هر چند که در افغانستان قبل از 15 آگوست 2021 و اشغال افغانستان توسط طالبان همقطاران نویسنده ، روزنامهنگار، استاد دانشگاه، معلم، هنرمندان و غیره طبیعتا به طور طبیعی نقشی را ایفا میکردند یا کتابخانهای که برای کودکان ایجاد شده بود و البته چند هفته قبل از 15 آگوست فدراسیون به این نتیجه و ارزیابی رسیده بود که در ایران امکان فعالیتهای مدنی و اجتماعی و علنی نیست؛ پس کل اتحادیه، خود را بر افغانستان متمرکز کند و اینگونه فعالیتها را تامین مالی و غیره کند تا بتواند گسترش دهد؛ اما متاسفانه حوادث سیاسی به سرعت تغییر کرد و ظرف 11 روز 33 ولایت از 34 ولایت بجز پنحشیر به دست طالبان افتاد و در واقع قدرت را طبق توافق، دول تحویل طالبان دادند؛ دولتهای غربی و آمریکا و دولت اشرف غنی و عبدالله عبدالله…
در این 11 روز ما امکان مبارزه و مقاومت مسلحانه را نیز بررسی کردیم ولی چون به سرعت همه ولایتها سقوط کرد و دولت جمهوری اسلامی افغانستان دستور داشت که مردم مسلح نشوند و فقط اسلحه به شکل محدود و حساب شده در اختیار نیروهای وابسته به خود یعنی خیزش مردمی گذاشتند که آنهم در واقع عمدتا نمایشی و تبلیغاتی بود؛ بنابراین باید از بازار آزاد اسلحه تهیه میکردیم که امکان مالی آن نبود و از طرفی توازن قوا هم به نفع ما نبود؛ چون نیروی اندکی داشتیم و توان مبارزه در دوجبهۀ طالبان و دولت را نداشتیم؛ بنابراین باز برنامۀ ما تغییر کرد زیرا اوضاع به سرعت تغییر کرد و کابل هم بدون مقاومت تحویل طالبان داده شد و اینجا بود که تصمیم گرفتیم بخشی از نیروی خود را از افغانستان خارج کنیم که با کمک مالی و حمایت همهجانبۀ رفقای آنارشیست بین الملل انجام شد. هر چند بخش اعظم آنها در ایران و پاکستان هستند موقتا که باید از این دو کشور نیز خارج شوند. از طرفی مجددا باید خود را در افغانستان بازسازی کنیم و بعد از حدود یک سال دیگر، بر کشورهای پیرامونی خود را متمرکز کنیم.
روایت اسلام سیاسی و فاشیسم در جغرافیای موسوم به افغانستان (پشتونیزم) که یک روایت واپسگرا و افراطی است، در واقع حقوق زنان و اقلیتهای دیگر را به رسمیت نمیشناسند. چنانچه طالب و اکثر گروههای افراطی از این بستر سر بلند نمودند. طوریکه معرفتشناسی طالبان یک جهان بسته و تنگوتاریکی است که غیرخودیها باید کشته شوند و کشتن این غیر خودیها جهاد (ثواب دنیوی و اخروی) پنداشته میشود. ارزش زنان به شی تقلیل مییابد. یعنی زنان فقط موجوداتیاند برای تولید نسل و وسیلۀ تحریک جنسی مردان.
چیزی که دربارۀ اقلیتهای جغرافیای افغانستان مهم میپنداریم، نسلکشی و حذف سیستماتیک هزارهها است. هرچند که این بحث نژادپرستانه به نظر میرسد، اما با تأسف، سالها است که حاکمان و رژیمهای برخواسته از روایت اسلام سیاسی و فاشیسم خون هزارهها را به طرق و دلایل مختلف میریزند. هزارهها به دلیل نداشتن پشتوانۀ خارجی و به دلیل اختلاف مذهب و چهرۀ متفاوت به زودی شناسایی و مورد حذف و نابودی قرار میگیرند. چنانچه آموزشگاهها، مکاتب، زایشگاهها، هتلهای عروسی و کلپهای ورزشی مربوط به هزاره به طور هدفمند مورد انفجار و نابودی قرار میگیرد. مسافرین این اقلیت قومی_مذهبی، در مسیر شاهراهها به طور عمدی به گلوله بسته میشود و اعتراضات مدنیشان نیز با بمبها و انفجارهای هولناک به خشونت و نهایتاً نابودی کشیده میشود. خلاصه، تاریخ افغانستان شاهد فجیعترین رفتارهای حاکمان مستبد علیه هزارهها است و تا کنون نیز ادامه دارد.
بنابراین هزارهها و فدرالیستهای افغانستان را میتوان یک شریک «بالقوه» برای اندیشهی آنارشیسم پنداشت.
۱۰ .آیا مبارزه مسلحانه در ایران و افغانستان امکان پذیر است؟
در کل باید گفت بله ، هم در ایران و هم در افغانستان مبارزه مسلحانه شدنی است اما با محدودیتهای جدیای بالاخص در ایران مواجه است و در افغانستان اگر پول باشد امکان خرید و دسترسی به سلاح در افغانستان وجود دارد و هم به دلیل بیش از 4 دهه جنگ در افغانستان امکان تهیه سلاح وجود دارد و از طرفی وجود کوه های هندوکش و کوهستانی بودن افغانستان یک شرایط طبیعی را برای حضور نیروهای مسلح و چریکی فراهم می کند هر چند جغرافیای ایران هم دارای کوه های بسیاری است اما به بلندی کوه های جغرافیای افغانستان نیست و کل جفرافیای ایران مانند افغانستان کوهستانی محسوب نمی شود.
در افغانستان از همان 15 آگوست که طالبان افغانستان را اشغال کردند مبارزه مسلحانه توسط نیروها و طرفداران جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود آغاز گشت و تا کنون چند جبهه نظامی دیگر نیز شکل گرفته است.
ما آنارشیستها هم قبل از سقوط همه 34 ولایت افغانستان امکان ایجاد یک نیروی مستقل مسلح را بررسی کردیم اما هم امکانت مالی آن را نداشتیم و هم امکانات تسلیحاتی آن را نداشتیم و هم نیروی ما بسیار کم و محدود بود و امکان مقابله و جنگ در دو جبهه را نداشتیم.
در افغانستان بیش از 4 دهه جنگ بوده است و در کل بخشی از مردم از جنگ خسته شده اند ولی طالبانی که با زور جنگ و سلاح و عملیات تروریستی و با انتخار و انفجار و کشتن زنان و کودکان و مردم عادی و مذاکره و توافق با دولتها به قدرت رسیده است و افغانستان را اشغال کرده است راهی جز جنگ و مقاومت مسلحانه نیست و در ایران نیز بعد از کشته و مجروح شدن هزاران نفر و بازداشت هزاران نفر در اعتراضات خیابانی نسبت به گران شدن یک شبه بنزین و سه برابر شدن قیمت آن بدون اطلاع قبلی به مردم ، معترضین در آبان 98 اقدام به تظاهرات کردند که با کشتار گسترده حاکمیت مواجه شدند و مخصوصا پس از آن بخش بسیار زیادی از مردم به مبارزه مسلحانه معتقد شدند که در فضای مجازی کاملا مشهود است و در یک نظرسنجی اینترنتی که اخیرا انجام شده حدود 19 درصد مردم از مبارزه مسلحانه حمایت می کنند اما این در حالی است که این موسسه نظرسنجی مرتبط با یک تفکر مبارزات مدنی و غیر خشونت آمیز است و سئوالات به گونه ای جهت دار طرح شده بود که افراد و نیروها و جریانات رادیکال نتوانند در آن شرکت کنند و ما معتقد هستیم که تازه این 19 درصد آمار واقعی نیست و قاعدتا طرفداران مبارزه مسلحانه در ایران از آبان سال 98 به شدت افزایش پیدا کرده است چراکه در این تظاهرات اعتراضی چند هزار نفر ظرف چند روز کشته شدند.
نکته دیگر آنکه گروهی که قرار است جنگ مسلحه را آغاز کند نیاز به مردم دارد که باید کنارش بیاستند، یعنی حمایت مردمی داشته باشند به اصطلاح بین مردم جای پای داشته باشند به تنهای که نمیشود در مقابل هیولاهای که از هر طرف حمایت میشوند مبارزه مسلحانه کرد، و مورد دوم اینکه باید مثل گروههای اقتدارگرایی مانند طالبان تو هم حمایت کشور خارجی داشته باشی از قبیل مهمات و دیگر موارد…
این موضوع در مورد ایران هم صدق میکند
در ایران هم مبارزه مسلجانه فقط گاهی در مرز پاکستان توسط گروه های مذهبی بلوچ و در مرز کردستان عراق هم که گاهی توسط چند گروه مسلح کورد صورت می گیرد.
آنارشیستها در جغرافیای ایران دارای بدنه اجتماعی هستند اما سلاح و امکانات مورد نیاز را ندارند.
وجود قوانینی در ایران که حتی چاقوی کوچک میوهخوری در جیب را میتواند تبدیل به احکام بی رحمانه چندین سالهٔ زندان بکند راهی برای حمل سلاح گرم و قاچاق آن به مناطق مختلف مرکزی نگذاشته.
تلاشهای گستردهٔ جمعی زیادی در این راستا به شکست منتهی شده اما هنوز و به طرق مختلف و جدید عموم مردم در تلاش برای دستیابی به سلاح هستند. این خواست عمومی و سراسری تسلیح در ایران بی هیچ قید و شرطی منوط به قتلها و کشتارهای سراسری مردم ایران توسط حکومت است که تنها در یک فقرهٔ آن چنانکه ذکر شد به صورت مستند بیش از ۶۰۰۰ نفر به قتل رسیدند. (آبان ۹۸)
البته برای ما بدیهی ست که جنگ مسلحانه نیز باید با تاکتیک ها و فلسفه آنارشیستی باشد یعنی با تاکتیکهای غیرمتمرکز و گروه های داوطلبانه و ضداقتدارگرا با اهداف نابود کردن نیروی اقتدار دشمن بجای بدست گرفتن نهادهای قدرت.
۱۱. چگونه آنارشیست ها در خاورمیانه می توانند در برابر کشش ضد دولتی، اما با این وجود اقتدارگرایانه گروه هایی مانند داعش، که برای ایجاد خلافت در آن سوی مرزها فشار می آورند، مقاومت کنند؟
وقتی ما صحبت از خاورمیانه میکنیم دقیقا مشخص نیست که شامل کدام کشورها و مناطق جغرافیایی است و با اسامی متفاوتی روبرو میشویم ولی ظاهرا ١٨ کشور در خاورمیانه قرار دارند. به هرحال ایران در خاورمیانه قرار دارد و افغانستان مانند پاکستان در جنوب آسیا است؛ بنابراین برای پاسخ به این سوال باید بیش از خاورمیانه را مورد بررسی قرار دارد.
جریاناتی را بیایید در حد نام با هم مرور کنیم: طالبان افغانستان و طالبان پاکستان، وجود داعش در افغانستان، سوریه، عراق، لیبی، نیجریه و در برخی کشورهای جنوب شرق آسیا که البته بجز طالبان و داعش جریانات اسلامگرای مشابهی در بسیاری از کشورهای عمدتا اسلامی وجود دارند مانند الشباب، بوکوحرام و انصارالشریعه در آفریقا، القاعده، حزب التحریر و صدها گروه تروریستی اسلامگرای دیگر.
ما در ایران حکومتی داریم که شبیه به طالبان و داعش است و به قول مردم ایران در فضای مجازی، ما زمانی با حکومت طالبانی و داعشی در ایران مواجه شدیم که هنوز این گروههای تروریستی اسلامگرا در نقاط دیگر جهان شکل نگرفته بودند و در ایران ٤٣ سال است که با چنین حکومت تروریستی اسلامگرایی مواجه هستیم.
اولین حرکت تروریستی حاکمان کنونی ایران نسبت به مردم با آتشزدن سینما رکس آبادان ٦ ماه قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷/۵/۲۸ رخ داد و ۶۷۷ نفر کشته شدند و عوامل اصلی آتشزدن سینما رکس آبادان بعد از انقلاب نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی شدند.
گروه اسلامگرای تروریستی طالبان نیز از آگوست ٢٠٢١ طبق توافق دوحه با دولتها، قدرت را ظرف ١١ روز از آمریکا و غرب تحویل گرفت و افغانستان را اشغال کرد؛ یعنی مردم افغانستان را گروگان و به اسارت گرفته است. در این مدت جنایات بیشماری کرده اند و مرتب محدودیتها را برای زنان و افزایش میدهد تا آنها را عملا از درون جامعه به کنج خانهها ببرد. اساسا اسلامگرایان زنان و دگرباشان را دشمن اول خود میدانند و بیشتر قوانین آنها علیه این دو بخش است.
ما آنارشیستها، زنان، رنگینکمانیها، آتئیستها، مذاهب غیرقابل قبول در حاکمیت و غیره… عملا در خط اول مبارزه علیه اسلامگرایان تروریست قرار داریم؛ مانند طالبان در افغانستان و طلبهها در ایران که قدرت سیاسی را گرفتهاند و قوانین شریعت و مردسالارانه خود را اعمال میکنند.
در خاورمیانه و در کل کشورهای اسلامی براساس قوانین شریعت، همزمان باید در چندین جبهه مبارزه کنیم. آنارشیستها در مناطقی که اسلامگرایان تروریست یا در قدرت هستند یا برای رسیدن به قدرت تلاش میکنند؛ باید بر روی زنان، رنگین کمانیها، آتئیستها و آزادی خواهان، به عنوان متحدین خود حساب کنند. علاوهبر اینکه میبایست به رشد آنارشیسم در این جوامع یاری برسانیم و همزمان از کمک آنارشیستهای جهان استفاده کنیم.
۱۲- چالشهای سازماندهی در سطح بینالمللی چیست؟ آیا قطع تحریمهای ایران و افغانستان را بهعنوان فرصتهایی برای برخوردهای بینفرهنگی میدانید؟
شاید بتوان مسئله را در چند بخش صورتبندی کرد:
۱) یکی از چالشهای سازماندهی در سطح جهانی آن است که بخش زیادی از فعالیتهای آنارشیستها، در بسیاری از کشورها، مخفی است و به دلایل امنیتی امکان تبادل تجربه بهشکل علنی و طرح آن در فضای مجازی نیست؛ بنابراین جنبش آنارشیستی جهان، از تبادل انبوهی از تجربیات مبارزاتی محروم است و از طرفی در بسیاری از مناطق جغرافیایی که از سطح سرکوب متفاوتی برخوردار است؛ شیوههای سازماندهی متفاوت است و درک متفاوتی از میزان سرکوب بین جوامع مختلف و چگونگی برخورد با نهادهای امنیتی وجود دارد.
۲) مسئله و مشکل زبان است که ارتباطات جهانی را ناخواسته محدود میکند؛ همین مشکل زبان مشترک، از موانع راه تبادل هرچه بیشتر تجربیات مبارزاتیای است که میتواند خودسازماندهی جهانی را ارتقا ببخشد.
۳) تفاوت جوامع به لحاظ نوع حکومتها و کیفیت و کمیت دیکتاتورمآبی، تفاوتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادیان، مختصات جغرافیایی، اقلیمی و تفاوت جوامع به لحاظ اقتصادی و میزان رفاه یا فقر جوامع، امکان خودسازماندهی در سطح بینالملل را با مشکلاتی روبهرو میکند.
۴) ساختار نهادهای قدرت و شیوههای سرکوب، در دولتهای مختلف، متفاوت است؛ بنابراین همین امر نیز امکان خودسازماندهی در سطح بین الملل را با دشواری مواجه میکند.
۵) لابیهای حکومتها در خارج از کشور و تئوریسینها و دستگاههای تبلیغاتی و سایبری آنها در فضای مجازی این امکان را دارند که آنارشیستهای همۀ جهان را هرچند غیرمستقیم مورد هدف قرار بدهند. به عنوان مثال؛ با طرح «امپریالیسم فقط آمریکا» از مبارزه با همۀ دولتهای امپریالیستی و خردهامپریالیستی منصرف شدند و یا حتی از حکومتهای اسلامگرا و جریانات اسلامی که شعارهای ظاهراً ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی دادند حمایت و یا در مقابلشان سکوت کردند یا با طرح «اسلامفوبیا» عملا باعث شدند وقتی ما با حکومتهایی مانند جمهوری اسلامی ایران و طالبان افغانستان مبارزه میکنیم؛ با ما در خارج از کشور در مبارزه علیه این دو دولت اسلامگرای مرتجع همراهی نکنند و یا حتی گاهی برخی نقدها و مطالب ما را در سایتها و نشریات خود منتشر نکنند و در مواردی بوده که با ما مصاحبه کردند اما بعد مطلب مصاحبه منتشر نشده است. (البته تنها ۲ مورد بوده است)
۶) مرز دولتها است که عملا برای بسیاری از کشورهای فقیر و یا کشورهایی که پاسپورت ارزشمندی ندارند امکان تماس حضوری بین آنارشیستها را دچار مشکل میکند.
۷) نداشتن رسانۀ فراگیر مانند تلویزیون ماهوارهای، از فراگیری خودسازماندهی در سطح بینالملل میکاهد و در مقابل انواع رسانهای دولتی، دارای کمترین ابزار رسانهای هستیم. (برای مثال؛ جمهوری اسلامی ایران در صدد قطع دسترسی مردم به اینترنت بینالملل برآمده و زیرساختهای لازم برای این امر را به صورت کامل مهیا کرده.)
۸) نداشتن امکانات مالی است که در عرصه سازماندهی بین المللی نقش مهمی میتواند ایفا کند.
توضیح: «با وجود همه این مشکلات، جنبش آنارشیستی بینالملل با این حال کارنامه قابل قبولی دارد و بسیار موفق عمل کرده است؛ چراکه بخشی از سیاست مبارزات جهانی خود را روزانه مشخص میکنند یعنی اولویت با مبارزات مردمی است در هر روزی که در هر نقطهای از جهان مردم در خیابان و درحال مبارزه با یک دولت هستند همۀ جنبش آنارشیستی در آن روز خود را متمرکز بر آن مبارزات مردمی و مبارزات آنارشیستها میکند از خبررسانی گرفته تا انواع کمک به جنبش مبارزاتی مردم. در واقع آنارشیستها تنها جریان سیاسیای هستند که واقعا مبارزات بینالمللی دارند و بر اساس «یک جهان، یک مبارزه» و مانند یک سیستم پیچیده اما واحد عمل میکنند.
در فضای مجازی نیز واقعا به هر شکل ممکن از دیگر آنارشیستها حمایت میکنند و به عنوان مثال مطالب ما که به فارسی است بیشتر توسط رفقای آنارشیست بینالملل پخش میشود و حتی ظاهراً مخاطب بینالمللش بیشتر از کسانی است که به زبان فارسی تسلط دارند.
بعد از تسلط طالبان در افغانستان آنارشیستهای بین الملل از هیچ کمکی از جمله مالی دریغ نکردند تا که بتوانیم بخشی از رفقا را از افغانستان خارج کنیم. آنقدر با ما مصاحبه در همان هنگام که مشغول خروج رفقا بودیم انجام شد و آنقدر ارتباط گرفتند و کمک کردند که واقعا توانایی پاسخ و ترجمه و جواب به همه مصاحبهها را پیدا نکردیم.
رفقای آنارشیست بینالملل مرتب مطالب ما را به زبانهای مختلف ترجمه و در سایتهای خود قرار میدهند.»
در مورد تحریمها ابتدا باید در مورد نقش لابیهای جمهوری اسلامی ایران و طالبان افغانستان در خارج از کشور گفت که آنها «همهجا» حضور دارند.
مخصوصا جمهوری اسلامی ظرف این ۴۳ سال نیروهایش را به خارج فرستاده است تا برایش لابیگری کنند. جمهوری اسلامی ایران میخواهد با نفوذ در رسانهها، روزنامهها، پارلمان دولتها، احزاب، مجامع علمی و دانشگاهی جهان و مجامع حقوق بشری و غیره خط سیاسی حکومت تئوکراسی در ایران را به پیش ببرد و یکی از این موضوعات بحث تحریمها است و منافع سرشار لغو تحریمها برای دولتهای تروریستی جمهوری اسلامی ایران، تروریستهای وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران و طالبان تروریست در افغانستان است.
تلاش برای به رسمیت شناختن طالبان که توسط لابیهای آنها در خارج از کشور انجام میشود مثال دیگری است. البته لابیها وظایف زیادی دارند و پول هنگفتی هم از جمهوری اسلامی دریافت میکنند.
هرگاه تحریمهای جمهوری اسلامی ایران کمتر شده است پول بیشتری به دست آورده تا خرج تروریسم دولتی خود در عرصه جهانی کند یا مراکز مذهبی و اقتصادی وابسته به خود را در جهان تقویت کرده است تا عده بیشتری را مسلمان شیعه کند و صدور انقلاب اسلامی کند یا صرف سرکوب مردم ایران یا سرکوب مردم منطقه مانند عراق و سوریه کرده است و عملاً لغو تحریم تنها فشار سرکوب بر عموم مردم منطقه را افزایش میدهد
١٣- در مانیفست تأسیس شما، فدراسیون آنارشیسم به صراحت «آنارشیسمهای مذهبی» را رد میکند. زمینه این که چرا آتئیسم/ناخداباوری سیاسی را به عنوان یک خط سیاسی انتخاب می کنید چیست؟ دیدگاههای پیشگویانه از آینده تا چه اندازه سیاست را در خاورمیانه هدایت میکنند، و آنارشیستها چگونه میتوانند این نگرانیها یا تمایلات را برای ارتقای آیندهای آنارشیستی بازطراحی کنند؟ و فرهنگ (موسیقی، تئاتر، هنر)، اهداف اصلی تخریب توسط گروه هایی مانند داعش، چه نقشی در آنارشیسم شما دارد؟.
مسئله مذهب و خطکشی با آن خیلی اهمیت دارد. وقتی حکومت مذهبی دارید؛ نباید بگذارید مذهب دفعۀ بعد از دری دیگر وارد شود. به عنوان مثال؛ در پیوند با آنارشیسم در منطقه، از یک سو مردم از مذهب زده شدهاند و برایشان جذابیتی ندارد و از طرفی یک آلترناتیو واقعی که قصد سرنگونی حکومت را دارد نمیتواند مثل اپوزیسیونش از یک جنس باشد. علاوه بر این ما با اسلام سیاسی و اسلام در قدرت مخالفیم و همینطور فکر میکنیم مذهب بر روی همه چیز تاثیرات منفی گذاشته؛ چون در راس هرم حکومت بوده و قوانینی که باید زمینی باشد آلوده به تفکرات ارتجاعی مذهبی و توهمات مذهبی آسمانی شده است.
دیگر آنکه در فدراسیون هر گرایشی میتواند حضور داشته باشد جز گرایش متضاد؛ امکان ندارد فرد همزمان گرایش مذهبی و گرایش ضدمذهبی داشته باشد چون به هیچ نقطه مشترکی نخواهند رسید و مرتب درگیر با یکدیگر خواهند بود.
در خاورمیانه و کشورهای پیرامون آن، تفاوت زیادی بین جوامع وجود دارد؛ در بعضی از جوامع مذهب دست بالا را دارد و قدرت مذهبی غالب است اما برخی از جوامع، اکثریت با مذهبیون نیست. به عنوان مثال؛ مذهب در افغانستان بسیار قویتر از مذهب در ایران است؛ بنابرین جوامع را باید در خاورمیانه به دودسته تقسیم کرد: جوامعی که همچنان مذهب و تفکر مذهبی نقش اصلی را در آن ایفا میکند و جوامعی که بعید است مذهب در آینده سیاسی آن نقش چندانی داشته باشد. آنارشیستها در خاورمیانه از نیروی متفاوتی برخوردارند؛ در برخی از مناطق جغرافیایی مانند ایران، آنارشیستها دارای بدنۀ اجتماعی هستند اما در کشورهای کوچکتر خاورمیانه، تعداد آنارشیستها انگشتشمار است.
ناگفته نماند که ما حوزۀ فعالیت خود را به ایران و افغانستان محدود نمیکنیم و به دنبال تقویت آنارشیسم مخصوصا در خاورمیانه هستیم.
در رابطه به هنر؛ طالب، داعش و قدرتهای مذهبی اسلامی دیگر از اساس مخالف موسیقی، تئاتر و هنراند. همانطور که تا چند دهه موسیقی در ایران ممنوع و حرام بود؛ ابتدا موسیقی زیرزمینی شکل گرفت و هنوز هم موسیقی زیر زمینی وجود دارد، چون موسیقی نیز تحت کنترل و سانسور دولت تئوکراسی ایران است.
تئاتر هم مانند کتاب، موسیقی و هنر زیر مراقبت و سانسور حکومت اسلامی ایران است و از طرفی آنارشیسم در ایران و افغانستان عمدتا از طریق هنر و هنرمندان وارد جامعه شده است.
نهایتاً دلیل اصلی مقابله آنارشیستها با مذاهب در سیستماتیکبودن دیدگاه ادیان در مورد جوامع است. ایدئولوژی دین همانند «دولت ملت»ها، کاملا تمرکزگرا است و خواستار غصب ارادۀ فردی و حتی اجتماعی به نفع جایگاه بالادست یعنی سازوکار «مذهب-امت» است.
بخشی از جامعه افغانستان مذهبیاست و قسمت بزرگی از آن دلخور و متنفر از مذهب میباشند. چون جنگ و خونریزی، ویرانی و واپسگرایی افغانستان، ریشه در مذهب و اسلام سیاسی داشته و دارد. آنهایی که متضرر و متنفر از مذهباند، با ترسی که از عواقب دینستیزی و دینگریزی دارند، نمیتوانند آن را بروز بدهند یا برجسته کنند. تعداد کمی هم که این واقعیت را ابراز میکنند، از طرف بنیادگرایان مذهبی مورد لعن و تکفیر قرار میگیرند و در مواردی ترور و از سوی حاکمان مذهبی بازداشت و یا اعدام میشوند. رژیم طالبان حتی ریزترین فرد متخلف و منتقد اسلام تعریفشدۀ خودشان را حتی بدون محکمه تیرباران میکنند. چنانچه نظامیان این گروه مردم را به جرم نمازنخواندن شلاق میزنند و حتی یک جوان را در استان غزنی به جرم روزهخواری (بدون محکمه) به گلوله بستند. البته اینها فقط نمونههای کوچکی بود که متذکر شدیم. با اندک تفاوتهایی این وضعیت را در جامعه و رژیم آخوندی ایران نیز میتوان تعمیم داد.
رفتار سختگیرانۀ نمایندگان و حکومتهای دینی که مردم را به معنای لغوی کلمه به بردگی کشیده است (فیالمثل حجاب اجباری زنان یا لزوم مواردی که مثلاً در جغرافیای افغانستان حتی درازی دامن و داشتن و نداشتن ریش مردم را اینها تعیین میکنند) باعث افزایش تنفر مردم از دین شده است. به گفتۀ هربرت رید، شاعر و نویسندۀ آنارشیست «اگر دین تازهای به جامعه عرضه نشود، جامعه کمکم به دین پیشین باز میگردد» حال نیاز است که اندیشۀ دیگری به جای اسلام سیاسی به جامعه عرضه شود و زمینۀ خوبی برای جذب تودهها خواهد بود.
اقتدارگراها، ناسیونالیستها و آخوندها میخواهند جهان و مردم را به قوارۀ نظام فکری خویش درآورند؛ البته این عمل را با حیلههای سیاسی و در بیشتر موارد با توسل به زور و جبر انجام میدهند. سنگر مقابل این قلدری تنها آنارشیسم است که با انقلاب فکری و اجتماعی میتواند به نتیجه برسد و جامعه را از شر این استبداد برهاند.
موسیقی، تئاتر، نقاشی و شعر در ضمیر ناخودآگاه انسان وجود دارد. یعنی هنر بخش جداییناپذیر انسان و جوامع انسانی بوده است اما معرفتشناسی و نصوص اسلام به هنر و هرگونه پیشرفت دید تکفیری و طاغوتی دارد. از این منظر، هنر یگانه سلاح اجتماعی مؤثر برای مقابله با مذهب است. هرچند که برخی رژیمهای مذهبی با احتیاط لازم ژست ارزشگذاری به هنر را میگیرند اما این به معنای آن نیست که آنها باور به هنر دارند بلکه از مجبوریت به آن تمکین میکنند و گاهی هم از آن سود میبرند.
مبارزه با طبقۀ روحانیون که شاید اولین طبقۀ حاکم در تاریخ و طبقۀ حاکم در جوامع ما ست، بخشی اساسی از مبارزات طبقاتی ما در خاورمیانه و جوامع پیرامون را تشکیل میدهد. ادیان تفاوتی با دیگر ساختارهای سلسلهمراتبی مانند سرمایهداری، نژادپرستی و مردسالاری ندارد. همه نهادهای اقتدارگرا در امور روزمرۀ مردم دخالت میکنند و مردم را به اطاعت و پیروی از نهادهای قدرت وامیدارند. سرمایهداری با انحصار مالکیت و محرومسازی عوام از استفادۀ از منابع، برای معاش، در تولید مداخله میکند که در این صورت تنها راه دستیابی به منابع و حیات و بقا با تندادن به بردگی صورت میپذیرد.
ادیان نیز در رسوم، فرهنگ، باورها و ارزشهای جوامع مداخله کرده و با مصادره و استانداردسازی (یکسانسازی) موارد ذکرشده براساس نیازهای طبقۀ حاکم، آنها را غالباً با خشونت بازتولید و منتشر میکنند. این پدیدۀ غریبی در دنیای غرب نیست. کریسمس یک جشن و بابانوئل یک شخصیت غیرمسیحی هستند که پایه این باورها در اصل خوشحالکردن دیگران با هدیهدادن است. همانطور که سیستم سرمایهداری این جشن را برای منافع خود مصادره کرده است، دین مسیحیت نیز آن را به نفع اعمال اقتدار بر پیروان خویش مصادره کرده است. این فقط در حوزۀ مسیحیت در یک زمان در تاریخ نیست بلکه همه ادیان در طول تاریخ نیز به این شکل عمل کردند. به شکل دیگر، دین افیون تودهها یا ابزاری برای ساکتکردن درد مردم و پرتکردن حواس آنها از رنج استثمار سرمایهداران نیست بلکه خود یک عامل و شیوۀ سرکوب و استثمار مردم است.
ما در کوشایی رفقای آنارشیست با گرایش مذهبی و باور آنها بر نکات مثبت و آنارشیستی در ادیان شکی نداریم ولی بر این اندیشهایم که همانطور که افکار آنارشیستی و کمونیستی توسط گرایشهای ملیگرایی و سرمایهداری و اقتدارگرایی تصاحب و مصادره شده و به بیراه کشیده میشود، این اتفاق برای گرایشهای مذهبی هم افتاده و دوباره تکرار خواهد شد. به شکل دیگر، تکتک ادیان جنبشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیاکان ما بودهاند که توسط منطق ادیان مصادره شده و به این دلیل سرانجام شکست خوردهاند. گرایش آزادیخواهیِ همراه با مقابله با دین حاکم، تاریخ درازی در میان مردم ساکن در ایران دارد. زرتشت علیه مغان، روحانیون زمان خویش، بخاطر قربانی کردن جانداران برای دین و آیین طبقه حاکم برخاست. مانی و مزدک علیه موبدان و ساختار اقتدارگرایی آنها در زمان ساسانیان برخاستند. افسوس براین که جنبش آزادیخواهانۀ آنها نیز آمیخته با منطق دینی بود که به این دلیل در میان دیگر دلایل به پیروزی نرسیدند.
ما آنارشیستها از نفوذ گرایشهای سرمایهداری و ملیگرایی در میان خود جلوگیری میکنیم چونکه پی بردهایم که این گرایشها مانع آزادی ما هستند. به همین دلیل، ما تنها راه جلوگیری از این اشتباه را زدایش اعمال و کردارمان از گرایشهای دینی میدانیم تا رسومات، فرهنگ، باورها و ارزشهای خود را آزادانه و داوطلبانه به دست خود بگیریم و خودمدارانه به توافق و اشتراک با دیگران شکل دهیم. در میان فیلسوفهای غربی، اشتیرنر، نیچه، و دلوز نیز با برخورد به تعصبات و پیروی و اطاعت کورکورانه از ایدئولوژیها به این امور پرداختهاند اما کمی ناامیدکننده است که با آنکه ردپای تاثیرات منفی ادیان در همه ابعاد جامعه از مردسالاری و سرمایهداری گرفته تا حقوق جنسیتی زنان و دگرباشان و نژادپرستی یافت میشود، هنوز یک چارچوب برای نقد و بررسی ادیان و روحانیون از دید ضداقتدارگرایانه در میان آنارشیستها بخصوص رفقا در غرب وجود ندارد. آنچه وجود دارد نگاه سطحی راستگرایان و فاشیستها و لیبرالها است که برخی ادیان که با شیوۀ اقتدار آنها سازش ندارد را عقبافتاده و ضدتمدنی میخوانند. دستکم در ایران، نظریهای مارکسیستی وجود دارد که ادیان را یک نوع سرمایه مانند سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین بوردیو معرفی میکند. برخی از ما آنارشیستهای فدراسیون، همانطور که در بالا به آن اشاره شد، بر این باوریم که ادیان مانند سرمایه یک شیوه قدرت هستند که با مداخله بر امور مردم، آنها را وادار به اطاعت از طبقه حاکم میکنند. این نظریه نیاز به پردازش بیشتر دارد که در این مقال نمیگنجد.
۱۴. چگونه به حمله روسیه به اوکراین برخورد کردید و چه شباهتها/تفاوتهایی بین درگیری امپریالیستی در منطقه خود و درگیری در اوکراین ایجاد میکنید؟ آیا با آنارشیست هایی در تماس هستید که سعی می کنند به پناهندگان کمک کنند تا اوکراین را ترک کنند و اگر چنین است، آیا استراتژی ها را به اشتراک می گذارید؟
با بنیاد کشوری به نام افغانستان، دست استعمار پیر انگلیس و روس تزاری پشت بیثباتی و تفرقهافکنی در افغانستان دخیل بوده است. تاریخ این کشور شاهد مهرهها و نفوذیهای نحس این استعمار بوده و در مقابل جنگها و مبارزات زیادی نیز صورت گرفته است.
پس از جنگ جهانی دوم و با شکلگیری بلوک شرق و غرب و آغاز جنگ سرد، اندیشههای چپی و راستی بین مردم افغانستان نفوذ نمود. دهه 60 قرن 20 میلادی، کشمکش اندیشههای چپ کمونیستی، اخوانیها و لیبرالیسم غربی اوج گرفت. چنانچه در اواخر دهه 70 چپ با حمایت روسیه در یک کودتای نظامی حکومت افغانستان را در دست گرفت و امپریالیسم روس به صورت علنی و هدفمند دخیل شد و پس از چند سال ناگزیر به اشغال نظامی دست زد. از طرفی پیشروی اندیشههای کمونیستی برای حکومت آمریکا قابل قبول نبود؛ بنابراین امریکا و امپریالیسم اسلامی عرب با کمکهای ملیارد دالری و تسلیحات نظامی از گروههای اسلامگرا و اخوانی حمایت نمود تا شوروی را شکست بدهد. این جنگ نیابتی امپریالیسم آمریکا و روس موجب قتل و معیوبشدن صدهاهزارشهروند افغانستان و مهاجرت میلیونی گردید. با شکست شوروی در افغانستان، آمریکا مردم افغانستان را با گروههای افراطی و خشنی که ساخته دست خودشان برای انسانکشی بود، تنها گذاشت که موجب یک جنگ دیگر داخلی گردید و تبعات فجیع و مرگباری را در بر داشت. از بطن آنان گروه متحجری به نام طالب سربلند نمود که به نام پسر خواندههای ریگان معروفاند.
حادثهی 11 سپتامبر، تهاجم نظامی امریکا در افغانستان در سال 2001 به بهانهی مبارزه با تروریسم نیز یکی از سناریوهای امپریالیستی بود. جنگ فرسایشی بیستسالۀ امریکا در افغانستان، حمایت روسیه و چین از طالبان، سیاستهای چندپهلو این غولهای آدمخوار، همهوهمه «بازی موش و پشک/گربه»ای برای منافعشان است. چنانچه پروسۀ صلح قطر و خروج غیر مسئولانۀ امریکا از افغانستان موجب پیروزی طالبان گردید. گروهی که یک زمانی تروریست خوانده میشد، امروز به خاطر منافعشان با آن تعامل میکنند. ظاهراً حتی حکومت آمریکا، روسیه و چین برای کنترل طالبان به نفع خودشان، رقابت دارند.
جزییات و شرح مداخلههای امپریالیستها از حوصلۀ این بحث خارج است، اما خلاصه کلام، امپریالیسم آمریکا، روسیه و چین، بهعلاوۀ کشورهای عربی، پاکستان و ایران و با استفاده از بنیادگرایی اسلامی موجب جنگ، خونریزی و ویرانی فاجعهباری شده است که تاریخ بشریت از آن شرمگین است. طالب، داعش، القاعده و دهها گروه تروریستی دیگر ساخته و پرداختۀ همین امپریالیسم میباشد. دموکراسی، حقوق بشر و ارزشهای انسانی فقط بهانهای برای بازی در میدان رقابتی به نام افغانستان است.
دولت امپریالیستی روسیه عمدتاً در آسیا و اروپا نقش ایفا کرده؛ هرچند تا لیبی و ونزوئلا هم ایفای نقش میکند.
در منطقه ما و دیگر مناطق، امپریالیسم روسیه مستقیم در همراهی با دولتها، مردم آنها را سرکوب میکند؛ مانند قزاقستان، سوریه یا مانند لیبی که طرف یکی از نیروهای درگیر را میگیرد یا مانند گرجستان، اوکراین و غیره که به بهانههای مختلف از جمله برای دفاع از مناطقی که طرفدار روسیه و جداییطلب هستند وارد جنگ مستقیم با آن کشورها میشود.
در اوت ۲۰۰۸، جنگ اوستیای جنوبی رخ داد. در این جنگ، ارتش گرجستان برای تصرف اوستیای جنوبی به این منطقه یورش برد ولی واکنش شدید روسیه سبب شد که ارتش گرجستان مجبور به عقبنشینی شود. اکنون روسیه، استقلال دو منطقۀ آبخازیا و اوستیای جنوبی را به رسمیت شناخته و با حضور نیروهای خود در این دو منطقه، عملاً کنترل آنها را در دست دارد. پس از بحران اوکراین نیز، تا کنون ۳ منطقه از اوکراین جدا شده و تحت کنترل روسیه درآمد.
متاسفانه ما در اوکراین و کشورهای همسایه آن، فاقد نیرو هستیم و حضور نداریم ولی آنارشیستهای اوکراین و کشورهای همسایه طبیعتاً بسیار فعال هستند.
ظاهراً با این شرایط لازم است یا همسایه اوکراین بود یا به لحاظ زبانی مشترک بود و یا حداقل در اروپا بود تا بتوان کاری کرد.
در ایران میتوانیم به قرارداد ۲۵ ساله با چین و ۲۰ ساله با روسیه و در مورد کاهش سهم ایران از دریای خزر، دادن منابع عظیم گازی به روسیه و بهصورت خلاصه باجدادن ایران به روسیه و چین بپردازیم.
ظاهراً کشور کامبوج نیز در دودهۀ گذشته با چین قرارداد امضا کرده و نتایج فاجعهباری داشته: از حضور بیش از یکمیلیون کارگر چینی در کامبوج، خودفروشی و قاچاق مواد مخدر برای چینیها، انحصار کار در دست چینیها، غارت منابع و نابودی جنگلهای کامبوج، تبدیل جزایر کامبوج به تفریحگاههای انحصارا چینی، ورشکستگی ماهیگیران کامبوجی به علت روش ماهیگیری ترال (مخرب زیستبوم) چینیها و… البته چندینسال است که چین دریای عمان را نابود کرده و زندگی ماهیگیران آنمنطقه را تباه…
البته گزارشها حاکی از اوضاع بسیار پیچیدهتری در خصوص قرارداد ۲۵ساله هستند. گزارشها حاکی از حضورنظامی چین، استقرار مالهای چینی، شهروندی چینیان در ایران، تهیۀ سلاحهای موردنیاز از طرف چین، کمک به سرکوب داخلی و ایجاد دیواری محکم در برابر اینترنت بینالملل است (همانند اتفاق آبان ماه در ایران).
با توجه به موقعیت جغرافیایی ما، به عنوان مثال بیشتر باید در آینده برای خاورمیانه و بعد از آن برای آسیا خود را آماده کنیم؛ همراه با آنارشیستهای خاورمیانه، آسیا و کشورهایی که با یکی از این دهها زبان رایج در ایران و افغانستان اشتراک زبانی وجود دارد ارتباط و همکاری کنیم.
البته در افغانستان میتوانیم با توجه به حضور نظامی امپریالیسم شوروی و امپریالیسم آمریکا در مقاطع مختلف آن را بیشتر مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم و به نقش امپریالیسم چین و اروپایی نیز بپردازیم.
یکی از تاثیرات جنگ اوکراین این بود که لهستان چندماه قبل از ورود چندهزارپناهجوی غیراروپایی در مرز بلاروس به شدت جلوگیری کرد و درحال حاضر بیش از ۲/۵ میلیون اوکراینی در لهستان و بیشتر از ۴/۵ میلیون در کشورهای اطراف و اروپا هستند و از طرفی بعد از جنگ اوکراین انتقال مردم در خطر افغانستان را متوقف کردند. نژادپرستی همچنان وجود دارد.
۱۵. به کسانی که سعی می کنند گروهی مانند شما ایجاد کنند ، چه توصیه ای می کنید؟
وضعیت ما، پیچیدگیها و ویژگیهای خاص خود را دارد که شرایط آن را به ما تحمیل کرده. پراکندگی ما در کشورها و قارههای مختلف به دلیل پناهندگی یکی از این ویژگیها است.
دومین ویژگی ما این است که از کشورهای سرکوبگر اسلامی میآییم و تجربۀ زیادی برای مقابله با سرکوب سیستماتیک داریم؛ حتی در خارج نیز خطر تروریسم دولتی جمهوری اسلامی و کشتهشدن در خارج از جغرافیای ایران یا خطر آدمربایی و بردن ما به ایران یا زندان و اعدام در کشورهای اطراف ایران به واسطۀ جاسوسان ایران وجود دارد؛ حتی خطر هک و جاسوسی اطلاعاتی توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران حتی از خارج کشور وجود دارد؛ مانند جاسوسی جمهوری اسلامی از مخالفان در خارج با استفاده از سرورهای هلندی که اخیرا کشف شد.
ما گروهی هستیم که بجز چهار گرایش (پاسیفیسم، کاپیتالیسم، مذهبی، ناسیونالیسم)، با همه گرایشهای آنارشیستی میتوانیم همکاری کنیم؛ (البته از هر چهار گرایش تمایل به همکاری با ما داشتند ولی ما نپذیرفتیم چون اندیشههای سیاسی متضاد هم، نمیتوانند با هم همکاری کنند به عنوان مثال، مذهبی با آتئیست و غیره… از طرفی دیگر این چهار گرایش عمدتاً همخوانی با آنارشیسم ندارند). این موضوع با توصیه ما لزوماً قابل اجرا نیست و بستگی به جمع پیشبرنده دارد و البته خود ما هم از سال ۲۰۰۹ مراحل مختلفی را طی کردیم تا امروزه به اینجا رسیدیم.
ایجاد و تشکیل گروه، باید متناسب با منطقه جغرافیایی_سیاسی و مقدار سرکوب، نوع سرکوب و میزان خطرات جانی باشد. رعایت مسائل امنیتی در هرشرایط و در هرجغرافیا اهمیت دارد و باید مراقب نفوذ پلیس سیاسی و امنیت بود. برای اینکه نتوانند نفوذ کنند لازم است که ابتدا بی سروصدا نیروی مورد نیاز خود را جذب کنند و خودشان افراد را انتخاب کنند و وقتی نیروی مورد نیاز تامین شد آن را متوقف کنند و بیشتر از آنکه به فکر گسترش تشکیلاتی خود باشند، به فکر تاثیرگذاری بر جنبش آنارشیستی و جنبشهای همسو باشد یعنی فعالیت باید به شکل جنبشی باشد.
بهتر است بخش رسانهای در کشورهای دیگر مستقر باشد و ترجیحاً در قارههای دیگر که کشورهایی که رابطه خوبی با کشور مورد نظر شما نداشته باشد؛ هرچند که خطر هک و حملات سایبری وجود دارد یا همیشه خطر زدوبند اطلاعاتی بین دولتها وجود دارد اما مهم هست که اطلاعات مهم از طریق مجازی ردوبدل نشود.
بودن بخشی از تشکیلات در کشورهای مختلف هم ضربهپذیری را در کشور مبدا کاهش میدهد و هم سطح مبارزات افزایش، تنوع و گسترش میتواند پیدا کند؛ چون از تجربه نیروهای جهانی جنبش آنارشیستی نیز میتواند بهره ببرد و پشتیبانی جنبش جهانی را جلب کند.
۱۶.آیا می خواهید چیزی را اضافه کنید که ما آن را پوشش نداده ایم؟
ما به دلایل امنیتی نمیتوانستیم آنگونه که میبایست به سوالات شما پاسخ مشخص دهیم؛ با توجه به اینکه فقط در ایران باید با ۱۶ نهاد امنیتی _ اطلاعاتی مقابله کنیم و البته به اضافه یک نهاد استخباراتی طالبان در افغانستان، دیگر بقیه مناطق بماند… .
به قدرترسیدن طالبان باعث تغییرات جدی در برنامههای ما شد؛ از جمله مصاحبههای زیادی با ما انجام شد در هنگامی که بیشتر اعضای یکی از کشورهای تشکیل دهنده اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران آواره بودند و فدراسیون بعد از ۹ ماه هنوز دارد برای خروج آنها از افغانستان، ایران و پاکستان تلاش میکند. ما شرمنده دهها گروه آنارشیستی شدیم که نتوانستیم به سوالات آنها اساساً پاسخ دهیم و یا به برخی سوال ها بسیار خلاصه پاسخ دادیم چون مترجم کم داریم، برخی از مترجمهای ما خود در این وضعیت آوارگی بودند و شما رفقا، بیشتر از ۵ ماه صبر و مرتب پیگیری کرده و اگر در ترجمه آن به ما کمک و یاری نمیکردید، عملاً این مصاحبه تا چند ماه دیگر هم آماده نمیشد.
از این فرصت استفاده کرده و از همۀ رفقا که مصاحبه کردند ولی فرصت نشد پاسخ دهیم هم عذر میخواهیم و هم خواهش میکنیم مجدد با ما تماس حاصل کنند و سوالات را ارسال کنند ولی البته همچنان نیاز به مترجم نیز داریم.
ما از همۀ رفقای آنارشیست جهان که به ما کمک مالی کردند که رفقای افغانستان را بتوانیم خارج کنیم مجدد تشکر میکنیم و البته فکر نمیکردیم خروج رفقا آنقدر زمانبر شود؛ فکر میکردیم حدود ۶ ماه درگیر آن خواهیم بود ولی همچنان بیشتر رفقا در افغانستان، ایران و پاکستان نیاز به خارجشدن دارند و باز هم نیاز به کمک مالی و پشتیبانی رفقا خواهیم داشت که تا زمانی که رفقای ما خارج نشدند همچنان بتوانیم هزینه مخارج روزانه آنها را تامین کنیم. با توجه به اینکه از زمان جنگ اوکراین دیگر برنامه خروج پناهجویان افغانستان و انتقال آنها به کشورهای امن در دستور کارشان و اولویت آنها نیست؛ بنابراین مسئله خروج رفقا امکان دارد چندسال طول بکشد که بستگی به وضعیت اوکراین خواهد داشت.
در کل به عنوان استراتژی، ما آنارشیستها باید بتوانیم در همۀ قارهها با هم در ارتباط تنگاتنگ قرار بگیریم و سپس ارتباط بین قارهها را بوجود بیاوریم.
در پایان از هرگونه همکاری شما رفقا برای انجام مصاحبه تشکر فراوان میکنیم.
*****
دو سوال در هنگامه قیام زن زندگی آزادی:
۱. با توجه به رفتاری که با مردم خاورمیانه و مسلمانان در خارج از کشور صورت میگیرد، تلاشها برای همبستگی بینالمللی را چگونه ارزیابی میکنید؟!
درخصوص انقلاب مردمی در ایران، تلاشها برای همبستگی از سوی مردم، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران در هفتههای نخست بسیار دلگرمکننده بود؛ اما این تلاشها، نتوانست به خودش شکل منسجم و یا بهتر است بگوییم شکلی اجتماعی را بدهد. منظور ما از شکل اجتماعی همبستگی با مردم، رویکردهای جمعی، اشتراک در تظاهراتها و حتی سازماندهیهای اعتراضی از سوی جوامع مختلف در کشورهای دیگر است.
تصور ما بر این بود و ضرورتی که برای یک همبستگی واقعی احساس میشود نیز چنین است که جریانهای سیاسی مردمی و روشنگر، بتوانند، خود به شکل فعالانه در برابر جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای سیاسیِ غیر مردمی و وابسته به حکومتهای غربی و شرقی، دست به ایجاد موضع بزنند. آن هم موضعی که جو اجتماعی انترناسینالِ منجسمی را در بیرون از ایران شکل بدهد.
به طور مثال؛ اشتراک و همراهی آنارشیستهای بینالملل با مواضعی که ما آنارشیستهای ایران و افغانستان داشتیم، بسیار خوب بود. و اکنون نیز بسیاری از رفقای ما که از شروع اعتراضات و قیام مردمی وارد عمل شدهاند، همراه با ما و در بسیاری از سازماندهیها با ما پیش میروند.
آنچه در دیگر جریانهای سیاسی نیز آن را ضرورت میدانیم، تشکیل چنین جوی است. و آنچه در بین آنارشیستهای جهان، میخواهیم به قوت بیشتری برسد، ادامه این راه و همبستگی است.
۲) چه پتانسیلی برای انقلاب در اعتراضات اخیر میبینید؟
مهمترین وجه قیام مردمی در ایران که آن را به یک انقلاب منجر خواهد ساخت، وجه برابریطلبانه آن است. این وجه، خودش را در مطالبهی برابری جنسیتی و رفع ستمی که جمهوری اسلامی بر زنان روا داشته است برجسته کرده؛ اما به آن ختم نمیشود زیرا مبارزه برای رفع ستم جنسیتی بر زنان تنها یک بخش از مبارزه برای برابری است. آنچه در این قیام، بسیار قابل توجه است، تجزیه شدن مطالبات کلی به بخشهای کوچکتر است. بخشهای کوچکتری که همهشان به علت نابرابرانه بودن نظم حاکم به وجود آمدهاند. نظمی مردسالار و برآمده از منطق دولتداری، منطقی که سالهای سال وجود داشته است و فقط به جمهوری اسلامی هم خلاصه نمیشود.
بنابرین، جوهرهی مطالبات را تا کنون، میتوان طغیانی علیه کلیت ساختار اجتماعی دانست که باید دیگرگون شود. مردم ایران با تکیه بر آنچه که قیام علیه مردسالاری میتوان خواند، قادر به تغییر کلیت نظم اجتماعی نابرابر در ایران خواهند شد و این، مهمترین پتانسیل انقلابی در ایران است.
امروزها شاهد هستیم که مردم در بلوچستان، بیش از هر جای دیگر ایران، به سوی دیگرگونی مولفههای اجتماعی در شعارها، تجمعات و همچنان جایگاه شان در تعیینگری تغییرات اجتماعی در حرکت هستند.
آنان، مذهب متفاوت و زبان متفاوت دارند و به همین دلیل محرومیتی متفاوت نیز دارند که نظامهای شاهی و اسلامی با تکیه بر تفاوتهای یادشده، باعثش بودهاند. و این مردم، فقط در چنین قیامی میتوانستند خودشان را و مطالبات شان را قویتر از هر زمان دیگر به یک نیروی سیاسیِ موثر برای همه ایران بدل کنند.
این، همان روند انقلابی است که به زودی خودش را با تمام توان منسجم خواهد ساخت. روندی که از یک قیام علیه ستم جنسیتی آغاز شد و به قیام علیه هرگونه ستم موجود دیگر میرسد. درک ضرورت قیام علیه نابرابری در حال تکثیر است. چنانکه خودش را برای هر کدام از جوامع مردمی در ایران و هرگونه از شکلهای اجتماعی موجود، قابل فهم میسازد. این جنبندگی است؛ پتانسیل و نشانهای برجسته از انقلاب!
با همه اینها، نباید فراموش کرد که حکومت اسلامی به شدت جنبش مردمی را سرکوب کرده و حتی اجازه نمیدهد که مراسم چهلم کشتهشدگان برگزار شود.
ما شاهد این هستیم که یگانه تظاهرات دایمی همچنان هر جمعه در بلوچستان بر پا میشود ولی با سرکوب شدیدی در برابر آن برخورد صورت میگیرد؛ همین امروز جمعه تعداد نامعلومی در بلوچستان بازداشت و زخمی شده اند.
البته در تقابل با سرکوبگریها، مردم نیز وارد تغییر شکل مبارزه شده و روند انقلابی فعلا تغییر کرده است. هستههای مقاومت مردمی تشکیل شده و به شکل مخفی به مبارزات خود به اشکال مختلف همچنان ادامه میدهند.
امروز که بیشتر از ۴ ماه گذشته، مردم و هستههای مقاومت آنها نیاز به پشتیبانی تدارکاتی دارند.
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل