یکشنبه دلگیر،
دوشنبه فجیع …
امروز خیلی سرم شلوغه،
هم شهردارم، هم نظافت راهرور، هم باید برای ملاقات فردا آشپزی کنم و آماده بشم، و بنابر این نظافت چراغ خونه هم گردن خودمه!
چون قارداش اعصاب نداره، منم باید آخر وقت برای فردا آشپزی کنم، بهتره خودم هم چراغ خونه را تمیز کنم،
تا غر نزنه…
از خوش شانسی، پارتنرم توی شهرداری بر خلاف اسمش اصلا همپای نیست،
همیشه روز شهرداریمون ، تصادفا دندون درد می گیره و باید همه کارا به دستان پرتوان خودم انجام بشه!
از بس که محبوب هم هست تو اتاق ، روز شهرداری همه میخوان ، #انتقام_سخت بگیرن ازش، ولی دودش تو چشم من میره!
یعنی ده /دوازده نفر تو اتاق ما در حالت عادی صبحانه نمی خورند، ولی روز شهرداری ما چهار وعده میخورن،
هشت بار لگن ظرفا رو برای شستشو میبرم ، ظرفشوی یک رستوران بزرگ هم اندازه من کار نمی کنه….
به هر سختی هست، از پس همه کارا بر میام ،
ساعت نه میرم برای آشپزی،
روژانو، کنتاکی و پیتزا دوست داره،
تمام درآمدم از تدریس خصوصی و آشپزی در زندان را برای روزهای ملاقات نگه میدارم ، باید کاری کنم که حداقل همین ۲۸ روز یک بار که ملاقات حضوری داریم، حس با هم بودن بهش دست بده، حس خوشبختی اگر چه کوچک…
برای پیتزا از قبل خمیر درست کردم، برای کنتاکی هم موادش را از قبل حاضر کردم، باید نیم پزشون کنم که فردا ، زیاد وقتم گرفته نشه و خیلی هم بو نگیرم، وقت برای دوش گرفتن هم بمونه…
ساعت ده و نیم شده و همه کارها با موفقیت تمام شد،
برمی گردم به اتاق…
- ●●●
عجیبه!
اتاق خیلی سوت و کوره،
همیشه این ساعت بچه ها دور هم سریال تماشا می کردن،
الان همه خوابیدن، حتی بی ملاقاتها!
- ●●●
میرم اتاق یازده،
(اتاق یازده، روزها دانشگاهه و شبها محل دورهمی اعضای بند، هر کی تو اتاقش حوصلش سر میره میاد اینجا، بحث سیاسی، مشاعره، مافیا …. یه جوری سر خودمون رو گرم می کنیم)
- ••
اما تو اتاق یازده هم هیچکس نیست!
اولین باره!
چقدر دلگیره…
کمی مطالعه می کنم،
خسته ام و بیشتر از نیم ساعت نتونستم مطالعه کنم،
بر می گردم توی اتاق،
توی راهرو مسعود و حسن ، همدیگر را بغل کردن،
مسعود داره گریه می کنه،
حسن که داره دلداریش میده ، منُ میبینه و به مسعود اشاره میکنه که زود برگردن تو اتاقشون…
با سرعت بدون اینکه سلام علیک کنن ، میرن تو اتاقشون
،
آرش هم بیدار شده، همیشه روزای شهرداریمون ، این ساعت بیدار میشه،
چون دیگه خیالش راحته، که من همه ظرفا رو شستم،
اونم از دستشویی که اومد بیرون ، تا منُ دید ، بدو بدو رفت تو زاغه اش!
چه میدونم ، شاید میترسه سرش غر بزنم که چرا روز شهرداریمون خوابیده،
ولی آخه اینکه کار همیشگیشه!
مسعود و حسن چرا رفتن!؟؟؟؟؟؟؟
چرا هیچکس تو اتاق یازده نیامده!
- ●●
برگشتم توی تختم،
مصطفی همیشه این ساعت کتاب میخوند، منم از نور چراغ مطالعه اش استفاده می کردم ، درس میخوندم،
ولی اونم خوابه!
- ●●●
چه شب عجیب و دلگیری بود دیشب،
همیشه یکشنبه ها، بند پر از شور و شادیه،
چون شب قبل از ملاقاته
،
یک شنبه که اینطور باشه، دوشنبه عصرش چی می خواد بشه!
(یکشنبه ها همه شور دارن، که فرداش ملاقاته، آخه ما تلفن نداریم،
تلفن بند ۳۵۰ را از سال ۸۹ قطع کردند که اخبار بند بیرون نرود!)
- ○•○•○
ساعت یازده،
دوش گرفتم، خوشگل کردم،
غذاها آماده،
منتظرم صدام کنند، برای ملاقات،
- ●●●
ساعت دوازده،
پیجر صدام کرد برای ملاقات،
آقای قویدل دم در بغلم کرد و گریه کرد، خواست چیزی بگه که علی صداش کرد و اشاره کرد که نگه!
- •••
رسیدیم جلوی سالن ملاقات،
سرباز که داشت وسایلم را بازرسی می کرد،
دیدم همه خانواده ها دور میز ما جمع شدن و دارن با
“ن” حرف میزنن، تا من وارد سالن شدم ، همه روشونُ اونور کردن و رفتن!
همیشه چند دقیقه ای ، با هم حرف میزدیم، خوش و بش می کردیم…
عجیبه!
نشستم سر میز!
“ن”: چرا انقد غذا درست کردی دوباره!
مگه نمیگم ما بیرون همه چی می خوریم، تو به خودت برس!
– من که بدون شما غذا از گلوم پایین نمیره،
همین یک بار در بیست و هشت روز دور همین، بگذار خوش بگذره…
یهو زد زیر گریه،)
گریه ها ! )
چرا گریه آخه ، خب باشه دفعه بعد کمتر درست می کنم…
“”ن””: واسه غذا نیست که
حکمت!
حُکمت…
حکم…
تایید و تشدید شد!
یعنی چی ؟
“”ن”” یعنی علی رازینی که قاضی شعبه تجدید نظرت بود، حکمت را علاوه بر تایید ، تشدید هم کرده، یک حکم اعدام امنیتی اضافه کرده!
به اتهام افساد فیالارض از طریق فعالیت تبلیغی گسترده علیه نظام!
وکیل میگه قانون جدیده،
هرگاه عمل مجرمانه ای به طور گسترده انجام شود، به موجب ماده ۲۸۶ افساد فی الارض محسوب میشود….
( اینا رو که گفت ، دوباره زد زیر گریه،
و من پس از سالها از ته دل می خندیدم،
خنده ها!)
روژانو با تعجب نگاهمون می کنه…
گیج شده!
مامانش با تمام وجود اشک و گریه….،
باباش از ته دل می خنده،
احتمالا از خودش می پرسه، چی شده که یکی از اینا میخنده و یکی گریه!
- ●●●◇◇◇◇◇●●●●●◇◇◇◇
من به نوع اتهامی که قراره براش اعدام بشم خندم گرفته:
فعالیت تبلیغی گسترده علیه نظام از طریق درج فراخوان در فیسبوک!!!!!!
اون برای نابود شدن خانوادمون و به تنهایی بار زندگی را به دوش کشیدن گریه می کنه…
تازه فهمیدم چرا دیشب همه زود خوابیدن،
گذشته چراغ راه آینده…
هشتم بهمن ماه ۱۴۰۰
www.facebook.com/soheyl.Arabi645/posts/271353788401956
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل