یادی از ۱۰ زن مبارز آنارشیست به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن

Text Size

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست صریح الهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دین نهادینه شده، به مثابه نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حد رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوان عالی ایالات متحده آمریکا با پشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن بطور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعی از بالا به پایین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه ی اش همگی، نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز وتصرف اموال داشت، مقصر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرده بود که او مبلغ پنجاه و چهار هزار دلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برده است. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” ازمقاله یی خیالپردازانهی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر مبلغ حساب موجودی کارتهای اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امورداخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۴- ماری لوئیز بِرنِری

ماری لوئیز برنری دراول مارس سال ۱۹۱۸ در زمان تغییر و تحولات اساسی سیاسی – اجتماعی در ایتالیا چشم بر این جهان گشود. پدرش از لحاظ سیاسی مردی جنجال بر انگیز بود و این مسئله قطعن در زندگی او را مورد فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که خانواده اش در سال۱۹۲۶ به دلیل مقاومت پیوسته در برابر ظهور فاشیسم ایتالیا در زمان موسولینی مجبور به تبعید گردیده و در سوربُن فرانسه ساکن گردیدند. در دهه ی۱۹۳۰ میلادی، شروع به انتشار مقالات آنارشیستی به زبان فرانسوی کرد و آنها را در بوم زاد خود ایتالیا منتشر نمود.

در زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز گردید و پدرش برای مبارزه، به خط مقدم جبهه منتقل شد، او به  انگلستان رفت و در آنجا به انتشار مطالب پُر قدرت خود به زبانهای اسپانیایی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی ادامه داد و پس از جنگ داخلی اسپانیا، با برخورداری از شخصیتی مهم، مراقبت از کودکانی که پدران و مادران خود را در جنگ از دست داده بودند بعهده گرفت و به عنوان سردبیرروزنامه ای به نام ” تفسیرجنگ” به همراه سه نفر دیگر از اعضا ی هیئت نویسندگان، به اتهام  تلاش در تحریک افکار، دستگیر گردیدند و درحالی که سه نفر دیگر محاکمه شدند، او به دلائل فنی – حقوقی آزاد گردید. اما حتی پس از تهدید به زندان، ازاصول وپرنسیپ های خود کناره نگرفت و به انتشار دیدگاه آنارشیستی خود ادامه داد. او در سن سی و یک سالگی به ناگهان به دلیل شیوع یک عفونت همگانی، در تاریخ۱۳ آپریل۱۹۴۹ جان خود را از دست داد.

 

۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست صریح الهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دین نهادینه شده، به مثابه نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حد رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوان عالی ایالات متحده آمریکا با پشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن بطور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعی از بالا به پایین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه ی اش همگی، نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز وتصرف اموال داشت، مقصر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرده بود که او مبلغ پنجاه و چهار هزار دلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برده است. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” ازمقاله یی خیالپردازانهی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر مبلغ حساب موجودی کارتهای اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امورداخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

۳- لوئیز میشل

نویسنده، آموزگار و مبارز آنارشیست انقلابی فرانسوی که در تاریخ بیست و نهم ماه مه ۱۸۳۰ زاده شد و یکی از چهره های برجسته ی کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود که در خط مقدم گارد ملی برای دفاع از پاریس می جنگید. او به جای اصلاحات قانونی آهسته و پایدار لیبرالیسم سیاسی، به خشونت انقلابی اعتقاد داشت و برای رسیدن به اهداف خود در این راه مبارزه می کرد. زمانی که آلمانی ها در سال ۱۸۷۰ پاریس را محاصره کرده بودند، او به عنوان یک پزشک در خدمات آمبولانس مشغول به فعالیت بود و بر علیه بیرون راندن نیروهای متجاوز پروس، مبارزه می کرد.

کشورفرانسه در آن زمان مکانی برای آشفتگی سیاسی بود و دولت فرانسه سعی در خلع سلاح آندسته از ساکنین پاریس می کرد که از بنیانگزاران کمون پاریس بودند. ولی میشل با سلاح در دست همچنان به مبارزه ادامه می داد. و بالاخره با اتهاماتی که به وی وارد شده بود، چون مادرش را به گروگان گرفته بودند، ناچارا تسلیم گردید و روانه ی زندان شد. او از پذیرش وکیل مدافع خودداری و خود، دفاع از خودش را در دادگاه به عهده گرفت و سر انجام به اخراج از کشورو تبعید محکوم گردید.

در دوران انتظار برای تبعید، میشل بازهم با اتهامات بیشتری که حُکم اش زندان بود نیز مواجه شد و سر انجام در دوران تبعید خود، به تحصیل و نوشتن مطالب آنارشیستی روی آورد. پس از مدت زمانی، تمامی اعضای کمون پاریس مورد عفو همگانی قرار گرفتند و بدین ترتیب میشل به فرانسه باز گشت و همجنان به مبارزات اعتراض آمیز خود برای احقاق حقوق شهروندان ادامه داد و بازهم در سال ۱۸۸۳ بازداشت گردید و این بار نیز پس از تلاش نا موفق برای دفاع از خود بدون داشتن وکیل، به شش سال زندان محکوم شد.

لوئیزمیشل به زندگی خود در داخل و خارج از زندان ادامه داد و به تبلیغ دیدگاه خود با وجود خطر ترور ادادمه داد تا اینکه توسط فردی که مخالف نظرات سیاسی او بود با شلیک گلوله مورد هدف قرار گرفت ولی جان سالم از این ترور بدَر بُرد. او تا آخرین روز مرگش در نهم ژانویه۱۹۰۵ به عنوان یک انقلابی باقی ماند.

 

۴- ماری لوئیز بِرنِری

ماری لوئیز برنری دراول مارس سال ۱۹۱۸ در زمان تغییر و تحولات اساسی سیاسی – اجتماعی در ایتالیا چشم بر این جهان گشود. پدرش از لحاظ سیاسی مردی جنجال بر انگیز بود و این مسئله قطعن در زندگی او را مورد فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که خانواده اش در سال۱۹۲۶ به دلیل مقاومت پیوسته در برابر ظهور فاشیسم ایتالیا در زمان موسولینی مجبور به تبعید گردیده و در سوربُن فرانسه ساکن گردیدند. در دهه ی۱۹۳۰ میلادی، شروع به انتشار مقالات آنارشیستی به زبان فرانسوی کرد و آنها را در بوم زاد خود ایتالیا منتشر نمود.

در زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز گردید و پدرش برای مبارزه، به خط مقدم جبهه منتقل شد، او به  انگلستان رفت و در آنجا به انتشار مطالب پُر قدرت خود به زبانهای اسپانیایی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی ادامه داد و پس از جنگ داخلی اسپانیا، با برخورداری از شخصیتی مهم، مراقبت از کودکانی که پدران و مادران خود را در جنگ از دست داده بودند بعهده گرفت و به عنوان سردبیرروزنامه ای به نام ” تفسیرجنگ” به همراه سه نفر دیگر از اعضا ی هیئت نویسندگان، به اتهام  تلاش در تحریک افکار، دستگیر گردیدند و درحالی که سه نفر دیگر محاکمه شدند، او به دلائل فنی – حقوقی آزاد گردید. اما حتی پس از تهدید به زندان، ازاصول وپرنسیپ های خود کناره نگرفت و به انتشار دیدگاه آنارشیستی خود ادامه داد. او در سن سی و یک سالگی به ناگهان به دلیل شیوع یک عفونت همگانی، در تاریخ۱۳ آپریل۱۹۴۹ جان خود را از دست داد.

 

۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست صریح الهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دین نهادینه شده، به مثابه نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حد رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوان عالی ایالات متحده آمریکا با پشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن بطور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعی از بالا به پایین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه ی اش همگی، نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز وتصرف اموال داشت، مقصر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرده بود که او مبلغ پنجاه و چهار هزار دلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برده است. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” ازمقاله یی خیالپردازانهی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر مبلغ حساب موجودی کارتهای اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امورداخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

۳- لوئیز میشل

نویسنده، آموزگار و مبارز آنارشیست انقلابی فرانسوی که در تاریخ بیست و نهم ماه مه ۱۸۳۰ زاده شد و یکی از چهره های برجسته ی کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود که در خط مقدم گارد ملی برای دفاع از پاریس می جنگید. او به جای اصلاحات قانونی آهسته و پایدار لیبرالیسم سیاسی، به خشونت انقلابی اعتقاد داشت و برای رسیدن به اهداف خود در این راه مبارزه می کرد. زمانی که آلمانی ها در سال ۱۸۷۰ پاریس را محاصره کرده بودند، او به عنوان یک پزشک در خدمات آمبولانس مشغول به فعالیت بود و بر علیه بیرون راندن نیروهای متجاوز پروس، مبارزه می کرد.

کشورفرانسه در آن زمان مکانی برای آشفتگی سیاسی بود و دولت فرانسه سعی در خلع سلاح آندسته از ساکنین پاریس می کرد که از بنیانگزاران کمون پاریس بودند. ولی میشل با سلاح در دست همچنان به مبارزه ادامه می داد. و بالاخره با اتهاماتی که به وی وارد شده بود، چون مادرش را به گروگان گرفته بودند، ناچارا تسلیم گردید و روانه ی زندان شد. او از پذیرش وکیل مدافع خودداری و خود، دفاع از خودش را در دادگاه به عهده گرفت و سر انجام به اخراج از کشورو تبعید محکوم گردید.

در دوران انتظار برای تبعید، میشل بازهم با اتهامات بیشتری که حُکم اش زندان بود نیز مواجه شد و سر انجام در دوران تبعید خود، به تحصیل و نوشتن مطالب آنارشیستی روی آورد. پس از مدت زمانی، تمامی اعضای کمون پاریس مورد عفو همگانی قرار گرفتند و بدین ترتیب میشل به فرانسه باز گشت و همجنان به مبارزات اعتراض آمیز خود برای احقاق حقوق شهروندان ادامه داد و بازهم در سال ۱۸۸۳ بازداشت گردید و این بار نیز پس از تلاش نا موفق برای دفاع از خود بدون داشتن وکیل، به شش سال زندان محکوم شد.

لوئیزمیشل به زندگی خود در داخل و خارج از زندان ادامه داد و به تبلیغ دیدگاه خود با وجود خطر ترور ادادمه داد تا اینکه توسط فردی که مخالف نظرات سیاسی او بود با شلیک گلوله مورد هدف قرار گرفت ولی جان سالم از این ترور بدَر بُرد. او تا آخرین روز مرگش در نهم ژانویه۱۹۰۵ به عنوان یک انقلابی باقی ماند.

 

۴- ماری لوئیز بِرنِری

ماری لوئیز برنری دراول مارس سال ۱۹۱۸ در زمان تغییر و تحولات اساسی سیاسی – اجتماعی در ایتالیا چشم بر این جهان گشود. پدرش از لحاظ سیاسی مردی جنجال بر انگیز بود و این مسئله قطعن در زندگی او را مورد فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که خانواده اش در سال۱۹۲۶ به دلیل مقاومت پیوسته در برابر ظهور فاشیسم ایتالیا در زمان موسولینی مجبور به تبعید گردیده و در سوربُن فرانسه ساکن گردیدند. در دهه ی۱۹۳۰ میلادی، شروع به انتشار مقالات آنارشیستی به زبان فرانسوی کرد و آنها را در بوم زاد خود ایتالیا منتشر نمود.

در زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز گردید و پدرش برای مبارزه، به خط مقدم جبهه منتقل شد، او به  انگلستان رفت و در آنجا به انتشار مطالب پُر قدرت خود به زبانهای اسپانیایی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی ادامه داد و پس از جنگ داخلی اسپانیا، با برخورداری از شخصیتی مهم، مراقبت از کودکانی که پدران و مادران خود را در جنگ از دست داده بودند بعهده گرفت و به عنوان سردبیرروزنامه ای به نام ” تفسیرجنگ” به همراه سه نفر دیگر از اعضا ی هیئت نویسندگان، به اتهام  تلاش در تحریک افکار، دستگیر گردیدند و درحالی که سه نفر دیگر محاکمه شدند، او به دلائل فنی – حقوقی آزاد گردید. اما حتی پس از تهدید به زندان، ازاصول وپرنسیپ های خود کناره نگرفت و به انتشار دیدگاه آنارشیستی خود ادامه داد. او در سن سی و یک سالگی به ناگهان به دلیل شیوع یک عفونت همگانی، در تاریخ۱۳ آپریل۱۹۴۹ جان خود را از دست داد.

 

۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست صریح الهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دین نهادینه شده، به مثابه نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حد رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوان عالی ایالات متحده آمریکا با پشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن بطور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعی از بالا به پایین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه ی اش همگی، نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز وتصرف اموال داشت، مقصر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرده بود که او مبلغ پنجاه و چهار هزار دلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برده است. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” ازمقاله یی خیالپردازانهی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر مبلغ حساب موجودی کارتهای اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امورداخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

Translated to Persian by Hasse-Nima Golkar

برگردان با کمی تغییر: نیما گُلکار

 

با زنان آنارشیستی که سیستم مرد سالارانه ی سرمایه  داری را سر سختانه به چالش کشیده اند؛ آشنا شویم:

در طول تاریخ، بسیاری از انسان ها استوارانه “نَه” گفته اند. جَزم گرائی های زمان خود را نپذیرفته و تصمیم گرفتند در مسیرخود، مَهر دیدگاه های جدید شان را بر پیشانی زمان خود حک نمایند. آنارشیست ها و دیگر شورشیان، خدمات ارزنده ای را به جامعه ی ما ارائه نموده اند که یکی از مهمترین آنها نقش داشتن بمثابه ی موتور محرکه ی تغییردر جهان می باشند، زیرا اگرایدئولوژی مسلط در آنزمان به چالش کشیده نمی شد، پیشرفت جمعی اندیشه های نو گرای انسانی به رکود و انجماد دچارمی گردید.

بسیاری از آنارشیست ها در درازای تاریخ طولانی مدت و سرشار از شورش ها، سینه های ستبرخود را در برابر ستمگری به زنان، سپر کردند. زمانی که بسیاری از ما واژه ی “آنارشیست” بگوشمان می رسد، بلا فاصله این گونه فکر می کنیم که اینها همان هیپی های ساکن ساختمانهای متروکه هستند، درحالی که آنارشیسم، چهره ها و نامهای بسیارزیاد دیگری را نیز شامل می شود که با اینگونه تصاویر معمولی رسانه ها که مغزهای ما را طبیعتن تحت تأثیر قرار می دهند، بسیار متفاوت تر می باشد.

کوتاه سخن این که، موضوعات مشترک در زیر چتر دیدگاه های انسانی که می توان نام و توصیف آنارشیستی را بر آن نهاد، بر این عقیده استوار خواهد بود که هر فردی می بایستی کنترل خود را خودش داشته و زیر سُلطه ی دیکتاتوری هیچ شخصی  قرار نگیرد و همینطور، ما به مثابه ییک انسان، بدون پذیرش موانعی از قبیل قوانین و نیروهای  زورگو و مجبور کننده، هدایت زندگی خود را در دستان خودمان داشته  باشیم.

 بنابراین”عصر آنارشیسم”ضمن گرامیداشت هشتم مارس، روز جهانی زن، ده زن سر سخت و شجاع  آنارشیست را که در تاریخ، سیستم مردسالارانه ی سرمایه داری را به چالش کشیده اند، معرفی مینماید:

 

۱-إمّا گُلدمن

زمانی که درباره ی زنان سر سخت تاریخ صحبت می شود، هر چند گفتگوی آغازین تاریخی ما در باره ی” إمّا گُلدمن ” نباشد، ولی او به طور قطع و یقین، مُهرتأثیرات نظری خود را به عنوان یکی از پُرسرو صدا ترین و مبارزترین زنان شورشی در طول تمام دوران تاریخ، بر پیشانی آن باقی گذاشته است. وی نویسنده و سخن وری توانا و همچنین مبارز سیاسی آنارشیست بود.

او درسال ۱۸۶۹ میلادی  در روسّیه چشم به جهان گشود و سپس به کشور آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا بزرگ شد تا زندگی خود را وقف پیشبرد آرمانهای رادیکال و آزادی منشانه ی خود نماید.

اوبه ویژه پس از اعدام چندین کارگر تظاهرات کننده ی آنارشیست در شهر شیکاگو در سال ۱۸۸۶به مبارزات خود شدت بیشتری بخشید.

در آن سال، گروهی از معترضین به خیابان آمدند و برای مطالبه ی هشت ساعت کار روزانه و همچنین مخالفت با وحشیگری های پولیس دست به تظاهرات مسالمت آمیز زدند که در مقطعی در زمان درگیری و تلاش پولیس برای پراکنده کردن کارگران به ناگهان بمبی منفجر گردید و این حادثه به نام “های مارکت” مشهور گردید که در آن چهار کارگر تظاهر کننده بر خلاف هر گونه مدرک و شاهد، دستگیر و بدار آویخته شدند و این لحظه، تأثر بسیار زیادی در زندگی گلدمن گذاشت.

از این پس بود که او مبارزات جنگجویانه ی خود را برای احقاق حقوق زنان، بویژه کنترل تولد فرزند، اختصاص داد.

وی همچنین در جریان جنگ جهانی اول به دلیل اعتراض به خدمت سربازی اجباری مردان، دستگیر و به مدت دو سال، بدون نتیجه زندانی می شود و پس ازرهائی به واسطه ی ادامه ی مبارزات اعتراض آمیز رادیکالش، از آنجا نیز تبعید می گردد.

او از این زمان به بعد، زندگی سیاسی خود را بدون اینکه مسکنی واقعی برای خود پیدا کند، در تبعید می گذراند. 

او به روسیه سفر کرد و در انقلاب روسیه نیز شرکت نمود، اما پس از مدت کوتاهی، مورد خشم اقتدارگرایان قرار می گیرد.

او با مشاهدات خود، و البته با صدای بلند به تشکیل دولت جدید شوروی اعتراض کرد. در سال ۱۹۸۹ میلادی، سندی کشف شد که در آن رفتار بیرحمانه و ستمگرانه ی “ولادیمیر لنین” را نسبت آنارشیستها در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، بی پرده به زیر سؤال بُرده بود.

وی بمثابه ییک آنارشیست واقعی، سرکوب و جنگ طبقاتی را هم دراتحاد جماهیرشوروی و هم در آمریکا مورد حمله ی سیاسی خود قرار داد و بقیه ی عمر خود را در تبعید گاه و مسافرت برای آزادی حقوق انسان گذراند و جزئیات باورهای سیاسی خود را به رشته ی تحریر درآورد.

از آنجائی که تعداد اندکی از نظریه پردازان، در برابر سیاستهای آمریکا و شوروی قاطعانه ایستادند، بر همین پایه دارای جایگاه ویژه ای به عنوان یکی از زنان سرسخت آنارشیست در جهان می باشد. وی گفته است که: “من خواهان آزادی ها از جمله حق آزادی بیان و حق بهره وری همگان از تمام چیزهای زیبا و درخشان هستم”. اما گلدمن در چهاردهم ماه مه ۱۹۴۰ در کانادا چشم از جهان فرو بست.

 

 

۲- مارگارت  سانگِر

نویسنده ی آنارشیست، پرستار و آموزگار امور آمیزش جنسی که در تاریخ چهاردهم سپتامبر ۱۸۷۹ در نیویورک بدنیا آمد و در طول مبارزات سیاسی مادام العمرش در تماس با زندگی آما گلدمن قرار گرفت و برعلیه خشم سرکوب شده اش، نظم اجتماعی آن زمان را به چالش کشید.

در سال ۱۹۱۰ میلادی به دهکده ی گرینویچ درنیویورک سیتی که کانون مبارزات سیاسی بود، نقل مکان نمود.

در آنجا، او همچون گلدمن دریک مسیرمشترک مربوط به اعتراضات گوناگون از جمله حق کار و حق کنترل تولد فرزند، قدم برداشت.

او در اصل، نخستین کسی بود که در آن زمان اصطلاح “کنترل تولد فرزند” را که ایده ای غیر قانونی بود ابداع کرد و برای پشتیبانی از آن، شروع به انتشار ادبیات در مورد تربیت جنسی نمود که این باعث دستگیری و محکومیت اش به دلایل نا معلوم شد، و به همین دلیل برای فرار از مجازات، کشورش آمریکا را تا سال ۱۹۱۵ میلادی ترک کرد.

اتهاماتی که علیه او صادر شده بود در سال ۱۹۱۶ از بین رفت و او از این پس در شهر “بروکلین”، در کلینیک کنترل تولد که خود ش باز کرده بود مشغول به کار گردید و پس از مدتی به جُرم “ایجاد مزاحمت برای عموم” بازهم محکوم شد و سی روز را در پشت میله های زندان گذراند.

پس از این، او از حمایت همگانی زیادی برای کنترل تولد و به طور کلی حقوق زاد و ولد زنان بر خور دار گردید و بر همین پایه، نه تنها به ادامه ی نویسندگی و تأثیر گذاری در این زمینه ها پرداخت بلکه دست به تشکیل سازمان هائی در مورد کنترل تولد زد و به فعالیت های دیگران از جنبه یقانونی شدن در این موضوع یاری می رساند.

او در یکی از انتشارات آغازین خود چنین نوشته بود: نَه به خدایان و نَه به آقا بالاسر! مارگارت سانگر در تاریخ ششم سپتامبر ۱۹۶۶ چشم از جهان فرو بست.

 

۳- لوئیز میشل

نویسنده، آموزگار و مبارز آنارشیست انقلابی فرانسوی که در تاریخ بیست و نهم ماه مه ۱۸۳۰ زاده شد و یکی از چهره های برجسته ی کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود که در خط مقدم گارد ملی برای دفاع از پاریس می جنگید. او به جای اصلاحات قانونی آهسته و پایدار لیبرالیسم سیاسی، به خشونت انقلابی اعتقاد داشت و برای رسیدن به اهداف خود در این راه مبارزه می کرد. زمانی که آلمانی ها در سال ۱۸۷۰ پاریس را محاصره کرده بودند، او به عنوان یک پزشک در خدمات آمبولانس مشغول به فعالیت بود و بر علیه بیرون راندن نیروهای متجاوز پروس، مبارزه می کرد.

کشورفرانسه در آن زمان مکانی برای آشفتگی سیاسی بود و دولت فرانسه سعی در خلع سلاح آندسته از ساکنین پاریس می کرد که از بنیانگزاران کمون پاریس بودند. ولی میشل با سلاح در دست همچنان به مبارزه ادامه می داد. و بالاخره با اتهاماتی که به وی وارد شده بود، چون مادرش را به گروگان گرفته بودند، ناچارا تسلیم گردید و روانه ی زندان شد. او از پذیرش وکیل مدافع خودداری و خود، دفاع از خودش را در دادگاه به عهده گرفت و سر انجام به اخراج از کشورو تبعید محکوم گردید.

در دوران انتظار برای تبعید، میشل بازهم با اتهامات بیشتری که حُکم اش زندان بود نیز مواجه شد و سر انجام در دوران تبعید خود، به تحصیل و نوشتن مطالب آنارشیستی روی آورد. پس از مدت زمانی، تمامی اعضای کمون پاریس مورد عفو همگانی قرار گرفتند و بدین ترتیب میشل به فرانسه باز گشت و همجنان به مبارزات اعتراض آمیز خود برای احقاق حقوق شهروندان ادامه داد و بازهم در سال ۱۸۸۳ بازداشت گردید و این بار نیز پس از تلاش نا موفق برای دفاع از خود بدون داشتن وکیل، به شش سال زندان محکوم شد.

لوئیزمیشل به زندگی خود در داخل و خارج از زندان ادامه داد و به تبلیغ دیدگاه خود با وجود خطر ترور ادادمه داد تا اینکه توسط فردی که مخالف نظرات سیاسی او بود با شلیک گلوله مورد هدف قرار گرفت ولی جان سالم از این ترور بدَر بُرد. او تا آخرین روز مرگش در نهم ژانویه۱۹۰۵ به عنوان یک انقلابی باقی ماند.

 

۴- ماری لوئیز بِرنِری

ماری لوئیز برنری دراول مارس سال ۱۹۱۸ در زمان تغییر و تحولات اساسی سیاسی – اجتماعی در ایتالیا چشم بر این جهان گشود. پدرش از لحاظ سیاسی مردی جنجال بر انگیز بود و این مسئله قطعن در زندگی او را مورد فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که خانواده اش در سال۱۹۲۶ به دلیل مقاومت پیوسته در برابر ظهور فاشیسم ایتالیا در زمان موسولینی مجبور به تبعید گردیده و در سوربُن فرانسه ساکن گردیدند. در دهه ی۱۹۳۰ میلادی، شروع به انتشار مقالات آنارشیستی به زبان فرانسوی کرد و آنها را در بوم زاد خود ایتالیا منتشر نمود.

در زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز گردید و پدرش برای مبارزه، به خط مقدم جبهه منتقل شد، او به  انگلستان رفت و در آنجا به انتشار مطالب پُر قدرت خود به زبانهای اسپانیایی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی ادامه داد و پس از جنگ داخلی اسپانیا، با برخورداری از شخصیتی مهم، مراقبت از کودکانی که پدران و مادران خود را در جنگ از دست داده بودند بعهده گرفت و به عنوان سردبیرروزنامه ای به نام ” تفسیرجنگ” به همراه سه نفر دیگر از اعضا ی هیئت نویسندگان، به اتهام  تلاش در تحریک افکار، دستگیر گردیدند و درحالی که سه نفر دیگر محاکمه شدند، او به دلائل فنی – حقوقی آزاد گردید. اما حتی پس از تهدید به زندان، ازاصول وپرنسیپ های خود کناره نگرفت و به انتشار دیدگاه آنارشیستی خود ادامه داد. او در سن سی و یک سالگی به ناگهان به دلیل شیوع یک عفونت همگانی، در تاریخ۱۳ آپریل۱۹۴۹ جان خود را از دست داد.

 

۵- مادلین مِری اوهیر

مادالین موری اوهیر، درتاریخ سیزدهم آپریل۱۹۱۹ در آمریکا چشم بر جهان گشود. او همچون زنی آنارشیست صریح الهجه و خداناباور، به خاطر فعالیتهای کُفرآمیز خود بر علیه دین نهادینه شده، به مثابه نوعی عامل ستم و سرکوب، به عنوان “منفور ترین زن در آمریکا” شناخته شده بود. وی دارای شخصیتی کاریزماتیک، با صدائی بیش از حد رسا و اغلب به گونه ای آگاهانه، بی پروا بود و هیچگاه از بیان نظراتش ترس و واهمه ای بخود راه نمی داد، تا آنجا که برای حذف عبارت “به خداوند ایمان داریم” بر روی اسکناس های دلار و همچنین برچیده شدن مراسم نماز و نیایش در مدارس به دادگاه شکایت بُرد.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، دیوان عالی ایالات متحده آمریکا با پشتیبانی از اعتراض مادالین موری اوهیر، به مراسم قرائت إنجیل در مدارس دولتی، به طور رسمی پایان داد. او ده ها پرونده ی دادرسی در دادگاه را برای دفاع از آزادی مذهب بکار انداخت و به تبلیغ دیدگاه فمینیستی – آته ئیستی رزمجویانه، در مجله ی ” پلی بوی” می پرداخت و درمورد روابطه جنسی از دیدگاه یک زن بطور آشکار، صحبت می کرد. اما مهمتر از همه چیز به عنوان یک آنارشیست، برخلاف قوانین و مقررات سرکوبگرانه و دستورات اجتماعی از بالا به پایین، رفتار می کرد. او سازمان خداناباوران [آته ئیست ها] را در آمریکا بُنیان نهاد و زندگی خود را با چالش علیه نظام موجود ادامه داد، تا اینکه یک اتفاق عجیبی، همه چیز را تغییر داد. در سال ۱۹۹۵، به ناگهان مادالین همراه با پسر و نوه ی اش همگی، نا پدید شدند و این خبر با چسبانده شدن یادداشتی مبهم بر روی درب ورودی ساختمان خداناباوران، اعلام گردید و سپس طی یک تماس تلفنی، با صدائی پریشان اصرار داشتند که گروگانها بدون مشکل و سالم هستند. با تحقیقات متمرکز در مورد سرپرست سازمان آته ئیستهای آمریکا، مردی به نام “دیوید رولان واتِرز” که سابقه ی طولانی در جرایم خشونت آمیز وتصرف اموال داشت، مقصر شناخته شد و در دادگاه اعتراف کرده بود که او مبلغ پنجاه و چهار هزار دلار از صندوق تشکیلات آته ئیستها را به سرقت برده است. دوست دختر” واترز” در دادگاه شهادت داد که “داوید” ازمقاله یی خیالپردازانهی مادالین در مورد شکنجه و قطع انگشتان دست و پا هایش، بسیار خشمگین شده و به همین خاطر مبلغ حساب موجودی کارتهای اعتباری مادالین را به حداکثر ممکن رسانده بود. مقامات دولتی، هیچکدام از پیکرها را پیدا نکردند تا اینکه در پایان، پولیس فدرال در امورداخلی و امنیتی آمریکا [اف بی آی] به این نتیجه گیری نهائی رسیده بود که “واترز” همراه با دو مرد دیگر به نامهای “دانی فِرای” و ” گاری کار” تمامی گروگانها را قطعه قطعه کرده و از جمله می خواسته اند که تمام موجودی حساب بانکی مادالین را نیز به سرقت ببرند. چند روز پس از آنکه مادالین نیز در تاریخ بیست و نهم سپتامبر۱۹۹۵ همراه پسر و نوه اش به قتل رسیدند، آشکار گردید که “داوید واترز” و ” گاری کار” با همدستی یکدیگر” دانی فرای” را هم بقتل رسانده اند. هردو نفر دستگیر گردیدند و داوید واترز به هشتاد سال زندان محکوم گردید. او برای پولیس فاش ساخت که پیکرهای خانواده ی “مادالین اوهیر” در شهر تگزاس مدفون شده اند.

 

۶- لوسی  گونزالس پارسونز

لوسی پارسونز، آنارشیست، آته ئیست و یکی از نخستین پیشروان رنگین پوست در جنبش کارگری آمریکا در سال ۱۸۵۳ در تگزاس به دنیا آمد. او به جنبش های سیاسی گوناگون پیوست و همراه با ” جیم کرو” در جنگ داخلی آمریکا بر علیه نژاد پرستی شرکت نمود. وی دارای دیدگاه سیاسی بسیار رادیکال بود و با قاطعیتی باورمندانه می گفت: “دولت می بایستی برچیده شود و سیستم سرمایه داری بهر قیمتی که شده نابود گردد”. وی در باره ی هر آنچه که رنگ نژادپرستانه، سکسیسم و بی عدالتی اقتصادی داشت، مقاله های اعتراض آمیز منتشر می کرد. او با همرزمش “آلبرت پارسونز” ازدواج نمود و زیر تأثیر گرفتن از نظرات “إما گلدمن”، جنبش اعتراضی “های مارکت – شیکاگو” در سال ۱۸۸۶ را سازماندهی نمودند. آلبرت پارسونز یکی از آن کارگرانی بود که به دلیل نقش خود در این اعتراضات اعدام شد. لوسی پارسونز به چهره ای قابل توجه  و رادیکال در ایالات متحده ی آمریکا تبدیل شده بود و همواره به مبارزات آزادی خواهانه و برابری نژادی و جنسیتی ادامه داد و به انتشار نوشته هائی در باره ی آنارشیسم پرداخت. او در تاریخ  هفتم مارس ۱۹۴۲ در زاد گاهش شیکاگو، چشم از جهان فرو بست.

 

۷- اورسولا لِه گوین

اورسولا در بیست و یکم اکتبر ۱۹۲۹ در کالیفرنیا چشم به جهان گشود ، روش تبلیغاتی اش در باره ی آنارشیسم وهمچنین برای دنیائ بهتر، بیشتر لطافت آمیز بود و این کار را از راه نوشتن داستانهای جذاب فانتزی علمی – تخیلی برای بزرگسالان و کودکان انجام می داد.

او خوانندگان خود را به خارج از دنیای واقعیتمی بُرد تا با استفاده  از روزنه ای گسترده تر و امکانات نا محدود داستانی، بتواند جامعه را مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد خود قرار دهد و درهنگامی که آثارش درباره ی موضوعات گوناگون گسترده می شود، همواره در یک طیف مشترکِ پُرسشگری مربوط به نیروهائی که موجودند، متمرکز می گردد.

برای مثال، داستان پُر ابهام اوتوپیائی”دیس پوزیسد / حذف شده” منتشره در سال  ۱۹۷۴ را در نظر بگیریم که درآن، دو جامعه در کنار یکدیگر قرار دارند و اعضای آن برای یافتن آزادی و معنای زندگی در دو دنیای گوناگون تلاش می کنند؛یکی با فرهنگ سرمایه داری متشکل از دولت،که امروزه در زیر کنترل آن قرار داریم  و دیگری با فرهنگ آنارشیستی [بدون دولت و آقا بالا سر].

او در نوشته های خود به دو موضوع پیشنهادی جدید اشاره می کند، یکی مردود شناختن هنجارهای اجتماعی موجود و دیگری امکان پذیر بودن آینده ای ممکن.اورسولا له گوین، به شدت از مصرف گرایی کورکورانه و مُنفعلانه انتقاد می کرد و بجای آن شیوهی زندگی آنارشیستی را که مبتنی بر وسواس نداشتن در مادّیات است را پیشنهاد می نمود. او در بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۸ چشم از جهان فرو بست.

 

۸- آلکساندرا داوید نائیل

الکساندرا، بودیست و آنارشیست فرانسوی بود که در تاریخ بیست و چهارم اکتبر ۱۸۶۸ چشم بر این جهان گشود.

او جستجوگری بود ماجراجو که از هنجارهای اجتماعی فرانسه که در آن رشد می کرد، بیزار بود.

او توانست نوشتن بیش از سی جلد کتاب را در مورد عرفان شرق و سفر نامه ها یش [از شمال آفریقا گرفته تا هند و تبّت] به اتمام برساند.

امپراتوری بریتانیا که  قلمروهای اطراف تبت را زیر کنترل خود داشت، او را به عنوان ورود غیر قانونی از آنجا اخراج کرد، اما چون جنگ جهانی اول مانعی برای بازگشت او به اروپا می بود به ژاپن سفر کرد.

در آنجا، او با یک راهب ژاپنی آشنا گردید و همسفر با او مسافتی را به طول سه هزار و دویست کیلو متر، بَخشن با پای پیاده برای بازگشت به تبّت پیمودند.

این دو با لباس راهبان، سفر خو را تا شهر مقدّس “لِه هاسا”  در سال ۱۹۲۴ ادامه دادند و او آثار دینی بودیستی را در آنجا به زبان فرانسوی ترجمه  می کرد. او در یکصد سالگی تا زمان مرگش در هشتم سپتامبر ۱۹۶۹ به نوشتن آثار فلسفی – معنوی بَدیل [آلترناتیو]، ادامه داد.

 

۹- وُلتر دو کِلی رِه

او درهفدهم نوامبر ۱۸۶۶در آمریکا بدنیا آمد و یکی از نخستین آنارشیست هائی بود که کار نویسندگی را آغاز نمود.

وی با تأثیر پذیری از قتل عام کارگران در “های مارکت – شیکاگو” به آنارشیسم گرایش پیدا نمود و شدیدا بر علیه نظم اجتماعی موجود؛ دولت و سرمایه داری دست به انتقاد می زد.

او ضد ازدواج، ضد دولت و حکومت بودو بر علیه ایده آل متداول در آن زمان که این حق را به مردان و مذاهب می داد تا بر روابط جنسی زنان کنترل داشته باشند، مبارزه می نمود.

در نوزدهم  دسامبر ۱۹۰۲، یکی از شاگردانش به نام آقای “هِرمن  هِلچر” قصد کُشتن او را نمود که نا موفق ماند ولی اثرات آسیب های ناشی از آن اقدام، تا پایان عمرش همراه با درد و مشکلات سلامتی باقی ماند.

در واقع امر، هِلچر دچار تب و دیوانگی شده بود، و آموزگارش ولتر، در مقام دفاع از شاگرد خود برآمد و اعتقاد داشت که او نه بخاطر شرارت بلکه بواسطه ی دچار بودن به بیماری، چنین حمله ای را بر علیه او انجام داده و براین پایه، نمی بایستی گناهکار شناخته شود.

اودر مخالفت با نظامیگری که باعث تحمیل جنگ میشد سخن می گفت و برعلیه استانداردهای اجباریِ زیبائی در آن زمان، مبارزه می کرد. 

وی همچنین یک فردگرای ضد دولت بود و تا پایان زندگی خود، سر سختانه برای دفاع از حقوق فردی می جنگید.

او در تاریخ  بیستم ژوئن ۱۹۱۲ در اثر التهاب مغزی [مننژیت] چشم از جهان فرو بست.

 

۱۰- هلن کِلِر

او در تاریخ بیست و هفتم ژوئن ۱۸۸۰ در آمریکا بدنیا آمد و نوزده ماهه بود که دچار نا شنوائی – نا بینائی شد.

او با وجود این مسئله، بدون مانعی تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و فعالیت های سیاسی سرسختانه ی آنارشیستی خود را دردفاع از زنان توانخواه و کارگران دنبال نمود.

او با تعداد بسیاری ازآنارشیست های برجسته ی آن زمان ازجمله “اما گلدمن” رفیق شد و با تحت الشعاع قراردادن آثار نوشتاری خود با وجود محدودیتهای جسمی، تأثیرزیادی بر دیدگاه آنارشیستی دیگر توانخواهان گذاشت.

او به همان شدت که به برابری و احترام فردی باورمند بود، انزجار خود را از جامعه ای که وجود طبقه ی فقیر را عادی جلوه می داد، ابراز می کرد.

او زنی بود با وضعیت دشوارجسمی که از آغازتا پایان زندگی اش به گونه ای غیر قابل تصّور با آن دست و پنجه نرم می نمود، ولی احساس می کرد که دنیای تاریک درون اش در مقایسه با جهان تیره و تارِ بی عدالتی ها در بیرون، چندان مشکل بزرگی به شمار نمی آید.

او می نویسد که: “تاریکی درون من از روشنی شعور و هوشمندی ام سرشارشده است، در حالی که جهانِ روشنِ بیرون، تلو تلو خوران و کورمال گونه در نابینائی اجتماعی حرکت می کند”.

او با انتقاد از جهان سرمایه داری و تجارت به عنوان تولیدکننده ی بدبختی های فردی، تا درجه ای غیر قابل درک احساس می نمود، و برعلیه اسارت و بردگی و روَند سیاسی، با سر سختانه ترین واژه ها می تاخت و خاطر نشان می ساخت که صدای پول از صدای مردم رساتر است. اثبات این ادعا ها را هم در نوشته هایش و هم در تلاش شخصی اش می توان یافت. هِلن کِلِر در تاریخ اول ژوئن ۱۹۶۸ چشم از جهان فرو بست.

منبع:

https://listverse.com/2018/09/27/10-absolutely-badass-anarchist-women-who-challenged-the-system

 

 

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل