مقالاتی پیرامون عنوانهای زیر نیز هستند .
- تئوری ، نقد ، فلسفه و جامعه شناسی ادبیات .
- ادبیات چیست ؟ نویسنده کیست ؟
- در باره شعر و تئاتر .
- ادبیات در تاریخ بشر .
- در باره هنر و هنرمند .
- ادبیات آوانگارد و سنتی .
نویسنده: علی سلطانی
دریافت فایل پی ذی اف :ادبیات غرب ؛ از هومر تا نیچه و برشت
۱۔ شاعره ای برای مادران زندانیان ؟
وزیر فرهنگ شوروی زمان استالین با اشاره به اشعار عاشقانه دوران جوانی و شبه عرفانی آنا احمدآوا یا( آنا اخماتوا )، اورا شاعره ای میان راهبه و فاحشه نامید. خانم آخماتوا درسالهای قبل ازانقلاب اکتبر،دردوره دانشجویی درپاریس مدتی مدل زیبایی نقاشان و عکاسان آنزمان بود.اودرسال ۱۸۸۹ درشهر اودسا، در کنار دریای سیاه چشم بجهان گشود.
آنا آخماتوا ازهمان آغاز، با اشعارش، جلب نظر تمام سلیقه ها نمود، حتا زمانیکه به جنبش مدرن ادبی “ اوج گرایان “ پرخاش میشد، منتقدین او را به حال خود گذاشتند.وی میگفت که هنر شعر ضرورا واسطه حقایق تلخی نیز میباشد، گرچه شاعر گاهی مجبور است دستکش چپ را به دست راستش بپوشاند.شاید به این دلیل اشعار او بین سالهای ۱۹۲۳-۱۹۴۰ ممنوع و خود او از شورای نویسندگان اتحاد جماهیر شوراها !اخراج گردید. با اینهمه در زمان جنگ جهانی دوم برای حفاظت از جانش ،اورا به شهر تاشکند انتقال دادند تا او سرود “ طوفان جنگ “ را پیرامون مقاومت میهنی برای پخش در رسانه ها بسراید.
غیر از موضوعات عاشقانه شعرهای آغازین ،او به مطرح نمودن نوعی اگزیستنسیالیسم فیمینیستی ، اسطورهها ، و مسایل تاریخی نیز پرداخت.گرچه شوهرش، نیکولای گومیلف، شاعر و منتقد مشهوربه اتهام ضدانقلاب بودن اعدام و پسر ۱۷ساله اش درسال ۱۹۳۴ دستگیر گردید.او میگفت که شرایط سیاسی ناگوار نباید بهانه ای برای ترک کشور ازجانب روشنفکران شود.
اهل نظر موضوع اصلی اشعار اورا ثبت یادداشتهای روزانه درباره عشق نامیدند.اوخالق بخشی از بهترین اشعار عاشقانه ادبیات روس است، گرچه غم و افسرده گی و سرخورده گی نیز دراشعارش مشهود است. توانایی خاص او این بود که براساس رنجها و دردهای شخصی، شرایط اجتمایی پیچیده را خطاب قرار دهد.اشعارش یادداشتهای روزانه ایستگاههای زندگی یک انسان حساس گرفتار سرنوشت هستند، زن شاعر جوانی که گرچه غمگین و بدبین،ولی امیدوار به تحولات اجتمایی است.غیراز درد و رنج، زیبایی و تنوع اندیشه،مقاومت و مبارزه تا آخرین لحظه،دراشعارش ملموس است . اشعار کوتاه عاشقانه اش قبل از انقلاب اکتبر ،بین بخشی از شاعران جوان،سرمشق بودند. یکی از همسرنوشتان او یعنی ماندل اشتام مدعی بود که محتوای اشعار آخماتوا ، ایدههای غنی رمانهای قرن ۱۹ روسیه هستند، هر شعرش نوولی کوتاه، رمانی شاعرانه، و یا درامی احساسی است .و در پشت هر قهرمان شکاک و تیزهوش شعرش، خود او مخفی شده.شعر ساده و زنانه اش، اشاره ای است به تنهایی و بی کسی بخت برگشته گانی که وظیفه شاعر را دوچندان میکند.
همچون سایر شاعران جنبش “اوج گرا“ او غالبا بازبان کنایه و اشاره وسانسور و سنبل سخن میگفت.او مینویسد که در هر شعرش چنان استعاره و مخفی بازی بکار میبرد که انگار آن با جوهر نامرئی نوشته شده.
درسال ۱۹۶۱ میسراید : نه زیر یک آسمان بیگانه./نه زیر بالهای حمایت اجنبی،/من آنزمان نیز درشورش مبارزه ماندم،/ جایی که متاسفانه/ خلق من نیز حضور داشت. یکی از اشعار آنا آخماتوا “ حماسه وجدان “ نام گرفت.
نام اصلی او آنا گورنکو و پدرش افسر نیروی دریایی وزارت بازرگانی بود.آخماتوا در پاریس به تحصیل حقوق و فلسفه پرداخت.او غیر از شاعری ،سالها نیز مترجم بود.
آنا آخماتوا درسال ۱۹۶۶،در ۷۷ سالگی در مسکو درگذشت . او یکسال پیش از مرگ اجازه یافت تا برای دریافت دکترای افتخاری به دانشگاه آکسفورد سفر کند.بعد از ۲۰ مین کنگره حزب کمونیست شوروی، دوباره از او اعاده حیثیت شد و قدردانی گردید،بدون اینکه به جنبه های مذهبی بودن شعرش اشاره گردد.
از جمله اشعار مشهور آخماتوا: حماسه بدون قهرمان- نخستین پاییز- خاطرات و اشعار یادگاری- غروب- عهد و پیمان- در ستایش صلح- موجی سفید- سرود آخرین دیدار- آموختم که ساده و آگاهانه زندگی کنم- به صلیب کشیده شدهها- بازداشت در سپیده صبح- جادوگر صدساله- درمیان افکار و خاطرات- وتسبیح یا تاج گل- هستند.
از جمله موضوعات اشعارش: تنهایی شاعر غیر پرولتل درزمان خفقان، دیالوگهای شاعرانه با همعصران، اعتراض به اعدامهایی که خواننده را بیاد مریم مقدس و عیسی مسیح می اندازد ، خاطرات، وداع، تراژدی جامعه و خلقی در شرایط زورگویی، احترام و یاد از مادرانی که در جلو دادگاهها، زندانها، بیمارستانها، و ادارات مسئول روزها در هراس و سرگردانی منتظر جوابی هستند، از هم پاشیده گی خانواده شخصی بدلیل اعدام و زندان نان آوران و غیره ، هستند.
گویا یکی از شرط های قبول بازگشت سولژینینسین به میهن، انتشار بدون سانسور کتاب “ به صلیب کشیده شده گان “ آنا آخماتوا بود که پیرامون اعدام و زندان محکومین و اعتراض و مقاومت زنان،مادران،و همسران آنها است.
آنا آخماتوا، پوشکین را معلم هنری شعر خود میدانست. به این سبب یکی از شخصیت های محوری دیالوگ های اشعارش، پوشکین است.او میگفت که کوتاهی،سادگی، و اصالت واژههای شاعرانه را از پوشکین آموخت. اشعارش چون پوشکین دارای محتوایی احساسی و فکری هستند. تعداد بیشماری از اشعار آخماتوا، هدیه و تقدیمی هستند به دوستان و همرزمان از جمله به: پاسترناک، ماندل اشتام، و بابل. مترجم هلندی اشعار آخماتوا، اورا یکی از برجهای غول آسای ادبیات ۲۰۰ ساله اخیر روس معرفی نمود،گرچه تعداد زنان ادیب ثبت شده در کتابهای تاریخ ادبیات آن کشور،تا زمان گورباچف از تعداد انگشتان تجاوز نمی کرد.
امروزه پیرامون اشعار آخماتوا گفته میشود که آنها نیز چون اشعارسایر اعضای گروه اوجگرایان، فاقد محتوای انعکاس فلسفی و انتقاد سیاسی مستقیم از واقعیات هستند.ومانند سایر “ادبیات سایه ای“ ،فضای غیرآزاد با زبان اشاره و سنبل سروده شده اند. آخماتوا خود میگفت ، هیچ موضوعی را مستقیم نگفتم. با اینوجود اشعارش در دهه ۶۰ قرن گذشته منبعی برای الهام همعصران جوان شعر در شوروی شد. رقم قابل توجهی از اشعار اوپیرامون مادرانی است که شاهد “ستاره مرگ“ بر فراز خانه خود هستند. دررابطه با جنبش ادبی اوجگرایان اشاره میشود که بلشویکها بعد از بقدرت رسیدن درسال،۱۹۱۷مانع هرگونه ادبیات موسوم به مدرن و غیرطبقاتی گردیدند.
۲۔ ادبیات شهروندی – مدرن یا دود زده ؟
Anna Achmatowa (1889-1966)
نه من جیمز جویس هستم نه این متن اولیسه و نه شهر زادگاهم دوبلین .با این وجود میخواهم در اینجا حرفهایی را در باره رابطه ادبیات و شهر مطرح کنم.اگر بقول عده ای پاریس بوی صابون میدهد استانبول بوی کاج-بغداد وکابل بوی باروت تهران بوی دود.شهرهایی نه تنها دودزده و مه آلود بلکه شهرهایی با ازدهام ملخی و چهرههایی از آدمهای بازنده و کودکان خیابانی.شرقشناسان هم با تکیه برکتابهای آسمانی از رقاصه ها ودختران خیابانی بابل و رم و نینوا در دوران جاهلیت می نویسند. برشت نیزمیگوید که امروزه در شهرها حقه بازی وحیله گری باچهره ای جدی و حق به جانب به کلاه گذاشتن سرقربانیان خود مشغول است.ادبیات در اینگونه شهرها نه کارنوال خونین و نه شرکت سهامی با انحصارات محدوداست . شاعر مسئول هم بعدازیک مبارزه بی سرانجام بااداره سانسوروبوروکراتی کشنده دولتی شکست خورده کشورراترک کرده ومدتی بین پایتخت و بی درکجای ناکجاآبادی درحال رفت وآمد بوده اگرچه اوخودپرچم رازمین گذاشت ویااززیرپرچم دررفت ودست به مهاجرت درونی زد ولی به دیگران پیام رساند که آی دل غافل ! شهرمنتظرآن است که شاعری بیایدوآنراورنجهایش را توصیف کند ویاازحیثیت ازدست رفته اش دفاع کندوخودچنان شوق زده شده بودکه هنگامیکه پلیس اداره مهاجرت ازاونام محل تولدش را جویاشد براثرخستگی واغتشاش فکری جواب داد : بیمارستان نمازی شهرگل وبلبل ! انتقاد انتقاد از خود نیز هست و طنز نبایدموجب بی اعتباری گوینده گردد.زندگان حداقل میدانند که روزی خواهند مرد ولی مردگان هیچ چیزی نمیدانند. ایوب اسطوره ای خودمان هم گویا در سوره سی و چهار یکی از کتابهای آسمانی گفته: وای به جالت تو مجبوربه انتخاب هستی ولی من خیر! .ایوبی که درد ورنج بی انتهایش زبانزد هنروتاریخ شد
ودرجامعه اوطبق اسنادومدارک موجود به هرکسی توپ فوتبالی نمیدادند تاخودرامشغول کندوبه استادیوم ورزشی جهت تماشای بازی نرود. درشهرهای بزرگ امروزی میتوان تصویرفقرراحتادر پیاده روخیابانهادید.بازبان اغراق میتوان ادعا کردکه محل تولدادبیات مدرن درآغاز اینگونه پیاده روها بود. یعنی ادبیات یابوی درشکه زهوار دررفته روستاهای قدیمی اطراف شهرنیست بلکه کره اسبی است تیزپای سرمست وبازیگوش که رام کردنش بی دردسرنیست. وقایع نگاری کوچه گنجشکان یا محله کبوتربازان شهر بخشی ازوظایف شاعروداستانسراگردیده.آنهامیخواهندباکمک جنجال وهوچیگری واقعیات شوکی روشنگرانه به خوانندگان آثارشان بدهند.شاعرپیشگام هیچگاه بدون همراهی اسلحه ای در جیب جلیقه اش به بیرون ازخانه نمی رفت وچنانچه او در تنگنا قرار میگرفت ازآن نیزاستفاده میکرد وگرنه جسد خفه شده اش رادرنمکزارهای بین راه پیدا میکردند. گناه شاعرآن بودکه درآرزوی رنسانس دیگری ازدل وقلب آنارشی بود یعنی تولدی دوباره ازجسم وجان هرج و مرج انقلابی.جنجال وجیغ وداد واقعیات درزمان باستان نه تنها شعر وداستان ونمایشنامه بلکه ضرب المثل وکلمات قصار وجدول صفحهات رنگین نامه های آن دوره را نیزمورد استفاده قرارمیدادتابه مردم پیامی برساند.امروزه دین ودولت نباید خودرابه عنوان معلم و داور ونگهبان بحث های جو روشنفکری به جامعه تحمیل کنند.ازصفات برگزیده هردولتی همیشه پدیده موقت بودن آن است.دربعضی ازدورهها بعدازرفتن دیکتاتوریادوران مهاجرت آدمهاناگهان فاقدیک دشمن یاقدرت مقابل شده ودرآن شرایط عده ای از ادیبان وهنرمندان ومبارزین دچاربحران روحی شده و دشمن خودگردیده یابه اختلاف ودرگیری غیرضروری بادیگران می پردازند.صاحب غرضی در این باره ادعا میکند که :انسان شرقی غیر از غریزه تولید مثل وخوردوخوراک دوشوق وسرگرمی دیگر نیز دارد:سروصداراانداختن شعاردادن وهیچگاه به کسی گوش ندادن.و به جای مطالعه عمیق اثرشاعروداستانسرا روی سنگ قبراویک جاسیگاری یاسماوری نصب وحک میکند تاآرامگاه هنرمند نیز زیارتگاه دیگری برای اوگردد یعنی او نمیداندکه درسایه خدایان ونوابغ زیستن ممکن است باعث رنگ پریدگی ضعف وخفگی اش گردد. تاریخ ادبیات شهرهای مهم درتاریخ اینگونه شهرها قابل بررسی است وتاریخ هر شهری در تاریخ ادبیات آن نیز مورد توجه اهل خرد واحساس قرارگرفته. چه امیدهای انسانی که در دلهرهای ناشی ازرشد وتوسعه بی برنامه وغلط وسریع وعظیم شهرهامدفون نگردیدند.!. درنظامهای شبه استالینیستی میگویند اگردیکتاتورو سانسور نتوانند دیگر موضوعی راقدغن کنند به پایان حکومت زورگو وکوته بین خودنزدیک شده اند. در غرب اولین بار مکتب ناتورالیسم بودکه به سبب آشنایی بادستاوردهای جدید علم و صنعت آرزوی مدرن کردن ادبیات را مطرح کرد. درشهرهای بزرگ جوانان معترض حتادرشب نامه های خود شعار : زنده باد اکسپرسیونیست و فوتوریست را سر دادند. مدرنیست ها نیز خواهان تجدیدنظرو قطع ارتباط بامعیارهای زیبایی گرایی استتیک رایج شدند.آنهاسرخورده خطاب به قشر مرفه طرفداررمانتیک ادبی میگفتند : مرگ برماه تابان و جلسه شمع وگل وپروانه وبلبل تان ! . از نتایج ناگوار شهروندی و صنعتی شدن جامعه این بود که طرفداران مدرنیته وبازندگان تاریخی آن باید درمقابل قدرت برتر وگاهی خشن شهر سرخم میکردند. عشق ورابطه دوستی بین اشرف زادگان و خانزاده های رمانتیک قبلی و روشنفکران تحصیل کرده قشرسرمایه داری وابسته جدید شهری مدتی طولانی به درازا نکشید .دارالفنونی های ازپاریس واستانبول بازگشته باکمک مطبوعات جدید وکرسی های دانشگاهی مکتبی ها و مدرسه دیده ها را به بحث وجدل دعوت کردند.آنها در این راه قربانیانی نیزبرای نهال جوان روشنگری دادند . صحنه و جو ادبی شهروندان در آغاز در پاتوق های کافه ها و قهوه خانه ها کلوپها و کارگاههای هنری شکل گرفت. اگر اشراف زاذگان و مالکین ووابستگان باسواد آنها در سالنهای خانه های ویلایی وییلاقی خود ملاقات میکردند نوگرایان دورههای اول و دوم مقیم پایتخت مجبور به دیدار در کافه ها وکلوپها وقهوه خانه های پست مدرن! شدند. صنعت مونتاژ وعلوم طبیعی جدید در شهرها انگیزه دینامیک جدید ادبی وفرهنگی وآزادی کلام وسخن نیز گردید. ضعف ونارسایی زشتی ها نیزوارد واقعیات ادب و هنر شدند.به جای فردگرایی و نشئگی رمانتیک جمع گرایی و محفل گرایی طرفدار ژنده پوشان و بینوایان شهری از جمله تهران مخوف وارد ادبیات و فرهنگ شد. با اجتمایی و انتقادی شدن ادب و هنر اداره سانسور و سرکوب وبازجویی هم دفتر ودستک به راانداخت تا هر گونه صدای غیرخودی رادر نطفه خفه کند. ماموری خطاب به مبارزی در این مورد گفته بود : ماباهرموش مضر خانگی بطریقی وباوسایل خاصی خواهیم جنگید به عده ای سوراخ رانشان خواهیم داد همان سوراخی که از آن بیرون آمده بودند –به سروگوش عده ای دستی خواهیم مالید و به آنها نوازش خواهیم نمود یا سبیل شانرا چرب خواهیم کرد-عده ای را به تله سیاه چال خواهیم انداخت –عده ای رابه فرنگ فراری خواهیم داد –برای هرکدام قبض وصورت حسابی مناسب صادر خواهیم کرد-برای هرکدام علاجی داریم-هیچکس خارج از کنترل وتوجه ما نخواهد ماند. زنی مبارز هم خاطرات ناخوشایند آنزمانش را چنین نقل میکند :به علت فرار از تعقیب وترس از دستگیری شغل معلمی ام رادرشهرستان ترک کرده ونزدخویشان در پایتخت اقامت گزیدم-عصرها گاهی قدم زنان به خیابان میرفتم –دیگرانی که با عجله درحال رفت وآمد بودند از خونسردی و بی خیالی من تعجب میکردند-شنا درخلیج آرام وبی خطرانبوه شهروندان ناشناخته غیرممکن بود-اگرچه جاخالی میدادم مرتب به آدم تنه میزدند ویاپا روی انگشت پایم میگذاشتند!-نگاهها اغلب مشکوک ووحشت زده بود –درجلوویترین مغازهها که مکثی میکردم تاظهررابه شام برسانم-حرکات و رفتار من گویا به نظرشان مشکوک وغیرطبیعی بود-گمان میکردند که قصددستبرد به مغازهها یا هدف دیگری دارم. شبه سوء ظن و ترس و وحشت بال های سیاه وپهن خود را همه جا گسترده بود. کابوسهای آن روزها هنوز بعد از سالها دست از سرم بر نمی دارند!
۳۔ ادبیات فرانسه ؛ ۱۲ بار جایزه نوبل .
Sully Prudhomme (1839 – ۱۹۰۷ ), Francios Mauriac ( 1885 – ۱۹۷۰ ), Frederic Mistral ( 1830 – ۱۹۱۴ ), Rogger Martin du Gard ( 1881 – ۱۹۵۸)
نویسندگان فرانسوی ازسال ۱۹۰۱ تاکنون ۱۲ بارجایزه ادبی نوبل راازآن خودنموده اند .آنان را میتوان بدو دسته تقسیم کرد؛ دسته اول راغالب ما ممکن است بشناسیم،از آنجمله : رمان رولان،آناتول فرانس،هنری برگسن،آندره ژید،آلبرکامو، ژان پاول سارتر- ، و دسته دوم ،نویسندگانی هستند که ممکن است میان خوانندگان فارسی زبان آنچنان مشهورنباشند،ازآنجمله : سولی پرودهوم ، فردریک میسترال، روجر مارتین دوگارد، فرانسیس ماوریاک، سنت جان پرزه، و کلاود سیمون . دراینجا اشاره ای به زندگی وآثار ۴ تن ازآنان میگردد .
سولی پرودهوم : اونخستین دریافت کننده جایزه ادبیات نوبل درسال ۱۹۰۱ بود. منتقدین ادبی مدعی هستند که اگر اواین جایزه رادریافت نمیکرد امروزه حتا اسمش رادرهیچ کتاب دائرت المعارف ادبی ثبت نمیکردند. تحویل این جایزه به او حتا آنزمان موجب اعتراض اهل کتاب شد که پرسیدند چراآنرابه نویسندگانی مانند:تولستوی،زولا، و ایبسن اعطا ننمودند،گرچه اشعاراودرآغازقرن ۲۰ درغالب کتابهای درسی فرانسه قرارداده شده بودند. کمیته نوبل آنزمان دلیل اعطای این جایزه به اورا:” وحدتی استثایی از احساس وعقل،ایده آلیسم عالی وتوانایی هنری” درآثاروی ذکرکرده بود. گروه دیگری اورا شاعری علم گرا وفیلسوف میدانند.اوآنزمان تحت تعثیرشعرمدرن علم گرا بود.امروزه آشکارشده که کوشش او برای وحدت علم وشعرباشکست روبروشده است،گرچه اوازسال ۱۸۸۸ فقط خالق نثربود.وی بدلیل شکست عشق نسبت به دخترعمویش،زندگی غم انگیزی داشت ودرغالب اشعارش اشاره به موضوع تنهایی انسان می نماید.تمایل اوبه علوم تجربی به سبب ترک تحصیل دررشته ریاضیات بودکه به علت مشکل بینایی،اودانشگاه راناتمام ترک کرده بود. تاینه ؛منتقدفرهنگی آنزمان میگفت که” عالم بدون فلسفه ،یک پیشه ور- و هنرمند بدون فلسفه،یک دلقک است”. پرودهوم غیراز ایده آل های خاص خود،طرفدار استتیک کلاسیک بود. وی گرچه تحصیل رشته حقوق وریاضی راناتمام گذاشت،ولی باتکیه به ارثیه پدری،توانست باخیال راحت به خلاقیت ادبی بپردازد. ازجمله آثاراو مجموعه اشعارسوزان،گلدان شکسته،عدالت و خوشبختی، هستند.
فرانس ماوریاک : نویسنده دیگر کاتولیک فرانسوی،برنده جایزه نوبل سال ۱۹۵۲ بود.پدراوتاجرشراب بود،وی به تحصیل ژورنالیسم پرداخته بود.اودرمقالات ژورنالیستی خودبه مبارزه ضدکمونیستی پرداخت.وی یکی ازمهمترین رمان نویسان کاتولیک ومنتقدفرهنگی قرن ۲۰ بود.اودرآثارش مدافع سرسخت اخلاق واصول مسیحی کاتولیک بود.درمقالات ژورنالیستی وی،مواضع دوگلی اوقابل ملاحظه میباشند.اودرپایان عمر در روزنامه فیگارو فقط فعال ژورنالیسم سیاسی بود.موضوع دیگرآثار او مبارزه ارواح گناهکار انسان باوجدان وی میباشند.اومیگفت حتا اگرکلیسا باسرمایه وحدت کند،باید مورد طرد وانتقادقرارگیرد. مسایل دیگرآثارش تضادمیان اصول اخلاقی،حرص،طمع وشهوت انسان است .اوازخانواده تاجری مرفه برخاسته بود که به تحصیل ادبیات وژورنالیسم پرداخته بود.وی کوشید تادررمان شاگرد پروست باشد وبیوگرافی هایی درباره : پاسکال،پروست،بودلر،راسین،وهنری بوردوکس منتشرنمود.اوغیرازرمان، خالق نمایشنامه هایی مانند “پایان شب” نیزبود. مخالفت اوبازولا درآنجاست که درنظروی زولا به انکار “دست نامرئی” درروان انسان می پردازد،ولی داستایوسکی و برنانوس بارمانهای واقعی خودجهنم این دنیایی سرمایه داری رانشان داده اند.درآثاراوغیرازمبارزه علیه گناه،تضادمیان نیکی وبدی و نجات ازطریق اعلان سعادت، میگردد.طرح ترسهای وجودی انسان ومبارزه اوعلیه بی اخلاقی ونفس و شهوت،اورانویسنده مسیحیت کاتولیک نموده است.ازجمله آثاراو: راههای دریا،عمل خانم ترزا،بیوگرافی ژنرال دوگل،دست ها زیربغل،خون وگوشت،گناه،تصویر خودم،منابع مخفی،جوانکی بنام علاین،مالتا ورنه،سالهای سخت،جذامی ومقدس،کویرعشق،تولید افعی، وغیره هستند.اوباکمک رمانهای انتقادی اش مسائل اجتماعی ووجودی زندگی انسان را به امید رسیدن به یک نجات مسیحی؛ ولی کاتولیکی،مطرح می نماید.
روجر مارتین دوگارد : وی برنده جایزه نوبل درسال ۱۹۳۷ ونماینده هومانیسم بورژوایی است که به طرح موضوعات جامعه زمان خودپرداخت. چون پدرش قاضی بود،او در مجیطی بورژوایی رشد نمود. رئالیسم انتقادی اوازموضع هومانیسم بورژوایی وی میباشد. اودرسنت رئالیسم فرانسوی یعنی :فلوبر، زولا و ژید، رمانهایی پیرامون بحران انسان درجامعه سرمایه داری نوشت. او رمان نویس را یک مورخ بهتر نامید. وی درآثارش روی خصوصیات طبقاتی افراد تاکید خاصی داشت. شجاعت متکی به فلوبر و کونکورت او،ازوی بهترین چهره رئالیسم فرانسوی رابوجود آورد. وی بافروتنی اقرارنمودکه بعنوان رمان نویس کارجدیدی نکرده بلکه رمان نویسان قرن ۱۹ فرانسه،روسیه، و انگلیس را تقلید کرده و راههایی را که آنان نشان دادند،پیموده است. نویسندگان مهم قرون ۱۹ و۲۰ فرانسه مانند بالزاک ،و فلوبر ازجمله آموزگاران وی بودند. تولستوی و رمان “جنگ و صلح” نیزازجمله راهنمایان مهم او در نویسندگی گردیدند. سخت کوشی و کامل گرایی باعث شدند که او چنداثرخودرا ناتمام بگذارد. منتقدی پیرامون بعضی ازآثاراوگفته بود که” قهرمانانش اغلب مانند دیوانه زندگی میکنند ومانند دیوانه می میرند”. گرچه او فقط در وطن معروف است ولی موضوعات آثاروی مانند آینده اروپا،خودکشی، و همجنسگرایی نیز مورد توجه قشرکتابخوان اروپا میباشند. معروف ترین اثر او رمان ۸جلدی “یعقوب تایباولت” است. ازجمله دیگر آثار او: رمان جان باربس،جهان کوچک،زندگی آندره ژید،تابستان ۱۹۱۴ ، پایانه،و سرگروهبان ماومورت،هستند. افسردگی،شکاکی اجتماعی و تبلیغ نظرات تکامل داروین در آثار او موجب کفر گروهی ازخوانندگانش شدند. قهرمانانش کافرانی موروثی هستند که درپایان بدلیل نزدیک شدن مرگ،باز باایمان میشوند. اودرماجرای درایفوس درفرانسه آنزمان،ازموضع زولا حمایت نمود. وی شخصا با آندره ژید رابطه دوستی داشت. ناشری درجواب ارسال یکی از رمانهای او برای نشر، نوشته بود که :”این رمان نیست بلکه شبیه یک پرونده است” وی فرزند یک قاضی مرفه بود که دردانشگاه در رشته باستانشناسی درس خوانده بود. اودرزمان جنگ جهانی دوم عضو شورای ملی مقاومت فرانسه شد.
فریدریک میسترال : نویسنده فرانسوی،دهقان زاده ای است که درسال ۱۹۰۴ برنده جایزه نوبل برای ادبیات شد.اوخالق اشعاری پیرامون چوپانان وزندگی روستایی است.عشق اوبه ادبیات محلی،بومی و ولایتی باعث شد که وی خواهان یک خودمختاری سیاسی درمقابل حکومت مرکزی فرانسه شود،به این دلیل اورهبر جنبش نوگرایی ادبیات ولایتی ورنسانس زبان وادبیات محلی گردید. وی غیرازاشعار حماسی به کشف مسایل محلی برای زبان ادبی شد.کتاب لغت شناسی محلی اوموجب رشد زبان وفرهنگ وادبیات بومی گردید.اشعاراومهمترین آثارشعری فرانسه قرن ۱۹ شدند. زندگی روزانه ماهیگیران ولایتش نیز بخش دیگری ازموضوع آثاروی بودند.باکمک وی زبان محلی یک باردیگر زبان ادبی شد.درآثار او آداب و رسوم ومناظر نواحی جنوب فرانسه به شعر کشیده شده اند. میرآیو؛ یک دوشیزه عاشق درشعری ازاو سنبل:معصومیت،صداقت،ادب،جذابیت و نجابت است که باقلبی آتشین روح و فرهنگ بومی رانشان میدهد. درشعراو زندگی انسانهای ساده ومذهبی ولایتش نیز توصیف میشوند. او درپایان به ترجمه آثاربومی خود به زبان سراسری کشورش یعنی زبان فرانسه پرداخت. وی دردانشگاه دررشته حقوق درس خوانده بود و یکبار موفق به دریافت جایزه شعرآکادمی فرانسه شد.ازجمله آثاراو: جزیره طلایی،فرهنگ لغت بومی محلی عامیانه،ترانه ها و داستانها،درام لارانیو ژانو،روح ولایت، سالهای کودکی درولایت،و ۱۲ سرودحماسی میرآیو، هستند.
۵۔ دوره ها ، شاهکارها ، ونوابغ ادبیات غرب .
ازادبیات قهرمانی وخداجویی تا واقعگرایی وانسان دوستی.
غرب ادبیاتش را دوره بندی نموده .
گرچه مورخین ادبیات غرب،ادعای سه هزارساله میکنند ولی پاره ای ازآنان، اعتراف به کهن تر بودن ادبیات ایران، هند، چین، مصر،سومر،بابل و غیره نیز می نمایند.آنها ادبیات اروپارا شامل دورههای تاریخی : یونان باستان، سدههای میانه، دوره رنسانس، عصرروشنگری، دوره رئالیسم، سالهای مدرن، و زمان حال، می نمایند. غیرازهفت دوره فوق، سه مرحله وجریان جنبی ادبی-فرهنگی نیزدرهمسایگی مراحل اصلی فوق وجودداشته اند؛ازآنجمله: دوره باروک دراواخر رنسانس، دوره رمانتیک درپایان دوره روشنگری، و دهه های ادبیات سوسیالیستی درزمان میان رئالیسم ومدرن. ادبیات غرب تاکنون شامل ژانرهای: شعر،درام،داستان،مقاله،رمان، کمدی، واتوبیوگرافی بوده،شاهکارهای ملی وجوددارد که جهانی نشده اند؛مثلا از نوع شاهنامه فردوسی. با این وجوداشاره میشود که تعدادکتابهای قابل خواندنی بیشتراز عمریک انسان معمولی میباشند. داود تورئو،نویسنده آمریکایی گفته بود که بعدازاینکه الفبا رایادگرفتید،باید بهترین هارابخوانید،چون عمر کفاف مطالعه تمام آثارجاودانی را نمی نماید.
ادبیات اروپا گرچه باادبیات یونان باستان درقرن هشتم پیش ازمیلادو باآثار هومر شروع میشود،ولی آن، کهن ترین ادبیات جهان نیست. موضوع ادبیات یونان و رم باستان را شامل: لعنت ونفرین و خشم خدایان، مسخ انسان وحیوان، اسطورهها و افسانه ها میدانند. درآنزمان بدلیل بیسوادی عوام، بیشتر شعر،حماسه ،درام کمدی یا تراژدی،امکان شکوفایی داشتند. شعر درژانرهای گوناگون فرق مینمود. ازجمله نویسندگان یونان باستان: هومر، آشیلوس،سوفوکلس، آریستوفانس، و خانم سافو، هستند، ولی ازنثر،نخستین بار درآثارادبی وفلسفی: افلاتون و ارسطو استفاده گردید و سرانجام ادبیات رم باستان درقرن سوم پیش ازمیلاد با فعالیت: پلاتوس،ورژیل،هوراز،اوید، و اپیکور آغاز گردید. کتاب انجیل نخستین بار درسال ۱۸۰ بعدازمیلاد اززبان آرامی به زبان لاتین ترجمه گردید.
قرون وسطا دوره ای هزارساله بین قرون پنجم و پانزدهم میلادی حدس زده میشود. شخصیت های ادبی درآثاراین دوره : قهرمانان،عیاران،شوالیه ها،خداجویان، و مجاهدین رنگارنگ،بودند. عصر نو درپایان قرن ۱۵ میلادی آغاز میشود. درزمان سدههای میانه، سیاست درجوامع غربی را : پاپ ها و امپراطورها یا قیصرها تعیین میکردند.درپایان این دوره،ادبیات مردمی به زبان غیرلاتین یعنی زبان مردم هرجامعه ای نوشته شد. موضوعات آن آثار: قهرمانی،عشق، و مذهب هستند.
دردوره رنسانس، هومانیست ها به کشف مجدد فرهنگ و جهان باستان پرداختند. آنان ازقرون ۱۳ و۱۴ میلادی شروع به فعالیت نموده بودند و بعدازشکست فرهنگ مسیحی قرون وسطایی،خواهان یک رنسانس فرهنگی،باکمک دوره باستان شدند وعلاقه خاصی به طبیعت گرایی،لذت جویی وزیباپرستی دوره باستان داشتند. دراین دوره تقلید ادبی از ورژیل و سیسرو دوباره تبلیغ میشد.آنان غیرازادبیات،به نقاشی ومعماری دوره باستان نیزاهمیت خاصی میدادند.دانته و شکسپیر ازجمله قلمزنان آغازین این دوره هستند و سرانجام درقرن ۱۷ ، درکنار رنسانس،یک جنبش جدید بنام باروک به مخالفت برخاست.آنها بجای ارزشهای دوره باستان،خواهان یک مذهب کاتولیک ترقیخواه شدند.درنظرآنان اشتباه سده های میانه این بود که به سنت های باستان ازنظرسیاسی وادبی اهمیتی ندادند. دردوره باروک،مقامات کاتولیک وشاهان، ادبیات وهنر رادرخدمت عقاید کاتولیک ودربار قراردادند. دراین دوره حکومت های مطلقه و کلیساها اهمیت خاصی به شکوه وجدال وریز و پاش واصراف شکمسیرانه خودمیدانند.بایدیادآوری نمودکه دراین جنبش ادبی وفرهنگی باروک اروپا، اسپانیایی ها و فرانسویان فعال بودند. دوره باروک را میتوان دوره تضادها نیز نامید چون : مرگ-زندگی، این جهان-آن جهان، ابدیت –گذر زمان، درادبیات مطرح میشدند. قرن ۱۷ را میتوان قرن کلاسیک نیزنامید،چون آنان بازگشت به دوره باستان را دوباره توصیه نمودند.
در دوره روشنگری سرانجام عقلگرایی حاکم شد. میان رنسانس و باروک، سنت از جمله: سنت باستان و سنت مسیحی،تامیانه قرن ۱۸ نقش مهمی داشت. و درپایان باکمک کانت،بجای اتوریته های پیشین،سازمان های خردگرایی فعال گردیدند و عقل جای یقین های جبری پیشین و دادههای پذیرفته خدایی را گرفتند. روشنگری،یک جنبش عظیم اصلاحی یا انقلابی،فرهنگی،سیاسی و اجتماعی بود.ادبیات دیگر تنها وسیله ای برای سرگرمی طبقات مرفه نبود بلکه وظایفی مانند:شناخت،تشخیص خوب و بد،غلط و صحیح را بعهده گرفت. معرفی ایده آل ها نیز ازجمله وظایف ادبیات گردید؛ به این دلیل نیاز به ژانرهای روایتی و دراماتیک احساس میشد. ازجمله روشنگری های ادبی عصر روشنگری، رونق رمان سفرنامه ای و رمان مکاتبه ای بود که شامل دیالوگ و بحث نامه ای میشدند. سرانجام با کمک روسو و شعار”بازگشت به طبیعت” و درمخالفت با عقلگرایی،جنبشی ظاهر گردید که دنبال احساسات رفت. رمانتیک ها درادبیات نه تنها جهان درون بلکه جهان بیرون رانیز مورد توجه قرار دادند. موضوعات طبیعی و تاریخی نیزدررمان تاریخی اهمیت خاصی یافتند.غیر از “منیت”، طبیعت و تاریخ، – خلق نیز درادبیات جای خاصی یافت. رمانتیکها خودرا غیرسیاسی نمیدانستند بلکه طرفدار جنبش ملی بودند که عکس العملی علیه ناپلئون، و به این سبب آنها ضد انقلاب فرانسه شدند.آنها در سدههای میانه به جستجوی قهرمان ملی می پرداختند، همه آنان محافظه کار یا سنت گرا نبودند بلکه نویسندگانی مانند ویکتورهوگو،حتا مبلغ عدالت اجتماعی شدند. در این دوره بجای درام، ژانرهای: شعر،نوول و رمان، اهمیت خاصی یافتند. ادبیات رمانتیک رابطه تنگاتنگی نیز با نقاشی و موسیقی داشت، نخستین بار مترجمینی نیز در این دوره بوجود آمدند که آثار شکسپیر را به زبانهای دیگر اروپایی ترجمه نمودند.
آنطور که رمانتیک، عصرروشنگری راکنارزد، درادبیات قرن ۱۹، رئالیستها، دوره رمانتیک را منحل نمودند. درادبیات رئالیستی، واقعیات روزمره مطرح میشد، نه انسان خیالپرداز بلکه کسانیکه کار میکردند و بخشی از جامعه بودند،درادبیات مطرح شدند و بجای نظر به دوردستها و عجایب و جادو و جمبل، موضوعات اطراف و معمولی در ادبیات مطرح میشدند. جنبش رئالیسم ازسال ۱۸۳۰ باکمک نویسندگانی چون: بالزاک،فلوبر،دیکنز و تولستوی شروع به فعالیت نمود.مهمترین ژانر ادبی رئالیسم،رمان بود یعنی یک داستانسرایی عظیم وطویل. درام وشعر،فقط درمحافل خصوصی، علاقمندانی داشت. رمان رئالیستی شامل رمان اجتماعی بود که آن خود شامل رمان: خانوادگی،زناشویی و عشقی میشد.انتقادازشرایط اجتماعی-سیاسی موجب شد که ادبیات رئالیستی راادبیات ضدبورژوایی و اجتماعی-انتقادی بحساب آورند.مهمترین مکان رمان رئالیستی غرب،شهرهای بزرگ مانند: پاریس،لندن،پتروگراد، وبرلین بودند.ادبیات رئالیستی پارالل هایی درنقاشی نیزیافت. توضیح اینکه بین سبک رئالیستی و دوره رئالیسم فرق گذاشته میشود. سبک رئالیستی گاهی در دورههای پیش ازرئالیسم نیز وجود داشته؛ مثلا رمان “دکامرون” ازقرن ۱۴٫ و تمام نویسندگان دوره رئالیسم، رئالیستی نبودند،ازآنجمله: یوسف کنراد و کیپلینگ .
بعداز دوره رئالیسم، دوره مدرن ظاهر شد که زمان آزمایش و تجربیات ادبی بود.مدرن، مفهومی است که خود دائم امکان مدرن شدن دارد.ادبیات مدرن اروپا درمیانه قرن ۱۹ درفرانسه باکمک اشعار بودلر شروع گردید. مدرن گرایان مانند رئالیست ها و رمانتیکها،به طرح زشتی ها نیز درجامعه پرداختند. دراین دوره، آزمایش و تجربه، اصل مرکزی نوشتن شد. نویسندگان مکتب مدرن،خواهان انقلاب ادبی بودند. برشت، ایبسن، چخوف، لورکا، و بکت رازجمله نویسندگان مدرن میدانند. بعضی دیگرمانند کافکا، و ویرجینیا ولف، بجای داستان، افکار واحساسات رادرادبیات مطرح می نمودند. درادبیات مدرن ممکن است که خواننده با سبک و محتوایی روبرو شود که تاکنون نمی شناخته و تجربیات مطالعاتی قبلی اش دچار لرزش شوند.
معمولا ادعا میشود که یک دوره تاریخی یا ادبی ممکن است صد سال طول بکشد. بااین وجود ادبیات مدرن قرن بیست دهها سال است که خستگی خودرا نشان میدهد. ادبیات بعداز مدرن را، ادبیات زمان حال می نامند. ادبیات مدرن، رسما از میانه قرن بیست به پایان رسیده است. چون درنظام های دیکتاتوری،ادبیات مدرن دچارسانسور میشود،در بعضی از کشورها، جریان ادبی مدرن باسالها تاخیر شروع میشود. ادبیات بعدازمدرن را ادبیات پسامدرن یا ادبیات مدرن مرحله دوم نیز می نامند. ازجمله نویسندگان ادبیات زمان حال: دورنمات، پاسترناک، و الیاس کانتی هستند. بعد از جنگ جهانی دوم، شعر و درام که برای مدرنیته اهمیت خاصی داشتند،جای خودرا به داستان و رمان داده اند. درادبیات زمان حال غرب،غیرازادبیات آمریکا، ادبیات کشورهای مستعمره پیشین،طرفداران خاصی یافته است.
از جمله آثار مهم ادبیات غرب درطول سه هزار سال گذشته : الیاس،ادیسه،مدئا،کمدی الهی،دکامرون،دن کیشوت، رمئو و ژولیا،هاملت،دشمن مردم،رابینسون کروزه،سفرهای ژول ورن،ناتان دانا،رنجهای ورتر جوان،فاوست،ویهلم تل، مرگ دانتون،باغ آلبالو،بودنبروک،سیدارتا،محاکمه،اوپرای سه قروشی،درجستجوی زمان بربادرفته،اولیس،۱۹۸۴، جامعه بسته،طاعون،درانتظار گدود،پیرمرد و دریا،طبل حلبی،عکس جمعی با بانو،لولیتا،دکتر شیواگو،صدسال تنهایی،کوژپشت نتردام، رویاهای ازدست رفته ، بیچارگان،دماغ ، مادام بواری ، اعترافات و مکافات ،جنگ و صلح، آنا کارنینا، گلهای خشم ، و غیره هستند.
از جمله مشهورترین نویسندگان غرب در طول سه هزاره پیش : هومر، ازوپ، سوفوکلس، ایشیلوی، اریستوفانس، ورژیل، اووید، دانته، سروانتس، مونتیگن، شکسپیر، مولیر، دانیل دفو، ولتیر، دیدرو، گوته، والتراسکات، شیلر، برادران گریم، بوشنر، هاینه، آلن پو، اسکاروایلد، چخوف ، توماس مان، هرمان هسه ، افکا، برشت، پروست، جویس، ویرجینیا وولف، اونایل، ارول، سارتر، کامو، لورکا، بورخس، بکت، همینگوی، دورنمات، ماکس فریش، گونتر گراس، هنریش بول، نابکوف، پاسترناک، مارکوز، ویکتورهوگو، استاندال، بالزاک، دوما]گوگول، پوشکین، کریستیان آندرسن، دیکنز، فلوبر، ژول ورن، داستایوسکی ، تولستوی ، مارک تواین ، یوسف کنراد، ایبسن، غیره هستند.
۶۔ زنی از تبار ادبیات پلیسی .
بی خانمان – ولی جایی در قلبش !
قتل و جنایت – شاخه دیگر ادبیات سرمایه داری.
آگاتا کریستی Agatha Christie (1890 – ۱۹۷۶) . .
غالب انسانهای متوسط غرب گویا رمانهای جنایی – سرگرم کننده آگاتا کریستی، نویسنده زن انگلیسی،ازآن جمله : قتل درقطار اکسپرس شرق االوسط – آنها به بغداد آمدند – و جنایتی روی رودخانه نیل ، را خوانده یا فیلم آنها رادیده باشند. مکان اتفاق بعضی ازآثار او درکشورهای خاورمیانه است، چون همسر باستانشناس اش آنزمان سالها درعراق مشغول بکاربود، و کریستی معمولا باقطار از استانبول یادمشق برای دیدار او ویااقامت های کوتاه، به عراق پیش از جنگ جهانی دوم ،میرفت.
خانم آگاتا کریستی در زمان جنگ جهانی اول حین شغل پرستاری درلندن با زهر و سم و سلاح و قتل و مواد بیهوش کننده وغیره آشنا شده بود.
او پرفروش ترین نویسنده رمان جنایی و یکی از موفق ترین نویسندگان تاریخ ادبیات غرب است. در قرن گذشته رمان جنایی یک ژانر مهم ادبیات سرگرم کننده بود.کریستی در آثارش سقوط و زوال روحی انسان جامعه طبقاتی رانشان میدهد.آدم کشی بقول منتقدین، موضوع ادبیات او گردید. کریستی، پرخواننده ترین نویسنده انگلیس قرن بیست نیز بشمار می آید.
نمایشنامه (تله موشگیری) اوازسال ۱۹۵۲ تاکنون بدون توقف روی صحنه تاتر است. درتاریخ ادبیات نمایشی ،این قطعه طولانی ترین زمان نمایش را بخود اختصاص داده است. رقم فروش آثار اورا گویا فقط میتوان با تیراژ کتاب انجیل ویا آثار شکسپیر مقایسه نمود .
جمله قصار نیچه که “هرنویسنده ای باید هنر رقص در بند و قل و زنجیر را نیز استاد باشد“ شامل حال او نیز میشود. آنهایی که آگاتا کریستی را وقایع نگار جامعه انگلیس و ناامنی در جوامع آنزمان خاورمیانه می نامند، بهتر است اورا وقایع نگار جرم و جنایت جوامع بورژوازی سرمایه داری بشمارآورند!.
غالب کتب بیوگرافی پیرامون آگاتا کریستی ،با اعداد و ارقامی درباره آثارش شروع میشوند. ازآنجمله: دو میلیارد فروش کتابهایش شامل : ۷۹ رمان جنایی و داستان کوتاه که به ۱۰۹ زبان خارجی ترجمه شده اند. در جای دیگری رقم نشر آثارش را تاحدود دو بیلیون حدس میزنند. درحالیکه هرسال حدود هژده میلیون ازآثارش بفروش میرود. و نشر رمانهای جنایی هیجان انگیزش به رقم دویست میلیون رسیده است. رمانهای او به تمام زبانهای اروپایی ترجمه شده اند. تنها در آلمان هرسال ۷۵۰۰۰ رمان او بفروش میرسد. درآمد اودرسال گویا ۵/۲ میلیون پاوند انگلیس بود و برای چاپ کتاب (ساعت ۵/۴ عصر از پادینگون) او، در آمریکا می بایست چند هکتار جنگل را برای تهیه کاغذ بیدرخت میکردند و یک قطار سریع السیر نیاز به ده ساعت وقت دارد تا از کنار کتابهای ردیف شده او بگذرد . و از هفت هزار نام و شخصیت ادبی آمده در آثارش، حدود دو هزار نفر، نقش اصلی را در داستان بعهده دارند.
آثاراو شامل ۸۴ رمان ، ۱۵۰ داستان کوتاه ، و ۱۹ نمایشنامه، تخمین زده میشوند، از آنجمله : قتل درزمین بازی گلف، حلقه گمشده زنجیر، جنایت در عطرفروشی، ده دختربچه سیاه پوست، سند بی گناهی، شاهد جرم، ۱۳ نفر روی میز، مورفین، سرنوشت در فرد، ویلای قناری، آخرین تعطیلات هفته، قتل های آقای الفبا، ر . آ وقاتل اش ، و ۵/۴ عصر حرکت از پادینگ .
او شش رمان غیرجنایی موفق با نام مستعار “ماری وستماکت“ نیز منتشر نمود. منتقدین ،آثار او را درساختار بنیادین، تقلیدی از داستانهای کوتاه نویسنده ای بنام “آرتو کوبان دویلز“ بشمار می آورند.
آگاتا کریستی در مصاحبه ای گفته بود که همیشه هدفش سرگرم کردن خواننده و دادن درسهای اخلاقی و نشان دادن پیروزی حق و عدالت بر رذالت، و آزاد شدن انسان بیگناه از دست آدم خشن و تجاوزگر، بوده است . منتقدین طرفدار او، مدعی هستند که درآثارش، نه گذشته، بلکه تاکید همیشه روی آینده است و اصل امید و حوشبینی درتمام طول داستان حاکم است. غیر از امید- بشاشیت زندگی، از دیگر همراهان آگا کریستی بوده اند. او میکوشد موضوع پیچیده جرم و جنایت را با کمک طنز ، عقل گرایی و منطق حل نماید. ازجمله جملات مشهور کریستی آن است که میگفت : برای یافتن شرایط و وضعیت جدید، هیچگاه دیر نیست .
پیرامون رفتارشخصی او گفته میشود که درانظار عمومی بندرت ظاهر میشد و سخنرانی هایش بیش از دو دقیقه طول نمی کشیدند. ولی در پشت نام این نویسنده آثار جنایی، انسانی آزاد، لائیک، فمینیستی. و آزادیخواه قرار داشت. او همچون نویسندگان قرن ۱۹ انگلیس از جمله دیکنز و تاکرای، میگفت که نویسندگی باید نان آور و منبعی برای درآمد شود. طبق خاطرات خدمتکار فروید، کریستی یکی از نویسندگان مورد علاقه فروید بوده است .ونابکوف در رمان لولیتا از آثار کریستی نام برده است.
ازمشهورترین شخصیت های آثار او: خانم مارپل- و آقای پویروت، هستند. پویروت در چهل رمان او نقش اصلی داستان را بعهده دارد.
مخالفین آگاتا کریستی، او را خالق قتل های ادبی نام نهادند و زبان دخترمدرسه ای، ساختار مصنوعی پیچ و مهره ای، شباهت ملال آور موضوعی، را از جمله ضعفهای آثارش میشمارند.
خانم آگاتا کریستی در سال ۱۸۹۰ درانگلیس بدنیا آمد و درسال ۱۹۷۶ درآنجا درگذشت. نام کامل او پیش از ازدواج (آگاتا ماری کلاریا میلر) بود. وی درسال ۱۹۱۴ با کلنل آرشیبالد کریستی ،ازدواج نمود و درسال ۱۹۲۸ از وی تلاق گرفت -و گرچه درسال ۱۹۳۰ با یک باستانشناس مقیم عراق، بنام ماکس ملوان ،ازدواج نمود، ولی نام فامیل کریستی، شوهر اول خودرا، حفظ نمود.
زمانیکه حین تلاق، یازده روز ناپدید شد، جنجال مطبوعاتی عظیمی علیه او براه افتاد و همه خبر از قتل و ربوده شدن وی دادند ، گرچه هیچگاه تاکنون افشا نشده که آیا آنزمان به گروگان گرفته شده بود یا اینکه از شدت غم جدایی ،عمدا خودرا درجایی مخفی کرده بود.
رمانهای غیرجنایی او بانام مستعار (ماری وستماکت) نیز خوانندگان زیادی یافتند . و بالاخره ملکه انگلیس درسال ۱۹۷۱ طی مراسمی بعد از دیدن فیلمهای رمانهایش، جایزه و رتبه اشرافی را به وی اعطا نمود.
ازجمله دیگر نویسندگان مشهورجهانی که یک یا چند اثرجنایی نوشتند میتوان از: آلن پو، دورنمات، شیلر، و کلایست نام برد . ارنست بلوخ نخستین بار کوشید تا تعریفی از داستان و ژانر جنایی بدهد. در ادبیات جنایی بورژوایی یا چپ ممکن است بدلایل روانی یا عوامل اجتماعی اشاره گردد. امروزه رمان پلیسی و کارآگاهی را بخشی از ادبیات جنانی بشمار می آورند .
۷۔ ازجایزه گلشیری تا تراژدی یونانی !
چند روز پیش نتایج مسابقه داستان نویسی بنیاد خصوصی گلشیری درتهران اعلان شد.
۲۴۹۰ سال پیش هم مسابقه تراژدی نویسی درغرب ایران زمین در یونان برقرار گردید.و
آشیلوس ، خالق نمایشنامه “ایرانیان“ ،آنزمان پیروز شد .
تراژدی “ایرانیان“، نخستین نمایشنامه تاریخی جهان غرب است.
بجای موضوعات افسانه و اسطوره ای ، واقعیتی تاریخی به روی صحنه رفت .
او غیر از داستانهای اسطوره ای، مواضع اجتماعی و اخلاقی رانیز وارد نمایشنامه نمود.
“ایرانیان“ نخستین اثر نمایشی سالم بجا مانده ،ادبیات فرنگ است .
او گویا درآنجا از مواضع دشمنانه و شوینیستی خودداری، و با ایرانیان شکست خورده در جنگ ،همدردی می نماید.
نمایشنامه ایرانیان ، آغاز درام غرب است .
آنزمان شایعه شد که کسانی که با خدایان یونان سرشاخ شوند، تنبیه خواهند گردید.و ادعا شده که در این اثر از دید ایرانیان به نتایج جنگ نگریسته شده است.
آشیلوس، نخستین بار هنرپیشه ی دومی را وارد نمایشنامه نمود تا امکان دیالوگ پیش آید.
پیش از آن ، دسته کر با تنها بازیگر وارد مکالمه میشد.
گرچه او درسیاست فعال نبود، ولی نمایشنامه هایش سیاسی هستند.
تا آنزمان تراژدی های “آتی“ برای احترام به خدایی بنام دینوسیوس به نمایش در می آمدند.
آشیلوس پایه گذار تترالوگی یعنی ترکیب ۳ تراژدی و یک کمدی نیز است .
امروزه می پرسند چرا به جای دمکراسی برده داران یونان، او از نظام مطلقه ایران حمایت کرد .گرچه
آشیلوس خود دوبار در جنگ با ایرانیان شرکت کرد و شاهد نابودی نیروی دریایی ایران در نزدیکی جزیره سالاموس گردید.
او در دربار هیرون در شهر سیراکوس شغلی یافت.
و میگفت که انسان سخنور زیر چتر عدالت خدایان قادرقرارخواهد گرفت.
خبر جنگ را سوارکاری بنام“ آپیا “به درون قصرایرانیان در شوش آورد، جایی که روح داریوش و آتوسا، والدین شاه جوان، در کنار او بودند.
طبق چاخان های تایید نشده گویا داریوش پسرش را سرزنش کرده باشد که چرا با خدایان درافتاد
و نتایج جهانگشایی پیشین او را این چنین برباد داد !
و اکنون بازگردیم به ادبیات !
از ۹۰ درام آشیلوس، گویا ۷ عدد آن سالم به آرشیو غرب رسیده باشند.
از آنجمله :
پناهجویان ، صدقه و نذر در قبرستان، نیکوکاران، پرومتئوس در زنجیر، و یک اثر سه بخشی یا تریلوگی .
اثر پرومتئوس آشیلوس تعثیر مهمی روی شعر، موسیقی و مجسمه سازی عصر جدید اروپا از خود بجا گذاشته است .
خیال پردازی نبوغ آمیز و هنر عظیم سخنسرایی، گویا موجب مشهوریت جهانی و ابدیت نویسنده شده باشند.
آشیلوس از ۵۲۵ تا ۴۵۶ پیش از میلاد زندگی نمود.
پدرش، یک زمیندار کلان ثروتمند بود.
او در آتن بدنیا آمد و در روی جزیره سیسیل، دارفانی را وداع گفت! .
Aischylus (525 – ۴۵۶)
۸۔ از فرهنگ عشایری تا ادبیات سوسیالیستی .
چوپان زاده های ادبی در کلخوز و سلخوز !
چنگیز آیتماتف ، نویسنده پروستریکا ؟ Aitmatow , Tschingis (1928 – !)
چنگیز آیتماتف ، نویسنده سوسیالیستی ، متولد شکر در قرقیزستان، و خالق نوول عاشقانه مشهور جمیله ، تا چند روز دیگر ۷۶ ساله میشود .پدر او که کارمندی جزء بود در پاکسازی های توطئه آمیز استالینیستی، به اتهام حمایت از رویزیونیست ها،درسال ۱۹۳۷ بقتل رسید- و چنگیز نزد پدربزگش در دامن کوه و صحرا،میان چادر و چراگاه رشد نمود. به این سبب قرقیزیستان درآثار ادبی او جای خاصی دارد. غیر از آن ، داستان هایش، تصفیه حسابی حسابگرانه با گذشته استالینیستی شوروی نیز است. آیتماتف بعدها در دانشگاه به تحصیل مهندسی کشاورزی و باغ وحش شناسی پرداخت و با کشف استعداد قلم زنی اش، اجازه یافت تا در دانشگاه نویسندگی مسکو نیز به تحصیل بپردازد.
او یکی از نخستین نویسندگان دوره آزادی های گلاسنوس زمان گورباچف بود که به مسایل جدیدی مانند : اعتیاد، رشد دین، محیط زیست، شکارغیرقانونی و غیره میپردازد. داستان و رمانهای او میان افسانه و واقعگرایی در نوسان هستند. داستایوسکی، بولگاکف و همینگوی را میتوان از جمله آموزگاران ادبی او بشمارآورد. اوغیر از زبان قیرقیزی ،غالب آثارش را بزبان روسی نوشت تا شاید با کمک ترجمه آنان، وارد ادبیات جهانی شود. اودر زمان گورباچف، سفیر شوروی در لوکزامبورگ و ازسال ۱۹۹۵ به بعد سفیر جمهوری قرقیزیستان در بروکسل شد . از جمله جوایز دریافتی آیتماتف : جایزه لنین درسال ۱۹۶۳ ، جایزه دولتی شوروی درسال ۱۹۸۳، و جایزه ادبی کشور اتریش در سال ۱۹۹۴ میباشند.
آیتماتف خالق آثاری مانند : وداع با گلزری ، نخستین معلم، نوول جمیله ، مرد جوان و دریا، نمایشنامه صعود به قله فوچی یاما، کشتی بخاری سفید، ابر سفید چنگیزخان، یک روز طویل تر از زندگی، میدان اعدام، و اتوبیوگرافی دوران کودکی در قیرقیزیستان ، هستند.
اودرآثارش به برخورد میان فرهنگ آسیایی و فرهنگ اروپایی – یا فرهنگ عشایری و فرهنگ صنعتی مدرن سوسیالیستی میپردازد ، و در پایان با کمک مارکسیسم، وحدتی دیاکلیتیکی بین آنان را، ممکن معرفی می نماید. احساسات، افکار، زندگی،آداب، رسوم، عناصر فولکلوریک، حساسیت زبانی، روانشناسی مردمی، سرنوشت، عقاید و فرهنگ آسیایی. مناظر زیبای وطن، اسطوره، افسانه، زورگویی و خودسری های بوروکراتیک استالینستی، نیز درآثار او جای مهمی دارند.
اوموضوعات و مشکلات عملی نمودن سوسیالیسم در جمهوری های آسیایی شوروی سابق را نیز درآثارش به نقد می کشاند و به معرفی اسطوره و افسانه هایی می پردازد که همچون نیرویی مذهبی یا سیاسی، برای ایدئولوژی مارکسیسم ایجاد دردسر می نمایند. در نوول مشهور او ، جمیله ، دختر قرقیز جوانی است که علیه اخلاق و فرهنگ سنتی به مبارزه می پردازد. و در داستان گلزری، بر اساس خوشبینی رئالیسم سوسیالیستی، خواننده باید با “ آخر خوش شاهنامه “ روبرو شود . این داستان او را شبیه نوول “پیرمرد و دریای “ همینگوی بحساب می آورند.
۹۔ انجمن شکست خورده گان درجلسه ادبی هفته.
الیاس کانتی ، نویسنده تک رمانی و آواره ای بی وطن ، نامی است ادبی برای دوخاطره بعضی از اعضای یک محفل استثنایی . غالب اعضای انجمن “شکست خورده گان “ شهر فلان ، تحصیل کردههای سابق کشورهای بلوک شرق مرحوم! هستند که درنظام جدید جهانی سرمایه داری، کار و شغلی نیافته ، تنها و بی کس و بی خانواده ، بدهکار و بیمار، گاهی هم تلاقی ، سرخورده و وارفته ، انجمنی، به طنز، تشکیل داده و هر چهارشنبه پیرامون دلایل اصلاح یا نابودی شرایط موجود، بحث و جدل و چالش! میکنند. درجلسه گذشته ، نوید همرزم افغانی، از سهراب ، هموطن ایرانی می پرسد که آیا او برنده جایزه نوبل ادبیات درسال ۱۹۸۱ را میشناسد؟، سهراب باقدری مکث وحالت شوک زده گی ، بالبخندی تلخ میگوید که انسان گاهی بدلیل شرایط خاص و فوق العاده ، وجود و گذر سالها، یاتاریخ های زمانی را متوجه نشده ، احساس نکرده ، یافراموش نموده است. مثلا اودراین سال نامبرده، تازه ازشهرستان به تهران مخوف ،آمده و شبها درهتلی ظرفشویی میکرد ،و قبل از ظهرها درمسافرخانه ای ارزان در میدان توپخانه میخوابید ، وعصرها دنبال یافتن اطاقی اجاره ای از یک بنگاه معاملاتی به یک بنگاه اجاره ای دیگر سگ دویی میکرد تا درآن شهر گران،شلوغ، مشکوک و پر از سوء ذن و تفاهم ، اطاقی مسکونی بیابد . مارسل ، عضو دیگر محفل فوق، که کار ادبی نیز میکند، داستان مصاحبه خود با الیاس کانتی ، نویسنده اتزیشی-انگلیسی و برنده جایزه نوبل درسال ۱۹۸۱ را با آب و تاب و افتخار خاصی تعریف میکند. اواز یهودی بودن خود و کانتی استفاده کرده وازاو تقاضای قرار ملاقاتی برای یک مصاحبه می نماید. کانتی که خودرا همیشه تحت تعقیب مصاحبه کنندگان و ژورنالیست ها میدید، شماره تلفن اش را به مارسل میدهد و به او میگوید که چندماهی دیگر با او در لندن تماس بگیرد تاچنانچه او وقت داشته باشد ، مصاحبه ای راانجام دهد و به مارسل توصیه میکند که بهتر است برای جلوگیری از مزاحمت سایرین، مخصوصن خوانندگان آثارش، قبلا مارسل ۲ بار تک زنگ کوتاهی بزند تا کانتی بداند که تماس گیرنده، خودی است و او پای تلفن برود. خلاصه بعداز گربه و موش بازی های زیادی، مارسل به خانه کانتی میرود وبا او مصاحبه راآغاز میکند. درطول مصاحبه، مارسل به این نتیجه میرسد که کانتی از تنهایی رنج میبرد و کسی سراغی از او نمیگیرد و ساعتها حاضر است برای مارسل از آواره گی هایش تعریف کند. نتیجه ای که مارسل از نقل این داستان میگیرد ، این است که بعضی از اهل قلم چنان دچار خودخواهی و تنهایی میشوند که حاضرند درآن شرایط رنج ببرند ولی به تنهایی خود اعتراف نکنند تا یک زندگی معمولی رادرمیان خلق الله و خوانندگان آثارشان بگذرانند.
الیاس کانتی غیر از رقم بیشماری نمایشنامه های ناموفق ، تنها یک رمان نوشت و آن رمانی با عنوان “ کوری “ است که درسال ۱۹۳۵ منتشر گردید. گرچه اوازجمله دریافت کنندگان جایزه نوبل درسال ۱۹۸۱ و جایزه مهم ادبیات آلمانی ، یعنی جایزه بوشنر ، درسال ۱۹۷۲ است، ولی وی در دوران زندگی ، به اندازه کافی شناخته نشد . منتقدین ادبی دلیل این گمنامی را وابسته نبودن آثار او به یک مکتب ادبی خاص میدانند. رمان کوری ، بعدها به ۱۴ زبان خارجی ترجمه شد و امروزه یکی ازآثار مهم قرن بیستم بشمارمیرود.
الیاس کانتی باافتخارخودرا شاگرد نویسندگان اتریشی چون : بروخ ، موسیل ، و کراوس میدانست . او کراوس را یکی از بت های ادبی خود نامید . کانتی درسال ۱۹۲۸ در برلین با برشت و اسحاق بابل، شخصن آشنا شد . او این آشنایی را یکی از عوامل وسعت نظر و بازشدن دید جدید خود برای سالهای بعدی دانست. کانتی در حین سخنرانی برای دریافت نوبل ، از ۴ معلم خودیاد نمود ؛ از کارل کراوس ، یعنی بزرگترین طنز نویس آن زمان ادبیات اتریش ، واز کافکا که به نظر او، با شرح جزئیات به انسان می آموزد که چگونه میتوان از آسیب و تهاجم کلی گرایی زور و خشونت ، در امان بود. کانتی از روبرت موسیل و هرمان بروخ نیز با احترام یاد نمود و گفت که اگر آنها زنده بودند، امروزه یکی ازآنها دراینجا برای دریافت نوبل حاضر میشد و نه کانتی که شاگرد آن استادان کبیر و علمای عظام قلم ! است .
رمان کوری ، داستان یک شرقشناس است که به تنهایی درعالم کتابخانه خصوصی خود زندگی میکند وسرانجام آنها را به آتش می کشاند. این رمان شرح روانشناسانه یک روشنفکر دمدمی مزاج است که دردنیای مجازی و خیالی کتابها زندگی میکند و تنها وسیله رابطه اش با واقعیات خارج از خانه ، کلفت خصوصی فلک زده اش است که در پایان نیز به همسری وی برگزیده میشود. این کتاب را میتوان نمایش و شرح تلقینی ازخودبیگانگی و روابط آسیب دیده انسان اسیر دیکتاتوری دانست . موضوع رمان ، زوال و نابودی نظم و قوانین : اخلاقی ، فکری و انسانی ، بر اثر حاکمیت بربریت و توحش دیکتاتوری در جامعه و دولت است. ارزش هنری –فلسفی- عاطفی ، این رمان را در ردیف آثار : جویس ، موسیل و بروخ میدانند که به رمان سنتی ، زمینه ای روشنگرانه داد . ازجمله دلایل کمیته نوبل برای انتخاب این رمان، آنزمان از : دوراندیشی واقعگرایانه ، اهمیت و شرف ایدهها ، و نیرو و زیبایی خلاقیت هنری کتاب ، نام برده شد. رمان کوری سالها بعد، در آمریکا با عنوان “برج بابل“ منتشر گردید.
الیاس کانتی بین سالهای ۱۹۰۵-۱۹۹۴ زندگی نمود. پدر و مادر وی از بازرگانان یهودی اسپانیا بودند ، ولی او خود در بلغارستان بدنیا آمد ، در اتریش بزرگ شد ، در انگلیس زندگی نمود و ملیت آنجارا پذیرفت ، درآلمان به مدرسه رفت و در وین دکترای شیمی گرفت !. با آمدن نازیها و الحاق اجباری اتریش به آلمان ، کانتی به سبب یهودی بودن به لندن فرار کرد. زبان مادری و ادبی کانتی ، آلمانی بود و در دانشنامه های عمومی او را اغلب نویسنده ای اتریشی-انگلیسی می نامند. مرگ پدر در کودکی باعث شد که اوهمیشه رفتار و نظری تحقیرآمیز نسبت به مقوله و حادثه مرگ داشته باشد.
ازجمله مشهورترین آثار او : کوری ، زبان نجات یافته ، داستان یک جوانی ، صداهایی از مراکش ، محاکمه ای دیگر ، مشعلی در گوش ، مقالات و جملات قصار ، یادداشتها ، احترامات زیادی هدر رفته ، و نمایشنامه های : ازدواج ،و کمدی خودخواهی ،هستند.
کانتی در انگلیس به۲۰ سال مطالعه و تحقیق پیرامون رابطه انسان و جامعه پرداخت و دراین رابطه درسال ۱۹۶۰ کتابی بی نظیر با عنوان “ تودهها و قدرت “ درباره رفتار روانشناسانه مردم منتشر کرد ، این کتاب را سهمی در تحقیقات علمی-اجتمایی بشمار می آورند. کانتی میکوشد دراین کتاب باکمک : اسناد، اسطورهها ، وآداب و رسوم فرهنگی ، برای تفهیم رفتار عجیب تودهها در رابطه باقدرت را ، برای خواننده روشن نماید. این اثر مفصل علمی-جامعه شناسانه راباید کوششی برای درک زمان و جامعه دانست . کانتی با اشاره به سیر تحول رفتار انسانی در فرهنگ های ابتدایی و نشانه های آرکائیک آن ، به زمان حال اشاره کند . آنزمان از جمله دلایل اعضای جایزه آلمانی بوشنر به این کتاب : اشاره به اختلاف و تضاد میان قدرت و روشنفکری، تودهها و فریب های تبلیغاتی ، اخلاق و مقاومت انقلابی ، و زمان و ایدئولوژی ، بودند. درنمایش نامه های ناموفق کانتی ، میتوان نتایج اینگونه تحقیقات انسانی و اجتمایی را مشاهده نمود. پیرامون آثار اسحاق کانتی اشاره میشود که او خالق متونی : دقیق ، روشن ، نفوذگر و تعثیرآمیز بود.
۱٠۔ خیابانی بنام آلبر کامو . Elias Canetti (1905 – ۱۹۹۴)
شهرداری شهرخیالی ناکجاآباد دریک همه پرسی عمومی ازساکنین محله-جهنم زیرپای شما- تقاضا
نموده که پیرامون نامگذاری خیابانی بنام آلبر کامو شرکت نمایند. توضیح اینکه ، آلبر کامو،نویسنده اگزیستنسیا لیست فرانسوی،۴۴ساله بود که جایزه ادبیات برای نوبل رادریافت کرد، و ۴۷ ساله بود که دراثریک سانحه اتومبیل جوانمرگ گردید.
جانبداری اوازسیاست استعماری فرانسه درجنگ استقلال طلبانه مردم الجزایر سبب بدنامی اش درمیان روشنفکران عرب وترقیخواه جهانی شد. روشنفکران چپ هم آنزمان درفرانسه،بدلیل اعتراضات وفعالیت های ضداستالینیستی کامو،به طرد او پرداختند.
مکتب ادبی و فلسفی اگزیستنسیالیسم رامیتوان محصول دوران شکست،ناامیدی،پوچی،سرخورده گی،شکست، شک و تردید بخشی از جوانان و روشنفکران غرب،بعداز فاجغه جنگ جهانی دوم دانست. درکشورهای عقب افتاده،غیردمکرات جهان سوم نیز به دلیل حضور خشن دیکتاتوری و تحت پیگرد قرارگرفتن روشنفکران واهل قلم،درآغاز عده ای به ترجمه و تبلیغ اگزیستنسیالیسم ادبی پرداختند و سعی کردند آنرا بومی و وطنی نمایند تا جبران قدغن شدن اندیشه های سوسیالیستی یا ترقیخواه را بنماید.
حال بازگردیم به جلسه تصمیم گیری خیالی برای نامیدن خیابانی بنام کامو . موافقین و مخالفین او دلایل خودرا بصورت زیر مطرح می نمایند :
خانم هانا آرنت، به علت فعالیتهای کامو درشورای ملی مقاومت ضد هیتلر در زمان اشغال فرانسه، اورا مبلغ انسانیت میداند. یعنی اوانسانگرایی است بدون شوینیسم و ناسیونالیسم.به نظر هانا آرنت، کامو برای شناخت و معرفی بهتر و دقیقتر انسان اروپایی،پرداختن به روانشناسی اورا توصیه میکند.
گونتر گراس یادآوری می نماید که اواز کامو درس آزاده گی را آموخت.چون گرچه کامو دررابطه باآینده بشر ناامید بود،ولی خواننده را همیشه تشویق به مبارزه و مقاومت میکند. او، کامو و قهرمان اسطوره ایش، سیسیفوس راآموزگاران مبارز وپرتلاش مقدس خودمیداند.
درمیان مخالفین کاموحاضردرجلسه، یک سوسیالیست طرفدار استالین وجوددارد که آلبر کامو را وکیل ومدافع آزادی فرد میداند تا نجات جمع.اواشاره میکندکه کامو،پدیده اگزیستنسیالیسم و آبزورد بودن در جوامع مشهور به سوسیالیستی بودن ،سابق را عمده میکرد.
ادوارد سعید میگوید که کنراد و کامو، نه تنها نماینده فکری جهانبینی غرب بودند، آنها حتا اتوریته و حاکمیت کشورهای غرب درجهان سوم را نیز تبلیغ می نمودند. محمد دیب، نویسنده الجزایری اشاره میکند که کامو به اشاره داستایوسکی، که مدعی مرگ خدابود، اومرگ انسان را پیشگویی مینمود. و رشید میمونی،همکار او، شکایت میکند که هومانیسم کامو،فقط در مرزهای اروپا،شامل حال غربیها بود و نه عربها .
طالب ابراهیم،نویسنده دیگر عرب،به اعتراض میگوید که، جایزه نوبل،حق افراد جهانوطن و انترناسیونالیست است و نه سهم افرادی مثل کامو که نمیتوانند از ناسیونالیسم فرانسوی خود در جنگ الجزایر بگذرند. چارلز بوکوفسکی،نویسنده ادبیات آسفالتی، توضیح میدهد که مرگ هنری و فرهنگی کامو براثر سانحه اتومبیل نبود بلکه ازآن لحظه ای شروع شد که او شروع به سخنرانیهای رسمی درسالنهای گردخورده دانشگاهها نمود. نویسنده دیگری بنام امیل سیوران ازخاطره ای تعریف میکند که براساس آن، یکبار کامو بعدازمطالعه کتابش به او نصیحت میکند که نویسنده نبایدخودرادردایره شیطانی ایدئولوژیها محبوس کند.
آنچه امروزه درباره کامو میتوان گفت،اینست که او زیر تاثیر فلسفه مرسوم اگزیستنسیالیسم آندوره، نماینده ادبیات اگزیستنسیالیستی درفرانسه شد.طبق آماری،سالانه درمجلات فرهنگی کشورش حدود ۳۰تا۷۰ مقاله در باره اومنتشر میشود. کامو نویسنده ایست اخلاقگرا که آثارش مشهوریت جهانی دارند. اهمیت اودرفرهنگ غرب درقرن بیستم، دست کمی از تاثیر افرادی جون : مارکس-نیچه-فروید- ندارد. او همچون همه هنرمندان بزرگ قبل از خود،خالق اسطورههایی شد که انسان غربی با کمک آنها حتا امروزه دست به گریبان است. در محیط های فرهنگی، کامو رادرکنار مشاهیری چون: کافکا-نیچه-همینگوی-فاکنر-داستایوسکی-بکت-یونسکو، قرار میدهند. کامو را میتوان : نویسنده-فیلسوف-نمایشنامه نویس-روزنامه نگار-مقاله نویس-ناشر- ویراستار-هنرپیشه-فیلمساز-دانست.اومیگفت،حتا جایزه نوبل نمی تواند مزد واقعی انسان درجامعه و جهان آبزورد غربی باشد، یعنی هیچکس مزد حقیقی خودرادردنیای پوچ و بی معنی فعلی دریافت نمی کند.
درباره بیوگرافی کامو می توان گفت که او در سال ۱۹۱۳ در خانوتده ای فرانسوی در شمال الجزایر در کنار دریای مدیترانه بدنیا آمد،جایی که خرابه های تاریخی روم باستان هنوز درزیر باد و آفتاب خودنمایی می کنند.و در سال ۱۹۶۰ درفرانسه درگذشت. کامو از خانواده ای کارگری و فقیر برخاسته بود.او دوران جوانی و کودکی خودرا درالجزایر گذراند و بعد از تحصیل رشته فلسفه، مدتی کارمند دولت بود.
کامو میگفت که او اهل سیاست نیست و علاقه ای به آن ندارد،چون هیچگاه نمیتواند مرگ دشمن ویا رقیب خودراآرزو کند.اوادامه میدهد،گرچه انسان موجودی کوشا وپیگیر است،ولی جبر پوچی،نیهیلیستی، وبی معنی بودن زندگی،همه جا براوحاکم است. کامو هستی ووجود و حضور انسان درتاریخ وجامعه را آبزورد وپوچ میدانست.عده ای کامو را نماینده فلسفه لاادری شکاکیون قدیم نیز بحساب می آورند. منتقدین کامو،درباره او مینویسند که افکار و ادعاهای اخلاقی اش زیر ساده لوحی و ساده گرایی تفکر سیاسی خطرناکش مستتر هستند.
منتقدین چپ،کامو رازیرتاثیر خرافاتی سرنوشت تاریخی میدانند که به قبول روابط سرمایه داری و تبلیغات ضدکمونیستی می پردازد. کامو در مصاحبه های گوناگون، اتهام اگزیستنسیالیست بودن خودراردکرد و گفت ، او نه ازنظر مذهبی مانند : پاسکال-کیرکگارد-یاسپر- و نه در شکل آته ایستی آن مانند : هوسرل-هایدگر- روسو- اگزیستنسیالیست است. کامو آرزو میکرد که مانند کیریلیف در رمان-دیوهای-داستایوسکی، خود کشی کند تا بتواند بعدها درلباس و عبای خدا بدنیا بازگردد.
ازمشهورترین آثار کامو کتابهای : طاعون-بیگانه-اسطوره سیسیفوس-انسان درشورش-سوئ تفاهم- وضعیت اضطراری- هستند.آثارش شامل ژانرهای: رمان-نوول-داستان-نمایشنامه-مقاله-گزارش-می باشند.تاچندی پیش،حدود ۱۲میلیون ازکتابهایش،مخصوصا دو اثر مشهور او:بیگانه-و طاعون- بفروش رفته اند.کتابهایش در بعضی از کشورهای غربی، بخشی از برنامه های درسی مدارس هستند.بنظر جامعه شناسان،خریداران آثار کامو، معمولا روشنفکران اقشار متوسط و طبقه مرفه جامعه شهری هستند. درکتابهای تاریخ ادبیات،غالبا هومانیسم و انسانگرایی کامو ،با روشنگری و روشنفکری سارتر مقایسه می شوند.
کامو رمان طاعون و مقاله بلند سیسیفوس را تحت تاثیر مقاومت زیرزمینی دربرابر فاشیسم آلمان نوشت.گروهی از منتقدین،رمان طاعون کامو را اعلان جرمی علیه خدای بی خیال و بی خبر میدانند. دو مقاله:اسطوره سیسیفوس-و انسان در شورش-مسئولیت انسان درجهان آبزورد را نشان میدهند. سیسیفوس. قهرمان کتاب، بدلیل پشتکار،عشق و شور و درد و رنج بیکرانش، قهرمان و سنبل فلسفه آبزورد است. غالب پروژههای ادبی-فرهنگی کامو، شورش و اعتراض فردی، انسان از خودبیگانه ،غربی را برای یک هستی بامعنی نشان میدهند. کتاب مجموعه مقاله های او یعنی-انسان در شورش-سبب جدایی،اختلاف و دشمنی اش با سارتر، نویسنده دیگر و عملگرای اگزیستنسیالیست گردید. این کتاب بدلیل جدل بین دو نویسنده فوق،درجو فرهنگی قشرکتابخوان اروپا،بسیار مطرح و مشهور گردید.گروهی این کتاب را سطحی،غیرعلمی و جنجالی میدانند، چون در ۳۷۸ صفحه این کتاب،از ۱۶۰ نام نویسنده، ۹۸ شخصیت تاریخی، ۲۰ شخصیت اسطوره ای نام برده میشود. به این دلیل ،بنظر آنها،این کتاب نمی تواند جدی باشد. سارتر و کامو در سال ۱۹۵۲ به دلیل انتشار کتاب فوق ازهم جدا شدند. به نظر کامو،هستی و وجود بطور آزاد و دلخواه درجهان وجود ندارند،چون خود آزادی، مقوله ای آبزورد و پوچ است.طبیعت،تاریخ و جامعه فقط ایستگاههایی هستند برای درک و احساس بهتر دردسر آبزورد بودن زندگی. به عقیده کامو،آنهایی که به پیروزی تاریخ باور دارند، به خود اجازه میدهند از وسیله کشتار و ترور دیگران نیز استفاده کنند.یا اینکه سارتر برای رنجبران و یا بفول خودش پرولتاریا،خواهان هزار وکیل ومدافع است،درصورتیکه آنها احتیاج به یک برادر واقعی و دلسوز دارند. از جمله دیگر ادعاهای عجیب و غریب کامو، این است که میگفت، آزادی مطلق موجب دیکتاتوری مطلق خواهد شد. با این وجود به عقیده اهل نظر،درآثار کامو، رابطه انسان با خدا-تاریخ-ارزشهای انساندوستانه-به مراتب عمیقتر از کولی بازیهای سارتر، می باشند.
اختلاف دیگر این دو نویسنده این است که مثلا، کامو ابزورد بودن هستی را جدی میگیرد، ولی سارتر فقط ادعای پیامبری میکند و بعد از مدتی پشیمانی به تصحیح حرفهای قبلی خود میپردازد.
گرچه اختلاف آندو براثر موافقت و مخالفت با سیاستهای استالینیستی آنزمان احزاب کمونیستی غرب بود، سارتر، کامو را یک روشنفکر بورژوا و لمپن میدانست. به ادعای سارتر، کامو تمام انقلابات نسل بشر از سال ۱۷۸۹ تاکنون را رد میکند، چون به نظر کامو، همه کوشش انقلابیون این بود که بجای خدا، انسان را روی اهرام ارزشها بنشانند. از نظر صداقت تحقیقی و مطالعه علمی،به ادعای بعضی از منتقدین، کامو فقط به مطالعه سطحی،نشریاتی ،و دست دوم آثار : مارکس-انگلس-کیرکگارد-هوسرل-هایدگر-سارتر- پرداخت. کامو خود را بیشتر زیر تاثیر ادبیات یونان باستان و آثار افلاتون میدانست. او قهرمان رمان-جنگ و صلح-تولستوی، یعنی ناتاشا را محبوب ترین چهره زن ادبیات مورد علاقه اش میدانست. کامو مهمترین ارزشها را حقیقت میدانست و میگفت که آثار هنری باید همیشه منعکس کننده این مقوله مهم باشند .
۱۱۔ سارتر و کامو، ازجهنم سرمایه داری تا دوزخ استالینیسم .
ادبیات فلسفی غرب .
Albert Camus (1913-1960), Albert Camus (1913- 1960), Jean-Paul Sartre (1905- 1980)
سارتر و کامو هردوفرانسوی، هردوبرنده جایزه نوبل درادبیات،هردوعضوشورای ملی مقاومت فرانسه علیه فاشیسم اشغالگرآلمان،وهردو ادیب وفیلسوف مکتب اگزیستنسیالیسم بودند که بدلیل موضعگیری روی فلسفه مارکسیسم باهم اختلاف پیدا کردند. سارترخودرا قربانی سرمایه داری- و کامو نظراتش راناشی ازنفوذ عقایداستالینیستی میان روشنفکران فرانسوی میدانست.
آلبرت کامو (۱۹۱۳-۱۹۶۰) برای چپ های کمونیست فرانسه یک دشمن ایدئولوژیک ویک بورژوابود ، برای راستهای فرانسه اویک فاسد ویک چپ نما بحساب می آمد.اودررابطه باانقلاب روسیه درسال ۱۹۰۵ می پرسید که آیا “هدف وسیله را توجیه میکند؟” ، بااین وجود کامو نه تنها ازجمهوریخواهان اسپانیا درزمان جنگ داخلی علیه فاشیسم-بلکه از کمونیستهای محکوم شده یونان درزمان کودتای نظامیان درآن کشور،دفاع کرد.اونکوشیدتابدلیل تراژدی هستی،باکمک امیدمسیحی وآرمانهای مارکسیستی بخوددلداری دهد. اوآته ایسم رانیزردکرد چون آنرانیز نوعی عقیده میدانست،گرچه آگزیستنسیالیسم اورا یک الاهیات سکولار،باتمایلات مطلقه میدانند. وی به تقلیدازدکارت میگفت:”من شورش میکنم،پس هستم”. شورش اورا نه انقلابی و نه تروریستی میدانند.اوبرای فرار ازپوچی جهان ، خودکشی رانیز توصیه نمی نمود. وی میگفت که هنر و زیبایی نباید درخدمت حزب بلکه درخدمت درد ورنج وآزادی انسان قرارگیرند. اومدعی بود که فقط درلحظات کوتاهی که انسان به وضعیت خودآگاه میشود،به تراژدی هستی و زندگی اش واقعا پی میبرد.
وجه مشترک میان سارتر و کامو را عشق رادیکال آنان به آزادی و حقیقت بشاش اراده خواهی میدانند. اختلاف اوبا سارتر به سبب ضدکمونیست بودن وی وتفسیری قدری-سرنوشتی ازتاریخ است که به نظر چپ ها موجب پذیرش روابط غیرعادلانه سرمایه داری میشود. کامو یک روشنفکر ایده آلیست،اخلاق گرا، وضدکمونیست بود، و سارتر کوشیدتا ایده آلیسم اوراافشانماید. سارتر به سبب مارکسیست بودن همیشه درجستجوی وحدت با کمونیستهای فرانسه بود. کامودرمخالفت با نیچه، هایدگر و سارتر،خواهان مقاومت؛ حتادرشرایط پوچی بود و نه تسلیم عقل گریزی این سه متفکر.
کامو پوچی هستی وجهان را غیرقابل تحمل وآبزورد میدانست.اومیگفت باید به اشکال گوناگون علیه این آبزورد بودن لجاجت نمود. او استثمار،استعمار،استحمار!،حکم اعدام،استفاده ازخشونت و حاکمیت دیکتاتورها رازجمله پدیدههای وجود پوچی و آبزورد بودن درجهان وجامعه میدانست.اوبه کوشش برای شرح جهان باکمک فلسفه متافیزیک و راه نجات متافیزیکی انسان پایان داد. وی برای مبارزه مستقل و مخالف دیکتاتوری،خودرا هنرمند،نویسنده،و فیلسوف میدانست.
کشف مهم دیگر کامو این بود که مدعی شد که اروپا دیگر درمقوله های آزادی فکر نمیکند بلکه اسیر مقوله های سرنوشت دنبال راه حل میگردد. او میگفت که برای نسلهای آینده ارثیه اخلاق و هومانیسم رادرفرهنگ فرانسویان بجا گذاشته است. وی به افشای قاطعانه ظاهرزیبا پرداخت که زیر پوشش واقعیات اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی خودرا تبلیغ میکنند تا رونق بیشتربیابند. اوغیراز مسئله مرگ، مقوله های سعادت،آزادی ولذت را انسانی میدانست. نظرات وی پیرامون موضوع مرگ، سقراطی و لاادری(آگنوستی) هستند.
سارتر(۱۹۰۵-۱۹۸۰) دربازداشتگاه فاشیسم درزمان جنگ جهانی دوم درآلمان باآثار هایدگرآشنا شد. اوبعدازمدتی باکمک مدارک جعلی توانست اززندان فرارکند وخودرا به شورای ملی مقاومت فرانسه برساند. اگر هایدگر درخدمت فاشیسم آلمان بود، سارتر کوشید تا بعدها درخدمت چپ رادیکال باشد. او سعی نمود تا به فلسفه خود پایه ای مارکسیستی بدهد. برای سارتر تاپایان عمر،مارکسیسم یک فلسفه غیرقابل بحث زمان ما بود. اوفلسفه حاکم زمان خودیعنی فلسفه نوکانتی را “فلسفه هضم ” نامید چون آن کوشید تا بقیه فلسفه های قرن بیست را غورت دهد و مفاهیم آبستراکت،صوری،و مجازی را تهوع نماید.اوهمچون مارکسیستها تقاضای عملگرایی میکند ومیگوید انسان چیزی نیست غیرازآنکه آن چیزی که ازخود می سازد. وی بعدازدیدارازشوروی درسال ۱۹۵۴ نه تنها از استالین بلکه بعدها از مائو، کاسترو، وسازمان چریکی ارتش سرخ آلمان دفاع نمود. بعدها تضادها واشتباهات عمل سیاسی واخلاقی اوباعث انتقاد قرارگرفت وازوی پرسیدند چگونه اوتوانست از سیستم هایی توتالیترمانند استالینیسم دفاع نماید. بایدیادآوری کرد که سارتر بدلیل ازدست دادن پدرش در دوران کودکی،همیشه خودرا محصول سرمایه داری وکاپیتالیسم میدید.
فلسفه سارتر همچون فلسفه راسل تئوری و عمل؛ یعنی وحدتی ازهردواست. وی چون راسل نه تنها خالق آثارفلسفی بلکه نویسنده آثار علمی عامیانه،ادبی و مقاله گونه است. او چون راسل عضوهیچ حزب و نماینده رسمی هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی نبود،چون زندگی و نظریه هایش درخدمت آزادی بودند. وی سرانجام درسال ۱۹۶۷ دبیر تریبون راسل علیه جنایات آمریکا درجنگ ویتنام گردید. برای سارتر،هستی انسان هم معنی است با آزادی انسان. درنظراو انسان محصول اتفاق است وباید ازپوچی وهیچی خود چیزی بسازد چون آنکس که باسرنوشت سرشاخ نشود،ازآزادی خودسودی نخواهد برد. درنظراو انسان بدلیل آزادی اش،مجبوراست درتمام عمر ازقدرت تصمیم وآزادی انتخاب خود استفاده نماید. در نظر سارتر آته ایست،انسان مسئول خوداست چون به خدا نمی توان امیدی بست ، انسان نه تنها برای خودبلکه برای دیگران درجامعه نیزمسئول است. اگزیستنسیالیسم ازآنجا هومانیستی است چون انسان درآن قانونگذار است وبه تنهایی باید تصمیم بگیرد.برای انسان نه خدا ونه جامعه مسئول هستند. سارترمرد عمل وتصمیم است چون میگوید که هرانسانی میتواند ازخودفردی خاص بسازد. شعارخودآزادی سارتر : ” ما مازاد تولید هستیم،پس هستیم”. است،با این وجود آدم اضافی با یک حالت تهوع نسبت به هستی،حق خودکشی ندارد.
گروهی سارتر را نه تنها یک آته ایست بلکه یک نیهلیست رادیکال میدانند.فلسفه اوبیشتر تکنیکی است تا مسیحی. انگیزههای دوره باستان مانند خلاقیت،آزادی،وترس ازمرگ،درآثاراو جای مهمی دارند. مبارزه اوباهستی ،آدم رابیاد آثار ارنست همینگوی می اندازد که نمایشگر احساس زندگی انسان غربی درقرن بیست بودند. اومیگفت که زندگی،طرح کامل وپایان یافته ای نیست بلکه آن درتحول دائم است. وی مدعی بودکه انسان درشرایطی است که تمام حمایت های امنیتی متافیزیک ازبین رفته اند. امروزه گفته میشود که آثارسارتراعصاب زمان خودرا هدف قراردادند.او چهرا ای جذاب درفضای فرهنگی- اجتماعی فرانسه شد چون او بخشی ازتوفان مخفی زمان خودرا آشکارنمود. سارتردرسال ۱۹۶۸بعداز سرکوب جنبش” بهارپراگ” توسط استالینیست ها موضعی ضدکمونیستی وضدشوروی بخودگرفت.
گروهی ازمحققین مدعی هستند که آثار هایدگر درزندان آلمان،فکر واعمال بعدی سارترراتحت تعثیر خودقراردادند.گرچه سارترخیلی ازمفاهیم هایدگری رامورداستفاده قرارداد،هایدگردرنامه معروف ” هومانیسم” ازفلسفه سارتر فاصله گرفت.گروه دیگری اورا نه تنها شاگرد هایدگر نمیدانند بلکه یادآوری می نمایند که سارتر مخالف هراتوریته،معلم وسازمانی بود.سارتر درفلسفه هستی شناسی،بیشتربه ارسطو و پارمیندس متکی است تا به نظرات سقراط. اودرآثارش به سه پرسش مهم می پردازد: ادبیات چه نقشی درجامعه دارد؟ روشنفکر چه رابطه ای باانقلاب دارد؟ آیا مکتب اگزیستنسیالیسم یک مکتب هومانیستی است؟ ؛ چیزی که آنزمان مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم راازهم جدا میکرد.اودرمقابل فلسفه های خرده بورژوایی ترس و همدردی،جمله ” انسان به آزادی محکوم است” را قرارداد. وی ماتریالیسم دیالکتیکی راافسانه و اسطوره انقلاب نامید چون آن مانع سیاست انقلابی و محدودیت آزادی و حقوق انسانی میشود.آثارسارتر آنزمان موجب چنان گردبادی درفرانسه شدند که هایدگر مجبورشد از آنان فاصله بگیرد.
رمان “تهوع” سارتر نخستین رمان اگزیستنسیالیستی غرب بود. باکتاب “ادبیات چیست؟” او روی مسئولیت ادبیات تاکید نمود. وی درآنجا برای ادبیاتی مسئول،اجتماعی،سیاسی،خط دار و متمایل تبلیغ میکند. او میگفت که تهوع انسان از اشیاء و انسانها باعث شد که انسان به تحقیق پیرامون خود بپردازد. کتاب اتوبیوگرافی او یعنی ” واژه ها ” دراین رابطه نوشته شد. کتاب ” بیوگرافی فلوبر ” او آخرین اثر ساختارگرایان علیه مکتب اگزیستنسیالیسم است که در دهه ۶۰ قرن گذشته انحلال و انحراف اگزیستنسیالیسمم رانشان میدهد. او میگفت که ادبیات بطورخیالی به خلق جهانی می پردازد که خواننده درآن باید مسئولیت آزاد را عملی نماید. سارتر اشاره میکند که حتا آزادی،وضعیت نهایی نیست بلکه مانند حقیقت راهی است که مدام باید تعمیرشود ومورد حمایت مبارزه انسان قرارگیرد. سارتر را نماینده رادیکال فلسفه اگزیستنسیالیسم فرانسه میدانند؛ فلسفه ای آنتروپولوگی و انسانشناسانه که بعنوان فلسفه زندگی بشمار می آید.
۱۲۔ شاعر و پیشگویی سیاسی .
آلکساندر بلوک ، شاعر سمبولیسم . Alexander Block (1880 – ۱۹۲۱)
به آلکساندر بلوک ، شاعر و نمایشنامه نویس روس ، رهبر و نماینده مکتب ادبی سمبولیسم ، لقب پیامبر و پیشگو را داده اند . او در اشعارش به موضوعات دو انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه پرداخت . وی نابغه ترین و ظریف ترین شاعر سمبولیستهای روس است . بلوک با دوری از قافیه گرایی شعر کلاسیک ، پایه گذار شعر نو شد . وی تنها شاعر سمبولیستی بود که بعد از انقلاب اکتبر در شوروی مورد احترام مقامات حزبی قرار گرفت. برای بعضی از سمبولیستها او پیامبر ادبی جدیدی بود . ادعا میشود که او در سال ۱۹۰۸ در اشعارش ، جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را پیش بینی کرده بود . اشعار او همچون رمانهای داستایوسکی تصویری از فقر و ابتذال شهرهای انبوه سرمایه داری روسیه تزاری هستند . اسلومین مینویسد که او آخرین شاعر روسیه تزاری و نخستین شاعر روسیه سوسیالیستی بود . در اشعار او یک استعاره ” زنانگی ابدی ” ملاحظه میشود .
آلکساندر بلوک در سال ۱۸۸۰ در شهر پتروگراد روسیه بدنیا آمد و در سال ۱۹۲۱ در آن شهر در سن ۴۱ سالگی درگذشت . از طرف پدری او از یک خانواده پزشک آلمانی و از طرف مادری از یک خانواده اشرافی روسیه برخاسته بود . پدر وی استاد دانشگاه بود و او خود در دانشگاه به تحصیل رشته حقوق و لغت شناسی کهن پرداخت . وی با دختر مندلیف ؛ شیمیدان معروف روس ازدواج نمود . انقلاب ۱۹۰۵ و جنگ روسیه و ژاپن موجب شدند که او بسوی موضوعات میهن پرستانه برود .
آثار او شامل شعر ، نمایشنامه ، مقاله ، یادداشتهای روزانه ، و ترجمه هستند ؛ از آنجمله – مجموعه اشعار ، صورت برفی ، سکاها ، بانوی زیبا ، در باره روسیه ، روزا و صلیب ، خانه نمایشی کوچک ، خوشحالی غیرمنتظره ، ماسکی از برف ، زمین در برف ، اشعار ایتالیایی ، هستی روسیه ، زن ناشناس ، دوازده ، در باره شرایط امروزی سمبولیسم در روسیه ، کارخانه ، جهان و جنگ ، خطاب به الهه الهام ، خلق و روشنفکران ، شاهین ، بحثی در باره هنر و سیاست ، فرد و سقوط هومانیسم ، نمایشنامه ناشناس ، و نمایشنامه روزا و صلیب ، هستند . درامهای او بسبک نئورمانتیک نوشته شده اند . در شعر ” بانوی زیبا ” او به الهه ، عشق ، و اروس ، یک معنی مذهبی عرفانی میدهد . در شعر دوازده او ، ۱۲ افسر گارد سرخ حین انقلاب اکتبر در شهر پتروگراد رژه میروند . گورکی این شعر را طنزی در باره انقلاب اکتبر میدانست .
بلوک بعدها در مجموعه اشعارش از شعر ” بانوی زیبا ” فاصله گرفت . در اشعار او اشاره ای به شهر پتروگراد میشود که شلوغ و پر سرو صدا ،با قهوه خانه های زیاد ، زیرزمین های تاریک ، کوچه های تنگ ، فواحش ، سرمایه ، صنعت ، پرولتاریا، و غیره است .
بلوک در نوجوانی هوادار شاعران رمانتیک مانند گوته ، هاینه ، و آیشندرف بود . در نمایشنامه نویسی او احترام خاصی برای ایبسن و استرینبرگ قائل بود . او از نظر شعری زیر تاثیر پوشکین و لرمانتوف و از نظر فلسفی هوادار ولادمیر سولویف و فلسفه عرفانی مذهبی وی بود . بلوک ، یک منقد ادبی و مترجم زبردستی نیز بود . او به ترجمه بعضی از آثار هاینه ، بایرون ، یاکوبسن و گرینپارس به زبان روسی پرداخت . آثار ترجمه شده بلوک تاثیر مهمی روی ادبیات روس گذاشت . اشعار خود بلوک نقطه اوج مکتب سمبولیسم روس است . او در شعرش تصویری ایمپرسیونیستی از زندگی روسیه پیش از انقلاب میدهد . بلوک روی فوتوریستها نیز تاثیر مهمی از خود بجا گذاشت . وی پایان یک دوره ادبی روس را که از زمان پوشکین شروع شده بود ، نشان میدهد . اشعار او نوعی آینده گرایی در ادبیات روس را نیز مژده میدهند .
گرچه او از خانواده ای مرفه برخاسته بود ، در اشعارش نارسایی های اجتماعی روسیه نیز مشاهده میشوند . او در ادبیات شوروی بعد از انقلاب با مکتب سمبولیسم قطع رابطه نمود . بلوک بعد از انقلاب ۱۹۰۵ به موضوع شورش خلق روس و عشق به روسیه پرداخت . گرچه او خود از فرهنگ قدیم بورژوایی روسیه برخاسته بود ، به انتقاد از آن پرداخت . بلوک در بحث و جدل مکتب ادبی سمبولیسم در سال ۱۹۱۰ فعالانه شرکت نمود . در پایان عمر او از رفتار بلشویکها سرخورده شد و اعتراف نمود که موسیقی جهانی در نظر او لال شده است . بلشویکها ولی به او اجازه مهاجرت و خروج از شوروی را ندادند .
بلوک بعد از شکست انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ، شاعر اجتماعی و انتقادی شد و از عرفان مذهبی بسوی واقعیات اجتماعی رفت . او در شعر ” دوازده ” پیروزی انقلاب اکتبر را تبریک گفت و از شعر عرفانی ” زیباترین بانو ” فاصله گرفت . او از روسیه بعد از انقلاب در مقابل فرهنگ غرب دفاع نمود . وی در آغاز انقلاب به کوشش برای آفرینش فرهنگ جدید سوسیالیستی پرداخت . در نظر او ” زنانگی ” فلسفی نشانه بشاشی زندگی است . او سمبل تمام سمبلها را ، زن و عروس و همسر و الهه میدانست . خدمت آلکساندر بلوک به بلشویکها بعد از انقلاب اکتبر با مرگ زودرس او به پایان رسید .
۱۳۔ آناتول فرانس
زنده گی نامه های آماده ی پیش از مرگ ! Anatole France (1844-1924)
آناتول فرانس،رمان نویس ، منتقد ادبی و برنده جایزه نوبل سال۰۱۹۲۱بیش از بیست سال،یعنی تا آغاز جنگ جهانی اول، از پرحواننده ترین نویسندگان اروپا بود. به روایت تاریخ، بعد از مرگ درسال ۱۹۲۴، چنان بیوگرافی های گوناگون درباره اش منتشر شد که انگار نویسندگان آنها، سالها خود را برای مرگ او آماده کرده بودند. او حدود بیست سال، یعنی تا آغاز جنگ جهانی اول، پرخواننده ترین نویسنده فرانسوی بود.چون اوعضورسمی نویسندگان جمهوری سوم فرانسه بود،بعدازمرگ،یک مراسم خاکسپاری دولتی سراسری برایش انجام شد،گرچه یکسال بعدازدریافت نوبل،آثار اودرلیست کتب سیاه کلیسا قرار گرفته بودند. آناتول فرانس نوشته بود که بدون تجدید نظر درقانون مالکیت شخصی،امکان هیچ اصلاحی درجامعه وجود ندارد.ازجمله سرزنشهای کلیسایی این بود که چرا اوبه دنباله روی از: ولتر، رابله، و دیدرو، به نابودی ارزشهای قدیمی همت نموده وسازمانهای حاکم مسیحی رازیر سئوال برده بود. سوررئالیست های ادبی هم بدلیل شکاکی، ولترگرایی و اتهام اپیکورخواهی، به انتقادشدیداز آناتول فرانس پرداختند.آندره برتون، بعدازمرگ فرانس در مقاله “لاشه ها“ نوشت که اکنون زندگی ننگ آور یک همکار،نوکر و مطیع دولتی،نویسنده فرصت طلب، شکاک ناامید وبی احساس،به پایان رسیده است. این مقاله برتون آنزمان خشم بخشی از فرهنگیان فضای فرهنگی فرانسه را برانگیخت.آوانگاردهای ادبی ازآغاز قرن ۲۰ تاکنون درآناتول فرانس،یک منتقدهنری وابسته به گذشته و مملو از پیشداوریهای ارتجایی،درباره ادبیات مدرن می بینند،چون درنظر آنها آناتول فرانس ازادبیات جدید متنفر و سمبولیسم را،نوعی بیماری شکمسیرها یا قرتیها! میدید. سوسیالیستها نیز آناتول فرانس را متهم به ارتجایی بودن، نمودند، چون او امکان هرگونه شناخت و پیشرفت اجتمایی رادر آینده،غیرممکن میدانست.بورژوازی! فرانسه هم موضع ضدمسیحی و مهربانی های او با سوسیالیسم ،را هرگز نبخشید.
اکنون ادعا میشود که آناتول فرانس درخارج از فرانسه مشهورتر است تا در کشور خود،گرچه مشهوریت او کمی رنگ باخته، ولی اورا نویسنده اجتمایی مهمی بحساب می آورند. در دهه ۲۰ قرن گذشته او نویسنده محبوب جمهوری سوم درفرانسه بود و فرانسه اورا نماینده فرهنگ لاتین غربی خودبشمار می آورد. درخارج از فرانسه، توماس ولف و والتربنیامین به نقد مثبت آثار او پرداختند.آناتول فرانس درسال ۱۸۶۶ وارد یک محفل ادبی شاعرانه شد که به فرم اهمیت میداد و نه به محتوا. اوبا موپاساد و پروست جزو محفل “چهارشنبه ها“ نیز بود. بعدها آناتول فرانس در رمانهایش، بحرانهای: سیاسی، مذهبی زمان خودرا به طنز کشید. اوسالها زیر تعثیر سنت متفکرین فرانسوی مانند : رابله، راسین، ولتر، دیدرو، و فلوبر بود. آناتول فرانس در ژانرهای : رمان، نمایشنامه، نوول، شعر، مقاله، و نقد ادبی، دست به قلم زد. سه رمان او یعنی : گل های سوسن قرمز – تشنگی خدایان – و تقصیرات پروفسور برنارد – شهرت جهانی یافتند. گرچه بعضی از منتقدین ادبی آثار اورا سطحی ، ولی سبک قلم نوشتاری او را زیبا بحساب می آورند. موافقین آثار آناتول فرانس، اورا نویسنده ای روشنفکر، بامطالعه و جامع العلوم ! میدانند که خواننده میتواند درآثارش شاهد: انتقاد اجتمایی، طنز و شکاکی دیالکتیکی، و تجزیه و تحلیل علمی، باشد.کمیته نوبل ازجمله دلایل اعطای این جایزه به او را: قدردانی از فعالیت خلاقانه – نیرو و شرف سبک زیباشناسانه- عشق قلبی به بشریت- و خون گرمی و مهربانی فرانسوی! نامید.
Anatole Franceآناتول فرانس بین سالهای ۱۸۴۴ و ۱۹۲۴ در فرانسه زندگی نمود.او از خانواده ای خرده بورژوا !برخاسته بود. پدرش کتابفروش و مادرش، دختر آسیابانی بود. او سالها ویراستار یک بنگاه نشر معروف و کتابدار کتابخانه ملی پاریس بود.
تکیه گاه فکری او را، فرهنگ دوره باستان غرب و عصر روشنگری اروپا میدانند. او مسیحیت را دین غم و غصه، گریه و زاری نامید. همدردی وی با انسانها باعث شد که او طرفدار فلسفه شکاکی شود. او هدف زندگی روشنفکر را، مطرح کردن مسائل اجتمایی و احساس مسئولیت در زندگی میدانست. وی با نوشتن “ داستانهای زمان حال“، یکی از مدافعین جمهوری و با نوشتن “جزیره پنگوئن ها“، یکی از منتقدین تیزبین جامعه بورژوازی شد.علاقه او به شاعران و روشنفکران قرن ۱۶ و ۱۸ و مخالفت با عرفان و انواع سبکهای چاپلوسانه درباری مرسوم، موجب جلب نظر خوانندگان زیادی برای آثارش شد. آناتول فرانس درپایان قرن ۱۹ به تقلید از ولتر و رابله، به استفاده از طنز و دیالوگ، و داستانهای خیالی و اسطورهها، درآثارش پرداخت.پیرامون آناتول فرانس تا امروز قضاوتهای گوناگونی میشود، چون زندگی فکری و طبیعی او دچار تحولات مختلفی گردید.سخنرانی او در روز تحویل جایزه نوبل، به بهترین وجه تضاد شخصیت اورا نشان میدهد. با اینوجود دهها سال، نسلهای جوان اروپایی اورامبارز راه عدالت و انساندوستی میدانستند. اودر دوران جوانی موضعی سنتی و ضددمکراتیک داشت و از ترس روزهای کمون پاریس ،گویا از شهر به روستا فرار کرد. وی درماجرای درایفوس بامقالات تیزبینانه خود به ناسیونالیسم شبه فاشیستی فرانسوی حمله نمود. صاحبنظران دلیل موفقیت اورا: انتقاد طنزآمیز از سنتهای: سیاسی، دینی، وناسیونالیستی، میدانند.سالها اورا در خارج، سنبل فرهنگ فرانسه بشمار می آوردند. ادعا میشود که او : روشنفکر، فروتن، تیزهوش، عدالتخواه، ضد ارتجاع و مخالف پیشداوری غلط و کورکورانه بود. دولت جمهوری سوم در سال ۱۹۲۴، هشتادمین سال تولد اورا با شکوه و جلال خاصی جشن گرفت. تقاضا و فعالیت های صلحخواهانه او میان اختلاف فرانسه و آلمان پیش از جنگ جهانی اول، باغث خشم شونیستهای فرانسوی شد. آناتول فرانس برای رد اتهام غیرملی بودنش، آنزمان در ۷۰ سالگی تصمیم به شرکت در جنگ جهانی اول، به نفع فرانسه گرفت.
غیر از کلیسا، بورژوازی، ناسیونالیسم، و آوانگاردهای ادبی، سوسیالیستها نیز به انتقاد از شخصیت و نظرات متناقض آناتول فرانس پرداختند، گرچه اودرپایان عمر،خودرا کمونیست و جانبدار انقلاب اکتبر شوروی، میدانست.او در اولین رمان خویش،از جمله در (خواسته های یوهان). (گربه لاغر و رنجور) و (تقصیرهای پروفسور برنارد)، هنوز علاقه ای به مسائل اجتمایی یا عدالت خواهی نداشت، ولی در ماجرای محاکمه درایفوس به هواداری از سوسیالیستها پرداخت و سرانجام درسال ۱۹۲۱ رسما عضو حزب کمونیست شد.منتقدین،آخرین اقدام او یعنی به کمونیستها پیوستن را نیز نتیجه ناامیدی و سرخوردگی روشنفکری اش میدانند ونه امید به آینده و یا انقلاب مردمی. با اینوجود او در غالب سالهای عمر خود، در راه سوسیالیسم، حتا در چهارچوبی محدود، فعال بود و میگفت که سوسیالیسم اجتناب ناپذیر و نتیجه بحران جامعه سرمایه داری نامرد! است. او در نظام سوسیالیستی ،محو و نابودی تعصب دینی و ناسیونالیسم را آرزو میکرد و در کتاب “روی سخره سفید“، اعتقاد به آینده بشر و اتوپی کمونیستی را مطرح نمود. فرانس درغالب رمانهایش به دفاع از دگراندیشی مذهبی، رعایت حقوق مدنی، سوسیالیسم دمکراتیک و رد راسیسم و بنیادگرایی پرداخت. او در رمان “تقصیر های پروفسور برنارد“، احترام به انسان و فلسفه مثبت در زندگی را تبلیغ نمود، و در رمان “آشپزخانه ملکه پاغازی“، بقول منتقدین چپ، از موضع هومانیسم بورژوازی به انتقاد از مسیحیت میپردازد. موضع گیری های انتقادی، اجتمایی، واقعگرایانه ادبی او را میتوان در تریلوگی “ داستانهای زمان حال“، شاهددبود، و در “جزیره پنگوئن ها“ ،او به انتقاد از سوسیالیستهای فرانسوی پرداخت. تعجب کارشناسان از آنجاست که خلاف رسم معمول آنزمان، کمیته نوبل جایزه ادبی را به نویسنده ۷۷ ساله ای داد که چند ماه قبل وارد حزب کمونیست شده و یکی از منتقدین کلیسای کاتولیک در فرانسه بود.
درخاتمه ؛یکبار دیگر اشاره ای به بعضی آثار او از جمله : اعتراض و شورش فرشته ها ، تشنگی خدایان ، زندگی یحیی مقدس، کلیسا و جمهوری، گل های سوسن قرمز، اشپزخانه ملکه پاغازی، خواسته های ژان ، جزیره پنگوئن ها، درود به کشور شوراها، داستانهای زمان حال، و تقصیرهای پروفسور برنارد، در اینجا میشود.
۱۴۔ نویسنده یانکی؛ کمی سوسیالیسم، قدری ناسیونالیسم ویا پاسیفیسم
( رابطه سرد انقلابیون پیشین با ادبیات سابق دشمن !)
زمانی که عکسش را نشان مامان ! دادم، گفت اگر اورا درمناطق نفت خیز جنوب می دیدی،فکر میکردی یکی از کارکنان شرکت ملی نفت ایران است.
قبل ازآنکه جنبش دانشجویی غرب دردهه ۶۰ قرن گذشته دررابطه با جنگ ویتنام شعار:“یانکی به خانه ات برگرد“ را بدهد،صفت یانکی،دشنام گونه ویا تحقیرآمیز نبود،بلکه درآمریکا به هلندیهای مهاجری گفته میشد که غالبا دارای اسامی ماننند: یان،یانز،یونس،یوهنا وغیره بودند.
شروود آندرسن،استاد مشهور داستان کوتاه درآمریکا،مهاجر هلندی نبود.اودرسال ۱۹۴۱ متاسفانه درسرحدات کشور یا کانال پاناما،سهوا خلال دندانی از درخت خاردار زیتون را غورت داد که باعث مرگش شد، بدون اینکه دست سازمان سیا یا موساد و غیروذالک درکارباشد. گرچه او ۷ رمان نوشت ولی اهل مطالعه درجهان اورا یکی ازپیشگامان هنر داستان کوتاه نویسی مدرن میدانند.سبک نوشتن اوبعدها روی نویسندگان آینده مانند فاکنر،همینگوی و جان اشتاین بک اثرگذاشت.ناتانل وست به تقلید ازاو، انتقاداجتمایی درادبیات را تا مرز داستان عجیب و غریب و گروتسک ،بشکل ناشناسی درآورد.امروزه در باره او گفته میشود که وی معلمی است که درسایه شاگردانش قرارداشت چون مشهوریت بعدی همینگوی و فاکنر بیش از او گردید.آندرسن کوشید تا زبان ساده و بی آرایش اقشار پایین جامعه را وارد ادبیات کند.اوبه انتقاد ازنابودی هومانیسم درعصر صنعت پرداخت و از سودجویی،منفعت طلبی و ماتریالیسم فردگرایانه درآمریکا شکایت نمود.امروزه بعداز حدود ۷۰ سال آثار اورا انتقاد از جنبه های منفی زندگی ماشینی یشما می آورند.اوباکمک داستان ورمانهای اتوبیوگرافیک و روانکاوانه خود به انتقاد از صنعتی نمودن نظام سرمایه داری بی بند و بار آمریکا پرداخت.آندرسن بوسیله هنر وادبیات به مطرح نمودن مسایل جامعه ای بدون برنامه تحول اجتمایی اشاره کرد.
فاکنر میگفت که شروود آندرسن پدر سبک نسلی ازنویسندگان آمریکایی شد،گرچه درآثارش جنبه هایی ازمکتب سوررئالیسم نیز یافت میشوند.اوهیگاه دست از آوانگارد بودن ادبی برنداشت.منتقدین سنت گرای او ادعا نمودند که آندرسن چنان راحت دنبال مدهای ادبی می افتد،انگار که دست به سیگار میبرد.شاید به این دلیل او درپایان عمر ادبی خود،شروع به مقاله نویسی بی خطر و بی دردسر، نمود.
آندرسن درسالهای ۱۹۳۰-۱۹۳۵ هوادار جنبش کارگری ونیروهای انقلابی آمریکا شد.موضوع پاره ای ازآثارش: سرخورده گی اجتمایی، ناتوانی برای عملی نمودن امیدها، دروغ و نیرنگ های زندگی، سوء تفاهم های دایمی بین انسانها، اختلاف بین شهرهای پرجمعیت متروپل و شهرستانهای دور و پرت افتاده بودند.قراردادن پاره ای ازآثار او ،در کتابخانه های عمومی زیر نفوذ طبقه متوسط، ممنوع شد.نظرات ضد تمدن صنعتی،ضدفرهنگ طبقه حاکم، اهمیت دادن به احساسات غریزی و جنسی، خواننده رابیاد معلم مشهور او یعنی لاورنس می اندازد.داستانهایش رامیتوان تصویربرداری از لحظه های زندگی دانست. اومیگفت که خود زندگی هم موضوعی است دائما جاری و بدون فرم. به این دلیل نقد سنتی به دشمنی با او پرداخت،گرچه آندرسن خودرا شاگرد جویس میدانست. اهمیت سبک داستان پردازی او درآنجاست که کوشید سبک ادبی قرن ۱۹ را با سبک ناتورالیستی و روانکاوانه جدید خود تعویض کند.درنظر مورخین ادبی، سبک تمام آثارش زیر تاثیر سبک مدرن مادر آوانگاردها، یعنی خانم گترود اشتاین بود.آنزمان روش داستان نویسی اوبرای نسل آینده اهل قلم،یک نرم و اصل قابل اطمینان شد.امروزه آندرسن درخاطره اهل ادب بعنوان داستان نویس بجا مانده تا رمان نویس.نقش او درادبیات آمریکا باید یک بار دیگر مورد تجدید نظر قرارگیرد.عجیب اینکه بعد از سال ۱۹۳۰ درآمریکا ازمرگ ادبی اوسخن به میان آمد.منتقدین امروزی گرچه اورا نویسنده ای درجه یک نمیدانند،ولی به اهمیت مهم او برای ادبیات آنزمان احترام میگذارند.
شرود آندرسن درسال ۱۸۷۶ درآمریکا درخانواده ای نسبتا فقیر بدنیا آمد، پدرش زین ساز اسب بود.آندرسن زندگی آواره و کولی مانندی را پشت سر گذاشت وبه شغل های گوناگون پرداخت،مدتی بیکار بود، گاهی کارگر فصلی میشد، چهاربار ازدواج نمود و در پاریس با آوانگاردهای مهاجر آمریکایی (به سازماندهی خانم اشتاین) آشنا گردید.اومدتی نیز به بیماری عصبی و روانی دچار شد و چندی در محفل ادبی “رنسانس هارلم“ درشیکاگو به سرودن شعر روی آورد.زندگی سخت و پرماجرای آندرسن، زندگی پردردسر نویسندگان آغاز قرن بیستم درآمریکا است.اودرجنگ اسپانیا وآمریکا در رابطه با اشغال کوبا درسال ۱۸۹۸ نیز شرکت نمود.اوگاهی مدیر یک شرکت تبلیغاتی و مدتی مدیر یک کارخانه رنگ سازی شد.غیر از جویس، همینگوی و اشتاین، او شخصا با فاکنر نیز آشنا گردید.درنظر اهل ادب، زندگی تراژدی-کمدی آندرسن، خواننده را بیاد داستانهای عجیب و غریب گروتسک همینگوی می اندازد.
ازجمله آثار او : خنده سیاه، سلام به شهر، سفیدپوست بیچاره، داستانهایی پیرامون شهرک اوهایو، مجموعه داستانها، مجموعه مقالات، و خاطرات آندرسن هستند.
کتاب داستانهایی پیرامون شهرک اوهایو، درآغاز می بایست “کتاب گروتسکها“ نام میگرفت. این مجموعه داستان که گاهی با عنوان رمان منتشر شده، روایت سرنوشت انسان طبقه متوسط در شهرستانهای غرب ایالات متحده است.تمام شخصیت های داستان فکر میکنند که بین آنها و جامعه بی بند و بار سرمایه داری سوء تفاهمی پیش آمده و خودرا تنها، ناامید، سرخورده و ترک شده احساس میکنند. موضوع اصلی کتاب، تغییر ساختار شهرهای کوچک بر اثر پروسه صنعتی شدن است که درآنها انسانها بدلیل ترس، سوء تفاهم و ناتوانی در زندگی عملی، دچار از خود بیگانگی شده ، گرچه در نهایت آنهاراهی بسوی انساندوستی می یابند. از ورود این کتاب به کتابخانه ها ،سالها جلوگیری شد، چون با وجود درخواست و خواهش انسانگرایی اودرآن کتاب، آندرسن به مسایل عشقی و جنسی اقشاری از جامعه می پردازد. او با اشاره به روابط عشقی بین سیاهان، نتیجه میگیرد که آنها انسانهایی غیرپیچیده و بدون عقده هستند. محل اتفاق داستان، یک ساختمتن اجاره ای چند طبقه،مانند “ خانه قمر خانمی“ ،با کرایه نشین های بیشمار، درشهر کوچکی است. اودر این کتاب، تصویری رئالیستی از آمریکای زمان خود می کشد. در رمان خنده سیاه،آندرسن به روش جویس از موضع یک سیاهپوست به انتقاد از زندگی غریزی و داروینیستی سفیدها میپردازد و جنبه های تکراری، ملال آور و شابلونی آن را نشان میدهد. در کتاب فراسوی علاقه ها، او به جنبش کارگران صنف ریسندگی سال ۱۹۲۵ و فعالیتهای انقلابی آنان میپردازد.
در زمان آندرسن، ادبیات دهه ۲۰ قرن گذشته، در رابطه با مردم سیاهپوست،پر از کلیشه های تحقیر آمیز و پیشداورانه غلط نویسندگان سفیدپوست بود. کوشش گروهی از روشنفکران سفیدپوست که خواستند معترض تر از خود سیاهان باشند، با شکست روبرو شده و دوامی نیاورد. آندرسن، یکی از اولین واسطه های ادبیات آوانگارد بین سیاهان و سفیدهای استثمارشده آمریکا بود. ساده گرایی مدرنیته ادبی موجب علاقه سیاهان نیز به فرهنگ و ادبیات شد و آنها نیز امکان یافتند که خود را با کلام نوشتاری آشنا کنند.غیر از کلیشه ها و قضاوتهای نژادپرستانه، آوانگاردهای ادبی و شاعران “رنسانس هارلم“ به دفاع از ادبیات معترض پرداختند. منتقدین سنتی و ارتجایی با اشاره به توصیف محاسن زندگی اولیه، غریزی و طبیعی در آثار آندرسن، او را “ روسو گرای فرویدیست“ نامیدند. ولی همینگوی به دفاع از ساده نویسی سبک او پرداخت، سبکی که با جملات کوتاه، زبان عامیانه، تکرار جملات و خلاصه نویسی، نویسندگان جوان را علاقمند به مطالعه و نوشتن نمود.
۱۵۔ آندره ژید
بر بالین نویسنده و پارتیزان زخمی !
Andre Gide (1869 – ۱۹۵۱), Anderson, Sherwood (1876-1941
آندره ژید ، نمایشنامه و رمان نویس فرانسوی و دریافت کننده جایزه نوبل سال ۱۹۴۷، درزمان هیجان های ناسیونالیستی ، اعلان ضرورت جهانوطنی نمود. اوازسال ۱۹۳۲ به سوسیالیسم علاقمند شد ودرسال ۱۹۳۶ سفری به شوروی کرد و مدتی کمونیست شد، ولی بعدازبازگشت ازشوروی به انتقاد از نظام بوروکراتی استالینیستی پرداخت و یادداشتهای انتقادی آن سفر و دیدار را در گزارشی با عنوان “بازگشت از شوروی“ منتشر نمود. کتاب فوق را بعدها شادروان جلال آل احمد به فارسی ترجمه کرد.
و اما عنوان این مقاله -در رابطه با تصویری است که آندره ژید را در کنار بستر جوان لاغر و مجروحی نشان میدهد. آن جوان ، اوستروفسکی مبارز و نویسنده رمان مشهور “چگونه فولاد آبدیده شد“ در شوروی سابق است ، کتابی که گویا میلیونها خواننده جوان آن، بعدها نسلی از انقلابیون چپ در کشورهای گوناگون شدند. در این عکس ، چهره رنجور و استخوانی اوستروسکی با چشمانی گود و بسته، بیننده را امروزه بیاد مبارزین عصر ما می اندازد که در شرایط مختلف در اعتصاب غذا و دادخواهی هستند.آندره ژید پیش از این دیدار، چند هفته قبل، در مراسم خاکسپاری ماکسیم گورکی نیز سخنرانی نموده بود و استروفسکی هم ،چند روزی بعد از این ملاقات ژید، بر اثر جراحات وارده، از جمله نابینایی درگذشت. ژید هنوز در این زمان به عملی شدن کمونیسم در شوروی اعتقادداشت، ولی بعداز دیدار از روستاهای “پوتمکینی“، زبان به اعتراض گشود. کتاب “بازگشت ازشوروی“ او، برگشت از آرمانهای سوسیالیستی نیز بود. او نظام بوروکراتی حزبی را تحقیر و نابودکننده و غیرانسانی و ضدسوسیالیستی نام گذاشت.
مورخین ادبیات، امروزه آندره ژید را چون : نیچه، گوته، و داستایوسکی، ادامه دهنده سنت اومانیسم اروپایی بحساب می آورند. کمیته نوبل سالها اهدای جایزه ادبیات به وی را به تاخیر انداخت، چون ژید دائم میان : ایمان و کفر، اخلاق و ضداخلاق، کمونیسم و لیبرالیسم، درنوسان بود. کلیسای کاتولیک سرانجام آثار اورا درسال ۱۹۵۲ بدلیل انتقاد از مسیحیت،ممنوع نمود، گرچه ژید غیر از جایزه نوبل، درسال ۱۹۴۷ دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد را نیز دریافت کرده بود.
ژید درباره روحانیون مسیحی گفته بود:“به آنهایی اعتقاد داشته باش که در جستجوی حقیقت هستند و نه آنهایی که ادعا میکنند که حقیقت رایافته اند“. او خودرا مبلغ نوعی “ادبیات مسئول“ میدانست و با نوشتن داستان بلند “ایزابل“،همچون هرمان هسه، یکی از برابری خواهان روشنفکر قرن بیستم گردید. او در نمایشنامه ای نوشت :“انسانی که در جستجوی خوشبختی است، مسئول خوشبختی دیگران نیز میباشد“. ژید مسائل و مشکلات و علایق شخصی اش را توانست هنرمندانه بصورت ادبیات به خوانندگان تقدیم نماید. در آثار او ما شاهد وحدت تفکر و احساسات انسانی هستیم. افشاگری او پیرامون سیاست استعماری فرانسه و سایر کشورهای اروپایی در آفریقا، امروزه سندی تاریخی با ارزش علمی است.
درباره ژید گفته میشود که او درتمام عمر، با اخلاق مسیحی درمبارزه بود و میگفت برای اینکه به بهشت برسی، باید از راهرویی تنگ بگذری. آیا آنطور که ادعا میشود؛ ژید در تمام آثارش، فقط خودرا به نمایش گذاشته است؟، وبه این دلیل بخش مهمی ازآثارش اعتراضی است به تربیت سختگیر مسیحی پوریتانی؟. او کوشید با کمک بعضی از کتابهایش در ژانرهای : رمان، داستان، درام، و طنز، جانشینی برای اصول اخلاقی بیابد.همت او برای تجدیدنظر درباره نرمهای جامعه و اصول اخلاقی، در میان جوانان بی نتیجه ماند. او همیشه در جستجوی معنی و هدف زندگی ،میپرسید :“ میخواهم بدانم برای چه زندگی میکنم؟“. گروهی اورا به جانبداری از فلسفه لذت پرستی متهم می نمایند.. اواز جوانان فرانسوی خواست که درباره دلایل ارزش های سنتی خانوادگی خود به تفکر بپردازند. و در مخالفت با کلاودل، شاعر فرانسوی، نوشت که مفهوم آزادی و دین سالاری ،با هم در تضاد هستند. در رمان “آدم غیر اخلاقی“ او، زن مفلوکی از همسر مسلولش پرستاری میکند و در خاتمه، همسر بهبود می یابد، ولی زن فوق بدلیل ابتلا به بیماری سل فوت می نماید.
درباره آثار ادبی ژید ادعا میشود که تمام اشخاص کتابهایش،آینه اتوبیوگرافیک خو او هستند.آثار او نشانی از مشکلات شخصی ژید در زندگی و کوشش و راه حلهای او میباشند. راوی داستان درآثارش معمولا نویسنده آن است. ژید این سبک را عینی ترین شکل رابطه با خواننده میدانست. او میگفت که با کمک ادبیات میتوان به طرح مسائلی پرداخت که معمولا در زندگی ممنوع هستند. موضوع یکی از رمانهایش. آموزش رمان نویسی بود. ژید میخواست باکمک ادبیات ،نه تنها سبک روایتی و داستانی جدید، بلکه اخلاقی نو را درمیان مردم مطرح کند.ازجمله کوششهای ادبی او، ساده، روشن و مختصر نویسی بود. ژید سالها تنها مغز رهبری فضای روشنفکری بین نویسندگان جوان فرانسه شد. کمیته نوبل در آثار او : نگاهی تیزبینانه، روانشناسانه، عشق شجاعانه به حقیقت، طرح روابط و مسائل انسانی را، تحسین و عمده نمود. ژید غیر از مقاله نویسی به نقد ادبی آثار دیگران نیز پرداخت. اودر آغاز در مکتب سمبولیسم شروع و در سال ۱۸۹۱ به گروه مالرمه پیوست، ولی بتدریج در آثار بعدی اش، شاخه فرانسوی مکتب رمانتیک ،یعنی سمبولیسم محو شد. یادداشت های ادبی روزانه ژید شامل یک دوره ۶۰ ساله هستند. هانس مایر ، مورخ و منتقد ادبی آلمانی، آنها را بخش اصلی و مهمترین اثر ژید نامید.
پیرامون جدایی او از کمونیسم گفته میشود که ژید همیشه تمایل به شرح عرفانی جهان داشت، چون در جستجوی خود بودن، برای او مهمتر از کمونیست شدن بود، او بیش از اندازه فردگرا بود که بتواند سوسیالیست شود و حتا در مخالفت با کمونیسم نوشت که برای هنرمند، نه آزادی شخصی بلکه آزادی شکوفایی هنرش، مهم است. منتقدین چپ، فردگرایی خاص او را غیرقابل تعریف دانستند، چون موضوع اصلی آثارش در نظر آنها، تمایلات بورژوایی از مفهوم اخلاق به نفع یک آزادی مطلق شخصی بود.آثاراورا نشانه تضادهای شخصی ادبی اواخر بورژوازی قبل از جنگ جهانی دوم میشمارند، گرچه ژید خالق آثاری مهم و متنوع و جامع بود.تقاضای آزادی های اخلاقی نامحدود او حتا خلاف نرمهای خاص اخلاق بورژوازی بود. درنظر روشنفکران سوسیالیست او با کمک استتیک نفی و انکار، باعث انحراف تمایلات انقلابی جوانان کشورخودگردید، چون مخالفت او با پدیدههای ظاهری و منفرد سرمایه داری،عمده شدند. ژید همیشه فکر میکرد برای مشکلات شخصی خود و دیگران، راه حل هایی یافته است.اومیگفت در سالهایی که کمونیست بود،برای سرودن شعر احساس آزادی نمی نمود. یورگن روله در کتاب “ادبیات و انقلاب یا نویسنده و کمونیسم“ می نویسد که گزارش ژید درباره شوروی،آخرین ضربه به جبهه فرهنگی سوسیالیسم بود.در یک همه پرسی که درسال ۱۹۶۹ به مناسبت صدمین سال تولد ژید از طرف یک مجله فرهنگی در فرانسه شد، غالب جوانان اهل مطالعه، تمایلی به مطالعه آثار ژید نداشتند.
آندره ژید Andre Gide بین سالهای ۱۸۶۹ و ۱۹۵۱ زندگی نمود. پدرش استاد حقوق دردانشگاه بود.به این دلیل او همچون مارسل پروست به علت رفاه مالی توانست از مزایای معلم خصوصی داشتن،برخوردار باشد.چون پدرش ازجنوب فرانسه و مادرش از نرماندی،درشمال فرانسه بودند، ژید خودرا اغلب بی ریشه و بیگانه با جامعه اش میدانست. اوبعدها از اصول تربیتی مسیحی پوریتانی مادرش نیز گله کرد. ژید بانویسندگان زمان خود ازجمله با: کلاودل، والری، و ریلکه رابطه مکاتبه ای داشت.مورخین ادبی براین نظرند که برای شناخت بهتر ژید، باید یادداشتهای روزانه اورابادقت مطالعه کرد. ژید سفرهای گوناگونی به خارج، از جمله به آفریقا و ترکیه نمود.گزارش های سفر اوبه کشورهای کنگو و چاد، اهمیت آثاری ضداستعماری دارند.اوبعداز سفر به آفریقا،به انتقاد از کاپیتالیسم و جانبداری از سوسیالیسم پرداخت، چون در نظر او غربیها مردم بومی آفریقا را استثمار میکردند. وی درسال ۱۸۹۳ درسفری به شمال افریقا با اسکار وایلد آشنا شد. مکاتبه او با کلاودل شاعر فرانسوی بین سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۲۶، سندی بر انتقاد او از کلیسای کاتولیک هست. از زمان مکاتبه او با والری، شاعر دیگر فرانسوی، حدود ۴۶۲ نامه بجا مانده. بعد از مرگ، سالها ژید را “وجدان ملی“ فرانسه نامیدند.
آندره ژید را از نظر ادبی زیر تاثیر : نیچه، داستایوسکی، یوسف کنراد، شکسپیر، ریلکه و گوته میدانند. ایده آلهای هنری او سال ها زیر تاثیر عرفان و ایده آلیسم مالرمه بودند. ژید را درکنار پروست از مهمترین نویسندگان سبک ادبی “رمان نو“ به حساب می آورند. او آنزمان در رابطه با سفر به ترکیه کتاب “ سلول های زندان واتیکان“ را منتشر نمود. و از جمله کسانی است که داستایوسکی و گوته را میان فرانسویان مشهور نمود. کامو و توماس مان از جمله تحسین کنندگان ادبی ژید هستند.
آثار ژید شامل : مقاله ، نمایشنامه، یادداشت های روزانه، نقد ادبی، سفر نامه، گزارش، داستان، رمان، و کتاب های اجتمایی سیاسی هستند. از آنجمله : مدرسه زنان، سکه های جعلی، بازگشت پسران از دست رفته، یادداشتها و اشعار والتر، آدم غیراخلاقی، سنفونی مسیحی، زمین به ما نزدیک میشود، بمیر و بشو!، چهار دیالوگ سقراطی، و نمایشنامه محاکمه کافکا، قابله توصیه می باشند.
۱۶۔ آندره مالرو
زندگینامه ای پر فراز و نشیب Andre Malraux (1901-1976)
آندره مالرو، نویسنده، سیاستمدار، و مقاله نویس فرانسوی،پیش از اینکه مشاور سیاسی ژنرال دوگل و وزیر فرهنگ اودر جمهوری پنجم فرانسه شود، زندگی پر نشیب و فراز و پرماجرائی داشت و بقول معروف؛ بارها درچشمان مرگ نگریست؛ از جمله در جوانی به دلیل کمونیست بودن، در انقلاب کشورهای هندوچین شرکت کرد و مدتی رهبر یک گروه چریکی و سردبیر نشریات انقلابی و ادبی بود.بعدها به سبب تنفر از سیاست استالینیستی، ضد کمونیست شد. و در جنگ داخلی اسپانیا، در کنار ارتش جمهوری خواهان، خلبان جنگی شد.و در زمان فاشیسم هیتلری، عضو شورای ملی مقاومت فرانسه شد و بعد از اسارت تا پای چوبه دار پیش رفت. ود ر لباس وزیر فرهنگ فرانسه، با مائو و نهرو دیدار کرد. و بعد از اینکه درسال ۱۹۳۴ در کنگره سراسری نویسندگان شوروی سخنرانی نمود، در سال ۱۹۳۹ به انتقاد از کمونیسم استالینیستی پرداخت. و برای اینکه درسال ۱۹۴۵ وزیر کابینه دولت دوگل شود، علنا اعلان مخالفت با سوسیالیسم و کمونیسم نمود.
آندره مالرو خود را هوادار ادبیات اجتمایی مسئول میدانست و در جوانی با آوانگارد های ادبی درتماس بود.به نقل از زندگینامه نویسان، کلارا مالرو، همسر اولش، اورا با ادبیات و فلسفه آلمانی آشنا نمود. مالرو در دانشگاه در رشته باستانشناسی و زبانهای
شرقی،ازجمله ربان سانسکریت تحصیل کرده بود و آثار ادبی بجا ماندنی درباره شرق آسیا به رشته تحریر درآورد. اوعضو “نسل ادبی دهه ۳۰“ قرن بیست بود. این نسل ،از زندگی و بیوگرافی های خود بعنوان سند و شاهدی برای ادبیات استفاده کرد و همیشه موضوعات : اجتمایی، مذهبی،سیاسی، و ایدئولوژیک را مسئله مرکزی آثار خود قرار میداد و مستقیم یا غیر مستقیم درباره آن موضوعات موضع گیری می نمود.نوشته ها و آثار مالرو ،پله های مسیر زندگی اورا دنبال میکنند.
آندره مالرو بین سالهای ۱۹۰۱-۱۹۷۶ زندگی نمود و پدرش کارمند بانک بود.اودرنوجوانی مدرسه را ترک کرد و تحصیلات خودآموز را شروع نمود.
مالرو تحت تاثیر نیچه و اشپنگلر چند رمان فردگرایانه شبه آنارشیستی،ازجمله : شکست ناپذیران، شاهراه، و زندگی انسانی، را خلق نمود. نقد ادبی لیبرال مخالف او، در آثارش نشانه هایی از : اروتیک، فردگرایی، آنارشیسم، قهرمان گرایی و کمونیسم خواهی را عمده میکند. و منتقدین چپ مینویسند که ، قهرمانان آثارش با دست زدن به اعتراض و اقدامات عملی آنارشیستی فردگرایانه، شورش و تایید خود را نشان میدهند .و او زیر تاثیر هوگو و تروتسکی، بجای کوشش برای حل تضادهای اجتمایی، به پارس کردنهای ادبی خرده بورژوایانه و عمده نمودن اسطورههای ملی گرایی میپردازد.دوگل در او یک شاهد بی نظیر زمان میدید که آینه ای از توحش انسان قرن بیست را روبروی اش نگه داشته تا امیدی برای نجات خود بیابد.
نخستین آثار آندره مالرو پیرامون هنر و تاریخ هنر بودند.او خود را آته ایستی نامید که دوستدار هنر دین مسیحی بود و در هنر، ابدیت انسانیت را میدید.مالرو درپایان عمر، یکبار دیگر نیز به موضوعات تاریخی-هنری پرداخت.او میگفت، فقط هنر میتواند موجب نجات انسان از جذابیت و رمانتیک نیستی و پوچی شود و قهرمان گرایی ابدی و مداوم،تنها درهنر وجود دارد.درنظرمالرو هنر باید ضد نظریه سرنوشت باشد وآن وسیله ای است که استقلال انسان دربرابر سرنوشت گرایی و خرافات پرستی را تامین میکند.درنظر او از جمله وظایف هنروادبیات ، آن است که بین مرگ و زندگی مرزبندی کند و به انسان امید دهد. و به تعریف مالرو، فرهنگ یعنی مجموعه تمام فرمهای: هنری، عشقی، فکری، که درطول هزاران سال به انسان کمک کردند تا دربرابر برده گی، مبارزه نماید.مالرو در یک مصاحبه، هدف وزیرفرهنگ شدن خودرا، آن دانست که حداقل بتواند پانصدهزار جوان را از سرما و غیرانسانی بودن عصرماشین،بیرون آورد و باعث نجات جوانانی شود که بدلیل تبلیغات تجاری و دنبال پول و مادیات افتادن، ارزش های اخلاقی را فراموش کرده اند. او میگفت که اگر انسان روزانه به هنر و تماشای آن دسترسی داشته باشد، میتواند سه دوره زمانی : گذشته، حال، و آینده را باهم متحد نماید و با ایجاد یک معنی و هدف، در مقابل پوچی جهان مقاومت کند. مالرو در آثارش ادعا میکرد که زندگی یک انسان جهانوطن، با وجود بی خدایی، میتواند با کمک فکر و عمل و آزادی خود، به زندگی اش یک معنی دهد. مالرو از زمان جنگ جهانی دوم به بعد، خود را در آثارش با موضوعات فلسفی و زیباشناسی مشغول نمود.
ازجمله آثار او : سالهای تحقیر و توهین ، امید ، مبارزه با فرشته، ضد خاطره، زندگی انسان، فریادهای سکوت، مقالات فلسفی پیرامون روانشناسی هنر، و شکست ناپذیران، هستند. کتاب “سالهای تحقیر وتوهین“ او درباره نظام های فاشیستی است. و کتاب “امید“ اورا بهترین اثر ادبی درباره جنگ داخلی اسپانیا میدانند. کتاب “مبارزه با فرشته“ درباره فرار از زندانهای فاشیسم است. وکتاب “ضدخاطره“ مجموعه مقالات هنری-علمی و زیبا شناسی خاص او هستند. کتاب “زندگی انسان“ را مهمترین اثر او میدانند. این کتاب پیرامون هواداری از کمونیسم و رفتن او به چین و شرکت در انقلاب چین است.
مالرو میگفت که زندگی ،زمانی معنی پیدا میکند که انسان غیر از علاقه به عدالت و آزادی، به همنوعان خود نیز احترام بگذارد. او مینویسد که با اعتقاد به ارزش های انسانی، راه رشد و ترقی برای انسان باز خواهد شد و گرچه جهان ظاهرا پوچ و بی معنی می نماید ولی باید آنرا با کمک انسانیت، قدری قابل زندگی برای فلسفه وجود نمود.
۱۷۔ یکی از زنان ادبیات سکولار .
انتظارات آنزمانی از رئالیسم سوسیالیستی !.
آنا زگر Anna Seghers ۱۹۰۰ – ۱۹۸۳
آنهایی که امروزه ناآگاهانه یا فرصت طلبانه به پرخاش و تمسخر مکتب ادبی واقع گرایی اجتماعی (رئالیسم سوسیالیستی) می پردازند، باید بدانند که این سبک نوشتن،پیش از حاکمیت استالینیسم به معنی “ادبیات انساندوستانه“ و اومانیستی بود. ولی آن چاپلوسان مقام طلب بودند که کوشیدند آنرا به رسانه و وسیله تبلیغ تبدیل نمایند. خانم آنا زگر، نویسنده آلمانی را یکی از پیشگامان ادبیات کمونیستی،طبقاتی و کارگری بشمار می آورند. اوازجمله زنانی است که باکمک ادبیات، پرچم مقاومت را برافراشت و با ایمان به کمونیسم، به انتقاد از زمان خود یعنی فاشیسم و سرمایه داری پرداخت. احترام اوبرای انقلاب های اجتماعی تاحدی بود که یکی از آثارش را تقدیم به “شورش های شکست خورده بعد از انقلاب اکتبر“ نامید!. او میگفت که باید یاد و خاطره و رنج های گمنامان مبارزه طبقاتی را درادبیات وهنر زنده نگهداشت. آنا زگر در آثارش از محرومین حقوق اجتماعی ، تعقیب شدگان، زیرفشارقرار گرفته ها، مبارزه انقلابی و سوسیالیستی، مقاومت ضد فاشیسم و دیکتاتوری، و اتحاد جهانی علیه زورگویی و استثمار، میراند. احترام به انسان، خوشبینی، امید، عشق به وطن، طبیعت و ولایت، تربیت مثبت انسانها، ایده آلهای سوسیالیستی، عدالت، اتحاد، همبستگی جنبش جهانی کمونیسم، و آزادی، از جمله موضوعات کتابهای او هستند.اودرفضای غیرانسانی فاشیسم و دیکتاتوری،آثاری ترقیخواه و امیددهنده نوشت.آنا زگر مینویسد که هنرمند بایدواقعیات رادروضعیت تحول و تکامل انقلابی اش بنمایش بگذارد تا کارگران راازنظر ایدئولوژیک تغییر شخصیت دهد و برای خدمت به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی تربیت نماید. و نویسنده باید به مردم کمک کند تا به شرایط بن بستی خود،آگاه شوند و نیروی تغییردهنده زندگی رابیابند.اوازموضع ادبیات رئالیسم سوسیالیستی(واقعگرایی اجتماعی) توصیه میکرد که در مرکز هر اثر باید یک قهرمان آرمانگرای سوسیالیست،توصیف شود تامردم سنبلی برای مبارزات خود داشته باشند. و هدف وزارت فرهنگ در درازمدت باید آن گردد که کارگران درآینده نه تنها ادبیات بخوانند بلکه خود نیز بنوبسند تا بازمانده های جدایی “خلق و هنر“ که ازنتایج جامعه طبقاتی هستند، از بین بروند. درادبیات باید از زیبایی وطن، خطرات تهدیدکننده کره زمین و رنج های پرولتاریا سخن گفت. اودرآثارش اززنانی خبر میدهد که درشرایط بحرانی و فاجعه آمیز، امکان ادامه زندگی را ممکن و آسانتر می نمایند. درپاره ای دیگر از آثار خانم زگر، از رنج و مشکلات مهاجرین، فراریان، و انسانهای بدون گذرنامه، و بدون وطن، سخن می آید.
آنا زگر، مهمترین زن نویسنده قرن بیستم آلمان و یکی از مبارزین جنبش زنان غرب و نویسنده ملی ادبیات سوسیالیستی کشورش نیزبود. اویکی اززنان کمونیست و نویسنده مکتب ادبی واقعگرایی اجتماعی آلمان شد و زیر تعثیر تئوریهای جرج لوکاچ،پیرامون رئالیسم سوسیالیستی ، آثاری ضد فاشیسم آفرید. وی دو کتاب نخست اش را با سبک “اکسپرسیو نیستی“ نوشت. اوخالق مهمترین کتاب ادبیات تبعید آلمان یعنی (هفتمین صلیب) است و بعداز پایان جنگ، “امنیت زندگی درتبعید“! را با زندگی در خرابه های“ جنگی “کشورش تعویض نمود. زگر باکمک ادبیات،غیرازجنبش کارگری شهر وین، به سرنوشت فعالین انقلابی و کادرهای حزبی و سازمانی در کشورهای مختلف پرداخت.
آنا زگر نام مستعار “ نتی رایلینگ“،قبل از ازدواج – و “نتی رادوانی“، پس از ازدواج است. او بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۸۳ زندگی نمود. پدرش مغازه عتیق فروشی داشت و یکی از کارشناسان بازار آثار هنری بود. آنا در دانشگاه: تاریخ هنر، فلسفه، هنر، و ادبیات چین خوانده بود. او یهودی تبار بود و موضوع پایان نامه دکترایش را پیرامون “یهود و یهودیت درآثار نقاشی رمبرانت“ نوشتت ،وبه سبب آشنایی با یکی از یهودیان کمونیست اهل رومانی بنام رادوانی، ازسال ۱۹۲۸،عضو حزب کمونیست کشورش گردید.بابقدرت رسیدن نازیها،اومدتی زندانی شد، ولی مادرش دراسارت بقتل رسید و شوهر وی نیز مدتی دراردوگاههی نابودی بسر برد. زگر بعد از آزادی اززندان ،ازطریق فرانسه، به مکزیک فرار کرد، چون بدو دلیل: یهودی و کمونیست بودن،درمعرض خطرقرارداشت. وی از آغازبه مطالعات ادبیات داستانی جهان؛ ازجمله آثار:فرانسوی، روسی، و آلمانی پرداخت.آموزگاران کبیر ادبی و فلسفی او،غیر از لوکاچ و داستایوسکی، کیرکگارد و دس پاسوس،هستند. وی بعدازبازگشت به آلمان شرقی آنزمان، پایه گذار اتحادیه نویسندگان“پرولتری انقلابی“ و بین سالهای ۱۹۵۲-۱۹۷۸،منشی و دبیراول“ کانون نویسندگان آلمان شرقی“ گردید. زگر غیر از جایزه صلح استالین، دو بار جایزه ادبیات ملی آلمان شرقی راز آن خود نمود. سالها منقدین ادبی کشورهای سرمایه داری غرب، آثار او را: یک جانبه، ملال آور، تبلیغاتی، واز نظر کیفیت ادبی، بی ارزش نامیدند. اوبه سبب سوسیالیست بودنش، هنوز که هنوز است مورد دشمنی رسانه ها و فضای فرهنگی پاره ای از محافل غرب قرار میگیرد.
آثار آنا زگر شامل : رمان ، داستان ، و مقاله، هستند؛ از جمله : هفتمین صلیب – ترانزیت- شورش ماهیگران- کشته شده گان جوان می مانند!- نیروی ضعفا- سه زن از جزایر هائیتی- مرده های جزیره جال – داستانهای صلح – داستانهای جزائر کاریبیک- دیداری مسافرتی- سفری دریایی – رفقا !- نان و نمک – نجات – تصمیم – گذری ازمیان ماه فوریه – گردش . جزیره مرده ها –آبی واقعی- ملاقاتی جالب – و مقالاتی با عنوانهای : خلق و نویسندگان – وظایف هستی- و پیرامون داستایوسکی و تولستوی.
رمان هفتمین صلیب را سروده ای برای مبارزه و مقاومت کمونیستی نامیدند. این رمان و داستان ترانزیت بعدها بصورت فیلم درآمدند. کتاب رفقا را “وقایع نگاری شهدا“ لقب دادند که تقدیمی بود به شورشهای شکست خورده بعداز انقلاب اکتبر شوروی!. رمان ترانزیت پیرامون جهان ترس،دلهره،بیچارگی، پوچی و ابتذال بوروکراتی سرمایه داری، و حفظ هویت درشرایط بحرانی و زمان تبعید است. سه کتاب: گردش- دختر مرده – و ترانزیت، آثار اتوبیوگرافیک نویسنده بحساب می آیند. در رمان“ ملاقات جالب“، کافکا، گوگول، و هوفمن، بشکل خیالی با هم دیدار می نمایند.
۱۸۔ ادبیات روزهای ماقبل تاریخ
موقعیکه دریکی ازجلسات درسی دانشگاه بعدازانقلاب ، دکتر پاک گفت که ،علت بدبختی ایران همیشه نفت آن بوده ، خدیجه فارسی مدان ، یک دختر شجاع ، که پشت سر ما نشسته بود ، به آهستگی گفت : ای بابا! دلیل توسعه نیافتگی ایران ، دنبال شعر و شاعری افتادن ایرانیان و فراموش کردن زردشت بود. همچون امروزه که بحث جمهوری خواهی و جامعه مدنی گرم است ، آنزمان بازار نظریات پیرامون توسعه نیافتگی داغ بود.
من هم از آنروز تاکنون دنبال کشف زمان آغاز شعر و شاعری نوع بشر شدم . گرچه به علت روشهای غلط سالهای دبستان ، از شعر قافیه دار ، زده شده و شعر نو را هم هیچگاه دقیق نفهمیدم . به علت تنگ نظری و یک بعدی بودن محققین غربی ، درکتاب های تاریخ ادبیات ، همیشه از یونان و هومر برای آغاز شعر و شاعری نام برده میشود ، چون آنها ادعا میکنند که از سایر خلفها و فرهنگهای باستان ، سند و مدرکی دال بر شعر وشاعری کتبی بجا نمانده .
اطلاعات ما از ادبیات بابل ، مصر ، و اقوام آریایی بر پایه آثار کتبی دست دوم است ، و غالبا سرنوشت مرگ و زندگی اسناد ادبی در دست اتفاقات کور تاریخ بوده که اجازه دست یابی محققین به اینگونه مدارک را ممکن می سازند . در مورد تحقیقات تاریخی هم که گفته میشود ، هر مورخی سرانجام در جایی مجبور به نوعی، کلی گویی ، ساده گرایی و ساده لوحی میشود . تعجب اینکه اینگونه محققین ، دوره ادبیات آرشایی ( آرکائیک) یا ادبیات ابتدایی و ماقبل تاریخ را بعد از مرحله ادبیات حماسی میدانند . بعد از ادبیات آرشایی ، ادبیات کلاسیک به علت تحولات اجتمایی باب روز شدند.
ادبیات حماسی یونان در قرن هشتم قبل از میلاد با دو شاهکار هومر یعنی الیاس و ادیسه شروع شد . و ادبیات آرشایی(آرکائیک) یونان در قرن چهارم قبل از میلاد با مرگ شاعری بنام پیندار به پایان رسید . او ۵۲ سال به خلاقیت ادبی در زمینه شعر کر و آواز دسته جمعی فعال بود . درشعر پیندار ادبیات آرشایی به اوج قله خود رسید . از جمله آثار ادبی کتبی که گویا بجا مانده اند : سه اثر از هومر ، سه کتاب از هزوید ، دو کتاب از تئوگنیس ، و چهار کتاب از اشعار و ترانه های پیندار هستند . بقیه آثار یونانی یا نابود شدند و یا هنوز کشف نگردیده اند.
چون در آن دوره به ادعای محققین ، نه نام نویسنده ، نه مالکیت اثر و حق تالیف و نه سبک و استیل نویسندگی مهم بودند ، فقط کیفیت ، محتوا و محبوبیت نوشته ،تعیین کننده زندگی یا فراموشی آن اثر بود . آثاری که دوران باستان و قرون تاریک وسطی را با موفقیت پشت سر گذاشتتند و به عهد رنسانس رسیدند ، به علت صنعت چاپ و هنر نسخه برداری ، زندگی ابدی یافته و اکنون در گوشه کتابخانه ها گرد می خورند . جالب اینکه آثار کتبی ادبی یونان برای اولین بار در شهر اسکندریه مصر کشف شدند و نه در خود کشور مادر یعنی یونان . شهر اسکندریه از زمان حمله اسکندر زیر تاثیر فرهنگ هلنی بود .
از دوران ماقبل تاریخ فرهنگ سایر خلقها ، به ادعای مورخین ، فقط سرودهای مذهبی ، وردهای اعتقادی ، سخنان جادویی با شکل و محتوایی ثابت بجا مانده اند ، چون اینگونه خلقها متن را وحی نازل شده از آسمان میدانستند و هرگونه تغییر و دستبرد در متن را ممنوع میدانستند ، چون فکر میکردند آن ،نیروی جادویی خود را از دست میدهد . صاحبنظران به غلط یا درست ، مدعی هستند که یونانیها چون اعتقاد به مقدس بودن متن و نوشته نداشتن ، دائم آنها را تغییر میدادند ، زیبا میکردند و از لحاظ محتوا کامل می نمودند . به این دلیل ادبیات یونان با دو اثر کامل و شاهکار ادبی از هومر شروع شد . به اعتراف محققین ، ادبیات یونان از جمله ادبیاتی است که هیچگاه پروسه زندگی و رشد اش قطع نشد ، دست به دست یا سینه به سینه ،کامل شد تا چون یک ماهی عظیم به اقیانوس عصر رنسانس رسید .
کارشناسان ادبی میگویند که در شعر پیندار حتا فرم هم، حامل محتوایی مخصوص است چون تغییر فرم در طول شعر ، انعکاس تغییر و تحولات فکر و احساس شاعر را نشان میدهد . پیندار خواهان روشنگری ، خردگرایی و تجربه از تصور جهان نبود . هر موضوعی که او را به تعجب نمی انداخت ، آنرا نادیده میگرفت . تقوا ، خوف از هستی ، وفا به آداب و رسوم ، وطن پرستی ، احساس سختگیری این جهانی را در او زنده میکردند . بعد از پیندار و پایان دوره آرشایی ( آرکائیک ) ادبیات ، در دوره کلاسیک ، بحث ، انتقاد و کنجکاوی ، اهمیت و احترام خاصی بین روشنفکران یافتند . یعنی زمانیکه ایدههای دمکراتیک و جمهوریخواهی ،شهر-دولت ها، آغاز به رشد نموده بودند . تجزیه و تحلیل دوره کلاسیک ،جای کلی گویی ، ایمان کور ، تعصب و خرافات را گرفت ، ولی سرانجام در این دوره انسان هم به جسم و روح تقسیم شد ، عناصری که جهانبینی دوره کلاسیک را تعیین میکردند .
استاد ارسطو هم فقط به مطرح کردن و نقد آثار قدیمی در مدرسه اش پرداخت که به شکلی با نظرات او رابطه ای داشتند و باقی آثار را او نادیده میگرفت و یا انکار میکرد .
امروزه در دایرت المعارف های ادبی غرب ، شعر آرشایی را نوعی شعر و موسیقی کر میدانند و آنرا در مقابل شعر عوام یعنی شعر شکایتی ، ناله و زاری ، نوحه سرایی و عزا داری قرار میدهند ،که محتوایی ضعیف و متغیر دارد . آنزمان ، شعر آرشایی(آرکائیک) را دسته های کر در بازیهای المپیک در حضور طبقات اشراف برای حمایت از ورزشکاران ، قهرمانان و پهلوانان می خواندند .
۱۹۔ رمانتک فقر،ادبیات و رنجهای روشنفکری .
شورش ،گوشه گیری،تنهایی و بدخلقی نویسنده ناامید غربی . Arno Schmidt (1914 – ۱۹۷۹)
چرا گاهی نویسنده درپایان زندگی روشنگری خود گوشه گیر،بدخلق،ناامید ،بدبین ویا طلبکارمیشود ؟ آرنو شمیت ،داستانسرا،مترجم ،بایگان، و روان پژوه،یکی ازنمایندگان ادبیات بعدازجنگ آلمان وازکلاسیکهای مدرن،خودرا نویسنده ای بدون وطن،بدون دولت و بدون دین میدانست. اشاره میشودکه بندرت کسی اورا خندان دیده بود،ا وباچهره ای جدی و مشکوک به دوربین عکاسان مانند دشمن می نگریست . اودر ده سال آخر عمرازفضای ادبی کشورش فاصله گرفت وحتادرمراسم اعطای جایزه به وی شرکت نمیکرد، ویاهمسرش راهمراه متنی توهین آمیز به میان حظار میفرستاد، ویاخود بعنوان اعتراض به فقر نویسندگان ناسازگار،با زیرپیراهن شرکت میکرد. درباره وی اشاره میشود که اوحتا به گاز گرفتن دستهایی می پرداخت که برای کمک به او دراز شده بودند. اوحتا باهمسرش که تنها همراه اودرزندگی اش بود،درخانه با تلفن صحبت میکرد. اورا نه تنها جویس آلمانی نامیده اند بلکه نویسنده ای میان: ژان پاول و جیمز جویس دانسته اند. آرنو شمیت ،یکی ازکلاسیک های مدرن نیز است. درحالیکه گروهی جلو اوزانو میزدند،گروه دیگر، از تعجب درباره او سرتکان میدادند. وی درطول عمر مطالعاتی-نویسندگی خودبه گردآوری صدها هزار نسخه یادداشت پرداخت ودریکی از رمانهایش،بیش از ۱۲۰۰۰۰ یادداشت استفاده نموده بود. وی با بیست ساعت کاردر روز وافراط درمصرف الکل،سرانجام دچار مرگی زودرس شد. اویکی ازچهرههای مشهورادبیات آوانگارد آلمان است. اورا همچون جویس ، پدر ادبیات آزمایشی-تجربی اکسپریمنتل نیزمیدانند. آرنو شمیت، داستانسرا،مقاله نویس،خالق آثاری تئوریک وتاریخی درادبیات، نیزبود.یکی از اهداف او معرفی نویسندگان وکتابهای فراموش شده درفضای ادبی بود. اومیگفت که بایدبرای نجات کتابهایی که دچار طوفان مدرنیته شده اند، کشتی نوحی ساخت تابخشی ازآنان را حداقل نجات داده و به نسل های بعدی برسانند.
مخالفین آرنو شمیت اورا متهم به آته ایست بودن نمودند ،گرچه اونویسنده ای است که میان سنت ومدرنیته،ماتریالیسم و ایده آلیسم، بابدبینی نسبت به فرهنگ سنتی،درنوسان بود. وی دائم از مهاجرت به درون وسرزمین درونی،درادبیات میگفت. اوگرچه درآغاز نویسنده ای چپ ، روشنگر،ضدکلیسا و ضدجنگ بحساب می آمد،درپایان از نظر امید به تحولات سیاسی و اجتماعی،ناامید و سرخورده شده بود. اودرآثارش به عوارض جنگ،اقدامات سیاسی حکومت آدنانور، وانتقاداز مسیحیت و معیارهای اخلاقی جنسی پرداخت. فاشیسم،جنگ زده گی،وبازسازی بعدازجنگ،ازجمله دیگر موضوعات آثاراوبودند. اوازنظر تئوری درزمینه ادبیات نیزپیشنهاداتی نمود وبه دفاع از کتابها ونویسندگان فراموش شده قرون ۱۸ و ۱۹ پرداخت. تئوری زبان،فلسفه تاریخ و انتقاد ازفرهنگ رسمی حاکم،نیزمورد توجه او قرارگرفتند،گرچه اوسالها بدلیل نیازمالی به ترجمه آثارآمریکایی و انگلیسی پرداخت. او بانمایندگی یک اوتوپی منفی،جهان خودرا جهان تراژدی-کمدی نامید که در آسیاب مادی – اجتماعی و روزمره گی سرمایه داری به یک درام غم انگیز تبدیل شده است .
ازطرف دیگر،منتقدین ادبی،غالب آثاراورا آزمایشاتی بافرم های رمان نویسی بحساب می آورند.اوسالها درشوق مکاتب ادبی رمانتیک و اکسپرسیونیسم میسوخت.گروه دیگری اورا یکی از ستارههای ادبیات آوانگارد آلمان بشمار می آورند. وی سالها کوشید تانمایندگان رمانتیک ادبیات غرب را ازاتهام غیررئالیستی و بی مسئولیتی اجتماعی، نجات دهد. اوگرچه تحت تعثیرفلسفه بدبینی شوپنهاور بود،کوشید تاادبیات راباعلم آشتی دهد، به این سبب بعضی ها اورا یکی ازنمایندگان ادبیات پست مدرن نیز میدانند. وی میگفت که نویسنده باید راه خودرابه تنهایی برود. او تحریک آمیز مدعی بود که نابغه ای است که ناشناخته مانده و انتقاد ازخود را همچون توهینی بزرگ به مقامات عالیرتبه میدانست. عده ای دیگر اورا روشنفکری خودخواه،خودپرست،ذهنی و بیمار میدانستند،گرچه هواداران محفلی اش ؛هنوزمقدس وار،اورا یکی از فرهنگیان چپ بشمار می آورند.
او تحت تعثیر ادبی : آلن پو،جویس،فروید، و ژان پاول بود. اکسپریمنتل ادبیات تجربی-آزمایشی دوبلین، و دیالوگهای روانی درونگرای جویس ، بی تعثیر روی آثار اونبودند. اواحترام خاصی برای نویسندگان قرن ۱۸ قایل بود. ازنظر داستانسرایی او زیرتعثیر اکسپرسیونیست هایی مانند: اشترام،دوبلین، و اهرن اشتاین بود و علاقه خاصی به نویسندگان رمانتیک همچون: هوفمن،تیک، و فوکو داشت. ازنظر درونگرایی غیراز جویس و فروید، او زیر تعثیر: جیمز،لویز، و کارول – و از نظر داستانی تحت تعثیر: اشتیفتر بود. آرنو شمیت کوشید تانویسندگان فراموش شده مانند : شنابل،کوپر، و بروکس را به علاقمندان معرفی نماید. اوازنظرتاریخ ادبیات به معرفی رمانتیک هایی مانند:کارل مای،و فوکو پرداخت. ازجمله نویسندگانی که برای او احترام قایل شدند: هرمان هسه،دوبلین،کازاک، هاینریش بل، و آندرش بودند،گرچه او نویسندگان همعصر خودمانند: بل، گراس، و والسر را ملال آور میدانست. امروزه او در فرانسه نسبت به آمریکا و انگلیس خوانندگان بیشتری دارد.
پدر آرنو شمیت، پلیس بود وبا روی کارآمدت نازیها،وی دردانشگاه،تحصیل ریاضیات و نجوم را بدلیل مزاحمت های فاشیسم،قطع نمود و سالها کارمند کارخانه نساجی شد. بعدازپایان جنگ او مدتی مترجم دانشگاه پلیس بود. رفتار ناسازگار و فردگرایانه آرنو شمیت بااطرافیان را نتیجه تجربیات خشن دوران کودکی او میدانند. درزمان حاکمیت حزب سوسیال مسیحی آلمان،ازوی به اتهام تبلیغ کفر و پورنوگرافی،شکایت گردیده بود.
از جمله آثار آرنو شمیت : مدرسه آته ایست ها، بیوگرافی فوکو، قلب سنگین، اخباری درباره کتابها و انسانها، برج یادداشت ها، مکاتباتی با ویلهلم میشل،ژولیا وتابلو نقاشی، آینه سیاه،جمهوری ادیبان، جنگجوی فکر،تحلیل روانشناسانه آثار کارل مای، جنگ زده گان مهاجر،جزیره، زیبایی دریاچه باپوکا،و ژولیا ! بابا ول کن، هستند. درآثار او نویسنده،راوی داستان نیز میباشد. وی غیراز ترجمه رمانهای جنایی،خالق مقالاتی رادیویی نیز بود. اودرسال ۱۹۵۰ جایزه ادبی شهر ماینس، و در سال ۱۹۷۳ جایزه ادبی گوته را ازآن خود نمود.
۲٠۔ ازجایزه گلشیری تا تراژدی یونانی !
چند روز پیش نتایج مسابقه داستان نویسی بنیاد خصوصی گلشیری درتهران اعلان شد.
۲۴۹۰ سال پیش هم مسابقه تراژدی نویسی درغرب ایران زمین در یونان برقرار گردید.و
آشیلوس ، خالق نمایشنامه “ایرانیان“ ،آنزمان پیروز شد .
تراژدی “ایرانیان“، نخستین نمایشنامه تاریخی جهان غرب است.
بجای موضوعات افسانه و اسطوره ای ، واقعیتی تاریخی به روی صحنه رفت .
او غیر از داستانهای اسطوره ای، مواضع اجتماعی و اخلاقی رانیز وارد نمایشنامه نمود.
“ایرانیان“ نخستین اثر نمایشی سالم بجا مانده ،ادبیات فرنگ است .
او گویا درآنجا از مواضع دشمنانه و شوینیستی خودداری، و با ایرانیان شکست خورده در جنگ ،همدردی می نماید.
نمایشنامه ایرانیان ، آغاز درام غرب است .
آنزمان شایعه شد که کسانی که با خدایان یونان سرشاخ شوند، تنبیه خواهند گردید.و
ادعا شده که در این اثر از دید ایرانیان به نتایج جنگ نگریسته شده است.
آشیلوس،
نخستین بار هنرپیشه ی دومی را وارد نمایشنامه نمود تا امکان دیالوگ پیش آید.
پیش از آن ، دسته کر با تنها بازیگر وارد مکالمه میشد.
گرچه او درسیاست فعال نبود، ولی نمایشنامه هایش سیاسی هستند.
تا آنزمان تراژدی های “آتی“ برای احترام به خدایی بنام دینوسیوس به نمایش در می آمدند.
آشیلوس پایه گذار تترالوگی یعنی ترکیب ۳ تراژدی و یک کمدی نیز است .
امروزه می پرسند چرا به جای دمکراسی برده داران یونان، او از نظام مطلقه ایران حمایت کرد .گرچه
آشیلوس خود دوبار در جنگ با ایرانیان شرکت کرد و شاهد نابودی نیروی دریایی ایران در نزدیکی جزیره سالاموس گردید.
او در دربار هیرون در شهر سیراکوس شغلی یافت.
و میگفت که انسان سخنور زیر چتر عدالت خدایان قادرقرارخواهد گرفت.
خبر جنگ را سوارکاری بنام“ آپیا “به درون قصرایرانیان در شوش آورد،
جایی که روح داریوش و آتوسا، والدین شاه جوان، در کنار او بودند.
طبق چاخان های تایید نشده گویا داریوش پسرش را سرزنش کرده باشد که چرا با خدایان درافتاد
و نتایج جهانگشایی پیشین او را این چنین برباد داد !
و اکنون بازگردیم به ادبیات !
از ۹۰ درام آشیلوس، گویا ۷ عدد آن سالم به آرشیو غرب رسیده باشند.
از آنجمله :
پناهجویان ، صدقه و نذر در قبرستان، نیکوکاران، پرومتئوس در زنجیر، و یک اثر سه بخشی یا تریلوگی .
اثر پرومتئوس آشیلوس تعثیر مهمی روی شعر، موسیقی و مجسمه سازی عصر جدید اروپا از خود بجا گذاشته است .
خیال پردازی نبوغ آمیز و هنر عظیم سخنسرایی، گویا موجب مشهوریت جهانی و ابدیت نویسنده شده باشند.
آشیلوس از ۵۲۵ تا ۴۵۶ پیش از میلاد زندگی نمود.
پدرش، یک زمیندار کلان ثروتمند بود.
او در آتن بدنیا آمد و در روی جزیره سیسیل، دارفانی را وداع گفت! .
Aischylus (525 – ۴۵۶)
۲۱۔ بوتیقای شعر- یا هنرمردمی ؟
روی میز محفل زیبا شناسان
زیبایی شناسی ، زیباشناسی ، زیبا پرستی ، یا جمال خواهی ؟
علم استتیک . Ästhetik
اعراب اندیشمند گویا بدلیل کمبود بعضی از حروف الفبا، واژه “پوئی تیک“ یونانی را که به معنی “هنرشعرسرایی“ است، بوتیقا ترجمه کردند. بنده هم در دوران شباب سالها فکرمیکردم آن نام پرنده ای است!. گرچه این کتاب حاوی تئوری شعروشاعری مهمی است.
حدود ۲۱۰۰ سال بعداز کتاب زیباشناسی هنرشعر، یعنی “بوتیقای“ ارسطو، اسکندر باوم گارتن، فیلسوف آلمانی درسال ۱۷۵۰،شاخه فلسفه زیباشناسی یعنی “استتیک“ را رسمن درعصرجدید وارد فضای فرهنگی غرب نمود. مفهوم استتیک درزبان یونانی به معنی “درک با کمک حواس“ است.
امروزه علم استتیک یا زیباشناسی، بخشی ازرشته فلسفه است که به : شرایط تشکیل آثار ادبی-هنری، ساختارآنان، رابطه میان هنر و واقعیت، شرایط و اشکال نقد و تغثیر زیبایی روی فرد و اجتماع، می پردازد. علم زیبایی شناسی را، فلسفه شناخت حسی نیز می نامند. محتوا ، اهمیت، جذابیت، اصالت، مواضع، عمق، وسعت، قانونمتدی، و معیارهای ارزشی، ازجمله زمینه های قضاوت زیباشناسی در ادبیات، هنر، و فرهنگ، هستند.
موضوع زیبایی شناسی، عنصری است علمی درفرهنگ انسانی . فرهنگ شناسان چپ مدعی هستند که درحین مبارزه آشتی ناپذیر طبقات درطول تاریخ بشر، آثار مهمی از هنر و فرهنگ بشر از بین رفته اند. اززمان روشنگری، بحث میان اخلاق گرایان اجتماعی – و ریبایی گرایان هنردوست،آغاز گردیده است. واز زمان رنسانس، مکاتب مختلف زیباشناسی بوجود آمد که بعدها باعث سیستمهای زیباشناسی : ایده آلیستی، مارکسیستی، پدیده شناسی، و اگزیستنسیالیستی. شدند. مارکسیسم بااشاره به زیباپرستی غیرطبقاتی بورژوازی ، سیستم سرمایه داری را “تمدن در چهاچوب بربریت وحشی نیازها“نامید. چون زیباگرایان و زیباپرستان، خلاف زیباشناسان،آنرا وسیله شناخت وآگاهی ندانسته، بلکه هدفی برای شعار “هنردرخدمت هنر“، یعنی مستقل از واقعیات اجتماعی و تاریخی بحساب می آورند. بورژوازی خواهان اثاری ادبی-هنری است که با مسائل و مشکلات: اخلاقی، سیاسی ، اجتماعی، و دینی، رابطه ای نداشته و فقط در خدمت : لذت، سرگرمی، مصرف، و اقتصاد، باشند. چپ ها ، زیباگرایی غیر اجتماعی را فرمالیسم نامیدند. لیبرال ها این موضع چپ ها را نتیجه فرهنگ زمان استالین دانستند، چون در نظر مارکسیستها .،ادیبان و هنرمندان غیراجتماعی برج عاج نشین با پناه به گوشه گیری، احساس گرایی رمانتیک، از واقعیات گریخته و موجب یاس و ناامیدی میشوند.
اقتصاد و رسانه های سرمایه داری با دستکاری نیازهای زیبادوستی مردم، تبلیغ مدام مدهای مصرفی؛ ازلباس تا رفتاراجتماعی “چوخ بختیاری“، تشویق موج و جریان های هنری فریبکار، تشویق به مالکیت و داشتن کالا و آثار هنری، فعالیت در شاخه اقتصاد توریسم سودجویانه، افتتاح فروشگاههای زنجیره ای کالاهای مصرفی، باعث زشتی پرستی بجای زیباگرایی شده اند. در نظر چپها، لذت جویی موجب ضدانسانی شدن محتوای کالاهای فرهنگی میشود. مارکسیست ها آنرا بیان بربریت فرهنگ امپریالیستی مینامند که سرانجام به زوال و ابتذال فرهنگی منتهی خواهد شد.
کیرکگارد از موضعی مذهبی، زیبا گرایی و لذت جویی را موجب بی اخلاقی و جدی نبودن میدانست . انتقاد به زیباپرستی از زمان باستان شروع شد، چون فرار از واقعیات تلخ به ظاهر زیبای جهان و کالا، ممکن است موجب نیهلیسم ضد زندگی نیز بشود. زیباپرستی غرب درادبیات و هنر قرن ۱۸ نزد رمانتیکهایی مانند: شلگل و شاتوبریان- و با شعار “هنر برای هنر“ در نزد سمبولیستها، اکسپرسیونیستها مشاهده شده است . اسکار وایلد و روسکین در انگلیس – مالرمه، فلوبر و پروست در فرانسه – و نوالیس در آلمانن، ازجمله ادیبان اخلاق گریز زیباپرست، بشمار می آیند.
فلسفه زیباشناسی، غیر از تئوری شناخت حسی – دارای تئوری هنرهای آزاد، نیز بشمار می آید. درزیباشناسی کلاسیک پیش از مارکس و هگل، فقط به جنبه زیبایی آثار ادبی و هنری توجه می شد و رابطه آن وواقعیات و تحولات اجتماعی را درنظر نمی گرفتند؛ مثلن کانت، قوانین زیباشناسی عینی را نفی میکرد، ولی شیلر میگفت که آثار ادبی وهنری، مسائل عصر خودرا مطرح می نمایند. گوته می نویسد که هنر، تصویری است از زندگی – و رابطه هنر با زندگی اجتماعی را نمی توان انکار نمود. هگل مدعی بود که هنر، یعنی انسانی نمودن جهان خارج، وآن یک نوع رابطه انسان با جهان اطرافش می باشد، چون هنر، نخستین سکوی تحول خودشناسی “ایده مطلق“ است. زیباشناسان و دمکراتهای انقلابی روس مانند: بلینسکی، چرنیشفسکی، و دوبرولیوبف، مورد توجه مارکسیستها قرار گرفتند.
درتاریخ سیر اندیشه، غیر از فیلسوفان، ادیبان نیز به بحث استتیک و زیباشناسی پرداختند. به شواهد تاریخ، علم زیباشناسی در جوامع برده داری شرق مانند : هند، چین، بابل، و مصر بصورت مبارزه تمایلات مادی و ایده آلیستی همیشه وجود داشته است.
ارسطو در کتاب بوتیقای خود، هنر را تقلیدی از طبیعت میدانست ، و افلاتون ، تئوری زیبایی را تصویری از ایده بحساب می آورد . شلینگ درآلمان، اثر هنری را نتیجه وحدت طبیعت با آزادی میدانست. هگل آنرا نتیجه وحدت محتوا با ظاهر حسی معرفی نمود. لسینگ خواهان رابطه آثار هنری با خلق بود. سارتر بعد از جنگ جهانی دوم، بجای زیباگرایی درادبیات- خواهان مسئولیت اجتماعی برای آن شد. او میگفت که شعر، زیباگرا است – و نثر مسئولیت خواه. آدرنو در این رابطه نوشت که رابطه هنرباجامعه تنها از طریق محتوا نیست ، بلکه درفرم نیز این رابطه ثبت شده است.بعدها نیچه شاگرد فکری شوپنهاور را، یکی از نظریه پردازان سبک “هنربرای هنر“ آوردند.
درسال ۱۹۷۸ منتقدی بنام ووتنف، مبحث زیباشناسی را بخشی از (تاریخ ادبیات تطبیقی) اعلان نمود. نیچه گفته بود که زندگی فقط از نظر زیباشناسی معنی دارد و بودلر زیر تعثیر نویسنده ای بنام گاوتیر، استتیک را خلاف ارسطو، تقلید و تصویری از واقعیات نمیدانست، بلکه آنرا معثر ترین شاهد خیالپردازی و خلاقیت انسانیت نامید. چند دهه بعد، اسکار وایلد نوشت که نخستین وظیفه انسان در زندگی آنست که تا آنجایی که ممکن است هنردوست و هنرمند باشد!.
۲۲۔ رمان ” جناب رئیس جمهور ” و جایزه نوبل .
ادبیات اعتراضی سرخپوستان آمریکای لاتین .
آستروس ؛ نویسنده گواتمالایی در آمریکای لاتین ، بخاطر رمان ضد دیکتاتوری ” جناب رئیس جمهور ” ، در سال ۱۹۶۶ برنده جایزه لنین – و در سال ۱۹۶۷ برنده جایزه نوبل شد . او پایه گذار ژانر ادبی” رئالیسم جادویی” از طریق رمان فوق و رمان ” مردهای ذزتی ” نیز است .
آستروس با تاکید بر موضوعات اجتماعی-سیاسی به انتقاد از امپریالیسم آمریکا و دیکتاتوری های بومی آمریکای لاتین میپردازد . مشهوریت جهانی او به سبب رمان ” جناب رئیس جمهور ” بود که سرمشق دهها رمان ضد دیکتاتوری جدید در قاره آمریکای لاتین گردید . این رمان یکی از رمانهای مهم قرن ۲۰ و یک شاهکار ادبی؛ با ارزشی ادبی است .
آستروس خالق داستان ، شعر ، مقاله و درام نیز است . او مهمترین نماینده مکتب رئالیسم جادویی است که در نیمه دوم قرن بیست در آمریکای لاتین مرسوم شد . پایه آثار او، فرهنگ و اسطورههای قدیمی سرخپوستان مایا در کشورهای آمریکای لاتین هستند . آثار آستوریا ریشه ای خاص در فرهنگ و سنت سرخپوستان کشورش دارند .
آستوریا مدعی است که دیکتاتوری سیاسی موجب مسخ انسان و بی اراده گی افراد جامعه میگردد . او گرچه خالق آثار ادبی با مسئولیت سیاسی است ولی به رد مکتب ادبی” رئالیسم سوسیالیستی” استالینیت ها پرداخت . آستوریا با کمک اسطوره شناسی ، تضاد های سرمایه داری و اهداف استثماری کنسرن ها و کارتل ها را نشان میدهد .
وی به مبارزه با سیاست استعماریی پرداخت که قصد داشت در آمریکای لاتین ، کشور گواتمالا را تبدیل به یکی از ایالتهای جنوبی آمریکای شمالی بنماید . آثار او میان اسطوره گرایی و انتقاد و شکایت سیاسی در چرخش هستند .
آستوریا پیشگام ۶ رمان مهم ضددیکتاتوری در آمریکای لاتین شد . او از جمله عواقب دیکتاتوری حاکمان سیاسی را –جنایت ، خیانت ، آدم کشی ، و ابتذال اخلاق میداند . ۶ رمان نویسندگان زیر مشهورترین رمانهای ضددیکتاتوری ادبیات جهانی در کشورهای آمریکای لاتین هستند .
۱- رمانی از مامون ماریا دولا در سال ۱۹۲۶ در اسپانیا . ۲- رمان میگول آنگل آستوریا در سال ۱۹۴۷ در گواتمالا . ۳ – رمانی از آوگودو روآ باستوس در سال ۱۹۷۴ در کشور پاراگوئه . ۴- رمانی از آلویو کارپنتیر از سال ۱۹۷۴ در کوبا . ۵- رمانی از گابریل گارسیا مارکوز از سال ۱۹۷۵ در کشور کلمبیا . و رمانی از مارو وارگاس لیوسا از سال ۲۰۰۰ در کشور پرو .آستوریا در رمان ” جناب رئیس جمهور ” ترور سیاسی را معرفی میکند که راهنمایی برای تقلید رمانهای ضد دیکتاتوری شد . در رمان نویسنده اول ، دیکتاتوری بنام باندراس ، رئیس جمهور یک کشور آمریکای لاتین میشود و به استثمار ساکنین سرخپوست آن میپردازد و سرانجام بر اثر یک شورش مردمی کشته میشود .
در رمانی از نویسنده دوم ، حاکم دیکتاتور بدلیل کینه شخصی و احساس تحقیر خود توسط مردم ، مخالفین سیاسی را شکنجه داده و بقتل میرساند . در رمانی از نویسنده سوم یعنی در رمان ” من و قادر توانا ” ، دیکتاتوری در کشور پاراگوئه در قرن ۱۹ با منشی خود پیرامون یک توطئه علیه مردم مشاوره می نماید . در رمانی از نویسنده چهارم ، روشهای قدرت در یک دیکتاتوری با لباس مدرن ولی با واقعیات آرکائیک نشان داده و یک چوخ بختیار عاشق قدرت حکومت میکند . در رمان ” پائیز پدرسالار ” از نویسنده پنجم ، یک حاکم ظالم در کشور کاریبیک ، پیش از مرگش، از حراج املاک خود به خارجیها با خبر میشود و دچار خشم میگردد . در رمان ” جشن و شادی بز نر ” از نویسنده ششم ، سرنوشت قربانیان و مهرههای اطراف دیکتاتور مقایسه میشوند که در سال ۱۹۶۱ قربانی یک ترور سیاسی میگردد .
آقای میگل آنگل آستوریا در سال ۱۸۹۹ در کشور گواتمالا از مادری سرخپوست و پدری سفید پوست بدنیا آمد . او در سال ۱۹۷۴ در شهر مادرید درگذشت و در پاریس دفن شد . آستوریا در فرانسه به تحصیل رشته حقوق و فرهنگ مردم پرداخته بود . او در آنجا با مکتب سوررئالیسم اجتماعی-سیاسی آشنا گردید .
آستوریا سالها سفیر کشور گواتمالا در کشورهای مختلف بود و در دوران تبعید در کشوذهای ایتالیا ، فرانسه ، و آرزانتین زندگی نمود . او در سال ۱۹۶۵ یکی از پایه گذاران کانون نویسندگان قاره آمریکای لاتین بود و از سال ۱۹۶۶ سفیر کشور گواتمالا در فرانسه گردید .
گرچه ادبیات ایدئولوژیک آستوریا برنده جوایز لنین و نوبل شدند ، او خود را ولی مبلغ اینگونه ادبیات نمیدانست . آستوریا با کمک رمان سه جلدی ” موز ها ” خالق رئالیسم انقلابی نیز بود . وی در کتاب ” افسانه هایی از گواتمالا ” اسطورههای قدیمی را با عناصر رئالیستی و سوررئالیستی ترکیب نمود . او مدعی بود که در جامعه مصرف مدرن سرمایه داری ، از طریق مثلا تبلیغات ، رسانه ها به خلق اسطورههای جعلی مضر جدید میپردازند .
از جمله دیگر آثار آستوریا ،رمانهای / آخر هفته در گواتمالا ، یک زن دورگه سیاهپوست ، جغرافیای رویاها ،و سه از چهار خورشید هستند . رمان سه جلدی موزها شامل سه رمان ، توفان ، پاپ سبز ، و چشمهای مردگان ، است . در رمان ” مردهای ذرتی ” آستوریا به پایه ترکیب مکتب رئالیسم با اسطورههای فرهنگ سرخپوستان قوم مایا در آمریکای لاتین میپردازد .
۲۳۔ فلسفه روشنگری یا مرگ در انظار عمومی
Asturias , Migel Angel (1899 – ۱۹۷۴)
درروزهای اخیر، رسانه ای و نمایشی کردن مراسم خاکسپاری پاپ پاول دوم،باعث شد که یکی از شرکت کنندگان میزگردی تلویزیونی،بااشاره به شرکت نمودن حدود چهارمیلیون “زوار“ مسیحی دراین مراسم ادعا کند که دوره روشنگری درغرب تاکنون نتوانسته به تمام اهداف خودبرسد.گرچه مهمترین شعارعصرروشنگری،جدایی دین ازدولت ومبارزه با خرافات دینی بودونه نابودی وحذف دین.مثلا
ولتیر خود متفکری مذهبی بود، با اینهمه می گفت : برای تفکر شجاع باشید ! فلسفه روشنگری، فلسفه عمل اجتمایی بود و انقلاب یعنی عملی کردن فلسفه روشنگری. کانت می گفت ؛ روشنگری، راه خروج انسان از وابستگی است ؛ وابستگی به شاه و شیخ، خرافات و اسطوره، طبیعت و سنت، اخلاق ارتجایی، جهل و سرنوشت، جزم و دگم های تاریک اندیشی، پیشداوری و قضاوتهای غلط، ازخودبیگانگی . یاس، قفس اخلاقی دین و غیره.
تمام فیلسوفان عصر روشنگری، خردگرا بودند.دوره روشنگری را میتوان ادامه آرمانهای عصررنسانس و تایید هومانیسم،یعنی ایمان انسان به خوددانست.دیدرو درمقدمه دایرت المعارف نوشت،قرن مذهب و فلسفه ایده آلیستی باید جای خودرابه قرن علم و دانش بدهد، زمان دین وفلسفه گذشته،زمان علوم فرارسیده. روشنگری یعنی جدایی دین از دولت،فلسفه یعنی روشنگری. نه کشف حقیقت،بلکه شناخت واقعیات مهم است.اگردین و کلیسا باقدرت دولتی متحد شوند،باعث سلب آزادی انسان میشوند.دین نیازی به جزم و دگم ندارد.به نظر ولتیر، کلیسا و دین مانع نیروهای خلاق وطبیعی انسان میشوند تاانسان طبق طبیعت خودزندگی کند.روشنگری به انسان می آموزد تا درباره توانایی هایش فکرکند،درباره وجود وهستی اطرافش،درباره طبیعت و جهان و جامعه بیندیشد تاآنهارا شکل دهد.ولتیر میگفت، فلسفه مبارز به محضی که ظاهر شود،تحت تعقیب قرارمیگیرد. برخلاف فرقه کرایی های قبلی و جنگهای خونین گذشته،روشنگران عصر روشنگری خود را جهانوطن وانساندوست میدانستند.ایدههای روشنگری یعنی مبارزه: بادیکتاتورمذهبی، فقدان آزادی و بی عدالتی.
مبارزان عصر روشنگری به انتقاد ازخشونت ودیکتاتوری شاه و دربار و فئودال،مذهب ، امتیازات اشرافی وسانسور پرداختند.برنامه آنها ترکیب و سنتزی از خردگرایی، تجربه گرایی و رفاه طبیعی انسان بود.ریسمان حقیقت، تقوا، سعادت، عدالت و رفاه درهر برزنی آویزان گردید.به نظر آنها دین و خدا نیازی به جزم و مراسم نمایشی مذهبی ندارند.تاریخ نباید تاریخ حوادث باشد،بلکه بایدتاریخ سیر اندیشه بشر و تاریخ فرهنگ باشد.ولتیر ازکلیسا خواست که قدرت این جهانی راازمسایل فکری ودینی جداکند،بنیادگرایی وخرافات راحذف نماید واز بلندنظری،آزادی و حقوق انسانی دفاع کند.منتسکیو مبلغ لیبرالیسم سیاسی شد که درزمان تبعید درانگلیس تجربه کرده بود. لسینگ با نوشتن نمایشنامه “ناتان دانا“ خواهان همزیستی مسالمت آمیز ادیان و پیروان آنها شد. جان لاک برای شناخت، بکار بردن عقل، و نیوتون استفاده از روشهای علوم طبیعی را توصیه میکردند.باکون علیه پیش داوری و قضاوتهای غلط مبارزه کرد. درآن زمان تودهها چنان به شعارهای روشنگران گوش میدادند که لودویک شانزده ،پادشاه دستگیر شده،در زندان با اشاره به کتابهای روسو و ولتیر نوشت : این دو نفر باعث نابودی فرانسه شده اند.
درباره سیرتاریخی روشنگری میتوان اشاره کرد که با صنعتی شدن و موفقیت علوم طبیعی و پیروزی های تدریجی آنها بر روی اتوریته کلیسا در اروپا،اعتقاد جدیدی پیدا شد، اعتقاد به عقل گرایی.روشنگری قرن ۱۸ باعث انقلاب فرانسه درسال ۱۷۸۹ شد.واژه روشنگری درقرن ۱۸ درفرانسه دررابطه باانقلاب فرانسه بکاررفت.نماینده آن ولتیر با جمله مشهورش : فرومایگی ،پستی و دنائت در خرافات را نابود کنید، بود.یک قرن قبل از انقلاب،فرانسویها روشنگری را از انگلیسی ها آموختند.ریشه روشنگری از انگلیس و از طریق نیوتون و انقلاب اواخر قرن ۱۷ انگلیس به فرانسه آمده بود.ولتیر مدتی در انگلیس در تبعید بود. منسکیو و ولیر در انگلیس با عقاید لاک و نیوتون آشنا شدندوآنها را به فرانسه آوردند که پایه شناخت و تئوری گردید. با تکیه بر سابقه طرح نوشتن دایرت المعارف نویسی در زمان انقلاب فرانسه، روشنگری ۳۰۰ سال در غرب ریشه داشت .آخرین فیلسوف عصر روشنگری اروپا کانت است که فلسفه اش برخلاف فلسفه روسو تبدیل به عمل و انقلاب نشد، چون درآلمان حکومت مرکزی وجو نداشت و در هر ایالتی شاهی یا حاکمی امر و نهی می نمود.
درباره متفکرین مبارز میتوان گفت، که همیشه فیلسوفانی وجودداشتند که علیه جزم ها، فرضیات، حدسیات و خرافات مبارزه کرده اند. بعضی از فیلسوفان سوفسطایی دوره باستان قبل از سقراط، نومینالیست ها(فلسفه کل گرایی، نوع گرایی) در سدههای میانه، پوزیوتیست ها(مثبت گرایان) درقرن ۱۹، و فیلسوفان مکتب تجزیه و تحلیل،مانند برتراند راسل در قرن اخیر.
بااشغال زندان باستیل و شعارهای: برابری-برادری- آزادی، انقلاب نشان داد که فلسفه میتواند به عمل تبدیل شود.درایتالیا و اسپانیا به دلیل مقاومت کلیسای کاتولیک،تحولی پیش نیامد و روشنگری با مشکلاتی روبرو شد. دکارت میگفت باید روی عقل خود تاکید کرد نه روی دین، به این دلیل مبارزه علیه جامعه موجود، باعث تعقیب متفکرین شد.ادبیات دوره روشنگری هم حتا ادبیات فلسفی شده بود.افکار فلسفی در ژانرهای : رمان،مقاله،نمایشنامه و شعر و نامه منتشر میشدند که موجب نشر و پخش عقاید انتقادی شدند.
قرن روشنگری قرن دایرت المعارف نویسی نیز بود و قدیمی ترین آن، دایرت المعارفی شامل: علوم- هنرها – و پیشه ها بود.هدف این بود که دانش زمان را در دسترس عموم قراردهد. دایرت المعارف مشعل راهمای انقلاب تودههای کم سواد شد.دانش زمان اغلب در کتاب دایرت المعارف گردآوری میشد و آن اثری مهم برای روشنگری بود. نام دیدرو در رابطه تنگاتنگ با دایرت المعارف قرار دارد.او ۲۷ سال همکار کتاب دانش و هنر و پیشه ها بود. دیدرو می گفت، دایرت المعارف باید شامل تمام دانستنی هایی که موجب کنجکاوی، نیازها ،وظایف و تفریحات انسان هستند، باشد. روشنگران اغلب هواداران : دکارت- لاک- نیوتون- و دیدرو بودند. برای تهیه مهمترین دایرت المعارف آن زمان، ۱۷۰ نویسنده مختلف، ۷۱۰۰۰ مقاله نوشتند که ۳۰۰ مقاله آن از هولباخ، نویسنده کتاب ( سیستم طبیعت ) بود. و روسو هم مقاله هایی پیرامون تئوری موسیقی تهیه کرد.
مهمترین فیلسوفان عصر روشنگری، ولتیر و روسو هستند. ولتیر با تکیه بر عقلگرایی می گفت، خدا انسان را با دو پا آفرید تا که او روزی راه برود. و در پایان نامه هایش می نوشت، از کلیسا باید متنفر شد تا پستی نابود شود.اوباکمک نامه ها به انتقاد از استبداد فرانسوی پرداخت و کتاب و نامه هایی در باره انگلیسی ها نوشت. ولتیر رابطه مکاتبه ای نامحدودی با مشاهیر آن زمان مانند هنرمندان و متفکران داشت.او بین سالهای ۱۶۹۴ و ۱۷۷۸ زندگی نمود.او فیلسوفی التقاتی است که آثارش را بصورت رمان، تاتر، و طنز نوشت.همانطور که قبلا اشاره شد در عصر روشنگری از ادبیات برای تبلیغ استفاده میشد. ولتیر مدتی در زندان باستیل در حبس بود.
روسو در کنار ولتیر یکی از نظریه پردازان روشنگری است.او درسالهای ۱۷۱۲-۱۷۷۸ زندگی نمود. روسو از پیشگامام فکری انقلاب فرانسه است و می گفت ، مالکیت موجب: قتل، جنگ، حاکمیت و خودسری می شود. روسومی نویسد، پایه گذار جامعه بورژوازی کسی بود که نخستین بار حصاری را دور قطعه زمینی کشید و گفت این متعلق به من است. مارکس بعدها به استفاده از نظریه مالکیت خصوصی او پرداخت.تاثیر روسو روی قوانین دولتی- تعلیم و تربیت – و انتقاد از فرهنگ حاکم، می باشد. او در رمان امیل می نویسد، می توان انسان را جوری تربیت کرد که او به طبیعت خود برگردد و در کتاب ( قرارداد اجتمایی ) نوشت، مهمترین اصل قرارداد اجتمایی، آزادی و برابری انسان در جامعه است. کلیسای به خشم آمده به جای او، آثارش را سوخت، چون او موفق به فرار به انگلیس نزد هیوم گردید.
منتسکیو، یکی دیگر از روشنگران بین سالهای ۱۶۸۸-۱۷۵۵ زندگی نمود.او تقسیم قوای سیاسی جان لاک را کامل کرد و قوه قضایی را به دو قوه مقننه و اجرایی اضافه نمود.و به تقلید از فیلسوفان ستونی یونان باستان می گفت، قانون یعنی عقل گرایی تا جاییکه راهنمای تمام خلقها شود. منتسکیو نویسنده کتاب ( نامه های ایرانی ) است که طنزی در باره استبداد، کلیسا،و ابتذال اخلاقی است که در هلند در سال ۱۷۲۱ به چاپ رسید. کتاب هزار صفحه ای ( روح القوانین ) او تحقیقی در باره حقوق و قانون است.
مبارز دیگر عصر روشنگری دیدرو است. اگر روسو تبعید، دیدرو به زندان افتاد.او می گفت ، نه عقل بلکه خلاقیت هنری و طبیعی نشان نبوغ انسان است. استعداد عجیب او، پیرامون تئوری استتیک و نبوغ پروری رمانتیک بود. در کتاب دیگر دیدرو یعنی (نامه پیرامون نابینایان) نوشت که شناخت وابسته به حواس است.
۲۴۔ سه قرن فعالیت روشنگری درغرب .
فلسفه روشنگری غرب آغاز حاکمیت عقلگرایی بود. جنبش ادبی-اجتماعی روشنگری دارای فلسفه ای خاص خودبود. روشنگری نه تنها فلسفه عمل بلکه فلسفه ای ساده وعامیانه بود. واژه روشنگری ازمیانه قرن ۱۸درغرب مرسوم شد.ازنظر سیرتاریخ اندیشه،فلسفه روشنگری متکی به هومانیسم،رنسانس،عقل گرایی و اصلاح خواهی قرن ۱۷ علیه فئودالیسم ودگم های دین مسیح بود. این جنبش زمینه فکری انقلابات قرون ۱۷ و۱۸ دراروپا شد. روشنگری درقرن ۱۷درانگلیس شروع شد وازطریق فرانسه و آلمان به سایرنقاط اروپا اشاعه یافت. درانگلیس درسال ۱۶۹۷ این گونه مبارزان اجتماعی خودرا آزاد اندیش نامیدند. درتاریخ سیراندیشه همیشه فیلسوفانی یافت شدند که علیه فلسفه رسمی حاکم دست به اعتراض زدند؛ مثلا سوفسطائیان درزمان باستان، نومینالیستها(استقرایی ها) درقرون وسطا،مثبت گرایان درقرن ۱۹ و تحلیلگرایان درزمان حال . گرچه گروهی عصرروشنگری راغیرتاریخی میدانند ، آنها ولی مانند رواقیون رویای انسان ایده آل جهانی داشتند؛ انسانی که باکمک عقل وطبیعت موجودی متعالی گردد.حقوق بشر،انسانگرایی،آزادی خواهی،علم دوستی،عقلگرایی و طبیعت گرایی،مفاهیم جدید و شعارگونه آنان،جوابی منفی به قدرتهای حاکم مانند شاه،خان و روحانیون مسیحی بود. نظام های سیاسی درغرب از مشروطه سلطنتی انگلیس تا سوسیالیسم استالینیستی روسی کوشیدند تا پاره ای از ایده آلهای این جنبش را عملی سازند.
ازطریق جنبش روشنگری هردوانقلاب انگلیس درقرن ۱۷ موجب حاکمیت نظام مشروطه سلطنتی وحذف حکومت مطلقه شد.جنبش روشنگری انگلیس آشکارا سیاسی،اخلاقی وضددین بود. ازجمله متفکران آن : باکون،هابس،لاک،تولاند و ماندویل بودند. آنان میخواستند باکمک بورژوازی جامعه رااز اجبارهایی مانند حکومت مطلقه،دگم های کلیسایی و ارتجاع فئودالیسم آزادنمایند. آنها میگفتند که با توجه به طبیعت،انسان آزاداست وهیچ قدرتی روی زمین حق ربودن حقوق انسانی رازاوندارد. این جنبش درفرانسه نه تنها ضدکلیسا وضدفئودال بود بلکه مقدمات جنبش و ایدههای سوسیالیسم تخیلی را فراهم نمود. ازجمله اندیشمندان آن : ولتیر،منتسکیو،هولباخ،و مارات بودند. درآلمان این جنبش گرچه سیاسی ولی بسیارمتنوع و تئوریک(نظری) بود، که منتهی به فلسفه کلاسیک آلمان گردید. ازجمله نظریه پردازان آن : لایبنیتز،لسینگ،کانت، ویلاند وغیره بودند. درآمریکا نمایندگان این جنبش برای استقلال آمریکا ازانگلیس، دست به مبارزه زدند؛ از آنجمله : فرانکلین،پاین، و جفرسون. جنبش روشنگری که در قرن ۱۸ درروسیه شروع شده بود،درقرن ۱۹ موجب یک انقلاب دمکراتیک گردید. ازجمله مبارزان آن: لومونوسف،رادیشف،هرتسن،بلینسکی،چرنیشفسکی،پیزارف و دوبرولویف بودند. مورخین چپ مدعی هستند که امپریالیسم و بورژوازی زمان حال به ایدههای روشنگری خیانت نموده است. اندیشمندان چپ درحالیکه ازخیانت امپریالیسم وسرمایه داری به ایدههای روشنگری سخن میرانند خودرا تنها وارث ایدههای عصرروشنگری میدانند.آنها مدعی هستند که ارثیه سنت ترقی خواهانه روشنگری درمارکسیسم تایید شد و ایدههای روشنگری درآینده نه چندان دور درسوسیالیسم و کمونیسم عملی خواهند گردید. بایداشاره کرد که نویسندگان دائرت المعارفی درانقلاب فرانسه نقش مهمی داشتند.
آنان درآن مجموعه آثارنوشتند که دوره دین وفلسفه پایان یافته و عصر علم وعقل فرارسیده است. انقلاب فرانسه درسال ۱۷۸۹ رامیتوان نتیجه تاثیرکتاب دائرت المعارف درمیان روشنفکران دانست.
روشنگری فرانسه رادیکال ترازروشنگری انگلیس بود. انقلابی بودن آنرا میتوان مدیون آته ایسم و ماتریالیسم بودنش دانست.آنان میگفتند که دین را نباید اصلاح کردبلکه آنراباید بکنارزد ودرسیاست منظور تحول نیست بلکه برای انقلاب بایدکوشید. آنان درجواب متافیزیک مذهبیون میگفتند که عقل ودین باهم سرسازش ندارند.درحالیکه دیدرو به یک آته ایسم آشکاراعتراف نمود، دالامبر میگفت که آته ایسم عده ای،اورا به خنده می اندازد. دوایده مهم روشنگری انگلیس یعنی لیبرالیسم و دئیسم بودند. دئیست ها خدارا سازنده ماشین جهانی میدانستند که نیازی به پیامبر و مقدسین ندارد. لیبرالیسم فردگرایانه روشنگری انگلیس خواهان تقسیم قوا درحاکمیت بود. سرانجام خواسته های روشنگری اروپا به آمریکا رسید؛ جائیکه دهها سال لیبرالیسم لاک ادعای مطلق آزادی فردی دارد. متفکران روشنگری همچون دوره رنسانس میگفتند که انسان مهمترازجهان و کائنات است، و روانشناسی مهمتر از علم مافیزیک میباشد. خصوصیات مشترک روشنگری فرانسه ترکیبی از: عقلگرایی،تجربه گرایی، وکوشش برای رفاه اجتماعی بود.
امروزه میتوان تصورنمود که تمام شعارهای دوره روشنگری برای رسیدن به عقلگرایی،آزادیخواهی، وترقی خواهی بی مرز بوده اند. آته ایسم رادیکال غالب آنان متکی به قدرت عقل و افکارعلمی بود. ولتیر و هولباخ درفرانسه به انتقادشدید ازافکار اتوریته مانند دین و کلیسا پرداختند. دوحقیقت مهم دیگر جهانبینی آنان اعتقادی خوشبینانه به پیشرفت اجتماعی نامحدود و قابل تربیت بودن انسان هستند. آنان با تکیه برقوانین طبیعی خواهان برابری میان انسانها بودند. ازنظرطبیعی آنان دارای ایمانی به منطقی بودن،عقلگرایی و نیکوصفتی و خوش قلب بودن انسان شدند. آنان غیرازآزادی وبرابری انسان درمقابل قانون خواهان سعادت و خوشبختی او و تحمل و مدارای دگراندیشان بودند. روشنگران مخالف خرافات دینی و طرفدار آته ایسم،فردگرایی و جهانوطنی بودند. ازجمله دیگرخواسته های آنان: حق اعتراض،حق مالکیت و حق امنیت بودند. ماتریالیستهای عصرروشنگری طرفداربرابری حقوق زن و مرد شدند. شفافیت فکری،تیزی انتقادی و وسعت تجربی ازجمله دیگرخصوصیات آنان بود.
ادیبان و ادبیات نیزدرجنبش فکری روشنگری نقش مهمی داشت. پاره ای ازآنان ازجمله معروفترین نویسندگان اروپا درسه قرن گذشته بوده اند. لسینگ آلمانی بانمایشنامه “ناتان دانا” خواهان دوستی و مدارای مذهبی بین ادیان گردید. منقدین درآغازاین دوره به کشف آثارشکسپیرازدیدی اجتماعی،انسانی و انتقادی گردیدند. روسو غیرازعقلگرایی اشاره ای به لزوم احساسات وغرایز طبیعی انسان می نمود. اهمیت به نقش احساسات موجب شد که هنروادبیات روشنگری بسوی هنر روکوکو تمایل یابد. آثار آموزشی،گزارشی و سفرنامه ای نویسندگانی مانند: سویفت،دفو، و روسو خوانندگان بیشماری یافت و کوشش شد تابرای قوانین عام ادبی و مرزهای ژانرهای گوناگون آن،دانشنامه ای تهیه گردد.
بعضی از مهمترین نمایندگان فکری جنبش روشنگری آنزمان ازکشورخودفرارکرده و به خارج رفتند؛ دیدرو مدتی مهمان کاترین کبیر ملکه روسیه شد، و ولتیر چندسالی نزد پادشاه پروس درآلمان بود. همدمی بااینگون روشنگران باعث شد که شاه مطلقه ای مانند فریدریش اعتراف نماید که حاکم باید نخستین خدمتکار دولت خودباشد. ولتیردررابطه با مسیحیت میگفت که ” خرافات رذیل را درمیان مردم ریشه کن کنید!” دالامبر مینویسد که مسیحیت براثر یک فریب کبیر بوجود آمده،چون بعدازربودن جنازه عیسی شایعه نمودند که او به ملکوت درآسمانها پیوسته است. دیگری میگفت که دین حقیقی،دین عقلگرا است چون عقاید دیگر فقط خرافات هستند. در رابطه با روشنگری، کانت میگفت که شهامت استفاده از عقل خودرا داشته باشید، ” روشنگری یعنی رهایی انسان ازوضع خودخواسته حقارت و تصمیم وجسارت برای بکارگیری فهم خود بدون کمک دیگران ” (ترجمه نقل قول از سیما راد در فرهنگ اصطلاحات ادبی). آنان میخواستند که کوششهای فردی سعادت آمیز پایه وحدت میان خلقها نیز گردد.
۲۵۔ غم های خارجی بودن
باما قدری صبورباشید.می بخشید که ماهنوزاینجاهستیم.می بخشید که مادراینجاکارمی کنیم. می بخشید که زن هایمان بچه می زایند.می بخشید که بچه هایمان به مدرسه می روند.می بخشید که ما سقفی بالای سرمان داریم.می بخشید که آب جاری وبرق درخانه داریم. لطفا قدری بلندنظر باشید و خود را به کوچه علی چپ بزنید چون ماقبل از بیداری قصد رفتن نداریم.
همسایه ام حسن ترک اهل ترابوزان ده سال است که در اینجاست. اوازساعت پنج صبح برای کار شیفت خانه را ترک میکند.صبح ها نمک برفی و شن درخیابانهای یخ زده می پاشد تا شما لیز نخورید. بعد ازکاراوفوری به خانه می آیدتاتصویرخیابانهایتان همچون صفحه تلویزیون برفکی نشود تا او توهینی برای چشمهای آبی سردتان نباشد.دراتوبوس اوسرپامی ایستدتاشمابنشینید چون کسی حاضرنیست کنار او با لباس سپوری بنشیند.
اواعتصاب نمی کند اعتراض نمی کند راهپیمایی نمی کند بایکوت نمی کند تحریم نمی کندتقاضای حق رای ندارد تقاضای حق تجمع ندارد پاسپورت دو ملیتی نمی خواهد اگرچه شما اینهمه قانون پاراگراف بند ماده در مجلس تان در باره او به تصویب رسانده اید.
شمادرخانه به بچه هایتان یاد می دهید : من کار میکنم تو زحمت می کشی او حقوق میگیرد تا درکشورش خانه هتل و اتوبوس بخرد.
ما حقی نداریم ولی وظایفی داریم. صاحب دو زبان شده ایم گرچه تنها وطن مان را هم از دست داده ایم.زبان را نیز از دست داده ایم چون در دره سکوت پرت افتاده ایم. دوزبان داریم یکی را درخانه حرف میزنیم با دیگری در بیرون ازما سوء استفاده میکنند. فاصله مان تنها کیلومترها راه نیست بلکه زبان فرهنگ دین آیین آداب و رسوم. در اینجا
همچون زبانهای ساکنین برج شهر بابل هیچکس زبان دیگری را نمی فهمد چون خدایتان ازارتباط ماباهم وحشت دارد. هرزمان دهان را برای گفتن جمله ای باز میکنم ترسم از آنست که یکی از شماها بگوید : جماعتی بی سواد با رفتاری روستایی که از حرص حلیم توی دیگ افتاده اند.
درفرهنگ ما خارجی یعنی غریب بیکس با نوستالژی شوق دیدار جایی یا کسی.درزبان شما خارجی یعنی وحشی بربر مزاحم انگل و تنبل.
هربارکه نامه ای به خانه مینویسم ترسم از آنست که مادرم متوجه شود که زبانم رافراموش کرده ام.
سلام درود بدرود آقای پستچی . من دو هفته در بیمارستان بستری بودم کسی از من ملاقات نکرد یک روز اینجا را ترک خواهم کرد یا بقول شما گورم را گم خواهم نمود هیچکدام از شما سراغی از من نخواهد گرفت هیچکس نبود مرا احساس نخواهد کرد.
اکنون کاغذی سفید و بی گناه روی میز تحریر دو کتاب لغت فارسی به خارجی و خارجی به فارسی در کنارم دو دانشنامه یا دایرت المعارف در پیش ام خودنویس خودکار قلم نیزه واژه نگار زرنگار پارسا و دیگر برنامه های پارسی نویسی. منظورم نوشتن نامه ای بلند است. با این وجود اینها نمی توانند مشکل زبان خارجی ام را بیان کنند چون برای هر کلمه ای و جمله ای باید دنبال آن در کتاب لغت یا کتاب گرامر بگردم . یقین دارم که تو آنها را نیزنخواهی فهمید. فکر کنم سرم را زیادی از پنجره بیرون کرده ام. بدرود آقای پستچی !
۲۶۔ شاعره – میان مرگ و آواره گی !
روزا آوسلندر Rose Auslaender (1901 – ۱۹۸۸)
روزا آوسلندر ، ازمشهورترین زنان شاعر آلمانی زبان ، یهودی تبار، قرن بیستم اروپا است. شعر او حاوی حقایق و احساسات دو فاجعه دردآور است : یکی اینکه ، ولایت دوران کودکی او یعنی شهر “بوکووینا “ براثر نتایج دو جنگ جهانی دائم تحت اشغال ارتش یکی از کشورهای : آلمان ، اتریش ، رومانی و مجارستان قرار گرفت . دوم اینکه او بدلیل یهودی بودن، چهارسال همراه مادرش در اردوگاه اسیران آلمان هیتلری درانتظار مرگ بسر برد تااینکه سرانجام ارتش سرخ شوروی درسال ۱۹۴۴ آنهارا آزاد نمود ، گرچه گویا نیمی از جمعیت یهودی شهر صد هزارنفری بوکووینا ازطریق نازیها بقتل رسیدند. اودرآن اردوگاه نیز با شاعر دیگر آلمانی زبان و یهودی تبار، یعنی پاول سلان شخصن آشنا گردید.
روزا آوسلندر پیرامون آن روزهای سخت و ناگوار مینویسد : “مابه اعدام محکوم شده گان، بطور غیرقابل بیانی،نیاز به همدردی داشتیم .ودرحالیکه هرلحظه منتظر مرگ بودیم،بعضی درجهان خیالی واژهها میزیستند ؛ یعنی درخانه ای روئایی درشرایط بی خانمانی. نوشتن،زندگی مان بود و شعر، مقاومت مان.درآنجا فقط واژه “مادر“ هنوزنیرو و قدرت جادویی داشت ؛ یعنی نقش مرکزی مقاومت درمقابل فشار و تهدید جسمی و روانی . و زبان ، جانشین گم شدهها و از دست رفته گان مان شده بود . و چون آن بلاهایی که بسرمان آمد، قافیه نداشتند و بی نظم بودند، ماهم به شعر نو پناه بردیم. ما نجات یافتگان آن قتل عام ، باکمک واژهها ، زندگی ساختیم ، چون قلم زنی، زندگی بود ، یعنی مقاومت دربرابر مرگ .و زبان مادری ، محلی برای سکونت ، سکوت و استراحت – و زبان شاعرانه ،ناقل زیبایی مناظر طبیعی وطن، و فرهنگ و سنت جامعه مان ، گرچه درجهان مکانیکی، واژههای صفتی ، بی معنا شده بودند . ایمان به انسانیت ،و نیروی نجات بخش ادبیات را ،کوشیدیم تادرنزدخود حفظ نماییم “.
امروزه گفته میشود که در شعر او ، فاجعه های قرن بیستم و نابودی زیبایی مناظر طبیعی اروپای شرقی،بدلیل جنگ، بچشم میخورند.مرگ، تنهایی، وطن، نوستالژی دوران کودکی، وحشت های زندگی گذشته، بیگانگی درمهاجرت و آواره گی ، ازدیگرموضوعات شعراوهستند. اشعاراوباتنوع موضوعی و سبک و فرم رادیکال و شرح جهان باکمک تصاویر، و زیبایی آرکائیک، یکی ازبهترین شعرهای زنان اروپا هستند. شعرش،بخشی ازشعرمدرن اروپانیز است. اودرنیمه دوم قرن بیستم باکمک پاول سلان،بافرهنگ آوانگارد وشعرمدرن آلمان آشنا شد. گرچه او چهل سال تحت تعثیر فرم شعر سنتی بود .ودرپایان، او بدون توجه به مدهای ادبی، به سبک خودادامه داد و شعرهایی: روشن،کوتاه، و فشرده سرود . هیلده دوبین ،او را یکی از آخرین زنان شاعر یهودی آلمانی زبان اروپا نامید. روزا آوسلندر دهها سال وادار به مهاجرت و تبعید گردید و بدین سبب چندین سال، اشعارش را به انگلیسی نوشت، چون بقول خودش، درزبان آلمانی لال شده بود و سرانجام درسال ۱۹۵۷ بعداز دیدار مجدد با پاول سلان درپاریس، دوباره آغاز به سرودن شعر نو نمود .اشعار نیمه دوم قرن بیست اوشامل: تجربیات روزانه، افکارواحساسات،تجربه های تعقیب و فرار، عشق، دوستی،مناظر طبیعی، نابودی قومی درشهرها، و موضوع زبان ، هستند.ازنظرادبی اوزیر تعثیر : هلدرین، تراکل، هاینه، ریلکه ، کافکا ، شعرمدرن آلمانی، و رمانتیک غربی، قرارگرفت . وازنظر فلسفی: فروید، افلاتون و اسپینوزا اورا تحت تعثیر قراردادند . پاره ای از اشعارش بدلیل فلسفه “طبیعت خدایی“ اسپینوزا، حاوی “عرفان طبیعت گرایی “هستند. آ . مارگول او را “سافوی“ طبیعت زیبای اروپا نامید . مجموعه اشعار اورا حدود ۲۵۰۰۰ رقم، حدس میزنند.
روزا آوسلندر درسال ۱۹۰۱ در شهرآلمانی زبان بوکووینا، واقع در روسیه امروزی بدنیا آمد ودرسال ۱۹۸۸ درشهر دوسلدورف درآلمان درگذشت . نام اصلی او پیش از ازدواج ، روزالی بئاتریس شرتسر بود . وی دردانشگاه فلسفه و ادبیات خوانده بود . پاول سلان شهر محل تولد خود یعنی بوکووینا را شهری نامید که درآغاز قرن بیستم درآن کتابها و انسانها باهم زندگی میکردند. روزا آوسلندر دردوران اسارت دراردوگاههای کاراجباری فاشیسم، نوشته بود که زندگی نباید فقط مکان فرار باشد. او درباره ناگواری سالهای اسارت میگفت که حتا پرندههای مهاجر هم دیگر بسوی جنوب پرواز نمی کردند ، چون بو، رنگ، مزه ، نور و همه چیز دیگر تغییر کرده بود.
ازجمله آثار او : تابستان کور ، رنگین کمان ، مجموعه شعر نیویورک، اشعار شهر مانهاتان ، انگیزههای اسارتگاهی ، بدون ویزا ، همه چیز انگیزه شعر شده ، نفس ام نیش میزند، و شهر ونیز غرق شدنی نیست، هستند. مجموعه شعر (تابستان کور) باکمک تصاویر سوررئالیستی، تهدید، تعقیب، بن بست ، و قتل مخالفین، از طریق نیروهای اس اس را نشان میدهد .کتاب مانهاتان ، نوعی اتوبیوگرافی نویسنده است و واژهها اغلب حاوی “انتظارمسیحایی“ میباشند. کتاب مجموعه شعر نیویورک ، اشاره ای به اکسپرسیونیست شدن جهان شهرهای بزرگ مینماید.
۲۷۔ ارسال مجدد یک مقاله ادبی.
به مناسبت سالگرد اینگهبورگ باخمن . Bachmann.Ingeborg (1926-1973)
به قول ریش سفیدان ولایت مان؛ پدر این سرمایه داری بسوزد که حتا کتاب و سایر کالاهای فرهنگی را نیز سودجویانه نموده است، چون در این مملکت پناهگاه، که چاپ کتاب نیز برای خود، صنعتی مستقل شده، اغلب کتابهای عکس دار چنان گران هستند که خواننده بی پول میتواندفقط آنهارادرکتابخانه ها ورق بزند.چندی پیش دربخش ادبیات ،کتاب عکس داری درباره خانم اینگبرگ باخمن،شاعره مدرن آلمانی زبان اهل اتریش،جلب نظرم کرد.دریکی ازعکسها تصویر اورا روی جلد مجله مشهور و پرتیراژ اشپیگل سال ۱۹۵۴ چاپ کرده بودند.درعکس دیگری، اوحین شرکت درجلسه شعرخوانی گروه ادبی مشهور به گروه ۴۷ درآلمان ،کنار پاول سلان نشسته وسرگرم بحث است. ودرعکس سوم درپشت صندلی اش، ماکس فریش و هاینریش بل، با افتخار “فدایت گردیم“ ایستاده اندوبه همدیگر لبخند میزنند. درجای دیگری درباره مرگ مشکوکش آمده که اودرسال ۱۹۷۳،درسن ۴۷سالگی،درشهر رم در آتش سوزی خانه اش درگذشته است،گرچه مرگش آنزمان مشکوک بود،پلیس اعلان نمود که او احتمالا درحین سیگارکشیدن بخواب رفته وآتش سیگارش موجب حریق خانه شده است.توضیح اینکه او ازقرص های مسکن و مشروب نیز علیه افسرده گی اش استفاده می نمود. در دانشنامه های چپ درباره وی آمده که او از موضع هومانیسم بورژوایی ،به خلق آثاری اجتمایی پرداخت.
ویا اینکه گرچه آدرنو زمانیکه ازتعقیب فاشیسم به خارج فرار کرده و گفته بود که :بعداز اینهمه جنایتهای فاشیسم، شاعری نوعی بربریت است، باخمن و خانم ایلزه آشینگر، ازجمله زنانی بودند که بعداز پایان جنگ جهانی دوم به سرودن شعر، روی آوردند.یادآوری اینکه او قبل از شاعری ،دکترای فلسفه و روانشناسی گرفته بود.درجای دیگری باخمن گفته بود که عشق، آخرین تکیه کاه انسان ،و ادبیات هوایی است برای تنفس کردن.منتقدین درآثارش نوعی یاس و ناامیدی و شکست درعشق، می بینند، چون او ۵سال با ماکس فریش، نمایشنامه نویس سوئیسی همخانه بود وبعد از جدایی،سالها دچار افسرده گی شد.شاید به این دلیل بعضی ازاشعارش، شرح شکست در روابط عشقی و دوستی هستند. باخمن پیرامون دوستی اش با پاول سلان هم کتابی باعنوان “ صحبیت های ادبی-عاشقانه“ منتشر نمود.اوازموضعی فمینستی مینویسد که اغلب زنان وقتی در رابطه با مردان و مسایل اجتمایی به بن بست میرسند، شروع به نابودی تدریجی خود مینمایند.
اشعار او شرح جهانی سرد و سخت هستند. درنظر او نه تنها انسان بلکه کره زمین نیز درخطر است.اودرکتاب “کابوس بعد از تولد“، ازپوچی و بی معنی بودن جهان حرف میزند و بدلیل دو جنگ جهانی و وجود فاشیسم و ناسیونالیسم شوینیستی، اوازتهدید فرد از طریق گذشته و حال سخن میگوید. دراشعارش نه تنها ازخودبیگانگی فرد با جهان، بلکه تصاویری از طبیعت مجروح و آسیب دیده، به نمایش در می آیند. او کوشید با کمک زبان رمز و استعاره، اسطوره و افسانه،ترس و قصه، تصاویری شاعرانه به روی کاغذ بیاورد.درآثارش خواننده شاهد روبرتافتن او ازجهان خارج وبازگشت به عالم درون است. در دهه ۵۰ قرن گذشته که درباره اثرات منفی دستکاری های تبلیغاتی-تجارتی، روان انسان ،هنوز تحقیق نشده بود، او ازجهان مصنوعی جامعه مصرف و انسان سخن گفت که گرفتار: ظاهر و با نورهای مصنوعی نئون است .عنوان یکی از نمایشنامه های رادیویی او “تجارت با رؤیاهای انسان “ بود. مونولوگهای انسان ناامید، شورش و اعتراف انسان در یک جهان پوچ و بی ارزش هستند که برپایه تجربیات جنگ جهانی دوم نوشته شده اند. مجموعه داستان “ دستکاری و تمرین مجازی و مصنوعی“ او، پیرامون مسایل زنان است. رمان اتوبیو گرافیک “مالینا“ی او، که مورد علاقه جنبش فمینستی قرار گرفت، از طرف منتقدین ادبی، مهر “عریان و برهنگی روحی“ خورد. اشعار تیره و غمگین اش اغلب دارای آهنگ و قدرت تصویرسازی هستند.
خانم باخمن، شاعره ای است میان دو فیلسوف؛ ازنظر فلسفه زبانی، او زیر تعثیر ویتگنشتاین و از نظر جهانبینی، زیر نفوذ هایدگر، پایاننامه دکترای خودرا “ فلسفه انتقادی اگزیستنسیالیستی هایدگر “ نام گذاشت.باخمن مینویسد که شاعر باید با کمک واژهها و زبان، پا را از دیوار و مرزها، فراتر بگذارد. اودرکتار ایلزه آشینگر، ازمعروف ترین زنان شاعر آلمانی زبان قرن بیستم بود.درآغاز، شرکت در اولین جلسه شعرخوانی“ گروه ادی۴۷“ درسال ۱۹۵۲ موجب جلب نظر شنوندگان شعرش شد.چون اشعارش اغلب بدلیل آهنگ و زیبایی مورد تحسین قرار گرفته ویا گاهی باعث سوء تفاهم هایی شدند، باخمن تصمیم گرفت که بعد از ۱۰ سال شاعری، از سرودن شعر دست بکشد. او می پرسد چرا خواننده اشعارش، دچار ترس “در خطر بودن انسان و طبیعت “نمیشوند . وی با قلم خلاق خود غیر از شعر و داستان و رمان، به نوشتن مقاله، نمایشنامه، گزارش، نقد و غیره نیز پرداخت. او مدتی با نام مستعار “ روت کلر “، مسئول برنامه های رادیویی شهر برمن در آلمان بود. ازجمله آثارش در این دوره، کتاب “در رعد و برق گلهای رز “ می باشد.
اینگبرگ باخمن ، شاعره نوگرای آلمانی زبان، درسال ۱۹۲۶ دراتریش بدنیا آمد و درسال ۱۹۷۳ در شهر رم درگذشت.پدر وی معلم بود.او در رابطه با سفر خود به کشورهای مصر و سودان، کتاب “انواع مرگ“ را منتشر نمود.
ازجمله آثار او : جوانی در یک شهر اتریش ، حرص و طمع ، آغاز و پایان ، محلی برای حوادث ، و مجموعه داستان “ سی امین سال“ هستند. ازجمله نمایشنامه های رادیویی او : خدای خوب مانهاتان ، و جیرجیرک ها ، می باشند. دو مجموعه شعر او، یعنی : زمان تعیین شده ، و پرستش خرص بزرگ، موجب مشهوریت وی گردیدند.
۲۸۔ بالزاک ، ساعدی فرانسه ؟
با قدری خیالپردازی نوستالژیک ، آلبوم عکس و تصویر بالزاک، بیننده را بیاد ساعدی ، نمایشنامه نویس مبارز ایرانی می اندازد. ویکتور هوگو در سال ۱۸۵۰ در حین خاکسپاری بالزاک در پاریس،ضمن یک سخنرانی تحسین آمیز در باره او میگوید : دوستان گرامی!،ما چندلحظه پیش، نویسنده و نابغه ای را به درون قبر سرازیر نمودیم که او قبل از آن در بالای سرمان،درمیان ستارگان میهن،درپشت ابرها و همراه آنها،به حرکت درآمده بود.
بالزاک بین سالهای ۱۷۹۹و۱۸۵۰زندگی نمود،پدرش کارمند دولت وقت در فرانسه بود. او غیر از مقالات سیاسی-اجتمایی و نقد ادبی، حدود صد رمان و نوول و چند نمایشنامه نوشت. به نقل از دوستان،او روزانه بیش از پنجاه لیوان قهوه ترکی می نوشید تا همچون کارگر زحمتکش ادبی، در کارگاه کمدی انسانی،به خلاقیت و سروصدای گوشخراش بپردازد. بالزاک خود میگوید : من عجیب ترین آدمی هستم که تاکنون ملاقات کرده ام.
بالزاک قبل از موفقیت در نویسندگی، ناشر و چاپخانه دار بود، ولی به علت بحرانهای غیرقابل پیش بینی درآغاز سرمایه داری اروپا، ورشکسته شده بود. بدهکاریهای غول آسای این تجربه تلخ شغلی تا آخر عمر گریبانگیر اوشدند.اوبه نظر صاحبنظران ادبی،پایه گذار واقعگرایی انتقادی در رمان است.اهمیت بالزاک برای ادبیات مردمی و جهانی تا آن حد است که مشاهیر و صاحب نظرانی چون : انگلس-لوکاچ-آدرنو-گورکی-برشت-پروست-هسه-وایلد-هوگو-تولستوی- زولا-فلوبر-بودلر و دیگران در باره اش مقاله و کتاب نوشتند.
استاندال مینویسد،آثار بالزاک به این دلیل محبوب هستند چون آنها نشانه عشق به بشریت میباشند. مسایل و مشکلات سالهای حدود ۱۸۳۰وآغاز سرمایه داری درفرانسه،موضوعات کنونی اکثر کشورهای عصرمانیزمیباشند. گویی نوشته های صدوهفتاد سال پیش بالزاک ، گزارشهای فعلی دوران جهانی شدن سرمایه، درعصر ما نیز هستند.
انگلس مینویسد:آثارادبی رئالیستی بالزاک در مورد تاریخ اجتمایی فرانسه میباشند . اهمیت آنها برای تحقیقات علمی اجتمایی ما مهمترازمنابع اقتصادی،تاریخی و آماری دیگران بودند. لوکاچ میگوید او در آثارش نشان میدهد که چگونه نظام سرمایه داری حتا به تحقیر و فاحشگی ادبیات و فرهنگ میپردازد، سیستمی که از فکر و احساسات شاعر، گرفته تا کاغذ سهمیه بندی شده،همه را به کالای سودجویانه تبدیل نموده. در این جنگل انبوه و وحشی، فرد در مقابل فرد-و گروه در برابر گروه ، بی رحمانه با هم می جنگند یا به رقابت مرگ و نیستی می پردازند. بالزاک بابررسی سرنوشت فرد در دوره ای معین، وضعیت گروه،قشر یا طبقه اوراهم درجامعه به نقد می کشاند. به این دلیل روش اورا واقعگرایی می نامند. آثار او بعد از شکسپیر،مهمترین گنجینه فرهنگ و سند اجتمایی درباره طبیعت انسان ، این جاندار دوپا، هستند. بودلر میگوید: در تمام آثار او گرمی و آتش زندگی شعله ور است. در او شوق و شور هنرمندانه و استعداد و توانایی های علمی همدست هستند. نام او همیشه در جمع دوستان و آشنایان ماحاضربود،گرچه اسمش جزو لیست دعوت شدگان نبود. لوکاچ،انگلس و هوگو رئالیسم او را نه تنها تحسین نمودند،بلکه اورایک انقلابی ناخواسته نام گذاشتند.
منتقدین، آثاربالزاک را بدین دلیل رئالیستی میدانند،چون اوشکست و سقوط طبقه حاکم و روی کارآمدن طبقه جدید را پیش بینی میکند، گرچه او شخصا خود هوادار دولتمردان وقت بود. در زمان او با رشد بورژوازی و مطرح شدن شعار جمهوری خواهی و عدالت طلبی، طبقه اشراف و دربار سلطنتی وادار به تحویل قدرت گردیدند.
بالزاک به علت تجربیات شخصی خود ، منتقد-روزنامه نگار-نویسنده-ناشر-کتابفروش-وهنرمند راازجمله استثمارشدگان و قربانیان نظام سرمایه داری میداند. او در یکی از مقاله هایش می نویسد: ما خود نیز دکاندار سخن شده ایم.
گورکی میگوید : من از طریق رمانهای ترجمه شده، دوستدار اوگردیدم،اوازاین راه ،معلم و رفیق من شد. تولستوی به گورکی توصیه میکرد، برای اینکه نویسنده توانایی گردد،بایدآثاربالزاک را دقیقا بخواند.
مجموعه آثار بالزاک درکمدی انسانی است.از جمله دیگر کتابهای او: آرزوهای بربادرفته-خادمین شاه- فراز و فرود معشوقه های درباریان- جنبش دهقانی مشروطه خواه- و پدر گوریت میباشند.
غالب آثار او شکوه و زاری در باره سقوط و به خطرافتادن طبقه اشراف هستند، گرچه او خود شخصا جانبدار قانون جاری و قشر حاکم زمان خود بود. شاید بدین دلیل انگلس گفته بود، رمانهای رئالیست بالزاک سلطنت طلب را به آثارناتورالیست زولای جمهوریخواه ترجیح میدهد.
۲۹۔ ادبیات ،بعد از بازگشت تان
( تشویق ادبیات ، تعقیب ادیبان )
اشعار بیمار نشانه جامعه بیمار است.گرچه ادبیات به کسی بدهکار نیست ؛ نه قاضی است و نه وکیل مدافع. با امید به شعار ؛قبل از مرگ ، نمیر !. بعد از باز گشت تان ، نسیم تازه ای در ادبیات خواهد وزید.وما سراغ اوتوپی انقلاب فرهنگی خواهیم رفت. برایتان مراسم استقبالی برقرار خواهیم کرد، مانند جشن بازگشت بزرگ علوی از آلمان،گورکی از ایتالیا و سولژینیسین از آمریکا. خانه آتش گرفته را دیگر نمیشود با آب خاموش کرد بلکه باید با اشک شما بازگشت گان. عده ا ی خود را فروختند، عده ای سازش کردند و عده ای هم خودکشی نمودند.آنهایی راکه انگشت بالا گرفتند، فراموش نخواهیم کرد،وآثارشان را بخشی از کتابهای درسی خواهیم نمود، نام های مستعارشان را به رسمیت خواهیم شناخت. برج عاج دیگران از عاج فیل نیست بلکه از استخوان خرد شده اهل ادب آسیب دیده است. زندانیان آزاد خواهند شد، از قربانیان برنامه خراب نمودن مشاهیر،یعنی برنامه هویت، اعاده حیثیت خواهد شد. جنگ داخلی ادبیات به پایان خواهد رسید ،واعلان آتش بس خواهیم کرد.اردوگاههای استراحت و تفریحی نویسندگی براه خواهیم انداخت. برای زنان کانون نویسندگان تشکیل خواهیم داد. اتهامات فراماسیونی ادبی را افشاء خواهیم نمود.برای حمایت از ادب و فرهنگ یارانه تعیین خواهیم کرد.کتابهای ممنوعه اجازه نشر خواهند گرفت. انحصار چاپ و نشر را بی اعتبار اعلان خواهیم نمود. بوروکراتهای ادبی را به اردوگاههای پناهندگان در غرب خواهیم فرستاد. سازمانهای ادبی-فرهنگی وابسته دولتی، منحل خواهند شد.کتابهایی که با سرمایه شخصی و تیراژ پایین ، مانند آثار فوتوریستی ،درخارج و داخل منتشر شدند، جبران هزینه وغرامت خواهند شد. ادبیات آوانگارد جوانان را ناشی از ایدز فرهنگی غرب معرفی نخواهیم کرد.ادبیاتی که باعث دندان درد شود، مورد انتقاد قرار خواهد گرفت. کارتل و کنسرنهای کوکاکولا، مک دونالد و مارلبرو، هم حتا میتوانند جایزه ادبی اهدا کنند، چنانچه آنهاموجب تشویق اهل ذوقی شوند. ادبیات زنان بیش از این تشویق خواهند شد جون به قول صاحبنظران، آنها دارای زبان، سبک، وموضوع خاص خود هستند. ساختن دشمنان ساختگی فرهنگی مانند زنان، جوانان ، وخارجیها، را فریبی برای انحراف اذهان عمومی میدانیم.
ادبیات ایرانی و فارسی را با هم آشتی خواهیم داد. با آغوش باز به پیشباز فرهنگ جهانی و خارجی خواهیم رفت.چنانچه لازم شود از کیسه خلیفه خواهیم بخشید. اشعار شیکاگو و هارلم تان را ترجمه خواهیم کرد.برای نوشتن رمان (گلهای خشم )جایزه تعیین خواهیم نمود. رمان باید نه تنها جاده صاف کن اندیشه بلکه یخ شکن تابوها باشد.ادبیاتی که با مشتهای گره کرده در جیب ،شعار دهد، اندیشیدن را فراموش خواهد کرد . همچون چنگیز آیتماتوف، اسطورههای ایل و دیار و وطن را وارد داستان و نوول خواهیم کرد. زاری و نوحه های نمایندگان مجلس را تجدید چاپ نخواهیم کرد. چون اکسیژن زیادی و مازاد بر مصرف، ممکن است باعث خفگی شود. باز هم به بحث : فرم و محتوا ، زیبایی شناسی یا اخلاقگرایی خواهیم پرداخت. کانون نویسندگان را نباید وادار کرد که نقش حزب سیاسی یا سازمان انقلابی بازی کند، چون فعالیت اجتمایی نه تنها سرکوب نخواهد شد بلکه تشویق خواهد گردید. با اینهمه نویسنده میتواند نقشهایی مانند معلم اخلاق، منتقد و شاکی، جامعه شناس، مفسر عشق و طلاق، عارف و اقتصاددان بعهده بگیرد. در دیکتاتوری مردم بجای کتاب و فرهنگ دنبال ماشین و لباس مد و عطر بودند.از کتاب در مقابل سایر رسانه ها مانند مطبوعات،فیلم، رادیو، تلویزیون، اینترنت،و ویدئو پشتیبانی خواهد شد. به جستجوی سرزمین خیالی و فرضی خواهیم رفت. نویسنده میتواند درباره تابوها نیز بنویسد، از جمله :ناسیونالیسم، معتادان، مخالفین،هیپی ها، فیمینیست ها.در زمان پست اوتوپی حال ،باید دوباره به فکر ادبیات افتاد. در زندگی فرهنگی ،هر جنبش و حرکتی حتی پاپ و راک نیز امکان فعالیت دارند. ادبیات را دیگر نباید به شاخه های: رسمی، لیبرال، روستایی تقسیم کرد.پرچمداران انترناسیونالیستی ادبیات نباید ادبیات ملی و روستایی خود را فراموش کنند. ما به نقش مهم ادبیات برای بازسازی از جمله نقش روانشناسی، اخلاقی، اجتمایی و اقتصادی آن آگاه هستیم. ادبیات پورنو و سکسی،ادبیات نژادی، ادبیات ضد کمونیستی باید افشا گردند. نویسندگان خارجی، از جمله کافکا، جویس، پاسترناک و سولژینینسین را زیرذره بین نقد خواهیم برد.
رئالیسم میتواند با سمبولیسم رقابت کند. یک متن ادبی میتواند اجتمایی، سیاسی،مذهبی یا استتیک باشد.رئالیسم به دلیل توانایی هنری دوام آورد و رئالیسم سوسیالیستی به خاطر حمایت دولتی. مکاتب ادبی دیگر مانند پسامدرن، آبزرد، وساختارگرا ممکن است بدلیل نیهلیسم ارزشی ،موقتی باشند.ما مهمانی آنها را تحمل خواهیم کرد.ادبیات کلاسیک و رئالیسم به دلیل ایده آل اتحاد، یعنی وحدت اخلاق و زیبایی، دوام آوردند. شهامت نویسنده نباید جای اهمیت هنری او را بگیرد.مردم ،همیشه باشرف و حاکمین نامردمی بودند.مردان نیز میتوانند به موضوعاتی مانند : آشپزخانه، خانواده،خانه داری،و روابط احساساتی در آثارشان بپردازند.
باز هم ؛ تولد در وطن ، مرگ در غربت !
۳٠۔ ویلیام یت
سه زن در زندگی شاعر ملی ! (YEATS , W.B (۱۸۶۵ – ۱۹۳۹
شاعر ملی ؛ استقلال یا خودمختاری ؟. تابوت پوسیده ویلیام یت ، شاعر ملی و مبارز استقلال طلبی ایرلند ، مهمترین شاعر انگلیسی زبان قرن ۲۰ وبرنده جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۲۳، را بعد سالها،سرانجام طی مراسمی باشکوه ؛ دولتی و نظامی، ازفرانسه به محل زادگاهش درایرلند منتقل کردند. او نزدیک بود به سبب ناسیونالیسم و میهن پرستی به فاشیست های اروپا به پیوندد. درمبارزه اجتمایی وخلاقیت ادبی وی گویا سه زن درسه مرحله زندگی اش تعثیر مهمی بجاگذاشتند. درجوانی خانم معود گونه اورابا مبارزات استقلال طلبانه برای رهایی ایرلند از زیر یوغ بریتانیای کبیر! آشنا کرد. در میانسالی خانم ایزابل گریگوری موجب آشنایی او با ادبیات رئالیستی و اجتمایی شد . و در کهنسالی خانم گرجیه هیدلس اورا با عرفان و خودشناسی و عالم هپروت برای زندگی بعداز مرگ آشنا نمود!. آقای ویت پایه گذار تاتر ایرلند درجنبش فرهنگی “رنسانس ایرلند“ بود وسالها درراه استقلال کشورش مبارزه نمود. آثاروی تضاد قوی میان سنت و تجدد اجتمایی زمان و جامعه اش را نشان میدهند. ازجمله دلایل جایزه نوبل ، اعلان شد که او بخشی ازفرهنگ خلق خودرا توانست به شکل هنر دراختیار دیگران بگذارد. یت بعداز دیدار با رابیندار تاگور و آشنایی با فلسفه و ادیان شرقی، به نوعی عرفان روی آورد. درپایان عمر بعداز سناتور شدن او در دولت مرکزی انگلیس ، ناسیونالیست های ایرلند به نشانه اعتراض، خانه و کاشانه اش را به آتش کشیدند.
یت نه تنها یکی از مهمترین شاعران و نمایشنامه نویسان انگلیسی زبان قرن بیستم بود، بلکه او به ادبیات مدرن انگلیس تکانی مهم داد. آثاراو تغییری عظیم روی ادبیات مدرن انگلیس و ایرلند بجا گذاشتند. اوزیر تعثیر مکتب سمبولیسم فرانسوی ، اشعاری بسیار زیبا آفرید. یت پایه گذار شعر “ سمبولیسم جادویی “ درغرب است. او سنت گرایی است که خودرا به طنز “ آخرین شاعر رمانتیک “ اروپا نام نهاد . یت سالها باکوشش عجیبی به گردآوری فرهنگ فولکلوریک ، قصه ها و اسطورههای مردم ایرلند پرداخت و نمایشنامه هایی با تکیه برادبیات قدیمی وفولکلوریک مردمش به روی صحنه فرستاد. او روی هرکدام از نوشته هایش سالها کار میکرد تا آنهارا بصورت ساده و خلقی درآورد . او غیر از تاگور با اسکار وایلد و برنارد شاو، رفت و آمد دوستانه داشت .
یت در دفاع از رمانتیک جامعه روستایی ایرلند به انتقاد از جنبش صنعتی شدن درغرب و به انتقاد از ماده گرایی دوره مدرن پرداخت و آنرا پایان و مرگ “حقیقت ابدی“ دانست . اعتراض یت به تفکر ناتورالیستی ؛ ودرنظر او،ضدهنری ، دمکراسی و شهر نشینی ، با حمله او به موج “کثیف مدرن“ ، همراه بود. اودرجهان مدام دونیروی دوئالیستی رادرحال مبارزه میدید : فرد-جهان ، مرگ-زندگی، جسم-روح ، خیال-واقعیت ، حال- گذشته، و غیره . یت غالبن دارای افکاری متضاد و متناقضی بود . اوبجای ماتریالیسم و رئالیسم ادبی، سالها تمایلات و ایدههای هنری اشراف، نجیب زادگان و برگزیدگان را تبلیغ میکرد .وگاه هشداردهنده، سقوط جهان و دوره آخرزمانی و منتقد زمان و جامعه خود شد. اودرآثارش از زبانی سنبلیک استفاده میکرد : درخت ، پرنده ، برج ، دریا ، خانه و غیره در نوشته هایش معانی استعاره ای دارند. وی به طرح اختلاف بین زندگی فرد و تودهها در آثارش ،و در سال ۱۹۱۰ بدلیل تمایلات عرفانی به انتقاد از درام رئالیستی پرداخت. منتقدین ، تبلیغ ایده آلهای اشرافی و برگزیدگان، درآثاراورابدلیل سنت رمانتیک سمبولیسم وی میدانند، و صاحبنظران در آثار گاه غلوآمیزش مخلوطی از استتیک اشرافی و فردگرایی عرفانی می بینند. اوتوانست جنبه دراماتیک دین مسیح رابااشاره به مبارزه دائم میان خدای مسیحیت و دیو درون انسان غربی، بصورت هنر مطرح نماید.
یت عناصر فرهنگ فولکلوریک لیرلندی را به شکل ترکیبی از خیالپردازی و واقعگرایی مطرح نمود. او بسته به شرلیط زمان گاهی نیز به نوشتن نمایشنامه هایی رئالیستی پرداخت. فعالیت نمایشنامه نویسی یت را باید دررابطه باکوشش آغاز جنبش تاتری ایرلند دانست . معمولا طرف خطاب تاتر تشریفاتی اش ، اقشار برگزیده اشراف و روشنفکران ناسیونالیست هستند. بعدازانتقاد و حمله روشنگران جنبش ملی گرایی استقلال طلبانه ایرلند ، یت از ادبیات رمانتیک و سمبولیستی فاصله گرفت و کوشید همچون شکسپیر به رئالیسم و سنت ادبیات انگلیس برگردد.
ویلیام یت درسال ۱۸۶۵ در دوبلین بدنیا آمد ودرسال ۱۹۳۹ درفرانسه درگذشت. اوازخانواده ای هنرمند برخاسته بود و پدرش یک نقاش نسبتا زبردست بود. یت درتمام عمر یک رمانتیک سیاسی ماند . آثار اولیه اونه تنها زیر تعثیر رمانتیک انگلیس بلکه زیرنفوذ سمبولیسم فرانسه نیز قرار داشتند. بخش مهم انگیزه های آثار یت جستجوی سمبول و تصویرها در ادبیات و فرهنگ فولکلوریک ایرلند هستند. اوخودرا طرفدار روانشناسی یانگ میدانست. یت نویسنده ای است که دائم درحال تغییر و تحول بود و مطابق شرایط زمان به فعالیت فرهنگی میپرداخت. اوتا آخر عمر توانست احساسات خاصی برای نیازهای زنده انسان خوشبین و امیدوار داشته باشد. تضاد و پیچیده گی آثار یت را بدلیل تناقض زندگی شخصی و اجتمایی او میدانند. اوبارها تاکید نمود که راه نجاتی برای حل مشکلات سرمایه داری نمی شناسد.
یت تحت تعثیر عذرا پاوند جانبدار ادبیات و درام غیرخلقی ، و هنر برای برگزیدگان شد. بعدازاینکه یت اعلان نمود که معیارهای استتیک مهمتر از تبلیغات سیاسی هستند ، رفقای ! نماینده جنبش استقلال طلبی ایرلند به بایکوت آثار غیراجتمایی و غیرسیاسی وی پرداختند. پاوند در اوج جنبش هنری مدرن ،نوشت که یت بهترین شاعر انگلیس و بشاشیت و سرزنده گی درآثارش فناناپذیر هستند. یت سالها به ترجمه نظرات هنری ، آثار اتوبیوگرافیک و درام های سوفولکس یونانی پرداخت. . الیوت از تحول پذیری و تغییرات مداوم آثار یت درشرایط گوناگون، سخن گفت . اومطالعه آثار میانسالی یت را برای آموزش نسل جوان لازم دانست و به تحسین یت پرداخت که خلاف غالب انسانهای اهل قلم دیگر، فقط به ثبت خاطرات نوستالژی و جوانی خود نپرداخت . هانز هنه که ، مینویسد که آثار او مانند گوته شامل سه دوره : جوانی ، میانه سالی ، و کهنسالی ، سطوح مختلف زندگی اورا نشان میدهند .
از جمله آثار یت : قوهای وحشی ، برج ، مسئولیت ها ، پیچش پله ها ، رقاص های آقای میم ، قرص ماه ، بیزانس ، موسی داغ ، باد در نی ها ، آب در سایه ، کلاه سبز ، شاخ اکبر ، سرزمین شوق و دیدارها ، راه پیمایی های اوسن ، کنار چشمه شاهین ، روستاهای کلتی ، گل رز رازدار ، زن اشرافی ، درمیان ۷ جنگل ، قصه ها و داستانهای فولکلوریک کشاورزان ایرلندی ، قطعاتی برای تاتر ایرلندی ، مجموعه مقالات تراش سنگ عقیق ، مجموعه مقالاتی پیرامون خوب وبد،و مجموعه آثار ۸ جلدی ، هستند.
۳۱۔ سیمون دوبوار Beauvoir , Simone de (1908-1986)
یک زن کتابخوان خطرناک فراموش شده دیگر !
درحالیکه یکی ازگروه ما،تاریخ تولد دقیق خودرا نمیداند، سیمین دوبوار، نویسنده فرانسوی و محقق مبارز جنبش فیمینیستی، در یکی از اتوبیوگرافی هایش؛ یعنی در “خاطرات یک دختر نجیب زاده“، مینویسد : من درساعت ۴ صبح روز ۹ ژانویه سال ۱۹۰۸ درپاریس بدنیا آمدم… و از آن لحظه که با سارتر برخوردم کردم، دانستم که او هیچگاه دیگر زندگی ام را ترک نخواهد کرد!“. منظور اینکه برای غالب غربیها، ندانستن تاریخ دقیق تولد و یا نگرفتن جشن سالانه تولد، میتواند همچون یک تراژدی کوچک باعث بحران روحی و شخصیتی شود. ولی برای بعضی از گروه ما که تاچندی پیش دررابطه با ایل و طایفه، قبیله و ولایت خود نامیده میشدند، گرفتن جشن تولد، همچون یک شوخی با خود و یا با فرهنگ کشور میزبان است.
سیمین دوبوار نه تنها یکی از آغازگران نظریه پرداز جنبش زنان درغرب بلکه محقق و متفکری جهانی است. تغییرات اجتمایی و فرهنگی دهه ۳۰ و ۴۰ قرن بیست باعث شد که زنان غرب غیر از نقش سنتی خود بعنوان خانه دار وارد دو برج عاج دیگر مردان یعنی جهان کار و جهان ایده نیز بشوند. در مورد جهان هنر و ایده، هدف زنان دیگر زیبانویسی تجربه هایشان نبود، بلکه کوشش آنان برای شناخت هویت جدید زنانه خود با کمک تحول و پیشرفت های اجتمایی بود. دوبوار یکی از نظریه پردازان جنبش فیمینیستی آغاز قرن ۲۰ بود.اوباانتقادوحمله به تابوهای اجتمایی موجب جنجال جامعه مردسالار گردید.دوبوار در کنار آلبرت کامو و سارتر با کمک ادبیات، به صورت عامیانه به موضوعات اصلی فلسفه اگزیستنسیالیستی پرداخت و درغالب ژانرهای ادبی و فلسفی مطرح روز، استعداد نشان داد.او میگفت با کمک اگزیستنسیالیسم و فلسفه وجود آته ایستی، در جهانی بدون خدا، در جستجوی خوشبختی است و میخواست در جهانی کافرانه، با کمک هومانیسم، راهی بیابد. درفلسفه اگزیستنسیالیستی آته ایستی او، انسان تنها، در فضا و اطاقی خالی قرار دارد و باید به هستی خود شکل و هویتی بدهد. اوبجای ادبیات زیبا و هنری مرسوم ، از ادبیات مسئول سخن گفت و زبان شفاهی را مهمتر از زبان کتبی سنتی دانست. با این وجود، بخشی از زنان منتقد وی میگویند که دوبوار خلاف رفتار و موضع گیریهای انتقادی اش نسبت به مردان، خود وابسته به سارتر و قربانی روشنفکری مردان شد. دراین رابطه او نه تنها خود، بلکه آخرین کتابش را نیز به سارتر تقدیم نمود. و فیمینیستهای جوانتر، در نظرات دوبوار: مرد نمایی، اروپا مرکز بینی، راسیونالیسم بی احساس و ارزشهای اگزیستنسیالیستی سارتری را برجسته می بینند.
سالهاست که نام سیمون دوبوار برای بعضی از اهل کتاب، تداعی کننده نام سارتر؛ دوست و نامزد دیرین اش است. اویکی از اعضای محفل روشنفکری و مبارز سارتر بود. دوبوار در مصاحبه ای اشاره میکند که بعضی از غرض ورزان، نویسنده آثارش را سارتر میدانند، گرچه آثار او خوشبینانه تر از کتابهای سارتر هستند، چون احساس خوشبخت بودن در او یک استعداد غریزی و طبیعی بود.او میگفت چنان با سارتر وحدت داشت که اگر یکی از آنها جمله ای را آغاز میکرد، دیگری میتوانست آنرا به پایان برساند. دوبوار در آثارش به مبارزه با : فاشیسم، استعمارگرایی، استالینیسم و سرمایه داری پرداخت. او همچون سارتر به موضوع شکنجه در زندانها و اردوگاههای کاراجباری دیکتاتورانی از نوع فاشیسم و استالینیسم اشاره کرد. دوبوار هدف آثار خود را آگاهی فرهنگی و اصلاحات و تغییرات اجتمایی میدانست.اوبا کمک علم، فلسفه و خیالپردازی به خلق ادبیاتی مسئولانه پرداخت و در زمینه های : رمان، خاطره نویسی، مقاله نویسی فلسفی، سفرنامه و گزارش، به انعکاس زندگی انسان، مخصوصا زنان پرداخت.
دوبوار اگزیستنسیالیسم خود را هومانیسم نامید و نه فردگرایی آنارشیستی. او سنتز مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم را ممکن دانسته و آنرا راه نجاتی برای حل مشکل حقوق زنان نام برد. در نظر او اخلاق اگزیستنسیالیستی باید بر پایه وحدت : آزادی، برابری، اتحاد، و احساس مسئولیت باشد . پیش از او ،گابریل مارتین نخستین بار در رمانی از واژه اگزیستنسیالیسم در رابطه با مقوله آزادی و مسئولیت سخن گفته بود.دوبوار با تکیه بر فلسفه وجود، زندگی را “درانتظارمرگ بودن“ نامید، چون انسان بدون هدف و مسیر، با احساس پوچ و بی معنی بودن هستی، روزها، ماهها و سالها، در انتظار پایان زندگی، در اضطراب بسر میبرد و در نظر او بدلیل این فشارها است که انسان به جستجوی : ارزشها، دین، مذهب، سنت، ایدئولوژی و غیره میپردازد.اومیگفت انسان چون نمی تواند آینده را پیش بینی کند و آنرا تغییر دهد، باید در نادانی و در زمان حال تصمیم بگیرد.
خانم سیمون دوبوار در سال ۱۹۰۸ در خانواده ای مرفه در فرانسه بدنیا آمد و در سال ۱۹۸۶ در آنجا درگذشت. او همچون سارتر سالها در هتل زیست و میگفت هیچ خانه ای مانند اقامت در هتل های لوکس و مرفه به رویاهایش نزدیک نشد. اوسینما و فیلم را مانند ادبیات نوعی از امکان بیان و تماس میدانست و ارزش آنرا چون رسانه ادبیات مهم بشمار می آورد و در اوقات فراغت گاهی به دیدن فیلمی جالب میرفت.
یکی از آثار مشهور سیمون دوبوار کتاب جامع ۱۲۰۰ صفحه ای “جنسی دیگر“ است. اودراین کتاب تاریخی-جامعه شناسانه به شرح وضعیت زنان و وابستگی چند قرنی آنان به حاکمیت و اتوریته مردان می پردازد. دوبوار در این کتاب تحقیقی با کمک علوم: زیست شناسی، روانشناسی، انسانشناسی، اسطوره شناسی، تاریخ و اقتصاد به بررسی شرایط اجتمایی زنان و حقوق پایمال شده آنان میپردازد و میکوشد تا نشان دهد که چرا در جامعه سرمایه داری و طبقاتی، جنس زن ، جنس دست دوم و مظلومی است. او میگفت نه عناصر جسمی و بیولوژیک بلکه عوامل اجتمایی به تعریف زنان میپردازند، به این دلیل زن باید با کمک سلاح آگاهی، علیه جهانی که مردان سازماندهی کرده اند، شورش و مقاومت کند.او چون روسو جهان نابرابر و غیرآزاد را جهانی غیرخردمندانه دانست و می خواست با کمک این “ کتاب مقدس و انجیل فمینیستی“!، مردان را قانع نماید که رعایت و پذیرش حقوق زنان، به نفع شان است. او می نویسد که حقوق زنان بجای ارزشهای طبیعی، مشروط به فرهنگ مردسالار شده و جمله مشهور او این شد که نوشت:“آدم بصورت زن بدنیا نمی آید، بلکه او را تبدیل به زن می کنند“.
سیمون دوبوار همراه سارتر سفرهایی روشنگرانه به: غالب کشورهای اروپایی، چین، کوبا، شوروی، مصر، اسرائیل،آمریکا، شمال آفریقا و برزیل نمود. او دو بار با مائو و یکبار با خروشچف و تیتو و اعضاء گروه ارتش سرخ آلمان یعنی با هسته مقاومت بادرماینهوف در زندان ملاقات کرد. او پیرامون این سفرها دو کتاب : چین، هدفی دوردست – و شب و روز در آمریکا را منتشر نمود.
آثار متنوع و چند جانبه سیمون دوبوار شامل : رمان، خاطره نویسی، مقالات فلسفی، سفرنامه، یادداشتها و گزارشات روزنامه ای و نامه نویسی هستند. آثارش نه تنها منعکس کننده ایدههای فلسفی بلکه نشانی از یک ادبیات اجتمایی و مسئول هستند. از جمله رمان های هایش : او آمد و ماند، خون دیگران، انسان مردنی است، ماندارینی از پاریس، مرگی لطیف، جهان عکسهای زیبا ، زنی داغان و شکسته، هستند.از جمله اتوبیوگرافی های او : خاطرلت یک دختر نجیب زاده، در بهترین سنین، جریان مسائل ، می باشند. مقاله “آیا باید دساد را نابود کرد؟“، مورد توجه اهل نظر قرار گرفت. از جمله گزارش های او : شب و روز در آمریکا، چین، هدفی دوردست، نقل قولهای آلمانی، هستند در آثار تئوریک او یعنی : انسان و خدا، ادبیات زمان حال ، بی وطنی روشنفکر چپ غربی را به بحث میکشاند که در جامعه طبقاتی و بورژوایی، در جستجوی تکیه گاهی اخلاقی-فلسفی است. در کتاب ۴ جلدی اتوبیوگرافی اش او در باره تربیت خود و زندگی روشنفکران فرانسه سخن میگوید. در سه رمان دیگراتوبیوگرافیک اش، او به قطع رابطه خود با پیشداوریهای جامعه بورژوایی و سنتی میپردازد. هدف او در این سه رمان شرح زندگی زنان و تابوزدایی میان آنان است. در سفرنامه ها و خاطرات اش ،خواننده با جنبه هایی از تاریخ سیر اندیشه و فرهنگ زمان او آشنا میشود.
۳۲۔ ادبیات سرگردانی روشنفکران تکنوکرات
سائول بلوف – رمان: مهاجرین ، روشنفکران و اقلیت ها . Saul Bellow ( ۱۹۱۵ – ? )
بلوف ، نویسنده یهودی تبار آمریکایی ودریافت کننده جایزه نوبل سال ۱۹۷۶ به نقل از منقدین چپ ، ازموضعی انسانکرایانه ، ولی بورژوازی به شرح روانشناسانه اقشاری از روشنفکران تکنوکرات طبقه متوسط و محله های یهودی نشین آمریکا پرداخت ، که درجستجوی معنی و هدف زندگی درجهان ازخودبیگانه و مدرن صنعتی شده ، هستند. اشاره ادبی او به تحصیلکردههای تکنوکراتی است که غالبا رشته تحصیلی شان کمکی به حل بحرانهای فردی و اجتمایی شان نمیکند. مورخین ادبیات ،بلوف رایکی از اعضای کاروان و سنت نویسندگان یهودی تباری همچون ، نورمان مایلر ، برنارد مالمود ، فیلیپ روت و اسحاق سینگر میدانند.
بلوف ۱۴ سال بعد از جان اشتاین بک ، او نیز جایزه نوبل راازآن خود نمود . در دوره ای که غالب نویسندگان آمریکا دنبال سبکهای مدرن و پسامدرن بودند، اوراه سنت کلاسیک رمان نویسی راادامه داد. بلوف را میتوان مشهورترین رمان نویس دهه ۵۰ و ۶۰ آمریکا دانست و گرچه آنزمان سبک رمان نویسی جویس همه جا غالب بود، او به ادامه راه استادانی مانند بالزاک و داستایوسکی درادبیات آمریکا پرداخت.
درحالیکه امروزه همه ازپایان و مرگ رمان سخن میگویند ، افرادی مانند بلوف میتوانند بقول خوانندگان ، موفقیت آمیز به راه رمان نویسی ادامه دهند. اویکی ازرهبران ادبی رمان بعداز جنگ جهانی دوم شد و میگفت که رمان وسیله ای است برای هدفی والاتر یعنی کشف حقیقت و شناخت . بعضی آثارآغازین اورا زیرتعثیر کافکا میدانند. اوهمچون مارک تواین غالبا ازتقابل و تصادف فرهنگها دریک جامعه نوشت. مقایسه او امروزه با مارک تواین مهمترین تحسینی است که ازآثار اودر جو ادبی آمریکا میشود. بعدها ادعا گردید که اوازنظر شرح فقر به مارک تواین و ازنظر احترام به آزادیخواهی ،شاگرد ویتمن است گروهی بااشاره به تئودور درایسر ، اورا از رهپیمایان مکاتب رئالیستی و ناتورالیستی عصرجدید میدانند. بلوف به شرح زندگی پیچیده و گاهی روان بیمار و درونی روشنفکر آمریکایی میپردازد که دچار ازخود بیگانگی گردیده .
منقدین چپ غالب آثاراورا واقعگرایانه ، اجتمایی و انتقادی، بحساب می آورند .اودرآثارش بااعتقاد به حیثیت و شرف انسانی ، احترامی خاص برای آسیب دیدگان اجتمایی قائل است. اورامیتوان جامعه شناس ادبی تیزهوش قشر روشنفکر آمریکا دانست. ازجمله دلایل کمیته نوبل برای اعطای جایزه فوق به وی این بود که نوشت ؛ درآُثار بلوف کوشش برای تفاهم انسانها و تجزیه و تحلیل لطیف و ظریف فرهنگ امروزی کشورهای جند ملیتی،گردیده. بلوف میگفت که اگر ماهمزیستی مصالمت آمیز باهنوعان راپذیرفته باشیم ، نیاز به ادبیات و هنر آرامش بخش داریم ، آرامشی درجهان پرهرج و مرج ، آرامشی که گرچه همچون لحظه عبادت است، ولی چشمی به هجوم مرغ توفان دارد. اودررابطه با دریافت نوبل گفت که کودک درونش لذت برد و عالم کهنسال قلبش به شک و پرسش افتاد . بعضی از منتقدین ادبی آنزمان به او گوشزد کردند که همچون سایر روشنفکران آمریکایی دچار بدبینی فرهنگی نشود و مثل خاخام های روحانی یهودی فقط به دادن درس اخلاق خودرا مشغول نماید.
دربحث تجددخواهی ادبی درباره بلوف گفته شد که او نه پسامدرن و نه ضدمدرن بلکه غیرمدرن است. دشمنی او با جنبش ادبی آوانگارد وانتقادش از لیبرالیسم درزندگی ، از موضعی سنت گرایانه موجب این قضاوت پیرامون وی گردید . منتقدین او مدعی هستند که بلوف باپیامی ارتجاعی- سنتی و بدون تمایل به تغییرات اساسی ، خواهان راههای نجات در زندگی شد و او بجای کوشش برای تغییر و تحول اجتمایی ، بافرهنگ غرب و دشمنان زندگی کنار آمد. و غالبا رمانهایش را با میزگردبحث و جلسه ای ،مقایسه میکنند که نویسنده باپیامی انساندوستانه در صف حاکمان جاخوش کرده است. هواداری راستگرایان و شوینیستهای آمریکایی از آثار او موجب فروش بیشتر کتابهایش بعداز پایان جنگ شد.اومخالف جریانات ادبی مدرن زمان خود درآمریکابود . بلوف درسایه درخت تنومندی به آفرینش آثاری جاودانی پرداخت که مورد سلیقه و علاقه هر اهل کتابی نیستند.
آثار او را میتوان انتقادی دانست از زوال فرد درجامعه صنعتی و مدرن شهرهای بزرگ . قهرمانان آثارش چون نمیتوانند با واقعیات تلخ سرمایه داری کنار بیایند ، دچار احساس بی وطنی و بیگانگی در واقعیات زندگی روزمره آمریکایی میشوند. بعضی دیگر از شخصیت های آثارش دچار قضاوت و پیشداوری مذهبی و راسیستی میشوند . بلوف مدعی بود که انساندوستی و سبک زندگی براثر هجوم صنعت و ماشین نابود شده اند. اوبااشاره به مشکلات روزانه و مسائل محیط زیست مدعی است که هومانیسم ،قدیمی شده و فقط درخاطرات بجا مانده . پوچی و بی معنی بودن زندگی انسان غربی یکی از موضوعات رمانهایش بود. قهرمانان کتابهایش غالبا اسیر شرایط غیرانسانی محیط اطراف خودبوده و دچارکمبود رابطه باهمنوعان هستند. اواشاره به بدبینی و یاس انسانی درمقابل هجوم تمدن غربی زمان خود مینماید و میکوشد باسبک خاصی اعتراض اجتمایی راباطنز مطرح کند.اوبه شهرهای بزرگی درآمریکا اشاره مینماید که تنها امید جوانان بیکار آن پیوستن آنها به ارتش برای جنگ است . بلوف وارد جهانی شده بود که زیر تعثیر: هیتلر ، فاجعه هیروشیما ،تئوری های فروید و فرانس فانون به تکان آمده و او همچون یک خاخام یهودی میکوشد تا این جهان ناپایدار را شرح دهد . او سعی نمود تا در آثارش از عناصر رمان روایتی مدرن استفاده نماید.
بلوف غیراز روشنفکران ،به شرح محلات مهاجرین و یهودیان طبقه متوسط آمریکا پرداخت. شرح یهودیان نسل اول و دومی که درآمریکا احساس بی وطنی مینمایند و دچار فقر هستند. شخصیتهای رمانهایش غالبا یهودیان شهرهای بزرگ آمریکا هستند .اوبه شرح یهودیانی میپردازد که آنزمان در محلات فقیرنشین شهر شیکاگو دلال و قاچاقچی دربازارسیاه هستند. اوغیراز اقلیت یهودی درآثارش به شرح موضوعات و سرنوشت انسان در جهان صنعتی شهرهای بزرگ میپردازد . بعضی از منقدین آثار اورا ضد روشنفکری میدانند، خصوصا ضد روشنفکران تخصیلکرده یهودی.
سائول بلوف درسال ۱۹۱۹ درخانواده ای یهودی درکانادا بدنیا آمد و لی در سه سالگی همراه والدینش به آمریکا مهاجرت نمود. پدرش یک بازرگان روس بود . اودر دانشگاه به تحصیل جامعه شناسی ، ادبیات و انسانشناسی پرداخت و سالها استاد جامعه شناسی در دانشگاههای آمریکا بود .
بلوف را میتوان نویسنده ای با استعدادهای همه جانبه نامید که با گنجینه ای عظیم از واژهها ، موضوعات اجتمایی را نیز بسیار جدی میگیرد . اواززبان شیک و آکادمیک روشنفکران و زبان عامیانه و کوچه و بازاری کارگران با عناصری از طنز ، شوق و بشاشیت و سرزبانی یهودیان فقیر آس و پاس آنزمان خیابانهای شیکاگو استفاده میکرد . بلوف از قهرمانان روشنفکری میگوید که باتکیه برفرهنگ و تفکر قوی غربی، جویای راه حلی برای مشکلات زندگی شان هستند . رمانهای او غالبا حاوی عناصر ماجراجویی ، گفتمانی و ایده ای هستند.
آثار او شامل : رمان ، داستان کوتاه ، درام و مقاله هستند. سه رمان مشهور او : ماجراهای مارس ، فرشته رحمت باران ، و اشرافی دوک ،هستند. سایر آثار او : قربانی ، دکان زندگی ، آقای زاملر ، با پا توی آبدانی ، مرد معلق ، میراث و هدیه ، و ماه دسامر استاد ، نام دارند. در غالب آثار او فرد در جستجوی خود است و در رمان اشرافی دوک ،که در سال ۱۹۶۴ نوشته شده یک روشنفکر که استاد فلسفه و تاریخ نیز است بدلایل مشکلات زناشویی نامه های ناتمامی به مشاهیر جهان حتی به خدا مینویسد و در جریان نوشتن اینگونه نامه های فرستاده نشده ، او به رابطه خودبا جهان و جامعه پی میبرد و گرچه دارای چهاچوب فکری علمی و منطقی است ولی درنظام ادری سرمایه داری دچارمشکل وسرگردانی میشود . موضوع تمام آثاراورامیتوان یا “انسان معلق “دانست و یا انسانهای جوانی که تنها آرزوی شغلی شان سرباز شدن است و حتا در یک هستی شهروندی در دمکراسی ، اسیر بند و زنجیر ارتش و نظام اطاعت کورکورانه آن میباشد .
۳۳۔ یادی از کروچه ، ادیب و فیلسوف ایتالیایی .
کروچه ، متفکری ضد فاشیست . Benedetto Croce (1866 – ۱۹۵۲)
” بنه دتو – کروچه ” ، متفکر ایتالیایی ، مورخ ، سیاستمدار ، فیلسوف لیبرال ، و آنتی فاشیسم ، میان سالهای ۱۹۵۲-۱۸۶۶ زندگی نمود . او فرزند یک زمیندار مرفه بود و والدین و خواهرش را در یک زلزله از دست داد و خود شدیدا مجروح شد .
کروچه در سال ۱۹۲۵ در ایتالیا مانیفست ضد فاشیسم را نوشت و منتشر کرد . وی فرهنگ زمان خود را بطور مثبت تحت تاثیر قرار داد و موجب رشد افکار لیبرال و ضد فاشیستی گردید . او در مجله ادبی خود به مبارزه علیه موسولینی پرداخت و میگفت که انتقاد یعنی ابتدا انتقاد از خود .
کروچه به دلیل مشهوریت و استقلال مالی توانست از تعقیب فاشیسم جان سالم بدر برد . او در مجله ” نقد ” از سال ۱۹۰۲ به معرفی فلسفه نو ، تاریخ ، و ادبیات معاصر پرداخت و میان سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۷ رهبر حزب لیبرال ایتالیا و میان سالهاس ۱۹۵۲- ۱۹۴۲ رئیس شورای نویسندگان جهان بود .
کروچه مدعی بود که در جوانی به مطالعه آثار مارکس ، هگل و هربارت پرداخته . فلسفه وی ولی خلاف فلسفه هگل فاقد سیستم است . او مانند هگل میگفت که تاریخ و تاریخ فلسفه ، تحول و تکامل روح و فکر است .در نظر او دیالکتیک ، مبارزه اضداد نیست بلکه سنتز اجزاء گوناگون است . امروزه اشاره میشود که او زیر تاثیر فلسفه ویکو نوع دیگر ایده آلیسم است که از فلسفه هگل گرایی ریشه گرفته .اگرچه او اغلب منکر هگل بود ، در آثارش ولی مقدار زیلدی دیالکتیک مشاهده میشود .
کروچه را غیر از نماینده هگل گرایی نو ، گاهی نماینده کانت گذایی نو نیز میدانند . وی خلاف هگل متافیزیکی نبود . بعد از اینکه کروچه بر مکتب پوزیویتیسم غلبه کرد . نماینده ایده آلیسم شد . در تئوری سیاسی او بجای ناسیونالیسم و ولایت گرایی ، به اندیشه ترقی خواه لیبرال اهمیت میداد .
خصوصیت خاص فلسفه کروچه توجه او به مقوله استتیک است . در نظر وی هر اخلاقی نتیجه ساختارهای اقتصادی-اجتماعی است . او میگفت که آزادی را فقط میتوان از طریق فکری و روحی عملی نمود و سنتز تمام سنتزها ، روح و تفکر است . در نظر کروچه تاریخ یعنی تاریخ آزادی ، و اخلاق یعنی مبارزه مداوم علیه زشتی، و مبارزه ضد فاشیستی یعنی مبارزه علیه قدرتی که به اخلاق زور میگوید . کروچه برای جریان تفکر از ۴ پله یا سکو سخن میگفت . سکوی اول استتیک است ، سکوی دوم منطق است ، سکوی سوم اقتصاد است ، و سکوی چهارم اخلاق است . این چهار پله بخشی از تفکر نظری یا تفکر عملی هستند .
کروچه کتابهای زیادی در باره ادبیات و تاریخ نوشت . او خالق آثار مهمی در باره استتیک ، منطق فلسفه عملی ، و فلسفه تاریخ است . وی اهمیت خاصی به ادبیات میداد . با تکیه بر ایده آلیسم آلمانی ، او در کتاب استتیک به کشف و حدت فرم و بیان در اثر هنری گردید .
از جمله آثار او . مقدمه ای بر نقد و تاریخ ادبیات ، استتیک ، علم بیان عام ها ، اصول زیباشناسی ، شعر و ضد شعر ، گوته ، مکاتبه با ک. فسلر ، موضوعات زنده و مرده فلسفه هگل ، منطق بعنوان علم مفاهیم مطلق ، تاریخ اروپا در قرن ۱۹ ،و تاریخ بعنوان فکر و عمل . ترجمه مجموعه آثار کروچه به آلمانی در سال ۱۹۲۷ آغاز شد . امبرتو اکو مدعی است که کروچه در باره استتیک بیش از چند صفحه نتوانت در باره استتیک ارسطو بنویسد .
منابع چپ در باره کروچه اشاره میکنند که او ایده آلیست ، نماینده هگل گرایی نو ، پایه گذار ایده آلیسم نو ، بعنوان ایدئولوگ بورژوا-لیبرال ایتالیا ، و رهبر حزب لیبرال ، در زمان خود با کمک تئوری و عمل، با فاشیسم مخالفت و مبارزه نمود .
گراماشی در باره کروچه مینویسد در فلسفه عدالتخواه بورژوا-لیبرال ، وی نتوانست یک وحدت ایدئولوژیک میان بالا و پائین در جامعه ویا میان عوام و روشنفکر در وسط برقرار کند . کروچه همچون دیلتی میگفت بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی فرق است ؛ یکی به موضوعات عام و دیگری به مسائل خاص میپردازد . کروچه زیر تاثیر هگل، ویکو را بعنوان عقلگرای قرن ۱۹ معرفی نمود گرچه او در اصل یک اخلاقگرای قرن ۱۷ بود .
۳۴۔ وداع با شاعر کودتاچی !.
زشکی که شاعر شد.
پرخاش به شاعر اکسپرسیونیست .
شاعری، با سواد تئوریک !.
گوتفرید بن Gottfried Benn (1886 – ۱۹۵۶)
آقای گاتفرید بن ، شاعر اکسپرسیونیستی آلمان درنیمه اول قرن بیستم وخالق اصطلاحاتی مانند : “مهاجرت درونی“ و “زیبایی شناسی زشتی“، غیراز شعر،رمان، داستان، و نمایشنامه، خالق آثاری تئوریک مانند: هنر و حاکمیت – دولت جدید و روشنفکران – پیرامون نقش نویسنده در این دوره – مشکلات شعر- مسیرزندگی یک روشنفکر- و شاعران میتوانند جهان را تغییردهند- نیزبود.
گرچه او مدت کوتاهی هوادار فاشیسم شد ولی نازیها شعراکسپرسیونیستی اورانیز “هنر بی ریشه“ نامیدند. اوبقول خود سرانجام به نوع “اشرافی“ تبعید! یعنی مهاجرت درونی خودپناه برد. بن برای اینکه درمقابل بحران مدرنیته زمان خود طاقت بیاورد به شکلی از “فرم هستی“ پناه برد و نوشت :
ماجوردیگری زیستیم، غیرازآنچه بودیم.- ماجوردیگری نوشتیم،غیرازآنچه فکرکردیم.-ماجوردیگری فکر کردیم،غیرازآنچه انتظارداشتیم.- وچیزی که باقی ماند،چیزدیگری شد،- غیرازآنچه که درپیش داشتیم!.
شعرزوال بن رامیان دومکتب اکسپرسیونیسم و نیهلیسم قرارمیدهند.شاید بدین سبب پانزده سال نازیها او را خوک نامیدند- چپها او را شاعر قراضه ی چلفتی – لیبرالها به او فاحشه فکری لقب دادند- تبعیدیان اورا مرتد شمردند- و مذهبیون ، نیهلیستی اش معرفی کردند.- بن تنها شاعری است که تمام عمر به مکتب اکسپرسیونیسم وفادارماند. اودرآثارش خودرا دشمن : ماتریالیسم غربی، پوزیوتیسم علمی، خوشبینی دروغین ترقی صنعتی، کمونیسم روسی، کاپیتالیسم امریکایی، و مسیحیت فرهنگی، معرفی کرد.
بن خواهان ادبیات و هنری مستقل از ارزش گزاری های اخلاقی بود. اکسپرسیونیستهای نیمه اول قرن گذشته، فرهنگ حاکم غرب را بورژوایی خواندند. اویکی از شاعرانی است که بحران زمان خودراهنرمندا نه درقالب مکتب اکسپرسیونیست بیان نمود.هیچکس چون او تصور سنتی ازشعر را آنچنان به لرزه در نیاورد. آثاراو بخشی مهم از ادبیات و هنر قرن گذشته هستند. اهمیت او برای شعر مدرن و آوانگارد آلمان ، امروزه غیرقابل انکاراست. بن خالق ادبیاتی با “تکامل فرم“ بود. درنظر او روایت یعنی قبول مقوله زمان – و داستان سرایی یعنی حضورزمان را به رسمیت شناختن.
زمان او زمان بحران اجتماعی و جنگ و تحول درغرب بود . پدرش یک کشیش آلمانی و مادرش یک معلم سوئیسی بود. اودردانشگاه، پیش از تحصیل پزشکی، الاهیات و فلسفه خواند و مدتی پزشک ارتش در دوجنگ جهانی شد و سپس مطبی برای بیماریهای پوستی و مقاربتی رادربرلین بعدازجنگ بازنمود. وی میگفت درحالیکه انسان دائم بیمار وازنظر جسمی درحال زوال است،چگونه معیارهای اخلاقی اش میتوانند ثابت بمانند. اوتاریخ را میدان نمایش پوچی و خشونت دانست و از زوال غیرقابل پیشگیری فرهنگهای حاکم تاریخ، سخن گفت.
بن درآثارش ازرنج انسان تنها- و قطع روابط انسان مدرن ،حرف میزند و میکوشد تاباوسایلی دیگر ادامه دهنده “ایده آلیسم آلمانی“ باشد . اوبرای فرار ازاحساس بیگانگی درخود، پناه به طبیعت را توصیه میکند، چون بنظر او درآنجا، سازگاری و هماهنگی کامل وجوددارد.
بن از شهرهای جنگ زده ای میگوید که درآنها، موشهای وحشی درلاشه دختران جوان، برای تغذیه کودکانشان لانه کرده – از مرده شوی و نگهبان خانه اموات ،نقل قول می نماید که بافروش دندانهای طلای فاحشه های بقتل رسیده، شبی را در میخانه ای بخوشی میگذراند!.
بن راازنظر بدبینی و ناامیدی وارث شوپنهاور – وازنظر سرمستی هنری و شاعرانه، پیرو نیچه بحساب می آورند. اوتحت تاثیر نیهلیسم :نیچه ، بودلر، و ریلکه، میخواهد علیه نظم اجتماعی درساختار فرمالیستی هنر، یک واقعیت اخلاقی جدیدرا بنیاد نهد، ولی شعرش خلاف بودلر جویای ایده آلهای متعالی نیست بلکه از بیچاره گی انسان و جامعه پوچ و بی معنی حرف میزند و همچون نیچه تعال خواهی واقعی رادر خلاقیت هنری می بیند . او نه تنها شعر جوان بورژوایی را بعد از سال ۱۹۴۸ تحت تعثیر قرارداد بلکه جادوگر زبان نیزنام گرفت . بن هنررا تنها شاهد ایده آل خواهی انسان دانست .امروزه ادعا میشود که رفتار فاشیسم علیه آثار : نیچه ، هاینریش مان ، و استفان گئورک ، موجب شد که بن از ادامه همکاری باحاکمان خودداری کرده و به مهاجرت درونی پناه ببرد. پیرامون شاعر همدوره او یعنی( بشر) گفته میشود که هردو شاعر اکسپرسیونیست در بی نظمی جهان یک هدف می دیدند – ولی اولی به فعالیت سیاسی درکنار طبقه کارگر پرداخت و (بن) هنر را تنها سند نجات شخصی بحساب آورد.
بن باوجود اشتباه سیاسی کوتاه مدت خود، بعدها با قدری جنجال و اعتراض، دو جایزه بوشنر – و صلیب جمهوری فدرال آلمان، راازآن خود نمود.ازدیگر آثار او : گوشت ، مغز، مورگو، دوزندگی موازی، اشعار ایستا، پسران، ۷۰۰ نامه به یک بازرگان ادیب، شعردهه اکسپرسیونیستی، اشعار منتخب، سه مرد پیر، صدایی در پشت پرده، سرمستی های شاعرانه، نثر سنتزی ، و جهان بیان ، هستند.
گاتفرید بن ، شاعر، نویسنده، و نظریه پرداز ادبی، چون پزشک بود، کوشید به تشخیص ادبی بیماریهای انسان نیز بپردازد. او حتا دراشعارش از واژههای :زیست شناسی، پزشکی، انسان شناسی، علمی، خارجی، صنعتی، استفاده میکرد .زبان نشانه ای و سنبلیک او شامل : فلسفه ، اسطوره، و زبان کوچه و بازار است . بن بدون احساس کراهت از : خون، زخم، ورم ، سرطان ، سفلیس، بیمارستان، فقیرخانه ، مرده شویخانه، و ابتذال در شهرهای بزرگ صنعتی حرف میزند.
امروزه پاره ای شعر اکسپرسیونیستی اور “ضدشعر“ می نامند . او مینویسد که فرم هنری فقط میتواند مستقل از زمان وجودداشته باشد -و فقط درهنر، ابدیت به معنی : پیام، وحدت، و آرامش، وجود خواهد داشت و بقیه پدیدهها، اتفاقی و گذرا هستند. بن میکوشد باکمک هنر، بر نیهلیسم زمان خود پیروز شود. اوسعی نمود باتکامل فرم درشعر، به رد ارزشهای بورژوازی، از موضع اکسپرسیونیستی، بپردازد.
۳۵۔ افشاگری از طریق جنجال های ادبی .
از پوچگرایی تا قرتی بازی ادبی .
پرخاش به خلق الله یا نبرد با بورژوازی ؟
بچه ننه هایی که نویسنده شدند .
شورش علیه حماقت های روزمره گی .
یتیمی و بیماری ؛ علت نویسنده گی ؟
یک قرتی ادبی شلوغکار دیگر !
توماس برنارد Thomas Bernhard (۱۹۳۱ – ۱۹۸۹)
خواننده ،عکس توماس برنارد ، نویسنده اتریشی را که می بیند، نزد خود میگوید ،او چه انسان: مهربان،لطیف، زیبا،محترم،مؤدب،بورژوا،نازنازو،آرام، و سوسولی را درپیش خود دارد- ولی با آشنایی بیشتر با بیوگرافی وی، خواهد فهمید که اواحتمالا به سبب یتیم شدن در سالهای کودکی -و ابتلا به بیماری سل، چه آدم: تلخ، ناامید، پرخاشگر، خودخواه،پوچگرا، اغراق گر، جنجالی،تحریک کننده خشم دیگران، تنها، و گوشه گیری است که حتا چاپ و نشر آثارش در اتریش رانیز برای همیشه ممنوع نمود .
ازجمله حوادث ناگوار دوران کودکی برنارد این بود که او هیچگاه پدرخودراندید چون ۹ساله بود که پدرش را درجنگ جهانی دوم ازدست داد .و مادر برنارد، دختر یک نویسنده مشهور اتریشی بود. پدر برنارد، نجار جوانی بود که براثریک رابطه “نامشروع“ با مادر برنارد، صاحب فرزندی شده بود. به این دلیل برنارد و مادرش سالها در اقامتگاه زنان و کودکان بی سرپرست بسر بردند و بعد ازاینکه مادرش نیزدرجوانی فوت نمود، تربیت اورا مادربزرگ و پدربزرگش بعهده گرفتند. اوپیرامون دوران کودکی اش بعدها یک اتوبیو گرافی پنج !جلدی نوشت .توماس برنارد،درسال ۱۹۳۱ در هلند بدنیا آمد ودرسال ۱۹۸۹ در اتریش درگذشت .
او مبگفت، مینویسم تا ثابت نمایم درجهانی زندگی میکنیم که آن ،بدترین نوع ممکن است، چون تنها مرگ جوابگوی پرسشهای ماست.برای برنارد، زبان، نشانه ناتوانی و شکست است.او به تحقیر و خشونت پیرامون محیط و جامعه اطرافش میپردازد. برنارد همیشه ادعا میکرد که با کمک نویسندگی و تمرین آواز، پیروزی مرگ را دهها سال به عقب انداخت. در نظر او، زندگی، گذرگاهی است از میان جهنم ، به این دلیل برای او تنها فرم زندگی ممکن، نویسندگی بود.
آثار اورا گزارشاتی خیالی پیرامون انسانهایی میدانند که به دلیل احساسات بیمارگونه شان، جهان را بشکل جهنمی می بینند.اودرآثارش با تنفر و تمایلات نیهیلیستی. اشاره به انزوال فرهنگی اتریش و موضوعاتی مانند: غم، بیماری، مرگ،سقوط،جنون،شکست،تروریسم ، تمایلات فاشیستی،وشکاکی به امکان شناخت میکند.حمله به کلیسا،سیاست، فرهنگ،جهان بی نظم و پر هرج و مرج،ودروغهای: زندگی،فرهنگ،اجتماع،و سیاست، از دیگر هدفهای او است. او در نوشته هایش به بحث و مبارزه ای مونولوگی وفردگرایانه با جهان و جامعه میپردازد. او میگوید در جهانی زندگی میکنیم که نه تنها محکوم به مرگ است بلکه مرگ و نابودی در همه جا چون یک بیماری واگیر، انسان را تعقیب میکنند ، و تمام“ بازیهای آخر“ انسان به: مرگ،بیماری و پیری ختم میشوند.او نظری منفی نسبت به: جهان، انسان، و جامعه، داشت.
غالب آثاراو شامل مونولوگهای درونی، با جملاتی پیچیده و طویل هستند، و زبانش فشرده و با انرژی است که ناخوشایندی های زندگی رااجبارا ؛ولی موفقیت آمیز توصیف میکند.او با زبانی تصویری به درد و رنج جهان خود میپردازد. در نمایشنامه های تراژدی-کمدی،او به روابط مشکل هنرمندان با جهان و جامعه میپردازد.و در نوشته هایش تعثیراتی از برشت، بکت و تراکل مشاهده میشود.
آثار او شامل: رمان، داستان، نمایشنامه، شعر، اتوبیوگرافی و نقد ادبی هستند؛ از آنجمله : جامعه شکار، قدرت عادت، مشاهیر، داستانها، بتون، یک دوستی، ظاهر فریبکار، سوارکار، سفره آلمانی، سه روز، زندگینامه ورژیل، کارخانه آهکسازی، رفتن، مصلح جهان،جشنی برای بوریس، علت، زیرزمین، نفس، تصمیم. سرما، گوشه گیری، یک کودکی، منکر و دیوانه. انسانهای آسیب دیده. روی زمین ولی درجهنم. زندانی، منتقد فرهنگی. رئیس جمهور، ایمانوئل کانت، پیش از بازنشستگی، کمدی روح آلمانی، میدان قهرمانان، ویرایشگر، سرما، پسرخواهر ویتگنشتین، ارزان خور، استاد پیر، ساده ی پیچیده ، کوشش برای نجات، مضخرف، مصاحبه، حادثه، سه مجموعه شعر، شلوار نو آقای پیمان، می باشند .
ازجمله جوایز دریافتی برنارد: جایزه شهر برهمن، جایزه دولت اتریش، جایزه بوشنر،و جایزه پن اتریش،هستند.
برنارد، پایاننامه دوره هنرپیشگی اش را درباره برشت نوشت.او در رشته : موسیقی، هنرپیشگی، آواز و کارگردانی نیز درس خوانده بود.
۳۶۔ داستان های تلخ جنگ داخلی ایالات نامتحد
آمبروزه – بیرسه Ambrose Bierce ( 1842 – ۱۹۱۴ ) یا
نویسنده ای میان کافکا و همینگوی یا
یادی از نویسنده ی ( فرهنگ نامه شیطان ) یا
سربه نیست شدن یک نویسنده دیگر
رسم ادبی می بود که در اینجا از حسین نوش آذر، نویسنده مهاجر ایرانی تشکر شود که بعد از پایان جنگ سرد، زمانیکه هنوز مسئول بخش ادبی یک سایت اینترنتی بود ، و ما هنوز درسنگر فرهنگ انقلاب سوسیالیستی، موضع گرفته بودیم، بیاد ادبیات آمریکای جهانخوار! انداخت، چون تا آنزمان خودرا غالبا با ادبیات هومانیستی فرانسه ویا رئالیسم روس مشغول کرده و ادبیات آمریکا را سرگرم کننده و محصول فرهنگ امپریالیسم و سرمایه داری به حساب می آوردیم. عجیب تر اینکه پاره ای از محققین دانشگاهی اکنون ادعا میکنند که ادبیات کارگری آمریکا از جمله آثار جک لندن ، اشتاین بک ، دسپاسوس ،و غیره ، مهمتر ، جالب تر و رئالیسی تر از ادبیات تبلیغاتی پرولتاریایی شوروی استالینیستی سابق می باشند. ما قضاوت دراین مورد را به عهده آیندگان و صاحب نظران ادبیات جهانی میگذاریم. ودراینجا سراغ یکی دیگر از نویسندگان، گم شده و سربه نیست گردیده، آمریکا درآغاز قرن بیست میرویم .
به آمبروزه بیرسه ، داستان نویس آمریکایی ، پیش از ماکسیم گورکی ، لقب تلخ چشیده یا نویسنده تلخی ها ، داده بودند. ازنظر بدبینی و یاس وتلخی ، میتوان اورا آموزکار کافکا و از نظر فن درخشان داستان کوتاه نویسی، معلم همینگوی و استفان کرانه دانست. بیرسه درسال ۱۹۱۳ در سن ۷۱ سالگی ، سرخورده از اوضاع اجتمایی آمریکا به مکزیک رفت تادرآنجا شاهد جنگ داخلی شود و پیرامون خشونت، پوچی و بی عدالتی جنگ گزارش دهد. ولی در هرج و مرج جنگ، از آنزمان تاکنون ناپدید شده و اکنون بعد از ۹۰ سال دلیل سربه نیست شدنش ناشناخته مانده .
او شاگرد ادگار آلن پو در داستان نویسی است و تئوری داستان آلن پو را درآثارش بکار گرفت. گرچه بیرسه در داستانهایش تمایلات ملودرامی دارد ، ولی او را نویسنده ای واقعگرا بشمار می آورند. وحشت ، ترس و برادرکشی انسانی در داستانهای اورا زیر تعثیر آثار شکسپیر میدانند. او نویسنده ای بدبین است که جو و فضا و محیط هرج و مرج ناامن زمان جنگ را با دقت نشان میدهد. و مینویسد که با یقین و اطمینان به وقوع مرگ در هر لحظه، زندگی انسان هرنوع معنی داشتن را ازدست داده است. و در وضعیت و شرایط ترس و نا امنی ، روان هرانسانی به دشمن شخصی وی مبدل میشود. بیرسه عمر رمان را کوتاه میدانست چون در نظر او رمان فقط یک نسخه برداری از واقعیات زودگذر است. زمانیکه ناشر آثارش اورا وادار نمود تا عنوان کتاب ( فرهنگ نامه شیطان ) راتغییر دهد، بیرسه دست به اعتراض زد و در نامه ای به دوستی خبر داد که در شرق آمریکا گویا شیطان یک شخصیت مقدس شده
. یکی از موضوعات مورد بحث داستانهای کوتاه بیرسه ، موضوع مرگ در زندگی انسان است. مورخین ادبیات ، مکتب آبزورد و پوچگرای آمریکایی را ادامه نظرات بیرسه میدانند و در فرانسه ، سوررئالیست ها به استقبال (طنز سیاه ) اثار او رفتند. موضوع دیگر آثار بیرسه اشاره به غیرممکن بودن عملی کردن یک اوتوپی و امیدهای فریب دهنده در آن رابطه است. بیرسه با خونسردی و فاصله گیری ژورنالیستی به شرح خشونت و زیانهای ناشی از جنگ میپردازد. او هیچگاه موضوعی صلحخواهانه و صلحجویانه نگرفت و جنگ را نتیجه اعمال انسانهای احمق ، نادان ، خودخواه و فاسدی می بیند که به آزار همنوعان خود میپردازند. بیرسه غالب بیچاره گی های بشر را نتیجه تقدیر و سرنوشت ازپیش تعیین شده او نیز میدانست.
اودر دهه بیست قرن گذشته درغرب مشهور شد . گرچه موضوع آثارش محدود و غیر از چند کتاب داستان و مقاله، آثار زیادی از او بجا نمانده ، ولی به بیرسه لقب ( کلاسیک مدرن ) داده اند و در نیمه قرن، در قدردانی از او کتابی با عنوان ( رنسانس بیرسه ) منتشر گردید. ازجمله رقیبان سبک داستان نویسی او ، از جک لندن نیز نام برده میشود. بیرسه همچون نیچه یک نویسنده ناسازگار و نامناسب زمان خود بود. طرح بدبینی و یاس ، تمسخر رویا و خیالبافی، به طنز کشیدن قهرمانهای ملی درجنگ، موجب شدند که او خوانندگان زیادی میان مردم عادی نیابد. استفان هرملینگ ، منتقد چپ ، دقت و شرح دقیق جزئیات در داستانهای بیرسه را با توانایی های کلاسیت ، نمایشنامه نویس مشهور آلمانی مقایسه میکند.
آمبروزه بیرسه در سال ۱۸۴۲ درایالت اوهایو بدنیا آمد و احتمالا در سال ۱۹۱۴ در کشور مکزیک ناپدید شد. پدر او یک مزرعه دار بود که صاحب یک کتابخانه عظیم شخصی نیز برای آشنایی اولیه بیرسه نیز شد. بیرسه در ادبیات و روزنامه نگاری، خودآموز بود. درجوانی او نقشه خوان ارتش در کنار سربازان ایالات شمالی علیه نواحی جنوبی در جنگ داخلی ( ۱۸۶۱ – ۱۸۶۵ ) شد. او در کودکی درد و رنج تربیتی عظیمی کشید و پدر و مادرش را بعدها در این رابطه ( وحشی های نابالغ ) نامید. بیرسه مدتی کارگر چاپخانه ی یک روزنامه ضد برده داری در امریکا و چند سالی خبرنگار در لندن بود . از جمله ناگواری های دیگر زندگی بیرسه ، کشته شدن پسرش در یک دوئل محلی بود.
مشهوریت بیرسه در آمریکا بعد از بحران اقتصادی و جنگ جهانی دوم افزایش یافت .
فرهنگنامه شیطان ، و مجموعه داستان ( چهره مرگ ) از معروف ترین آثار او پیرامون جنگ داخلی آمریکا هستند. از جمله دلایل موفقیت داستانهایش ، طنز خاص ، کوتاه نویسی ، فن نوشتاری استادانه ، و خلق فضایی هیجان انگیز ، بشمار میروند. بیرسه بدلیل بیوگرافی تراژدیک و عجیب خود ، و بکار بردن جملات قصار در آثارش ، یکی از چهرههای جذاب ادبیات امریکا شد بعدها . او محتوای کتابهایش را بجای واقعگرایی ، رئالیسم روانشناسانه نامید. شناخت بدبینانه در روال داستانهایش بر اساس فلسفه دوئالیستی او یعنی ، اختلاف درک ذهنی و عینی ، و سبک واقعگرایی – تصورگرایی است. او در داستانهایش کسی را عامل و سبب جنگ معرفی نمی نماید بلکه آنرا غالبا تقدیر و سرنوشت انسان معرفی می کند. گرچه او به خودفریبی انسان در زندگی اشاره میکند و راه نجاتی را پیشنهاد نمی نماید ، ولی او را نویسنده ای اخلاقگرا بحساب می آورند. خودفریبی انسان در آثارا و به یک مکانیسم حق بجانبی و پوچگرایانه تبدیل میشود. او تراژدی زندگی سربازان را در از دست دادن فرصت های گرانبها و مناسب، و فراموشکاری عمدی آنان میداند .
۳۷۔ بیوگرافی آنان ،- اتوبیوگرافی ما ؟
بیوگرافی : Biographie
امروزه بخشی از نقدادبی روانشناسانه غرب، مدعی است که علاقه خواننده به مطالعه اتوبیوگرافی دیگران- یا کوشش بیوگرافی نویسی بعضی ازاهل قلم، خود دلیل اتوبیوگرافیک دارد و خواننده یا نویسنده اینگونه آثار زندگینامه ای، در جستجوی اتوبیوگرافی خودش هست. بیوگرافی – واژه ای است یونانی که معنی “شرح زندگی“ میدهد و بانام بیوگرافی نویسانی چون :
پلوتارخ، سوتن، تاکیتوس، و نپوس ، در ۲۴۰۰ سال پیش درغرب آغاز شد. گرچه دوره های : باستان ، سدههای میانه ، و عصر نو، بیوگرافی نویسان خاص خود را داشتند، ولی شکوفایی آن بدلیل علاقه به اهمیت فدرگرایی و زندگی خصوصی مشاهیر، در دوره رنسانس می باشد. درآغاز، بیوگرافی شاخه ای از شرح تاریخ بود و با رشد علم تاریخ، بیوگرافی نویسی نیز اهمیت خاصی یافت. بیوگرانویسان مدرن، ادعای: سهمی درشناخت جهان و روشنگری اجتماعی را دارند. بیوگرافی نویس غیراز شرح تاریخی، ممکن است خلاقیت ادبی و هنری را نیز مد نظر داشته باشد . در بیوگرافی های امروزی از هر دو ابزار یعنی شرح تاریخی و خلاقیت ادبی استفاده میشود. در طول سدههای میانه غرب، ژانر بیوگرافی نویسی، به زندگی مقدسین، شهدا، امیران و حاکمان، می پرداخت.
اهمیت و هدف بیوگرافی نویسی در دورههای مختلف تاریخ فرهنگ، گوناگون بوده. بیوگرافی های تاریخی و ادبی، از خواننده و ناظرین میخواهند که یرای گذشته انسانهای آندوره، قدری تفاهم داشته باشند. بیوگرافی ها اغلب در خدمت تصویر: فکر، روح، و فرهنگ زمان خاصی هستند. درتاریخ ژانر بیوگرافی، تاریخ اجتماعی فردنیز ثبت شده است . هدف بیوگرافی نویسی گاهی تشویق تقلید از ان فرد و درسهایش- و یا دادن اخطار و هوشیاری است -تا خوانند بداند چه کسانی سرنوشتی تلخ و وحشت انگیز داشتند.
درقرن ۱۹ بیوگرافی نویسی، وسیله ای درخدمت علم تاریخ شد . و در قرن بیست ،بیوگرافی از طرف نویسندگانی بکار رفت که دیگر اتوریته مورخین برای شرح حقایق را قبول نداشتند.و به نقل از بعضی مورخین چپ، در قرن ۱۸ بورژوازی کوشید برای تقویت اعتماد به نفس خود، از مثالها و بیوگرافی های افتخارمند، یا حتا گاهی رمان های زندگینامه ای، استفاده نماید تا زحمتکشان را به تعجب و تحسین اندازد. با کمک فرهنگدوستان لیبرال درغرب،از قرن ۱۷ مجموعه های عمومی بیوگرافیک چاپ و نشرشد ؛ مثلن “بیوگرافی عمومی آلمانی“ شامل ۵۶ جلد گردید.
گرچه برای مبحث رمان بیوگرافیک – یا ژانر اتوبیوگرافی نویسی، جا و فرصتی دیگر لازم است، در اینجا از چند بیوگرافی تاریخی و رمان زندگینامه ای مشهور نام برده میشود. بیوگرافی های : ریشیلو، روسو. هلدرین، آبراهام لینکلن، ناپلئون، و استفان تسوایگ. را ممکن است خیلی ها بشناسند.
در رمان های پرفروشی از : هرمان هسه ، سارتر، توماس مان، ماکس فریش، و انسنزیرگر، موضوع اصلی ومرکزی داستان، شرح و توصیف بیوگرافی یک شخص مد نظر است . یااینکه خواننده میتواند شاهد سرگردانی فردانسان با کمک طرح یک بیوگرافی- در آثاری مانند : رمان روشنفکری توماس مان، رمان گروتسک کافکا، رمان تاریخی بروخ، رمان مقاله ای موسیل، رمان طنز هاینریش مان ، و رمان مونتاژ دوبلین – گردد.
پیشگویی عجیب و معروف“ بحران رمان“ راامروزه بحران فرد و بیوگرافی، می نامند، گرچه تاریخ ، بقول کراکوئر، منتقد فرهنگی آلمانی، از اعمال انسانها تشکیل نشده ، بلکه مجموعه ای از حوادث، اتفاقات و واقعیات زمان است.
دررسانه های مدرن امروزی : پخش مصاحبه ، میزگرد، معرفی ، خاطره نویسی، و یادداشت های روزانه ، را نیز بخشی از نشر بیوگرافی بحساب می آورند. بیوگرافی به موازات اقدام روشنگری انسان میتواند بشکل : ادب و هنر – ویا به صورت علم تاریخ، به شرح واقعیات بپردازد. در این گونه نوشته ها ، باید یک بازی و هماهنگی متعادل از : ذهن – واقعیت ، استثنا- قاعده ، خاص-عام ، گذشته-حال، فرد-اجتماع،و بیوگرافی-اتوبیوگرافی، بوجود آید.تئوری مدرن ادبیات مدعی است که درآثار پست مدرن، هر بیوگرافی نویسی، بخشی از اتوبیوگرافی خودرا فرموله و طرح می نماید. رونالد بارت دررابطه با یکی ازآثار نیچه گفته بود که : فتوگرافی همان رابطه ای را با تاریخ دارد که بیو گرافی نویس با بیوگرافی شخص مورد نظر.
رمان های بیوگرافیک معمولن رمان های آموزشی بشمار می آیند. گروهی از مورخین ادبی، رونق بیوگرافی نویسی را دلیل پناه انسان به موزه مشاهیر تنها و مرحوم! در دوره بحران فکری و اجتماعی و شکست و فرار سیاسی به حساب می آورند. در یک بیوگرافی روشنگرانه ممکن است جنبه هایی از شرایط: اجتماعی، اقتصادی. دینی، سیاسی، فرهنگی. روانشناسی. و مبارزاتی، یک دوره مطرح گردند.
۳۸۔ ادبیات ، اتوپی آشتی طبقاتی .
جایزه نوبل برای دمکراسی روستایی .
کمیته اعطای جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۰۳ میلادی اعلان کرد که چون مارتین بیورنسن ، نویسنده نروژی در آثارش به تبلیغ آشتی طبقاتی و دمکراسی دهقانی پرداخته است ، به دریافت جایزه نوبل آن سال مفتخر شده .
او نخستین نویسنده برنده نوبل در کشورهای اسکاندیناوی بود . وی همدوره هنریک ایبسن ، نویسنده معروف نروژی است . ایبسن در باره او گفته بود که بزرگترین اثر او ، زندگی اش بود . بیورنسن پیش از ایبسن به خلق نمایشنامه های انتقادی و اجتماعی پرداخت . او در کنار ایبسن یکی از درام و نمایشنامه نویسان مهم قرن ۲۰ نروژ بود .
بیورنسن ، نویسنده ای است رئالیست که خالق درام ، رمان ، شعر، داستان ، نوول و مقاله است . وی ژورنالیست ، و مدیر تئاتر نیز بود . بیورنسن در زمینه های بیشماری از جمله نقد ادبی ، و سخنرانی موضوعات اجتماعی و سیاسی نیز فعال بود .
وی چون مخالف استقلال پرولتاریا در نبرد اجتماعی بود ، خواهان یک اتوپی صلح طبقاتی شد و راه نجات را در اصلاحات صلح آمیز میدید .
بیورنسن پایه گذار نوگرایی در درام کشور نروژ بود و میگفت که نویسنده مسئولیت مهم اجتماعی و انسانی دارد . وی در کنار ایبسن جزو کلاسیکهای درام انتقادی و رئالیستی است . بیورنسن خالق اشعار میهن پرستانه و سرود ملی نروژ نیز است .
او غیر از درام های تاریخی ،نویسنده روایتها و داستان های دهقانی است . بیورنسن در ادامه سنت دمکراسی دهقانی با آثاری تاریخی شروع کرد . امروزه اشاره میشود که او به ادبیات نروز برای عبور از مرحله رمانتیک کمک نمود .
بیورسن از موضع احزاب لیبرال به دفاع و تبلیغ دمکراسی روستایی پرداخت . او خواهان رفرمهای دمکراتیک بورژوایی ، استقلال ملی نروژ ،صلح میان خلقهای اسکاندیناوی ، مدلفع استثمارشدگان ، خواهان برابری حقوق زن و مرد ،و خواهان اصلاحات آموزشی دانشگاهی بود .
بیورنسن در مبارزات سیاسی زمان خود برای استقلال نروژ از سوئد شرکت نمود . وی در جنبش خلقهای استقلال طلب اروپای آنزمان به دفاع از لهستانیها ، اوکرائینی ها ، کروآتی ها ، و اسلواکها پرداخت .
وی با اشاره به خشونت و استثمار نظام سرمایه داری ، خواهان برابری اخلاق عشقی جنسی میان زن و مرد گردید . وی نه تنها به مبارزه در راه استقلال ملی نروژ بلکه کمکی مهم به تشکیل هویت ملی کشور خود کرد .
وی غیر از جانبداری از عدالت اجتماعی ، خواهان برابری سیاسی با سوئد شد . او درام نویسی سیاسی است که در حرف و عمل خواهان پارلامنتاریسم گردید . وی آنزمان در کنار امیل زولا برای آزادی آلفرد درایفوس کوشش نمود . بیورنسن در جنگ کشورهای اسکاندیناوی با دو دولت پرویس و اطریش به جانبداری از جبهه اسکاندیناوی نمود .
مارتینوس بیورنسن در سال ۱۸۳۲ در نروژ بدنیا آمد و در سال ۱۹۱۰ در پاریس درگذشت . او اجدادی روستایی داشت و پدرش یک روحانی مسیحی ساکن دهکده ای بود . از جمله آثار او- نمایشنامه ای در باره نیزو ، رژه عروس ، داستانهای دهقانی ، میان چند نبرد ، سیستم جدید ، یک دستکش ، شاه ، پاول لانگه ، تورا پارسبرگ ، در مسیر خدا ، پرچمی بر فراز شهر و بندر ، نمایشنامه ورشکسته ، نمایشنامه سردبیر ، و غیره هستند .
در نمایشنامه سردبیر او به فساد مطبوعات در جوامع سرمایه داری میپردازد . در نمایشنامه ورشکسته او به انتقاد از خود نظام سرمایه داری میپردازد بدون اینکه هوادار مارکسیسم باشد چون او یک رفرمیست است و نه یک انقلابی .
بیورنسن در پایان عمر در باره جنگهای امپریالیستی مانند جنگ جهانی اول و دوم اخطار داد . او آنزمان در باره غالب موضوعات مهم جهان زمان خود بیش از ۳۰۰۰ مقاله نوشت . وی نامه نویسی فعال بود و بیش از ۳۰۰۰۰ نامه از او بجا مانده . انتقادهای اجتماعی و نمایشنامه های سیاسی او در خدمت احساسات وطن پرستی اش هستند . موفقیت ادبی بیورنسن از سال ۱۸۵۰ شروع گردید .
۳۹۔ بورخس ، نویسنده ای بدون رمان
Bjornson , Martinus Bjornstejerne (1832- 1910)
گرچه بورخس،نویسنده آرژانتینی صدها شعر سرود-داستان نوشت- و مقاله منتشر کرد،ولی او رمانی ننوشت.بورخس را می توان یکی ازنویسندگان جهان سوم بشمارآورد.اوبرای ادبیات کشورش همچون یک بزرگ علوی برای مااست.بورخس چون هومر نیمی از عمر طویل خودراکورونابینابود.اودرجوانی زیرتاثیرادبیات انگلیسی واقع گردید،چون مادربزرگ اش تبعه انگلیس بود.ازنظرسیاسی بورخس ضدفاشیسم ومخالف حکومت پرون درکشورش بود،اوضدمبارزه مسلحانه درآمریکای لاتین به رهبری چگوارا نیزبود.شاید به این دلیل سوسیالیستها اورانویسنده ای راستگرا میدانستند.منتقدین میگویند،گرچه بورخس ناسیونالیست نبود،ولی به دمکراسی هم باور نداشت.بورخس خودمدعی بودکه درجوانی مدتی آنارشیست وپاسیفیست بودودرتمجیدازانقلاب اکتبردرشوروی شعرسروده ودرمجلات آنزمان منتشرنموده است.
دوستداران بورخس بااظهار تاسف میگویند،اوازجمله نویسندگان مهم جهانی است که همچون جویس و پروست جایزه نوبل ادبیات رادریافت نکرد. خانم ماریا قدامه ، بیوه او،به مناسبت صدمین سال تولدش درمصاحبه ای گفت : درحال حاضر۱۴محقق قصد نوشتن بیوگرافی بورخس رادارند،۸نفرازآنهاباماتماس گرفته اند،ولی فقط یکی ازآن پروژهها را میتوان جدی وجالب بحساب آورد. این هم از جمله نقش های مهم بیوهها در ادبیات است .
درتاریخ رسانه های جمعی هیچ نویسنده ای به قدر بورخس مورد مصاحبه قرارنگرفت.به نظر صاحبنظران،بورخس تبحرخاصی در دستکاری ودست انداختن مصاحبه گران داشت.او به سبب یک بیماری ارثی خانوادگی،حدودنیمی ازعمرخودرادرکوری و نابینایی بسربرد،به این دلیل تا شصت سالگی نزدمادرش زیست.درباره بورخس گفته میشود که گرچه تمام عمرعاشق بود ولی هیچگاه شعر وداستانی عاشقانه ننوشت . درسال ۱۹۷۰دریک همه پرسی آزمایشی برای دریافت جایزه نوبل،اوبیش ازسولژنیسین برنده جایزه نوبل،رای آورد.
بورخس درسال ۱۸۹۹ درآرژانتین بدنیاآمد ودرسال ۱۹۸۶ درسویس درگذشت.اوازخانواده ای مرفه وتحصیل کرده بود.پدرش استادروانشناسی دانشگاه ووکیل دادگاه بود.به دلیل انگلیسی بودن مادربزرگ،بورخس زبان انگلیسی رامناسب ترین زبان برای سرودن شعر میدانست.اواز ۱۵ سالگی دراروپا به تحصیل پرداخته بود.درسال ۱۹۵۵ بعدازاینکه گروهی ازنظامیان علیه دیکتاتوری پرون کودتا کردند،اومدتی رئیس کتابخانه ملی پایتخت کشورش بود. بورخس یکی ازمهمترین نویسندگان قرن بیستم است که روی ادبیات مدرن کشورهای اسپانیایی زبان در آمریکای جنوبی تاثیربزرگی گذاشت.اوپایه گذارادبیات مدرن آرژانتین نیز است. بورخس درسال ۱۹۲۱ بعدازبرگشت به وطن،پایه گذارسوررئالیسم خاص وطن خودگردید. اویایه گذار فوتوریسم اسپانیایی در مادریدنیزبود.صاحبنظران،بورخس رایکی ازآغازگران ادبیات پست مدرن و مکتب رئالیسم جادویی آمریکای لاتین میدانند.درزبان انگلیسی سبکی وجوددارد بنام برخسی که واژه ادبی کافکایی را برای خواننده تداعی میکند.
بورخس درجوانی درمقاله ای باعنوان : نویسندگی و جادو، بوتیقای داستانسرایی مدرن را مطرح کرد.اودراین مقاله مینویسد، ادبیات تصویر واقعیت نیست،بلکه کوششی جهت رضایت وکنجکاوی خواننده است.بنظر بورخس، ادبیات همیشه خصوصی و اتوبیوگرافیک است.اومیگوید،مشغولیت باادبیات به اواحساس رضایت وخوشبختی میداد.بورخس به تقلیداز هزار،شاعرباستان ،می نویسد،شعرنبایدطولانی باشدوبه نقل از ادگار آلن پو توصیه میکرد که یک شعرمدرن نباید طویل تراز ۱۵ سطرباشد.اوکتاویا پاز در مقاله ای درباره بورخس نوشت که ،اوسعی کرددرتمام زمینه ها آدمی میانه رو و متعادل باشد.
محققین،بورخس راازنظرفلسفی زیرتاثیر فلسفه کلاسیک ایده آلیست انگلیس میدانند.بورخس مدعی بودکه آثار: جان لاک-هابز- هیوم-برکلی-اسپینوزا-لایبنیتس را مطالعه کرده است.او میگفت،نویسنده،هنرمندی است که درهرج ومرج جهان ومحیط اطراف خود،باکمک ایده آل هایش میخواهد نظمی به جهان انسان و فرد بدهد.نویسنده ،گرچه اسیرتاریخ وشرایط ملی کشور خود است،ولی اوباکمک نیرو و اراده فردی میتواند جهان خاص خودرا بسازد.
بورخس مینویسد،قبل ازاینکه درسال ۱۹۶۲ درآمریکا با یک فیزیکدان ایرانی بنام فرید هوش فرآشنا شود!،اوباادبیات،عرفان و فرهنگ ایرنی،ازجمله با زردشت-فریدالدین عطار و کتاب هزارویکشب،آشنا بود. بورخس دوستدارفرهنگ شرقی ازجمله:ایرنی-هندی-عربی- و یهودی نیز بود.اومیگوید، معشوقه هایش، ادبیات-فلسفه-و اخلاق هستند..
بورخس،غیراز کتاب شعر و داستان کوتاه، چند مجموعه مقالات نیز منتشر کرد. از جمله آثار او : تاریخ ابدیت-هزارتو- آلف- کتابخانه شخصی-پرچم سیاه-باغ کوره راهها- تفتیش عقاید – و تحسین سایه ، هستند. او در کشورهای انگلیس-فرانسه- و آمریکا، قبل از کشور خود مشهور شد . بورخس در سال ۱۹۶۱ همراه ساموئل بکت ، موفق به دریافت جایزه ادبی ناشرین اروپایی گردید. او از جوانی به ترجمه آثار : کافکا-فاکنر-آندره ژید- و ویرجینیا ولف پرداخت. بورحس، هنری جیمس- کنراد- آلن پو- و کافکا را معلمین ادبی، و بودا- شوپنهاور- و عطار را از معلمین فلسفی خود میدانست. درک و مشهوریت بورخس در ایران شاید بدین سبب باشد ؟ .
۴٠۔ به موازات آقابزرگ ! . .
شادروان بزرگ علوی برای سخنرانی به آمریکا رفته بودطبق عادت معمول،درسن ۹۰سالگی،صبحانه ای مفصل میخورد. طنزی در اروپا میپرسد،میدانید چرا آلمانیها و فرانسویها صبحانه مفصل و قوی میخورند؟.توضیح اینکه این صبحانه معمولا میتواند شامل:کره،مربا،نان،پنیر،خامه،کالباس،تخم مرغ،سوسیس،سوپ،کیک،بیسکویت،شیر و غیره باشد . و طنز گو جواب میدهد : فرانسویها،بعد از شب نشینی طولانی، شبی شاد و خوش همراه رقص و آواز و دلداری، بحث و عشق ، صبحانه ای مفصل، میل میکنند . ولی آلمانیها به خاطر روزی که در پیش روی دارند باید صبحانه ای مفصل بخورند، روزی پر از کار و کوشس و فعالیت و درد و زحمت .
درآن گزارش خاطره مانند آمده که خانم گرترود،همسر آقابزرگ هم ،همیشه شیشه ای شربت همراه خود داشت تا چنانچه دچار بیخوابی شود،بتواند با بالازدن پکی،سرخودراقدری گرم کند . این دو خاطره درباره دیدار استاد علوی از آمریکا، مرابیاد یادداشتهای زیر انداخت، اگر شما برپایه ضرب المثلی نگویید :
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری.
زمانیکه داشتم دو کتاب ،یادداشتهای روزانه ، خانم برجیت رایمان ، نویسنده آلمان شرقی سابق را ورق میزدم،از خود پرسیدم: درآن لحظه و یا در آن روز ،آقابزرگ ما چکار میکرد و در کجا بود؟ آیا در فعالیتهای ادبی-فرهنگی ، سیاسی-اجتمایی، کشور میزبان هم شرکت میکرد؟ آیا وجود شبح نظام استالینیستی کشورهای بلوک شرق را احساس می نمود ؟
برجیت رایمان( ۱۹۳۳-۱۹۷۳)، یکی از زنان نویسنده آلمان بود که گرچه در جامعه سوسیالیستی فعال شد ، ولی موضعی انتقادی نسبت به سیاست حزبی دولتی دارا بود . او اگر در سال ۱۹۷۳ در سن چهل سالگی بر اثر سرطان جوانمرگ نمی شد ، شاید محبوب تر از دو نویسنده زن دیگر آلمان شرقی ، یعنی کریستا ولف ، و آنا زگر میشد. دوکتاب یادداشتهای روزانه برجیت رایمان بعد از فروپاشی سوسیالیسم استالینیستی زیر عنوان : همه چیز طعم جدایی میدهد – و ابراز پشیمانی نمی کنم – منتشر شدند. شهامت ابراز احساسات شخصی و زنانه اش خواننده را بیاد فروغ می اندازد . حال باهم نگاهی به بخشی از آنها بپردازیم.
-۳٫۱٫۱۹۶۴…. دیروز دومین جلسه کمیته جوانان تشکیل شد . آدم وقتی در اینگونه سازمانها شرکت میکند ، به ناتوانی آنها برای حل مشکلات موجود پی میبرد . دو نفر از فعالین، از تماسهایشان با سازمانهای جوانان غربی گزارش دادند.هنر حزبی در نظام حکومتی ما ،برخلاف سایر کشورها تاکنون تغییری ننموده .
دانیل می گفت : تو آدم سطحی هستی ، نویسنده اجازه دست به قلم شدن ندارد تا زمانیکه در باره مشکلی تا آخر آن فکر نکرده و راه حلی برای آن پیدا ننموده .
۵٫۳٫۱۹۶۴- در پایان جلسه ای، بحثی درباره رئالیسم سوسیالیستی گردید ، زمانیکه یک نفر سئوال کرد بالاخره معنی این واژه چیست ، گروهی خندیدند و دسته ای دیگر اخم نمودند.
ژان ،گویا سردبیر مجله کارگری یک کارخانه شده ، حقوقش حدود ۴۵۰ مارک میباشد . بعضی ها حسادت میکنند .
۷٫۳٫۱۹۶۴- رالف دیروز از وین برگشت، چند عکس از نمایش سکسی یک سیرک گرفته ، بعضی عکسها تهوع آور بودند چون یک بچه فیل آموزش دیده زنی را لخت میکند . چشمهای فیل شباهتی به چشمهای یک مرد موذی داشتند.
دانیل به جلسه کانون نویسندگان رفته . پنج شنبه کنفرانس فرهنگی در شهر ینا بود . خوشا به حال نقاشان که احساس زور و جبر نمی کنند مانند ما نویسنده ها . اهل قلم غالبا آدمهای جدی هستند ، انگار که عقده مالکیت خصوصی دارند .
۱۲٫۳٫۱۹۶۴- امروز نامه و دسته گلی از دانیل رسید . روی گلها نوشته بود : سلام عشق ،از ساحلی به ساحلی .
انگیزه همه ما نویسندگان آنست که کتابهایی بنویسیم که خودمان حاضر باشیم آنها را بخوانیم ، نه برای محدود
انگشت شماری بلکه برای جمعیت زیادی .
مهمانان به من توصیه میکردند که به دانشکده نویسندگی نروم چون آنجا آدم را با تئوریهای ادبی خفه میکنند .
یکی از حاضرین ادعا میکرد که او قهرمان رمان من ، لئا میباشد .
۱۵٫۳٫۱۹۶۴- من برای پلنوم پنجم حزب دعوت شدم ولی نرفتم . چهارشنبه هم جلسه : هنرمندان فعال ، بود.
ادامه کار روی رمان فرانسیسکا آزاردهنده شده . اینروزها سعی میکنم ترک سیگار کنم .
دانیل برگشت و گفت که جلسه هنرمندان تشکیل نشد چون کسی برای شرکت نیامده بود . یکی دیگر از بچه های شاعر ،گویا مالاریا گرفته .
۱۹٫۳٫۱۹۶۴- دیروز چند روزنامه نگار آمریکایی از جانب مجله ، نیویورک هارالد تریبون ، برای مصاحبه به دیدارمان آمده بودند ، پرسشهای عجیبی میکردند ، می خواستند از دخالتهای حزب کمونیست در کانون نویسندگان گزارش دهند. و من همچون یک قهرمان ملی ، بزخلاف میل باطنی ام ، حقیقت را لو ندادم .
چندی پیش کنگره هنرهای نمایشی بود . از من خواسته شد که با کمک انتشار یک مقاله به ضرورت مکتب رئالیسم سوسیالیستی اعتراف کنم ، خودداری کردم چون تاکنون نفهمیده ام منظورشان چیست .
۲۱٫۳٫۱۹۶۴- اخبار و تفسیرهای رسانه های غربی در باره اوضاع فرهنگی ما، فقط بما آسیب میرسانند، شاید عمدا ، شاید هم به دلیل کمبود شناختشان از شرایط. تازگیها اکثر اطلاعاتشان سطحی و غلط هستند .
دیروز وقتی شاعری بنام مایر از کنگره گزارش میداد، جلسه شلوغ شد و عده ای اعتراض نمودند، ولی در آخر جلسه همه ساکت شدند. گویا انقلابیون خسته شده اند.
نویسندگی سفری است به جهانی ناشناخته. جهانی که نویسنده خود می آفریند . گاهی در روز فقط دو جمله می نویسم .
۲۳٫۳٫۱۹۶۴- امروز نشست کمیسیون جوانان بود ، ولی من به علت دندان درد شرکت نکردم . دانیل بعدا آمد خانه چون در جلسه کمیته مرکزی حزب در باره ناخوشی من شنیده بود ، یک سبد پرتقال هم همراهش آورد.
پنج شنبه و جمعه جلسه نمایندگان حزبی در برلین بود. تنها فایده اینگونه جلسات ، بحث هایی است که در ساعت تفریح، بین آشنایان انجام میگیرد .
بحث ادبی میان گونتر گراس از غرب و هرمان کانت از شرق فقط در رادیوهای غرب پخش شد . مسئول فرهنگی در شهر گفته که اینگونه موضوعات در بعضی از مجلات ادبی چاپ میشوند، نیازی نیست تا آنها را در رادیو هم پخش کنیم .
۲۵٫۳٫۱۹۶۴- یعقوب وبر ، یکی از فعالین ادبیات دولتی انگار که هنوز در دههای بیست بجا مانده . او هنوز در باره کارگران اهل قلم خیالپردازی میکند.
بعضی از بچه های داستان نویس، هرمان کانت نویسنده را متهم به خبرچینی برای سازمان امنیت کردند . در سال ۹۰۰۰۰۰ مارک برای قرارداد و حمایت از هنرمندان هدر میدهند. به ما نویسندگان ، خالقین واقعی کتاب، حتا یک فنیک هم نمیرسد .
یکی از این شارلاتانها برای نوشتن نمایشنامه ای ۱۰۰۰۰ مارک دریافت نموده . موضوعش را دولت تعیین کرده که چه باشد.
۲۶٫۳٫۱۹۶۴- چند روز پیش در جلسه ای در کنار میکروفون، یک دستگاه ضبط صوت کشف شد که صداها را برای سازمان اطلاعات ضبط می نمود . به این دلیل عده ای از نویسندگان حاضر نشدند در بحث جلسات شرکت کنند.
پدرم نقل میکند که بعد از اصلاحات ارضی، ادعا میشد، آنهایی که جمهوری را ترک کرده و به غرب پناهنده شدند ، آدمهای مجرم و فاسد و خودفروشی هستند .
۲۷٫۳٫۱۹۶۴- در تابستان طبیعت چقدر لذت بخش بود . هوا نرم و لطیف ، طبیعت چون نسیم میوزید و بوی عطر میداد، همچون شعری از موریکه .
نویسنده ای متخلص به کوبا ، یک چپ انقلابی ابدی ، همیشه در باره باتلاق رویزیونیسم، به معترضین هشدار میدهد . اخیرا در جلسه دیدار نویسندگان ، کنجکاوی و علاقه همه شرکت کنندگان در باره موضوع طلاق من و دانیل بود . موقع بازگشت، جوانی زیبا و پرجنب جوش بنام پی ، که مسئول کمیسیون ایدئولوژیک است ، همراهمان آمد . از چشمهایش برق علاقه به جنس مخالف ،آدم را شرمنده میکرد .
۳۰٫۳٫۱۹۶۴- از روزیکه طلاق گرفته ام ، احساس افتخار می کنم . فیوزهای برق را به تنهایی عوض میکنم ، به تنهایی برای خرید مبروم ، وسایل خانه را تعمیر میکنم .
آزادی ولی بدمزه گیهایی هم دارد چون تمام روز بدون آدمی در کنار خود ، ملال آور است .باید به فکری بود و کاری کرد.
۴۱۔ پنجاهمین سالروز مرگ برشت !.
برشت ما ، برشت شما ! (Brigitte Reimann (1933-1973
برشت شما کت های چرمی میپوشید، سیگار گران هاوانا می کشید ، میخواست پزشک شود ، شماره پس اندازی دربانکهای سوئیس داشت ، علاقه به کلکسیون و جمع آوری ماشین های مدل قدیمی داشت ، عاشق زنان هنرمند و روشنفکر غیرفمینیست بود، مخالفتی علنی با رفیق استالین نداشت ، باجناب خروشچف رویزیونیست، چای مینوشید ، یک خانه ییلاقی ، لب دریاچه، حومه برلین شرقی داشت ، اجازه سفر به کشورهای آنزمان پیمان ناتو داشت ، پول اقامت در هتلهای دولوکس را به راحتی می پرداخت ، ویسکی مینوشید ، بعضی از نمایشنامه هایش را با کمک معشوقه هایش نوشت ، از برادر بزرگتر ، یعنی کشور شوراها، جایزه گرفت ، در شهری در شمال مونیخ بدنیا آمد ؛ جایی که اردوگاه اجباری قربانیان هیتلری شد، در بزرگترین تیاتر شهر اجازه اشتغال یافت ، حزبی بود ، اشعار ایدئولوژیک می سرود ، در میانه سالی ، در سن ۵۸ سالگی ، همچون ساعدی – و نه مثل بزرگ علوی و جمالزاده ، در سن ۹۰ سالگی ، جان به جان آفرین داد . از طریق سازمان امنیت کشورش، یعنی آلمان شرقی ، شکنجه نشد ، از دست نازی ها به آمریکا پناه برد ، و نه به کشور کارگران و دهقانان ، یعنی میهن شوراها !
تمام این حرفها و ادعاها را اکنون بعد از پایان جنگ سرد بین دو بلوک ، بعضی از منتقدان ادبی آمریکایی ، در کتابهای جدید قطورشان می نمایند – و در کشور “شاعران و متفکران “ ، اینگونه آثار ترجمه شده را بصورت کتاب پرفروش سال ، در وسایل ارتباط جمعی ، شب و روز تبلیغ میکنند.
ولی برشت ما ، ادیبی بزرگ بود ، شاعری منتقد ، نمایشنامه نویسی انقلابی ، متفکری دیالکتیکی، جهانوطنی انساندوست، با نظراتی سیاسی-پیشگویانه بود . او برای خدمت به عدالت دست به قلم برد و برای خدمت به آزادی و ترقی، در فقر و گوشه گیری زندگی نمود ، در ساختمانهای یک اطاقه دولتی . به جای اتومبیل ضد گلوله ولوو سوئدی ، سوار اتوبوس شهری و دوچرخه قدیمی اش میشد . مارکس و انگلس و لنین و مائو – گاهی هم هگل ، میخواند. به انسانها احترام و توجه خاصی داشت . بعضی ازآثارش را از طریق کار جمعی ، بصورت گروهی نوشت ، نه با کمک زنان هنرپیشه همکار . از آمریکا همچون طاعون بدش می آمد ، کشوری که او را به بهانه کمونیست بودن به دادگاه کشاند . او طرفدار انقلاب جهانی و مخالف استثمار و مستعمره گرایی بود . او خواهان حقیقت و هنر، زیبایی و رفاه انسانها بود، به نویسندگانی چون گورکی ، پوشکین و چخوف، هاینه و ایبسن و بالزاک احترام میگذاشت و برای ما ، او عظمت نامهایی چون هومر ، سقرات و گاهی هم بودا را دارا بود. بجای بازی در تیاتر دولتی شهر ، ما میخواستیم او را در کارخانه ها ، مدارس و در خیابانهای شهر به نمایش بگذاریم ؛ در میان پابرهنه ها ، کلاه نمدیها ،و آسمان جل ها !.
در آن زمان ، دوره جنگ سرد بین ابرقدرتها بود . آمریکا و شوروی تا دندان مسلح ، روبروی هم به صف ایستاده بودند . مارکس و مائو ممنوع بودند ، برشت و گورکی تا حدودی آزاد . ما آنها را نویسندگانی جالب یافتیم ، چون آنها با وجود سانسور، توانسته بودند از دیوار خفقان بگذرند و به ما دلگرمی بدهند.ما با پاره ای از آثار برشت چون : آدم ، آدم است – مادر – زندگی گالیله – روزهای کمون – فراز و فرود حکومت رایش سوم – داستانهای آقای کوینر- از طریق دوستان یا در بعضی از کتاب فروشیهای شهر آشنا شدیم . انسان برای دمکراسی به روشنگری نیاز دارد و ما برای روشنگری ، سراغ مرحوم برشت رفتیم . امکان دیگری نبود ، آثار جالب قدغن بودند و آثار مبتذل را کسی نمی خواند . فقر و جهل و بیسوادی در جامعه ایران زمین، حاکم بود و ما پوپولیست ها و اتوپیست های زمان خود شدیم . ما در حوالی ادبیات جویای ناجی و مرهمی شدیم . نقد و جامعه شناسی ادبی میبایستی دست کم ما را از نظر روحی و زبانی تقویت می نمود و به ما امید و دلگرمی میداد . ادبیات مسئول و مبارز و مقاوم برای ما ؛ قهرمانان زمان خود!، مانند یک مذهب ، آرامبخش بود ، گاهی هم حالتی مقدسانه بخود میگرفت .
سبکهای ادبی و هنری مانند اگزیستنسیالیسم و ادبیات سرگرم کننده و مکتب هنر برای هنر! در نزد ما قابل سرزنش بودند . ادبیات می بایستی ما “پیشگامان“ را از زنگهای جامعه دیکتاتوری-ایلیاتی پاک و تمیز می نمود و عادات فردگرایی و منفعت طلبی را به کنار میزد، همه چیز می بایست در خدمت مبارزه و انقلاب و در راه “جنبش آزادی بخش“ می بود.
فکر کنم وضع شما درخارج از کشور ، بهتر از ما می بود . لابد بستنی ایتالیایی می خوردید و همراه خوبرویان ، عصرها به دیسکو میرفتید . آثار بورخس ، لورکا ، مارکز ، و نرودا ، را میخواندید و در خیابانها شعار :
هوو ، هوو ، هومشی مین – چه ، چه ، چه گوارا ، را سر میدادید .
و ما در شبنامه ها ، شعارهای آتشینی چون :
مرگ بر دیکتاتوری ! مرگ بر بورژوازی کمپرادور !
زنده باد آزادی خلق ! ، آزادی برای سخن !
یانکی گوو هوم ! ، ایران را سراسر ویتنام میکنیم ، ایران را سراسر سیاهکل می کنیم ! ، و غیره می نوشتیم.
ما مجبور شدیم اغلب ادبیات و هنر را سیاسی نماییم و می خواستیم با بعضی از آثار برشت، فشار دیکتاتوری عریان را قدری تحمل پذیر نماییم . و اکنون در میان شما “خارج نشینان “ تمرین پلورالیسم ، دمکراسی ، و جمهوریخواهی لائیک ! می کنیم تا شاید این بار مکتب آزادی در مملکت مان عملی شود.
ما در آن روز فقط به نیکی از برشت ، گورکی، صمد ،خسرو، و ادبیات یاد خواهیم کرد و در میدانهای شهرها ، مجسمه هایی از آنان برپا خواهیم کرد ، همانطور که بعضی از غربیها ، مجسمه های : حافظ ، خیام ، و رومی را در پاره ای از شهرهای فرهنگی شان برپا نموده اند!.
Bertold Brecht (1898 – ۱۴٫۸٫۱۹۵۶)
۴۲۔ باز خواهی گشت روزی ، تو فسانه !
یوسف برودسکی Joseph Brodsky (1940 – ۱۹۹۶)
یا
دولت مقتدر و اتهام انگلی به ادبیات .
هرشاعری روزی برخواهد گشت ،
یک جوری به وطن ؛ روی کاغذ ، درون تابوت ، شخصن
ویا روی شانه های مشتی حسن .
درمیان خلق ، درمسیر فرودگاه – دانشگاه ،
ازمیان میدان آزادی
به طرف ترمینال اتوبوسها
بسوی شهرستان ، سراغ مامان و عموجان ، تی قربان !
“ من در میهن ام بدنیا آمدم و به بازگشت ایمان دارم ، چون شاعران همیشه باز میگردند ؛ شخصا یا روی کاغذ “ . جمله غم انگیز فوق را یوسف برودسکی ، شاعر یهودی تبار شوروی سابق و برنده جایزه نوبل سال ۱۹۸۷ ، پیش از اخراج اجباری درسال ۱۹۷۲ ، در نامه ای سرگشاده به برژنف نوشت .
برودسکی ، پنجمین دریافت کننده روس جایزه ادبیات نوبل بعد از : بونین ، پاسترناک ، شولوخف و سولژینینسین بود . مقامات شوروی ، غیر از نام شولوخف ، به ۴ مورد دیگر به کمیته نوبل اعتراض کرده وآنرا حمایت از ضدانقلاب فرهنگی نامیدند و پرسیدند که چرا کسی به گورکی یا برشت جایزه ای نمیدهد ؟
برودسکی ۲۴ ساله بود که به ۵سال کار در اردوگاههای اجباری محکوم گردید . آنزمان در روزنامه “عصر لنینگراد“ مقاله ای منتشر شد که امثال برودسکی را “ انگل و پارازیت هایی روی مزرعه ادبیات “ نام نهادند. برودسکی شانس آورد و بعداز چند ماهی اسارت براثر فعالیت پاره ای از اعضای کانون نویسندگان شوروی و جنبش جهانی یهود ،آزاد و درسال ۱۹۷۲ به آمریکا مهاجرت نمود. اوازسال ۱۹۶۵ نقش مهمی روی شعر شوروی بجا گذاشت ولی اتهام خروج از نرم های شعر رسمی، موجب خشم مقامات فرهنگی علیه اوگردید. ولی سرانجام با نزدیک شدن بقدرت رسیدن گورباچف ، چند ماه بعداز اعطای نوبل به وی ، پاره ای ازاشعار او در شوروی اجازه نشریافته و درسال ۱۹۹۰ از وی رسمن اعاده حیثیت گردید. برودسکی دربخشی از سخنرانی خودبرای دریافت نوبل گفته بود که تازمانیکه دولت در ادبیات فضولی کند ، ادبیات نیز باید در امور دولت دخالت نماید. او بعنوان شاعری مذهبی- متافیزیک اروپا یی ، همیشه درشعر شوروی تنها ماند. سیاسی بودن شعر برودسکی از آنجاست که در سیستم استالینیستی ، میکوشد که غیرسیاسی یا غیرتبلیغاتی باشد و به مسایل غیرمهم! بپردازد.درباره فروتنی او در روزنامه مشهور آلمانی زبان FAZ درسال ۱۹۷۳ آمده که برودسکی خلاف مایاکوفسکی با میکروفن نمیرقصد ، بابازوهایش پارو نمیزند ، با واژهها آتشفشان براه نمی اندازد و یا چهره چروکیده ای بخود نمیگیرد . او شاعری است خجالتی ، عصبی ، سیگاری ، با کت و کراواتی خشک و اطو شده. خواننده درشعر او به تضاد مقوله هایی چون : انسان-شیئ ، زمان-مکان، زندگی – مرگ، و ابدیت – زوال ، برخورد مینماید .
ترجمه آثارشاعران متافیزیک قرن ۱۷ انگلیس مانند جان دون و آندره مارول، تعثیری مذهبی روی برودسکی بجا گذاشت . طرح پرسشهایی متافیزیک مانند مرگ و زندگی همیشه برای او مهم بودند. غالب اشعار برودسکی بدون رابطه و تعثیر کتابهای تورات ، تلموت ، انجیل و اسطورههای یونانی ، غیرقابل تصور هستند. برودسکی درجوانی علاقه خاصی به شعر لهستان ، آمریکا و انگلیس داشت . اودرآثارش تصویر پیچیده ای ازانسان مدرن، رسم می نماید ، ودردوره تبعید درآمریکا به سرودن اشعاری پیرامون : مهاجرت ، تبعید ، تنهایی ، غربت و سختی های زندگی در خارج ، پرداخت . برودسکی ازسال ۱۹۷۶ عضو هیئت تحریریه مجله فرانسوی “قاره“ شد.
اودرشعرش جویای جوابی برای ماهیت جهان و معنی زندگی انسان است و میگفت که براثر تربیت ضددینی و سکولار نظام شوروی ، مذهبی شد ولی نخستین بار در۲۳ سالگی به مطالعه کتاب های انجیل و تورات پرداخت. برودسکی درشعری مینویسد که در روسیه مشکل است حدس زد که چه کسی ماهیتی انسانی دارد ! و کافی است که به خرابه های ساختمانهای شهرتان توجه کنید تا تاریخ وطن تان را بفهمید . اودرشعرش شیفته زبان است و آن فرم های مختلفی بخود میگیرد ؛ گاهی وحشت آور، گاهی رویایی ، گاهی اسطوره ای ، و گاهی سمبلیک .
برودسکی غالب اشعارش را به مشاهیر جهان و یا زنان تقدیم میکند . او در نوشته هایش احترام خاصی برای جنس زن قائل است و ۲۰ ساله بود که با آنا اخماتوا دیدار کرد. مذهبی بودن اشعار برودسکی جلب نظر اخماتوا نمود . برودسکی از طریق ترجمه اشعار جان دون (۱۵۷۳ – ۱۶۳۸ ) با عرفان انگلیس آشنا شد و در ۲۳ سالگی شعر طویل غمنامه ای را به او تقدیم کرد. ، آثار برودسکی بخشی از ادبیات تبعید و مهاجرت شوروی سابق هستند. گویا در سال ۱۹۸۰ حدود ۱۰۰ مجله روسی در تبعید وجود داشت که به موضوعاتی مانند : جنگ ، استالین ، زندان و اردوگاه ، و آینده شوروی ، میپرداختند.
درباره برودسکی اشاره میشود که او فرای اجبارهای ایدئولوژیک نظام آموزشی و تربیتی شوروی استالینیستی ، به راه خودآموزی رفت و در ۱۵ سالگی مدرسه را ترک نمود . بعدها موضوع مرگ باعث شد که او اشعاری غم انیگیز و زاری کننده دریاره مردگان و جانباختگان بسراید . مسائل مذهبی از جمله مسیحیت دراشعارش جای خاصی دارند ، آنزمان ادعا شد که کمیته نوبل جایزه فوق را به یک شاعر معترض دریک نظلم آته ایستی اعطا کرده است . اشعار برودسکی ریشه در بیوگرافی او ، زمان شاعر، شعر سنتی روس و مشاهدات و تجربیات شخصی و صادقانه او دارند. به برودسکی شاعر اعترافی نیز گفته میشود چون او درباره زمان و جامعه اش گزارش میدهد. برودسکی معتقد بود که درخاتمه عمر هرانسانی ، فقط بخشی از حرفهایش بجا می مانند. شعر او نشان از الهام اسطورههای یونانی ، فلسفه مذهب ، و تجربیات تاریخی دارد. اشعار او زیر تعثیر شعر کلیسایی –مذهبی قوم اسلاو ، اغلب داستانی و روایتی هستند . بعضی از منتقدین ادبیات ،او را یکی از شاعران مکتب اسکندریه معرفی میکنند ؛ تنوع ، چند بعدی بودن، طرح هنر : ابتدایی ، سنتی ؤ ساده گر و قدیمی آرکائیک شعر او، باعث این قضاوت گردیده . مهمترین اشعار برودسکی به مشاهیر جهان از جمله : به الیوت ، جان دون ، ویلیام یت ، و آنا اخماتوا ، تقدیم شده اند. برودسکی در سالهای آواره گی در تبعید در آمریکا، به نوشتن مقالاتی فرهنگی-انتقادی بیشماری نیز پرداخت .
یوسف برودسکی درسال ۱۹۴۰ درشهر پطروگراد سابق ، و لنین گراد بعدی ! در خانواده ای یهودی تبار روس دیده به جهان گشود. پدرش عکاس مفلوکی بود . او بعد از ترک زودرس مدرسه، نزد خود به آموختن زبان لهستانی و انگلیسی پرداخت ، و با فلسفه دین ، اسطورههای یونان و ادبیات جهان آشنا شد . برودسکی خود را جزو نسل ۱۹۵۶ میداند که مخالف اشغال مجارستان از طریق ناجیان! شوروی و سرکوب شورش مردمی شدند. اودرجوانی سالها از طریق ترجمه آثار ادبی، زندگی کرد. بعد از خروج از شوروی درآنزمان ، گویا دهها شعر او بصورت مخفی و زیرزمینی درمیان دوستداران شعر، نشر و پخش شدند.
ازجمله آثار برودسکی : جیغ پائیزی شاهین ، ساحل غرق شدگان ، توقف در کویر ، پایان یک دوره زیبا ، دو ساعت در یک آب انبار ، غمنامه های رومی ، اسحاق و ابراهیم ، تصویر صامت ، سروده هایی برای آگوستا خانوم ، نمایش در معبد ، بیاد ویلیام یت ، مجموعه مقالات انتقادی-فرهنگی ، خاطراتی از شهر لنین گراد ، بیست سروده برای ماری استوارت ، یادی از الیوت ، و دو نمایشنامه با عنوانهای : مرمر و دمکراسی ، می باشند.
۴۳۔ جایزه ادبی یک جوانمرگی .
از مرگ دانتون تا مانیفست کمونیسم .
نویسنده ای میان مارکس و برشت .
گئورگ بوشنر Georg Büchner (۱۸۱۳ – ۱۸۳۷)
عنوان جایزه مهم ادبی “بوشنر“ که ازسال ۱۹۵۱ درآلمان اعطامیشود،ازنام گئورگ بوشنر ، نمایش نامه نویس و یکی از دمکراتهای انقلابی ادبیات آلمان،گرفته شده. وی درسال ۱۸۳۴،درتبعید، درسویس براثر بیماری تیفوس درسن ۲۳ سالگی،جوانمرگ گردید.
زمانیکه بوشنر شبنامه ممنوعه و مبارزاتی-سوسیالیستی “پیام ایالتی“را پخش نمود، مارکس هنوز۱۵ساله بود. این جزوه انقلابی،پیش ازمانیفست کمونیسم ، مورد توجه رهبران انقلاب آلمان قرارگرفت. یکی دیگر ازآثار اجتماعی بوشنر“مرامنامه حقوق بشر“ است که درتاریخ مبارزات اجتماعی،اهمیتی به اندازه “مانیفست کمونیسم“ دارد. شعار معروف:“ صلح برای کلبه ها ،- جنگ به درون کاخ ها“ نیز از خلاقیت های جاودانه گروه مبارزاتی بوشنر است.
شاید اگر اودر ۲۳ سالگی بعنوان پناهنده سیاسی درشهر زوریخ جوانمرگ نمی گردید، بدلیل نبوغ ادبی و اجتماعی اش، به مشهوریت مارکس و برشت میرسید.دراعلامه (پیام ایالتی ولایت هسن)،او به تبلیغات سوسیال-انقلابی پرداخت و خواهان شورش دهقانان علیه حاکمان گردید.
بوشنر نه تنها یکی ازآغازگران ادبیات و هنر طبقاتی، بلکه پایه گذار نمایشنامه نویسی مدرن آلمان هم است. درآثاراو برای نخستین بار، قهرمان ادبی، یک آدم مفلس ازطبقات محروم است و نه از اشراف و بورژوازی شکمسیر. بوشنر امروزه بعنوان یکی از راهنماها یا قطب نماهای ادبیات جهانی،خصوصن نمایشنامه نویسی بشمار می آید. درمقابل کمدی های محافل درباری، او به خلق تراژدی های اجتماعی و شهروندی پرداخت. تاآنزمان شخصیت ایده آل ادبیات بورژوازی، ازطبقات و اقشار محروم نبودند. بوشنر، یک تراژدی نویس موفق درام اجتماعی نیز است. تراژدی های او غالبن غیراحساسی هستند. امروزه تئاتر روایتی برشت،بدون نمایشنامه های بوشنر غیرقابل تصورهست. بوشنر درسالهای رمانتیک نوجوانی نوشته بود:“ ساعت ها را بخوابانید، تقویم ها را بدرید، ما تیک تاک زمان را از روی شکوفه گلها و رسیده گی میوه ها، تشخیص خواهیم داد.“
جهانبینی ماتریالیستی-استتیک بوشنر به سبب اشتغال او با فلسفه و سوسیالیسم تخیلی است. ایده های هگل نیز درنمایشنامه های او جای خاصی دارند. اوبرای نخستین بار به کشف زیباشناسی “زشتی“ درجامعه ارتجاعی وطبقاتی زمان خود نائل گشت. علم زیباشناسی ضد ایده آلیستی و نظرات سیاسی او، حتا امروزه مدرن و موضوع روز می باشند. نه تنها اکسپرسیونیست ها و دمکراتهای انقلابی، بلکه ناتورالیستها نیز ۳۰ سال بعدازمرگ بوشنر، اورا جشن گرفتند. او همچون داستایوسکی به تجزیه و تحلیل روان قهرمان آثارخود میپردازد.
ازجمله دیگر آثار محدود بوشنر : مرگ دانتون ، نمایشنامه وویسک ، نوول لنس ، درام لئونه و لنا ، و ترجمه آثاری از ویکتور هوگو، هستند. مرگ دانتون ، یک درام انقلابی نبوغ آمیز است که به بحث انقلاب بورژوایی و نقش مهم تودهها در آن میپردازد و قهرمان آن ، نه یک فرد، بلکه یک تاریخ؛ یعنی خود انقلاب فرانسه است . خلاف روبسپیر رواقی تیره بین ، دانتون میخواهد حوادث و پروسه انقلاب را انسانی نماید، ولی بقول بوشنر ، تاریخ ، اولی را می کشد تا بتواند به دومی حق بدهد!، گرچه سرانجام ایدههای دانتون پیروز میشوند و نه عقاید روبسپیر. در درام کمدی (لئونه و لنا)، بوشنر به تمسخر اشرافیت فئودالی میپردازد. نوول (لنس) او، ناقل تئوریهای ادبیات رئالیستی است.
گئورگ بوشنر درسال ۱۸۱۳ درخانواده ای پزشک درآلمان بدنیا آمد و درسال ۱۸۳۷ در سویس، یکسال بعد ازدریافت دکترای پزشکی خود، در تبعید درگذشت. اواز نوجوانی به مطالعه فلسفه و تاریخ انقلاب فرانسه پرداخت و علاقه خاصی به آثار: هومر ، سوفوکلس، آشیلوس، گوته، شیلر، ژان پاول، شلگل، برنتانو، هوگو، شکسپیر، بایرون، و ادبیات عامیانه، داشت. وی پیش از فرار به فرانسه، کوشید تابا گردآوری پول، برای تهیه یک چاپخانه مخفی و اجرای نقشه حمله برای آزادی زندانیان، به جنبش ضد حکومت مطلقه، کمک نماید. وی مینویسد بجای مبارزه فردی روشنفکری، مبارزه جمعی مردمی مهم است، و در نامه ای که درسال ۱۸۳۲ به خانواده اش مینویسد، تاکید میکند که تنها عمل و خشونت، موجب رهایی میشوند. چون حاکمان نیز خود در مقابل جوانان مبارز. خشونت بکار میگیرند و مردم را به حیوان تبدیل کرده اند، تا احساسات غیرطبیعی گروه کوچکی فاسد را ارضا نمایند و بجای قانون، تکیه بر قدرت نظامی و امنیتی نموده اند.
بوشنر از نخستین مبارزین زمان خود بود که تقسیم ناعادلانه فقر و ثروت را نشانه اختلاف طبقاتی دانست. در شبنامه های سوسیالیستی گروه او، از استثمار، زورگویی، و از خودبیگانگی، در جامعه انتقاد میشود. او در مقابل نظم فئودال-سلطنتی، نه تنها خواهان تعاونی های مصرف، بلکه با تاکید بر لیبرالیسم و جمهوری خواهی، خواهان آزادیهای دمکراتیک برای سرنگونی حکومت مطلقه گردید. بوشنر میگفت که برای درک تاریخ دردهای انسان، باید به طرح پرسش هایی پیرامون: مسئولیت، اخلاق، دین، علم، و اجتماع پرداخت . منتقدین ادبی امروزه مدعی هستند که آثار هنری او، با تکیه بر ناتورالیسم و اکسپرسیونیسم، نوشته شده اند.
۴۵۔ شکست اصلاحات در وضعیت دیکتاتوری – و ادبیات
( بولگاکف ، دوست یا منتقد استالین ؟ )
ای کاش بولگاکف،نویسنده شوروی زمان لنین و استالین،وخالق رمان ( مرشد و مارگریت )،یا “استاد و معشوقه اش“، در۴۹ سالگی جوانمرگ نمی شد تا منتقدین ادبی در غرب می دیدند او باز چه تغییراتی در رندگی اش می نمود.از بولگاکف درزمان حیات تنها یک رمان اجازه انتشاریافت . یک نمایشنامه از اونیز روی صحنه تئاتر رفت.سایر آثاراویادرغرب منتشرشدند ویادر آرشیو سازمان ک.گ.ب گردآوری گردیدند.اودراین رابطه درنامه ای به دوستی نوشت : آتشدان کرسی تنها ناشر محبوب نوشته هایم است.منتقدین ادبی درغرب،آثاراورا بخشی ازادبیات سایه ای در کارنوال دیکتاتوری نامیدند.به نظر آنها درهرنظام دیکتاتوری،قبل از ادبیات تبعید و مهاجرت،ادبیات سایه ای خلق میشوند.بولگاکف کوشید تانشان دهد که درشرایط دیکتاتوری،اصلاحات اجتمایی و اقتصادی غیرممکن است.او به انتقاد از ماتریالیسم زمان خود پرداخت چون در نظر او،آن مانع خلاقیت هنری خردگریزان میشود.گرچه امروزه بولگاکف رااز مخالفین نظام استالینیستی بشمار می آورند، ولی در دهه ۲۰تا۳۰ قرن گذشته،استالین سبب شد که پلیس امنیتی اورا دستگیر نکند یا بقتل برساند.علاقه شخصی استالین به تنها نمایشنامه آزاد بولگاکف،یعنی “ روزهای همشیره های توربین “باعث گردید که آن نمایشنامه حدود ۱۵ سال درسراسر شوروی روی صحنه تئاتر بماند ، چون مسئولین بخش فرهنگی حزب فکر میکردند موضوع آن نمایشنامه درمخالفت با مقاومت گاردهای سفید ،در جریان جنگ داخلی آنزمان شوروی نوشته شده.دراین نمایشنامه برای نخستین بار گاردهای سفید ضدانقلاب ،درجنگ داخلی بشکل انسانهای مخالف مبارز نشان داده شدند ونه آدمکشانی خونخوار وبیمار.تضاد و تناقض دوره اجرای برنامه اقتصادی نپ و عوارض و نتایج متضاد آن نیزبه نقد کشیده شدند.
تنهاکتابی که از بولگاکف اجازه نشریافت، “رمان شیطان بازی“ بود که درسال ۱۹۲۵ بزیر چاپ رفت. سانسور نمایشنامه “فرار“ باعث شد که بولگاکف طی نامه ای از گورکی و استالین دادخواهی کند.سرانجام درسال ۱۹۳۰ چهار روز بعد از خودکشی مایاکوفسکی و نامه بولگاکف، به سفارش استالین برای وی شغل مترجمی را در تئاتر شهر یافتند تا او خود را نیزبه کشتن ندهد.
بعداز آغازگلاسنوس و پروستریکا ،قشر اهل کتاب شوروی باموجی ازآثار بولگاکف آشناشد که سازمان امنیت ک.گ.ب. سالهادر آرشیو خود گردآورده بود.
میخائیل بولگاکف درسال ۱۸۹۱ درکشور اوکرائین بدنیا آمد ودرسال ۱۹۴۰ در مسکو درگذشت.پدرش یک استاد دانشگاه بود .و او خود به تحصیل پزشکی پرداخته وچندسالی نیز پزشک بود.ازجمله آثار ایندوره او: یادداشتهای یک پزشک جوان ـ و کتاب مورفیوم هستند. بولگاکف ازسال ۱۹۲۰ با داستانهای طنزآمیز اجتمایی وارد فضای ادبی شوروی جوان بعد از انقلاب شد.اغلب آثار او موضوعی سیاسی-فلسفی دارند.گویا یکی از جمله های مشهور او این بود که می گفت : درنظام های شبه دیکتاتوری،نویسنده باید برای سوزاندن نوشته هایش عجله نماید.از بولگاکف آثار منتشر نشده زیادی بجا مانده. در دوره گورباچف از او اعاده حیثیت گردید.او سالهانویسنده محبوب قشر تشنه کتابخوان شوروی در دوره گلاسنوس بود.
نخستین رمان بولگاکف، “گارد سفید“ بود که بشکل خلاصه و سانسورشده درسال ۱۹۲۴ منتشر گردید.نمایشنامه “ روزهای همشیره های توربین “ را بولگاکف براساس این رمان تهیه کرد که درآن سقوط و شکست ایدئولوژی ضدانقلاب گاردهای سفید درجنگ داخلی را نشان داد.از دیگر آثار مهم او در دهه ۲۰ و ۳۰ قرن گذشته، نمایشنامه های : قلب سگی ، و نطفه خطرناک، هستند. از جمله نمایشنامه های او : فرار- خانه سقا- و ایوان واسیلی هستند.او در این دوره داستانهای بیشماری نیز به رشته تحریر درآورد.وباکمک بیوگرافی،چندنمایشنامه مهم درباره : مولیر-پوشکین-سروانتس-گوگول-و دن کیشوت نوشت.اودراین نمایشنامه های تاریخی، مزاحمتها و رفتار حاکمان و دیکتاتورها با اهل قلم و هنر را نشان داد.
بولگاکف در “ رمان نمایشی “ به تجزیه و تحلیل کار و زندگی هنرمندان درنظام دیکتاتوری پرداخت. در نمایشنامه “ فرار “ او رویاها و ایده آلیسم گاردهای سفید ضدانقلاب درجنگ داخلی شوروی رانشان داد. گروهی از منتقدین ،نمایشنامه “ قلب سگی “ را جواب منفی او به انقلاب روسیه بحساب می آورند.زمانیکه حزب کمونیست از کامنف خواست تا او نظرش را پیرامون این نمایشنامه بگوید، اوجواب داد که موضوع رمان مذکور مخالف زمان مدرن فعلی است و نباید منتشر شود. غافل از اینکه خود کامنف بعدها قربانی پاکسازیهای استالینیستی خواهد شد. دو نمایشنامه “ قلب سگی“ و “نطفه خطرناک“ نیز تا زمان گلاسنوس ممنوع بودند. در نمایشنامه نطفه خطرناک، بولگاکف بیش از ۸۰ سال پیش ،خطر دستکاری ژنتیک رانشان داد. بخشی از منتقدین کشورهای غربی، آنزمان پیام نمایشنامه را : انتقاد از دستکاری طبقه کارگر بی استعداد با کمک ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم حزبی بشمار آوردند. بولگاکف در رمان گارد سفید و نمایشنامه توربین ها، درام غم انگیز انقلاب روسیه را نشان داد. منتقدین دولتی، اورا به جانبداری از جنبش گارد سفید نموده و مشهوریت نمایشنامه توربین را، خطر بولگاکف گرایی نامیدند.ازجمله جانبداران آثار او،خوانندگان آثار طنز و داستانهای شبه علمی-خیالی هستند که اودر آثارش با کمک آزمایشگاه و دستکاریهای علمی در آینده بشر نشان میدهد.
غیرازانتقادازماتریالیسم جزمی،بولگاکف به انتقاداز طبقه متوسط و بوروکرات شهری مسکو می پردازد.در “رمان نمایشی“ او با جو روشنفکری و تئاتر مسکو و تئوریسین مشهور آنزمان یعنی، استانیسلاویسکی تسویه حساب میکند. او میگوید مسکوی ها جماعتی هستند بسته که دنبال پول و سود و منافع مادی هستند و غریبه ها و شهرستانی هارا به درون خود راه نمیدهند.زنها فقط دنبال وسایل آرایشی و لباس مد و مردها دنبال زنباره گی و مشروبخواری هستند. بولگاکف آشنایی دقیق و نزدیکی با جو ادبی مسکو داشت و درآثارش به انتقاد از نویسندگان دولتی و رسمی پرداخت که فقط دنبال منافع مادی خودهستند. نویسندگانی که از شغل خود بیگانه شده و به قشر امتیازدار و مرفه وابسته اند ، جایی که مردم عادی راهی ندارند.درحالیکه آنها بنام پرولتاریا ادبیات می آفرینند،ادبیات عامیانه،ادبیات انبوهی است که از بالا سفارش داده شده و حق الزحمه آن با گشاده دستی از جیب مردم پرداخت میشود. اوتنها رابطه عادی و سالم مسکوی ها را، رابطه نویسنده و معشوقه اش در رمان مرشد و مارگریت خودمیدانست.
رمان استاد و معشوقه اش، اثر مشهور و جهانی بولگاکف، رمانی است عمیق و فلسفی.موضوع اصلی کتاب، رابطه بین نویسنده و جامعه است. بدین سبب بنظر منتقدین،در رمان تنها یک رمز وجود دارد و آن پرسشی سیاسی است. این رمان نه تنها روایتی است طنزآمیز علیه جامعه شوروی بین دهه ۲۰و۳۰قرن گذشته،بلکه سرودی است تحسین آمیز و مشتاقانه پیرامون آزادی فرد، که سرانجام درمقابل قدرت دولتی و نیروهای امنیتی اش پیروز میگردد.دراین رمان عشق نیز درتمام مراحل زندگی پیروزمیشود. دوصفت بارز کتاب؛ خلاقیت هنری و نقش مثبتی است که زنها در جامعه بعهده دارند. انتقاد اجتمایی آن رمان، انتقاد از پلیس دولتی است. اگردر نمایشنامه بیوگرافی مولیر، مبارزه با سانسور مطرح است، در رمام استاد و معشوقه اش، مبارزه با قدرت حاکمه ای مطرح است که حتا گاهی دستور به قتل و اعدام میدهد.براساس اعتراف بولگاکوف، اشتغال به نوشتن آن رمان از سال ۱۹۲۸تا۱۹۴۰ به درازا کشید. دراین رمان نیروی مرموزی، جامعه نویسندگان و هنرمندان شهر مسکو را دچار ترس و وحشت نموده. قتل، آدم ربایی،خرافات، جاسوسی، و آتش افروزی از جمله حوادث معمولی روزانه جامعه هستند. در این کتاب، استاد نویسنده ای است که حاضر نیست خود را تسلیم نیروهای سرکوبگر دولتی و منتقدین رسمی بیسواد ادبی اش بنماید.به این دلیل ارگانهای دولتی اورا بیمار اعلان نموده و روانه تیمارستان می نمایند. سرانجام نویسنده استاد فوق چنان خورد و شکسته شده که فکر میکند بزودی نیرویی خارجی یا معجزه گر باید اورا نجات دهد.
۴۶۔ عمرکوتاه انقلابیون رمانتیک .
یا لرد بایرون ، شاعر غربی ؛ در لباس قفقازی ! Byron , Lord (1788- 1824)
گرچه درکلاس درس انشاء گفته شد که در حین نوشتن؛ غیر از نامه و خاطره نویسی، سعی کنید از ضمیر اول شخص: من و ما ،استفاده ننمائید، یا بندرت آندو را بکارگیرید؛حتا اگراین سبک، فواید روان-درمانی قلمی هم برای نویسنده داشته باشد، و مکتب پست مدرن امروزه هرگونه آزادی نوشتاری را بما داده، این روزها می بینیم که خواننده فلک زده درتبعید و مهاجرت، مجبور است که هرلحظه این نشخوارهای خصوصی پاره ای ازنویسندگان زورکی! را تغذیه نماید. امیداست امروزآخرین باریست که ما متنی را با ضمایر شخصی آغاز می کنیم . و امااکنون برگردیم به موضوع اصلی این مقاله :
درطول عمرکوتاه روشنفکری ام ! دههابارنام لرد بایرون، شاعر آزادیخواه و رمانتیک انگلیسی را شنیده بودم، تااینکه چندی پیش باعکسی ازاونیز برخوردکردم. درنگاه اول به نظر میرسید که اودرلباس قفقازی یا مهاراجه های هندی شهرتاج محل، خواسته بیننده را بیاد رمانتیک اشرافی داستانهای هزارویک شب یا دوره هارون الرشید بیندازد. ولی درگوشه ای ازعکس اشاره شده که بایرون درآنجا،درلباس ملی ومحلی مردم کشور آلبانی است.به هرحال آن تصویر تعثیری شرقی ازشاعرنامبرده روی تماشاچی بجا میگذارد. اشاره دیگراینکه، لرد بایرون درکنار پارتیزانهای جنبش استقلال طلبانه یونانی علیه ترکهای عثمانی درسال ۱۸۲۴ کشته شد، گرچه مرگ اونه درمیدان نبرد، بلکه براثر تب باتلاقی دریونان بوقوع پیوست. بایرون آنزمان یکی از سران جنبش جوانان پان هلینیستی غرب علیه حضور حکومت عثمانی درجنوب اروپا وکشورهای بالکان بود.
اوازآغازتولد دارای یک پای لنگ و شل بود، بااین وجود بایرون یکی از بهترین شناگران زمان خودنیزبشمار میرفت.
پدربایرون یک نظامی اشرافی مرفه بود که بعدها ؛ زمانیکه لردبایرون ۳ساله بود ، بدلیل ولخرجی و خوشگذرانی و بدهکاریهای کلان ناشی ازآنها، خودکشی نموده بود. و مادر لرد بایرون ۲۰ سال بعداز مرگ پدرنیز فوت نموده بود.
منتقدین چپ درباره بایرون وآثارش به دو موضوع اشاره میکنند: اول اینکه اوبدلیل روابط عشقی-ناموسی با بعضی اززنان اشراف ودربار، و جنجالهای خطرناک ناشی ازآن، مجبورشد به ایتالیا و سوئیس فرارکند. دوم اینکه آنها تضادهای انفجاری آثار بایرون را جمع بندی و نتیجه احساسات میهن پرستانه و آزادیخواهانه شهروندی و دشمنی اوبا ارتجاع فئودالیسم و روحانیون مسیحی ازیک طرف و موضعگیری فردگرایانه-آنار شیستی و بدبینانه ازطرف دیگر میدانند.بدبینی اورامیتوان نتیجه سرخورده گی بایرون از شکست هدفهای انقلاب فرانسه درآنزمان دانست.آثاراوحاوی تضاد: طنز و تراژدی، شوخ منشی و بی حوصله گی، رمانتیسم و کلاسیسم میباشند. لردبایرون ازجمله شاعران نوگرای ادبیات جهانی است. درانگلیس اوراازنظرادبی رقیب والتر اسکات و توماس مورس بشمار می آورند.
اودرکنارشاعری بنام شلی ، یکی ازنمایندگان مهم ادبیات رمانتیک انقلابی انگلیس بود. دراشعار او احساسات آزادیخواهانه و درد و رنج جهان و سرنوشت انسان، باهم ادغام میشوند. طنزآثار بایرون راآنزمان نشان نوگرایی ادبی بحساب می آوردند. خواننده اشعارش شاهد تضاد احساسات رمانتیک و طنز کلاسیک میتواند بشود. اوراهمچون هاینه درآلمان، نماینده نوع رمانتیک ناامید یا “رمانتیک منفی“ می نامند. جامعه شناسان ادبی، این گونه رمانتیک منفی بایرون را، جاده صاف کن ادبیات آبزورد و پوچگرای بعدی درغرب بحساب می آورند. امروزه درمحافل تحقیقی و دانشگاهی، لرد بایرون رایکی از ۵ شاعر مهم رمانتیک اروپا بشمار می آورند. جنبش ادبی رمانتیک ناامید ومنفی رانتیجه عوارض انقلاب صنعتی میدانند که با برده نمودن رنجبران و نابودی طبیعت ومحیط زیست، بجای زورگویی و استثمار پیشین حاکمان و اسقف های کلیسایی، اکنون کارخانه داران طمعکار و مدیران تولید انبوه را مسئول به خاکسپردن امیدهای انسانی نموده.باآغاز خشونت: قوانین، سازمانها و موسسات سرمایه داری، انسان رمانتیک به مرگ و زاری از درد و رنج سرنوشت و جهان، پناه برد ، ویا به مبارزات اجتمایی پرداخت، گرچه امیدی به پیروزی نداشت. دراین مبارزه مرگ وزندگی، قهرمان رمانتیک شاعر، اغلب تنها است و بزرگترین نتیجه کوششهایش، مرگ قهرمانانه می باشد .
درزمان لرد بایرون گویا اوضاع سیاسی استعماری اروپا خیلی شیر توشیر بود: ایتالیا درزیر سلطه دولت اطریش بود، اسپانیا و پرتقال برای استقلال ازفرانسه درحال مبارزه با ناپلئون بودند، روشنفکران انگلیسی ازشکست شعارهای انقلاب فرانسه شوکه شده وبه فکر میدان آزمایش جدیدی مشغول بودند، ترکیه عثمانی ازسال ۱۴۶۱ به اشغال یونان پرداخته بود، بریتانیای درحال جنگ بافرانسه انقلابی، شاعران و روشنفکران رمانتیک خودرا خائن به وطن نامیده و آنها را به خارج کیش کرده و به تبعید و مهاجرت وادار نموده بود.
بعضی ازشاعران رمانتیک با تکیه بر ایدئولوژی انسانی یونانی و پان هلینیستی، قصد مبارزه با بی عدالتی درجهان را در سر گرفتند. لردبایرون از سال ۱۸۱۶ درشوق وصال بامرگ و انقلاب، انگلیس را ترک کرده بود. اومیخواست تامرگش بصورت یک اسطوره قهرمانی خواسته شده، درلباس سیاسی درتاریخ ثبت گردد. مراسم خاکسپاری او در آنزمان در انگلیس و آمریکا را جشن گرفته و به نمایش گذاشتند. احتمالا جنگ غرب با اسلا عزیز! ازآن زمان شروع گردید.
فضای ادبی کشور بریتانیا آنزمان به دو قسمت تقسیم میشد. غیر از شلی، اکثرا با او مخالف شدند. جان کیت نوشت که بایرون موضوعات جدی را بصورت طنز و مسائل طنز را به شکل جدی به خورد خواننده میدهد. روبرت سوتی، سبک ادبی بایرون را “مکتب شیطانی“ ادبیات نامید، ولی موافین بایرون، قهرمانان آثار اورا پررنگ تر و پرخون تر از قهرمانان رمانهای تاریخی والتر اسکات دانستند. فرانسویان بایرون رادرکنار ولتر و روسو قراردادند. لامارتین و ویکتورهوگو، مجذوب او شده و بایرون را با شاتوبریان قابل مقایسه میدانستند. آلمانیها بایرون را به اهمیت شکسپیر شمردند. در روسیه به پوشکین و لرمانتف، “بایرون های روس“ لقب دادند. نیچه و استاندال او را درکنار گوته، مهمترین شاعر زمان نامیدند. گوته کتاب “ دون ژوان“ بایرون را اثری فراموش نشدنی نامید.
درباره بیوگرافی بایرون باید اشاره نمود که وی بین سالهای ۱۷۸۸ و ۱۸۲۴ زندگی کرد و در ۲۱ سالگی سفرهایی به کشورهای خاورمیانه و کشورهای حوضه مدیترانه نمود.
سه اثر مهم لرد بایرون را : سفر زیارتی جنگجو ، دون ژوان، و مانفرد، بحساب می آورند. شکایتهای تاسو، کورسار، محاصره کورین، کاین، مارینو، هردو ف ، ساعات فراغت، و امید و رویای عدالت، از جمله دیگر آثار اوهستند. انتشار کتاب : سفر زیارتی جنگجو، در ۲۴ سالگی موجب مشهوریت سریع و ناگهانی بایرون شد. او در رابطه با منتقدین کم سواد آثارش درکتاب “ امید و رویای عدالت“ با طنز تحقیرآمیزی نوشت : ما حماسه سرایان انگلیسی ، و شما منتقدین مسخره اسکاتلندی !.
کتاب حماسه شاعرانه دون ژوان رااثر اصلی بایرون میدانند. اودراین کتاب، طنز را با عناصری از رئالیسم انتقادی مخلوط نمود. دون ژوان از موضع منفعل دراین کتاب قربانی تن نازی زنان عشوه گرمیباشد و نه فریب دهنده آنان. البته منظور بایرون، زنان و دختران اشراف، دربار، و فرماندهان نظامی و بزرگ ارتشتاران هستند و نه فلک زدههای روستایی ویا شهرستانی که تمام روز مشغول سیر کردن شکم خود و بچه هایشان هستند و باید سگدو ! بزنند.
۴۷۔ ادبیات اسپانیا ، – پنج نوبل .
ادبیات ، – و رئالیسم تلخ اجتماعی . Cela , Camilo Jose (1916 – ۲۰۰۲)
در طول یک قرن اخیر، ادبیات اسپانیا ۵ بار برنده جایزه نوبل بوده است . نخستین آن در سال ۱۹۰۴ و آخرین آن در سال ۱۹۸۹ بوده است . در اینجا اشاره کوتاهی به ژوزه کامیلو – سلا ، آخرین دریافت کننده جایزه نوبل در ادبیات اسپانیا میگردد .
ژوزه سلا ، خالق آثار بیشمار از جمله رمان ، داستان ، شعر ، مقاله ، سفرنامه و آثار علمی است . او غیر از نوبل ادبی سال ۱۹۸۹ ، برنده جایزه سروانتس در اسپانیا نیز است . ژوزه سلا خالق رمانهای مهم اجتماعی-سیاسی می باشد . او یکی از نویسندگان دوران فاشیست فرانکو و ادبیات بعد از جنگ جهانی دوم در اسپانیا است . ژوزه سلا مهمترین و فعال ترین نویسنده زمان حال اسپانیا بشمار می آید . وی گرچه با رئالیسم خشن و بدون تعارف خود، اسپانیایی ها را به خشم آورد ولی اکنون یکی از کلاسیک های مدرن بشمار می آید . معروفیت او به سبب رئالیسم خشن اش میباشد .
او به توصیف فقر ، گرسنگی ، دو رویی ، و سنگ قلبی انسان در جامعه بعد از جنگ میپردازد . مکتب ادبی او انتقاد مستقیم و بی تعارف است که ابایی از توصیف و معرفی وحشت در جامعه ندارد . مکتب اسپانیایی ادبی او ” ترمندی ” شاخه ای از فرم رئالیسم ناامید و بدبینانه است . او به سبب بکار گیری این مکتب در آثارش ، چند سال با تیغ سلنسور در اسپانیا روبرو گردید . دلیل اعطای جایزه نوبل به وی به سبب نثر غنی و فشرده و همدردی با انسان مجروح و رنجبر اعلان گردید . او مهمترین نویسنده جنجالی اسپانیا در قرن گذشته بود .
از جمله آثار او – خانواده پاسکال دورات ، سفر به آلکاریا ، سبد زنبورها ، گفتمان خانم کالدول با پسر شهیدش ، واژه نامه مرموز ، آسیاب بادی ، اسکی گرسنه ها ، تاج افسانه ای بدون عشق ، رقصی برای دو مرده ، مکاتبات و آثار اتوبیوگرافیک ، سان کامیلو ، و غیره هستند .
رمان سبد زنبورها ، توصیف رئالیستی زندگی خرده بورژوازی شهر مادرید در سال ۱۹۴۲ میباشد . رمان خانواده پاسکال دورات ، انتقاد اجتماعی از زندگی روستایی مردم اسپانیا است . رمان سان کامیلو را تلخ ترین اثر ادبی نویسنده بشمار می آورند. مجموعه آثار ۱۰۰ جلدی او شامل رمان ، داستان ، شعر ، مقاله ، سفرنامه و کتاب لغت است . او غیر از نویسندگی ، نقاش و ناشر مجلات ادبی نیز بود . ۱۰ رمان او با خصوصیات اکسپریمنتل نوشته شده اند . مجموعه داستانهای کوتاه و بلندش به ۲۰ جلد میرسند .
کامیلو ژوزه سلا- در سال ۱۹۱۶ از مادری انگلیسی و پدری اسپانیایی بدنیا آمد . پدرش مامور گمرک بود . او در نوجوانی مدتی هوادار ژنرال فرانکو بود . وی در دانشگاه در رشته های حقوق ، فلسفه ، علوم انسانی و پزشکی تحصیل کرده بود . وی در سال ۲۰۰۲ در اسپانیا درگذشت .
آثار او از نظر ادبی ترکیبی هستند از مکتب ادبی ” بیکارس ” با عناصر ناتورالیستی . او در آثارش به تجزیه و تحلیل های متنوع اجتماعی-انتقادی میپردازد . رمانهایش گرچه انتقادی ولی اکسپریمنتل هستند ، به این دلیل آنان از نظر فرم با هم فرق شایانی دارند . نخستین رمان او معیاری برای ادبیات رئالیستی بعد از جنگ جهانی دوم در اسپانیا گردید . موضوع بعضی از آثارش نتایجی است که جنگ داخلی اسپانیا طی سالهای ۱۹۳۹-۱۹۳۶ از خود بجا گذاشته بود . استفاده او از رئالیسم خشن و لغات مبتذل ، خشن ، جنسی ، سکسی ، تحریک کننده و طنز تلخ ، موجب ممنوعیت بعضی از رمانهایش در اسپانیا شد . مجموعه آثار منتشر شده او در سال ۱۹۸۴ ، ۱۶ جلد – و در سال ۱۹۹۰ ، ۲۵ جلد بوده اند .
در رمان نامه ای ” خانم کالدول ” قهرمان داستان ؛ یعنی یک زن جنون گرفته است که با پسر شهیدش در جنگ ، حرف میزند . در رمان ” خانواده پاسکال دورات ” نویسنده با کمک اعضای یک خانواده ، خشونت و سوء ظن و تنفر در جامعه اسپانیایی دهه ۴۰ قرن گذشته را معرفی می نماید . کتاب ” واژه نامه مرموز ” او شامل لغات جنسی ، سکسی ، مبتذل ، و تهوع آور در زبان عامیانه و زبان ادبی اسپانیایی است . رمان ” سبد زنبورها ” پیرامون اوج رئالیسم اجتماعیی در دهه ۵۰ قرن گذشته در اسپانیا می باشد . این کتاب با ۳۰۰ قهرمان داستان ، به شهر مادرید بعد از جنگ میپردازد . این رمان تاکنون به ۳۰ زبان خارجی ترجمه شده است ، گرچه آن، در سال ۱۹۶۳ در اسپانیا ممنوع شده بود . ۴
۴۸۔ جوانمرگی نمایش نامه نویس .
با قدری اغراق ، سادولوحی و ساده گرایی انقلابی میتوان گفت که بعضی از مسایل زمان ما ، مشکلات زمان چخوف ، نمایشنامه نویس و داستان سرای روس نیز بودند . چخوف در نامه ای مینویسد : نه کسی به سیاست علاقه ای دارد ، نه امید به انقلاب ، نه خدایی داریم ، نه ترسی از ارواح و اشباح ، نه وحشتی از مرگ ، نه خوفی از کوری و حماقت . کسیکه بی آرزو ، بی هدف ، نا امید و بدون ترس باشد ، نمیتواند هنرمند و نویسنده واقعی گردد .
مورخین ادبیات ، روشنفکران زمان او را به سه دسته تقسیم میکنند : نا امیدها و بریده ها ، اصلاح گرایان و سازشکاران ، وانقلابیون و شورشگران یا شلوغ کاران . چخوف را میتوان نویسنده دوران تحولات حاد فرهنگی روسیه قبل از انقلاب نام گذاشت . او در سال ۱۸۶۰ متولد شد و در سال ۱۹۰۴ ، یک سال قبل از انقلاب اول روسیه ، بر اثر ابتلا به بیماری آن زمان علاج ناپذیر سل ، در اوج شکوفایی هنری ، در غربت جوانمرگ شد . از جمله نبوغ خلاقیت های او این است که بدون جانبداری از هر نوع ایدئولوژی و یا اوتوپی ، خالق ادبیات اجتمایی و انتقادی گردید . آثارش آینه پایان جامعه فئودال-اشرافی تزاری است که خبر از آمدن فرهنگی جدید میدهند . امروزه ما نیز در غالب کشورها شاهد کوششهای آزادیخواهانه و اصلاح گرایانه هستیم ، در دوره ای که ایدئولوژیها و اوتوپی ها به سئوال کشانیده شده و خوشنامی و اهمیت خود را از دست داده اند. آثار چخوف اعلب در باره افراد طبقه متوسط شهری یا روستایی هستند . در باره مشکلات انسان مدرن ، که تنها و بدون رابطه احساسی یا زبانی با همنوعان خود ، دلزده و بی هدف ، عمر به بطالت می گذراند یا منتظر ظهور جامعه مدنی است . او مهمترین بیماری و عارضه دوران مدرن را : بی حوصلگی ، خستگی ، بی علاقه گی و پوچگرایی انسان خرده بورژوا و بعضی از روشنفکرانش میداند . آغاز فعالیت نمایشنامه نویسی و داستان سرایی چخوف ، همزمان با شکست کوششهای اصلاحگرایانه و تغییرات اجتمایی گردید ، دوره ای که بنیادگرایان ، سلطنت طلبان و قلدران سیاسی هنوز اهرمهای قدرت را در دست داشتند . در این دوره گروههای مختلف اهل کتاب هنوز به نقش و رسالت ادبیات باور داشتند . دسته ای دنبال رمانهای ادبی مذهبی-مسیحی داستایوسکی ، دسته ای دیگر طرفدار ادبیات اخلاقی سختگیر تولستوی ، و گروهی جانبدار کتابهای خوشبین انقلابی ماکسیم گورکی شدند . آثار چخوف همچون نوشته های پوشکین ، نه تنها اخلاقی بلکه استتیک و زیباشناسانه بودند .
از آثار چخوف آنزمان تفسیرهای گوناگونی میشد : عده ای او را ناتورالیست ، سمبولیست ، رئالیست ، ویا امپرسیونیست میدانستند . چخوف ولی خود را وقایع نگار اواخر قرن ۱۹ حکومت تزاری به حساب می آورد .
در باره پیشگام بودن اجتمایی او میتوان گفت که ۸۰ سال قبل از نوشتن ، جزایر گولاک ، سولژینیستین در باره غیر انسانی بودن اردوگاههای استالینیستی ، چخوف کتاب گزارش گونه ، جزیره ساخالین ، را در باره محکومین جامعه روسیه نوشت ، سندی در باره سیاهی دوران تزاری که محکومین به کار اجباری را با زنجیر پولادین به گاری و بیل و کلنگ ، داس و جنگر چنگالی ، پتک و چکش و سندان می بستند تا در صورت فرار از اردوگاه نتوانند خود را از قل و بند نجات دهند و در هر نقطه ای شناخته شوند.
چخوف در طول عمر کوتاهش ، پزشکی نیکوکار بود که وقتش را صرف ادبیات انساندوستانه و درآمدش را خرج کارهای خیریه در روستاها ، از جمله ساختن مدارس می نمود . زندگی چخوف مصادف با دو اتفاق مهم تاریخ روسیه شد . سال تولدش یک سال قبل از آزادی برده وار دهقانان و لغو خرید و فروش آنها توسط ارباب و زمیندار شد . و سال مرگش ، یکسال قبل از انقلاب اول روسیه بود که به شکست انجامید . او در این مورد نمایشنامه های مشهوری مانند : باغ آلبالو ، سه خواهر ، مرغ دریا ، و عمو وانیا را نوشت . در نمایشنامه باغ آلبالو ، چخوف خبر از نزدیک شدن انقلاب سراسری میدهد . لنین در داستان کوتاه – اطاق شماره ۶ بیماران – توصیف وضعیت نابه هنجار روسیه آن سالها را می بیند . چخوف در آثارش به پیشگویی سقوط و فرود طبقات اشراف و فئودال ، و فراز و صعود طبقه بورژوا و سرمایه دار می پردازد . از دیگر آثار او میتوان به ۴۰۰ داستان کوتاه ، ۷۰ نوول و داستان بلند ، و ۸ جلد نامه های مکاتبه ای ، اشاره کرد . منتقدین در غالب آثارش با وجود زیگ زاگ های گوناگون ، نوعی رئالیسم اجتمایی را می بینند . چخوف در برابر مکاتب ناتورالیسم ، امپرسیونیسم ، و سمبولیسم ، موضعی انتقادی داشت ، گرچه خود قدری تحت تاثیر هرکدام از آنها بود . او به ادبیات رمان نویسی سنتی تورگنیف ، داستایوسکی ، و تولستوی پایان داد و کوتاه نویسی را مد روز کرد . چخوف را میتوان سنبل پایان دوره رمانهای طویل و آغاز داستان کوتاه و نوول نویسی به حساب آورد. در زمان او رمان ،ژانر اشرافی ادبیات دوران رئالیسم بود . شاید به این دلیل آثار کوتاه او را امپرسیونیستی میدانند . موضوع آثارش افراد قشر متوسط یعنی خرده بورژواها هستند ، که به قول او : نه کاملا فقیر ، نه کاملا بی سواد ، نه کاملا بی وجدان ، و نه کاملا بی اخلاق می باشند . او در باره قشر متوسط روستاها و سوژههای محلی دلخواه شان مانند : سودجویی ، شایعه پراکنی ، دوغ خوری ، و بیکاری شکایت میکند . برنارد شاو میگوید : با کمک آثار چخوف ، در سالنهای فرهنگی کاخها و قصرهای اشرافی ، بجای بحث های مرسوم : شکار ، عشق بازی ، تیر اندازی ، ماهیگیری و شرابخواری ، موضوعاتی مانند : موسیقی ، هنر ، ادبیات و تاتر مد روز شدند . توماس مان می نویسد : چخوف مانند موپاساد، نابغه و هنرمند آثار کوتاه و کوچک است .
خوانندگان امروزی داستانها- نمایشنامه ها – و نوول های چخوف ، از مدرن بودن و امروزی بودن آنها تعجب میکنند . در زمان شوروی سابق ، چخوف در کنار پوشکین ، تولستوی و گورکی ، یکی از محبوب ترین نویسندگان آن سالها بود . چخوف با آثار کوتاه و مینیاتوری خود وارث رئالیسم دوران گذشته گردید . مایاکوفسکی شاعر شورشی شوروی میگفت : زبانش ساده ، قاطع ، کوتاه و روشن بود ، مانند جملات عامیانه دلخواه ما یعنی : روز بخیر ، یا بفرمایی یک استکان چای . هر جمله او خود داستان کوتاهی است . چخوف هنرمند شکاک و منتقد زمان تزاری است . او در آثارش به طرح پرسش می پردازد بدون اینکه جوابی ایدئولوژیک یا اخلاقی پیشنهاد کند .به نظر بعضی از کارشناسان ادبی ، چخوف با کمک نمایشنامه های مدرن خود ، راهگشای تاتر پوچگرا و ابزرد اروپایی نیزگردید .
۴۹۔ انقلاب ادبی یا ادبیات انقلابی ؟
دوگونه ادبیات در چین پیش از انقلاب . Anton Tschechow (1860-1904)
درپایان قرن ۱۹ روشنفکران ومبارزان چینی با ورود ایدههای غربی وجستجوی فرمهای جدید ادبی،قصدعبورازفرهنگ قرون وسطایی خود و آغاز یک رنسانس روشنگری نمودند.درجنبش اجتماعی سال ۱۸۹۸ برای تحولات سیاسی،نیازبه تغییرات ادبی مطرح گردید.براثرتحصیل دانشجویان چینی درکشورهایی مانند:ژاپن،آمریکا،اروپا وغبره،آنان باآثارمدرن ادبی غرب وآثارکلاسیک آن کشورها آشناشدند. مسیونرهای اروپایی نیزنخستین بارکتاب انجیل رابزبان چینی ترجمه نمودند. منتقدی ادبی درسال ۱۹۰۲ نوشت کسیکه میخواهد ملتی نو بسازد باید ابتدا یک رمان نو بنویسد وکسیکه اخلاقی نومیخواهد بایدابتدا یک قهرمان اخلاقی دررمان بیافریند چون خوانندگان خودرابااینگونه قهرمانان ادبی مقایسه خواهند کرد.درسال ۱۹۰۹ ترجمه بعضی آثارروسی و شاهکارهای ادبی بعضی ازکشورهای اروپای شرقی به چینی آغازگردید، ودرسال ۱۹۰۲ آثاری فلسفی کانت،نیچه، وشوپنهاور نیز به چینی ترجمه شده بودند. کتاب “دوسال تعطیلی تفریحی” اثر ژول ورن نیزازنخستین کتبی بود که به چینی ترجمه شد. دربحث های ادبی سال ۱۹۰۴ ادبیات را به حقیقی و غیرحقیقی یعنی رئالیستی وایده آلیستی تقسیم نمودند.
لین شو (۱۸۵۲ – ۱۹۲۴ ) مترجم معروف درطول عمر خود حدود ۱۸۰ اثراروپایی را به چینی ترجمه نمود.ازجمله نویسندگانی که آثارشان درآغازبه چینی ترجمه شدند : دیکنز، دفو ، سروانتس،اسکات،دوما،هومر،گوته،رابیندار تاگور، ایبسن،ویکتور هوگو، تولستوی،روسو، رمان رولان، تورگنیف، موپاساد،ویتمن،لردبایرون،ارسطو،شکسپیر،دانته،بالزاک،زولا، و فلوبر بودند. آثارگروه دیگرنویسندگان غربی مانند : ایروینگ،هاگارد،داودسون،شلی،هاردی، کیتس،هاوپتمن،گالس ورثی،نیز به چینی ترجمه گردید. میان سالهای ۱۹۲۰-۱۹۳۰ ترجمه آثار زیادی ازفرانسوی،روسی و انگلیسی انجام گرفت.بیشترآثاررئالیسم ورمانتیسم قرن ۱۹ اروپانیز به چینی ترجمه گردیدند.به ترجمه آثاررمانتک نیزاهمیت خاصی داده شد. به ترجمه اشعارلردبایرون و ویتمن ونمایشنامه های ایبسن نیزعلاقه خاصی پیدا شد. انقلاب فرهنگی زیرتعثیر ” جنبش ۴ ماه مه سال ۱۹۱۹ ” دنبال آموزگارانی اجتماعی ازغرب بود. مکاتب و ایسم هایی مانند : رئالیسم،ناتورالیسم،رمانتیسم،سوسیالیسم،آنارشیسم،مارکسیسم ، هومانیسم و دمکراسی خوانندگان و علاقمندان فراوانی یافتند. درزمینه داستان ورمان غیرازترجمه داستانهای پلیسی ورمانهای ماجراجویی به آثار احساسی وانتقادی اجتماعی نیز اهمیت داده شد.
علاقه روشنفکران چینی به مکتب ادبی رمانتیک ازآنجابود که منتقدی بنام ” تین هان ” آنرا به معانی : آزادی،دمکراسی،انقلاب،و سوسیالیسم تفسیرمیکرد،گرچه ادبیات چین قرنها میان کلاسیک ورمانتیک درجا زده بود وبا دو مکتب اجتماعی رئالیسم و ناتورالیسم آشنایی نداشت. درادبیات،رئالیسم آنان با رئالیسم آثاربالزاک وفلوبر فرق داشت. چینی ها چندسالی بعد ازآشنایی بادومکتب رئالیسم وناتورالیسم،سراغ سمبولیسم ونئورمانتیسم رفتند.سرانجام ذهنی گرایی وایده آلیسم دردهه ۲۰قرن گذشته جای خودرا به رئالیسم اجتماعی داد که جهت یابی سیاسی-اجتماعی داشت. این مکتب بعدها به مکتب رئالیسم سوسیالیستی ختم گردید.خوانندگان زولا که نماینده عینی گرایی مطلق وطرفدار ناتورالیسم ذهنی وشخصی بودند به مخالفت با “ادبیات پروانه ای” واحساسی رمانتیک ها واشراف پرداختند. دراین دوره به ترجمه اشعاربودلر وروبرت استونسون نیزاهمیت خاصی داده شد.ترجمه آثاررمانتیک نویسندگانی مانند رومان رولان ،باربوسه وآناتول فرانس وآنارشیسم اخلاقی بودلر اهمیت مهمی یافت. ازجمله نویسندگان روس که مورد توجه وترجمه قرارگرفتند:گوگول،لرمانتف، و گارشین بودند. ازجمله نخستین روشنفکرانی که دردهه ۳۰ قرن گذشته به غرب گرایی درادبیات اعتراض نمودند،مائو بود که علیه اروپایی نمودن ادبیات وبه طرفداری ازادبیات خلقی وسنتی چین اعتراض نمود. ادبیات “جنبش ۴ ماه مه” که دردهه های ۲۰ و ۳۰ قرن گذشته تا بقدرت رسیدن کمونیستها درسال ۱۹۴۹ و جدایی آنان از جمهوریخواهان درسال ۱۹۲۷ فعال بود.
آغازادبیات مدرن چین را میتوان سال ۱۹۲۷ دانست که اهمیت خاصی به :زبان،فرم،محتوا، و زبان عامیانه داد.انقلاب ادبی چین راازآغاز سال ۱۹۱۹ بحساب می آورند.ادبیات چین درآن زمان می بایست باکمک زبانی مدرن ومردمی به رئالیسم میرسید.دراین سالها تئاترغرب نیز وارد چین شد،تاآنان به اصلاح تئاتر سنتی خودبپردازند. مبارزین چینی توصیه میکردند که تئاتر بایددرراه اصلاحات سیاسی واجتماعی کوشش واصلاحات اجتماعی را تبلیغ نماید. دراین دوره رمان “کلبه عموتام” نوشته خانم هاریت بشر استو و بعضی ازآثار آلکساندر دوما را بصورت نمایشنامه درآوردند. خواسته دیگر کارگردانان تئاتر علیه مکتب فرمالیسم و نمایشنامه های آوازخوانی بود. دو منتقد ادبی،درخلق ادبیات،۸ نکته را به نویسندگان جوان توصیه نمودند : ” اینقدر دنبال کلاسیسم نروند. ازمطالب و کلمات سنتی وقدیمی زیاد استفاده ننمایند.تقلیدنکنند. از کلمات مبتذل خودداری نمایند.به دستورزبان وبیان روشن توجه کنند.پیش ازآنکه بیمارباشند،زاری نکنند.بجای زبان قدیم،زبان خودرا بکارببرند. نوشته باید با واقعیت تطابق داشته باشد. ازنقل قول استفاده نکنند!” . ۵ نکته آغازین را “انقلاب فرم” دانستند. گروهی از منقدین چین،تئاتردیالوگی جدید راتئاتر متمدن دانستند. درنمایشنامه نویسی جدید به آثار تراژدیک و غمنامه ای نیز اهمیت داده میشود و همچون تئاتر اریستوکراتی ودرباری گذشته به “پایان خوش شاهنامه” فکر نکنند. “جنبش ۴ ماه مه” ارزش ایبسن گرایی درتئاتر را به دلیل اهمیت رئالیستی آن و طرح مسایل: زنان،خانواده و جامعه میدانست. ایدههای اجتماعی ایبسن وی را بسیار محبوب نموده بود. آنان ایبسن را سنبل زیبایی،عشق همگانی،آزادی،برابری و پیشرفت میدانستند. درسال ۱۹۱۹ گروهی ازمنقدین ادعانمودند که ادبیات مدرن وارده ازغرب خطاب به بورژوازی است وباید باکمک زبان توده ای و عامیانه خطاب به مردم معمولی باشد. آنها می گفتند که بازبانی مرده نمی توان ادبیاتی زنده خلق نمود چون ادبیات عامیانه پایه ادبیات ملی است و وظیفه ادبیات است که افکار واحساسات را بصورت زنده بیان کند.
درسال ۱۹۱۷ نویسنده ای بنام ” چن دوکس ” نوشت که: ” نه ادبیات بلکه انقلاب ادبی باید بعنوان وسیله تغییرروابط اجتماعی ملاحظه شود،نابودباد ادبیات چاپلوسانه موردعلاقه اریستوکراتی!،زنده باد ادبیات ساده هنرمندانه ملی،نابودبادادبیات اغراقی قدیمی،زنده بادادبیات صادقانه ورئالیستی،نابودبادادبیات دوراززندگی،تیره، کوهی،جنگلی، و پیچیده!،زنده بادادبیات روشن،و توده ای که موجب فهم اجتماعی مردم شود.ادبیات اریستوکراتیک،کلاسیک، جنگلی و کوهی بایدحذف شوند، مسایل تمدن جدید مانند: خانواده،ازدواج،و تربیت درست بایدادبیات را تغذیه کنند. زمینه های ادبی باید توسعه یابند و فقط دررابطه با زندگی کارمندان،فاحشه ها و مجامع آلوده نباشند،بلکه انسانهای فقیر،کارگران زن ومرد،درشکه چی ها،دهقانان،حمالها و مغازه داران نیزباید درادبیات مطرح شوند”. جنبش ۴ ماه مه سال ۱۹۱۹ می گفت که چین برای نوگرایی احتیاج به ادبیاتی جدیددارد. دراین سالها مارکسیستها خواهان ادبیات انقلابی و لیبرالها خواهان ادبیات ملی بودند. مائو دون، یکی از تئوریسین های ادبی این دوره نوشت که ادبیات باید جامعه را منعکس کند وپرسشهای زندگی را مطرح نماید چون ادبیات ،آینده زندگی است . ادبیات،آینه زندگی است که به ۴ عامل بستگی دارد: نژاد،محیط اطراف،دوره، و شخصیت فردی نویسنده. ادبیات موظف به واقعیات عینی اجتماعی است و نباید رویا و ذهنی گرایی را تبلیغ نماید،ادبیات فریاد طبیعی زندگی انسان است و فیلتر احساسات انسانی بصورت فرم نوشتاری است که برای بیان احساسات حقیقی نزدخواننده ایجاد یک هم احساسی بنماید”. تعثیر روی شاعران جوان،ترجمه آثار والت ویتمن، لردبایرون و اکسپرسیونیستهای آلمانی در این سالها قابل ملاحظه است .
باوجوداین،درسال ۱۹۲۲ جنبش ادبی “هنر در خدمت هنر ” درمیان گروهی ازدانشجویان، استادان و روشنفکران،طرفدارانی یافت. خلاف این جنبش،منتقدی بنام ” لو مورو ” نوشت که “ادبیات درپایان،یک پدیده اجتماعی است که موجب تعثیراتی روی انسان وجامعه میشود، از جمله وظایف ادبیات این است که موجب اصلاحاتی درجامعه چین شود و چین را بصورت دولتی مدرن درآورد”. او میگفت که ادبیات بایددرخدمت مبارزه اجتماعی وسیاسی باشد. درسال ۱۹۲۳ گاهی هنرمندان و انقلابیون را یکی میدانستند. گو مورو شعار نابودی کاپیتالیسم و تقاضای مجدد دولت و جامعه ای ملی را مطرح نمود. اومیگفت که تمام جنبشهای انقلابی واقعی، جنبش های هنری بودند، و تمام جنبش های هنری،جنبش های انقلابی بودند. فعالان اجتماعی واقعی، هنرمند بودند، وهنرمندان فعال که خواهان تغییر جامعه بودند،انقلابی هستند. ادبیات دیروز مذهبی و کنفوسیوسی است و ادبیات امروزی،انقلابی است. ما در راهی انقلابی هستیم،ادبیات ما تنها ادبیات انقلابی میتواند باشد. ادبیات باید وسیله تغییردرجامعه باشد” و ” لو خون ” خلاف او مدعی بود که ادبیات نشانه جامعه با اقتصاد مازادتولید است یعنی درجامعه سیر، شکم سیرها برای شکم سیرهای دیگر می نویسند!. درسال ۱۹۳۴ نویسنده ای بنام ” کو کویبی ” مانند مائو، جنبش ۴ ماه مه، را برای اروپایی کردن ادبیات رد نمود. اوخواهان بازگشت به جنبه های مثبت سنت چینی ادبیات بود. ازجمله کوششهای جنبش ۴ ماه مه،کشف ادبیات خلقی وگردآوری: ترانه ها،قصه ها، و طنزهای مردمی و فرهنگ فولکلوریک بود. آنها میگفتند که ادبیات خلقی،زمینه رشد ادبیات ملی است چون ادبیات منبع است. کو دایون در جنبش ادبیات خلقی سال ۱۹۳۴ به گردآوری اشعار کوهستانی و روستایی پرداخت. ۱۵ سال بعد کمونیستها درسال ۱۹۴۹ به رهبری مائو پیرور شدند و ادبیات نقش و وظیفه دیگری بخود گرفت .
۵٠۔ ادبیات قدیم شرق دور .
امروزه باید گفت ، بیچاره فرهنگی که ادبیات را منزوی و یا بایکوت کند . برای اینکه بتوان قضاوتی در باره ادبیات زمان حضرت آدم و حوا کرد ، باید قدری خیالپردازی نمود . اگر اسطورهها حاوی عناصر مذهبی ، فلسفی و ادبی باشند ، خرافات شامل عقاید مذهبی و ادبیات ابتدایی بودند .
چینی ها بدو دلیل میتوانند ادعا کنند که دارای کهن ترین ادبیات بشری هستند . اول اینکه خط و الفبای آنها تصویری است و هر عکس و نشانه ای را میتوان خط نامید . دوم اینکه فعالیتهای فرهنگی آنها و انسان قدیم مانند ، فالگیری ، غیبگویی ، پیشگویی ، جن زدایی، کف دست خوانی و غیره را که امروزه خرافات می نامند ، دارای عناصر قوی ادبی بودند .
ادبیات چین امروزه نشانه هویت فرهنگی جمعیت یک سوم بشریت کره زمین می باشد . آغاز خط چین حتا امروزه هم در تاریکی هزارههای قبل از میلاد قرار دارد . ادبیات چین همچون ادبیات ایران همیشه نقش و وظیفه ادبی ، آموزشی و تربیتی را نیز مد نظر داشته .
ادبیات چین حداقل سه هزار سال سابقه دارد ، قدمتی که در سایر فرهنگهای باستان نمی توان یافت . در روی ظروف سفالی علائم و نشانه های زبانی وتصویری پنج هزارساله مانند ، کوه ، رودخانه ، تور ماهیگیری و یا جای پای انسان و غیره کشف شده . الفبای کنونی چین حدود ۹۵۰۰ حرف و نشانه و تصویر دارد . به نظر شرقشناسان ، چینی ها دو هزار سال قبل از میلاد دارای خط و هنر صحافی کتاب بودند . به دلیل تصویری بودن خط چینی ، آنرا تقلیدی از طبیعت میدانند . و به دلیل این خویشاوندی ، چینی ها ادبیات خود را محصول و نشانی از نظم طبیعت و جهان میدانند . یعنی ادبیات وسیله ای برای شناخت جهان نیز هست .
از قرنهای قبل از میلاد حدود ۳۷۷۶ کتاب بجا مانده که در کتابخانه ها و موزهها نگهداری میشوند . به ادعای محققین ، چینی ها ۱۲۰۰سال قبل از میلاد ، دارای ادبیات فولکلوریک رئالیستی بودند . به ادعای روشنفکران ملی گرا، مامورین و بازرسان و جاسوسان درباری ، اشعار و ترانه های عامیانه را جمع میکردند تا با درد و رنج مردم آشنا شوند.
چینی ها ۱۱ قرن قبل از میلاد از استخوان و یا اسکلت لاک پشت برای نوشتن استفاده میکردند . قدیمترین کتاب شعر چینی ، گلچینی است که از قرن دهم پیش از میلاد بجا مانده .ادبیات ابتدایی چین شامل ، آواز و سرودهای مذهبی ، قصه های اسطوره ای ، وردهای دفع جن زده گی ، احضار ارواح مردگان ، حل معماهای سرگرم کننده ، فالگیری ، غیبگویی ، وقایع نگاری و غیره بود .
شعر ، مهمترین ژانر ادبیات چین باستان بود ، که در آن تجربیات طبیعی ، خاطرات تاریخی ، آداب و رسوم اسطوره ای منعکس میشد و یا مورد بحث قرار میگرفت . ادبیات چین همیشه اجتمایی و سیاسی بوده . مطالعه ادبیات ،بخشی از آموزش و تربیت مردم بود . ادبیات همیشه نشان بیان احساسات و درد و رنج زیردستان در برابر حاکمان گردیده.
روشنفکران اصلاحگرا و انقلابیون ملی گرا و سوسیالیست در اوایل قرن بیستم سعی کردند به علت تحقیر اروپائیان و ژاپونیها به نقد و ارزیابی ادبیات قدیم و باستانی چین بپردازند. سالها در غرب ادبیات سرگرم کننده چینی مانند رمان و نوول ترجمه میشد و یا مورد توجه قرار میگرفت ، ولی به شعر و سایر ژانرهای ادبی اهمیتی داده نمیشد .
کنفوسیوس ، یکی از چهرههای مذهبی ، فرهنگی و فلسفی چین ، نامی مستعار است که یونانیها در غرب معرفی کردند . او متفکری بود که بین سالهای۴۷۹تا ۵۵۱زندگی نمود . کتاب گلچین شعری شامل سه هزار بیت به او نسبت میدهند . قرنها است که از اشعار این کتاب به عنوان جملات قصار و نقل قول استفاده میشود . از زمان کنفوسیوس ، شاعران و ادیبان و فیلسوفان به محافل درباری و حاکمان راه یافتند و نقش مهم و زنده ای در اشاعه فرهنگ در جامعه بعهده گرفتند . در بعضی از این اشعار ،انتقاد از رهبران عقب افتاده و ارتجاعی یا موضوعات عشقی مطرح میشد . در چین باستان قشر روحانی گونه ای وجود داشت که شامل ، دعانویسها ، غیبگویان ، فالگیران ، پیشگویان ، معرکه گیران و غیره بودند .
۵۱۔ زنان و کالا در فلسفه ساختارگرا یی . Claude Levi-Strausse (1908-?)
لوی اشتراوس ، جامعه شناس ساختارگرای فرانسوی متولد ۱۹۰۸ میلادی بود که در شرق پاکستان در میان روستائیان به تحقیق پیرامون اسطورهها و در جنگلهای آمازون کشور برزیل در میان قبایل به تحقیقات فرهنگشناسی و مردم شناسی پرداخت . اینگونه تحقیقات او را نتیجه یهودی تباری وی میدانند که در سال ۱۹۴۱ نیز بخاطر ترس از تعقیب فاشیسم مجبور شد از فرانسه به امریکا فرار کند . چون او بارها به احساس بی ریشه گی و بی هویتی خود اشاره کرده است ، تحقیقات مردم شناسی وی را نتیجه علاقه اش به فرهنگ های رو به زوال مانند فرهنگهای بومی و قوم یهود میدانند . وی به سبب تحقیقات اجتماعی و فرهنگی به کشف دو نظریه پیرامون نقش اجتماعی زنان و مراسم عزاداری برای مردهها نائل آمد .
او احترام به مردهها را به سبب لاپوشانی کردن روابط بیمار و اغلب ناگوار بین زندهها دانست که میخواهند در حوزه مذهبی لااقل آنان را زیبا نمایند . در نظر لوی اشتراوس ساختار بنیادین تمام روابط خویشاوندی را مبادله تعیین میکند . او ازدواج و مبادله زنان در میان قبایل را موجب تشکیل فرهنگ و جامعه پایدار میداند . وی میگوید که زنان و مادران و خواهران و دختران بعنوان کالاهای مبادله در صورت نیاز در مقابل زنان گروه و جوامع دیگر مباده و تعویض میشوند . سیمون دوبوار در کتاب ” ساختارهای بنیادی خویشاوندی ” لوی اشتراوس را تاییدی بر کتاب ” جنس دیگر ” خود دانست که در آن ادعا کرده بود که زنان بعنوان کالا در غالب جوامع عرضه میشوند . وی میگفت که مبادله زنان بصورت یک گرامر زبانی جهانی جوامع پذیرفته شده است . او این کشف اجتماعی را آشتی میان هگل و انگلس و بیداری جامعه شناسی فرانسه دانست .
ساختارگرایان مدعی شده اند که حتا خانوادههای مدرن امروزی نیز بر اساس قوانین مبادله سازماندهی شده اند . برای لوی اشتراوس ارزش گذاری اخلاقی مبادله زنان مهم نیست چون روابط مباده مهمتر از کالاهای مباده شده هستند و مستقل از آنان عمل میکنند . در نظر او تحقیق پیرامون فرهنگ و آداب و رسوم مردم نوعی باستان شناسی انساندوستانه است . لوی اشتراوس در دهه ۶۰ قرن بیست یکی از شخصیت های روشنفکری غرب شد . فرهنگ شناسی و مردم شناسی فرانسوی پایه گذار نظریه انسانشناسی جدید شد .
لوی اشتراوس در بروکسل متولد شد و در دانشگاه فلسفه و حقوق خوانده بود . وی بعد از تحصیل در پاریس سالها استاد جامعه شناسی و انسان شناسی اجتماعی در فرانسه و امریکا و برزیل بود . او چند سفر فرهنگشناسی و مردم شناسی به پاکستان و برزیل مرکزی نمود و تحقیق برای شناخت اسطورههای مردم شرق پاکستان را شناخت ساختاری زبان دانست . مشهوریت او به سبب مقدمه ای بود که بر کتاب چهار جلدی ” اسطورهها ” ی خود نوشت . وی میگفت که او مانند چهار راهی است که در آن حوادثی پیش می آیند و وی قدرت انتخابی ندارد چون تمام حوادث همچون در ساختارها اتفاقی هستند .
لوی اشتراوس نوشت که فلسفه ساختارگرایی او از علم زبانشناسی و شاخه فرهنگ مردم شناسی تشکیل شده است . با این وجود او انسانشناسی ساختارگرا را یک سیستم سرگردانی و نا امیدی ماتم زدهها نامید و میگفت که علم باستانشناسی چیزی را می بیند که دیگر وجود ندارد و چون انسانشناسی ساختارگرا نوعی باستانشناسی انسانی است ، آن حافظ فرهنگی است که خود مسئول نابودی اش بوده و شخص یا ذهن غالبن به نفع ساختارهای حاکم ناپدید میشوند و ساختارها مستقل از افکار و اعمال افراد مشخص عمل میکنند . انسان فقط یک ذهن و فردیت حامل ساختارهای ضمیر ناخود آگاه است و جهان بدون انسان آغاز شد و بدون او پایان خواهد یافت ولی ساختارها ابدی هستند .
در نظر لوی اشتراوس ساختارهای مشترکی برای همه سیستم های سنبلیک مانند زبان و هنر و حقوق و قانون و سیستم های خویشاوندی و اسطوره شناسی وجود دارند . حتا در تفکر اسطوره ای انسان ابتدایی یک منطق مفهومی و علمی وجود داشت و ما میتوانیم تفکر کودکانه را بشکل فرم فکری غالب در همه جوامع و فرهنگها مشاهده کنیم و انسان خالق و مخلوق فرهنگ خود است و در پشت هر بی نظمی نظمی وجود دارد و اسطورهها کوششهایی روشنفکرانه برای غالب شدن بر تضادهای شرایط انسانی بودند و اگر تضادی واقعی می بود هر اسطوره ای خالق اسطوره جدید دیگری میشد و کالاهایی که ظاهرا شبیه هم هستند در ساختارها و در جای واقعی شان دیگر شبیه هم نیستند .
لوی اشتراوس با تکیه بر تجزیه و تحلیل ساختاری افسانه ها و اسطورهها به اثبات وجود مدلهای ساختاری پرداخت که تمام جوامع دارا هستند و بر اثر ضمیر ناخود گاه عمومی و جهانی ساختارها شده اند . او میگوید که تحلیل ساختارگرایانه زبانشناسی دوسوسور باید در سایر علوم جتماعی و انسانی مخصوصا در فرهنگشناسی مورد استفاده قرار گیرد . و واقعیات آشنایی راکه ما درک و احساس می کنیم زیر نفوذ ساختارهای معتبر عمومی و جهانی ضمیر نا خود آگاه قرار دارند ، آنها نشاندهنده حقیقی واقعیات هستند . وظیفه علوم انسانی است که این ساختارها را که بطور نمادین در روابط اجتماعی مانند روابط خویشاوندی و اسطورهها و افسانه ها و آداب و رسوم بیان میشوند ، را تجزیه و تحلیل کنند و آنها را تعیین نمایند .
در رابطه با یکی از آثار لوی اشتراوس باید پرسید که پایاننامه دکترای کدامیک از تحصیلکردههای جهان کتاب مشهور و تعیین کننده قرن شد ؟ امروزه آن پایاننامه را یک واقعه مهم تئوریک در قرن گذته بحساب می آورند و تاثیر نظری آنرا با آثار مارکس و فروید مقایسه میکنند . سالها لوی اشتراوس را در غرب بعنوان قهرمان جنبش ساختارگرایی در علوم اجتماعی جشن گرفتند . تاثیر او غیر از فرهنگ و فولکور مردمی در فلسفه فرانسه را میتوان روی متفکرانی مانند دریدا و لاکان و فوکو و دلوژ و آلتهوزر مشاهده نمود .
تحقیقات لوی اشتراوس موجب شد که فرهنگشناسی ۵۰ ساله اخیر در جریانات مارکسیستی نیز به فکر نوزایی بیفتد . او را میتوان در سنت جامعه شناسی دورکهایم و کنت قرار داد گرچه سالها فیلسوفان پسا ساختارگرایی و نظریه پردازان اجتماعی به مخالفت با نظرات او پرداختند . در آلمان سالها کوشش شد تا ساختارگرایی و پساساختارگرایی را به عنوان پدیدههای غیر تاریخی یا ضد تاریخی تعریف کنند . لوی اشتراوس نخستین بار از زبانشناسی دوسوسور در فرهنگ شناسی استفاده کرد و میگفت که پدیدههای اجتماعی و فرهنگی را باید طبق مثال زبان به صورت سیستم های سنبلیک تعریف کرد .
او میخواست تحلیل ساختارگرایانه زبانی دوسوسور را به علوم اجتماعی و انسانی منتقل کند و عمومیت دهد . لوی اشتراوس در زمان تبعید در امریکا با زبانشناسی یاکوبسن آشنا شد که آنرا پدیده مهمی در تحقیقاتش دانست . او خود را شاگرد زبانشناسی ساختاری دوسوسور و یاکوبسن شمرد که ساختارهای جهانی را بطور ایده آل نشان میدهد . امروزه کوشش میشود تا از تحقیقات لوی اشتراوس در باره آداب و رسوم قبایل در مقابل تحلیل طبقاتی مارکسیستی استفاد گردد .
مهمترین اثر لوی اشتراوس در باره سرخپوستان جنگلهای آمازون و مهاجرین اروپایی مقیم آمریکای لاتین است . او در این کتاب نشان میدهد که چگونه نقشه یک روستا بر اثر ساختار منطقی خود جهانی را نشان میدهد که ساکنین اش با جهت یابی تکیه گاهی مطمئن نیز دارند . وی در این کتاب با دقت علمی به قضاوت پیرامون ارزشها و احساسات و سبک سکونت و آداب و رسوم و لباس و شغل و آواز و افسانه و رقص و خالکوبی و زبان و ابزار کار مردمی می پردازد . این کتاب موجب شد که جهان پیرامون نابودی و فرهنگهای بومی و منابع ملی کشورهای جهان سوم به تکان آید .
از جمله آثار لوی اشتراوس کتاب چهار جلدی اسطورهها ، انسانشناسی ساختارگرا ، افکار انسان وحشی ، ساختار های بنیادین خویشاوندی ، دیدن و شنیدن و خواندن ، آمازونهای غمگین ، نگاهی ساختارگرایانه به بودلر ، خام و پخته ، از عسل تا خاکستر ، ریشه آداب غذاخوری ، انسان لخت ، نژاد و تاریخ ، جماعت اولیه و متمدن ، نگاهی از دور ، و کتاب دور و نزدیک هستند . پایاننامه دکترا و کتاب انسان شناسی ساختارگرایانه او موجب کشف تئوری و روشی نو در علوم اجتماعی شد . این کتاب سالها راهنمایی برای تحقیق در سایر علوم انسانی بود .
۵۲۔ یک رمان ؛ سه قرن جاودانگی
دانیل دفو ، Daniel Defoe (1660 – ۱۷۳۱) .
رمان نوجوانی ، ساده گی و آزاده گی .
چرا سیصد سال پیش ، نویسنده رمان “ رابینسون کروزه “ ، یعنی روزنامه نویسی بنام دانیل دفو را دستگیر، محاکمه و درمیدان عمومی شهر، درغل و زنجیر، به تیر“چراغ برق“ بسته تاآبرویش رابریزند و سپس با تهدید حکم اعدام، اورا وادار به همکاری دولتی برای جاسوسی نمایند؟ . دفو ، پدر رمان بورژوازی ، در ۵۹ سالگی ، درسال ۱۷۱۹ ، نخستین رمان خود یعنی رابینسون کروزه رامنتشر کرد.این رمان ، شاهکاررمان واقعگرایی درآغاز عصرروشنگری درانگلیس بود. دفو در این رمان، گذر ادبی انسان اقتصادی را بشکل وقایع نگاری، به نسل های بعدی منتقل نمود. اونه تنها پایه گذار رمان جدید درغرب ، بلکه راهکوب سبک روزنامه نگاری مدرن نیز است. دفو ، غیر از نمایشنامه، خالق بیش از ۲۰۰ اثر در زمینه های : سیاست ، اقتصاد، اخلاق ، دین ، تاریخ و ادبیات است.او وقایع نگار شروع افکار سرمایه داری- بورژوازی در زندگی شهری آنزمان کشورش میباشد . آثار آغازین او ، انتقادی اجتمایی –سیاسی و اصلاحگرایانه به زمانش هستند. اورادر سالهای ۱۷۰۳ و ۱۷۱۳ به بهانه تحریک افکارعمومی، دستگیر و در انظار عمومی به تمسخر کشیدند.
دفو در مجلات گوناگون ، مقالات درخشانی پیرامون : محاکمه ، زندان ، اعدام ، سیاست ، سفر ، عشق ، ازدواج ، بازی لوتو و بلیط های بخت آزمایی ! ، دوئل های جوانمردانه مرگ آور، اقتصاد ، تجارت ، مدهای اشرافی ، ادبیات و غیره منتشر کرد. اودرچندرمان به طرح زندگی اقتصادی انسان پرداخت. آثار وسیع و همه جانبه او، غیراز ارزش ادبی، سندی تاریخی و اجتمایی نیز هستند. رمان بورژوایی او بعداز دوره کلاسیسم از طریق انگلیس وارد سایر کشورهای غربی شد. داستانهای ماجراجویانه و هجوی او ارزش مهم سیاسی واجتمایی نیز دارند. دفو سنبل تضاد شرایط : مادی زندگی و اخلاقی زمان خود بود. آثار او غیر از طرح موضوعات شخصی و فردی ، منبعی برای شناخت فرهنگ آن زمان کشورش نیز هستند. رمان قرن ۱۸ غرب بعدها باکمک او وارد دو حوزه : جامعه و روان انسان نیز شد . آثار دفو نشان ازمبارزه خردگرایی و روشنگری با مذهب و الاهیات در خود دارند.
او در آثارش به موضوعاتی مانند : اقتصاد ، تجارت ، دین ، فرهنگ ، ازدواج ، برده داری ، سیاست ، تاریخ ، رفاه عمومی ، راهزنی ، شیوع بیماری واگیر ، فقر و جنایت ، نیز پرداخت. امروزه رمانهای او را غالبا : اخلاقی، دینی و تربیتی بشمار می آورند .
والتر اسکات زیر تعثیر آثار او به نوشتن رمانهای تاریخی مهمی پرداخت . دراروپا مقلدین ادبی دفو را “رابینسون گرایان“ نامیدند. آنزمان به رمان، نوول می گفتند و آن ژانری ادبی بود که به شرح داستان واقعگرایانه زندگی بورژواها پرداخت . دفو آنزمان اجازه تحصیل در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج نیافت ، چون دانشگاههای فوق زیر نفوذ فرقه های مسیحی دیگری بودند.
دفو با نوشتن رمان رابینسون کروزه ، پیشنهادات اصلاحگرایانه ای درزمینه سیاست و فرهنگ ودرقالب زندگی و سفرهای ماجراجویانه دریانوردی بنام کروزه مطرح کرد. موضوع ماجرای رمان، باکمک دیالوگهای مختلف و شرح : جزئیات :اعمال قهرمان ، اخلاق ، دین ، جستجوی خوشبختی ، و کوششی اقتصادی او هستند. رابینسون کروزه در روی آن جزیره ی تنها، میکوشد تا تمام نتایج تمدن بشری رادرآنجا از نو آغاز کرده و مورد استفاده قرار دهد. خواننده رمان با وصف، و یک بیلانس روحی و اقتصادی قهرمان داستان آشنا میشود. دفو کوشید رمان بورژوازی را با تکیه بر رمان ماجرایی اسپانیا و محتوایی جدید، بوجود آورد .
قهرمان داستان ، دیگر یک دن کیشوت نیست ، بلکه فرزند طبقه متوسط است که در جستجوی خوشبختی ، ولایت خودرا ترک میکند . آنزمان درفرانسه و آلمان، موجی از کتابهای رابینسون کروزی به تقلید از دفو نوشته شد. قهرمان رمان غالبا قهرمان یک فرهنگ جدید بود. درغالب رمانهای دفو به اقتصاد ، سود ،و زیان و بیلانس مالی پرداخته میشود.
برای رابینسون کروزه ، آینده دیگر سرنوشت نبود، بلکه یک سرمایه شد و نه همچون دنکیشوت ، چرخ آسیاب بادی ، دیگر نمی توانست او را بالا و پایین بیندازد. ویرجینیا ولف در سال ۱۹۳۳ می پرسد گه چرا سایر آثار دفو ، معروف نشدند ، گرچه آنها نیز به زیبایی کتاب رابینسون کروزه هستند ؟ . روسو در کتاب امیل میگوید که تنها آرزوی ،هرنوجوانی است که مانند رابینسون کروزه ، در ساده گی و آزاده گی زندگی نمایند . این کتاب باید درسی برای بچه ها شود تایاد بگیرند در روی یک جزیره، بدون وسیله ، به تهیه مواد زندگی پرداخته و حتا درآنجا به یک رفاه نسبی برسند. صد سال بعد جناب مارکس نوشت که جزیره فوق مدلی است برای اقتصاد مدرن فردگرایی جامعه بورژوازی که مستقل از خانواده و سنت بوده. قهرمان داستان ، جزیره را که سنبل جهان است ، به مالکیت خود می آورد و طبیعت را تبدیل به کالایی برای استفاده میکند. جویس کوشید درقرن بیست، علاقه اهل کتاب را برای آثار دفو جلب کند، گرچه او کروزه را تیپ خاص استعمار انگلیس دانست . نقد دانشگاهی میکوشد با تایید آثار دفو به اهمیت موضوعات : دینی ، تاریخ اندیشه ، تاریخ اقتصاد، انتقادفرهنگی. و موضوعات فمینیستی ، انها بپردازد. همعصران دفو به بهانه های گوناگون به دشمنی بااو پرداختند و دفو را یک روزنامه نگار فرصت طلب، یک روشنفکر قابل خرید، یک دکاندار سیاسی و یک نویسنده ناپایدار نامیدند که به نرخ روز نان میخورد . از جمله دلایل موفقیت آثار دفودر آنزمان باید : رونق باسوادی ، افزایش قشر کتابخوان ، اغاز کتابخانه های سیار، تشنگی خواننده برای رمان رئالیستی ، کاهش تحقیر مذهبی ادبیات ، تشنگی به معلومات عمومی ، و علاقه کلیسا به استفاده از رمان آموزشی، دانست. آنزمان رمان سرگرم کننده ، خصوصا رمانهای عشقی-احساسی، مورد تنفر و لعنت کلیسا بودند ، و از زمان سدههای میانه تا قرن ۱۷، مردم عادی نیازی به کنجکاوی به زندگی اقشار پایین و بالاتر از خود نداشتند ، چون ایدئولوژی کلیسایی-سلطنتی ، مدعی بود که جا و موضعی را که خدا برای بنده گان تعیین نموده ، نباید ترک کنند، ولی باآغاز نطفه های روشنگری ، تودهها می خواستند بدانند که درمیان اقشار و طبقات دیگر نیز چه میگذرد .
دانیل دفو بین سالهای ۱۶۶۰ و ۱۷۳۱ در بریتانیای آنزمان زندگی نمود. پدرش غیراز قصابی به شغل شمع سازی نیز مشغول بود . او از خانواده ای متوسط برخاسته بود. درقرون گوناگون، انگلیس سرزمین اقوام و مهاجرانی گوناگون ماندد : پیک ها ، اسکوت ها ، کلت ها ؤ رمی ها ، ژرمن ها، نورمن ها ، هیگنوتهای مذهبی فرانسوی ، و گروهها یی از حاکمان و تاجران اروپایی شده بود و دانیل دفو در شورشهای داخلی امیران و حاکمان آنزمان انگلیس علیه یکدیگر، شرکت کرده و بارها به زندان افتاده بود.
ازجمله آثار او : ازدواج فاحشگی است ، رخسانا ، طاعون درلندن ، انگلیسی اصیل ، سرودی برای زنجیریان ، معشوقه خوشبخت ، مل فلاندر ، هجونامه های سیاسی ، اصلاحگرایی و سیاستهای اجتمایی ، خواسته فقرا برای اصلاحات اخلاقی درمخالفت با حاکمان ، محاکمه کوتاه ، شرح حقیقی وجدان ، تاریخ تجارت ،و پیشنهادی علیه بنیادگرایی ، هستند. اولین هجونامه سیاسی او درسال ۱۶۸۸ منتشر شد . و در کتاب هجوی “ انگلیسی اصیل “ ، دفو به محاکمه ناسیونالیسم اشرافی انگلیس میپردازد . رمان واقعگرایانه “ مل فلاندر “، به انتقاد از اخلاق ، دین و آداب و سنت ارتجایی اشاره می نماید. کتاب “ همراهی کوتاه با مذهبیون “، موجب زندانی شدن دفو شد . او در این کتاب خواهان آزادی و مداراگرایی دینی گردید. درکتاب طاعون او به گزارشی ازشیوع بیماری درسال ۱۶۶۵ درانگلیس می نماید . دو رمان رخسانا و مل فلاندر ، انتقادی هستند از آداب و رسوم بورژوازی انگلیس آنزمان .
۵۳۔ دانته علی قیری کیست ؟- ماودرسهای ادبی غرب .
Dante Alighieri (1265 – ۱۳۲۱)
دانته،شاعرایتالیایی،بعدازفراروتبعیددرسال ۱۳۰۲ اززادگاهش،غیابا ازطرف کلیسای کاتولیک به اعدام محکوم شد.اوپیش ازآن پیرامون سرنوشت محکوم شدگان گفته بود:”چنانچه بدرون جهنم منتقل شوی،امیدهایت رافراموش کن وآنان رابیرون ازدربگذار!”.دانته،شاعرملی ایتالیاویکی ازبزرگترین کلاسیکهای ادبیات اروپایی است.ازنظرزمانی، درتاریخ ادبیات غرب او بعدازهومروپیش ازسروانتس قراردارد. اووآثارش درپایان دوره قرون وسطا ورواج مکتب اسکولاستیک(مدرسین)-ودرآغازدوره رنسانس ومکتب هومانیسم قراردارند.بالاترین عنوانی که بعدهابه اودادند :”پدرادبیات ایتالیایی ” بود. زبان توسکانی اشعاراوبعدهاپایه ای برای زبان وادبیات درایتالیاشد.اوغالب سالهای خودرادرتبعیدو مهاجرت گذراند،چون درمبارزات پاپ وقیصر،جانبدارقیصرومخالف کلیسا ی کاتولیک موضع گرفته بود.اومیگفت که دین وکلیسابایدازحاکمیت وقدرت سیاسی این جهانی صرفنظرکنند،به این دلیل بعدازبه قدرت رسیدن طرفداران پاپ درفلورانس،شهرزادگاهش،آنجاراترک نمود. دانته کوشیدتادانش زمان خودراواردآثارش نماید.اوبابکارگرفتن زبان عامیانه ومردمی بجای زبان لاتین،که زبان کلیسا واشراف بود،کمک بزرگی به رشد زبان ایتالیایی نمود.دانته مشهورترین کتاب شعرخود یعنی “کمدی الهی” را در دوران تبعید نوشت.این شاهکاراوبزبان توسکانی نوشته شده که گزارشی است ادبی ازروزقیامت مسیحی،مروج دردوره قرون وسطا ومکتب اسکولاستیک آنزمان. این سفرخیالی دانته درباره روز قیامت شامل سه گزارش از: جهنم،عالم برزخ، وبهشت است. کمدی الهی دانته تاکنون تاثیربزرگی روی مجموعه ادبیات جهانی گذاشته است ونه تنها یک شاهکارجهانی بلکه آغازادبیات ملی ایتالیابود.او مجموعه تمام دانش،عقاید وجهانبینی های مرسوم درباره جهان را که آنزمان درمکتب اسکولاستیک وپایان سدههای میانه وجودداشتند،وارداشعارش نموده است.دانته اززبان محکومین به نقل شکنجه های معمول درجهنم نیزمی پردازد.
چون یکی ازاجداد دانته درجنگهای صلیبی بالشکراسلام، کشته شده بود،خانواده او به مقام نیمه اشرافی رسیده بود،ولی نسلهای بعدی آنان هیچگاه بطورفعال درسیاست شرکت نکردند.دانته خودبین سالهای ۱۳۲۱-۱۲۶۵ زندگی نمود. او۱۲ساله بود که ازطرف خانواده نامزد داده شد ودر۲۰ سالگی ازدواج نمود. وی در دانشگاهای آنزمان سدههای میانه درایتالیا دررشته های: فلسفه،الهیات،زبانهای کهن،و علم سخنوری درس خوانده بود، وازسال ۱۲۹۶ درشهرفلورانس شغلهای اداری به عهده داشت.مبارزه برای استقلال فلورانس اززیرسلطه پاپ وکلیسا،یکی ازاهداف زندگی اوبود،به این دلیل دربخشی از کتاب “کمدی الهی” به تصفیه حساب بافساددولتی درشهرفلورانس می پردازد.اوچون ازاستقلال قیصر درمقابل پاپ حمایت میکرد،درسال ۱۳۰۲ مجبورشدتاشهرفلورانس راترک نماید.وی خطاب به پاپ نوشته بود که حکومت امپراتوری جهانی موردنظراوبایدازدخالت کلیسادرامان باشد. حکومت جهانی سلطنتی موردعلاقه دانته می بایست یک نظم وآزادی مشروطه خواهی رادرجهان عملی نماید.خواسته دیگردانته اجرای تقسیم قوادرحکومت سلطنتی میان پاپ وپادشاه بود. کتابهای دانته بدلیل انتقادهای ضد کلیسایی شان بین سالهای ۱۸۸۱-۱۳۲۸ درتمام اروپا نه تنها ممنوع بودند بلکه ازطریق کلیسا سوزانده می شدند. نخستین بار بطور مخفیانه جنبش اصلاح گرایی دینی مارتین لوتر درسال ۱۵۵۹ کتاب “حاکم” اورادرشهر باسل درسوئیس برای روشنگری منتشرنمود. دانته برای زندگی مشترک مردم ایتالیا باهمدیگر،تاکیدی روی رشد یک زبان عامیانه می نمود. امروزه اشاره میشود که غالب قضاوت های دانته درآثارش دررابطه با سیاست،دین، وافراد،درمحل زادگاهش،جانبدارانه بوده اند.
زمان نوشتن کتاب کمدی الهی،شاهکاردانته را،میان سالهای ۱۳۱۲-۱۳۰۷ یاحتی گاهی تایکسال پیش از مرگ اودرسال ۱۳۲۱ حدس میزندد. ۱۰۰ سرود و۴۰۰۰۰بیت شعراین کتاب درباره سفرهای خیال پردازانه وگزارش اوازسه بخش :جهنم،برزخ،وبهشت درمسیحیت دوره اسکولاستیک است.گرچه ازدانته دست خطی بجانمانده،این کتاب درقرن ۱۴ نخستین بار بصورت کتبی منتشرشد. کمدی الهی را مهمترین شعرحماسی-روایتی قرون وسطی درغرب میدانند.این کتاب تازمان حال یک کانون آموزشی اروپایی بوده است. دانته دراین کتاب بطورادبی به موضوعات : تاریخ،سیاست،الهیات،فلسفه،عرفان، نجوم،فیزیک،مکتب مدرسین، وغیره می پردازد، به این دلیل این کتاب مجموعه ای ازیک دوره تاریخی را به خواننده معرفی میکند.هر یخش جهنم،برزخ، وبهشت دارای ۳۳ سرود است که بامقدمه آمده درهربخش،به ۱۰۰ میرسند.دانته درنامه ای درسال ۱۳۱۵ به یکی از حامیان مالی ومادی اش، کتاب کمدی الهی را کتابی علمی معرفی میکند.این کتاب قرنهابعد یعنی درقرن ۱۸ برای نخستین بار به زبانهای دیگرغربی ترجمه شد.درآلمان،شلگل آنرا کتابی فلسفی نامید- درحالیکه هگل دردرسهای دانشگاهی اش پیرامون استتیک گفته بود که آن : “هنرمندانه ترین وادیبانه ترین اثری است که جهانبینی ومسائل انسان قرون وسطایی دراروپای مسیحی را نشان میدهد” . درطول چند قرن،بخشهایی ازاین کتاب بطور مستقل،پایه ای برای هنر،ادبیات،موسیقی،وهنرهای تجسمی درغرب شده اند. گرچه این کتاب تاکنون به تمام زبانهای ادبی جهان ترجمه شده است،ولی بخش هایی ازآن هنوز برای اهل نظر گنگ و پیچیده هستند.
ازجمله آثاردانته : شعرسرایی بزبان مادری،درباره نیروی زبان مردمی، کمدی الهی ، پیرامون سلطنت، حاکم، مقالات علمی،غذای مهمانی، وغیره هستند. اوخالق اشعاری عاشقانه ومقالاتی درباره زبان،فلسفه،علوم طبیعی،و دولت نیز است.اشعار عشقی او درباره معشوقه اش،بئاتریس میباشند که در سنین جوانی درگذشت. کتاب “غذای مهمانی” دانته،کتابی فلسفی است که باکمک شعرتصویری به طرح مسایل می پردازد. بعضی ازآثاراو مانند کتاب “شعرسرایی بزبان مادری”برای تحصیل کردهها وبزبان لاتین نوشته شده اند ونه بزبان عامیانه ایتالیایی امروزی. زبان مردمی وعامیانه دانته،ورای زبان لهجه ای قراردارد.دانته درکتاب “پیرامون سلطنت” نظرات سیاسی خودرابیان کرده است.
او پیرامون کتاب شعر شاهکارش اشاره میکند که چنانچه شعری بزبان عامیانه ومردمی باشد، آن را کمدی می نامند- و کمدی خلاف تراژدی بادل آزردگی وناتونی آغازمیکند وبانیکی وطنز پایان می یابد. دانته دراین کتاب از واژههای زبان اقشاری مانند: مقدسین،شیاطین،پیشه وران،کشاورزان، روحانیون،و شاعران استفاده میکند.اوکوشیدتاقبول زبان ایتالیایی رابجای زبان لاتین میان مردم وتحصیل کردهها تفهیم کند. اشعارغالبا تصویری اومحتوایی فلسفی واخلاقی دارند که به طرح پرسش های سیاسی می پردازند. او میکوشد تاسبک ادبی افلاتون و گایدو رادرآثارش دنبال کند.دانته زبانهای اروپایی زمان خودرا به ۴ گروه یونانی،اسلاو،ژرمن، و رومی تقسیم میکرد.
درسفرخیالپردازانه دانته در رور قیامت،ورژیل،شاعرباستان،راهنمای اوست.درکمدی الهی،ورژیل نماینده عقلگرایی دربخشهای جهنم وبرزخ است. دربخش بهشت آن کتاب،بئاتریس،معشوقه فوت شده دانته،راهنمای اومیشود. ورژیل میکوشد تا توجهات وادعاهای دانته را دراین کتاب بطور عقلگرایانه اثبات کند.درآغازسفرخیالی دانته،اودرجنگل گناهان ومیان جانوران وحشت انگیز سرگردان است،ولی درآن لحظات سخت،ورژیل بعنوان راهنمای اوظاهر میشود،ودرجلو در بهشت،بئاتریس بصورت سنبل وحی الهی،راهنمایی دانته را بعهده میگیرد. درجاهای دیگر،عارفی بنام برنهارد نیز گاهی برای کمک به دانته ظاهرمیگردد،ولی قهرمان اصلی این کتاب شعر،خوددانته است.دانته درآندنیا و روز قیامت با مشاهیرتاریخی و شخصیت های اسطوره ای آشنا و غریبه، آشنا میگردد. چون ارواحی ازمردگان با آب و تاب از سرنوشت ورنجهای زندگی خود،برای دانته تعریف میکنند،این کتاب شعر مذهبی،جنبه های انسانی قوی بخود میگیرد.دانته میکوشد تاطبق عقایدمذهبی سدههای میانه به توصیف پرواز روح ازگناه تامرحله نجات دراشعارش بپردازد.همچون کتاب “زندگی جدید” دانته،عشق او به بئاتریس در دوران جوانی،موجب روانی و پاکیزه گی تمام اشعارش شده است. درسفرآندنیایی دانته،بئاتریس موفق میشود تا او راازتمام دست اندازهای موجوددربهشت،سالم عبوردهد تااوبه یک جهانبینی الاهی و شناخت عشق برسد. دانته درآنجا مصاحبه هایی نیزبا ارواح مشاهیرجهان ازجمله افرادتاریخی و هم ولایتی هایش از گذشته های دور و نزدیک انجام میدهد. اودرکمدی الهی به صدها نام از فرهنگ غربی و مسیحیت اشاره میکند،وازطریق آنان،نظرات خودرا مطرح می نماید. طبق نظر کارشناسان،کتاب کمدی الهی از نظر ساختاری شدیدا سیستماتیک نوشته شده و طبق سنبلهای ادبی و اعتقاد به بعضی ازاعدادمقدس درسدههای میانه،فصل بندی گردیده است .
۵۴۔ داروین اسکاتلندی، جویس ایرلندی .
Charles Darwin (1809 – ۱۸۸۲), James Joyce (1882 – ۱۹۴۱)
گرچه هردو به زبان انگلیسی نوشتند، داروین گویا اسکاتلندی و جویس ایرلندی بود . درسال ۱۸۸۲ میلادی که داروین درگذشت، جویس بدنیا آمد. چارلز داروین، محقق طبیعت و زیست شناس، پایه گذار نظریه تحول و تکامل درجهان گیاهان و جانوران در قرن ۱۹ ، نه تنها تعثیرمهمی روی علوم زیست شناسی بلکه روی علوم انسانی نیزازخود بجا گذاشته است. کشف تکامل تاریخ موجودات زنده او، پایه نظریه تکامل و تحول مدرن هم شده است.
وی میگفت که موجوداتی که نتوانند خودرا با محیط اطراف تطابق دهند، در درازمدت قادر به ادامه زندگی نیستند، از این طریق تئوری تکامل او موجب انقلابی درعلم زیست شناسی شد. نظریه دیگر او این بود که ادعا نمود، انواع موجودات زنده ثابت نیستند بلکه مدام درحال تغییر و تحول می باشند. تصویراینکه انسان ازنسل میمون است و امکان اتفاق و سازش با محیط، موجب تحول انسان شده است و نه خواست خدا، موجب خشم روحانیون مسیحی گردید که اورا متهم به ماتریالیست و آته ایست بودن نمودند.طبق تئوری داروین، وضعیت هستی انسان میان میمون و انسان متعالی یا انسان برتر نیچه، درحال تکامل است. داروین درزمان خود مهمترین ضربه را به عقاید کلیسا درباره آفرینش جهان و انسان وارد نمود.
مبارزه داروینیست ها و مسیحیان ضدعلم، دهها سال طول کشید. درآنزمان مسیحیت عمر کره زمین را فقط ۶۰۰۰ سال ، درحالیکه داروین آنرا حداقل ۳۰۰ میلیون سال تخمین میزد. امروزه میدانیم که عمر کره زمین به چند میلیارد سال میرسد. داروین درکنار فروید،مارکس، و کپرنیک، یکی ازمهمترین متفکران غرب درعصر جدید است. اوازنظرفلسفی تحت تعثی اسپنسر و از نظر تئوری تحول و تکامل زیر تعثیر آناکسیماندر و لامارک بود. گوته و لامارک،پیش از داروین به نظریه مسیحیت پیرامون خلق جهان شک نموده بودند.
داروین باتباری اسکاتلندی بین سالهای ۱۸۰۰-۱۸۸۲ دربریتانیا زندگی نمود. اوازخانواده ای مرفه و پزشک برخاسته بود. وی گرچه دردانشگاه پزشکی و الاهیات خوانده بود ولی ازآغاز به تحقیق درعلوم طبیعی علاقمند گردید. وی درسن ۲۲ سالگی دریک سفر ۵ساله تحقیقاتی به نقاط گوناگون کره زمین ازجمله : استرالیا،آفریقای جنوبی، آمریکای جنوبی، جزایرگالاپاگوس، نیوزلند، و جزایر تاهیتی،رفت. ازنظرسیاسی داروین خودرا لیبرال میدانست و ازمبارزات اصلاح گرایان زمانش حمایت نمود.
ازجمله آثار او : ریشه انسان- ریشه های انواع ازطریق انتخاب طبیعی- تشکیل انواع- بیان حرکات و وضعیت روانی نزدانسان و حیوان- سفر یک محقق طبیعت به دور جهان- مجموعه مکاتبات- زندگی من- و مجموعه آثار ۱۳ جلدی او هستند.
جیمز جویس، نویسنده ایرلندی،درکنار پروست، موزیل، و بروخ، ازپایه گذاران رمان مدرن اروپا است. وی با مونولگ های درونی قهرمان داستان، یکی ازموثرترین کلاسیکهای ادبیات مدرن جهانی نیز بشمار می آید. اورایکی ازمهمترین رمان نویسان زبان انگلیسی درقرن بیست بشمار می آورند.
رمان مدرن ولی پیچیده ” اولیس ” او را نه تنها اشتغالی بازبان بلکه آنرا آزمایشگاهی برای زبان انگلیسی بحساب می آورند. تنها قهرمان واقعی این رمان، زبان است . این اثر را مهمترین رمان انگلیسی قرن بیست نیز نامیده اند. دراین رمان ۸۰۰ صفحه ای،نویسنده به توصیف فقط ۱۸ ساعت اززندگی قهرمان داستان درشهر دوبلین درکشور ایرلند می پردازد. یکی ازجملات این رمان شامل ۴۰۰۰ کلمه میباشد.
این رمان اورا آغاز رمان نویسی پست مدرن نیز بحساب می آورند که فرد را درتراژدی اجتماعی و خصوصی اش در نظام سرمایه داری نشان میدهد. مجموعه آثار جویس، رابطه مشکل و ناراضی اورا با شهر و کشورش یعنی دوبلین و ایرلند نشان میدهند. وی درغالب آثارش به انتقاد از قشر خرده بورژوازی آنزمان جامعه ایرلند میپردازد. قهرمانان آثار او معمولا سرخورده از : کلیسا، دولت، خانواده، و شغل خود هستند. از نوآوریهای مدرن جویس درآنزمان این بود که او بجای واقعیات عینی و بیرونی درجامعه، معمولا به پروسه روانی ضمیر خودآگاه و یا ناخودآگاه قهرمان داستان درجریان واقعه میپردازد. به این دلیل اورا نماینده افراطی هنر ضمیرخودآگاه درادبیات داستانی نیزبشمار می آورند.
گرچه آثار جویس به غالب زبانهای دنیا ترجمه شده اند، منقدین چپ مهمترین نتیجه آثاراورا تعثیرآنان روی ادبیات اواخر بورژوازی معرفی میکنند. ازجمله مشهورترین آثار جویس غیراز رمان اولیس، داستان بیداری فینگان، تصویر جوانی، و مجموعه داستان دوبلینی ها،هستند. درداستانهای کوتاه او غیراز سبک ناتورالیستی از مکتب سمبولیسم نیز استفاده شده است. گروهی از منقدین ادبی درآثار جویس،نشانه هایی از شکاکی سکولار،طنز هومانیستی، و بلندنظری لیبرالی را عمده میکنند. جویس روی نویسندگانی مانند: ویرجینیا وولف، ساموئل بکت، سلمان رشدی، و نابکوف تعثیر گذاشته است .
جیمز جویس درخانواده ای زمیندار درسال ۱۸۸۲ درایرلند بدنیا آمد و درسال ۱۹۴۱ درمهاجرت درکشور سوئیس درگذشت. وی دردانشگاه فلسفه، زبان، و پزشکی خوانده بود . اوازسال ۱۹۰۴ به مهاجرت دلخواه به اروپا، مخصوصا به کشورهای ایتالیا، سوئیس و فرانسه نمود.
۵۵۔ ادبیات ، از زوال تا ابتذال .
زوال فرهنگی یا ابتذال ادبی ؟
اشکی برای ادبیات زوال امپراطوری های فراموش شده شکست خورده تان !
دکادنس . Dekadenz – Decadence
آیا بعضی ازمنتقدین چپ اجازه دارند تا “ادبیات زوال“ غرب را،ادبیات “مبتذل“ بنامند، حتا اگر اینگونه ادبیات :غیراجتماعی، ضد مکتب ناتورالیسم و مخالف استتیک کهن کلاسیک- باشد؟.حدود ۸۰سال پیش از استالینیسم، ادبیات زوال فرانسه دررابطه با مسائلی مانند : سقوط، زوال، و شکست امپراتوری های عظیم جهانی مانند، دولت رم ، آغاز شد.
آیا میتوان ادبیات : سرگرم کننده ، عشقی، خیالی، پلیسی، کارآگاهی،جنایی، آبزورد و غیره را که حتا گاهی با هدف شعار “هنر در خدمت هنر“ به بازار ارسال میشوند، را بخشی ازادبیات مبتذل جهان سرمایه داری دانست ؟ . آیا ادبیات :مسئول، اجتماعی، انتقادی، انسانی، مبارز، مقاوم، زیباگرا، طبقاتی، خلقی، مردمی، روشنگرانه، ایدئولوژیک؟ اجازه دارند، بخشی از ادبیات مدرن را که ادعای اجتماعی نداشته باشد، مبتذل بنامند؟.
پیرامون ادبیات زوال فضاوتهای گوناگونی وجود دارد. ادبیات “دکادنس“، اعلان زوال ادبیات کلاسیک درغرب بود. نمایندگان این جریان ادبی مشترکا به پیش بینی یک زوال و پوسیدگی فرهنگی درغرب پرداختند. ادبیات زوال غرب درمیانه قرن ۱۹ به اوج شکوفایی خود رسید.
ادبیات زوال یا “دکادنس“، مفهومی است لاتین و به معنی پائین افتادن، بی ریشه ، زوال و سقوط میباشد.آن درآغاز ، معنی مثبتی داشت و موجب شکوفایی ادبی غرب درابتدای قرن ۱۹ شد که با مدرنیته فرهنگی نیز متحد بود. مورخین این جریان مدعی هستند که زوال و سقوط فرهنگی غرب از آغاز قرن ۱۹ شروع شده است. ادبیات زوال معمولن پیرامون محتوا است تا فرم درادبیات . چون اشعار سمبولیک از موضوعات زوال استفاده میکردند،گاهی ادبیات زوال را بخشی از مکتب سمبولیسم میدانند. ژانر دلخواه ادبیات زوال، سالها شعر بوده است . از آغاز قرن بیست، ادبیات امپرسیونیستی و ادبیات محلی-بومی کوشیدند تا به مخالفت با ادبیات زوال بپردازد. سرانجام ادبیات زوال؛ ناامید و بدبین، جای خودرا به ادبیات محلی و اکسپرسیونیستی داد. درآثار ادبیات زوال گویا تمایلات “اروتیک و همجنسگرایی“ هم گاهی مطرح شده است . مارکسیستها آنرا مفهومی فلسفی-استتیک، پیرامون زوال اجتماعی میدانند که ازپایان قرن ۱۹ درفرهنگ غرب فعال شده است .
گرچه نظریه پردازان اصلی و مدرن ادبیات زوال : بودلر، فلوبر، والری، و نیچه به حساب می آیند، ولی بولیبیوس،مورخ رومی ، ماکیاولی، منتسکیو و روسو ، نخستین بار در رابطه با زوال و سقوط سیاسی-فرهنگی، آثاری از خود بجای گذاشتند. فیلسوفان عصر روشنگری ازجمله منتسکیو و روسو، با فرهنگهای فراموش شده پیشین، مخصوصا رم باستان، بحثی رادر نیمه اول قرن ۱۸ آغاز کردند، ولی بحث زوال فرهنگی ازقرن ۱۷ وارد زبان آلمانی شده است. اسپنگلر درسال ۱۹۱۸ کتاب معروف خود یعنی “زوال غرب“ را منتشر نمود.
بودلر درسال ۱۸۵۷ دررابطه با ترجمه آثار آلن پو ، تکانی مهم به جنبش ادبی زوال داد. او و فلوبر راازجاده صاف کن های ادبیات زوال درغرب بشمار می آورند. والری شاعر فرانسوی کوشید تادرسال ۱۸۹۰ تعریف مثبتی از ادبیات زوال بدهد. خواننده امروزی درآثار : لردبایرون، هاینه، بودلر و آلن پو، غیراز موضوع زوال- با سبک ظریف و درخشان اینگونه نویسندگان برخورد می نماید. مرز بندی و وابستگی نویسندگان به این جریان ادبی -گاهی غیرممکن مینماید؛ مثلا آثاری از : ریلکه، یاکوبسن، چخوف، توماس مان، مالرمه، اسکار وایلد، هاینریش مان – یا بعضی از اهل قلم امپرسیونیستی و سمبولیستی را، درمکتب زوال جامیدهند.
نیچه نخستین بار در رابطه با موضوع واگنر، در سال ۱۸۸۸، زمان خود را تحقیرآمیز،دوران زوال نامید. او مینویسد که من و واگنر فرزند فرهنگ زوال هستیم . توماس مان، نیچه را یکی از وقایع نگاران و تحلیل گران پدیده زوال دانست، گرچه او کوشید تا بر نیهلیسم فرهنگی غالب آید.
یکی ازدلایل رونق فرهنگ زوال درفرانسه را واگنرگرایی ادبیات فرانسوی آنزمان میدانند. بودلر، خود یکی از واگنرگرایان مشهور و نابکار!بود. برای ادبیات فرانسه پایان قرن ۱۹- واگنر همان نقش مهمی را داشت که شکسپیر برای ادبیات آلمانی زمان گوته.
امروزه درام های : اسکار وایلد، مترلینک، و رمان “بودن بروک“ توماس مان رانمونه های ادبیات زوال مینامند. توماس مان در این رمان به زوال و نابودی یک خانواده بازرگان بورژوا مانند خانواده (بودن بروک) درآلمان آغاز قرن بیست میپردازد.
درآثار پساایده آلیستی : بایرون، شوپنهاور و واگنر، ما شاهد بیماری مسری افسرده گی، تب لیلی و مجنونی، و جهان درد و رنج، میشویم ، گرچه ادبیات زوال درآغاز، خودرا ضد آخ و اوخ ! رمانتیک فرانسوی بشمار می آورد. تا میانه قرن بیست درآثار :ژید.، مان، و یونگر، نیز میتوان توصیف های زوال را شاهد بود. گرچه زولا یکی از مخالفان ادبیات زوال است، ما درآثارش شاهد پدیده زوال نیز هستیم . در زمان ما آثاری از : تراکل، موزیل. بروخ، هسه ، بن و فاکنر، دررابطه با مقوله زوال نوشته شده اند.شهر ونیز در ایتالیا، دهها سال پایتخت اسطوره ای-زوالی این جریان ادبی-فرهنگی بود.
مارکسیست ها، ادبیات زوال را متهم نمودند که آنان با شعار بی طرفی هنری، به خلع سلاح فکری تودهها، دستکاری و مغزشویی آنان برای ادامه بقاء امپریالیسم می پردازند، چون آنان حتاضد تمایلات دمکراتیک و سیاسی ادبیات ناتورالیستی نیز بودند، و هدف آنان بجای هومانیسم، تبلیغ نیهلیسم و جستجوی لذات شخصی درشرایط بحران بود. نفی وظایف اجتماعی ترقی خواهانه ادبیات ، طرح مسائل شخصی بیمارگونه فردگرایانه، پناه به روانشناسی گرایی بورژوایی، قطع رابطه با ارثیه هومانیسم در ادبیات جهان، گوشه گیری شبه درویشی و جدایی از مردم، از دیگر انتقادهای ادبیات مسئول به “ادبیات زوال“ بود. رسانه های جمعی و مدرن سرمایه داری گلوبال !غرب حتا در حال حاضر با ابزاری شبه رئالیستی می کوشند تا به اغتشاش فکری، اشاعه ترس، سرگرمی و حماقت مردم برای بقاء خطرناک خود بپردازند.
۵۶۔ ژاک دریدا ، فیلسوف و معلم پرکار .
حرفهای بیکران ، محتوایی ناچیز! .
ژاک دریدا .Jaques Derrida (1930 – ۲۰۰۴)
ژاک دریدا ، فیلسوف فرانسوی رامانند نیچه یک متفکر شوک دهنده مینامند. گرچه اوخودرا هرمنوتیک نمیداند ولی میگفت که متون و نوشته ها بایدمدام در تیررس تفسیر و تاویل خوانندگان باشند. دریدا یکی ازنمایندگان مهم فلسفه پست مدرن است گرچه دارای افکاری غیرسیستماتیک بود .وی مخالف هرگونه ایسم بود و به رد ساختارگرایی فرانسوی پرداخت. اوکوشید تافلسفه سلختارگرایی را به پساساختارگرایی یا ساختارزدایی هدایت کند.
وی باانتقاد ازفلسفه متافیزیک سنتی میگفت که نه حقیقتی مطلق ، نه انسانی با ماهیت ثابت، و نه آخرین اصل هستی یا شناخت وجوددارد و عقل باید از ادعای خود برای پایه گذاری شناخت دست بردارد . درمرکز فلسفه دریدا تشخیص اختلاف و فرق وجوددارد.فلسفه درنظراو تفسیر و تاویل گوناگون مفاهیم و متون ، چون وظیفه فلسفه تاکید روی احکام ثابت نیست ، بلکه باید به تفسیر و شرح اختلافات بپردازد. و چون مفاهیم دارای معنی ثابت نیستند، متون رانیز نمیتوان با یقین ترجمه و تفسیر کرد. او منکر یک شناخت و تفسیر “کل و جامع“ بود.
دریدا با اشاره به دو اندیشمند تاریخ یعنی عیسی یهودی و سقراط یونانی می گوید که بیان شفاهی ،بر احکام ثابت و متون ،برتری دارد. چون هر متنی دارای آثار و نشانه هایی است که باید شرح داده و تاویل شوند. وی سقراط و مسیح را دلیل آغاز فرهنگ هرمنوتیک درشرق و غرب میداند. دریدا با اشاره به اینکه در فرهنگ غرب از زمان نوالیس تا دوره مدرن متافیزیک، نوستالژی اندیشمندان همیشه کشف کلیت در علوم بوده،خواهان تشخیص فرق است. در نظر او هر محفل فلسفی ضرورا یک اهمیت و معنی سیاسی دارد و ساختارگرایی آن نیز اقدامی است سیاسی.
بیوگرافی نویسان میگویند دلیل نظرات دریدا را باید دراوضاع زندگی او یافت و مدعی هستند که دریدا میان سنت یهودی ،وطن عربی و زبان مادری فرانسوی درحال نوسان بود. اوچون در الجزایر بدنیا آمده بود، شاهد تحقیرات ضد یهودی و سیاست استعماری فرانسه در الجزایر بود. شعار تنوع و کثرت گرایی فرهنگی و فکری دریدا را ناشی از این وقایع میدانند،چون او مخالف تمرکز فرهنگی کشور مادر و عقل و منطق متافیزیک غربی است . فلسفه اورا فرار از اینگونه اتوریته ها بحساب می آورند. گروهی دیگر به فلسفه دریدا صفت عرفان یهودی میدهند، چون دین و تفکر یهود حتا امروزه خودرا علم تفسیر کتاب و متن تورات بشمار می آورد. وی با اشاره به فرهنگ جوان ۲۰۰۰ ساله غرب که در طول قرن بیست، به دو جنایت جنگ و قتل عام یهودیان پرداخت میگوید فرهنگ اروپایی خالق علمی شد که نوع خاص علم ساست، اقتصاد. و صنعت را ممکن ساخت و با تاکید روی فواید و ضررهای علم برای زندگی انسان، مینویسد که آن، صدسال پیش که در نقطه اوج خودبود از طرف نیچه در بحث ارزش علم، زیر سئوال رفت . او نیچه را یکی از معلمان اصلی خود میدید. دریدا افکار خودرا زیر تاثیر دیالکتیک هگل، مارکسیسم و روانکاوی فروید و لاکان و آثار ادبی میدانست. علاقه اوغیراز فلسفه و ادبیات، معماری و نقد ادبی نیز بود. امروزه تاثیر او غیر از ادبیات روی حوزههای دیگر فلسفه مانند ساختارگرایی، استتیک ، اخلاق و انتقاد فرهنگی نیزمشاهده میشوند . کتاب (دانش نوشته شدهها) ی او در علوم سیاسی، جامعه شناسی و فرهنگ سیاسی نیز مورد توجه قرار گرفته.
ژاک دریدا در سال ۱۹۳۰ در الجزایر در خانواده ای یهودی بدنیا آمد و در سال ۲۰۰۴ در پاریس درگذشت. وی غیر از دکترای افتخاری از آمریکا، جایزه آدرنو را نیز در آلمان دریافت نمود. اعلان وحدت او با آدرنو بدلیل رابطه هردو با والتر بنیامین است که از “ تضادهای ممکن غیرممکن ها“ سخن گفته بود. دریدا نه تنها خواهان یک سیستم دانشگاهی؛ باسیاست غیرمشروط ،بلکه در راه دمکراسی بنیادین ،و مسئولیت غیرمشروط ،نیز آثاری از خود بجا گذاشت.
ازجمله آثار او : دانش نوشته شدهها، متن و اختلاف نظر، صدا و پدیده ، حد و مرز فلسفه، حقیقت در نقاشی، یکزبانی دیگران، مسیر هوسرل درتاریخ و شاهراه هندسه ، متن و تشخیص فرق، مواضع ، کارت پستالی ازسقراط تا فروید و روزقیامت، برای بایگانی، روانکاوی را فراموش نکنیم، اوضاع روحی روانکاوی، یادداشتهای یک نابینا، مرگ رونالد بارت، در پیشگاه قانون، درسهای نیچه و سیاست خودی، مرگ در مرزهای حقیقت، پول جعلی، تعویق دمکراسی، دانشگاه غیرمشروط، پیرامون مهماندوستی ، نیروی قانون، شبح مارکس، سیاست رفاقت و دوستی، تاریخ متافیزیک از افلاتون تا لایبنیتس و هگل، از ماقبل سقراطیان تا هایدگر، هستند.
بررسی آثار نیچه و هایدگر از جمله زمینه های مورد علاقه دریدا بودند . او به نقد ادبی آثار: افلاتون، مالارمه، جویس، پاول دمان ، سلان، بودلر و آلن پو نیز پرداخت و نسبت به فوکو نظری منفی داشت و لی بعد از آنکه فوکو درسال ۱۹۸۰ برای آزادی او از زندان چکسلواکی کوشش نمود، از تیره گی رابطه شان کاسته شد. در پاسخ اتهام ساختارگرایی نیهلیستی به دریدا، گادامر یادآوری نمود که ساختارگرایی هایدگر نیز معنی و هدفی منفی نداشت.
۵۷۔ دیکنز ، چرا کلاسیک ، چرا خارجی ؟
در طنزی از وطن ، آمده که روزی یکی از نمایندگان مجلس گفت : آقا ، من گرچه تمام رمانهای همینگوی را خوانده ام ، چیزی نفهمیدم . تنها کتاب به درد بخور او بنظرم ، خوشه های خشم ، باشد . رئیس مجلس گفت : برادر ، چرا خلط بحث می کنی ؟ ، خوشه های خشم را که شکسپیر از روی دست فاکنر نوشته . نماینده مجلس با حق به جانبی گفت : بفرمائید ! ، تازه آن کتاب را هم که کس دیگری برای جناب نوشته !.
برای قضاوت در باره دیکنز ، نویسنده انگلیسی ، بهتر است اشاره ای به زمان زندگی او بنماییم . آغاز فعالیت ادبی چارلز دیکنز در حدود ۱۵۰ سال پیش،مصادف شد با حکومت سلطنتی ملکه ویکتوریا در کشور بریتانیا . امپراطوری پادشاهی انگلیس آنزمان توانست با کمک استثمار مستعمرههای فراوان جدید و قدیم خود در جهان ، مواد اولیه و غذایی لازم را برای براه انداختن ماشین سرمایه داری تازه نفس اش تهیه نماید . گرچه هنوز بیش از نیمی از جمعیت انگلیس بی سواد بودند یا در فقر مالی زندگی میکردند ، ولی طبقات اشراف و بورژوای جدید ، وقت و سرمایه لازم برای مطالعه و خرید رمان و نشریات خبری را داشتند .
درآغازحکومت ملکه ویکتوریا ، ژانر رمان می رفت که ارزش و اهمیتی مانند نمایشنامه بین خوانندگان بیابد . در میان اروپاییها گویا، انگلیسیها را ملتی رمان خوان به حساب می آورند . سالهای حکومت ملکه ویکتوریا را میتوان دوره رونق رمان نامید. به روایتی در طول آن سالها بیش از ۴۰۰۰ رمان منتشر شدند. طبق دستوری دولتی و از بالا ، رمان نویسان قرن ۱۹ باید جوری می نوشتند که دختران دم بخت و زنان جوان اشراف و قشر متوسط مرفه ،اجازه مطالعه آنها را داشته باشند و از راه بیراه نشوند ، مثلا طبقات مرفه از دیکنز میخواستند که غیر از انتقاداجتمایی ، نقش معلم اخلاق را نیز برای خوانندگان فراموش نکند. رمان میبایست غیر از اشاره به زیبایی و لذتها ، مبلغ ارزشهای اخلاقی نیز باشد . در سال ۱۸۵۹ پزشکی درباری ادعا کرد که علت اشاعه فحشا بین بعضی از اقشارجامعه ، بدلیل رونق و مطالعه رمانهای عشقی سرگرم کننده است .دیکنز هم فکر میکرد تضادهای اجتمایی را میتواند با کمک ،توصیه انجام کارهای خیریه به طبقات حاکم ، برطرف کند. رمانهای دیکنز معمولا به اصول فکری و اعتقادی عصر ویکتوریایی امپراتوری جزایر بریتانیا اشاره میکنند .
در باره بیوگرافی چارلز دیکنز میتوان گفت که اودرسال۱۸۱۲درانگلیس بدنیا آمد ودرسال۱۸۷۰درسن۵۲سالگی درگذشت. پدرش مامور مالیاتی نیروی دریایی انگلیس بود که یکباربه دلیل بدهکاری به زندان افتاد. دیکنز مجبور شد درنوجوانی به علت فقر خانوادگی در کارگاههای کفاشی کارکند. درتمام آثار دیکنز خاطرات پررنج دوران کودکی او مطرح میشوند و اکثر قهرمانان رمانهایش کودکان هستند . دیکنز در آغاز کارنویسندگی ، رمانهای خود را بصورت پاورقی در روزنامه های آنزمان منتشرمیکرد ، چون غالب مردم قادر به خرید کتاب نبودند .
مورخین ادبی، امروزه اورا نویسنده ای میان جویس و شکسپیر در ادبیات انگلیس به شمار می آورند . اواستادرئالیسم وتجزیه وتحلیل حوادث ریزوکوچک درداستانسرایی است. دیکنز نماینده واقعگرایی انتقادی درادبیات قرن ۱۹ انگلیس نیزمیباشد. اوباکمک واقع گرایی گروتسک ، روابط اجتمایی زمان خود را به نقد کشاند . درآثار او در طول سالهای مختلف ، طنز جای خودرا بتدریج به انتقاد اجتمایی جدی داد . اودرآثارش نشان میدهد که رفتاروکرداروافکارافراد، وابسته به محیط اجتمایی و طبقاتی آنها میباشد .
دیکنز با معیارهای اخلاقی سخت و جهانبینی انسانگرایانه خود به انتقاد اجتمایی از بورژوازی ، اشراف و طبقه متوسط مرفه انگلیس پرداخت .اوباتیزهوشی : ماده گرایی ، جامعه طبقاتی ، مسیحیت پوریتانی متعصب و فرهنگ بورژوازی زمان خود را به بحث کشاند . دیکنز با زیرکی اشاره میکند که زندگی زحمتکشان میتوانست بدون مسیحیت ارتجایی ، جالبتر باشد ، گرچه عده ای اوراامروزه نویسنده ای مذهبی و اخلاقگرا میدانند . منتقدین ادبی زمان او توصیه میکردند که رمان باید بین سرگرمی ، انتقاد و اخلاق ، تناسب و تعادلی برقرارکند، به این دلیل آثار او دارای دو جنبه سرگرم کننده و آموزشی بودند . در آثار دیکنز معمولا مبارزه بین شهر و روستا ، نیکی و بدی ، بورژوای غبغبی و کارگر رنجور، محسوس است . رمانهای دیکنز برخلاف سایر رمان نویسان همعصر او ، ازسادگی و عامه فهمی خاصی برخوردار بودند .
درطول بیش ازیک قرن درباره دیکنز و آثارش قضاوتهای گوناگون و گاه متضادی گردیده . غیر از شکسپیر ،در باره هیچ نویسنده انگلیسی مانند دیکنز ، اینهمه کتاب و مقاله مختلف نوشته نشده . برای گروهی ، او به اندازه کافی مذهبی و اخلاقی نیست و برای دسته ای دیگر، اوبیش از حد مسیحی و اخلاقگرااست، یا اینکه ازاوانتقادمیشودکه اطلاعات مذهبی اش ناقص و اغلب نارسا هستند. به نظر گروه دیگری ، دیکنز میخواست با کمک ادبیات ، مسیحیت را اصلاح کند و اخلاق مذهبی رادرجامعه اشاعه دهد. امروزه بانگاهی به عقب ،میتوان گفت که اخلاقگرایی دررمانهای دیکنز بیش از هم عصران صاحب قلم او بود .
منتقدین چپ اورا سنبل مبارزه مسئولانه ادبی برای برقراری عدالت اجتمایی و روشنگری در دوره حکومت سلطنت ویکتوریایی میدانند چون اودرآثارش از روحانیت مسیحی و مقدس نمای دروغین انتقاد میکند . مارکس او را نقطه تلاقی گروهی از نویسندگان قرن ۱۹ میدانست که حقایق سیاسی و اجتمایی را بهتر و بیشترازسیاستمداران ، روزنامه نگاران و معلمان اخلاقی
جامعه مطرح میکرد . در باره او میتوان گفت که دیکنز اخلاقگرا ،برای انسان امروزی قرن بیست و یکم ، حداقل در زمینه های اجتمایی، پیامی برای گفتن دارد .
ازجمله آثار دیکنز : اولویر تویست ، داود کوپرفیلد ، سرودهای عید کریسمس ، انتظارات بزرگ ، همسایه های بعدی ، دوست مشترک ما ، و اوقات سخت هستند . رمان اولویر تویست ، اولین کتابی است پیرامون فقر آنزمان در انگلیس ، او در این کتاب اشاره به طبقه بورژوازی سنگدل بی روح میکند که با پرولتاریای رنجور،ضعیف و لاغر ، درگیر شده . انتقادازسیستم آموزش و پرورش نیز درآنجا مشهود است . رمان داود کوپرفیلد ، کتابی است اجتمایی،روانشناسانه و اتوبیوگرافیک . دیکنز به حرص و آز و دورنگی حاکمان در این کتاب اشاره میکند که همچون پول بر جامعه حکومت میکنند . کتاب سرودهای عید کریسمس او را ،جانبدار فلسفه انساندوستانه هومانیستی به شمار می آورند .
شواهدی نشان میدهند که در طول تاریخ ادبیات ، مواردی پیش آمده که نویسده ای در خارج از وطن خود ، بیشتر خواننده و علاقمند داشته تا در کشورش . لردبایرون ، اسکار وایلد ، برنارد شاو و عده ای دیگر از این قبیل نویسندگان هستند .
نظریه پردازی بنام آرتولد میگفت : ادبیات یعنی انتقاد از زندگی . تولستوی مینویسد ، اولین شرط نویسندگی، عشق بیکران اهل قلم به قهرمان داستان است ، دیکنز را میتوان از این جمله رمان نویسان دانست . عده ای هم ،دیکنز را به اغراق ، اسطوره سرا میدانند تا رمان نویس، یعنی او را آخرین اسطوره سرای تاریخ ادبیات غرب بشمار می آورند . نویسندگان مشهوری چون : آلن پو ، جیمز جویس ، برنارد شاو ، ویرجینیا ولف ، الیوت ، و جرج ارول در طول فعالیت خود به بررسی آثار دیکنز پرداختند . در میان ادیبان روس ، تولستوی ، گوگول و داستایوسکی خود را شاگرد دیکنز و آثارش میدانستند . کافکا میگفت : درآغازکار، هدفم این بود که روزی بتوانم رمانی مانند دیکنز بنویسم . آندره ژید اشاره میکند که خواندن آثار دیکنز آدم را بیاد روز قیامت و آزادی نجات یافته گان و محاکمه لعنت شدگان می اندازد . الیوت می نویسد : شخصیت های رمانش ، هنرمندان شاعرانه ای هستند مانند قهرمانان آثار دانته و شکسپیر . تنها یک جمله از آنها یا در باره آنها ، کافی است که خواننده ، قهرمان داستان را بطور زنده نزد خود مجسم کند .
۵۸۔ پیام روشنگری دیدرو به دانشنامه ایرانیکا! .
۲۵۰ سال تاخیر در دانشنامه نویسی ؟.
از این تیپ آدم ها کم داریم !.
دنیس دیدرو. Denis Diderot (۱۷۱۳-۱۷۸۴)
گروهی ازدانشجویان سابق و اخراجی، در روزهای آغاز بهار، روی سبزه کنار جویباری نشسته اند؛ رخسانه پیرامون تهیه دانشنامه ایرانیکا درآمریکا، صحبت میکند. زلیخا میپرسد مگر درزمان سلطنت و حکومت فعلی، دانشنامه ای نوشته نشده بود ؛ ملیون چرا این کار را بدون دخالت دولتها انجام ندادند؟.ویس باعصبانی پاسخ میدهد، این شاه، که نه مذهبی بود و نه چپ، حداقل میبایست قدری ملی گرا میبود و کوششی دراین راه برای اینگونه پروژههای فرهنگی می نمود. لیلی به نقل از حزب طرازنوین میگوید، شاه و حکومت سلطنت، از نظر سیاسی، نظامی بودند،- از نظر اقتصادی ،مونتاژکار نفتی، -و از نظر فرهنگی، بوروکراتیک قبیله ای . ناهید بازبانی مشکوک میگوید، شاید هویدا می بایست برای فرهنگ ایران زمین! کاری میکرد. رخسانه جواب میدهد که لابد ساواک، نصیری، و یا حتا آمریکایی ها نمی گذاشتند . زلیخا می پرسد، اصلا امکان تهیه یک دانشنامه چند جلدی و چند هزار صفه ای در خارج از کشور مادر، ممکن است ؟ . ویس با زبانی دوپهلو ادامه میدهد؛ تازه نیرو و بودجه لازم آن از کجا می آید؟
۲۵۰ سال پیش از همت ایرانیان برای تهیه یک دایرت المعارف همه جانبه، در فرانسه به کوشش دیدرو ، ادیب و فیلسوف عهد روشنگری، یک دانشنامه ۳۵ جلدی و ۲۳۱۳۵ صفحه ای منتشرگردید. آن دارای ۵۰۰۰ مقاله بقلم ۱۶۰ دانشمند، نویسنده، و پیشه ور بود، که نخستین بار با تیراژی ۳۰۰۰ جلدی منتشر گردید.این دانشنامه،بزرگترین اثرمنتشرشده عصرروشنگری قرن ۱۸ اروپااست.اعضای نویسنده دانشنامه، نیروی حرکت مهم روشنگری پیش ازانقلاب فرانسه بودند. این کتاب راامروزه یادبودی ازفرهنگ بشریت بحساب می آورند.
دیدرو همکار دایرت المعارف ازچهرههای اصلی تشکیل آن و یکی ازنوابغ زمان خود بود. او فرزند یک آهنگر چاقوساز بود که باقلبی درخشان و مغزی شورانگیز، نظم ارتجاعی فئودال-سلطنتی را به لرزه درآورد و بدلیل افکار وعقاید روشنگرانه ماتریالیستی و استتیک اش، سه ماه به زندان رفت؛ ولی بایدپرسید کدام یک از روشنگران مهم آنزمان به زندان نیفتادند؟!.او نه تنها نویسنده ای سیاسی بلکه یکی ازفیلسوفان عصرروشنگری است که پخش وسیع دانش،هدف زندگی روشنگرانه اش بود. دیدرو، پیشتاز ایدئولوژیک انقلاب فرانسه، مدام میان فلسفه و ادبیات درحال آکروبات بود. او یکی از آزاداندیشان زمان خود بود که میخواست باکمک نیروی دینامیک روشنفکری روشنگرانه از طریق نشر دانشنامه به تشکیل نیرویی سیاسی کمک نماید. دردوجلد این کتاب بیش از ۳۰۰۰ مقاله از او وجود دارد . افراد روشنگر دانشنامه ، آنزمان پایه های فکری انقلاب فرانسه را ریختند.
دیدرو تحت تاثیر دائرت المعارف نویسی انگلیس پیش ازخود، مسئول بخش ادبیات ، هنر و فلسفه دانشنامه را بعهده گرفت . وی در جوانی علاقه خاصی به ریاضیات و فلسفه انگلیس داشت . افشاگریهای او پیرامون دولت و کلیسا، بارها موجب تعقیب و سانسور آثارش شدند.غالب اهل قلم ماتریالیست و آته ایست جنبش دائرت المعارفی آنزمان به زندان افتادند. دیدرو فلسفه را خانه عقل نامید و میگفت که انسان میتواند اخلاقگرا باشد بدون آنکه مذهبی شود و برعکس!؛ یعنی انسان میتواند بی اخلاق باشد، گرچه آدمی ظاهرا مذهبی است . وی میگفت که باید علوم تجربی را به خدمت عمل اجتماعی درآورد. وی خواهان دولت و نظامی بود که انسان درآن آزاد و درستکار باشد. وی بااشاره به افکار سیاسی و دینی حاکم میگفت، نه اتوریته دولتی و دینی، بلکه عقل انسان باید درزندگی وی نقشی داشته باشند. جهانبینی دیدرو ریشه ای ماتریالیستی و زیباشناسانه داشت . او با آگاهی نبوغ آمیز خود به مبارزه با ایده آلیسم ذهنی، شخصی پرداخت و فلسفه متافیزیک حاکم را فلسفه ای ایده آلیستی، خیالی، جنجالی، فرضی و غیر علمی شمرد. او چون به تفسیر طبیعت از موضع استتیک و ماتریالیستی پرداخت، افکار فلسفی اش را آته ایستی شمردند.
ادبیات زمان دیدرو، ادبیات ایدهها و اجتماعی بود . وی کوشید به تئوریزه نمودن یک علم زیباشناسانه واقعگرای طبیعتگرایانه بپردازد. او غیر از آثار فلسفی، در تطابق با وقایع و نیازهای عصر روشنگری، آثاری ادبی سیاسی و زیباشناسانه نیز منتشر نمود ، گرچه گاهی آثار او به دلیل فرم جدید یا محتوای پیچیده شان ، فقط درمیان روشنفکران خوانندگانی داشتند. نظریه های زیباشاسانه و هنری او چهارچوبی واقعگرایانه داشتند . آثاراو پیرامون نقد هنر مدرن، نخستین بار به شکل ژانری ادبی و جدید شناخته شدند. دیدرو بعنوان نمایشنامه نویس نیز فعال بود.اوبنیادگذار مدرن یک درام مترقی شهروندی است . تئاتر نسلهای بعد، نه از عمل نمایشی او بلکه از نظریه های اش پیرامون تئاتر درسهای فراوانی آموخت . اوراامروزه یکی از تئوریسین های درام زمان خود بشمار می آورند. رمان مدرن فرانسه، رمان طنز و عجایب، خودرا مدیون نظرات دیدرو میداند. وی در زمینه تئوری ادبیات، شعر، نقاشی و هنرپیشگی نیز آثاری ازخود بجا گذاشت. سبک رمان نویسی دیدرو، خود تحت تاثیر سبک رمان نویس انگلیسی، ریچاردسن بود.
گرچه منتسکیو، ولتر و روسو، ازجمله نویسندگان دانشنامه بودند ولی مقالات دورانساز فلسفه و هنررا دیدرو مینوشت. درآلمان، غیر از گوته، شیلر و هگل، لسینگ ، یکی از روشنگران زمان خود، زیر تاثیر دیدرو بود. برشت، یکی از مارکسیست های دیالکتیکی، دیالوگهای خودرا تحت تاثیر دیالوگهای بیشمار آثار دیدرو نوشت . مخالفین انقلاب فرانسه، قرنهاست که دائرت المعارف نویسان را مسئول انقلاب و حوادث اصلی عصر جدید بحساب می آورند!.
سه زمینه مهم مطالب دانشنامه فرانسه : علم ، هنر ، و فن و پیشه بود. دیدرو از خود آثاری شامل : مقالات فلسفی، رمان، درام، دیالوگ، طنز، نامه، زیباشناسی، تئوری ادبی، نقد هنر، و مطالب سیاسی اموزشی، بجا گذاشت. درغالب آثارش خواننده شاهد دیالوگهای فلسفی است . مجموعه آثار ۴جلدی دیدرو در سال ۱۹۶۶ منتشر شدند. از دیگر آثار او : رویای آلمبرت، راهبه، افکار فلسفی، تاریخ مستعمرهها، نامه ای پیرامون نابینایی برای بینایان، درباره نقاشی، پدرخانگی، زیبایی، پسر طبیعی، معلق ها، شعر دراماتیک، تاریخ ۲بخشی هند، یعقوب خرافاتی قدری و اربابش، هستند.
دنیس دیدرو بین سالهای ۱۷۱۳-۱۷۸۴ درفرانسه زندگی نمود. وی گرچه در دانشگاه حقوق و الهیات خوانده بود ولی علاقه خاصی به مطالعه، زبان، ادبیات، فلسفه و ریاضیات نیز داشت . او از سال ۱۷۶۳ بدلیل مشهوریت، با کاترین دوم، ملکه و تزار روس رابطه مکاتباتی داشت و حین سفری به روسیه کوشید تا نظام مدارس و دانشگاههای روسیه را اصلاح نماید.کاترین دوم آنزمان کتابخانه خصوصی دیدرو را به هزینه گرانی، پیش خرید نمود.
باکمک آثار دیدرو جنبش روشنگری دانشنامه ای سرانجام بر ماتریالیسم مکانیکی فرانسه غالب آمد گرچه مورخین چپ مدعی هستند که او در تئوری اجتماعی نتوانست برایده آلیسم حاکم پیروز گردد . دیدرو ماده مستعد و چندبعدی را ریشه تمام پدیدههای طبیعی، و مقدمه شناخت میدانست . عناصر مهم فلسفه استتیک و ماده گرایانه دیدرو، جریان دینامیک ماده گرایی مکانیکی را سرانجام پشت سر گذاشت. دیدرو متوجه شد که در اثر رابطه متغیر دیالکتیکی میان جنبه های عقلی و تجربی، شناخت بوجود می آید. گیرنده گان پیام دانشنامه عصر روشنگری، انسان خردمند و روشنفکر اصیل بودند.
۵۹۔ خانم لسینگ متولدکرمانشاه برنده نوبل(ومقاله قدیمی بنده!).
Doris Lessing ( 1919 – ? )
نام : دوریس لسینگ ؛ نام واقعی : خانم دوریس مای تایلر
محل تولد : کرمانشاه ، چون پدرش درسال ۱۹۱۹ مدیر بانک درآنجا و از مامورین استعماری انگلیس در آفریقا بود.
ملیت : انگلیسی
عجیب ترین اثر : کتاب راهنمایی برای ورود به جهنم!
اتهام : خروج از حزب کمونیست کشور تحت استعمار ، یعنی رودزیا و همکاری با سوسیال دمکراتهای کشور آنزمان مستعمره، یعنی کشور زیمبابوه
جرم دیگر : سه بار ازدواج ، ۲ بار طلاق ،و هرباربعد از چهار سال زناشویی.
فعالیت فرهنگی : جای اومیان سیمین دوبوار از نظر فمینیستی – و نادیا گورده مایر به جهت فعالیتهای ضد نژادپرستی ، است
سابقه سیاسی : خروج از حزب کمونیست بدلیل اعتراض به اشغال مجارستان درسال ۱۹۵۶ از طریق شوروی
تغییر ایدئولوژیک :در جوانی کمونیست، درمیانه سالی هوادار سوسیال دمکراسی ، و در کهنسالی علاقه به صوفی گرایی اسلامی.
نام مستعار : جانه سامرز
زندگینامه : ۵سال اقامت درایران، ۲۴ سال زندگی در کشورهای آفریقایی ، واز سال ۱۹۴۹تاکنون مقیم لندن ازجمله آثار او: ۲۰ رمان، چند مجموعه داستان کوتاه، دهها شعر، نمایشنامه ،مقاله، گزارش و ۲ اتوبیوگرافی . رمان ۵ جلدی آموزشی-تربیتی “فرزندان خشونت“ او شامل :یک ازدواج اجباری، نشانه طوفان، محاصره، مارتا کواست ، و شهر چهار دروازه می باشد.
ازجمله دیگر رمان های وی : تراژدی آفریقایی، دفترچه طلایی یادداشتهای روزانه ،یک مرد و دو زن، قدمهایی در سایه ، مارتا و دان، بن در جهان، موج توفان، بازی با پلنگ، چادری در آرگو، زنی تروریست، پنجمین فرزند، بازهم عشق، و تابستان قبل از غروب ،هستند.
دو اثر مشهور دیگر وی : تراژدی آفریقایی ، و دفترچه طلایی یادداشتهای روزانه ، هستند.
مسیر ادبی : درجوانی به سبک رئالیسم انتقادی، در میانه سالی در سبک خیالی-شبه علمی ، ودر کهنسالی به روش روانشناسی، وسرانجام بازگشت مجدد به رئالیسم اجتمایی .
مشهوریت : به سبب خلق آثاری درمبارزه با: تبعیض نژادی و نابرابری زن و مرد، و خطر احتمال جنگ جهانی اتمی.
انتقاد اخلاقگرایان : به دلیل عشقی و اروتیک بودن آثار روانشناسانه او در سالهای اخیر.
عکس العمل : مخالفت با آنهایی که او را فقط در چهارچوب فمینیستی و ایدئولوژیک تصاحب کرده و جنبه های ادبی و زیباشناسی آثارش را با تکیه بر تحقیقات دانشگاهی دست دوم و نقدهای ادبی، به فراموشی می سپارند.
پایان : سرانجام او موقتا مبارزه در راه صلح و پیشگیری از جنگ اتمی را مهمتر از مبارزات فمینستی و طبقاتی دانست.
اکنون : جنبش زنان فمینیست آثار او را نه تنها دفاع از حقوق عادلانه زنان، بلکه کوششی برای آموزش و تربیت انسان نوین بشمار می آورد.
۶٠۔ همدردی با داستایوسکی .
منتقدین ادبی دوستدار – ایسم – صدوبیست سال بعد ا ز مرگ داستایوسکی غیر از روش رئالیسم انتقادی جنبه هایی از مشخصات ژانرهای:
سمبولیک –اکسپرسیونیست-سوررئالیسم-اگزیستنسیالیسم و رمانتیسم را نیز در آثار ا و کشف نموده اند. داستایوسکی در نامه ای درسال ۱۸۴۹ –بعد از لغو حکم اعدامش-به برادر خود می نویسد :
امروز بیست و دوم دسامر مدت بیست دقیقه مارا در سرمای بیست و یک درجه زیر صفر در دو گروه سه نفره به جرم قصد راه انداختن یک چاپخانه ! مخفی و زیرزمینی در مرکز شهر در میان ازدهام مردم تماشاچی برای اعدام پای چوبه دار نگه داشتند . در حالیکه گوشها و انگشتان پاهایمان از سرما یخ زده بودند بیش از ده کیلو زنجیر آهنین نیز به پاهایمان بسته بودند . ابتدا حکم اعدام مارا قرائت کردند سپس آخوندی از کلیسای شهر صلیبی را برای زدودن گناهان ! و بوسیدن جلومان آورد و برای خاکسپاری بعد از اعدام لباس سفید کفن مانندی تنمان کردند. یک دقیقه مانده به اجرای حکم اعدام گروه اول من با دو هم سرنوشتم : رفیق پلاشچو و برادر دورح که در دو طرف ام در زنجیر بودند روبوسی کردم. در این حین و بین پیام جدیدی از طرف دربار رسید و حکم اعدام را تبدیل به حبس ابد در سیبریه به صورت زیر اعلام کردند : والامقام تزار الکساندر اول فرزند تزار کبیر پطر دوم و نوه خدایگان نیکلای سوم به شما زندگی دوباره ای می بخشد . یکی از افراد گروه اول در آن لحظه جنون گرفت و دیوانه شد . زنی از میان تماشاچیان به سبب همدردی کتاب انجیلی به من هدیه داد که آنرا بعنوان تنها کتاب مجاز به اردوگاههای خلافکاران در سیبریه همراه خود خواهم برد .
– من نویسنده این مطلب هم سالها هر وقت اسم داستایوسکی را در جایی می شنیدم به یاد گاری چرخدار کتابفروشی سیاری می افتادم که در حوالی خیابان استانبول و یا روبروی پارک شهر اغلب در کنار گاریهای لبو –سیرابی و باقلا فروش در پایتخت مملکت شاهد بودم . در روی آن گاری رمانهای قطور داستایوسکی از جمله: برادران کارامازوف –جنایات و مکافات – دیوانه –قمارباز و غیره را بصورت کیلویی و خیلی ارزان به معرض فروش می گذاشتند . بیشتر آنها چنان ارزان و قطور بودند که بقول همکلاسیها میشد از آنها بعنوان متکا و بالشت استفاده کرد . آن روزها فکر میکردم شاید چون رمانهای خارجی بد ترجمه شده یا نقص چاپی دارند یا چون حاوی اسامی بیشمار خارجی هستند کسی حاضر به خرید آنها در کتابفروشی های شهر ده میلیونی پایتخت نیست و بدین علت آنها را روی گاری سیار آنگونه توهین آمیز بصورت کیلویی برای فروش عرضه میکردند . از دیگر کتابهای روی کاری که در خاطرم مانده : کتاب حسین کرد شبستری –سندباد بحری –سه قطره خون مرحوم هدایت و-ما الاغهای عزیز نسین – هستند .
امروزه میدانم که داستایوسکی در سالهای ۱۸۸۱-۱۸۲۱ میلادی در روسیه آنزمان زندگی نمود. او نه تنها استاد فن رمان نو در قرن نوزدهم اروپاست بلکه از بزرگان ادبیات جهان در کنار بالزاک در مکتب ادبی رئالیسم انتقادی است . او تاثیر زیادی روی ادبیات ملی کشورهای مختلف جهان در زمینه رمان برجای گذاشت . داستایوسکی در جوانی به محافل انقلابی زمان خود از جمله به محافل سوسیالیست های تخیلی و آنارشیستی پیوست تا از نظرات آزادیخواهانه و عدالتجویانه دفاع کند ولی بعدها دستگیر ابتدا به اعدام وسپس به حبس ابد در سیبریه محکوم گردید. در زندان او به بیماری صرع نیز مبتلا شد. او بعد از ده سال از زندان آزاد شد و زمانی که به شهر و ولایت خود بازگشت بجای سوسیالیسم و جمهوریخواهی پیشین مبلغ مسیحیت و ناسیونالیسم اسلاوگرا کردید .به گفته شاهدین در طول ده سال اسارت او چهار سال در غل و زنجیر آهنین بود .
مورخین ادبیات جهان، چهارغول ونابغه ادبیات شرق اروپا یعنی: گوگول-تورگنیف-داستایوسکی-و تولستوی رادرمقابل چهار استادادبیات غرب اروپا یعنی: دانته-شکسپیر-سروانتس- و گوته قرار میدهند.آنها میگویند اگر دانته جهنم آتشین رادر رویا دید، داستایوسکی آنرا شخصا دریخ وسرمای سیبریه تجربه کرد. اگر دانته با ارواح گناهکاران درعالم برزخ ملاقات کرد،داستایوسکی بامحکومین این جهانی همدم شد. رمیزف ، منتقد ادبی واسلامشناس مینویسد: داستایوسکی یعنی روسیه، و روسیه یعنی داستایوسکی. تاکنون هیچ نویسنده ای نتوانیته مانند او روانشناسی انسان رادرجامعه ای خشن وغیرعادلانه این چنین تجزیه وتحلیل کند. اوروح و روان انسان رادرشرایط مختلف ودر مقابل عوامل اجتمایی وغرایز شخصی بررسی کرد. اززبان یکی ازقهرمانانش مینویسد: نباید خوشبختی خودرابراساس بدبختی دیگران سوار کرد. اومنتقد جدی آنزمان جامعه سرمایه داری ومالک الرعایایی تزاری است.
داستایوسکی همچون گارسیا مارکز،نویسنده آمریکای لاتین زمان حال،شور وشوق آتشین روزنامه نگاری را با توانایی شرح و توصیف روانشناسانه و واقعگرایانه یک رمان نویس درهم آمیخت. فروید میگوید ، او بزرگترین رمان نویس تاریخ است و کامو مدعی است که قهرمان های آثار داستایوسکی همچون خوداو جویای معنی وهدفی در زندگی این جهانی هستند.درآخرین رمان ناتمام او،یعنی درکتاب “برادران کارامازوف“، میتوان جستجوگری،تضاد واغتشاشات جهانبینی داستایوسکی رامشاهده نمود. صاحبنظران اورا نویسنده ای اجتمایی و مسئول میدانند چون اوبه مسایل زمان وجامعه خود از جمله: تاریخ،سیاست،فلسفه،دین و هنرپرداخت.سالها درشوروی سابق به دلیل مطرح کردن مسایل مذهبی وملی گرایی پان اسلاویستی به آثارش به دیده منفی می نگریستند. لنین گویا درباره او گفته بود ، حیف از اینهمه نبوغ که به موضوعات ناخوشایند وکریه آور میپردازد،گرچه اودر رمان برادران کارامازوف مبلغ اندیشه های انسانگرایانه است. توماس مان نویسنده آلمانی وبرنده جایزه نوبل میگوید، این نویسنده به صلیب کشیده شده ،طنز وشوخ طبعی خودرا هیچگاه کنار نگذاشت. داستایوسکی درجوانی به تقلید از پوشکین و شیلر به نمایشنامه نویسی پرداخت. موضوعات آثارش معمولا مقولاتی ابدی و مستقل از زمان، مانند؛ عدالت-آزادی-عشق-ایمان- بیماری-مرگ-ازدواج-خودکشی-خیانت-مبارزه-قماربازی و غیره هستند. او گوگول، لرمانتوف، ولتیر، روسو، بالزاک، و دیکنز را از آموزگاران خود میداند.
۶۱۔ داستانسرایی یا جلسه بحث روشنفکری ؟
از نبوغ هنری تا جنون ایدئولوژیک !
داستایوسکی ، شکسپیر ژانر رمان ؟
Dostojewski . Fjodor (۱۸۲۱ – ۱۸۸۱)
“ به داستان اعتقاد داشته باش و نه به داستان نویس!، همه ما به نوعی نیهیلیست هستیم ، پیش ازآنکه قصد رمان نویسی داشته باشی، رمانهای داستایوسکی و بالزاک را دقیق بخوان !“.
ابتدا حکم اعدام ، سپس تغییر آن به حبس ابد، هشت ماه سلول انفرادی، و سرانجام ۱۰ سال حبس و کار اجباری درمیان جنایتکاران و زندانیان غیرسیاسی، موجب شد که داستایوسکی، نویسنده روس و یکی ازنویسندگان رئالیسم انتقادی ادبیات جهان، نه تنها به نیهلیسم اجتماعی برسد، بلکه با شخصیت های گوناگونی از انسانیت آشنا گردد و شاهد دوئالیسم و ثنویت روانی و رفتاری انسان درآن شرایط سخت و حیوانی گردد. او بعد از بازگشت از بازداشتگاههای سیبریه، چنان از نظر روانی خورد شده بود که امید به هرگونه انقلاب اجتماعی را ازدست داد و بعد بجای سوسیالیسم آته ایستی پیشین خود ، به مسیحیت ناسیونالیستی روس پناه برد.
میخائیل باختین می نویسد که در رمانهای قطور داستایوسکی، همچون جلسات بحث روشنفکران، چند صدایی ایدئولوژیک حاکم است ، چون در آنها گاهی : سوسیالیستها ، اوتوپیستها، آنارشیستها، انقلابیون، دمکراتها، اصلاحگرایان، مذهبیون، غرب گرایان، آته ایستها، زیباگرایان، رمانتیکها، عمل گرایان، وغیره ، با روشی دیالکتیکی، با هم به بحث و جدل می پردازند. امروزه ادعا میشود که منظور داستایوسکی در این رمانها، تبلیغ یک نظر یا جهانبینی نیست، بلکه او میخواهد هنر را با کمک طرح تضاد و تناقض های بحث به پیش ببرد. او با کمک : جهانبینی ها . سیستم های منطقی، اعترافات دینی، آموزشهای فلسفی، و درسهای روانشناسی، بحث های شورانگیزی پیرامون : دولت، کلیسا، آزادی، عدالت، خدا، شیطان، نیکی، پلیدی، و غیره را اغاز میکند تا از شک خواننده به آته ایسم نیهلیستی برسد. داستایوسکی بعدها اعتراف نمود که با بحث اینگونه مطالب شبه مذهبی، بیشتر به آته ایسم و شکاکی رسید تا به شناخت خدا و مسیحیت . امروزه صحت غالب ایدههای طرح شده او، پرسش یرانگیز است، چون برای او همیشه تعثیر هنری مهم بوده است.
داستایوسکی، خود در دهه چهل قرن ۱۹ زیر تعثیر ایدههای سوسیالیسم تخیلی و دمکراتیک بلینسکی به محفل سوسیالیستهای تخیلی پتروشفسکی پیوست.آنها خود نیز زیر تعثیر اوتوپیست های فرانسوی بودند.داستایوسکی بعد از بازگشت و آزادی، به مخالفت با دمکراتهای انقلابی مانند چرنیشفسکی پرداخت.
اوچون آثارش را زیر فشار مالی و کمبود وقت برای مطبوعات و یا پاره ای ناشرین سودطلب می نوشت، غالب رمانهایش ازنظر ساختاری دارای بی نظمی و هرج و مرج هستند و معمولن آغاز و میانه رمان جالب، ولی پایان آن ، ناموفق است . رئالیسم مسئول درآثار او گاهی تا مرز خیالپردازی پیش میرود و یا با رمانتیسم همزاد میشود . اوخالق آثاری اتوبیوگرافیک و روانشناسانه است که تراژدی را به روایت می آورند و ادبیات فاجعه میشوند، چون معمولن قهرمان داستان یا خودکشی میکند و یا رقیبی رااز پا در می آورد.
درآثار او نه تنها مناظر زیبای طبیعت و روستاها، بلکه کوچه و خیابان غمگین فقرزده شهرها – و نه قهرمان پهلوان و زیبا، بلکه داغان و تحقیرشده گان اجتماعی و اخلاقی، به خواننده معرفی میشوند . او میکوشد باکمک دیالوگ و مونولوگ افراد در داستان، خواننده زمان خود را با موضوعات روز جامعه و زمان اش آشنا نماید.
وی در جایی میگوید که انسانهایی که بیمار اجتماعی گردند، دیگر قادر به درک حقایق و واقعیات اطراف خودنیز نیستند؛ انسانهایی که بدلیل شرایط اجتماعی و رذالت، سادیستی و یا مازوخیستی شده باشند. شرح و وصف روانشناسانه انسان درآثار او، امروزه مورد تایید روانشناسی مدرن نیز است.
از جمله مشهورترین آثار داستایوسکی : جنایات و مکافات، برادران کارامازوف، ابله ، آدمهای فقیر، توهین و تحقیرشده گان، یادداشتهای خانه اموات، غولها، جوان ، و یادداشتهای زیرزمینی، هستند.
داستایوسکی از نوجوانی تصمیم گرفت تا رمانهایی برای ابدیت و بشریت بنویسد و گرچه درهنر نویسندگی او شاگرد گوگول است ولی درسهایی از : شیلر، بالزاک، هوگو، ولتر ، سروانتس، و پوشکین نیز آموخت و ناتورالیستها ، اکسپرسیونیستها، و اگزیستنسیالیستها، را بعدها تحت تعثیر خود قرار داد. و غیر از گورکی، او ادبیات ، فلسفه ، و الهیات قرن ۱۹ و ۲۰ اروپا را زیر تعثیر اثار خود قرار داد. ولی برای چخوف و نابوکف او نه تنها یک هنرمند بلکه یک پیامبر متظاهر است.
درزمان استالین و لنین اورا نویسنده مرتجعی بحساب می آوردند که تبلیغ دین و سلطنت میکند ولی بعدها منتقدین چپ به ستودن مخالفت و اعتراض شورانگیز او با بی عدالتی اجتماعی در سرمایه داری پرداختند و اشاره نمودند که داستایوسکی گرچه مخالف کوششهای انقلابی بود ولی منتقد نظم بورژوایی سرمایه داری نیز ماند، او هجونویسی است که عاشق طرح تضاد و تناقض های شخصیت انسان و وضعیت اجتماعی بود، گرچه راه نجات بشر را، خودسازی فردی اخلاقی میدانست.
داستایوسکی پیرامون مقدس نمایی دروغین نوشت که بعد از مرگ همه شما، لاشه هایتان بعد از یکروز بوی گند خواهد داد و روی قبرتان مانند مزار گناهکاران، علف های هرز خواهد روئید. دوئالیسم شخصیت انسان را درآنجا میدید که گناهکار نیز میتواند فردی مقدس و عارف شود- و انسان مقدس ممکن است در شرایطی خاص، ابلیس گردد. او با انسانهایی در بازداشتگاه آشنا شد که صفات الهی و شیطانی همزمان درآنان وحدت داشت . او از جامعه ای میگوید که عشق از طریق خشونت، خفه – و زیبایی از طرف باندهای قدرت، زنجیر گردیده، و به افشای تنفر مردان از زنان میپردازد و دلیل این تنفر را ترس آنان معرفی میکند. مخالفین داستایوسکی، بدلیل تنفر او از: یهودیان، دمکراسی ، و آمریکا ، او را مرتجعی پرهیزکار نامیدند.
۶۲۔ داستایوسکی- ، یکی ازتوابین زندانهای تزاری ؟
Dostojewski , Fjodor (1821 – ۱۸۸۱)
داستایوسکی،نویسنده روس،یکی ازمهمترین رمان نویسان ادبیات جهانی است. آثاراوحاوی زندگی ومشاهداتش در اردوگاههای کاراجباری سیبریه تزاری هستند. اودررمانهایش ازتجربیات شخصی خوداستفاده می نماید. حکم اعدام و سالها زندان وبازداشت وتبعید،موجب شدند که او ازآته ایسم آنارشیستی نخستین خودبسوی یک مسیحیت سنتی، گرایش یابد. دوران اسارت به اوآموخت که چگونه درنده صفتی و فرشته منشی درروح مخفی آدمی درهمسایگی تنگاتنگ با همدیگرقرار دارند. غالب رمانهای اورامیتوان گزارش ادبی ازفراز و فرود شخصیت انسان اسیروزندانی بشمارآورد. توصیف روانشناسی زندانیان سیاسی ومجرمین معمولی درآثاراونقش مهمی دارند.اونشان میدهد که چگونه میان گروهی اززندانیان روشنفکروسایر خلافکاران اجتماعی درشرایط زندان،بیگانگی واختلاف پیش می آید وچرا محکومین خلافکار،روشنفکران سیاسی راقبول ندارند.دربعضی دیگراز رمانهایش او به انتقاداز نظریه اجتماعی-آته ایستی مد روز آنزمان میپردازد. بی دلیل نیست که اورا یکی ازانقلابیون بریده درادبیات نیز می نامند. مبارزه بامشی چریکی سازمان خلقیون ازطریق ادبی،یکی دیگرازاهداف پشیمانی او درشرایط زندان بود؛ به این دلیل بعداز شکست انقلاب ۱۹۰۵ پاره ای ازآثاراو سلاحی برای مبارزه با: ماتریالیسم، انقلاب، و سوسیالیسم شدند. اوبعداز توبه، مبارزه باخط مشی چریکهای آنارشیست را،ازجمله وظایف شهروندی خودبحساب می آورد.
رمانهای خالی ازظنز، و رئالیسم روانشناسانه او،مخلوطی ازرمانتیک ورئالیسم هستند.درآثاراونه مناظرزیبا،و قهرمانان جذاب زن و مرد،بلکه خیابان اصلی وکوچه های شهرهای بزرگ” توسری خورده” وانسانهای فلک زده،تحقیرو توهین شده،نقش مکان وشخصیت های ادبی را بعهده دارند، یاانسانهایی که ازنظراخلاقی واجتماعی موردتحقیرقرار گرفته اند.آنزمان بیچاره گی شهرهای بزرگ رانشان دادن،ازجمله مسائل روزجامعه بود. اومیگفت که دردورنج انسانها،میتواند تنهادلیل آگاهی آنان باشد. بعدها رمانهای روانشناسانه اوروی مکاتب ادبی: ناتورالیسم،اکسپرسیونیسم، و اگزیستنسیالیسم تعثیرمهمی گذاشتند. سمبولیستها اورا یکی ازآموزگاران خودبشمار می آوردند.داستایوسکی گاهی اززبان قهرمانانش،یک اتوپی ناسیونالیستی رامطرح میکرد،وبرای شرح وتوصیف واقعیات،گاهی ازمکتب ناتورالیسم کمک میگرفت.
داستایوسکی ،غیرازبالزاک ودیکنز،تحت تعثیرسبک ادبی : گوگول، شیلر، هوگو،گئورگ زند،ولتیر،سروانتس و پوشکین نیزبود. اودرآثارپوشکین،منبعی برای یک آشتی ملی بین جریانات روشنفکری رامیدید. درسخنرانی مراسم خاکسپاری پوشکین،داستایوسکی ازتمام جریانات سیاسی؛آنزمان دشمن هم درفضای فکری روسیه، دعوت به آشتی نمود.بلینیسکی،منتقدمعروف آنزمان،نخستین آثار داستایوسکی را کوششی برای ادبیات اجتماعی-انتقادی نامید. بلینسکی در داستایوسکی،یک گوگول جدید را میدید. هرتسن هم بعدازآشنایی باداستایوسکی درلندن،گفته بودکه اویک انسان جالب ، ولی ساده لوح،بدون اعتماد به نفس بخود، باایمانی شورانگیز به مردم عامیانه؛ یعنی یک “موشیک”نابغه است. نیچه نیز مینویسد که اوتنها روانشناسی است که به وی چیزی آموخته است. داستایوسکی غیرازتعثیرمستقیم روی گورکی، روی فلسفه،الاهیات، وادبیات اروپایی قرون ۱۹ و ۲۰ نیزتعثیرگذاشته است. ازدیگرشاگردان ادبی داستایوسکی میتوان از:یوسف کنراد،ژولیان گرین،توماس مان، جویس، ترومن کاپوته، دودرر، و آلبرکامو، رانام برد. توماس مان آثارش را به نویسندگان جوان توصیه میکرد،چون آنان اغلب عمق سقوط و زوال شخصیت انسانی درجامعه بیمار رانشان میدهند.
فئودور داستایوسکی بین سالهای ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱ در روسیه زندگی نمود. اودرسال ۱۸۴۹ بعدازلغوحکم اعدام به ۴سال زندان و۱۰سال کاراجباری زیرشرایط وحشتناک جسمی وروحی محکوم شد. وی درنامه ای به برادرش درسال ۱۸۵۴ مینویسد که این سالها نباید درزندگی او بی تعثیر باشند،چون اوتصمیم گرفته است که دیگر وقت اش رابامسائل جزئی وغیرمهم تلف نکند. داستایوسکی بعدها به سبب تعقیب طلبکاران بارها به خارج ازروسیه فرارنمود؛ اومعتاد به بازی قماربود، ودرغرب یکبارتمام داروندارخودراباخت.ولی درپایان عمربادختری که ۲۵سال ازاوجوانتربود ازدواج نمود.گرچه علیوشا،پسر دوساله داستایوسکی همچون پدربه بیماری صرع مبتلا بود ودرسال ۱۸۷۸ درگذشت،آنزمان اینگونه بیماری را “بیماری مقدس” نامیدند که میتوانست نشانه الهام و وحی برای بیمارباشد!.
داستایوسکی بعدازآزادی اززندان گفته بود چون عوام مذهبی هستند،روشنفکرمبارز نیزباید مذهبی باشد، وخلاف چرنیشفسکی نویسنده رمان (چه باید کرد؟) میگفت که انسان فقط به کار و تندرستی جسمی، و رفاه نسبی،نیازندارد. وی به تمسخر بهشت رفاه مادی درجامعه سوسیالیستی آینده چرنیشفسکی نیزپرداخت. وی خلاف چرنیشفسکی میگفت که انسان محصول شرایط اجتماعی نیست چون انسانهایی یافت میشوند که فقط برای تفریح دست به قتل وجنایت میزنند. بعدها ادعاشد که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ غلط بودن رویاهای سیاسی داستایوسکی راثابت نمود،چون داستایوسکی میگفت که برای حل فقردر روسیه و اصلاح دین، نه تنها جامعه به چریک و انقلاب بلکه به دمکراسی نیز نیازی ندارد. اوفرهنگ مردم راهمان دین مردم میدانست. به دلایل فوق بعدازپیروزی انقلاب درسال ۱۹۱۷ داستایوسکی ازرتبه اول درادبیات اجتماعی به مقام دوم؛بعداز تولستوی،سقوط نمود.منتقدین داستایوسکی،سبک ناتورالیستی اورا احساساتی،هیجانی و جنجالی نامیدند،چون درنظرآنان،داستایوسکی علاقه خاصی به وارونه جلوه دادن حقایق و طرح موضوعات جنجال برانگیز،خشن و حیوانی داشت.
ازجمله آثاراو: برادران کارامازوف، ساده لوح، غولها، خانه اموات،یادداشت های زیرزمین، قمارباز، جنایات و مکافات، و غیره هستند. آثارداستایوسکی را بدو دسته : پیش ازبازداشت درسیبریه،- و بعدازبازداشت وی درسیبریه، تقسیم میکنند. او نه تنها به انتقادازغرب و مسیحیت کاتولیک میپردازد، بلکه خلق روس راناجی بشریت پیش بینی میکرد. اودررمان(خانه اموات) ازتراژدی دخترانی میگوید که چنانچه شوهری نیابند،فروخته خواهند شد. منتقدین شوروی کتاب (یاداشت های زیرزمین)اورا اعتراضی فردگرایانه و بیمارگونه علیه اجتماع بحساب می آوردند.
رمان (غول ها) ی داستایوسکی رامیتوان نخستین رمان ادبیات سورئالیستی جهان بشمار آورد.این رمان درآغاز باعنوان “آته ایست ها” قراربود منتشرشود. داستایوسکی دراین رمان با فعالیتهای آنارشیستی و سیوسیالیستی تصویه حساب می نماید. درمرکز این رمان سیاسی،یک گروه آنارشیست یا نیهلیست توطئه گرانقلابی قراردارد.داستایوسکی برای منبع رمان ازگزارشات مطبوعات جنجالی تزاری آنزمان درباره جنبش چریکی “خلقیون” استفاده کرد.درآنجا غیراز گروههای انقلابی نیهلیست،نمایندگان لیبرالیسم روسیه نیزمطرح میشوند. موضع دیگر این کتاب،دشمنی داستایوسکی با تورگنیف است. گروه دیگری ازمنتقدین ادبی،آنرا یک ورق پاره ایدئولوژیک نامیدند. چون نقد شوروی درآن رمان تمایلات ضد انقلابی و ضد سوسیالیستی میدید، این کتاب تاسال ۱۹۵۷ زیر سانسورماند.
داستایوسکی دررمان (برادران کارامازوف)غیرازطرح موضوعات فلسفی به توصیف سه برادرمیپردازد: مسن ترین آنان بجرم قتل پدر دستگیرشده، برادرمیانه،آته ایست است و برادر خردسال تر یعنی علیوشا،بصورت طلبه ای مسیحی در جستجوی خداست. فروید آنرا مهمترین رمانی نامید که تاآنزمان نوشته شده بود،گرچه آن رمانی جنایی است ولی به مسائل فلسفی و روانشناسانه میپردازد. خستگی ناشی ازنوشتن این رمان را آنزمان دلیل مرگ زودرس داستایوسکی دانستند.
رمان (جنایات و مکافات) اورا اوج هنرداستانسرایی واقعگرایانه و روانشناسانه می نامند. راسکولین،قهرمان رمان در آنجا میگوید که اگر خدایی نباشد،انسان اجازه هرکارخلافی را می یابد. و قهرمان رمان (ساده لوح) داستایوسکی رابا دون کیشوت سروانتس، و پیکویک چارلز دیکنز مقایسه میکنند. این رمان یکی از تراژدی-کمدی های ایده آلیستی ادبیات جهانی بشمار می آید.
۶۳۔ ما و شاعره های رنگ پریده رمانتیک اشرافزاده .
دختران اشرافی میان رمانتیسم و فمینیسم .
Droste-Hulshoff, Annette (1797 – ۱۸۴۸), Arnim, Bettina von (1785 – ۱۸۵۹)
امروزدراینجا اشاره ای به زندگی وآثار دو شاعره مهم مکتب رمانتیک آلمانی میشود که آثارشان آنزمان مورد توجه انگلس و ترجمه باکونین قرارگرفتند. خانم آنت درسته ، یکی ازبزرگترین شاعرههای آلمان،در خانواده ای اشرافی و مذهبی درسال ۱۷۹۷ درقصری زیبا و رمانتیک بدنیا آمد. شعردر دوره او هنوز یک ژانر ادبی مردانه بحساب می آمد . وی عمر نسبتا کوتاه خودرا در قلعه ها،کاخ ها، و ویلاهای مرفه گذراند.با این وجود غالب اشعارش زیر تعثیرمناظرطبیعی ولایت، و افکار مسیحی کاتولیک پدرش بودند. وی از ۱۷ سالگی به طرح مسایل زنان پرداخت. اوشاهد خرابه های بعدازانقلاب فرانسه بود، و درمیان های و هوی وناآرامی های انقلاب بورژوایی درگذشت ؛ یعنی زمانیکه صدای انقلاب ۱۸۴۸ به جنوب آلمان رسید، وی در قلعه ای رمانتیک درحال مبارزه با مرگ ناشی از بیماری آنزمان علاج ناپذیر سل بود. ازطریق تحقیقات فمینیستی ازآغازقرن ۲۰ تاکنون اورا مهمترین شاعره آلمانی بحساب می آورند.
شعراوغالباگویای تاریخ زندگی اش است که میان عالم خلسه وواقعیات زشت وزیبا،درنوسان است.اوغیراز اشعاری رمانتیک پیرامون طبیعت،دارای آثاری اعتراضی وسنبلیک نیزاست وشعرش دارای یک بعد چندمعنایی است.اودراشعارش بحران وسرگردانی انسان،میان جستجوی مذهبی وآگاهی روشنگری رانشان میدهد. دقت و توجه به جزئیات درشعر اوقابل توجه هستند. غیرازتوصیف مناظر طبیعی وموضوعات مذهبی،زبان تصویری شعرش گاهی غمگین است.آثاراورا میتوان ادبیاتی میان رئالیسم وناتورالیسم دانست. اومهمترین شاعره قرن ۱۹ است که به شرح مزارع،چراگاهها،چمنها،باتلاقها و آبگیرهای اطراف میپردازد. اخیرا فمینیستها اهمیت خاصی به آثار اجتماعی وآزادیخواهانه او داده اند،چون او به طرح مسایل زندگی فقرآمیز زنان زمان خود ونیازهای انتقادی-اجتماعی آنان میپردازد. انگلس در سالهای جوانی یکی ازعلاقمندان به اشعار اوبود.
آنت درسته- خالق یک رمان،۴داستان بلند،ترانه واشعار مذهبی وغیرمذهبی است.گرچه اودرجوانی کوششهایی درزمینه درام و نمایشنامه نویسی داشت،خانواده اش ازآغاز دراو یک شاعره ای با توانایی هایی مانند “سافو”ی یونانی را میدید. اوبعدها میگفت که میخواست ناتورالیست باشد تا درگمراهیهای رمانتیک سرگردان گردد. مورخین ادبی چپ می نویسند که او نه تنها درآثارش موفق به کشف روابط اجتماعی شد بلکه باوجود تعثیرافکار مذهبی کاتولیک سنتی،به مکتب ادبی رئالیسم بعدازکلاسیک آلمان، کمک نمود.
شوق دیدار با آزادی واختلاف با سنت گرایان ارتجاعی دراطرافش،باعث شد که گروهی اورا متهم به مردبودن و تقدم عقل براحساس،دراشعارش بنمایند،گرچه اوگاهی بدلیل مذهبی بودن مخالف تعقیب اصول و حقوق دوره روشنگری بود. امروزه ادعا میشود که خواننده درآثاراو میتواند نشانه هایی ازرئالیسم محلی ولایتی،دمکراسی آلمانی و زندگی لیبرالی را ملاحظه نماید. درطول مبارزات فرهنگی،گروههای مختلف کوشیدند تااورا یکی از پیشگامان جنبش خودبدانند،از آنجمله : احزاب لیبرال-ناسیونال پروتستانی پروسی،کلیسای کاتولیک،استادان دانشگاهی، نازیها،حزب دمکرات مسیحی فعلی،جنبش فمینستی قرن گذشته، رمانتیک های ولایت پرست، و غیره. سالهاست که بعضی ازآثار اورا درکتابهای درسی درمدارس آلمان برای تدریس،جا داده اند .
اودرهمان سالی بدنیا آمد که هاینه شاعرمعروف آلمانی متولدشده بود. وی بدلایل بیماری وفرهنگ ارتجاعی هیچگاه ازدواج نکرد ودرمیان اطرافیان معروف به “عمه مهربان” بود. وی درجوانی تحت تعثیرآثار والتر اسکات و لرد بایرون بود وبامشاهیرزمان خود ازجمله : برادران گریم،برادران شلگل،خانواده گوته، و خانواده شوپنهاور تماس داشت. عشق اوبه یک دانشجوی جوان باعث شد که ازطرف خانواده مورد سرزنش قرارگیرد واشعارش توسط برادر خودسر وزورگویش سانسورشوند. درقرن گذشته غیراز ساراکیرش، اکسپرسیونیست ها نیز تحت تعثیر آثاراو بودند.
ازجمله اشعار و کتابهای مشهور او: قتل یک یهودی زیردرخت، سالی مذهبی،پسرک درآبگیر،تصاویر سرزمین بایر،آخرین انعام،داستان یک برده الجزایری،درمیان سبزه ها،پای برج،مادری جوان،انتقام،درکناردریاچه بادن،قصری کهن،نامه به وطن،قلبی ۱۴ساله،مردی نجیب،زنی جوان،شبی بیدار،طلوع ماه،لدونیا، وغیره هستند . اودر نوول معروفش یعنی ” قتل یک یهودی زیردرخت ” به موضوع عدالت، جنایات و مکافات در زندگی انسان می پردازد .
خانم بتینا آرنیم ، شاعره دیگرپایان رمانتیک آلمان،ازجوانی با محافل استتیک درتماس بود. زیبایی اشعارش تاآنجا بود که باکونین،انقلابی معروف،شعر “یادداشت روزانه” اورا به زبان روسی ترجمه نمود. پاره ای از مورخین ادبیات،فعال شدن ادبی زنان در دوره رمانتیک را به سبب احساسات قوی آنان میدانند. وی بعدازبیوه شدن آغاز به خلاقیت ادبی نمود و خانه اش را مکانی برای تجمع اهل ادب نمود. اوهمسر شاعر معروف،آرنیم – وخواهر کرمانتو،منتقد معروف آنزمان آلمان بود. امروزه غالب آثار دوره رمانتیک به فراموشی سپرده شده اند.
بتینا آرنیم غیراز اشعار رمانتیک ورمانهای نامه ای،خالق آثاری درزمینه های اجتماعی،برابری حقوق زنان، حقوق خلقها،طبقات استثمارشده و یا تحت فشارگرفته نیروهای بیگانه،است. وی گرچه درجوانی رمانتیک بود، در پیری علاقه به مسایل رئالیستی و فمینیستی پیداکرد. وی بدلیل حمایت ازحقوق شهروندی و کوششهای اصلاح گرایانه، به طرفداری ازجنبش کارگران ریسندگی درشرق آلمان پرداخت. او بدلیل نظرات ترقی خواهانه اش درزمان دولت پروس در میان روشنفکران ازاحترام خاصی برخوردار بود. وی به سبب مخالفت بانرمهای حاکم مردانه، هوا داری از گروههای محروم و حاشیه ای و طرح واقعایات اجتماعی و سیاسی درزمان خود،نقش مهمی درجنبش روشنگری داشت .
آثاراوداری افکار ونظراتی پیرامون: دین،هنر،فلسفه، وسیاست هستند. اوخالق ادبیات برابرخواهانه زنان نیزاست. درآثارش خواننده شاهد عشق به آزادی،نمایندگی افکار رادیکال ترقیخواه،امید،تشکل گرایی،و اتوپی می باشد. در اتوپیسم رمانتیک ایده آل او،علاقه به یک حکومت مشروطه! اجتماعی و مردمی ملاحظه میگردد. درآثاراو خواننده با نقل قولهای مشهور ادبی،اسطورههای یونان، وزبان انجیلی،برخوردمیکند.
خانم آرنیم،نوه شاعره مشهور یعنی دلا رخ- نیز است. اودرخانواده ای تاجر ثروتمند،درمیان ۱۳ خواهر و برادر، و با ریشه های ایتالیایی،بدنیا آمده بود . وی ازسالهای نوجوانی علاقه خاصی به آثارادبی گوته و موسیقی بتهوون داشت.
ازجمله آثار او : کتاب فقرا، تاج بهاری برای برادر،مکاتبه گوته با یک کودک، کتابی تقدیم به شاه، خطاب به مجلس منحل شده آلمان،صحبت یا دیوها،شاهنامه دوم، و خانم گوندراوده، می باشند.
۶۴۔ آن هایی را که نخواندم ؛ افسوس .
Duras, Marguerite (1914 – 1996)
در ادامه جلسه بحث :“ چگونه میتوان از طریق ادبیات زندگی نمود ؟“ ، و در پاسخ به اینکه “ چه رمانهایی را باید خواند ؟ “، حکمت، نویسنده و کتابفروش شهر، دستش را بسوی خانم مارگریت دوراس، نویسنده فرانسوی، در قفسه دراز کرد و چند رمان و نوول او را بیرون کشید و گفت :“ از اینجا شروع کنید!، چون نمایشنامه رادیویی نوشتن، برای پخش ، ویا فروش کتاب، پارتی و رابطه با مسئولین بالا را، میخواهد، ولی رمان خوب را هر ناشری منتشر میکند“. البته حکمت نمیداند که ما طبق معمول، بجای خواندن رمانهای مارگریت دوراس، ابتدا سراغ نقدهای ادبی و بیوگرافی او خواهیم رفت. تا آنجایی که ما او را میشناسیم، یقینا حکمت این کار مارا “ایده ئولوژی زده گی“ ادبیات میداند و این روش رااز بازماندههای بیمار فرهنگ “چپ سنتی“ بشمار می آورد. چون او مارا کاملا نمی شناسد و نمی خواهد مشتریهای آینده را ازدست بدهد، از بردن نام “حزب ت….“ خودداری میکند. توضیح اینکه حکمت هرگونه بحث و نظر پیرامون سبک و نقش ادبیات،هنر و فرهنگ را چپ زده گی میداند و افتخار میکند که میتواند بدون نظریه و تئوری، پیرامون همه مقولات و ژانرهای ادبی و فرهنگی نظر بدهد .و ما هم برای اینکه اورا مشکوک به خود ننماییم، بجای تئوری و نظریات ادبی، غالبا با او پیرامون “جامعه شناسی ادبیات“ صحبت، و سئوال های خود را مطرح میکنیم تا با این وجود، تضاد و تناقض کارنویسندگی و حرفهایش را نشانش بدهیم.
ازجمله بدشانسی های اولیه ما، این شد که نام نویسنده ای بنام دوراس را در دانشنامه های ادبی چپ نیافتیم، چون طبق معمول در آنجا، از آغاز میدانیم که یک نویسنده : خلقی، بورژوا، رئالیست، ایده آلیست،امپریالیستی، هومانیست، مترقی، ارتجایی، سازشکار، انقلابی، مردمی، مزدبگیر و غیره است یا خیر !. با اینوجود از جمله کشفیات ما این بود که نام واقعی دوراس، خانم دونادیو است. یااینکه اودرزمان اشغال فرانسه از طرف فاشیسم آلمان، در کنار بعضی از اعضای شورای ملی مقاومت، به حزب کمونیست فرانسه پیوست ولی بعد از ۶سال، بدلیل رعایت ننمودن انظباط حزبی،اخراج شد. ازجمله چملات قصار وی این بود که گفته بود: “بجای آزادی بی قید و شرط، باید از مسئولیت بی قید وشرط نویسنده سخن گفت“. در جوانی او تحت تعثیر رئالیسم آمریکایی و ایتالیایی بعد از جنگ، مخصوصا زیر تعثیر فاکنر و همینگوی به خلق آثاری اجتمایی اقدام کرد. یا اینکه گرچه زنان آثارش تابوشکن هستند، ولی دوراس خود را نویسنده ای فمینیست نمیدانست. و موضوع رمانهای غالبا روانشناسانه اش : عشق. خودکشی، خلافکاری است، چون در جامعه آنزمان بیمار سرمایه داری، گویا از این راه فرد به هویت و وجود واقعی خود پی میبرد. منتقدین دوراس میگویند که با بت واسطوره ای که بعضی از خوانندگان آثارش از وی ساختند، قضاوت عادلانه درباره او و کتابهایش سالها غیرممکن شد.
چرا دوراس انکار میکند که آثارش براساس یک نظریه ادبی و یا زیباشناسانه نوشته شده اند؟، گرچه او میگوید که حین نوشتن، زندگی دوباره کشف میشود و تنها در تصویر و تصور، رسانه ای بنام ادبیات بوجود می آید و با تکیه بر ویتگنشتاین می نویسد که زبان برای مطرح کردن جریان واقعی روح آگاهانه و ناخودآگاه، ناتوان است. آیا او واقعن آنطور که ادعا میکرد در تمام کتابهایش، دور میزند و فقط پیرامون یک موضوع صحبت میکند ؟، چرا او انکار میکند که در دهه ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته، بحث استتیک فمینستی را تحت تعثیر خود قرار داده است؟ و ادعای عضو مکتب “ رمان نو “ بودن را، توهین به آثارش میدانست. چه کسانی میکوشند آنطور که دوراس ادعا میکند، با کمک : عشق، قتل، جنایت، خلافکاری و یا خودکشی، به خود هویت بدهند و در جامعه اظهار وجود کنند ؟. قضاوت درباره آثارش بدو دسته تقسیم میشد؛ دسته اول ؛ آثار اورا روانشناسانه و دسته دوم آنها را اگزیستنسیالیستی نامید. منتقدین ادبی مخالف او، اعتراف میکنند که گرچه آثارش گاهی شبه مبتذل، و خود او شخصی خودنما و متظاهر است،ولی وی نویسنده ای مستقل و مهم درقرن ۲۰ فرانسه بود. عده ای دیگر اهمیت اورا تا حد مارسل پروست بالا میبرند. موضوع رمانهایش گاهی : خشونت، خودکشی، قتل، روابط خانوادگی، پوچی و ملال زندگی روزمره، رابطه بین انسانها ، و جستجوی عشق واقعی است و آثارش بر اساس عشق، درد و خاطره، نوشته شده اند، گرچه عشق درغالب آثار وی، بی نتیجه و محکوم به شکست است. همچون ساموئل بکت ،گاهی قهرمان آثارش در انتظاری بیهوده و بی نتیجه، وقت به بطالت میگذراند، ولی در پشت یک زندگی بانظم اجباری: امید، انتظار، شوق دیدار، به انسان لبخند میزنند. درتمام آثار او الکل مصرف میشود تا قهرمان جرئت حرف زدن بیابد و در تمام آثارش، نقشی به یک کودک سپرده میشود. در نمایشنامه های دیالوگی اش، معمولاقهرمان داستان با کمک مصرف الکل حرفهایی پرت و پلا و بی ربط با موضوع میزند.
دوراس بین سالهای ۱۹۴۲-۱۹۷۲: حدود ۱۴ رمان ، یک جلد مجموعه نمایشنامه، یک باند نوول، و چند فیلمنامه نوشت. رمان هایش غالبا تاسطح توول کوتاه هستند.او آثار خودرا “ کتابهای چپ “ نامید، مثلا در رابطه با جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ در کتابی ،مستقیما به بورژوازی حمله کرد.دوراس به سبب فیلمنامه هیروشیما معروفیت جهانی یافت. اودر نمایشنامه هایش به فواید فراموشی و آزار و رنج خاطرهها می پردازد.ازجمله آثار کوتاه او : مرگ بیمار. فاحشه سواحل نرماندی،چشمان آبی-موهای سیاه، تمام روز درمیان درختان. واز جمله نمایشنامه های دیالوگی اش : دریاچه ها و قصرها، و صحبت در پارک، هستند. از جمله دیگر آثاراو : بی شرمان، یک زندگی آرام، ساحل داغ، شیدایی، معاون سفیر، ملوانی از جبل الطارق، و درد و رنج ، هستند. در رمان درد ورنج، او از مبارزینی میگوید که بعد ازآزادی از اسارت، درمیان خانواده خود ناشناخته و غریبه میشوند.
مارگریت دوراس در سال ۱۹۱۴ در منطقه هندوچین و مستعمره فرانسه آنزمان در شهر سایگون بدنیا آمد و در سال ۱۹۹۶ در سن ۸۱ سالگی در فرانسه درگذشت. پدر و مادرش در مستعمرههای فرانسوی آموزگار بودند. او ۱۹ ساله بود که برای تحصیل به فرانسه بازگشت. بعد از مرگ زودرس پدر، خانواده آنها دچار فقر و تنگدستی شد.او درسال ۱۹۴۲ با نام مستعار، اولین رمان خود یعنی “بی شرمها“ را منتشر کرد. دوراس درتمام عمر از نظر سیاسی و اجتمایی فعال بود؛ از جمله در مبارزه و مقاومت فرانسویان ضد آلمان فاشیسم، شرکت کرد. او در رابطه با اسارت شوهرش در اردوگاههای فاشیسم، دو کتاب “درد ورنج“ و “اوگفت، نابود کنید“ را منتشر نمود. شوهر او یعنی روبرت آنتلمو بعد از آزادی، کتاب “خاطرات اسارت“خود را منتشر کرد. دوراس با تکیه بر تجربیات خاطرات خود در دوران کودکی در آسیای شرقی و هندوچین، پیرامون طبیعت زیبای آنجا، از جمله : مناطق ساحلی، امواج دریا، رودخانه و جنگل، انسانهای مهربان غریبه نواز، کشتی و دریا، سخن گفت. درآثار اوغالبا ساحل و کشتی، سنبل دستیابی به آزادی هستند.
۶۵۔ وحشت شاعر از مقبره رهبر ( شاعر شلوغ کاری چون مایاکوفسکی )
شاعر آوانگارد ماوراء قفقازی مورد نظر در اینجا،از طریق یک نامه سرگشاده به صدراعظم جدید در روزنامه پراودا، التماس میکند که نگهبانان، مامورین و محافظین روی و اطراف آرامگاه رهبر پیشین را دوچندان یا سه چندان نماید تا او بیدار نشود و به میان مردم بازگردد، چون ممکن است وضعیت پیشین نیز همراه او بیدار گردد و یکبار دیگر مرحوم وی دمار از روزگار مردم و روشنفکران درآورد.
یفشنکو، شاعر دوران خروشچف پسااستالینیستی است، همانطور که مایاکوفسکی،شاعر شورشی دوران لنین و استالین بود. او آرزو میکرد که بزودی زندانها خالی و سالنهای شعرخوانی پر و انبوه شوند. شلوغترین شاعر نسل ۲۰ساله های زمان مرگ استالین، یفشنکو بود، آنهایی که به تقلید از غرب خود را “نسل جوان عصبانی “ نامیدند. باوجود آوانگارد بودن از یفشنکو انتقاد میشود که چرا در زندگی عملی و در رمان “نقاط درختان پر توت“ چاپ ۱۹۸۱،گفته است که انسان گاهی باید :“ همراه گرگها نیز زوزه بکشد “ .
یفتشنکو بزودی صدای شاعران نسل جوان شوروی بعداز استالین شد.او بخاطر جلسات شعرخوانی اش در اقصا نقاط مختلف شوروی و در خارخ از شوروی، مخصوصا در غرب در دهه ۵۰ قرن گذشته،مشهور گردید. معروف ترین جمله یفتشنکو این بود که گفته بود:“درکشور ما،یک شاعر بیش از شاعربودن است“،یعنی اوتنها شاعر نیست،بلکه مسئولیت های دیگری نیز دارد.او همیشه از وظایف شاعر سخن میگفت وشاعران را خالق تحولات نامرئی نامید.درنظراو شاعر نه تنها تصویر زمان خودبلکه تصویر خیالی آینده نیز است.اشعار احساساتی ،ژورنالیستی او همراه شور و شوق سخنورانه خواننده را بیاد نکراسوف و روانشاد مایاکوفسکی می اندازد.او چون شعر روزمره مایاکوفسکی در دهه ۲۰ قرن گذشته، به تفسیر حوادث و مسایل روزانه زمان خروشچف پرداخت. او آهنگ شعر، استفاده از زبان عامیانه و جنجالی کردن شعر را از مایاکوفسکی آموخت.یفتشنکو برای اینکه از عهده مسئولیت شاعرانه اش برآید، از ناجیانی چون : پوشکین،لرمانتوف،نکراسوف،بلوک، پاسترناک و مایاکوفسکی کمک خواست.
ازجمله اشعار و کتب او:برایم اتفاقات زیر افتاد- حافظه سوم- روشنگر آینده- ایستگاه راه آهن سیما- کارخانه آب و برق سد براتسک- نماز پیش از شعر- زیر پوست مجسمه آزادی- آنچه من میخواهم- نیهیلیست- نقاط درختان پر توت- آیا روسها خواهان جنگ هستند؟- و اتوبیوگرافی زودرس ام، هستند.از او غیر از شعر،چند داستان، رمان و سفرنامه نیز بجا مانده است.
اودرکتاب شعر“روشنگری آینده“،چاپ ۱۹۵۲،نشان داد که هنوز شاعر مسافری است که برای جلسات شعرخوانی دائم از شهری به شهر دیگری میرود.درشعر اتوبیوگرافیک “ایستگاه راه آهن سیما“ نشان داد که همچون مایاکوفسکی،شاعری معترض و شورشی است، این کتاب درسال ۱۹۵۶، مانیفست نسل جوان نام گرفت.کتاب مونولوگ مانند او یعنی “کارخانه آب و برق سد براتسک“ شامل طرحی از تاریخ روسیه است. اوبا مقایسه اهرام مصر و سدهای عظیم شوروی،اشاره به کار برده وار میکند. درکتاب “ نماز پیش ازشعر“،او از اختلاف وادبیات مسئول فضای بعداز استالین سخن میگوید.درشعر “زیرپوست مجسمه آزادی“،اوخودرابا قهرمانان مبارزه اجتمایی مانند: مارتین لوترکینگ، جان رید، جان و روبرت کندی، عیسی مسیح و راسکولینکف مقایسه میکند. درشعر “آنچه من میخواهم“،آرزو میکند که کاش برای جهانوطن بودن، هربار درکشور جدیدی بدنیا می آمد. درشعر “نیهیلیست“ او به تبلیغ زندگی مدرن غربی میپردازد؛ از همینگوی و پیکاسو و شلوارهای تنگ و شورت های و ماجراهای عشقی اش سخن میپراکند.بر اساس رمان “نقاط درختان پر توت“، از او انتقاد شد که شعار “همراه گرگها باید زوزه کشید“، را در زندگی عملی اش نیز بکار میبرد. شعر “آیا روسها خواهان جنگ هستند؟“ را در رابطه با بحران کوبا و خلیج خوکها نوشت.بعد از اینکه کتاب “اتوبیو گرافی زودرس“درغرب منتشرشد،اوخشم خروشچف را برانگیخت و میبایست چند شعر ملی و میهنی میسرود، از آنجمله شعر “ آیا روسها خواهان جنگ هستند؟“ بود که در روزنامه پرتیراژ پراودا به چاپ رسید. یفشنکو چون مایاکوفسکی در شعرش از کالاهای تبلیغی،تجارتی و مصرفی، نامهای هنرپیشه گان، ورزشکاران و ستاره گان سینمایی غربی نام میبرد.
افگنی یفشنکو در سال ۱۹۳۳ در سیبریه شوروی بدنیا آمد و گویا اکنون در دانشگاههای آمریکا تدریس میکند.
پرداختن به موضوعات روز نه تنها باعث معروفیت،بلکه گاهی مانع چاپ نشر اشعارش نیز گردید. او اغلب با اغراق به شکایت از وضع موجود میپردازد.فرهنگ واژههای مورد استفاده اش التقاطی هستند؛ ازجمله از لغات: عامیانه،بیگانه،کلمات خیابانی، لهجه ای، و ساختن ترکیبات تازه مصنوعی، استفاده میکند.شعرش شجاعانه، آزادیخواهانه، و بی صبرانه است که شامل بشاشیت زندگی، صداقت شاعرانه و عشق به سفر و خانه بدوشی است و به تبلیغ هنر مدرن حتا جاز میپردازد. این گونه اشعار،ازجمله خواسته های همعصران جوان آندوره او بودند. او خود را نوگرا میداند،گرچه سبک جدید و نوی نیافرید، غیر از اینکه شعرش: مبارزه جویانه،انتقادآمیز، شعارگونه، شکایت آمیز،سخنورانه و نمایشی است.اودر شعرش اعتراف به همبستگی با آدمهای کوچه و بازار و انسانهای سرکش و ناراضی می نماید.
یفشنکو به دلیل شغل خبرنگاری توانست سالها از کشورهای: کوبا، آمریکای شمالی، آمریکای لاتین، استرالیا، ویتنام ، اروپا و غیره دیدار کند و به گردآوری موضوعات متنوع بپردازد. اورا نه تنها پل ساز و یخ شکن دوره جنگ سرد بین شرق و غرب نامیدند بلکه غربی ها او را سفیر نیمه رسمی فرهنگ پست استالینیستی شوروی به حساب آوردند. جلسات شعرخوانی تحریک کننده اش در: مسکو، پاریس، لندن، و نیویورک موجب مشهوریت وی گردید. گرچه او خودرا جهانوطن میداند ولی خصوصیات روستایی و شهرستانی در اشعارش کاملا مشهود است.او در شعرش به شکایت از حاکمهاییی میپردازد که به خلق فلک زده خودیا دیگران ظلم و توهین نمودند،ازجمله: کولومبوس، هیتلر،موسولینی، فرانکو،پینوچه ، و سوداگران و انگلهای اجتمایی که از فساد دولتی سوء استفاده کرده و به چاپیدن مردم تحت فشار میپردازند.
یفشنکو به نظر منتقدین چپ در آثارش تبلیغ :فردگرایی غیردگماتیک ،میکند. نوسان او میان اعتراض و سازش با دولت باعث شد که مخالفین اورا فرصت طلب بنامند.غیر از آن، او یکبار در شوروی مورد انتقاد عمومی قرار گرفت،چون برای جبران ارثیه استالینی، خواهان مجسمه یادبودی نیز برای یهودیان بقتل رسیده در شوروی شد. بیوگرافی نویسان در باره اش میپرسند؛ فرصت طلبی بدلیل اعتقاد یا خیانت به جهت صداقت و باوفایی ایدئولوژیک ؟، ولی او با وجود همه این انتقادها در شرایط حساس و خطرناک نیز اعلان شخصیت محکم و موضع شجاعانه نمود، ازجمله اعتراض به دستگیری پاسترناک و اشغال شهر پراگ حین اعتراضات خیابانی و در زمان کودتای ضد گورباچف درسال ۱۹۹۱، او به حمایت از دمکراتها پرداخت و به آنها پیوست.او اولین نویسنده ای بود که علنا از اصلاحات گورباچف حمایت نمود. در انتقاد از مواضع خود، از زبان یکی از قهرمانان داستانش می پرسد :“نظرت در باره یفشنکو چیست؟“ و دیگری جوب میدهد:“ این دوره را ما پشت سر گذاشته ایم و نیازی به این قبیل افراد نیست!“. او در روزنامه پراودا در شعری با عنوان “ به آنهایی که اگر فقط دردسر وجودشان نبود“، از انگل های بزدل، حیله گران دروغگو، و قهرمانان روی نیمکت نشین، نام میبرد. او به مقایسه قدرتمندان پولدار و جذابیت تهیدستان فقیر می پردازد. فقرایی که نانشان را نیز با دیگران تقسیم میکنند چون معتقدند که از این طریق عمرشان طولانی تر میشود. او توصیه میکند که کودکان را جوری تربیت کنید که آرزوی دوک یا رهبر شدن نداشته باشند.
۶۶۔ به ابدیت خوش آمدید / در بهشت کسی نمی گرید .
آغاز رمان اجتماعی زنان در آمریکا . Edith Wharton (1862 – ۱۹۳۷)
خانم ادیث وارتان ( ۱۹۳۷ – ۱۸۶۲ ) رمان نویس اجتماعی قرن ۱۹ در آمریکا را منقدین ادبی ، شاگرد هنری جیمس میدانند . در جواب پرسش فروید که زنان چه میخواهند ؟ ، وارتان گفته بود ، هر چیزی زا که مردان بتوانند تقدیم کنند و هدیه نمایند .
وی میگفت که غیر از مرگ ، زندگی غم انگیزترین پدیده جهان است . او در آثارش به شرح و توصیف جامعه شهر نیویورک آمریکا در پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ پرداخت و تصویری مایوسانه و بدبینانه از زندگی طبقه بورژوای رو به زوال داد .
خانم وارتان، خود از خانواده ای مرفه برخاسته بود . او در آثارش مدعی است که فرد تحت تاثیر محیط اجتماعی اطرافش است، و گاهی حتی قربانی شرایط زندگی میشود و شانسی ندارد که سکان سرنوشت خود را بدست گیرد . سئوال دیگر او در رمان، اینست که قهرمان داستان در شرایط مختلف زندگی چگونه عمل میکند .
او با توجه به طبقه اشراف آنزمان شهر نیویورک، تضاد میان جهان مدرن و جهان سنتی را نشان داد و از زوال طبقه اشراف سخن گفت . وارتان مینویسد که تمدن و فرهنگ عصر ویکتوریایی ، زنجیر پای آزادی و شکوفایی فرد شده اند . او از جامعه ای میگوید که در آن ارزش های انسانی دچار قانون سود و بازار و کالا در سرمایه داری هستند .
در رمان اجتماعی، اختلاف او با هنری جیمس اینست که میگوید انسان اسیر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی است . وی با دیدی ناتورالیستی و بدبینانه؛ و لی فنی رئالیستی، به شرح زندگی قهرمان داستان میپردازد .او بجای یک هنری جیمس ادبی زنانه ، خود را به پروست نزدیک میدید .در رئالیسم اروتیک او جنبه هایی از تمایل به طنز دیده میشود . ادیث وارتان نگاهی تیزهوشانه به آفرینش ارزشهای نو داشت .
وی بیش از نیمی از عمر خود را در فرانسه گذراند چون بقول خودش از بدبینی جامعه آمریکا فرار کرده بود . گروهی از منقدین ادبی او را نویسنده توصیف تابوهای اخلاقی و وارث سبک ادبی بالزاک ، ویلیام تاکاری ، و ژان آوستن میدانند . خانم وارتان آنزمان خود را با تئوریهای اجتماعی و علمی مانند داروینیسم و سوسیال داروینیسم مشغول نمود . گروه دیگری از مورخین ادبی، او را نویسنده ای سنت گرا و با عقاید سنتی معرفی نمودند .
ادیث وارتان خالق بیش از ۲۰ رمان و نوول و ۸۰ داستان کوتاه و چند اثر پیرامون تئوری ادبی و معماری است . در رمان ” خانه لذت ” وی نشان میدهد که در جامعه طبقاتی سرمایه داری، انسانهای صادق دچار بیگانگی و سرخورده گی روانی میشوند و گاهی حتی دست به خودکشی میزنند . در رمان ” سفر سورتمه ای “، او سرانجام دست از توصیف محیط های بورژوایی برداشت و سراغ توصیف انتقام و صعفهای انسان رفت .
از جمله دیگر آثار وی – عشق آمریکایی ، در بهشت آدم گریه نمیکند ، نخستین ۱۰۰۰۰ نفر ، داستان مثلثی آقای فروم ، تابش گریزان کره ماه ، و موج سرد سعادت ، هستند . مجموعه داستان های کوتاه ۲ جلدی او در سال ۱۹۶۸ منتشر شد . هارولد بلوم ، منقد معروف آمریکایی ، مدعی شد که او یک نویسنده ی چوخ بختیار و راسیست ضد یهود است . ادیث وارتان در رمان ” خانه لذت ” با ترکیب دو مکتب ادبی رئالیسم و ناتورالیسم ،به نوگرایی ادبی رمان رئالیستی پرداخت .
۶۷۔ نویسنده رمانتیک ، میان اداره و طبیعت .
یادی از یک شاعر رمانتیک غرب . Joseph Eichendorff (1788-1857)
خیلی ازاشعار یوسف آیشندرف، شاعررمانتیک دو قرن پیش آلمان بدلیل ساده گی وزیبایی، ادبیات عامیانه، مردمی و خلقی شده اند. در آثار او اززیبایی دوران کودکی؛ کوه و جنگل، طبیعت و جویبارهای شرق آلمان آنزمان یاد میشود. خواننده دراشعار اوشاهد وحدت مناظر زیبای طبیعی دوران کودکی ولایت وی میگردد. اوزیبایی های کوه و جنگل و آهوان اطراف را همچون “زندگی ابدی”، سنبل آزادی و جنون احساسات رمانتیک نامید وخواننده راباتنهایی درطبیعت، زیبایی ماهتاب وخرابه های قصروقلعه ها آشنا می نماید. امروزه اورا میتوان یکی ازشاعران طبیعت گرا دانست که از پیشگامان دفاع از محیط زیست درمقابل آسیب های ناشی از صنعتی شدن سرمایه داری بود. رمانتیک ها اهمیت خاصی برای ادبیات بومی و محلی و نوستالژی انسانهای جوان قائل بودند. عقیده دیگر آنان درزمان جنگهای ناپلئونی و کشور اتریش با دولت پروس آلمان، براین بود که شعر با کمک واژههای جادویی اش، نه تنها میتواند جهان را تغییر دهد، بلکه انسان را به ماهیت اصیل و اصلی اش هدایت نماید. ازجمله واژههای جادویی موردنظر آنان: نورماه، شب پرستاره، شفق صبحگاهی، گلهای معطر، ترانه هاواشعار آهنگین، زنگل گوسفندان چراگاهها، خش خش برگهای درختان جنگلی، صدای جاری آب نهر و جویبارها بودند. آهنگین بودن اشعار آیشندرف موجب شدند که آنزمان پاره ای ازآنان، ترانه های مردمی و عامیانه گردند.
آیشندرف ، مهمترین نماینده رمانتیک مردمی و آخرین نویسنده رمانتیک آلمان در دو قرن پیش بود. وی درسال ۱۷۸۸ درخانواده ای مرفه درشرق آلمان پروسی؛ درلهستان امروزی بدنیا آمد و درسال ۱۸۵۷ درگذشت. اوبعد ازتحصیل حقوق و فلسفه، یکی ازنویسندگان مردمی زمان خود شد. چون او سالها برای تامین امرار معاش، کارمند دولت پروس بود، دائم میان ادبیات و انجام امور ناخوشایند اداری درنوسان بود.
آیشندرف خالق شعر، نوول، رمان و درام است ؛ از آنجمله : زندگی یک آدم بی خیال ، درچاهی خنک، صاحب جنگل زیبا کیست؟، خدا به چه کسی لطف دارد؟، خبر و زمان حال، جادوگری درپائیز، من هم در آرکاد بودم، قصر دورانده، معشوق ربایی، سوارکارخوشبخت، ترانه های عصر، و در سوگ مرگ فرزند، هستند. کلید ورود به آثار او، وابستگی به محیط زندگی دوران کودکی اش، کوهها، جنگلها و طبیعت ولایت هستند. نوول ( زندگی یک آدم بی خیال ) را مهمترین اثر دوره رمانتیک آلمان میدانند.
آیشندرف ازنظرادبی تحت تعثیر : اسکات، شکسپیر، گوته، و آرنیم بود. اودرجوانی به ترجمه آثار سروانتس و کالدرون پرداخت. وی با رمانتیک های زمان خود ازجمله خانواده شلگل رابطه نزدیک داشت. اشعارش بدلیل دارابودن ریتم و ملودی خاص شان، ازطرف موسیقی دانانی مانند: شوبرت، شومن، برام، و بارتولدی، بصورت ترانه درآمده اند. اوباعث وحدت موسیقی و شعر در دوره رمانتیک نیزشد. زبان واضح، جهان تصاویرساده و آهنگین بودن، موجب توجه موسیقی دانان آنزمان شد. فونتان اوراشاعری باخصوصیات ملی، و توماس مان آثار اورانشانه ماهیت موسیقی آلمانی دانست.
منتقدین چپ اورا تنها رمانتیک مردمی آلمان میدانند چون بعضی از نوول های اودررابطه با اعمال غیرانسانی کاپیتالیسم جوان و سودجویی انسان سرمایه داری نوشته شده اند. اودرآثارش اشاره به ضرورت اصلاحات درساختارهای اجتماعی نیز می نماید. آیشندرف، هومانیستی است که وحدتی آهنگین از انسان، طبیعت و ادبیات را مطرح می نماید، و در حالیکه روی فردگرایی و ذهن گرایی تاکید میکند، ولی از عقل گریزی وحشت دارد. اشاره دیگر اودرآثارش، طرح : سطحی گری، ریا، حماقت و لذت جویی طبقات حاکم است. آیشندرف می خواست باکمک علم و هنر به تربیت تاریخی و استتیک مردم بپردازد. درآثاراو خواننده شاهد وحدت عشق باادبیات نیز میشود. یکی ازاهداف رمانتیک ها، کوشش برای شاعرانه نمودن زندگی بود. اوباکمک ادبیات به طرح مسائل تاریخی نیز پرداخت. هماهنگی میان ادبیات واخلاق دینی نیزدرآثار او مشاهده میگردد. رمانتیک ها، لرزه سنج تکانهای اجتماعی آینده جامعه خود نیز بودند. وی میگفت که ادبیات در یک جهانبینی مشتاقانه و دردهای انسانی قراردارد. تراژدی زندگی آیشندرف ولی درآنجا بود که بعنوان یک رمانتیک آزادیخواه می بایست دهها سال کارمند دولت اتوریته پروس میشد، چون او مجبور بود که از امور اداری به ادبیات و از ناگواریهای روزمره گی به طبیعت آهنگین فرار نماید.
درمورد وی گفته میشود که دونوع شاعروجودداشت؛ یک دسته برای مشهوریت و دسته دیگر برای اخلاق و فروتنی میسرودند. امروزه اشاره میشود که دو گروه نویسنده مطرح بودند؛ رمانتیک ها و خرده بورژواهای متظاهر. ادعا میشود که درآثار او خواننده شاهد تمام عناصر سبک رمانتیک آنزمان میگردد. یکی ازانگیزههای موردعلاقه زمانتیکها، سفر و ماجراجویی جوانان بی خیال و ساده لوح به نقاط دوردست وناشناخته بود؛ انسانهایی که درجستجوی سعادت و زیبایی، دست به سفر میزدند و نه بخاطر سود وثروت. اشعار اخلاقی آیشندرف نشانه جهانبینی انسانی اوهستند. اوبه شکایت از صدای خشن وبلند و دود کارخانه هایی می پردازد که زمزمه جنگل و جویبار و آواز پرندگان را ناشنوا مینمایند. در میان اشعار ظاهرا ساده و روشن او، موضوعات پیچیده، استعارهها و سنبل ها مخفی شده اند تا طبیعت وجهان را برای خواننده توضیح دهند. آیشندرف درپایان عمر از موضع کاتولیکی به موضوعات تاریخی و نقد ادبی پرداخت و کوششهای انقلابی را خونبار دانست، گرچه اوبین سالهای ۱۸۱۳-۱۸۱۵ درجنگهای آزادیبخش آلمان پروسی علیه اتریش و ناپلئون شرکت نموده بود.
اگرچه آیشندرف ازخانواده ای مرفه و اشرافی برخاسته بود، ولی فقر زمان جنگهای ناپلئونی دامن خانواده اورانیز فراگرفت. وی درمبارزات فرهنگی و روشنفکری آنزمان،درپایان عمر ازموضع کاتولیکها حمایت نمود و نماینده نظرات محافظه کارانه گردید. پاره ای ازآثاراو امروزه اهمیت تاریخی و سیاسی یافته اند. آیشندرف نماینده کارمندان اداری است که خود رادرفراغت باکارهای ادبی و روشنفکری مشغول مینودند. در نوول ( آدم بی خیال ) او، پسر یک آسیابان براثر فشارهای پدر ، همراه ویلون اش، شهر و دیارخودرا ترک میکند تابه جنوب اروپا برود. او در بین راه با زن جوان کالسکه سواری آشنا میشود که دریکی از قصرهای حاکمان محلی،خدمتکار است. بعداز حوادث زیاد، دوری و نزدیکی، وفا و جفا، سرانجام با وی دوباره دیدار کرده و ازدواج مینماید و در آن قصر ،باغبان دربار حاکم محل میگردد.
۶۸۔ الیوت، شاعر مدرن یا مرد خدا !
همسایه فرضی فرهنگی ما می گفت،حالاکه درمطبوعات داخل، از الیوت و پاوند ، نقل قول میشود و همه میخواهند مثل مارکز و بورخس رمان و داستان بنویسند،چراشمادرخارج ساکت نشسته اید؟.گفتم،چون هرکدام ازآنها بقول بی خیالها ،بطریقی ایدئولوژیک بود.مثلا مارکز به دیدار کاسترو رفت ،بورخس ضدکمونیست شد، پاوند گوینده رادیو فاشیستها در ایتالیا گردید ، الیوت عارف مسیحی شد و کنفرانسهای کلیسا دراروپا را سازماندهی میکرد .
گرچه توماس.اس. الیوت ،همچون مرحوم مصدق خودمان،غالب سالهای عمرپربارش بیمار بود،ولی اودرزمینه های ادب و فرهنگ فوق العاده کوشا گردید . یقینا اگر اوفارسی میدانست و ادبیات ایرانی را هم میخواند ، شاید میگفت ، هیچ شاعری درجهان به اوج حافظ یا مولوی نمیرسد،ونه اینکه ادعاکند،درغرب نویسنده ای به عمق دانته و به وسعت شکسپیر وجود ندارد .توضیح اینکه او در میان ادبیات آمریکا،فقط ادگار آلن پو را قبول داشت .
الیوت همچون مارک تواین در دامن طبیعت،درکناررود میسی سی پی در آمریکا متولد شد و رشد کرد، ولی چون بسیاردیگری از جوانان کتابخوان آنزمان ، به دلخواه خود به اروپا مهاجرت کردودرانگلیس وطن تازه ای یافت ،بطوریکه امروزه در بعضی ازدانش نامه های معلومات عمومی،اورانویسنده ای انگلیسی میدانند که درسال ۱۹۴۸ جایزه ادبیات نوبل را نیز از آن خود ساخت .
گروه دیگری ازشاعران و نویسندگان جوان آمریکا نیزدراوایل قرن بیستم به فرانسه رفتند و به سرپرستی خانم گ. اشتاین ،گروه ادبی-نسل بربادرفته- راتشکیل دادند.
بازگشت به دامن مهربان مادرپیر فرهنگی،یعنی اروپا-احساس پوچی وسرخورده گی نیهیلیستی در جو فرهنگی آندوره آمریکا- ماجراجویی فکری و فرهنگی سالهای جوانی-دسترسی به شهرت جهانی باکمک سکوی پرش درغرب-و احساس جهانوطنی فرهنگی ، میتوانند از جمله دلایل مهاجرت داوطلبانه اینگونه آرمانگرایان ، به اروپای آنسالها باشند .
الیوت درباره شعرمدرن مینویسد،برای لذت از شعر،هرچه کمتردرباره بیوگرافی و زندگی خصوصی شاعر بدانیم،بهتراست. هر۵ یا ۶ سالی،گاهی به شاعر یک الهام هنری آسمانی اسطوره ای میشود،بقیه موفقیت اوبسته به تمرین و صبر جمیل دارد. درباره شعرنباید سئوال نمود، معنی و منظور چیست ،بلکه باید بتوان تصورات شاعررانزدخودمجسم کرد.شاعربایدبه موضوعات واشیا شاعرانه بپردازد،ونه ایدئولوژیک ، چون شعر نه سیاست است و نه فلسفه . شاعر،شعر می سراید-فیلسوف،فلسفه می بافد – زنبور،عسل میزاید-عنکبوت،تار میبافد- و آدم متافیزیک، فلسفه ایده آلیستی سرهم بندی میکند . تفسیر و درک خواننده از شعر میتواند با منظور و غرض شاعر فرق داشته باشد .
الگوی آغاز کارشاعرانه اولیوت،سمبولیستهای فرانسوی بودند،یعنی زمانیکه فرانسه وطن سمبولیستها بود. به نظر مورخین ادبی، الیوت باعث گره خورده گی شعرسنتی و شعر مدرن درزبان انگلیسی شد. او عمدا نقل قولهایی از دیگران را در اشعارش نیزبکار میگیردتاخواننده را بفکر تفسیر و توضیح شعر بیندازد . الیوت که در جوانی زبان و فلسفه تحصیل کرده بود، در شعرهایش همیشه جملات قصاری از دیگران را مونتاژ میکرد . ۱۷ سال کار نشر کتاب و سردبیری دهها مجله ادبی و فرهنگی موجب شد که او در جریان غالب ادبیات مدرن اروپا باشد.
در مورد درویشی و مذهبی بودن او میتوان گفت که ، الیوت یک ادیب و شاعر عارف بود. منتقدین ادبی چپ،اورا هومانیستی مذهبی میدانند. مذهبی بودن الیوت را میتوان اصلاحگرایانه نامید،گرچه اوخودراسیاسی نمی دید . الیوت مینویسد،اززندگی میشود جاخالی نمود،ولی به مرگ نمیتوان جاخالی داد. صاحبنظران،ادبیات مدرن غرب را همیشه مبلغ نوعی عرفان مذهبی خصوصی ویا روانشناسانه میدانند . شعردسته ای ازشاعران،درآغازقرن بیستم به کشف و جستجوی حالات درون و روانشناسانه انسان پرداخت
،ازجمله : الیوت-پروست-ریلکه-بیت- و جویس . الیوت هم درآثار اولیه خود به سرگردانی انسان بعد ازجنگ جهانی اول پرداخت و پوچی زندگی و سرگردانی انسان را نشان داد .به این دلیل،هدف غالب کتابهای بیوگرافیک،آن است که روشن شدن مسیر الیوت،از شک و سرگردانی،تارسیدن به عقاید مذهبی و عرفانی را نشان دهند .الیوت درآثارش،جنبه منفی پیشرفت و صنعتی شدن غرب را نیز مطرح نمود . او مینویسد،اگرکره زمین روزی براثر جنگ یا آلودگی محیط زیست نابود شود،باید روی تابلویی بیادگار نوشت که: در اینجا آدمهای باشرفی هم بودند که خدانشناس شدند، یادگارهایشان خیابانهای آسفالتی، هزاران زمین گلف و تنیس، و صدها کتابخانه و کتابفروشی مطالب سرگرم کننده بود . الیوت در رابطه دیگری مینویسد ،باید بی زبانی و لالی مدرن ما،بندگان گنهکار را ،با کمک کلام خدای لایزال جبران نمود!.
رجوع به بیوگرافی توماس الیوت نشان میدهد که او درسال۱۸۸۸ بدنیاآمدودرسال۱۹۶۵درگذشت. پدربزرگش یک کفاش مسیحی بود که به دلیل تعقیب مسیحیان پوریتانی، از انگلیس به آمریکا فرار کرده بود .الیوت بعدازتحصیل رشته زبان و فلسفه، مدتی کارمند بانک شد. اورا میتوان : شاعر-نمایشنامه نویس-نظریه پرداز شعرمدرن-و منتقد فرهنگی دانست .
زندگینامه نویسان مدعی هستند که در ابتدا برای مهاجرین به قاره آمریکای آنزمان ،بعد از چند دهه، بجای ماجراجویی آنارشیستی اولیه، ملال و دلزدگی تمدن و صنعت مشهود شد-بجای گاوچرانی رمانتیک کاوبوی ها، گانکسترهای مسلح شهری خیابانها را ناآرام کردند-بجای مبارزه با نیروهای طبیعت خشن،مبارزه با روابط بیرحم نظام سرمایه داری سودجو،شعارمرگ و زندگی حاشیه نشینان شهرها شد.
الیوت در باره خود ،حوالی سالهای ۱۹۲۶ مینویسد ،درآمریکا جمهوریخواه بودم و در انگلیس مشروطه خواه شدم-قبلا خواهان انقلاب در شعر بودم،حالا خواهان سنت گرایی شاعرانه شده ام. به این دلیل گروهی از روشنفکران لیبرال ،او را ارتجایی می نامند .
با اینهمه اودر بعضی از آثارش فراز و فرود جامعه بورژوازی را منعکس کرد. درآغاز گوته-دانته-و شکسپیر از جمله الگوهای ادبی او بودند . او در باره لردبایرون-سنک- و شکسپیر به تحقیق پرداخت.ودرباره شکسپیرنوشت که گرچه نمایشنامه هایش اغلب معنی ندارند،ولی نمیتوان آنها را بی محتوا نامید .
منتقدین غربی،بعضی ازآثار الیوت را درکنار عظمت کارهای: ریلکه-هلدرین-و دانته قرار میدهند. الیوت در نمایشنامه هایش از سبک اسکار وایلد و برنارد شاو استفاده میکند، یعنی گاهی طنزآمیز و گاهی وحشت انگیز و تکاندهنده .الیوت مینویسد ،اگر پاریس برای همینگوی مانند یک جشن بود ، فرانسه برای من همچون شعر است . او از نظر فلسفی زیر تاثیر فلسفه آلمانی و فلسفه یونانی، مخصوصا ارسطو بود . و پرداختن به مقوله زمان درآثارش را از هوسرل و هایدگر گرفت .موضوع مسخ نیز درادبیات اروپا دراوایل قرن بیستم یکی اززمینه های کار نویسندگان سرخورده و غیر سوسیالیست مانند: الیوت-بن- و کافکا بود . بن ، شاعر آلمانی آرزو میکرد که انسان همچون بعضی از تک سلولیها،بدون مغز و اندیشه میبود تا کمتر درد و رنج بکشد .
ازجمله آثار الیوت : چهارشنبه پرهیزکاری – و سرزمین برهوت هستند . کتاب سرزمین برهوت او شامل ۴۳۴ بیت شعراست. در این کتاب مانند کتاب –کمدی الهی-دانته، انسان مجبوراست برای رسیدن به بهشت از دوزخ و جهنم بگذرد. و ازجمله نمایشنامه های او : مرگ در برج کلیسا-جشن نوشابه ای- و مقام دولتی واقعی ،هستند .درنمایشنامه –مرگ در برج کلیسا- الیوت کوشید به زنده کردن درام شعری مذهبی بپردازد .
کتاب مجموعه مقالات الیوت، درباره موضوعاتی مانند : شعرمتافیزیک قرن ۱۷ انگلیس- بودلر و شعر فرانسه- و دانته و شعر ایتالیا، هستند .غالب مقالات الیوت در باره : ادبیات-استتیک و زیبایی شناسی-الهیات –فلسفه-فرهنگ – و نقد ادبی هستند.
اودربعضی ازمقالاتش مبلغ نظریاتی پیرامون یک جامعه مسیحی – و یا یک وحدت فرهنگی – در اروپا است . به این دلیل گروهی از بیوگرافی نویسان اورایک منقدادبی میدانند تا یک شاعر .
الیوت در باره وظیفه نقد ادبی مینویسد : نقش نقد ادبی، روشنگری در باره اثر و افزایش علاقه خواننده به مطالعه است . الیوت از مکتب نقد ادبی بنام – لیموچلیدن- انتقاد میکند ، چون آنها مدعی هستند که تمام جنبه های شعر هر شاعری را می فهمند .
الیوت برای رساندن پیام انسانی به اقشار مختلف مردم ، تاتر را کاملترین رسانه میداند.او میگفت، سبک و اسلوب نمایشنامه باید نه آرشایی و نه مدرن ، بلکه طبیعی و معمولی باشد . او مینویسد ، سرانجام هنرمند غربی ، نابودی فکری و جسمی او است ، یعنی هر هنرمندی روزی به پوچی و انتهای خط خواهد رسید .
او به شکایت از نظام سرمایه داری ماده گرایانه وسودطلبانه مینویسد ، تیمارستانها از نتایج تمدن صنعتی بی رویه غرب هستند ، بجای سکوت و آرامش طبیعی و واقعی ، اطاقهای سکوت شامل تلویزیون در تیمارستانها برای بیماران تعیین شده تا درآنجا احساس تنهایی و بی کسی و طرد شدن نکنند .
۶۹۔ شاعر لحظه های مقاومت !
پل الوار T.S. Eliot, Thomas Stearns Eliot (1888 – 1965), Paul Eluard (1895 – ۱۹۵۲)
به نام مردانی که در بند اند.
به نام زنانی که تبعید شدند.
به نام یاران مان همه،
که جان باختند و کشته گان؛
ز آنرو که تن به تباهی ندادند!
پاول الوار، اسم مستعار اوژن گریندل (Eugene Grindel ) ، شاعر سوررئالیست و مبارز فرانسوی است. اشعار مقاومت پل الوار درحین اشغال فرانسه ازطریق فاشیسم آلمان و اشعاربعدازجنگ جهانی دوم او، درنظر شعرشناسان، از بهترین سرودههای مدرن قرن بیستم درجهان هستند. منقدین چپ مینویسند که او گرچه شاعری سوررئالیست بود ولی زیر تعثیر تجربه های تاریخی – اجتمایی، احساس آگاهانه سیاسی درشعرنمود. او با برتون و آراگون از پایه گذاران مکتب ادبی سوررئالیسم در فرانسه بود. درغالب اشعار پل الوار موضوعاتی مانند عشق- سیاست- و مبارزه- باهم تقاطع می یابند. تاسال ۱۹۳۶ بهترین اشعار وی زیر تعثیر عشق نوشته شده اند. خواننده در شعر او با اعتراض به بی عدالتی های اجتمایی آشنا میگردد. در طول سالهای اشغال فرانسه، الوار شعرش را نه تنها درخدمت مبارزه با فاشیسم بلکه در راه مبارزه با بورژوازی خودی نیز قرار داد. شوق و شور شعر مبارزاتی او، در کیفیت شعر آراگون، در زمان اشغال فرانسه، ارزشیابی میشود. تجربه های شرکت او درجنگ داخلی اسپانیا و سایر حوادث زمان، باعث شدند که او همیشه برای محرومان و آزادیخواهان ،موضعگیری نماید. الوار در رابطه با جمهوریخواهان اسپانیایی، با گارسیا لورکا، در جنگ آشنا شد. شعر او با کمک محتوای قوی انساندوستانه و توصیف احساسات عمیق و پرشور، تعثیری فراموش نشدنی روی تمام اقشار خلق گذاشت. او بهترین شاعر نسل خودشد. شعر الوار: کوتاه – فشرده – و مخاطبه ای ،است. اولین شعر او در سال ۱۹۱۷ زیر تعثیر عقیده “روح جمعی“ سروده شد .
پل الوار در سال ۱۸۹۵ درفرانسه بدنیا آمد . پدرش کارمند جزء ومادرش خیاط بود. اودرسال ۱۹۲۴ سفری طولانی به کشورهای محروم آسیای شرقی نمود، و گرچه ازسال ۱۹۲۷ با کمونیست ها رابطه داشت ولی درسال ۱۹۴۲ در حین اشغال فرانسه و در رابطه با شورای ملی مقاومت، وارد حزب کمونیست فرانسه شد. پل الوار پیش از عضویت در حزب کمونیست، درسال ۱۹۳۰ در کنگره انترناسیونال دوم نویسندگان انقلابی جهان در شوروی سابق! شرکت نموده بود.. اوبعداز جنگ جهانی دوم بدلیل اشعار اجتمایی و فعالیت های سوسیالیستی مشهور شد؛ البته بدون اینکه مطیع حزب کمونیست شود. بعد از سالها ارتباط با تسارا، شاعر دادائیست – و آراگون، شاعر سوررئالیست، الوار در سال ۱۹۳۸ از آندو جدا گردید. در اشعار الوار نشانه از سبک تمام شاعران سوررئالیست دیده میشود. به نظر مورخین ادبی، پل الوار بیش از دیگران شعر بین دو جنگ جهانی در فرانسه را تحت تعثیر خود قرار داده است.اوبعداز جنگ جهانی دوم، یکی از رهبران و نمایندگان جنبش صلحخواهی فرانسه نیز شد.
از جمله اشعار و کتابهای مشهور پل الوار : وظیفه و شورش – بمیر و بشو !-عشق و شاعر – آزادی – هفت شعر عاشقانه در جنگ – اشعاری برای صلح – ما و درد – پیروزی در گاف – جریان طبیعی – سرودی کامل – کتابی باز- و زندگی مستقیم- هستند. در کتاب مجموعه شعر “ زندگی مستقیم “ ، الوار مینویسد که مبارزه با نظم بورژوازی باید زیر شعار اتحاد صورت گیرد. سه کتاب : آزادی – ۷شعر عاشقانه – شعر و حقیقت – از جمله آثار او پیرامون مقاومت در شرایط ناگوار هستند. اشعار آغازین او مانند : وظیفه و شورش – اشعاری برای صلح – بمیر و بشو – آثاری ضد: جنگ، خرابی، و آدمکشی ، هستند.
۷٠۔ شاعر استعماری دوران کودکی ات ؛ یک هومانیست ؟
نمی دانم نخستین بار،سال آخر دبستان و یا سالهای اول دبیرستان بودکه درکتاب درسی فارسی وادبیات،با بعضی نامهای شاعران ونویسندگان خارجی مانند : امرسن،وایتمن،فرانکلین و غیره برخورد نمودم.بعدها،شوکت نیکو،یکی ازهمکلاسیها،میگفت این “سگ زنجیری آمریکا“ چرابجای نویسندگان خودی مانند:صمد،جلال،علوی،شاملو،هدایت،جمالزاده و غیره، نویسندگان استعماری غرب رادرکتابهای درسی ماجاداده است؟. به دانشگاه که رفتم،برای تدریس واحد ادبیات و آئین نگارش فارسی،یک پیرمرد ۷۰-۸۰ ساله زردشتی را که گویا استادبازنشسته ادبیات بود،همچون جنازه ای،هرهفته برای ۲-۳ ساعت،برای تدریس از تهران به اهواز می آوردند.اوحتا توان و نای حرف زدن درآن گرمای غالبا ۴۸درجه رانیز نداشت.شوکت نیکو که همزمان دریکی از رشته های موازی رشته من دانشجو بود،با خشم میگفت: اینهمه استاد جوان،روشنفکر،مدرن و تحصیلکرده و بیکار وجود دارد ، چرا این فسیل را اینور و آنور میفرستند؟، منظور اینکه واقعا افکار ونظرات اودرباره اجتماع وادبیات، از زمان ساسانیان بود،مثلا استفاده ازآثار نویسندگان ایرانی نامبرده دربالا را ،به بهانه بدبین بودن ممنوع کرده بود.خلاصه این وضعیت باعث شد که ما تغییر رشته داده و به شهرهای دانشگاهی دیگری برویم،گرچه وضعیت روشنفکری استادان،با صاحبان دکترای دولتی!ازپاریس و سوربن، یا دانشگاههای آمریکایی بهتراز استاد فوق نبود.
امروزه دراینجا میخوانم که مثلا امرسن، یکی از شاعران،فیلسوفان و سیاستمداران ترقیخواه قرن ۱۹، درآمریکا بوده است.وچون او مثلا میگفت که خدا را باید درطبیعت جست و نه درالهیات، به اتهام آته ایستی از تدریس در دانشگاه هاروارد،آنزمان وابسته به کلیسا،اخراج شده بود.نیچه،گویا همیشه یک جلد ازآثار اورا در سفر،برای مطالعه همراه خودداشت و بعضی از جملات قصار جاودانی اش،دیالوگهایی هستند با امرسن. یکی از سخنرانیهای امرسن: اعلان استقلال فکری روشنفکران، نام داشت.اوازموضعی دمکراتیک به انتقاد از بی عدالتی های سرمایه داری آمریکا پرداخت و خواهان اصلاحات سیاسی،اجتمایی،فرهنگی،اقتصادی و لغو برده داری و تساوی حقوق زن و مرد شده بود.امرسن کوشید که آمریکای مسیحی پوریتانی را بسوی پراگماتیسم عملگرا، هدایت کند،چون مهاجرین وساکنین جدید آمریکا خواهان رفع نیازهای عملی درزندگی بودند.امرسن استقلال فکری روشنفکران را نوعی تقوا و پرهیزکاری میدانست.اوتازمان مرگ زودرس پسرش،فیلسوفی خوشبین بود و میگفت که فلسفه و فرهنگ آمریکایی باید از فلسفه اسکولاستیک ، متافیزیکی و رمانتیک اروپایی دوری کند و فلسفه ای عملگرا شود.فلسفه عملگرای او بعدها تاثیر مهمی روی ادبیات و هنر آمریکایی بجا گذاشت.درنظر او ادبیات میتواند وسیله ای برای خلاقیت فرهنگی و عمومی شود و سنت آمریکایی باید این باشد که از سنت قدیمی اروپا جدا گردد.گرچه نام امرسن امروزه درآمریکا ناشناخته ویا فراموش شده است،ولی تاثیر اورا میتوان درادبیات وفرهنگ زمان حال آمریکا مشاهده نمود.
امرسن همچون یک مغناطیس سعی کرد تمام فلسفه های قرن ۱۹؛ حتا ایده آلیسم و رمانتیسم را چون آهنربایی بخود جذب کند و بعد آنهارابه جهت های دیگر هدایت کند.شکهای مذهبی او باعث شدکه خلاف هفت نسل اجداد خود ،از روحانی شدن دست بکشد و به انتقاد از راسیونالیسم غیرمردمی وسودطلبانه آمریکایی زمان خودبپردازد.وایتمن باتکیه به مقاله “شاعر“ او،نوشت که شاعر باید برای ملت خود،نقش یک پیامبر رابعهده بگیرد.فلسفه التقاطی او تحت تاثیر فیلسوفان گوناگون، حاوی نظرات گاهی متضاد و متناقضی بود،ازجمله اینکه او مینویسد که ذهن، تنها واقعیت در جهان است و درمقالاتش نظراتی بنام “ایده آلیسم عینی“ مطرح کرد.مهمترین تئوری او، کوشش انسان برای هماهنگی انسان با طبیعت است.فلسفه او موسوم به “ترانسندنتالیسم“، فلسفه ای است خوشبین که به نیکی،تواناییها و ظرفیتهای انسان برای ترقی و آدمیت ایمان داشت.اوکوشیدبه ادغام افکار روشنگری و رمانتیک اروپایی با افکار ترقیخواهانه و اصلاحات اجتمایی در فلسفه عملگرایی آمریکا بپردازد.امرسن مدعی شد که فرد میتواند با توجه به طبیعت به شناخت خدا برسد.نظرات اوپیرامون آزادی و استقلال فرد و اعتماد انسان بخود، باعث تحولاتی در هنر،فلسفه و فرهنگ آمریکا گردید.
ازجمله نوگرایی اودرادبیات این بود که میگفت باید متن از سنت ادبی، و خواننده از سنت حاکمیت متن، آزاد شوند.درنظراوادبیات میتواند وسیله ای برای موضع گیری ،و رسانه ای عمومی برای شناخت زبانی ،گردد.اوکوشیدرابطه ایستا میان متن و خواننده- ادبیات و زندگی- سنت و زبان- را به شکل پویا درآورد.امرسن، شاعری فیلسوف بود که کوشید باکمک زبانی شکارچی، به افشاگری مسایل زمان خودبپردازد.تعدادی ازشاعران نسلهای بعدی زیر تاثیر اوقرارگرفتند.بدون امرسن، شاعر ملی آمریکا یعنی وایتمن به موفقیت لازم نمیرسید.گرچه امرسن در اروپا محبوبیتی شایان نیافت، بودلر کوشید درفرانسه به تحسین جنبه های عملی شعرش اشاره کند.عمل گرایی ادبی و فلسفی او بعدها همچون دینی آمریکایی اشاعه یافت.امرسن گاهی اشعارش را بصورت مقاله به نظر خوانندگان میرساند.اوکوشید افکارش را بصورت شاعرانه مطرح کند که مخالفتی بود با فلسفه دانشگاهی و آکادمیک اقشار برگزیده آنزمان.امرسن میخواست باکمک مقالات و سخنرانی هایش موجب نوگرایی ریشه ای،آزادی فکری، در فرهنگ و ادبیات آمریکایی شود.امروزه صاحب نظران گواهی به تاثیر او روی نیچه،ادبیات و فلسفه پست مدرن، مبارزین محیط زیست، میدهند.در آثار همینگوی،توماس وولف، اشتاین بک، میتوان نشانه هایی از او ملاحظه کرد.در زمان حیات، امرسن شخصا با تورگنیف، وایتمن و هنری جیمس ،ملاقات کرد.اودر دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن گذشته با تئوری هماهنگی و نظم درطبیعت، روی شاعران نسل بیت مانند کروات، کینزبرگ و شاعران محیط زیست مانند گاری سیندر و آمونز تاثیر گذاشت.
رالف والدو-امرسن،درسال ۱۸۰۳ درآمریکا درخانواده ای روحانی مسیحی بدنیا آمد ودرسال ۱۸۸۲ بدلیل بیماری ارثی سل ،درآنجا درگذشت. هفت نسل پیشین او مسیحی مذهبی بودند..اومدتی روحانی یک محله مسیحی بود،ولی بدلیل انتقادهای اصلاحگرانه اش،خلع لباس شد،وبعدازآن ،چندسالی به شغل معلمی اشتغال داشت.امرسن چه درلباس مذهبی و چه درلباس معلمی،با تکیه برفلسفه رمانتیک وافکار عملگرایانه خود کوشید تا به درسهای اخلاقی و نوعدوستی بین انسانها بپردازد.بعدازنوشتن مقاله “تجربیات شکاکی“ و مرگ پسر،اوازخوشبینی دست کشید ومتوجه شد که با وجود جامعه طبقاتی و دیوی بنام سرمایه داری،انسان قادر به عملی کردن هیچگونه اوتوپی نیست.
ازجمله آثار او: مجموعه شعری با عنوان “روز من “، جامعه و تنهایی، یادداشتهای روزانه، مجموعه مقالات، مقاله ای بنام “سرنوشت“، و کتاب مشهور و برنامه ای او پیرامون فلسفه ترانسندنتالیست با عنوان “طبیعت“ است.اوسالها مغز روشنفکر محفل هواداران فلسفه فوق بود.
فلسفه هومانیسم سکولار او ریشه در هومانیسم مذهبی مسیحی دارد.او مینویسد که آمریکایی ها باید جنبه های رمانتیک اروپایی فلسفه را کنار بگذارند و عمل گرا شوند.اوازسال ۱۸۵۱ فعالیتهای ضد برده داری و برابری حقوق زنان با مردان را آغاز نمود. اودرجوانی به مطالعه آثار افلاتون، اسپینوزا و گوته پرداخته بود.هنری جیمس یکبار چنان از خوشبینی او به تعجب افتاده بود که نوشت، امرسن چشمهایش را در برابر نیروهای خشن و پلید جهان بسته است.
فلسفه امرسن در آغاز تحت تاثیر مذهب و فلسفه ایده آلیست آلمانی بود. دوره رواج فلسفه ترانسندنتالیستی بین سالهای ۱۸۳۶ و ۱۸۸۶ بود.آنها وارثان فلسفه کانت و هگل بودند.امرسن کوشید بجای مقوله های جبر و سرنوشت، به تبلیغ آزادی و استقلال فرد بپردازد.اودرمیانه قرن ۱۹ تاثیر مهمی روی نسل جوان روشنفکر درآمریکا بجا گذاشت.هواداران او درمحفلی رمانتیک،اصلاح طلب، اجتمایی و تربیتی ،گرد آمده بودند.جنبه های شبه مذهبی فلسفه امرسن سالها مذهب آمریکایی شمرده شد.اوهمچون هگل میگفت که انسان با طبیعت و روح جهان باید وحدت کند و یکی شود.
Emerson,Ralph 1803-1882
۷۱۔ شورشگری بعد از پایاننامه دکترا !
ادبیات به موازات مشی چریکی ؟
ادبیات سیاسی ؛ بدون تعارف !
شاعر میان بره ها و گرگ ها !
Enzensberger , H . M – ۱۹۲۹ – !
نمی دانم اگر امروز بعد از حدود چهل سال، از انسنزبرگر، نویسنده ترقیخواه آلمانی، پیرامون نظراتش در باره سیاسی نمودن ادبیات، پرسش شود، او بازهم همان مواضع قبلی خودرا نمایندگی خواهد نمود یا اینکه بدلیل کهولت و حوادث تاریخی، نظراتش راقدری تغییر داده باشد ؟.
شعر سیاسی-اجتماعی اورا ادامه شعر برشت و هاینه میدانند که نه تنها سازش ناپذیر بلکه شکاکانه حالاتی از رمانتیک تاریخی و دوره مدرن، راشامل میشود. اوبا تکیه برمواضع تئوریک برشت،مخالف شعر غیرسیاسی و غیراجتماعی بود، گرچه درنظر او شعر اجتماعی باید کیفیت ادبی و هنری نیز داشته باشد . اوباشعارترکیب شعر با عناصر روشنگری ،به کارخانه های “ضدآگاهی“ سازی تبلیغاتی سرمایه داری اشاره میکند که زیر پوشش فرهنگ و باکمک رسانه های خود به تحمیق مردم پرداخته تادنبال مد و توریسم و سرگرمی بروند. اواز ادبیات و هنرمستقلی سخن میگوید که احساسی نباشند و هدفشان “باسوادنمودن سیاسی“ اجتماع باشد. شعر اومحتوایی سیاسی و مسئولانه دارد که ازابزارهای مهاجم ، تحریک و شوک استفاده میکند. اوراازنوگرایان شعر آلمان دهه پنجاه قرن بیست تا کنون، بشمار می آورند.انسنزبرگر درخارج از میهن خود بعنوان یکی از رهبران شعروادبیات معترض آلمان شناخته میشود.
باآغازفعالیت گروه ادبی-اجتماعی ۴۷ درآلمان، آلفرد آندرش بااشاره به انسنزبرگر گفته بود که: چه خوب، سرانجام یک شاعر خشمگین معترض میان این گروه پیدا شد. اشعار ضد میلیتاریسم و ضد “بی خیالی“ سیاسی او، به ابتذال فکری و فرهنگی رسانه های سرمایه داری دوران حکومت آدناور اشاره میکنند. اواز ادبیات مسئول سخن میگفت که درگیر با توتالیترهای اجتماعی میشود و نقش آن،مستقیما سیاسی است.اوکوشید تا تضادهای سیاسی و فرهنگی جهان زمان خودرا باکمک ادبیات مطرح کند و از وحدت مرگ آور برهها با گرگها،هشدار داد.درتمام آثار او خواننده به رابطه بین سیاست و ادبیات پی میبرد. او به انتقاد از کمبودها و سطحی گری انسانها نسبت به شرایط شان،پرداخت. قلم بدستان بورژوازی سالها به او لقب شلوغکار، شورشگر و مبلغ تنفر طبقاتی،دادند و او و هاینریش بل را متهم نمودند که نیروی فکری پشت جبهه سازمان چریکی “ارتش سرخ آلمان“ را تغذیه میکنند .آن سالها پایگاه اتمی شدن ناتو و دنبال روی از سیاست آمریکا در حمله به ویتنام،کوباو فلسطین، ازجمله موضوعات جنبش جوانان و چپ نو غرب بود. او جامعه رفاه غرب را با سقوط کشتی تیتانیک درسال ۱۹۱۲ مقایسه نمود. نظرات شاعرانه او نه تنها متکی برسنبل گرایی شعر گاتفرید- بن و دیالکتیک شعر برشت،بلکه ازنظر جامعه شناسی وابسته به مکتب فرانکفورت بودند. انسنزبرگر درآغاز چند سالی زیر تعثیر شعر رمانتیک برنانتو نیز بود . و از نظر روشنگری تحت تعثیر نظرات آدرنو و هورکهایمر است و در خاتمه پیرامون بنیادگرایی مارکسیستی چپ اخطار داد. ازجمله جوایز دریافتی او،مدال های : هاینه ، بوشنر، هاینریش بل، بورنه ، پاسولینی، و جایزه هنری عضویت مدیته فرانسه، هستند.
اوخواهان “اداره“ ای ! برای ادبیات شد تاآنرا سیاسی و اجتماعی نماید- و نه برای پیشگویی و غیبگویی! .اوازلذت استتیک بعلاوه اتوپی سیاسی – و یا از انتقاد اخلاقگرایی از زیباشناسی – در هنر و ادبیات گفت.
انسنزبرگر در مجله (کتاب کورس) شماره ۱۵سال ۱۹۶۹ خواهان انقلاب ادبی شد و تحریک آمیز، مدعی گردید که ادبیات غیر اجتماعی و سرگرم کننده حق حیات ندارد، و اهمیت اجتماعی یک نویسنده فقط در کمک آن برای تحولات اجتماعی است . این مجله سالها تعثیر مهمی روی روشنفکران جوان چپ ازخودبجاگذاشت. او بااشاره به وحدت هنروعلم، بجای ادبیات غیراجتماعی، خواهان عمل، اقدام و فعالیت سیاسی گردید. وسالها مدافع سرسخت ادبی چپ سیاسی بودوباکمک ژورنالیسم فرهنگی و نشر مجلات و آثار سیاسی فرهنگی، به مبارزه با رسانه های سرمایه داری و امپریالیستی پرداخت.دراشعاراوخواننده بامخلوطی از: کولاژ،مونتاژ، نقل قول، زبان عامیانه، لهجه،طنز،سنبل های سوررئالیستی،زبان علمی و فنی. و سخن پراکنی های سیاسی، رویرو میگردد- که به ناآرامی جامعه رفاه و اقتصادمصرف دامن میزنند. انسنزبرگر گویا سرانجام موفقیت انقلاب فرهنگی،باکمک روشنفکران،را یک خیال و رویا نامید.
هانس مگنوس انسنزبرگر درسال ۱۹۲۹ درجنوب آلمان بدنیا آمد. اوغیر از ژانر رمان در زمینه های :شعر ، نمایشنامه،مقاله، و ترجمه، آثاری خلق نمود و عیر از ژورنالیسم و کارنشر مجلات وکتاب، سالها مسئول “رادیو مقاله“ درجنوب آلمان بود و دهها نمایشنامه رادیویی پخش نمود. او در دانشگاه : زبان، فلسفه، و علوم ادبی خوانده است و به هفت زبان خارجی در سطح ترجمه آشنایی دارد.
ازجمله آثار او : استتیک مقاومت، بازجویی هابانا، سیاست و جنایت، دفاع از گرگها، زبان کشور، خط نابینایی ، مجموعه مقالات، جزئیات، آرامگاه، مجموعه مقالات سالهای ۱۹۵۵ تا۱۹۷۰ ، غرق شدن کشتی تیتانیک، میدانهای عمومی برلین، تابستان کوتاه آنارشی، زندگی و مرگ ب.د، ۳۷ ترانه تاریخ ترقی، شب دوبلین، ترانه راحل، اروپای هفت کشور، هنر و لذت، شیطان و ارقام، تاریخ ابرها، میانه روی و جنون، موسیقی آینده، روبرت جان کجا بودی؟، شعر عصبی میکند، زبان مجله اشپیگل، دختر هوا، آه اروپا!، مارش و پیاده روی کبیر، زیگزاگ، کوچگران درقفسه، یک داستان خرگوشی، خشم پیر میشود ولی طنز ابدی میماند ، سبکتر از هوا، بمنظور جنگ داخلی، موزه شعر مدرن، تعداد زیادی نمایشنامه رادیویی و ترجمه بعضی آثار نرودا و کارل ویلیامز، هستند. از جمله مجلات ادبی فرهنگی اجتماعی او : ترانس آتلانتیک، کتاب کورس ، و کتابخانه ای دیگر ، هستند.
۷۲۔ پایان همکاری شاعر با بی بی سی !
پیام شعر به وجدان و روشنگری . Erich Fried (۱۹۲۱ – ۱۹۸۸)
اریش فرید . شاعر معترض اتریشی که آلمانی زبان و یهودی تبار است،با بقدرت رسیدن فاشیسم و اشغال کشورش،به انگلیس پناه برد . اوبعداز پایان جنگ جهانی،بین سالهای ۱۹۵۲و ۱۹۶۸، همکار ادبی رادیوBBC شد، ولی بدلیل اعتراض به تبلیغات تشنج آمیز آن رادیو برای ادامه جنگ سرد بین دو بلوک ، ازهمکاری با بی بی سی استعفاء داد و سالها درسراسر اروپا،از موضع چپ اروپایی،به جلسات شعرخوانی پرداخت.اومطرح ترین شاعرسیاسی زمان خود بود ودرتمام عمر، خودرا چپ رادیکال بحساب می آورد. شعراوتحت تعثیر برشت، سیاسی،اجتماعی،معترض،مسئولانه و انقلابی است. او به نوزایی جدید سنت شعر اعتراضی-سیاسی پرداخت. فرید میگفت شاعری یعنی مقاومت دربرابر: بی احساسی، کوته فکری، و بی عاری و بی خیالی . چون شعرش نه تیره است و نه پیچیده، آنان را میتوان روی دیوار مدارس و خانه ها بازیافت. درزمان جنبش دانشجویی غرب درسال ۱۹۶۸ ، نام او بیش از تمام روشنفکران یا اهل فرهنگ، در روی شبنامه ها و اعلامیه های پخش شده دانشجویی آمده است. شعر او را، شیپور انتقادی-سیاسی اززمان و یاشرایط اجتماعی میدانند که میکوشد مشکلات را بفهمد و برای تغییر آنها بکوشد. بعداز برشت، شعر اودر زبان آلمانی، عامیانه ترین و مردمی ترین شد، بدون اینکه عمق خودرااز دست بدهد.
اریش فرید درسال ۱۹۳۸،بعدازفرار ازکشورش، وارد سازمان جوانان حزب کمونیست انگلیس شد. اوبعدازفراراز تعقیب فاشیسم،افکارسیاسی ورادیکال داشت و همیشه دررابطه با موضوعات اجتماعی و سیاسی وارد بحث های عمومی میشد. اتریش، انگلیس، آلمان، و اسرائیل، هیچکدان نتوانستند وطن واقعی او بشوند. او علیه : راسیسم، میلیتاریسم ، آواره گی و تعقیب، دست به سرودن شعر معترض زد. ریشه شعرش نه تنها سیاسی، بلکه مبارزه با فاشیسم، مخالفت با جنگ ویتنام، اعتراض به اوضاع سیاسی زمان، افشای مبارزه خشن سرمایه داری با سازمانهای چریک شهری آنزمان، و انتقاد از سیاست اسرائیل، در رابطه با سرکوب اعراب است. او بعد از شوک های ناشی از تعقیب فاشیسم، شاعر مدرن خلق درغرب نام گرفت. اشعارش مانند تفسیرهای “احکام عالمانه“، بادیدی مارکسیستی پیرامون تضادهای زمان حال هستند. مجموعه شعر “ویتنام“ او موجب جنجالهای رسانه ای جانبدار جنگ سرد درسال ۱۹۶۶ علیه او گردید. غیر از آن، او مبلغ مقاومت سیاسی درتمام جهان علیه زورگویی سرمایه داری شد که موجب دشمنی رسانه ها علیه او و سانسور اشعارش گردید. سیاستمداران ارتجاعی کشورهای آلمانی زبان، کوشیدند تا از ورود اشعارش به کتابهای درسی جلوگیری نمایند. مورد اریش فرید، نشان داد که سرمایه داری و لیبرالیسم اش تا چه حد تحمل منتقدین خودرا دارد!.
او خلاف شاعره ای بنام نلی ساکس ، میگفت که هرچه خواننده بیشتر درباره بیوگرافی نویسنده بداند، اشعارش را بهتر می فهمد. او موضوعات : پیری، مرگ، دوستی، عشق، تنهایی، و ترسهای خود را مخفی نکرد بلکه آنان را بصورت شعر درآورد. شعرش مخلوطی است از: روشنگری، اخلاقگرایی، و افسرده گی ؛ صفاتی که از زمان هاینه تاکنون درشعرآلمان یافت نشده بود . پیرامون اوباید اشاره نمود که چه افتخاری از آن بزرگتر که بعضی از محافل ادبی، شاعری را با هاینه و برشت مقایسه کنند. اومیگفت که وطن او: واژهها و افکار زبانی هستند. گرچه درآغاز، او اشعاری “ آرشائی “ سرود، ولی بعد اشعار سیاسی –مسئولانه ای تحت تعثیر برشت و در مخالفت با زورگویی به انسان، بچاپ رساند. اوشاعر سروده های بی وطن! بود، یعنی تجربه های شخصی و اتوبیوگرافیک که انتقاد از زبان جامعه و تجربه های بی وطنی هستند. ولی از نظر زیبایی شناسی، منتقدین او مدعی شدند که اشعارش غالبا “بسته بندی“ یک محتوای خاصی است که میشد جور دیگری نیز بیان نمود!. گروه ادبی ۴۷ آلمان هم به انتقاد اشعار سیاسی او پرداخت؛ از جمله هاینریش بل و گونتر گراس ، شعر اورا ادبیات سیاسی جانبدار! نامیدند. فرید گویا پیش از خواب باید شعری می نوشت، خصوصا در دوره دههای ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته، یعنی زمان ناآرامی های جنبش دانشجویی دراروپا.
اریش فرید درسال ۱۹۲۱ در وین اتریش بدنیا آمد ودرسال ۱۹۸۸ درلندن حین جلسه شعرخوانی درگذشت. او از یهودیان آلمانی زبان کشور اتریش بود و بعد از اینکه پدرش را سازمان مخوف فاشیستی گشتاپو بقتل رساند، در سن ۱۷ سالگی به انگلیس پناه برد. فرید در دوران زندگی به شغلهای کتابداری، تکنیسین آزمایشگاهی، و کارگر موقت روزمزد، پرداخت . ازجمله جوایز دریافتی او بعد از پایان جنگ و شکست فاشیسم: جایزه بوشنر و جایزه ادبی “دولت اتریش“ هستند.اونیز به ترجمه نمایشنامه های شکسپیر و اشعار الیوت به زبان آلمانی پرداخت و یکی از اعضای شلوغکار! گروه ادبی ۴۷ آلمان بود. یکی از دلایل اعطای جایزه بوشنر به وی درسال ۱۹۸۷، اشاره به شجاعت او علیه انسان “برتر“ فاشیسم، و کمبودهای جامعه و زمان هستند. در نظر کمیته توذیع جایزه بوشنر،درشعر فرید، واژه و موضوع- وحدتی تعیین کننده دارند.اوشاعری است چند بعدی وبا استعدادهای گوناگون. در عکسی از سال ۱۹۸۶، او درکنار“ رودی دوتشکه “، رهبر بقتل رسیده جنبش دانشجویی آنزمان غرب،دیده میشود .فرید یک شاعر مسافر بود، جلسات شعرخوانی اش از دانمارک تا ایتالیا، در دهه های ۷۰ و ۸۰، محل ملاقات دوستداران شعر اجتماعی معترض شد.
اگررسانه های غرض ورز بورژوازی علیه شعر اجتماعی فرید جنجال براه انداختند ولی اشعار عاشقانه او میان اقشار گوناگون جامعه غرب هنوز محبوبیت خودرا حفظ کرده اند. اومیگفت اگر هرکس میتوانست اشعار عاشقانه اش را بزبان آورد، جهان تعادل خودرا باز می یافت، چون عشق، فکر و ذهنی است خلاق و تولیدکننده که چشم و گوش و لب دارد و تنها، عشق نوگرا است و باید به محافظت خود از نوگرایی آن بپردازیم تا دچار یاس و سرخورده گی نشود. زیبایی، طبیعت گرایی، حقیقت جویی، ادامه قافله احساسات انسانی و عشق هستند، چون عشق ، پلی است میان انسانها و پادزهری علیه ترس . او در این رابطه میسراید :
آنچه آن است
پوچ و بی معنی است ؛ عقل میگوید.
هست، آنچه هست ؛ عشق میگوید .
شکست است؛ حسابگری میگوید.
رنج است؛ ترس میگوید.
امیدی به آینده نیست ؛ دوراندیشی میگوید.
ننگ است ؛ غرور میگوید.
هست ، آنچه هست ؛ عشق میگوید .
غیرممکن است، تجربه میگوید.
حماقت است؛ احتیاط میگوید.
هست آنچه هست؛
عشق میگوید .
اریش فرید می سرود، بدون اینکه خواننده زحمتی برای فهم شعرش داشته باشد. شعر او را رمززدا و کلیدی نیز میدانند. در اشعار وی، روشنگری از طریق دیالکتیک و دیالکتیک با کمک طرح تضاد و طنز، مطرح میشوند تا واقعیات: اجتماعی، نظامی، و سیاسی مطرح شوند. درمورد شعر او گفته میشود که شناخت نباید همیشه دردآور و از طریق زخم های خونین باشد، بلکه میتواند گاهی مانند رعد و برقی به دامن خواننده بیفتد. او نیز کوشید تا سوء استفاده حاکمین و رسانه های وابسته از زبان و تبلیغ خشونت در انظار عمومی را افشاء کند. سخن دیالکتیکی، بازی زبانی در شعر او، نشان میدهند که زبان زورگویان میتواند فریب دهنده گردد. افکار فلسفی اشعارش حاوی مقوله های ، ذهن-عین ، شخص- واقعیت ،و “من“- جهان ، هستند.
آثار او شامل : شعر ، داستان ، نمایشنامه رادیویی، و یک رمان می باشند ؛ از آن جمله : اشعار اخطاری، ویتنام، اینجوری قاتی آلمانها شدم، یک سرباز و یک دوشیزه، آی اسرائیل!، اشعار آغازین، درمخالفت با فراموشی، سرزمین سنگها، به فراموشی عادت نکنیم، تمرین های ابتدایی برای معجزه، تفکرات، کودکان و دیوانگان، پرسشهای زمان، درمیان دشمنان خودمانی، پادزهر، صد شعر بی وطن، حوادث و خاطرات، درحاشیه زمان زندگی مان، آزاد از مهاجرت و فرار، پای دروغ های کبیر. – کتاب (صدشعربی وطن) او موجب دریافت جایزه ناشرین برای وی گردید.
۷۳۔ از برف های کلیمانجارو تا بریگادهای سرخ .
همینگوی ، شکارچی و نویسنده ضد جنگ .
سبک روزنامه نگاری ، مکتب داستان نویسی همینگوی . Ernst Hemingway (1889 – ۱۹۶۱)
ارنست همینگوی، استاد داستان کوتاه نویسی، مهمترین نویسنده نسل بربادرفته آمریکایی درزمان جنگ جهانی اول بود. اوغیراز جایزه ادبی پولیتسردرسال ۱۹۵۲،دریافت کننده جایزه نوبل سال ۱۹۵۴ نیزبود. وی خالق ۵۰ داستان کوتاه فراموش نشدنی میباشد. اونخستین نویسنده ای است که طبق توصیه هانری جیمز،موفق شد زیبایی ادبی را با درآمد مالی ناشی ازفروش کتاب را باهم ادغام کند. همینگوی تعثیر مهمی روی هنر داستان نویسی زمان حال بجا گذاشته. درسبک او نه شرح احساسات بلکه انعکاس دقیق اشیاء ورفتار افراد،مهم است. غالب آثارش پیرامون شجاعت مردان و قهرمان گری آرکائیک میباشند.اوموفق شدتامشاهدات وتجربیات مردانه خودرا درادبیات مطرح نماید. درآثاراوغیرازانتقاد اجتماعی،مسائلی پیرامون نسل بربادرفته،توصیف زشتی های جنگ ،فاشیسم و جاسوسی مطرح میشوند. اوازنسل مهاجر بربادرفته آمریکایی میگوید که بعداز پایان جنگ جهانی اول،درفرانسه خودرا با ادبیات،الکل،جنگ، وزنان مشغول کرده اند. همینگوی ازداوطلبان آمریکایی درجنگ مینویسد که شاهد خشونت و پوچی آدمکشی و جنگجویی میگردند.
اودرسبک داستاننویسی ژورنالیستی خود،فقط لازم ترین حرفها رامطرح میکند.این سبک کوتاه،دقیق وفشرده نویسی او تعثیری جهانی روی ادبیات جهان گذاشته است.آثاراورا میتوان مخلوطی ازفن ادبی ونیروی هنری بحساب آورد. به سبک ادبی او عنوانهای سندی و پدیده شناسانه نیزداده اند.اواستاد داستان کوتاه نویسی درادبیات آمریکایی است.تجربیات شخصی اودرزندگی،منبع استتیک ونیروی خلاق هنری آثارش میباشند.اوبرای آثارش مدام درجستجوی تجربیات شخصی بود. شرکت در دو جنگ جهانی و جنگ داخلی اسپانیا،علاقه به شکار،ماهیگیری،ماتادور های گاوباز،ولذت های جسمی،ازآنجمله هستند.همینگوی مخالف شدید سخن پراکنی های طویل و روده درازانه درداستان نویسی بود. سبک ادبی او رپرتاژی و زبانش،غیراحساسی وبدون همدردی با شخصیت های داستان هستند.منقدی نوشته بود که فن و سبک نویسندگی او غالبا درجستجوی موضوع،عرق می ریزند و منتقد دیگری دررابطه باخودکشی اودرسال ۱۹۶۱ گفته بود که ادبیات آمریکا،غولی درردیف تولستوی،فلوبر،استاندال،وبالزاک رااز دست داده است.
کارشناسان،آثاراورا به سه دوره تقسیم میکنند: مرحله مدرن و خلاق آغازین، مرحله جهت یابی ادبی اودردهه ۳۰ قرن گذشته، ومرحله دهه های ۴۰ تا ۵۰ او. مرحله آخر اورا مرحله خستگی وناتوانی هنری وی مینامند. دیگران این مرحله راآغاز دوره پست مدرن درادبیات آمریکا بشمار می آورند.آثارمرحله اول اورا اصیل و جالب مینامند. درمرحله سوم،اواهمیت خاصی به زبان وافکار قهرمان داستان میدهد. دراین مرحله سبک سندی اوبه نفع زبان،دیالوگ و روایت کنارمیرود.همینگوی رادرکنار چخوف،تورگنیف،و جویس از ابدی های داستان کوتاه نویسی درغرب بشمارمی آورند. اومدعی بود که روزی چون تولستوی مشهوردرادبیات خواهد شد. وی مارک تواین،یوسف کنراد،استفان کرانه، و دوس پاسوس رااز آموزگاران ادبی خود میدانست. خلاف شایعات پیشین،نامه ها و یادداشتهای منتشرشده همینگوی درسال ۱۹۷۵،نشان دادند که آثار اورانباید عمدتا اتوبیوگرافیک بشمارآورد.
همینگوی ،نویسنده واقعگرا؛بانزدیکی به سمبولیستها،دارای زیباشناسی ادبی خاص خود است.منتقدی،نزدیکی اوبه ادبیات آوانگارد رابیشترمیداند تارقیب ادبی وی، یعنی فیتزجرالد.آثاراورا بخشی ازمدرنیته رمان نیز بحساب می آورند. علاقه اوبه پاکی وخلوص زبانی را ناشی ازنزدیکی سبک او به جریان ادبی اکسپریمنتل میدانند.منتقد دیگری،واقعگرایی اورا رئالیسم غیرمعمولی نامید،چون اودرسبک همچون عکسبرداری، بدون طرح احساس،یک گزارشگر ادبی میباشد. آنزمان به آثاراو بادیدی میان کتاب پرفروش سال، وتجربیات زبانی اکسپریمنتل نگریسته میشد. درواقعگرایی ادبی او، آگاهی بجای خیالپردازی قرارمیگیرد. برای همینگوی وظیفه دقت زبانی، بخشی ازیک اخلاق صداقت وفن نویسندگی است. همینگوی همچون اعضاء گروه نسل بربادرفته، ازجمله خانم گترود اشتاین و جناب عذرا پاوند،خواستار پاکی ونظافت زبان از پرگویی های کلاسیک بود.
منقدین چپ،انتقاد از فاشیسم و تنفر ضدجنگ اورا،فردگرایانه،ناامیدانه و جهانبینی اش را بدبینانه بحساب می آورند. موضوع اصلی پرسشهای ادبی او: هویت،نوستالژی،و حیثیت فردی در رابطه با روابط اجتماعی؛ درشرایط فوق العاده مانند جنگ،مبارزه،مرگ،خشونت، و شکار است، اوبرخورد با مرگ، عشق و خشونت را، شرایط کلیدی رشد انسان میدانست و به شرح ابتذال مرگ آور و اتفاقی بودن روزمره گی جنگ می پرداخت،برخوردبامرگ وانواع جان دادن، در پاره ای ازآثارش دیده میشوند. غیراز عشق ومرگ، گذر زمان،غیرت و مردانگی نیزازجمله موضوعات موردعلاقه همینگوی هستند.اودرطول عمرش،غیرازگزارشگر جنگ،سرباز،بوکسر و زنباز نیزبود. درآثاردیگری،او مبارزه انسان متمدن علیه طبیعت وحشی راتوصیف میکند. همینگوی از قهرمانی میگوید که درشکست نیز،پیروزی اخلاقی می بیند و می نویسد که انسان برای شکست ساخته نشده،چون او ممکن است که نابود شود،ولی شکست پذیر نیست،چون گرچه در درهها: جنگ،ویرانی و مرگ حاکم است-، در کوهها:پاکی،صافی و آرامش مشاهده خواهد شد. اوازشخصیت هایی میگوید که به گونه ای در جستجوی سعادت و هویت خود هستند.
گروهی ازمورخین ادبی مدعی هستند که هیچکس چون همینگوی تحولات توفانی سیاسی و اجتماعی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۰۰ آمریکا راازطریق رمانها،داستانها، و گزارشات خودثبت نکرده است؛ازآنجمله: ناسیونالیسم ترقیخواه و میهن پرستانه روزولت، نابودی ایده آلها براثر جنگ جهانی اول،بحران اقتصادی دهه بیست، دلایل ضدفاشیستی جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم، و سرانجام رشد ایدئولوژی ناسیونالیستی درطول جنگ سرد. همینگوی درتمام طول عمر درکنار کارنویسندگی،به همکاری خبرنگاری و گزارشگری نیزبرای مطبوعات مشغول بود.سرانجام اوکه سنبل مردانگی ادبی وعاشق مرگ قهرمانی بود،درسال ۱۹۶۱ گلوله ای به شقیقه خودشلیک نمود،گرچه درسال ۱۹۵۴ دوبار براثر سقوط هواپیمایش،جان سالم بدربرده بود.به این دلیل گروهی مشهوریت ادبی اورا مرهون پاره ای افسانه های عجیب زندگی خصوصی اش میدانند. درپایان،خوانندگان بیشتر علاقمند به حوادث زندگی خصوصی وی بودند تابه آثار ادبی اش، و به تحلیل روانشناسان،چون او نمی توانست انتظارات عمومی راازنظر ادبی برآورده نماید،دست بخودکشی زد.
همینگوی ازنظر خانوادگی،ازقشرمتوسط بود.پدرش پزشک ومادرش خواننده بودند.وی درجنگ جهانی اول راننده آمبولانس بودوچندبارمجروح گردید ودرجنگ داخلی اسپانیا به هواداری ازچپ ها پرداخت.درآنجا،راستگرایان ژنرال فرانکو،علیه جمهوریخواهان،سوسیالیستها و کمونیستها می جنگیدند. درآنزمان باکمک مالی شوروی ها، ۴۰۰۰۰ داوطلب جنگی خارجی ازبریگادهای انترناسیونالیستی ؛ازآنجمله آندره مالرو و جرج آورل،علیه فاشیسم شرکت نمودند. وی درگزارشی مینویسد که بایدعلیه دیکتاتوری فرانکو و مبارزه بافقر درجنگ داخلی اسپانیا شرکت نمود. همینگوی درسالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۹ درکوبا زندگی نمود. وی درطول زندگی ۴بار ازدواج نموده بود.
ازجمله آثاراو: پیرمرد ودریا- ناقوس ها برای که بصدا درمی آیند؟-برف های کلیمانجارو- نویسنده و جنگ – درکشوری دیگر- پاریس،یک جشنی برای زندگی – باغ عدن – مردان بدون زن- همراه کاروانی آفریقایی- تابستانی خطرناک- مرگی دربعدازظهر- پیروزی،دست خالی ماند- داشتن و نداشتن- ستون پنجم جاسوسی- گذرازرودخانه وجنگل- جزیرهها درتوفان- حقیقت درشفق- درزمان ما- قاتل- تپه های سرسبز آفریقا-و زندگی کوتاه ولی خوشبختانه ماکومه . کتاب داشتن و نداشتن اورا دررابطه بامبارزه سیاسی و طبقاتی بحساب می آورند. همینگوی درسال ۱۸۸۹ بدنیا آمده بود.
۷۴۔ رمانتیک نمودن ادبی جنگ .
ارنست یونگر – وصف جنگ طلبی . Ernst Jünger (1895 – ۱۹۹۸)
ارنست یونگر ، نویسنده آلمانی، انگار که درنوجوانی زیاد شاهنانه وآثار هومر خوانده بود که با عشق رمانتیک جنگ، در شانزده سالگی وارد لژیون نظامی فرانسه شد تا به الجزایر رفته ویابراثرشرکت در دو جنگ جهانی غرب،چندین بار مجروح شود.اوغیرمستقیم ،خودرا یکی ازآخرین جنگجویان قلم بدست نیهیلیسم غرب میدانست. جامعه شناسان ومورخین ادبیات، زندگی وآثاراورا آینه تغییرو تحولات ، بحران و هیجانات تاریخ قرن بیست اروپا بشمار می آورند. اوباتصوراتی رمانتیک و شور میهن پرستی و روح ماجراجویی، حداقل چهاربار وارد ارتش زمانهای گوناگون شد تا مرگ را تحقیر کند!. ماجراجویی های جنگ خواهی اش نشان میدهند که او مرگ را همچون یونانیان باستان: همراه ، رفیق، و شاهد، واقعیات قبول کرده بود.او میگفت که جنگ برای یک جنگجوی واقعی، همیشه اقدام وعملی مثبت است، ولو اینکه با شکست نیز روبرو شود. یونگر میکوشد باکمک ادبیات: خطر،مرگ، و ماجراجویی، را جذاب نشان دهد و میگفت که با نظر و توجه به اتفاق مرگ، هیچ پدیده ای برای شرح ادبی، بی اهمیت و کم ارزش نیست، چون هر واژه و هر دمی ممکن است ، آخرین لحظه زندگی انسان باشد. وی با تکیه به هایدگر نوشت که فقط درشرایط اضطراری، فوق العاده و مرزی، است که ما به تجربه انسان بودن خود نزدیک میشویم. به این سبب او مبلغ و شیفته لحظه های خطرناک در زندگی شد. اوبااشاره به جنگهای کلاسیک تا زمان جنگ جهانی اول، با احساسات رمانتیک مینویسد که بدون کمک تکنیک و وسایل نظامی، درمیدان نبرد، مرد در مقابل مرد! قرارگیرد. اوخودرا ادیبی ناسیونالیست میدانست ونه فاشیست ، گرچه نازیها سالها آثارش راباعلاقه خاصی میان مردم تبلیغ نمودند و آنان بجای ایده آلهای انسانی، قهرمان پروری را به خواننده تلقین می نمودند.
ارنست یونگر، مانند نیچه و هایدگر، بعداز پایان جنگ جهانی دوم در کشور خود مورد بی توجهی قرار گرفت، گرچه دشمن “خونی“ آلمان یعنی فرانسه، اورا یکی ازنویسندگان مهم قرن بیستم بشمار آورد. شاید این علاقه فرانسویان به سبب آثار سوررئالیستی است که ارنست یونگر تحت تعثیر ادبیات فرانسه، درآغاز نوشت. باید اشاره نمود که بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴، که ارنست یونگر مسئول بخش فرهنگی! ارتش فاشیسم،درفرانسه اشغال شده بود، درآنجا محفل ادبی و شب شعر به راه می انداخت و خودرا مخلص! ادبیات وفرهنگ قوی فرانسه معرفی می نمود !.سالها طرفداران ارنست یونگر درآلمان مدعی شدند که اورانباید نماینده “استتیک فاشیسم“ بشمارآورد،چون او تحقیر استتیک فاشیسم “خود“را هیچگاه مخفی ننمود. گرچه آثارش شامل ایدئولوژی یک سنت گرای فکری اشرافی است، او دیو فاشیسم را ولی انکار می نماید. به این دلیل بارها کوشید تااز نشر نوشته هایش در رسانه های نازیسم پیشگیری نماید. اوحتا یکی از آثارخودرا “بوتیقای جنایات فاشیسم“ دانست . یونگر خود را یک سنت گرای نظامی ناسیونالیست میدانست و نه نویسنده جانبدار فاشیسم.. به نظر بعضی از منقدین ، او درکتاب (رعد و برق پولاد) پیرامون خشونت و پوچی جنگ و آدمکشی سخن می نماید. در اوایل، برشت از هواداران نثر و داستانهای او بود و آدرنو میگفت که او گرچه نویسنده رذیلی است، ولی رویاهایش شبیه آرزوهای چپ ها هستند!.
منقدین ادبی شوروی سابق، ارنست یونگر را یکی از جاده صاف کن های فرهنگی فاشیسم آلمان نامیدند که بعدازپایان جنگ جهانی دوم، طرح و کوشش ضد هومانیستی خودرادرخدمت ایدئولوژی امپریالیستی آلمان غربی قرارداده بود. و اوباکمک ادبیات پان فاشیستی و نظامی گری، موجب تقویت ایدئولوژی نازیسم نیزگردید. چپ فرهنگی درغرب، آثار ارنست یونگر را مخلوطی از دوستی و دشمنی شمرد که درسنگری اشتباهی ایستاده- ویادریک عروسی بیگانه رقصیده است!.و اورایک رمانتیک ناامید و بدبین “قلب ماجراجویی“انسان سرگردان سرمایه داری نامیدند. یکی از منقدین یهودی تبار آلمانی، نثر یونگر را، نثر سوارکاران و سنت گرای جنگ طلب نامید، که در آزمایشگاه دوران جنگ سرد به کیمیاگری زبان مشغول بود و میخواست عقلگرایی راباکمک استتیک و زیبایی احساسی، ازمیدان بدر نماید.
بخشی ازنقد لیبرال اشاره میکند که یونگر گرچه آرمان جمعگرایی دارد ولی کمونیسم و فاشیسم را ماده گرا دانسته و سوسیالیسم بلشویکی را رد نمود. در نظر یونگر،براثر صنعت و تکنیک، زندگی، خصوصیات انسانی خودراازدست داده است. یکی ازدلایل مخالفت ظاهری او با فاشیسم، بدلیل اعتقادش به نقس مهم قشر برگزیدگان روشنفکر درجامعه بود ونه بقول او میدان لمپن های پابرهنه نازیسم . او گویا عضویت در حزب فاشیستی (NSDAP) حزب کار گری نازی آلمان! و قبول مسئولیتهای فرهنگی راچندبار رد نمود. منقدین ادبی، ارنست یونگر راآنارشیستی نامیدند که به تحقیر سیاست زمان خود می پرداخت. چون او در کتاب (کارگر) از طریق کوششی رمانتیک-فوتوریستی، میخواهد نظم و آنارشی را درجامعه باهم آشتی دهد. یونگر سرانجام درسال ۱۹۴۴ به اتهام آشنایی با سوء قصدکنندگان به هیتلر، ازارتش اخراج و آثارش ممنوع گردیدند. با اینوجود، اعطای جایزه گوته شهر فرانکفورت،درسال ۱۹۸۲ به او، موجب موجی از اعتراض درفضای فرهنگی آلمان غربی شد، گرچه میتران بعدها همراه صدراعظم آلمان به دیدار او رفت.
ارنست یونگر درسال ۱۸۹۵ درآلمان بدنیا آمد و درسال ۱۹۹۸ درآنجا درگذشت .آثاراو شامل: مقاله،رمان، داستان، و خاطره نویسی، هستند. پدر وی شیمیدان و داروساز بود. اودرکودکی گویا استعداد خاصی در موسیقی داشت و بعدها آنرا قطبی درمقابل صنعت و ماشین زده گی میدانست . اودرسال ۱۹۱۳ عضو لژیون فرانسه شد . وی در دانشگاه فلسفه و جانورشناسی خوانده و علاقه خاصی به قتل ! و گردآوری حشرات داشت.
ازجمله آثار او : زنبورهای شیشه ای –مشکل علاء دین- بسیج عمومی- آتش و خون – روی صخره های مرمری- اشعات و رعد و برق پولاد- کارگر- درپای دیوار زمان- باغها وخیابانها – دو بار ستاره هالی – دیداری خطرناک – معنی و هدف زندگی – هفتادسالگی وبربادرفتنی- اوتوپی هلی پولیس- سفرنامه های بعدازجنگ- درجستجوی خود- بخاطر این هدف- پرش زمان- رویاها – مقالات سیاسی درمجلات دهه بیست و سی – مجموعه آثار ۲۲ جلدی-هستند.
بعضی ازرمانهای اورا اتوپیستی بشمار می آورند. سبک آثارش معمولن براساس گزارش و شرح و وصف سفرنامه ای است. یادداشت های روزانه و خاطره نویسی، یکی از سبکهای مورد علاقه ارنست یونگر درزمان جنگ بودند. مقالاتش شامل تئوری های فرهنگی و انتقاد از فرهنگ غرب هستند. شاهکار تئوریک فرهنگی او در کتاب (کارگر)، مبلغ قهرمان گرایی مانند سربازان زمان جنگ جهانی اول است. ارنست یونگر کوشید تا به ثبت ادبی جنگ در قرن گذشته ی اروپا بپردازد.
۷۵۔ زوجی در ادبیات روستایی غرب .
از شعر حوا- تا رمان اروین . Eva Stittmatter (1930-210), Erwin Strittmatter (1912-1994)
مرگ حوا اشتریتماتر ، شاعره و منتقد ادبی آلمان شرقی سابق در سن ۸۰ سالگی در چند روز پیش ، باعث شد که من در چند کتاب تاریخ ادبیات آلمان و چند دانشنامه مشاهیر، دنبال بیوگرافی کوتاه او بگردم ، ولی در غالب این اثار با بیوگرافی شوهر نویسنده وی یعنی اروین اشتریتماتر روبرو شدم که در سال ۱۹۹۴ درگذشته بود .
خانم حوا اشتریتماتر، غیر از چند کتاب مجموعه شعر، خالق کتاب کودکان و تئوری ادبی نیز میباشد . او نظری مثبت و خوشبینانه نسبت به جهان سوسیالیسم زمان خود یعنی استالینیسم داشت . سبک نوشتن وی مخلوطی است از سنت ادبیات مردمی ، ادبیات رمانتیک، و ادبیات آغاز قرن ۲۰ . وی در دانشگاه به تحصیل زبان و ادبیات رومی و آلمانی پرداخته بود و در سن جوانی با اروین اشتریتماتر ، نویسنده رمان سوسیالیستی روستایی ، در شرق آلمان ازدواج کرده بود . او یکی از همکاران مورد اطمینان کانون نویسندگان کشور آلمان شرقی سوسیالیستی سابق بود .
از جمله آثار او – مجموعه اشعار، برف ماه روی چمن ، یک گل سرخ همیشه غالب ، دلیل سعادت ، آزادی مرموز تنهایی ، روی تاب معلق ، ترانه ای از سکوت ، صد شعر ، عشق و تنفر ، زیبایی ، و زیر تابش نور رقصان ، هستند . وی در کتاب نامه ها ، صفات و جنبه های ادبی ادبیات آلمان شرقی سابق رانیز نشان میدهد . او آثار اروین اشتریتماتر را طبق نیازهای استتیک نظام سوسیالیستی آنزمان کشور خود معرفی میکند . حوا اشتریتماتر میان سالهای ۲۰۱۰-۱۹۳۰ در شرق آلمان زندگی نمود . وی امروزه یکی از شاعره های مهم آلمان در قرن بیست بشمار می آید .
اروین اشتریتماتر- میان سالهای ۱۹۹۴-۱۹۱۲ نیز در شرق آلمان زندگی کرد . او در سال ۱۹۵۴ نخستین منشی کانون نویسندگان آلمان شرقی سابق بود ، و از سال ۱۹۵۷ با حوا اشتریماتر ، شاعره و داستان نویس کودکان ، ازدواج نمود . او از سال ۱۹۴۷ عضو حزب کمونیست گردید و مسئولیت حزبی ۷ روستای اطراف محل سکونت خود را بعهده گرفت .
اروین اشتریتماتر، عضو آکادمی هنر و منشی کانون نویسندگان آلمان شرقی نیز بود . امروزه گروهی از منقدین ادبی ، او را خالق رمان سوسیالیستی روستایی بشمار می آورند . موضوع آثارش غالبا شرایط زندگی و تغییرات اجتماعی روستایی ، رفتار روستائیان نسبت به تغییر روابط تولید ، انتقاد از لجاجت و ایستادگی فکری حزبی و بوروکراتیک، هستند .
نظرات روانشناسانه و ساده لوحانه او ،شرح و توصیف رنج و زندگی انسان روستایی و خرده بورژوازی شهرهای کوچک است . برشت در باره نمایشنامه ” گور گربه ” او گفته بود ، آن نخستین نمایشنامه ایست که مبارزه طبقاتی مدرن در روستاها را نشان میدهد .
اروین اشتریتماتر، همچون پدرش شغل نانوایی آموخته بود . وی در سال ۱۹۳۳ بدلیل عضویت در حزب سوسیال دمکرات آلمان ، از طرف نازیها دستگیر و مدتی را در زندان گذراند . نخستین رمان ا و در سال ۱۹۵۰ در جراید آنزمان منتشر شد. آثار او تاکنون به ۴۰ زبان مختلف با تیراژی چند میلیونی منتشر شده اند . غالب خوانندگان آثار او جوانان و نوجوانان در کشورهای بلوک شرق سابق و کشورهای توسعه نیافته جهان سوم هستند .او در آثارش غیر از روزمره گی کار، به شرایط و روابط انسان و طبیعت نیز میپردازد .
اروین اشتریماتر، با زبانی تصویری ، طنزآمیز و عامیانه به گذشته سرمایه داری و تحول سوسیالیسم در روستاها میپردازد . غالب رمانهای تحولی او دارای عناصر قوی اتوبیوگرافیک هستند . آثارش شرح و توصیف شرایط زندگی پرولتاریای روستایی و خرده بورژوازی روستاها قبل از سال ۱۹۴۵ و در دوره کوشش سوسیالیستی بعد از جنگ جهانی دوم هستند .
او در رمان هایش به ترکیب فرم روایتی سنتی و عناصر اتوبیوگرافیک و شخصی میپردازد . غیر از رئالیسم ادبی و سبک توصیف روستایی ، در آثارش خواننده با مسئولیت نویسنده برای نوسازی سوسیالیستی نیز روبرو میشود . او به مشکل سوسیالیستی نمودن روستاها و وحدت اجباری دو حزب کمونیست و سوسیال دمکرات نیز اشاره مینماید .
وی در پایان عمر از نظام استالینیستی فاصله گرفت و به فلسفه های شرقی مانند تائوئیسم و لائوتسه نزدیک شد . از جمله رمانهای او – درشکه گاوی ، تینکو جوان ، معجزه گر ، اوله بینکوپ ، تقدیم ، داستانهای کوتاه سه چهارم قرن ، بلبل آبی ، دکانی در روستا ، آغاز چیزی ، یکشنبه در روستا ، دوستم خانم تینا بابه ، و دو نمایشنامه – گور گربه ، و عروس هلندی-، و کتاب کودکان پونی پدرو ، هستند . شاهکار او کتاب سه جلدی” دکانی در روستا” است که بعدها نیز بصورت فیلم درآمد . وی خالق چند داستان بلند ماندد – شرایط در هوا ، داستانهای قناری ، پزشک و شپش ، داستانهای بی وطنی ، و خالق داستانهای کوتاه مانند خاطرات روزانه نیز است .
او را امروزه از مهمترین نویسندگان اجتماعی آلمان شرقی سابق میدانند که غیر از جایزه لسینگ ، ۵ بار جایزه ملی ادبیات کشور خود را نیز دریافت نمود .
۷۸۔ قربانیانی از ادبیات سیاسی .
فراز و فرود یک جریان ادبی .
اکسپرسیونیسم . Expressionismus
از جمله بازماندگان سبک اکسپرسیونیستی که بنام و مشهوریتی فراموش نشدنی رسیدند،میتوان از : برشت ، بوشنر، کافکا، دوبلین، بن ، هاینریش مان ، و جویس ، نام برد .آنها یا مدتی هوادار این جریان ادبی-هنری بودند و یا اینکه آثاری در این سبک ازخودبجای گذاشتند.
ولی شش تن از آنان بنامهای : تراکل، اشترام ، زورگر ، مارک، اشتادله، و لیشتن اشتاین ، به سبب شور وطن پرستی، در حین جنگ جهانی اول کشته شدند .
با بقدرت رسیدن فاشیسم ، پنج تن دیگر آنان بنامهای : س.اینشتین ، کلور ، تولر ، وایس، ولفن اشتاین، بدلیل فشارهای سیاسی- اجتماعیی. دست به خودکشی زدند.
و حداقل دو تن دیگر از آنان در بازداشتگاههای اجباری نازیسم، بنامهای : موهزام ، و کورنفلد، بقتل رسیدند. دو تن دیگر بنامهای : سرنر، و فون حدیث، تا زمان پایان جنگ جهانی دوم، در اسارت نازیها بودند.
وبخش مهمی از یهودیان آلمانی زبان این جریان، دست به مهاجرت و فرار زدند.
گ.بن ، یکی از مشهورترین شاعران این جریان، مدتی هوادار فاشیسم شد و توانست به شغل پزشکی خودادامه دهد. منتقدین چپ مدعی هستند که گروهی دیگر که نتوانستند مانند : برشت ، هاینریش مان، و ر.بشر، راهی بسوی پرولتاریای انقلابی بیابند، به بن بست رسیدند و گوشه گیر شدند.
گروهی دیگر هم با هدف: سیاسی نمودن هنر – و استتیک نمودن سیاست – به فکر تشکیل یک جمهوری آنارشیستی شاعران، افتادند – و در نوامبر سال ۱۹۱۸، به تقلید از انقلاب اکتبر شوروی، در جنوب آلمان، اعلان حکومت جمهوری اتوپیستی، خود را نمودند. ولی بعد از چند ماه به سبب حمله ناسیونالیسم و فاشیسم، شکست خوردند .
آنان خلاف مارکسیستها، پرولتاریا را قطب مقابل بورژوازی، معرفی نکردند- بلکه خواستند با کمک قشر و صنف ناسازمان یافته پنجم ! ، یعنی : روشنفکران ، هنرمندان، بی خانمان ها، فواحش، و مجرمین ، قدرت را حفظ نمایند.
واژه اکسپرسیونیسم درزبان لاتین به معنی : هنر بیان ، است .اوج سالهای شکفتگی این جریان ادبی-هنری را بین سالهای ۱۹۱۰ – ۱۹۲۵ بحساب می آورند. آنان برای انجام انقلاب سیاسی-اجتماعی، خواننده و مردم را به انقلاب فکری دعوت کردند و مدعی شدند که با زوال جامعه و جهان کهن، دنیایی نو بوجود خواهد آمد. مورخین سیراندیشه فرهنگی، ریشه اکپرسیونیسم را درآثار گذشته : استریندبرگ، داستایوسکی، ویتمن ، و سمبولیسم فرانسوی می بینند. که بدلیل بحرانهای درونی و روانی انسان پیش از جنگ جهانی اول، بوجود آمد. اکپرسیونیستها کوشیدند به بهانه دفاع از حقوق فرد و آزادی شخصی، به مبارزه با: انسان مکانیکی جامعه صنعتی، تمدن شهرهای انبوه صنعت زده، ساختارهای اتوریته بورژوایی ، فرهنگ پادشاهی ویلهلمی آلمان. مکانیکی شدن زندگی بوروکراتیک، اتوریته دولت و خانواده، علم و فن زده گی زندگی، تسلط رسانه های جمعی وابسته. عقل زده گی و نظم گرایی اجباری انسان و جامعه، بپردازند.
گروهی دیگر، علت وجود جریان اکسپرسیونیسم را رقابتی میدانند با : تبلیغات رنگین خیابانی کالاهای مصرفی، مغزشویی رسانه های جمعی سرمایه داری، ترس و بیگانگی انسان در شهرهای بزرگ و بدون مسافرخانه!، رونق فن و صنعت حمل و نقل و تحرک، مخالفت احساسی-فکری با مکاتب رقیب مانند: ناتورالیسم، امپرسیونیسم، سمبولیسم، و رمانتیسم نو. اکپرسیونیستها، خودرا ضد واقعگرایی ناتورالیستی و عکس برداری و فتوکپی ظاهری امپرسیونیستی، توصیف روانشناسانه، و بررسی علت و معلولی حوادث و واقعیات، معرفی نمودند. گروه دیگری دلیل رشد آنان را: اعتراض به اتوریته صنعت، مبارزه نسل ها، جهانی شدن امپریالیسم، احساس خطرپایان جهان و انسان. بشمار می آورند. شاید به این سبب بخشی از اکسپرسیونیستها به عرفان و عالم خلسه پناه برد .
پاره ای دیگر از صاحب نظران چپ ،این جریان را اعتراضی میدانند درآغاز قرن بیستم علیه بورژوازی، بی عدالتی اجتماعی، روابط غیردمکراتیک سیاسی، بیگانگی فرهنگی، بی محتوایی فرهنگ رسمی حاکم دولتی- که از موضعی غالبن آنارشیستی به انتقاد اجتماعی و سیاسی می پردازد، انتقاد و خشمی که نتوانست توده ای شود و میان روشنفکران چپ محدود ماند. گروهی دیگر آنرا اعتراضی رمانتیک در برابرسرمایه داری به حساب می آورد. انتقاد و مخالفت سطحی و صوری اکسپرسیونیستها را در آنجا می بینند که مثلن گرچه ضد جنگ بودند، ولی به علل جنگ طلبی امپریالسم نمی پرداختند، یا اینکه اکپرسیونیسم را جریانی خرده بورژوایی در تمام زمینه های هنری و ادبی می نامند که در دوره گذر بسوی سرمایه داری انحصاری بوجود آمد، یا خشم انقلابی روشنفکرانه که ضد فرم های ایستای: امپرسیونیستی و ناتورالیستی بود . با این وجود چند تن از نمایندگان ادبیات و هنر انقلابی-کارگری، مانند برشت ، ر.بشر، و ه.مان، از آن بیرون زدند. منتقدین چپ این ادعا را که جریان اکسپرسیونیستی، همان شکل رئالیسم سوسیالیستی زبان و ادبیات آلمانی است، را قاطعانه رد میکنند و خوشحالند که اکسپرسیونیسم، سرانجام از طریق نوعی “رئالیسم انتقادی“ به کنار زده شد. نزدیکی جهان اکسپرسیونیستی به فلسفه زندگی اگزیستنسیالیستی، امروزه غیر قابل انکار است .
مرحله اول ادبیات اکپرسیونیسم با ژانر شعر بین سالهای ۱۹۱۰-۱۹۱۴ آغاز شد.مشهورترین شاعر آن، گاتفرید بن، و داستان نویس آن ، کافکا به : تنهایی ، بیچاره گی ، زوال ، آواره گی، بی هدفی ، و افسرده گی، انسان غربی پرداختند.در درام های برشت ما شاهد انتقاد اجتماعی میشویم . هاینریش مان، با رمانهای انتقادی خود به مشهوریت جهانی رسید. ر. بشر ، بسوی رئالیسم سوسیالیستی، استالینیسم، و طبقه کارگر رفت. شاعران آلمانی زبان، یهودی تبار این مکتب، به موضوعات مذهبی و عرفانی پرداختند.
مکتب اکسپرسیونیسم پیش از اینکه درمکتب دادائیسم حل شود، کوشید تا برای نجات خود از تئوری نیهیلیستی نیچه، نظریه نسبیت انیشتین، عقاید هدفمندی تاریخ لسینگ، و فلسفه شکاکی واهینگر، کمک بگیرد. انتقادات مرحله ای اکسپر سیونیستها از عقل گرایی و تمدن صنعتی باعث شد که در بحث های اکسپرسیونیستی سال ۱۹۳۷ و با اشاره به موضع گیری سیاسی بن، به آنان تهمت شبه فاشیستی بزنند، گرچه نازیها در دوران حکومت خود شدیدا از اشاعه هنر و ادبیات “بی ریشه“ اکپرسیونیستی ممانعت نمودند. امروزه آثار اکسپرسیونیستی : تراکل، دوبلین، بن ، و هایم ، بخشی مهم از ادبیات آلمانی بشمار میرود.
اکسپرسیونیست های ادبی رامیتوان بخشی از ادبیات مدرن غرب بشمار آورد، و گرچه آنان پروسه مدرنیته را از نظر فرم و محتوا در خود هظم نمودند و لی همزمان به انتقاد از آن نیز پرداختند. دادائیسم هم گرچه سالها به تمسخر آن پرداخت ولی سرانجام وارث اکسپرسیونیسم شد. اکسپرسیونیست ها درآغاز ادعای انقلابی نمودن فرم های ادبی و هنری را داشتند و گرچه دارای : بنگاه نشر، جاپخانه، کتابفروشی، کلوپ، محفل، مجلات، کافه، و رسانه خود بودند، اغلب مورد سانسور و تعقیب نیز قرار میگرفتند. آنها برای ابراز هیجان احساسات شخصی، گاهی از ساده و تلگراف نویسی، واژه سازی خودسرانه، و مخالفت با منطق زبانی، و انفجار فرم های استتیک ادبی گذشته، استفاده می نمودند. در سال ۱۹۱۹ یک مجموعه شعر اکسپرسیونیستی با عنوان “ سقوط و زوال بشریت“ منتشر گردید. اکسپرسونیستها در داستان و نوول نویسی ،از فرم کوتاه نویسی استفاده می کردند.
۷۹۔ نیچه؛ شاعرآوانگارد، فیلسوف جنجالی
نیچه ، روشنگری وفلسفه باکمک سخنان برگزیده Friedrich Nietzsche (1844-1900)
توخولسکی، منتقد وروزنامه نگارآلمانی،پیش ازاقدام به خودکشی درزمان جنگ جهانی دوم،نوشته بود :”بگو به چه نیازداری، تامن درآن باره نقل قولی مناسب ازنیچه برایت بیاورم” ، یعنی نیچه باکمک جملات قصارش در رد ویا تایید هرموضوعی،سخن گفته بود. امروزه نیچه گرایان فرانسوی میکوشند تاازاو فاشیست زدایی نمایند ومدعی هستند که فلسفه نیچه را نه ایده آلیزه ونه لعنت بایدنمود، چون نیچه دوستان وطرفداران غرض ورزی نیزداشت که طبق میل خود اورا گاهی : نژادپرست،فاشیست،ضددمکرات،ضدزن و غیره می نمودند. حتا امروزه نظرات جدید نیچه پیرامون مسائل گوناگون رامیتوان کشف کرد ،ازآنجمله : درباره تئوری حقیقت،فلسفه زبان، فوایدعلوم تجربی،محیط زیست،آشتی باطبیعت، اخلاق، زیبایی شناسی و غیره ، گرچه بخش سیاسی فلسفه اوپراز تضادوتناقض است، به این دلیل فاشیست ها ازاونیز سوء استفاده نمودند. و امروزه فراموش گردیده که نخستین بار آمریکایی ها بودند که با کمک متفکری بنام ” گ. هال” ازنظرات نیچه برای قتل عام سرخپوستان در سال ۱۹۰۴ سوء استفاده نمودند . نازیها خودرا گاهی بطورآشکار نیچه ای معرفی ننمودند، آنطور که مثلا روبسپیر خودرا روسویی، و استالین خودرا مارکسیست معرفی کرده بودند. بایداشاره نمود که فلسفه سیاسی نیچه واستراتژی ناسیونال سوسیالیسم نیزباهم سازش نداشتند چون نیچه قبلا مدتی هوادار حزب سوسیال-دمکرات آلمان بود. درغرب نویسندگان واندیشمندانی مانند: نااویل آمریکایی، برنارد شاو انگلیسی، کامو و ژید فرانسوی، یاسپرز و آدرنو آلمانی، تحت تعثیر نیچه بوده اند. آدرنو و هورکهایمر، نیچه را یک طبیب پیشگو و روشنگر میدانستند.
نیچه درسن ۳۴ سالگی بدلیل بیماری جسمی و روحی بارنشسته شدوازشغل استادی درکشور سوئیس کناررفت. وی سالها استاد تاریخ ادبیات یونان باستان و آموزگار دستورزبان لاتین بود. وی دردانشگاه،خود دررشته فیلولوگی یعنی تبار شناسی واژهها درس خوانده بود. وی میگفت که زبان، هنر است و نه وسیله ای برای علم وکشف حقیقت. اودررابطه باانتقاد اززبان مینویسد که کشف صوری حقیقت اهمیتی ندارد بلکه زیبایی شناسی درزبان مهم است، چون جهان ازطریق: زبان، گرامر و عقل، قابل شناخت نیست. اودرکتاب (سرچشمه زبان) مدعی شد که زبان محصول غریزه است،وغالب مونولوگهای خودراازطریق کتاب منتشر کرده است. نیچه علاقه خاصی به تبارشناسی لغات داشت و میگفت که تبارشناسی نباید فقط تاریخ مفاهیم باشد بلکه بایدنگاهی انتقادی نیزبه تاریخ مفاهیم بنماید. درنظر او ولی موسیقی قویترین رسانه بیان است. او زبان راهنری آپولویی و موسیقی راهنری دینوزیوسی میدانست. نیچه خودرا مخلوق خدای یونانی یعنی دینوزیوس بشمار می آورد. اوبه اسطوره نمودن موسیقی نیز پرداخت ،یعنی نوعی زبان نخستین،طبیعی و اصیل که حتا پیش ازشعروجودداشته است. غالب آثارنیچه بصورت سخنان برگزیده نوشته شده اند. اودرتقدیم کتاب (انسانی واقعا انسانی)خود به ولتیر، از “آزادی فکری” یادمیکند، منظوراو: آزادی ازسنت رمانتیک آلمانی، ایده آلیسم، واگنرگرایی، مسیحیت، متافیزیک و افلاتون گرایی، بود. اودررابطه زبان و عقل میگوید، چون ماهنوز به دستور زبان وگرامر وابسته ایم،ازبحث وجودخدا، آزادشدنی نیستیم.
گروهی ازمنتقدین ادبی مدعی هستند که نیچه یکی ازبزرگترین شاعران زبان آلمانی است. اورابعداز هاینه مهمترین خالق ومبتکر زبان آلمانی بحساب می آورند. نیچه خودرا یکی ازآوانگاردهای فرهنگی زمانش بحساب می آورد. او، فیلسوف مد روز زمان دولت پروس درقرن ۱۹ نیزبود. فلسفه اورا انتقادی فرهنگی-استتیک بشمار می آورند. فلسفه فرهنگ وهنر درآغاز فعالیتهای روشنگرانه نیچه،درمرکز نوشته های وی قرارداشت. هنر برای نیچه؛خلاف هگل، رسانه ای است که باکمک آن میتوان بااضداد زندگی نمود، بدون اینکه نیاز به آشتی آنان باشد. وی در کتاب (دانش فرهبخش) مینویسد که علم ادامه ترقی هنر بود و انسان علم گرا ادامه راه انسان هنردوست است. امروزه نویسندگانی مانند: توماس و هاینریش مان، برشت، دوبلین، اشتفات گئورگ، گاتفرید بن، و یوهان بشر را تحت تعثیر اومیدانند.
آوانگاردهای آغاز قرن بیست ازجمله تحسین کنندگان نیچه بودند. پست مدرنهایی مانند : لیوتار، دلوژ، دریدا، و فوکو نیزخودرا تحت تعثیر او دانسته اند. بلوخ، آدرنو، هابرماس، و بنیامین نیز اورا یکی از روشنگران مدرنیته معرفی نمودند، گرچه نیچه خود درباره روشنگری دولت پروس ازبالا، سکوت نموده است. سوء ظن نیچه به تمام سیستم گرایان تاریخ فلسفه ،رهنمودی موردپسند برای پسامدرنها گردید،چون فلسفه نیچه دارای یک سیستم بسته نبود. اگرهگل رافیلسوف دین بنامند،نیچه و فویرباخ راباید ازجمله فیلسوفان منتقد دین بشمارآورد.در آغازکارفکری نیچه،
فلسفه شوپنهاور، موسیقی واگنر، و رابطه دوستی خانم سالومه، تعثیر فوق العاده ای داشته اند. نیچه مینویسد که بعضی ها بعداز مرگ، متولد میگردند. فیلسوف مورد علاقه نیچه ولی هراکلیت بود. نیچه خواهان بازگشت به دوره آرکائیک ماقبل سقراطی است یعنی به دوره فلسفه دردوران تراژدی یونانی. اوبه نقل از هراکلیت مینویسد که جهان پروسه ای از زوال، زایش، مردن و شدن است. اوتمام تاریخ فلسفه بعداز هراکلیت راگمراهی نامید وفلسفه غرب از زمان افلاتون تاکنون را ،بحث های تجریدی بشمار آورد. فلسفه نیچه رابطه ای تنگاتنگ بازندگی اوداشت و بدون بیوگرافی نیچه، فهم فلسفه او غیرممکن است. هایدگر اورا نقطه اوج وپایان متافیزیک غرب دانست که نیاز به آغاز دیگری را مطرح نموده است. نیچه مینویسد که تمام کوششهای دینی وفلسفی که خواسته اند جهان ایده آلی بسازند،باشکست روبرو شده اند،چون تمام متافیزیکها خیالپردازی و جنون بوده اند. با اینوجود چپ های مارکسیست اورا فیلسوف سرمایه کلان در دروه پیش از اوج کاپیتالیسم نامیدند.
نیچه باقدری اغراق،خودرا رادیکال ترین متفکر ونقطه عطفی درسیراندیشه دانست. اودرجایی میگوید فیلسوفی است با دینامیت وپتک نابودی ارزشهای سنتی گذشته. درنظر او فیلسوف باید مانند قانونگذار باشد و راه را نشان دهد. اوپیرامون مفاهیم اخلاقی اشاره میکند که آنها ابدی نیستند و تارخی دارند. پیش بینی او که درآینده انسان فقط روی اساس فرضیه ها خواهد زیست، موجب استفاده عمل گرایی فلسفه زندگی ازطرف ویلیام جیمز گردید. وی مینویسد که انسان نه تنها موجودی شناخت گرا بلکه عملگرا نیزاست چون اوضاع جسمی وفکری او مستقیما به جهان وابسته اند، به این دلیل نیچه راگاهی یک رئالیست عملگرا دانسته اند. نیچه به کشف عرفان وعالم خلسه نزد: هنرمندان، فیلسوفان و روحانیون اشاره کرده وآنرا نشان سادیسم، خودآزاری و فشار آبزورد نامید. درنظر نیچه فشارزندگی آبزورد و عرفان، خاص انسانهایی است که اراده خود را نتوانسته اند عملی نمایند.
نیچه ازفلسفه تاریخ هگل که تاریخ جهان را دادگاه جهان نامید،فاصله گرفت و در کتاب (چنین گفت زردشت) مینویسد که زمان پادشاهان گذشته است و خلق نیازی به شاه حاکم ندارد. او به دفاع استتیک ازتاریخ میپردازد و میگوید باید بانظری زیباشناسانه و هنری به تاریخ نگریست. اگر تاریخ نتواند علم باشد، آن باید هنر شود. وی فراموشی را شرط یک زندگی سعادت آمیز میداند، گرچه انسان درنظر او متاسفانه نمی تواند حوادث تاریخ را فراموش نماید.او امیدوار است که بانگاهی هنری و زیباشناسانه به تاریخ،شاید بتوان با واقعیات خشن و حوادث ناگوار کنارآمد، گرچه نباید خیالپردازانه نمودن تاریخ اورا بعنوان فراراز واقعیات تاریخی بحساب آورد. وی در جای دیگری فرهنگ مدرن رابا اشاره به صنعتی شدن جامعه، بی خون و مرده نامیده بود.
وی بااشاره به ابدی نبودن مفاهیم اخلاقی مینویسد که ارزشهای اخلاقی درگذشته نیز دچار تحول و تغییر شده ودرآینده نیز ثابت نخواهندماند، چون مفاهیم اخلاقی کشف و تعریفهای انسانی هستند و نه پدیدههای طبیعی که منتظر کشف و یافتن انسانها باشند. اومیگوید که مفاهیم اخلاقی که انسان غربی از سنت مسیحی همراه خود آورده، ارزش خودرا بعداز چندقرن ازدست داده اند، چون خدا مرده و انسانها هنوز درغارها نمایشنامه سایه های اورا نشان میدهند. اومینویسد که درجهان مدرن که اسیر نیهلیسم شده است باید درتعریف ارزشهای اخلاقی تجدیدنظر گردد چون نیهلیسم مدرن، زندگی ستیز و دشمن آن است. آزمایش انسان فعلی درآنجاست که او یک زندگی و مرگ دائمی، بی هدف و بی معنی را باید بطور تکراری تحمل کند. چون تاریخ مدام تکرار میگردد و بهشتی وجودنخواهد داشت، این تکرار ابدی، نوع فوق العاده نیهلیسم نیز است . نیچه به انسان توصیه میکند که ازنظر فردی باید برخود، صفات و پرهیزکاری هایش مسلط شود چون بالاترین هدف درزندگی، دیداروملاقات باخود است. انسان آن چیزی خواهد شد که اکنون هست. به نقل از نیچه، نخستین کشف ابرمرد این بود که دیگر اعتقادی به خدا نداشت چون براثرمرگ خدا دیگر قدرت و تسلط برانسان وجود نداشت. باید هدف انسان تسلط بر این هستی و زندگی بدون هدف و معنی باشد، چون این تکرارمدام و اجتناب ناپذیر مرگ و زندگی موجب فرم افراطی نیهلیسم شده است. نیچه یک نیهلیسم اروپایی را پیش بینی نمود که درآن تمام ارزشهای قدیمی و قوانین زندگی گم شده خواهند بود. پیش بینی فرهنگ اروپایی دردوقرن آینده زمان نیچه بصورت نیهلیسم نیز موجب مرگ خدا شد؛ فرهنگ نیهلیستی که روی حوادث فاجعه آمیز بناشده بود.
دررابطه با رد نظرات راستگرایان، محققین فرانسوی طرفدارنیچه مینویسند که نیچه ناسیونالیسم رانشان دوران انسان گله ای میدانست و آنرا رد نمود. او آنزمان آلمانها رانیز عقب افتاده ترین خلق اروپا لقب داد، گرچه نیچه درآنجا خبراز آمدن طبقه جدید یعنی برگزیدگان میداد. او کلیسا و پیام مسیحیت رانیز ردنمود ولی خود عیسی مسیح را باشرف ترین انسان تاریخ نامید!.
۸٠۔ یادی از دو نویسنده سیاسی زمان فاشیسم .
آمریکا به سوسیالیست های ادبی اقامت نداد .
Feuchtwanger, Lion (1884 – ۱۹۵۸), Kisch, Erwin Egon (1885 – ۱۹۴۸)
لیون فویشتوانگر،نویسنده آلمانی یهودی تبار،منقد تئاتر،خالق رمانهای تاریخی وانتقادی،یکی از مهم ترین و معثرترین نویسندگان تبعید درزمان فاشیسم آلمان بود. اودرسال ۱۹۳۳ بابقدرت رسیدن نازیها کشورخودرا ترک نمود. حاکمیت فاشیسم باعث شد که فکروعمل وی سیاسی شوند. روزولت ازوی دعوت نمود تاازفرانسه به آمریکا برود و استالین بدلیل جانبداری اوازشوروی درحال جنگ بافاشیسم، با وی دیدار کرد، ولی با روی کارآمدن مک کارتی درآمریکا،اورا به جرم کمونیست بودن همچون برشت و چاپلین،درسال ۱۹۴۸ درآمریکا محاکمه نمودند.
فویشتوانگر یکی از مهمترین داستانسرایان نیمه اول قرن ۲۰ بود، اودرآغازخالق نمایشنامه های سوسیالیستی و پاسیفیستی بود. مشهوریت جهانی اوولی به سبب رمانهای هومانیستی وضدفلشیستی وی میباشند. اوباافکار واحساسات سوسیالیستی،لقب وقایع نگار هومانیستی بخودگرفت. وی درزمان تبعید ازاستتیک ادبی بسوی هنرمسئول واجتماعی تمایل یافت. اوتادم مرگ یکی از پرخواننده ترین رمان نویسان آلمان باتیراژ بالا بود که آثارش به ۲۰ زبان خارجی ترجمه شدند. وی چون درجوانی بدلیل یهودی بودن نتوانست استاد دانشگاه شود به نقد ادبی پیرامون تئاتر روی آورد. او یکی از نوگرایان رمان تاریخی ازموضعی روشنگرانه،هومانیستی و عقلگرایانه بود.آثارش غیراز روشنگری،سرگرم کننده نیز میباشند.
وی به تاریخ از دید ماتریالیستی می نگریست وسهمی برای تفسیر عقلگرایانه و گذشته انسانی داشت. پیرامون انساندوستی وبلندنظری، اوبه خوانندگان اخطارمیداد. درنظراوفاشیسم ترکیبی بودازسرمایه کلان،سیاست دیکتاتوری،قوای قضایی وابسته و اعمال لمپنی جنایتکاران. وی ازآغاز زمان تبعید درخارج، پیرامون نقش هنرمند درمبارزه اجتماعی می پرسید. آثاراو درزمان جنگ سرد غرب، بدلیل جانبداری وی ازسوسیالیسم، در بعضی ازکشورهای سرمایه داری منتشرنشدند.
اومدتی همکار برشت در تئاتر حماسی بود،وی همچون برشت،تاریخ را پروسه وجریانی آموزنده برای انسان میدید.اودرآغازتحت تعثیر اسکار وایلد آثاری درمکتب رمانتیک نو نوشته بود ولی درسالهای تبعید به نقش هنرمنددرمبارزه علیه دیکتاتوری اشاره نمود.درسبک داستانسرایی،اوزیرتعثیر توماس مان و دوبلین بود. وی درنمایشنامه های اجتماعی خود به سیاست استعماری غرب اشاره کرد. فویشتوانگر دردانشگاه دررشته های ادبیات،تاریخ و فلسفه درس خوانده بود. اودرزمان تبعید به نویسندگان نیازمند کمک مالی نمود.
او آواره گی، بی وطنی، و یهودی بودن خودرا نوعی جهانوطنی بحساب می آورد و میگفت که یهودیان نخستین قربانی بقدرت رسیدن فاشیسم بودند.اوکوشید تادربعضی ازآثارش،تعقیب یهودیان و تئوری نژادگرایانه فاشیسم راافشا نماید.
پدر لیون فویشتوانگریک کارخانه دار ثروتمند بود.وی درسالهای تبعید درآمریکا زندگی مرفه ای داشت . دوستی درباره اقامتگاه وی مینویسد : ” نویسنده باید مانند او زندگی کند؛ خانه ای مانند قصر،لب دریا ، روی تپه،با ۲۰ اطاق، ۱۱۰۰۰ کتاب،چندماشین،آشپز،راننده،باغبان،همسر،سگ،گربه،آهو،دریاچه ای پرازماهی،باغی پرازدرختهای نارنج و لیمو! ” .
لیون فویشتوانگر خالق:درام،داستان،رمان،مقاله، وشعر است. ازجمله آثار او: جزایر نفتی،کلکته،ماه مه ، شیطان درفرانسه،اسلحه برای آمریکا،گویا یاجهان فقیرشناخت،یهودی شیرین،خانم اشرافزاده زشت، سه جلد یوسفی،جنگی یهودی،پسران،روزی فراخواهدرسید،رویاهای روستایی،درسهای دیوانگان یا مرگ ژان ژاک روسو،خانم یهودی،سالن انتظار،موفقیت،خانواده آپرمن،تبعید،اسیران جنگ،بازرگان هلندی،زندگی ادوارد دوم،جنون شیطان بوستونی،موفقیت،سرودهای اسپانیایی، و غیره میباشند. او با ترجمه نمایشنامه “ایرانیان”،اثر آشیلوس،رفتارخشن با شکست خوردگان درجنگ را نشان داد. مجموعه آثار ۲۰ جلدی اودرسال ۱۹۵۹ منتشرشدند.
اروین کیش ، نویسنده و ژورنالیست یهودی تبار آلمانی زبان اهل چکسلواکی،خالق رپرتاژهای انتقادی باکیفیت ادبی،پایه گذار ژورنالیسم مدرن ویکی ازاستادان این ژانر بود. معروف ترین جمله او: ” چیزی عجیب تر از حقیقت ساده نیست ” میباشد. اوبدلیل عقاید مارکسیستی، زندگی عجیب وپرماجرایی داشت چون بارها دستگیر وبطورمکررازکشورهای مختلف اخراج شد.
اودرانقلاب نوامر ۱۹۱۸ شهر وین شرکت کرد ورهبرگاردهای سرخ درمونیخ گردید. وی درسال ۱۹۱۹ واردحزب کمونیست کشورخودگردید ودرجنگ داخلی اسپانیا درجبهه کمونیستها وجمهوریخواهان علیه راستگرایان به مبارزه پرداخت . وی درسال ۱۹۳۳ بابقدرت رسیدن فاشیسم، کشورخودرا ترک نمود.
اروین کیش،یکی از روزنامه نگاران اجتماعی،انتقادی و انقلابی زمان خودبود. کتاب ” گزارشگربرق آسای ” او ۱۵ بار تجدید چاپ شد و اثرمهمی روی رشته روزنامه نگاری قرن ۲۰ گذاشت. به سبب عینی گرایی،دقت و واقعگرایی آثارش، کتابهای اورابرای آموزش به روزنامه نگاران جوان سفارش میدهند. وی استاد رپرتاژنویسی بود وآنرا وسیله ای هنری برای مبارزه اجتماعی بحساب می آورد. رپرتاژ واقعگرایانه وتحلیلی او ژانر ادبی خاصی درتاریخ ادبیات غرب شده است . اودرباره فقر، جنگ ، استثمار، زندگی کارگران،جهان صنعت،محیط اجتماع و مسایل ادبی-تاریخی،رپرتاژهای ارزشمندی درمطبوعات آنزمان بچاپ رساند.
وی در دهه ۲۰ قرن گذشته به جانبداری ازانقلاب کارگری و انتقاد اجتماعی از کاپیتالیسم پرداخت. وی یکی از پایه گذاران شورای کارگران وسربازان انقلابی درشهر وین بود. اوباجانبداری ازفقرا وتحقیر شده گان، به مبارزه علیه شوینیسم،استثمار،و نظامی گری پرداخت. ازدیگر موضوعات آثاراو: زندگی غم انگیز سربازان درجنگ جهانی اول،زندگی اقشارپائین جامعه آمریکا،زندگی سخت انسانها درشوروی آنزمان،زندگی یهودیان در گتوها، و جنجالهای زندگی تبعیدیان درمکزیک بود. نازیها نه تنها آثارش را ممنوع نمودند بلکه درمراسم کتاب سوزی،آثاراورا طعمه آتش نمودند. اوچون درآمریکا دید که سرمایه داری باانسانها چگونه رفتار میکند،تاپایان عمر یک سوسیالیست وفادار ماند.
پدر وی تاجرصنایع نساجی بود. او درشب آتش سوزی مجلس نازیها درآلمان دستگیر و اخراج شد، چون یکی از متنفرترین روشنفکران یهودی درنظر فاشیسم بحساب می آمد.
ازجمله آثار وی : گزارشگر برق آسا،تزارها-آخوندها-بلشویکها، بهشت آمریکا، تغییر آسیا، بازار جنجال فروشان، کارل مارکس در فلان جا، چین مخفی، داستانهایی از ۷ گتو، کشفیاتی درمکزیک، کوچه ها و شبهای پراگ ، سربازی در شهر پراگ ، و مکاتبه ای خیالی با هیتلر، هستند.
۸۱۔ شعر خوانی اخلاقی با گیتار ادبی .
ادبیات- میان مزاحمت قانون حاکمان ، و علاقمندان به کتاب .
دراین نوشته کوتاه هدف آنست که اشاره ای به اوضاع ادبیات درشوروی سابق درزمان خروشچف و برژنف بین سالهای ۱۹۵۴تا۱۹۸۵ بشود.
طبق آماری،درمراسم خاکسپاری استالین درسال ۱۹۵۳ حدود ۵۰۰ نفرزیز دست و پای شرکت همگانی! له شده وازپای درآمدند . و خروشچف بعدازبقدرت رسیدن نه تنها وزیراطلاعات وامنیت استالین رااعدام نمود بلکه حدود ۱۰ سال به افشا وجنایات استالین زدایی سیستم شوروی پزداخت . ولی با بقدرت رسیدن برژنف که خود یک نئواستالینیست بود،از ادامه دیکتاتور زدایی وتعقیب جنایت کاران استالینیستی جلوگیری شد. لئونی برژنف با نوشتن کتاب سه جلدی خاطراتش با کمک چند ژورنالیست!، نه تنها جایزه ادبی لنین درسال ۱۹۷۹ رااز آن خودنمود بلکه کوشید تا عضو انجن نویسندگان اتحادشوروی شود. بقول منتقدی او تنها کسی است که نه تنها کتابهایش را خودننوشت بلکه آنان را نیزهیچگاه نخواند ! باید اشاره کرد که کنگره نویسندگان بعداز ۲۰ سال ممنوعیت درزمان استالین ، درزمان خروشچف دوباره تشکیل جلسه داد. درزمان برژنف موج سومی از اهل قلم به خارج فرار نمودند: گروه اول دردوره بعدازانقلاب ، و گروه دوم بعدازپایان جنگ جهانی ، و گروه سوم در دهه ۷۰ به مهاجرت پرداختند.
درسال ۱۹۶۰ دربعضی ازجلسات شعرخوانی حدود ۳۰۰۰۰ شنونده شرکت میکردند چون چاپ کتاب شعر بطور رسمی بامحدودیت قانونی روبرو شده بود . و بعضی ازنمایشنامه ها تا حدود ۹۰۰۰ بار به معرض اجرا درآمدند . آنا آخماتوا، شاعره معترض، اینگونه آثار را ” ماقبل گوتنبرگی “نامید چون آنان غالبا مخفیانه دستنویس و پخش میشدند. درکنگره نویسندگان درسال ۱۹۵۴ دررابطه با انتقادازفضای ادبی شوروی ، نویسنده ای گفته بود که :” اجازه بدهید بیشتر بنویسیم تا بیشتر جلسه برقرار کنیم ” . و خانم آخماتوا درباره بازگشتگان از اردوهای کاراجباری نوشت که : “اکنون دو گروه درچشمان همدیگر می نگرند ، گروه تعقیب شده وگروه تعقیب کننده “. و دیگری گفت که قهرمان امروزی ما ، نوسندگانی هستند که بدلیل پایداری به اصول اخلاق ، دست از نویسندگی برداشته باشند. توضیح اینکه نخستیین بار نویسنده ای بنام انبورگ درسال ۱۹۵۴ با نوشتن رمانی با عنوان ” ذوب یخ ها و هوای آفتابی ” ، دوره آزادی نسبی ادبی بعداز استالین؛ درزمان خروشچف را این چنین نامید. نویسنده دیگری بنام دودنیسف دررابطه باادبیات شکایتی علیه نمایندگان رسمی جامعه شوروی گفته بود که انسانها تنها از طریق نان زندگی نمی کنند. شکوفایی مجدد شعر،داستان کوتاه و نوول، خصوصیت خاص ادبیات پسااستالنیستی بود چون اوبا حمایت از رمانهای تبلیغی آبروی این ژانر را برده بود. ادعا میشود که در زمان استالین میان خواننده و نویسنده سه نوع سانسور حاکم بود : سانسور ناشر ، سانسور اداره مدیریت و نظارت بر ادبیات ، و خودسانسوری نویسنده . ادبیات جنگی ولی تنها ژانری بود که سالها رونق داشت . بعداز پایان جنگ حدود ۲۰۰۰۰ رمان پیرامون جنگ منتشر شد یعنی هرسال ۵۰۰ عنوان و هرهفته ۱۰ عنوان رمان وارد بازار کتاب میشد .
بعدازمرگ استالین اختلاف میان طرفداران ادبیات لیبرال و طرفداران مکتب رئالیسم سوسیالیستی موجب اختلاف وجدایی دونسل یعنی ” پدران و پسران ” شد. دررابطه باهنر سوررئالیستی ،گروهی به تولید آثاری در زمینه رئالیسم تجاری ! و سودجویانه پرداختند . در فضای غیر دمکراتیک فرهنگی،ادیبان غالبا تبدیل به کارمندان و بوروکراتهای اداری شده بودند و در مقابل تمایلات غلط فرمالیستی، عده ای به دفاع از رئالیسم و خلقی بودن ادبیات پرداختند. حتا تاسال ۱۹۸۹ یعنی بعداز روی کارآمدن گورباچف، بطرق گوناگون کوشش میشد تااز مکتب رئالیسم سوسیالیستی در ادبیات دفاع شود وآثاری پیرامون ” صداقت در ادبیات ” منتشر گردید. در دوره گورباچف بعضی، آثار خودرا که پیش ازجنگ یا دردهه ۶۰ نوشته بودند توانستند بچاپ برسانند. غیراز آبزورد گرایان، دیگران نیز نه تنها از نظر فرم بلکه از نظر محتوا با نرم های ادبیات شوروی قطع رابطه نمودند.. درمجلات ادبی اغلب آرزوی نقدی میشد که به اصطلاح ، قادر به سلاخی گاو مقدس ادبی دولتی باشد. درادبیات مخالفین، در دهه ۸۰ شهامت برای خلق ژانرهای جدید مانند : رمان پلیسی و رمان اروتیک نیز افزایش یافت. بعداز بیست سال ممنوعیت ، احساسات شخصی مانند : طلاق ، عشق، الکلی شدن،احساس شنگولی، و “حرامزاده گی ” ،اجازه نشر درادبیات یافتند. بجای نویسندگان چپ و راست پیشین ، دراواخر ، نویسندگان بدو دسته لیبرال و سنت گرا تقسیم شدند . ازجمله نویسندگان سنت گرا ، سولژینینسین بود که متهم به : ضد کمونیست بودن ،سلطنت طلب بودن ، مخالف پلورالیسم ، و مبلغ اخلاق سنتی، شده بود. درسال ۱۹۸۵ کتابی باعنوان ( شوروی ضد شورایی ) منتشر شد که درآن اشاره به سه نوع آگاهی انسان در شرایط فضای بسته اجتماعی گردید، یعنی : یک جور فکر کردن ، جوردیگری حرف زدن ، و نوع دیگری عمل کردن !.
تا دهه ۷۰ قرن گذشته بحث و پرسش می شد که آیاادبیات توانایی آنرا دارد که درمقابل انقلاب علمی-صنعتی عکس العملی نشان دهد چون سالها درزمان شوروی نه احساسات انسانی بلکه ماشین و پروسه تولید، درادبیات مطرح میشدند و خوانندگان ازنویسندگان تقاضای بازگشت به توصیف انسان در رئالیسم روس مانند زمان : تولستوی، چخوف، تورگنیف ، و گورکی نمودند . نویسنده ای بنام روزف ، استالین و مقامات حزبی را متهم نمود که موجب سقوط اخلاق اجتماعی شده اند. گروه دیگری با اشاره به آثار : تورگنیف ، بولگانف ،داستایوسکی، و لرمانتف، خواهان طرح اصول اخلاقی درادبیات شدند،آنان غیراز موضوع بازگشت اسیران از اردوگاههای کار به وطن، انتقاد به بوروکراتیسم سیستم شوروی و وجود و رشد یک اریستوکراتی حزبی درادبیات شدند. گروهی از مهاجران در خارج به مسیحیت گرویدند و همچون گوگول طنز را مخالف عقاید و اخلاق مسیحی دانستند. درزمان حاکمیت استالین اداره سانسور کتابی منتشر کرده بود که درآن از موضوعات ممنوعه در رسانه ها و ادبیات نام برده شده بود .روشنفکران به این کتاب ” تلموذ ” اداره سانسور میگفتند .
در شوروی استالنیستی،ادبیات روستای دردهه ۷۰ قرن گذشته شکوفایی خاصی یافت. ازجمله معروف ترین نمایندگان آن،نویسندگانی مانند : راسپوتین، آستانف، و بلوف بودند. تاکید روی نیروهای اخلاقی روستایی درمقابل شهر، و شکاکی به عواقب پیشرفت صنعتی،باعث تفکر پیرامون حفظ محیط زیست شد. گرچه قبلا نویسندگانی مانند : لئولف، پلاتونف، تواردوفسکی، و شلوخف، آثاری دراین زمینه خلق نموده بودند، بعدازمرگ استالین ولی اهمیت بیستری به آن داده شد و آن یک ژانر مستقل درادبیات شد. منقدی پیرامون ضرورت احترام به فرهنگ فولکلوریک مردمی نوشته بود که اگر با تفنگ به گذشته شلیک کنید، آینده با توپ به شما جواب خواهد داد. درادبیات روستایی ، نویسندگان مقیم سیبریه نقش مهی داشتند. مبارزه باطبیعت و سرما در این ژانر جای خاصی داشت. از جمله دیگر خصوصیات این گونه ادبیات، مخالفت آن با برابری حقوق زنان بود چون در نظر آنان، از این طریق پیوندهای خانواده گی گسسته میشوند. اعتراض دیگر ادبیات روستایی، مخالفت با دخالت سیاست بلشویکی در زندگی خصوصی روستاها بود. نثر روستایی همچون نثر تاریخی از جمله نثرهای جدیدی بودند که تازه شکوفا شده بود. علاقه به موضوعات تاریخی ازسال ۱۹۷۰ آغازگردیده بود. همزمان درمیان حاکمان مبارزه علیه مدرنیسم درادبیات و هنر آشکارگردید. درجواب پرسش : جدیدترین موج ادبی چه نام دارد ؟ ، اهل ذوقی به طنز گفته بود : فشار جدید !
در بین سالهای ۱۹۵۴-۱۹۸۵ یعنی درزمان حاکمیت خروشچف و برژنف ، گروهی ازشاعران هنوز تحت تعثیر نظرات سیاسی و شاعرانه مایاکوفسکی بودند . و گروهی وظیفه شاعر را آموزش خواننده میدانستند. آرسنی تراکوفسکی میگفت که نقش شاعر،برقراری پلی میان گذشته و آینده است. مرحله شعر غیرسیاسی باآثار خانم بلا آخمادولینا شروع شد که وظیفه شعر را شادنمودن خواننده نمبدانست بلکه یادآوری درد و رنج شخصی برای خواننده . ودررابطه با شعر دههای ۶۰ و ۷۰ بوریس اسلوسکی نوشت که : شاعر تلفن نیست بلکه کابل تلگراف است . مقاله مشهور ارنبورگ پیرامون بحث میان یک زن شاعر و شوهر فیزیکدان اش که مخالف شعر، و جانبدار علم بود، باعث موج ” شاعران و فیزیک دانان ” گردید. دراین سالها هنوز کسانی که به سبک ساموئل بکت و اوژن یونسکو نمایشنامه آبزورد می نوشتند، تحت پیگرد قانونی قرار میگرفتند .
باتکیه برآثار چخوف و ادبیات دهه ۲۰ قرن گذشته ، داستان،و داستان کوتاه، رنسانسی تازه یافت. نویسندگان غربی مانند : همینگوی، اشتاین بک ، برنارد شاو، اشتفان تسوایگ، توماس مان ، هاینریش مان ، کافکا، کامو، برشت، پیراندلو، سارتر،آگا کریستی، موراویا، و ماوریاک ، در سالهای آخر حاکمیت شوروی اجازه نشر یافتند. از جمله آموزگاران داستان کوتاه در این دوره : چخوف ، همینگوی، دسپاسوس، و هاینریش بول بودند. نثر نو رابطه خودبا ادبیات اروپایی و آمریکایی را بطور آشکار اعلان نمود . داستایوسکی دیگر دیوی ارتجاعی بحساب نمی آمد، وهمینگوی و پیکاسو دیگر درادبیات و هنر، تحقیرانه “سبک گرا ” نامیده نمی شدند.
۸۲۔ ادبیات میان آرمانخواهی و حزب گرایی .
نویسنده میان آرزو و تحزب !
گرچه مکتب رئالیسم سوسیالیستی (واقعگرایی اجتماعی) فقط میان سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۳ سیاست ادبی حزب کمونیست شوروی را تعیین میکرد،استالین ولی به تنهایی تاریخ،سیاست و فرهنگ شوروی بین سالهای ۱۹۲۸تا ۱۹۵۳ رازیرنفوذ خودداشت . از ۲۰۰۰ نویسنده ای که درزمان اودستگیرشده بودند،حدود ۱۵۰۰ نفرازآنان اعدام شدند. خودکشی های بیشماری میان شاعران دردهه بیست قرن گذشته نیزموجب تعجب انظارعمومی شده بود. ,ودرپایان بعدازمرگ استالین از ۶۰۰ نویسنده که بدون دلیل مورد ظلم واقع شده بودند اعاده حیثیت گردید. استالین خود میگفت که ادبیات باید ازحزب برای مبارزه و پیروزی کمونیسم درجامعه حمایت نماید. دردهه ۳۰ قرن گذشته به ادبیات یک مسئولیت عظیم اجتماعی داده شده بود. تزهای طرح سوسیالیسم رئالیستی غالبا متکی به نظرات استالین بودند که میگفت نویسندگان ،مهندسان روح و روان انسانها هستند،یعنی حتا خلاقیت ادبی دچار بوروکراتیسم دولتی شده بود ؛ به این دلیل گروهی ازاهل قلم به مهاجرت درونی پناه بردند. نویسنده ای دراین رابطه نوشت که :” آزادی درآینده قراردارد ؛ پشت کوههای کار،ماورای آرامگاه کشته شده گان” . لوناچارسکی ؛ یکی دیگر از نظریه پردازان ادبی نوشت که هنر، جانبدار و طبقاتی است . و گورکی بعدازبازگشت ازمهاجرت دوم خود به وطن، هومانیسم خودرا بطور کامل درخدمت سیاست فرهنگی استالین قرارداد. سیاست ادبی که استالین،گورکی،گروتسکی و فادوف پیشنهاد میکردند،میبایست جانبدارانه،حزبی، مردمی و ساده می بود.
آنزمان سیاست تعقیب وسرکوب دولتی دائم : ادیبان،هنرمندان و دانشمندان رادریک وضعیت ترس وناامنی قرارداده بود. و به آزادی نسبی گروههای آوانگارد ادبی بعدازانقلاب،درسال ۱۹۳۲ بطورکامل پایان داده شد.. پاره ای ازآثارادبی آنزمان نشان میدهند که فراز و فرود قهرمان ادبی دروضعیت دیکتاتوری وبوروکراتیسم، درتنگاتنگی خاصی قرارداشت.ادبیات مهاجربین سالهای ۱۹۱۷-۱۹۵۶ ، بخشی ازادبیات فراریان شوروی بحساب می آید،گرچه تاسال ۱۹۲۴ اختلاف واقعی میان ادبیات درون و برون مرز شوروی وجودنداشت. باآغازجنگ جهانی دوم،ادبیات جنگ نیز بخش مهمی ازادبیات زمان استالین شد. ادبیات دفاعی درآن سالها را میتوان بخشی ازادبیات جنگ بحساب آورد. نویسنده دیگرفقط نویسنده نبودند بلکه مبارزی در جبهه ادبی،و نظامی شدن زبان دراین دوره غیرقابل اجتناب بود. فراریان ادبی مدعی بودند که درتاریخ ادبیات جهان، شاهکارهای جاودانی ازطرف نویسندگانی مانند : ولتر،هاینه،ویکتورهوگو، و میکیویچ ،درخارج ازکشور زبان مادری نوشته شده اند. گورکی ؛ پدر ادبیات شوروی،رمان مادر،شاهکارادبیات تبلیغی سوسیالیستی رادرزمان تزاردرخارج ازروسیه نوشت. درسال ۱۹۳۳ جایزه گورکی برای اهل قلم تعیین شد و دردانشکده نویسندگی که به نام گورکی افتتاح شده بود،تاسال ۱۹۸۲ حدود ۲۹۲۱ نفر فارغ تحصیل شدند. بعدها ثابت شد که گورکی درزمان استالین به نویسندگان بیشماری که تحت خطردستگیری قرارگرفته بودند،کمک نموده است،گرچه اوظاهرا یکی از مجریان سیاست فرهنگی زمان استالین بود. درنخستین کنگره نویسندگان که شامل ۲۵۰۰ عضو بود،از ۵۹۱ نفردعوت شدند . ازآن تعداد فقط ۲۱ نفر یعنی حدود ۳درصد زن بودند ، در حالیکه ۲۵ نفرازاوکرائین،۲۸نفراهل گروزنی، ۱۱۳ نفر نویسنده یهودی تبار،و ۲۰۰ نفر نماینده ادبیات روس بودند. بامرگ استالین درسال ۱۹۵۳ مرحله جدیددیگری درادبیات شوروی آغاز گردید. دردهه ۳۰ قرن گذشته،غیرازتئوریهای رمان لوکاچ،به دکترین ادبی انگلس درکتاب “پیروزی رئالیسم” نیزاهمیت خاصی داده میشد. امروزه ثابت شده است که نظریه های ادبی لوکاچ دررمان،متکی برفلسفه تاریخ و استتیک هگلی بوده اند. یعنی نویسنده باید باکمک تفسیرهای هگل ازتاریخ،به نمایش ساختار دورهها می پرداخت. درطول حاکمیت استالین غالب نویسندگان متوجه شدند که کنترل آثارنویسندگان،منتهی به ادبیات سفارشی برای دولت شده است .
سیاست ادبی حزب بلشویک به بعضی از کلاسیکهای ادبیات روس مانند : پوشکین، گوگول،لرمانتف،بلینسکی، و چرنیشفسکی، اهمیت خاصی میداد وآنان را بعنوان آموزگاران ادبی توصیه می نمود. دراین رابطه اغلب سالروز تولد ویا سالگرد مرگ گروهی از نویسندگان پیش از انقلاب جشن گرفته میشد؛مثلا : درسال ۱۹۳۷ برای صدمین سالروز مرگ پوشکین – درسال ۱۹۳۸،نودمین سالروزمرگ بلینسکی- درسال ۱۹۳۹ پنجاهمین سالروز مرگ سالتیکف شچدرین؛نویسنده موردعلاقه استاین – ودرسال ۱۹۳۹ پانزدهمین سالروز مرگ برییوسف – و ۱۵۲مین سالروز تولد لرمانتف،مراسمی برقرارگردید. درمکتب “واقعگرایی اجتماعی” به ۵نکته اشاره میشد: نخست اینکه نویسنده بایدزندگی انسانها را بشناسد و طبق حقیقت وروح سوسیالیسم آنرابه نمایش بگذارد. دوم اینکه هنرباید خط دار و جانبدار باشد. سوم اینکه بجای رمانتیک پیشین می بایست به رمانتیک انقلابی اهمیت داده شود. چهارم اینکه بایدازهنرمند درجامعه انتقاد گردد. پنجم اینکه نویسنده بایدبرای فرهنگ زبان کوشش نماید.
یکی ازنخستین خواسته های مهم مکتب رئالیسم سوسیالیستی ، امید و خوشبینی درادبیات بود. دوم اینکه ادبیات می بایست برای تغییر جهان و زندگی به انسانها کمک نماید. ازجمله ژانرهایی که ازطرف کنگره نویسندگان درمکتب رئالیسم سوسیالیستی پیشنهادشد : رئالیسم کارگری، رئالیسم انقلابی،رئالیسم قهرمانی، و رئالیسم رمانتیک بود . درادبیات آندوره به نقش تربیتی و اجتماعی علیه دین و جهانبینی های ارتجاعی نیز اهمیت داده میشد. درتاریخ ادبیات همیشه موضوع کار و سازماندهی فرهنگ، نقش مهمی داشته اند. خواسته دیگر حزب این بود که در دوره بازسازی اقتصادی ، صنعتی شدن و کلکتیونمودن شاخه های تولیدی،بایدازادبیات اشتفاده شود. رمان صنعتی و کلخوزی مانند کتاب “سرزمین زیرشخم” شولوخف،یک ژانر مستقل گردید. سه ژانر مهم رئالیسم سوسیالیستی: رمان تولیدی اقتصادی، رمان تربیتی، و رمان تاریخی، بودند؛ مثلا شولوخف در کلکتیونمودن تولید،ازتبلیغ های سوسیالیستی خودداری ننمود. رمان ” رود ولگا به دریاچه خزر میریزد “نوشته بوریس بیلناک از جمله رمانهای بازسازی دهه ۳۰ قرن گذشته بحساب می آیند. دررمان تربیتی، تربیت انسان نوین،هدف اجتماعی و سیاسی دولت بود. رمان ” پطر اول ” نوشته آلکسی تولستوی، ازجمله رمانهای مشهورتاریخی آندوره بشمارمی آید. رمان حماسی-روایتی را میتوان سنتزی از رمان حماسی تاریخی و رمان بورژوایی بحساب آورد. آلکسی تولستوی، شولوخف و کتاب “دکتر ژِیواگو ” پاسترناک ، ازمهمترین آثار رمان تاریخی بودند.
باوجود همه این ضعف ها ، ادبیات شوروی بعدازانقلاب اکتبر،آنزمان :جوانترین،پویاترین، و مترقی ترین ادبیات خلقها و کشورها بود. چون آن تنها ادبیاتی بود که کوشید تا کارگران و کشاورزان را علیه استثمار و برده گی مزد،سازماندهی نماید.زندگی کارگران و دهقانان ازجمله موضوعات ادبی برای مبارزه در راه سوسیالیسم بودن،شد . گرچه درسال ۱۹۳۶ درادبیات مبارزه ای برای افشای فرمالیسم شروع شد، ازآنزمان ادبیات آوانگارد و ادبیات ناتورالیستی را دوبخش چپ و راست ادبیات رئالیسم سوسیالیستی می نامند. و طبق ادبیات سفارشی،نویسندگان می بایست اثاری پیرامون زندگی راحت زحمتکشان درکلخوزها منتشر می نمودند.
درمکتب رئالیسم سوسیالیستی (واقعگرایی اجتماعی)، هستی، عمل و فعالیتی خلاقانه است که هدفش کمک به توانایی های فردی ارزشمند انسان برای پیروزی برنیروهای طبیعی بود. نویسندگان این مکتب می بایست علیه ارتجاع ضدروشنگری، عرفان، آخوندبازی، و شیطان پرستی، مبارزه میکردند. گورکی ازیک رمانتیک انقلابی میگفت که کار درآن باید موضوع ادبیات برای اتوپی و خوشبینی دررئالیسم سوسیالیستی باشد. جهانبینی خوشبینانه گورکی ازانسانهای زیبا و تراژدیک را متکی برکتاب ” چنین گفت زردشت ” نیچه میدانند. ازجمله موضوعات ممنوعه درمکتب رئالیسم سوسیالیستی آنزمان: طرح اختلافات ملی ومذهبی ، عرفان، طرح موضوعات جنسی و جسمی، و افشای زندگی خصوصی اعضای حزب،ارتش،نیروهای امنیتی و نیروهای ضدانقلاب و بایکوت شده، بود. نویسندگان غربی مانند آندره مالرو و کلاوس مان، که از شوروی دیدار نمودند، دعوت به همکاری و حمایت از سوسیالیسم شدند. رادک دررابطه باادبیات فاشیستی و اخطار به غرب گرایان،با معرفی نویسندگانی مانند : جویس، پروست، و دسپاسوس، مخالفت نمود. و رمان رولان درمخالفت با مهاجران ادبی شوروی،به حمایت ازمواضع گورکی و آلکسی تولستوی پرداخت. او ادبیات جهان سرمایه داری را خودسرانه، بدو دسته: فاشیستی و بورژوا دمکراتیک تقسیم کرد و گرچه گروه دوم را فاشیستی میدانست، ولی از بخشهایی ازآن دعوت میکرد که به جبهه ادبیات شوروی بپردازند و میگفت که نویسندگان غربی مانند: جویس، پروست و دوسپاسوس ، نباید آموزگارنویسندگان جوان شوروی شوند. پلخانف باطرح تئوری احساسات استتیک درادبیات،به مخالفت بانظریه انعکاس واقعیات درادبیات،لنین پرداخت. زمانیکه استالین، مایاکوفسکی؛بدون وابستگی به مکتب فوتوریسم، را ازجمله شاعران کلاسیک و بااستعداد شوروی دانست، سخن از تنها بازگشت یک شاعر اوانگارد بدرون مکتب رئالیسم سوسیالیستی، رفت .
مقامات شوروی ادبیات یورژوایی غرب را سنبل بحران اقتصادی اجتماعی ، زوال و گندیدگی سرمایه داری دانستند که انگل صفتی،خود داری از کار، دزدی ،حیله گری، و بیگانگی انسان را تبلیغ میکند. گورکی عقب افتادگی خرده بورژوایی و بیماریهای جامعه سرمایه داری را درمقابل ” هومانیسم کارگری ” رئالیسم سوسیالیستی قرار میداد. او از سودجویی ادبیات درکشورهای سرمایه داری نیزشکایت نمود. امروزه مخالفت نویسندگان شوروی باادبیات خارجی را بدلیل برداشت غلط ، ساده گرایانه، محلی بودن ، و پوپولیسم رمانتیک آنان میدانند.
ادبیات کودکان ازسال ۱۹۲۲ نیزطبق نظرات خانم کلارا زاتکین و خانم نژدا کرپسکایا ؛ همسر لنین، می بایست درمخالفت با استثمار،خرافات، نادانی و ناتوانی باشد. گورکی از وظیفه انترناسیونالیست بودن ادبیات میگفت. در دهه بیست قرن گذشته، تربیت کارگران برای مبارزات طبقاتی و انترناسیونالیستی از طرف چپ های تربیتی تبلیغ میشد. یکب دیگر از شاخه های فرهنگ زمان استالین، ادبیات سایه ای بود که خلاف سیاست حاکم سعی می نمود تا مسایل خصوصی، غم زده گی و شک گرایی روشنفکران را مطرح نماید. ازجمله خصوصیات اینگونه ادبیات، شک به اوتوپی و طرح ناامیدی و موضوعات آبزورد در جامعه بودند.
ادبیات و انقلابی سکولار، همکاری ، انتقاد ، سرکشی .
………
اکنون بعداز انحلال شوروی سابق ،گروهی از محققین غرب ادعا مبکنند که پاره ای ازجریانات ادبی ،آنزمان با چپ روی های کارگری خود ، دولت ، حزب ، و بلشویکهای پیروزدرانقلاب اکتبر را به زحمت انداخته بودند ، چون تعداد اعضای سازمان ادبیات کارگزی در حد تعداد اعضای حزب کمونیست شده بود. آنان با تاکبد روی فرهنگ کارگری، قصد حذف ادبیات دهقانی و بورژوایی پیش ازانقلاب را نمودند. لنین ، تروتسکی و گورکی میبایست درمقابل نظرات لوناچارسکی و بوخارین اشاره به ضرورت یک فرهنگ وادبیات سراسری سوسیالیستی میکردند که روی فرهنگ پیشین ، دهقانی و بورژوایی بناشده باشد و جنبه های مثبت آنان رادرخود حفظ نماید ، گرچه گورکی خود درآغاز از خشونت بلشویکها به تعجب افتاده بود . و تروتسکی باوجود نوشتن کتاب مهم ( ادبیات و انقلاب ) درسال ۱۹۲۴ ، بعدها مجبوربه سکوت و فرار شد . سرانجام صدها تن از اعضای این گروههای ادبی تا دهه ۳۰ قرن گذشته ، اعدام ، تبعید ، وادار به سکوت ، و یا مجبور به همکاری شده یا در خط مکتب رئالیسم سوسیالیستی قلم زدند.
درحالیکه واسیلی روزانف ،فیلسوف پیش ازانقلاب روس ، ادبیات رامقصر اصلی انقلاب اکتبر میدانست ، تروتسکی میگفت که فرهنگ پیشین و روشنفکرانش باید از طرف جاروب آهنین تاریخ پاک گردند. و زمانیکه زامیاتین نوشت که ترس وی ازآنست که تنها آینده ادبیات روس ، افتخارات گذشته اش باشند، گروههای ادبی جدید چپ اورا یک تروتسکیت ادبی نام نهادند . گورکی بااشاره به خشونتهای بلشویکها درآغاز انقلاب نوشت که این اتفاقهایی که بنام پرولتاریا و انقلاب اجتماعی روی میدهد ، نشانه صفات آسیایی در روشنفکران مارانشان میدهند ؛ آنطور که لنین و تروتسکی نیزاززهر قدرت ، گندیده وفاسد شده اند. بعدها ادعا شد که درتاریخ سیاسی بشر، هیچ حکومتی مانند بلشویکها نکوشید تا ادبیات و فرهنگ رابطور ایدئولوژیک هدایت و دستکاری نموده و سیاست ادبی رااز بالا تعیین نماید. بایداشاره کرد که شعروشاعری کارگری از سال۱۸۷۰ درروسیه آغازشده بود و پیرامون تئوری ادبیات ، لنین درسال ۱۹۰۵ نوشته بود که پرولتاریا باید حزبی بودن ادبیات را درصدر خواسته های خودقرار دهد و ادبیات غیرحزبی باید نابود شود و انقلاب میبایست به زبان و ادبیات برده گی ، مالک الرعیتی ایدئولوژیک و به آن عصرو دوره لغنتی خاتمه دهد .
تاریخ ادبیات شوروی میان سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۴ تحت تعثیر مبارزه برای رهبری میان گروههای ادبی بود . درمسکو، فوتوریست ها و تصویر گرایان ادبی برای رهبری در کافه های ادبی با هم مبارزه میکردند چون بدلیل مشکلات نشر و کمبود کاغذ وجوهر،ادبیات غالبا بصورت جلسات شعر و داستان خوانی در کافه ها انجام میگرفت . رابطه تماس میان ادبیات مهاجر و نویسندگان شوروی سرانجام درسال ۱۹۲۴ بطور نهائی قطع گردید و جبهه ادبی گروههای آوانگارد و چپ گرا درسال ۱۹۳۰ منحل شد. درمیان تئوریسین های ادبی ، آناتول لوناچارسکی خلاف تروتسکی ، لنین و گورکی خواهان یک فرهنگ و ادبیات کارگری بود. لنین میگفت که سوسیالیسم و فرهنگ اش باید روی پایه های ارثی فرهنگ سرمایه داری ساخته شوند . و در یک جامعه دهقانی باید ابتدا یک فرهنگ بورژوایی و سپس کارگری بوجود آید تاجامعه راازعقب افتادگی آسیایی، بیسوادی و خرافاتی بودنش نجات دهد. ولی گروههای ادبی کارگری میخواستند بموازات انقلاب سیاسی یک انقلاب هنری و ادبی را عملی نیز نمایند.
در جبهه چپ هنرها، فوتوریستها انتظار داشتند آنطور که انقلاب ، روابط سیاسی و اجتماعی را تغییر داد ، هنر و ادبیات را نیز تغییر دهد ، گرچه درمیان رهبران شوروی غیراز بوخارین و لوناچارسکی ، تفاهمی برای هنروادبیات آوانگارد وجودنداشت . سرانجام درسال ۱۹۳۲ با تشکیل اتحادیه نویسندگان شوروی ، به تنوع دینامیک گروههای ادبی چپ و آوانگارد پایان داده شد . رهبران دوراندیش تر شوروی ازجمله مسئولان دولتی میگفتند که ادبیات باید مبارزه طبقاتی کارگری را پشت سر بگذارد و راههای صلح آمیز میان خلق را انتخاب کند تا دهقانان و خرده بورژازی رنجیده نشوند . بامطرح شدن دکترین رئالیسم سوسیالیستی ، یک دوره ادبی درشوروی آغازگردید که تامرگ استالین ادامه داشت و اصول آن نه تنها برای سایرخلق های شوروی بلکه ازسال ۱۹۴۵ برای سایر کشورهای بلوک شرق نیز اهمیت یافت گرچه حتا بین سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۵ یعنی تازمان گورباچف یک نظریه رئالیسم سوسیالیستی غیررسمی برادبیات حاکم بود .
درکنار روسها که همیشه اهمیت خاصی به رئالیسم کلاسیک قرن ۱۹ خود میدادند . آلمانیها علاقه خاصی به کلاسیسم ، و ایتالیایی ها تمایلی شدید به فوتوریسم ادبی داشتند . بعدها ادبیات شوروی سنتزی شد از دو مکتب بزرگ هنری قرن ۱۹ یعنی رئالیسم و رمانتیسم، گرچه متد هنری آنان ریشه در رئالیسم انتقادی داشت .
فرهنگ کارگری شوروی درآغاز تحت تعثیر نظرات آلکساندر بوگادف (۱۸۷۳ – ۱۹۲۶) ، یک تئوریسین مارکسیست وخالق رمانهای اوتوپیستی بود. فعالین جبهه چپ هنر یعنی جنبش انسان نوین ، جوانان فعالی بودند که درانقلاب ودرجنگ داخلی شرکت کرده وآنزمان خواستار “آتش جهانی” برای را انداختن انقلاب جهانی بودند. آنها بدلیل اهمیت به نقش کارگران می گفتند که شهر، عنصرآزادی درمقابل روستاهای عقب افتاده هستند. اشعار کارگری آنان زیر نفوذ مکتب فوتوریسم دارای عناصر شهری، صنعتی و جمعگرا بود. آنان نه تنها خواهان دانشگاههای خاص کارگران شدند بلکه برای چاپ دانشنامه های کارگری کوشش نمودند ؛ دانشنامه هایی که میبایست جانشین دایرت المعارف های قرن ۱۸ را میگرفت . آنان باهدف نابودی فرهنگ پیشین وباشعار: بنام هنر فردا ” رافائل را آتش بزنید و موزهها را نابود کنید ” وارد میدان بحث گردیدند و در ادبیات و هنر خواهان تقدم محتوا بر فرم شدند. گروههای ادبی کارگری که تشکیل جبهه چپ هنر را داده بودند ، کوشیدند تافرم های زندگی نمودن طبق فرم های هنری سازماندهی شود. باآغاز فعالیت سیاست اقتصادی “نپ” بین سالهای ۱۹۲۱ – ۱۹۲۸ سرانجام کوشش ادبی گروههای کارگری نیز به ضعف و شکست گرائید .
انجمن نویسندگان کارگری بانام مختصر ( راپ ) که خودرا گاهی بازوی حزب کمونیست میدید ، مبارزه ای طبقاتی درادبیات را با روشی شبه نظامی آغاز نمود . نقطه اتحاد گروههای ادبی این انجمن از یک طرف، فتوریسم پیش ازجنگ و از طرف دیگر اصول فرهنگ کارگری بود که اززمان انقلاب سال ۱۹۰۵ ، فرهنگ فکری روسیه را تحت تعثیر خودقرارداده بود. فتوریست ها اهمیت خاصی به فرهنگ شهری ، آنارشیسم و صنعتی شدن جامعه میدادند. آنها شعار میدادند که ” از محتوا بگو و نه از فرم ، و گاردهای سفید را سینه دیوار بگذارید !” و میگفتند که هراثری باید یک آگاهی طبقاتی رابیان کند. آنان نه تنها متکی به فرهنگ فولکلوریک شهری بلکه روی موضوعاتی مانند زندگی کارگران در کارخانه ها و کارگاهها تاکید خاصی می نمودند. نظریه پردازان راپ درانتظار آثاری مانند کتاب دن آران شولوخف، از رئالیسم خونین درادبیات سخن میگفتند . دررابطه با مواضع نظری جنبش گروههای ادبی کارگری میتوان به ۴ نکته اشاره نمود :اول اینکه می بایست مبارزه فرهنگ کارگری علیه فرهنگ دهقانی و بورژوایی باشد . دوم اینکه طبقه کارگر می بایست خلاقیت ادبی خودرا از حزب و دولت بطور مستقل به انجام میرساند . سوم اینکه چون آنان با فرهنگ پیشین مخالف بودن از درسها و تجربیات آنان محروم شدند. و چهارم اینکه آنان به جای فرم ارزش خاصی برای محتوا در هنر و ادبیات قایل بودند.
یکی از نمایندگان ادبیات دهقانی، سرگی اسنتین ( ۱۸۹۵ – ۱۹۲۵ ) ، پایه گذار مکتب “تصویری ” در شعر بود که میگفت شاعر، خدای جدید در نظام سوسیالیستی است . اورادرکنار پوشکین ازبزرگترین شاعران روسیه بحساب می آوردند. وی با روده کور نامیدن بحث محتوا درشعر، به رد فتوریسم و سمبولیسم پرداخت و میگفت که درشعر، به تصویر کشاندن منظور، مهم است و نه محتوای شعر. یک استراحت جسمی درقفقاز آنزمان باعث شد که او با انگیزههای شعر فارسی از جمله عشق در آثار سعدی و فردوسی آشنا گردد . ازجمله رمانتیک های انقلابی درادبیات آندوره: بوریس پیلتاک و اوگی زامیاتین هستند . مواضع مستقل زامیاتین درهنر موجب شد که مخالفین ، وی را شیطان ادبیات روس بنامند .
آبزورد گرایان نیز یکی دیگر از گروههای ادبی اوایل انقلاب اکتبر بودند . آنها میگفتند چون هنر فاقد منطق است ، باید همچون کودکان فقط از طریق تفکر طبیعی به خلاقیت پرداخت . سرانجام درسال ۱۹۳۰ آنان را متهم به مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا نموده و به اردوگاههای کاراجباری فرستادند ، یعنی آخرین نمایندگان مدرنیسم ادبی شورایی پسا انقلاب، نیز به نابودی کشانده شدند.
محفل ادبی دیگری با نام ” برادران سراپی “، بعدازانقلاب اعلان موجودیت نمود . منقدین ادبی به ناحق دربرنامه آنان شعار ” هنردرخدمت هنر ” را می دیدند . یکی از اعضای این گروه نیکولای تیخونف ( ۱۸۹۶ – ۱۹۷۹ ) بود که لقب رمانتیک انقلاب گرفت ، داستان ها و قصه های وی متکی به الهام از فرهنگ رمانتیک قفقاز بود که سالها برای شاعران روس سرمشقی ادبی بوده . یوری اولشا ( ۱۸۹۹- ۱۹۶۰ ) یکی دیگر ازاعضای آن محفل با اثر اصیل اش یعنی رمان (حسادت ) درادبیات شوروی نماینده ” عکسبرداری جادویی ” بود.
برای نشر نویسندگان کلاسیک خارجی غیراز آثار هاینه ، مارکس و انگلس ، درسال ۱۹۱۸ بنگاه نشری بوجود آمد تاادبیات جهان و اروپای قرون ۱۸ تا ۲۰ را منتشر نماید . درطول یکسال ۱۱۵ عنوان با تیراژی حدود ۶ میلیون جلد کتاب منتشر شد. بعدها با شعار ” از کلاسیک ها بیاموزیم ” و تفسیری که لنین از آثار تولستوی می نمود، نیهلیسم فرهنگ گروههای پرولتاری اصلاح شد . رئالیسم سوسیالیستی هم حتا بین سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۵ خط دهنده کامل به ادبیات شوروی بود . دراین سالها هرگونه انحراف ایدئولوژیک-استتیک ازرئالیسم سوسیالیستی تحت تعقیب قرار میگرفت . و سرانجام طرح مبارزه طبقاتی درادبیات، راهی بسوی رئالیسم ادبی گردید . مهمترین نظریه پردازان ادبیات شوروی غیراز لنین، تروتسکی و گورکی ، بوگادف ، لوناچارسکی و بوخارین بودند که درمراحل مختلف، نقش مهمی را بعهده داشتند .
۸۴۔ مردان جدی اهل رقص نیستند! .
تصادف نویسنده با مسائل کشورش .
درگذشت نویسنده ضدجنگ؛ ولی جنجالی آمریکا . Norman Mailer (1923 – ۲۰۰۷)
هفته گذشته، نورمن مایلر، نویسنده و ژورنالیست جنجال برانگیز آمریکایی درسن ۸۵ سالگی درگذشت. یکی ازآثار او باعنوان طنزآمیز ” مردان جدی اهل رقص نیستند ” میباشد. او از مهمترین نویسندگان و منتقدین فرهنگی نیمه دوم قرن بیست آمریکا بود. وی میگفت که ” قهرمان کسی است که درزیر یوغ دیکتاتوری حتا برای دفاع از آرمانهایش،زمین وآسمان را نیز به لرزه درآورد”. او نه تنها نویسنده و منتقد فرهنگ و اخلاقگرا بلکه یکی ازمبارزان و فعالان سیاسی-اجتماعی، و متظاهر!رسانه های جمعی آمریکا نیز بود. وی درجامعه آمریکا،اخطار و هشدار دهنده به مردم و دولتمردان شد.
مایلر جامعه آمریکا را متهم نمود که باکمک سکس گرایی و تبلیغ خشونت، به جوانان، از آغاز درس آدم کشی را آموزش میدهند. او رسانه های جمعی آمریکا را متهم نمود که با تبلیغ ترس و وحشت درمیان مردم بی اطلاع، کوشش برای تخصصی نمودن آدمکشی می نمایند ، و اتوریته ارتش برای موفقیت شخصی، ازجمله اهداف امپریالیستی دولت برای سوء استفاده ازافراد است. نورمان مایلر را نماینده ” ژورنالیسم نو ” میدانند که با کمک آثارش،شکایتی رئالیستی علیه پوچی جنگ نمود. آثار وی حاوی یک مسئولیت سیاسی-اجتماعی هستند. وی مینویسد که به سبب باقیماندههای سیاست زمان جنگ سرد، دمکراسی و آزادی فرد، تحت خطر و کنترل شبکه ای از ابزرارهای دولت مدرن قرارگرفته اند.
نورمن مایلر خالق : رمان، داستان کوتاه، مقاله، گزارش، و متون سخنرانی های بیشماری است . سبک جدید او ترکیبی است از واقعگرایی و خیالپردازی. وی با کمک آثار ضد جنگ، جنایت های آمریکا در جنگل های آسیای شرقی را وارد اطاق خوانندگان غربی نمود تا هرگز فراموش نشوند. از جمله مسهورترین آثار او : برهنه ها و مردهها – اسیر سکس – مردان جدی اهل رقص نیستند- تبلیغی برای خودم – جنگ صلیبی آمریکا- جنگ غیرمقدس یانکی- نیکسون درمیامی و محاصره شیکاکو- سرود مامور اعدام- داستان اسوالد، قاتل کندی – شبح – بیرحم – مثال شکار یک خرس – لشکر هایی از درون شب – پارک گوزنها- کابوس- مبارزه – آتشی روی ماه – اتوبیوگرافی ام – روی پله های پنتاگون و وزارت جنگ – پیام مسیح – و معرفی هنرمند بعنوان مردی جوان، هستند.
مایلر غیراز روانشناسی ویلیام رایش و نویسندگان گروه بیت دهه ۶۰، تحت تعثیر ادبی نویسدگانی مثل سینکلر و اوپتون نیز بود. اواز نظر استتیک و جهانبینی زیر نفوذ ایدههای دسپاسوس و درایسر است. مایلر بیش از هرنویسنده دیگری نقش نویسنده به شکل موسسه ای فعال و عمومی راازنسل خودرا نشان داد. جهانبینی اگزیستنسیالیستی و زندگی آوانگارد او در روانشناسی وجودشناسی اش مطرح گردیده اند. اوبا اشاره به معلم ادبی اش،همینگوی، آرزو داشت که مهمترین رمان قرن بیست را روانه بازار نماید. مایلر همچون نویسندگان نسل بیت، خلاقیت هنری دسته ای را به سبب رواج سکس گرایی و خشونت در جامعه آمریکا دانست . وی دررابطه با حمله نظامی آمریکا به عراق، از سیاست های بوش شدیدا انتقاد نمود .
منقدین چپ پیرامون نورمن مایلر اشاره نموده اند که کوشش و مسئولیتهای هومانیستی او برای یک جامعه مترقی سرانجام دچار اغتشاشات ایدئولوژیک و ” دکادنس ” وی شدند، چون درپایان، آثارش اغلب دارای صفاتی فردگرایانه، آنارشیستی، و زوال گرا گردیدند.
نورمن مایلر از جمله آمریکایی های یهودی تبار است که بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۷ زندگی نمود. وی در دانشگاه مهندسی هواپیماسازی و هوا نوردی خوانده بود. او در سال ۱۹۶۷ حین تظاهرات ضد پنتاگون در جلو وزارت جنگ آمریکا دستگیر گردید. وی یکبار کاندیدای انتخابی شهرداری نیویورک نیز بود. مایلر در سال ۲۰۰۲ دررابطه با اعتراض به حمله نظامی آمریکا به عراق، موفق به دریافت جایزه صلیب افتخاری کشور اتریش شد. از جمله موضوعاتی که درآثار او مطرح شده یا مورد انتقاد ژورنالیستی-اجتماعی وی قرارگرفته اند میتوان از : افشای حکومت ایدئولوژیک ستیز مک کارتی، جنبش صلحخواهی، تبلیغات سوء رسانه های جمعی، جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ ، مسایل نژادی، ساخت بمب اتم، جنبش حقوق شهروندی، حمله نظامی آمریکا به ویتنام و عراق، بوجه های فضانوردی، خواسته های اجتماعی نسل بیت، سوء استفاده از ورزش بکس، و غیره نام برد.
۸۵۔ ادبیات بعد از گورباچف .
مرحله جدیدی برای ادبیات پسا دیکتاتوری .
ده سال هرج و مرج ادبی پست استالینیستی .
مبارزه ای که گورباچف درسال ۱۹۸۵ با سه شعار: دولت “قانونی” سوسیالیستی – شفافیت درسیاست و حاکمیت – و بازسازی ونوسازی اقتصادی ، براج خروج از بن بست سوسیالیسم “واقعا موجود” ، آغازکرده بود، به ادبیات، هنر و فرهنگ نیز کشید. با انتقاد نویسندگان از کمونیسم دولتی و بوروکراتهای ادبی، یک جنگ داخلی درادبیات نیز شروع شد. ازسال ۱۹۹۲ مرحله پست کمونیسم ادبی باانحلال شوروی آغاز گردید.
دررابطه با رئالیسم سوسیالیستی درادبیات ، ازمیانه دهه ۸۰ قرن گذشته یک بحث اهمیت : فرم یا محتوا، وبا تاکید روی عناصر زیباشناسی بجای محتوا، آغازشده بودکه سرانجام رسما درسالهای ۱۹۸۹ – ۱۹۹۱ به رد سبک رئالیسم سوسیالیستی درادبیات ختم گردید. با تاکید روی پلورالیسم ادبی و تابوزدایی درادبیات ، به انحصار بودن مکتب رئالیسم سوسیالیستی نیز پایان داده شد. گروهی مدعی شدند که درمیان نویسندگان رسمی و دولتی، بندرت آدمی بااستعداد میتوان یافت ، چون آنزمان ستون ساختمان ادبی روی بنیادهای اداری و ضعف طبیعی انسانهای فرصت و مقام طلب قرارداشت. ادبیات استتیک وسرگرم کننده جدید مدعی بود که ایده آل های اجتماعی رادنبال نمی کند ،و ادبیات مسئول دیگرطرفداران خودراازدست داده و نویسندگان جدید روی مواضع اجتماعی و سیاسی خود سرپوش می گذاشتند. دراین رابطه سخن ازهرج ومرج ادبیات پست مدرن نیزبه روی زبانها افتاد . سرانجام درغالب کتابخانه ها بخشی برای کتابهای ممنوعه ازجمله آثارنویسندگان پیش ازانقلاب ، تبعیدی ، و غربی ، افتتاح گردید . منتقدی مدعی شد که گرچه ادبیات طرفدار شوروی و ضد شوروی نفس های آخر را میزنند ، ادبیات غیرشوروی نیز هنوز به سن بلوغ نرسیده .
برای نخستین بار، آنزمان کتابهای ممنوعه بولگاکف و کتاب ” دکتر ژیواگو ” ، نوشته پاسترناک ، اجازه چاپ یافتند و نام نویسندگان ممنوعه ای مانند : بوخارین ، تروتسکی را میشد برزبان آورد . از نویسندگان فوت نموده مانند : خانم آخماتوا ، و ماندلشتام اعاده حیثیت شد. ۲۳ نویسنده لغو ملیت شده؛ ازجمله سولژنینسین ؛ که مدعی نابودی زبان در زمان شوروی بود، دوباره گذرنامه و شناسنامه جدید دریافت کرده و اجازه یافتند به وطن بازگردند . غیرازآخماتوا ، ماندلشتام ، سولژنینسین ، بولگاکف، و نابوکف، به آثار نویسندگان ممنوعه چون : برودسکی ، پلاتونف، بونین ، و گومیلف ، اهمیت خاصی داده شد ، ودرسال ۱۹۸۸ به کوشش یک گروه ادبی دانمارکی ، جلسه ای برای دیدار و آشنایی میان نویسندگان تبعیدی ، مهاجر، و نویسندگان سوسیالیستی مقیم شوروی انجام شد. آثار لعنت شده نویسندگان خارجی مانند : کافکا، جویس ، پروست ، آرتور میلر، جان اوپتیک ، هنری میلر ، ژان جنت ، و سایر نویسندگان اروپایی و آمریکایی وارد بازار کتاب شدند ، گرچه درزمینه تئاتر نمایشنامه های : یونسکو ، بکت ، آرتور میلر ، و دورنمات ، نتوانستند بینندگان کافی را بیابند. با این وجود گروهی ازنویسندگان تبعیدی ومهاجر روسی نیز از بازگشت به میهن، خودداری نمودند چون برای آنان جامعه جدید شوروی همچون مهاجرتی دیگرو دوم به نظر میرسید . آنان بااشاره به گوگول می گفتند که درخارج از میهن نیز نویسنده میتواند آثاری جاودانه بیافریند.
با ازهم پاشیده گی شوروی ، موضوعات ممنوعه مانند: استالینیسم و وجود اردوکارهای کاراجباری ، نیز به ادبیات راه یافتند . چون سالها بدلیل نبود آزادی برای : دین ، قانون، مجلس، و سیاست ، – ادبیات باید جایگزینی برای آنان نیز میشد . ادبیات جدید با عنوان ” نثری دیگر ” درکنار ادبیات : آموزشی، اخلاقی،و آرمانخواهانه پیشین قرار گرفت ، با اینوجود تا سال ۱۹۹۰ طرح ۴ موضوع ازجمله : تبلیغ جنگ ، پورنوگرافی ، دعوت به شورش اجتماعی ، و افشای اسناد محرمانه دولتی ، در ادبیات ممنوع بود ، و تامدتی با موضوعات غربی مانند : برابری زنان ، فرهنگ راک ، و پور نوگرافی ، ازطرف دولت مخالفت میشد . بتدریج ادبیات جدی و اجتماعی ، هواداران خودرااز دست داد و ادبیات جنایی ، تفریحی و سرگرم کننده ، علاقمندانی یافت. هدف و استتیک ادبیات جنجالی ، شوک دادن به خوانندگان بود ، و برای نخستین بار کتابهایی در باره موضوعات جدید مانند : کارهای دستی و خانگی ، جادوگری ، فالگیری ، مذهبی ، بودیستی ، یوگا ، کاراته و جدو، وارد بازار شدند. مشکل دیگر پیشین ادبیات روس این بود که همچون آثار داستایوسکی و تولستوی ، می بایست شدیدا اخلاقی ؛ و محروم از وظایف استتیک فقط نصیحت میکرد، و درشرایط جدید نویسنده می بایست می پذیرفت که او هنرمند و استاد سخن است و نه : خدا، پیامبر، رئیس ، تزار، و یا قهرمان . همه این شرایط موجب شدند که حاکمان دیگر به ادبیات و نقش آن علاقه ای نداشته باشند و این مهمترین امتیاز برای پیشرفت ادبیات بود! .
غیراز ادبیات ” نثری دیگر ” ، ادبیات زنان نیز از جمله ادبیات پلورالیستی شرایط جدید شوروی منحل شده، بود. درسال ۱۹۹۰ گروهی اززنان نویسنده شوروی پایه گذار ” فدراسیون زنان نویسنده ” شدند که خواهان خلق و تشویق “نوع زنانه ” درادبیات شدند . آنان بااشاره به خواسته ها و موضوعات زنان مدعی شدند که تئاتر جهان نباید تنها فقط درخدمت یک تراژدی باشد . ازجمله آثار زنان در این دوره : سالروز مرگ ، اتوبیو گرافی بدون مخفی کاری ، صورت جلسه هفتگی یک زن روس ، سفرهای احساساتی ، چیزی بمن بگو ، پیرامون چیزی که وجود نداشت ، نظافت ، رابینسون های جدید ، دو سرزمین ، محفل من ، آتش و غبار ، شاعر و الهام ، پسرم آرام بخواب ! ، خوابگرد در مه ، عاشق هستی یا عاشق نیستی ؟ ، سفر ، دختران لطیف ولی خشن ، تنوع شیطان بازی ، مرغابی چینی ، مردان بدون ادب ، و غیره هستند .
درزمان گورباچف شعر نیز دچار تحولی مهم شد ؛ باید اشاره کرد که شعرنو گویا در روسیه با سالها تاخیر شروع گردید . آنها در رابطه با شعر لیبرالی جدید می گفتند که : شعر “عروضی” مقوله ای است دولتی ، ولی شعر نو ، همدم و خالق باریکادهای انقلابی ! است . ازجمله آثار شعری منتشر شده درآن سالها : روی کشتی زمستان ، جدایی هرگز!، اشعار، اینجا، رودخانه های شمالی، پرنده ییلاقی، دیدار، عرفان بالتی ، قصه های وحشتناک ، مرثیه های نمایندگان، گلچین شعر روسی ، خانه اروپایی ، مربع سفید ، و غیره بودند .
در آن دوره بارها فدراسیون پیشین نویسندگان شوروی تجزیه و دوباره تشکیل شد . پاره ای از سازمانهای جدید نویسندگان با اهداف اقتصادی خواهان قدرت ، پول و مادیات شدند و روی ارثیه سابق کانون نویسندگان یعنی : استراحتگاهها ، ویلاها ، بنگاههای نشر و غیره به مجادله باهم پرداختند . پدیده دیگر میان نویسندگان ، آمدن نسلی جدید از روستاها و شهرهای کوچک و دورافتاده بود که با نویسندگان پیشین شهرهای بزرگ مسکو و لنین گراد به رقابت می پرداختند. آنزمان همچون قرن ۱۹ تاریخ اجتماعی روسیه میان ناسیونالیست ها و نویسندگان دمکرات طرفدار غرب مباحثه ای شدید درگرفت . آنان می گفتند که قربانیان دهه ۳۰ قرن گذشته ، خود غالبا جنایتکاران دهه ۲۰ بعداز انقلاب اکتبر بودند! . گروه دیگری با اشاره به مکتب ایده آلیست های آلمانی می گفتند که ادبیات باید دارای صفات : نیکی ، زیبایی ، و اخلاقی ، باشد و نه فقط سرگرم کننده و جنجالی باشد .
ادبیات پروستریکایی بعداز انحلال شوروی نیز مانند سایر ادبیات جهان شامل : رمان ، شعر، داستان ،اتوبیوگرافی، و نمایشنامه نویسی بود . ازجمله پرفروش ترین و پرخواننده ترین آثار منتشر شده در ده سال نخست فضای آزاد سیاسی جدید : آتش افروزی ، سکوی اعدام ، کارآگاه غمگین ، رنگ امید خاکستری است، مار ، زیبایی مسکویی، مرغ عشق ، پایان آوارگاد روسی ، زندگی بایک آدم دیوانه، به وطن بازنگشت، یک شیطان گری جدید، خوشحالی روسی ، منتظر عشقی صادق هستم ، توده سبز، روح آدم میهن پرست ، نشستی روی پله های طلایی ، تورها و تله ها ، قبرستان تحقیرشده ، زن و دریا، داستانی از زمانی خاص ، روسیه در حال سقوط ، ژنرال و ارتش اش ، شن های سنگین ، یک زندگی قهرمانی ، ازدواج با یک مرد حیله گر ، فلسفه جدید مسکویی ، زمستانی در افغانستان ، بازگشت فرحبخش به وطن ، دیکتاتور وجدان ، انتقام اعدام خانواده سلطنتی ، نمیر پیش از زمان ات ، طنزهای ضداستالنیستی ، پیروزی تراژدی ، استالین پرستی ، درد و رنج وطن ، زندگی و سرنوشت ، الهه روسی قرن بیست ، جیغ پائیزی شاهین ، ما بچه فاخته ها ، مردان و زنان دهقان ، سال تحولی کبیر، گزارشگر ، گلهای روسی خشم ، قربانی دهقانی روسی ، سرم را زیر آب نکن ، قبرستان آرام بخش ، قصه های افغانی ، زیبایی های عجیب زندگی ، چراغ برق آبی ، زندگی حشرات ، و غیره بودند.
۸۶۔ دوران کودکی ام بدون ادبیات کودکان! .
دختربچه های ادبیات فمنیستی! . Astrid Lindgren (1907 – ۲۰۰۲)
یکی اززنان ادبیات کودکان غرب .
صدمین سالروز تولد نویسنده ادبیات کودکان .
اخیرا روزنامه نگاری پیرامون جشن سالروز تولد خانم آسترید لیندگرن، نویسنده سوئدی ادبیات کودکان نوشته بود که او : ” نزدیک بود در صدمین سالروز تولدش شخصا شرکت کند، اگر پنج سال پیش دار فانی را وداع نمی گفت!”. خانم لیندگرن، پیش از ازدواج، آسترید اریکسون نام داشت. او خالق آثاری خیالی-واقع گرایانه و پایه گذار ادبیات غیراتوریته کودکان درغرب است. ” ماهی سیاه کوچولوی ” آثاراو، برای اینکه قدم درراه بی بازگشت بگذارد وازمرزهای اجباری تعیین شده بگذرد، با یک چتر بارانی ازپشت بام به پایین می پرد. درآثار او غیر از مخالفت بافرهنگ مردسالاری و باید و نباید های اجباری روزمره ، ازارزشهای انسانی دفاع میشود. وی به ساده نویسی درادبیات اهمیتی خاص میداد. قهرمانان آثارش غالبا زنانی هستند که مردان راباکمک عشق و محبت به جبهه انساندوستی می کشانند. اوپرخواننده ترین نویسنده کشورهای اسکاندیناوی شد چون درسال، بیش از دومیلیون بار،ازکتابخانه های عمومی، آثارش به امانت گرفته میشوند، و گرچه نویسندگان ادبیات کودکان معمولا ناشناخته می مانند و یا بزودی فراموش میشوند، اودرکشور خود نویسنده ای در حد ملی بحساب می آید.
قصه و داستان های آثاراوغالبا چهارچوبی رئالیستی-خیالپردازانه دارند، و دختربچه های آثارش معمولا میتوانند آموزگار پسریچه ها باشند. وی میگفت که کودکان و جوانان میتوانند بدون قیمومیت بزرگسالان نیز زندگی نمایند. ارزش های اخلاقی آثاراو به مخالفت با تنگ نظریهای مردسالارانه می پردازند. موضوع داستان گاهی ماجرای کودکانی است که باجهان بزرگسالان مخالفت نموده و ارزشهای آنان را بی اعتبار بشمار می آورند. از جمله خواسته های تربیتی آثار او: مخالفت با اصول اتوریته بزرگسالان، روشهای سنتی ارتجاعی تربیتی ،وافشای سیستم های توتالیتراجتماعی-سیاسی هستند. دلیل محبوبیت آثاراورا: دفاع از آزادیهای فردی کودک، سبک روشن نویسندگی او، و اهمیت به خیالپردازی بعنوان حق و حقیقت انسانی میدانند. اونه تنها به بچه ها با شخصیت های مستقل، قوی، عملگرا و دارای حقوق مساوی مینگرد،بلکه برای آنان تقاضای حق محبت و توجه بزرگسالان را می نماید.
آسترید لیندگرن،غیرازادبیات کلاسیک انگلیس و افسانه های ایسلندی،تحت تعثیر شکسپیر و اریش کستنر آلمانی،نیزبوده است. اوتاکنون تعثیر مهمی روی ادبیات کودکان شمال و جنوب اروپا ازخود بجا گذاشته است. وی مینویسد که حین نوشتن کتابهای کودکان،جهان غمگین اطراف خود را فراموش میکند.ا وازنظرفلسفی خودراشکاک و از نظر شخصی،سیاسی میداند، چون درآثارش به مخالفت با جنگ، خشونت، و خطراستفاده ازانرژی اتمی می پردازند. وی از بچه ها می خواهد که بجای زندگی انگلی و دزدانه بزرگسالان، به زندگی خلاق و متکی به نیروی خود بپردازند. اوازجمله مسئولیت های ادبی اش، خدمت به کودکان ناتوان و تحت فشار را نام میبرد. موفقیت دیگر اثار اورا بدلیل استفاده از فضای طبیعت و روستاها، همراه با آزادی قدرت خیالپردازی کودکانه میدانند. وی مدعی بود که بچه ها بطور غریزی دارای حس عدالتخواهانه هستند.
او تا پایان عمر ،بیش از ۲۴ جایزه و دکترای افتخاری از کشورهای شوروی، آمریکا، هلند، و آلمان دریافت نمود؛ از آنجمله : جایزه آندرسن، جایزه صلح کتابفروشان آلمان، جایزه ادبی تولستوی، و جایزه جانشینی صلح نوبل. در سراسر اروپا دهها مدرسه و خیابان نیز بنام او اسم گذاری شده اند.
لیندگرن درپایان عمر به دفاع از جنبش های محیط زیست، انجمن دفاع از حیوانات بی زبان!، و پایداری صلح، پرداخت. داستانهای وی پیرامون شرایط مالیاتی کشورش،یکبار موجب تغییر دولت درآنجا شدند. وی باانتقاد از وزارت کشاورزی کشورش، به مخالفت خود بانگهداری حیوانات درقفس و تولید ماشینی و انبوه آنان برای تغذیه پرداخت و دررابطه با تنظیم سیاست خانواده به وزیر وقت کشورش نوشت که زنها از بچه دار شدن خودداری میکنند چون بدلیل شرایط شغلی قادرنیستند درکناربچه های خود بمانند، و دولتمداران باید قوانینی را طرح کنند که مادران بتوانند ۳-۴ سال نخست را حداقل درکنار کودکانشان باشند، و کودکان شیرخوار بتوانند هر لحظه سراغ پستنان مادر بروند. وی پایه گذار یک بنیاد خیریه برای کودکان معلول نیز بود.
آثار آسترید لیندگرن تاکنون به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شده اند. اوگرچه با رمانهای پلیسی شروع کرده بود،اکنون یکی ازنویسندگان ادبیات کودک درجهان است. روانشناسی شخصیت های داستان، اشاره به سرگرمی ها و بازی های متنوع کودکان ، باعث شد که پاره ای از آثارش بصورت فیلم، نمایشنامه کودکان، و یا نمایشنامه های رادیویی، درآیند. او با نشر یک سری کتابهای مصور کوشید تا کودکان غربی را با زندگی، آموزش، بازیها، و غذای بچه های قارههای دیگرآشنا نماید.
ازجمله آثار او : کتاب سه جلدی (پی پی مو قرمز- یا پی پی جوراب بلند) – بچه های خیابان شلوغکاری- ما بچه های شهرک بولربو- کارلسون روی پشت بام –برادران شیرقلبی- کتاب اتوبیوگرافیک (ساموئل آگوست)- میو، گربه من- لوتا تغییر خانه میدهد- ماری درد دل میکند- در جنگل بدون دزد- گاو من هم اهل تفریح است – راسموس و آواره گان بین راه- کاله زندگی خطرناکی دارد- میکائیل در دیگ عدس- میشل نظمی به جهان میدهد- پی پی خانم درخت کریسمس را غارت کرد- دزدی بنام آسار- منتخب داستانها- منتخب قصه ها- اژدهای چشم قرمز- من هم میخواهم به مدرسه بروم- من نمیخواهم به رختخواب بروم- بچه ها در جنگل- پلی به مادربزرگ کمک میکند- رونیا پدر دزد- خشونت هرگز- پی پی خانم در سرزمین تاکاتوکو- و دانه عدسی در بینی ایلزه- هستند.
کتاب (رونیا پدر دزد) اورا قصه ای فمینیستی! بحساب می آورند. در داستان (پی پی جوراب بلند) قهرمان داستان، شخصیتی است تکرو، سازش ناپذیر و بدون ترس که تصمیم میگیرد همیشه کودک بماند و وارد جهان درنده و حیله گرانه بزرگسالان نشود. این داستان موجب شد که بخش عظیمی از خوانندگان از آنزمان تصویر و تصوری از دختر بچه های قوی و بااراده در ذهن خود داشته باشند.
آسترید لیندگرن بین سالهای ۱۹۰۷ – ۲۰۰۲ در سوئد زندگی نمود . وی دختر یک کشاورز میانه حال بود. او بدلیل زایمان غیرقانونی! یک پسر بچه مجبور شد در سن ۱۹ سالگی ولایتش را ترک کند و به پایتخت کشور فرار نماید. وی در آنجا بعداز دوره منشی گری اداری،سالها بعنوان ویراستار کتاب، منشی اداره و کتابفروش کارنمود . او دلیل آغاز قصه نویسی را سال ۱۹۴۱ ذکر میکند که کارین، دختر بیمار خردسالش از مادر خواست تا برایش داستانهایی را تعریف کند. دردوران کودکی خود آسترید لیندگرن به سبب نبود رادیو و تلویزیون، اغلب از طرف پدر و مادر بزرگش برای او قصه های جالبی تعریف شده بود. . چون پدر و مادر وی علاقه خاصی به طبیعت و زندگی روستایی داشتند، وی نیز در تمام آثارش به شرح زیبایی طبیعت و بچه روستائیان می پردازد. غالب بچه نخاله ها!،تخس و فضول داستانهای او نیزازبچه های فقیر روستایی هستند. وی میگفت تمام داستانهایش را خطاب به یک دختربچه ۷-۸ ساله نوشته است. درمراسم هشتادمین سالروز تولد وی درسال ۱۹۶۷ نه تنها نماینده دولت سوئد، بلکه سفرای شوروی و آمریکا نیز شرکت نمودند. اشاره میشود که برای اشنایی بیشتر با سالهای کودکی خانم لیندگرن باید سری کتابهای (بولربوی) وی راخواند.
درآثاراوخواننده نه تنها با کودکان تنها و سردی احساسات اطراف، بلکه باترس وجودی بچه های درحال رشد، آشنا میشود. عشق به همنوع و آزادیخواهی های کودکانه درآثارش نیز نقش مهمی بازی میکنند. گروهی، آثار اورا انتقادی دشمنانه از جامعه و گروه دیگری، جهان داستانهای اورا جهان راضی و آرام، در جهانی ناعادل و خشن میدانند. لیندگرن، ولی خود به تمسخر منتقدینی میپردازد که درآثار وی: میشل را سرمایه دار کشاورزی، پی پی موقرمزه را سرمایه دار مرتجع، و کارلسون را نماینده عقدههای پرواز اریکاروس یونان باستان، معرفی نموده اند.
۸۷۔ ما و آوانگاردهای کراواتی ادبیات! .
( جنبه های انتقادی ادبیات فرهنگ آمریکا )
فیتس جرالد،یکی ازنویسندگان مهم نسل بربادرفته و دوره جاز ادبیات آمریکا درسالهای بین جنگ جهانی اول و بحران جهانی اقتصادی معروف ۱۹۲۹ است، دوره ای که جوانان معترض به ارزشهای سنتی بزرگسالان، شعار دادند، که تمام خدایان مرده اند،ونبردهای میهنی انجام گردیده،وعقاید وایدئولوژیهای افراطی به بن بست رسیده اند.
پیرامون فیتس جرالد گفته میشود که درنزد هیچ نویسنده ای مانند او، زندگی و آثار اینهمه باهم وحدت و شباهت ندارند.اوازخانواده ای بازرگان برخاسته بود که به ولخرجی عادت داشت ودرمیانه سالی الکلی شد. همسرش نیز از طبقه ای مرفه وپولدار بود که مالیاخولیایی گردیده وبرای فرار ازافسردگی نیز به الکل پناه برده بود. اغلب آثار فیتس جرالد بدین دلیل ریشه های اتوبیوگرافیک وخانوادگی دارند. فیمینیست های آمریکا مدعی شدند که او از این طریق به استثمار همسر بیمارش پرداخته است و آنرا بشکل داستان به معرض فروش گذاشته.
ازجمله خصوصیات ادبیات مدرن وآوانگارد،کوتاه بودن متن بود،چون آنان غالبا برای نشر درمطبوعات ونظر عوام نوشته میشدند.یکی ازموضوعات ادبیات مدرن،پرداختن به خلاء فرهنگی بودکه آنزمان درآمریکا حاکم بود.انحراف و ابتذال اجتمایی،سکوت و بی عملی اجتمایی وسیاسی،افشای اشراف پولدار و بورژوازی مالی،از جمله موضوعات مورد انتقاد ادبیات مدرن زمان فیتس جرالد بودند.به نظرجامعه شناسان ادبی،امروزه کسانی در آمریکابه مطالعه آثار فیتس جرالد میپردازند که هنوز نوستالژی دوره جاز دهه ۲۰ قرن گذشته را دارند. پول، زیبایی پرستی بورژوازی،لذت خواهی،بخشی ازواقعیات سخت مورد علاقه طبقه حاکم آندوره بودند. فیتس جرالد با زبان طنز و استعاره ازسیاهپوستانی میگوید که در ماشین های دراز ۶در کادیلاک خود نشسته وراننده ای سفیدپوست رابه خدمت گرفته اند.درآثاراومیتوان بیش ازهرنویسنده دیگر،رابطه ای بین گذشته وآینده،سنت و مدرنیته مشاهده کرد.او به تشویق ودنباله روی از الیوت،درآثارش از استعاره و سنبل به اشکال گوناگون استفاده نمود.ومانند همینگوی به رهنمود هنری جیمس عمل نمود که گفته بود،ادبیات باید نه تنها نان آور باشد،بلکه ازنظر اجتمایی وزیباشناسانه،جاودانه گردد.رمان مدرن،آنزمان میان دوساحل آزمایشات زبانی-ادبی و پرفروش بودن،سرگردان بود و درشهرهای بزرگ،یک کالای فرهنگی دربازار خرید.به این سبب،نقد ادبی درزمان حیات، با او برخوردی غیردوستانه داشت.آنها بعضی ازآثار فیتس جرالد راگزارش اجتمایی نامیدند تا اثری هنری.پیرامون آثار او همیشه دونوع نقد: دانشگاهی-تخصصی و عمومی-سرگرم کننده به جدل میپرداختند .بارها هالیوود کوشید تا آثار مهم فیتس جرالد را برای درآمد بیشتر بصورت فیلم درآورد.
زمینه کارآثار فیتس جرالد شرح رفتار وزندگی اقشارمرفه مردم ساحل شرقی کشور آمریکا است.اوبه افشای اوتوپی دروغین رویای خوشبختی وموفقیت زندگی آمریکایی می پردازد.فیتس جرالد وقایع نگار وگزارشگر زندگی بدون پرنسیپ،غیراخلاقی و پرهرج ومرج طبقه مرفه دهه ۲۰ قرن گذشته آمریکا است.آثار او گاهی رویاپروری و گاهی رویا کشی هستند.همینگوی میگفت که او یا رمانتیک مینویسد ویا جهان را تیره وتار نشان میدهد. فیتس جرالد با طنزی تیزبینانه به توصیف جشنها،معیارهای زیباشناسی،موفقیت وثروت پرستی اقشار مرفه زمان خودپرداخت.از طرف دیگر اواز زندگی نسل جوان وناآرام وپرسروصدای آندوره مینویسد که فراز و فرود زندگی شان بشکل تراژدیک درهم آمیخته شده بود،جوانانی که بدلیل ترس ازفقر وسقوط به دره بدبختی،دنبال موسیقی جاز و فیلم و یا مصرف الکل میروند.
فرانسیس اسکات کی- فیتس جرالد ،میان سالهای ۱۹۴۰ و ۱۸۹۶ در آمریکا زندگی نمود.اوباسرمایه عمه ثروتمندش دردانشگاهی ثبت نام نمود که بقول خودش، دانشجویان رمانتیک،خوش تیپ،ورزشکار و شیک در آنجا درس میخواندند. اوبعداز ترک زودرس دانشگاه برای دیدار با محفل آوانگاردهای نسل بربادرفته آمریکایی مانند خانم گرترود استتاین و همینگوی به پاریس رفت و در آنجا مورد تشویق و تایید مادر آوانگاردها، یعنی خانم استاین قرار گرفت.بعدازبازگشت به آمریکا ،مدتی در هالیوود به فیلمنامه نویسی پرداخت،گرچه او این فعالیت را کاربرده گی نامید.هرگاه که فشار مالی به فیتس جرالد زیاد میشد،او یا به نوشتن داستان کوتاه برای مطبوعات میپرداخت و یا برای شرکتهای فیلمسازی هالیوود نمایشنامه مینوشت. اوسرانجام درسال ۱۹۴۰ بدلیل سکته قلبی و الکلی بودن،درگذشت. وهمسر روانی اش ۸سال بعد درآتش سوزی یک تیمارستان، بشکل غم انگیزی جان داد.طبق گزارش مطبوعات آنزمان،درمراسم خاکسپاری فیتس جرالد،مانند قهرمان رمان معروف او یعنی گاتسبی کبیر،عده محدودی از جمله دسپاسوس،نویسنده مشهور دیگر آمریکایی،شرکت نمودند.از جمله نشانه های دیگر فشار فرهنگ حاکم آمریکا به مبارزین آوانگارد، آن بود که اسقف شهر بالتیمور کوشید از خاکسپاری فیتس جرالد در کنار خویشاوندانش به دلیل نوشتن آثار غیراخلاقی وضد مسیحی جلوگیری نماید.
گرچه امروزه فیتس جرالد را یکی ازنوابغ ادبی میدانند،درسال مرگ، فقط ۷۲ جلد ازکتابهایش درآمریکابفروش رفت. مدرنیته ادبی فیتس جرالد مافوق ارزشهای ملی و ناسیونالیستی آنزمان ایالات متحده بود. سالهای جنگ جهانی اول دررمان غربی، سنبل سقوط و فاجعه آخرالزمانی بود.بخش دیگری ازادبیات مدرن آنزمان آمریکا به تحولات زندگی شهری درحال تغییر پرداخت که غیراز فیلم و جاز،روانشناسی فرویدی کوشید به همه پرسشهای انسان غیرچپ پاسخ دهد.کشفیات واختراعات فنی و صنعتی روزبروز بیشترگردیده وبانکها به دادن وامهایی باسود کلان میپرداختند،زنان و دختران اقشار متوسط با عطرهای غربی ماوراء البحری،اجازه یافتند تمایلات غیرپوریتانی خودرا علنا درسالنهای رقص نشان دهند. با اینوجود آثار فیتس جرالد به آوانگاردی آثار همینگوی نمیرسید،گرچه او قبل از همینگوی به مشهوریت رسید.
ازجمله آثار فیتس جرالد: آنسوی بهشت، گاتسبی کبیر، مجموعه داستان های کوتاه، شب لطیف،آخرین مدیر، و غیره هستند.موفق ترین رمانهای پرفروش او:آنسوی بهشت ، و شب لطیف، بودند. کتاب آنسوی بهشت،اعلان اعتراض نسل جوان ازدست رفته علیه ارزشهای جامعه سنتی،وگاهی ارتجائی بود. فیتس جرالد،خوداز موفقیت این رمان به تعجب افتاد، ولی خواننده انتظار افشاگری بیشتر پیرامون زندگی ثروتمندان داشت.رمان گاتسبی کبیر درباره سقوط ونابودی تراژدیک یک خانواده ثروتمند قاچاقچی کلان مشروبات الکلی درآغاز قرن بیستم بود.درآن رمان هرج و مرج،بی اخلاقی و بی اصولی طبقات مرفه نشان داده میشوند.این رمان یک سال بعد از انتشار،به شکل نمایشنامه موفقی به روی صحنه رفت. رمان شب لطیف،اثری است اتوبیوگرافیک که به موضوع الکلی شدن و روانی شدن همسرش میپردازد.او این رمان را بهترین اثر خود میدانست.درآمد ناشی از فروش دورمان موفق فوق باعث شد که فیتس جرالد بتواند همراه همسر و دختر کوچکش سالها در هتل های گران قیمت درمیان بورژوازی بی خانمان! زندگی کند وبا ادا و اطوار خودخواهانه آنها از نزدیک آشنا شود و به خوانندگانش درآن باره گزارش دهد.مشهوریت فعلی فیتس جرالد را ولی صاحبنظران بدلیل نقش رمان ناتمام او یعنی آخرین مدیر میدانند.چون خواننده باهوش متوجه شد که در پشت ظاهر یک نویسنده الکلی چه هنرمند پیچیده ای وجود دارد.به نظر مورخین ادبیات،درحال حاضر فیتس جرالد ازجمله نویسندگانی است که آثارش از هرنظردرآمریکا مورد تحقیق وبررسی قرارگرفته اند.گروهی از دوستان اهل قلم،اورا وجدان ادبیات آمریکایی نامیدند.مثلا الیوت در انگلستان موجب مشهوریت اوگردید.ازسال ۱۹۴۵ تاکنون با کوششهای دسپاسوس و با اشاره به شرح فضای سنتی داستانسرایی، فیتس جرالد رنسانس تازه ای یافته.درمورد فیتس جرالد گفته میشود که خواننده بیشتر علاقمند به زندگی شخصی و خانوادگی او بود تا به موضوع آثارش. دسپاسوی یکبار بدلیل عصبانی بودن ولی با زبان طنز به وی گفته بود:“مرد حسابی!،بااینهمه هرج و مرج درجهان وجامعه،چگونه میتوانی به نوشتن آثاری سرگرم کننده بپردازی؟.اگر نمی توانی ادبیات بیافرینی، لااقل به گزارشی واقعگرایانه از اوضاع بپرداز!“.
۸۸۔ فروغ و پروین، از راه دور . Fitzgerald, F.S.K (1896-1940)
خانم فلورا وایت در کتاب ” زنان نویسنده جهان ” ، در یک بیوگرافی کوتاه می نویسد که فروغ فرخزاد ، مهمترین نماینده شعر مدرن ایران ، درسال ۱۹۳۴ در تهران بدنیا و در سال ۱۹۶۸ در سن ۳۴ سالگی در یک سانحه اتومبیل در تهران درگذشت و در همانجا دفن شد . او در یک خانواده ارتشی مرفه متوسط در دوره کوششهای سکولار و اصلاحات رضاشاهی بدنیا آمد و رشد نمود . گرچه پدر او ۶ فرزند خود را به تحصیل تشویق می نمود ولی در خانه آنان هنوز قوانین اتوریته وسختگیر مردسالارانه پیشین حاکم بودند که در تضاد با اراده و خواست قوی آزادیخواهانه فروغ قرار داشتند . فروغ بعد از پایانه سیکل اول دبیرستان وارد مدرسه هنر و نقاشی شد تا طرح مد را بیاموزد . او در آنزمان نخستین شعرش را سرود . وی چون در ۱۶ سالگی با ازدواج اجباری مخالفت نمود مجبور به ترک خانه شد ولی همسرش به او آزادی هایی را داد، از آنجمله او می توانست آزادانه سفر کند و یا با ناشر آثارش قرارداد ببندد . این خواسته ها موجب قطع رابطه او با قوانین سنتی جامعه خرده بورژوازی ایران شد . چون بعدها از او فقط انتظار خانه داری و مادر بودن میرفت وی احساس محدودیت نمود . وی در سال ۱۹۵۵ مجبور به طلاق شد و رابطه اش با پسرش قطع گردید ، رنجی که او هیچگاه نتوانست فراموش کند . نخستین اثر او مجموعه شعر ” اسیر ” موجب هیجانات روشنفکری شد چون او در آن اشعار بدون تعارف به طرح احساسات عشقی و تجربیاتش پرداخت . درسال ۱۹۵۶ کتاب ” دیوار ” و در سال ۱۹۵۷ مجموعه شعر ” عصیان ” از او منتشر گردیدند . در کتاب ” عصیان ” او به انتقاد از جامعه مردسالاری ایران پرداخت .
فروغ بعد از آموزش یک دوره فیلمسازی از انگلیس در چند فیلم سندی شرکت نمود . در سال ۱۹۶۴ فیلم ” خانه سیاه ” او در باره جزامیان ایران از آلمان جایزه گرفت . در سال ۱۹۶۴ کتاب ” تولدی دیگر ” منتشر شد . این کتاب آغاز واقعی کار شاعرانه او است که در آن بطور آشکار عقاید فمنیستی خود را مطرح می نماید . او در آنجا بطور رسمی از شعر سنتی ایران نیز برید . وی با زبانی قوی همراه با لهجه زبان تهرانی و سبک عالی ادبی در آن کتاب سخن گفته است . منقد ادبی ایرانی خانم میلانی خلاقیت ادبی فروغ را به سه دوره تقسیم میکند – در دوره اول او از دید یک زن و بدون پرده پیش بینی زمانی می نماید. در مرحله دوم اشعار او یک فریاد فمنیستی هستند ، و در مرحله سوم او تلخی و خشم را که قربانی جامعه مردسالاری شده بود ، را پشت سر می گذارد . /
پروین اعتصامی در سال ۱۹۰۷ در تبریز بدنیا آمد و در سال ۱۹۴۱ در سن ۳۵ سالگی بر اثر بیماری تیفوس در تهران درگذشت و در همانجا دفن گردید . پدر او یوسف اعتصام الملک یک ژورنالیست سیاسی اجتماعی و کتابدار کتابخانه بود . در خانه آنان افراد تحصیل کرده مشهور انزمان رفت و آمد داشتند . پدر پروین او را با ادبیات فارسی و عربی آشنا نمود . وی از طریق پدر با ادیبان و روشنفکران لیبرال زمان خود آشنا شد . پروین در مدرسه آمریکایی دخترانه با یک آموزش سکولار آشنا شد . او بعدها معلم شد و در آن مدرسه نیز به تدریس پرداخت . ازدواج او چند ماهی بیشتر طول نکشید . او از طریق تشویق پدر یکی از مهمترین زنان شاعر زبان فارسی در نیمه اول قرن بیست میلادی بود .
پروین اعتصامی در مجموعه شعر ” دیوان ” غیر از طرح حقوق زنان به فقر بیچاره گان و سرگردانی یتیمان نیز اشاره میکند . توانایی او در طرح مسائل زنان بطور ظریف و با کمک فرم شعر است . وی احساسی عجیب و انسانی برای طرح مسائل اجتماعی دارد . شعر او غالبا اخلاقی ، آموزشی ، رئالیستی و با کمک رعایت فرم کلاسیک است . او یکی از نخستین ادیبانی است که آنزمان به پرسش پیرامون نقش زنان در جامعه می پردازد . توانایی دیگر او در خلق اشعار دیالوگی و مناظره ای است که پیشنهاداتی برای اصلاحات اجتماعی را بطور ساده و عام فهم طرح می نماید . او افکار جدید را وارد شعر فارسی نمود چون از رنج فقر ، بی عدالتی و بی اخلاقی پولداران و قدرتمندان شکلیت میکند . شعر فارسی زمان او سابقه ای هزارساله داشت و به اوج خود رسیده بود . در اشعار مناظره ای او گاهی از زبان اشیاء نیز سخن میرود . شعر دیالکتیکی و دیالوگی او غالبا دارای سه جنبه- تز ، آنتی تز ، و سنتز است .
پروین اعتصامی را میتوان شیپور صدای آزادی زنان ایران در آن دوره بشمار آورد . شعر ساده و نیرومند او اجتماعی و مسئولانه است .از جمله دیگر موضوعات اشعارش مسائل آموزشی ، لیبرالی ، استثمار و زورگویی در جامعه نیمه فئودالی آنزمان است . او در اشعار طنزآمیزش موفق شد استادانه ارثیه شعر کلاسیک را با تکنیک مدرن ادبی آنزمان با هم متحد سازد . دیوان شعر او شامل ۲۱۰ شعر بلند است که در سال ۱۹۳۵ غالبا در مجله بهار به سردبیری پدرش منتشر گردیدند . در ایران از آغاز قرن بیست کوششهای برای حقوق زنان در میان خواسته هاس طبقات بالا آغاز گردید . گرچه در سال ۱۹۳۶ میلادی در کنار منع چادر میان زنان ، مدرنیزه و سکولار نمودن جامعه غاز شد ، زنان ولی از این اقدامات نفعی پایدار نبردند .
۸۹۔ نیچه ، شاعر و فیلسوف .
اریستوکراتی فکری و جنون فلسفی . Friedrich Nietzsche (1844 – ۱۹۰۰)
سفر به ابدیت خوش باد .
کاش آخرین واژه را
از دهانت می بوسیدیم .
لبخند مقدس ات علیه مرگ نابکار،
ولی بیخیال ما زنده ایم .
گرچه در لحظه مرگ
غیاب شاگردانت
احساس شد .
استادان دانشگاهی غرب از میانه قرن بیست دیگر پیرامون شاعر یا فیلسوف بودن نیچه پرسشی ننمودند . نیچه یکی از روشنفکران اریستوکراتی و خالق اشعار ایمپرسیونیستی ، خود تحت تاثیر اشعار گوته ، هلدرلین ، و کلوپاستوک ، در ادبیات آلمان بود . او بعد از سال ۱۸۹۰ تاثیر مهمی روی ادبیات آلمان گذاشت . هیچ فیلسوفی مانند او ادبیات پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ غرب را آنچنان تحت تاثیر خود قرار نداد . امروزه بعضی از محافل ادبی، او را نماینده ادبیات سمبولیسم ، امپرسیونیسم ، رمانتیک نو ، و اکسپرسیونیسم بشمار می آورند . بعدها ناتورالیستها نیز متکی به آثار او ، خالق ادبیاتی شدند . او حتی امروزه روی فرم و محتوای آثار بعضی از نویسندگان زمان حال مانند پیتر هندکه ، نویسنده اتریشی اثر داشته . نیچه خود قضاوت اش در باره هنر و ادبیات ، احتیاط آمیز یا در چهار چوب نظرات استتیک هگل بود . اگزیستنسیالیسم و فلسفه زندگی نیچه در جستجوی نوعی انسان جدید است .
نیچه بیشتر مرد هنر است تا مرد علم . او رمان نویسانی مانند / هسه ، موسیل ، توماس و هاینریش مان را تحت تاثیر خود قرار داد . نیچه خود از نظر سبک نویسندگی عالی، تحت تاثیر قلم توانای مارتین لوتر ، اصلاحگر مسیحیت و مترجم کتاب انجیل به آلمانی، در قرن ۱۶ بود . جریانات ادبی دیگر تاکنون حداقل مدتی زیر تاثیر نظرات نیچه بوده اند . ناتورالیستها آنزمان فکر میکردند دلایلی را که نزد مارکس نیافتند ، نزد نیچه یافته اند . نیچه در غالب آثارش به بحث پیرامون مقوله های هنر ، علم ، و اخلاق پرداخت . فلسفه نیچه غیر از موضوعات اخلاق و انسانشناسی، به مقوله های هنر و فرهنگ نیزمی پردازد . امروزه اشاره میشود که هیچکس مثل او به جنبه های منفی هنر و فرهنگ یونان باستان نپرداخته است . نیچه در جوانی آثار متنوعی در باره فرهنگ یونان نوشت ولی آشنایی او با نظرات شوپنهاور باعث شد که او سراغ فلسفه برود .
بیشتر آثار نیچه انتقادی از اخلاق و دین مسیحی آنزمان هستند . او میگفت که دین همچون اخلاق تبدیل به یک ایدئولوژی شده است . توماس مان نوشت که او دارای یک روانشناسی تیزبینانه است که دگم های اخلاقی گذشته را به نقد می کشاند . در آغاز، تئوری اخلاق نیچه تحت تاثیر نظریه اخلاق اسپینوزا بود . نیچه اخلاق غرب در طول تاریخ را به دو بخش تقسیم میکند ؛ اخلاق مثبت اربابانه یونانی – و اخلاق منفی برده وار ادیان ابراهیمی . امروزه اشاره میشود که انتقاد او از اخلاق ، جانبداری از بی اخلاقی در اجتماع نیست . کتاب جملات قصار او غیر از اخلاقگرایان فرانسوی و رمانتیک ها ، زیر تاثیر آثار گوته ، هاینه و لیشتنبرگ است .
مورخان فلسفه ، آثار او را شامل سه دوره میدانند . مرحله اول شامل هنر و فلسفه است . در مرحله دوم او به نقد و اهمیت تاریخ گرایی در زندگی می پردازد . در مرحله سوم و در کتاب ” چنین گفت زردشت ” او غیر از فلسفه زندگی به رستاخیر ابرمرد یا انسان برتر اشاره میکند . ابرمرد نیچه میکوشد تا ورای اخلاق مسیحی قرار گیرد . امروزه گفته میشود که ابرمرد او مخلوطی از اسطوره های رمانتیک و دارونیسم بی پایه بود . او به طنز می نویسد که انسان اروپایی، خدای مسیحی را کشت تا میدانی به ظهور انسان برتر بدهد . در نظر نیچه در طول تاریخ به کسانی که تجاوز شد، سراغ ادیان ابراهیمی رفتند و از برابری ، برادری ، همدردی ،و آزادی ، بجای شعار غرور یونانیها و رومیها ،سخن گفتند . در نظر او معنی تاریخ خلاف خواسته اخلاق ، نه رضایت بشر بلکه انتخاب و رشد ابرمرد است . بالاترین ایده ، در مقابل مرگ ، بیماری ، ضعف و همدردی ، ارزش زندگی است . در نظر نیچه ، زردشت سنبل تکرار چرخ فلک است چون او نه خدایی می شناسد و نه متافیزیک و نه روح ابدی . نیچه مینویسد که از زندگی میتوان فقط بصورت پدیده ای استتیک دفاع کرد . ابرمرد صوری نیچه غیراخلاقی ولی استتیک است . اوتوپی های نیچه مفاهیمی خیالی هستند . امروزه اشاره میشود که نیچه آنزمان طبقه و قشر ارتجاعی خودرا ترک نمود تابا کمک ابرمرد خیالی اش ، ایده آلی تازه بیابد . بعدها ادعا شد که چون خواهر نیچه هوادار فاشیسم آلمان بود به یکی از آثار او عنوان جعلی ” اراده برای قدرت ” را داد تا نزد نازیها خودشیرینی نموده باشد . او حتی عصای پیری و راه پیمایی برادرش یعنی نیچه را به هیتلر شخصا هدیه داد .
نیچه در زمان خود مخالف علم و تاریخ گرایی مرسوم بود . او حرکت جهان و تاریخگرایی را تکراری ، پوچ و نیهلیستی میدانست .انتقاد او از سوسیالیسم و امپریالیسم ، انتقاد از انقلاب و تمایلات امپراتوری دوم آلمان در قرن ۱۹ بود . او با تحقیر اصلاحگرایان و انقلابیون میگفت که میان ایده آلها و زندگی انسان ، تضادی غیرقابل حل وجود دارد . نیچه با تبدیل متافیزیک اراده به متافیزیک هنری ، قطع رابطه با عقلگرایی را تکمیل نمود . او نوع زندگی هنرمندانه را وسیله ای برای حل تضادهای جهان مدرن برای انسان می نامید . نیچه میگفت چون جهانی منطقی و عقلگرا وجود ندارد ، از جهان میتوان فقط دفاعی استتیک نمو د. زندگی نیچه و خلق آثارش ، با هم وحدتی آشکار دارند . در نظر او تاریخ انسان حرکتی است بدون هدف و پیشرفت ، چون انگیزهها و شرایط آن مدام فقط تکرار میشوند . نیچه با همه بدنامی اش در فلسفه ، علیه شونیسم آلمان آنزمان و علیه یهودی ستیزی راسیست ها در اروپا ، مبارزه نمود . او خود را فیلسوف آینده تاریخ اروپا میدانست .
از نظر بیوگرافی، نیچه در سال ۱۸۴۴ در یک خانواده مسیحی در جنوب شرقی آلمان بدنیا آمد و در سال ۱۹۰۰ بعد از ۱۰ سال جنون، در شهر فرهنگی وایمار در گذشت . نیچه در جوانی به سبب نشر چند کار علمی دعوت به شغل استادی در دانشگاه باسل در سوئیس گردید . او آنزمان ۲۵ ساله بود و پایاننامه دکترایش را هنوز تحویل نداده بود . وی بعد از بازنشستگی زودرس به سبب بیماری ، زندگی بی خانمانی را در جنوب آلمان ، ایتالیا و فرانسه آغاز کرد . نیچه سالها در مسافرخانه های ارزان در درههای کوههای آلپ برای کاهش رنج بیماری اش ، زندگی کرد .
نیچه در جوانی زیر تاثیر فلسفه شوپنهاور و موسیقی واگنر قرار گرفت . مسیحیت گرایی پایانی آثار واگنر موجب شد که او از واگنر جدا گردد. نیچه زیر تاثیر آثار ولتیر به انتقاد از فرهنگ آلمان زمان خود پرداخت . خلاف شوپنهاور هنر برای نیچه نقش آزادی بخش داشت نه برای فرورفتن در عالم خلسه . فلسفه او بیش از شوپنهاور با زندگی اش گره خورده لست . امروزه ادعا میشود که او غیر از فاشیسم روی مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم نیز بی تاثیر نبوده است . توماس مان نوشت که او روانشناسی زوال اروپای پیش از دو جنگ جهانی اول و دوم را پیش بینی نمود . نیچه غیر از تاثیر روی اگزیستنسیالیسم و علم فیلولوگی روی فیلسوفانی مانند کاسپارس و هایدگر نیز اثر گذاشت . در کتاب ” چنین گفت زردشت ” او شعر اکسپرسیونیستی را به اوج خود رساند . نویسندگان جریانات مختلف ادبی اروپا مانند شلاف ، ارنست یونگر ، توماس و هاینریش مان ، تسوایگ ، بن ، و هرمان هسه ، درباره او کتاب و مقاله نوشتند . نیچه مدعی بود که سقراط مقصر سقوط خلاقیت فکری در یونان باستان بود . نیچه را امروزه یکی از فیلسوفان خردگریز فلسفه غرب میدانند
۹٠۔ شاعر در بستر جامعه و تاریخ
آتوسا سلطانزاده Asolt@web.de
فریدریش شیلر . Schiller, Friedrich ( 1759 – ۱۸۰۵)
ادبیات و ایده های کبیر انقلاب !
شیلر ، یکی از نمایندگان ادبیات کلاسیک آلمان و خالق آثاری رئالیستی، باتکیه یر ایدههای هومانیسم کلاسیک غرب، به مبارزه با نظام مطلقه شاه و فئودالیسم پرداخت. او نه تنها نماینده شکایت و اعتراض های انقلابی علیه شاه نشین های فئودالی، بلکه نماینده ایده آلهای ترقی خواهانه شهروندی و خرده بورژوایی بود. هدف فعالیت روشنگرانه او، انحلال ونابودی نظم فئودالی – و جانشین نمودن یک جمهوری شهروندی بود. افشای زورگویی های فئودالی آلمان پیش ازانقلاب فرانسه، محکومیت حکومت مطلقه شاهزادهها ی خوشگذران و فساد اخلاقی آنها، ازجمله هدفهای فرهنگی اش بود. شیلر را مرد عمل شعر نیز نامیدند. اوبا شعار “خلقی واحد از برادران وخواهران“، به یکی از شعارهای انقلاب فرانسه،باوفاماند. وی میگفت ؛ هرکس که نیکی کند، جاودان میماند. اوبا پایه گذار ادبی هویت ملی شهروندی، خواهان استقلال ملی و آزادی مردم شد. شیلر که همعصر گوته و انقلاب فرانسه است، دویست سال پیش نوشت که هرگاه، حاکمی خودسر، درحقوق طبیعی و انسانی مردم دخالت کند، آنها حق شورش و انقلاب دارند. شعر او خودرا موظف به رعایت اصول عصر روشنگری میدید، به این دلیل شخصیت های آثارش معمولن ناقل ایدههای انسانی هستند. کوشش او برای عملی کردن ایدههای کبیر انقلاب، ویرانی زندان باستیل فکری، و ساختن برج و معبد آزادی، درتاریخ غرب ثبت گردیده.
گرچه شیلر در زمینه های : تاریخ ، فلسفه ، زیباشناسی ، شعر و داستان قلم زد، ولی خلاقیت و کارمرکزی اورا، نوشتن درام و نمایشنامه میدانند. او با جو و فضای فرهنگی حاکم زمان خود، درافتاد . و با کمک درام های غم انگیز جمهوریخواهی، تنفرش را از قلدری نظام :خان و خانبازی، نشان داد و مقوله های : زورگویی – آزادی ، حق – بی قانونی ، مدام درآثارش مطرح میشوند . توطئه ، موضوع غالب درامهای تراژدیک سیاسی – روانشناسانه، او است که برای افکار آزادیخواهانه جمهوریخواهی، تبلیغ می نمایند. او میکوشد تانقش اجتماعی آگاهی را نشان دهد. نمایشنامه ( ویلهلم تل ) اورا مدلی دربرابر انقلاب فرانسه و تصویر ایده آل یک نظام سیاسی بشمار می آورند. قهرمان نمایشنامه هایش میان تراژدی : سرنوشت ، آزادی اختیار ، و آزادی اخلاقی، در تلاش و نوسان هستند.
بعد از نمایشنامه ، شیلر در زمینه شعر نیز یکی از ادیبان فراموش نشدنی فرهنگ اروپا است ، گرچه اشعارش را نیز درام های کوتاه و فشرده میدانند. اودراشعارش مبلغ : آزادی ، دوستی، غیرت ، جوانمردی و مصمم کاری، است. شیلر میکوشد تادر شعر کلاسیک خود، به آشتی طبیعت و عقل کمک کند ، به این سبب همیشه سعی شده تاازنظر اجتماعی و سیاسی ،از اشعار او بعنوان “ آرشیو ایدهها “ استفاده ویا سوء استفاده نمایند. او را در ادبیات، شاعری قلبا “ همیشه جوان “ نیز نامیده اند. در کوره اشعارش: شهامت ، وفاداری، دوستی و آزادی ، باهم ذوب شده تا آلیاژ جدیدی بوجود آورند. اخلاق شعر او ، ایده آلهای زمان شاعر یعنی دوستی و رفاقت است که بالاتر از عشق قرار میگیرد. آزادی ؛ یکی دیگر از ایده آلهای مهم شاعر تراژدیک بودند. در یک شعر او ممکن است حوادث گوناگون از قبیل : سوء قصد ، دستگیری، شکنجه ،مصاحبه مطبوعاتی !، اعتراف ، حکم ، اعدام صلیبی ، و اطلاعات کافی ، مطرح شوند.
شیلر ، تحت تعثیر آثار کانت ، نظریه: آزادی ، فلسفه زیباشناسی هنر، و یک تئوری رئالیستی هستی شناسی را مطرح نمود . نظریه کانت موجب شد که او از رشته تاریخ به فلسفه زیباشناسی ، یعنی از واقعیت شناسی بسوی هنر، رفته و یک سیستم استتیک را طرح نماید. او کوشید با کمک فلسفه کانت به شرح مفاهیمی مانند : زیبایی ، اخلاق و تعالی خواهی ، بپردازد. شیلر برای ترقی اجتماعی ، بهترین نوع تربیت را ، تربیت زیباشناسانه باکمک هنر و ادبیات میدانست ، ولی منتقدین او پرسیدند ؛ چگونه میتوان زیر حاکمیت شاه یا قانون اساسی توحش، شخصیت انسان راباکمک هنر تغییر داد. کتاب ( پیرامون تربیت زیباشناسانه ) اورا مانیفست آنزمان محفل شهر وایمار نامیدند. او یکی از متفکران مرحله کلاسیک ادبیات آلمان نیز بشمار می آید. شیلر از جمله وظایف هنر را، نه تنها برقراری رابطه میان ایده آل و واقعیت ، بلکه هماهنگی نظم گمشده میان عقل و طبیعت، دانست. اوسالها با کمک نثر و مقالات علمی به طرح موضوعات : تاریخی، فلسفی ، و زیبا شناسی ، پرداخت . بعد از کانت ، نظریات روسو و موج ادبی “طوفان و فشار“؟، شهر وایمار روی او تعثیر گذاشتند.
شیلر درسال ۱۷۸۸ با گوته، شاعر معروف دیگر آلمانی، آشنا شد، بدلیل خویشاوندی فکری بین آندو، نه تنها حدود هزارنامه ازمکاتبات شان بجا مانده، بلکه بیش از شست هفته آنها با درشکه و کالسکه، اسب و قاطر!، آنزمان بدیدار هم رفتند، اگرچه شیلر دهها سال بدلیل بیماری سل، در ضعف و رنج بسر میبرد . توماس مان مینویسد که شیلر نه تنها همکار مرگ شد بلکه همیشه به موازات مرگ زیست و به خطر آن عادت نمود. امروزه پیچیده گی هنری آثار شیلر را مورد بحث قرار میدهند، ولی درقرن ۱۹ ، خیالپردازی بکر و شوق و شور آتشین او را جشن گرفتند.
فریدریش شیلر درسال ۱۷۵۹ درجنوب غربی آلمان بدنیا آمد و درسال ۱۸۰۵ درشهر وایمار درشرق آلمان درگذشت. پدر وی از کارمندان دربار شاهزادههای ایالتی و ولایتی !آنزمان آلمان بود، به این دلیل اونیز مجبور شد که به مدرسه نظام برود و چند سال پزشک ارتش گردد. شاهد: قدرت ، زورگویی و تنگ نظری شاه و خان بودن، موجب شد که او علاقمند به آزادی مطلق شود و چون یکبار برای تماشای یکی از نمایشنامه هایش به یک ایالت دیگر آلمان سفر نمود، اورا دستگیر کرده و ماهها زیر نظر قرار دادند.او در مدرسه و دانشکده نظام، خلاف مقررات حاکم خفقان آور به مطالعه آثار : شکسپیر ، روسو، گوته ، و لسینگ پرداخت . شیلر غیر از یازده سال همکاری ادبی و فرهنگی با گوته ، چند سالی نیز استاد تاریخ و فلسفه درشرق آلمان بود . وی پیرامون موضوعات سیاسی ، تاریخی، فلسفی و فرهنگی، کتابهایی ازخود بجا گذاشت.
از جمله آثاراو : نمایشنامه معروف دزدها ، دن کارلوس ، دوشیزه اورلئان ، ویلهلم تل ، ماری استوارت ، کتاب سه جلدی والن اشتاین ، پیرامون تربیت استتیک انسان ، تاریخ جنگ سی ساله ، کاباله و عشق ، تئوری وحدت ایده آلیستی، واقعیات درهنر، به دوستان ، ایده آلها ، احترام و ملاحت ، پیرامون شعر احساسی و سطحی ، گردش ، خدایان یونان ، هنرمندان ، درنا های جزیره ، صحنه تیاتر –مدرسه اخلاق ، تراژدی رمانتیک ، عروس مسینا ، تراژدی توطئه فیسکو ، تاریخ زوال هلند ، سرودی برای دوستان ، غیبگو ، هدف از مطالعه تاریخ جهان ، سرود ناقوس ، ضمانت ، غواصی ، و دستکش – هستند.
۹۱۔ فوتوریسم،ادبیات غیررسمی آوانگارد است!
آقایان ، خانم ها !، ریش هایتان را قدری کوتاه کنید ، چادرتان را کمی جمع و جور کنید ، میخواهیم
امروز از جاده ترانزیت جهنم ،بالای دره پنجشیر بگذریم .ـ این جمله را که به مناسبت معرفی گینزبرگ ،
شاعر هیپی معترض آمریکایی گفته شده ، یک جوان اهل قلم طرفدار مکتب فوتوریست ، میتوانست گفته
باشد . فوتوریسم ، گرچه در ایتالیا زیر تاثیر فلسفه نیچه و برگسن ، با ادعای آینده نگری ادبی بوجود آمد،
ولی در روسیه حوالی انقلاب اکتبر، به شکوفایی رسید و بخشی از تاریخ ادبیات مدرن آنجا گردید .
فوتوریستها برای صنعت و ماشین در جامعه مدرن شهرهای پرجمعیت کف زدند و هورا کشیدند ، به این
دلیل محبوبیت آنها معمولا در میان دانشجویان ، معلمان جوان و تحصیلکردههای بیکار بود . آنها خود را
مخالف روشنفکربازی و مبلغ عملگرایی ، تظاهرات و شلوغکاری میدانستند . به نظر فوتوریست ها ، شاعر باید همچون تیراندازی ماهر ، با یک چشم نیمه بسته به خارج از مرزهای مام وطن بنگرد . آنها شعر را رقاصه ای کتک خورده ، و جمال شناسی هنر را ، یک گناه کفرآمیز نام گذاشتند و میگفتند ، شعر را باید از کرست تنگ و اجباری علم صرف و نحو و دستور زبان گرامری آزاد کرد . به نظر آنها ،شاعرباید کیمیاگر زبان و واژه باشد . در مورد تاریخ فوتوریسم میتوان گفت که آن در آغاز قرن بیستم در
ایتالیا بوجود آمد . فیلیپ مارینتی ، نظریه پرداز آن در فوریه ۱۹۰۹ در روزنامه فیگارو، چاپ پاریس وجود مکتب خود را اعلان کرد . فوتوریسم سرانجام در سال ۱۹۲۴ به شکلهای : کوبیسم ، دادئیسم، و سوررئالیسم تجزیه شده و به ابدیت آوانگارد پیوست . آنها خود را انقلابیون زبان و ادبیات جدید میدانستند و مدعی بودند که جامعه را میتوانند تغییردهند و به سکوی مدرنیته برسانند . فوتوریست ها
خود را نیز نوابغ زمان شان معرفی میکردند و میگفتند : ما تاج ادبیات ملال آور گذشته را از سر سنت گرایان برخواهیم گرفت و همچون عقاب بلندپروازی بالای دره سقوط به گردش خواهیم آمد .
ما بلبلی هستیم که چهچه زنان ، ولی بدون اصل و هدف ، خط و تمایل ، جنبش ادبیات مهاجم را حمایت خواهد کرد . ما از ارتفاع آسمان خراش آوانگارد به ادبیات رسمی مدرسه ای و مکتبی مینگریم،
خواهان قطع رابطه با ادبیات سنتی دانشگاهی هستیم ، ما مخالف زبان و ادبیات انباری و شبستانی
رئالیسم و سمبولیسم می باشیم . امروزه میتوان گفت که فوتوریسم ، نوعی از نوع رادیکال اکسپر-
سیونیست بود که هنر مدرن ، مخصوصا دادا و سوررئالیسم را زیر تاثیر گذاشت . فوتوریست های ایتالیا، بزرگترین تاثیر را روی ادبیات مدرن روس گذاشتند ، به نظر صاحبنظران ، فوتوریسم اولین و مهمترین جریان آوانگارد ادبیات روس بود . پاسترناک در باره آنها میگوید :
فوتوریستهای جوان مجبور شدند با سرنوشت خود وارد معامله و سازش شوند . کوشش فوتوریستها که به شکل هنر رسمی شناخته شوند ، بعد از پیروزی انقلاب اکتبر در شوروی ، با شکست روبرو شد چون بلشویکهای جانبدار واقعگرایی اجتمایی، فوتوریستها را نیهلیستهای آنارشیست میدانستند .
وزارت فرهنگ دولت جدید ، کتاب دکتر رادین بنام – فوتوریسم و جنون – را که قبل از انقلاب منتشر شده بود، بارها تجدید چاپ کرد تا فوتوریستها را سینه دیوار قضاوت فرهنگی جامعه تب دار بگذارد . بعد از مرگ استالین ، از فوتوریستهای ادبی ،اعاده حیثیت شد و عمر کوتاه ۱۲ ساله آنها در روسیه را – دوره نقره ای ادبیات مدرن- نام گذاشتند .
۹۲۔ نویسنده ای میان سوسیالیسم و مسیحیت .
گراهام گرین ،Graham Greene (1904 – ۱۹۹۱)
یادم نیست از گراهام گرین ، نویسنده انگلیسی، چیزی خوانده باشم، ولی بقول فروید ، درقفسه ای از هزارتوی حافظه ناخودآگاهم باید نام اوجایی جاگرفته باشد. یکی از آثار مشهور او “ سفر با عمه “ نام دارد. گراهام گرین گویا چند هفته ای عضو حزب کمونیست انگلیس بود ولی اوازسال ۱۹۲۷ رسمن به کلیسای کاتولیک کشورش پیوست . اوکوشید باکمک ادبیات، درتمام طول عمر جویای اومانیسم درمسیحیت و سوسیالیسم گردد. گرچه در دانشنامه های ادبی اورا نویسنده ای کاتولیک مینامند، ولی افکارش مخلوطی هستند ازمسیحیت و سوسیالیسم غربی. او یکی از پرخواننده ترین نویسندگان قرن ۲۰ انگلیس بود و۶۰ سال به فعالیت ادبی مشغول بود. ازجمله کلمات قصاراواین بود که نوشت ؛ هنرمند بایدباکمک آثارش، خدای خفته و چرت زده را بیدار کند . او با تکیه برفلسفه هابس میگفت که انسان ، گرگ انسان است ودرجامعه سرمایه داری ؛ غیر سوسیالیستی و غیرمسیحی، هرکس علیه هرکه می جنگد . منقدین چپ اورانویسنده ای مذهبی ولی ضدسرمایه داری و ضد امپریالیستی بشمار می آورند.
گرین درآغاز، نویسنده رمانهای مذهبی-فلسفی ؛ باکمک مکتب رئالیسم انتقادی بود ولی بعدها بسوی ادبیات سرگرم کننده و پلیسی –جنایی رفت. اوسالها خالق رمانهای موفق و پرفروشی پیرامون جنایت و ماجراجویی و شکست ، درجهارچوب اخلاق مذهبی ومسیحی بود ولی درپایان عمر به طرح موضوعات اجتمایی درادبیات پرداخت؛ البته بدون آنکه ازپیشداوری و مرزهای جهانبینی بورژوازی بگذرد. رمانهای او دارای خصوصیات رمانهای طنز و روانشناسانه هستند. اوابائی نداشت که برای خلق آثار پلیسی ، کارآگاهی و ماجراجویی، از سبک ادبیات سرگرم کننده کمک بگیرد . گرین زیر تعثیر مکتب گزارش نویسی ژورنالیستی و نقد فیلم ، آموخته بود که به طرح جزئیات بپردازد . ازنظر فلسفی آثارش اشاره به تضادهای هستی انسان درجامعه طبقاتی هستند و در رمانهایش موضوعاتی مانند : عشق ، دین ، سیاست ، خشونت ، جنایت و گناه در رابطه تنگاتنگی با همدیگر قراد دارند. گرین باکمک گزارش و دیالوگ های ادبی، خواننده را به مشاهده شرایط واقعی میبرد و در بعضی ازرمانهایش به انتقاد از امپریالیسم و سیاست استعماری دول غرب و دخالت آمریکا در کشورهایی مانند ویتنام و مکزیک اشاره میکند.
او درآثارش ازانسانهایی میگوید که برای نجات خود دست به گناه میزنند . اومدعی بود که کارنویسنده شباهتی به کار جاسوس دارد ولی نویسنده نباید مبلغ ایدئولوژی گردد .او میگفت که ریشه آغازین نیکی و بدی در خود خدا قرار دارد و خدا نیز مانند انسان بایدمشمول تحول و تکامل باشد، مقدمه تکامل انسانها ، تکامل و تحول خدای او است و از زبان یکی ازقهرمانان آثارش مینویسد که کلمه خدا مانند واژه عشق غالبن لغتی بیمعنی است ، و زندگی یک نمایشنامه پوچ و آبزورد است ، گرچه برای انسان ، سکوی عشق باید فراترازسکوی تنفر و انتقام باشد، وانسان باید از فسیل و سنگواره شدن مقوله عدالت جلوگیری نماید .درنظراو انسان از زمان نخستین گناه و اشتباه دربهشت، به یک لعنت ابدی محکوم شده است و جهنم به این سبب بوجود آمده تا مادائم شاهد جرم و خلاف بدسرشتی انسان باشیم . به نظراو دردوران باستان، قهرمان تراژدیک زمانیکه دربن بست قرارمیگرفت، داوطلبانه مرگ را تنها راه حل نجات میدید وانسان مدرن نیز امروزه دست به خودکشی میزند. اواعدام مسیح را نیز نوعی اقدام عمدی او برای خوکشی نامید ، انسان مدرن که دچار بحران و تنهایی مطلق گردد ، دست به انتخاب نوع مدرن قهرمانی تراژدیک یعنی خودکشی میزند. گرین با اشاره به شخصیتی باستانی بنام پیلاتوس مینویسد که دستهای خونین بهتر از شلوار خیس برای قهرمان است. اوازجامعه مدرن ولی بی پدر غرب زمان حال، میگوید و نیروی شک و ناامیدی، ایمان ، عقاید دگماتیک و انتقاد شکاکانه را نیروی اصلی محرک تاریخ میشمارد . گرین جنگ را برای سرمایه داری ، منبع سود و تجارت میداند و پیش بینی نمود که لیبرالیسم غالبن به سرمایه داری انحصاری منتهی میشود و آن نیز خود موجب علاقه کارگران و روشنفکران به سوسیالیسم میگردد . او به انتقاد از کمونیست های : محفلی ، سالنی ، باشگاهی و کلوپی غرب نیز پرداخت.
گرین درآثارش جهانی آرزو میکند بدون خشونت و احساس گناه ،و به تضاد اجتناب ناپذیری اشاره مینماید که میان جهان و ایمان قراردارد واز خواننده میخواهد که به مقایسه سوسیالیسم و کاتولیک گرایی برای نجات بشریت بپردازد. اواززبان یکی از قهرمانان رمانش به انتقاد کمونیستی، از کلیسا و آموزشهای مسیحی زندگی عملی ، و دورنگی بعضی از مومنین میپردازد. اواشاره به الهیات آزادی بخش در کشورهای آمریکای لاتین مینماید که با مارکسیسم و مائوایسم به رقابت میپردازند ، و درالهیات آزادیبخش، استفاده از وسیله خشونت برای نجات را لازم میداند، چون درنظر اوفقط باکمک قدرت است که میتوان جاکمان راازتخت سلطه گری پائین کشید ووضعیت زندگی رنجبران راتغییر داد. اواز رنجهای مسیح میگوید که درزمان وداع و پیش از به صلیب کشیده شدن ، میدانست که یکی از ۱۳ حواریون نزدیکش او را لو داده است.
منقدین رمان ، آثار اورا زیر تعثیر نویسندگانی مانند : یوسف کنراد ، هنری جیمز ، ایلیوت ، لاورنس و پاسکال میدانند. او از رئالیسم ادبیات شهرهای بزرگ بودلر نیز استفاده نمود و با تکیه بر فلسفه هابس میگفت که درجامعه طبقاتی ، انسان گرگ انسان شده است و به هرکس که فشار اجتمایی وارد شود ، حاضر است در شرایط خاصی ، دیگری را بدرد و نفله نماید . او مانند پاره ای از نویسندگان پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ ، به سقوط و خشونت انسان بدسرشت باور داشت و مدعی بود که سنت اومانیستی و ایده آلیستی ادبی قرن ۱۹ نویسندگان ،درقرن ۲۰ اعتبار و اهمیت سیاسی-اجتمایی خودرا ازدست داده . او همچون سارتر اگزیستنسیالیست ،مدعی بود که در جریان هستی انسان ، زندگی وی دچار پوچی شده است .
گرین درطول سفرهای خود به کشورهایی مانند مکزیک و ویتنام ازنزدیک آشنا گردید و مکزیک را سنبل کشوری میدانست که درآن براثرفقر : ترور، خشونت، اعدام ، لعنت و اصول کفرآمیز، حاکم هستند.. او میکوشد درآثارش : فساد ، زوال و ابتذال زندگی اجتمایی را نشان دهد. گرین با تجربه زمان بعد از جنگ جهانی دوم، به خرابه های جنگ ، انسانهای ژنده پوش، دلالها، حیله گران ، بازارسیاه و گرانفروشان ، اوضاع روزانه را شرح میدهد و میگوید که درد و رنج انسان سرگردان موجب طرح پرسشهای الهی و دینی میشوند . او آنزمان غیبگویانه به شرایط روزانه جنگ در کشورهای جهان سوم و ایده آلیسم آمریکایی اشاره کرد.
گراهام گرین درسال ۱۹۰۴ در انگلیس بدنیا آمد و درسال ۱۹۹۱ در سویس درگذشت . پدرش مدیر مدرسه بود. اودرسال ۱۹۲۷ به کلیسای کاتولیک ملحق شد . شرایط تاریخی و بیوگرافی خاصی موجب شد که گرین بعد از جنگ جهانی دوم مجددن سراغ موضوعات سیاسی و اجتمایی برود.
آثار او شامل : رمان ، نمایشنامه ، داستان کوتاه ، مقاله ، گزارش ، سفرنامه و اتوبیوگرافی هستند ؛ از آنجمله : سفر با عمه ، نیروی زیبایی ، مرکز اشیاء، مردسوم ، آمریکایی ساکت، دوست مان در هاوانا، سفیر حق الزحمتی ، دره سقوط زندگی ، پایان یک ماجرای جنجالی ، سوء قصد ، قطار سریع السیر شرق الاوسط ، زمان طنز ، نوعی زندگی ، راههای فرار، خیابانهای پرهرج و مرج ، شکار در هوای مه آلود و عنصر انسانی هستند. کتاب نیروی زیبایی، سالها ممنوع شد. کتاب عنصر انسانی ،اثری است پیرامون جاسوسی دول استعمارگر در کشورهای جهان سوم . دریکی از آثارش ،قهرمان رمان پیرامون فرم رمان سیاسی سخن میگوید و در رمان دیگری از او، مسایل سیاسی و عشقی در هم ادغام شده اند.
بعضی از آثار گراهام گرین گواه آن است که او تا پایان عمر به طرح موضوعات مذهبی علاقه خاصی داشت . او آثارش را نوعی “ شوماستر “ میدانست که به نمایشی سرگرم کننده میپردازند . و برای درک واقعیات مدرن ،از موضوعات انتقادی اجتمایی و سیاسی کمک گرفت و با اشاره به جامعه مکزیک، از غریزههای اخلاق “گانگستری“ جامعه ای میگوید که به تربیت انسان : فردگرا، سودجو ، و بی رحم میپردازد.
۹۳۔ برنارد شاو ، نویسنده ای ناآرام !. G.B. Shaw (1856-1950)
زمانیکه برنارد شاو ، نویسنده اصلاحگرای سوسیالیست ایرلندی،درسن۹۴سالگی درگذشت، به دلیل نوشتن پنجاه نمایشنامه موفق ودریافت جایزه ادبیات نوبل،اویکی ازمیلیونرهای کشورش بود. شاو برخلاف ظاهر مهربان،فیلسوفانه وپدرانه اش،روشنفکرسختکوش مصلح ناآرامی بودکه در طول عمر طولانی اش برای عدالت،آزادی وپیشرفت اجتمایی مبارزه کرده بود. باقدری طنزمیتوان گفت،اوبدین دلیل نویسنده ای خودمانی است،چون آنزمان،بدون رودرواسی،تعارف و ترس از برچسب خوردن،نوشت ،که نویسنده باید رئالیست باشد تا ایده آلیست،درهنر، محتوا مهمتر ازفرم است، و وظیفه ادبیات،پرداختن به مسایل اجتمایی است،مخصوصا تازمانیکه آن مسایل درجامعه وجود داشته باشند. شاو آینده بشررا در درازمدت سوسیالیستی میدید وانسان راازنظرتاریخی محکوم به ترقی و پیشرفت میدانست.
به نظراو تئاتر را باید به تریبون بحث و سخنرانی درباره تضادهای اجتمایی و جنایات حاکمان تبدیل کرد.اوخود یکی از سخنرانان مهم میتینگ های اعتراضی پایان قرن ۱۹ اروپا درشهرهای انگلیس بود. به نقل از وی،شاو ۱۴ سال قبل از لنین آثار مارکس را مطالعه کرده بود ودرهرگوشه ازلندن در گردهمایی های کارگران،روشنفکران و بیکاران به تبلیغ وترویج سوسیالیسم پرداخته بود. عکسهای او در حال سخنرانی و تظاهرات خیابانی آنزمان ،انسان را بیاد سخنرانیهای: لنین، گورکی،تروتسکی،لیبکنشت،روزا لوکزامبورگ،ایبسن ، ویا هاینریش بل، و گونتر گراس می اندازد.به زبان مورخین اجتمایی چپ،شاو محصول اولین بحران اقتصادی-اجتمایی سرمایه داری در پایان قرن ۱۹ اروپا است.
اویکی ازاولین مبارزان جنبش سوسیالیستی زحمتکشان در انگلیس بود ومیگفت،عده ای درحرف انقلابی ولی درعمل دیوانه وناتوان هستند.سوسیالیسم مورد نظر او،اصلاحگرایانه،دمکرایتک وپارلمانی بود ونه مارکسیستی ویاانقلابی. او۲۸ساله بود که وارد محفل سوسیالیستهای تخیلی موسوم به فابیان شد.قبل ازآن اوروزنامه نگار ومنتقد ادبی وفرهنگی بود.شاو بعدها مبلغ تئاتری شد که مسایل سیاسی واجتمایی رامطرح میکرد.اوموضوعات انتقادی راوارد تئاتر انگلیس نمود وبه تقلیداز ایبسن،نمایشنامه های دیالوگی نوشت.شاو پایه گذار رئالیسم انتقادی درنمایشنامه نویسی انگلیس نیز هست.اورامیتوان مهمترین نمایشنامه نویس انگلیس بعداز شکسپیر دانست.شاویکی از چهرههای نمایشنامه نویسی تاتر جهانی است. برشت درباره اومیگوید،شاودرتمام عمر یک تروریست بود،ولی باکمک اسلحه طنز.شاو مینویسد،تاترباید به کشف تضادهای جامعه بپردازد، تماشاچی رابه تفکر اندازد واورا تشویق به دفاع از پیشرفت فرهنگ نماید،تمام ارزشهارابایدباکمک عقل وخرد به محک آزمایش کشاند،ازجمله:اخلاق،عشق،ازدواج،الهیات،دمکراسی،ناسیونالیسم و سوسیالیسم را.
جرج برنارد شاو در سال ۱۸۵۶ درایرلند بدنیاآمد ودرسال ۱۹۵۰ درانگلیس درگذشت.پدرش مغازه داری ازطبقه متوسط ومادرش معلم موسیقی بود.اوازجوانی گیاهخوارشد.شاو ۱۴ ساله بود که به علت فقرناگهانی خانوادگی،مدرسه راترک کردودریک بنگاه ملکی مشغول به کارشد.او فن نویسندگی رابطور خودآموزیادگرفت.شاو قبل از اینکه در ۲۴ سالگی به مطالعه مارکسیسم بپردازد،بانام مستعار درمطبوعات انگلیس نقدهای ادبی و فرهنگی می نوشت.او مارکس،واگنر، ایبسن،چخوف و دیکنز راازآموزگاران خودمیدانست.استادان نمایشنامه نویسی او چخوف و ایبسن هستند.برخلاف مولیر،بکت و دورنمات او آثاری خوشبینانه نوشت. برشت میگوید اوبه پاکسازی تاتر قبلی سلطنتی انگلیس پرداخت، تاتری که باشگاهی برای مطرح کردن احساسات، لذتها، تنوع و سرگرمیهای رمانتیک بود.شاو غیر از خلاقیت ادبی،یک متفکر فلسفی و نظریه پرداز اجتمایی نیز هست. ادموند هوسرل می نویسد، برنارد شاو بیدارکننده وجدان اجتمایی انسانهای جامعه خود شد و توماس مان گفت که، شاو خالق زبان خاص نمایشنامه نویسی خود است.شاو سعی میکند باکمک طنز وکمدی،مشکلات وکمبودهای اجتمایی رامطرح کند.او میگفت نویسنده باید بیگانگی مردم با هنر را برطرف نماید.شاو میخواست که با کمک نمایشنامه شهروندان را به آزمایش اصول اخلاقی سنتی خود دعوت کندوبه تقلید از ایبسن و واگنر آرزو میکرد که هنر درخدمت زندگی باشد. او مدعی بود که گفتن حقیقت درجامعه خشن،طنزآمیزترین عمل و خنده آور ترین عکس العمل است.درباره طنزی خندیدن،نیازبه شهامت دارد وکشف طنز دریک موضوع ویا مسئله،جدیت می طلبد.
به نظر صاحبنظران،شاو باآثارش بعضی ازصفتهای بورژوازی جامعه سرمایه داری در دوره امپریالیسم را مطرح نمود.اوبه سنتهای فرهنگ سلطنتی جامعه وکلیشه های دروغین آن مشکوک شد. شاو کوشید درفرهنگ غرب همچون هومر،سقراط و مسیح با کمک نطق و سخنرانی،مردم را به تفکر دعوت نماید.برنارد شاو غیر از فعالیتهای روزنامه نگاری،نقد ادبی و سخنرانیهای سیاسی ، درجوانی پنج رمان نوشت که هیچکدام خواننده لازم رانیافت.مهمترین آثاراونمایشنامه هایش هستند.مشهورترین آنها : قهرمانان- کاندیدا-سزار و کلئوپاترا-شغل خانم وارن-شیر و خانم آنده- پیگمالیون- خانه های آقای سارتور- بچه شیطان-جزیره دیگران- پزشک درسر دوراهی-سزارآمریکا-زن میلیونر-اینهمه پول-مردسرنوشت-حیله گر- جزیره اتفاقات غیرمترقبه-سیاست برای همه- انسان وانسان برتر، هستند.شاو میگفت باید به انتقاد از طبقه متوسط نیز پرداخت، طبقه ای که همچون مگس و زالو ازمحله های فقیرنشین ،خودرا تغذیه میکند.بعدازنوشتن نمایشنامه- انسان و انسان برتر – او سالها رهبر و سنبل جنبش روشنفکران جوان انگلیس شد. بنظر منتقدین ادبی، مهمترین اثر برنارد شاو ، نمایشنامه : یوهانه مقدس ، است . نمایشنامه : شغل خانم وارن، تاسال ۱۹۲۴ در انگلیس ممنوع بود. اودرآثارش به موضوعات تابو شده آنزمان،ازجمله ، روسپیگری در جامعه فقرزده نیز پرداخت.
۹۴۔ ادبیات – و – تذکرات جهانبینی . (Georg Lukacs ( 1885-1971
بایک حساب سرانگشتی غیرعلمی،ولی تحقیقی میتوان حدس زد که گئورگ لوکاچ، مورخ مارکسیست ادبیات،متولد مجارستان،بایدحدود یک میلیون صفخه مطالب:ادبی،فلسفی،تاریخی و سیاسی درطول عمرخودخوانده باشد،چون اوباره آثار غالب نویسندگان،فیلسوفان ومبارزان اجتمایی سه قرن اخیراروپا نظرمیدهد.لوکاچ نه تنها رمانهای قطور:بالزاک،داستایوسکی،تولستوی، توماس مان،زولا،گوته وغیره رابه نقد کشید،بلکه ازآثار:مارکس،انگلس،هگل،لنین و ماکس وبر نقل قول می آورد.اورادرزمینه استتیک ودانش زیبایی شناسی میتوان چون مارکس به حساب آورد .باتکیه برآثار لوکاچ میتوان اورااخلاقگرا دانست.طبق اعترافاتش،ورود اوبه حزب کمونیست نیز یک اقدام وتصمیم اخلاقی بود.ضرب المثلی میگوید،انسان بااستعداد همیشه ازصراط مستقیم خارج میگردد و لوکاچ نوشت که هیچ ایدئولوژی بی تقصیری وجودندارد واعلان بیطرفی درجهان ایدئولوژیها غیرممکن است.تنها امکان یک موضع گیری برای انسان باوجدان وجوددارد،آنهنم موافقت یامخالفت باآن ایدئولوژی است. عده ای مخالفت ومبارزه لوکاچ با متفکرین دیگرراتصفیه حساب شخصی اوباخودش میدانند،چون لوکاچ قبلا مدتی شاگردهرکدام ازآنهابوده. جوله دفریت مینویسد،ازجمله تراژدیهای ایدئولوژیهای دگماتیک این است که بهترین تئوریسین های آنها روزی به منتقدین آشتی ناپذیرشان تبدیل میشوند.لوکاچ درطول عمرمبارزاتی خود،چندباربه زندان حکومت کشورهای مختلف افتاد.شاید امروزه باقدری تاخیر بتوان اورا یک مارکسیست آزادیخواه نامید.اوبعدازبقدرت رسیدن نازیهادربخشی ازاروپا،به شوروی پناه برد ودرآنجاسردبیر مجله ادبیات بین الملل شد،گرچه در طول سالهای بین دوجنگ جهانی نام لوکاچ درکشورهای بلوک شرق سابق،تداعی کننده اتهام رویزیونیستی بودن بود.بدنامی لوکاج درزمان مرگ،درکشورهای فوق درحدی بودکه روزنامه پراودا درسال ۱۹۷۱ فقط دریک خبر ۴سطری مرگ اورااعلان کرد، درحالیکه روزنامه لومونددرفرانسه بیش ازیک صفحه ازاوراق خودرابه اواختصاص داد.
لوکاچ فرهنگ باستان رابه سه دوره :حماسی،تراژدی، و فلسفی تقسیم میکند ومیگوید که در عصر فعلی،حماسه سرایی غیرممکن است وبجای آن،ژانر رمان واردادبیات گردیده.فرم رمان بیان نوعی سرگشته گی وبی وطنی احساسی وفکری انسان مدرن است.ژانر رمان امروزه قهرمان خاص خودرا دارد،یعنی فردی که همیشه درحال جستجوی راه وهدف است.قهرمان حماسه هم جویای هدف وراه بود،ولی او یقین داشت که به هدفش میرسد ویادرراه هدف مشخص خود، شکست میخورد ونفله میشود وبعنوان پهلوان دراسطورهها بزندگی فرهنگی ادامه میدهد.ولی در ژانررمان حاضر،نه راه ونه هدف قهرمان وانسان بطورمستقیم معین وواضح است.علاقه لوکاچ به مسایل اجتمایی وتاریخی زندگی انسان رنجبر باعث شدکه اواهمیت خاصی به رمان تاریخی بدهد. لوکاچ میگوید،فقط رمان تاریخی است که میتواند توتالیتر بودن تاریخ را نشان دهد.باتکیه برتولد رمان تاریخی دراوایل قرن ۱۹توسط والتر اسکات انگلیسی، لوکاچ نوشت که، اززمان انقلاب فرانسه به بعد اولین بارانسان شاهد نمایش جنبش توده ای درادبیات شد.به نظراوباآثاربالزاک و تولستوی،رمان تاریخی به مرحله رمان واقعگرایی اجتمایی رسید، وبعدازآنهامیتوان انسانگرایی آزادی خواهانه ادبی رادررمانهای : رمان رولان،آناتول فرانس،استفان تسوایگ و هاینریش مان مشاهده کرد. مخالفت لوکاچ با زولا بدلیل دلخوری اش باناتورالیسم است و انتقاداواز ناتورالیسم وفوتوریسم،ریشه درانتقادهای معلم او، هگل، ازسمبولیسم ورمانتیک دارد. لوکاچ به پیروی ازلنین به نویسندگان چپ توصیه میکردکه آنها ازآثارارزشمند کلاسیک فرهنگ گذشته بورژوایی استفاده نمایندوآنهارابخدمت خوددرآورند.نویسندگان کلاسیک رئالیست مانند:شکسپیر،سروانتس،گوته وبالزاک به نظراومیتوانند معلم برجسته ای برای نویسندگان ترقیخواه باشند. انگلس،به تحسین از رئالیسم گفته بود که، توانایی بالزاک در پرداختن به تحلیل جامعه فرانسه وتاریخ آن ازجمله دستاوردهای آن مکتب است و لوکاچ باتکیه براین نظر انگلس،برخلاف دکترین حاکم آنزمان حزب کمونیست،به دفاع از نویسندگانی مانند: پوشکین،گوگول،داستایوسکی،استاندال و فلوبر پرداخت وازآنها اعاده حیثیت نمود. لوکاچ میگفت،عمق ومعنی و وسعت رئالیسم واقعی چنان گسترده است که آثار شکسپیر،گوته،بالزاک، استاندال،دیکنز و تولستوی رامیتوان ازآنجمله بشمار آورد،اوادامه میدهد که ماادبیات خوب یا بد داریم، شکسپیر و گوته رانمیتوان به بهانه سوسیالیستی نبودن نفی کرد.فرق اساسی بین ادبیات خوب سوسیالیستی ویا بورژوایی وجودندارد ودرسال ۱۹۵۶ آزادی کامل برای ادبیات راخواستارشد.اوبه نقل ازگوته،مبلغ ادبیات جهانی گردید،حتازمانیکه درباره : والتر اسکات ،تولستوی و یا بالزاک نظر میدهد. لوکاچ اخلاقگرا به انتقاد از زیبایی گرایی درهنر میگوید که تبلیغ استتیک مطلق باعث میشود که مرز و مقیاس شناخت نیک وبد مخدوش شود. به نظر او اساس ادبیات واقعی باید رئالیسم باشد.هنرواقعی برای لوکاچ همیشه اغتراض به بی عدالتی و حضور دراین جهان ونه پرداختن به مسایل عالم هپروت است. او میگفت،مرکزی ترین وظیفه رئالیسم سوسیالیستی پرداختن انتقادی به دوره استالین مخوف است.بنظر او درزمان استالین یک ناتورالیسم دولتی،رئالیسم واقعی را به کنارزده بود.
لوکاچ به انتقاد از ادبیات کارگری جنبش کمونیستی مینویسد، آنها اغلب ارزش استتیک وهنر ی لازم راندارند وایدئولوژی مارکسیسم هیچ ضمانتی برای ادبیات وفرهنگ مترقی نیست. گرچه مارکسیسم-لنینیسم هیمالیای جهانبینی ها است،ولی اگر خرگوش لرزان ترسویی روی قله آن جست وخیز نماید،هیچگاه بزرگتر از فیلی که در دشتهای خشک وبرهوت دامنه کوه باشد، بزرگتر نخواهد شد. به نظر اواکثر اهل قلم دوره استالین، نقل قول آوران بیحاصلی بودند،چون برای پرداختن به هرموضوعی، فقط کافی بود که نویسنده،به گردآوری نقل قولهای مناسبی ازاستالین بپردازد وآنها را هنرمندانه بهم وصل کند. طبق ادعای لوکاچ،بعداز انقلاب اکتبر شوروی،یک ادبیات انقلابی-رمانتیک و یک ادبیات آوانگارد به رهبری مایاکوفسکی بوجودآمد. اعلان رئالیسم سوسیالیستی به شخصیت پرستی مزورانه استالینیستی میدان داد. به نظر لوکاچ،رئالیسم سوسیالیستی دوران استالین مانند سالهای حکومت هردیکتاتور دیگری، ضدهنر وادب بود. اومخالف تعریف؛ هنر به معنی تبلیغ مستقیم، بود. لوکاچ میگوید،تمام آثارجاودانی ادبیات نشان میدهند که تاریخ واستتیک دررابطه تنگاتنگ باهم هستند. درمقالات اونیز،مقوله استتیک وتاریخ باهم متحدمیشوند ودرارتباط باهنر وواقعیات اجتمایی قرارمیگیرند. به نقل از اهل نظر،مارکس و انگلس،علم استتیک سیستماتیکی ازخودبجای نگذاشتند.اظهارات مارکس درباره هنر وفرهنگ یونان باستان واشتغالات ادبی انگلس درباره بالزاک ورئالیسم دررمان را،میتوان آغازی برای بحث استتیک وزیبایی شناسی درمارکسیسم بحساب آورد.
آنچه درمورد بیوگرافی لوکاچ بطور مختصر میتوان گفت، این است که او بین سالهای ۱۸۸۵-۱۹۷۱ در مجارستان بطور منقطع زندگی نمود.پدرش رئیس بانک و مادرش از اشرافزادگان بود. والدین او هردو ریشه یهودی-آلمانی داشتند. لوکاچ میگوید،جامعه شناسی ادبی او غیر از مارکس، زیر تاثیر دوکتاب : فلسفه پول ، نوشته زمیل و ، یادداشتهای پروتستانی ، مارکس وبر است. او هاینه رااولین شاعر ومتفکر انقلابی اروپا و توماس مان را آخرین نماینده رمان رئالیستی-انتقادی میداند. به نظر او بنیادگذاررمان تاریخی،والتر اسکات است.رمان اجتمایی رئالیستی قرن ۱۹ ادامه رمان تاریخی پایان قرن ۱۸ بود. لوکاچ والتر اسکات رابزرگترین نویسنده تاریخ میداند.اوپوشکین،گوگول و استاندال راادامه دهنده راه اسکات می شمارد. بنظر لوکاج بزرگترین نمایشنامه نویس قرن گذشته برشت است. او نیچه رابنیادگذار خردگریزی دوره امپریالیسم میدانست،چون بنظر او نیچه از آغاز مخالف دمکراسی، سوسیالیسم و حقوق زنان بود.
لوکاچ مخالف نویسندگان آوانگارد مانند : دوبلین،جویس،دوس پاسوس بود، درصورتیکه او نویسندگانی مانند: گورکی،رمان رولان، توماس مان را برای آموزش جوانان اهل قلم توصیه میکرد. او آثار : فلوبر،دیکنز،تورگنیف،تولستوی را بخشی ازهومانیسم کلاسیک میداند.
ازجمله آثار لوکاچ : تئوری رمان-تاریخ و آگاهی طبقاتی-رئالیسم روس درادبیات جهانی-گوته و زمان اش- مقالاتی درباره رئالیسم-بالزاک ورئالیسم فرانسوی-هگل جوان- نوع خاص زیبایی شناسی-اثرهنری ورفتار زیباشناسانه- هنر بعنوان پدیده ای اجتمایی تاریخی- و نیچه،پیشگام استتیک فاشیسم، هستند.
آثار لوکاچ معمولا پیرامون ادبیات قرن ۱۹ و ۲۰ و تاریخ سیر اندیشه در آلمان هستند . دوکتاب او : تاریخ وآگاهی طبقاتی- و تئوری رمان ، از مهمترین آثار قرن بیستم بودند. کتاب تئوری رمان او : توماس مان،ارنست بلوخ،والتر بنیامین،لوسین گلدمن و آدرنو رااز نظر ادبی و جامعه شناسی ادبی تحت تاثیر قرار داد. مقاله ای از لوکاچ بنام ؛ پیرامون موضوع پارلمانتاریسم ، آنزمان سبب خشم لنین شد. از جمله دیگر مقالات مهم لوکاچ : فراز و فرود درادبیات آلمان ، و ادبیات آلمان درعصر امپریالیسم، هستند.
درزمان حیات به لوکاچ القاب گوناگونی داده و اتهامات زیادی به او زده شد،از جمله : روشنفکر اخلاقگرا-مارکسیست دانشگاهی-رویزیونیست-بلشویک-زیبایی شناس- آموزگار استالینیست- واقعگرای سوسیایست ، و غیره . دربعضی ازکشورهای بلوک شرق سابق به لوکاچ ایراد میگرفتند که او نوع مدرن خردگریزی ، یعنی مذهب را نادیده میگیرد و فقط به مبارزه با خرد ستیزی آته ایستی می پردازد .
۹۵۔ شاعره لالایی ها و جایزه نوبل .
گابریلا میسترال ، زنی استثنایی . Gabriela Mistral (1889-1957)
به ناکجاآباد عشق رسیدیم،
عشقی بدون بازگشت.
آرزوی درکنارزمین بودن،
دست دردست وساکت ،
همچون آن لال .
مادرم،زنی کوچک،
همچون بوته پونه ،یک علف.
سایه ای روی خاک نینداخت،هیچگاه.
زمین اورا دوست میداشت،
چون اوسبکبال،لبخند میزد
دررنج و در شادی .
خانم گابریلا میسترال،شاعره اهل کشورشیلی ونخستین نویسنده دریافت کننده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۴۵ودرسن ۵۶سالگی،گرچه حتا دبیرستان را به پایان نرسانده بود،تاشغل آموزگاری،سفیری، پروفسوری،وزیرفرهنگ،ونماینده سیاسی کشورش درسازمان ملل،ارتقاء مقام یافت.اوبین سالهای ۱۸۸۹ و۱۹۵۷ غالب سالهای عمرش را درخارج ازکشورشیلی گذراند.پدرش یک معلم اسپانیایی و مادرش یک خواننده سرخ پوست بومی بود.نام مستعار او به معنی ملکه آسمانی وترکیبی است ازنام دو شاعرمشهورموردعلاقه اش درآمریکای لاتین.نام واقعی او پیش ازمشهوریت ادبی ” لوسیلا گودوی آلکایاگا ” بود.وی نخستین شعرش رادرغم نامزد جوانمرگش ،یک کارگراداره راه آهن،سرود.مرگ پسرخوانده اودرمیانه سالی،باعث شد که او به مقوله های مرگ،زندگی،رنج وامید،درشعرش بپردازد. بعضی از لالایی ها وترانه های کودکانه اوحتاامروزه،بعدازنیم قرن،بخشی ازفرهنگ شفاهی وعامیانه خلقهای قاره آمریکای لاتین به زبان اسپانیایی،شده اند.
اودرزمان ومکانی زیست که قلم هنوزدردست فرهنگ مردسالاری بود.اونماینده ادبیات مدرنی بودکه درپایان قرن ۱۹ درمقابل مکاتب ادبی ناتورالیسم،سمبولیسم،وپارناس،قدعلم کرده بود.اوبرای شرح موضوعات روزمره زندگی،ازاستتیک وآهنگ مدرنیسم استفاده نمود.اودرآثارش احترام خاصی برای مبارزان انقلابی گذشته آمریکای لاتین قائل بود.شعراوپیرامون فقردهقانان وحقوق زنان بود،به این دلیل اوراشاعره محبت مادری وترحم انسانی نامیده اند.
منقدین ادبی مینویسند که شعرش،ساده،پراحساس،شدیداشخصی،وجهانی،باارزشهای تربیتی واومانیستی است.اوبانگاهی فمنیستی به اطرافش مینگریست.دراشعاراوغیرازانگیزههای مادری وکودکی،انگیزه های فلسفی نیزدیده میشوند.درشعراونوعی دیالکتیک ملاحظه میگردد.برای اوتعلیم وتربیت نوعی وظیفه مادربودن،است.بخش مهمی ازاشعارش درباره مقوله های مرگ و رنج انسان درکشورهای جهان سوم هستند.
گرچه اومبلغ استتیک ناب وشعار “هنردرخدمت هنر” بود،منقدین چپ شعراوراحاوی توصیف عمیق عرفانی هومانیستی درباره انسان ساده،معمولی وجهان میدانند.اوبرای یک زندگی قانع کننده مبارزه نمود،وبااشاره به اتوبیوگرافی تراژدیک خودبه تنهابودن زن وبرآورده نشدن نقش مادربودن،اشاره میکند.منقدی،شعراوراانعکاس صدای مریم مقدس نامید. گابریلا میسترال میگفت که شاعر، رسانه زمان خوداست ورابطه شاعرباخلق مانند رابطه روح باجسم است.این جمله اوراروی سنگ قبرش نیزحک کرده اند.وی درمصاحبه ای گفته بود که زندگی سفری است زیارتی عرفانی که به مرگ ختم میگردد.اوبا عشق عمیق به رنج دیگران،مدافع فراموش شدگان،ترک شدگان،وتنهایان بود.شعرش لطیف،گرم،ساده، غمگین،بازبانی مستقیم،بودکه زندگی فقیرانه انسان معمولی روستایی راتوصیف میکند.اودرجایی خطاب به معشوقه ای میگوید ” هرازگاه که تو به من بنگری،زیباترمیگردم “.
وی درشعرش تفسیری ایده آل ازگذشته کشورشیلی وسرخ پوستان قاره آمریکای لاتین می نماید.نویسنده ای درباره اوگفته بود که شعرش شباهتی به دعاوعبادت دارد.کمیته جایزه ادبی نوبل اعلان نمود که نام اوسنبل کوششهای ایده آل جهان آمریکای لاتین است.خلاف سیاست پینوشه که کوشید اوراشاعری مذهبی وغیرسیاسی معرفی نماید،اوشاعری شورشی برای مبارزات آزادیخواهانه مردم آمریکای لاتین بود. درسال ۱۹۴۵ کمیته جایزه نوبل بااعطای آن به وی توجه جهان را به قاره آمریکای لاتین جلب نمود که درجنگ جهانی دخالتی نکرده بود.بعدها گروهی ازروشنفکران اعتراض نمودند که جایزه نوبل ابتدا حق پابلو نرودا،شاعردیگرومشهورشیلی می بود.
شعرمیسترال درآغازحاوی انگیزههای مسیحی عامیانه بود.اوبطورسنبلیک به موضوعات مذهبی انجیلی پرداخت.درشعراوغیراز زندگی وامید،او به موضوعات خدا ودین نیزاشاره میکند.اوبرای خدا دو صفت متناقض قائل بود؛ خدای انتقام وخدای دوستی ومحبت.
وی بدون تحصیلات مقدماتی ودانشگاهی،ازطریق کوششهای خودآموزی،به شغلهای مختلف رسید. وی شخصا بامشاهیری مانند مادام کوری،هنری برگسن، واستفان تسوایگ،رابطه دوستی داشت وپابلو نرودای جوان را آنزمان باادبیات اروپاآشنانمود.کشورمکزیک بعدازانقلاب برای تغییرسیستم آموزشی مدارس خود ازاودعوت به همکاری ونظرخواهی نمود.گابریلا میسترال بعدعا ازمشهوریت دیپلماتیک جهانی خود برای کمک هومانیستی درآمریکای لاتین استفاده نمود.ازجمله آثاراو، غم زدگی،دعاوعبادت هنرمندان،زن معلم درروستا،لطافت،سرگردانی،گرزچوبی،کتابی برای زنان،سردی،خواهش،ترانه های اسپانیایی،و سونتی درباره مرگ، هستند.
۹۶۔ هفتادمین سالروز قتل گارسیا لورکا
لورکا ) ۰۵٫۰۶٫۱۸۹۸ – ۱۹٫۰۸٫۱۹۳۶Garcia Lorca , Fedrico (
گارسیا لورکا – شاعر اعدامی از اندلس
گارسیا لورکا،شاعرونمایشنامه نویس اسپانیایی،سی و هشت ساله بود که ازطریق فالانژیست های راستگرای طرفدار ژنرال فرانکو،درآغاز جنگ داخلی اسپانیا ربوده شد ویکروز بعد به قتل رسید. روزنامه های فاشیستی آنزمان،دلیل اعدام اورا غیرازفعالیت انقلابی واجتمایی،مسئله شخصی اویعنی همجنس گرایی اش اعلان کردند.لورکا بین سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۳۶ میلادی زندگی نمود.پدرش از زمینداران کلان ومرفه ایالت اندلس درجنوب اسپانیا ومادرش معلم مدرسه بود.بقول یارانش،اندلس هنوز که هنوز است،آوازخوانان درغم مرگ جانگداز لورکا گریه میکند. ازخصوصیات این استان تاریخی؛ زیبایی طبیعت و ادبیات فولکلوریک کولی های آن هستند که لورکا را ازدوران کودکی تحت تعثیر قرار دادند . امروزه دشتهای وسیع حاصلخیز و برفهای قله سیرانوادا در آنجا ،ازعوامل جذب جهانگردان باسلیقه!هستند. لورکا میگفت که از روی بالکن خانه پدری میتوانست دردوران کودکی،برفهای قله سیرانوادا را به تماشا بنشیند. او همچنین مینویسد که به علت طبیعت سرسبز و معطر و پرگل دشتها، اغلب صبح ها با سردردی شاعرانه !ازخواب بیدارمیشد.
اندلس، نقطه تلاقی سه فرهنگ : اروپایی، آفریقایی و آسیایی؛ همجوار دریای مدیترانه است. گوته گفته بود که در اندلس فرهنگ غرب و شرق را نمیتوان از هم تشخیص داد. اندلس نه تنها زیر تعثیر فرهنگ مسیحی و اروپایی بلکه تحت نفوذ فرهنگ شرقی و اسلامی نیز بود . قوم ماووری الجزایری در سدههای میانه، فنیقی ها و کارتاژها در دوران باستان قرنها مقیم اندلس بودند. شهرهای گرانادا و قرطبه و قلعه الحمرا از دیدنیهای زمان حال اندلس هستند. شاید به دلیل حضور محسوس فرهنگ شرقی ، لورکا هم مانند گوته یکی ازدوستداران شعر حافظ شد. شعر لورکا ترکیبی است از درام و صنعت شعری، مدرن و سنتی، اروپایی و شرقی، خشن و لطیف ، مهاجم و دوستانه.
لورکا خود میگفت که تنها موضوع شعرش، درد است ؛ دردی که براثر جراحات ناشی از احساسات عدالتخواهانه انسانی، موجب شد ، اگرچه معمولن موضوع شعر مدرن، تنهایی فردبود. اودر مصاحبه ای گفته بود:“من هیچگاه سیاسی نبودم، بلکه انسانی انقلابی، چون هیچ شاعر واقعی غیرانقلابی یافت نمیشود. درشرایط سخت وناگوار،شاعر باید با مردم خنده و گریه کند . در صورت نیاز اوباید گلدان خوشبوی خودرا به زمین بگذارد و برای نجات بیچارگان وارد باتلاق گندیده جامعه شود“!. عشق لورکا به ادبیات کولی ها و فرهنگ فولکلوریک اسپانیا باعث شد که عده ای اورا شاعر کولی ها بنامند . پاپلو نرودا میگوید که در شعر لورکا عشق و مرگ، دست در دست به رقصی وحشیانه می پردازند؛ گاهی لخت و عریان و گاهی ماکس به چهره و پوشیده ، شعرش نه تنها حامل الهام بلکه شامل خرد نیز است . لورکا از طریق مادرش درنوجوانی باشعرمدرن فرانسه ازجمله آثار : بودلر،مالرمه، و والری آشنا گردید . او با نقاشان و هنرمندان نوگرای آنزمان اسپانیا یعنی پیکاسو و دالی نیز رفت و آمد داشت. شاید به این علت عده ای آثاراورا تصویری حقیقی از واقعیت های اجتمایی میدانند.
لورکا میگفت که تاتر نیز شعری است که انسانی شده، تاتر محلی است برای به خنده انداختن یا گریه آوردن تماشاچی. اوباکمک تاتر،آینه ای درمقابل جامعه و نظام آندوره اسپانیا قرار داد تا آنها خودرا درآن دوباره بیابند. اواز تاتر بعنوان مدرسه ای برای آموزس مردم و تربیت انسانها استفاده نمود و تاتر را تبدیل به تریبونی برای پیشرفت وآگاهی اجتمایی کرد. لورکا میگفت که خلقی که به تاتر خود کمک نکند و یا ازآن حمایت ننماید، اگر نمرده باشد ولی حتمن درحال نقاهت است . منتقدین، آثار اورا تحت تعثیر استتیک و زیبایی شناسی کارهای ویکتورهوگو میدانند، عده ای هم نمایشنامه های اورا جامعه شناسانه و یا فولکلوریک به حساب می آورند.
یکی از نمایشنامه های گارسیا لورکا، جشن عروسی خونین، نام دارد ؛ عنوانی که پیشگویی غیبگویانه از ربودن و اعدام شاعران و نویسندگان مخالف درکشورهای شبه فاشیستی دیگر شد . اودرکشوری زیست که فرهنگش آنزمان، فرهنگ مرگ نام گرفت . اودرجامعه ای قربانی شد که نمایشگاه نقاشی پیکاسو را بنیادگرایان مذهبی به هم میزدند. حتا افشای قتل ناجوانمردانه او نیز به دلیل سرشناس بودنش، سبب کشف قتل هزاران مبارز گمنام دیگر درآن سالها شد . مونتاژ شعری از او پیرامون گروههای فشار نیمه دولتی و فالانژ و نیروهای امنیتی زمانش بصورت زیر است :
مغزهای سربی
روح های لاکی
با اسبهای سیاه
ونعل های تیره .
به این سبب
خود اشکی نمی ریزند !
۹۷۔ صد سال تنهایی نویسنده
بااشاره به اینکه کتاب-صد سال تنهایی- گارسیا مارکز،اولین باردرسال ۱۹۶۷ منتشر شد و منتقدین ادبی ادعا میکنند که غالب رمانهای اودرباره خشونت دیکتاتورها درکشورهای جهان سوم هستند ، بایدباقدری طلبکاری،ازمترجمین وناشرین وظیفه شناس کشور گل و بلبل پرسید: چرا سالها پیش،حتادرزمان آن پدر و پسر،باترجمه ونشر آثار مارکز، آبا و اجداد مارابااین نویسنده اجتمایی ترقی خواه آشنا ننمودند ؟
مارکز مینویسد : تنها اسطوره ای که کشورهای عقب افتاده و وابسته ، به فرهنگ و تاریخ جهان تحویل میدهند ، دیکتاتور است. اگر قشر کتابخوان ما و منتقدین ادبی آموزش ندیده اش ، قبلا حواسشان را جمع و جور میکردند ، شاید ماامروزه می توانستیم با افتخار ادعا کنیم که خالق مکتب رئالیسم جادویی درادبیات جهانی هستیم و نه مارکز،روزنامه نگار و نویسنده کلمبیایی . چون هرسه شرط لازم و کافی این سبک ادبی را دارا هستیم ، یعنی وجود اسطورههای کهن در فرهنگ ، حضور محسوس خرافات در زندگی فعال شهر و روستا ، و وجود اخبار جنجال برانگیز یا دروغ و باورنکردنی در رسانه های جمعی جامعه . چون مارکز ژانر رئالیسم جادویی آثارش را ترکیب و سنتزی هنری از واقعیات با کمک این سه مقوله و پدیده فرهنگی درکشورهای توسعه نیافته میداند. او مینویسد ، کسیکه نه سوسیالیست باشد و نه به خدا اعتقاد دارد ، بهتر است قدری خرافاتی باشد،تاجنون نگیردیاافسرده شود. گرچه مارکزآینده بشریت را سوسیالیستی میداند وخود را روشنفکری چپ به حساب می آورد،ولی او به دهها خرافات در ذهنش باور دارد، از جمله اینکه اگر روی میز کارش یادراطاق مسافرخانه اش،دسته گل زردی نباشد، گرفتار نحسی و ارواح خبیثه میشود!.
مارکز یادآوری میکند که بهترین سبک نویسنده گی ، همیشه گفتن حقیقت و پرداختن به واقعیات است . سرچشمه همه هنرها از جمله ادبیات ،دراصل،همان واقعیت است که با کمک خیالپردازی بوجود می آید . رمانهای خوب و موفق ، تغییر هنری واقعیات هستند .حقیقت درادبیات،پرداختن به عکس وتصویر اشیا و پدیدههانیست،بلکه ترکیب و سنتزی است از خیال و واقعیات .در رمانهای موفق جهانی ، هیچ اسطوره ای نیست که برپایه واقعیات مطرح نشده باشد . مارکز اشاره میکند که به اسطوره رمانتیکی که میگوید نویسنده باید غمگین و گرسنه باشد تا قادر به نوشتن گردد، باور ندارد جون به نظر اوباشکم پر و یک ماشین تایپ برقی راحتتر و بهتر میتوان مطلب نوشت . به نظر مارکز،الهام برای نویسندگی را هم ،رمانتیکها اولین بار توی دهن مردم گذاشتند، چون نه با وحی میشود شعر سرود و نه با رحم خدا میتوان داستان نوشت ، بلکه فقط دوستی و آشنایی با موضوع و توانایی و پشتکار موجب موفقیت در نویسندگی میشوند . او به نقل از فاکنر مینویسد ، بهترین مکان برای نویسندگانی چون او، بوردل روسپی خانه ها است ، چون صبحها خلوت و ساکت و غروبها ، شلوغ و زنده و پر رفت و آمد است .
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۸ در کلمبیا در آمریکای لاتین در خانواده ای متوسط بدنیا آمد . او از روزنامه نگاری به رمان نویسی پرداخت و سرانجام درسال ۱۹۸۲ برنده جایزه نوبل درادبیات گردید . مارکز سالهای کودکی رانزد مادربزرگ و پدربزرگ خود گذراند و در دوران تحصیل در مدارس شبانه روزی و دور از خانواده بسر برد . شاید احساس تنهایی دردآور او در دوران کودکی اش ،از آنزمان باشد . مارکز می نویسد در کشورهای آمریکای جنوبی،نه پولدارها حقی برای بی پولها قائل هستند و نه سفیدها ارزشی برای سیاها به حساب می آورند.
او در نوجوانی اشعار والری را میخواند و به رمانتیکهای اسپانیایی علاقمند بود. به اعتراف مارکز، او بعد از خواندن کتاب مسخ کافکا در سن ۱۹ سالگی تصمیم گرفت که نویسنده شود و شروع به خواندن رمانهای مشهور جهان کرد ،از جمله کتاب انجیل را که حاوی افسانه های عجیب و جالبی است . مارکز میگوید اگر در بیست سالگی کتابی از ویرجینیا ولف را نمی خواند ، شاید نویسنده دیگری میشد . مارکز درآثارش نشان میدهد که در نظام های دیکتاتوری ، استعدادهای خلاق انسان یا ازبین میروند و یا به ضد خود تبدیل میشوند . اودررمانهایش خشونت و توهین به حیثیت انسانی را مورد بحث قرار میدهد .
گارسیا مارکز در مورد عوارض نویسندگی یادآوری میکند که آن گاهی لذت است و گاهی آزار و شکنجه . هیچ شغلی به تنهایی نویسنده نیست ، چون انسان تنها و بی کس در مقابل یک ورقه کاغذ سفید و بی گناه می نشیند . او میگوید از زمانیکه به نصیحت همینگوی گوش داد ،دیگر ترسی از ورق سفید کاغذ ندارد ، چون درجایی به نوشتن پایان میدهد که روز بعد بداند از کجا باید دوباره شروع کند . به نظر او مشهوریت، مانند به قدرت رسیدن فرد است ، انسان توانایی رابطه گرفتن بادیگران رااز دست میدهد و تنها و خودخواه میشود .
مارکز اشاره میکند که در کودکی، روزها جهان جادویی مادربزرگ اورا احاطه کرده بود ،چون مادربزرگ جهانی خاص خود داشت . مارکز از جمله محدود سوسیالیستهایی است که قدری خرافاتی نیز است . رئالیسم جادویی مارکز شاید دررابطه بااینگونه خرافات دوران کودکی او باشد. مارکز میگوید اولین صفحه کتاب مسخ کافکا را که خواند بیاد قصه های مادربزرگ افتاد ، چون آن جهان منظور کافکا را ، کاملا می شناخت .
مارکز مینویسد، کافی است که امروزه در مطبوعات خبری و جنجالی نگاهی بیندازید تا به بینید چه اتفاقات عجیبی که در مملکت نمی افتد : یکی با دم لاک پشت بدنیا می آید – ماهیگیری با تورش فیل و شتر و زرافه از دریا صید میکند، چون قبل از آن بادهای شمالی تمام سیرکی را به آب انداخته اند – یا در بیدرکجایی ، با کمک دعا و اوراد ، کرمی را از گوش گاوی بیرون کشیده اند و غیره .او ادامه میدهد، زمانیکه پنج ساله بود ، هرگاه تعمیرکار برق بخانه آنها می آمد ، مادر برزگ با پشه گیری دنبال پروانه ای می افتاد تا آنرا فراری دهد و زیر لب میگفت ، هرگاه این مرد اینجا می آید ، سر و کله این پروانه زرد هم پیدا میشود و موجب جن زده گی محیط میشود .
از جمله مشهورتری آثار گارسیا مارکز : صد سال تنهایی-ظهر سه شنبه – خاکسپاری پیره زن- کسی به جناب سروان نامه نمی نویسد – و پدرسالاری پدر مقدس، هستند . مارکز اولین کتابش را با سرمایه خصوصی خود منتشر کرد چون هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نبود . او تمام خاطرات خوب و بد دوران کودکی و نوجوانی اش را در رمان مشهور – صد سال تنهایی – مورد خلاقیت ادبی قرار داد. دراین کتاب زنان باعث نظم در جامعه و جهان میشوند ، در صورتیکه مردان موجب هرج و مرج و انارشی میگردند . مارکز مینویسد : با کمک آثار کافکا فهمیدم که خلاف آموزشهای دوران مدرسه ، امکان دیگری هم برای آفرینش ادبی ، غیراز روشهای آکادمیک و اسلوبهای منطقی وجود دارد . اوفن نویسندگی را درابتدا از کافکا و همینگوی یاد گرفت . او در مدرسه شبانه روزی کتاب – کوه جادویی – توماس مان را نخستین بار خواند. از میان نویسندگان روس او به آثار داستایوسکی و تولستوی علاقمند بود . از میان نوابغ ادبی فرانسوی ، بالزاک ، فلوبر، استاندال،زولا را توصیه میکند . از میان اهل قلم انگلیسی اهمیتی خاص برای کتابهای ، جویس ، ویرجینیا ولف و دیکنز قائل است . در میان یونانیهای قدیم، کتاب شاه اودیپوس ، نوشته سوفوکلس را بااهمیت میداند . از آثار آمریکایی ها ، فاکنر، اشتاین بک،دوس پاسوس،همینگوی و شرود آندرسن را فراموش نشدنی میداند .
منتقدین ،سبک نویسندگی مارکز را زیر تاثیر روش فاکنر میدانند. مارکز ، فاکنر را بزرگترین داستانسرای تمام اعصار میداند . او خود را ولی بیشتر شاگرد گراهام گرین ، نویسنده ضد استعماری و ضد امپریالیستی انگلیس به حساب می آورد . او از میان شاعران ، پاپلو نرودا را بزرگترین شاعر تمام زبانها در قرن بیستم میداند ، خصوصا شعرهای سیاسی و اجتمایی او را . مارکز یاد آوری میکند که نرودا مانند شاه میداس است ، به هرچه دست میزد ، شعر میشد . اوغیر از رمان و شعر ، به خاطرات افراد مشهور،بیوگرافی ها و رپرتاژ نیز علاقمند است . به ادعای او گراهام گرین و همینگوی از جمله نویسندگانی هستند که تحت تاثیر ادبی هیچ نویسنده دیگری قرار نگرفتند .
مارکز در کتاب – پاییز پدر مقدس – در باره دیکتاتورها می نویسد ، در جلو در سازمان امنیت یکی از این کشورها نوشته بودند : آنچه در اینجا دیدی، شنیدی و یا احساس کردی، فراموش کن و آنرا در اینجا بگذار . مارکز مدعی است که آنهایی که سالهای طولانی علیه دیکتاتورها مبارزه کرده اند ، ممکن است خود بعد از رسیدن به قدرت ، نیز دیکتاتور شوند و دمار از روزگار خلق درآورند . به نظر او افرادی که قادر به محبت،عشق ورزی و نیکی نباشند ، یکروز تنها و سرخورده میشوند و تمایلات دیکتاتوری پیدا میکنند . او در باره اقدامات عجیب و حساب نشده دیکتاتورها مینویسد ، یکی از آنها تمام سگهای سیاه پایتخت را زهر خور کرد و کشت . دیگری میگفت ، باید دور مملکت را مانند دور یک خانه دیواری کشید و فقط پنجره ای برای پستچی باز گذاشت . سومی میگفت ، از روز بعد تمام مردان باید ریش بگذارند و تمام زنها باید کلاهی رنگین به سرکنند.
مارکز در دفاع از زنان مینویسد . آنها نه تنها باعث وحدت نسل بشر میشوند،بلکه موجب ادامه رمان نیز میگردند!. به نظر او زنان دلیل انسجام جهان هستند، درصورتیکه مردان میکوشند تاریخ را به جنگ و مبارزه بکشانند،درخاتمه باید پرسید کدام عاقلانه تر عمل کرده اند . او ادامه میدهد که، تمام دیوانگیهای تاریخ مانند : جنگ افروزی ، کیمیاگری ، معرکه گیری، اختراعات و اکتشافات را مردان انجام داده اند. پدران یونانی به پسران سرباز خود قبل از اعزام برای جنگ میگفتند ، یا با پرچم افراشته برگرد و یا پیچیده در میان پرچم میهن بنام قهرمان .
مارکز در رابطه با دوستی اش با فیدل کاسترو اشاره میکند که او یکی از دوستداران ادبیات،مخصوصا رمان است . غالب رمانهای شاهکار ادبیات جهانی رابادقت خوانده و میتواند آنها را متخصصانه نقد کند . کاسترو آرزو میکند که در زندگی بعدی به عنوان نویسنده توانایی به این جهان برگردد!. فرانس میتران نیز هرگاه به هم صحبت ادبی و یا ژورنالیستی نیاز داشت ، مارکز را از آن سر دنیا با جت برای صرف غذای طولانی فرانسوی ! دعوت میکرد . مارکز او را نیز یکی از سیاستمداران اهل ادب و کتاب در تاریخ جدید اروپا میدانست .
Gabriel, Garcia Marquez (۱۹۲۸ -?)
۹۸۔ لوکاچ ، تئوریسین ادبیات اجتماعی.
لوکاچ ؛ سایه ادبی مارکس بود ! Georg Lukacs (1885 – ۱۹۷۱)
جورج لوکاچ ، دانشمند ونظریه پرداز ادبیات،هنر و زیباشناسی،مورخ مارکسیستی ادبیات،فیلسوف و ساستمدارمجارستانی،خالق آثاری پیرامون ادبیات قرون ۱۹ و۲۰ غرب است.اوزیرتاثیرمارکسیسم میخواست شرایط اجتماعی ادبیات وهنر را توصیف کند. وی میگفت که هنر یک شکل عالی بازتولید رفتار وکردار انسانی است.اومهمترین تئوریسین ادبیات سوسیالیستی نیزبود.وی میخواست ازمقوله های مارکسیستی درادبیات وهنراستفاده نماید.درفرهنگ غربی،او سالها یک ناظرتاریخی وجامعه شناسانه ادبیات بشمار میرفت.لوکاچ ازسال ۱۹۳۰ باکمک مقالات برنامه ای خود،سیاست ادبی احزاب کمونیست راتعیین نمود.اودرآنجا خواهان واقعگرایی اجتماعی وواقعگرایی بورژوایی شد وخودرامخالف فرهنگ زوال ومبتذل بورژوایی وتجربه گرایی نویسندگان چپی مانند برشت معرفی نمود.
امروزه ادعا میشود که هدف نظری لوکاچ یک رنسانس مارکسیسم بود.وی میگفت که تفکر بدون رابطه با واقعیت بی ارزش خواهدبود.کتاب “تئوری رمان”لوکاچ که تئوری ادبیات نیز است،مشهورترین اثروی میباشد.لوکاچ دراین کتاب تحول رمان غرب را باتکیه برآثارنویسندگانی مانند: سروانتس،گوته،کلر،بالزاک،فلوبر،تولستوی، و داستایوسکی شرح داد.اوخالق آثاری پیرامون فلسفه نظری وفلسفه عملی؛مخصوصا علم زیباشناسی نیز است. وی کوشیدبانقد آثار: والتراسکات،بالزاک،گوگول وتولستوی،به جریان تاریخی ادبیات : انگلیس،فرانسه و روسیه اشاره کند.لوکاچ بعدها درزمان تبعیددرمسکو خواست که یک استتیک مارکسیستی سیستماتیک رامطرح نماید.بایدیادآوری نمود که رئالیستهای ادبی قرن بیست فکرمیکردند که میتوانند باانعکاس واقعیت درادبیات،موجب تغییر مثبت عملی آن شوند، به این دلیل نظریه پردازی مانند لوکاچ تعصب شرح و توصیف ناتورالیستی رارد میکرد .اومیگفت که رمان نه تنها باید واقعیات راتوصیف کند،بلکه باید جریان تغییرمثبت آنرانیز نشان دهد،یعنی نه آنطور که واقعیات هستند بلکه بطور دیالکتیکی آنطورکه خواهند شد.لوکاچ رمان “مادر”ماکسیم گورکی ازسال ۱۹۰۷ رانمونه خاص واقعگرایی اجتماعی میدانست.آن نخستین باربه زبان انگلیسی منتشرشده بود. دراین کتاب باوجود مادری سنتی و مذهبی،قهرمان داستان،کارگری مدرن ومبارز،یخشی ازیک جنبش کارگری دررابطه باانقلاب را نشان میدهد. لوکاچ مدرنیسم درادبیات و هنر راجریانی فرمالیست دانست که فقط زوال و ابتذال سرمایه داری را نشان میدهد.
درنظرلوکاچ وظیفه هنر تصویرواقعیت است یعنی آن، واقعیت رامنعکس میکند،به این دلیل اومدافع فرم های هنری رئالیستی و بورژوایی درآثار : تولستوی،بالزاک،گوته،گوگول،توماس مان و غیره بود، چون درنظر لوکاچ آنان جریان تاریخی و اجتماعی راباکمک ادبیات بطوررئالیستی نشان میدهند . وی مینویسد که تمام واقعیات یک شخصیت و خصوصیت اجتماعی-تاریخی دارند. لوکاچ باکمک آثارش تاثیرمهمی روی فضای روشنفکری قرن بیست بجا گذاشت. نظرات او موجب بحث هایی در: فلسفه،جامعه شناسی،هنر، و تئوری ادبیات شدند. او تحقیقات تاریخی-ادبی درآلمان را پیرامون گوته و توماس مان و رمان تاریخی مطرح نمود.کوشش لوکاچ برای آن بود که انسان بعنوان موجودی در ابعاد: فرهنگ،سیاست و اخلاق منعکس شود. وی میگفت که زمانی میتوان بر اختلاف میان زندگی و هنر غالب شد که زندگی طوردیگری سازماندهی شود.اواین هدف را فلسفه عمل انقلابی نامید که در دهه بیست قرن گذشته مطرح نموده بود. دراستتیک لوکاچ دو مفهوم رئالیسم و انعکاس واقعیات، موردبحث قرارمیگیرند. گلدمن و هابرماس ازجمله کسانی هستند که درپایان قرن گذشته برای کشف مجدد لوکاچ کوشیدند. لوکاچ جوان براثرتجربیات خود،زندگی رایک آنارشی ازرنگهای سیاه و سفید دانست. سالها نام لوکاچ نه تنها یادآور مکتب ادبی رئالیسم سوسیالیستی بود بلکه اورا سنبل: ضد آوانگارد و ضد رمانتیک و ضد شعار”هنر در خدمت هنر” بحساب می آوردند.
لوکاچ نه تنهادرکلاس درس جامعه شناسی زیمل شرکت نمود بلکه آشنایی شخصی با بلوخ،ماکس وبر، و لاسک داشت. نقدفرهنگ رادیکال لوکاچ را تحت تاثیر تئوری “تراژدی فرهنگ” زیمل میدانند.سالها جذابیت آثار لوکاچ ازآنجا بود که کوشید نظرات مارکس و ماکس وبر را باهم ادغام نماید. لوکاچ دردانشگاه نه تنها دررشته تاریخ و فلسفه درس خوانده بود بلکه تحت تاثیر ایده آلیسم آلمانی و “فلسفه زندگی” که آنزمان مد روز بود نیز قرارگرفت.مراحل روشنفکری لوکاچ را بسه مرحله تقسیم میکنند: دوره پیش از مارکسیسم، دوره تبلیغ مارکسیسم غربی، و دوره مارکسیسم بنیادگرا. حمایت موقت لوکاچ ازاستالین را باحمایت هایدگر ازهیتلر مقایسه میکنند و ادعا میشود که راه فلسفه به سیاست،ممکن است به گمراهی فلسفه بکشد.برای لوکاچ درسهای مارکسیسم پایه و اساس کارنظری و عملی؛یعنی کارسیاسی بودند.
نوسان لوکاچ درجوانی میان علم و متافیزیک باعث شد که لوکاچ را شبیه قهرمانان آثارتولستوی بدانند.گرچه لوکاچ منتقد استالینیسم نیزبود،محققین غربی اورامبلغ نوعی دگماتیسم ضدهنردانستند. بلوخ و بعضی ازاعضای مکتب فرانکفورت مانند آدرنو و هابرماس تحت تاثیر لوکاچ هستند. والتر بنیامین نیزخودرا شاگردلوکاچ میدانست. خانم (آگنس هلر) از مکتب بوداپست،یکی ازشاگردان مهم لوکاچ بود که بعدها به غرب پناهنده گردید. لوکاچ ازجمله نویسندگانی است که چاپ و نشرسیاه و مخفی آثارش در کشورهای تحت سلطه سانسور از جمله کشورهای بلوک شرق سابق،دررتبه دوم درتاریخ نشرکتاب قرارگرفته است.
گرچه لوکاچ اززمان جنگ جهانی اول عضوحزب کمونیست شد ولی گویا خط رسمی حزب را هیچگاه دنبال ننمود. وی بارها به انتقاد از دگماتیسم دراستالینیسم پرداخته بود. وی درتمام آثارش نسبت به مارکسیسم و کمونیسم؛ولو مدل غربی اش!،وفادارماند. در دهه بیست قرن گذشته او با ایمان به موضوع روزبودن انقلاب جهانی،ده سالی ازنقد ادبی و تئوری هنر دست کشید. لوکاچ رایکی ازمهمترین نمایندگان نئومارکسیسم یا مارکسیسم غربی بشمار می آورند،اوتاثیر مهمی روی تشکیل و تکامل نئومارکسیسم ازخودبجا گذاشت.
یکی اززمینه های مبارزه لوکاچ فعالیت علیه فاشیسم بود. او نظریه فاشیسم را ترکیبی از: خردگریزی،داروینیسم اجتماعی، و نظریه نژادها، میدانست . وی متفکرانی مانند: شلینگ،شوپنهاور،نیچه، و دیلتای را جاده صاف کن های فلسفه فاشیسم دانست چون درنظراو آنان با خرد و روشنگری وداع کردند و باکمک ایدههای سیاسی و اخلاقی خود ابتذال را رواج دادند.اواینگونه فیلسوفان رامتهم به خردگریزی نمود. ازجانب دیگر،لوکاچ کوشید تا تصاحب فیلسوفانی مانند: کانت،فیشته،هگل – و نویسندگانی مانند: گوته،شیلر،بوشنر، و هولدرلین،توسط فاشیسم را مانع گردد. او سوء استفاده فاشیسم ازادبیات کلاسیک آلمان ازجمله آثار گوته و هلدرلین را افشانمود و زمانیکه نازیسم کوشید تاازاشاعه بیشترنام هاینه جاوگیری نماید،لوکاچ کوشید باکمک مقالات خود او را شاعرملی واقعی آلمان معرفی نماید. لوکاچ میگفت که از استتیک روشنگرانه و مسئول کلاسیک باید بعنوان وسیله ای علیه تاریخ ادبیات جعلی فاشیستی استفاده کرد. او رمانتیک راوسیله ای دردست فاشیسم برای فعالیتهای ضدروشنگری دانست و از روشنگری مارکسیستی درمقابل فلسفه ارتجاعی “زندگی” سخن گفت.
زندگی فکری لوکاچ رامیان اخلاقگرایی و انقلابی بودن تقسیم میکنند.اودرسال ۱۹۱۹ کتاب “تاکتیک و اخلاق” را منتشر کرده بود.ازدیگرآثاراو : روح فرم ها، تئوری رمان،گوته وزمانش،جستارهایی درباره رئالیسم،جامعه شناسی ادبیات،صفات خاص زیبایی شناسی،تاریخ وآگاهی طبقاتی،و تاریخ تحول درام مدرن،هستند. کتاب “نابودی عقل”او را که بازیرعنوان “خردگریزی ازشلینگ تاهیتلر”نیزاست،دررابطه باانتقادازاستالینیسم میدانند.
جورج لوکاچ متولد کشورمجارستان بود.اوازسال ۱۸۸۵ تاسال ۱۹۷۱ درکشورهای گوناگون وغالبا بدلیل تبعید، زندگی نمود.پدرش مدیر بانک بود. وی بارها بازندگی خود ریسک نمود تادرتاریخ “فاجعه های”!انقلاب جهانی شرکت کند. درزمان حکومت موقت شورایی مجارستان درسال ۱۹۱۹ وزیرفرهنگ شد و بعداز شکست آن دولت،او رامدتی خطراعدام تهدید نمود. وی درزمان جنگ جهانی اول میخواست باتکیه برآثارداستایوسکی یک اخلاق نئوکانتی رامطرح نماید.امروزه اشاره میشود که وی درطول عمر خود با فعالیتهای ضداستالینیستی اش امید به یک سوسیالیسم انسانی را هیچگاه ازدست نداد.
۹۹۔ یک زن در آغاز ادبیات رئالیستی .
فریادی زنانه و ادبی از روستاها . George Eliot (1819-1880)
خانم گئورگه الیوت ، نویسنده انگلیسی را حساس ترین و روشنفکرترین زن رمان نویس درقرن ۱۹ بشمار می آورند. او یکی از پایه گزاران داستان سرایی روانشناسانه است که مکتب رئالیسم ادبی” جانه آوستن” را ادامه داد. آثار او تصویری اجتماعی از زندگی روستایی و شهرستانها هستند. او توانست رمان رئالیستی را آینه تمام عیار جامعه نماید. رمانانهای اجتماعی او در قرن ۱۹ رئالیسم ادبی را بطور عمیق تغییر دادند. وی میگفت که نزد ا، عشق به کتاب قوی تر از عشق به مردان بود و به این دلیل هیچگاه اردواج ننمود. گرچه او بانام مستعار مذکر گئورگ الیوت نوشت ، ولی نام حقیقی اش “ماریان اوانس” بود . آنزمان در انگلیس هنوز فرهنگ مردسالارانه حاکم بود .
وی ۲۵سال بدون ازدواج رسمی با ژورنالیست،نویسنده و منتقد ادبی مشهور، گئورگ لویز زندگی نمود . لویز اور تشویق به نوشتن رمان کرد. همخانگی بدون اردواج وی در دوره ویکتوریایی ودرمیانه قرن ۱۹ درانگلیس گناهی نابخشودنی میان محافل ارتجاعی بحساب می آمد. به این دلیل او وهمسرش سالها ازطرف جامعه طرد شدند. گئورگه الیوت درآثارش میان عشق اخلاقی و عشق اروتیک فرق میگذاشت.عشق نیزیکی ازموضوعات آثاراواست.بوتیقای رمان نویسی اوترکیبی است از ایده آلیسم اخلاقی ورئالیسم تجربی. غالب قهرمانان آثارش کارگرروستایی، پیشه ور، دهقان، و دختران شیرفروش هستند. وی میگفت که هدف ادبیات وهنراخلاقی باید آموزش وتربیت اخلاقی خواننده باشد. اوبه غالب موضوعات زمان خود بانگاهی رئالیستی اجتماعی انتقادی و نوستالژیک مینگریست. گئورگه الیوت تاامروز یکی از مهمترین نویسندگان رمان درادبیات انگلیس است. او نه تنها خالق رمان های سیاسی بود بلکه یکی از روشنفکرترین وباسوادترین زنان قرن ۱۹ اروپا نیز بشمار می آید.
آثاراخلاقی او تحت تاثیرشکاکی فلسفی وی بود. منقدین چپ مینویسند که گئورگه الیوت زیرتاثیر پوزیویتیسم آگوست کنت؛فیلسوف فرانسوی،به توصیف زندگی روزمره خرده بورژوازی دهات و شهرستانها پرداخت، وتوصیف انسان روستایی او غالبا بصورت مکانیکی و اغراق در جزئیات عینی است،گرچه اودررمانهایش به هواداری ازدمکراتهای رادیکال آنزمان جامعه انگلیس پرداخت. شخصیت های رمانش معمولا میان تضاد فردگرایی شخصی و ازخودگذشتگی اجتماعی هستند. ویرجینیا وولف میگفت که بعضی ازرمانهایش برای انسانهایی نوشته شده اند که به سن بلوغ رسیده باشند. هربرت اسپنسر نوشت که او تنها زنی است که درآن دوره در بحث های فلسفی شرکت میکرد. گئورگه الیوت دررمانهای چندصدایی اش با طنزبه استفاده از اسطوره های کهن میپردازد. اودر مقالات و داستانهایش علاقه خاصی به رفرم اجتماعی و تحولات سیاسی نشان میدهد.
ازنظرفلسفی اونماینده فلسف” لاادری” وازنظر اجتماعی یک ژورنالیست لیبرال بود. رمانهای رئالیستی روانشناسانه او حلقه اتصال رمان عملگرایانه دیکنز ورمان روانشناسانه هنری جیمز و لاورنس هستند. اوآنزمان باقلم توانایش به شرح و توصیف رئالیستی زندگی روستاها و شهرهای کوچک انگلیس پرداخت. رمانهایش با عمق و هیجان اخلاقی خاصی آینه ای از زندگی ولایات آنزمان انگلیس رانشان میدهند. هدف او تربیت رفتارنیک جوانان برای همدردی وتفاهم بادیگران است. گئورگ الیوت یکی از مترجمین مهم زمان خودبود.اوعلاقه خاصی به ادبیات آلمان ازآنجمله اشعار هاینه وآثارنویسنده زن فرانسوی یعنی خانم “گئورگه زند” داشت. اوآنزمان بامحافل روشنفکری اروپا ازجمله با مشاهیری مانند هنری جیمز، چارلز دیکنز، هربرت اسپنسز، حاریت بشر استو،جان استوارت میل، ویلیام تاکری ، و زن واگنر، رابطه داشت. یکی از دلایل رویگردانی اوازمسیحیت وپروسه سکولارشدنش تماس بامحافل مردان روشنکرزمان خودبود. او آشنایی نزدیکی با هگلی های جوان تبعیدی داشت. دررابطه با مسئله زناشویی او،فقط محافل روشنگری،زندگی بدون ازدواج وی را پذیرفتند. گئورگه الیوت چون خودیکی از روشنفکران دوره ویکتوریایی بود، یکی ازوظایف رمان را مبارزه با ریشه های قضاوتهای غلط و پیشداوری های حق بجانب میدانست .
ازجمله آثاراو – آدم برده، آسیاب کنار پل چوبی ، سیلاس مارنر، میدل مارچ، صحنه هایی از زندگی روحانیت، کارگررسیندگی، دانیل دروندا، فلیکس هولیت، رمان تاریخی رومولا، و تصاویری اززندگی کلیسایی انگلیس، هستند. او یکی از نویسندگان ومتفکرانی است که به ترجمه آثار ضدمذهبی به زبان انگلیسی پرداخت ؛ از آنجمله – ترجمه زندگی مسیح؛ اثر داوید اشتراوس – و ماهیت مسیحیت ؛ اثر لودویک فویرباخ . درآثارش او به شغلهای روستایی مانند – دروکردن، ریسندگی، کشت سیب زمینی، و لبنیات سازی، نیز می پردازد.
گئورگه الیوت میان سالهای ۱۸۸۰-۱۸۱۸ درانگلیس زندگی نمود. پدرش یک زمیندار مرفه بود. وی از طریق کوششهای شخصی و خودآموزی مطالب متنوع به مطالعه ادبیات، فلسفه، وزبانهای خارجی مانند یونانی،عبری،ایتالیایی،لاتین،آلمانی، پرداخت.اوچون تشنه دانش بود،در سن ۳۰ سالگی روستا و شهرستان کوچک خودرا ترک کرد و به لندن رفت تاازطریق نقدادبی وژورنالیسم زندگی نماید. وی بعدها نوشت که باعلاقه خاصی به مطالعه کتابهای تاریخی ویادگیری زبانها پرداخت و علاقه خاصی به بحث و پژوهش داشت. وی همراه همسرش؛لویز، به نقاط مختلف اروپا ازجمله کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا، و اسپانیا سفرنمود.
درزمان او حق طلاق برای زنان شدیدا زیرتاثیرفرهنگ ویکتوریایی بود . نظرات اجتماعی و اخلاقی او چون سنت گرایانه هستند،خلاف نرمهای اجتماعی زنان زمان خود میباشند. او میگفت چون زنان هنوز توانایی بعهده گرفتن مسئولیت سیاسی راندارند، نباید درسیاست نامزد شوند. گئورگه الیوت آنزمان توصیه میکرد که پیرامون خواسته های زنان باید قدری احتیاط آمیز اندیشید . درآثاراوخود خواهی معمولا تنبیه میشود – و کوشش اجتماعی پاداش میگیرد. به هرحال اهل کتاب به گئورگه الیوت درپایان عمر همچون الهه ای روشنگر احترام میگذاشتند.
۱٠٠۔ یک رمان میان سه ایدئولوژی .
جرج آورل و قصه سیاسی حیوانات . George Orwell (1903-1950)
نام واقعی جرج آورل ، نویسنده انگلیسی ، اریک آرتور بلیر است . او در سال ۱۹۰۳ در مطهری هند ؛ آنزمان مستعمره انگلیس ، بدنیا آمد و در سال ۱۹۵۰ در سن ۴۷ سالگی بر اثر بیماری سل در لندن درگذشت . آورل در رمانهایش به افشای دیکتاتوری های فاشیسم ، امپریالیسم ، استالینیسم و دیگر سیستم های اتوریته پرداخت . بحرانهای اجتماعی سیاسی نیمه اول قرن بیست در آثار او مشاهده میشوند . دو رمان مشهور او ” مزرعه حیوانات ” و رمان ضد اتوپی و آینده نگر ” ۱۹۸۴ ” ، از جمله مهمترین شاهکارهای اجتماعی و انتقادی قرن بیست هستند . امروزه اشاره میشود که رمان ۱۹۸۴ او آخرین رمانی است که اعصاب جنگ سرد میان دو بلوک غرب را آنزمان به هم زد .
جرج آورل و خانواده اش از جمله نیروهایی بودند که استعمار انگلیس در قرن ۱۹ به هند و آسیای شرقی فرستاده بود . او گرچه رئیس شهربانی در برمه شد ولی بدلیل اعتراض به نیروهای استعماری انگلیس ، در سال ۱۹۲۷ آنجا را ترک کرد . وی در رابطه با این کار در آثارش به روش استعماری حکومت نمودن انگلیس در آسیای شرقی پرداخت . او از سال ۱۹۲۷ از همکاری با سیاست استعماری انگلیس خودداری نمود و در سال ۱۹۳۶ در کنار جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا علیه فاشیسم اروپایی به مبارزه پرداخت . آرول در آثارش به بن بست اخلاقی حاکمیت استعمار انگلیس نیز اشاره میکند . بخش دیگری از آثار او همدردی وی با قربانیان جامعه طبقاتی بورژوایی را نشان میدهند . در جنگ داخلی اسپانیا او در کنار یک گروه تروتسکیستی مبارزه نمود . او در آن سالها دشمن جدی استالین و شوروی استالینیستی شد و بعدها این تجربیات را بصورت طنز گروتسک اتوپیستی در دو رمان خود مطرح نمود .
جرج آورل گرچه خود در ابتدا کمونیست و سوسیالیست و تروتسکیست بود ، بعدها به مبارزه علیه زورگویی در استالینیسم و امپریالیسم و فاشیسم پرداخت . رمان مزرعه حیوانات او رمانی ضد استالینیستی است که سوسیالیسم خوشنام آنزمان در انگلیس را افشا میکند . او در این قصه خیالی انتقادی طنزآمیز حیوانات ماهیت دیکتاتوری را افشا نمو . به ادعای او در این رمان ، سیاست و الهام استتیک باهم ترکیب شده اند . او شوروی استالینیستی را متهم نمود که به مواظبت سیستماتیک فرد می پردازد و آزادی او را محدود میکند . رمان ضد اتوپیستی ۱۹۸۴ جرج آورل یکی از کلاسیکهای مدرن ادبیات جهانی است .
منقدین ادبیات ، امروزه اشاره میکنند که جرج آورل یک استتیک سیاسی امور روزانه بود چون غالب آثارش متکی به موضوعات اجتماعی و سیاسی روز آنزمان هستند . او بر اساس تجربیات شخصی ، مشاهدات و خاطراتش، دست به قلم زد و خالق چند رمان شد . وی نظری سیاسی انتقادی نسبت به مدرنیته آنزمان داشت . از جمله معلمان ادبی انگلیسی و فرانسوی او ، زولا، سویفت ، دفو، جویس ، دیکنز ، گئورگه مور و مکتب ادبی ناتورالیسم بودند. جرج آورل در فرانسه و انگلیس از طریق آشنایی با طبقه کارگر ، به حزب کمونیست نزدیک شد . او بعد از ترک کشور بیرمه ، در لندن و پاریس ، یک زندگی کارگری ، آواره ، و بی خانمان را دنبال نمود و در هتل ها ظرفشویی نمود . آرول در کتاب اتوبیوگرافیک خود به شرح زندگی میان بی خانمانها در پاریس اشاره میکند .
از جمله آثار جرج آورل – روزهایی در برمه ، بگذار آسپیدها پرواز کنند ، خیابانی به روستا ، کاتالونی من ، مزرعه حیوانات ، رمان اتوپیستی ۱۹۸۴ ، چرا می نویسم ؟ ، سرکشی برای تنفس ، در درون والس ، شلیک به فیل ، یک دختر روحانی ، و زندگی تکاندهنده ،هستند .
او در آغاز خالق اشعار وطن پرستانه بود . جرج آورل می نویسد که وظیفه زبان انست که کلمات حزبی حاکم مانند آزادی،برابری و عدالت را اصلاح کند . رمان ۱۹۸۴ او در کنار رمان ” جهان زیبای جدید ” آلدوس هوکسلی ، مهمترین رمان آنتی اتوپی قرن بیست بود .
جرج آورل میگفت که در کشورهای استالینیستی سابق،دولت از سه بخش درون حزب ، بیرون حزب ، و پرولتاریا تشکیل شده است . او در آثارش به انتقاد از هرگونه تروریسم و افکار غیرسیاسی پرداخت . بعضی از جملات رمانهای او امروزه ضرب المثلی عامیانه در فرهنگ مردمی اروپا شده اند ؛ او در رابطه با جوامع استالینیستی بلوک شرق سابق گفته بود که ” تمام حیوانات برابرند ولی بعضی از آنها برابرترند! ” . وی به انتقاد خطر تهدید کننده کنترل شدید فرد در جوامع دیکتاتوری پرداخت . جرج آورل خود در خانواده ای نسبتا مرفه رشد نموده بود .
۱٠۱۔ جایزه نوبل برای ادبیات ناتورالیستی .
ازادبیات انقلابی- تا آثاری احتیاط آمیز. Gerhart Hauptmann (1862 – ۱۹۴۶)
هاوپتمن ،نویسنده آلمانی وبرنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۱۲ ،یکی ازرهبران مکتب ادبی ناتورالیسم (طبیعتگرایی) انقلابی بود. اومهمترین نمایشنامه نویس این مکتب ادبی درپایان قرن ۱۹ میباشد. وی غیرازدرام،یکی ازرهبران ادبیات مدرن آلمان است. اودر ۲۵ سالگی باجریانات انقلابی ناتورالیستی ومحافل سوسیال دمکرات آنزمان کشورخود آشناشد. مکتب ناتورالیسم ازطریق او تعثیری اجتماعی وعام بخودگرفت. ناتورالیسم او از ناتورالیسم علمی وتجربی زولا فاصله گرفت،بااین حال او میگفت که : ” کسیکه درباره ناتورالیسم حرف بزند،امیل زولا باعینک بزرگ آبی اش را جلوم ظاهرمیکند” . درادبیات ناتورالیستی اواهمیت خاصی به شرح محیط اطراف،بدبینی،احساسات، رویا، و پایان ناتمام داستان، داده میشود. اوبعدها ازادبیات ناتورالیستی بسوی ادبیات فلسفی،دینی،اسطوره ای و ناسیونالیستی رفت و درمکاتب دیگر دست بقلم برد. وی تاپایان عمر میان ادبیات انقلابی جوانی و ادبیات محافظه کار پیری درنوسان بود، چون بارها ازنظرسیاسی وقوانین سانسور تحت تعقیب حاکمان قرارگرفت . او در طی سن ۸۳ ساله عمرخود شاهد ۴-۵ نظام سیاسی : ویلهلمی، پروسی،جمهوری وایمار،فاشیسم، و آلمان بعداز جنگ،گردید.
درنمایشنامه ” کارگران ریسندگی ” او برای نخستین بار پرولتاریا بصورت مجموعه ای اعتراض آمیز ظاهرمیگردد. اودراین نمایشنامه موفق به طرح مسایل اجتماعی پایان دوره سرمایه داری آلمان شد. پدربزرگ وی شخصا درشورش کارگران ریسندگی شرق آلمان درسال ۱۸۴۴ شرکت داشت. اودراین اثر،شکست کارگاهها وصنایع دستی،دررقابت با سرمایه داری صنعتی رانشان میدهد. وی درغالب نمایشنامه هایش سخنگوی انسانهای محروم بود، به این سبب شکایت اجتماعی اورا همدردی باانسانهای بیچاره دانستند. او به انتقاد ازدولت اتوریته پروس نیز می پردازد.گروهی ازهمزمانانش اورا آنزمان نماینده ادبیات انقلابی وسیاسی بشمار می آوردند. آنزمان دولت و کلیسا، اعتصابات کارگری را عملی کفرآمیز!بحساب می آوردند. وی درآثار نخستین خود، به تضاد میان سرمایه وکاراشاره میکند.اوخالق نمایشنامه های اجتماعی،انقلابی و دمکراتیک بود. درنمایشنامه های رئالیستی اواشاره به محیط اطراف و شخصیت انسانهای ساده ومحروم میشود،به این دلیل اینگونه آثارحتا امروزه اعتبارادبی جهانی دارند. اوموفق شد به طرح مسائل اجتماعی پایان دوره سرمایه داری بپردازد. وی آنزمان موفق ترین نویسنده تئاتر درآلمان بود،به این دلیل سه باراز اعطای جایزه دولتی شیلر به اوجلوگیری شد و در دوره حکومت پادشاهی،ازاوبارها شکایت گردید، ودرزمان فاشیسم از اجرای نمایشنامه هایش جلوگیری شد.بااین وجود وی نمایشنامه ” کارگران ریسندگی ” خودرا نمایشنامه ای سیاسی بحساب نمی آورد.
هاوپتمن، باافکار آزادیخواهانه و دمکراتش،درجمهوری وایمار یکی ازمهمترین نمایندگان فکری آلمان بود. چون او به توصیف شرایط زندگی انسانهای محروم پرداخت،توماس مان بعدها اورا نویسنده ” همدردی اجتماعی ” نامید. در مراسم ۶۰ مین سالروز تولد او،توماس مان گفته بود : ” باطرح واقعیات زمان،سوسیالیسم به شما نویسنده- همدردی با کارگران-احترام می گذارد “. و چون گروهی اووآثارش راوکیل ساسی مردم میدانستند،درسال ۱۹۲۰ حتا صحبت از کاندیدشدن وی برای مقام صدراعظمی آلمان شد. وی گرچه درزمان جمهوری وایماربه حمایت ازآزادی پرداخت،با به قدرت رسیدن فاشیسم،ولی بدلیل کهولت و پیری از فضای پرسروصدای فرهنگی نازیها فاصله گرفت و خانه نشین شد ، گرچه نازیها ۸۰ مین سالروز تولد اورا جشن گرفتند و به او لقب نویسنده کلاسیک دادند. درزمان جمهوری وایمار او درکنار توماس مان نماینده ادبیات آلمان بشمار میرفت. گرهارد هاوپتمن باعمر طولانی خودشاهد تضادهای گوناگون تاریخ آلمان شد. اودرآثارش بحران جامعه بورژوازی درآغاز و پایان جمهوری وایمار راطرح نمود. مطبوعات ارتجاعی و راستگرا گاهی برای تحقیر،عنوان “سوسیالیست” به او دادند. ازوی بعدها انتقادشد که چرا اودرزمان فاشیسم به مبارزه نپرداخت ویا دست به مهاجرت نزد،گرچه نازیها به آثار اوبادیده شک و بدگمانی می نگریستند. درباره وی منقدین ادبی نوشتند که اودر جوانی سوسیالیست بود و درپیری افتخار ملی بودن داشت. اودرزمان دولت پروس به افشای فساد،بوروکراتیسم و تنگ نظری حاکمان پرداخت. اواصرارداشت تا دیگران اورا شاعری ملی بدانند ونه نویسنده ای سیاسی ،اجتماعی،ویا ایدئولوزیک. جوایزادبی،دکتراهای افتخاری و جایزه نوبل باعث شدند که او غالبا در راه آشتی طبقات کوشش بنماید. سوسیالیستها به القابی مانند: وارث گوته، و آخرین کلاسیک،بادیده شک می نگریستند و دراینگونه تعارفات،بوی ناسیونالیستی را می دیدند. چون نازیها نیز اورا جشن گرفتند، در تاریخ ادبیات آلمان، بیوگرافی وی هنوز مورد بحث است . فرانس مهرینگ ، یکی ازمنتقدین چپ، مدعی بود که اوبعدها باطرح موضوعات عرفانی و اسطوره ای بخدمت طبقه استثمارگر درآمده و به وظایف- اجتماعی انتقادی تئاتر خیانت نموده است . با این وجود زمانیکه ارتش سرخ، آلمان راتسخیر نمود،شوروی ها اورا زیر محافظت خود قرار دادند چون افسران مسئول، نمایشنامه ” کارگران ریسندگی ” اورا قبلا دیده بودند و برای نویسنده اش احترام زیادی قائل بودند. هاوپتمن یکسال بعداز پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان، در بخش غربی آلمان، درگذشت .
گرهارد هاوپتمن درآثار بیشمارش به معرفی و تفسیر تکاندهنده فقراجتماعی درآلمان پرداخت. او نشان میدهد که چگونه درمقابل زحمتکشان،وحدتی از دولت،کلیسا و صنعت به صف ایستاده اند. به او لقب کلاسیک زنده و نو داده شده است. گرچه نمایشنامه های او زمین لرزه ای علیه حاکمان بودند، او خودرا نه متفکر و نه روشنفکر بلکه نویسنده خلق و شاعر ملی بحساب می آورد. هاوپتمن باانتقاد ازکلیسا وجامعه،خالق درام اجتماعی شد. نمایشنامه هایش گاهی با اوتوپی های رابینسونی درخدمت هومانیسم قرارگرفتند. وی گاهی خودرا نابغه میدانست چون درنظراو نابغه کسی است که در صف اول، برای افشای حقیقت به مبارزه بپردازد.اوبا نوگرایی در تئاتر آلمان آنرا وارد دوره مدرنیته نمود وغیراز دفاع از صلح و دمکراسی درپایان عمر به معرفی ارزشهای ملی جامعه اش پرداخت، گرچه وی درپایان عمر آثاری رمانتیک و غیررئالیستی آفرید. او میگفت که نه شورشی و نه مبلغ یک ایدئولوژی،بلکه خالق هومانیسم درنمایشنامه نویسی است، با این حال اودرپایان عمر بجای موضوعات کارگری و مبارزه طبقاتی سراغ مسائل دینی و اسطوره ای، و بجای آثارخلقی،سراغ ادبیات رمانتیک و سنبلیک رفت. وی با تکیه بر: گوته،آشیلوس،و اویریپوس ، لباس کلاسیک و سنتی پوشید، و درسالهای آخر میگفت که نجات بشر درهمکاری است و نه در مخالفت. به این دلیل خوانندگان آلمانی او هنوز درانتظار یک قضاوت ادبی و تاریخی درباره رد و یا تایید نظرات وی میباشند .
۷۰مین سالروز تولد هاوپتمن مصادف شدبا ۱۰۰مین سالگرد مرگ گوته . او حتا چهره و قیافه ای چون گوته داشت. وی از خانواده ای ساده و کارگری برخواسته بود و تحصیلات دانشگاهی نداشت گرچه در کلاسهای درس هنر و تاریخ شرکت نمود. پدر وی دارای یک مسافرخانه بود و اوخود مدتی کارگر کشاورزی بود . ازدواج وی با یک دختر ثروتمند باعث شد که او بتواند به فعالیتهای ادبی اش بپردازد . بعدها ولی به سبب موفقیت ادبی، او داری کلفت،آشپز و درشکه چی گردید. وی درسالهای نوجوانی با محافل اوتوپیستی و آرمانخواه تماس گرفته بود.
هاوپتمن غیرازنمایشنامه،خالق رمان،نوول،مقاله،شعر و داستان نیز بود. او همچون لردبایرون از انقلاب ادبی میگفت وخودرا شاگرد شکسپیر،هلدرلین،ایبسن،گوته، و تولستوی میدانست . کارل سوکرمایر،نویسنده آلمانی، مینویسد که او بزرگترین چهره ادبی قرن ۱۹ آلمان بود. وی پایه گذار نمایشنامه های مدرن و اجتماعی آلمان است و میگفت حتا هنر و ادبیات کلاسیک نباید فقط خاص ثروتمندان باشند.
از جمله آثار بیشمار هاوپتمن: ۵۰ نمایشنامه، ۲۰ رمان، دهها کتاب شعر و داستان هستند. آثار او بخشی از هنر مدرن درادبیات می باشند. مجموعه آثار ۱۱ جلدی وی بین سالهای ۱۹۶۲- ۱۹۷۳ منتشرشدند. ازجمله مشهورترین کتاب های او : پیش از طلوع آفتاب، کارگران ریسندگی ، ماجرای زندگی ام، موشهای صحرایی،مامور راه آهن، ناخدای کشتی، ناقوس غرق شده،خروس سرخ،بهار یونانی،مرگ آقاممنون،کمان اودیسه،کتاب اشتیاق ها، جزیره مادران کبیر،پوست بیدستر سگ آبی، و اعترافات یک هومانیست جوان، می باشند.
۱٠۲۔ شاعر قرتی ، ولی معترض !
Allen Ginsberg(1926-1997)
آلن گینزبرگ،شاعرآمریکایی،یهودی تبار وهمجنسگرا بودکه تا مرز اعتیادنیزپیش رفت.پدرش،شاعر ویک معلم مهاجرروس ومادرش یک زن فعال سیاسی دوره خودبودند.اویکی ازنمایندگان ادبی نسل جوان معترض،معروف به نسل بیت یاداغان ،آمریکای بعداز جنگ جهانی اخیراست.شعرهای اورا بعدها هیپی ها و بیتل ها که باجامعه وفرهنگ آمریکایی حاکم ،سرناسازگاری داشتند،در جلسات ادبی وسفرهای آواره گی خود زمزمه میکردند.
گینزبرگ بعدازاخراج ازدانشگاه درجوانی،سخنگوی جنبش ضدجنگ ویتنام در آمریکا گردید. اونه تنهانماینده نسل جوان بیت، بلکه مشهورترین شاعر دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا شد.اشعارش؛غیراز وایتمن، مایاکوفسکی و یوچنکو را بیاد دوستداران شعرمی اندازند. اوغیراز وایتمن، و.ویلیامز و نیچه، درجوانی زیر تاثیر سمبولیستها و درپیری تحت تاثیر سوررئالیست های فرانسوی قرار گرفت.جنگ سرد، شکست درجنگ ویتنام و کره، در دهه ۵۰ و ۶۰ سبب اعتراض جوانان و اقلیت های قومی وفرهنگی آمریکا شد.ازجمله دیگر موضوعات مورد انتقاد اشعار او، جنگ ویتنام،سازمان سیا،نیکسون و پنتاگون بودند.اشعارآنارشیستی اوضدسبک شعرسنتی وحاکم بودند واز سودجویی وافکارورفتار ضدانسانی بعضی ازاقشارآمریکایی انتقادمیکنند.
گینزبرگ ونسل بیت،آنزمان علیه فرهنگ بازاری وسودطلبی طبقه متوسط قدعلم کردند.نسل بیت شامل گروهی ازنویسندگان جوان بود که احساس طردبودن درجامعه میکرد و میکوشید با خلق ادبیات تازه وشعر، مبارزه بافرهنگ آنرا به پیش ببرد.کینزبرگ خطاب به جوانان اهل قلم توصیه میکرد که؛ باید نفس عمیقی کشیدوتاآنجایی که ممکن است بدون توقف دوید.
نسل بیت آنزمان،خلاف ایدئولوژی ودکترین دوره جنگ سرد،خواهان دوستی ونزدیک شدن آمریکا به آسیا بود.برای جوانان آندوره،ادبیات وسیله ای شد جهت ابراز عکس العمل رابطه بین فرد وجامعه.
به نظر گینزبرگ،ناگهانی وغیرمنتظره بودن شعر مهمتر از استادی وتخصص درشعر است.او ونسل بیت مبلغ شعرشفاهی-نمایشی بودند که شاعران مسافر درجلسات شعرخوانی جوانان به اجرا در می آوردند.شاعران نسل بیت،حلقه ارتباط بین ادبیات ژنده پوشان پانک و شعرای جنبش موج نو نیز گردیدند.
امروزه بعداز افتادن آب از آسیابها،بورژوازی فرهنگی خودرا علاقمند به گینزبرگ معرفی میکند وسعی میکند ازاو یک شاغر شوخ طبع وطنی بسازد که جامعه رابه خنده می اندازد یابقول خودشان،خرص رقاص سیرکی که بی خطر،نوستالژی را نعره می کشد. گرچه امروزه گینزبرگ دربعضی ازمحافل،چهره پیر فراموش شده ای شده،ولی شعرش به زندگی بشاش خود ادامه میدهد.
آلن گینزبرگ درسال ۱۹۲۶ بدنیا آمد ودرسال ۱۹۹۷ درگذشت.اوبه دلیل ناراحتی روحی درجوانی مدتی درتیمارستان بستری شد وبعداز ترک آنجا به شغلهای موقتی مانند ظرفشویی،روزنامه فروشی وغیره پرداخت.اونه تنها باکمک ادبیات یکی ازمنتقدین اجتمایی،بلکه شخصیتی فرهنگی درآمریکا نیز بشمار میرفت.فعالیتهای سیاسی اجتمایی او دارای تمایلات سوسیالیستی بودند. گینزبرگ پایه گذار مدرسه ای شبه بودیستی گردید که خود درآن درس میداد ودرآنجا مشوق شعر آوانگارد شاعران جوان شد.
ازجمله اشعار معروف گینزبرگ: زاری-آمریکا-قدیس-درجستجوی یاجی- وسوپرمارکتی درکالیفرنیا -هستند.اوباسرودن شعربلند “زاری“ درسال ۱۹۵۵ به ادبیات بعدازجنگ سبک وجهت تازه ای داد.سانسور ومخالفت سنت گرایان علیه آن شعر باعث معروفیت بیشترآن گردید.اشعاری مانند؛ آمریکا و زاری نه تنها اشعاری پیرامون حال وبال خصوصی وفردی او،بلکه آثاری اجتمایی وعمومی میباشند.گینزبرگ دررابطه بامرگ مادرش درتیمارستان درسال ۱۹۶۱،شعر “قدیس“ را سرود.آن شعر سوگواره و مرثیه ای است درغم فقدان مادر.درجستجوی ناجی،حاوی نامه های اوبا ویلیام بورکس، رمان نویس مدرن است. بعضی از منتقدین رسمی، کتاب شعر زاری او را انقلاب کوته فکران نام گذاشتند.
گینزبرگ همچون سایر شاعران نسل داغان بیت ،تحت تاثیر فرهنگ وادیان بودیستی آسیای شرقی بود. عناصر عرفانی:بودیستی، یهودی و مسیحی نیز در اشعارش محسوس میباشند.به نظر روانشناسان اوبه دلیل تاثیر استتیک ونظرات مذهبی-سیاسی پیشینیان روس و یهودی خود،موضعی اعتراض آمیز وشورشی نسبت به فرهنگ حاکم آمریکایی گرفت.
گینزبرگ همچون وایتمن خواهان سیاست خارجی وجهانی وبشردوستانه آمریکا شد.اوبه دنباله روی از وایتمن میگفت، واژه نام جدید آمریکا باید تداعی کننده مفهوم آزادی و عرفان و انساندوستی برای سایرین شود. روزنتال،یکی از منتقدین او مینویسد که صدای شهوانی شاعران ژیگولویی چون او باعث بی فرهنگی جامعه آمریکا گردیده، شاعرانی که با کمک شوک های اجتمایی نوشته های خود، سعی میکنند ضعف های ادبی شعرشان را بپوشانند.
۱٠۳۔ اگر تو گونتر گراس باشی . نصرت شاد
اگر تو گونتر گراس بودی ، جایزه نوبل ادبیات را چهل سال بعد از انتشار کتاب: طبل حلبی ، ات به تو میدادند . عباس معروفی،بعد از شلاق خوردن و تقاضای پناهندگی درغرب، نامه سرگشاده مینوشت وازتو دادخواهی میکرد ، درسال ۱۹۲۷ دربندر آزاد دانسینگ،میان لهستان و آلمان،درکنار دریای شمال،بدنیا می آمدی، پدرت دکانداری آلمانی و مادرت لهستانی،از ایل کاشوبی می بود.در ۱۵سالگی به سازمان جوانان هیتلری می پیوستی،در۱۷سالگی سوار تانکهای آلمان فاشیست میشدی ودرپایان جنگ به زندان آمریکایی ها می افتادی، و خانواده جنگ زده ات مجبور فرار به غرب آلمان میشد. ودرطول جنگ شاهد جنازه جوانان فراری ۱۶-۱۷-۱۸ ساله میشدی که نازیها برای زهرچشم گرفتن از دیگران به درختان آویزان کرده بودند که روی سینه آنها نوشته شده بود : من یک ترسو بودم- یا من یک نامرد بودم.
و بندر دانسینگ برای تو مثل شهر دوبلین برای جویس یا شهر پراگ برای کافکا،همچون شهر نینوا درعهدقدیم، مورد غضب خدایان خشمگین قرارمیگرفت.اگرتو گونتر گراس باشی، داستان نویسی رااز آلفرد دوبلین-برشت-توماس مان-کامو- و سارتر می آموختی.و چون هاینریش بل،برج عاج نشین نمی شدی و در مسایل سیاسی کشورت دخالت میکردی. و بعد از آزادی از زندان آمریکایی ها به افشای فاشیسم می پرداختی، از ادبیات ،انتظار موضع گیری اخلاقی در برابر دیکتاتوری داشتی، همچون توماس مان، توانایی کشف آخرین هزار توی زبان را بعهده میگرفتی، با کمک برشت و گ.بن ، ادبیات مدرن کشورت را بسوی ادبیات جهان هدایت میکردی و به قول خانم نادینه گادیمیر، برنده جایزه نوبل، آثارت نه تنها ضد فاشیسم ، بلکه ضد آپارتاید نیز به حساب می آمدند.
اگرتو گونتر گراس هستی. آثارت در باره فربانیان جنگ و فاشیسم ، جنگ زده گان، آوارگان و تجربه های خشن جنگ می بود. به فاشیسم و راستگرایی نژادی می پرداختی . و کمیته توذیع جایزه نوبل در باره ات اعلان میکرد که تو از آخرین مبارزان عصر روشنگری هستی، زمانی که درآن عقل و خرد و منطق خسته شده بودند و ، ازآغاز اعلان میکردی که نویسندگی ات دلایل اخلاقی و سیاسی دارد.وآرمان خواهی و افسردگی شخصی را دو انگیزه مهم برای نوبسنده میدانستی، و میگفتی که نویسندگی اهمیتی اجتمایی دارد، و هرچه محیط اطراف، سنتی تر و ارتجایی تر، تحریکات ادبی ضرورتی تر . و هنرمند باید همچون کودک پر رویی، هرازگاهی زبانش را به قدرتمندان و زورگویان نشان دهد ، و ترسی از مطرح کردن تابوها نداشته و میگفتی که نویسنده ، مجموعه شخصیتهای آثارش است. و در جواب بیوگرافی نویسان میگفتی که زندگینامه نویسی و یا خاطره نویسی، وقتی مفید است که دربستر زمان و روابط اجتمایی مطرح شوند. و، میگفتی که باروی کارآمدن دیکتاتوری، تمام ایده آلها، از جمله : خدا-عقل-تاریخ- و اخلاق نابود شدند . و اگر بازجو سئوال میکرد که آیا کافر هستی، لبخندزنان جواب میدادی : بنام خدا و به نام خلق قهرمان ، آری ! .
اگر تو گراس می بودی، برای آشنایی بیشتر با فقروبیچارگی ، مدتی در کلکته زندگی میکردی.ولی با دیدن موش و گرزههای صحرایی در خیابان و عبادتگاهها، فرار را برقرار ترجیح میدادی تا طاعون نگیری .و از منتقدین ادبی آثارت تقاضای تلاق میکردی، بدون اینکه نیازی به دلیل و اثبات جرم داشته باشی، چون یقین داری که رابطه اجباری آینده ای ندارد. و میگفتی منتقد ادبی باید به کتاب برخورد ادبی و استتیک کند و نه اینکه به زندگی خصوصی یا سیاسی نویسنده بپردازد.وخدایان راسپاس میکردی که گاهی خوانندگان ازمنتقدین باهوش تر وبا سلیقه تر اند وآنها راجدی نمیگیرند.وآرزو میکردی که منتقدباید مانند نویسنده هر ازگاهی ریسک کند،خود را به سئوال بکشاند،مواضع تسخیرشده را ترک نماید ودرجستجوی سنگرهای جدید وتازه تری باشد، و میگفتی که نویسنده موظف نیست که آرزوهای ادبی منتقد را برآورده نماید.
اگر تو گراس هستی،درباره حقوق زنان درمصاحبه ها و رمان ؛سفره ماهی؛ ادعا میکردی که باصنعتی شدن غرب،زنان آخرین سنگر قدرت رااز دست دادند،چون در طول قرون وسطا آنها حداقل کلید خانه و انبار و طویله را در اختیار داشتند، ودر شعری می سرودی که : بچه های رنگ پریده کورتاژ شده،/درشیشه های تمیز مربایی آزمایشگاهها،/ساده ،تنگ و خواب آلود نشسته،/درغم بیمه بازنشستگی والدین خود/.هستند.
اگر تو گراس بودی،ادعا میکردی که نویسنده نیاز به توتون-دفتریادداشت-و یک کیسه عدس زودپز،برای تهیه غذا دارد. یا اینکه نیازهای انسان را ؛ اخلاق۰-غذا،شامل چای و شکر – و تولید مثل میدانستی و برای آفرینش ادبی، بازگشت به حافظه دوره آرشایی را آرزو میکردی که فضای واژهها هنوز از طریق رسانه های فنی و روشنگری ژورنالیستی و ساده گرایی علمی،نابود نشده بودند و آخرین : اعتقادات-خرافات-و اسطورهها بدنام نگردیده بودند. و تو عارفی خدانشناس میشدی و منتقدین در آثار دوران جوانی ات، ریشه های : باروک-دادا-آبزورد،فوتوریسم و سوررئالیسم را کشف میکردند.و حزب کمونیست کشورت در بروشوری مینوشت که، تو از جناح راست سوسیال دمکراسی غرب،با تمایلات ضد کمونیستی هستی ،یا به زبان قدیمی یک رویزیونیست واقعی،یافرزند خلف کائوتسکی مرتد !.
اگر تو گراس می بودی،رمانهایی مانند: طبل حلبی-سالهای سگی-سفره ماهی-گربه و موش-دشتی وسیع-و قرن من- را می نوشتی و برای سوسیال دمکراسی کشورت، طبل حلبی را به صدا در می آوردی و کتابهایت به بیش از ۴۰ زبان خارجی ترجمه میشدند و آنها را در کشورهای فقیر آمریکای جنوبی ترجمه می کردند . و گروهی از منتقدین از سبک ادبی باروک آثارت تعریف میکردند و قهرمانان رمانهایت برخلاف دوره ایده آلیسم کشورت ویا رئالیسم سوسیالیستی همسایه سابق شمالی ات، ضد قهرمان بودند. و فقط در طول یکسال بیش از ۱۰۰۰۰ مقاله در باره کتاب اخیرت،یعنی ؛ دشتی وسیع ؛ در مطبوعات کشورت منتشر میشدند .ولی افسوس یا خوشبختانه، تو گراس نیستی.چون او شاعر ،نمایشنامه نویس، نقاش ،رقاص،آشپز،گیتاریست و مجسمه ساز نیز هست.
۱٠۴۔ جایزه نوبل برای دختر جزیره .
ادبیات ؛ عشق مادری و شوق ولایت . Grazia Deledda (1871-1936)
خانم ” گراسیا دله دا ” شاعرونویسنده ایتالیایی،اهل جزیره ساردین،برنده جایزه ادبی نوبل درسال ۱۹۲۶ بود.اوآنزمان بعدازخانم “سلمه لاگرلف” دومین زنی بود که بدریافت این جایزه درغرب نائل آمد. ولایت او یعنی جزیره ساردین بامردم پرشور وطبیعت خشن اش موضوع غالب آثار اواست.خانم دله دا ،نویسنده ای خودآموزبود وفقط تاسن ۱۱سالگی به مدرسه رفته بود.اوازدوران نوجوانی به مطالعه آثارادبی مشاهیرجهان ازجمله: هوگو،فلوبر،داستایوسکی،گوگول،تولستوی،دآنون زیو،و فوگازارو، پرداخته بود.کمیته نوبل دلیل اعطای این جایزه به وی را؛تاکیداو روی نیروی اسطوره ای درآثاروترکیب رئالیسم وایده آلیسم درادبیات،اعلان نمود.وی یکسال پیش از دریافت جایزه نوبل به بیماری سرطان مبتلا شده بود.
درآثاراوغیرازموضوع عشق مادری,عشق به ولایت،جای خاصی دارند.علاقه به انسانهای ساده معمولی وشوروشوق توصیف مناظرطبیعی،بخش دیگری ازموضوعات آثاراوهستند.قهرمانان آثارش: زنان،راهزنان،خدمتکاران،اربابان،چوپانان،و دهقانان جزیره ساردین درایتالیا هستند.دررمانها ونوولها ی او به طرح زندگی مردم وطبیعت وحشی وبکر جزیره ساردین پرداخته میشود.اوبازبانی دراماتیک به خونگرمی وشوروشوق ساکنان آن جزیره اشاره میکند.وی ازطریق تحقیقات ومطالعات انسانشناسانه آداب ورسوم وفرهنگ مردم ونفوذ عناصر فرهنگی خارجی را به خواننده معرفی میکند.
وی درکتاب ” آداب ورسوم مردمی ” به گردآوری فرهنگ فولکلوریک مردم جزیره ساردین ازجمله: ترانه ها،قصه ها،نوحه ها، زاری وماتم ها،افسانه ها،اشعار وضرب المثل های ساکنان آنجا میپردازد و نشان میدهد که فرهنگ ایتالیایی درکشورمادرنتوانسته همه جانبه درآنجا نفوذکند وازطرف دیگر سنت و آداب ورسوم آرشایی(آرکائیک) ساکنان آن جزیره مانع شکوفایی وترقی مردم میگردد.اوباعشقی گرم و نگاهی عمیق به مسائل عمومی انسانهای آنجا اشاره میکند.
گراسیا اله دا،درسال ۱۸۷۱ روی جزیره ساردین درایتالیا بدنیا آمد ودرسال ۱۹۳۶ درشهر رم درگذشت.اوازیک خانواده مرفه زمیندار برخاسته بود و ازسال ۱۹۰۰ به سبب ازدواج بایک کارمند عالیرتبه اداره مالیات،ساکن شهر رم شده بود.وی چون ازدوران کودکی اهل مطالعه بود،درسن ۱۵ سالگی نخسیتین داستان خودرادرمطبوعات منتشرنمود،گرچه خانواده وی با شغل و فعالیت نویسندگی اومخالف بودند.وی بعدها به مطالعه ادبیات جهان ازجمله ادبیات مدرن روس وادبیات رمانتیک ایتالیا پرداخت.وی بعضی ازآثارخود رادرجوانی بانام مستعار “ایلیا اسمائیل ” منتشرنموده بود.
آثاربیشماراوشامل: رمان،داستان،نوول،وشعر هستند؛ازآنجمله : ستاره شرق،مادر،فراربه مصر،بوته پیچک،راز و رمز،نی ها درباد،داستانهای جزیره ساردین،الیاس پورتولو،ماریانه سرکا،تنهایی وبیماری ام وکلیسا،آتش درباغ زیتون،آداب وفرهنک جزیره ساردین، و خون ساردینی، هستند. بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ خلاق ترین مرحله کارنویسندگی اوبود. گرچه اوغالبا درنزدیکی مکتب ناتورالیسم ایتالیایی(واقعگرایی بدون آرایش) می نوشت،اثاراورا نمیتوان وابسته به یک مکتب ادبی خاص نمود.او درسالهای اواخرعمر به روابط زندگی ایتالیایی ها پرداخت.رمانهای اومعمولا آثاری سرنوشتی هستند و قهرمانان داستان،زنانی هستند که با مسائل مرزی مانند : عقیده،عشق،ناموس،و پیشداوریهای اجتماعی، درحال جدل هستند.
مکتب واقعگرایی تلخ وبدون تعارف او تحت تاثیر نویسنده ایتالیایی “ورگا” بود.اوبجای واقعیتهای جغرافیایی معمولا به واقعیتهای خیالی وادی میپرداخت وداستهانهایش خارج ازیک فضای ناریخی معمولا درفضایی اسطوره ای با سبکی تراژدیک مطرح میشوند.درآثاری که اودرمکتب پایان دوره رمانتیک نوشته،میتوان عناصرایده آلیستی وعناصر پوزیویتیستی رامشاهده نمود.وی سرانجام درپایان به انتقاد ازدوره رمانتیک ومکتب ناتورالییسم ایتالیایی پرداخت.سبک روایتی ناتورالیستی او حاوی علائم،نشانه ها واشارات روانشناسانه است.اودرآثارش به عقایدمردم جزیره ساردین اشاره میکند که با طبیعت،طبیعت خدایی،خرافات، و روح جهانی،مخلوط شده اند.
خانم الدا درکتابهایش بادیدی اخلاقی ومسیحی به تابوهای اجتماعی مینگرد وگرچه قهرمانانش ازمرز های تابوهای دینی واجتماعی پافراتر می گذارند ولی غالبا بامخالفت سیستم ارزشی مسیحی روبرو میشوند.گروهی ازقهرمانان آثارش می کوشند تاپارافراتر ازمرز تابوها مانند: گناه،مرگ،قتل،و روابط نامشروع،بگذارند.اواشاره میکند که درجامعه مردسالاری که هر فاصله ای ازسنت های خانوادگی،گناه بحساب می آید،شوروشوق وعشق وشادی جایی ندارند. عشق گناهکارانه قهرمانان بامخالفت مرزبندی جامعه وکلیسا روبرو میشود که موجب طرد وایزوله شدن آنان میشود.وی با دیدی مذهبی-مسیحی نیزبه عشق مادری مینگرد. او زمین و طبیعت را منبع زندگی میداند و درنظراو زمین جایی است که انسان نیروی زندگی اش راازآن میگیرد.
سالها قشرروشنفکرجزیره ساردین از خانم الدا انتقاد میکرد که او آگاهی لازم تاریخی-انتقادی برای طرح مسائل انسانها رانداشت،چون نویسنده]ساردینی ها را وحشی،دهاتی،وخرافاتی نشان میدهد. الدا معمولا تضادهای اجتماعی-اقتصادی را به تضادهای اخلاقی تبدیل میکرد وجایی برای شکایات اجتماعی باقی نمی گذاشت. هنرادبی نویسنده معمولا به مذهبی بودن ختم میشود ودرمقابل گناهان فردی ، جزا ومکافات دینی پیشنهاد میگردد. نقدادبی،امروزه برای آثار گراسیا اله دا، تفاهم بیشتری دارد وازاوبخاطر جمع آوری وحفظ فرهنگ شفاهی،عامیانه و کهن مردم،قدردانی میکند . مورخین ادبی نیز اورا امروزه یکی از مهمترین زنان داستانسرا در نوبل و رمان نویسی میدانند.
۱٠۵۔ ما شاعری را نکشتیم.
برای رفع خستگی دمی روی صندلی پارک جزیره موزهها نشسته بودم که پیرزن خوش سیرت روسی کنارم نشست وبه بهانه آلوده بودن صندلیها ازطریق کبوترهای چاهی،سرحرف راباز کرد. ولی بعداز لحظه ای گفت که شوهرش بهترزبان میداندوتادقایقی دیگر اوهم سرمیرسد. درهمین حین وبین پیرمرد مهربان سپیدمویی باریش بلند بسوی ماآمد و خوشحال بود که سرانجام دریک شهرغریب همصحبتی پیدانموده اند. من هم بادیدن او به شوخی گفتم که چهره شما آدم رابیاد عکس داستایوسکی وتولستوی می اندازد. خلاصه مسیر حرف قبلی ما از مهندسی آبیاری و هیدرولیک و سدسازی در درههای قفقاز ،به ادبیات کشید. و او خوشحال شد که من نام چند نویسنده روس را میدانم. ودرمیان سخنانش گفت که اگر شما گریبایدوف، نوسینده ما را حدود ۱۷۰ سال پیش لینچ نمیکردید و نمیکشتید، او چهره ای جهانی مانند چخوف و لرمانتوف میشد. من هم غریزی و ناخودآگاه بیاد بازماندههای درس تاریخ دبیرستان افتادم وگفتم، تقصیر انگلیسها بود، احتمالا آنها مردم راتحریک کردند. خلاصه نمیدانم به حق یا ناحق، او این ادعای مرا تائیید کرد و آفرینی تعارف آمیز گفت. من هم از آنزوز از خود می پرسم آیا واقعا گریبایدوف نویسنده هم بود ؟.
آلکساندر گریبایدوف، منشی سفارت و نمایشنامه نویس روس، ۳۴ ساله بود که در تهران مخوف بقتل رسید. در کتب تاریخ ادبیات روس آمده که ، در روز ۳۰ ژانویه سال ۱۸۲۹ مردم به خشم آمده ازقرارداد تحمیلی صلح روسیه تزاری،به سفارت آن کشور هجوم برده ونه تنها کارکنان و سفیر،بلکه همه مسیحیان و ارامنه ای را که بدلیل اغتشاشات و آوارگی سالها جنگ درآنجا پناه جسته بودند،بقتل رساندند.
گریبایدوف درمزاکرات صلح سالهای ۱۸۲۶ تا ۱۸۲۸ بین ایران شکست خورده و روسیه پیروز شده،فعالانه به نفع کشورش شرکت کرده بود. گرچه اوازنظر فکری هوادار جنبش انقلابی دکابریستها بود ودر شورشهای بلاد و ایالات قفقاز،مدتی دستگیر، ولی بعلت واسطه گری خانواده بانفوذ و اشرافی اش،قبل از محاکمه از زندان آزادشده بود. قبل از اینکه دولت تزاری اورا به عنوان منشی سفارت به تهران بفرستد،گریبایدوف از نقشه تبعید احترام آمیز خود به لانه زنبوران،برای دوستان وآشنایان تعریف کرده بود
. مشهورترین اثرادبی او نمایشنامه ( رنجهای روشنفکری ) نام دارد، ولی دربعضی از زبانها،اثرفوق با عنوان (عقل موجب رنج میشود) ترجمه گردیده .
گریبایدوف درسال ۱۷۹۵ بدنیا آمد.او ۲۲ ساله بود که به علت تحصیلاتش آنزمان به اسخدام وزارت خارجه درآمد. او چون پوشکین هوادار جنبش روشنگری اروپا وجنبش انقلابی دکابریستهای روسیه بود. مشهورترین نمایشنامه اورا زیرتاثیرنمایشنامه نویسی مولیر میدانند. نمایشنامه تراژدی-کمدی او بعدها راه را برای شکوفایی آثارگوگول هموار نمود. گریبایدوف رامتیوان ازپایه گذاران نمایشنامه نویسی واقعگرایی روسیه دانست. آثار او آینه مسیر عبور ادبیات کلاسیک به ادبیات رومانتیک روسیه نیز است. بعضی ازقهرمانان آثار گریبایدوف بین فرهنگ کهن آرکائیک و احساسات رمانتیک مدرن درنوسان هستند. اوغیراز اشعار و مقالات، سفرنامه ای هم درباره ایالات قفقاز و بعضی از نواحی ایران ازخود بیادگار گذاشت. کلمات قصار و ضرب المثل های آثار گریبایدوف حتا امروزه درکنار گلچین جملات پوشکین و گوگول بین مردم نقل و نبات جلسات هستند. تنها نمایشنامه اوسالها اجازه چاپ واجرانیافت واولین باربعداز ۳۰ سال بشکل سانسورنشده درروسیه آنزمان منتشر شد.
نمایشنامه رنجهای روشنفکری، نمایشنامه ای است طنزآمیز،انتقادی-اجتمایی. منتقدین ادبی،نمایشنامه فوق راآینه انعکاس جنبش انقلابی دکابریستها میدانند. امروزه میتوان آنرا کاریکاتوری بزبان عامیانه از شهر مسکو،پایتخت دولت تزاری دانست. ادیبی گفته بود، چاکی، شخصیت نمایشنامه فوق،تنها قهرمان واقعی ادبیات روس است . گروه دیگری آنرا درتاریخ ادبیات روس،شاهکاری ملی،عظیم،مدرن،سیاسی-اجتمایی،عمیق،رئالیستی، واز نظر زبانی درخشان میدانند. با دید امروزی میتوان گریبایدوف راازجمله نمایندگان اشرافزادگان تحصیلکرده انقلابی آنزمان دانست. اودرآثارش تنگ نظری و ارتجاع کارمندان دربار،ژنرالهای ارتش و مسکوی های سنت گرا را نشان میدهد. آثار او تصویری است از دوشقه شدن روس در صبحگاه شورش اجتمایی وانقلاب. گریبایدوف به حاکمینن و مسئولین دولتی اشاره میکند که بقول او فرق بین کتابفروشی و دستمال فروشی را نمیدانند. اوبه افسرانی میپردازد که تعداد دکمه های اونیفورم نظامی شان مهمترین دلمشغولی شان است.یا به انتقاد از فرصت طلبانی میپردازد که جلو گربه مستخدم خانه مقامات دولتی، دولا دولا راه میروند.و به میهن پرستانی اشاره میکند که حتا دود آتش و سوختگی وطن را عزیز و ارزشمند میدانند. به مملکتی اشاره میکند که بعد ازپایان هرجنگی،بازار ادبیات قهرمانی اش از رونق می افتد و روستازادگان شاغل درارتش خودرابا دست خالی و دست ازپادرازتر به دهات خود برمیگرداند تادرآنجا آنها بازهم با خان و ارباب و زمیدار و کدخدا روبرو شوند. جوانانی که اغلب دست به خودکشی میزنند یا ناامید،سرخرده،فقیر دست به مهاجرت میزنند.
گریبایدوف می گفت، دشمن مردم را باید با کمک ادبیات و طنز و خنده، تنبیه نمود. او به شارلاتانهایی درهرم قدرت اشاره میکند که با کمال بیشرمی به مبارزان و روشنفکران می گویند : نیازی به گوش دادن شما نیست، ولی مزاحم دروغ گفتن ما نباشید . به انسانهایی اشاره میکند که درجواب : چه نقطه ای ازجهان بهتر است؟، می گویند : جایی که ما نباشیم . ویا به جامعه ای جعلی و قلابی اشاره می نماید که درآن ؛ ساختمانها مدرن ، ولی قضاوتها و نظرات هنوز عصر هجری هستند . او به دوشیزگان درباری می پردازد که برای انتخاب همسر، یک احمق پولدار را به یک روشنفکر آس و پاس ترجیح میدهند. چاکی، قهرمان نمایشنامه فوق از: حکومت بیگانه فرهنگ مدها ، شکایت میکند، از رونق و رواج آداب و رسوم،زبان و لباس بیگانه در جامعه ای با پیش پا افتاده ترین نیازهای ابتدایی . قهرمان نمایشنامه مذکور را میتوان آزادیخواه مبارزی دانست که به افشانمودن دروغهای جاافتاده قدیمی میپردازد.
۱٠۶۔ عشق نویسنده به شرح زندگی پولدارها
Gribojedow, Alexander (1795-1829)
هنری جیمس، نویسنده آمریکایی قرن ۱۹ که بعدها تبعه انگلیس شد، خالق رمانهای رئالیستی و مدرن روانکاوانه است.آثار او امروزه معروف به رمانهای روانشناسانه هستند.اوپایه گذار نوعی رمان مدرن دراوایل قرن بیستم درغرب شد.جیمس دربیشتر آثارش به شرح زندگی ثروتمندان،اشراف و اقشار مرفه جامعه انگلیس پرداخت.اودوستدار شکل زندگی طبقه اشراف دوره معروف به عصر ویکتوریایی،انگلیس بود و از رفت و آمد با اشراف و ثروتمندان“جهاندیده“ احساس لذت میکرد.پرداختن به زندگی،ادا و اطوار اشراف،موضوع چندکتاب اوشد.موضوع دیگر رمانهایش،اختلاف فرهنگی جامعه آمریکا با انگلیس بود.اوبه بحران زندگی آمریکایی های غالبا جوانی میپردازد که آنزمان بدلایلی دراروپازندگی میکردند ودچار مشکلات روحی،روانی ویااجتمایی میشدند، حوادثی که اوخود طی سالها زندگی در انگلیس،تجربه کرده بود.جیمس ۳۲ساله بود که آمریکا را بدلیل ساده گی،توحش و ابتدایی بودن فرهنگی اش ترک نموده و به انگلیس مهاجرت کرد.پرداختن ادبی به جهان قدیم،یعنی اروپا و مقایسه آن با جهان جدید ، یعنی آمریکا،یکی اززمینه های فعالیت اوبود.جیمس زیر پوشش عشق و توطئه و نیرنگ درآثارش،غالبا تضاد و تناقض فرهنگ آمریکایی با اروپایی را به قلم می کشاند.اوخودرا فلوبر آمریکایی نامید. به نقل از مورخین ادبیات،او اززمان خود،سالها جلوتر بود. به این دلیل هیچگاه به مشهوریت ومحبوبیت لازم درانگلیس وآمریکا نرسید.تیراث کتابهایش دربازار فروش هر دو قاره به سختی به رقم ۵۰۰۰ رسید.امروزه اهل نظر او را در هنر رمان نویسی،نقطه اوج و پایان ادبی درقرن ۱۹ غرب میدانند وبه آثارش عنوان “کلاسیکهای مدرن“ داده اند.جیمس با تکیه برافکار روانکاوانه قهرمان داستان،تعثیر مهمی روی رمان قرن بیستم و رمان فعلی گذاشت.نام جیمس درکشورهای غربی،تداعی کننده آغاز عصر هنر رمان مدرن است.اوبانقد آثار نویسندگان دیگر، تئوری رمان درقرن بیستم را یایه گذاشت.
هنری جیمس در سال ۱۸۴۳ درخانواده ای مرفه درآمریکا بدنیا آمد و در سال ۱۹۱۶،با یک پاسپورت انگلیسی درجیب!،در لندن براثر سکته قلبی درگذشت.پدرش نویسنده آثار فلسفی و خداشناسی نیز بود.برادر او،یعنی ویلیام جیمس،روانشناس و فیلسوف معروف مکتب غیرطبقاتی“پراگماتیسم“ جهان سرمایه داری است. هنری جیمس درسال ۱۹۱۴ به ادعای خودش،بدلیل اعتراض به اعلان بی طرفی کردن آمریکا در جنگ جهانی اول، وتنها گذاشتن اروپاییها درجنگی غیرعادلانه و وحشیانه،بعدازسالهااقامت در انگلیس،تبعه آنجا شد.اورااولین نویسنده حرفه ای نامیدند،چون جیمس کوشید تا بدون اوعا و تعارفهای اخلاقی و اصلاحگرایانه،از راه قلم زندگی کند.غیر از آن،او فعالیت نویسندگی خودرا بسیار جدی گرفت وآنرا مهمترین هدف زندگی اش نامید.
جیمس در کتاب “یادداشتهای روزانه یک نویسنده“ به شکل مفصلی به موضوعات،مسایل و پرسشهای نظری ادبیات، مخصوصا رمان نویسی پرداخت.اوامروزه غیراز ادبیات مدرن،درفرهنگ پسامدرن نیز مورد توجه و بررسی گروهی ازمحققین قرار گرفته است.جیمس خود را یک رئالیست روانکاو میدانست،درحالیکه او رئالیسم سنتی پیشین درغرب را،واقعگرایی سطحی نگر درادبیات بحساب می آورد.اومیخواست بجای مطرح کردن رفتار افراد و دادن سند ومدرک و احکام دررمان،به شرح و توصیف احساسات قهرمان داستان بپردازد.بعدها سبک کار او میزان و معیاری برای رمان نویسان نسل آینده گردید.دقت و ریزبینی درشرح و توصیف روان خیالپردازانه قهرمان رمان،ازجمله اهدافی شدند که هیچگاه نویسندگان آینده به اوج آن نایل نیامدند. جیمس میگفت دررمان نو، نویسنده باید به به جهان رمز و راز و ناخودآگاه روان انسانی سفر کند وبجای اعمال،کردار و رفتار قهرمان داستان،به توصیف تغییر وتحول شخصیت وی درطول رمان بپردازد.بدین سبب خواننده بجای رفتار و عمل قهرمان داستان،شاهد شرح تصاویری ازحوادث و امکانات درخیال وافکار وی میشود.ازجمله ادعاهای نظری جیمس این بود که همچون اسکار وایلد میگفت که هنر موجب خلاقیت زندگی واقعی میشود وفرد دریک فرم اجتمایی، هویت و شکل انسانی بخود میگیرد. وهنری،خالق زندگی است که شرکت انسان درجریان زندگی را به نمایش بگذارد.معمولا هر اقدام و رابطه انسانی دراجتماع، کوششی است تا او روی دیگران تعثیر گذاشته،یاآنهارابه زیر سلطه وقدرت خود درآورد ویا اینکه افکار و روان سایرین رادرراه اهداف خود دستکاری نماید.جیمس درشماری ازآثارش فرهنگ و جامعه آمریکا را،معصوم،بیگناه، ولی ملال آور و فرهنگ و جوامع اروپایی را فاسد،حیله گر و زوال پذیر، ولی جالب و هیجان انگیز معرفی نمود.قهرمان کتابهایش،گاهی انسانهای ساده، روستایی و بی تقصیر آمریکایی هستند که دراروپا زندگی میکنند و سرانجام فاسد،درنده،فردگرا،منفعت طلب و خشن میشوند. او تعثیر رابطه بین دو فرهنگ آمریکایی و انگلیسی را تراژدی گونه میدید که معصومیت و پاکی انسانی رادرجنگل جامعه تجاری و غیر اخلاقی به فساد میکشند.جیمس ،آنزمان به مطرح نمودن سرنوشت آمریکایی های جوان،ساده لوح و بی تقصیری میپردازد که بعد از جذب در فرهنگ اروپایی،دچار سرخورده گی و ازخودبیگانگی میشوند.آثار اوچون مشخصات تمام سبکهای انواع رمان اجتمایی راشامل بودند،زمینه ای گردیدند برای استفاده کارهای نویسندگان مدرنی مانند ویرجینیا وولف و جیمز جویس.درآثارپایانی جیمس،اودرمخالفت باعصررئالیسم که هنر و ادبیات باید نقش رهبری درتربیت جامعه ای متمدن وانسانی را بعهده بگیرند، دلایلی بدبینانه و ناامیدانه مطرح نمود.
طیف گوناگون مخالفین جیمس ،هرکدام دلایل خاص خودرا مطرح میکرد.منتقدی نوشت که جیمس یک رمان را درلباسهای گوناگون به بازار عرضه میکند و روزولت،رئیس جمهور،درمورد وی نوشت که او یک انسان متظاهر حقیری است که زاری کنان ادای بورژواها و اشراف انگلیس رادر میآورد. در زمان مک کارتی،آثار اورا خائنانه وغیرآمریکایی شمردند و ناسیونالیستها، جیمس را به دلیل تقلید از ادبیات جهانگستر روس و فرانسوی،یک وطن فروش نامیدند.توماس هاردی،یکی ازمنتقدین آنزمان نوشت که در جملات بسیار طولانی جیمس،حرفی برای گفتن نمیتوان یافت. منتقدین چپ درقرن گذشته درباره جیمس نوشتند که اوازپرداختن به موضوعات و حوادث اطرافش،عمدا سرباز میزند تا سخنگوی فرمالیستی تمایلات روانشناسانه درادبیات غیرطبقاتی آمریکا و انگلیس شود.بزرگترین شکست جیمس،ناموفق بودن اودرهنر نمایشنامه نویسی بود.جیمس سرانجام بعدازاینکه نمایشی از اسکار وایلد را دید و آنرا با آثار خود مقایسه کرد، دست از نمایشنامه نویسی کشید و مدتی بدلیل افسرده گی روحی،در تیماستانی بستری شد.آثار جیمس درزمان حیات به مشهوریت لازم نرسیدند،گرچه شاگردان وهواداران باوفا همیشه درکنار اوماندند.اوبعداز مرگ،سالها درفضای ادبی و فرهنگی غرب فراموش شد،تا اینکه سرانجام در دهه ۴۰ قرن بیستم درمحافل دانشگاهی مورد توجه قرار گرفت.منتقد شوخ طبعی پیرامون آثار او گفته بود که نوشته های ظاهرا جالب و عجیب اش مانند لانه عنکبوتی هستند که بساده گی، یک زن کلفت تمیزکار میتواند با خردگرایی بیرحمانه خود،بایک حرکت غیرارادی،آنها را از صفحه تاریخ پاک کند.درزمان او، دررمان قرن ۱۹،نویسندگان سنتی معمولا نمی خواستند خواننده را با شرایط روحی و روانی قهرمان آشنا کنند. ودر نیمه دوم قرن فوق،نوسندگان غالبا وابسته به اقشار مرفه،چنان به ارزشهای فرهنگ ملکه ویکتوریا در انگلیس چسبیده بودند که حاضر به تحول و مدرنیته ادبی نبودند.
جیمس،غیر از یوسف کنراد، شخصا با فلوبر و تورگنیف آشنا شد.او نه تنها تحت تعثیر امیل زولا، بلکه از نظر روانکاوانی شاگرد والتر اسکات و چارلز دیکنز بود. جیمس خلاف مارک تواین، به جای رابطه و تضاد بین فساد و معصومیت انسان غربی، به تعثیر آنها روی همدیگر در شخصیت قهرمان رمان پرداخت. امروزه دلیل علاقه به جیمس در دهه ۲۰ و ۳۰ قرن گذشته را،نیاز کنجکاوانه به ریشه یابی مدرنیته جهانی میدانند.به نظر منتقدین، او فورستر را بیش از جویس تحت تعثیر خوددرآورد. جامعه شناسان علاقه خواننده به زندگی خصوصی جیمس را مانند کنجکاوی آنان به زندگی عجیب ولی جالب ریچارد واگنر، یعنی یکی از چهرههای مورد نظر جیمس،میدانند.
ازجمله آثار جیمس : تصویر یک زن، دیزی میلر، سفیران، زنان شهر بستون، واچ و وارد، مرد آمریکایی، چرخش پیچ، اتوبیوگرافی، بالهای کبوتر، اروپایی ها، وارث واشنگتن اسکوار، اسناد و مدارک آسپرن، گنج های پوینتن، چند نمایشنامه، یادداشت روزانه یک نویسنده، و پیاله طلایی هستند. اثر مشهور او یعنی “دیزی میلر“ تنها کتابی است که خوانندگان زیادی یافت. موضوع رمان “زنان بستونی“ پیرامون شرایط زنان آمریکایی بود. تصویر یک زن، را گروهی از منتقدین، مرحله پایانی ادبیات کلاسیک رئالیستی آمریکا در دهه ۸۰ قرن ۱۹ میدانند. موضوع این رمان جهانی، یک کوشش و آزمایش تربیتی پیرامون دختری جوان و آمریکایی است که باید در اروپا با نرمها و فرمهای اجتمایی ،برای پذیرش در جامعه غیر خودی، آشنا گردد.
Henry James (1843-1916)
۱٠۷۔ خودکشی مادر-و ضعف زبان شرح !
محاکمه زبان دریک تریبون ادبی .
در برج عاج ؛ دلخور از اوضاع جهان .
ادبیات – بازی زبان یا شرح واقعیت ؟
پیتر- هندکه Peter Handke 1942 – ?) !
یکسال بعدازخودکشی مادر، هندکه ، نویسنده شلوغکار! اتریشی، درکتاب (بیچارههای بدون آرزو)، مدعی شد که وسیله زبان، برای بیان درد و رنجهایش ناتوان است.اودر ۲۴ سالگی بایک جنجال ادبی دیگرآغازکرده بود ودرسال ۱۹۶۶ دریک گردهمایی گروه ادبی ۴۷ خطاب به شنوندگان گفته بود که اودرادبیات، ساکن یک برج عاج است ! و کسانیکه قصد اجتماعی-سیاسی نمودن ادبیات را دارند،بهتر است که سراغ احزاب و سازمانها بروند ونه دراستتیک ادبیات، جا خوش کنند. جنجال رسانه ای سوم آقای هندکه ،باحمله پیمان ناتو به یوگسلاوی سابق آغاز شد که او به دفاع از صربستان پرداخت وخواهان محاکمه آمریکا و نیروهای مهاجم ناتو گردید. هندکه مینویسد که نه جامعه و یا یک سیستم سیاسی،بلکه غالبن زبان مقصر بیچاره گی بشر است.او میکوشد درآثارش به آزمایش امکانات زبان درادبیات بپردازد.- تضاد حرفها و ادعاهای او گاهی چنان شدید بود که خود از اجرای بعضی ازنمایشنامه هایش جلوگیری نمود. او از مادری میگوید که گرچه احساس خوشبختی نمیکند ولی چنان درگیر موضوعات روزمره و غیر مهم شده، که کوشش برای رفع آرزوهایش را فراموش نموده بود.
آثار او غالبن خصوصیات انتقاد اززبان را دارند . اومیخواهد باکمک زبان، خود و جهانش را دوباره درمان کند ، و میگوید که جهانی خارج از واژهها وجود ندارد بلکه آن، مخفی در درون کلمات بکاربرده ما است و تنها زبان باکمک واژه و خط، ورود مابه درون واقعیات و هستی راممکن میسازد. او امیدوار است که باکمک زبان و نوشته، بتواند از بن بست و شرایط بحران شخصی و اجتماعی خارج گردد. برای او زبان یک وسیله فریب، دستکاری، و زورگویی است که در زمان نیاز، بشکل ماسکی برای پوشش رفتارانسانی از آن سوء استفاده میگردد. درموردشرح داستان زندگی ومرگ مادرش، میگوید که نخستین بار زبان نه تنها مزاحم و وسیله شکنجه برای او،بلکه دارویی برای جبران شوک وارده،گردید.
وی پیرامون بدبینی نسبت به زبان میگوید که انسان معمولن بانخستین جمله خود، به تله مخاطب می افتد و در جملات اکثرن، زورگویی آقایی و اربابی موجب شکنجه زبانی فرد میشوند -و زبان عامیانه روزمره باعث شد که انسان خودرا درشرایط جنون و هرج و مرج عمومی،احساس کند. انتقاداواززبان و جامعه را،زیرتعثیر محفل ادبی شهر وین بحساب می آورند. وی میگفت که او موضوعی برای نوشتن ندارد،غیر از شرح حال و روزگار خود، و کمک به روشن کردن بیشتر آن. اوگاهی .نوشتن را عشق میداند تاانسان قادرباشد با کمک آن،پایش را ازگلیم خودفراتر بگذارد. درنظر او نوشتن یعنی بطور زنده، گذشته را بخاطر آوردن. اوغالب آثارنویسندگان عضو انجمن قلم زمان خودرا: لوس، مبتذل، سیاسی، و تکراری، نامید.
وی درجای دیگری میگوید که نوشتن میتواند کمکی باشد برای تسلط بر جهان- و ادبیات وسیله ای است تاانسان بتواند باکمک آن، روشن تر پیرامون خود و دیگران فکرنماید.مخالفت اوباادبیات اجتماعی مسئول، باعث شد که به او لقب نویسنده ای“ درونگرا“،بدهند. وی مینویسد که وظیفه زبان،شرح واقعیات خارجی نیست بلکه آن باید فقط خودرا منعکس نماید. درنظر هندکه، ادبیات گرچه خود به زبان وابسته است،آن ولی یک ورا رسانه میباشد که میتواند پیرامون زبان نیز بحث نماید. استتیک ادبی جدید اورا شامل مقولاتی مانند : حقیقت. زیبایی. طبیعت ، و جهان. میدانند. آثار جدید اوگاهی پیرامون تجزیه و تحلیل رفتار انسانی است که در شرایط امکان انتخاب گوناگون، در جستجوی راهی خروجی میباشد.
با اشاره به سخن داستایوسکی که گفته بود، تمام نمایشنامه های روس زیر تعثیر نمایشنامه (شنل) گوگول قرار دارند، در غرب سالها ادعا میشد که تمام درامهای اروپا، زیر تعثیر تئوری استتیک مرحوم برشت قرار دارند، ولی جناب هندکه از جمله نمایشنامه نویسانی است که کوشید تا این تسلط را خنثا نماید. آثار شدیدا اتوبیو گرافیک وی نه تنها نشان از شهامت ادبی، بلکه ابراز حالات فردگرایانه و شرح دقیق مشاهدات شخصی نویسنده میباشند. هندکه را از آنجا نویسنده ای مدرن بشمار می آورند که در روی ممبر کلیسای او فقط یک دعا مدام تکرار میشود و آن واژه“ داستانسرایی “است. گرچه افکار هندکه را تحت تعثیر متفکرانی مانند: نیچه ، هایدگر، ویتگنشتاین، پوپر، و هوفمنزتال، بحساب می آورند، ولی او در سالهای دانشجویی یکی از نویسندگان آوانگارد مجلات ادبی کشورهای آلمانی زبان بود.
پیتر هندکه در سال ۱۹۴۲ ازپدری آلمانی و مادری اتریشی در بلبشوی جنگ جهانی دوم بطور“غیررسمی “!، بدنیا آمد و نزد پدربزرگ و مادربزرگ خود در محیطی دهقانی-کارگری رشد نمود. وی تاکنون جوایز: هارتمن، شیلر، بوشنر، کافکا و غیره را از آن خود نموده . او یکبار نمایشنامه هایش را “ضدتاتر“ نامید و خطاب به بینندگان گفته بود که تخته های صحنه تاتر، چوبهای کف کشتی نجات جهان برای بشر، نیستند.
از او آثاری در زمینه های : رمان، نمایشنامه، داستان بلند، شعر، مقاله، نمایشنامه رادیویی، و سفرنامه، بجا مانده ؛ از آنجمله : توهین به حضار ، بازگشت آهسته به وطن، زمانیکه آرزوها کمک بودند، ترس دروازه بان از پنالتی، خانم چپ دست، در خلیج ناکجاآباد، ادبیات-رمانتیک است ، اوقات بی خبری ازهمدیگر، عدالت برای صربستان، پیرامون دادگاه کبیر سازمان ملل، نامه ای کوتاه برای وداعی دراز، نسل ضعیف ازبین میرود، لحظه احساسات واقعی، نمایشنامه کاسپار، سوارکار روی دریاچه یخ زده، بیچاره گی آدم بی آرزو، وزن جهان، انسان چینی درد، زنبورها، دستفروش دوره گرد، داستان بچه ها، فریاد کمک، داستان مداد، دیدار از خود، غیبگو ، و غیره هستند. تنها موضوع نمایشنامه (کاسپار) اورا، مقوله زبان بحساب می آورند.
۱٠۸۔ کلبه عمو تام ، زنان و سیاهان .
یک رمان ، دو قرن اعتراض اجتماعی .
Harriet Stowe (Harriet Beecher) (1811- 1896)
رمان “کلبه عموتام ” اثر خانم “حریت بشر استو ” درآمریکا در۱۵۰ سال پیش به سبک هومانیسم مسیحی احساسی نوشته شده که بخشی ازرنسانس آمریکایی نیزبحساب می آید . در این کتاب گرچه موضوع اصلی ،مبارزه درراه آزادی بردههای سیاسپوست درایالات جنوبی آمریکایست،نویسنده به طرح حقوق دست نیافته زنان آمریکا نیز می پردازد. او دراین رمان نشان میدهد که چگونه روابط برده داری موجب جدایی مادران وکودکان سیاه پوست میشود وزنان و دختران سیاه پوست مورد استثمار وسوء استفاده جنسی ازطرف اربابان قرارمیگیرند.فمنیسم محافظه کارانه مسیحی نویسنده متکی بر ارزشهای ویکتوریایی مرسوم آنزمان است، با اینوجود او میکوشد تا به نیروهای مثبت زنان درجامعه،خانواده و محیط کاراشاره کند و گرچه نویسنده مبلغ روابط زناشویی،ازدواج و اهمیت نقش مادری برای زنان است،اوحق رای وشرکت زنان درسیاست را نیزفراموش نمی کند.خواهراین نویسنده یکی از نخستین بنیادگذاران مدارس دخترانه درزمان خودنیز بود.بعدازنشر رمان” کلبه عموتام” درسال ۱۸۵۵،بیش از نیم میلیون اززنان خواننده این کتاب دراروپا،به گردآوری امضاء وحمایت ازنویسنده رمان درراه مبارزه برای لغو برده داری ودفاع ازحقوق زنان آمریکا پرداختند وآن امضاهارا بشکل ۲۶جلد کتاب برای وی ارسال نمودند.اودراین اثرگفته بود که عشق مادری باید بجای اتوریته مردسالاری-،ومحبت زنانه بجای سودجویی مردانه قرارگیرد.
غیرازدفاع ازحقوق زنان ،درمبارزات ضدبرده داری ،این کتاب نقش مهمی داشت.این رمان عکس العملی بوددرمقابل قانونی که درسال ۱۸۵۰ میان ایالات جنوب وشمال تصویب شد،طبق این قانون سفیدپوستان موظف شدند که سیاه پوستان فراری رادوباره دستگیروبه صاحبانشان بازگردانند.اومیگفت که قانون برده داری نه تنها غیرانسانی بلکه یک زشتی ملی بحساب می آید که به ارزشهای نظام دمکراتیک باادعاهای اخلاق مسیحی نمی خورد.محکومیت برده داری درآنزمان انتقاداز کاپیتالیسم جوان آمریکانیز بودکه انسان راتبدیل به کالایی برای خریدوفروش می نمود.وی می نویسد ،موجب شرم است اگریک ایدئولوژی هومانیستی یا مسیحی آنراتحمل کند.
رمان ” کلبه عمو تام ” موفق ترین رمان قرن ۱۹ آمریکا بودکه درسال ۱۸۵۱ منتشرشد.نویسنده آن خانم ” حریت بشر استو ” ازمشهورترین نویسندگان تاریخ ادبیات آمریکاست.درهمان سال چاپ،ازاین کتاب درآمریکا بیش از ۳۰۰۰۰۰ هزار ودرانگلیس بیش از یک میلیون جلد بفروش رفت.هیچ رمانی تاکنون این چنین تاثیری روی فرهنگ جهانی نداشته است. فرم رمان کلبه عموتام راهمانطور که اشاره شد،رنسانس آمریکایی می نامند.این کتاب امروزه یکی ازآثار کلاسیک ادبیات انتقادی واجتماعی جهان بشمار میرود.گرچه آن یکی از پرفروش ترین کتابهای زمان خودبود،مواضع نویسنده نیز به اتهام مذهبی بودن ونژادگرایانه بودن مورد انتقاد محافل روشنفکرسیاهپوست قرارگرفت.درسال انتشار،آن کتاب به ۷ زبان اروپایی ترجمه شد وتازمان حال دروضعیت نشردائم بجامانده وتاکنون به ۴۲ زبان درجهان ترجمه شده است.این کتاب ۸۰سال موفق ترین زمینه نمایشنامه نویسی برای تئاتر بود وازسال ۱۹۰۳ تاکنون بارها بصورت فیلم درآمده است.دردهه سال ۱۸۹۰ حدود ۵۰۰ گروه تئاتر درحال نمایش آن بودند.مخالفان این کتاب که طرفدار قوانین برده داری بودند تا آغاز جنگ داخلی درآمریکا،۲۷ رمان دررابطه با این رمان وعلیه آن منتشرکردند.نویسنده این کتاب به سبب شرایط نامناسب قرارداد چاپ،ازموفقیت جهانی آن سود مالی چندانی نبرد.
خانم” حریت بشر” فرزند یک روحانی مسیحی بود که بعدها آموزگارشده بود.اوبعدازازدواج بایک استاد کتاب انجیل شناسی لقب “بشر استو ” گرفت. وی دارای ۱۳ خواهروبرادر بود وبعدازازدواج،خود دارای ۷ فرزند شد.آشنایی اوبا قوانین غیر عادلانه برده داری ازآنجا شروع شد که شهرمحل زندگی او میان دو شهر اوهایو و کنتاکی قرارداشت که اولی مخالف برده داری و دومی طرفدار قوانین برده داری بودند.اوبارها شاهد بردههایی بود که ازشهرکنتاکی فرارکرده وبه شهر محل سکونت او آمده بودند. وی درشهر محل زندگی خود نیز سالها شاهد بحث وجدل میان موافقان و مخالفان شرایط یرده داری شده بود.بعدازموفقیت رمان کلبه عموتام،غیراز ملکه ویکتوریا درانگلیس،زنان دیگر اروپا نیز بین سالهای ۱۹۵۶-۱۹۵۳ بارها ازاودعوت به عمل آوردند تا وی نیرویی برای جنبش زنان غرب بشود.اودرسن ۸۵ سالگی درسال ۱۸۹۶ درمشهوریت کامل درگذشت.وی درسالهای پایانی عمر به بیماری روانی دچارشده بود.ازجمله حوادث دیگرزندگی اواین بود که غیرازسالها همسایگی با مارک تواین،دراختلافات زناشویی لردبایرون،ازهمسر وی دفاع کرد و موجب یک جنجال مردسالارانه گردید.
گرچه سبک نویسندگی اوراتقلیدی ازچارلز دیکنز،یکی ازاستادان ادبیات احساسی میدانند،او ولی کمک مهمی نیز به ادبیات محلی ومنطقه ای کشورخودنمود.درتوصیف تضادهای اجتماعی اوغالبا ازطنزاستفاده میکند که خواننده را بیاد شخصیت های کاریکاتوری دیکنز می اندازد.شرح فقراجتماعی اقشارسیاهپوست نیز بخش مهمی ازمحتوای کتابهایش بود.درآثاراو،مردان وزنان،سیاه وسفید،جنوبی وشمالی،مذهبی وغیرمذهبی،مطرح میگردند ،ولی او روی صفات احساسی ومذهبی آنان تاکید خاصی میکند.ازجمله دیگر آثاراو: ما و همسایه مان، داستانهایی از باتلاقهای آمریکایی، و یک سری رمانهای اجتماعی،هستند.مجموعه آثاراودرسال ۱۸۹۶ بصورت ۱۶باند منتشرشدند.
سیاهپوستان آمریکا سالها این کتاب رانیز شبه نژادپرستانه بحساب می آوردند چون درآن رمان روی صفات: مطیع بودن،مذهبی بودن،ساده لوه بودن، وخرافاتی بودن سیاهان تاکید میشود که بعدها آنان براثر ایمان مسیحی به بلوغ فرهنگی میرسند.ایراددیگرازنویسنده این است که اوبجای پاسخی سیاسی،جوابی اخلاقی ودینی به بحران اجتماعی میدهد ، سوم اینکه ازنویسنده ایرادگرفته میشود که او به شخصیت های رمان،عمومیت میدهد وهمه سیاهان را ،ترسو،صبور، غیرانقلابی،ومذهبی معرفی می نماید.حتی امروزه عنوان “عموتام” تحقیرآمیز به کسانی میدهند که خودرامطیع واسیر سفیدپوستان می نماید. اوبجای سنبل اراده آزادیخواهی،مطیع وگوش بفرمان سفیدپوستان شده بود.دررمان کلبه عموتام قهرمان داستان چهره ای مسیحی است که درپایان قربانی وشهید سرنوشت خداخواسته خودمیگردد،چون او فقط به مقاومت منفی درمبارزه اجتماعی باوردارد.عموتام گرچه دوبارامکان فرار ورهایی یافت،دراسارت ماند چون آنرا سرنوشت الاهی میدانست.سرانجام یکی از صاحبان او،وی را تا حد مرگ کتک زد و او براثرجراحات وارده درگذشت.
۱٠۹۔ وداع با رمانتیک شاعرانه
هاینریش هاینه Heinrich Heine (1797 – ۱۸۵۶)
هورای کمونیسم برای دمکراتهای انقلابی !
نمی دانم اینروزها اشعار دوستانی راکه پیرامون شرح اروتیک اجزاء بدن، ازجمله : نوک پستان، جنگل زیر دامن، لب های قرمز گوشتی، آتشفشان ناف ، انار و هندوانه ترکیده جسم، کمند موهای کلاه گیسی ، لبخندهای بزغاله ای، و غیره سروده میشوند و در پاره ای از سایت های روشنگرانه منتشر میگردند ـ و مسئولین فرهنگی اینگونه رسانه ها برای اثبات: بلندنظری، آزادیخواهی هنری، احترام به اروتیک و یا پورنوگرافی، ژست های پان فیمینیستی، لجاجت های ضد مذهبی ، یا تشویق سرایندگان آنان، منتشر میکنند – را میتوان بخشی ازاشعار رمانتیک عقب افتاده ملتی دانست که حتا تقلید از فروغ خودرا نفهمیده یا کج فهمیده است؟ – و فقط قصدش این است که چند واژه تحریک کننده درکنار تصویر شاعره، درجایی ازجهان آسمانی اینترنتی درج گردد- درحالیکه درتابستان جوامع غرب،محل مهاجرت شاعران مذکور، اغلب در کنار هر: رود، نهر، دریاچه، استخر، کلوپ، بالکن، و اف.ک.ک ، میتوان ناظر وشاهد تماشای تن لخت اولاد آدم گردید و نیازی به طرح اینگونه عقدههای مابعدسلطنت یا پست اسلامی، نیست. – خصوصا اینکه مردان “غیرشورشگر“ درآستانه قرن ۲۱ درقلب اروپا، نیازی به اینگونه “آب بدهن انداختن“ شیطنت آمیز ندارند-.
بگذریم ! . امروز از هاینریش هاینه ، شاعر آلمانی یاد میکنیم که بیش از یک قرن و نیم پیش، ازمکتب ادبی رمانتیک فاصله گرفت ، تا اینکه سوسیالیستها اورا یکی از دمکراتهای انقلابی زمان مارکس نامیدند.
باروی کارآمدن ناپلئون و شکست خواسته های انقلاب فرانسه، ادامه تبلیغ افکار انقلابی و روشنگرانه را شاعران و هنرمندان مجددا بعهده گرفتند . بعد از یاس و شکست اجتماعی، خیلی ها، طبیعت را به آواز درآوردند، دیگران به التماس خدای لایزال افتادند ، و گروه سوم مانند هاینه، به محفل مارکس پیوستند تا بجای رمانتیسم، سراغ جامعه و انقلاب بروند، چون با صتغتی شدن غرب، قطارهای بخاری زغالی، چه چه پرندگان را به سکوت آورده،و چراغهای گازی، مزاحم نور ماه شب چهارده میشد، یعنی دیگر جایی برای آخ و واخ رمانتیک شکمسیرها نبود. نقل قولی رواج داشت که میگفت هرکس که درآن شرایط وانفسا شعر گوید، شاعرنیست بلکه شارلاتان است. ودر سفرنامه نویسی رمانتیک، دیگر خبری ازشرح زیبایی کوه و دره نشد، بلکه به انتقاد از کمبود های اجتماعی، حمله به ساختار دولت و جامعه ناعادلانه و تمسخر ولایت پرستی و اداهای بورژوابازی میگردید.
هاینریش هاینه ، شاعر آلمانی، یهودی تبار، همعصر مارکس، کوشید درادبیات ،ازرمانتیک انقلابی بسوی رئالیسم انتقادی برود.
اوخودرا فرزند انقلاب نامید وبا اعتراض به استتیک ازجهان بیگانه بی خیالها، انقلاب را نتیجه ضروری استثمارسرمایه داری دانست و خواهان وحدت هنر و سیاست شد. اوبانزدیکی به کمونیستها درسال ۱۸۴۳ ،سرانجام بامارکس دوست شد و میگفت که کمونیسم ضرورتا خواهد آمد ،چون آن، تنها نظم انسانی عادلانه اجتماعی است و کوشید تا سوسیالیسم تخیلی و ابتدایی سنسیمون را با فلسفه هگلی های چپ، با هم متحد کند و خبر از ضرورت یک انقلاب سوسیالیستی جهانی داد. امروزه اورا پلی میان دو مکتب ادبی رمانتیسم و رئالیسم میدانند. مارکس گویا درپاریس اغلب برای اصلاح اشعارش بدیدار اومیرفت. اهمیت اوبرای شعر مدرن جهانی را به اندازه بودلر میدانند . و مشهوریت انقلابی اش در حد پوشکین است. او خالق اشعار، سیاسی، فلسفی ، و هجوآمیز است،گرچه نماینده ایده آلهای بورژوازی ترقیخواه آن زمان نیز بود. هاینه سرانجام بدلیل آشنایی با مبارزان اجتماعی، بجای سرودن رمانتیک فرشته های دریایی، از کفن بافی کارگران ریسندگی شرق آلمان سخن گفت. دشمنان آشکار و پنهانش نیز به عظمت اواعتراف کردند.از آنجمله، بیسمارک اهمیت اورا به اندازه گوته دانست، گرچه یکی از دلایل رمانتیک شدن هاینه در جوانی، علاقه او به ادبیات خلقی بود.او به انتقاد ازادبیات احساسی و بدون موضعگیری گوته پرداخت. دراشعار هاینه، خواننده شاهد تمام موضوعات سیاسی و اجتماعی روز دوران ارتجاع حاکمیت پروسی میگردد. اوشاعری سیاسی بود که مبلغ جمهوریخواهی و حقوق خلق گردید. هاینه مشکلات روز و رنج انسان را دوباره وارد هنر شعر نمود. انساندوستی، زیباخواهی، و مبارزه برای ایده آلها، اورادرکنار مردمی ترین روشنفکران تاریخ قرار داده است .
هاینه درسال ۱۷۹۷ درخانواده ای بازرگان درشهر دوسلدورف آلمان بدنیا آمد ودرسال ۱۸۵۶ بعد از هشت سال بیماری فلج،در پاریس در تبعید درگذشت. از سال ۱۸۳۱ آثاراو درآلمان ممنوع شدند،چون او ازحکومت مطلقه شاهان، به فرانسه فرار کرده بود. هاینه در کلاس درس هگل و شلگل آموزش دیده بود . شومن و شوبرت بعضی از اشعار،ترانه ها، و سرودهایش را بصورت موسیقی درآوردند. آثار پایانی او در بستر بیماری، غیر از نشانه های ناامیدی، اغلب مقاومت شخصیتی و پایداری اورا نشان میدهند. هاینه شخصا با ویکتورهوگو، آلکساندر دوما، و بالزاک دیدارکرده بود. بعدها نازیها گرچه اور “یهودی ادیب“ نامیدند و کتابهایش را سوزاندند، ولی شعر مشهور (لره لای ) اورا با نام شاعری گمنام !در کتابهای درسی جا دادند تا زیبایی طبیعت آلمان را در میان دانش آموزان مطرح نمایند.
ازجمله آثار هاینه : کتاب مجموعه ترانه ها ، آلمان –یک قصه زمستانی ، تصاویر سفری. آتا ترون ، رویای یک شب تابستانی، ایدهها، قطعات کوتاه انگلیسی، وضعیت فرانسوی، پیرامون تاریخ دین و فلسفه آلمان. مکتب رمانتیک، سفر زندگی، سالنامه های فرانسوی-آلمانی با همکاری مارکس، اشعار عصر ما، کارگران ریسندگی، کشتی بردهها. وصیتنامه سیاسی، نمایشنامه نویسی فرانسوی، زنان و دختران شکسپیر، و خدایان تبعید شده. هستند.
شعرهاینه چون کاریکاتوری است که غیر از روشنگری به طنز نیز میپردازد. مجموعه ترانه های او ، در زمان حیات، ۱۳ بار تجدید چاپ شد و امروزه پرفروش ترین کتاب شعر در کشورهای آلمانی زبان است، گرچه اوگفته بود که درآغاز، ناشریافتن، بخشی است از یک “شهادت طلبی نویسنده“.
هاینه میخواست که با کمک نوشته هایش موجب آشتی دو خلق فرانسه و آلمان نیز بشود، گرچه منتقدین آنزمان آثارش را : کفرآمیز، غیراخلاقی، یهودی گونه ، و پان فرانسوی ، نام نهادند. گروه دیگری هاینه را یک منتقد یهودی شورشی معرفی نمودند. آدرنو از زخم های هاینه در تاریخ آلمان میگفت . هاینر مولر از بخیه زخمهایی که هنوز در پیکر فرهنگ بهبود نیافته اند. موافقین، هاینه را مهمترین شاعر زمان خود و یکی از بهترین شاعران تاریخ ادبیات غرب بشمار می آورند. در کشورهای بلوک شرق سابق، جایزه (هاینریش هاینه) برای اهل قلم تعیین گردید، و در غرب، در شهر محل تولدش، دانشگاهی را بنام او نامیدند.
۱۱٠۔ ادبیات بی حیایی ! و سانسور آمریکایی .
درمیان گذاشتن ادبی زندگی خصوصی .
از هرزه گی ادبی تا دلخوری از سرمایه داری .
هنری میلر ، کازانوای مدرن آمریکا ؟ Henry Miller (۱۸۹۱ – ۱۹۸۰)
یب ام خالی ،
نه پناهگاهی ،
و نه امید ،
با اینوجود ،
خوشبخت ترین انسان این جهان !
نظام سرمایه داری گلوبال، تقسیم کارسودآور را به ادبیات و فرهنگ نیزکشانده است، چون پاره ای ازنویسندگان حرفه ای غرب،گاهی تمام آثارخودرا محدود به توصیف مکان خاصی مانند : فاحشه خانه، میخانه، هتل، فرودگاه، راه آهن، قطار، مطب پزشک، دریا، فضا، کلیسا، خانواده، مهاجرت، ورزشگاه، و غیره می نمایند. درحالیکه تاچنددهه پیش ،محیط و مکان واقعه داستان، ممکن بود در : شهر، روستا، کارخانه، مزرعه، طبیعت، تاریخ، انقلاب، خارج، و غیره باشد.
درنیمه اول قرن گذشته بعضی از روشنفکران و هنرمندان ناراضی یاماجراجو و کنجکاوآمریکا،به غرب، خصوصا به فرانسه مهاجرت کردند وتعدادی ازآنان که دیگر چماق سرکوب فرهنگ عامیانه مسیحیت پوریتانی رابالای سرخود نمی دیدند، به فاحشه خانه یا جاهای بدنام! دیگر، رفت وآمد نموده وآثاری پیرامون فضای این محیط ها آفریدند که دهها سال درخود آمریکا ممنوع شدند.
یکی از این مهاجران غیرسیاسی، یا دلخواه و ماجراجو، هنری میلر نام دارد که حدود ۱۸سال درفرانسه و یونان زیست. اداره سانسور آمریکا، بیش از سی سال نشرآثار اورا به اتهام پورنوگرافی و هرزه گی ادبی در آمریکا ممنوع نمود تا اینکه پرونده شکایتهای رنگارنگ علیه او را در سال ۱۹۶۴ بستند ودست از تعقیب قانونی او برداشتند.
غالب آثار اتوبیوگرافیک هنری میلر، پیرامون گزارشات و خاطرات ادبی اش پیرامون زندگی دلالان، فواحش ، باجگیران و مشروب خواران فاحشه خانه های فرانسوی است. سؤال میشود که : یک نویسنده چه نیازی دارد تا لذتهای شخصی گذشته اش را دراختیار خوانندگان و نظر عام برساند .آیا بخاطر فروش بیشتر کتاب، یا تحریک عمدی افکار عمومی، یا انتقاد ازفرهنگ مذهبی اخلاقگرا، یا اعتراض به عواقب و خشونت غیرانسانی صنعتی شدن نظام سرمایه داری که تمام رمانتیک انسانی و احساسات را نیز نابودکرده است، این کار را هدف زندگی خودقرار میدهد و حتی درپایان عمر، محفل و مریدانی می یابد که بشکل فرقه به زیارت او میروند تا به بهانه آزادی فرد و بازگشت به طبیعت و غرایز انسانی، اورا جشن بگیرند .
آیا آنطور که پاره ای از منقدین، امروزه ادعا میکنند، میلر میخواهد با ثبت لذتهای گذشته، دوام آنان را در مبارزه با پروسه پیری، ابدی کند ؟ یا با کمک اتوبیوگرافی و پورنوگرافی به کشف یک استتیک ادبی هنری نایل آید، یا اینکه آن نوعی از مبارزه آنارشیستی فردگرایانه درنظامی است که سابقا هرگونه مبارزه اجتماعی را به اتهام چپ بودن و امروزه به بهانه اسلامی شدن، درنطفه خفه میکند؟ آیا آنطور که او خود ادعا مینمود، قلم را ادامه دست دراز ثبت لذتهای گذشته سالهای جوانی، و جبری برای عینی نمودن آن محیط های فراموش شده، میدانست ؟
شاید هنری میلر همچون آندره برتون و سوررئالیست ها، آزادی خلاف کاری را، بخشی ازآزادی فردگرایی آنارشیستی میدانست. برتون میگفت، آخرین سند استتیک زندگی درآنجاست که حداقل با کمک خیال ،بتوان به میان جمع، بطور چشم بسته ، شلیک نمود!.
گروه دیگری آثار اورا با دیدی روانشناسانه، کوششی برای خودشناسی بحساب می آورند، یعنی یک خودیابی استتیک از طریق پورنوگرافی بعلاوه اتوبیوگرافی. از پنجاه اثر میلر، حدود بیست رمان او اتوبیوگرافیک میباشند.
گرچه او از آبزورد بودن زندگی در “رؤیای آمریکایی“ و کم خونی ادبیات ملال آور کشورش شکایت میکرد، ولی موجب کشف ژانر جدیدی درادبیات آمریکا گردید. میلر با انتقاد ازجامعه آمریکا و سودگرایی مادی سرمایه داری، فردگرایی انسان را جشن میگیرد. او میپرسد “رؤیای آمریکایی“ چرانباید به آزادی مطلق فرد و لذت های جنسی عشقی برسند؟.درآثار اومیتوان جنبه های انتقادی از : صنعت، شهرهای انبوه، سودجویی، پدرسالاری و دین مداری ملاحظه نمود. گروه دیگری آثار اورا، انتقادی بودیستی شبه عرفانی ازتمدن صنعتی آمریکا بحساب می آورند. میلر نه تنها مدافع “انقلاب !جنسی“ است بلکه به انتقاد از فلسفه زندگی و ارزشهای مسیحی بورژوایی مانند : ازدواج، خانواده، قناعت و اقتصاد میپردازد.
پیرامون آنارشیست بودن فردگرایانه اش گفته میشود که او درسال ۱۹۳۱ تحت تاثیر سخنرانی زنی بنام (اما گلداشتاین) قرار گرفت . و امروزه درانتقاد از جامعه و فرهنگ آمریکا، اورادرکنار : نورمان میلر و آلن گینزبرگ قرار میدهند .
میلر درمحفل مهاجران آمریکایی در فرانسه ، شخصا با : لاورنس، دورال، و آنا نیس؛ یکی از زنان شبه فمینیست! آشنا شد و با نیس ازدواج نمود.بعدها نویسندگان مشهوری مانند : جرج آورل، الیوت، و ارنست یونگر، به پشتیبانی فرهنگی ازاو پرداختند. میلر ولی خودرا زیر تاثیر : داستایوسکی، نیچه، ساموئل بکت، و سوررئالیست های فرانسوی میدید. مورخین ادبیات امروزه تاثیر او را روی نویسندگان و جریاناتی مانند : کروآک ، گینزبرگ ، نسل بیت ، و ادبیات زمان حال آمریکا، قابل توجه می بینند.
بعدها کوشش شد تا از فیلمنامه رمانهایش در راه خدمت به آزادی جنسی درغرب استفاده گردد. در بعضی از آثار او، نشانه هایی از نیهلیسم، بی بندوباری ،و تحقیر زنان نیز مشاهده میشود. بعد از جنگ جهانی دوم، یک گروه معروف خواننده گانش، سربازان آمریکایی مستقر دراروپا بودند که جویای تفریحات جسمی شدند.
غیراز استتیک سوررئالیستی و فردگرایانه، او از زبان استعاره ای، آهنگین، روانشناسانه، نیمه عرفانی، اروتیک، گروتسک و طنزگونه، نیز استفاده می نماید.میلر متون نوشته شده خود را “آواز“ نامید.او میخواست باکمک ادبیات اروتیک به مجروح کردن نرم های ادبی بپردازد و درخود اجباری درونی برای : آنارشیسم، هرج و مرج، بی قانونی، و سیستم ستیزی اجتماعی میدید و در این راه،حتی ترس از هرزه گرایی ادبی نیز نداشت.
هنری میلر نویسنده آمریکایی، بااجدادی آلمانی، بین سالهای ۱۹۸۰- ۱۸۹۱ زندگی نمود. پدرش خیاط بود و خود سالها به شغلهای : پستچی و مامور تلگراف پرداخت و در ۴۲ سالگی رسما موفقیت ادبی یافت. او در زمان مهاجرت، تابستانهای پاریس را “جشن های بزرگ زندگی“ نام نهاد. میلر خالق ۵۰ اثر ضد تمدن صنعتی غرب است؛ ازآنجمله : دم الاعقرب، بهار سیاه، سفرنامه یونان، لبخند پای پله، دوستان جوانی، کابوس خنک شده، نامه های عشقی به برندا، هنر کتاب خواندن، گزارش سفری درآمریکا، جفت گیری ثمربخش، جنون زیبای سالهای پیری،و (عشق، خنده، شبها) هستند.
۱۱۱۔ درود بر گردآوران ادبیات مردم !
هردر؛ – ادیب یا فیلسوف ؟
از ادبیات و فرهنگ عامیانه – تا فلسفه زبان .
صدای خلق ها – در ادبیات فولکلوریک !.
Herder , Johann Gottfried (1744 – ۱۸۰۳)
هردر ، نویسنده ، فیلسوف زبان و تاریخ درآلمان، با عشق به گردآوری :ادبیات شفاهی، عامیانه،مردمی، و فرهنگ فولکلوری، میگفت که جای ادبیات، همچون آثار جاودانی هومر، در کتابخانه و کتابفروشی نیست، بلکه در قلب و گوش مردم است. اوفرهنگ فولکلوری شفاهی را “صدای مردم در ادبیات“ نامید و خواهان یک جهانوطنی میهن پرستانه دمکراتیک در کوششهای روشنگرانه شد. نظرات او پیرامون: زبان،طبیعت، و تاریخ، بعدها تعثیر مهمی روی افکار جنبش رمانتیک ازخودبجاگذاشتند. اویکی از نظریه پردازان جنبش “ توفان و خشم“؛ یعنی جنبش شورش ادبی جوانان، در ادبیات کلاسیک آلمان بود.
وی با عشق به جمع آوری سیستماتیک ادبیات و فرهنگ درزمان خود، میگفت که کیفیت آنان بدتر از ادبیات مدرن نیست . و برای نخستین بار به انتشار “گلچینی ازادبیات خلقها و جهان“ پرداخت، ادبیات شفاهی که قرن ها درسایه ادبیات کلاسیک و “عروضی“ قرارگرفته بودند. هردر، بین ادبیات هنری و ادبیات طبیعی ،فرق قائل شد. ادبیات طبیعی درنظر او آینه احساسات خلق – و ادبیات هنری، محصول قوانین بوطیقایی اهل ادب هستند. و بااشاره به حقیقت بودن ترانه های مردمی،آنان را بخشی از حقیقت فرهنگی دانست. وی میگفت روشنفکر و خواننده باید صفات خاص فرهنگ هر خلقی را با احترام بپذیرد.
هردر با اشاره به سنت عصر روشنگری، روشنفکر را معلم خلق میدانست وبا انتقاد و تسویه حساب با تئوری های کلاسیک یونان باستان، خلاف سلیقه محافل فرهنگی حاکمان و دربار، وارد فعالیت های اجتماعی گردید. و میگفت که انسان از نظر طبیعی با کمک زبان به موجودی اندیشمند تبدیل شده است و با کمک زبان: احساس، معنی، و عقل انسانی، به وحدتی برادرانه میرسند. اوزبان را تنها رسانه شناخت جهان برای انسان دانست. این ادعای او موجب آغاز تحقیق زبان در قرن ۱۹ گردید . ودرقرن بیست، فلسفه تجزیه و تحلیل – وفلسفه ساختارگرایی، فلسفه زبان هردر را برای شناخت جهان مورد مرکز توجهات خودقرار دادند. هردر میگفت که فیلسوف نباید بلندگوی قشرحاکم، بلکه نماینده فرهنگی و فکری قشر روشنفکران باشد. برای او دیگر تحسین و تشویق اشراف مهم نبود بلکه نظر انتقادی همفکران درجامعه فرهنگی که محدود به قشر و گروهی نبودند، مهم بود. او ایده تحولات تاریخی رادرادبیات می جست و نقش منتقدین ادبی را مهمترین نقش میان سایر روشنگران دانست . او، عقلگرایی انسان را به سبب قوانین منطقی طبیعت میدانست، چون انسان نیز در نظر او بخشی از طبیعت است .
هردر ازطریق کانت با روسو که گفته بود تمام انسانها ازنظرطبیعی قادر به دسترسی به شناخت هستند، آشنا شد. غیر از روسو، کانت، هامام، لسینگ ، نیز روی روشنگری او تعثیر گذاشتند . وی درفرانسه شخصا با دیدرو و محفل دائرت المعارف نویسان آشنا شده بود.ازنظر ادبی او زیر تعثیر لسینگ و نینکلمن است و با اشاره به گوته ،گفته بود که باید در ارزش گذاری نسبت به آثار شکسپیر تجدید نظر نمود. فلسفه تاریخ هردر باتکیه بر اسپینوزا، گرچه دارای عناصر ماده گرایی و جدلی است ولی درنهایت ایده آلیستی بجا ماند. او ضد فلسفه ذهنی فیشته و استتیک فرمالیسم کانت گردید.انتقاد او ازکانت باعث شد که درمیان روشنفکران آنزمان طرد و تنها گردد و چون نظراتش نتوانستند درفلسفه سیستماتیک جایی بیابند، او اغلب به تکرار افکار فلسفی پیشین خود می پرداخت. او تئوری شناخت عینی و ذهنی کانت را بی اساس دانسته و به طرح آندو در یک “مفهوم طبیعی“ پرداخت. ازاین طریق او یکی از پایه گذاران رمانتیک نیز بشمار می آید؛ رمانتیکی که بر ایده آلیسم آلمانی بناشده بود.
هردر، تاریخ بشر را جریان و پروسه ای زنده میدانست، پروسه ای که در طول آن، انسان به بلوغ فکری میرسد. یکی از کشف های مهم عصر روشنگری این بود که سیر تاریخ را محکوم به پیشرفت وترقی بحساب می آورد. تصور هردر ازترقی انسان، نه تنها درماهیت ماتریالیستی است، بلکه روشنگرانه نیز میباشد، گرچه او مثل غالب روشنفکران آلمانی زمان خود، مرحله رادیکال انقلاب فرانسه را رد می نمود. وبا تکیه بر ایده آلهای یونان باستان، مهمترین معیار انسان بودن را، انسانیت او دانست. هردر، غیر از تقاضای پیشرفت اجتماعی، صلح را برای نسل بشر غیرقابل اجتناب میدانست. مورخین چپ مینویسند که “هردر“ گرچه متفکری است مذهبی، ولی وی از موضع ضد جامعه فئودالی و ضد نارسایی های سیاسی، دست به افشاگری زد. او نه تنها خواهان حق تعیین سرنوشت خلقهای مختلف جامعه بود، بلکه درصورت نیاز، جنبش انقلابی را قانونی بحساب می آورد. هردر پایه گذار اصول فلسفه تاریخ بشر نیز است. بعدها تاریخ گرایی رمانتیک و علاقه به سدههای میانه، با کمک نظرات او رونق گرفت . و هگل و مارکس مجبور شدند با رمانتیک های هوادار او به مبارزه بپردازند.
از جمله آثار هردر: پیرامون ادبیات جدید آلمان. جنگل های انتقادی، بحثی پیرامون آغاز زبان، صدای خلق ها در ترانه های مردمی، ایدههایی پیرامون تاریخ انسانیت، درباره اشعار خلقهای قدیم، پیرامون ادب و هنر آلمانی، نظراتی درباره فلسفه و تاریخ بشر، نامه هایی برای تقاضای انساندوستی، سید یا بازتولید حماسه قرون وسطایی از اسپانیا. مجموعه آثار ۴۵ جلدی هردر بین سالهای ۱۸۰۳ و ۱۷۴۴ درآلمان منتشر شدند.
پیرامون بیوگرافی او میتوان گفت که یوهان گاتفرید هردر- بین سالهای ۱۷۴۴ تا ۱۸۰۳ درآلمان زندگی نمود . او غیر از ادبیات کلاسیک یونان کهن و ادبیات جدید آنزمان آلمان ،در دانشگاه به تحصیل : ادبیات، فلسفه، و الاهیات پرداخت و در شهر فرهنگی وایمار در شرق آلمان، با کمک گوته شغلی در دربار حاکم آنزمان یافت . امروزه هردر را یکی از فیلسوفان زبان در اروپا بشمار می آورند.
۱۱۲۔ رمان های دریایی آمریکا – و اتوبوس گازوئیلی ما .
Herman Melville (1819-1891)
آن زمان که روی صندلی آخر مینی بوس گازوئیلی از مرز بازرگان گذشتیم ومسافر بغلی هر ازگاهی ،روی جاده های دست اندازی،زانویش رابه پای زن جفتی اش میزد، طوبی اروند، یکی ازهمراهان ما،با آرنج چپ اش به شانه راست من زد و خندان پرسید:از لورکا یا هرمان ملویل،شعری خوانده ای؟. بنده هم خلاف انتظارش گفتم: راستش را بخواهی، نام شاعری بنام ملویل را هنوز نشنیده ام.ازآن روزتاکنون دنبال نامش بودم ،تاچندی پیش خواندم که وی نویسنده آمریکایی است که غیراز رمان و نوول و داستان، زمانیکه درطول سالهای جنگ داخلی آمریکا،در نیویورک مامور اداره گمرک بود، ۴-۵ کتاب شعر نیز منتشر کرده است.درباره اشعارش منتقدی گفته بود که آنها شاخت دیوار اهرام زمان یا خبرچین و جاسوسی در مرزهای زمان هستند.و لوکاچ پیرامون آثار روایتی او نوشت که ملویل یکی از بی خانمانهای آواره فلسفه ذهنی،ایده آلیستی،فردگرایانه،خردگریزانه و رمانتیک آمریکایی“ ترانسندنتالیسم “زمان خود بود.ملویل به تقلید از مد زمان خود به نوشتن آثاری سفرنامه ای ماجراجویانه دریایی پرداخت. اویکی ازاولین کلاسیکهای ژانر رمان دریایی درادبیات جهانی میباشد.تمام آثارش ریشه در اقامت و سفر سه ساله او به جزایر اقیانوسی و اتوبیوگرافیک دارند.گرچه قهرمانان آثار دریایی اش مردهایی با تمایلات همجنسگرایه هستند،ولی آنها درلباس آرکائیک و اسطوره ای،مبارزه درآمریکای قرن ۱۹ را نشان میدهند.نقد ادبی فعلی آثار ملویل را گزارشات تحقیقاتی تیزبینانه ای پیرامون دوره برده داری،مردسالاری و استثماراستعماری جزایر اشغالی در اقیانوسهای اطراف ،بشمار می آورد.رمان “ژاکت سفید یا زندگی روی یک کشتی جنگی آمریکایی“ سبب شد که کنگره آمریکا،آنزمان تنبیه بدنی ملوانان و اطاعت کورکورانه در نیروی دریایی را ممنوع اعلان کند.
غالب آثار سنبلیک و استعاره ای ملویل،مبارزه انسان با طبیعت و سرنوشت ،و یا لجاجت انسان با آن دو است.اوزندگی رانیز همچون یک سفردریایی باتمام خطراتش میدانست،سفر به جزایر،مانند سفر به درون خود انسان است اوبه انتقاد از آمریکایی میپردازد که با کمک مسیونرهای مسیحی اش،فرهنگ بکر و طبیعی بومیان اقیانوسی را نابودکرده وتعادل خوشبختی طبیعی و وحشی رمانتیک آنها را بهم زده.ملویل کوشید تاخوانندگان آمریکایی رابا فرهنگ فولکلوریک مردم بومی آن جزایر آشنا کند.به نظر مورخین ادبیات،ملویل با بعضی ازآثار تیره و متافیزیکی اش،یکی ازمعلمان نویسندگی کافکا شد.درهنرنویسندگی اش میتوان به جنبه هایی از شرح رئالیستی، تاکید استعاره ای و سنبلیک، عمقی روانشناسانه، توجه به جزئیات، دانش وسیع و همه جانبه، و بدلیل ریشه های شکاکی و پوریتانی؛ابستراکت روشنفکرانه، برخورد نمود. دوستداران ادبیات مدرن سرانجام اورادر دهه ۲۰ قرن گذشته کشف و عظمت ادبی اورا قدر نهادند.اویکی ازپیشگامان ادبیات مدرن درغرب است. ملویل درزمان حیات به مشهوریت لازم نرسید.درتمام طول زندگی فقط ۵۰۰۰۰ جلد ازآثار اوبفروش رفت و درآمد ادبی اش در طول ۴۵ سال،بیش از ۱۰۰۰۰ دلار نبود؛ رقمی که در کشور وسیع و پرجمعیتی مانند آمریکا،بسیار ناچیز بنظر می آید.
هرمان ملویل درسال ۱۸۱۹ درآمریکا متولد شد ودرسال ۱۸۹۱ درآنجا درگذشت.اوفرزند یک بازرگان ورشکسته بود.ملویل در ۱۲سالگی پدررا ازدست داد و مجبورشد به شغلهای گوناگون،ازجمله: کارگر مزرعه،حمال کشتی باربری،ماهیگیری و شکار وال و نهنگ دریایی، ملوان نیروی دریایی، کارمند بانک و معلمی بپردازد.ملویل بعدها سفرهای دریایی و اقامت درجزایر اقیانوس جنوب را “دانشگاه هاروارد“ خود نامید. اودر دوره جنگ داخلی آمریکا،زمانیکه مامور گمرک بود،به انتشار چند کتاب شعر خودپرداخت و امیدوار بود که از طریق نویسندگی بتواند شغلی در وزارت امور خارجه بیابد.ملویل ۳۵ ساله بود که جهت زیارت اماکن مقدسه مسیحی به بیت المقدس و اورشلیم امروزی در شرق ال اوسط ! سفر کرد.
به نظر روانشناسان، تلخی ها و مشقت های سفر و تربیت مسیحیت پوریتانی ،باعث بدبینی او شدند.اوخلاف هاوتون، یکی از منتقدین و معلمان نویسندگی اش ، در ادبیات و فلسفه، خودآموز بود.به روایت شاهدین،بومیان جزایر پولینزی،مدتی اورا به اسارت خود درآوردند.گرچه اوشاهد آدمخواری مردم جزایر فوق بود،ولی از انسانهایی شاد و طبیعی در بهشتی دست نخورده، گزارش میدهد که در شرایط خاصی احترامی برای حیثیت و شرف انسانی قائل نیستند و اورا شکار میکنند. با اینوجود ملویل یک احساس عظیم همدردی برای استثمارشدگان، تحقیرشدگان، بی حقوقان و توهین شدگان زمان خود دارا بود.
یکی از آثار معروف ملویل، رمان“ موبی دیک“، یا شکار نهنگ و وال دریایی، است.امروزه درنظرغالب خوانندگان،نام ملویل، یادآور مبارزه ناخدا آهاب با یک نهنگ دریایی،دراین رمان است.آهاب به سبب فردگرایی عصر رنسانس و رمانتیک ،و شکل مبارزه شورشی نالوطی های تاریخ مانند : شیطان، ابلیس، پرومتن و فاوست،به مقابله با اتوریته خدایان میپردازد.گروهی ازمنتقدین ،مبارزه وال و نهنگ با سیاهی عمیق اقیانوسی دراین کتاب رامبارزه انسان با شرایط آفرینش و جهان میدانند.درنظرآنها،آهاب سنبل امپریالیسم دینی و صنعتی آمریکا است که خواننده را بیاد قهرمانهای بدبین و سخنور شکسپیری می اندازد. ناخدا آهاب میخواهد از طریق مبارزه با وال سفید،خواننده را به مبارزه باتمام شرایط خلاقیت جهان دعوت کند.اودراین رمان شوالیه ای گونه،پیشگام سبک نویسندگی کافکایی است..درجایی ازکتاب از زبان آهاب گفته میشود که اگر حتا خورشید قصد توهین و تحقیر انسان را داشته باشد، باید به وی سیلی زد.آهاب نامی است انجیلی که بر اثر کتک کاری با خدای باریتعالی،براثر مشت،لکه ای سیاه زیر چشمش بجا مانده.
ملویل نمونه کلاسیک یک نویسنده ناشناخته است که دونسل طول کشید تا وی جایی در فضای ادبی ترقیخواه بیابد.از دهه ۲۰ قرن گذشته تاکنون، یک نوزایی ملویل شناسی درغرب آغازشده.پیرامون وی نه تنها بیوگرافی نویسان،بلکه روانشناسان و مفسرین اسطوره شناسی، دست به قلم برده اند.درفرانسه، کامو کوشید تا اورا به خوانندگان معرفی نماید. دوستداران ادبیات درایتالیا اورا با یوسف کنراد مقایسه میکنند.صاحبنظران ،گرگ دریا،نوشته جک لندن و پیرمرد و دریا، اثر همینگوی، و کوه جادویی ، اثر توماس مان، را تقلیدی از کاپیتان آهاب،درکتاب ملویل میدانند.روانشناس معروف، یانگ کوشید درسال ۱۹۳۰ آثار ملویل را روانشناسانه تفسیر نماید.دردهه ۳۰ که سنت گرایان آلمانی دچار بحران فرهنگی شدند و بازار بدبینی درآلمان داغ گردید،آنها کوشیدند تا سراغ آثار ملویل بروند.تنوع سبک و مشکل ترجمه شایسته آثار ملویل ،باعث شد که او هیچگاه درخارج از آمریکا به مشهوریت لازم نرسد و برخلاف سایر رمانهای آمریکایی، صنعت فیلم نیز نتوانست آثار اورا موفقیت آمیز به روی پرده ببرد. برای غرض ورزان فرهنگی،ملویل یا به اندازه لازم مسیحی نبود و یا درشرح روابط عشقی وجسمی بومیان جزایر، پرده دری کرده است.
امروزه اهل نظر درآثار ملویل انتقاد از تمدن صنعتی و توسعه طلبی امپریالیستی آمریکا را عمده میکنند و مینویسند او نشان میدهد که چگونه رویاهای روزانه آمریکا باجنبه های تیره و غیرانسانی اش با هم درتضادهستند.ودرآنجا مسئولیت دمکراتیک افراد با فردگرایی طردشده و بی فرهنگی عمومی سرشاخ گردیده و آگاهی انسانی به بحران ارزشهای اخلاقی و ضعف فرهنگ عجیب وابسته شده.در آثار او، کشتی،سنبل جامعه آمریکا و سفر دریایی نشانه استعمار صنعتی سرمایه داری است که ترمزی نمی شناسد،همانطور که صنعت ماهیگیری و شکار وال امروزه ماشینی شده.توضیح اینکه شکار وال انزمان مهمترین منبع درآمد اقتصاد آمریکا بود!. فریبکاران و منحرف کنندگانی بنام ابلیس و شیطان امروزه درنظام سرمایه داری درلباس : نماینده بیمه، مشاور مالیاتی و غیبگوی ستاره شناسی و فالگیری فعال هستند.
ازجمله آثار ملویل: رمان شکار وال “موبی دیک“،جزیره تائیتی، اومو،ژاکت سفید یا جهان روی یک کشتی جنگی آمریکایی، چند نوول، چهار جلد کتاب شعر، تیمولئون، ماردی، جزایر جادویی، یک آقای قابل اعتماد، و عزرائیل پوپر، هستند.
اولین کتاب او رمان تائیتی،درزمان حیات موفق ترین اثر اوشد.دراین کتاب و کتاب اومو، او به شرح و توصیف زندگی بومیان جزایر دریای جنوب می پردازد و نشان میدهد که چگونه فرهنگ استعماری و استحماری! مسیونرهای مذهبی، مردم را به پوچی و وحشت میکشاند.اودراین دوکتاب تصویری رمانتیک و اتوپیستی از فرهنگهای ساده و وحشی اولیه میدهد.درکتاب ژاکت سفید،براساس تجربیات شخصی،گزارشی انتقادی و رئالیستی از زندگی ملوانان نیروی دریایی ارتش آمریکا میدهد.رمان ماردی، رمانی است رمانتیک که در طی یک سفر دریایی ماجراجویانه ،قهرمان داستان جویای معنی زندگی میشود. در نوول بیلی،آخرین اثر او،مبارزه مسئولیت فرد و قدرت سرنوشت به نمایش درآمده است.کتاب عزرائیل پوپر، رمانی است تاریخی در باره انقلاب آمریکا.به نقل از مورخین ادبی، ملویل میخواست با نوشتن کتاب وال سفید ثابت کند که در شرایط دمکراسی مدل آمریکایی میتوان آثاری به زیبایی کتابهای شکسپیر در جامعه طبقاتی انگلیس آفرید، گرچه کتاب شکار نهنگ موبی دیک ،آنزمان بین خوانندگان هواداران زیادی نیافت.
۱۱۳۔ هرتا مولر و جایزه نوبل ادبی .
زنان و ادبیات ضد دیکتاتوری استالینیستی . Herta Mueller ( 1953 – ? )
آخر این چه وطنی استکه چمدان سفرت را که برداری،همچون جگرزلیخا از هم می پاشد ؟
ای کاش امروزبا خودم برخورد نمی کردم ،سازمان امنیت بازهم ماراسفارش داده،برای روز دوشنبه،ساعت ۱۰ صبح؛یعنی برای بازجویی سرپایی دعوت کرده .فقط سازمان امنیت رشد کرده وقوی تر شده،نه بخشهای دیگر جامعه مثل اقتصاد ،فرهنگ وهنر .
خانم هرتا مولر، برنده جایزه نوبل ادبیات امسال؛ یعنی سال ۲۰۰۹ اعلان شد. او گرچه درکشور رومانی درسال ۱۹۵۳ بدنیا آمد ولی آلمانی تبار است و در روستای نبات سالهای کودکی اش را سپری نمود. آزار و تعقیب او از طرف دولت استالینیستی چائوشسکو باعث شد که او درسال ۱۹۸۷ دست به مهاجرت بزند و ساکن آلمان غربی آنزمان بشود . چون پدرش درزمان جنگ جهانی دوم همکار سازمان گشتاپوی آلمان فاشیستی بود، بعد از بقدرت رسیدن سوسیالیسم استالینیستی، مادرش را دستگیر و به اردوگاههای کار اجباری فرستادند. بعدها از هرتا مولرنیز خواستند تا با سازمان امنیتی سکوریتای رومانی همکاری کند ، ولی او با مخالفت تحسین آمیز این دعوت را رد نمود و از طریق ادبیات افشاگرانه به مبارزه با حکومت چائوشسکو پرداخت. هرتا مولر پیش از تعقیب امنیتی به شغلهای مترجمی و آموزگاری پرداخته بود. او در دانشگاه بوخارست به تحصیل ادبیات و زبان آلمانی و رمی پرداخت. نخستین رمان او ” سقوط و ابتذال ” بشکل سانسور شده در رومانی منتشر گردید.
اوتاکنون خالق چند جلد کتاب داستان، رمان ، و مقاله بوده است، از آنجمله – فوریه پا برهنه ، انسان قرقاولی ساکن زمین است ، سفر روی یک پا ، درسهای نویسندگی در دو دانشگاه ، شیطان توی آ ینه جا خوش کرده ، نگهبان شانه اش را بدست گرفت ، حیوان قلبی ، گرسنگی وابریشم ، نکاه بیگانه ، در میان گرههای زلف یک زن زندگی کردن، یکبار بگیر دوبار ول کن ، روبا آنزمان هم شکارچی بود . ای کاش امروز با خودم برخورد نمیکردم ،و در درون تله شکار ، هستند.
ازجمله جوایز دریافتی پیشین او، جایزه هاینریش کلایست درسال ۱۹۹۴ ، و جایزه اروپایی ادبیات در سال ۱۹۹۵ می باشند .او در آثارش به تجربه های ترور ، بازجویی ، تهدید،جنگ ، فاشیسم، استالنیسم ، تحقیر،ترس، ترد،مقاومت،فرار،تبعید، وطن ، و مهاجرت می پردازد . چون قهرمانانش در فضای ترس و وحشت ناشی از شرایط دیکتاتوری زندگی میکنند،آثار او را بخشی از ادبیات رئالیستی آلمانی – رومانی بحساب می آورند. او از یک دولت فاسد و یک جامعه داغان سخن میگوید که پناه به الکل و دستفروشی آورده اند. همچون آثار گونتر گراس، آنا سگر ، پاول سلان ، اینگه مولر ، پیتر وایس، برنهارد ، و روزا آوسلندر، کتابهای او به موضوعات فاشیسم، جنگ، دیکتاتوری ،آواره گی ، مهاجرت ، تبعید، بازجویی، خانه گردی، و ترور می پردازند. در آثار او ساختارهای اسطوره ای ، استعاری، و تصاویر بوتیقایی در رمانهای خانوادگی، تقصیر روستایی و بی خیالی سیاسی مردمی وحشت زده را نشان میدهند.
۱۱۴۔ قسم آزادیخواهی روی تپه گنجشک ها !
آلکساندر هرتسن،نویسنده،فیلسوف و مبارز اجتمایی روسیه زمان تزار، همچون تروتسکی و کروپتکین، نشان داد که روسها در ژانر خاطره و اتوبیوگرافی نویسی،درجهان بی همتا هستند. بعد از شکست آزادیخواهی جنبش دکابریست ها، هرتسن جوان، همراه رفیقی، در روی تپه ای،معروف به تپه گنجشکها در اطراف شهر مسکو، قسم یاد کرد تا در راه عملی نمودن آزادی، هیچگاه دست از مبارزه اجتمایی برندارد.
ازبدشانسی های تاریخی زمان هرتسن این بود که هر روشنفکری یا مبلغ ناسیونالیسم پان اسلاویستی روسی ویا جانبدار فرهنگ و ارزشهای اروپای غربی می بود.یعنی انتخاب موضع گیری بین؛ بدتر و بد درمیان ترقیخواهان.
در دایرت المعارف های امروزی، هرتسن را با القابی مانند: مبارز سیاسی اجتمایی، دمکرات انقلابی، فیلسوف، و از پیشگامان مبارزه برای تبلیغ ایدههای سوسیالیستی، مفتخر میکنند. غیر از آنها، هرتسن یکی از روزنامه نگاران و ناشرین مشهور مهاجر نیمه دوم قرن ۱۹ روسیه نیز بود. به نقل از لنین ،او یکی از پایه گذاران مطبوعات آزاد و مستقل تاریخ روسیه نیز بود.
هرتسن از نظر فلسفی زیر تاثیر هگل و فوئرباخ بود.لنین درباره او مینویسد: او تنگاتنگ درکنار ماتریالیسم دیالکتیک مبارزه نمود، ولی در مرز ماتریالیسم تاریخی توقف نمود.متاسفانه اوقانونمندی تاریخ را درک ننمود و در بند اوتوپی باقی ماند.
هرتسن و اسکندر ازجمله نامهای مستعار او بودند. نام واقعی هرتسن، یعقوب لوف بود.هرتسن درسال ۱۸۱۲ در مسکو بدنیا آمد و درسال ۱۸۷۰ در تبعید در پاریس درگذشت.پدرش یک ژنرال اشرافی و مادرش یک زن خدمتکار آلمانی بود.هواداران با تکیه بر واژه آلمانی هرتسن، اورا “فرزند قلب“ نامیدند. او در جوانی باکمک رفیقی بنام اوگارت، محفلی ضد تزار،برای لغو نظام مالک الرعیتی تشکیل داد.وبعدها باکمک مبارز دیگری بنام بلینسکی ،نیز رادیکال ترین شاخه روشنفکران انقلابی روسیه را پایه گذاشت.هرتسن سالها به افشای ناسیونالیسم اسلاویست ها و جناح راست جهان وطنان بورژوا لیبرال غرب گرا پرداخت. اودرجوانی به جرم آزاداندیشی چندسالی درنقاط بد آب و هوای روسیه تزاری در تبعید بود.و سرانجام درسال ۱۸۴۷ به خارج فرار و مهاجرت نمود و در سوییس پاسپورت و ملیت سوییسی را قبول کرد.ثروت و ارث پدری موجب شد که خلاف سایر مهاجرین،اودرخارج دچار فقر و تنگدستی نباشد.
هرتسن درحین انقلاب فرانسه درسال ۱۸۴۸ درآنجا حضورداشت و در این رابطه کتاب “ نامه هایی از ایتالیا و فرانسه“ را منتشر کرد که خوانندگان بیشماری یافت.درباره آگاهی او گفته میشود که گرچه هرتسن ژورنالیست سیاسی بود ولی او پیچیده تر از آن فکر میکرد که بتواند رهبر انقلابی تودهها شود.آثار هرتسن در زمینه : ادبیات، فلسفه، تحقیقات اجتمایی وتاریخی، و ژورنالیسم، فناناپذیر هستند.از نظر عملی، وی از سال ۱۸۶۹ در انترناسیونال اول نیز شرکت نمود.
هرتسن درجوانی دوستدار آثار شیلر،مخصوصا نمایشنامه“ دزدهای“ او بود و به مطالعه آثار: روسو، ولتر، فوریه، سن سیمون،بایرون، شلینگ، وآثار ممنوعه پوشکین و دکابریست ها پرداخت. او در دوران دانشجویی خود را با فلسفه طبیعی و علوم طبیعی مشغول کرد. هرتسن در دهه ۴۰-۵۰ قرن ۱۹ با تکیه برهگل و فلسفه ماتریالیستی اروپایی و عقاید سن سیمون، تئوری جنبش دمکراتیک انقلابی را پایه گذاری نمود.اوبا مبارزین و هنرمندان زمان خود از جمله با : لویز بلانک، پرودن، گاریبالدی، شخصا ملاقات نمود.
هرتسن،مبارز مهاجری بود که بین : ادبیات،فلسفه، و ژورنالیسم ،مدام سنگر عوض میکرد.اودر دوران دانشجویی کتابی با عنوان “ تجزیه و تحلیل سیستم خورشیدی کپرنیک “ نوشت.هرتسن درسال ۱۸۴۲ دو اثر فلسفی خودیعنی: “ سطحی گری درعلم“ و “ نامه هایی پیرامون تحقیق در طبیعت“را بپایان رساند.این دو کتاب ،برآورد اشتغال او با علوم طبیعی و فلسفه هگل بودند.وی به انتقاد از ذهنی و الهامی بودن فلسفه رمانتیک های آندوره نیز پرداخت. هرتسن بر اساس علوم تجربی،خواهان شناخت عینی شد.موضع ماتریالیستی او ریشه در فلسفه طبیعی داشت. وی میگفت که طبیعت عینی است و ذهن و آگاهی،محصول شرایط عینی هستند.اوآنزمان این نظریه خودرا “رئالیسم“ نامید.
بعداز اقامت درکشورهای گوناگون،هرتسن درسال ۱۸۵۲ به لندن رسید ودرآنجا مجلات و گاهنامه های: ستاره قطبی، ناقوس، وصداهای روسیه، را منتشر کرد.اودرمجله ناقوس،خواهان حذف سانسور، تنبیه بدنی، و نظام مالک الرعیتی شد. طبق اسناد،بعداز مرگ نیکولای اول، گزارشهای متنوعی مخفیانه از روسیه بدست او میرسید که وی در مجله “ ستاره قطبی“ منشر می نمود. مجله ناقوس سالها مخفیانه و بطور غیرقانونی وارد روسیه میشد و حتا آلکساندر دوم نیز یکی از خوانندگان علاقمند آن بود. دو کتاب : “ازساحلی دیگر“ و“نامه هایی ازایتالیا و فرانسه“ درباره تحول و پیشرفت ایدههای انقلاب در روسیه هستند.وی درکتاب “ پیشرفت ایدههای روسیه“ به تجزیه و تحلیل روسیه از زمان پطر کبیر تا میانه قرن ۱۹ پرداخت. یکی از مشهورترین آثار اوکتاب : “مشاهدات وخیالات“،یک وقایع نگاری بین سالهای ۱۸۵۲-۱۸۶۸ روسیه و اروپا،ازجنبش دکابریستی تا کمون پاریس است.آن کتاب مانند کتاب “خاطرات انقلاب“ کروپتکین، زندگی اجتمایی روسیه رادرزمان حکومت نیکولای اول نشان میدهد. درکتاب “واقعیات و تخیلات“ او به شکست انقلاب فرانسه،آلمان، ایتالیا، و زندگینامه مهاجرین انقلابی میپردازد. وی در این کتاب به تنفر خود از صفات بورژوایی مانند: فردگرایی، خودخواهی، بزدلی، سودجویی،تنگ نظری، چوخ بختیاری!، سطحی گری، و ناسیونالیسم کور، اعتراف میکند.
هرتسن در زمینه ادبیات،درسال ۱۸۴۲ کتاب “یادداشتهای یک جوان“ را منتشر کرد.وی در رابطه با این کتاب و به جرم آزاداندیشی،سالها در نقاط مختلف روسیه در تبعید بود.وی قبل از مهاجرت بخارج،کتاب “دکتر پروپوف“ را در رابطه با تضاد هنر نمایشی با نظام مالک الرعایتی نشان داد. وی در کتاب “ از ساحلی دیگر“ به روانشناسی زندگی اجتمایی پرداخت. این کتاب حاوی هنر ادبی و ژورنالیسم اجتمایی است. کتاب “زاغ دزد“،یکی از داستانهای بلند او است.
مهمترین کتاب او رمان “ مقصر کیست؟ “، داستانی است پیرامون فلسفه اجتمایی.آن کتاب را نیز اولین رمان پیرامون موضوع زنان در تاریخ ادبیات روسیه میدانند. در این کتاب او به محکوم کردن جبرهای اجتمایی می پردازد که به اختلافات خانوادگی می کشند. در این کتاب نشان داده میشود، چگونه عشق،روابط زناشویی و همبستگی خانوادگی بدلیل فشار اجتمایی و فقر از هم می پاشند. هرتسن با بجا گذاشتن آثار بیشمار ادبی-هنری ، راهی برای رئالیسم انتقادی در ادبیات روسیه باز نمود.
متاسفانه سرانجام شکست انقلاب درکشورهای آنزمان اروپا سبب سرخورده گی او شد و ناامیدی از قول های انقلاب فرانسه باعث شد که هرتسن به انتقاد ازآن بپردازد. او شکست انقلاب را بدلیل رهبری خرده بورژوازی آن میدانست. هرتسن درخاتمه به عقاید خلقی گری نارودینکی و پان اسلاویستی بازگشت. اوفکر میکرد روسیه میتواند بدون گذر ازمرحله سرمایه داری،با تکیه بر سازمانهای دهقانی به سوسیالیسم دهقانی برسد.دهها سال آثاراو درآلمان،ایتالیا،فرانسه، و انگلیس علاقمندان زیادی داشت.هرتسن با کمک آثاری مانند “ نامه هایی از ایتالیا…“ ، “از ساحلی دیگر“ و “درباره پیشرفت ایدههای انقلاب روسیه“، از غرب گرایی به سوسیالیسم ملی رسید. اوفکر میکرد از این راه میتواند زشتی های کاپیتالیسم و بورژوازی غربی را دور زده و مانع اشاعه آنها شود.هرتسن میگفت برای عملی کردن سوسیالیسم تنها کافی نیست که قانون مالکیت خصوصی لغو شود، بلکه باید باکمک فرهنگ نو، قوانین حقوقی جدید، اخلاق جمعی، زندگی خصوصی سالم و مردمی، تربیت خانوادگی ، و رابطه همه آنها با همدیگر، به اهداف سوسیالیستی رسید.
Alexander Herzen (1812-1870)
۱۱۵۔ رمانتیک های عاشق زنان شوهردار!
فریدریش هولدرلین Höllderlin, Friedrich (1770 1843)
جنون شاعر رمانتیک بخاطر عشق .
درغرب گویا تا اواخر قرن ۱۹، تحصیلکرده هایی که بدلایل مکتبی، سیاسی ، و یا طبقاتی- در دربار، کلیسا و دانشگاه -شغلی نمی یافتند، معمولا معلم خانگی و خصوصی بچه پولدارها ، مخصوصا نوباوگان اشرافی، دوک ها ، خانها و سایر مقامات لشکری و کشوری- میشدند تادرفشار مالی و مادی قرار نگیرند. بعضی از این فرهنگیان غیررسمی درآن محیط های رمانتیک گرم و نرم و رفاهی، گاهی عاشق زنان ارباب میشدند. با افشای اینگونه روابط، اغلب آموزگاران فوق، اخراج، زندان، تبعید و یا بیمار روانی میگردیدند.
فریدریش هلدرلین، شاعر رمانتیک انساندوست انقلابی، میانه قرن ۱۸ به سبب عشق به همسر یک بانکدار معروف ثروتمند، بعد از شنیدن بیماری و مرگ معشوقه، خود نیزجنون گرفت و حدود چهل سال پایان عمر خودرا در تیمارستانهای خصوصی خیریه گذراند. مارکسیست ها غیر از دلایل احساسی رمانیک ، تضاد تصورات ایده آلهای اجتماعی او با نظام مطلقه ملوک الطوایفی فئودالی را، علت دیوانگی هلدرلین برمی شمارند.اوشاعری است سیاسی انقلابی، جانبدار انقلاب کبیر فرانسه، که در درون کشور علیه شاه و خان و کلیسا به مبارزه پرداخت و در خارج از میهن اش علیه ترکهای عثمانی و برای رهایی یونان اشغال شده . وی در نامه ای به خواهرش مینویسد که : برای انقلاب فرانسه دعا کن، چون آنها مدافع حقوق انسانی هستند.
هلدرلین در مرحله ای از زندگی ادبیش با مکتب کلاسیک گوته و شیلر وداع نمود تا روی پرچم خود مکتب رمانتیک را اعلان نماید. او را در کنار ژان پاول، گوته ، مارتین لوتر ، و ریلکه ، یکی از نوابغ و استادان زبان آلمانی یشمار می آورند. امروزه اشعار او یکی از بهترین، مهمترین، عمیق ترین و زیباترین آثار زبانی بشمار می آیند. او خالق سروده هایی است پیرامون احترام به :انسان، وطن، ولایت، طبیعت ، هنر، عشق و ایده آلهای فرهنگ یونانی. منتقدین چپ مینویسند که او با زبانی استادانه و هومانیستی، یکی از مهمترین شاعران انقلابی بورژوایی (شهروندی؟) آلمانی است. شعرش به تقلید از شعر یونان باستان خواهان وحدت انسان و طبیعت است. آنطور که خوانندگان رمانتیک انتظار داشتند، شعراو غیر از نوستالژی اتوپیستی، دارای آهنگ موسیقی است.وغیر از جنبه های سیاسی و ملی، شعر او دارای تصورات وحدت اتوپیستی است. در ادبیات اروپا او را یکی از نوابغ ادبی بشمار می آورند. نوستالژی: آزادی، زیبایی و جوانی در غالب اشعارش مشاهده میشوند. او در سال ۱۷۹۷ با شعر “عروضی“!شیلر وداع نمود و به تقلید از شعر یونان باستان پرداخت. در شعر پر تحرکش، غیر از امید، غم ایده آلهای از دست رفته عصر طلایی یونان باستان مطرح میگردند.زبان متنوع اشعارش سنتز فکر یونانی با مناظر زیبای وطن و واقعیات مشاهده شده ، است. او را شاعر ایدهها نیز مینامند . او برای ارزشهای ایده آل، شور و شوق آتشین شاعرانه ای ازخودنشان میدهد.
اشعار آغازین او را زیر تعثیر فلسفه کانت بشمار می آورند. تفسیرهای فلسفی گوناگون از اشعار او برای تمام سیستم های فلسفی ایده آلیستی قرن گذشته، تاکنون مورد استفاده بعضی محافل نیز قرار گرفته است . او خود هوادار فلسفه پانته ایستی طبیعت-خدا بود. هلدرلین کوشید از شعرش برای حذف تضاد میان هومانیسم زیبایی گرا – و عمل و اقدام سیاسی ، استفاده نماید.او در سر، رویای هومانیستی جدیدی بشکل دوران یونان باستان داشت.در نظر او زمانی یک عصر در تاریخ فرهنگ ابدی میشود که در آن زیبایی و عقلگرایی باهم وحدت نمایند. برای رمانتیکهایی چون او، طبیعت یک منبع درک و احساس و حالات است یعنی یک انعکاس و عکس العمل ایدهها . در نظر او عشق الاهی را باید در انسانیت و طبیعتگرایی جستجو نمود. او در اشعارش به قربانی نمودن قهرمانانی میپردازد که برای آشتی طبیعت با خدایان، خودرا فدا می نمایند.اهل نظردرشعر او جنبه هایی از شعر شرق؛ مانند موازی گرایی، راکشف کرده اند.
اهل ذوقی مدعی شد که سه عشق او : به انقلاب فرانسه، به زنان اشراف، و به فرهنگ و خدایان یونان باستان ، موجب جنون غم انگیزش گردید. او خلاف همعصرانش هیچگاه از حمایت انقلاب فرانسه و تحولات اجتماعی آن دست برنداشت؛ حتا در دوره به حکومت رسیدن ناپلئون . او امیدوار بود که با کمک تبلیغ فرهنگ یونان باستان و عقاید یعقوبی انقلاب فرانسه ، به پروسه انقلاب در میهن خود کمک نماید. و سالها به شکایت از اوضاع غیرعادلانه اجتماعی آلمان پرداخت و خواهان تغییرات انقلابی در روابط اجتماعی شد. نوزایی هومانیستی مورد نظر او، میبایست بر اساس : حقیقت خواهی، آزادی ، و مردم گرایی باشد. در جای دیگری او گفته بود که برای مشاهده مجدد دوران طلایی یونان باستان باید یک نظم و هماهنگی میان انسان، طبیعت و خدایان برقرار گردد.او برای گذشته یونان مرثیه ها سرود. مرثیه هایی که میبایست برای آزادی یونان از زیر سلطه ترکهای عثمانی مفید واقع گردند. سرانجام او از رمانتیک، یونان پرستی به موضوعات زمان خود و تاریخ غم انگیز کشورش بازگشت . گروهی از محققین ادبی پاره ای از اشعار او را صوری و مجازی و فلسفه جهانبینی اش را ایده آلیستی بحساب می آورند، چون او رویای روشنفکرانه ای از تاریخ و فرهنگ ایده آلیستی داشت، قهرمانانش نیز اغلب ایده آلیست های انقلابی هستند.
فریدریش هلدرلین بین سالهای ۱۷۷۰ و ۱۸۴۳ در آلمان زندگی نمود. پدر وی کارمند دربار یکی از دوک های حاکم در یکی از ایالات آنزمان آلمان بود. امروزه هنوز تاکید خاصی روی زیبایی هلدرلین میشود. زندگی او چون زندگی کلایست بشکل تراژدیک پایان یافت. وی سالها کتابدار سالنهای دربار و یا معلم خصوصی بچه های آنان بود. او نه تنها با هگل و شلینگ همکلاس، بلکه با شیلر، گوته، هگل و فیخته آشنا شد و در دانشگاه فلسفه و الهیات خوانده بود.و در سال ۱۸۰۲ جنون گرفت . شخصیت دیوتیما در آثار او همان سوزته، معشوقه اش میباشد که نابغه ای است با چهره ای زیبا، همچون الهه ای در آثار افلاتون. با ۱۵۰ سال تاخیر، از اوایل قرن بیست، به عظمت ادبی هلدرلین پی بردند. مجموعه آثاری از او در سالهای ۱۹۴۳ و ۱۹۷۵ تاکنون منتشر شده است . وی به ترجمه آثار یونانی از جمله اشعار : پندار و سوفوکلس نیز پرداخت. از جمله دیگر آثار هلدرلین : رمان هیپریون ، نمایشنامه تراژدیک مرگ امپدوکلس ،شغل شاعری، جشن صلح ، سرودی برای آزادی، انسان، خطاب به هموطنان، یونان ،آشیل، نان و شراب، سرودهای میهنی، نیمه زندگی و اشعاررمانتیکی پیرامون رودخانه های : راین ، ماین ، نکار، دونائو و غیره هستند.
۱۱۶۔ هومرکیست ؟- درسهای ادبی غرب . Homer 800 v.Chr.
اگرفردوسی هزارسال بعدازمیلاد به گردآوری وشعرنمودن بخشی ازحماسه های قهرمانی ایران کهن پرداخت،هومر ۸۰۰سال پیش ازمیلاد، ازمیان صدها اسطوره وحماسه قهرمانی یونانی دو داستان تاریخی الیاس و اودیسه رابصورت شعردرآورد. مورخین غرب تاریخ فرهنگ یونان را ۴۰۰۰سال و تاریخ فرهنگ سومری را۵۰۰۰سال حدس میزنند. محاصره وتسخیرشهر ترویا درغرب آسیای صغیرو درترکیه امروزی،حدود ۱۲۰۰سال پیش ازمیلاد اتفاق افتاد وهومر ۴۰۰سال بعد یعنی درقرن هشتم پیش ارمیلاد،آن جنگ تاریخی میان یونانیها و ترویایی ها رادردو کتاب شعربلند حماسی خودیعنی در الیاس واودیسه بصورت شعرروایتی درآورد.
هومر،حماسه سرای یونان، درنیمه دوم قرن هشتم پیش ازمیلاد زندگی نمود.دواثر اودرآغاز ادبیات یونان وسنت حماسه سرایی قهرمانی غرب قراردارند.اودرآغازشعراروپا نیزقراردارد،گرچه وی متولد شهر ازمیر”سمیرنا” درغرب ترکیه امروزی است.به گمان مورخین،اوغالب عمرخودرادرروی جزیره چیوس گذراند ودرروی جزیره لوس فوت نموده است. دوکتاب اوحاوی ۲۸۰۰۰ شعر” هگزامتری ” هستند.به نقل ازکارشناسان ادبی،آثاراوتاثیرمهمی روی ادبیات غرب اززمان ورژیل تا زمان جویس از خودبجا گذاشته اند.حتی دردوره باستان وقبل ازمیلاد عده ای ازاهل شعر،اورا آموزگارادبی خودبشمار می آوردند.بیوگرافی نویسان اورا شاعری خواننده وآوازه خوان مسافرسیار نابینا ونقال میدانند که آنزمان دردربارحاکمان،امیران،اشرافیان ویامیان مردم معمولی درکوچه وبازاربه سرگرم نمودن ونقل داستانهای حماسی کهن می پرداخته است.گرچه گروهی اوراشاعر آندو کتاب میدانند،گروه دیگری وی را تنها گردآورنده ونقال اشعاروداستانهای حماسی پیش ازخود بحساب می آورند.
گروهی هم هومر رادرآغازادبیات کتبی ودرپایان شعرشفاهی یونانی یشمارمی آورند.باکمک اوازمیان صدها شعرحماسی وقهرمانی دوعدد ازمهمترین آنان بزمان مارسیده است.زبان شعرحماسی،زبان هنری آنزمان بود.دراین دوحماسه بخش مهمی ازفرهنگ جزیره کرت وفرهنگ مکینی نقل شده اند. زبان هومری گویاتا دوره بیزانس مورداستفاده بوده است.زبانشناسان مکتب اسکندریه درقرن سوم پیش ازمیلاد درمصراشعاراورا بصورت کتبی به نسل های بعدی انتقال داده اند.اطلاعات امروزی درباره هومرمعمولا ازدوران هلنی به زمان مارسیده است.گروه دیگری مدعی هستند که اشعاراوناشی از واقعیات مستقیم،طبیعی وجهانبینی واقعی آنزمان یونان ریشه گرفته اند.
اشعار هومر را خوانندگان سیار ومسافر ازقرن ۶ پیش ازمیلاد درنقاط مختلف یونان درمیان مردم نقل میکردند.درعبادتگاه والمپیای موردنظرهومر،خدایان وبت های سنگی گوناگونی موردتوجه مردم آن زمان قرارداشتند.دوکتاب شعراوهمچون کتابی مقدس برای یونانیان و مستعمره نشینان آن درغرب آسیای صغیر،نه تنها ازقهرمانان زمینی بلکه ازخشم های الاهی خدایان سخن گفته اند.؛خدایانی که آن زمان باخندهها وخشم های خود شباهتهایی به انسانهای معمولی زمینی داشتند.درآثاراو که مدتی بصورت دین یونانی مورداحترام بودند،انسانها تصویری ازخدایان هستند،وتنها برتری خدایان برانسانها این بود که آنان فناناپذیر وقادرترازانسانهای معمولی بودند.احترام به خدایان نه تنها حسابگرانه وعاقلانه بلکه پرهیزکارانه ، وکارنیک نیزنه تنها فعالیتی اخلاقی بلکه امری زیبا وخوشایند بود.زبان ادبی هومر آنزمان موجب وحدت میان اقوام یونانی درمقابل نیروهای خارجی گردید.
به هومر غیرازدوکتاب الیاس و ادیسه،اشعاروکتابهای دیگری رانیزنسبت داده اند؛آزآنجمله : سرودهای هومری،کیکلوس های حماسی روایتی، سرودهای طنزچوپانی مارگیته، سرودهای خدایان، وکتاب طنز کلیله ودمنه ای جنگ موش و قورباقه ها. سرودهای هومری،مجموعه ای از۳۳ سرودمذهبی درباره خدایان بسبک حماسی هومری هستند که درزمان باستان آنان را به اونسبت میدادند. راپسودها یا خواننده گان مسافرسیار برای مقدمه نقالی وسرودخوانی خود ازاین سرودهای هومری استفاده میکردند.آنان احتمالا درقرن ۷ پیش ازمیلاد ازطریق شاعران گمنام سروده شده اند. نبوغ هومر درترکیب سنت شعری وفرم فردی ادبی بود.عناصر زبان آرکائیک وخیالپردازی های فوق العاده درشعراو نیزدیده میشوند.
اهمیت تئوریک آثارهومردرآنجاست که نه تنها ورژیل وهوراز بلکه ارسطو نیزدر کتاب بوتیقای اش پیرامون هنرشعرسرایی ازاوکمک گرفته است.اشعاراونه تنها قرنهادرکتابهای درسی اروپا بلکه درروی شاعران نسل بعد وروی جهانبینی جوامع یونان باستان ازخوداثربجاگذاشته اند.دردوره رنسانس ،کشورهای رومی زبان ونویسندگان مشهورایتالیایی به کشف دوباره هومرپرداختند. درتئوری ادبی دوره “توفان وهجوم” زمان گوته درآلمان،هومر اثرمهمی بجاگذاشت،چون آنان ریشه تمام ادبیات عال رانه درهنربلکه درطبیعت جستجو میکردند.
کتاب الیاس،اثرهومر،قدیم ترین کتاب شعرادبیات مغرب زمین است.این کتاب بازبانی فوق العاده شاعرانه دارای ۱۶۰۰۰ بیت شعر”هکزامتری” است.۲۴سروداین کتاب پیرامون خشم آشیل؛قهرمان ملی وایده آل یونان باستان است.اشعاراین کتاب به محاصره ۱۰ ساله شهر ترویا ازطرف یونانیان در غرب آسیای ضغیر؛آنزمان مستعمره نشیسن یونان، می پردازد. حوادث ۵۰ روز آخر محاصره ترویا دراین کتاب بصورت شعردرآمده اند.زبان هنری این کتاب دارای عناصرلهجه ایونی –اولیشی میباشد. منقدین ادبی مدعی هستند که هومردراین کتاب به شرح جهان انسانی نیز می پردازد. تسلط انسان برخوددراین کتاب بالاترین فرم رفتارمطلوب انسانی ورفتارصحیح درمقابل خدایان مورداعتقاد آنزمان است.الیاس،عنوان این کتاب از ایلیون گرفته شده که نام پیشین شهرترویا در۱۲۰۰ سال پیش ازمیلاد بوده. طبق اشعار آمده دراین کتاب،مبارزه دو ملت یونانی و ترویایی درآنزمان،مبارزه دو دسته وگروه از خدایان است که از این دوطرف جنگ حمایت میکردند و سرانجام خدایان غرب یونانی برخدایان شرق ترویایی پیروز شدند.
کتاب شعر”اودیسه”،جوانترازکتاب “الیاس” است که به لهجه ایونی سروده شده.این کتاب رادومین سند آغازادبیات غرب بحساب می آورند. همچون کتاب الیاس انگیزههای شعرشفاهی درآن درج شده اند که تازمان فرهنگ جزیره کرتی-مکینه ای به عقب میروند.این کتاب ازنظرزبانی مدرن تر از کتاب الیاس است. ۱۲۲۰۰ شعر هگزامتری آن بصورت ۲۴ فصل،ماجرای سفرهای پر رنج ادیسه وبازگشت وی به وطن نزد همسرش است. روایت شرح ۴۰ روزآخر جنگ ترویا دراین کتاب ضبط شده اند.کشتی شکسته گی ادیسه درحین بازگشت به وطن،دردریای مدیترانه،ماجرای غم انگیز دیگراین کتاب است. فرق محتوای آن باکتاب الیاس،تصویری جدیدازانسان ورابطه دیگر نسبت به خدایان یونانی است. از جمله صفات ادیسه دراین کتاب: بلوغ شخصیت،توانایی تحمل دردورنج زندگی،اطاعت درمقابل خدایان ،تیزهوشی،خیالپردازی واحساس مسئولیت هستند. دراین کتاب ،آنزمان به شرح انسان “نوینی”پرداخته شده است،و به خلق وانسانهای ساده ورنجبر دراین کتاب ،خلاف کتاب الیاس اهمیت بیشتری داده شده است.این کتاب نه تنها روی حماسه سرایی دوره سدههای میانه غرب، بلکه روی دوره رنسانس نیز تاثیرمهمی داشته است. ادیسه دراین کتاب بعداز سالم رسیدن به وطن در ایتاکا،به انتقام از مردان مزاحم اشرفی میپردازد که درغیاب او، مزاحم همسرش پنلوپ شده بودند.
شاعر ، دلایل ابدی شدن .
۱۱۷۔ شعر ، نام هایی تکان دهنده !
هوراز . قبل از میلاد Horaz 65 – ۸) )
زمان ، حدود ۵۰ سال پیش از میلاد است که هوراز، شاعر ملی جمهوریخواه و اصلاحگرای رم باستان به مدرسه میرود . نام کامل او “ملک هرات فلک“،فرزند یک بنده آزاد شده است که به نان و آبی رسیده. گرچ مجموع اشعارش به قطوری یک کتاب است ولی بیش از ۲۰۰۰سال است که اودر محافل ادبی جهان این چنین شهره آفاق است .او پیش از خیام نوشت که “حالی خوش باش و فکر برباد مکن !“.
هورازرا مهمترین طنز سرای رم باستان نیز بشمار می آورند .گروهی هم اورا امروزه نماینده “شعر مطلق“ میدانند چون او شاعر توانای فرم است تا محتوا.اوازهواداران محفل اسکندریه و یکی از آغاز گران “شعرنوگرا“ در قدیم میباشد. بجای شعر طویل حماسی پیشین، او به سرودن شعر کوتاه پرداخت. در نظر او هر شعری باید مانند تابلو نقاشی باشد. و هر بیتی، اثری است هنری با پروسه ای ریاضی و قانون مندی هایش.و هر واژه باید تاکیدی باشد برای احساسات شاعر. چون فقط احساسات شخصی در شعر او غالب است، اشعارش اتوبیوگرافیک نیز مینامند. او دو نقش برای شاعر قایل است؛ یکی اینکه مفید باشد، دیگری آنکه موجب فراخی خاطر گردد.
در شعر او گاهی، پشت هر بیتی، خوف از مرگ حاکم است . او غیر از اشاره به ضعف های انسان، به انتقاد اجتماعی نیز می پردازد و توصیه میکند که انسان نباید پایش را از مرزهای طبیعی فراتر بگذارد. اخطار فلسفی او : قناعت، اعتدال، خونسردی، و میانه روی در زندگی است.گرچه هر درد و رنجی، پایانی دارد، از جوانان میخواهد که خوش باشند و لذت ببرند. او در جوانی، تبلیغ فلسفه لذت اپیکور نمود و در کهنسالی، عزلت و گوشه گیری رواقی را پیشنهاد کرد.
بدلیل حضور مدام جنگهای امپراتوران خودی و خارجی،اواز سیاست و رفرم ناامید گردید و ضعفهای انسان را:حرص و طمع،ارثیه خواری و خوش گذرانی دانست .فلسفه خصوصی او پیرامون تاریخ و اسطورههای رم و یونان و ایران بود .او یکی از وقایع نگاران ادبی تاریخ و سیاست نیز بشمار می آید.آثارش سندی است پیرامون جامعه رم درصد سال پیش از میلاد.در شعرش، خواننده گاهی شاهد شور و لذت در زندگی- و گاهی گواه قناعت و درویشی رواقی میگردد . شعر او تشویقی است از : عشق، دوستی، جمعگرایی، طبیعت ، شراب نوشی و آواز. از جوانان میخواهد که : ورزش، عشق، رقابت، و بازی را فراموش نکنند.او بجای خیالپردازی، به طرح احساسات واقعی خود میپردازد.شور و غم نیز گاهی در شعرش به رقابت باهمدیگر میپردازند.
دانته او را به اهمیت هومر میدانست. ورژیل بدلیل توانایی های ادی و تئوریک، اورا به امپراتورزمان خودمعرفی نمود تا مورد پشتیبانی قرار گیرد. در ادبیات غرب، گوته، شیلر، بودلر، هسه ، و برشت را زیر تعثیر او بشمار می آورند.لسینگ او را نه تنها شاعری فیلسوف، بلکه نماینده طنز و عقل نامید. نیچه اورا تنها نماینده هنر شعرسرایی باستان دانست که هر واژه اش دارای شناسنامه و پرونده و جای خاصی است .ولی هوراز، خودرا شاگرد سافو، شاعره لزبی دوره باستان دانست . فلسفه عامیانه هوراز دارای عناصری از فلسفه اپیکور و فلسفه رواقی آنزمان است . زبان و هنر شعری او قرنها، از جمله ایده آلهای ادبیات غرب بودند.هوراز تعثیر مهمی روی شعر بعدی اروپا از خود بجا گذاشته است .
۱۱۸۔ جمهوری خواهی نویسنده
ویکتور هوگو ، شاعر،نمایشنامه نویس و داستانسرای فرانسوی،حدود بیست سال از عمر طویل خود را در خارج از وطن در تبعید زیست و زمانیکه دولت وقت از او دعوت به بازگشت نمود، او جواب داد:من زمانی برخواهم گشت که آزادی نیز به کشور بازگشته باشد. ودر ضرب المثلی عامیانه آمده:از روزی که سرنوشت ،ویکتور هوگو را تبعید کرد،شاه احساس سایه خدابودن نمود. ویکتور هوگو با آثار انتقادی اش خشم مذهبیون مسیحی و دولت سلطنتی را برانگیخت.گرچه او خود شخصا فردی مذهبی بود،ولی همیشه خواهان جدایی دین از دولت بود.زندگی ادبی هوگو با شرکت در مسایل اجتمایی و سیاسی درهم آمیخت.او برای جانبداری از یک جمهوری لائیک به جناح مبارزین زمان خود پیوست.
ویکتور هوگو فرزند یک افسر دوره ناپلئونی بود که از سال ۱۸۰۲ تا سال ۱۸۸۵ زندگی نمود. او ۶۶ ساله بود که جنازه همسرش را در تبعید تا مرز فرانسه حمل کرد و آنرا برای خاکسپاری به وطن تحویل داد.آخرین جمله آمده در دفترچه یادداشتهایش بصورت زیر است:عشق یعنی دست به کاری زدن و میدان عمل را ترک نکردن. ویکتور هوگو زیر تعثیر انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه،نویسنده ای آرمانگرا و خوشبین نسبت به پیروزی زحمتکشان شد.او پنجاه ساله بود که به دلیل جانبداری از جناح چپ جمهوریخواهان فرانسه مجبور به ترک وطن گردید .
درقرن بیستم با به فیلم درآوردن بعضی از آثار او، مشهوریت جهانی اش چند برابر گردید.کتاب گوژپشت نتردام او دوازده بار و رمان بینوایان بیست بار به صورت فیلم درآمدند. منتقدین ادبی کتاب بینوایان ویکتور هوگو را سنفونی عدالت خواهی و عشق به ایده آلها و اعتراض برحق رنجبران میدانند.اودرآثارش معمولا از شکست و مرگ و پایان اسطورههای دروغین و پدیدههای ناگوار خبر میدهد.کنارزدن خالق جهان،مرگ شیطان،فراردیکتاتور،پایان فقر،زجر،بیماری، خرافات و بی عدالتی، محتوای بعضی از کتابهای او هستند .
اوشاعرمقاومت سیاسی و اجتمایی زمان خود نیز بود.ازجمله مجموعه اشعار او،کتاب:شرقی ها،و سرودهای خیابان و جنگل، هستند. او به جانبداری از انقلاب،شعری بنام : خطاب به دانشجو یان،سرود. اشعار مقاومت او علیه رژیم ناپلئون سوم،اشاره ای به خواسته های کارگران نیز میباشند.
فعالیت ادبی هوگو با تاتر و نمایشنامه نویسی شروع گردید.او در آغاز پایه گذار تئوری جدید تاتر رمانتیک بود.از جمله نمایشنامه های او: درام هرمانی، و پادشاه الکی خوش هستند،امافعالیت عمده ادبی هوگو در زمینه رمان و داستان بلند است. اثر جاودانی بینوایان-گوژپشت نتردام-ماسک خندان-هنرپدربزرگ بودن-روزهای آخر خالق و شیطان-حرف و عمل-ساعات آخریک اعدامی –افسانه قرن-و پرچم سیاه از مشهورترین داستانها و رمانهای او هستند.
رمان گوژپشت نتردام او یک رمان تاریخی است.رمان بینوایان یک اثر اجتمایی میباشد که بقول منتقدین،گویی برای سوسیالیستهای انقلابی مذهبی نوشته شده.رمان روزهای آخر یک اعدامی، ورود هوگو به ژانر رئالیسم ادبی را نشان میدهد.رمان پرچم سیاه،اولین اثر دفاع از جنبش سیاهان و بزرگترین کتاب ضد برده داری است.
سوررئالیستها در آثار هوگو جنبه هایی از صلح خواهی،انساندوستی و جهان وطنی را کشف نمودند . هوگو میگفت:تاریخ و آینده کشور،آبستن انسانگرایی و انساندوستی هستند.اونه تنها به انتقاد از جامعه صنعتی مدرن و عوارض جنبی ناشی از آن پرداخت،بلکه طوفان و گردباد تضادهای زندگی و هستی را هم نشان داد،بدون اینکه خواننده را به وحشت اندازد.هوگو میگفت:دین مسیح هیچگاه قادر به پیشرفت و پاکسازی جامعه نخواهد شد.در ایمان و اعتقاد باید خالق انتقام گیر و خشن را کنار زد.
او جانبدار هنر ساده و همه فهم بود و میگفت:هنر را باید خلقی کرد. هنر ایده آل او،مخلوطی از هنر آوانگارد روشنفکران و هنر ساده توده ای بود. فلوبر در باره ساده گی آثار او مینویسد : این ویکتور هوگو چه نویسنده توانایی است!،من با یک نفس دو جلد کتاب: افسانه قرن، اوراخواندم
.لویز آراگون مینویسد:هوگو برای فرانسه در ۲۰۰سال آینده مانند دانته برای ایتالیا،شکسپیر برای انگلیس،پوشکین برای روسیه و گوته برای آلمان خواهدبود. هوگو در کنار مولیر،محبوب ترین نویسنده فرانسوی شد. زولا مینویسد:درتاریخ ادبیات فرانسه،تنها ولتیر را میتوان با ویکتور هوگو مقایسه کرد،من کارگرانی را می شناسم که پول توتون سیگار خود را خرج خرید کتابهای هوگومیکنند. آراگون،برتون و سوررئالیستها هم برای نوزایی مجدد و محبوبیت ویکتور هوگو از هیچ کوششی دریغ ننمودند.
Henrik Ibsen (1828- 1906)
۱۱۹۔ اعدام خودی ، جشن غیرخودی !
نمایشنامه نویسی چون سعید سلطانپور را اعدام میکنند و به جشنی برای ایبسن ، اجازه برگزاری میدهند. چه نیکو میبود اگر از تمام اعدامیان فرهنگی و اجتمایی و سیاسی آشکارا و عملا اعاده حیثیت میشد و مقصرین به محاکمه کشیده میشدند. بعد از یادی از شاعر اعدامی روس ماندلشتام ، شنیدم که تازگیها طی جشنی از ایبسن درایران قدردانی می شود .نمی دانم بدون ضرب و شتم شرکت کنندگان ،میشود مراسمی هم برای استاد امیرحسین آریانپور برقرار نمود یا نه !؟. ایبسن کیست ؟ . در مطلب زیر شرح مختصری درباره وی آمده .
————
در آغاز باید در اینجا یادی از دکتر آریانپور نمود که بخشی از دوستداران ایرانی ادبیات جهانی را با نام هنریک ایبسن ، نمایشنامه نویس نروژی آشنا کرد . ایبسن یکی از آغازگران ادبیات اجتمایی-انتقادی در ۱۵۰سال پیش اروپاست . یقینا میتوان گفت درام نویسی اروپا بدون نام او غیرقابل تصور است . نمایشنامه های انتقادی ایبسن تاتر اروپا را تحت تعثیر قرار داد. او خالق نمایشنامه های رئالیسم انتقادی نیز است . امروزه میتوان او را یکی از کلاسیکهای ادبیات نروژ بشمار آورد . سالها نقل قولهای او مانند جملات قصار نیچه ورد زبانها بود.اهمیت آثار او را در کنار کارهای : برشت،شکسپیر،و شیلر قرار میدهند ، گرچه بعضی از آثارش سالها در اروپا ممنوع بودند و یا سانسور می شدند.
هنریک ایبسن بین سالهای ۱۸۲۸ و ۱۹۰۶ میلادی زندگی نمود . او از خانواده ای متوسط برخاسته بود ، پدرش یکی از تجار شهرشان بود که به علت تحولات جدید نظام سرمایه داری ورشکسته شده بود .ورشکستگی تجارتخانه پدر در نوجوانی موجب فقر و فشار اجتمایی به خانواده او شد . ایبسن از آن زمان درد مردم نیازمند را با گوشت و پوست خود حس نمود.
شاید به این دلیل او در جوانی به هواداری از نظریات سوسیالیسم تخیلی مبارزی بنام مارکوس ترانه پرداخت. با وقوع انقلاب ۱۸۴۸ در شمال اروپا ایبسن به سرودن اشعار آزادیخواهانه پرداخت . ایبسن بیش از ۲۷سال از عمر خود را به دلخواه یا به علت فرار از خطر توطئه گروههای راستگرا در خارج از وطن زیست که یکی از نتایج آن آشنایی او با تاتر کشورهای دیگر بود.
نروژ وطن او کشوری است که باوجود چهار-پنج میلیون جمعیت ناچیز خود ادیبان بزرگی به فرهنگ جهانی تقدیم کرده . در قرن نوزده زمان او همچون دوران رمانتیک اروپا بحث شدیدی میان دوجناح طرفدار ادبیات زیباگرایی و ادبیات اخلاقگرایی درگرفت . ادبیات قرن نوزده کشورش وارث تمایلات سیاسی-اخلاقی عصر روشنگری و نظریات آزادیخواهانه رمانتیک شد. ایبسن با آغاز مبارزات اجتمایی به جنبش کارگری میهن اش پیوست .
در سال ۱۸۶۶ مجلس ملی نروژ به موجب نوشتن نمایشنامه : آتش سوزی ، حقوق سالانه ای برای او تعیین کرد تا ایبسن با خیال راحت به مسافرت برود و به وظایف ادبی اش جامه عمل بپوشاند. امروزه میتوان گفت ، این کار را میگویند تشویق و قدردانی از اهل قلم نه اینکه ترمز دستی اتوبوس نویسندگان را نکشیدن و آنها را به ته دره پنجشیر فرستادن !.
ایبسن برخلاف رسم روزگار و فرهنگ حاکم زمان خود با قربانیان جامعه مردسالار و جنبش زنان نیز ابراز همدردی نمود. در قرن نوزده، ادبیات، رسانه ای بود که با کمک آن زنان نیز خواسته ها و مسائل خود را مطرح میکردند . مشهورترین اثر ایبسن : خانه عروسکی ، نیز در باره مبارزه زنان نوشته شده. او در این نمایشنامه فشار و ظلم به زنان در جامعه غیرعادلانه را نشان میدهد . ایبسن در باره اینگونه ادبیات می نویسد : زولا به درون باتلاق میرود تا در آن شنا کند ولی من برای اینکه آنرا تمیز کنم . در آثار او معمولا مسائل اجتمایی به شکل موضوعات خانواده گی مطرح میشوند . در نمایشنامه : اشباح ، او نه تنها وابستگی زن در پیوند و ازدواج بورژوایی پدرسالار را نشان میدهد بلکه درد و رنج کودکان در خانوادههای از هم پاشیده شده را معرفی میکند . ایبسن به انتقاد از جامعه ای میپردازد که مردها در آن معیارهای رفتار و کردار زنان را تعیین میکنند.
او در نمایشنامه : مرغابی وحشی ، فساد و پوسیده گی جامعه سرمایه داری را نشان میدهد . در درام : دشمن خلق ، تضاد ظاهر و ماهیت باطنی جامعه معیوب را به انتقاد میگیرد . و در نمایش : اگر ما مرده ها برخیزیم ، اهمیت جهانی و انسانی درام را نشان میدهد ، در این قطعه او بطور سمبولیک : دروغ ، حیله و منفعت پرستی در زندگی و جامعه طبقاتی را به بحث میگذارد.
نمایشنامه های آغازین ایبسن زیر تعثیر پدیده رمانتیک ملی مد روز آنزمان بود که با سنت گرایی ارتجاعی مبارزه میکرد. ایبسن به انتقاد از ارزشهای زیبایی شناسی لیبرالیسم سیاسی نیز پرداخت. نمایشنامه هایش گرچه در آغاز دارای عناصر سمبولیک،فلسفی و یا فولکلوریک بودند، ولی او در خاتمه به واقعگرایی انتقادی روی آورد . ایبسن در ابتدای کار نویسنده گی ده سالی درامهای فلسفی نوشت . گرچه او خود فرزند لیبرالیسم اروپایی است ولی با جنبه های منفی آن نیز مبارزه کرد و از آن انتقاد نمود . ایبسن جامعه و طبقه خود یعنی طبقه بورژوا را بخوبی می شناخت و آنرا با توانایی خاصی به نقد کشید . او نه تنها به موضوع حقوق و حرکت اجتمایی زنان بلکه به جنبش اعتراضی کارگران و نتایج منفی صنعتی شدن کشورش هم پرداخت . او در آثارش نه تنها روباه صفتی ، دورویی نظام سرمایه داری را نشان میدهد بلکه تضاد بین اصول اخلاقی نظری و زندگی خشن عملی را عمده میکند . او از نظام و اصولی انتقاد میکند که با لباس دمکراسی ،منافع یک گروه اقلیت استثمارگر را نماینده گی می نماید . با مرگ ایبسن، قهرمان درام اکسپرسیونیستی مرسوم آنزمان ، بار دیگر مردها شدند . در طول جنگ جهانی اول نیز زنان یا در کارخانه های اسلحه سازی به پرکردن خمپارهها پرداختند یا در باجه های بلیط فروشی به کار گمارده شدند ، یعنی توقفی ناخواسته در حرکتهای تساوی خواهانه حقوق زنان صورت گرفت .
۱۲٠۔ ماکسیم گورگی در کلاس درس
در یک روز گرم پاییزی بعد از تمرین روز چهارم آبان، دانش آموزان محله بختیاری های فلان شهر به کلاس درس انشاء رفتند . آقای براتی ، معلم انشاء که لیسانسیه تاریخ از دانشسرای عال بود، موضوع انشاء را چنین تعیین نمود : تابستان چگونه گذشت ؟
نوبت محمد طاقی، معروف به محمد حموله، همراه ورقه انشا اش به جلو کلاس آمد و چنین خواند : به علت گرمای هوا و تنگی خانه اغلب شبها همراه سایر بچه های محل ، تابوت های چوبی مرده شویخانه پشت مسجد را به رودخانه کارون می انداختیم و با آنها قایق سواری میکردیم . گاهی هم یک جنگ دریایی بین باند رجب دیزه، معروف به رجب بابادی، و گروه احمد ریگی، معروف به احمد منجزی، پیش می آمد و بعد از بازی شبانه تابوت های آسیب دیده را قدری میخکاری میکردیم و آنها را دوباره به اطاق مرده شویخانه مسجد برمیگرداندیم برای شب بعد .
و عصرها هم که هوا قدری خنک میشد ، در جاده سربالایی محل ، ما منتظر پیکاب های بار میوه سنگر میگرفتیم. با رسیدن آنها به سربالایی محل ، یکی به پشت رکاب می پرید و چادر باری را قدری باز میکرد تا میوه ها و سبزیها پایین بریزند . زنهای کارگران فصلی ساختمانی و عمله محل، ما را همچون رابین هود جشن میگرفتند. توشمال ایل چهار لنگ همراه دهل زن ایل هفت لنگ با پشتیبانی میشکال طایفه بابااحمدی ساز و دهل میزدند . جوانان ترکه بازی و چوب بازی میکردند در حالیکه دختران دم بخت با لباسهای رنگارنگشان دستمال بازی مینمودند و دسته جمعی کل میزدند ، کلی…لی لی لی ….لی لی..یی.ی ی ی ..!
صبح ها بعد از اینکه به علت تابش سوزان آفتاب در حیاط بدون دیوار ، زیر درخت کنار و سه پستان ، دیروقت از خواب بیدار میشدم ، با تیرکمان کشی خود همراه سایر بچه ها به شکار کبوترهای کبوتربازان محله های آن طرف رودخانه می رفتیم و بعد از شکار ، کبوتران زخمی را در بازار مرغ فروشان به قیمت ارزان می فروختیم .
آقای براتی که یک معلم تبعیدی از همدان به جنوب بود، بعد از شنیدن انشای محمد طاقی، معروف به محمد حموله، خطاب به او گفت : پسر ! محله شما آدم را بیاد پابرهنه ها و بی سرپنایان آثار ماکسیم گورکی در زمان روسیه تزاری قبل از انقلاب می اندازد . گورکی هم یعنی تلخی و آدم تلخی چشیده . بچه با سردادن خنده ، از اقای براتی دعوت کردند که شخصا از محله آنها دیدن کند . آقای براتی درد و رنج تبعید را با دیدار از محله بختیاری ها به جان خرید و تصمیم گرفت برای مبارزه با فقر و فلاکت کاری بکند . بعد از انقلاب او ولی برای همیشه از اداره آموزش و پرورش اخراج شد . او چون دیرزمان ازدواج کرد، دارای دو دختر کوچک است.آقای براتی اکنون میوه فروشی باز کرده و صبح های زود، حدود ساعت پنج صبح با ماشین کرایه ای وانت همسایه به بازار عمده فروشی میوه میرود . رقیبان جوانتر بارها او را هل داده اند و از روی ماشین پایین انداختند . یکبار او را دیدم با دست گچ گرفته در حالیکه کتابی از ماکسیم گورکی بنام : وظیفه ادبیات ، زیر بغل داشت .من هم از آن روز دنبال کتاب های ماکسیم گورکی می گردم . امید است آمریکا ادعا نکند که گورگی هم با استالین رفیق بود.
اوضاع محله بختیاری ها هنوز بهتر نشده ، گرجه به علت مهاجرت روستائیان به شهر، جمعیت آن چندین برابر گردیده و آدم را به یار محله -هارلم -در ایالات نامتحد می اندازد.
۱۲۱۔ شاعره ، میان جنگ و فاشیسم .
ایلزه آیشینگر ، – نویسنده اتریشی . Ilse Aichinger (1921- ?)
ما
نسلی بدون وداع
که مقصدی را مالک بود .
مقصد را باور مکن
وداع مهم شد .
میان من و زبانم
آتش بسی مرگبار ؛
چون حرفی برای گفتن
نبود .
خانم ایلزه آیشینگر ، شاعره و داستان نویس اتریشی یکی از نمایندگان مهم ادبیات مدرن بعد از جنگ جهانی دوم و عضو گروه ادبی ۴۷ آلمان به سبب نیمه یهودی بودن تحت تعقیب فاشیسم قرار گرفت . او خالق شعر ، داستان ، رمان ، نمایشنامه رادیویی ، مقاله و نقد ادبی است ، و به عنوان زنی نیمه یهودی اجازه تحصیل نیافت . مادرش یک پزشک یهودی تبار و پدرش یک آموزگار “آریایی” بود . چون خانه شان در شهر وین نزدیک اداره گشتاپوی فاشیسم بود او خود شاهد اعزام یهودیان اتریشی به اردوگاه های مرگبار گاز شد . مادر بزرگ و خواهران و برادران مادرش را ماموران فاشیسم در سال ۱۹۴۲ بقتل رساندند . در دوران کودکی او ، کودکان یهودی نه تنها اجازه نداشتند روی صندلی پارکها بنشینند بلکه با حمل ستاره زرد داود روی سینه، باید در قبرستانها بازی میکردند . او در آثار اتوبیوگرافیک خود به کودکان یهودی اشاره میکند که بطور راسیستی از هم جدا شده اند . موضوع تنها رمان او سرنوشت راسیستی کودکان تحت تعقیب قرار گرفته جنگ جهانی دوم و فاشیسم آلمان است .
ایلزه آیشینگر گرچه در آغاز تحت تاثیر مکتب ادبی آبزورد بکت و یونسکو بود ، زیر تاثیر سوررئالیسم کافکا آثاری آوانگارد نیز خلق نمود . او در آثارش خاطرات و مشاهدات خود را بصورت بیگانه ای مطرح نمود .
مجموعه آثار محدود او شامل داستان ، شعر ، رمان ، نمایشنامه و نقد است .از آنجمله – پای چوبه اعدام ، زنجیری ، داستان آینه ای ، محل زندگی ام ، واژههای بد ، من و زبانم ، اخبار روز ، دیدار از کلیسا ، نقد ادبی کلایست و کافکا ، دکمه ها ، راهنمایی مجانی ، الیزا الیزا ، صحنه ها و دیالوگها ، هیچ لحظه ای ، سه دیالوگ ، مادر بزرگم ، یال کوه ، خارج از وطن ، دعوت به سوء ظن ، چهارمین دروازه ، ساختن روستا ، الاغ سبز ، و خاطرلت کودکی ام در سینما ، هستند .
رمان مشهور او ” امیدی بزرگتر ” نام دارد . او خالق نمایشنامه های رادیویی فراونی نیز است . پیتر هرتلینگ در باره اهمیت تنها رمان او می نویسد که آن هنوز منتظر نظر منتقدین ادبی است . آیشینگر در کتاب مجموعه نقدهای ادبی به همکاران نویسنده اش مانند کلایست و کافکا اشاره می نماید .
ایلزه آیشینگر برنده جوایز ادبی بیشماری از جمله جایزه ادبی گروه ۴۷ و جایزه ادبی کافکا است . او با وجود دریافت جوایز گوناگون می نویسد که نویسنده نباید خادم دولت گردد . بعد از جنگ او به دلیل وظایف ادبی ، تحصیل رشته پزشکی را ناتمام گذاشت .
آثار ایلزه آیشینگر تاثیر مهمی روی داستان کوتاه نویسی مدرن ادبیات آلمانی زبان بجا گذاشته ست . او در آثارش تقاضای استقلال زبان می نماید . وی توصیه میکند که انسان نباید به سانسور خاطرات جنگ و مرگ خود بپردازد . او در آثارش امید به عشق ، انسانیت ، آشتی و برادری را تبلیغ می نماید . او تحت تاثیر شک زبانی رادیکال خالق بوتیقای ادبی سکوت نیز است . در پایان ، مقوله های رنج و مرگ در آثار او بسوی امید گرایش پیدا میکنند . او در پایان خلاقیت ادبی خود خالق زبانی دقیق ، فشرده و تصویری نیز شد .
۱۲۲۔ مهاجران پوچگرا،تیزهوشان خرده بورژوا .
————————
اوژن یونسکو Eugene Ionesco ( 1912 – ?)
نویسنده ای که به ایران رفت !
به آغاز فصل سبز ایمان بیاوریم ؟. درجای دیگری خواندیم ونوشتیم که هرسه نماینده تیاتر آبزورد پوچگرای غرب، مهاجرین وناراضیانی بودند که ازخارج به فرانسه رفته بودند. اوژن یونسکو از رومانی- آرتور آدامف از ارمنستان- و ساموئل بکت از ایرلند درنیمه اول قرن بیستم به پاریس آمده بودند.ولی بحث ماامروزدراینجا در باره اوژن یونسکو نمایشنامه نویس فرانسوی ،رومانی تبار است.
پیش از اینکه “ مانی “ شاعر تبعیدی نوگرای ایرانی از بعضی ارهمکاران و هم سرنوشتان مهاجر ویاانقلابی های سابق که هر از گاهی جهت تازه کردن دیدارها به مام وطن رفت و آمد میکنند،انتقادکند، هابرماس فیلسوف آلمانی بعد از انقلاب درایران- و اوژن یونسکو، بنیادگذار تیاتر آبزورد،پیش ازانقلاب،براساس دعوت نامه هایی فرهنگی به ایران رفته بودند.
برپایه یک شایعه رادیکال- و از موضعی نفی کننده، میتوان ادعا نمود که هابرماس را ،محفل “هایدگر-نیچه“ ای تحصیل کردههای کشورهای آنگلوزاکستن- و یونسکو را هواداران انجمن خرده بورژوازی و نیهیلیستی شعار “هنر در راه هنر“ با سرمایه های رسمی و دولتی به ایران دعوت کرده بودند.
“چگونه از شر احمدی خله راحت شویم؟“،عنوان یکی ازنمایشنامه های اوژن یونسکو بود. ولی نخستین اثر او در باره زبان و اعمال آبزورد، نمایشنامه ای مشهور به “کچل خانوم خواننده“ است. آشنایی مرحوم یونسکو با زبان : پوچ، بی معنی،بی هدف، آبزورد و لوس!، زمانی رخ داد که وی جهت یادگیری گرامر زبان انگلیسی، یک کتاب آموزشی خریده بود. به اعتراف خودش، دراین کتاب او به مثالهایی برخورد نمود که درنظر او بی معنی و آبزورد می آمدند، ازجمله : هفته دارای هفت روز است- سقف اطاق دربالای کف آن قرار دارد- رب گوجه رااز گوجه فرنگی میگیرند، و غیره . در این رابطه وی بعدها اشاره کرد که فکر میکند اتفاقی و اشتباها نمایشنامه نویس شده است.
یونسکو درسال ۱۹۵۵ یکی از محبوب ترین شخصیت های تیاتر فرانسه بود.بااشاره به تاریخ ادبی ثبت شده، تیاتر آبزورد با کوششهای تیاتر سوررئالیستی آغاز شد و پیشگام فراموش شده ی آن در فرانسه، آلفرد جاری با قطعه ای زیر عنوان “ابو دری “ است. یونسکو ولی درمخالفت ولجاجت با تیاتر اجتمایی و مسئول سارتر و کامو، آثار خودرا “ضد تیاتر“ نامید. اولین و مشهورترین نمایشنامه ی یک صحنه ای یونسکو“ضدنمایشنامه“ نام داشت.
یونسکو پیرامون تئوری تیاترآبزورد نظرات گوناگون و گاه ضد و نقیضی منتشر کرد.دریکی از مصاحبه ها گفته بود که تیاتر باید : ساده، جالب، اصیل و صادقانه باشد. او تیاتر پوچگرا را عکس العمل تراژدی قرن بیستم دانست و میگفت نمایشنامه باید مانند آثار شکسپیر و کلایست، ابدی و مناسب هرزمان و دوره و جامعه ای باشد.
یونسکو ازسال ۱۹۴۸ به بعد حدود ۳۰ نمایشنامه موفق نوشت وبا وجود همه فراز و فرودهای تئوریک، نمایشنامه های اورا آینده نگرتر ازآثار ساموئل بکت بحساب می آورند. منتقدین چپ مینویسند که در بهترین آثار او خواننده شاهد انتقادازیکنواختی،ملال وپوچی زندگی قشر خرده بورژوا است وانتقادهای اواززندگی این قشر،بدون رابطه اجتمایی ودیالکتیکی باعوامل مهمترمیباشند واکثردیالوگهای آثار: سوررئالیستی-گروتسک- و آبزوردش، قابل فهم نیستند.اوخودرا زیر تعثیر روانشناسی یانگ میدانست ومینویسد که غیبت ایدئولوژی در هنر،دلیل غیبت ایده درآن نمیباشد و خودرا مخالف ایدئولوژی میشمارد ونه دشمن ایدهها درهنر. درنظر او هنرمند نباید سفیرپیامی باشد، اونمیتواند جوابی بدهد بلکه پرسشهایی مطرح میکند که خواننده یاتماشاچی بتواند برای آنها جوابی بیابد. به این دلیل اومخالف تمایلات مرامی یا اخلاقی وسوء استفاده ازهنر بشکل وسیله تبلیغ بود.اومیخواهد باکمک طنز درآثارش،عقلگرایی وعادتهای روشنفکرانه بیننده رابه تکان آورد.گروههایی از منتقدین ادبی جانبدار وی مینویسند که تاکنون تیاتر: کلاسیک- رئالیست- و اگزیستنسیالیستی فقط این جهان راجشن گرفته ولی یونسکو درآثارش به معرفی وبحث تیاتر متافیزیک میپردازد. منتقدی بنام اسلین در جانب داری از تیاتر آبزورد مینویسد که : نه تاتر شهروندی بورژوازی دیدرو و لسینگ- و نه نمایشنامه های ناتورا- لیستسی آقای هنری بکو- ونه نمایشنامه های ایبسن- و نه تاتر اکسپرسیونیستی آلمان، هیچکدام نتوانستند:ملال، تیره گی، پوچی – و روزمره گی را مانند آثار بکت یا یونسکو بشکل رئالیستی نشان دهند. ولی درخاتمه، مخالفت ولجاجت یونسکو بانمایشنامه های اجتمایی وایدئولوژیک، در اواخر عمر قدری کاهش یافت.اوآرزو میکرد که شخصیت های آثارش بجای آگاهی های طبقاتی، آگاهی های “هم سرنوشتی“! را منتقل کنند. توضیح اینکه آنزمان در دوره جنگ سرد میان دوبلوک، کارگزاران فرهنگ بورژوازی ازفراریان نظام استالینیستی، استقبال کرده واعترافات و ابرازهای اینگونه هپروتی را به قیمت مناسب می خریدند!.
اوژن یونسکو، نمایشنامه نویس و منتقد ادبی درسال ۱۹۱۲ بدنیا آمد. مادرش فرانسوی و پدرش گویا رئیس شهربانی یا وکیل دادگاه در رومانی بود. او در دانشگاه در رشته : لغت شناسی ، زبان و ادبیات فرانسوی درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دکترای اش در دانشگاه “ مرگ و گناه از زمان بودلر“ نام داشت.
یونسکو، تمام آثاراش یعنی : درام- مقاله- نقد- داستان- یادداشت روزانه- مسائل تئوریک-رمان- و غیره راادامه روانکاوی خود میدانست واعتراف کرد که به روانشناسی عقیده ای جدی دارد. نمایشنامه “کچل خانوم خواننده “ را میتوان یکی ازآثار موفق مکتب آوانگارد وآبزورد دانست که بیش از ۳۰ سال روی صحنه تیاتر ماند. دیگر آثار یونسکو: کرکدنها- صندلیها- مرگ شاه- کلاس درس- قربانی وظیفه- چگونه از شر احمدی دیونه راحت شویم؟- یعقوب مطیع- اجاره نشین جدید- آینده در بیضه هاست- دلایل و ضد آنها- تکرو- پیاده روی درهوا- گرسنه و تشنه- قتل عام- چمدان مکبث- یادداشتهای تئوریک روزانه- او هستند. اودربعضی ازآثارش به نفی هرگونه هدف و نظر سیاسی-اجتمایی در ادبیات و هنر اعتراف نمود.
ازجمله نظرات پیچیده یونسکو این بود که نوشت، علم، شناخت نیست و سخنوری و فلسفه، تنها مجموعه و زنجیری از واژهها هستند و علم منطق برای شناخت عمیق و واقعی، ناتوان است. او خلاقیت شاعرانه رابا شناخت عارفانه برابر میدانست و میگفت که علم نمیتواند به شناختی برسد که ادیبان و عارفان به آن میرسند و علم منطق نمیتواند به انسان برای دستیابی به “شناخت ماهیت“ کمک کند. یونسکو درتمام آثارش در جستجوی یافتن معنی و شرح مرگ و زندگی انسان بود. برای او حتا پوچی و آبزورد و بی معنی بودن هستی، بخشی از واقعیت وجود هستند. درنظر او جهان پوچ و آبزورد نه تنها غیرانسانی، وحشت زا، و مرگ آور بلکه واقعی است. غیر از آن، اوکوشید که درتمام آثارش به انتقاد از منطق دیالکتیکی، مارکسیسم و ماتریالیسم بپردازد. وی با تمسخر برتولد برشت میگوید که مارکسیست ها و مومنینی یافت میشوند که بخاطر یک کاسه آش داغ، دست از مارکسیسم و خداشناسی خود برمیدارند و بجای قسم به مارکس یا خدا، به یک ظرف آش قسم میخورند،چون همه عبادت کنندگان ایدئولوژی ها، بت های خودرا بسادگی عوض میکنند .و علم منطق به یکی کمک میکند که وجود خدا و به دیگری تا رد خدا راثابت کند. شناخت درنظر او یعنی خودشناسی بر اساس روانشناسی یانگ. وی میگفت که اگر نتوان ناگفتنی ها را مطرح نمود و موضوع مرگ، و معنی زندگی را روشن کرد؟ پس ادبیات چه فایده ای دارد ؟ و زبان هم هرچقدر آبزورد و پوچگرا باشد، ولی بیان یک واقعگرایی فکری است. و ریشه پوچی در زبان نیست بلکه در خودکارشدن روان ایستای انسان ماده گرای غربی است.
۱۲۳۔ ایزابل آلنده،- زنان بعدازکودتا .
ادبیات آمریکای لاتین ، – زنان مبارز بعدازکودتای نظامی. Isabel Allende (1942- ? )
ایزابل آلنده،نویسنده رمان،یکی ازموفق ترین وپزخواننده ترین نویسنده زن درکشورشیلی وآمریکای لاتین است.درآثاراوغیرازموضوع خانواده،بیوگرافی زنان آگاه وفمنیست ملاحظه میشود.دربعضی از رمانهایش سخن ازدختران وزنانی میشود که عاشق کادرهای مبارزوفعال حزب کمونیست میشوند ولی بعدازازدواج،تبعیدمیگردند ویاخوددست به مهاجرت سیاسی میزنند!.اونشان میدهدکه چگونه کودتای نظامی ژنرال پینوشه،زندگی مردم رابطورمنفی تغییردادوموجب آواره گی روشنفکران ومخالفان شد. موضوع دیگرآثاراومعرفی طرح اتوپیستی زنان مبارزدرمقابل جهان خشونت آمیزمردان،نظام وفرهنگ پدرسالاری است.اوازدختران فقیروبیسوادی سخن میگوید که بسوی هنروادبیات روی می آورند.ایزابل آلنده مدعی است که فمنیسم وبرابری حقوق زنان،به نفع مردان نیزاست.اوهمچون نویسندگان قرن ۱۹ اروپا،خالق رمان خانواده گی وداستان روایتی است.وی به اسامی زنان ودخترانی مانند آلبا،بلانکا،کلارا،و نیوآ اشاره میکند که سنبل صداقت وپاکیزگی هستند.درآثاراوخلاف آثارمردان اهل قلم،زنان نقش اتوریته ای براساس تجربیات شخصی خوددارند.
ایزابل آلنده موجب علاقه وتوجه جهان به ادبیات جذاب آمریکای لاتین شده است.اوخالق آثارادبی پرفروش فمنیستی است ومیگوید بعدازکودتای نظامی که کشورش راترک نمود ودردوران تبعیدخطاب به خود گفت که “تومسئولیت مهمی به گردن داری،زاری نکن،آب خنک بنوش وبنویس! ” ،چون اوبه نیروی درمانی وآزادی بخش قلم ایمان داشت.وی درمصاحبه ای گفته بودکه اونویسنده شد چون همه چیز راازدست داده بود،رنج دوری وطن وشوق دیداردوباره باوطن را میتوانست درادبیات بکارگیرد تا ادبیات،وطن ازدست رفته رادوباره به او؛ازنظراحساسی بازگرداند.درمرکزخیلی ازآثاراو موضوع خانواده قراردارد.بخش مهم دیگری ازموضوع آثاراو،تاریخ وفرهنگ وطن اش یعنی کشورشیلی است. داستانهایش معمولا رابطه ای باسرنوشت خودنویسنده دارند.اوباادعاها وتوانایی های جدیدی موجب رنسانس رمان خانواده گی درادبیات جهانی شد.منقدین، اورایکی ازنویسندگان مکتب ” رئالیسم جادویی ” بشمارمی ورند.اوهمچون گارسیا مارکز، کرونیک و وقایع نگاری خانوادگی راوارد مکتب ادبی رئالیسم نمود.
ازجمله آثار او- خانه ارواح،عشق وسایه ها،برنامه ای بی انتها،پاولا،جشن احساسی،تصویری درسپیا، شهروخدایان وحشی،اوا لاونا،دختر فورتونا، وطن خیالی ام،زورو، و روح من، هستند. اوغیرازرمان، خالق دو کتاب داستان برای کودکان،و چهار نمایشنامه نیزمیباشد.وی درسال ۱۹۸۲ بارمان “خانه ارواح ” مشهورگردید.اوهشت سال بعدازفرارازشیلی این رمان نامه ای راخطاب به پدربزرگ درحال مرگش نوشت.دررمان پاولا اوبه طرح بیماری ومرگ دختر۲۸ساله اش میپردازد.دراین رمان اتوبیوگرافیک،انگیزه مادربودن جای مهمی دارد.دراین رمان نیزخاطرات دوران کودکی پاولا در شرایط تبعید وبصورت نامه مطرح میشود، ودررمان اتوبیوگرافیک ” اوا لاونا ” افکارفمنیست و برابری خواهانه مطرح میگردند.اومعمولا درآثارش به موضوعاتی مانند عشق،تنفر،خشونت، سرنوشت جمعی،و نیروی اراده شخصی می پردازد.وی فرازوفرود طبقات مرفه بالا ومیانه جامعه را نیز موضوع بعضی ازآثارخودقرارداد.در دو اثر او موضوع چهارنسل یک حانواده زمیندارکلان مطرح میگردد.دراثردیگری داستان چهارنسل زنان فوق العاده مطرح میشود.اوباطرح فرازوفرود خانواده های مرفه،اشاره به زوال دولت وجامعه می نماید.زمینه بعضی ازآثارش اصلاحات دولت آلنده هستند که ازطریق کودتای نظامی و آمریکایی پینوشه به بن بست رسیدند.اوباکمک طنزخاص خود به طرح اعتراض وشکایت؛ با سبک رئالیسم جادویی،می پردازد که خاص کشورهای آمریکای لاتین است ،واشاره به قرن بیست می نماید که درآن مرزبین واقعیت وعقاید شبه جادویی مخدوش میگردند.تاکنون بعضی ازآثارش بصورت فیلم درآمده اند.
ایزابل آلنده درسال ۱۹۴۲ درلیمای شیلی بدنیاآمد.سالوادرآلنده،رئیس جمهورپیشین وکشته شده کشور شیلی،عموی اوبود.پدر ایزابل چون سالها سفیردولت شیلی درخارج بود،اودرکشورهای دیگرنیزمدتی زندگی نمود،وچون دردوران نوجوانی پدرش راازدست داد،رابطه وتماس نزدیکی باعمویش آلنده داشت.بعدازکودتای نظامی،اوباقربانیان وتحت تعقیب قرارگرفته گان اعلان همبستگی وهمدردی نمود. وی درسال ۱۹۸۸ بدلیل ازدواج دوم بایک آمریکایی،به ایالات متحده رفت وازسال ۲۰۰۳ تاکنون شهروند آمریکا است. ایزابل آلنده درسال ۱۹۶۷ مجله فمنیستی پاولا رادرکشورشیلی بنیادنمود.پیش از کودتا،اودرتلویزیون کشورشیلی ودربخش ادبیات کودکان ومجلات زنان،فعال بود.وی باخلق آثاز ژورنالیستی ازسیاستهای چپ واجتماعی عمویش آلنده حمایت می نمود.ایزابل آلنده درسال ۱۹۹۲دختر ۲۸ ساله اش پاولا راازدست داد ولی باآثاری ادبی،مرگ دخترش رابرای خوانندگان ملموس نمود.در اروپا ترجمه آثاراوازجمله کتابهای پرفروش سال شده اند .مخالفین وی ادعا نمودند که او از نام و کشته شدن سیاسی عمویش درکودتای نظامی شیلی،سوء استفاده شخصی می نماید.
ازدهه ۷۰قرن گذشته،کودتای نظامی یکی ازموضوعات مهم ادبیات کشورهای آمریکای لاتین شده است.ایزابل آلنده روی بسیاری ازنویسندگان جوان آن کشورها تاثیرگذاشته است.اوموضوعات سیاسی را با مسایل زنان درادبیات مخلوط میکندوباکمک واقعیت،رویا،و خاطره، به ذوب و ادغام موضوعاتی مانند خانواده،وطن، وجهان میپردازد. وی بطور طنز به زنان قوی؛ ولی رمانتیک، و مردانی با خصوصیات پاشایی ومردسالارانه نیز اشاره می نماید.
۱۲۴۔ ما و گمنامان ادبی غرب .
از واقعگرایی اجتماعی تا خیالپردازی هنری . Italo Calvino 8985)
مورخین ادبی می نویسند که هیچ نویسنده ایتالیایی چون ایتالو کالوینو درنیمه دوم قرن بیست به موضوعات زمان خود نپرداخت. اوبین سالهای ۱۹۵۶-۱۹۴۳ عضوحزب کمونیست کشورخودبود ولی بحران ایدئولوژیک استالینیسم در سال ۱۹۵۷ واشغال مجارستان ازطریق شوروی موجب شدند که او حزب کمونیست ایتالیا راترک کند.درسال ۱۹۵۲ وی خبرنگار یک روزنامه ایتالیایی درمسکوبود.جدایی اوازحزب کمونیست مترادف با جدایی اوازتئوری ادبی مارکسیستی وازسبک ادبی واقعگرایی اجتماعی- وجانبداری از روش خیالپردازی هنری بود.اوسرانجام اعتقادی عمیق نسبت به قدرت عناصرخیالپردازی درادبیات یافت.منقدین ادبی مینویسند بعدازاینکه ناقوس دین وایدئولوژی سکوت کرد،جهان خیالپردازی ادبی وهنری آغازگردید.ایتالو کالوینو ازجمله نویسندگان مترقی ومردمی ادبیات کشوراش بود.امروزه اشاره میشود که هیچ نویسنده پست مدرنی مانند او برای رنسانس ادبیات عامیانه،قصه نویسی،وافسانه سرایی کوشش ننمود.
به کوشش او،خیالپردازی، سبک جدید رمان نویسی غرب درنیمه دوم قرن بیست گردید.اودرخیالپردازی ادبی شاگرد بورخس است.روانشناسان مدعی هستند که اززمان دوره پیش ازباستان تاکنون بازی وبازیگوشی درتحول فرهنگی انسان نقش مهمی داشته اند.درزمان او جدیت تلخ ایدئواوژیک که میان رمان رئالیستی وادبیات اکسپریمنتل بود،اهمیت خودراازدست داد.اودر دهه های ۵۰ و۶۰ قرن گذشته نوعی بازی قلمی جدید رمان نویسی خیالپردازی راطرح نمود که موجب بازگشت از نظریه نئورئالیسم شد.بازی باسبک روایت وبازی با کنجکاوی خوانند،نه تنها نقشی آزادی بخش برای نویسنده پست مدرن داشت بلکه دردههارمان ،خود خواننده قهرمان داستان گردید.بازی نوشتاری اوباعث شد که اویکی از نویسندگان آوانگاردغرب نیزبحساب آید وهیچگاه تسلیم دگمهای فکری وهنری حاکم نگردد.وی میگفت که برای خلق یک ادبیات سرگرم کننده؛ولی روشنفکری،نویسنده بایداز طرح نظرات فلسفی،انتقادی و اجتماعی خودداری کند.۶ تز تئوریک اودرزمینه نویسندگی شامل: آسانی،سرعت،دقت،روشنی،تنوع،فشرده گی وچندبعدی بودن،هستند.بازی اودررمان نویسی حاوی:خیالپردازی،واقعگرایی،اروتیک،سرگرمی،وگاهی ابتذال،بود.درمیانه دهه ۸۰ قرن بیست او میگفت که ما درعصر ادبیات باردارومستعد هستیم.
درآنزمان نقش رمان درآن بود که تئوریهای گوناگون رمان نویسی را مورد آزمایش وتجربه قراردهد. شخصیت های داستانی، دیگرانسان های معمولی نبودند بلکه افرادی تاریخی، جهانی ویافلکی. ایتالو کالوینو درپایان در خط روشنگری فرانسوی مینوشت ویکی ازپیگیران روشنگری غرب شد.اودربعضی ازآثارش علاقه خاصی به طرح موضوعات علمی ،فنی و علوم طبیعی نشان داد.
کالوینو،نویسنده سیاسی و مسئول ایتالیایی بین سالهای ۱۹۸۵-۱۹۲۳ زندگی نمود.وی درکوبا بدنیاآمده بود چون پدرش آنزمان مهندس کشاورزی درکوبابود.پدرومادر وی هردو دارای تحصیلات دانشگاهی بودند.کالوینو،خودبعداز تحصیل علوم کشاورزی،دررشته فلسفه وادبیات دکتراگرفت.درزمان جنگ جهانی دوم او به جنبش پارتیزانی ضدفاشیسم پرداخت وبعداز جنگ، مدتی منتقد ادبی وناشرکتاب بود.اوازمیانه دهه ۶۰ ساکن فرانسه شد وازاعضای محفل روشنگری رونالد بارت گردید.اودرپاریس با نظریه های ساختارگرایی,علمی و زبانشناسی آشناشد وسالها عضو نویسندگان تجربه گرای اکسپریمنتل فرانسه بود.
ازجمله آثاراو: خانزاده روی درخت،یک مسافردرشب زمستانی،جایی که عنکبوت ها لانه میکنند،اجدادمان،یک روز مامورانتخاباتی،جنگ ترکها، مورچه آرژانتینی،شهرهای مستور،تصادف سرنوشتهادریک قصر،ماجرای یک خواننده ادبی،زیرآفتاب سبز،۶پیشنهادادبی برای هزاره بعدی،کتابهای دیگران،قصه های ایتالیایی،و شوالیه ای وجود نداشت، می باشند.اولین اثراویعنی “جایی که عنکبوتها لانه میکنند”توصیف سرنوشت یک گروه پارتیزان باکمک طنزوافسانه است. در این رمان اوازسبک نئورئالیسم بسوی سبک قصه گویی وخیالپردازی واکسپریمنتل میرود.غالب رمانهای خیالی اوبین سالهای ۱۹۷۰-۱۹۵۰ نوشته شدند.داستانهای کوتاه آغازین او تحولات جنگ پارتیزانی درحین جنگ جهانی دوم هستند.
گرچه آثاراوبه غالب زبانهای دنیاترجمه شده اند،تنوع آثارش باعث شد که نتوان اورابه یک مکتب ادبی خاص نسبت داد.اودرآثارش خواهان هماهنگی وسازش انسان با:خود،طبیعت،وهمنوعان، است ودرآثارش غیرازپرسشهای روشنفکری به فلسفه زبان نیز می پردازد و میگوید، ادبیات بدون ایندو فعالیتی پوچ و بی معنی است.
اوگرچه تحت تاثیرادبیات فولکلوریک وعامیانه است،جنبه های ادبیات آوانگارد نیزدرآثارش مشاهده میشوند.وی می نویسد که وظیفه روشنگری عناصر روایتی درداستانسرایی است.اودرآثاردوران جوانی اش،خشونت وبربریت جنگ و فاشیسم رانشان داد.وی بااعتراف به اصول عصرروشنگری قرن ۱۸ علیه عقل گریزی مدرن بورژوایی موضع میگیرد. غیرازرمانهای خیالی وداستانهای نئورئالیستی ، وی به گردآوری عناصر قصه گویی وافسانه سرایی نیزپرداخت ودرآثارش به ترکیب انگیزههای ادبیات ماجراجویی کلاسیک باعناصرقصه گویی فرهنگ عامیانه می پردازد.دریکی از آثارش قهرمان داستان دررابطه باعصرروشنگری غرب به مکاتبه با: دیدرو،ولتیر،وناپائون میپردازد.غیرازآن درآثاراو میتوان شاهد روح فکری رمانتیک و دوره باروک،اتوپی ونظم عصرروشنگری وجهانی شد.
۱۲۵۔ درد و رنج دهقانی یا- زیبایی مناظر روستایی ؟
نوستالژی و خاطرات ادبی نوباوگان مهاجر زمینداران کلان !
ایوان بونین Iwan Bunin 1870 – ۱۹۵۳
حال که نوشتید؛ حدود نیمی از جمعیت کشور، دهقان و کشاورز و روستایی هستند، یا بصورت عشایر و چادرنشین و کولی و کارگر فصلی یا حاشیه نشین شهرهای بزرگ ، ییلاق و قشلاق میکنند ، باید پرسید؛ پس ادبیات روستایی و نویسندگان این شاخه ازفرهنگ درکجا هستند؟ آخر، فرهنگ تمام مملکت که فقط فرهنگ پایتخت لامصب آن، یعنی زبان، ادبیات و موسیقی مرکز! که نیست.
در روسیه تزاری پیش ازانقلاب، ایوان بونین را یکی ازنویسندگان روستایی – دهقانی یانویسند ه اقشار و طبقاتی مانند خان و کدخدا و اشراف و زمینداران کلان بشمار می آورند. بوتین ، شاعر و داستان پرداز مهاجر، نخستین دریافت کننده جایزه نوبل روس و یکی ازنمایندگان مکتب ادبی رئالیسم نو است. اوفرزند یکی از زمینداران کلان روسیه میانه بود که بدلیل آغاز پروسه صنعتی شدن کشور، دچار فقر نسبی شده بودند. بونین درمخالفت با خشونت انقلاب اکتبر، در ۴۹ سالگی، درسال ۱۹۲۰، از طریق جزیره کریم و استانبول، شوروی جوان راترک نمود وبه فرانسه رفت. او نه تنها داستانسرای مناظر زیبای طبیعی روستایی قبل از انقلاب، بلکه منتقد شرایط اجتمایی و فقر دهقانان روسیه است. بونین به شرح نظام پدرسالاری مسیحی – فئودالی غیرقابل تحملی می پردازد که دهقانان مستمند، بخش عظیم آن هستند. او با تاکیدی انتقادی اجتمایی، اشاره ای هم به بی اخلاقی امپریالیسم جهانی درحال جهانگستری نمود. بونین نه تنها به توصیف رابطه انسان و طبیعت، بلکه غیرمسقیم، زوال و پوسیده گی نظام تزاری و زمینداران کلان و اشراف را نشان میدهد که با روال صنعتی شدن روسیه، سال به سال ضعیف تر میشوند. آثار ادبی بونین یادآور تاریخ اجتمایی دهه های گذشته روس نیز هستند. ولی او به سبب وابستگی طبقاتی خود، با سبکی روانشناسانه-رئالیستی، بدبینانه و ناامید به انتقاد اجتمایی میپردازد.
آثار او غیر از موضوعات مرگ و عشق، تصویر انسانهایی است که درطبیعت ریشه دارند. و عشق، مقوله ای است موقت و گذرا که درآن وضعیت، انسان احساس خوشبختی ناپایدارمینماید . بونین، بو و رنگ و آهنگ های طبیعی را جادوی طبیعت مینامد که قطیی است درمقابل تصویر تیره روستاهایی که درآنها، آلودگی، مشروبخواری، اعتیاد، خشونت، خرافات، جنایت و کثافت بیداد میکنند. او ولی خلاف گورکی، با شرح فقر، استثمار و فشار به روستائیان، به شکایت بنیادی و اخلاقی اجتمایی دست نمیزند. از جانب دیگر، آثار او شامل نوستالژی مناظر زیبای روستاهایی هستند که بوی گل و گیاه و میوه، گرمی آفتاب بهاری و جنب و جوش حیوانات اهلی، خواننده را به فضای میهن دوردست تبعیدشده می اندازند. او از بخش و شهرک هایی میگوید که دربازار مرغ فروشی و ایستگاه راه آهن شان، کشاورزان با دلالان و سربازان وظیفه، درحال خرید و فروش هستند، واشراف زمیندار در ویلاهای قصرمانندشان، به بالشت و متکاها تکیه داده، درحالیکه شلاق و تسمه چرمی شکار، روی زانوهایشان به درازا کشیده . سبک داستانسرایی بونین خواننده را بیاد آثار تواستوی و تورگنیف می اندازند، گرچه او نه تنها مخالف مکتب رئالیسم سوسیالیستی شورایی، بلکه منتقد تئوری ادبیات اجتمایی و مسئول تولستوی نیز بود. بونین همچون چخوف، خالق سبک کوتاه و خلاصه گویی ادبی است. او یکی از منتقدین جریانات ادبی آوانگارد زمان خود، ازجمله : سمبولیسم، آکمتیسم و فوتوریسم هم بود. ولی او کوشید با کمک ادبیات تصویری اکسپرسیونیستی، تاریخ خانوادگی اشراف روس را به نمایش بگذارد. کمیته نوبل دلایل اعطای این جایزه به او درسال ۱۹۳۳ را سخت کوشی و جدیت بونین برای ادامه سنت داستانسرایی کلاسیک ادبیات روس نامید. رمان “ارباب سانفرانسیسکویی“ بوتین رایکی ازشاهکارهای ادبیات جهانی به حساب می آورند. او در این کتاب به بی پرنسیپی اخلاقی نظام سرمایه داری اشاره می نماید.
ایوان آلکسی بونین Iwan Alexi Bunin در سال ۱۸۷۰ در روسیه بدنیا آمد و درسال ۱۹۵۳ در مهاجرت درگذشت. پدر بونین یکی از زمینداران کلان و اشراف روسیه تزاری بود. اودر جوانی چند سالی کتابدار کتابخانه های دولتی بود و تاسال ،۱۹۱۴ چند سفر جهانگردی فرهنگی به کشورهای : هند، ترکیه، یونان، ایتالیا، فلسطین، سیلان و آفریقا نمود. بونین از نظر نویسندگی بسیار فعال بود و دهها کتاب شعر و داستان و رمان و بیوگرافی و خاطره نویسی از خود بجای گذاشت.
اهمیت خلاقیت ادبی بونین را با ارزش آثار نویسندگانی مانند : فلوبر، توماس مان، نابوکوف و یاکوبسن، مقایسه می نمایند. به نقل از مورخین ادبی، آشنایی بونین با چخوف و گورکی، موجب افزایش تمایلات آزادیخواهانه وی گردید. دوستی بونین با گورکی و محفل رئالیسم انتقادی اورا ، یکی از عجیب ترین پیمانهای ادبیات مدرن روس بحساب می آورند ؛ یعنی همکاری گورکی، روشنفکری از طبقه کارگر، با بونین، تحصیل کرده و هنرمندی از طبقه اشراف . البته بعد از مهاجرت بونین، این دوستی نیز به سردی گرائید. بونین خودرا شاگرد تولستوی، چخوف و تورگنیف میدانست. او به ادبیات جهانی، مخصوصا ادبیات رئالیستی قرن ۱۹ اروپا علاقه خاصی داشت و به ترجمه اشعار انگلیسی زبان لردبایرون و لانگ فلو پرداخت . آثاری که بونین در دوران مهاجرت نوشت، خالی از دشمنی او با انقلاب سوسیالیستی شوروی نیستند. منتقدین چپ اشاره می نمایند که روستاهای بونین، نه افسرده گی و غم آثار چخوف و نه خوشبینی آثار گورکی را دارند، بلکه شرح ارتجایی- اغراق آمیز یک نویسنده فراری اشرافزاده هستند، بونین عشقی به میهن حود نداشت چون او تمام روسیه را یک دهکده عقب افتاده نامید ، و کمیته نوبل بجای گورکی، آن جایزه را به یک گرگ گاردیست سفید ضدانقلاب بورژوا اعطا نمود و نشان داد که بجای برابری و سوسیالیسم، به مرگ، بحران، زوال، ابتذال و نفرین و لعنت،علاقه مند است، یعنی موضوعات مورد سلیقه افراد اعضای بورژوازی آن کمیته فرقی با دلمشغولی های بونین ندارند. ولی بعد از جنگ جهانی دوم از بونین اعاده حیثیت شد و او را یکی از نویسندگان کلاسیک جدید روسیه نامیده و مجموعه آثار ۹ جلدی اورادر سال ۱۹۶۵ منتشر کردند. با اینوجود بونین دعوت شوروی برای بازگشت به کشورش را هیچگاه نپذیرفت و در مهاجرت، در تنهایی و غربت وفات نمود.
ازجمله آثار بونین : روستا، ارباب سانفرانسیسکویی، سحرگاه زندگی آرسن، دره خشک، یادداشتهای روزهای لعنتی، عشق آقا میتی، خاطرات روزهای سپری شده، بولوارهای تاریک، گرامر و دستور زبان عشق، اشعار و داستانها، گلهای صحرایی، درپایان جهان، سیب های آقای آنتن، آلمانی خودخواه، آزادی تولستوی، زندگی چخوف، اولین عشق، نتردام، آفتاب زده، در زیر آسمان خدا، و فصل برگریزان ، هستند.
زندگی آرسن، رمانی است اتوبیوگرافیک . و بولوارهای تاریک، یک سری نوول است. در زیر آسمان خدا،و فصل برگریزان، کتابهای شعر او میباشند. مهمترین آثار او در تبعید: عشق آقا میتی، زندگی آرسن، و خاطرات روزهای سپری شده، هستند. سه کتاب مهم بونین پیرامون عشق و احساسات گذرا: گرامر و دستور زبان عشق، نخستین عشق، و عشق آقا میتی، نام دارند. رمان روستا و داستان بلند “ارباب سانفرانسیسکویی“ را مشهورترین آثار بونین بشمار می آورند.
۱۲۶۔ تورگنیف و رئالیسم ادیبانه در رمان .
زنان،پدران،پسران، وجریانات سیاسی درآثار تورگنیف . Iwan Turgenew (1818 – ۱۸۸۳)
ایوان تورگنیف ، خالق واقعگرایی انتقادی وادیبانه درروسیه،به شرح زندگی روستاییانی پرداخت که گرفتارنظام ارباب ورعیتی بودند. اوباانتقادازنظام فئودالی،پیام آور شکل گیری نیروهای بورژوا-دمکراتیک جدید روس بود. درآثارش غیر از طرح مسائل سیاسی-اجتماعی،تصویری اززوال وازهم پاشیدگی جامعه روس دهه های ۴۰ تا ۶۰ قرن ۱۹ رانشان میدهد. شش رمان معروف اوسندی تاریخی و جامعه شناسانه ازاوضاع مملکت اش هستند. داستانهای نوشته شده اونیزبعدها راهنما و پیشگامی برای رئالیسم ادبی اهل قلم اروپا شدند. اورابایدوقایع نگار واقعیات روس؛خصوصا فرهنگ اشراف زمیندار بشمارآورد. تورگنیف درسال ۱۸۵۲ بدلیل حمایت ازگوگول ونظرات آزادی خواهانه اش،ازطرف تزاربه مدت یکسال محصورگردید.
تورگنیف غیراز مفهوم “نیهلیست” درادبیات روس،خالق شخصیت های هاملتی نیزاست وبعضی ازدهقانان آثارخودرابا سقراط مقایسه میکرد. غیرازآن، اوبه شخصیت های آثارش،القابی مانند: عقل گرا، رمانتیک، ایده آلیست، رمانتیک رئالیست و غیره میداد.چون اودرمحتوای آثارش ازمفاهیمی مانند: سوسیالیست، کمونیست، لیبرال، کاپیتالیست،پرولتاریا،بورژوا، و جریانات ایدئولوژیک،استفاده میکند،شاید بتوان اوراپایه گذار ادبیات سیاسی نیزنامید. وی میگفت که ترانه های غمگین،پیرامون گذشته های بربادرفته،پرسش هایی درباره آینده هستند وطبیعت برای انسان،عبادتگاه نیست بلکه کارگاهی است برای کاروزحمت وخلاقیت.اوخودرا تحول گرا میدانست تاانقلابی.ازجمله موضوعات مطرح شده درآثاراو: عشق، طبیعت، وهنر،هستند. به زیبایی طبیعت وطبیعی بودن انسان معمولی نیزدرآثارش اشاره میشود.
تورگنیف نخستین بار زنانی با شخصیت های قوی و مستقل رادرادبیات روس مطرح نمود.رمانهای اورا میتوان الهه نمودن عشق ابدی دانست.درزمان اواحترام به زنان درادبیات آغاز گردید.درزمینه شعراورانیزاستادزیبایی ولطافت نامیده اند. برای نخستین باراودرغرب پرخواننده ترین نویسنده روس شد.
تورگنیف درژانرهای:رمان،نوول،درام، وشعر دارای آثاری است؛ازآنجمله : پدران وپسران،یادداشت های یک شکارچی،لانه اشرافی،رودین،زمین نو،راهی بسوی خلق، بی پولی،بعدازظهر،نخستین عشق،بخار،اشعاری نثری،و ترانه عشق آوازخوان. رمان( پدران وپسران) اودرزمان لغو نظام ارباب ورعیتی درسال ۱۸۶۱ منتشرشد.اودرآنجا شخصیت های رمان راگاهی : ماتریالیست، آته ایست، لیبرال،اریستوکرات، و غیره مینامد. دررمان (بخار)سخن از روشنفکران ومهاجرانی است که ازاوضاع اجتماعی وسیاسی جامعه خود بی خبر وبا آن بیگانه شده اند.اوروشنفکران آنزمان روسیه را دون کیشوت هایی بی عمل می نامد، و دررمان (زمین نو)سخن ارانقلابیونی است که بدلیل بحرانهای شخصی،دست به خودکشی میزنند. کتاب (نخستین عشق) اورا یکی ازبهترین داستانهای عشقی ادبیات جهان بشمار می آورند. قهرمان رمان (رودین) اورا،باکونین حدس میزنند.اودرآنجا به انتقاد ازمحافل مهاجر شبه انقلابی روس میپردازد. تورگنیف قادر است درآثارش به توصیف نقاشانه زیبایی های طبیعت بازبانی آهنگین ومنعطف بپردازد.
اودرسالهای جوانی زیرتعثیر فلسفه هگل ودر میانه سالی تحت تعثیر فلسفه منفی شوپنهاور بود. به این دلیل درپایان عمر یک بدبینی هنری را نمایندگی میکند. وی نه تنها غالب سالهای زندگی خودرادرمهاجرت ودرخارج گذراند بلکه درسال ۱۸۴۸ شخصا شاهد انقلاب فرانسه شد.تورگنیف درآلمان وفرانسه شخصا بامشاهیری چون: شلینگ،فلوبر،هرتزن، و موپاساد آشنا شد. درجوانی وی زیر تعثیر عقاید انقلابی-دمکراتیک بلینسکی نیزبود وبعدها بامحافل انقلابی ازجمله چرنیشفسکی قطع رابطه نمود.اوبطورپراکنده،وهر از گاهی، اشعاری نیز به سبک بودلر،پوشکین،لرمانتف، و گوگول سروده است.
ایوان تورگنیف درسال ۱۸۱۸ درخانواده ای مرفه وزمیندار درروسیه بدنیا آمد ودرسال ۱۸۱۸ درپاریس درمیان خانواده یک زن خواننده اپرای مشهورفرانسوی درگذشت. وی دردانشگاه به تحصیل ادبیات وفلسفه پرداخت. اوآنزمان درآثارش،روسها را برای حل مشکلات اجتماعی خود،هنوزناتوان بحساب می آورد. مجموعه آثاری ۱۰ جلدی از او درسال ۱۹۶۸ منتشرگردید.درپایان عمراو گویا به شخصیت واقعی خود یعنی “عرفان عاشقانه” بازگشته بود.
عنوان رمان (پدران وپسران) او بیشتر اشاره به اختلاف جهانبینی وفرهنگ اجتماعی دونسل برای اصلاحات و انقلاب است تا اختلاف دونسل سنی.بارازف،قهرمان رمان،جوانی نیهلیست است که به رد اتوریته وارزشهای اخلاقی سنتی میپردازد. تورگنیف خودرا مدافع ارزشهای لیبرالی فرهنگ اشرافی میدانست تانماینده عقایدرادیکال . آنزمان جناح اصلاحگرای طرفدار فرهنگ غرب درمقابل جناح اسلاوگرای طرفدار فرهنگ ملی روس قرارداشت. قهرمان رمان رودین،آدم اضافی نام میگیرد چون بدلیل ضعف درعملی نمودن رویاها و ایده آلهایش دچار شکست میشود.داستایوسکی گرچه یکی ازمخالفان تورگنیف بود،این رمان اورااثری درخشان معرفی نمود.
۱۲۷۔ ادبیات لمپن پرولتاریا ! .
ژان ژنت Jean Genet ( 1910- 19860)
نویسنده ای میان زندانیان غیرسیاسی
جان شنعه ! یا ژان ژنت،شاعر و نمایشنامه نویس فرانسوی، می توانست بچه محل ماباشد،اگر او همجنسگرا، فاحشه باز و فاحشه گر! نبود.وی درسال ۱۹۴۷،بعداز ۱۵ بار زندان و محکومیت، به دلیل اصلاح ناپذیری،درفرانسه به حبس ابد محکوم شد.ولی یکسال بعد براثر فعالیتهای گروهی از نویسندگان وفیلسوفان فرانسه،از جمله سارتر، وی اززندان آزاد گردید و ۴سال بعد، سارتر دریک بیوگرافی بیادماندنی، با عنوان :“ ژنت، شهیدمقدس جامعه و بازیگز زندگی“، ازاو اعاده حیثیت نمود. ژان ژنت، زندگی محکومین و خلافکاران اجتمایی دهه ۳۰ قرن بیستم فرانسه را بشکل ادبی به نظر خوانندگان رساند . او مینویسد که برای جرم و جنایت باید جامعه را مقصر دانست، چون آنها محصول یک جامعه بیمارهستند.
ژان ژنت بارها بدلیل : جیب بری، کیف زنی، دزدی، فاحشه گری و همجنسبازی، به زندان افتاده بود.اودرسال ۱۹۴۴ درزندان، اولین مجموعه شعر خود یعنی “ اعدامی “ رامنتشر نمود . بقول منتقدین ادبی، ژنت نویسنده ای است که خود از جهان توهین و تحقیر و لعنت آمده بود. و در اشعار، نمایشنامه ها و رمانهایش به طرح زندگی طرد شدگان و مجرمین از جمله : معتادها، ژنده پوشان، بی سرپرستان، دلالها، آوارهها، لاتها، باجگیرها، دیوسها، قرمساقها، پااندازها، جاکشها، خانم رئیس ها، قاچاق چیها، تن فروشها، جاسوسها، چاقوکشها،شکنجه چیها، آدم کشها ، رباخواران، تجاوزگران، متقلبها، رشوه گیرها و غیره ! پرداخته بود.
ژان ژنت ، مجرم خلافکار و ناسازگاری بود که سرانجام یکی ازنویسندگان کلاسیک ادبیات فرانسه گردید. آثارش دیالوگهایی هستند میان انسانهای معمولی و استثناهای جامعه. بقول او برخورد ما با استثناها باعث میشود که با اصول معمولی بتوانیم کنار بیاییم. وی کوشید تابا کمک ادبیات، تابوشکن بی عدالتیهای جامعه گردد وسرانجام ازیک انسان خلافکار،یک نویسنده تادیبی آوانگارد بوجود آمد. تاریخ ادبیات غرب او را درکنار نویسندگان دیگری از این نوع مانند : دساد ، ویلون، ریمباد، و لاوترم قرار میدهد. او مثالی عملی و صادقانه برای فلسفه وجود اگزیستنسیالیستی سارتر شد. ژنت کوشید تابا کمک تاتر پوچگرای آبزورد و اسطوره های شرق به طرح افکار دادائیستی، سوررئالیستی خود برای مبارزه با ارزشها و نرمهای جامعه غرب برود. برای کشف اصول : اخلاقی، انتقادی، روشنگری ژنت، نیاز به یک نقد زیباشناسانه ادبی خاص است. به او لقب های نمایشنامه نویس اعتراض و شورش و بانی تاتر خشن داده اند. او اخلاقگرایی است که خواننده را با نمایشنامه پوچی زندگی آشنا میکند. ژنت میگفت که ادبیات، هنری است بدون فلسفه وجود اخلاقی، چون نوعی نیهیلیسم ضروری زمان خود است. او ادامه میدهد که صحنه تاتر، خانه مرگی در همسایگی ما است که در روی آن، آزادی اجرای هر نمایشی وجود دارد.تاتر، مخالف مقوله زندگی است، چون آن، جشن پوچی و نیستی زندگی است.
ژان ژنت درسال ۱۹۱۰ دربخش زایمان بیمارستانی درفرانسه بدنیا آمد. چون پدرش ناشناخته و مادرش دچار فقر بود ، با موافقت مدیریت بیمارستان، دهقانی اورا به پسرخواندگی خود پذیرفت و مادر ژان کوچک را با دست خالی! به خانه فرستادند. او بعدها در ۱۰ سالگی، نخستین بار به علت سرقت مسلحانه! به زندان تادیبی نوجوانان محکوم شد و درآنجا بقول خودش با توهین و تحقیر و ضرب و شتم انسان آشنا گردید. ژنت بعد از اینکه در ۲۰ سالگی از زندان فرار نمود،مدتی عضو ارتش نامنظم لژهای فرانسه درخارج شد و بعدازفرارازارتش تاسال ۱۹۳۹ دربعضی ازشهرهای بزرگ اروپا، آواره و بی خانمان به فاحشه گری و دزدی پرداخت، گرچه اودرزندان ،آموزش شغل کتابفروشی دیده بود. ژنت در ۲۰ سال پایان عمر خود، اثری منتشر نکرد و درسال ۱۹۸۶ براثر بیماری سرطان درگذشت.
وی میگفت که جامعه ای که مجرم تربیت کند، منحرف است و نه فرد. اوکوشید با کمک آثارادبی خود، ظرفیت و نیروهای منفی انسان درجامعه غیرعادلانه رانشان دهد. درنظراو مجرم معمولا نقشی رابازی میکند که جامعه به وی محول کرده، بدین دلیل محکومین نیزباید توهین و حکم تنفر اجتماع را بپذیرند. به نظر روانشناسان، او تا مرز فلسفه خودیابی اگزیستنسیالیستی سارتر پیش رفت و کوشید پیشداوریها ، قضاوتها و لعنت های اخلاقی جامعه بورژوازی را محکوم کند. جامعه شناسان او را مثالی نمونه و زنده برای زندگی اجباری بر اساس فلسفه وجود سارتر دانستند. ژنت جهان محکومین را جهان توهین، تحقیر،ترس، خجالت و شرم نامید، یعنی جهان لعنت شدگان در مقابل جهان انسانهای معمولی و نرمال!. سارتر میگفت که سختی زندگی، انسانی مثل او را وادار کرد که در زندگی نقشی بازی کند.
ژنت غیر از هواداری از جنبش سیاهان آمریکا و سازمان چریکی راف آلمان، با حضور خود در بیروت به افشای قتل عام فلسطینی ها در اردوگاههای صبرا و شتیله در سال ۱۹۸۲ پرداخت.
ازجمله آثار او در زمینه تاتر : خادم و کنیز، تحت نظر، بالکن، دیوار، و سیاهپوستان هستند. معجزه گل سرخ، خانم عزیز ما ، جشن مردگان، شکایت و زاری، اعدامی، و یادداشت های روزانه یک دزد، از دیگر آثار او هستند. در آغاز ،۵ رمان وی درمیان خوانندگان با موفقیت چندانی روبرو نشد.
ژان ژنت با اشاره به فرهنگ غرب، از اخلاق و زیبا شناسی آثار افلاتون انتقاد کرد و مینویسد که در جامعه غرب، الاهه عشق دینوسیوزی دوره باستان، اکنون به عنوان بت خشونت و اعمال جنسی تبدیل شده.ا و نور قرمز و چراغهای نئونی مورد استفاده تبلیغات تجاری را همچون چراغهای قرمز بوردل ها و اطاق فاحشه خانه ها،برای یک منتقد زیباشناسی، تداعی کننده بازماندههای فرهنگ آرکائیک دوران توحش و جاهلیت !و قربانی کردن انسان و ریختن خون اومیدانست.!
۱۲۸۔ ژان ژاک روسو Jean – Jacques Rousseau (1712 – ۱۷۷۸)
سری هم به زندگی دیگران زدن !
یک انسان شرفمندی نوشت که بیوگرافی؛ یعنی زندگی دیگران را ورق زدن . روسو را خودخواه ترین متفکر تاریخ فلسفه غرب میشمارند ، گرچه راسل او را برای قرن ۱۸ فیلسوف میدانست و نه در زمان ما . امروزه به او غیر از فیلسوف و فیلسوف فرهنگی ، نویسنده ، نظریه پرداز: سیاسی ، فرهنگی ، تعلیم و تربیت ، منتقد اجتمایی رادیکال عصر روشنگری ، تئوریسین انقلاب خرده بوروایی ، و یکی از معلمین فکری انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه میدانند.
او غیر از پوشیدن لباس ملی ارمنی به تن، و کلاهی پوستی به سر، در تمام طول عمر خود کوشید تا به گونه ای، دیگران را تحریک کند و یا در میان اقشاری از مردم جلب نظر نماید.
اودرکتاب اتوبیوگرافیک خود یعنی “ اعترافات “ ، بدون تعارف و رودرواسی، حرفهایی را میزند که امروزه برای خواننده باورنکردنی هستند. کتاب اعترافات اورا یکی از صادق ترین اتوبیوگرافی های ادبیات جهانی میدانند. بدلیل خلق آثار ضد دینی و ضد حکومت مطلقه ، تاج و ممبر ، دربار و کلیسا، به تعقیب اوپرداختند. روسو برای نخستین بار درتاریخ سیر اندیشه، جامعه را مسئول زندگی فلاکت بار فرد معرفی نمود و با طرح تئوری سیاسی دولت، جرقه ای برای انقلاب مردمی زد. ازجمله سخنان مشهور او این بود که گفت، انسان آزاد بدنیا می آید ولی درمیان زنجیرها به اسارت کشیده میشود . دو کتاب امیل و قرارداد اجتمایی، باعث شدند که اوازترس تعقیب، به انگلیس فرار نماید. و در حالیکه کتاب امیل از مشهورترین کتابهای تربیتی قرن شد ، ولی خود او ۵ فرزندش را بدلیل فقر مالی به خانه بی سرپرستان تحویل داد.
غیر از شرح معنی واقعی آزادی، درنظر مارکسیستها، او به کشف تئوری دورانساز “ مالکیت خصوصی “ نائل آمد و آنرا عامل نابرابری اجتماعی دانست و تذگر داد که آن “حق طبیعی“ نیست. روسو میگفت که اگر جلو مالکیت خصوصی را میگرفتند ، اینهمه : جنگ. جنایت، قتل، رنج و وحشت ، بوجود نمی آمد. و در یک اجتماع، انسانها در رابطه با هم نیاز به قراردادهای اجتماعی دارند ولی هر قرارداد اجتمایی، “عادلانه“ نیست. روسو باتوجه به غرایز طبیعی انسان می نویسد که آزادی یعنی سرکشی درمقابل قوانین و اصولی که انسان برای خود تعیین کرده . اوبا توصیه “بازگشت مجدد انسان به طبیعت“، تمدن صنعتی را، راهی به “ترکستان“ نامید. و نتایج : جامعه، علم ، هنر، را برای انسان، منفی شمرد. درنظر او، زشتی های جهان، محصول تمدن انسان هستند. روسو با اعتراف به احساسات انسانی، به رد هرگونه دروغ و ریای اخلاقی، پرداخت که در پروسه تمدن بوجود آمده اند. درنظر او، علم و هنر موجب ازبین رفتن صفات طبیعی انسان شده اند. روسو مالکیت خصوصی را مهمترین زنجیر انسان آزاد و طبیعی شمرد. او ابایی ندارد که بگوید بجای عقل باید انسان به احساسات و غرایزش متکی شود و انسان طبیعتا و ذاتا موجودی است نیکوصفت. مشهوریت روسو از آنزمان شروع شد که او طی یک مسابقه مقاله نویسی درسال ۱۷۴۹، علم و هنر را از جمله دلایل سقوط اخلاقی جامعه معرفی کرد.
روسو با حمله به حکومت مطلقه حاکمه زمان خود، دولت و بی عدالتی را نتیجه “مالکیت خصوصی“ دانست. اوسازمانهای غلط اجتماعی را دلیل فاسد شدن انسان شمرد . درنظر او حقیقت رانباید از طریق عقل بلکه باکمک احساسات طبیعی وانسانی جست . او میگفت که انسان موجودی است دوشخصیتی، از جمله : برده-آزاد، نیکو-بدخو، فعال-تنبل . در نتیجه دوئالیسم آنزمان طبیعت و عقل- احساس و اخلاق- از این طریق توجیح شد. خلاف هابس که انسان را گرگ نامید – روسو تصویری بهشتی از اجداد انسان ترسیم نمود و مدعی شد که مالکیت خصوصی، انسان را آنچنان به قتل و جنگ وادار کرده است. اوتوپی روسو ؛ انسان طبیعی در یک جمهوری شهر-دولتی باستان است و میگفت که خدای دین، دیگر نباید ماورای قانون طبیعت و قوانین منطقی، بر انسان حکمرانی کند. روسو حکومت جمهوری را تنها فرم قانونی دولت دانست که بر اثر یک قرارداد اجتمایی عادلانه تشکیل میشود . انسانشناسی خوش بینانه روسو ، خلاف بدبینی فلسفه تاریخ هابس بود.
از زمان روسو تاکنون مشاهیر زیادی از آثار او استفاده نموده اند ؛ از جمله : گوته ، کانت، نیچه، تولستوی، فرانکلین ، روبسپیر، و ناپلئون . کانت میگفت که روسو نه تنها او را برای راه فلسفه آماده نمود بلکه موجب شد تا او برای انسان، ارزش و احترام قائل شود.تاکید روسو روی احساسات و شور و شوق انسانی باعث شد که رمانتیکها او را یکی از اجداد فکری خود بحساب آورند . اگر انسان مورد نظر هابس موجودی است فردگرا و ضد جمع، انسان مورد تعریف روسو، موجودی است اجتماعی. ازجمله اشتباهات روسو ولی این شد که به رد تقسیم قوا در شهر-دولت، های کوچک خود پرداخت . و زن را موجودی مطیع مرد تعریف نمود . و تاتر را باعث فساد اخلاق در جامعه بحساب آورد. از جمله مخالفان روسو، دیدرو بود که گفت ، او آدم را بیاد شیطان، جهنم و ارواح لعنت شده ، می اندازد. روسو خود را تحت تاثیر وطن پرستی و جمهوریخواهی یونان باستان و نویسنده ای بنام پلوراخ دانست.
ژان ژاک روسو، نوسینده سوئیسی تبار در سال ۱۷۱۲ در شهر ژنو بدنیا آمد و در سال ۱۷۷۸ در فرانسه درگذشت. پدرش ساعت ساز بود . چون مادر روسو حین زایمان درگذشت، روسو بعدها با شرمندگی میگفت که تولدش به قیمت جان مادرش تمام شد. او در مسائل فکری و آموزشی، خودآموز بود. و در طول عمر، به شغل هایی مانند : خدمتکاری، معلم خصوصی، صندوقداری، و مقاله نویسی پرداخت. روسو در تمام عمر در حال فرار ، مهاجرت و سفر بود و در کشورهایی مانند ، سوئیس، فرانسه، انگلیس، و ایتالیا زندگی نمود. او سفر و مهاجرت را نوعی الهام فکری میدانست و سالها با کمک سرمایه زنان اشرافی بیوه و پولدار زندگی نمود. او در سال ۱۷۴۲ با دیدرو و سایر دانشنامه نویسان فرانسوی آشنا شد و برای آنها مقالاتی پیرامون موسیقی نوشت. در خاتمه ،۵ سال بعد از پایان انقلاب فرانسه، جسد روسو را در سال ۱۷۹۴ به احترام، در آرامگاه پانتئون در کنار ولتر به خاک سپردند.
از جمله آثار او : امیل یا پیرامون تربیت – قرارداد اجتمایی – اعترافات – علت نابرابری میان انسانها- – بدون عجله، با پای پیاده، در دامن زیبای طبیعت- منولوگهای یک راهپیای تنها – ژولیا یا نامه های دوعاشق- بحثی پیرامون موسیقی مدرن- عاشق خود- و غیبگوی روستایی – هستند. کتاب تربیتی امیل، موثرترین کتاب آموزشی جهان غرب شد . روسو را بخاطر این کتاب، نیوتون جهان اخلاق نامیدند. کتاب“ نامه های دوعاشق“، انتقاد از محدودیت های قشری و فرهنگی جامعه ارتجاعی است. کتاب قرارداد اجتماعی، اثری است پیرامون فلسفه دولت .
روسو تاثیر مهمی روی کمونهای سوسیالیستی اولیه در قرن ۱۹ گذاشت . گرچه او و لیبرالیسم کشورهای آنگلوزاکسن، هر دو تحت تاثیر هابس و لاک هستند، طرح آنها برای یک قرارداد اجتماعی، با هم فرق دارد. تاکید لیبرالها روی آزادی فرد به هر قیمتی، و تاکید روسو روی آزادی فرد در ارتباط با منافع جمع است . امروزه تاثیر روسو روی انقلاب فرانسه و مکتب رمانتیک اروپایی، ثابت گردیده . جنبش یاکوبی به رهبری روبسپیر در زمان انقلاب فرانسه را نیز زیر تاثیر ایدههای: فلسفی، تربیتی و سیاسی روسو میدانند. در جهانبینی او، ما شاهد: نوعی میهن پرستی یونانی، قدری مسیحیت ، و سیاست جمهوریخواهی شهر-دولت ،های یونانی هستیم. او در زمانی نوشت که دین نیازبه دگم ندارد ، که کلیسا دیگر بجای روشنفکران ، کتابهای آنان را میسوزاند. به نظر مورخین، تصور روسو از جامعه و دولت را باید در محدوده شهرهای کوچک و شورای شهر بررسی نمود.
۱۲۹۔ پایان سفر ادبی – خیالی به دور فرنگ .
یوناتان سویفت Jonathan Swift ( 1667 – ۱۷۴۵ )
گزارشی ادبی از سرزمین مرداب ها و برده ها .
یوناتان سویفت ، طنزنویس و روزنامه نگار دوره روشنگری انگلیس ، گویا خود هیچگاه نخندید . در یک گواهی پزشکی ازسال ۱۷۴۲ ، زمانیکه وی ۷۵ ساله شده بود ، آمده که سویفت براثر عوارض ناشی از عفونت گوشی و شنوایی ، جنون گرفته و قابل محاکمه نیست . او یکی ازمهمترین هجونویسان زبان انگلیسی و خالق آثار وسیع و متنوعی در زمینه های : ادبیات ، دین ، تاریخ ، اقتصاد ، و غیره است .وگرچه درایرلند بدنیا آمده ، ولی انگلیسی تباربود وبارها به استثمار واستعمار ایرلند اعتراض کرد. سویفت با احساس همدردی ، کشورایرلند راسرزمین باتلاقها و بردهها نامید. رمان “سفرهای گولیور“ او، اثری است : روشنگرانه ، فلسفی ، واقعگرایانه ، هجوی و اوتوپیستی ، که موجب مشهوریت جهانی نویسنده شد. کتاب مشهوردیگر سویفت “ نبردکتابهای قدیم و جدید درکتابخانه شهر“ نام داشت که پیرامون جنبش ادبی مدرن و هواداران ادبیات باستان است . او درآثارش نه تنها به انتقاد ازسازمانها و مؤسسات دولتی و دینی واجتمایی، بلکه به نقد طبیعت انسان نیز میپردازد.
امروزه میتوان بر این باور شد که سویفت باکمک طنز و هجو به جنگ شاه و شیخ مسیحی زمان خودرفت . او باتکیه برشرف روشنگرانه به مخالفت باخرافات، بنیادگرایی،جاسوسی و خبرچینی پرداخت. سویفت ، یکی از شخصیت های ادبی فضای سیاسی زمان خودبود وبا طنزهای آموزشی ضددینی وسبک ساده ونبوغ آمیزش، به آگاهی مردم پرداخت. طنز فشرده، بنیادین ومهاجم او.جهان را آزار داد، و نه سرگرم نمود . هدف طنزش ، لذت زیباشناسانه نبود، بلکه احساس شرم و گناه و ناراحتی وجدان، درخواننده و بیداری و تکان نظرات اصلاح گرایانه اقشار پیشتازجامعه بود.و یا تنها هدف تضاد حرفهای سویفت ، شوکه نمودن خواننده و به تعجب آوردن او است و نه موضعگیری فلسفی ، گرچه ادعا میشود که هر هجوگویی ، نماینده نوعی جهانبینی، و هر طنزی ، سلاحی ایدئولوژیک است. سویفت به زیر سئوال بردن نظرات و اصول حاکم پرداخت تا انسان را به تفکر وادار نماید ، به این دلیل اورا نویسنده ای میدانند برای هرکس، هردوره و هرجامعه ای. طنز سویفت را نامحدود و بی نهایت دانستند. نبوغ او درآنجاست که گاهی سخنی میگوید، ولی منظور دیگری دارد. آثار سویفت رادرکنار شکسپیر، از بهترین نوع نثر زبان انگلیسی بشمار می آورند.هیچ نثری درتاریخ ادبیات انگلیس، انفجاری آنچنان خطرناک و عجیب ازنبوغ را به نمایش نگذاشت. طنزهای او اغلب :عصبی ، بدون تعارف و گاهی تهوع آور و خطرناک هستند. سومین اثر مشهور سویفت ، رمان “ داستان بشکه ها “ بود. دراین رمان ، دریانوردانی که مورد حمله نهنگ های دریایی قرار میگیرند ، بشکه هایی خالی را روی نهنگ ها می اندازند ؛ به امید اینکه نهنگهای مهاجم ، کشتی آنان را غرق ننمایند. چندسال بعداز نشر این کتاب ،سویفت گویا روزی آنرا در دست گرفت و بعد از خواندن چند جمله ، بخود میگوید که او واقعن آنزمان چه نویسنده نابغه ای بوده است !.
درمیانه قرن نوزده کتاب “سفرهای گولیور“ بصورت سانسورشده وبدون ۲بخش آخر آن، داستان کودکان و نوجوانان شد. سویفت گویا تحت تعثیر رابله این رمان اوتوپیستی و خیالی را نوشت. چهارمین بخش کتاب فوق، یاهو نام دارد . درنظر منقدین ، سویفت دراین بخش به تمسخر خدا و انسان پرداخته وناامیدانه به هومانیسم ،شک خودرا بیان میکند. از جمله دیگر موضوعات کتاب : نیروهای غریزی انسان ، تاریخ جدید علم و سیاست ، تشنگی انسان به علم و آموزش ، تمسخر خردگریزی دین مداران ، علما و غیره است. اودراین رمان ازسبک قدیم ادبیات باستان استفاده کرده ؛ یعنی کوچولوهارا غول پیکر و غولها را فسقلی،توانایی ها را ناچیز و ضعفها را عظیم نشان میدهد . و یا مخالف موضوعی راادعا میکند، که منظور واقعی او است . حقیقت و درد و رنج ، جوری درسراسر کتاب پخش شده اند که خواننده غربی، گاهی خودرا شاگرد فسقلی ها و گاهی هوادار غولها میداند. برای پاره ای از خوانندگان صادق، کتاب فوق میتواند آینه ای باشد برای نشان چهره واقعی انسان .
ولتر ، سویفت را با رابله و سروانتس مقایسه نمود . خلاف دانیل دفو ، که بدون شرط ، کاملن برای توسعه و شکوفایی نظام سرمایه داری استعماری جدید انگلیس تبلیغ میکرد ، سویفت به تضادهای اجتمایی ، از جمله: درد و رنج و استثمار مردم ایرلند ازطریق نیروهای اشغالگر انگلیس پرداخت . نقد تخصصی و دانشگاهی کوشید تا برعکس نقد عصرویکتوریایی، بجای سویفت مذهبی و مسیحی ، سویفت را اخلاقگرا ، روشنگر و خردگرا مطرح نماید، و دندانهای تیز هنری او را قدری سوهان دهد. درطول قرن بیست، وحدت نظر همگونی درباره آثار سویفت بوجود نیامد . لاورنس در آثار او تمایلات رمانتیک را کشف کرد . اخلاق گرایان ، آثار سویفت رانشانی از بی ادبی و لمپن بازی زبانی بحساب آوردند. برتون درمقایسه با سوررئالیست ها ، سویفت را نوعی آنارشیست ، با تمایلات توتالیتر و جهانبینی اشرافگرایی نامید. فمنیست ها ، تمسخر زنان در آثار سویفت را گناهی نابخشودنی شمردند ، گرچه سویفت به تمسخر مردها و حتا خود نیز پرداخت . او اغلب خود، یکی از قربانیان کبیر طنزهایش است .
یوناتان سویفت درسال ۱۶۶۷ در دوبلین بدنیا آمد و درسال ۱۷۴۵ بر اثر جنون در آنجا درگذشت. پدرش کارمند اداره دادگستری و سویفت سالها بدلایل مادی و شغلی ، اسقف کلیسای مهم و بزرگی بود. اواز خانواده ای روحانی برخاسته و دکترای الاهیات گرفته بود . درتازیخ بیوگرافی نویسی درغرب ، بندرت زندگی و آثار نویسنده ای مانند سویفت را این چنین زیر زربین گرفته و فرضیات و حدسیات گوناگون در باره اش به ثبت رسانده اند. بعد از ۲۵۰ سال هنوز تعداد کتابهای بیوگرافی پیرامون سویفت آنچنان بیشمار است که حتا کارشناسان ، توانایی بررسی همه آنها را ندارند. سویفت در سال ۱۷۱۴ یک محفل ادبی باسایر شاعران و نویسندگان کشورش تشکیل داد. او برای نشر آثارش نیازی به جبران مالی نداشت ، چون بدلیل درجه دار! کلیسا بودن ، حقوق کلانی به جیب میزد ، ولی با اینهمه همیشه برخوردی شجاعانه و انتقادی با کلیسا و دولت داشت . او به مخالفت با مالیات کلیسایی و تحقیر کاتولیکها از طریق پروتستانها پرداخت . زندگی او ، زندگی یک روشنفکر ایرلندی درزمان استعمار انگلیس است . طنز ، تناقض ، افکار مشوش ، قطع مدام مسیر زندگی ، و آواره گی ، از آنجمله هستند.گرچه او در زندگی نقش های گوناگونی بازی نمود، ولی تنها طنزنویسی اورا ازنظر روانی ازضا میکرد . نبوغ اورا باید از لحظه های جنونش جدا کرد. رفاه نسبی مالی باعث شد که سویفت به آفرینش اثاری در زمینه های : شعر ، داستان ، مقاله ، سفرنامه و غیره بپردازد.
او با کمک هجو و طنز به کمبودهای جامعه و زمان خود پرداخت . موضوع مهم آثارش ، تشخیص فرهنگی جامعه بحرانزده و بیمار است . و با معرفی شبه دانش ها ، به انتقاد از علما و دانشمندان زمان خود پرداخت . سویفت مسیحیتی را نمایندگی میکرد که : خردگرا ، ساده گرا و خیرخواهانه باشد. او میگفت که عقل و حقیقت انسان را به سعادت نمیرسانند ، چون سعادت دراین جهان (بخوان استعمار و استثمار !)، غیرممکن است ولی آنها باید آدم را بسوی نظم و انسانیت هدایت نمایند.ا و مینویسد که نویسنده باید آینه ای را جلو مردم بگیرد تا آنها خودرا درآن به بینند ، حتا اگر اینکار با اغراق های قلمی همراه باشد. سویفت درآثارش به انتقاد از آثار : دکارت ، ارسطو ، هابس و باکون نیز پرداخت .
ازجمله آثار سویفت : کلیسا و علم ، سفرهای گولیور به دور جهان ، داستان بشکه ها ، توصیف ریزش باران ، نامه های دستمال فروش ، موفقیت بزرگ ، اشعاری درباره مرگ دکتر سویفت ، مقالات درخشان و تفکرآمیز، مجموعه آثار چهار جلدی ، مقالات آزادیخواهانه، یک پیشنهاد فروتنانه ، نبرد کتابها ،و نامه ها و یادداشت هایی برای معشوق ، هستند. ولی مشهوریت سویفت آنزمان بدلیل مقالات آزادیخواهانه بود. شعر مشهور او ؛ مرگ دکتر سویفت ، مانند سفرهای گولیور ، اثری است روانشناسانه و خردگرایانه . مجموعه سفرهای گولیور ، اثر اصلی او است . در کتاب داستان بشکه ها ، سویفت تقاضای مداراگرایی مذهبی و خیرخواهی دینی می نماید و به تمسخر دیکتاتوری در الاهیات می پردازد
۱۳٠۔ یادی از نویسنده ی رمان پاشنه آهنین .
جک لندن ، میان ادبیات ماجراجویی وادبیات کارگری . Jack London (1876-1916)
طبیعت خشن وسرمایه داری وحشی در ادبیات .
شاید فقط خدایان باستان بدانند چه دفعاتی من رهگذر، ازجلو ویترین کتابفروشی ها یا روی سنگفرش خیابان ها و یا روی گاری دستفروشی ها، رمان “پاشنه آهنین” جک لندن، نویسنده آمریکایی رادیده وتحقیرآمیز ازکنارآن گذشته، آنهم با منطق اینکه، ترجمه بد وزبان بیگانه – یا اصل بدبینانه ثبت شده ای،که کتابی راکه ساواک اجازه نشر دهد، نمی تواند رنجی ازمارا کاهش دهد .
جک لندن،غیراز رمانهایی پیرامون زندگی کارگران کشورخود،خالق داستانهایی ماجراجویانه شبه “کلیله دمنه ای” نیزاست. طبق ادعای مورخین ادبی چپ، اودربیشتر آثارش منتقد نظام سرمایه داری ومدافع سوسیالیسم وانقلاب کارگری است. اونظم سرمایه داری را مشمول قانون گرگها میداند و غیر از رمان تئوریک سوسیالیستی، یکی ازکلاسیکهای بین المللی ادبیات سوسیالیستی درکشورهای سرمایه داری بود. و با وجود جهانبینی التقاطی ومتناقض اش، تعثیرمهمی روی ادبیات انقلابی کارگری بین المللی ازخودبجا گذاشته است. ونسلی از نویسندگان انقلابی ادبیات کارگری تحت تعثیر بعدی اوقرارگرفته اند.
وی تضادهای زمان و جامعه خود مخصوصا تضادمیان طبقه کارگر وسرمایه داری در سالهای بعداز ۱۹۰۰ رانشان میدهد. کتاب “پاشنه آهنین” او رمانی است آرمانگرایانه درباره شورش تودههای تحت فشارقرارگرفته. غیرازایده های انقلابی، خواننده دراین داستان بلند، شاهد سبک درخشان و استعداد داستان نویسی او نیز میگردد. نه تنها جرج آورل و تروتسکی، بلکه بوخارین و رادک، نیز به تحسین این رمان پرداخته واز دوراندیشی انقلابی آن به شگفت آمده بودند.
منبع غالب آثار جک لندن، زندگی پرماجرا- یا ماجراجویانه وی میباشد، به این دلیل مهم ترین اثر اورا، زندگی اش میدانند،چون وی سالها زندگی ماجراجویانه ای داشت . جک لندن رایکی از کلاسیک های ادبیات ماجرایی نیز بحساب می آورند. وی یکی ازشورشگرانی بود که به زندگی ماجراجویانه پرداخت. او باکمک جهان جانوران ومناظر طبیعی، یکی ازنویسندگان توانای رمان ماجراجویانه شده است. وی انتقاداجتماعی راگاهی باکمک داستانهایی پیرامون حیوانات مطرح می نماید. رمانهای ماجرایی اواز یک طرف مشوق قهرمانی های عجیب درشرایط فوق العاده هستند – و از طرف دیگر بطور واقعگرایانه فقر بیچارگان رانشان میدهند. آثار اورا میتوان خط و مرزی میان تمدن صنعتی- و طبیعت وحشی بشمارآورد. وی توضیح میدهد که برای موفقیت درجامعه صنعتی سرمایه داری، انسانها باید ازصفات طبیعی گرگها بهره گیرند.
جک لندن ازنظر ادبی زیر تعثیر : استوتسن و کیپلینگ – و از نظر فلسفی زیرتعثیر : داروین،اسپنسر، نیچه، و مارکس بود . جهانبینی اومخلوطی است از نظرات: مارکس، نیچه و اسپنسر. امروزه اشاره میشود که او طرح های اجتماعی سوسیال-داروینیستی را با ایدههای سوسیالیستی مخلوط می نمود. درآثاراواغلب عقاید گوناگون ازجمله: داروینیسم، هومانیسم مسیحی، نیهلیسم طبیعتگرایانه، عقایدجبراجتماعی ، و غیره درکنارهم قرار میگیرند. آثار جک لندن، دانش وی پیرامون نظرات: کانت،مارکس، نیچه، یانگ، داروین و اسپنسر را نشان میدهند. طبق شواهدی او در غالب سفرهای ماجرایی خود آثاری از داروین و میلتون را در کوله پشتی اش همراه خود جمل می نمود. وی میکوشد تانشان دهد که برای بقای عمر در طبیعت وحشی- و سرمایه داری خشن، انسان باید همچون ” ابرمرد ” نیچه ای زندگی کند.
چون آثار آغازین او درسبک رمانتیک بودند، منقدین اورا درابتدا ” کیپلینگ آلاسکایی ” لقب دادند. وی گرچه تاکید خاصی روی ماتریالیست بودن خودداشت، محققین بعضی ازآثارش را ایده آلیستی بحساب می آورند. درآثاراو خواننده شاهد فردگرایی و جمعگرایی درادبیات میشود. امروزه ارزش خاصی برای آثاراودر رابطه با موضوع نژادپرستی در آمریکای آنزمان قائل میشوند. اوخالق آثاری ناتورالیستی پیرامون “حلبی آبادهای” شهرلندن نیز است . جک لندن درآثارش به توصیف : جهان تجمع کارخانجات دودی، کوچه های آلوده ، سالن های خوش گذرانی، و میخانه های شهر سانفراسیسکو، نیز میپردازد. ازجمله فعالیت های اجتماعی جک لندن این بود که پیرامون انقلاب و سوسیالیسم به نقاط گوناگون آمریکا سفر می نمود. در رمان و داستان های او، طبیعت، قطب مخالفی است دربرابر تمدن و صنعت زده گی سرمایه داری. وی میکوشد تانشان دهد که چگونه بازگشت به دامن طبیعت، موجب نوزایی غرایز طبیعی ازدست رفته، موجود زنده میشوند. ازنظر فلسفی او میکوشد تا به استتیک نمودن توانایی های غریزی نخستین انسان بپردازد.
جک لندن ازخانواده ای خرده بورژوا، ولی نیازمند برخاسته بود. او می بایست از ۱۶ سالگی برای تامین مالی خانواده به کارهای فصلی و موقت می پرداخت. وی گویا بعدازمطالعه مانیفست کمونیسم، درسا۱۸۹۶ وارد حزب سوسیالیستها شد و خودرا یک سوسیالیست “غیرعلمی” نامید. مقالات آنزمان او تمایلات سوسیالیستی و انقلابی اش را نشان میدهند. در بیش از ۵۰ اثر او میتوان بطور مستقیم و غیرمستقیم بابخشی از تاریخ اجتماعی آمریکا آشنا گردید. منقدی نوشته است که آمریکا موجب مرگ زودرس جک لندن و مارک تواین شده است چون کسیکه آشکارا درآنجا به طرفداری از سوسیالیسم بپردازد ، مورد حمله نابودکننده مامورین دولت یا منقدین ارتجاعی و محافظه کار قرار میگیرد.
جک لندن گرچه نویسنده ای از میان خلق است،از نظر ادبی ولی مقلدی نیافت. نقد و بررسی آثاراورا خوانندگان باخرید کتابهایش بعهده گرفتند و نه ادیبان غرض ورز دانشگاهی و مطبوعاتی آنزمان.
جک لندن با نام حقیقی ” جان گریفیس چاینی ” درسال ۱۸۷۶ در آمریکا بدنیا آمد ودرسال ۱۹۱۶ درسن ۴۰ سالگی بدلیل افسرده گی ناشی از الکلی شدن دست بخود کشی زد .
جک لندن خالق داستان، رمان، نوول و مقاله های سیاسی و فلسفی است. ازجمله آثار او : آوای وحش، گرگ دریا، پاشنه آهنین، مارتین عدن، خون گرگ، شاه الکلی، پسرمرگ، بچه های آلاسکا، جنگ میان طبقات، انقلاب و مقالات دیگر، در جنگلهای شمال، روی مرزهای سفید، جانوری در عمق جامعه، دره ماه ، ژاکت اجباری، خانم کوچک ولی صاحبخانه ای بزرگ، ماجرای کارگر راه آهن، دردهای دریایی، و غیره هستند. مجموعه آثاری ۳۱ جلدی از او میان سالهای ۱۹۳۲ – ۱۹۲۴ نیز منتشر شده اند. تاکنون آثار وی یا به غالب زبانهای دنیا ترجمه شده و یا بصورت فیلم درآمده اند. قهرمان بعضی ازآثارش : سگ ، گرگ، ویا سگ گرگهای سفیدی هستند که در داستانهایی ماجراجویانه به مبارزه با طبیعت، انسان زورگو و جامعه ماشینی می پردازند.
۱۳۱۔ آوای وحش ادبی کارگران
عنوان زیبای رمانهای؛ گرگ دریا، خوشه های خشم، آوای خشم ، سپید دندان و غیره را خواننده نه تنها مرهون نویسندگان آنها است،بلکه زبان شیرین ترجمه فارسی .یکی ازاین نویسندگان فراموش نشدنی،بانام مستعار، جک لندن ،نویسنده آمریکایی است. نام واقعی او؛ جان گریفی چینی می باشد. جک لندن باکمک حدود ۵۰ اثرادبی خود،مستقیم یاغیرمستقیم،به تجزیه وتحلیل جامعه آمریکا در دوره خاصی پرداخت.آثار مهم او پیرامون موضوعاتی مانند ؛ بیکاری،مبارزات کارگری ویا ناآرامیهای اجتمایی آغاز نظام سرمایه داری درآمریکاهستند. اوخودمدتی به دلیل آواره گی،ماجراجویی و بی خانمانی درزندان بود.جک لندن تنهانویسنده ای است که بعضی ازآثارش در دوره حکومت شوروی استالینیستی، آلمان هیتلری، و آمریکای روزولتی باتیراژبالامنتشرشدند.به اشاره گروهی دیگرازمنتقدین ادبی،آثاراونه تنها درنظام سلطنتی پروس و جمهوری وایمار،بلکه دردوره فاشیسم هیتلری وسالهای بعداز جنگ جهانی دوم،یعنی اشغال متفقین، درآلمان اجازه نشرداشتند.اوسالهادربعضی ازکشورهای اروپادرکنارهمینگوی وتوماس وولف، از محبوب ترین نویسندگان آمریکایی بود.درکشورهای بلوک شرق سابق به او عنوانهایی مانند فرزند خلق یانویسنده طبقه کارگر دادند.درشوروی ،اوازپرخواننده ترین نویسندگان خارجی بود.درسال ۱۹۷۵ حدود ۱۳ میلیون جلد ازآثارش به زبانهای جمهوری های مختلف ترجمه شدوواردبازارگردید. جک لندن حتابعداز انقلاب اکتبر موردتحسین لنین دربستر مرگ قرارگرفت. ن.کروپسکایا ، همسر لنین درکتاب “آنطور که لنین بود“ مینویسد، دو روز قبل از مرگ لنین،اوازمن خواست تارمان “ عشق به زندگی “ جک لندن راشبها برایش بخوانم، لنین بارها به خنده افتاد و کتاب را برای ادامه در روز بعد،روی میزاطاق خوابش میگذاشت.
جک لندن درسال ۱۸۷۶ درآمریکابدنیاآمدودرسال۱۹۱۶درآنجادرگذشت.چون پدرش فالگیر بود،دردایره المعارف های سوسیالیستی اورانویسنده ای خرده بورژوا میدانند که به خدمت زحمتکشان درآمده بود.جک لندن،خودزندگی سخت وپرماجرایی داشت.اوبه شغلهای گوناگون،ازجمله : روزنامه نگاری،کارگری کارخانه،راهزنی،پلیس دریایی،ناخدای کشتی،دانشجویی، خبرنگاری،کارگری معدن طلا، و غیره پرداخت.
جک لندن درسال ۱۸۷۹ درسن ۲۰سالگی به یک محفل وجمعیت “اشتراکیون-عامیون“! پیوست که به بحث پیرامون مانیفست کمونیست وآثار مارکس،کانت،نیچه و اسپنسر می پرداختند.اوچندین بار کاندیدای احزاب وسازمانهای سوسیالیست برای شغل شهرداری شدوهرباربه سخنرانیهای انقلابی دراجتماعات سوسیالیستی آمریکایی می پرداخت.اوسرانجام براثرکاروتلاش زیاد،بیماری، اعتیادبه الکل و افسردگی روحی درسن ۴۰سالگی درگذشت یابه روایتی خودکشی نمود.
جک لندن دربعضی ازآثارش اشاره میکند که مبارزه طبقاتی کارگران وسرمایه داران اجتناب ناپذیراست.اودرتمام عمرمبلغ سوسیالیسم وانقلاب کارگری ومنتقد نظام سرمایه داری بودوبه تجزیه وتحلیل قانون جنگل وگرگ صفتی آن پرداخت واز نوگرایی سوسیالیسم ونیروی فرح بخش طبیعت حمایت نمود.باوجودتنوع آثاراو،درآنهاهمیشه دوانگیزه مهم،یعنی رابطه انسان باطبیعت ورابطه فردبا اجتماع مطرح میشوند.اودارای داستانهایی ماجراجویانه درباره حیوانات نیز هست.
ازجمله آثاراو: رمان پاشنه آهنین،آوای وحش،گرگ دریا،درجنگلهای شمال،دره ماه،آلاسکا،الکل شاه،انسانهای اعماق اجتماع، ماجرای ریل و وی،چگونه سوسیالیست شدم،جنگ بین طبقات،مجموعه مقالات سوسیالیستی،انقلاب ومقالات،خون گرگ،مارتین عدن،و غیره هستند. اورمان “انسانهای اعماق اجتماع“ رابهترین اثرخودمیدانست.این کتاب داستانی است ناتورالیستی که درسال ۱۹۰۳ نوشته شده ودرباره فقرحلبی آبادهای شرق لندن است.کتاب دیگر او “ پاشنه آهنین “ رمانی است آینده نگر وآرمانگرا درباره شورش مردم تحت فشار ومبارزه خونین کارگران درآمریکا که پیشگویانه نزدیک شدن فاشیسم درغرب رااخطارمیدهد. تروتسکی این رمان را درسال ۱۹۳۶ بهترین سند شناخت پروسه تشکیل فاشیسم دانسنت. جرج ارول گویا رمان “ ۱۹۸۴ “ خودراتحت تاثیر آن نوشت. رمان “ مارتین عدن “ کتابی است آموزشی و اتوبیوگرافیک که شامل غالب دانسته ها و نظرات جک لندن میباشد. دررمان “ گرگ دریا “ ناخدا لارس جهت مبارزه باجامعه وطبیعت،انسان برتر نیچه را بیاد خواننده می اندازد.ازجمله دلایل محبوبیت جهانی جک لندن این بود که مثلا بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۵۸ حدود ۴۲ اثر ازکتابهایش بصورت فیلم درآمدند.غیراز لنین،متفکرینی مانند تروتسکی،بوخارین و رادک به تحسین و تمجید ودوراندیشی کتاب “ پاشنه آهنین “ او اشاره نمودند.جک لندن نه تنها نویسنده ای عدالتخواه و سوسیالیست است،بلکه خالق آثاری ماجراجویانه درباره انسان،طبیعت و جانوران نیز میباشد.باوجودعقایدمتناقض،اوباایدههای انقلابی واستعدادداستانسرایی درخشان خود،تاثیرمهمی روی ادبیات وانقلاب بین المللی کارگری گذاشت.
بورژوازی حاکم دردولت،سالها اورا مخرب دمکراسی آمریکایی نامید وکتابهایش رااز کتابخانه های عمومی شهرهاپاکسازی کرد.
روزولت می گفت او نه تنها درباره گرگها حرفی برای گفتن ندارد بلکه از سگهای آمریکا هم بی خبر است .بااین وجود،دهها سال بعد،یعنی درسال ۱۹۷۵ درآمریکا ۱۷ شکل گوناگون ازکتاب “ آوای وحش “ دربازار وجودداشت که بعضی ازآنهابرای کودکان ونوجوانان تهیه شده بودند.به نظرجامعه شناسان ادبی،سفیدپوستان قشرمرفه آمریکا کوشش نمودند اورانویسنده جوانان معرفی نمایند که مبارزه داروینیستی تنازع بقا یعنی هرکس ضد هرکس رادرآثارش تبلیغ میکند.آرزوی آنها این بود که بچه هایشان
بامطالعه کتابهای جک لندن همچون گرگهایی بشوند که درجامعه درنده آنزمان طعمه خودرابیابند..این سوء تفاهم پیرامون آثاراو، بحران روشنفکران بی خط بخشی ازخوانندگان آثار جک لندن را نشان میدهد.خوانندگانی که درآثاراوبابعضی نظرات هضم نشده و جویده نگردیده ؛ سوسیال داروینیستی،گاهی راسیستی شوینیستی و نیچه ای اوآشنا میشوند.
آثار جک لندن مانند زندگی اوپرازتضادوتناقض بود.آنها گاهی حاوی داروینیسم،هومانیسم مذهبی مسیحی،نیهیلیسم ناتورالیستی، جبرگرایی اجتمایی،فردگرایی و سوسیالیسم در کنار هم بودند. اوبرای سوسیالیستها پیشگام مبارزه اجتمایی و برای مورخین ادبی، استاد داستان کوتاه نویسی است. فرانس یونگ میگوید، ازجمله تراژدیهای جک لندن این است که مانند تراژدی تمام نویسندگان آمریکا نمی تواند تصمیم بگیرد که برای ناشر و فروش بنویسد یابرای نجات بشریت. آپتون سینکلر می نویسد، جک لندن همدرد رنجبران بود،اشکهای او به خاطر فقیران شرق لندن مانند گریه های مسیح درباره ساکنین شهر اورشلیم بود. تروتسکی کتاب “پاشنه آهنین“ اورا چهارچوبی برای تحلیل اجتمایی بی عدالتیهای سرمایه داری لخت و عریان میدانست.به نظراو زندگی شخصی قهرمان رمان،سرنوشت عمومی بشریت در دوره سودپرستی و استثمار است . با وجود تنوع آثار و کیفیت گوناگون و خوب وبد کتابهای او، جک لندن راباید یکی ازچهرههای مهم ادبی آمریکا دانست .
۱۳۲۔ نویسنده ی ورق پاره های شیطان .
نامی ناشناس روی موج رادیوی جوانی!.
|ژان پاول Jean Paul 1763 1825
درگرمای تابستانی جنوب،درحین تعطیلات مدارس،چند ماهی قبل از شروع انقلاب،هر ازگاهی که مادنبال رادیوهای فارسی زبان خارجی می گشتیم، گاهی روی موج رادیو فسقلی مان، فرستنده ای ظاهر میشد که فقط نقل قولهایی از “ژان پاول“ راتکرار میکرد. محفل دوستان جوان ماآنزمان نمیدانستند که منظور، ژان پاول سارتر فرانسوی، یا ژان پاول آلمانی، یا آن، نام مستعار یک تئوریسین انقلابی است .
امروز دراینجا به طور خلاصه به معرفی ژان پاول آلمانی پرداخته میشود .او بین سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۷۶۳ زندگی نموده و نام واقعی و کامل او : یوهان پاول فریدریش ریشتر است . مارکس دریک رابطه دیگری او را “ داروسازی ادبی“ نامیده بود.ژان پاول گویا بدلیل فقر مالی بیشتر اوقات، در جوانی، یا مطالعه میکرد و یا نتایج مطالعاتش را یادداشت مینمود.و بعدها درآثار ادبی اش آنقدر لغات خارجی بکار میبرد که فقط قشر روشنفکر نوشته هایش را می فهمیدند. ممکن است مارکس به این دلیل اور داروساز ادبی نامیده باشد.
او نویسنده پرخواننده و مدرن زمان خود بود که خلاف جو فرهنگ و ادبیات حاکم شنا میکرد و به ادبی نمودن زندگی فرهنگ عصرخودپرداخت. با نگاه امروزی، میتوان اورا یکی از مهمترین نویسندگان اروپا بحساب آورد. زنان تحصیل کرده قشر مرفه گویاآنزمان علاق خاصی به او و آثارش ازخودنشان دادند.
رمانهای انتقادی –اجتماعی ژان پاول سالهاست که مورد نقد مارکسیت-لنینیستی قرار گرفته اند. چون آنان نه تنها حاوی ایده آلهای هومانیسم کلاسیک آلمان و انقلاب فرانسه ،بلکه جنبش میهن پرستانه و آزادیخواهانه علیه اشغال ناپلئونی بودند. اویکی از پیشگامان ادبیات دمکراتیک و معترض نیز است . آثار او نشان از مسئولیت جهانوطنی هومانیستی درخود دارند.او از موضع دمکراتیک خرده بورژوازی متحدخلق ،به تضاد روشنگری ایده آلهای مترقی اروپا – و روابط عقب افتاده ملوک الطوایفی آنزمان میپردازد.و علاقه خاصی به انسانهای فقیر و معمولی جامعه خود داشت.قهرمانان خرده بورژوای او در فضای تنگ روستاها یا شهرکهای کوچک زندگی میکنند.
آثار اورا امروزه تربیتی-آموزشی بحساب می آورند که ضد سردی ایده آلهای زیبا شناسی کلاسیک آنزمان بودند. در آثار او غیر از طنز احساساتی، فلسفه، روانشناسی، دانش استتیک و مسائل علمی آنزمان مطرح میشوندتا شرایط معمولی زندگی را بهتر به خواننده بشناسانند.دوئالیسم هنری او نه تنها شامل ادبیات و واقعیات بلکه با خیالپردازی طنزآمیز به استفاده از واقعگرایی و ایده آلیسم نیزمیپردازد. کتاب “کودکستان زیباشناسی“ ژان پاول حاوی تئوری رمان و طنز است .آثار اجتماعی و واقعگرایانه ضد کلاسیک او غیر از مزاح های دوستانه شامل خیالپردازی های گروتسک نیز میباشند. او از سال ۱۸۰۰ بدلیل آثار فلسفی و تربیتی اش در اروپا معروف گردید.خویشاوندی او با ادبیات رمانتیک را به سبب خیالپردازهای عجیب، تمایلات گروتسک و مخالفت با ادبیات “عروضی“! آنزمان کشورش میدانند. او میکوشد تا شک شوخ طبع را در مقابل جادوهای ایده آلیسم قرار دهد.رمان مدرن دائرت المعارفی فعلی ریشه خود را درآثار او می جوید، چون در زمان حال، بازهم علاقه به هزارتوی پیچیده روایت داستانی، بازار داغی پیدا کرده است .
ژان پاول از نظر فلسفی گویا مخالف فیخته بود و از نظر ادبی زیر تعثیر رمان انگلیسی مخصوصن نویسندگانی چون اشترنه و فیدلینگ میباشد.او میان دو سبک ادبی رمانتیک و کلاسیک قلم زد .آرنو شمیت، سبک مدرن ادبی اورا آغاز ادبیات قرن بیست اروپا بشمار می آورد، گرچه آنزمان گوته و شیلر به حمایت ادبی و شغلی از او نپرداختند و ژان پاول مجبور شد که سالها در فقر و گوشه گیری زندگی کند.آثار او زیر تعثیر پایان زندگی، همیشه سایه مرگ را بالای سر خود می بیند. ژان پاول با کمک طنز به انتقاد از انگل صفتی حکومتهای مطلقه و محلی آنزمان آلمان میپردازد که قادر به اتحاد علیه اشغال فرانسوی ناپلئونی نیستند. وی میگفت که هر مهاجم آسمانی، سرانجام باید به غار زمینی خود بازگردد.
از جمله آثار ژان پاول : تیتان ، زندگی خوشگذرانه دختر دبیرستانی، کتاب کوچک آزادی، کودکستان زیباشناسی، فرود و سقوط آلمان، اعلان جنگ علیه جنگخواهی، منتخبی از ورق پارههای شیطان، دکتر کوه گربه ای، مؤمنین صحرایی، درسهای آموزشی، مقالات فرهنگی-تاریخی،هرپرز، زندگی ک.ف. و دست مخفی لوگه ،هستند. کتاب “هزپرز“ اثری است پیرامون آزادیخواهی و جمهوری دوستی.“ مسیح مرده“، بخشی از یک رمان اورا، در رابطه با مخالفت با پوچگرایی ادبی قرن ۱۹ غرب، بارها به زبانهای خارجی ترجمه کرده اند.مجموعه آثاری ۱۰ جلدی ژان پاول در سال ۱۹۶۰ در آلمان منتشر گردیده است .
پدر او یک روحانی جزء بود .و بعد از مرگ پدر، ژان پاول به سبب فقر مالی مجبور شد که تحصیل فلسفه و الاهیات خودرا ناتمام بگذارد و زیر فشار فقر، فقط به مطالعه و یادداشت برداری بپردازد . او در آثارش از زنان فقیری میگوید که بدلیل فشار مالی، اکثر اوقات خود را به نظافت در خانه -ویا نظم آفتابه و لگن ناچیز خانگی میپردازند!.
۱۳۳۔ نخستین جایزه نوبل برای شعر نو .
شعر مدرن ، – زیباگرا یا اجتماعی ؟ Jimenez, Juan Ramon (1881 – ۱۹۵۸)
ژوان دامون – ژیمنس ، شاعره اسپانیایی ، برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۶ و نماینده مدرنیسم ادبی و شعر مطلق ،و معلم یک نسل از شاعران جوان کشورش ، کوشید از پرداختن به تضادهای اجتماعی خودداری کند .
او میگفت که بجای زیبایی ظاهری ، ساده گی مطلق شعر مهم است . شعر عریان او را شعر مدرن لخت نامیده اند . منقدین ادبی مینویسند اگر شعر لورکا در رابطه با واقعیات اجتماعی سروده شده است ، شعر رامون ژیمنس حاوی استتیک صوری است . کمیته نوبل دلیل اعطای آن جایزه به وی را تفکرات عالی ، جلا و پاکیزه گی هنری، در شعر اعلان نمود .
رامون ژیمنس در شسال ۱۸۸۱ در ایالت اندلس در جنوب اسپانیا بدنیا آمد و در سال ۱۹۵۸ در کشور اسپانیایی زبان پورترکو در آمریکای جنوبی در مهاجرت درگذشت . پدرش تاجر فروش شراب بود . او در جوانی به تحصیل حقوق در دانشگاه پرداخته بود . در سالهای کودکی، وی در مدرسه شبانه روزی احساس تنهایی و دوری از ولایت می نمود . بعدها او به دلیل افسرده گی ، مدتی ساکن بیمارستان روانی شد . او غیر از شعر ، مترجم و ناشر مجلات ادبی نیز بود . ژیمنس در جوانی دلخواهانه به آمریکای شمالی مهاجرت نمود و در آنجا با یک زن مترجم معروف ازدواج کرد . وچون در زمان اعطای جایزه نوبل ، همسرش در بستر مرگ بود ، او از رفتن به شهر اسلو خود داری کرد و نوشت که جایزه نوبل حق همسر او است که ۴۰ سال مشوق ، پشتیبان و یار وی بوده است.
مهمترین اثر ژوان رامون ژیمنس رمان ” من و الاغم پلاترو ” است . از جمله دیگر آثار او – ابدیت ها ، ستاره و آسمان ، ماهیت عمیق ، بمیر قلب ولی بخوان ! ، سرودهای غمگین ، یادداشتهای روزانه یک شاعر ، اقلیت قدرتمند ، اسپانیایی ها در سه جهان ، آهنگ و قافیه در شعر ، ناله های پاک ، تنهایی خوش آیند ، اشعار زیبا ، و اشعار مثبت هستند . رمان ” من و الاغم ” بر اثر ترجمه های زیاد ، کتاب درسی ، خلقی و هنرمندانه ای در کشورهای اسپانیایی زبان شد . آثار بی شمار او غالبا کتاب شعر هستند ، آنان مهمترین بخش زبان اسپانیایی می باشند . در آثار شاعر ، غم و ماتم اندلسی مشاهده میگردد . در کتب درسی مدارس اسپانیا ، ۱۳۸ داستان از وی درج شده است .
ژیمنس یکی از مهمترین شاعران قرن ۲۰ و نماینده مدرن ادبیات اسپانیایی ، زیر تاثیر شعر روبین داریو بود . مهمترین شاگرد ژیمنس ، گارسیا لورکای معروف می باشد . افکار روشنفکرانه ژیمنس زیر تاثیر والری و ییت هستند . او میگفت که شعر، خالق واقعیات،- و واقعیات خالق شعر است . شعر نو او تاثیر مهمی روی اشعار آلبرتی و لورکا بجا گذاشت . لورکا با اشاره به آثار بیشمار ژیمنس ، به او لقب فرمانده کل قوا داده بود . ژیمنس تاثیر مهمی نیز روی گروه ادبی ” نسل ۲۷ ” گذاشت . وی در شعر، رهبر و سازمانده مدرنیسم و مثالی عالی برای شعر کشورهای اسپانیایی زبان قاره آمریکای لاتین بود. کمیته نوبل با اعطای جایزه نوبل به ژیمنس ، احترامی به اعدام و مرگ زودرس لورکا و ماخادو نیز نمود . پانته ایسم و خیالپردازی ژیمنس زیر تاثیر مطالعه آثار فلسفی اسپینوزا است . امروزه اشاره میشود زمانیکه ژیمنس آغاز به سرودن شعر نو نمود ، ادبیات اسپانیایی زبان کشورهای آمریکای لاتین از شعر کلاسیک فاصله گرفته بود .
دراشعر رامون ژیمنس غیر از مناظر زیبای طبیعت اندلس ، صدای غمگین و لطافت عارفانه نیز مشاهده میشود . وی در اسپانی، معروف به این است که با حداقل تعداد واژهها ، تاثیری حداکثر در کیفیت شعری بجا می گذارد . منقدین چپ اشاره میکنند که رنج و احساس از خود بیگانگی او نشان از نارضایی خرده بورژوازی در جامعه کاپیتالیستی است . در شعر ژوان رامون ژیمنس گاهی روح تبدیل به شناخت عرفانی جهان مطلق میگردد. از جمله موضوعات مرحله سوم شعر او ، خدا و ماهیت عمیق روان، و خلسه شاعرانه است .۹
۱۳۴۔ ازخودکشی اکسپرسیونیستی تاوزیرفرهنگ کمونیستی .
تاریخ ادبیات غرب،سوسیالیستها راسانسورمیکندیافراموش نموده؟
نویسنده میان ادبیات اکسپرسیونیستی و رئالیسم سوسیالیستی .
Johannes Robert Becher (1891- 1958), Hermann Kant (1926 –
یوهان.ار. بشر-،شاعر،نویسنده آلمانی،وسیاستمدارفرهنگی،درآغازیکی ازرهبران جناح چپ مکتب ادبی اکسپرسیونیستی ،ودرپایان یکی ازپایه گذاران ادبیات ملی سوسیالیستی درآلمان شرقی سابق بود. اودر سال ۱۹۱۰ به تقلید ازکلایست؛نویسنده معروف آلمانی،همراه نامزدش دست بخودکشی زد،ولی جان سالم بدربرد،درحالیکه معشوقه اش کشته شد.یوهان بشر دردهه بیست قرن گذشته مارکسیست گردید،گرچه اوازخانواده ای مرفه برخاسته بود وپدرش قاضی معروفی درشهرمونیخ بود.دراشعارآغازین واکسپرسیونیستی او سخن از سقوط بورژوازی وپیروزی پرولتاریا رفته است.اودرپایان جنگ جهانی دوم بعدازبازگشت ازتبعید درشوروی،درآلمان شرقی به مقامات سیاسی وفرهنگی بالایی رسید؛ازآنجمله : رئیس دانشکده هنر،وزیرفرهنگ ،و عضوکمیته مرکزی حزب سوسیالیست ها .
یوهان بشر درسالهای جوانی حکومت آلمان شرقی یکی از تئوریسین های ادبیات رئالیسم سوسیالیستی (یا واقعگرایی اجتماعی) گردید.درنظراوادبیات،کارحزبی وسازمانده کمونیستی است.اوباشعار:”هنر، سلاح است” خواهان یک ادبیات انقلابی ویک استتیک(زیباشناسانه)عملگراشد.وی ازآغازتمایل به شعر سیاسی داشت.اشعاراکسپرسیونیستی اونیزدرخدمت یک اتوپی(آرمان)جدیدانسانی بودند.اومیگفت که اوتوپی نیزبخشی ازجنبش کارگری وانقلابی است.وی درطول عمرخوداز اکسپرسیونیسم رادیکال (بنیادین) به سیاستمدار فرهنگی رسید.اودررویای یک انقلاب ادبی،باسنت ادبی گذشته خودقطع رابطه نمود.یوهان بشر شاعری است که به یک کمونیسم آرمانی اعتقادداشت.وی درسالهای تبعیددرشوروی ازسخنسرایی های ادبی وهنرمندانه و زیباشناسانه به شعرخلقی وسوسیالیستی رسید.
درنظریوهان بشر ارثیه هومانیسم شهروندی بایدکوششی درراه جامعه ای ادبی باشد.اوبا مسئول نمودن ادبیات برای اهداف سیاسی ازامکانات زبانی وادبی خودصرفنظرنمود.بعضی ازاشعارضدجنگ اودر آغازدرسبک ادبیات خلقی شبه کلاسیک وادبیات سنتی بودند.ازجمله موضوعات اشعاراو:شکایت علیه جنگ،آرزوی صلح،برادری و اتحادخلقهای اروپا هستند. او ریلکه،ورلاین، و بودلر را شاعران دوران زوال – و هلدرلین،ویتمن، وشیلر راشاعران امید وانقلاب نامید. لوکاچ دربعضی ازآثاراو تعثیر جیمز جویس را میدید.
یوهان .ار.بشر گرچه درسال ۱۹۱۷ ازشوروی حمایت نمود،ولی درسال ۱۹۱۹ رسما واردحزب کمونیست آلمان شد.اوازسال ۱۹۱۷ تحت تعثیر عمل،نظر و تئوریسین های جنبش انقلابی وکارگری ازجمله نظرات لیبکنشت و روزا لوکزمبورگ بود. وی درحین جنگ جهانی اول وظیفه شاعرراآماده گی برای وقایع وتغییرات جهانی آینده اعلان نمود. وی میگفت که شاعرباید یکی ازسخنگویان وسازمانده های ادبیات انقلابی وکارگری باشد.یوهان بشر درسال ۱۹۲۵ بدلیل کتاب شعر ” جنازه روی تخت سلطنت ” دستگیرشد ولی با کوشش واعتراض: برشت،ماکسیم گورکی، و توماس مان،اززندان آزادشد. اودسال ۱۹۳۳ بابقدرت رسیدن فاشیسم به شوروی فرارکرد وتاپایان جنگ جهانی دوم درآنجا ماند. وی درسال ۱۹۴۹ سرود ملی آلمان شرقی را سرود.اواززمان جنگ جهانی اول کوشید تاادبیات را سیاسی نماید.وی با شکست سازمان اسپارتاکوس خطاب به راستگرایان جاکم گفته بود که: ” شما لیبکنشت و روزا لوکزمبورگ راکشتید ولی مغزوقلب کارگران را نخواهید توانست نابودکنید ” اوبا اشاره به امور روزمره کارگران درروابط تولیدمدرن یک مبارزه انقلابی راضروری میدانست.ازجمله موضوعات اشعاراو: درد ورنج سالهای تبعید،تنهایی،اشتیاق دیداروطن،پوچی جنگ،خاطرات گذشته، و تحسین حکومت شوروی بودند. اوبااشاره به جنبش کارگران انقلابی، آثارش رادرخدمت انقلاب سوسیالیستی قرارداد. یوهان بشر بعدازبازگشت به آلمان شرقی به فعالیت سیاسی وفرهنگی عظیمی پرداخت.اوخواهان طرحی شاعرانه برای یک ادبیات ملی با محتوایی سوسیالیستی بود.گروهی از مورخین ادبی، زندگی و کوششهای اورا تداعی نامهایی چون برشت و توخولسکی بشمار می آورند.
یوهان بشر درجوانی اکسپرسیونیست و معتاد به مورفین بود. درخودکشی دونفره گویا او به نامزدش شلیک کرده بود. وی دربیوگرافی پدرش، یک نماینده بورژوازی ویلهلمی رامیدید. اوازخدمت نظام در آنزمان سرپیچی کرد. وی دردانشگاه:فلسفه،ادبیات و پزشکی خوانده بود. اودرمسکوسردبیرمجله ادبیات بین الملل بود ودرآلمان پایه گذار مجله فرم ومحتوا، وناشر مجله هفتگی “یکشنبه” شد. دولت آلمان شرقی به پاس خدمت فرهنگی او، دو جایزه و مدال بنام وی تعیین نمود.
ازجمله آثار او : شکست و پیروزی، جنازه روی تخت سلطنت، نقشه کبیر،سعادت جهان وهفت گناه، وداع، نبردزمستانی،بازگشت به وطن، ترانه های جدید آلمانی،قدم میانه قرن،چهارجلدزحمت وکوشش، دفاع ازشعر،نیروی شعر،اصلی شاعرانه،خطاب به اروپا،برادری وآهنگ های ماشینی،ماوزمان ماقرن بیست،توهمیشه مورد عشق هستی،درباره ادبیات وهنر،کشتی گیر،زمین،ترحم بهار،اشعاری برای یک خلق،روی قبر لنین،سرودها،به پیش، شهری گرسنه،رقص مرگ آلمانی،یقین ازپیروزی وامیدروزهای کبیر،تشکرازاستالینگراد،رمان بصورت شعر،تنهاجنگ عادلانه،اشعارمنتخب دوران تبعید،سرودی برای روزا لوکزمبورگ،و پیام شاعرآلمانی به اتحادجماهیرشوروی، هستند.
بایداشاره کرد که مکتب اکسپرسیونیسم آنزمان بخشی ازنویسندگان تبعیدی وفراری ازفاشیسم رابخود مشغول کرده بود. بعضی ازمنتقدین ادبی بورژوازی پیرامون تغییروتحول زندگی ادبی یوهان بشر مینویسند او که با سرگردانی عارفانه آغازکرده بود،بعدازفریاد انتقام جویانه تروریستی به بوروکراتیسم استالینیستی رسید. توضیح دیگر اینکه گروهی از مهمترین شاعران مکتب اکسپرسیونیسم آلمانی درجنگ جهانی اول کشته شدند و گروه دیگری همچون : کافکا،برشت، و دوبلین، هرکدام به راه خاص خودرفتند.
هرمان کانت : هرمان کانت،نویسنده آلمانی متولد هامبورگ ،مهمترین نماینده ادبیات ومعروترین نویسنده آلمان شرقی سابق بود. او درمحله ماهیگبران بدنیا آمده بود وشغل برقکاری آموخته بود. پدرش یک باغبان ساده بود. وی بعداز پایان جنگ جهانی دوم درشرق آلمان ماند وبه تحصیل زبان وادبیات پرداخت. امکانات نظام سوسیالیستی آنزمان به او این شانس رادادند که ازشغل کارگری به استادی دانشگاه،نویسندگی و درجه تحصیلی دکترا برسد.اونخستین بارازسبک وفن مدرن نویسندگی درآلمان شرقی استفاده نمود وموجب معروفیت بین المللی ادبیات کشورش شد. هیچکس مثل اونماینده سنبلیک کشورش نبود چون نه تنها رئیس کانون نویسندگان بلکه نماینده مجلس وعضو کمیته مرکزی حزب بود. بعدازانحلال نظام استالینیستی آلمان شرقی او متهم شد که حدود ۱۴ سال با سازمان امنیت آن کشور همکاری نموده ودرباره مخالفت بعضی از نویسندگان وفرهنگیان گزارش داده . درادبیات، اوگرچه یک وفادار به حزب حاکم بود ولی با روش دیپلماتیک و به صورت طنز به انتقادازنظام ومقامات حکومتی پرداخت. ازنظرکیفیت ادبی او خودرا به اهمیت توماس مان برای بخش دیگرآلمان بشمار می آورد.
گرچه آثاراورا بخشی ازمکتب ادبی واقعگرایی اجتماعی (رئالیسم سوسیالیستیی) میدانند،اوشخصا در تمام عمر روشنفکری شکاک ماند.ازجمله موضوعات آمده درآثاراو : عشق،بازسازی بعدازجنگ، مسئولیت،تقصیر، وسالهای جنگ و آواره گی هستند.اوغیرازانتقادازمقامات حزبی،ازفرقه گرایی وجزم گرایی آنان نیزشکایت نمود.درپاره ای دیگر ازآثارش او تحول پیچیده آگاهی تاریخی انسان درنظام سوسیالیستی رامطرح میکند.اوبدون فراموش نمودن طنز به شرح زندگی انسانهای ساده جامعه میپردازد و برای فهم شرایط زمان حال،بخاطرات گذشته خود رجوع میکند. اوراوقایع نگار سالهای بازسازی اقتصادی آلمان شرقی نیزنامیده اند. وی خواهان همکاری فرهنگی دراروپا است.اوباسبک روایتی مدرن دائم اززمان حال به گذشته پلی میزند و میکوشد تاباکمک تاریخ گذشته کشور، مسئولیت وتقصیر فرددرجامعه راعمده نماید.هرمان کانت هنر را عیاشی و هرزه گی قانونمند و منظبط میداند. اوباکمک طنزی سرگرم کننده خالق رمانهای آموزشی وتربیتی است . رمان ” آولا “ی او یکی از پر خواننده ترین آثار آلمان شرقی بود.
هرمان کانت تاکنون به دریافت جوایز: هاینه وزارت فرهنگ،جایزه ملی آلمان شرقی،وجایزه دوستی خلقهای شوروی سابق،نایل آمده است. اوسالها به نشر آثار طنز دار ژورنالیستی درمجلات مهم پرداخت و بعدازانحلال استالینیسم و کمونیسم دولتی آلمان شرقی به خلق خاطرات غیرانتقادی اش پرداخت.
ازجمله آثاراو: کمی دریای جنوب،یک سرپیچی،رمان آولا، اجازه نشر،اقامت،مجموعه،اتوبیوگرافی آسپان،یادی اززمان حال،کلاغ دریایی کوموران،اوکارینا،دوره برنز، بازی کلام، مجموعه داستان،در باره مدارک،الیزه زیبا،روز قدردانی،و ناخن ویا میخ سوم، هستند.
۱۳۵۔ نویسنده پسامدرن طبقه متوسط .
به مناسبت مرگ نویسنده آمریکایی. John Updike (1932- 2009)
جان آپدایک،نویسنده پست مدرن طبقه متوسط آمریکا چندروزپیش درآغازماه فوریه درسن ۷۷ سالگی درگذشت. او درسال ۱۹۳۲ درشهرکوچکی درآمریکا بدنیاآمده بود.گرچه وی خالق شعر،داستان کوتاه،نقد ومقاله بود،آثاراصلی اوولی دررمینه داستان بلند ورمان هستند.اوادامه دهنده رمان مدرن بین سالهای ۱۹۹۵-۱۹۵۵ درکنار جان ایرویگ و کارول اوت شد.آثار اومیان رمان مدرن و پست مدرن قراردارند.وی مهمترین نویسنده زمان حال آمریکابود که به توصیف زندگی روزمره شهروندان طبقه متوسط مرفه آمریکا میپرداخت.انسانهای متوسط شهرهای کوچک،حاشیه ای ودورافتاده آمریکا،قهرمانان داستانهای کوتاه وبلند اوهستند.وی از اینطریق به معرفی تحولات اجتماعی وسیاسی آمریکا در ۴۰ سال اخیر پرداخت.اوخالق آثاربیشمارومتنوعی درغالب ژانرهای ادبی است.
پدرجان آپدایک یک آموزگارمعمولی بود.جان مدتی کایکاتوریست مصبوعات شد ودردانشگاه دررشته ادبیات درس خوانده بود ومدتی منقدادبی و ویرایشگر مجلات ادبی بود. جان آپدایک همچون فیلیپ روت یکی ازنویسندگان روشنفکر شرق آمریکابود.سینکلر لویز یکی از معلمان ادبی جان آپدایک بود.بعضی ازقهرمانان آثار آپدایک تقلیدی ادبی از کتاب اولیس،اثر جیمز جویس هستند.
ازجمله مهمترین آثارآبدایک: قلب خرگوشی،روابط بهتر،زن وشوهر،زیرماه فضانوردان،رابیت درسکوت،برنامه خدا، ماه یکشنبه ای،اتوبیوگرافی خاطرات واعتمادبه نفس،بامن ازدواجی عاشقانه کن،زنان جادوگرشرق آمریکا،اسب بالدار، و جشن عصرانه هستند.
کتاب رابیت درسکوت و کتاب قلب خرگوشی را منقدین ادبی مهمترین آثار جان آپدایک میدانند.کتاب جشن عصرانه یک تراژدی-کمدی است.درآثار دهه ۸۰ او بیشتر عناصر پست مدرن مشاهده میشوند.دربعضی ازآثارش جنبه های سوررئالیستی و کوبیستی نیز دیده میشوند.اودرپایان از رئالیسم به رئالیسم جادویی رسید.وی گرچه درسنت رئالیسم نوشت ولی افکار پسامدرن وسبک اکسپریمنتی درآثارش دیده میشوند.امروزه اوراازجمله نویسندگان رئالیستی وواقعگرابشمار می آورند.
آپدایک درآثارش به توصیف افرادطبقه متوسطی میپردازد که گرچه درامورروزانه عصبی میشوند ولی آگاهانه متحمل تمام رنجهای روزمره زندگی میگردند.اوپوچی زندگی بعضی ازافراد طبقه متوسط درشهرهای کوچک ودورافتاده رانشان میدهد.قهرمانان او براثرنابودی چهارچوب مذهبی-اخلاقی گرفتار نوستالژی عشق وروابط جنسی وترس ازمرگ میشوند.آپدایک درآثارش به موضوعات سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی جامعه آمریکا نیزاشاره میکند.اواغلب به موضوعات آبزورد روزانه،جنبه اسطوره ای میدهد. وی به انتقاد از مسیحیت پوریتانی آمریکا نیزمی پردازد که زنان را گاهی به اتهام جادوگری موردتعقیب قرارمیدادند.مسائل روز داخلی وخارجی جامعه آمریکا نیز بخش دیگری از موضوعات آثاراوهستند؛ازجمله : حکومت آیزنهاور،جنگ ویتنام،جنبش سیاهان،جنبش جوانان ودانشجویان،بحران نفت در دهه ۷۰،سفربه کره ماه،سقوط سفینه چلنگر،بحران انرژی درسال ۱۹۷۹،گروگانهای آمریکایی درایران،مسائل تبت و چین،مبارزات دالایی لاما،انفجار هواپیما درلوکربی، و نیکسون و واترگیت.
قهرمانان آثار جان آپدایگ درجهانی بدون خدا برای یافتن معنی زندگی درجامعه آمریکا سراغ روابط جنسی وعشق میروند و اروس؛خدای عشق بجای خدای مسیحی قرارمیگیرد. فمنیست های ادبی اشاره میکنند که غالب قهرمانان آثار اورا مردها تشکیل میدهند ونه زنان . درآغازهررمان او گردآوری اسناد،مدارک و اخبار سیاسی،فرهنگی و اجتماعی اهمیت خاصی دارد.اوغالب اطلاعاتش راازرسانه ها،مطبوعات و بخشهای رادیو،تلویزیون و برنامه های ورزشی و سرگرم کننده میگیرد.
جیمز چویس – تبعیدی یا خارج نشینی ؟
سئوال این است که اگر از ایرانشناسی پرسیده شود محمدعلی جمالزاده و یا صادق هدایت مهاجر بودند یا تبعیدی.او چه خواهد داد ؟ شاید مناسب ترین جواب این باشد که او بگوید :این هر دو نویسنده به گونه ای قربانی نظام حاکم یا فرهنگ غالب آنزمان جامعه خود بودند.
این پرسش را در مورد جیمز جویس نیز میتوان مطرح نمود . جیمز جویس نویسنده ایرلندی میگوید :او درسال ۱۹۰۲ در سن بیست سالگی با احساساتی چون یک شهید و قربانی اجتمایی دوبلین را به قصد اقامت درپاریس ترک کرد وحتا این اقدام را بدون تقاضای دریافت پاس انجام داد تا احساس مهاجر و قربانی بودن را همیشه در خود زنده نگه دارد. در این رابطه او نمایشنامه ؛ در تبعید ؛ را نیز نوشت .ازجمله ادعاهای بحث انگیز جویس این است که میگوید : برای درک آثارش باید با بیوگرافی او آشنا بود . او انتظار دارد که خواننده بقیه عمر خود را فقط صرف خواندن آثاراوکند!. امروزه میدانیم که جویس نویسنده ای اهل مطالعه بود و بیشترآثارادبی جهانی را دقیقا مطالعه نمود؛ در جوانی شاعربود وداستانهای کوتاه رئالیستی نوشت و بعدها دست به نوشتن رمان زد. معروف ترین رمانهای او ؛اولیس ؛ و ؛ بیداری فینگان هستند . در دوران اقامت درپاریس به علت فقر مالی مدتی طرفدار سوسیالیستها شد. اگرچه غرور شخصی و افتخار او زبانزد دوست و آشنا بود ولی مدام از دیگران پول قرض میکرد و یا سر دیگران کلاه میگذاشت!. در اوقات فراغت برای دید زدن مجسمه الهه های نیمه لخت دوران باستان به موزههای قدیمی شهر میرفت !. الیوت درباره او میگوید : جویس به ادبیات قرن ۱۹ پایان داد و در زمینه رمان اثری نو خلق کرد. نقاش مجاری؛ ناجی میگوید : جویس را میتوان نویسنده عصر صنعت و ماشین به حساب آورد. او با حروف و کلمات و زبان مانند یک مهندس عمل میکند. جیمز جویس در سال ۱۸۸۲ در ایرلند بدنیا آمد و در سال ۱۹۴۱ در سویس در گذشت .او سالها در خارج از وطن زیست و به علت نیاز شغلی معلم خانگی زبان شد . فعالیت ادبی نبوغ آمیز او در سرآغاز قرن بیستم در زمان بحرانهای اجتمایی شروع گردید. او برضد روشهای ادبی غالب که از زمان رنسانس در اروپا مرسوم بودند قد علم کرد و با کمک فن و تکنیکهای ادبی غیر اروپایی تجربه های جدیدی را آزمایش کرد . اهمیت خلاقیت ونوگرایی ادبی او را میتوان با نوگرایی پیکاسودرنقاشی مقایسه کرد. جویس همچون پروست پایه گذارتدوین رمان مدرن است.
شاید اگر اوفقط کتاب ؛ در تبعید ؛ را مینوشت دیگران اورا شاگرد چخوف به حساب می آوردند ولی او فلوبرت ؛ تولستوی؛ دیکنز ؛ سویفت ؛ و ایبسن را از آموزگاران ادبی خود میداند . اهمیت اوبرای ایرلند مانند ارزش ایبسن برای ادبیات ملی نروژ است . جویس برای طرفداران آوانگارد یک قهرمان پیشگام و شاید یک مقدس ادبی بود. زمان آغاز فعالیت ادبی او همزمان بارشد ادبیات آوانگارد در اروپا است .جویس میگوید: جهان ماسکی به چهره زده و وظیفه ادبیات برداشتن این ماسک است ؛ تنها ادبیات است که به انسان اجازه بازی با زبان و کلمات را میدهد تا آنهاراتجربه کند . شاید این یکی از دلایل محبوبیت جویس میان طرفداران ادبیات آوانگارد باشد . جویس همچون شکسپیر غالبا به موضوع و مقوله خیانت می پردازد . قهرمانان آثارش همچون خود او در دوران جوانی علاقمند به تاریخ و زبان هستند. جویس میخواهد قدرت و جاذبه جادویی زبان وکلمات را نشان دهد . جویس در رمان ؛ اولیس ؛ سعی کرد فرم رمان نویسی را منحل کند و در آخرین اثرش ؛ بیداری فنیگان ؛ کوشش نمود خودسرانه اقدام به انحلال زبان کند . او میگوید کسیکه قادر به فهم رمان اولیس نباشد ؛ زندگی را هم نخواهد فهمید . کتاب اولیس را میتوان موزه سبکهای ادبی از مد افتاده دانست که شامل گنجی از خلاقیت زبانی است . او در این کتاب از تمام فنون نویسندگی مرسوم پیش از خود استفاده نمود و اسطورههایی از کتابهای مذهبی و آثار نویسندگانی مانند : هومر ؛ شکسپیر و واگنر را در آن بکار گرفت . اولیس را میتوان اثری هنری ناتمام به حساب آورد که هرکس طبق توانایی و سلیقه خود میتواتند آنرا تفسیر کند . جویس در زمینه رمان نویسی تاثیری مهمتر از همینگوی بر نسل های جوان بجای گذاشت . آثار او حاوی استتیک مدرن یعنی زیبایی شناسی نویی هستند . از جمله بازیهای روش نویسندگی او این است که مثلا در کتاب ؛ بیداری فنیگان ؛ به خلق کلمات مرکبی با بیش از صد حرف الفبا میپردازد ؛ یا اینکه او با زبان زنی بیش از پنجاه صفحه متن را بدون مکث و نقطه و ویرگول در باره آرزوهایش خیالپردازی میکند و یا از ۳۵۰ رودخانه جهان نام میبرد ؛ به امید اینکه بقول خودش روزی دانش آموزان بودیستی روستایی از ارتفاعات هیمالیا نام رودخانه ولایتشان را در کتاب او به بینند ؛ خوشحال شوند و احتمالا احساس غرورکنند.
۱۳۶۔ نویسندگانی که خواننده را به گریه انداختند.
ادبیاتی که ما را به گریه انداخت . Joseph Roth (1894 – ۱۹۳۹)
درجلسه فصلی،ولی مجازی معرفی کتاب درکانال ۲ تلویزیون کشورمیزبان، آقای روشن و خانم سیمین نیزکتابهای مورد علاقه شان را معرفی نمودند ؛ خانم سیمین ازکتاب کم حجمی باعنوان “مجموعه قصه ها” ،بقلم منصور یاقوتی (یا نوشته ع. درویشیان ؟)، سخن گفت که چندسال پیش موجب جاری شدن اشک درچشمانش شده بود، آقای روشن که مقیم کشور اتریش است، بیاد کتاب ” مارش و پیاده روی های آقای رادتسکی )،نوشته یوسف رود افتاد که گویا هر از گاهی بعد ازخواندن آن،موجب یک دل سیری گریه، برای او درغربت گریه میشود .
قهرمان آثار یوسف رود ، نویسنده یهودی تبار اتریشی؛ بقول هرمان هسه ، معمولن: زنان آزادیخواه، جوانان نسل بربادرفته بین دو جنگ، فراریان، تعقیب شده گان، بی وطنان، مجروحان جنگی، و جنگ زده گان زمان جنگ و بعداز جنگ، هستند. یوسف رود غیرازقربانیان جنگ و دیکتاتوری،درآثارش به رنج های انسان معمولی باتکیه برمشاهداتش درامور روزانه می پردازد. وی میگفت که باید با کمک جادوی اخلاقی واژه، به مبارزه با فاشیسم و توحش دیکتاتوری پرداخت.
رمان اجتماعی انتقادی روانشناسانه ( مارش رادتسکی ) باکمک غم و طنز و شکاکی، پیاده روی مرگ آور نسل آقای رادتسکی رادرطول تاریخ اجتماعی شرق اروپا بین سالهای ۱۸۵۹-۱۹۱۶؛ از حکومت سلطنتی به جمهوری و گذر به فاشیسم رانشان میدهد . این رمان مبارزه نسلها را، یک شاهد ابدی فرهنگ داستانسرایی اروپایی نیز نامیده اند. یوسف رود در این رمان بدلیل خطر فاشیسم،سراغ نوستالژی گذشته ها افتاده و ازکسانی میگوید که بجای آینده، بیشتر به گذشته می پردازند. این رمان را فرار بی پایان یک نویسنده معترض ناراضی نیزنامیده اند.
پیرامون زندگی،مبارزه،فرار و مرگ غم انگیز یوسف رود دراقامتگاه بی سرپرستان درپاریس درسال ۱۹۳۹ نوشته شده که بندرت تضادهای جهانی که اودرآن میزیست، این چنیین درمراسم بخاک سپاری کسی خودرا نشان داه اند ؛ چون درحالیکه روی قبرش روحانیون و روضه خوانان کاتولیک و یهودی به صف ایستاده بودند، خانواده سلطنتی برکنارشده اتریش، تاج گلی پیچیده درپرچم دورنگ زرد و سیاه – و انجمن کمونیستی نویسندگان کارگری-انقلابی آلمانی، دسته گلی پیچیده در پرچم سوسیالیستی سرخ آنزمان، روی آرامگاه او قرار دادند.
مجموعه آثار یوسف رود درسالهای ۱۹۳۳-۱۹۴۵ بدلیل حاکمیت فلشیسم ممنوع شده بودند. اوغالب آثارش را در هتل،مسافرخانه،و کافه ها نوشته بود. پیش ازآن، وی بین سالهای ۱۹۲۳- ۱۹۳۲ به کشورهای اروپایی سفرمیکرد تابرای مطبوعات مترقی آنزمان، گزارشات سفری تهیه کند. وی درسال ۱۹۳۳ با روی کارآمدن فاشیسم درکشورهای آلمانی زبان، به فرانسه مهاجرت نموده بود، ولی بدلیل الکلی شدن، پیش ازمرگ در اقامتگاه بیچاره گان زندگی مینمود. بقول منتقدی، او به الکل پناه برد، بدون اینکه کوشش برای جستجوی وطن را هرگز کناربگذارد. گرچه اودرطول عمر،به مبارزه با تمایلات راستگرایی درسیاست و فرهنگ زمان خود پرداخت، درپایان عمر بدلیل ناامیدی و بدبینی، ازافکار سوسیالیستی و غرور یهودی بودن خود دست کشید و به فعالیت ضد کمونیستی و ضد صهبونیستی پرداخت .
یوسف رود، تحت تعثیر:رئالیسم فرانسوی، روسی، امپرسیونیسم اتریشی، ودرسهای مکتب ژورنالیسم، با کمک مقالات و داستانهایش بطور شورانگیزی به مبارزه با فاشیسم پرداخت. اوامروزه وقایع نگار ادبی فراز و فرود حکومت سلطنتی اتریش-مجارستان بحساب می آید. وی بعد از سرخورده گی از سوسیالیسم، درمقابل بربریت حاکم زمان خود، به دفاع از نظم پیشین و کهن پرداخت، گرچه به نقل از منقدین چپ، غالب آثار او براصولی هومانیستی متکی هستند. سبک اورا میتوان گونه ای رئالیسم روانشناسانه اتوبیوگرافیک نامید که حاوی عناصر نوستالژیک غم ورنج و افسرده گی است. درپایان عمر او کوشید تاباکمک عناصر رپرتاژی به رئالیسم کلاسیک بازگردد. بدبینی فرهنگی درآثار یوسف رود، موجب شد که به انقلاب جواب منفی دهد و از شکاکی و رادیکالیسم شورشی اولیه خود، سراغ مسیحیت سنتی و حکومت مشروطه غربی برود. وی بدلیل ناامیدی ناشی از وضعیت سیاسی اروپای آنزمان، مدعی شد که اصول اخلاقی مسیحیت ۲۰۰۰ ساله و یهودیت ۵۰۰۰ ساله(؟) رانباید فراموش نمود. منتقدین چپ بعدها جهانبینی اورا: صوری، سمبولیک، و فردگرایانه دانستند.
یوسف رود خالق رمان، نوول، داستان، مقاله، و رپرتاژ است ؛ از آنجمله : پیغمبر لال، لانه عنکبوتی، هتل سافوی، افسانه یک آدم مقدس الکلی، شورش، مارش رادتسکی، سپیر بدون پدرش، تاراباس یامهمان این زمین، اعتراف و پشیمانی یک قاتل . رمان (الکلی مقدس)،شرایط نویسنده درزمان مهاجرت را نشان میدهد. داستان پیغمبر لال، به مشاجرات بین هواداران لنین و تروتسکی اشاره می نماید. در رمان ایوب، به بحران عقیدتی، آوراه گی، و بی وطنی، بزبان مدرن اشاره میشود. اودراین رمان، بسیاری از تجربیات مذهبی و یهودی دوران کودکی و جوانی خودرا مطرح می نماید. مقاله جامعه شناسانه کوچ، اشاره ای است به مهاجرت یهودیان اروپای شرقی به اروپای غربی، آمریکا، و فلسطین .
یوسف رود، از یهودیان فقیر اسلاو شرقی اروپا است که بین سالهای ۱۹۳۹- ۱۸۹۴ در اتریش زندگی نمود. وی در دانشگاه، فلسفه، زبان و ادبیات آلمانی خوانده بود. اودرآغاز کتاب اتوبیوگرافیک اش مینویسد ” مخوف ترین خاطره ام، غیرازجنگ، نابودی وطنم بود؛ یعنی تنها چیزی که دارا بودم” . امروزه نقد ادبی بطور کلی،آثار یوسف رود را نشانه: آواره گی، مهاجرت،فرار،سرگردانی، و بی وطنی او میداند.
۱۳۷۔ کافکا و ادبیات کابوسی جهان.
بی قانونی قوانین دولت خودسر.
نگاهی ادبی به وضعیت کافکایی.
فرانس کافکا . Franz Kafka (1883-1924)
حتا امروزه تفاسیر و معانی گوناگونی ازآثار فرانس کافکا ،نویسنده اتریشی، آلمانی زبان میشود. منتقدین لیبرال اورابا جرج ارول مقایسه میکنند که خودسری قوانین نظام های توتالیتر مانند فاشیسم و استالینیسم را افشا میکند، و منتقدین ادبی چپ،درآثار کافکا، بحرانهای سرمایه داری غرب را درلباس بیگانگی انسان و ترس او از هستی و جامعه می بینند، که تعثیر مهمی روی ادبیات بورژوایی بجا گذاشت. آنها مدعی هستند که آثار کافکا بدلیل تقویت مکاتب نیهیلیسم و اگزیستنسیالیسم فرهنگی، با تمام نیرو و سرمایه، مورد سوء استفاده ایدئولوژی امپریالیسم قرارگرفته است. سوسیالیست های دمکرات“ بهار پراگ “درکنفرانس کافکا درسال ۱۹۶۳ کوشیدند که با کمک نقد آثار کافکا، به افشای نظام بوروگراتیک استالینیستی حاکم خود بپردازند. بعضی دیگر درآثار کافکا، مانند هرمان هسه ، اختلاف نسل ها ازجمله درگیری پدر سنتی مردسالار، با پسر و دختر مدرن را می بینند .درنظرآنها، انسان بعداز بدرفتاری های پدرو بزرگسالان، بعدها در جامعه، قربانی دادگاهها، سازمانهای دولتی و نیروهای امنیتی حاکم ،در جامعه میشود.
درتمام آثار کافکا، ترس، وحشت، ناامنی و سرگردانی، از جلو چشم خواننده، رژه میروند. در رمان قصر او ، یک بنده خدایی سحرگاهان از خانه اش براه می افتد، ولی هیچگاه به مقصد نمیرسد، چون معمورین خودسر امنیتی دولت، اورا دربین راه ربوده اند. در اثر دیگری از کافکا، معمورین مخفی، سحرگاهان در خانه ای را میزنند و ساکن بی خبر آن خانه را بدون دلیل و حکم بازداشت ،همراه خود میبرند. در رمان مسخ، قهرمان فلک زده داستان، بیشتر به مسیر خطرناک محل کار فکر میکند تا به مسخ و حشره شدن ناخوش آیندش در حالت خواب و کابوس شب گذشته!.
کافکا نه تنها شاهد تناقض های عصر و جامعه خود شد، بلکه او اشاره به مشکلات شخصی و اجتماعی انسانهای اطرافش میکند. موضوع: تنهایی، بیگانگی، نیروهای سری و مرموز، درد و رنج انسان در جهان و جامعه، در همه آثار او مطرح هستند. در وضعیت و بن بست هزارتوی“ کافکایی“، درفضایی کابوسی، فرد قربانی نیروهایی میشود که خارج از حوزه قدرت او هستند. در این هزارتوی اکسپرسیونیستی، سرگردانی، ترس و احساس گمشده گی، قهرمان داستان را آزار میدهند. احساس و تجربه های بیگانگی درشرایط “ کافکایی “ ، نتیجه از خودبیگانگی انسان در جهان مدرن سرمایه داری زمان کافکا است . واقعیات تهدیدکننده ناشناسی مانند: جامعه، سازمانهای اداری دولتی، خدای قهار، همنوع، تمام افکار انسان قربانی و ضعیف را،به خود مشغول می نمایند.
کافکا امروزه یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات بورژوایی جهان بشمار میرود. اورا یکی از رئالیست های واقعی و دقیق ادبیات قرن بیست نیز بحساب می آورند. گرچه او درآغاز، اکسپرسیونیست بشمار میرفت ،ولی امروزه یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آلمانی زبان قرن گذشته بشمار میرود.تعثیراوروی ادبیات مدرن غالب کشورها، غیرقابل انکار است. گرچه ادبیات کافکایی را ادبیات کابوسی می نامند ولی کافکا، بی صبری را گناه بزرگ نویسندگی نامید. او با توصیف جزئیات رئالیستی، معمولن در شرح داستان و قهرمان، از خیال بسوی واقعیت – و یا از رئال به سمت خیال میرود. ادیبان پان آمریکایی و جانبدارمحافل یهود،
گرچه کافکا را به اهمیت : جویس، بکت ، پروست ، فلوبر، هاینه ، و گوته میدانند، ولی قرن بیست را قرن کافکا و فروید نامیدند و نه قرن پروست و جویس . کافکا تعثیر مهمی روی : سارتر، کامو،و برتون بجا گذاشت ، او ولی خود از ریلکه و ژان پاول، تعثیر پذیرفت. صاحبنظری بنام آون، کافکا را، دانته قرن بیست نامید و گفت اگر انسان بخواهد ازنویسندگانی نام ببرد که مانند : شکسپیر، گوته و دانته، برای عصر خود مهم بودند، باید از کافکا نام برد. و کانتی مدعی شد که کافکا از جمله نویسندگانی است که قرن بیست را به واضح ترین شکل ممکن، به قلم آورد.
آثار کافکا شامل : سه رمان ، چند دفتر خاطرات روزانه، سفرنامه ، داستان کوتاه ، نوول ، نامه ، و جملات قصار، هستند؛ از آنجمله : مسخ ، قصر ، محاکمه ، بازداشتگاه محکومین ، حکم دادگاه ، نامه ای به پدر، درپیشگاه قانون، هنرمند گرسنه ، ساختمان دیوار چین، تهیه مقدمات عروسی، اعراب و شغال، آمریکا، وکیل جدید، در گالری، پیامی شاهانه ، درغم پدرخانه، یک کاغذ کهنه، یازده پسر، قتل برادر، برج، گزارشی برای دانشکده ، کلاغ شکارچی، سی داستان کوتاه ، و نامه هایی به میله نا ، هستند. مجموعه آثار ۷ جلدی کافکا در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، و دستنویس کتاب محاکمه او در سال ۱۹۸۸ در لندن از طریق آلمان غربی به قیمت بیش از سه میلیون مارک برای موزه ای خریداری شد، گرچه کافکا با فروتنی وصیت کرده بود که غالب آثارش را بعد از مرگ بسوزانند!.
فرانس کافکا درسال ۱۸۸۳ بدنیا آمد و درسال ۱۹۲۴ به علت بیماری سل درگذشت . او از یهودیان آلمانی زبان آنزمان مقیم چکسلواکی، ولی با ملیت اتریشی بود . خانواده وی از اقشار متوسط بازاری شهر پراگ بودند. طرح تضادهای طبقه متوسط در جهانی بیگانه و اجباری، بخشی ا زمینه کار آثار او هستند. کافکا درنوجوانی نه تنها با محافل سوسیال-دمکراسی بلکه با انجمن های آنارشیستی نیز رفت و آمد داشت. چندین سال کار در شرکت بیمه حوادث دولت پادشاهی اتریش، باعث شد که کافکا آشنایی زیادی با شرایط کارگران در نظام سرمایه داری داشته باشد. به نقل از دوستان، در جلسات متن خوانی، کافکا حین خواندن داستانهای خود، اغلب با صدایی بلند می خندید.
دهها سال است که : روانشناسان. اسطوره شناسان، مارکسیست ها، مذهبیون یهود و مسیحی ، و ساختار شناسان ادبی، میکوشند که آثار کافکا را از جنبه : هنری، دینی، اجتماعی، روانشناسی، و فلسفی، معنی و تفسیر نمایند. کافکا، آزادی فرد را مخالف احساس خودتقصیری او میداند و با اشاره به کانت میگفت که انسان باید به سن بلوغ آگاهی و روشنگری برسد، و نه اینکه همیشه مطیع و گوش بفرمان، که در برابر زورگویی اعتراض نمی نماید .
بخش مهمی از منقدین ادبی نیز، آثار اورا شرح و وصف سرگردانی و ناامنی قوم یهود اروپای آنزمان بشمار می آورند و احتمال میدهند که اگر کافکا زنده میماند، یا از طریق فاشیسم بقتل میرسید و یا به فلسطین مهاجرت میکرد.
۱۳۸۔ مارکس ، – از آغازگران فرهنگ سکولار .
مارکسسیم،-آغازسوسیالیسم،پایان فلسفه؟. Karl Marx (1818 – ۱۸۸۳)
اینجا حقیقت است،درمقابل آن زانو بزنید!. لاورا، دخترمارکس، درسال ۱۸۶۵ ،مصاحبه کوتاهی با پدرش انجام داد که دراینجا می آید:
نویسنده مورد علاقه ات کیست ؟ – دیدرو
شاعران مورد علاقه ات کدامند؟ – شکسپیر، آشیلوس، وگوته
سرگرمی موردعلاقه ات چیست؟ – میان کتابها لول خوردن
قهرمان موردعلاقه ات درتاریخ ؟ – اسپارتاکوس، کپلر(منجم آلمانی)
شخصیت مورد علاقه ات درادبیات ؟ – گرتشن (معشوقه مفیتوس شیطان درنمایشنامه فاوست گوته )
ازچه نویسنده ای متنفرید؟ – مارتین توپر ( نویسنده انگلیسی)
غذای مورد علاقه ات ؟ ماهی
گل موردعلاقه ات ؟ – غانی نباتی
رنگ موردعلاقه ات ؟ – قرمز
صفت انسانی مورد علاقه ات؟ – ساده گی
صفت موردعلاقه ات درمیان مردها ؟ – نیرو،و قدرت
احساس سعادت درنظرشما؟ – درحال مبارزه بودن
احساس بدبختی درنظرشما؟ – گوش بفرمانی،اطاعت،زیردستی
چه گناهی را می بخشی؟ – ساده لوحی
از چه گناهی متنفری؟ – موش مرده گی، خزیدن
صفت مورد علاقه ات درمیان زنان؟ – ضعف ، پاسیوبودن
صفت اصلی خودتان؟ – سخت کوشی، پایداری درکوشش
اسم مورد علاقه تان برای دختربچه ها؟ – جنی، لاورا
ایده آل وشعارموردعلاقه تان؟ – هرعملی انسانی است، هیچ عملی غیرمنتظره نیست
شعارمورد علاقه تان ؟ – به هرچیزی قدری باید شک کرد.
مارکس رابعدازهگل آخرین متفکرخالق سیستم فلسفی میدانند.اودرردیف اندیشمندان قرن ۱۹ غرب بود.وی درنوجوانی نماینده دمکراسی انقلابی بود ومیگفت که فلسفه بعدازعملی شدن آن، حذف خواهد شد.ماتریالیسم مارکس خلاف ماتریالیسم فویرباخ ،علمی،تاریخی،و آته ایستی است.اوحتا درزمان تالیف دکترایش خودرابا ۲ آته ایست فرهنگ یونان یعنی با ابیکور و دمکریت مشغول نمود.اگرهگل خلقهارا ناقل جنبش دیالکتیکی میدید،مارکس،طبقات راعامل این حرکت میدانست.اومیگفت چون هرطبقه دارای ایدئولوژی خاص خوداست،انتقاداجتماعی اجبارا به انتقاد از ایدئولوژی کشیده میشود.مارکس هرمکتب فلسفی رانوعی ایدئولوژی میدانست ومیگفت که فلسفه سنت کلاسیک ،یعنی فلسفه پیشین،همیشه بصورت ایدئولوژی طرح میشد تاطبقه حاکم درپشت آن چهره خودرا بپوشاند،به این دلیل درمارکسیسم فلسفه همیشه موضوع نقد ایدئولوژیک بود.آنطورکه فلسفه درپرولتاریا سلاح مادی خودرا میدید،پرولتاریا در فلسفه نیزسلاح فکری خودر می جست. فلسفه عمل مارکسیستی خلاف فلسفه تاریخ هگل نه تنهامربوط به گذشته وزمان حال،بلکه مربوط به آینده نیزاست.فلسفه بدون آزادی وبرخاستن پرولتاریا،به واقعیت نمی پیوندد، – و پرولتاریا نمی تواند برخیزد وآزادگردد،بدون واقعیت بخشیدن به فلسفه.همانطورکه پرولتاریا درفلسفه اسلحه مادی می یابد،فلسفه درپرولتاریا اسلحه خودرا می یابد.نه تنها افکارمیخواهند که واقعیت شوند بلکه واقعیات نیز میخواهند که عمل گردند.مخالفین مارکس مدعی بودند که اودرغالب نظراتش،اتوپیستی است و در نئومارکسیسم، آثارجامعه شناسی او،غالبا بافلسفه عوضی گرفته میشوند.
مارکوزه میگفت که مارکسیسم یک دکترین سیاسی است و علمی بودنش،حزبی است،وآثارمارکس بیشترروشنگری فرانسوی هستند تا فلسفه آلمانی، وآثاراورا نمی توان فلسفه دانست چون تمام مفاهیم تئوری مارکسیستی،مقوله های اجتماعی واقتصادی هستند،حتا آثارآغازین اونیزفلسفی نیستند.مارکس تحت تاثیرپدرخودبا آثار ولتیر و تحت تاثیر پدرزنش،یعنی وستفالن،باسوسیالیسم تخیلی فرانسه آشنا گردید.منقدین غرب حتا ماتریالیستهای شوروی سابق راادامه دهندگان ماتریالیسم فرانسوی میدانستند. نوزایی ماتریالیسم، درعصرروشنگری فرانسوی بود.درمارکسیسم مبارزه علیه هرنوع متافیزیک انجام میگرفت.مارکس مدعی بود که حتا فکروروح نیزماده هستند؛فقط نوع دیگری ازماده یا فقط جوردیگری به نظرمیرسند.
مارکس دیالکتیک هگلی راماتریالیستی نمود.اهمیت اودررادیکال بودنش است.هگل کوشش نمود تاروح وواقعیت را باهم آشتی دهد.مارکس درسال ۱۸۴۱ دکترای خودرادرباره “فلسفه طبیعی دمکریت و اپیکور” نوشته بود.اوازطریق موضوع دکترای خودبه این نتیجه رسید که آشتی میان دین وعقل غیر ممکن است. اگربرای هگل دین نخستین سکوی پله خودآگاهی خلق بود،-برای مارکس دین تریاکی برای آرامش وسکوت آن بحساب می آمد. هگل معتقدبه موجوداتی مرموز واسطوره ای بود که همچون روح دلیل تحولات تاریخی میشوند.برای مارکس نه روح بلکه ماده نیروی محرک تاریخ است.مارکس باادعای فلسفه فعال عمل به انتقادازمواضع هگلی های چپ پرداخت.فلسفه کلاسیک آلمان ازطریق هگل به نقطه اوج خودرسیده بود.درآثارهگل عقل وواقعیت شباهتهایی دارند،آنان پایه های هومانیسم دمکراتیک وآغازی برای دعوت به تفسیرجهان نزدمارکس شدند.گروهی از مورخین سیراندیشه مدعی هستند که فلسفه تاریخی مارکس مخلوطی است ازنظرات هگل و تئوریهای اقتصادانگلیسی.گروه دیگری نزدیکی مارکسیسم به هگل گرایی را،انحراف مارکسیسم ازهگل گرایی میدانند.
مارکس میگفت که کاپیتالیسم یعنی استثمارکارگران.اوباصفت بت نامیدن کالادرسرمایه داری،به انتقاد ازایدئولوژی بورژوازی پرداخت.کتاب سرمایه اواشاره ای است به ازخودبیگانگی انسان درنظام سرمایه داری.وی میگفت که بیگانگی انسان رامیتوان ازطریق حذف مالکیت خصوصی برطرف نمود. ریشه جهانبینی جدید مارکس را آنزمان میتوان درکتاب “یازده تزدرباره فویرباخ”درسال ۱۸۴۰ مشاهده نمود.مارکس مدعی بود که دردمکراسی حقیقی،دولت سیاسی ازبین میرود.راسل گرچه مارکس را فیلسوف میدانست،ولی متعجب بود که چرا اومدعی علمی نمودن مفهوم سوسیالیسم شد.راسل میگفت که درغرب هیچکدام ازجنبشهای مهم کارگری نتوانستند ازمسیرسوسیال دمکراسی به جنبش مارکسیسم برسند.اواشاره میکند که انقلابیون مهم همیشه برای نقشه های اتوپیستی خود چک سفید کشیده یا امضاء نموده اند.
مارکس اشاره میکندکه تحت تاثیرکتاب “ماهیت مسیحیت”فویرباخ،ماتریالیست وضددین گردید.او میگفت که درجهان، غیرازطبیعت وانسان،موجودوچیزدیگری وجودندارد.ازطریق مارکس نخستین بار انتقادآبستراکت ازدین،تبدیل به انتقاداجتماعی مشخص گردید.اوماتریالیسم آنتروپولوژِک راتاریخی نمود ومیگفت که فقط آته ایست ها میتوانند به خودمتکی باشند ونه به آسمان ووحی.برتراند راسل طلبکارانه مینویسد که مارکس حق ندارد فلسفه خودرا علمی بنامد چون اوغالبا دچارعملگرایی ومسائل سیاسی روززمان خودبوده است.
درنظرمارکس، دین موجب میشودکه انسان آگاه به فقروبیچاره گی خودنشود،چون دین فلک زده گان را با قول جهانی دیگر آرام میکند.مارکس درنوشته “پیرامون موضوع یهودیان”،بین آزادی سیاسی و آزادی انسانی فرق میگذارد و حتا اولی را بورژوایی مینامد.او کمونیسم را تکمیل ناتورالیسم یعنی هومانیسم میدانست،- و هومانیسم کامل رابرابرناتورالیسم بحساب می آورد.مارکس،فلسفه تاریخی را نخستین بارازنظرلغوی ازولتیرگرفت،آگوستین مقدس کوشید تاتاریخ راتعریف نماید،ولی معنی واقعی یا اوج آنرا هگل ومارکس تعریف نمودند.پیش ازآندو فیلسوفی بنام ویکو درقرن ۱۸ کوشید تافلسفه تاریخ رانیزتعریف نماید.مارکس غیرازمطالعه آثارهگل، در کلاس درس دانشگاه به شنیدن سخنرانیهای: باور ،ساویگنی،و شلگل میرفت.اومهمترین آثارش یعنی سه کتاب: مانیفست کمونیسم،ایدئولوژی آلمانی، و تزهایی درباره فوبرباخ،راباکمک همکارش،یعنی انگلس نوشت.مانیفست کمونیسم اوراانجیل سوسیالیسم مارکسیستی،لقب داده اند.عنوان دیگرکتاب خانواده مقدس،”نقدانتقادنقدی” بود.
گرچه پدرومادرمارکس هردودریک خانواده روحانی یهودی تربیت شده بودند،بااینوجود سنت هومانیسم وروشنگری قبلا درخانواده آنان مطرح بود.مارکس دردانشگاه به تحصیل حقوق،فلسفه،وتاریخ پرداخته بود.امروزه اشاره میشود که که مارکس جوان با مارکس نویسنده کتاب سرمایه متفاوت هستند.مارکس را بعدها پایه گذارکمونیسم علمی یعنی مارکسیسم نامیدند.اوفقط ۶۵سال عمرنمود.مارکس به راهنمایی انگلس،نخستین بار به مطالعه دقیق اقتصادسیاسی پرداخت.اوسالهادرفقرزیست وچندتن ازکودکانش به علت نبودامکانات پزشکی لازم وفقرمالی، درگذشتند.مارکس درسال ۱۸۴۳ زمانیکه به پاریس رفت تا علیه ارتجاع دولت پروسی به مبارزه ادامه دهد،ازدمکرات انقلابی بودن به کمونیسم روی آورداودراواخرسال ۱۸۴۴ درپاریس باانگلس ملاقات نمود.دولت پروس آلمان،اورادرماه مه ۱۸۴۰ بعنوان فردی بی وطن باردیگرازآلمان اخراج نمود.اودرطول آواره گی خود مقیم شهرهای پاریس،بروکسل،کلن،و لندن گردید. شایدمشاجره باآنارشیستهایی مانند باکونین موجب شد که مارکس نظر تحقیرآمیزی نسبت به قوم اسلاو داشته باشد.بعدازمرگ مارکس،انگلس طی ۱۲ سال آخرعمرخودکوشید تاآثار سیستماتیک ودائرت المعارفی اورا بعنوان سوسیالیسم علمی، تکمیل ومنتشرنماید.
۱۳۹۔ رمانی به درازای آمریکا ! ( ادبیات و سوسیال دمکرات ها )
بنیاد مطالعه کتاب کشور فلان (x) از ۵۲ شخصیت مشهور خواست که طی شرکت درجلسه ای کتاب یا نویسنده مورد علاقه خودرا معرفی نمایند.آنها باید از تاثیر ادبیات در زندگی شان گزارش دهند.آثار فوق کتابخانه ای میشوند ضد فراموشی .هر اعترافی درباره نویسنده یا کتابی، نشانی از اتوبیوگرافی آن شرکت کننده نیز است.چندسال پیش کتابی باعنوان “ چگونه مارسل پروست باعث تغییراتی درزندگی ام شد “، منتشر شد. زمانی که از برشت سئوال شد او چه کتابی را همراه خود خواهد برد اگر به جزیره ای پرت افتاده تبعید شود، برشت گفت لابد خنده تان خواهد گرفت ؛ کتاب انجیل را همراه ام خواهم برد.
دراینجا نظر چند تن از شرکت کنندگان سوسیال دمکرات کشور مذکور را با هم می خوانیم : وزیر سابق فرهنگ که استاد فلسفه نیز است میگوید او کتاب دکتر ژیواگو را در ۱۲ سالگی برای جشن تولد اش هدیه گرفت.او از آنزمان تاکنون کتاب فوق را پنج بار خوانده . اوبا کمک آن کتاب نخستین بار با جنس زن آشنا شد !و آن کتاب سبب شد که او سالها دوستدار ادبیات روس مخصوصا داستایوسکی، تولستوی و تورگنیف شود. ولی برای او عظمت پاسترناک به اندازه اهمیت هومر در ادبیات جهانی است.
وزیر سابق کار که اکنون به سن بازنشستگی رسیده از کتاب مقدس انجیل تعریف میکند. به نظر او در انجیل میتوان با تمام ژانرها مانند : داستان جنایی و پلیسی ، سفرنامه، درام درباری و حکومتی، تراژدی خانوادگی، گزارش جنگی، افسانه و قصه ، مشاوره و راهنمایی، و مقالات فلسفی آشنا شد. در سرود سلیمان میتوان داغترین اشعار عاشقانه را زمزمه کرد :
آه عروس من / چه زیباست بازی عشق/ نامزد بازی ات/چه ابدی است خاطره/ شیر و عسل زیر زبانت.
درداستان یونس، زیبا و عمیقترین داستان آسمانی ثبت گردیده.یونس باید در شهر نینوا به دستور حاکمین بالای ممبر برور و به فاحشه ها، حیله گران و رباخواران خبر دهد که نزدیک شدن روز قیامت اجتناب ناپذیر است.
ولی گناهکاران حرفهای اورا جدی نمی گیرند چون میدانند و تجربه کرده اند که تنبیه و قصاص خدا آهسته و طولانی و ترحم و شفقت او سریع و کوتاه است.درداستان ایوب خواننده از خود میپرسد چرا خدای عادل، انسان نیکو و مفلوکی مانند ایوب را آنچنان بیرحمانه آزار میدهد.آیا نباید به رحمان و رحیم بودن خالق شک کرد؟. ایوب به انتقاد از خدایی میپردازد که حتا آته ایستهای امروزی به تعجب می افتند. آته ایست ها با نفی خدا پا به فرار گذاشته و مشکل خودرابا او حل میکنند. ولی ایوب رو در روی خدا می ایستد و با او بحث می نماید و او را به محاکمه می کشاند.
یکی دیگراز شرکت کنندگان، از زمانی میگوید که خود هوادار هیپی ها بوده و در سال ۱۹۷۶ میخواسته بقول خودش ادبیات را زندگی کند. اواز رمان جک کرواک ، نویسنده آمریکایی با عنوان “ در بین راه “ میگوید (۱)؛ جک کرواک درسال ۱۹۶۹ درگذشت و ۱۹۷۴ پایان جنگ ویتنام بود.کرواک نویسنده ای بود از نسل بربادرفته، نسل هیپی ها، آنارشیستهای غیرسیاسی،نسل آوانگارد، نسل معترض.این رمان اورا میتوان سفرنامه مدرنی به درازای کشور آمریکا دانست؛ از شمال به جنوب، از نیویورک تا مرز مکزیک.آمریکادرسال ۱۹۷۶ ،۲۰۰مین سال استقلال خودرا جشن گرفت.بعضی از هیپی های توریست غرب می خواستند در تکزاس شاهد رژه سفیدپوستان باشند.سفر به آمریکا سفری ادبی با رمانی در سر بود. رمان “ در بین راه “ اثر کرواک ،مانیفست هیپی ها، هم قطب نمای سفر بود و هم موضوعی برای خواندن.هیپی ها مانند افراد رمان، سفری ۳۵۰۰۰ کیلومتری درپیش داشتند، از مرز کانادا تا مرز مکزیک. آنها میخواستند وارد آمریکای ادبی کرواک شوند.سفر حدود دو ماه طول کشید.انها می خواستند : در بین راه بودن، هیچگاه به مقصد نرسیدن، طول مسیر و وسعت فضا رااحساس کردن، در متل های ارزان خوابیدن، ساندویچ و هامبورگر خوردن، اتو استپ زدن، پشت پیکاپ های بی چادر نشستن ،را شخصا تجربه کنند، ماشین دست دومی به قیمت ۵۰۰ دلار میخرند که بعد از طی ۱۰ مایل پنچر میشود و سیاهپوستهای شهرک کوچک بین راه تعجب میکنند که مرد سفید دچار اشکال شده و نیاز به کمک دارد، توریستهایی که خود شخصیت رمان شده اند.هیپی ها از دختران چشم چران آمریکایی یاد میکنند که به دلیل تعصب فرهنگ پوریتانی از همدم شدن با جوانان غیرخودی شرم دارند. از مرز مکزیک یاد میکنند که موج جمعیت مسافرین، آنها را مانند رودخانه ای شست و به آنطرف ایستگاه کنترل برد.آنها از ساحل خلیج مکزیک میگویند، زیر نخل ها، در کافه های کوچک، در کنار اقیانوس آرام، که شاهد هیپی های پابرهنه با کلاههای حصیری،آبجوهای مع الشعیری ارزان، و زنان نیمه لخت شورتی شدند. با این وجودمتاسفانه دختران رمان جک کروات هیچگاه و هیچ کجا در انتظار آنان صف نکشیده بودند.
چهارمین شرکت کننده،یکی از هواداران جنبش دانشجویی دهه هفتاد است.او به جانبداری از داستان کوتاه آمریکایی میگوید هرکس تصور خاصی از واقعیاتی دارد که یک داستان یا رمان شرح میدهد.رایموند شارلی در رمانش مینویسد : آنچنان احساس خلاء و پوچی میکردم مانند فضای میان کهکشانها، به خانه که رسیدم نوشابه ای را باز کردم و کنار پنجره اطاق رفتم.
داستانهای شاندلی برای من ملموس تر از آثار : داستایوسکی، تولستوی، توماس مان، کافکا، همینگوی، و سینکلر لویس هستند. شاندلی با کمک ادبیات، جهانی میسازد که انسان خودرا درآن احساس میکند. به نظر من، این است هنر واقعی!. او در باره قهرمان داستانی می گفت ، من اورا همیشه در خیابانهای خلوت، در اطاقهای خالی، سرگردان و بی هدف، ولی شکست ناپذیر می بینم. اینگونه قهرمانان به انسان امید و دلداری میدهند. یعنی ما ممکن است تنها و بی هدف ولی هیگاه شکست خورده نباشیم.
ازمیان شرکت کنندگان جلسه، زن شاعری میگوید هر روز بدون شعر، یک روز از دست رفته است.شعر ژانری است میان زبان و موسیقی. انتظار دوستدار شعر بیشتر از زیبایی و قافیه بندی شاعرانه است. قانون شعر مانند قانون شطرنج بازی است، شاعر ممکن است خوب یا بد بازی کند.از جمله تاثیرات شعر ممکن است آن، وسیله ای برای گذر زمان ناخوش آیند،خشن ، غمگین یا وسیله ای برای ثبت لحظه های زیبا و نیکو باشد.
- یکی دیگر از شرکت کنندگان درباره مارسل پروست ، نویسنده مورد علاقه اش، میگوید رمان “ در جستجوی زمان برباد رفته“ ، اثری است ۳۰۰۰ صفحه ای درباره عشق.او در این کتاب جملاتی طولانی می نویسد که نیاز به عادت دارند. رمان ماجرای نویسنده شدن یک جوان است که دائم پایش در زندگی به سنگ میخورد ،بدون آنکه آن سنگها را او بسوی پلیس و بورژوازی پرتاب کند.
- پروست می نویسد ، بهشت واقعی، بهشتی است که انسان از دست داده باشد. اینها همه اعترافات یک نویسنده همجنسگرا است که دورویی، بحران و فشار فرهنگ زمان خودرا به محاکمه می کشاند.
Jack Kerouac, Unterwegs (on the road)
۱۴٠۔ دو شاعر عرب .
محود درویش فلسطینی، – خلیل جبران لبنانی .
Khalil Gibran (1883 – 1931), Mahmoud Darwish (1942 – ?)
خانه ام میگفت
کلبه را ترک مکن
تاریخ ات آنجاست .
کوچه ام میگفت
خیابان را دنبال کن
آینده ات آنجاست .
من به هر دو؛
خانه و کوچه ام گفتم
نه گذشته ای دارم و نه آینده ای .
اگر اینجا بمانم
ماندنم،
رفتن است
و اگر برو م
رفتنم،
ماندن است .
فقط عشق و مرگ
استاد عمل اند .
خلیل جبران شاعر و نقاش لبنانی در سال ۱۸۸۳ در بیروت بدنیا آمد و در سال ۱۹۳۱ در سن ۴۸ سالگی بر اثر بیماری الکلی در مهاجرت در نیویورک درگذشت . او از یک خانواده مسیحی مارونی عرب برخاسته بود . وی در آمریکا سالها مسئول ادبیات مهاجر و تبعید عرب بود . او را مهمترین نماینده ادبیات مدرن و رمانتیک عرب نامیده اند . مجموعه آثار او همچون شعر فوق، ترکیبی از میان راه بودن است – یعنی نه اینجا نه آنجا ، نه اکنون نه فردا ، و جدایی کلمل میان جهان و خدا و من . با این وجود او در شعرش به وحدت دوئالیسم بصورت متعالی یعنی عشق ، مرگ ، خدا ، و شعر، میرسد . زندگی او نیز دچار دوئالیسم بود / لبنان و آمریکا ، عربی و انگلیسی ، محبوب عربی و مهاجر دردمند . مادر او در سال ۱۸۹۵ همراه فرزندانش به آمریکا مهاجرت کرده بود . دو سال بعد خلیل جبران به دلیل استعداد ادبی با کمک یک بورس تحصیلی به لبنان بازگشت تا زبان و ادبیات عرب را مطالعه نماید . او در ۱۶ سالگی در آمریکا در شهر خود نقاش معروفی بود . در غرب نیز او ابتدا بعنوان نقاش مشهور شد . ضربه های روحی خانوادگی مانند مرگ خواهر ، برادر و مادر، موضوعات آثار ادبی و هنری او شدند .
در جهان عرب او نخستین بار از طریق کتاب عروس چمن مشهور شد . در شعر او یک سادگی غیر مصنوعی وجود دارد که سنبل ادبیات مدرن جوان عرب است . او با کمک زبان شاعرانه و آهنگین با سنت عربی زبان، وداع کرد . بخش مهمی از اشعارش پیرامون انتقلد اجتماعی هستند . او در اشعارش نشان میدهد که چگونه عشق جوان و مدرن بر اثر معیارهای سنتی قدیمی عرب دچار سرکوب میشود .
در سال ۱۹۳۲ کتاب پیامبر او در غرب مشهوریت فوق العاده ای یافت . او از سال ۱۹۱۲ ساکن شهر نیوورک بود . در غرب به او عنوان فیلسوف و عالم خلورمیانه داده اند . آقار عرفانی بعدی او موفقیتی نیافتند . امروزه اشاره میشود که تاثیر او روی ادبیات عرب ماندنی است . او جستجوگری است که مژده نیل به هدف را پیشگویی میکند . کتاب ارواح او انتقاد از مذاهب در لبنان است . در کتاب طوفان او خواهان آهنگ در شعر است . از جمله دیگر آثار او – بالهای شکسته ، دیوانه ، روح شورشی ، و عیسی ولد انسان ، هستند .
محمود درویش شاعر فلسطینی را مهمترین شاعر مدرن زمان حال ادبیات عرب ، مبارز آزادی ، صدای خلق فلسطین و ناجی زبان عربی می نامند . او تجربیات آواره گی و بی وطنی خود را بصورت منحصربفردی به شعر درآورد . در شعر او زندگی مهاجر و تبعیدی، سنبل زندگی غالب انسانها است . آثار و زندگی او رابطه نزدیکی با تاریخ وطن اشغال شده اش دارند . او در سال ۱۹۴۲ در روستای جلیله در اسرائیل امروزی بدنیا آمد . پدرش یک روستایی مرفه بود که در حین نخستین جنگ اعراب و اسرائیل به لبنان فرار نموده بود . گرچه او امروزه در رامله، در فلسطین اشغالی زندگی میکند ولی او خود را یک تبعیدی ابدی میداند. موتور شعر او آواره گی و بی وطنی است . او مجبور شد که وطنی از واژهها در غربت برای خود بسازد . محمود درویش تا سال ۱۹۶۱ عضو حزب کمونیست اسرائیل بود ولی در سال ۱۹۷۰ به مصر فرار نمود . در شهر حیفا در اسرائیل او بارها به سبب کوششهای سیاسی و ادبی دستگیر شد و به زندان افتاد .
منبع الهام شعر او، ادبیات عرب ، و ادبیات کشورهای آمریکای لاتین مخصوصا اشعار پابلو نرودا هستند . او کوشید تا ادبیات مترقی عبری اسرائیل را نیز به خوانندگان عرب در مجله ای ادبی به سردبیری خود معرفی نماید. محمود درویش در شهر قاهره سالها مسئول مرکز تحقیقات سازمان آزادی بخش فلسطین بود . او خود در لبنان شاهد محاصره شهر از طرف نیروهای اسرائیل گردید. سالهاست که جلسات شعرخوانی او در کشورهای عربی سالنهایی پر از شنوندگان را شاهد هستند . او شعر خود را سیاسی نمی داند گرچه منقدین ادبی به او لقب شاعر شهادت و صدای خلق فلسطین داده اند . در شعر او عناصری از ادبیات فارسی ، یونانی و مسیحی نیز مشاهده میشوند . در سالهای اخیر شعرش بسوی سنبل و اسطوره راه یافته است . گروهی دیگر شعر اورا میان اسطوره ، سیاست و علیه جنون بحساب می آورند. از جمله آثار او – برگهای درخت زیتون ، عاشقی از فلسطین ، حافظه ای برای فراموشی ، و چرا اسب را تنها گذاشتید ؟ ، هستند .۱۰
۱۴۱۔ نظامیانی که ادیب شدند !.
هاینریش کلایست Kleist , Heinrich v. (1777 1811)
ترور معشوقه بیمار – پیش از خودکشی !
آیا یک نمایشنامه نویس بااستعداد ۳۳ساله ولی ناامید وبریده، اجازه دارد پیش ازخودکشی،حتاباتوافق قبلی،نامزد بیمارش را که به سرطان مبتلا شده،نیز بقتل برساند، ولو اینکه وی یک سروان اخراجی ارتش دردولت پروس آلمان در۲۰۰ سال پیش باشد؟. امروزه مبارزین فمینیست جواب منفی داده و خواهان بسته نشدن آن پرونده هستند،چون براساس قوانین فعلی، وی قاتل یک زن شوهردار بیگناه شده است!.
ازآنزمان تاکنون محققین ادبی نیز جویای دلایل خودکشی “هاینریش کلایست“،داستانسرا، و نمایشنامه نویس آلمانی زمان دولت پروس هستند؛ ازآنجمله اشاره به: بحران روحی بدلیل کج فهمی فلسفه کانت، ناآرامی های سیاسی و اجتماعی ناشی از حمله ناپلئون به آلمان،فشارمالی ، بیکاری و شکست دراهداف فرهنگی ونویسندگی ویا حتا بیماری روحی وی میگردد.
اوبراساس فلسفه کانت،به توانایی انسان برای کشف حقیقت شک نمود ودر نامه ای خطاب به خواهرش،پیش ازخودکشی نوشت که:“ حقیقت این است که در روی این کره خاکی،کسی نمیتواند به من کمک کند وبا رضایت کامل این اقدام را یا بشاشیت غیرقابل بیان انجام میدهم “.
اوازیک خانواده نظامی برخاسته بود و در ۱۵ سالگی بدلیل مرگ والدین وارد دانشکده افسری دولت پروش شد ولی در سن ۲۲ سالگی آنرا ترک نمود چون “اطاعت کورکورانه“درارتش و داد و قال های مراسم صبحگاهی،بقول خودش،اورا بیاد “یک مجسمه زنده زورگویی“می انداختند. مورخین چپ مدعی هستند که او بدلیل وابستگی طبقاتی به :اخلاق،معیار و مقیاس های اشرافی،میخواست در زمان مدرن، به روشنگری بپردازد و زندگی کند، و این غیرممکن بود.
کلایست بدلیل زندگی کوتاه ولی پرماجرایش،تمام نمایشنامه ها و داستانهای خودرا فقط درطول ۱۰ سال آخر عمر نوشت. اوگویا درحین سپاهیگری باادبیات وفلسفه روشنگری آشناشد. کلایست پایه گذار نوول مدرن آلمانی نیز است و درکنار ژان پاول، و هلدرین، سومین ادیب مخالف محفل گوته-شلگل و کلاسیک شهر فرهنگی وایمار بود. او به تقلید از: مولیر، شکسپیر، شیلر، و سروانتس، خالق نمایشنامه های سیاسی طنزآمیز شد. سرانجام ازآغاز قرن ۲۰ مورخین ادبیات به او رتبه ولقب “کلاسیک“ دادند. ترجمه آثار کلایست در زبانهای مهم فرهنگی غرب،تعثیری بجاماندنی روی ادبیات وتاریخ اندیشه اروپا گذاشته است. کلایست را یکی ازپیشگامان تئاتر پوچی و آبزورد زندگی انسان غرب نیز میدانند. مشهوریت اودرقرن بیست بدلیل کشفیات جدید صاحبنظران مکاتب مدرن و پست مدرن بوده که نمایشنامه ها و داستانهایش را درسطح ادبیات جهانی بشمار آوردند. کلایست با براه انداختن مجلات، روز نامه ها و کارفرهنگی، میخواست که وحدتی میان: ادبیات، فلسفه، و هنر برقرار کند و با کمک مقالات و آثار ادبی اش، به اصلاح نظام دیوانی و ارتش دولت پروس بپردازد.
قهرمانان آثار او خلاف شخصیت های اخلاقگرای شیلر،معمولا احساس گرا هستند.اونه تنها مخالف رمانتیسم جوان، ایده آلیسم روشنگری، و محفل کلاسیک وایمار، بلکه به مخالفت و مبارزه باتمام جریانهای ادبی و فکری زمان خودپرداخت. کلایست در غمنامه های نمایشی و تراژدیک اش به افشای ادبیات اوتوپیستی-اومانیستی محفل گوته درشهر وایمار در شرق آلمان پرداخت،گرچه خود میان دو مکتب آنزمان حاکم، یعنی رمانتیسم و کلاسیسم، از نظر استتیک سرگردان بود.بحرانهای شخصی و روانی او را امروزه میتوان درآثارش ملاحظه نمود.
کلایست یکی از پایه گذاران روزنامه نگاری مدرن ۲۰۰ سال پیش آلمان نیز است. نوول های مشهور او نشان ازاستادی و درخشش زبان نوشتاری وی میدهند . اورا امروزه مهمترین نمایشنامه و داستان نویس آلمان میان دورههای کلاسیسم و رماننتیسم بحساب می آورند. او در کنار “هبل“ یکی از کشف کنندگان “طنز هنرمندانه“ درادبیات آلمان است. کلایست کوشید تا مرزهای میان تراژدی و کمدی را درنمایشنامه نویسی مخدوش کند . گرچه تراژدی هایش تمایلات آشتی پذیرانه دارند ولی در کمدیهای او بیننده شاهد خصوصیات ادبیات “گروتسک“ است. رئالیسم زنده و پرنیروی او در داستان نویسی شباهتی به گزارش نویسی هنرمندانه دارد. گرچه اوخود زیر تعثیر مکتب رمانتیک است ولی کوششی شجاعانه برای خلاقیت رئالیستی و واقعگرایانه درادبیات نمود. کلایست در مقاله “پیرامون تئاتر عروسکی“ به طرح افکار استتیک و جمالشناسانه! خود درادبیات پرداخت.ازجمله موضوعات مرکزی و تصورات اش درادبیات: خانواده ، عدالت، دولت، جنگ، جنس نازنین زن!، احساسات، دوستی، و شور وشوق و اشتیاق نوخواهانه هستند.
کلایست درسال ۱۷۹۹ به تحصیل فلسفه پرداخت وآثار کانت، تکان و زلزله ای در افکار اوایجاد نمودند. اومیگفت که عقل، توانایی کافی برای کشف حقیقت و شناخت را ندارد. شک گرایی انتقادی فلسفه کانت موجب کج فهمی،سرگردانی و تمایلات عقل گریزانه وی شد. او به جانبداری از احساسات مطلق میگفت که آگاهی موجب نابودی روح و روان روشنفکر رمانتیک میشود،چون فقط احساسات دارای یک معیار و میزان مطلق هستند. در نظر کلایست،تنها ،انسان عملگرا، زیبا و مالک حقیقت است. آثارآغازین اوغالبا مبارزه میان احساسات مطلق و واقعگرایی ظاهری و صوری هستند. کلایست،دربند اخلاق اشرافی-درباری طبقه خود درجا زد و میخواست مشکلات دوره مدرن زمانش راباکمک ابزار پیشامدرن مانند، دوئل، رمانتیسم، سرنوشت، و توصیف های قرون وسطایی، حل نماید.
عنوانهای مقالاتی از او مانند: نویسنده-جهان ، من-اتفاق، شناخت-خطا، احساس-سرنوشت، مستقیم-باواسطه، نشان از شخصی دیدن و غیرطبقاتی فهمیدن مشکلات جامعه اش میباشند.
فلسفه ایده آلیسم حاکم و تحولات و شعارهای ترقیخواهانه انقلاب فرانسه، در تصمیمات او بی تعثیر نبودند. او که مدتی هوادار طبیعت گرایی روسو بود، سرانجام بجای کمونهای دهقانی، سراغ ناسیونالیسم رفت وآثاری میهن پرستانه نوشت و میگفت که برای انسان، ادامه زندگی گاهی مهمتر از قبول مرگ براثرهمه ایدئولوژی ها میباشد،گرچه احکام اخلاق نیز میکوشند تاانسان رابرای کارهای عجیب قانع نمایند. روانشناسان سالها فکر میکردند که درآثار آغازین او میتوان نشانه های بیماری و زوال درونی را کشف نمود ؛ به این دلیل او شهامت برای ادامه زندگی را درجوانی از دست داده بود.
هاینریش کلایست میان سالهای ۱۷۷۷ و ۱۸۱۱ زندگی نمود.دو تن از افراد خانواده وی ازشاعران و نویسندگان مشهورآنزمان آلمان شدند. کلایست میخواست فیلسوفی عالم یا نویسنده بزرگ ملی کشورش شود. اودردانشگاه، بعد از استعفا از ارتش، به تحصیل: فلسفه، علوم سیاسی و قضایی،فیزیک و ریاضی پرداخت . اقدام او برای راه انداختن کتابفروشی و بنگاه نشر،بدلیل قوانین اداره سانسور، باشکست روبرو شد.
زمانیکه کلایست خواست از برلین اشغال شده، دیدن کند، از طریق نیروهای ناپلئونی،به اتهام جاسوسی و خبرچینی، دستگیر شد و مدت شش ماه درزندان بسر برد.وی پیش از خودکشی گفته بود که مشکلات زندگی به اندازه کوههای قفقاز روی شانه هایش سنگینی میکنند.
غیر از دو مجموعه داستان، ۲۳۰ نامه، از او چندین نمایشنامه و نوول، ازجمله: کوزه شکسته، زلزله در شیلی، شاهزاده فریدریش، و دهها اثر دیگر بجا مانده، از جمله :
Amphitryon, Pentheslea, Das Kätchen v. Heilbronn, Die Marquise von O, Michel Kohlhaas
Knut Hamsun (1859 – ۱۹۵۲)
۱۴۲۔ آقای هامسون ، میان من و آنا .
تداخل داستان کوتاه با یک بیوگرافی ؟
آقای هامسون را خانم آنا به من معرفی نمود. در ۲سال اول دوران تحصیل خوابگاه دانشجویی ما همیشه یاکنارایستگاه راه آهن یاکنارخط راه آهن بود. تق تق قطار را همیشه می شنیدیم. در ۲ سال دوم دوران تحصیل خوابگاه ما یادرکنارفرودگاه یادرکناراتوبان شهربود،ولی همیشه پارک زیبایی درنزدیکی خوابگاه نیزبود ؛ گاهی با یک دریاچه کوچک مصنوعی وگاهی همراه چند قفس حیوانان وحشی برای بچه ها واطفال. درغالب روزهای تابستان حدود ساعت ۳ عصرقدم زنان به پارک محل میرفتم وقدری کناردریاچه روی نیمکتی می نشستم. آنا را نخستین باردرآنجادیدم؛ غالب روزها ازجلو من ردمیشد و گاهی درچندمتری من روی نیمکتی می نشست وسیگاری روشن میکرد.قیافه ای پسرانه داشت،موهای کوتاه مجعد سیاه رنگ شده اش بیشترجلب نظرمیکرد.شلوارلی رنگ پریده ای به تن داشت.باقدری دقت میشد حدس زد که او دختری ۳۵-۳۰ ساله باشد. ازاینکه خلاف سایرین دردریاچه شنا نمی کرد،تعجب میکردم،بنظرمی آمد که خیلی درفکر وجدی است یا دچار اضطراب است ولی رفتارونگاهش مودبانه بنظرمی آمدند.ازاینکه سیگارمیکشید تعجب میکردم،چون بندرت میشد زنی سیگاری درپارک یافت.بعدازچندروز دیدن وشاهد سیگارکشید نش بودن،کنجکاوشدم تابااووارد حرف و بحث شوم.تا آنروزفکرمیکردم آدمی دوملیتی است یعنی یکی از والدینش عرب یا آفریقایی باشند ،چون بنظرم او دورگه وانمود میکرد.شاید با وی احساس همدردی میکردم چون من نیز خود خارجی بودم،در چندسال پیش راحت تر میشد با رختری وارد بحث وحرف شد، ولی از آن روز که فمنیست ها دررادیو و تلویزیون،بدون ضرورت ودلیل سرحرف بازکردن بازنان را،نوعی مزاحمت دانسته،من هم قدری محتاط شده وآنرا شکارمخفی و پررویی بحساب می آوردم،گرچه اکنون خیلی ازنظرات آنان اکنون اعتبار خودراازدست داده ومثل دستورات و اخلاق به اصطلاح مائوئیستی اکنون فراموش شده اند.گاهی فکرمیکردم آنا عمدا درنزدیکی من روی نیمکت می نشیند وسیگارش را می کشد،شاید من نیزبرای او موجودی عجیب بنظرمیرسم،چون اونیزهرروز مرامیدید که با ساکی مسافرتی وکتابی دردست روی نیمکتی درپارک نشیسته وهمچون مرتاضهای هندی به عالم فکرفرو رفته یا به دورستها؛به میان جنگل و وسعت آب دریاچه خیره شده ام.
هربارکه اورا میدیدم ۳-۴ سئوال درذهنم مطرح میشد؛ آیا اوخارجی است؟ مرد اسا یا زن؟ چرا اینقدر غمگین ودرخودفرورفته بنظر میرسد؟ از کجا راه افتاده وبه کجا میرود؟. نه تنها لباسهایش قدری رنگ و رو رفته بودندفبلکه آرایش چندان شدیدی نیز نمی نمود. گاهی یک شال یا دستمالی فلسطینی نیز روی شانه می انداخت. سرانجام روزهای تابستان به آخرنزدیک میشدند وپائیزغم انگیزفرا میرسید. آنا را باز هم ۲-۳ باردرهفته میدیدم که از درون پارک می گذشت، بنظر می آمد که او راه طویلی را پیاده میرود. حتی گاهی فکرمیکردم چون او بلیط قطارواتوبوس ندارد،پیاده میرود،گاهی هم فکرمیکردم اوبرای هواخوری وورزش قدم میزند،ولی یقین داشتم که او در روز راه درازی را می پیماید.غربی ها میگویند بهترین زمان برای آشنایی با جنس مخالف ، موقعی است که غیرمنظره باشد وخود را آماده نکرده، تصمیم نگرفته و نقشه نکشیده باشی ؛ یعنی بطور طبیعی و بدون غرض سرحرف رابازکنی.
ازاینکه آنا غالبا سیگارش رادرحضور ونزدیکی من می کشید،میدانستم که او نیزخیالی،غرصی ویا حتی ترسی از من ندارد ؛ شاید اوهم کنکاو بود و می حواست بداند من چه فلک زده ای هستم . یک روز بعدازاینکه روی نیمکتی درچندمتری من نشست و استراحتی به درازی کشیدن یک سیگار نمود، بپا خواست تا به راهش ادامه دهد، به چندمتری من که رسید،با لبخند و شوخی به او گفتم که حالا بعداز سیگار،انرژی لازم را یافته ای. ولی لبخند وعکس العمل اش نشان داد که زبان مرا کاملا نمی فهمد و او نیز خارجی است، ولی از شنیدن کلمات سیگار و انرژی منظورم را فهمید و مهربانانه خداحافظ کرد . چندروربعد که اورا دوباره دیدم،با انگلیسی شکسته بسته بااو وارد بحث شدم وپرسیدم که او کجایی است وچه کار میکند. ازاینکه شنیدم اهل کشور نروژ است و شغل آشپزی را آموخته،قدری تعجب نکردم،چون دورگه بنظررسیدن اورا به دلیل خون اسکیمویی در او میدیدم. چون انگلیسی هردو ما کامل نبود،درادمه بحث اینطور فهمیدم که پدرش گویا سوئدی و مادرش نروژی باشند. در آن روزمن کتاب درباره ادبیات اسکاندیناوی دردست داشتم . بعد از چند لحظه ای پرسید که نویسنده مشهور نروژ کنوت هامسون را می شناسم . من گرچه نام این نویسنده را بارها شنیده بودم ولی نمیدانستم کجایی است و چه کتابهایی را نوشته . یک هفته بعد در حین اینکه آنا کتابی در باره بیوگرافی هامسون را به من معرفی نمود،درباره آن نویسنده چنین گفت :
این نویسنده بین سالهای ۱۹۵۲-۱۸۵۹ زندگی کرده است ودرسال ۱۹۲۰ جایزه نوبل رابخاطر دوکتاب مشهورخود یعنی رمانهای ” گرسنه ” و ” برکت زمین ” دریافت کرده است. هامسون دوبارکوشید تا به آمریکا مهاجرت کند ودرآنجا ساکن شود،ولی بعداز۴ سال اقامت باکینه ازجامعه صنعت زده آمریکا بازگشت ودرروستاهای نروژ به تبلیغ زندگی ساده کشاورزی دردامن طبیعت پرداخت. اوهمچون روسو شعار ” بازگشت به دامن طبیعت ” را درآثارش تبلیغ نمود و به توصیف زندگی سخت ماهیگیران وروستائیان نروژی پرداخت. مهمترین اشتباه هامسون در زندگی اش دفاع از حمله آلمان هیتلری به نروژ بود،اومیگفت برای جلوگیری ازخونریزی بیشترباید با اشغالگران همکاری نمود. شعارفاشیسم یعنی ” خون،زمین، اسطوره ” راگویا او عوضی برداشت نموده بود. درسال ۱۹۴۸ دادگاه ملی نروژ هامسون را به جرم خیانت به وطن به جریمه نقدی کلانی محکوم نمود وتمام دارایی اورا مصادره کرد. هامسون در سن ۹۰ سالگی بازهم دچارفقرشد،چون او درکودکی نیز درخانواده مستمندی بزرگ شده بود،پدرش خیاط ساده ای بود واو بین سنین۱۸-۸سالگی به کارهای کودکان وادارشده بود.ازنظرادبی وعقیده، او زیر تاثیر نیچه و داستایوسکی است،اوولی روی توماس مان وکافکا تاثیرگذاشت. فن رمان نویسی اورا بعدها نویسندگانی مانند جویس،فاکنر، و ویرجینیا وولف، کامل تر نمودند. او یکی از نخستین استادان رمان مدرن درغرب است. هامسون درزمینه ادبیات، خالق آثاری مانند رمان، نوول، داستان،مقاله،شعر،درام، وسفرنامه است. ازدیگرآثاراو: زنهای کنارچاه،آواره،بچه های زمان خود،دریانوردی به دور زمین، رازها،روزا،آقای پان،آخرین بخش،ویکتوریا،طبق روزوسال،حلقه بسته میشود،آخرین شادی،لعنت شیطان،زیرستارههای پائیز،آوای جنگل،ملکه تامارا،درسرزمین افسانه، افق، شاه صبا،بازی زندگی، شعروروانشناسی،معما،و زندگی فرهنگ مبتذل آمریکای مدرن، هستند.
مخالفت اوباجامعه صنعتی ودمکراتیک آمریکا ازموضعی ارتجاعی وخردگریزانه بود. در مقابل رئالیسم انتقادی ایبسن،هامسون مبلغ ضمیرناخودآگاه وروانشناسی درمعرفی شخصیت های ادبی آثارش است.دراشعاررمانتیک او،هماهنگی روان وطبیعت،مطرح میشوند. هامسون با تحسین زندگی روستایی ، تولید وفعالیت انسان درطبیعت را،پایه وجود وترقی جامعه میداند. اوباتنفرازغوغای زندگی شهری و جامعه مدرن صنعتی،خواهان زندگی ساده اولیه انسان دردامن طبیعت است ومیگوید که جامعه مدرن شهری باعث اغتشاش روانی انسان فعلی شده است . محافظه کاری رمانتیک هامسون موجب شد که اونه تنها درجنگ جهانی اول،بلکه درجنگ جهانی دوم نیزازفاشیسم آلمان دفاع نماید. اوخواهان یک جامعه وزندگی اوتوپی دهقانی وروستایی بود.گرچه اویکی ازمعروفترین نویسندگان اروپا درپایان قرن ۱۹ وآغازقرن ۲۰ بود،تحولات سیاسی وفرهنگی و جنبش دانشجویی دردهه ۶۰ قرن گذشته باعث شدند که آثاراو محبوبیت خودمیان خوانندگان راازدست بدهند. منقدین ادبی باتاکید روی : ترجیح طبیعت به تمدن،تمایل به تاریخ زدایی،تبلیغ جامعه ماقبل سرمایه داری، هواداری ازنظام پدرسالاری و فئودالیسم پیشین، درآثاراو،تمایلات فاشیستی را می بینند ، گرچه طنز آثاراو حتی ایدئولوژیها را نیز به تمسخر میگیرد. با این وجود هامسون به جنبش آوانگارد ادبی درقرن ۲۰ تحرکی مهم داد.
۱۴۳۔ پیرامون مفهوم فرهنگ
فرهنگ ، آینه آزاد انعکاس شکوفایی فکر و استعداد است ، واحه ارزش ها در برهوت سودجویی و تعصب است ، فرزند و زائیده تاریخ است ، عامل ارزش دهنده به زندگی است . به زبان دایرت المعارفی، فرهنگ مجموعه ارزش ها ، هنرها ، عادات ، آداب و رسوم ، عقاید ، نظریات ، اخلاقیات و حقوق است . و به زبان آدم شوخ طبعی ، برای فرهنگ ، غیر از نیاز به ورزش و غذا ، انسان قدری هم به هنر نیاز دارد. در دانش مارکسیستی ، فرهنگ یعنی روبنای یک نظام اجتمایی و اقتصادی . فرهنگ ، نوع زندگی گروه یا خلقی مشخص در مکانی معین و در دوره ای مشخص است . فرهنگ ، فضایی است برای مطرح کردن هویت خود . مقوله ای است محدودتر از جامعه و اقتصاد ، ولی وسیع تر از تئوری و ایدئولوژی. فرهنگ را انسان بوجود می آورد ، نه طبیعت . فرهنگ و تمدن دو طرف سکه یک جامعه هستند .
در قرن ۱۹ فرهنگ را به معنی تمدن نیز بکار میبردند ، یعنی مجموع آفریدههای مادی ،و معنوی در جامعه . سرودهای هومر تا شعارهای روی دیوار تا اوراد شیطانی ، هریک به نوعی ، بخشی از فرهنگ هستند . آرایش مو ، جویدن آدامس ، عادات غذاخوری ، نامیدن خاله و عمه ، چنانچه جنبه زیبایی شناسی آنها مد نظر باشد ، نیز بخشی از فرهنگ می باشند .
بعد از کلمه طبیعت ، مقوله فرهنگ از پر تعریف ترین مفاهیم لغتی است . آنها دو همزاد ، ولی متضاد و رقیب هم هستند . جامعه شناسان مدعی هستند که فرهنگ به معنی امروزی ، نخستین بار در آغوش عصر روشنگری بدنیا آمد . آنها تمدن را محصول قرن ۱۸ و فرهنگ را تئوریزه شده ،قرن ۱۹ میدانند، یعنی دو صفت عمده عصر جدید ، ولی دست در دست هم . با توسعه استعمار و آغاز کلنیالیسم در قرن ۱۹ ، نیاز به تعریف مقوله فرهنگ نیز احساس شد . بر اثر پدیده ناسیونالیسم و کلنیالیسم ، تعریف و معنی فرهنگ دوچندان گردید . درگیری میان فرهنگ و تمدن بخشی از مبارزه میان مدرنیته و سنت گرایی نیز میتواند باشد . بخشی از مورخین میگویند ، خلاف تمدن ، فرهنگ عصر روشنگری ، حامل بت های افتخارآمیزی از قبیل : دولت سکولار ، ترقی و پیشرفت اجتمایی ، و بلوغ سیاسی و دفاع از آزادی است .
در زبان عامیانه ، فرهنگ گاهی به معنی تمدن ، شهروندی و یا ادب شخصی بکار برده میشود . فرهنگ غالبا موضعی انتقادی در مقابل دولت ، تمدن و علائم آن دارد . هرچه دولت بی رحم تر و تمدن غارتگرانه تر باشند ، نیاز به انتقاد فرهنگ لازم تر است . فرهنگ یعنی انتقاد از زمان حال و با دیدی سنجش گرانه نسبت به ارزشها . فرهنگ یا نقد اوتوپی است یا چگونگی و توضیح نوع زندگی ، یا خلاقیت هنری و فکری می باشد . هردر ، متفکر آلمانی، اولین بار مقوله فرهنگ را به معنی مدرن و بعنوان مشخصه هویت انسان یا گروه بکار برد . او میگوید فرهنگ سعی بر آن دارد که قطب مقابل جهانی شدن تمدن باشد . فرهنگ مجموعه ای است رنگین از تنوع خصوصیات خلقها و ملتها ، در صورتیکه تمدن خواهان همگونی و یکپارچگی جهانی است . با ورود به قرن بیستم ، بدبینی ، یاس و سرخوردگی فرهنگی در غرب نیز آعاز شد . فرهنگ در دوره دیکتاتوری ، نقش سیاسی بخود میگیرد و مردم عبای سیاستمدار را به شاعر میدهند چون مبارزه به علت خطرهای سیاسی ، شکل فرهنگی بخود میگیرد . فرهنگ گاهی باید میان بورژوازی با ادب و خلق خشگین شورشی ، یکی را انتخاب کند و چون فرهنگ خواهان میانه روی ، هماهنگی و آرامش و ضد سیاست بازی است ، ملایمت را انتخاب میکتد . میانه روی همیشه یکی از تقواهای فرهنگی بوده . در زبان عامیانه میگویند ، آدم با فرهنگ کسی است که آب دهن اش را روی قالی نیندازد ، اسیر جنگی را آزار ندهد و یا نارنجک توی کتابفروشی دگراندیشان پرت ننماید .
فرهنگ معمولا صفاتی محلی ، ملی یا ایلی، قومی ، قبیله ای دارد تا جهانی . پست مدرنها و رمانتیکها ، بهایی اغراق آمیز به فرهنگ میدهند . برای رمانتیکها هر فرهنگی جالب است و ارزش خاص خود را دارد ، مخصوصا اینکه اگر مورد هجوم تمدن و جامعه مدرن قرار گیرد . اگر تمدن پدیده ای صوری ، سطحی ، بیگانه ، سئوال برانگیز ، مکانیکی ، سودجویانه و مادی است ، فرهنگ نشانه تکامل ، هماهنگی ، پیوستگی ، ایده آل خواه ، خودکفا ، هدفمند و جامع است . عنوانهای قدیمی مانند ، فرهنگ ساده ، ابتدایی ، عقب افتاده ، محلی ، در فلسفه پست مدرن نام رمانتیک ، فولکلوریک و خلقی بخود میگیرند . در این زمینه آدم بیاد مائوئیست های طرفدار نظریه محاصره شهرها از طریق روستاها می افتد . پسامدرنها با کمک پست رمانتیک به یاد نوستالژی فرهنگی گذشته می افتند . آنها فرهنگ قومی و اقلیتی را ایده آلیزه کرده و به آسمان میرسانند . برای رمانتیکهای رادیکال ، هنر و خیالپردازی و فولکلور ، بیان نوع خاص انرژی خلاق انسانی هستند . فرهنگ به معنی شهروندی ، مفهومی است در مقابل بربریت دیکتاتوری . یعنی میتوان از فرهنگ خشونت و بربریت ، یا از فرهنگ قوم بربر شمال آفریقا ، و یا از فرهنگ نفوذ عروسک باربی در میان کودکان پنج قاره جهان نام برد . منظور اینکه هرکدام فرهنگ خاص خود را دارد .
صاحبنظران میگویند ، فرهنگ مدرن نیست ، بلکه پیشامدرن و یا پسا مدرن است و چنانچه در زمان حال مطرح شود ، یا سایه گذشته است یا پیشگوی آینده . فرهنگ و جامعه زمان حال، همیشه از طرف شاخه های اقتصاد و سیاست غرض ورز ،تحت فشار قرار میگیرند ، یعنی برای رشته های سیاست و اقتصاد ، دو بخش جامعه و فرهنگ ، بی اهمیت و بی ارزش هستند . باید در جواب آنهایی که میگویند ، فرهنگ در بحران است ، گفت : فرهنگ و بحران همیشه دست بدست هم بوده اند . با اشاره به شرایط فعلی و جنگ فرهنگی غرب و شرق باید گقت : مهمترین مشکل ، اختلاف فرهنگی نیست ، بلکه اختلاف در درجه آگاهی سلطه گران و آتش بیاران معرکه و طرفین دعوا است .
در تاریخ اندیشه انسان ، افرادی مانند : هنری جیمز ، الیوت ، گاندی ، مارکس ، آدرنو ، و والتر بنیامین از جمله کسانی هستند که به بحث پیرامون مفهوم فرهنگ پرداختند . بنیامین مینویسد : نوستالژی و شور و شوق فرهنگی میتوانند نقشی انقلابی داشته باشند . آدرنو میگفت : نازیها شانس پیروزی فرهنگیشان را در اقدام به قتل عام دگراندیشان می دیدند . اگر فرهنگ زورگویی وجود داشته باشد ، حتما فرهنگ مقاومت هم وجود خواهد داشد . الیوت مدعی بود که انسان در حالت خواب هم دارای فرهنگ است ، چون بخشی از فرهنگ غریزی است . او توصیه میکند که هرکس باید در ولایت خود بماند تا دچار بیگانگی فرهنگی نشود ، گرچه خود او آمریکا را ترک کرد و تا نفس آخر در مهاجرت زیست.
۱۴۴۔ داستان کوتاه غرب؛-چند پرسش !.
آن هایی که داستان کوتاه نوشتند .
داستان کوتاه ، رمانی است پنج دقیقه ای ؟!
درازی داستان کوتاه . Kurzgeschichte – Short Story – Kurze Geschichte ?
آیا داستان کوتاه اروپا درقرن بیست ،همان داستان کوتاه (شورت استوری) آمریکا در قرن نونزده است؟
آیا سبک داستان نویسی همینگوی و فاکنر- در قرن بیست توانسته جای استاد و نظریه پردازداستان نویسی ،مانند ادگار آلن پو در آمریکای قرن ۱۹ را بگیرد ؟
چرا باید خواندن متن یک داستان کوتاه سه تا پنج دقیقه طول بکشد؟ آیا بایدیک داستان کوتاه حاوی دو تا ۴ هزار واژه باشد یا حدود ۱۲۰۰ کلمه کافی است ؟
چراانسان رمان زده فعلی غربی؛ مخصوصن زنان اهل کتاب!، حاضر نیستند یک کتاب داستان رمان را با بهترین کتاب“ مجموعه داستانی“ تعویض کنند؟ آیا آنطور که لوکاچ قبلن گفته بود، انسان جامعه فشار و بحران زده سرمایه داری ،میخواهد خودرا در هزارتوی گمشده گی داستان بلند -و نشئه گی اعتیادی فکری، سرگردان کند تا شوک و ضربه های روحی و جسمی ۱۲ ساعت کار ناخوشایند و ملال آور روزانه را فراموش نماید؟
آیا مکتب داستان کوتاه نویسی اروپا در قرن ۲۰ شامل دو سبک : چخوف-همینگوی و یا کافکا-بورخس شده است ؟ چه کسانی چخوف را مهمترین آموزگار داستان نویسی قرن ۲۰ مینامند؟ چه افرادی داستان “حاجی مراد قفقازی“ تولستوی در قرن ۱۹ را بهترین اثر داستان نویسی غرب معرفی کردند؟
آیاآنطور که ادعا میشود برای شکوفایی داستان کوتاه در یک جامعه، نیاز به رونق و آزادی مطبوعات برای چاپ ونشر؛بدون ترس و لرز!، داستان است؟ آیا درجامعه ای که هر سه هفته یکبار روزنامه و یا مجله ای ادبی-فرهنگی را ممنوع میکنند، شانسی برای موفقیت داستان کوتاه دختران حوا و پسران آدم ! وجود دارد؟
آیا انسان عاجل و بی پول نظام سرمایه داری بدلیل کمبود وقت و جیب خالی علاقه به مطالعه داستان کوتاه؛ آمده در مطبوعات را، به خرید رمانهای گران چند صد صفحه ای کتابفروشی ها ترجیح میدهد؟
آیا تعریف مشخص و مطمئنی میان : داستان، حکایت، قصه، داستان کوتاه، نوول، داستان بلند، لطیفه و غیره وجود دارد ؟ آیا تعداد اسامی آمده در داستانکوتاه باید مانند رمانهای داستایوسکی؟ بیشتر! از تعداد جملات متن باشند !؟، گرچه طبق تئوری غربی ها ، داستان معمولن پیرامون زندگی یک شخص و فرد است .
آیا برای مطالعه داستانهای ترجمه نشده، حتمن باید یک زبان فرنگی! آموخت تا با مشاهیر ناشناخته شده داستان نویسی کشورهای ماوراء البحر و ماورء النهر بهتر آشنا گردید، و نه فقط داستانهای منتشر شده بنگاههای: فرانکلین غربی و پروگرس شرقی و مدرسه بغدادیه وسطی ! راخواند.
آیا دوران جنگ سرد ابرقدرتها باعث شد که دو گروه داستان نویسی درادبیات جهان تبلیغ شود؛ بدون آنکه داستان نویسان جوان کشورهای جهان سوم ازمقاصد غیرفرهنگی غرض ورزانه آنان خبری داشته باشند ؟ چه کسانی در تاریخ ادبیات و تئوری داستان نویسی، به طرح سوآل : چخوف یا همینگوی – ، بورخس یا تورگنیف- ،کافکا یا اسحاق بابل – ،نابوکف یا هاینریش بول ـ، می پردازند ؟
آیا بهتر نیست داستان نویسان دوران بلوغ!، همزمان، آغاز به مطالعه آثار داستان نویسانی مانند : موپاساد، مارک تواین،گوگول، پوشکین، جک لندن، ایروینگ، لاورنس، کنراد، جویس، هنری جیمز،بالزاک، و غیره
بنمایند؟
آیا داستان کوتاه غرب، ژانری مطبوعاتی و محصول ژورنالیسم مدرن در دوران تجدد خواهی بود ؟ آیا مدرنیته اجتماعی نیاز به آزادی مطبوعات و شکوفایی داستان کوتاه اجتماعی و واقعگرایانه دارد ، آیا آنطور که “اوکونور“ نویسنده ایرلندی میگوید، داستان کوتاه،هنری است تنها؛ چون بهترین ژانر برای توصیف انسانهای نسل بربادرفته، حاشیه ای و طرد شده،در جامعه است؟ آیا داستان کوتاه در بعضی جاها سکوت میکند تاخواننده فعال شود وخود به فکر خلاق بیفتد؟
آیا دلیل داستان نویسی بعضی ازاهل قلم به سبب ترس و احتیاط آنان از فرم های طویل تر مانند رمان و نوول است؟ اگر اینطور باشد باید پاره ای از شاعران تازه کار را ترسو ترین آنان دانست !
آیا داستان کوتاه ینگی! آمریکایی توانست داستان کوتاه کشورهایی مانند : فرانسه، ایتالیا،روسیه، آلمان، و غیره را نیز تحت تعثیر خود قرار دهد ؟
آیا آزمایشی و “اکسپری منتل“ بودن داستان کوتاه دلیل رونق آن: در مجلات،سایت ها، و روزنامه ها، و جلسات قصه خوانی، شده است ؟
به ادعای مورخین ادبی، چرا آمریکای قرن ۱۹ سرزمین مناسب و “مدینه فاضله ای“ برای اشاعه داستان کوتاه شد:حضور مطبوعات آزاد :محلی، ایالتی،ولایتی،سراسری- و یا ساده گرایی فرهنگی خواننده شهرستانی – یا فقر و آسمان جلی مهاجران جدید- یا گاوچرانان “کاوبوی“ چکمه پوش آس و پاس کلبه های چوبی؟
غیراز استادان داستان نویس ذکر شده در بالا، کدام استاد دانشگاهی ادبیات امروزه ، نام داستان کوتاه نویسانی مانند :
پاولدینگ، کرانه، ایروینگ، مل ویل، فیتزجرالد،ویلیامز، مالاموند، سالینگر، آپدیک، کاپوته، توماس ولف، بالدوین، آو.هنری، بیرسه، هارته، جان چیور، رایموند کراور، فلانری اوکونور، شرود آندرسن، و غیره در آمریکا – و :
هبل، هوفمن، کلایست، هرمان کانت، آنا زگر، مارتین والسر، سیگفرید لنس، اریش، بورشرت،توماس مان و غیره در آلمان – و :
تورگنیف، چخوف، گوگول، پوشکین، اسحاق بابل و غیره در روسیه – و :
کیپلینگ، فورستر، ماوقام، کنراد، گرین، آ.هوکسلی، لاورنس، ویرجینیا ولف، جویس، دوریس لسینگ. و غیره – در انگلیس را میداند !
چرا اروپا داستان کوتاه بعد از جنگ جهانی دوم خودرا کاملن مستقل از داستان کوتاه (شورت استوری) آمریکایی قرن ۱۹ میداند ؟ آیا واقعن چخوف، کافکا، بل، همینگوی، فاکنر، و بورخس، توانستند اتوریته ادگار آلن پو در داستان نویسی را کاهش دهند؟
۱۴۵۔ آخرین عاشق ؟
سلام خسته نباشی ! این سطور بدستت که رسید دست از هرکاری بردار. دیروز برایت کارت پستالی نوشتم ولی جرئت پست کردن آنرا نداشتم کارت پستالی رنگ پریده حاوی سلامی از غرب. چندروزی است که نامه نخوانده برگشت شده.اگرچه توداخل گلویم گیرکرده ای ولی من زاری نمیکنم چون میگویند مرد نباید گریه کند!.هیچگاه پل کمان ابرویت را فراموش نمیکنم ابرویی همچون ابروی خواجه های حرمسرای عهدقاجار .تو میخواهی به کشورهای ماوراء اقیانوس بیایی ولی از پرواز میترسی!سفرباکشتی هم ماهها طول میکشد.فکر نمیکردم کوتاه ترین راه اینهمه طولانی باشد.کوتاه ترین فاصله بین دونقطه یا بین دودلدار خطی مستقیم است به شرطی که مانعی درسرراه نباشد.من هم دراینجا دور از تو میخواهم ازروی سایه ام بپرم ولی افسوس که خورشید همیشه اینهمه افقی میتابد.شهرمان واقع در نزدیکی دره نئاندرتال است شهری که سنگرهای دوره جنگ درآن جزء آثار باستانی شده اند. رادیو ایروان هم مدتی است که خفه خون گرفته وصدایش بدون پارازیت شنیده نمیشود. از روزی که آمده ام اینجا نمیدانم دنبال چه هستم. یادی ازآن روزهایی که باهم بودیم بدون اینکه یکبار اسم همدیگرراببریم.درنیمه شب زمان جدایی ما گربه هادرسرما با صدای یلند به دیالوگ پرداخته بودند.هنگام صرف شام از بارانی میگفتی که در چشم هایت بود. موقعی که موهایت را دم اسبی می بستی آدامس رااینقدر باد کردی که ترکید و روی لب و صورت ات چسبید. دست های عرق کرده ات پر از سخن و کله ات پرازخاطره بود. یادآن لحظه ها که روی صندلی پارک می نشستی کیف ات را خالی میکردی کیفی پرازشعروکاغذیادداشت شعرهایی که من درزیرباران برایت گفته بودم.آن روزها می گفتی اگر من اسم گل رابیاورم سرراهت نرگس سبز میشود اگر بیادپرنده ای بیفتم قمریهای همسایه سرود کاکایوسف را سرمیدهند و من غروبها درحالیکه بیادت آواز میخواندم اسلحه را پر میکردم و در را دوقفله محکم می بستم تا ناشناسی نالوطی وارد نشود!. گاهی تانکی پرازسربازسرمیرسید باسرعت درطول خیابان حرکت میکرد ودر هر دو طرف مسیر سیم خاردار میکشید.براثرصدای پای سربازان نه تنها قلب من بلکه حصارخانه هم میترکید.عده ای با موتور تریل گاز میدادند عده ای شب نامه پخش میکردند.گاهی خیال میکردم گرگ صحرا درخیابان ولواست گرگی که اززیرتیرهای چراغ برق زوزه کنان هراسان میگذشت درحالیکه من در قفسی بودم که در آن به اندازه کافی جابرای من وتووحیوان درنده دیگری وجودداشت. ازآن روزکه خود را شناخته ام زبانم به لکنت افتاده.هرلباسی ازکمدخاطره به تن ام تنگ می آید.چه روزها که ازباجه تلفن سعی کردم به توزنگ بزنم.در داخل اتوبوس شهری برایت شعرسرودم.درایستگاه راه آهن برایت نامه پست کردم.سخن کوتاه! ماجراادامه دارد ولی ای کاش بدون من. دوست دارم باز کودک گردم زیباوصبور آهسته باهم پیرشویم یااینکه شاید مجنون گردیم. همراه توبه جنگل شهربروم درتراموای شهر بنشینیم تورادر انعکاس شیشه ها به تماشا بنشینم از ایستگاهی به ایستگاهی تنگاتنگ بغل هم به آخرایستگاه برسیم وبه مقصد که رسیدیم روی چمن بلواری درحال درازکش برایت گیتاربزنم وتوآوازخوانان بگویی : گلهارانچین صفحات آلبوم را نشمار حیف ازهرغنچه ای افسوس برای هرشکوفه ای و من برایت شعر بخوانم دوبیتی هایی از فایز دشتستانی باباطاهر همدانی وحشی بافقی. گاهی باخودمیگویم ای کاش باز می آمدی وبهاررابه اینجا می آوردی وبه زانوی زمستان یک قندره یا اردنگی میزدی تا زانوهای لرزانش همچون میز پلاستیکی به جنبش می افتاد . اگرچه هر ازگاهی در روزنامه های دیوارش شهربابیشرمی صحبت از حماقت جمعی جوانان میرود من بیاد روزهایی می افتم که همراهت به سینما می رفتیم در ردیف آخر می نشستیم صدای خش خش پاکت ذرت هنوز در گوشم و بوی هوای سالن سینما هنوز در دماغ ام است و ما در لحظه جدایی همچون آدمهای سنتی به هم دست میدادیم و تو از کوهنوردی های آخر هفته میگفتی که در دامن طبیعت روی صخره سنگی می نشستی دست ها را به دور زانو قفل میکردی و سرت را پائین می انداختی تا دیگران از تو عکسی بگیرند و تو آن عکس را به گلچین آلبوم من بیفزایی. مدتی است که به سیکی ابرها حسادت میکنم مخصوصا به سیک بالیشان. اغلب به زمان فکر میکنم به تاریخ به چنگیز به نادر آه ! بهتر است سکوت کنم . دیروز بعد از ماهها به کلیسای شهر رفتم پریروز به کنسرت تا موزیک باروک بشنوم بیاد گله هایت می آیم که گفتی : هر شعر صورت جلسه ای است گاهی فکر میکنم میخواهی همه چیز را از من پس بگیری : عکسها نامه ها اشعار اشکها پیراهن سیاه عزا حتا خودت را ! .
۱۴۶۔ ادبیات و نیازهای دیگر آدم !
یا
دی . اچ . لاورنس Lawrence , D . H (1885 – ۱۹۳۰)
انتقاد ادبیات عشقی-اروتیک، از سرمایه داری ! .
کتاب رنگین کمان جناب لاورنس ، نویسنده انگلیسی نیمه اول قرن بیستم ، حدود ۳۰ سال سانسور شد و اجازه نشرنیافت . گرچه لاورنس فرزند یک کارگر معدن و در فقر و تنگدستی زیسته بود ، ولی او بجای شعارهای معمولی وابتدایی : نان – کار – مسکن – آزادی !، سراغ نیازهای غریزی-طبیعی و عشقی-جنسی ، انسان غربی رفت و کوشید تابا طرح آنها در ادبیات ، خشم سرمایه داری و کلیسای مسیحی پوریتانی را برانگیزد، و سرانجام درحین جنگ جهانی اول، به اتهام جاسوسی برای آلمان پروسی، اورا وادار به فرار و مهاجرت از کشورش نمودند. لاورنس یکی ازمنتقدین عوارض صنعتی شدن جوامع غربی در آغاز قرن بیست بود. او پروسه صنعتی و مکانیکی شدن جوامع و انسانها را مرگ آورنامید، چون شور و شوق و عشق و محبت بتدریج در روابط انسانی بطور سیستماتیک نابودمیشوند. لاورنس نظم طبیعت و ریشه طبیعی انسانیت را مهمتر ازترقی اقتصادی و فردگرایی درنظام سرمایه داری میدانست. غیر از عواقب صنعت ،اوبه انتقاد از بنیادگرایی مذهبی مسیحیت انگلیس پرداخت که غرایز طبیعی انسان راسرکوب میکنند. و سرانجام به نقل از منتقدین مارکسیست، اوزیر تاثیر خردگریزی اواخر دوره بورژوازی ،به متافیزیک پناه برد وبا تکیه بر روابط انسانی به انتقاد از سودجویی سرمایه داری، اصول و اخلاق بورژوازی پرداخت. اودرآثارش به مسائل جنسی دررابطه باتولید مثل و ازلی دانستن نیروهای طبیعی، اهمیت اغراق آمیزی داد. لاورنس اخلاق مسیحی بورژوازی رامخالف غرایز و قوانین طبیعی و روان ناخودآگاه انسان میدانست. اوبا مطرح نمودن مسائل : عشقی، احساسی، اروتیک در ادبیات، موجب خشم سردمداران فرهنگی جامعه گردید. لاورنس از نابودی : محیط زیست، طبیعت بکر، روابط رمانتیک جوانی، روابط زناشویی و خانوادگی، در رابطه با سرکوب غرایز، طبیعت گرایی، و ساده گرایی انسان اولیه، سخن راند. اودر مورد رابطه زن و مرد گاهی وارد فلسفه و حوزه عرفان میشد. هرمان هسه مدعی شد که لاورنس از موضع ناتورالیستی به انتقاد از جهان صوری ، مجازی و مرده، و عناصر : پول و ماشین ، در سرمایه داری می پرداخت.
او درتمام عمر به بیماری سل مبتلا بود و آنرا مزاحم خلاقیت ادبی دانست. بااینوجود مورخین ادبی حجم آثاراورا با حضور دائم : آوارگی، مهاجرت، فقر و اختلافات زناشویی و بیماری، قابل تحسین میدانند . او در زمینه های : شعر ، رمان ، نوول، داستان کوتاه ، مقاله ، نمایشنامه ، سفرنامه و نظرات فلسفی ، دست به قلم زد. خواننده در آثارش شاهد سمبولهای : جانوری، گیاهی، رنگ، صدا و منظره میشود که اغلب احساسات و شرایط روحی قهرمان داستان را درمیان میگذارند. آثار لاورنس جنبه های قوی شخصی و اتوبیوگرافیک دارند . اورا میتوان پایان و تکمیل سنت عظیم رمان قرن بیست انگلیس دانست. لاورنس از سال ۱۹۵۵ نماینده ملی و بین المللی ادبیات کلاسیک مدرن انگلیس نیز بشمار می آید.منتقدین درآثار او جنبه هایی از مکاتب و سبکهای : رئالیسم ، سطحی گرایی ناتورالیستی، روانشناسی و فوتوریسم می بیندد. لاورنس از سبک ادبیات تجربی و “اکسپریمنتل“ و بازی و نوآوریهای مدرن ادبی، خودداری نمود.
گروهی به لاورنس لقب نویسنده فیلسوف یا روانشناس نویسنده دادند. اونظرات فلسفی، سیاسی یا اخلاقی خودرا بصورت مقاله مطرح میکرد وآنان را خردگرایی پسامدرن خلاقیت نامید. از جمله سخنان مشهور او این بود که میگفت ؛ جهان ظاهر، واقعی نیست ، و جهان غیرظاهر، واقعیت دارد. سالها به او اتهام داشتن عقده تربیتی- روانشناسی “ادیپوس“ زده شد ، تااینکه سرانجام او درسال ۱۹۱۵ به انتقاد از تحلیلهای ادبی روانشناسانه پرداخت. کتاب “سکس و گفتمان “ میشل فوکو را تحت تاثیر نظرات اخلاقی- سیاسی و طبیعت گرایی-ساده گرایی، پورنوگرافی و آزادی زوابط جنسی لاورنس میدانند. اودرسالهای مهاجرت از موضع تلخ و سرخوده گی به انتقاد از : سوسیالیسم ، دمکراسی و فعالیت سیاسی پرداخت و گاهی نظرات شبه فاشیستی را تبلیغ می نمود. و میگفت که در غرب مقوله های : اسطوره ،دین، و رهبری باید جامعه را متحد نمایند و بجای ایدئولوژی نژادی فاشیسم ،از ایدئولوژی نژادی جهانی-آسمانی ! سخن گفت .
لاورنس یکی از نویسندگان مورد اختلاف صاحبنظران درقرن بیست بود. یوسف کنراد اورا مبتذل نامید. جویس نوشت که لاورنس، نویسنده ی واقعا ضعیف و بدی است. ولی طرفداران لاورنس نظرات دیگری را نمایندگی میکردند. آرمین آرنولد درسال ۱۹۷۲ نوشت که آثار لاورنس راباید درمدارس تدریس کرد چون او مثل دیکنز نه تنها لذت آور بلکه مفید برای همه میباشد . فمینیست ها به او فیلسوف شاعر لقب دادند.
دی . اچ . لاورنس بین سالهای ۱۸۸۵ و ۱۹۳۰ زندگی نمود. اودر انگلیس بدنیا آمد و در جنوب فرانسه براثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. خاکسترش را بدلیل هواداری او از یک فرقه شبه بودیستی-سرخپوستی، در رودخانه ای درمکزیک پخش نمودند. پدرش کارگر معدن و مادرش معلم دبستان بود. لاورنس خود چندسالی آموزگار دبیرستان درانگلیس شد. اوازسال ۱۹۱۴ با یک زن آلمانی بنام فریده ازدواج نمود. در زمان جنگ جهانی اول به سبب اتهام جاسوسی برای آلمان، او به کشورهای : سیلان، استرالیا، آمریکا و مکزیک فرار نمود. لاورنس درتمام عمر درحال سفر، فرار و مهاجرت ، در فقر و تنگدستی زندگی کرد. او گویا نقاشی نیز مینمود و در سال ۱۹۲۹ نمایشگاه تصاویرش را بهم زدند و از نشان دادن آنها در انگلیس جلوگیری کردند.
ازجمله آثار او : رنگین کمان، عصا ، خانم چاترلی و صفر زنهایش !، زنان عاشق، پسران و معشوق های زن، طاووس سفید، دختران ازدست رفته، مجموعه مقالات (بازی ونقش روان نا خودآگاه)، کنگرو، مار پردار،و صبح های مکزیکی، هستند. دو رمان رنگین کمان و خانم چاترلی، سالها در غرب ممنوع شدند. طاووس سفید ، اولین رمان لاورنس بود. سه مجموعه داستان او را مهمتریت آثارش میدانند. به رمان رنگین کمان کتاب نسل ها لقب دادند. پسران و معشوقه های زن . را رمانی آموزشی و اتوبیوگرافیک بشمار می آورند. از لاورنس دو سفرنامه جالب نیز بجا مانده.
۱۴۷۔ ادبیات در خدمت روشنگری .
نویسنده میان دین و سلطنت .
روشنگری- و برادر خواندن ادیان .
لسینگ . Lessing , Gotthold Ephrahim ( 1729 – ۱۷۸۱)
سه شعارجاودانه !ادبیات روشنگری غرب: انساندوستی ، عقل گرایی، و مدارایی باعقاید ونظرات دیگران، بودند. لسینگ ، نویسنده آلمانی در ۲۵۰ سال پیش، مهمترین نماینده ادبیات روشنگری و پایه گذار ادبیات ملی، باکمک آثارش، افکاری پیرامون این سه خواسته را به میان انسانهایی برد که تحت فشار: دین ارتجایی ، حکومت مطلقه ، و استثمار فئودالی، قرار داشتند. اوباسلاح آزاداندیشی که آنزمان جرمی نابخشودنی بود،به تحقیر آخوندهای مسیحی پرداخت. چپ ها اورا امروزه یک دمکرات بورژوایی میدانند که آنزمان صفتی ترقی خواه بود ،چون علیه شاه و شیخ و خان قد علم کرده بود. لسینگ میگفت که نه صاحب و مالک حقیقت بودن مهم است بلکه کوشش و زحمتی که انسان در راه کشف آن متحمل میشود، ارزشمند است .اوغیر ازپایه گذاری تئاتر ملی آلمان، بنیادگذار یک استتیک رئالیستی درادبیات ملی و بورژوازی کشورخودنیز بود. و در یک بحث و جدل فلسفی –تئوریک خطرناک با بنیادگرایی دینی و روشنگری فریبکارانه خرده بورژوازی به فلسفه “ پانته ایسم “ رسید که آنزمان اوج تفکر فلسفی-تاریخی زمان اش بود. پانته ایست ها طبیعت را خدا و سبب هرپدیده ای می دانستند!.
لسینگ باتکیه بریک زیباشناسی واقعگرایانه، خلاف همکاران اجیر درباری خود، خواهان بازگشت ادبیات به زندگی شد و تقاضای آزادی ادبیات از فشارهای دین و سلطنت گردید. وی میگفت که ادبیات نه برای حاکمان و اشراف، بلکه برای شهروندان نوشته میشود . او از این راه آرزوها و تصورات شهروندان ترقی خواه را ابراز نمود و به عنوان نویسنده سرانجام رؤیاهای دوره روشنگری آلمان را به قلم آورد. لسینگ خلاف نویسندگان پیش ازحود، بجای فراراز واقعیات اجتماعی، شخصا با مسائل و نیازهای شهروندان روبرو شد. وبا اشاره به تئوری ادبی خود میگفت که جهان ادبی باید مستقل باشد و نه وابسته به دولت و یا دین .او با کمک نقد و نظریه های ادبی و نمایشی به انتقاد اجتماعی زمان خود پرداخت. وزیرپوشش مبارزه با نمایشنامه نویسی کلاسیک فرانسه، به مبارزه بافرهنگ رسمی ودرباری کشورخود پرداخت و با نوشتن نمایشنامه هایی به نظریه های تئاتر خود جامه عمل پوشید. نمایشنامه (امیلیا گالوتی) اورا امروزه نخستین درام سیاسی درادبیات آلمان بحساب می آورند. اونه تنها خالق ادبیات مدرن، بلکه یکی از نوگرایان نمایشنامه نویسی آلمان و نقد آن در زبان مادری است. وی میگفت بجای “غول های زیبایی“ ادبیات درباری، باید معیارهای معمولی انسانی، هدف قرارگیرند و در غمنامه (فیلوتاس)، غیرانسانی بودن جنگ، قهرمان پرستی کور، وتحقیر رواقی مرگ دردولت پروس رامورد سرزنش قرار داد. لسینگ باکمک ادبیات؛ مخصوصا تئاتر، کوشید در راه وحدت ملی آلمان که آنزملن دچار ملوک الطوایفی بود، اقدام نماید. او نخستین نویسنده آلمانی است که میخواست از طریق ادبیات و نقد ادبی، امرار معاش نماید.
پیرامون نمایشنامه (خانم سارا سامبسون) او، در گزارشی ازسال ۱۷۵۵ آمده که بینندگان همچون مجسمه حدود سه ساعت درجای خود گریه کنان خشک زده بودند . لسینگ میخواست بجای حاکمان و اعضای طبقه اریستوکرات، شهروندان معمولی را وارد نمایشنامه های تراژدی اش بنماید چون تا آنزمان فقط درنمایشنامه های کمدی به مردم معمولی نقشی واگذار میشد. وی میگفت که ما میخواهیم انسانهای معمولی را روی صحنه ببینیم و نه نمایندگان اصناف را . اواز تراژدی بجای آموزش و شعار، انتظار احساس همدردی با قربانیان را داشت و کوشید تا تئاتر را محلی برای جدل های فکری و مکانی برای عقل گرایی نماید. لسینگ تحت تاثیر نمایشنامه نویسی انگلیس، خالق غمنامه های دمکراتیک آلمانی گردید.
نخستین کمدی واقعگرایانه آلمان یعنی نمایشنامه (مینا پارنهلم) لسینگ ،در دولت پروس ممنوع گردید. چون او میگفت که “ادیان وحی یی“ اساسی هستند برای رسیدن به یک دین عقلگرای جهانی، کلیسای قدرتمند آنزمان، دولت را وادار نمود تا لسینگ نتواند در موضوعات دینی، دخالت کند .ولسینگ مجبورشد سکوی حمله را به تئاتر و ادبیات بکشاند. نمایشنامه (ناتان، یهودی دانا) ی او نظراتی پیرامون انساندوستی و مدارای دینی و عقیدتی و دگراندیشی را بیان میکند. این نمایشنامه علیه تعصبات مذهبی و فشار فکری به دیگران نیز است . دو شخصیت مهم این اثر یعنی سلطان صلاح الدین ایوبی و ناتان یهودی، هستند. زمان حادثه، در دوره جنگهای صلیبی مرحله سوم! یعنی ساهای ۱۱۸۹-۱۱۹۲ میباشد. این نمایشنامه را گویا لسینگ تحت تاثیر نوول دکامرون، اثر “بوکاسیو“ ایتالیایی نوشته باشد. نمایشنامه (ناتان، یهودی دانا) امروزه غیراز مدارس، در برنامه ثابت تئاترها نیز قرار دارد تا عقاید ۲۵۰ساله لسینگ پیرامون ادیان: اسلام، مسیحیت، و یهودی را مطرح کند. اودر این نمایشنامه ازپیروان همه ادیان میخواهد که به همدیگر احترام بگذارند و همدیگر را کافر! ننامند و به نقل از ضرب المثلی عامیانه، به خواهش “ عیسی به دین خود – و موسی به دین حود “ احترام بگذارند. نمایشنامه ناتان در زمان فاشیسم ممنوع بود ولی ازسال ۱۹۴۵ تاکنون یکی از پربیننده ترین درام های کلاسیک آلمان شده است .
لسینگ غیراز آشنایی باادبیات رم و یونان باستان، با آثار شکسپیر، مولیر، دیدرو و ولتر نیز آشنا بود. رمانهای انگلیسی؛ خصوصا آثار ساموئل ریچاردسن و هنری فیدلینگ نیز روی وی اثرگذاشتند . او آشنایی دقیقی نیز با کمدیهای فرانسوی و تراژدیهای انگلیسی زمان خودداشت. منقدین چپ یا مارکسیست ، همچون (مهرینگ )آلمانی و( چرنیشفسکی) روس، اورا نویسنده ای مترقی نامیده و درکنار کلاسیک های فرهنگ ملی چون : گوته، شیلر، هردر، و هاینه قرار میدهند. چرنیشفسکی او را در طراز پوشکین نیزبحساب می آورد و در او یک دمکرات انقلابی و پیشتاز زیباشناسی واقعگرایانه ادبی را میدید که معلم دمکراتهای انقلابی قرن ۱۹ نیزگردید . مارکسیستها ادعا نمودند که بورژوازی ارتجایی قرون ۱۹ و ۲۰ به ایدههای مترقی قرن ۱۸ پیشینیان خود یا خیانت نموده و یا به جعل آنان پرداخته اند.
گاتهولد افراهیم لسینگ درسال ۱۷۲۹ درآلمان بدنیا آمد و درسال ۱۸۸۱ درآنجادرگذشت.پدرش یک روحانی پروتستان بود که به حمایت از اصلاح گرایان دینی زمان خود پرداخت . گروهی از محققین لسینگ را روشنفکری لائیک می نامند. او در دانشکاه غیر از فلسفه و زبانشناسی، الاهیات و پزشکی نیز خوانده بود. و با وجود شغلهای : روزنامه نگاری، کتابداری، کتابفروشی، ترجمه و نقد ادبی، سالها در فقر نسبی زیست .
آثار لسینگ شامل : نمایشنامه ، قصه ، شعر، و مقالات انتقادی فرهنگی، فلسفی،و دینی هستند ؛ ازآنجمله : نامه های مربوط به ادبیات جدید، درام هامبورگی، هفده مین نامه ادبی ، و غیره . مجموعه آثار او تاکنون در زبانهای بیشماری ترجمه گردیده اند.
۱۴۸۔ تولستوی، خالق سومین زن “نانجیب” ادبیات جهان !
تولستوی میان اخلاق مسیحی وادبیات انتقادی . Lew Tolstoi (1828- 1910)
منتقدی ادبی، خانم “آنا کارنینا” قهرمان خیالی زن رمان تولستوی را درکنار “مادام بواری” فلوبر و خانم “عفی بریست ” فونتان، سومین زن مشهور “نانجیب” ادبیات جهانی نامید!، گرچه لنین درسال ۱۹۰۸ مقاله ای باعنوان “لئو تولستوی ، بعنوان آینه انقلاب روسیه ” منتشر کرده بود. درغالب کتب تاریخ ادبیات جهان،تولستوی رادرکنار داستایوسکی و بالزاک، یکی ازغولهای ادبیات جهانی؛مخصوصا در ژانر رمان بحساب می آورند.موضوع اصلی رمان (آنا کرنینا ) را میتوان تراژدی عشق درمیان طبقه اشراف آنزمان دانست، ولی زن ایده آل جهانبینی تولستوی، “ناتاشا” ، قهرمان رمان (جنگ و صلح) است. دربعضی دیگر از رمانهایش،تولستوی به انتقاد از : دولت، کلیسا،نظام بورژوا-فئودالی روسیه تزاری، سیستم مالک الرعیتی، تمدن و صنعت بورژوایی آنزمان جدید،میپردازد.
غالب آثار تولستوی را اتوبیوگرافیک ورئالیسم پلاستیکی اورا،اخلاقی بحساب می آورند.تولستوی درطول سالهای عمر ازفرهنگ زیباشناسی طبقه اشراف مرفه خود بسوی نظرات اخلاقی واجتماعی تمایل یافته بود. منتقدین اورا یک اریستوکرات شرمنده و پشیمان نامیدند،چون اومیخواست جبران ظلمی که طبقه واجدادش به دهقانان نموده بودند،بنماید. کوشش های اوبرای اصلاح نظام مالک الرعیتی،با سوء ظن دهقانان محل زندگی اش روبرو شد. لنین مینویسد که اوازموضعی ساده لوحانه به انتقاد و افشای زمینداران کلان پرداخت. چون او کوشید تاتضاد موضوعات اجتماعی را تبدیل به اهمیت موضوعات اخلاقی بنماید، منقدین چپ اورا متهم کردند که کوشیده است تااز این طریق جلو مبارزه طبقاتی سوسیالیستی و مارکسیستی جدید زمان خودرا بگیرد.
نظریه مبارزه منفی اوبدون خشونت اجتماعی مورد توجه گاندی درجنبش ضداستعماری علیه انگلیس قرارگرفت ونظرات او درباره هستی، بیگانگی درزندگی، پوچی ومعنی ظاهر، نیز بعدها مورد توجه اگزیستنسیالیست ها و مارکسیست ها قرارگرفت. فلسفه مسیحی غالب رمانهای او،پرسش پیرامون معنی زندگی و تاکید روی پوچی هستی است. نظرات شبه فلسفی اوراگاهی یک آنارشیسم مسیحی عقلگرا ویا یک آنارشیسم سیاسی نامیده اند.اوخواهان اصلاح مسیحیت از معجزه و جزم بود و جنایت را محصول سقوط اخلاقی افراد درجامعه میدانست. وی نه تنها خواهان آزادی فرد براساس یک مسیحیت ابتدایی بود،بلکه فعالیتی شدید علیه حکم اعدام نیزآغاز نمود. بدلیل انتقاد ازکلیسای ارتدکس روس، مسیحیت بوروکراتیک و کلیسای شرق اروپا، وی درسال ۱۹۰۱ ازعضویت درکلیسا محروم گردید. وی باانتقاد ازجامعه بورژوا-فئودالی روسیه، تضادهای آنرا نیزنشان داد، غیرازآن او به انتقاد از هنر،موسیقی و زندگی ملال آور کارمندان دولت تزاری پرداخت. درباره وضعیت ادبی مرگ ، او نیز یکی از استادان قلم است.
تولستوی تعثیرمهمی روی مکاتب ادبی رئالیسم و ناتورالیسم بعدازخودبجاگذاشته است. اوهمچون داستایوسکی خودرابا روانشناسی انسان سرگرم نمود.درادبیات جهانی،اسامی چون : رومن رولان،هاپتمن، توماس مان، وآنا سگر،راتحت تعثیر اومیدانند.پاره ای ازرمانهای اورامیتوان شاهکاری درادبیات توصیف غم انگیز جنگ بشمارآورد. وی میگفت که هنر میتواندگاهی یک مرامنامه رااصلاح نماید.تولستوی گرچه درفلسفه اخلاق شاگرد شوپنهاور است ولی ازنظر ادبی او تحت تعثیر لسینگ،پوشکین، و چرنیشفسکی بود.او همچون داستایوسکی تاسیسات زندان و بازداشت را مکانی برای توهین وتحقیر و نابودی شخصیت انسان میدانست. درپایان عمر،ایده آل او، واقعیت بخشیدن به اصول اخلاقی اش شده بود. ازجمله نظرات عجیب اواین بود که میگفت،موسیقی نقش منحرف کننده ای روی اخلاق دارد و روابط جنسی زن و شوهر،اغلب موجب جدایی و اختلاف آنان میگردد. درغالب رمانهای اواشاره به خیانت زن ومرد طبقات اشراف آنزمان به همدیگر درروابط زناشویی شان میشود. پیرامون محتوای آثارش گفته بود که هررمان اواز اول تا آخر حامل محتوای خاص خوداست.
تولستوی درجوانی باتکیه بر تئوریهای تربیتی روسو به ساختن مدارسی برای روستازاده گان پرداخت وحتا برای آشنایی بیشتر بانظام تربیتی غرب،به چند کشوراروپایی آنزمان سفرنمود. اویکی ازروشنفکرانی است که ازطبقه خود جدا شد تا باکمک مسیحیت غیرکلیسایی اش به خدمت به رعایا بپردازد، گرچه دهقانان به دیده یک ارباب زمیندار به وی مینگریستند. تولستوی بابازگشت به یک مسیحیت آغازین،خشم کلیسای ارتدکس درباری روس را برانگیخت. ازدیگر اصول اخلاقی او: خدمت به دیگران،نفی استفاده ازخشونت درحین اعتراض، و پناه به عرفان مسیحی بود. درگروه دیگری ازآثارش پیرامون : عشق، ازدواج، و تلاق بحث میگردد.اوعشق به خدا را موجب عشق به انسان میدانست و پیرامون اوضاع رنجبران گفته بود که تمام خانوادههای خوشبخت شبیه هم هستند، ولی هرخانواده بیچاره ای،بادیگری فرق دارد وبه نوع خاص خودفلک زده است.
ازجمله رمانهای تولستوی : جنگ وصلح، آنا کارنینا، رستاخیز، رقص روی کشتی،قزاق ها، اعترافات من، قاضی مراد، مرگ ایوان ایلیچ، و کتاب سه جلدی اتوبیوگرافیک او هستند. وازجمله نمایشنامه های وی: قدرت تاریکی، و جنازه زنذه، میباشند. پاره ای دیگرازآثار او: انتقاد از الاهیات جزمی، فردای زمین داران کلان، و غیره نام دارند. نمایشنامه هایش غالباپیرامون روابط ارباب و رعیتی هستند اورمان (جنگ و صلح) خودرا درحد حماسه الیاس هومر مهم میدانست.دراین کتاب به حدود ۲۵۰ نام دررابطه با موضوع داستان اشاره شده است. موضوع اصلی کتاب،جنگ های ناپلئونی درروسیه و زندگی اشراف درآغاز قرن ۱۹ بود. ورمان (آنا کارنینا) را داستایوسکی درادبیات غرب بی همتا میدانست. پیرامون کتاب (مرگ ایوان ایلیچ)، موپاساد گفته بود که حاضربودتمام آثارش راباآن رمان تعویض نماید. نابکوف آنرا بهتترین اثر تولستوی و هایدگر آنرا خطاب به فلسفه اگزیستنسیالیستی خود میدانست. ازجمله موضوعات کتاب، غیرازمقدس مابی،اشاره به پوچی زندگی انسان زمان تزاری است. رمان رستاخیز اونشان میدهد که هرچه تولستوی اخلاقگراتر میشد>ازنبوغ هنری-ادبی اش کاسته میشد. کتاب سه جلدی اتوبیوگرافی تولستوی را چرنیشفسکی ، دیالکتیک روح او نامیده بود. درداستان و نوول های قفقازی او از طبیعت کوهستانی و مردم سرکش قفقاز سخن گفته بود. درنظر تولستوی،قفقاز، وطن کوه نشینان یاغی است و نه مکانی برای اشغال گران روس. تولستوی دراینگونه آثار نشان میدهد که چگونه آنزمان درایالات قفقاز، استبداد اروپایی تزاری با استبداد فئودالی آسیایی باهم برخورد میکنند. او در آنجا با سبک رمانتیک پوشکین و لرمانتف از توصیف قفقاز، که خارج ازروسیه را رمانتیک می نمودند، قطع رابطه نمود و فقر و زورگویی و بیچاره گی مردم رانشان داد.امروزه آثار تولستوی را پلی میان:مزایای زمینداران کلان، روانشناسی دهقانان بی چیز، و جهان خارج میدانند.
لئو تولستوی بین سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۹۱۰ زندگی نمود. شرمنده گی اواز طبقه اش چنان بود که چکمه و لباس دهقانی می پوشید و به کار مزرعه داری پرداخت. گرچه او ازسال ۱۸۸۲ زیرنظر پلیس امنیتی تزاری بود ولی درزمان جیات اجازه بیان و عمل بیکرانی داشت. بعدارمرگ غیرمنتظره او درایستگاه قطار شهر آستاپف، ازطرف دولت نزار سه روز اعلان عزای ملی شد . درغالب کشورهای اروپایی مجموعه آثار چند جلدی او سال ها است که به چاپ رسیده است .
۱۴۹۔ تولستوی میان اخلاق مسیحی وادبیات انتقادی .
Lew Tolstoi (1828- 1910)
منتقدی ادبی، خانم “آنا کارنینا” قهرمان خیالی زن رمان تولستوی را درکنار “مادام بواری” فلوبر و خانم “عفی بریست ” فونتان، سومین زن مشهور “نانجیب” ادبیات جهانی نامید!، گرچه لنین درسال ۱۹۰۸ مقاله ای باعنوان “لئو تولستوی ، بعنوان آینه انقلاب روسیه ” منتشر کرده بود. درغالب کتب تاریخ ادبیات جهان،تولستوی رادرکنار داستایوسکی و بالزاک، یکی ازغولهای ادبیات جهانی؛مخصوصا در ژانر رمان بحساب می آورند.موضوع اصلی رمان (آنا کرنینا ) را میتوان تراژدی عشق درمیان طبقه اشراف آنزمان دانست، ولی زن ایده آل جهانبینی تولستوی، “ناتاشا” ، قهرمان رمان (جنگ و صلح) است. دربعضی دیگر از رمانهایش،تولستوی به انتقاد از : دولت، کلیسا،نظام بورژوا-فئودالی روسیه تزاری، سیستم مالک الرعیتی، تمدن و صنعت بورژوایی آنزمان جدید،میپردازد.
غالب آثار تولستوی را اتوبیوگرافیک ورئالیسم پلاستیکی اورا،اخلاقی بحساب می آورند.تولستوی درطول سالهای عمر ازفرهنگ زیباشناسی طبقه اشراف مرفه خود بسوی نظرات اخلاقی واجتماعی تمایل یافته بود. منتقدین اورا یک اریستوکرات شرمنده و پشیمان نامیدند،چون اومیخواست جبران ظلمی که طبقه واجدادش به دهقانان نموده بودند،بنماید. کوشش های اوبرای اصلاح نظام مالک الرعیتی،با سوء ظن دهقانان محل زندگی اش روبرو شد. لنین مینویسد که اوازموضعی ساده لوحانه به انتقاد و افشای زمینداران کلان پرداخت. چون او کوشید تاتضاد موضوعات اجتماعی را تبدیل به اهمیت موضوعات اخلاقی بنماید، منقدین چپ اورا متهم کردند که کوشیده است تااز این طریق جلو مبارزه طبقاتی سوسیالیستی و مارکسیستی جدید زمان خودرا بگیرد.
نظریه مبارزه منفی اوبدون خشونت اجتماعی مورد توجه گاندی درجنبش ضداستعماری علیه انگلیس قرارگرفت ونظرات او درباره هستی، بیگانگی درزندگی، پوچی ومعنی ظاهر، نیز بعدها مورد توجه اگزیستنسیالیست ها و مارکسیست ها قرارگرفت. فلسفه مسیحی غالب رمانهای او،پرسش پیرامون معنی زندگی و تاکید روی پوچی هستی است. نظرات شبه فلسفی اوراگاهی یک آنارشیسم مسیحی عقلگرا ویا یک آنارشیسم سیاسی نامیده اند.اوخواهان اصلاح مسیحیت از معجزه و جزم بود و جنایت را محصول سقوط اخلاقی افراد درجامعه میدانست. وی نه تنها خواهان آزادی فرد براساس یک مسیحیت ابتدایی بود،بلکه فعالیتی شدید علیه حکم اعدام نیزآغاز نمود. بدلیل انتقاد ازکلیسای ارتدکس روس، مسیحیت بوروکراتیک و کلیسای شرق اروپا، وی درسال ۱۹۰۱ ازعضویت درکلیسا محروم گردید. وی باانتقاد ازجامعه بورژوا-فئودالی روسیه، تضادهای آنرا نیزنشان داد، غیرازآن او به انتقاد از هنر،موسیقی و زندگی ملال آور کارمندان دولت تزاری پرداخت. درباره وضعیت ادبی مرگ ، او نیز یکی از استادان قلم است.
تولستوی تعثیرمهمی روی مکاتب ادبی رئالیسم و ناتورالیسم بعدازخودبجاگذاشته است. اوهمچون داستایوسکی خودرابا روانشناسی انسان سرگرم نمود.درادبیات جهانی،اسامی چون : رومن رولان،هاپتمن، توماس مان، وآنا سگر،راتحت تعثیر اومیدانند.پاره ای ازرمانهای اورامیتوان شاهکاری درادبیات توصیف غم انگیز جنگ بشمارآورد. وی میگفت که هنر میتواندگاهی یک مرامنامه رااصلاح نماید.تولستوی گرچه درفلسفه اخلاق شاگرد شوپنهاور است ولی ازنظر ادبی او تحت تعثیر لسینگ،پوشکین، و چرنیشفسکی بود.او همچون داستایوسکی تاسیسات زندان و بازداشت را مکانی برای توهین وتحقیر و نابودی شخصیت انسان میدانست. درپایان عمر،ایده آل او، واقعیت بخشیدن به اصول اخلاقی اش شده بود. ازجمله نظرات عجیب اواین بود که میگفت،موسیقی نقش منحرف کننده ای روی اخلاق دارد و روابط جنسی زن و شوهر،اغلب موجب جدایی و اختلاف آنان میگردد. درغالب رمانهای اواشاره به خیانت زن ومرد طبقات اشراف آنزمان به همدیگر درروابط زناشویی شان میشود. پیرامون محتوای آثارش گفته بود که هررمان اواز اول تا آخر حامل محتوای خاص خوداست.
تولستوی درجوانی باتکیه بر تئوریهای تربیتی روسو به ساختن مدارسی برای روستازاده گان پرداخت وحتا برای آشنایی بیشتر بانظام تربیتی غرب،به چند کشوراروپایی آنزمان سفرنمود. اویکی ازروشنفکرانی است که ازطبقه خود جدا شد تا باکمک مسیحیت غیرکلیسایی اش به خدمت به رعایا بپردازد، گرچه دهقانان به دیده یک ارباب زمیندار به وی مینگریستند. تولستوی بابازگشت به یک مسیحیت آغازین،خشم کلیسای ارتدکس درباری روس را برانگیخت. ازدیگر اصول اخلاقی او: خدمت به دیگران،نفی استفاده ازخشونت درحین اعتراض، و پناه به عرفان مسیحی بود. درگروه دیگری ازآثارش پیرامون : عشق، ازدواج، و تلاق بحث میگردد.اوعشق به خدا را موجب عشق به انسان میدانست و پیرامون اوضاع رنجبران گفته بود که تمام خانوادههای خوشبخت شبیه هم هستند، ولی هرخانواده بیچاره ای،بادیگری فرق دارد وبه نوع خاص خودفلک زده است.
ازجمله رمانهای تولستوی : جنگ وصلح، آنا کارنینا، رستاخیز، رقص روی کشتی،قزاق ها، اعترافات من، قاضی مراد، مرگ ایوان ایلیچ، و کتاب سه جلدی اتوبیوگرافیک او هستند. وازجمله نمایشنامه های وی: قدرت تاریکی، و جنازه زنذه، میباشند. پاره ای دیگرازآثار او: انتقاد از الاهیات جزمی، فردای زمین داران کلان، و غیره نام دارند. نمایشنامه هایش غالباپیرامون روابط ارباب و رعیتی هستند اورمان (جنگ و صلح) خودرا درحد حماسه الیاس هومر مهم میدانست.دراین کتاب به حدود ۲۵۰ نام دررابطه با موضوع داستان اشاره شده است. موضوع اصلی کتاب،جنگ های ناپلئونی درروسیه و زندگی اشراف درآغاز قرن ۱۹ بود. رمان (آنا کارنینا) را داستایوسکی درادبیات غرب بی همتا میدانست. پیرامون کتاب (مرگ ایوان ایلیچ)، موپاساد گفته بود که حاضربودتمام آثارش راباآن رمان تعویض نماید. نابکوف آنرا بهتترین اثر تولستوی- و هایدگر آنرا خطاب به فلسفه اگزیستنسیالیستی خود میدانست. ازجمله موضوعات کتاب، غیرازمقدس مابی،اشاره به پوچی زندگی انسان زمان تزاری است. رمان رستاخیز اونشان میدهد که هرچه تولستوی اخلاقگراتر میشد،ازنبوغ هنری-ادبی اش کاسته میشد. کتاب سه جلدی اتوبیوگرافی تولستوی را چرنیشفسکی ، دیالکتیک روح او نامیده بود. درداستان و نوول های قفقازی او از طبیعت کوهستانی و مردم سرکش قفقاز سخن گفته است. درنظر تولستوی،قفقاز، وطن کوه نشینان یاغی است و نه مکانی برای اشغال گران روس. تولستوی دراینگونه آثار نشان میدهد که چگونه آنزمان درایالات قفقاز، استبداد اروپای تزاری با استبداد فئودالی آسیایی باهم برخورد میکنند. او در آنجا با سبک رمانتیک پوشکین و لرمانتف از توصیف قفقاز، که خارج ازروسیه را رمانتیک می نمودند، قطع رابطه نمود و فقر و زورگویی و بیچاره گی مردم رانشان داد.امروزه آثار تولستوی را پلی میان:مزایای زمینداران کلان، روانشناسی دهقانان بی چیز، و جهان خارج میدانند.
لئو تولستوی بین سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۹۱۰ زندگی نمود. شرمنده گی اواز طبقه اش چنان بود که چکمه و لباس دهقانی می پوشید و به کار مزرعه داری پرداخت. گرچه او ازسال ۱۸۸۲ زیرنظر پلیس امنیتی تزاری بود ولی درزمان جیات اجازه بیان و عمل بیکرانی داشت. بعدارمرگ غیرمنتظره او درایستگاه قطار شهر آستاپف، ازطرف دولت تزار سه روز اعلان عزای ملی شد . درغالب کشورهای اروپایی مجموعه آثار چند جلدی او سال ها است که به چاپ رسیده است .
۱۵٠۔ داستان یک نامه سرگردان.
من این نامه را از بین جاده قم برایت می نویسم.تواگرغیرت داشتی پیره زن را نمی گذاشتی و بروی آنجا در مملکت فرنگی ها در جلو ادره سوسیال آمت-سوسیال آفیس-و تعمین اجتمایی ،برای گدایی !.من حالا می فهمم که غیرت دخترانی مثل صغراخانم از مردانی چون تو بیشتر است.درد او توی گلوی من و توی آخرین مهره ستون فقرات تو بزند.اوتوی ولایت غریب چقدربه درد ما خورد.ولی توخاک برسر قدکوتاه فقط همچون نی همبونه زنان دماغت را باد می انداختی و سیگار کون پنبه ای دود می کردی.یادعموحسن سبزی و بی بی حوای خدابیامرز بخیر،آنها لااقل از من و تو بیشترغیرت و جربزه داشتند.آخر،یکروز هم آنجاخودرابربادخواهی داد.من،توکه بیادم می افتی، اینقدرازدست این دوره و زمانه عصبانی میشوم که بدنم به لرزه می افتد.بیادپارسال همین وقت می افتم که توی دشت و ماهورهای ولایت،بوی خوش چویل و تره و بوسور،صدای گریه و زاری پیره زنهای بیوه و پسرمرده،صدای گهواره و ننو و لالایی بچه ها،صدای بانگ خروس و جیک جیک جوجه ها ،صدای پارس سگان ،سگ سیاه،سگ دم کله،بیاد سواران اسب سوار،بیاد الاغ های دیزه و سرخه می افتم.بیاد شلوارهای قرقری،شلوار دبیت حاج علی اکبری،کلاه خسروی، چوخا لویسی،گرز بلوطی،شال چهل گزی،گیوه های ملکی.بیادقندهای تعاونی،روغن های کوپنی عمو حمزه می افتم،دلم تنگ میشود،برای تونامه مینویسم،ولی جوجه خان،آقاجهانگیر،آنهاراپاره میکند و با لهجه لرفرنگی میکوید: پدرسوخته ها!هنوز هم در خارج دست از سرمان برنمیدارند. او نمیداند من بچه کوزری،اهل پرنبشته شوشتری،ازولایت جهانگیری،درآنجابرای خود برو و بیایی داشتم.خاک بر سرت!،آن موقع که تو همچون مرغابیهای پاکوتاه،نزد سلمانی های چهارراه زیتون پادویی میکردی،و آن زمان که دایی هایت توی گرمای تابستان آب هویج و یخ دربهشت می فروختند،من توی داروخانه های درمان روستایی برای ایل چهارلنگ پزشکی میکردم و به فردوس خانم و شهلای جنگ زده دارو میدادم.حالاتوبچه شهریار ،مرا،جوان محمدوند را دست می اندازی.پدرت هم توی آغاجاری با خارشتری کولرآبی درست میکرد.حالاهم خودتان آمده اید درغرب و گبر بیوه زنهای خارجی افتاده اید و برای ما حتا یک نامه هم سیاه نویسی نمی کنید. به امامزاده بابازاهد گیلانی،کله برفی،کله سوار، به امامزاده منگشت، به شاه قدبدی، به امامزاده بویر ، بویرممد صالح قسم!،اگر خون به دلم نمودی، همچون پدر خدابیامرزام،گیوههایم را به پایم می کشم،یک ترکه بادامی به دستم میگیرم،سوار الاغ سرخه میشوم،می آیم درآن خراب شده پیدایتان میکنم و یک من تف آبدار توی صورت تان می اندازم.چرااینچنین از خدا و بنده خدا روبرتافته ای و نمی گویی،من پسر بیوه زن بیوه از ایل موری ام ؟. به داش حسین بگو،من هم قدری پیر شده ام،پاهایم مثل تو تاب ورداشته اند و باد به مزاجم بند نمیشه.به روجا جان هم بگو،دردت توی گردن من و ممد جاده قمی بزند، اگر مدرسه رفتی و نوشتن یادگرفتی،برای عمو سهراب نامه بنویس. اگر ننوشتی،می آیم درآن ولایت سرت را به رسم روزگار می تراشم و سوار گاو زردی می نمایم ات و توی محل می گردانم ات.به بقیه هم بگو،ما می خواستیم در ولایت مان، مال کریم و بی بیان را بصورت تگزاس و آرکانزاس درآوریم،ولی سیددعانویس آمد و ولایت و مملکت را بقول همدانی ها ضایع کرد و بچه محلها را آواره کرد.حالا آنها درکافه های ارامنه،پلیز پلیز میکنند. در این فرنگ ناکجاآباد هم به لطفا میگویند:بیته، به آب میگویند:واسر، به نان میکویند: بروت. دشنام که میخواهند بدهند، میگویند:آرشلوخ، یعنی کون سوراخ.دیگر ازبس درددل کردم،خسته شدم،آب دهنم کف کرده،آرنج هایم کرخ و بی جان شده اند.درضمن،پشت بام خانه را بچه ها کاه گل نمودند،خیالتان از این بابت راحت باشد.فاطمه گنجشکی هم بدون گواهینامه تراکتور میراند،البته فقط بین دوقریه اطراف شهر!چون،درشهر جلوگیری
میکنند از زنان پشت فرمان.تکانههای تراکتور به نظر آنها ضرر دارد. .
۱۵۱۔ تئاتر و دوگانگی انسان بورژوایی .
جایزه نوبل برای یک نمایشنامه نویس . Luigi Pirandello (1868- 1936)
لوجی پیراندلو، یکی ازمهمترین نمایشنامه نویسان وداستانسرایان دوران مدرن ایتالیا درقرن بیست،بعد ازبرشت وبکت،استادنمایشنامه نویسی نیزبحساب می آید.او۴۰ساله بودکه نخستین نمایشنامه خودرا نوشت ودرسال ۱۹۳۴ جایزه نوبل برای ادبیات راازآن خودنمود.وی درتمام آثارش بیرحمانه به بحران هویت انسان غربی میپردازد وازخودگریزی ومتزلزل بودن شخصیت انسان بورژوایی رانشان میدهد.ا و درآثارش درجستجوی هویت انسان است؛جستجوی واقعیت وخیال دررفتاروشخصیت انسان.اومیگوید که تضادشرایط باعث میشود که انسان به حمل یک ماسک چهره یابه بازی یک نقش وادارگردد.دو شخصیتی انسان وموضوعات ظاهروباطن ،انسان رادرچنگال خودقرارداده اند،بدون اینکه او موفق بیافتن راهی خروجی گردد.منقدین چپ مینویسند که پیراندلو بانمایشنامه های ناامیدکننده اش به سرگردانی ودوشخصیتی بودن انسان اواخردوره بورژوازی پرداخت.وی میگفت که نمایشنامه باید تاثیری خارج ازتئاترروی بیننده داشته باشد.
پیراندلو باقطع رابطه باسبک تئاترپیشین اروپا،راه شکن تئاترمدرن وخیالی شد.اوتاثیرمهمی روی تحول تئاترمدرن ازخودبجاگذاشت.وی میگفت که زندگی گاهی:یک نمایش است،گاهی یک جنگ،گاهی یک آموزشگاه،گاهی همچون عالم برزخ،گاهی یک دکان،و گاهی هم پله ای است برای ورود به جهنم. او مشهورترین نمایشنامه نویس دهه بیست قرن گذشته بود.وی باآثارغالبا روانشناسانه خودبه تحلیل تجزیه شدن انسان به ماسک ظاهر ویک هستی حقیقی میپردازد.وی میگفت که ماسک چهره انسانهاباعث میشود که آنان نتوانند به یک حقیقت مطلق درخود،درجامعه ودرزندگی برسند.شرح وتوصیف تراژدی- کمدی بحران شخصیت انسان درجامعه سرمایه داری،موضوع مرکزی تمام آثاراواست، که بافتی پیچیده ازظاهروباطن،واقعیت وخیال رانشان میدهند..اواختلاف میان شخصیت واقعی انسان ونقشی که اودر جامعه وخانواده بازی میکند،رانشان میدهد،براثرفشارهای اجتماعی،خودفریبی انسان تادوگانگی شخصیت وجنون او،پیش می آید.پیراندلو باردحقیقت عینی به دفاع ازحقیقت شخصی وفردی میپردازد. اونمایشنامه نویس دوره بین دوجنگ جهانی اول ودوم درغرب است.نمایشنامه های پیراندلو معمولا محصول نوول های ادبی اوبودند.وی نخستین نویسنده مدرن ایتالیا بااعتباری جهانی است.درآثارش او گاهی به رابطه:نویسنده،منتقد،خواننده،مفسر و بیننده درباره واقعیت وخیال می پردازد. کمیته اعضای جایزه نوبل دلیل اعطای آن جایزه به وی را به سبب کوشش برای نوگرایی درام وهنرنمایشی اواعلان کرد.
پیراندلو،بعدازشکسپیر وایبسن،مهمترین نمایشنامه نویس غرب بحساب می آید.اودرآثارش کوشید تا سبک نویسندگی شکسپیروایبسن راباهم متحدکند.ازجمله شاگردان او:یونسکو،بکت،ژنت،و پینترهستند. وی درکنارچخوف،استریندبرگ،برشت وبکت،ازجمله مشهورترین نمایشنامه نویسان اروپا است.او گرچه تحت تاثیر مولیر بود،شاگردشکسپیر نیزبحساب می آید.همانطورکه چخوف شاگرد ایبسن نامیده شده است. او و برشت رامسئول تحولات تئاترآوانگارد زمان حال نیزمیدانند.تئاترمدرن زمان جنگ جهانی اول ایتالیا روی تئاتر آوانگارد فرانسه وتئاترفوتوریستی واکسپرسیونیستی آلمان بناشده بود. پیراندلو موجب پیوستگی واتحاد هنرنمایشی قرن ۱۹و۲۰ شد وآنرا بسوی موضوعات اگزیستنسیالیستی مدرن هدایت نمود.اوراهنمای نویسندگان اگزیستنسیالیستی مانند سارتر ونویسندگان تئاترآبزورد مانند یونسکو وبکت- وتئاتر حماسی-روایتی برشت بود. درزمان پیراندلو قطع رابطه باتئاترناتورالیسم خلاف امروزه یک جنجال بحساب می آمد.
پیراندلو درسال ۱۸۶۸ روی جزیره سیسیل درایتالیابدنیا آمد ودرسال ۱۹۳۶ درشهررم درگذشت.وی از خانواده مرفه ای برخاسته بودچون پدرش دارای یک معدن استخراج گوگرد بود.اودرشهرهای گوناگون اروپا به تحصیل ادبیات و زبانهای رومی پرداخت.بعدازپایان تحصیل،همسروی به سبب ورشکستگی مالی معدن گوگرد خانواده پیراندلو،جنون گرفت و به شکایت ازشوهرش پرداخت.پیراندلو درسال ۱۸۹۱ دکترای خودرادرباره لهجه های مردم جزیره سیسیل نوشت.گرچه مورخین ادبی اورا یک سوفسطایی کلاسیک نامیده اند،اودرسال ۱۹۲۴ واردحزب فاشیست ایتالیا شدودرسال ۱۸۹۴ به هواداری ازجنبش شکست خورده سوسیالیستهای جزیره سیسیل پرداخته بود.
ازجمله آثار پیراندلو: ۶نفردرجستجوی یک نویسنده ، هاینریش چهارم، تحولات جناب پاسکال، ۲۴۶ نوول وداستان برای یکسال، کلاه جنونی، چندجلدکتاب شعر، عشق بدون عشق، بهترازپیشین، زاری های رودراین، انسان نمیداند چگونه، یکی هیچکس صدهزار،ابتذال باشرف بودن، ماسک های بی پرده ، اگراینطوربه نظرتان میرسد، امروزعصربازی میشود،اگرآدم کسی باشد، آدم می چرخد، پیرها و جوانان،طردشدگان،بازی نقش،هرکس به نوع خود، آنطور که تو میخواهی، هستند.
مجموعه آثاراو ازجمله رمانها،نوولها،ومقالاتش تاثیرمهمی روی ادبیات غرب ازخود بجاگذاشته اند.وی در رمانهایش به موضوعات اجتماعی می پرداخت. رمانها ونوولهای رئالیستی اش باعناصر تراژدی- کمدی،به زندگی مردم سیسیل میپردازند.اوغیرازاعلان علاقه به موضوعات روانشناسی،به شرح رنج وسرنوشت انسانهای معمولی نیز می پرداخت. دو اثر او یعنی نمایشنامه های: هاینریش چهارم، و۶ نفر درجستجوی یک نویسنده،باعث شدند که اورا یکی از نوابغ ادبی بنامند.شخصیت های نمایشی اومیان جنون واقعی وجنون نمایشی درحال نوسان هستند. منقدین ادبی،هاینریش چهارم اوراباهاملت،اثرشکیپیر مقایسه میکنند.
باوجودخلق آثارگوناگون،پیراندلو درتمام عمر یک نوول نویس ماند وحدود ۲۴۰ نوول را منتشرنمود. رمان مایتا پاسکال،موجب شهرت جهانی پیراندلو شد وبه چندزبان خارجی ترجمه شد.وی با کمک علایق اکسپریمنتل، به تئاترحماسی-روایتی،تئاترآبزورد،تئاترتظاهراتی، ودرام روانشناسانه، و تئاتر اگزیستنسیالیستی، نیرویی تازه داد.درپایان عمراو به مسائل فولکلوریک مردم جزیره سیسیل پرداخت و از طرح مسائل بورژوایی وجهانی دوری نمود.اورا راهگشای تئاتر مدرن،تئاترآبزورد،تئاترتظاهراتی ودرام روانشناسانه نیز میدانند.پیراندلو درآغازکارنویسندگی،درمکتب ناتورالیسم قلم زده بود.اوهمچون مردم جزیره سیسیل میگفت که طنزنویس کسی است که تضادهای انسان وزندگی راافشاکند ودروغ،ریا ، و دورنگی انسانهارانشان دهد.امروزه ادعامیشود که نمایشنامه های پیراندلو،راهنمایی مهمی برای تئاتر جهانی شده اند.
۱۵۲۔ سال های میلادی ادبیات کارگری؛ گورکی و دیگران.
ادبیات میان میدان سرخ و خوابگاه بی خانمان ها.
باردیگردرفضای ادبی انقلاب نافرجام همسایه شمالی!
(۱۸۶۸) تولد گورکی درشهر نیژنی گراد روسیه،انتشار رمان (احمق) داستایوسکی.(۱۸۶۹)پایان رمان (جنگ وصلح) تولستوی.(۱۸۷۰) تولد لنین،انتشار رمان (سقوط)گونچارف. (۱۸۷۱) انتشار رمان (غول ها)ی داستایوسکی، از استراوسکی یک نمایشنامه واز تورگنیف یک داستان بلند منتشرمیشوند. (۱۸۷۳) تولستوی مشغول رمان (آنا کرینا)بود.
(۱۸۷۷) انتشارآخرین رمان تورگنیف یعنی (سرزمین نو)،پایان شعرگونه (چه کسی درروسیه خوشبخت است؟) اثر نکراسف. (۱۸۷۹-۱۸۸۴) ماکسیم گورکی به شغل های: پستچی،ظرفشو،نجار،و شمایل ساز، می پردازد. (۱۸۸۰) انتشار (برادران کارامازف)اثرداستایوسکی،بحران روحی تولستوی و رد هرگونه استفاده ازخشونت درمقابل دشمن از طرف او،آغاز فرقه تولستوی گرایی درمیان هواداران وی. (۱۸۸۱) مرگ داستایوسکی،سوء قصد چریک های خلق گرا به تزار آلکساندر اول وقتل وی. (۱۸۸۳) پلخانف وسایر مهاجرین درخارج ازروسیه، تشکیل گروه مارکسیستی روسیه (مبارزه برای آزادی کار) میدهند، مرگ تورگنیف، چخوف اولین داستانهای خودرا منتشرمیکند. (۱۸۸۵) نخستین تماس گورکی با محافل ممنوعه جوانان انقلابی شهرقازان. (۱۸۸۶) نمایشنامه (قدرت کسوف) تولستوی. (۱۸۸۸) تماس گورکی با جنبش چریکی خلقگرا. (۱۸۸۹) نخستین دستگیری گورکی در شهر نیژنی گراد. (۱۸۹۰) آشنایی گورکی با کورولنکو؛راهنمای اودرمسائل ادبیات مبارز. (۱۸۹۱-۱۸۹۲) پیاده روی گورکی درجنوب روسیه،انتشار نخستین داستان گورکی یعنی (مکار چودر).(۱۸۹۳)انتشار داستانهایی ازگورکی درمطبوعات آنزمان به راهنمایی ادبی کورولنکو.(۱۸۹۵)لنین به سازماندهی واتحاد محافل ماکسیستی زیرعنوان (اتحادمبارزان برای آزادی کارطبقه کارگر) میپردازد وازاین طریق پایه گزاری (حزب انقلابی مارکسیستی روسیه)رامطرح میکند.(۱۸۹۶) گورکی در نیژنی گراد به کار ژورنالیستی می پردازد،نمایشنامه (مرغ ماهیخوار)چخوف منتشرمیشود.(۱۸۹۷)لنین برای مدت سه سال به سیبریه تبعید میشود،انتشار (انسانهای ازدست رفته)گورکی.(۱۸۹۸)آغاز مکاتبات گورکی وچخوف.(۱۸۹۹)انتشار رمان (رستاخیز)تولستوی.
(۱۹۰۰) انتشارنخستین شماره جرقه(ایسکرای)لنین،دیدارگورکی باتولستوی،انتشار(سه رفیق)گورکی،انتشارنمایشنامه (جنازه زنده)تولستوی.(۱۹۰۱)گورکی مدیر نشر(دانش)میشود،دستگیری وزندان گورکی درشهر آرساماس،(سه خواهر) چخوف منتشرمیشود،(سرودمرغ توفان)گورکی زبرچاپ میرود.(۱۹۰۲) لنین کتاب (چه بایدکرد؟)رامنتشرمیکند، نامزدی گورکی برای آکادمی ووزارت فرهنگ،ومخالفت تزارباآن، استعفای چخوف و کورلنکو ازآکادمی بدلیل دخالت تزار درامورفرهنگی،نمایش (بی سرپنایان)گورکی درتاترمشهور مسکو.(۱۹۰۳)جایزه گریبایدف برای نمایشنامه (خرده بورژوا)،آخرین نمایشنامه چخوف یعنی (باغ آلبالو) به زیر چاپ میرود.(۱۹۰۴) انتشار (یک قدم به پیش،دوقدم به عقب) لنین،مرگ چخوف.(۱۹۰۵) حادثه (یکشنبه خونین)درشهر پتروگراد،تیراندازی به تظاهرات کارگران،دستگیری گورکی،تظاهرات خارجی مخالت آمیز، برای آزادی او،ورود به حزب کارگری سوسیال دمکراتیک روسیه،نخستین دیدار با لنین، شورش ملوانان در رزمناو پوتمکین.(۱۹۰۶) سفرگورکی به آمریکا برای گردآوری حمایت مالی از انقلاب،رمان (مادر)،نخست به زبان انگلیسی درنیویورک منتشرمیشود،انتشار نمایشنامه های (دشمنان)و(بربرها)،دواثر گورکی.(۱۹۰۷)دیدارمیان لنین وگورکی درلندن به مناسبت پنجمین جلسه حزب سوسیال دمکراسی کارگران روسیه. (۱۹۰۸) همکاری لنین باگورکی درنوشتن (پرولتاریا)،انتشار مقاله(نابودی شخصیت).(۱۹۱۰)یک رمان و یک نمایشنامه گورکی با اسامی افراد منتشرمیشوند،مرگ لئون تولستوی.(۱۹۱۱)همکاری گورکی با نشریه (ستاره)لنین،انتشاریک داستان درمجله (جهان امروز).(۱۹۱۲) گورکی مسئولیت بخش ادبی روزنامه (پراودا) را که لنین سردبیرآنست،بعهده میگیرد،داستان(چگونه انسان متولد شد)درمجلات ادبی منتشرمیشود.(۱۹۱۳) بازگشت گورکی ازمهاجرت،انتشاررمان اتوبیوگرافیک(دوران کودکی ام).(۱۹۱۵) گورکی سردبید مجله (وقایع نگاری) ،تنها مجله آزاد روس که علیه ناسیونالیسم وامپریالیسم مبارزه میکند،میشود، نخستین ملاقات میان گورکی و مایاکوفسکی.(۱۹۱۶) رمان (درجستجوی نان)باعنوان(درغربت انسانها)منتشرمیشود،انتشارداستان (یک روز نیک)درروزنامه (واژه روسی)، نوشته لنین (امپریالیسم،بالاترین مرحله سرمایه داری)نیز منتشرگردید.
(۱۹۱۷)پیروزی انقلاب فوریه،بازگشت لنین،تشکیل جمهوری شوراها،شکست حکومت تزاری،پایه گزاری روزنامه (زندگی نو)باکمک لنین،اثرلنین(دولت وانقلاب)منتشرمیشود.(۱۹۱۸) آغاز جنگ داخلی،گورکی به نفع انقلاب دست به یک فعالیت فرهنگی-سیاسی میزند و بنگاه نشر(ادبیات جهانی) راتاسیس میکند،انتخاب گورکی درکمیته اجرایی (شورای شهرپتروگراد).(۱۹۱۹)گورکی عضو(انترناسیونال کمونیستی)میشود وکتاب (خاطرات باتولستوی)رامینویسد، اومجله کودکان(نورشمالی)رانیزمنتشرمیکند.(۱۹۲۰)کتاب (چپ رادیکال،بیماری کودکی کمونیسم) لنین منتشرمیشود،گورکی در پتروگراد مسئول کمیته ای برای بهترنمودن شرایط زندگی دانشمندان میشود.(۱۹۲۱)او مسئول بخش فرهنگی روزنامه شورایی(سرزمین سرخ نو)میشود،تقاضای شوروی ازغرب برای کمک به رفع گرسنگی درشوروی بدلیل جنگ داخلی،به سفارش لنین،گورکی برای معالجه بیماری سل خود به خارج میرود، آلکسی تولستوی نخستین بخش کتاب خودرا باعنوان(راه پردرد)منتشرمیکند.(۱۹۲۲)گورکی مشغول انتشاربخش سوم کتاب اتوبیوگرافی خود (دانشکده های من) است.(۱۹۲۳)مکاتبات نامه ای هیجان انگیزی میان گورکی و رومن رولان و استفان تسوایگ،انتشارداستان (آتش) درمجله صحبت.(۱۹۲۴)مرگ لنین،گورکی خاطراتش بالنین را در (ارثیه) و در مجله(همعصرروس)منتشر میکند.(۱۹۲۵)انتشارداستان (رهبر) در مجله (گاردجوان)،کارروی کتاب (کلیم سیم جین).(۱۹۲۶) گورکی مکاتبات وسیعی رابانویسندگان جوان شوروی آغازمیکند،اومشوق پیشرفت نویسندگی جوانان میگردد.(۱۹۲۷) گورکی به انتقاد ازمهاجران ضدانقلاب سفید و دروغ هایشان درباره اوضاع شوروی می پردازد،شعرمایاکوفسکی (خوب و زیبا) منتشر میگردد.(۱۹۲۸)بازگشت گورکی به میهن و سفر به نقاط گوناگون روسیه،انتشار نخستین بخش رمان (دن آرام)،اثر شولوخف.(۱۹۲۹) انتشارگزارش سفرهای گورکی درشوروی(درطول شوروی)،درکنگره پنجم شوراها اوبعنوان عضو کمیته اجرایی مرکزیت انتخاب میگردد،رمان تاریخی آلکسی تولستوی (پتر اول) منتشرمیگردد.
(۱۹۳۰) مرگ ماساکوفسکی. (۱۹۳۱) گورکی به انتشار (تاریخ جنگ داخلی) می پردازد.(۱۹۳۲)تغییرنام شهرمحل تولد گورکی از نیژنی گراد به گورکی آباد!.(۱۹۳۴)گورکی نخستین سخنران کنگره سراسری نویسندگان شوروی است و بعنوان منشی اول آن انتخاب میگردد. مرگ غم انگیز پسر گورکی با نام ماکسیم.(۱۹۳۵) رمان رولان به دیدار گورکی می آید،سفر گورکی به کنگره جهانی پاریس با عنوان(دردفاع ازفرهنگ) بدلیل بیماری اولغومیشود.(۱۹۳۶) مرگ گورکی درمسکو و دفن خاکستراو دردیوارکرملین درمیدان سرخ.
Maxim-Gorki. (1868-1936)
۱۵۳۔ یادبود شاعر اعدامی خارجی در ایران
اوسیپ ماندلشتام Ossip Mandelstam (1891 – ۱۹۳۸)
جای تعجب یا مایه سرور است که یک خانه فرهنگی ویک مجله ادبی، اجازه یافتند برای سالگرد روانشاد اوسیپ ماندلشتام ، شاعر وقربانی فضای شخصیت پرستی نظام استالینیستی ، مراسمی درتهران برپاکنند ، درحالیکه برای قربانیان خودی ، بدون مزاحمت ثارالله و حزب الله و جیش الله ، نمیتوان حتا درمسجد، یک فاتحه ای هم خواند !؟ . امروزه در پاره ای ازمنابع ادبی ادعا میشود که ماندلشتام یکی ازشاعران مهم شوروی سابق بود. اودر اشعارش بارها خبر از تهدید مرگ داده بود و میگفت تنها حق شاعر دریک نظام قلدری، سایه دائم مرگ است. ماندلشتان ۲ بار دستگیر ؛ یکبار به سه سال و باردیگر به پنج سال زندان وکاراجباری در اردوگاهها محکوم شد، ولی باردوم درحین اسارت، اورادریکی از اردوگاههای کار “مجمع الجزایر گولاک“ ! دوره استالین به قتل رساندند.آنا آخماتوا ، شاعره مبارز و همکار او ، که خود نیز همسرش راازدست داده بود، توانست پیش از اعدام از ماندلشتام در اردوگاه کار دیدن کند. ماندلشتام در میان اعضای گروه ادبی اوجگرایان “ آکمتیسم “ ، درکنار گومیلف و آخماتوا، جوانترین آنان بود . اودرآغاز انقلاب اکتبر، موافق جنبش مردمی بود ولی بعدها به مخالفت با بلشویکها پرداخت. درسال ۱۹۲۸ چند مجموعه شعر او باکمک نیکولای بوخارین منتشر شده بود . توضیح اینکه بوخارین و گومیلف نیز بعد ، و پیش از او، نیز بقتل رسیدند.
ماندلشتام رابایدشاعربزرگ دهه ۳۰ قرن بیست شوروی دانست. اوپایه نظری جنبش ادبی جدید “اوج گرایی“ رادرمقاله (سحرگاه آکمتیسم) در سن ۲۰ سالگی ریخت. ونه تنها موجب تفکری نو درساختار ومحتوای شعرقرن ۲۰ روسیه شد بلکه تکانی بجاماندنی به فرهنگ جهانی داد، شعر او گرچه ازنظر فن ادبی، سنتگرایانه و شاگرد پوشکین است ، ولی ازنظر محتوا ،اویک آوانگارد میباشد. ماندلشتام یک اوجگرای آکمتیست است و نه یک سوررئالیست. اورا فرزند تمدن در شعر نامیدند. جنبش اوجگرایی آکمتیسم فرزند خلف جنبش سمبولیسم بود و عکس العملی “نوکلاسیک“ دربرابر آن شد. ماندلشتام، گومیلف و آخماتوا، ازجمله پایه گذاران محفل ادبی “صنف شاعران“ نیزبودند. مکتب اوج گرایی، یک محفل مبلغ فرهنگ و تمدن جدید و دوره باستان غرب بود .اولین مجموعه شعر ماندلشتام یعنی کتاب (سنگ)، آنتی تزی بود علیه روانشناسی و ایده آلیسم مکتب سمبولیسم . اودرمقاله دیگری با عنوان (کلام و فرهنگ) ، اصول شاعری خودرا مطرح نمود و میگفت از جمله معانی و امکانات شعر باید دفاع از استقلال هنر باشد . ماندلشتام کوشید تابا بعضی از جنبه های فرهنگ استالینیستی مانند : تبلیغات اغراق آمیز، ایجاد ترس و وحشت، یک شکلی و یک بعدی فرهنگی، به مبارزه بپردازد.اودر چهارچوب مکتب اوجگرایان باکمک شعارهای : دیالوگ ، شفافیت ، گفتمان ، دمکراسی ، آزادی و بازگشت به تمدن و فرهنگ افتخارآمیز! گذشته، به جنگ اهداف بلشویکها مانند : مبارزه طبقاتی ، دیکتاتوری پرولتاریا ، فرهنگ درخدمت سیاست ، و ترویج دکترین یک ایدئو لوژی ، رفت.
ماندلشتام درآثارش به تحسین ازفرهنگ و تمدن : یونان ، رم ، بیزانس ،و کشورهای روسیه و فرانسه میپردازد و با نوستالژی خاصی به شرح : هنر معماری و مجسمه سازی در تمدن و فرهنگ غرب اشاره میکند. در شوروی سابق ،ضرب المثلی میگفت که چون غالب روشنفکران مبارز اجازه سفر به آتن و رم و زیارت تمدن باستان را نداشتند ، غالبن به گرجستان و ارمنستان میرفتند تا در تفلیس و ایروان از باقیماندههای فرهنگ رم و یونان و هلن و بیزانس، دیدار کنند. آنان ارمنستان و گرجستان را نوعی وطن کلاسیک فرهنگ یونانی میدانستند. خواننده درآثار ماندلشتام شاهد مجموعه (ارثیه فرهنگی) وخاطرات نوستالژیک تمدن دوره باستان میشود. او شناخت عجیبی از جهان هلنی ، فرهنگ رم و بیزانس ، مراسم مذهبی مسیحی و اشراق یهودی ، داشت و به شرح زیبایی مطلق معماری ساختمانهای قدیمی، کلیساهای بزرگ گوتیک و شکوه و جلال فضای مذهبی عبادتگاهها و زیارتگاهها، می پرداخت، مثلا درشرح (مسجد حاجی صوفیای) استانبول به فرمهای معماری درطول تاریخ و در زمان فرهنگهای دوره : جاهلیت !، مسیحیت بیزانس ، و تسلط اسلام ، اشاره میکند .
غالب اشعار او : فلسفی ، مذهبی و هنری هستند ودرشعرش، ما شاهد علاقه به فرهنگ : یونانی ، یهودی و لاتین میشویم . گرچه ماندلشتام درمقایسه با پان اسلاویست های ناسیونالیست روس ، یک غربگرا یا غربزده بود . ولی درشعرش“روایت روانشناسانه“ و رئالیسم فولکلوریک، دست دردست هم، ایستاده اند. رنج و تجربه های تلخ شخصی را او بصورت سمبول و نشانه زمان و مشخصه نظام خشن حاکم مطرح کرد. ماندلشتام اطلاعات عمیقی ازادبیات ایتالیا و فرانسه و روسیه نیز داشت. او غیر از پوشکین، زیر تعثیر : گوگول ، داستایوسکی ، بلای ، و دانته، نیز بود. ماندلشتام مینویسد دریک جهان پر هرج و مرج، انسان تنها ، نیاز به عشق ، محبت ، گرمی و امید زندگی دارد.
اوسیپ ماندلشتام درسال ۱۸۹۱ دریک خانواده یهودی در شهر ورشو آنزمان بدنیا آمد و سالهای کودکی اش در شهر مهم و بزرگ آنزمان یعنی شهر پتروگراد سپری گردید. پدرش بازرگان بود . او در فرانسه و آلمان به دانشگاه رفته ، سالها در تفلیس و قفقاز زندگی کرده و از روسیه ، لیسانس بازرگانی گرفته بود . امروزه در پاره ی از منابع غربی گفته میشود که استالین از یک شاعر جسما بیمار و رنجوری چون ماندلشتام وحشت داشت و دستور به کنارزدن او داد . سالها بعد یعنی درسال ۱۹۵۵ درآمریکا نخستین مجموعه آثار ماندلشتام منتشر گردیدند. در شوروی، درسال ۱۹۵۶ از او اعاده حیثیت شد و تنها یک جلد ازاشعارش درسال ۱۹۷۳، منتشر گردید.
ازجمله آثار ماندلشتام : میخانه آمریکایی ، مسجد حاجی صوفیه ، کلیسای نتردام ، بازی فوتبال ، بی خوابی هومر ، یک انقلابی دکابریست ، خش خش زمان ، تمبرهای مصری ، برادران! شفق آزادی را جشن بگیریم ، مجموعه مقالات ادبی و فرهنگی ، مجموعه شعر تریستیا ، چکامه هایی برای بتهوون و باخ ، مجموعه شعر کتاب سنگ ، درباره ماهیت واژه ، پیرامون بوتیقای شعر ، مجموعه شعر کتاب دوم ، و مقالاتی پیرامون سفر به ارمنستان٬ هستند.
۱۵۴۔ درس های نقد و ادبیات غرب !.
رمان هفت جلدی زندگی های برباد رفته . Marcel Prost (1871 – ۱۹۲۲)
درمسابقه بامرگ؛ رمان ثبت خاطرات گذشته .
رمان زوال و زندگی بربادرفته یک نویسنده و دو طبقه دیگر.
مارسل پروست،نویسنده فرانسوی،درکنار جویس ایرلندی و موسیل اتریشی،مهمترین پایه گذار رمان مدرن غرب بحساب می آید.اوهموچون کافکا وتوماس مان یکی ازبزرگان رمان اروپایی میباشد. دراین “مسجدجامع” خاطرات،اوزوال وسقوط زندگی:اشراف،بورژوازی کلان و خدمتکاران آنان رادرفرانسه توصیف میکند. این رمان را پایان شکوهمند رمان کلاسیک وآغاز رمان مدرن غرب نیز مینامند وآنرا مسابقه ورقابتی بازمان و سندنویسندگی علیه مرگ هم نامیده اند.پروست گرچه اخلاقگرا نیست ولی به خواننده می آموزد که چگونه بیشتروبهتربه انسان عشق بورزد.گروه دیگری مطالعه این رمان را موجب کاهش حسادت انسانی میدانند.ازجانب چپ و راست و لیبرال به او القابی مانند:بورژوا،نیمه یهود،همجنسگرا،قرتی و غیره داده شده است.لیبرالها موضوع رمان را تاثیرمخرب زمان روی انسان وجهان میدانند. چپ ها اورازپیشگامام مدرن اواخر دوره بورژوازی بحساب می آورند که کوشید با کمک یادآوری واقعیات گذشته،به کشف حقایق عینی زمان حال برسد که به طرح نوع بورژایی عشق درآثارش میپردازد . به اعتراف پروست روزی خیس نمودن حبه قندی درچای یا بیسکویتی درقهوه موجب جهانی ازخاطرات کودکی اوشد؛مزه و بو هایی که نوستالژی سالهای گذشته رادرانسان زنده میکنند.پروست ازکلاسیک های رمان مدرن است که به طرح زندگی تراژدی-کمدی اشراف و بوژوازی زمان خود پرداخت. رمان برای او رودخانه یا اقیانوسی ازخاطرات است.
مارسل پروست بعدازسالهارنج به سبب بیماری نفس تنگی درتنهایی مرد.برای اومراسم خاکس÷اری دولتی وسراسری انجام نشدگرچه اوروزه اورا مهمترین رمان نویس فرانسوی قرن ۲۰ بحساب می آورند.اویکی ازغولهای رمان نویسی مدرن غرب نیزاست. وی کوشید ازمشخصات مثبت نویسندگان رمانتیک و رئالیستیش ازخود درآثارش استفاده نماید.اومیگفت که کتابها فرزندان سکوت وتنهایی نویسنده هستند.امروزه ادعا میشود که دررمان او نه تنها فلسفه رمان وجوددارد بلکه آثارش بوتیقای رمان نویسی نیزهستند. پروست بدلیل بیماری علاج ناپذیر آسم اش رمان رادرمسابقه بامرگ نوشت. وی مینویسد که باوجودنقش نابودکننده زمان،هنرمنددراثرش جاودانه میشود. درنظراو،جهان زندگی با کوشش نویسندگی،به یک اثر هنری جاودانه تبدیل میشود و نویسنده یک رسانه خاطرات خود میگردد. اوخلاف دوره باروک میگفت که بهشت نه درآن جهان است بلکه دراین جهان و ازطریق هنرقابل تصوراست.آثاراوراجام جهان نمایی اجتماعی وتصویری از عصرش میدانند.بااشاره به فروید گفته میشود کهدرآثاراو هنر نقش یک خاطره غیرارادی ضمیرناخودآگاه رابعهده میگیرد.درآثار پروست گرچه قهرمان رمان به رقص مرگ مشغول است ولی خواننده احساس خطر شخصی نمیکند. با رمان مشهور”زمان ازدست رفته” پروست، غرب حوزه رئالیسم و پسارئالیسم راترک نمود.آن رمان همچون رمان اولیس جویس و رمان قصرکافکا به مفهوم مدرنیته فرهنگ غرب می پردازد.
ازجمله موضوعات رمان هفت جلدی مشهوراو : زیبایی شناسی،ماجرای درایفوس،یهودی ستیزی، حسادت،دوستی،خاطره،ادبیات،مرگ،تنهایی،داستانسرایی،عشق،جامعه،هنر،اروتیک، و هم جنسگرایی می باشند.این رمان قطور ومهم قرن بیست گرچه طنزآمیز ولی بسیارمشکل است.جلد ششم آن با عنوان “زندانی” اغلب موجب شکست خواننده برای ادامه مطالعه میشود. زمان آفرینش آنرا بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۲ بشمار می آورند. گرچه پروست ازنظر زیایی شناسی نویسندگی تحت تاثیر روسکین انگلیسی است ولی اواحترام خاصی برای آثار فلوبر و بالزاک قائل بود. این رمان به تمام زبانهای زنده دنیا تاکنون ترجمه شده است. گروه دیگری این جام جهان نمای هنر اکسپرسیونیستی راتحت متافیزیک هنری افلاتون میدانند. این اثر یک خاطره هزارتویی ازجامعه فرانسه دراواخر قرن ۱۹ بشمار می آید.
عنوان های گوناگون هفت جلد رمان (زمان ازدست رفته) پروست بترتیب بصورت زیر هستند : در جهان اسوان، درسایه شکوفه های دوشیزه گان ، جهان گورمان، جهان زنان و مردان همجنسگرا، زندانی، فراری، و زمان بازیافته. راوی داستان باکمک فن خاطره و تداعی به شرح داستان میپردازد؛ او بطورغیرارادی به یادگذشته های خود می افتن.تعثیر نظریه ضمیرناخودآگاه فروید رامیتوان دراین رمان احساس نمود. سه داستان عشقی-جنسی ازجمله دیگرمحتوای این رمان چندهزارصفحه ای هستند. تامیانه قرن بیست منقدین هنوز به بررسی آن می پرداختند. گروه دیگری قهرمانان رمان راافرادی نابغه درطنز میدانند که نشان میدهند حقیقت نه تنها تلخ بلکه گاهی طنز آمیز نیز میباشد.
بایداشاره کرد که زمان مارسل پروست زمان خلق رمانهای چندجلدی بود؛ازجمله رمان ده جلدی ژان کریستف اثر رومن رولان. بکت پروست را با داستایوسکی مقایسه میکرد که خالق تراژدی نویسی زمان خود بود و همچون آثار شکسپیر حسادت عشقی-جنسی درآثار پروست جای خاصی داشت چون او تنها عشق واقعی را عشق به مادر میدانست و گاهی قهرمان داستان برای دسترسی به شناخت و دانش از عشق کمک میگیرد.محققین امروزی درآثار پروست شاهد توجهات انسان شناسی،روان شناسی و تجزیه تحلیل اجتماعی می گردند. بااشاره به پروست گفته میشود که اغلب بین زندگی و آثارنویسنده میتواند یک ارتباط و قانون علیت مستقیم وجود داشته باشد. به این دلیل اورا گاهی یک جوان الکی خوش نیز می نامند.
۱۵۵۔ درس های نقد و ادبیات غرب !.
رمان هفت جلدی زندگی های برباد رفته . Marcel Prost (1871 – ۱۹۲۲)
درمسابقه بامرگ؛ رمان ثبت خاطرات گذشته .
درسایه شکوفه های دوشیزه گی سال های بربادرفته.
رمان زوال و زندگی بربادرفته یک نویسنده و دو طبقه دیگر.
مارسل پروست،نویسنده فرانسوی،درکنار جویس ایرلندی و موسیل اتریشی،مهمترین پایه گذار رمان مدرن غرب بحساب می آید.اوهموچون کافکا وتوماس مان یکی ازبزرگان رمان اروپایی میباشد. دراین “مسجدجامع” خاطرات،اوزوال وسقوط زندگی:اشراف،بورژوازی کلان و خدمتکاران آنان رادرفرانسه توصیف میکند. این رمان را پایان شکوهمند رمان کلاسیک وآغاز رمان مدرن غرب نیز مینامند وآنرا مسابقه ورقابتی بازمان و سندنویسندگی علیه مرگ هم نامیده اند.پروست گرچه اخلاقگرا نیست ولی به خواننده می آموزد که چگونه بیشتروبهتربه انسان عشق بورزد.گروه دیگری مطالعه این رمان را موجب کاهش حسادت انسانی میدانند.ازجانب چپ و راست و لیبرال به او القابی مانند:بورژوا،نیمه یهود،همجنسگرا،قرتی و غیره داده شده است.لیبرالها موضوع رمان را تاثیرمخرب زمان روی انسان وجهان میدانند. چپ ها اورازپیشگامام مدرن اواخر دوره بورژوازی بحساب می آورند که کوشید با کمک یادآوری واقعیات گذشته،به کشف حقایق عینی زمان حال برسد که به طرح نوع بورژایی عشق درآثارش میپردازد . به اعتراف پروست روزی خیس نمودن حبه قندی درچای یا بیسکویتی درقهوه موجب جهانی ازخاطرات کودکی اوشد؛مزه و بو هایی که نوستالژی سالهای گذشته رادرانسان زنده میکنند.پروست ازکلاسیک های رمان مدرن است که به طرح زندگی تراژدی-کمدی اشراف و بوژوازی زمان خود پرداخت. رمان برای او رودخانه یا اقیانوسی ازخاطرات است.
مارسل پروست بعدازسالهارنج به سبب بیماری نفس تنگی درتنهایی مرد.برای اومراسم خاکس÷اری دولتی وسراسری انجام نشدگرچه اوروزه اورا مهمترین رمان نویس فرانسوی قرن ۲۰ بحساب می آورند.اویکی ازغولهای رمان نویسی مدرن غرب نیزاست. وی کوشید ازمشخصات مثبت نویسندگان رمانتیک و رئالیستیش ازخود درآثارش استفاده نماید.اومیگفت که کتابها فرزندان سکوت وتنهایی نویسنده هستند.امروزه ادعا میشود که دررمان او نه تنها فلسفه رمان وجوددارد بلکه آثارش بوتیقای رمان نویسی نیزهستند. پروست بدلیل بیماری علاج ناپذیر آسم اش رمان رادرمسابقه بامرگ نوشت. وی مینویسد که باوجودنقش نابودکننده زمان،هنرمنددراثرش جاودانه میشود. درنظراو،جهان زندگی با کوشش نویسندگی،به یک اثر هنری جاودانه تبدیل میشود و نویسنده یک رسانه خاطرات خود میگردد. اوخلاف دوره باروک میگفت که بهشت نه درآن جهان است بلکه دراین جهان و ازطریق هنرقابل تصوراست.آثاراوراجام جهان نمایی اجتماعی وتصویری از عصرش میدانند.بااشاره به فروید گفته میشود کهدرآثاراو هنر نقش یک خاطره غیرارادی ضمیرناخودآگاه رابعهده میگیرد.درآثار پروست گرچه قهرمان رمان به رقص مرگ مشغول است ولی خواننده احساس خطر شخصی نمیکند. با رمان مشهور”زمان ازدست رفته” پروست، غرب حوزه رئالیسم و پسارئالیسم راترک نمود.آن رمان همچون رمان اولیس جویس و رمان قصرکافکا به مفهوم مدرنیته فرهنگ غرب می پردازد.
ازجمله موضوعات رمان هفت جلدی مشهوراو : زیبایی شناسی،ماجرای درایفوس،یهودی ستیزی، حسادت،دوستی،خاطره،ادبیات،مرگ،تنهایی،داستانسرایی،عشق،جامعه،هنر،اروتیک، و هم جنسگرایی می باشند.این رمان قطور ومهم قرن بیست گرچه طنزآمیز ولی بسیارمشکل است.جلد ششم آن با عنوان “زندانی” اغلب موجب شکست خواننده برای ادامه مطالعه میشود. زمان آفرینش آنرا بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۲ بشمار می آورند. گرچه پروست ازنظر زیایی شناسی نویسندگی تحت تاثیر روسکین انگلیسی است ولی اواحترام خاصی برای آثار فلوبر و بالزاک قائل بود. این رمان به تمام زبانهای زنده دنیا تاکنون ترجمه شده است. گروه دیگری این جام جهان نمای هنر اکسپرسیونیستی راتحت متافیزیک هنری افلاتون میدانند. این اثر یک خاطره هزارتویی ازجامعه فرانسه دراواخر قرن ۱۹ بشمار می آید.
عنوان های گوناگون هفت جلد رمان (زمان ازدست رفته) پروست بترتیب بصورت زیر هستند : در جهان اسوان، درسایه شکوفه های دوشیزه گان ، جهان گورمان، جهان زنان و مردان همجنسگرا، زندانی، فراری، و زمان بازیافته. راوی داستان باکمک فن خاطره و تداعی به شرح داستان میپردازد؛ او بطورغیرارادی به یادگذشته های خود می افتن.تعثیر نظریه ضمیرناخودآگاه فروید رامیتوان دراین رمان احساس نمود. سه داستان عشقی-جنسی ازجمله دیگرمحتوای این رمان چندهزارصفحه ای هستند. تامیانه قرن بیست منقدین هنوز به بررسی آن می پرداختند.
۱۵۶۔ کارگران ومبارزه طبقاتی در رمان .
ادبیات چپ ؛ تبلیغی ولی انسانی . Martin Andersen / Martin Nexo (1869 – ۱۹۵۴)
فرارادبی ازکاپیتالیسم به استالینیسم .
شاگردکفاش نویسنده ی طبقه کارگرشد .
موضوع آثار مارتین آندرسن یا (مارتین نکسو)،نویسنده دانمارکی،اتحادومبارزه کارگران وفقزاجتماعی درغرب است.اونخستین نماینده ادبیات انقلابی وکارگری درشمال اروپا درکشورهای اسکاندیناوی بود ، وی نخستین نویسنده اهل اسکاندیناوی است که به موضوعات اجتماعی پرداخت. برای نخستین باردر ادبیات دانمارک، توسط او پرولتاریا ومبارزه اجتماعی ظاهرشدند.رمان های مارکسیستی اوگرچه تبلیغاتی ولی انساندوستانه هستند. درآثاراونقش تاریخی طبقه کارگردرکشورهای صنعتی،پایه های استتیک وتئوریک ادبی اوگردید.اودرنوجوانی به دلیل فقرخانوادگی به شغلهای چوپانی،کفاشی،نوکری و معلمی پرداخت وباکارکودکان درآندوره شخصا آشنا شد. پدر وی نیز یک سنگتراش معمولی بود. وی از طریق سفر به اسپانیا وایتالیا درسال ۱۹۰۲ ونزدیکی به انقلاب روس درسال ۱۹۰۵،بانقش تاریخی طبقه کارگرآشناگردید، وبافقر درجنوب وشمال اروپا درآغازقرن بیست آشنا شد.او به علت مارکسیست شدن،ازسال ۱۹۴۹ مقیم آلمان شرقی بود.
“آندرسن نکسو” دررمان، جای زیادی را به بحث های سیاسی وایدئولوژیک میدهد . او بین سالهای ۱۹۱۷-۱۹۱۰ هوادارسوسیال دمکراسی بودوبعدها کمونیست شد.هومانیسم اوتحت تاثیر مارکسیسم وپروتستان های مسیحی اسکاندیناوی است. وی درسال ۱۹۳۷ عضو حزب کمونیست کشورش یعنی دانمارک شد . برای اوسوسیالیسم نه موضوعی اقتصادی و نه آرزویی سیاسی بلکه عشقی به نیکوسرشتی انسان نوین بود. ستونهای اصلی رمانهای وی روی خوشبینی به پیروزی، واتحاد زحمتکشان میباشند. آندرسن براثر تجربه های شخصی به این نتیجه رسید که پرولتاریای شهری آنزمان، بسیاربیچاره تر ازکارگران روستایی بود.منقدین ادبی اورامهمترین نماینده ادبیات رئالیسم سوسیالیستی درشمال اروپا میدانند. او نخستین باردرادبیات اروپای غربی به شرح زندگی یک نماینده مبارزه طبقاتی ازطریق هنری وادبی پرداخت وباکمک قهرمانان کارگری آثارش به تحول وپیشرفت جنبش انقلابی کارگران کمک نمود. وی میگفت که خواننده باید با بی عدالتی های اجتماعی آشناگردد و آنرا تبدیل به یک آگاهی طبقاتی نماید تا موجب تغییرات اجتماعی شوند. آندرسن باکمک خاطرات اتوبیوگرافیک اش کمک مهمی به ادبیات سوسیالیستی جهانی نمود.
ازجمله آثار مارتین آندرسن نسکو: ۴ رمان انقلابی وکارگری: پله جهانگیر،دیته دخترماهیگیربچه آدم، مورته سرخه، ومسافران صندلیهای خالی،هستند. اوخالق آثاردیگری مانند: سرزمین الهی،۴جلد خاطرات،تقابل باصبح جوان،دوجهان،روزهای آفتابی، بازی لوتری،ژانت، نسل بربادرفته،گناهان، یک مادر،تپه های موش کور،درتحسین عمق، و مجموعه نوولهای سایه ها، نیزاست.
شاهکاراو رمان “پله جهانگیر” است که به ۲۰ زبان خارجی ترجمه شد.دراین رمان نخستین بار یک نماینده طبقه کارگر،قهرمان رمان میشود که براثر آگاهی طبقاتی واردمبارزه اجتماعی میگردد.اونه تنها سنبل جنبش انقلابی کارگری است بلکه آن رمان سنبل حماسه وروایت داستانی طبقه کارگراست.آنزمان درتعدادی ازمطیوعات سوسیال دمکراسی کشورهای اسکاندیناوی این رمان بصورت دنباله دار منتشرگردید. رمان” پله جهانگبر” او گذر نویسنده از رئالیسم انتقادی به رئالیسم سوسیالیستی رانیزنشان میدهد. در رمان ” دیته،دخترماهیگیر،بچه انسان” او به تحسین اززنان کارگر وانقلابی میپردازد. این رمان بصورت فیلم نیز درآمد.
آندرسن درزمان خود باکمک مقالات ،سخنرانی ها وسفرنامه ها به طرفداری ازشوروی ومبارزه علیه ضدکمونیستهای غرب پرداخت. وی درزمان جنگ جهانی دوم به سبب دفاع ازشوروی،ازکشورخود اخراج شد وبه شوروی رفت.درآن زمان فاشیستها اورا به بهانه هواداری از سوسیالیسم تحت تعقیب قراردادند. وی درسال ۱۹۴۱ توسط نیروهای نازی آلمان دستگیرشد ولی توانست درسال ۱۹۴۳ فرار کند و دوباره به شوروی برود. اوازجمله نویسندگانی بود که نازیها درسال ۱۹۳۳ کتابهایش را درمراسم کتابسوزی به آتش کشیدند.آندرسن درزمان جمهوری وایمار به سبب حکومت سوسیال دمکراتها و در آلمان شرقی به دلیل حاکمیت استالینیستها،خوانندگان زیادی داشت ودرکشورهای بلوک شرق اورا در رتبه کلاسیکها بشمار می آوردند.درزمان جنگ سرد،درکشورهای پیمان ناتو،اومحبوبیتی نداشت ولی در کشورهای پیمان ورشو،یکی از پرخواننده ترین نویسندگان خارجی زمان خود بود.
آندرسن غیراز سمبولیسم،بین سالهای ۱۹۰۳-۱۸۹۳ زیرتاثیر ادبیات لیبرال بورژوایی ناتورالیستی بود. او بعدها ولی با کمک ادبیات به آگاهی طبقاتی پرولتاریا کمک نمود وباانتقاداز رفرمیسم سوسیال دمکراتها،آنرا ارتجاعی نامید. اودریکی ازرمانهای کارگری اش سیاست رفرمیستی سوسیال دمکراتی رامورد نقذقرارداد.وی گرچه تحت تاثیر نویسنده دانمارکی وبرنده نوبل “هنریک پونتوپیدر” به مسائل مردمی پرداخت ولی خلاف او خوشبینانه مسائل را طرح نمود. اوبا توصیف واقعگرایانه محیط اطراف وامید سوسیالیستی،خواهان تغییرات اجتماعی شد. او میگفت حتی اگرمقدمات عینی وذهنی برای انقلاب آماده نباشند،طبقه کارگرباید برای اتحاد سراسری خودکوشش نماید،چون تجربه فقط ازطریق عمل ممکن است.بعدهاتعداد بیشماری ازنویسندگان رئالیستی غرب تحت تاثیر او قرار گرفتند.
ماکس فریش – و روشنفکران بیچاره !
۱۵۷۔ علیشاد لربچه
Max Frisch (۱۹۱۱ – ۱۹۹۱)
جنایت های ۱۳ سال حاکمیت فاشیسم درنیمه اول قرن گذشته درغرب،باعث شد که اغلب نویسندگان کشورهای آلمانی زبان بعد از پایان جنگ ،بجای طرح ادبی مسائل طبقاتی، حدود یک ربع قرن به شرح جنایت های نژادی نازیسم بپردازند. ماکس فریش،نویسنده آلمانی زبان سوئیسی، و خالق نمایشنامه های انتقادی-رئالیستی، نه تنها پیرامون نارسایی های جامعه مدرن بورژوایی قلم زد بلکه به تاکید خاصی روی: هستی،آزادی،هویت،تقصیر، و مسئولیت فرد،مخصوصا روشنفکران غرب پرداخت. اوبااشاره به رفتار جامعه فاشیست با : یهودیان، کولیها، و کمونیستها، به بحث تراژدی قربانی شدن انسان ازطریق همنوعانش پرداخت. موضوع دیگرآثاراو،شرح خرابه های جنگی اروپای آزادشده بود.اوگرچه خودراشاگرد برشت میدانست ولی به مخالفت باهرگونه دگم و ایدئولوژی گرایی پرداخت و میگفت که دیکتاتورها،دیوارهای مدل چینی،میسازند تاازورود آینده به کشورشان جلوکیری نمایند.اومدعی شدکه زندگی انسان اغلب وابسته به حوادث اتفاقی است .وازکشته شده گان جنگ و فاشیسم خواست !که درادبیات به طرح موضوعاتی بپردازند که زندهها ازآنها واهمه دارند.او مینویسد که درجامعه بحران زده بورژوازی، خردگرایی مدتها است که درخدمت خردگریزی قرارگرفته است.
درنظرمنتقدین ادبیات، موضوع آثار ماکس فریش اغلب تضاد میان روشنفکران وجامعه بورژوازی است. درجامعه بحران زده ،پاره ای ازروشنفکران،مدام اتوبیوگرافی خودراباداستان های خیالی و ادبی تعویض میکنند.ماکس فریش خلاف برشت اغلب میان شک اخلاقی و امید در نوسان بود.اوبااشاره به خردگرایی انسان و هویت شخص، مدعی است که جامعه وجهان سرمایه داری میکوشد تا انسان را بی شخصیت نماید. خلاف نمایشنامه هایش که به موضوعات سیاسی میپردازد- رمانهای اواغلب شرح سرنوشت خصوصی روشنفکران بعداز شکست فاشیسم است.اوبه شرح تیزبینانه و روانشناسانه انسانهایی می پردازد که درجستجوی هویت خودهستند و میگفت که درجامعه ای از خودبیگانه،بحران خصوصی فرد نتیجه بحران اجتمایی زمانش است. و تصویرغلطی که جامعه و انسانهای غرض ورز اطراف، ازکسی میسازند،موجب بحران روحی شخص قربانی شده میشوند.اوازجمله مسائل بیگانگی تمدن زمان حال را، مشکل انسان برای قبول یا رد “خود“ و آزادی از زندانی که دیگران آنرا برایش تصویر کرده اند، میدانست.کوشش اودر راه خلق ادبیات برای جهانی انسانی است. گرچه او زیر تعثیر کیرکگارد مدعی شد که دریک شرایط عمیق و مطلق طردشده، انسان حتا برای انتخاب خود نیزناتوان است .
مورخین ادبیات مدعی هستند که ملاقات فریش با برشت درسالهای ۱۹۴۷-۴۸ تعثیرمهمی روی زندگی نویسندگی وی گذاشت. اوسالها خودرا با تئوری “تاتر روایتی “ برشت مشغول نمود ولی نسبت به نقش و نیروی تعثیر ادبیات دراجتماع بسیار شکاک تر از برشت بود. خلاف برشت، او امیدزیادی به نقش فرد برای مبارزه آزادیبخش میدانست تا به نیروی جمع. او زیر عنوان یکی از نمایشنامه هایش را “قطعه آموزشی،ولی بدون آموزش“ نام نهاد و در مورد انقلاب پرولتری برشت، شدیدا ابراز شک نمود.
پاره ای از محققین ادبیات،غالب آثاراورا اتوبیوگرافیک میدانند.منتقدین او آثارش را غالبا گزارش گونه مینامند تاادبیات،چون خواننده درآثاراو نمیتواند مرز بین حقیقت و خیالپردازی را تشخیص دهد.مخالفان اوآثارش را حاوی: خودخواهی معلمانه ، حاشیه پردازی بیوگرافیک – و نمایشنامه هایش را غالبا نزدیک به تاتر مبتذل و جنجالی میدانند. ماکس فریش مانند مونتاین میگفت که نویسنده باید به خواننده از همان نخستین سطر، احساس: خصوصی بودن، صداقت، و خانگی را تلقین نماید. همه این زحمات او را میتوان کوشش دیگری برای انسانی نمودن جهان، دانست.
درنظر فریش،سرزمین ادبیات را جامعه شناسان فراموش کرده اند و آمارهای جامعه شناسی به مسائل فرد و شرح شخصیت او بی توجهی مینمایند. فقط درادبیات است که میتوان معنی و امکانات داستانهای زندگی را به آزمایش گذاشت،فقط نویسندگی باواقعیات سروکار دارد ودرحین نوشتن است که انسان متوجه و احساس واقعیت میکند.در جامعه بحران زده ازخودبیگانه،هنرمندان و روشنفکرانی که درجستجوی هویت خود هستند، میخواهند گذشته خودرا ازسینه تاریخ پاک کرده تا بتوانند زندگی جدیدی را آغاز کنند. هر “من“ی یک نقش است، چون روشنفکران همچون تعویض لباس به آزمایش زندگینامه های گوناگون خود میپردازند.اوبه تکنوکراتهای تحصیلکرده اشاره میکند که فکر میکنند همه چیزرامیتوان باکمک ضرب و جمع پیشبینی نمود،در صورتیکه تضادها و واقعیات زندگی پیچیده را نمیتوان حتا باکمک تجزیه و تحلیل شرح داد.اینگونه نظرات موجب شد که جنبش سراسری دانشجویان درسال ۱۹۶۸ اروپا ،به مخالفت سیاسی با ماکس فریش بپردازد.
اوبین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۹۱ درسوئیس زندگی نمود ،گرچه اغلب در سفر بود.ودردانشگاه ادبیات و معماری خوانده بود و سالها یک زندگی مشترک با شاعره اتریشی،اینگبرگ باخمن داشت. اوغیراز جایزه ادبی جرج بوشنر، جایزه کتابفرشی های آلمان در سال ۱۹۷۶ رانیز ازآن خود نمود.یکی از جملات قصار او این بود که گفته بود:“ کورتر از کورها، ترسوها هستند“.
ازجمله نمایشنامه های او: آندورا ، آنان دوباره آواز میخوانند، آتش افروز، بیوگرافی-یک بازی . و از جمله رمانهای او: آقای ساکتی- استیلر، جناب فابر، اسم من-گانتلباین . و از جمله داستانهای بلند او: موناتوک،انسان ظاهرمیشود،ریش آبی، دیوارچین، عشق دون ژوان به هندسه، سوئیس-بدون ارتش ، سوئیس-بعنوان وطن،اوراق کیسه نانی، یادداشتهای روزانه با ماریون، یادداشتهای روزانه منتشرشده سال ۱۹۵۰، وخاطرات منتشرشده سال ۱۹۷۲، هستند. اولین موفقیت ادبی فریش درسال ۱۹۴۵ بانشر :سفر به شهر پکنگ ، و نمایشنامه:آنان دوباره آواز میخوانند، آغاز شد. مشهورترین رمان او:آقای ساکتی یا استیلر، پیرامون فردی است نقاش و مجسمه ساز. کتاب موناتوک او، داستانی بلند و اتوبیوگرافیک است. آقای فابر، گزارش پیرامون یک مهندس است. او هر چیزی را که نتواند با کمک جمع و ضرب حساب نماید، بی معنی و غیر مهم میداند؛ازجمله: عشق،دین،هنر، وضعیت روحی و غیره . یادداشتهای روزانه ماکس وبر شباهت زیادی به آثارخیالی-ادبی دارند . وآثار ادبی-خیالی او، گزارشی از تجربه ها و خاطرات روزانه اش هستند. عنوان کتابها و آثارش معمولا خبر از بحران هویت نام ، شخص و فرد هستند.
۱۵۸۔ جوانمرگی آنارشیست ها در فقر و تنهایی .
خشم،شورش ،وآغاز آزادیخواهی طبیعتگرایی. Max Stirner (1806-1856)
بنام خلق وخشم!،خشم اهمیتی مهمتراز انقلاب داشت،خشم نوعی شورش فردی است.آنارشیست ها هم درراه آزادی خون دادند. ماکس اشتیرنر،اسم مستعار “یوهان کاسپر اشمیت“،فیلسوف آلمانی،نظریه پرداز آنارشیسم و یکی ازمهمترین نمایندگان فردگرایی است.اویکی از هگل گرایان چپ نو ویکی ازمخالفان کمونیسم زمان خودبود.آنارشیسم اوریشه درمکتب طبیعتگرایی (فیزیوکراتی) داشت و نه براساس یک نظریه اجتماعی.دولت پروس آلمان،فیزیوکراتی انقلابی اورا،ضدفلسفه معرفی نمود.گرچه اودست به سلاح نبرد،درفقروتنهایی درسن ۵۰سالگی جوانمرگ شد.اثر معروف او “فرد و مالکیت اش“ نام داشت که در سال ۱۸۴۵ یک جنجال فرهنگی سیاسی برپانمود، ولی به زودی آن و مؤلفش فراموش شدند.اندیشه های اودرادبیات،ازجمله روی داستایوسکی اثرگذاشته اند. صفت مشترک اشتیرنر بانیچه را “خود“مرکزبینی اش میدانند.اشتیرنر درکتاب “ایدؤلوژی آلمانی“ موردبررسی و انتقاد مارکس وانگلس قرارگرفته است.
ماکس اشتیرنر یک نویسنده شورشی است.اویک مبارزه فردگرایانه رادیکال و آنارشیستی راتبلیغ مینمود.شورش اوعلیه نظام فئودالی و حکومت سلطنتی دولت پروس نیزقابل اهمیت است.اوباتاکید روی نقش فرد،یکی ازپیشگامان اگزیستنسسیالیسم اندیشمندانی مانند کامو،سارتر،یاسپرس، و هیدگر است.باتوجه به فرد گرایی زمان حال،نظراتش میتوانند اکنون نیز موضوع روزباشند.اودرمحفل “آزادان“ بانظرات چپ هگلی آشناگردید.اداره سانسوردولت پروس پیرامون تاخیر درچاپ اثرش اعلان کرده بود که نشرآثاراوجامعه را تهدید نمیکنند ولی بیچاره گی فلسفه اجتماعی و سیاسی را نشان میدهند!.اشتیرنر میگفت که خدا، شاه،میهن، و شیخ، اشباهی مخوف هستند که باید ازطرف شورشگران،کیش و رانده شوند. دولت و جامعه هم میتوانند دشمن آزادی شخص باشند.طبق نظراو هرپدیده ای که مزاحم شکوفایی وفردگرایی شود،باید موردمبارزه قرارگیرد.
نظرات اوراامروزه،نشانه نوستالژی آزادی،سرگردانی،هدف جویی و فردگرایی میدانند که محصول دوران ارتجاع سیاسی و اجتماعی ۲۰۰ سال پیش آلمان؛ فاقد انقلابی چون فرانسه و انگلیس، میدانند.شرایط تاریخی که دلیل ظهور انقلابیون و معترضینی چون:مارکس،انگلس،نیچه، واو شد.
ماکس اشتیرنر ـ یا یوهان کاسپر اشمیت،بین سالهای ۱۸۰۶تا ۱۸۵۶ درآلمان زندگی نمود.اوبعدازتحصیل فلسفه و الهیات،چندسالی آموزگار ، مترجم و روزنامه نگار بود.ترجمه آثار آدام اسمیت ازجمله کارهای اوهستند.وی چون دارای پیشانی بلندی بود،درزمان دانشجویی اورا اشتیرنر نامیدند که به معنی “پیشانی بلند“ است.او ۳۱ ساله بود که همسر اولش درحین زایمان کودک اش درگذشت.اشتیرنر همراه همسر دومش دکان شیرفروشی راه انداخت،ولی ورشکسته شد و بعلت بدهکاری های ناشی ازفقر،دوبار به زندان افتاد.
غیراز کتاب “فرد و مالکیت اش“،اشتیرنر خالق مقالات،نقدها و ترجمه هایی نیز است.پایاننامه لیسانس او پیرامون تعلیم و تربیت،“قوانین مدارس“ نام داشت .ازاو آثار کوتاه و اعتراضات کتبی دیگری نیزبجامانده.
اشتیرنر مینویسد که آزادی فرد نمیتواند بوسیله جامعه بلکه بایدتوسط خود او صورت گیرد.اوبجای انقلاب اجتماعی،انقلاب درونی فردراتوصیه میکرد.وی با انتقادازکمونیسم میگفت که دراین نظام،شعار رفاه عمومی به معنی رفاه فرد نیست وچون جامعه ماورای فردقراردارد،درنتیجه کمونیسم نیزآزادی فردرا محدود میکند.درنظر اشتیرنر “منیت فرد“ خالق واقعیات و حقایق است. مارکسیستها امروزه اورانماینده یک ایده آلیسم ذهنی میدانند که فردگرایی مطلق رانمایندگی میکند و سخنوری و شعارهای ظاهری وانقلابی اش را،بانظرات ارتجایی لاپوشانی میکرد.
آثار اوامروزه تداعی کننده مقوله های: آزاد ازتسلط،حاکمیت و اعمال قدرت هستند.اوقاطعانه مخالف هرگونه وحدت کلیسا ودولت بود و میگفت که باید با عقل ستیزی دین،مبارزه نمود.وی بااشاره به زمان خود میگفت که دردولتی که آرامش و سکوت بالاترین وظیفه باشد،آزادیخواهان را یاغی مینامند.وی توصیه مینمود که فرد نبایدهیچگونه ملاحظه ورعایتی درمقابل:دولت،دین،اخلاق و غیره بنماید. ودرمدارس هدف تعلیم وتربیت باید آموزش هویت و شخصیت آزادی خواهی باشد و لازم نیست که ما اخلاق راازمنابع دست دوم مانند کلیسا و مدرسه بیاموزیم،چون انسان ذاتا نجیب و کبیر! است.درتعلیم وتربیت باید بچه ها را اززنجیر دین،دولت، و کلیسا آزاد نمود.اوخودسری،شورش،بی تربیتی!، و اعمال آزادی اراده شخصی محصلین راموجب سنگ بنای انسان ازادبودن، بعدی آنان میدانست.اشتیرنر بااشاره به انقلاب درجامعه فرانسه میگفت که در جاهای دیگر آزادی عمل مطرح است ودردولت پروس آلمان،آزادی آرزو نمودن مخفیانه ـ، در انقلاب فرانسه،برابری شهروندان مطرح بود،درآلمان برابری زیردستان موعظه میشود، درحالیکه درفرانسه،یک آزادی انقلابی جاافتاده،در دولت پروس بحث ازآزادی مسیحی میشود.درآلمان میخواهند حتا عشق را یک موضوع دولتی کنند و خطاب به مردم میگویند که آنها آزاد هستند تاوظایف شان راانجام دهند.
ازجمله آموزگاران او: هگل،فویرباخ،وبائور، در محفل آزادان بودند.امروزه ابرمرد نیچه راطرحی ازنظرات اومیدانند.تاچه میزان نیچه تحت تاثیر اشتیرنر است،نامشخص میباشد چون نیچه منابع تحقیقی خودرا دقیق نمیگوید. فردگرایی افراطی اخلاقی اشتیرنر براساس نظریه شناخت فیشته است.وازجمله هدفهای عملی آنارشیسم را آن میدانست که انسان باید به هیرچیزی که نیاز دارد، دست بیندازد!.
۱۵۹۔ سالگرد مرگ شاعر شورشی.
اگر شاعری انقلابی و پرشور ،بعد از پیروزی انقلاب دلخواهش ،دست به خودکشی بزند یا خواهان انقلاب دوم یعنی انقلاب فکری و فرهنگی شود ، نباید پرسید عیب کار در کجاست یا تقصیر از کیست ؟ شاعر خارجی مورد نظر ما ۳۷ ساله بود که به دلیل سرخورده گی در عشق یا اعمال خفقان دولتی در جامعه ، خودکشی نمود . او در جلسات شعرخوانی اغلب با پیراهن زرد پر رنگی سالن محل شنوندگان را تبدیل به صحنه تئاتر یا رینگ بوکس ورزشی می نمود . او نه تنها خود را آوانگارد میدانست بلکه از نظریه پردازان جنبش ادبی فوتوریستی شد . دیگران او را به این دلیل شاعر و انسان عصر آینده نام گذاشتند . در جلسات شعرخوانی ،غیر از پیرهن زردش ، قدبلند و هیکل ورزشکارانه اش جلب نظر میکرد .
گرچه زبان شاعرانه اش تلگرافی، ولی کاملا انقلابی بود . در اشعارش : فریاد ، شکایت ، تحریک و اعتراض ، گوش آسمان را به خراش می انداخت . او شاعری دقیق با لحن و سخنی لخت و عریان بود. به نقل از وایتمن ، شاعر آمریکایی می گفت : فریاد خشن و وحشی شاعر باید سقف جهان را به لرزه اندازد . اشعارش دیالوگ هایی با خواننده و شنونده بودند . او در طول عمر کوتاه خود به دلیل مبارزات اجتمایی سه بار به زندان افتاد .
مایاکوفسکی ، شاعر ، نقاش و نمایشنامه نویس مورد نظر ما ، در سال ۱۸۹۳ در شهر کوچک بغدادی در ایالت گرجستان در جنوب روسیه تزاری به دنیا آمد . او هم ولایتی استالین نیز بود . مایاکوفسکی در سال ۱۹۳۰ در دوره حکومت لنین به دلایل غیرمشخص خودکشی نمود . او در سال ۱۹۲۲ با وجود آوانگارد بودن به جنبش ادبی-هنری فوتوریست ها پیوست و در طرح و ثبت دو مانیفست آنها یعنی : گورتان را گم کنید – و- یک توگوشی برای سلیقه مرسوم عمومی – فعال بود .
فوتوریستها خود را پیشتازان فرهنگ جدید بعد از انقلاب میدانستند . به نظر آنها هنر فوتوریستی وظیفه ای اجتمایی دارد . آنها میگفتند باید جهانی نو ،با کمک واژهها ساخت نه با کمک نظریه ها . آثار آنها کوششی بود تا انتظارات جامعه از شاعر را برآورده کنند . به عقیده آنها شاعر، نویسنده شعر نیست ، بلکه وسیله ای است برای تولید شعر در پروسه خلاقیت هنر .
مایاکوفسکی به اشعارش نام هایی تحریک کننده و یا تبلیغاتی داد ، از جمله : فرمانی به ارتش هنر – از خیابانی به خیابانی – ابرها در خشتک تنبان – زیردریایی ستون فقرات – مصاحبه با مامور اداره مالیات-سرنشین اتومبیل – رژه چپگرایان-درودی رفیقانه – شاعر کارگران- و سرودی برای انقلاب .
مایاکوفسکی تحت تاثیر اشعار لرمانتوف نه تنها شاعران زیادی را زیر تاثیر گذاشت ، بلکه بهترین آثار او ،بعدها به ادبیات جهانی قرن بیستم جهت داد . در زمان حکومت شوروی سابق، مایاکوفسکی در کنار پوشکین ، لرمانتوف ،و نکراسوف از پرخواننده ترین شاعران کشور شد .
در نمایشنامه : توفان نوح ، نوشته مایاکوفسکی ، طبقه کارگر و سرمایه دار به دلیل توفان و سیل در یک کشتی نجات سوار میشوند و به جستجوی بهشت موعود می پردازند . آنها انواع نظامها مانند : پادشاهی-الهی-جمهوری- دمکراسی – و سوسیالیسم را آزمایش میکنند و چون در آسمان و یا بهشت ،حوصله شان سر میرود ، کارگران سرمایه داران را به دریا می اندازند و به زمین بر میگردند و سعی میکنند در آنجا آرزوی بهشت و اتوپی را عملی سازند . یادآوری اینکه همانطور که شاهد بودیم ، ساختن بهشت زمینی تا آمدن گورباچف ادامه داشت . و قس علیهذا ! .
پاسترناک در رابطه با استالین که سالها بعد از مرگ مایاکوفسکی گفته بود : او بهترین و با استعدادترین شاعر کشور شوراها بود ، نوشت : این دومین کوشش دولتی و حزبی برای قتل یک شاعر ترقی خواه بود .
لنین که گویا به هنر مدرن مخصوصا به فوتوریسمها علاقه ای نداشت ، در باره مایاکوفسکی گفته بود : کمونیسم مورد دلخواه آنها ، کمونیسم شلوغ کاری و خروس جنگی است . او لوناچارسکی را مامور نمود تا جلو جنبش فوتوریستها را بگیرد . جو فرهنگی رسمی دولت، سالها فوتوریستها را نیهلیستهای آنارشیست نامید و دلیل شور و آتش سرودهایشان را بلغورهای ناشی از تب شدید سرماخورده گی دوران کودکی نام گذاشت .
ادبیات آوانگارد جهانی هنوز که هنوز است برای آثار مایاکوفسکی ارزش فراموش نشدنی قایل است . شور و احساسات اجتمایی و زیبایی شناسی او ما را بیاد : صمد – سعید- و خسرو ایران می اندازد .
۱۶٠۔ زنان شاعر و مردان نویسنده درتارنما
McCullers , Carson ( ۱۹۱۷ – ۱۹۶۷)
عکس های زیبای تارنمایی تنی چند از زنان شاعر خودی اینروزها در محله ما موجب بحثی شده که جرا بعد ازاینکه مردان هموطن از ژانر شعر به داستان کوتاه نویسی ،روی آوردند، زنان هم میهن ،دوباره سراغ شعر رفته و تقریبا در هر سایت کامپیوتری میتوان شاهد رقمی از اشعار معمولا ؛ زیبا ، اجتمایی،انتقادی، فمینستی و گاهی هم ناسیونالیستی یا مردستیزی آنها شد ؟.آیا این پدیده نشانی از ادامه پویا نبودن فرهنگی ،یا محدودیت باقیماندههای رمانتیک، آن است ؟، چون درسایر جوامع پیشرفته، بعد از پشت سر گذاشتن حتا مرحله رمان نویسی ، آنها سالها است که وارد ژانرهای جدی تر یا مرحله نقدو مقاله نویسی: فرهنگی ، فلسفی، اجتمایی ، زیباشناسانه، غیره و ذالک شده اند. یا اینکه بدلیل فشارهای عاطفی و خانوادگی و یا نبود وقت و آرامش لازم برای بعضی از این دوستان مبارز فرهنگی ،شعر تنها نوع رسانه یا ارضای احساسات انسانی و شخصی است ؟باید پرسید چرا بعد از اینکه غالب پسران آدم ،میدان شعر را خلوت کردند، دختران حوا اکنون با قدری تاخیر تاریخی به رنسانس دوباره آن کمر بسته اند ؟. آیا باید آنرا بخشی از ادبیات زنان تحت فشارقرارگرفته،دانست و یا اینکه ادبیات عام ؟. به امید آنکه در آینده نزدیک، بخشی از این انرژی شعر و شاعری حتا ترقیخواهانه ، صرف مسایل دیگر، از جمله ، فلسفه، اندیشه، نقد و بررسی ، ترجمه ، جامعه شناسی و غیره گردد.
حال بعد از اشاره مختصر فوق، اکنون در اینجا به زندگی و آثار زن نویسنده ای پرداخته میشود که گرچه بیش از نیمی از عمر خودرا بیمار، معلول و فلج بود، ولی او در راه و هدف نویسندگی اش ، به شکل خستگی ناپذیری کوشید تا با خوانندگان آثارش در رابطه ای انسانی باقی بماند .
خانم مک کولرز درسال ۱۹۱۷ در آمریکا متولد شد و درسال ۱۹۶۷ بعد از جند سکته ،در آنجا درگذشت.مورخین چپ ادبیات با اشاره به سه اثر مشهور او یعنی : قلب ، یک شکارچی تنها – ساعت بدون عقربه – و دوشیزه فرنگی ، اورا نویسنده ای انسان دوست میدانند که به موضوع تنهایی روحی انسانهای جوان شهرهای کوچک ایالات جنوب آمریکای سرمایه داری پرداخت ، انسانهایی که در جامعه ای ازخودبیگانه؛ مخصوصا در زمان بحران و تحولات اجتمایی، در جستجوی فردیت خود هستند.تاکید او بطور سنبولیک پیرامون غیرانسانی بودن و زوال یک نظم اجتمایی و دورنگی و دورویی یک جامعه بیمار میباشد .مسئله و موضوع دوم انسان شکمسیر در آثار وی : تنهایی ، افسرده گی روانی و شکست یا غیرممکن بودن ارتباط انسانی با همنوعان است. معمولا قهرمان آثار او در محیطی فاسد و روبه زوال محاصره شده است. موضوع سوم آثاراش، مشکلات و سرگردانی دوران بلوغ انسان است و مسئله چهارم نوشته هایش ، شرح زندگی غم انگیز انسانهایی است که از نظر جسمی و یا فکری معلول ویا بیمار بوده و درگیر نرمهای سنتی اجتمایی میباشند . مک کولرز رویاهای سالهای بلوغ را تنها دوره شاعرانه زندگی انسان دوزخ سرمایه داری نابکار میداند.
او سالهای کودکی را خود در یک خانواده متوسط مرفه گذرانده بود.پدرش کارگاه تعمیر یا مانوفاکتور ساعت سازی داشت.و در جوانی بعد از تحصیل ،وی پیانو نواز در یک گروه کنسرت بزرگ شد ، تا اینکه در ۳۰ سالگی بر اثر سکته، نیمی از بدنش فلج گردید . عنوان نخستین داستانی که وی نوشت “کودک نابغه“ نام داشت . این عنوان خیالی میتوانست نشانی از زندگی واقعی خود نویسنده باشد. حادثه غم انگیز دیگر زندگی مک کولرز ،خودکشی شوهر، بعد از ازدواج مجدد با وی بود. او کوشید بعد از انتشار ۴ رمان موفق، به نمایشنامه نویسی بپردازد .
مک کولرزسعی کرد تا در رمانهایش به موضوعاتی مانند : معنی زندگی ، عشق ، رابطه انسانها، ایزوله شدن فرد، و جستجوی خود ،بپردازد ؛ موضوعاتی که حتا امروزه در جوامع صنعتی و خرده بورژوازی از اهمیت خاصی برخوردارند. او مینویسد که زندگی گرچه آبستن خوشبختی نیست ، ولی ارزش زیستن را دارد. آثارش گاهی هم شرح مبارزه قهرمانان با رویاها و آرزوهای غیرعملی خود در جامعه طبقاتی سرمایه داری هستند. گروه دیگری از منتقدین ، داستانهای او را تحت تعثیر روانشناسی فروید گرایی و رمانهای رمانتیک شوالیه گران میدانند. تبحر در سبک و انشای نویسندگی و شرکت همدردانه با قهرمان مفلوک داستان، موجب اهمیت و عظمت آثار او گردیدند. بیمار و فلج و غیرنرمال بودن جسمی و ظاهری وی ،سبب شد که او بتواند پیروزمندانه تعثیر متقابل فرد و جامعه روی همدیگر را دقیقتر توصیف کند. گرچه آثارش درغالب کشورهای غربی ترجمه شده اند ، ولی او هیچگاه به مشهوریت جهانی و ادبی واقعی لازم نرسید.
گراهام گرین درباره وی گفته بود : من خانم مک کولرز را به فاکنر ترجیح میدهم چون او با روشنی و شفافیت بهتری مینویسد، و اورا برتر از لاورنس میشمارم چون او پیامی ایدئولوژیک به خواننده تلقین نمیکند. وی مک کولرز و فاکنر را تنها نویسندگان بعد از لاورنس نامید که دارای حساسیت نو شاعرانه بودند. ویلیامز در باره مک کولرز نوشت که بعد از مرگ مالویل،فلک نویسنده دیگری مانند وی در آمریکا نزائید . ادوارد آلبی، نمایشنامه نویس مشهور، اورا یک جادوگر ادبی نامید . به اشاره مورخین ادبی ، مک کولرز درمقایسه با سایر نویسندگان همعصر خود، میان خوانندگان و منتقدین ادبی، شانس و محبوبیت بیشتری یافت. وی ، غیر از فرانسه ، در آلمان مورد تحسین انسنبرگر و زیگفرید لینز قرار گرفت.
از جمله آثار او : قلب ، یک شکارچی تنها – سرودهایی از قهوه خانه ایی غمگین – ساعت بدون عقربه – دوشیزه فرنگی – اختلافات زناشویی –یک سرباز و یک زن – چشم طلا – و غیره هستند. رمان قلب تنها ، پیرامون جوان کر و لال و تنهایی است که در ساختمان ویرانی زندگی میکند . انتقاد نویسنده در این اثر، پیرامون فقدان : دوستی ، محبیت ، و همدردی میان انسانها است. مشهوریت نسبی او امروزه بخاطر این رمان بود. بهترین رمان او را “ دوشیزه فرنگی “ میدانند . آن داستان دختر جوانی است که میخواهد در زندگی زناشویی برادرش شرکت نماید. مک کولرز ادعا کرد که این رمان را حدود ۲۰ بار اصلاح نموده تا در آن نشانی از پیشداوری و ابتذال روانشناسانه بروز نکند. منتقدین ادبی ، این رمان را ادبیات سالهای بلوغ جوانی نامیده و آنرا تقلیدی از آثار سالینگر معرفی نمودند. رمان کوتاه سرودهای قهوه خانه ای، درباره تنگ نظری ساکنین یک شهرستان پرت افتاده جنوب است که بر اثر ورود انسان معلول و کوژپشتی ، دچار اغتشاش گردیده ، چون آن جناب با تنها زن بیوه پولدار شهر همخانه نیز شده . رمان فوق حاوی جنجال و احساسات و ترانه های مردمی و ارزشهای اخلاقی آن شهر ناکجاآباد داغان است . گروهی از صاحبنظران ، این نوول را مهمترین اثر خانم مک کولرز میدانند. دراثر دیگری از او، خواننده به سربازانی برخورد میکند که به دلیل فشارهای روانی و عاطفی پادگانی، دچار پریشانحالی شده و گاهی خودکشی میکنند . کتاب ساعت بدون عقربه ، پیرامون اختلافات نژادی و تنهایی سیاهان بندری است . در این رمان که در زمان فلج بودن نویسنده نوشته شده، قهرمان داستان ، دکتر دارو سازی است که خود سرطان خون گرفته و درحال جان به جان آفرین دادن، است. کتاب چشم طلا را تقلیدی از فاکنر میدانند که طبق مد روز به مسایل اختلافات نژادی ایالات جنوب آمریکا میپردازد. مک کولرز کوشید تا در آغاز نمایشنامه ای به سبک اونیل و رمانی به روش لاورنس بنویسد، گویا بدون موفقیت لازم .
۱۶۱۔ باختین، مارکسیسم، فرهنگ و رمان
هورای بورژوازی برای چپ های متزلزل . Michaeil Bachtin (1895-1975)
میشائیل باختین ، زبانشناس و نظریه پرداز ادبیات و فرهنگ ، فیلسوف التقاطی یا رویزیونیست روزهای آغازین انقلاب اکتبر ، در سال ۱۸۹۵ در روسیه بدنیا آمد و در سال ۱۹۷۵ در شوروی سابق درگذشت .
آثارش غیر از استتیک فلسفی در باره رابطه نویسنده و قهرمان داستان هستند . مشهوریت بعدی او در غرب مدیون مبارزه وی علیه فرهنگ انحصاری استالینیستی بود . باختین و کتاب مشهور وی یعنی ” نویسنده و قهرمانش ” تحت تاثیر آثار لوکاچ و کتاب ” تئوری رمان ” او بودند .
باختین در سال ۱۹۲۹ دستگیر و در سال ۱۹۳۸ به سبب بیماری ، یک پای خود را از دست داد . سخنرانی معروف او در باره ” خدا و سوسیالیسم ” در سال ۱۹۱۸ انجام گرفت . امروزه اشاره میشود که اگر او در سال ۱۹۲۹ دستگیر نمیشد و در مسکو میبود ، یقینا جان سالم از محاکمه و ترورهای استالینیستی دهه ۳۰ بدر نمی برد .
در دهه بیست قرن گذشته محفل باختین در شوروی تصمیم به انتشار مجموعه ” فلسفه زمان حال اروپای غربی ” گرفت . باختین یعد از مرگ در سال ۱۹۷۵ ، در کشورهای انگلیسی زبان بعنون نابغه علوم انسانی معروف شد . او را یکی از نخستین دانشمندان علوم اجتماعی اروپا در قرن ۲۰ بشمار می آورند . گرچه غالب آثار او با تاخیری ۷۰ ساله وارد غرب شدند ، در دهه هفتاد، وی در غرب مشهور گردید .
امروزه اشاره میشود که آثار او متکی به سنت فلسفی غرب از جمله – انسانشناسی کانت ، فرد و ذهن گرایی کوهن ، اخلاق پدیده شناسی شلر ، و افکار اجتماعی زیمل هستند . پدیده شناسی هوسرل روی مفهوم سازی باختین نیز تاثیر مهمی از خود بجا گذاشت . همدردی و اعتراف به گناه در آثار باختین بر اساس اخلاق پدیده شناسی ماکس شلر است . هنریک برگسن که در آغاز قرن بیست در روسیه خوانندگان زیادی داشت ، نیز روی باختین بی تاثیر نبوده است . باختین در مخالفت با نظریه فروید پیرامون ” من اسیر آن است ” می گفت که ضمیر آگاه خیلی پیچیده تر از ضمیر ناخودآگاه در روان انسان است . باختین غیر از وطن خود، در کشورهای آلمانی زبان ، انگلیسی زبان ، لهستان ، فرانسه ،وایتالیانیزمشهورشد. . منقدین ادبی مدعی هستند که در آثار باختین ، نویسنده و قهرمان داستان ، با هم در زندگی دیدار و برخورد میکنند. مهمترین اثر باختین یعنی کتاب ” نویسنده و قهرمانش در وحدت استتیک ” تحت تاثیر انگیزهها ، منابع و بحث های روز قرن بیست مانند – مارکسیسم ، فرمالیسم ، نوکانتیسم ، پدیده شناسی ، فلسفه زندگی ، و فلسفه دین بودند . تاثیر مکتب فرمالیسم روی باختین چنان قوی بود که او در سال ۱۹۲۸ مقاله ” مشکل محتوا ، فرم ، و موضوع در خلاقیت کلام ” را منتشر نمود .
غالب آثار آغازین باختین آمیخته با نظریه فلسفه زندگی هستند . او میگفت که کتاب اتوبیوگرافی مطمئن تر از کتاب بیوگرافی است . در نظر او ، هنر ، کار با مواد خام است ، و اهمیت و معنی استتیک همیشه بر اثر رابطه هنر و زندگی بوجود می آیند . باختین میگفت که باید در زندگی و هر لحظه آن ، موضعی ارزشی بگیریم یا ارزشمدارانه رفتار کنیم . در نزد او اشیاء ، انسانها ، و حوادث ، همیشه در یک افق دوردست ، با ارزشها آمیخته میشوند .
باختین خالق نظریه رمان و نظریه داستان روایتی بلند است . نظریه رمان و استتیک فلسفی او در نظریه ادبیات مدرن ، بخشی از عرضه های فرهنگی مهم قرن بیست هستند . او که فیلسوف فرهنگ و نظریه پرداز ادبیات است ، در سال ۱۹۴۱ در انستیتو گورکی در مسکو پیرامون ادبیات جهان تحقیق می نمود . مارکسیست بودن باختین کورکورانه نبود چون او همیشه در فلسفه زندگی یک رابطه دیالکتیکی میان فرد و جمع را عمده میکرد . وی همچون مارکس ،هستی انسان را پدیده ای اجتماعی میدید.،باختین در سال ۱۹۲۶ به سبب ترس از تعقیب گاهی با نام مستعار کانائف مقاله مینوشت . او میگفت که رابطه میان خدا و انسان مانند رابطه نویسنده و قهرمان اثر است . رویزیونیست بودن وی در آنجاست که به بهانه انتقاد از تئوریزه شدن زندگی ، به اصول عقلگرایانه عصر روشنگری،جوابی منفی داد .
او مینویسد که وظیفه یک استتیک آینده نگر در آنجاست که مرزها را تعیین کند و این کوشش نه در تئوری فلسفی و نه در استتیک هنر ، بلکه در یک اخلاق زندگی باید انجام گیرد . مبارزه عصر روشنگری و عصر رمانتیک در تاریخ فرهنگ اروپا به اشاره نیچه از زمان جدل خدای آپولو و خدای دیونیس در یونان آغاز شد .
نیکولای باختین گفته بود که خلاقیت حقیقی خود را در آنجا نشان میدهد که نه بشکل آغاز یا ادامه ،بلکه بشکل نوزایی و تولد ، ظاهر میشود . در هنر باید انسان از نظر استتیک تحت تاثیر آن چیزی قرار گیرد که از نظر اخلاقی ، عملا دنبال میکند . مخالفین باختین با اشاره به پیروی او از اللهه دیونیس ، مدعی هستند که او به حاکمیت استالین ، حالتی رسمی داد .
باختین در مقاله ” هنر و مسئولیت ” در سال ۱۹۱۹ ، خواهان جدایی مارکسیستی میان هنر و زندگی شد . وی در سال ۱۹۲۹ در رابطه با رمان چند صدایی ، مقاله ” مسائل خلاقیت هنری داستایوسکی ” را منتشر نمود . امروزه اشاره میشود که مقدمه باختین بر مجموعه آثار دو جلدی تولستوی ، از پایگاهی مارکسیستی نوشته شده است .
دو همکار سابق باختین یعنی” مدودف” و “ولوشینوف” آنزمان دو کتاب با عنوانهای ” مارکسیسم و فلسفه زبان ” و ” فرویدیسم و روش علم ادبیات ” را منتشر کردند . امروزه در بعضی از محافل ادبی ادعا میشود که این دو کتاب را نیز احتمالا باختین نوشته است .
کتاب ” نویسنده و قهرمانش ” را کوششی برای خروج از گمراهی پست مدرن میدانند که مدتهاست به مرحله افسردگی و شکست رسیده است . در سال ۱۹۷۱ در جشن ۱۵۰ مین سالگرد تولد داستایوسکی ، در مقاله ” مسائل ادبی آثار داستایوسکی ” ، باختین اشاره نمود که نوگرایی رمان اروپایی از طریق داستایوسکی انجام گرفته است .
در سال ۱۹۸۶ دو کتاب ” جستاری در باره بوتیقا و نظریه رمان ” و ” استتیک خلاق هنری واژه ” از او نیز منتشر شدند . مقاله ” داستان روایتی و رمان ” باختین ، روش شناسی تحقیقی رمان است . آرشیو آثار باختین اکنون در انستیتو گورکی در شهر مسکو نگهداری میشود .
۱۶۲۔ میشل فوکو Michel Foucault (۱۹۲۶ – ۱۹۸۴)
از فلسفه طبقاتی تا فلسفه عشقبازی !
تعریف تروریستی فلسفه غرب از انسان مدرن ؟.
میشل فوکو ، فیلسوف “ساختارگرای“ فرانسوی ، نخستین قربانی بیماری علاج ناپذیر ایدز در میان متفکران بود. گرچه او در دهه شصت قرن گذشته مدتی عضو حزب کمونیست فرانسه شد ولی از فلسفه“ مبارزه طبقاتی“ دست کشید و سراغ موضوعات دیگر انسان مانند : عشق، اروتیک و روابط جنسی ، رفت و به دفاع از حقوق همجنسگرایان پرداخت. او این گونه مسائل را نیز بخشی از مبارزه فرهنگی خود شمرد و در رابطه با همجنسگرایی اش دهها کتاب و مقاله منتشر نمود. او میگفت که غرب با تکیه بر عقل گرایی و هومانیسم ذهنی خود ، از اوایل قرن گذشته به تعریف تروریستی از انسانهای نوگرا پرداخته وآنان را به بهانه های گوناگون ،یا روانه : زندان ، تیمارستان ، بیمارستان، تبعید و بازداشتگاه نموده و یا در سر هر چهارراه ، کوچه و خیابان و مکانی ، با نصب کردن دوربین های مخفی و ویدئو ، انسان را به اتهام تروریستی، همه جا زیر نظر گرفته است. شاهکار فوکو ، کتاب “ روابط جنسی و حقیقت “ نام داشت، ولی او با کتاب “ جنون و جامعه “ مشهوریت جهانی یافت . فوکو مشهورترین فیلسوف فرانسه بعد از سارتر است . صاحبنظران اورا طبیب “فرهنگ“ جامعه فرانسه نیز نامیده اند. انتقاد فوکو از هومانیسم و ذهنی گرایی ، تکرار انتقاد نیچه از سنت عقلگرایی غرب است . او همچون نیچه در جستجوی “ شکل خاصی “ یا شکل دیگری از زیستن بود. در نظر او ، فلسفه یعنی چهارچوب های فکری و ارزشی ، برای اینکه انسان بتواند جور دیگری زندگی کند. فوکو میگفت که فلسفه ، جنبشی است که با کمک آن ، انسان خودرا آزاد کرده یا حقایق قدیمی را بی اعتبار نموده . او میپرسد که چرا جنون گرفته ها مثلا حق ندارند تا نوع دیگری از زندگی را عملی کنند ؟ . فوکو بدلیل همجنسگرایی ، تمام عمر، خودرا تحت تعقیب اخلاق و ارزشهای جامعه معیوب، احساس میکرد و بقول ریچارد سنت ، فقط در بستر مرگ، احساس تحت تعقیب بودن را از دست داد.
فوکو مینویسد که ریشه بیماریهای روانی را باید در “ساختارهای“ غلط اجتمایی یافت ، چون فرهنگ خردگرای غرب ، سازمانهایی را تشکیل داده تا دگر اندیشان را محدود کند و یا رفتار دیگران را تابوگونه معرفی نماید . در نتیجه ، در اینگونه موسسات و سازمانها ، خواست فشار به دیگران همیشه حاکم و حاضر است . توضیح اینکه ، فوکو بعد از خروج از حزب کمونیست فرانسه، به حمایت از قربانیان استالینیسم در اروپا پرداخت . در نظر او ، تاریخ روابط : جنسی ، عشقی ، سکسی ، و جنون ، تاریخ فرهنگ نیز است . ادعای تحت فشار قرار دادن علائق از طریق ساختارهای اقتدار گر، بر اساس نظریه فروید بود . فرضیه های فوکو نه تنها فرهنگ گذشته غرب را زیر سئوال برد ، بلکه قصد انفجار آنان را نمود. و اتهام آنارشیت زدن به او ، تاکنون کمکی به جواب انتقادهایش ننموده است .
ساختارگرایان میگویند که امروزه وظیفه فلسفه، وداع با “جستجوی حقیقت “ مطلق است ،چون ما در جهانی چند بعدی و یا در چند جهان موازی هم، زندگی میکنیم و هدف دیگر، پرده زدایی از حقیقت نیست، بلکه موضوعات: فرهنگی، سیاسی، تاریخی و انسانی برای مردم اهمیت یافته اند. چهار متفکر ساختارگرای مشهور قرن گذشته : فوکو ، لاکان ، رونالد بارت، و اوی اشتراوس، بودند. فوکو و هم سن و سالهای فرانسوی اش مانند : لاکان ، دریدا ، و دلوژ را امروزه “ پسا ساختارگرایان “ مینامند. ساختارگرایان فلسفی در یک موضوع باهم وحدت نظر داشتند؛ آنان همچون سارتر، همه مخالف فلسفه ذهنگرا و جانبدار : زندگی ، سیاست ، و هستی شدند و زمینه کار همه آنان ، تحقیق پیرامون “ گفتمان های ساختاری شده “ بود. آنان میخواستند که پروسه تشکیل و نقش ساختارهای اجتماعی-انسانی را روشن نمایند ؛ تا اینکه سرانجام فلسفه ساختارگرایی، خود ، علم زده شد و به فلسفه فرمالیسم ، ختم گردید .
فوکو بعدها خودرا نه تنها ساختارگرا ندانست بلکه در مبارزه با آن کوشید. “گفتمان “ ، بحث و جلسات کلان و عمومی بودند که در چهارچوب آنها، بین انسانها ، رابطه و تماس برقرار میگردد، فوکو بر این باور بود که در گفتمان ها نیز مانند : خانواده ، جسم ، اخلاق ، و سازمان ، به انسان اعمال زور و قدرت میشود. و یا بقول نیچه ، در گفتمانها نیز “اراده“ برای بقدرت رسیدن وجود دارد. به این دلیل هدف همیشه؛ در محفل ها ، حذف یا مطیع نمودن دیگران بودن است. فوکو را میتوان اندیشمندی شکاک نیز دانست ، چون او به تمسخر میگفت که حقیقت نیز “تاریخ“ خاص خودرا دارد .
میشل فوکو در سال ۱۹۲۶ در فرانسه بدنیا آمد و در سال ۱۹۸۴ در سن ۵۷ سالگی در اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت. او فرزند یک پزشک بود و خود در دانشگاه روانشناسی و فلسفه خوانده بود. فوکو در شهر آفتابی کالیفرنیا در آمریکا، در حال ساختن محل و مکتبی برای هواداران اپیکوری اش بود که عیرمنتظره خبر بیماری ایدز را دریافت نمود.
از جمله آثار او : روابط جنسی و حقیقت ، جنون و جامعه ، حفاری و باستانشناسی در علوم انسانی ، استفاده از غرایز و نفسانیات ، به فکر خود بودن ، و تعقیب و تنبیه – تولد زندان ، هستند.
فلسفه فوکو را فلسفه “اشتها“ در فلسفه زندگی نیز نامیده اند. او به انتقاد از محدودیت های گوناگون، برای “نوع دیگری“ زیستن پرداخت. فوکو نازضایی از روابط : عشقی، جنسی و اروتیک را حوزه ای نامید که در هومانیسم غرب سزاوار انتقاد است و میپرسد که چگونه فعالیت جنسی انسانها، بخشی از اخلاق حاکم شد . او با کمک استتیک هستی، به تعریف آزادی روابط جنسی –عشقی ، پیش از مسیحیت پرداخت. درنظر او، یونانیها و رومیهای باستان، پیشنهادات و راههایی را کشف نمودند که موضوعات جنسی و عشقی را حل نمود. او به تعریف و تحسین از روابط عاطفی اریستوکراتهای یونان باستان پرداخت. و قصد داشت اینگونه روابط احساسی بین انسانها را در مجتمه ای در کالیفرنیا عملی نماید.
او میگوید که در یک جامعه بوروکراتیک، دیگر جایی برای طرح آرزوها نمانده است . در مقابله با عقلگرایی و با تکیه بر نیچه میگفت که فلسفه قرن ۲۰ باید صحنه تئاتری را آماده کند تا “زردشت“ مورد نظر نیچه ،روی آن به رقص درآید و توی دهن آپولو، خدای عقل و منطق ، بزند. او قصد نمود تا به تجزیه و پاشیدگی هومانیسم غرب کمک کند. انتقاد او از خردگرایی، بدلیل مبارزه برای آزادی “ نوع دیگری “ زیستن است و میگفت که بر اثر عقلگرایی، مدل غربی، انسانیت تاریخی مورد نظر مارکس و هگل، انسانیت مکتب پوزو.یتیسم و مثبت گرای آوگوست کنت ، و انسانیت اگزیستنسیالیستی سارتر ، در حال از بین رفتن هستند. او خواهان تحولی در ارزشها شد تا انسانها بتوانند: جور دیگری فکر کنند، زندگی نمایند، و یا به عمل بپردازند . صاحبنظران، فوکو و سایر “پست ساختارگرایان“ را زیر تعثیر یک هایدگر“نیچه ای “ نیز میدانند . او در فلسفه میخواهد که بطور رادیکال به درون تاریکیهای: ضمیر ناخودآگاه، جهان اسطورهها، و فرهنگ فولکلوریک مردم، برود تا به کشفیات حفاری و باستانشناسی جدیدی نائل آید . در نظر او وظیفه یک دانش غیر هومانیستی ، آنست که به نابودی ذهنگرایی و تاریخگرایی روشنفکری بپردازد.
۱۶۳۔ گاهی کتاب مشهورتر ازنویسنده آن میشود.
سروانتس ورمان دن کیشوت درادبیات جهانی غرب .
Miguel Cervantes (1547 – ۱۶۱۶)
برای بعضی ازماها ممکن است ،هاملت مشهورترازشکسپیر،تورات مشهورترازموسی،شاهنامه مشهورترازفردوسی، و دن کیشوت مشهورتراز سروانتس،باشند. میگول سروانتس،نویسنده اسپانیایی متولد در۴۰۰سال پیش،یکی ازبزرگترین داستانسرایان تمام دورهها وخالق رمان مدرن،دریک خانواده ساده ومعمولی بدنیا آمده بود. اورادرادبیات جهانی غرب در ردیف دانته وشکسپیر بشمارمی آورند. کتاب ۲ جلدی دن کیشوت اوتاکنون به ۶۸ زبان ترجمه شده و ۲۳۰۰ بارمنتشرشده است. تنهادرزمان خوداو این کتاب ۱۶بارتجدیدچاپ گردید. دررمان فوق خواننده امروزی بافرهنگ وزبان گروههای گوناگون: پیشه وران،چوپانان،دانشجویان،سربازان،فواحش،جاکش ها، پااندازها،خلافکاران،پاسبان ها، کولیها،قماربازها،ادیبان،هومانیست ها، وروحانیون آنزمان جامعه اسپانیا آشنا میشود. سروانتس چون درسال ۱۵۷۱ درجنگ دریایی میان اسپانیا وترکیه شرکت کرده بود،نه تنها دست چپش راازدست داد بلکه ۵سال اسیرنیروهای ترک،وسپس برده دزدان دریایی در الجزایرگردید.
شاهکارسروانتس،رمان دوجلدی دن کیشوت است.قهرمان این رمان،دن کیشوت،یک اشرافی تنگدست بایک بیوگرافی تراژدی-کمدی میباشد.کتاب فوق رابعدازکتاب انجیل،اثری مردمی درغرب بحساب می آورند.سروانتس برای نخستین بارازطریق این کتاب به مسائل ادبی زمان خودپرداخت. این رمان غیراز نقدادبی،انتقادی ازجنگ طلبی دوران شوالیه ها وسوارکاران اسپانیا نیزاست.دراین کتاب پیچیده روان شناسانه،از۷۰۰ شخصیت نام برده شده است.درآینه آن کتاب،هم رئالیست ها،هم ایده آلیست ها،وهم رمانتیک ها خودرا دوباره می یابند. اگر هاملت رامنتقدین ادبی،اولین وبهترین نمایشنامه بدانند، دن کیشوت را نخستین وبهترین رمان غرب بشمارمی آورند. دن کیشوت رابادو قهرمان دیگر تاریخ ادبیات غرب؛یعنی فاوست اثرگوته،وهاملت اثرشکسپیرمقایسه میکنند.بخش اول رمان دن کیشوت درسال ۱۶۰۵ وبخش دوم آن درسال ۱۶۱۶منتشرشدند.دردوران رمانتیک،آنرامبارزه تراژدیک ایده آلها علیه واقعیات بشمار می آوردند.بخش اول این رمان شامل سه موضوع: طنزی بررمان شواله ای،عشق قرون وسطایی،وبحث های هنری ایده آلهای افلاتونی هستند.دراین بخش دن کیشوت انسانی است عملگرا،ولی دربخش دوم رمان،دن کیشوت خیالپردازانه علیه غولهای آسیاب بادی به مبارزه می پردازد. این کتاب درمجموع مثالی است پیرامون رفتارانسانی، ونه فقط نقد وطنزی برادبیات سوارکاری سرگرم کننده آنزمان.دن کیشوت بعدازمطالعه رمانهای سوارکاران،درجهانی خیالی،دچارنوستالژی قهرمان گری میشود وبااعمالی تراژدیک-کمدی دست به ماجراجویی برای نجات نیکی میزند. اوبه سبب مطالعه رمانهای سرگرم کننده شواله ای آنزمان، ازواقعیات دورشده ودچار خیالپردازی وافسانه زده گی میشود.اوازجمله وظایف عیاری خود،اجرای صلح،مبارزه علیه فقروبی عدالتی،و کمک به یتیمها،زنان بیوه،ودختران جوان را دارد.
سروانتس خود زندگی پرماجرایی داشت.او به شغلهای سربازی،ملوانی،دریانوردی، ومامورمالیاتی، دست زد و نه تنها اسیرترکها وزندان سلطنتی اسپانیا شد،بلکه درزمینه نمایشنامه نویسی نیز دچار شکست گردید.
این کتاب راکوششی درراه رئالیسم مدرن نیز بحساب می آورند که با ۱۱۰۰ صفحه آن همچون کتاب کمدی الهی دانته،انجیل واقعیات بخشی ازتاریخ اسپانیا شمرده شده است.این رمان نه تنها آینه ای از درد ورنج انسانی است بلکه مانند دینی دراسپانیا درمقابل مسیحیت کاتولیکی قرارگرفت.منقدین ادبی،امروزه بخش اول آنرا مربوط به دن کیشوت وبخش دوم آنرادرباره زندگی خودسروانتس بشمارمی آورند. چون سروانتس دراین رمان،قادربه نوشتن، ودن کیشوت قادر به عمل است،آندو همدیگرراازاین طریق تکمیل میکنند.به ادعای روانشناسان،خیلی ازماها چهرههایی سروانتسی هستیم،یعنی ترکیبی از خصوصیات دن کیشوتی و سانچویی؛چهره دیگرآن رمان.
امروزه میتوان رمان نویسی درغرب را مدیون آثارسروانتس وشکسپیردانست.سروانتس روی فلوبر، استاندال،مارک تواین،توماس مان و غیره نیزتاثیرگذاشته است. شکسپیر گویادرسال ۱۶۱۱ رمان دن کیشوت رامطالعه کرده باشد. او و سروانتس در یک روز در گذشتند. سروانتس رامیتوان درردیف تولستوی،گوته و مونتگنی بشمارآورد.او وشکسپیر موجب رشد ادبی تورگنیف،استاندال، پروست، و داستایوسکی شده اند.بعدازمرگ سروانتس،رمانتیکها نخستین بار به کشف او موفق شدند. گروه دیگری ازمنقدین ادبی،سبک داستانسرایی اورا،رمانتیک-متافیزیک نامیده اند. ژانر رمان اززمان او تا دوره پروست احترامی اخلاقی-متافیزیک یافت.
سروانتس درآثارش خالق تمام ژانرهای ادبی مانند شعر،درام،رمان، و نوول است؛ازآنجمله: محاصره نومانیا،لاگالاته،دن کیشوت،نوولهای نمونه،سفر به پارناس،رنج و زحمتهای پرزیل وسیگموس،هستند. درکتاب محاصره نومانیا،یک شهراسپانیایی درمقابل سلطه گران رومی به دفاع ازخود میپردازد. درکتاب لاگالاته،او به طرح زیبایی ونکامل انسان درفلسفه رنسانس میپردازد که مطابق آموزش درس های عشق نوافلاتونی هستند.کتاب رنج وزحمت پرزیل، به ادعای اونمونه ای است که تمام جنبه های رمان نویسی زمان خودرا شامل میشود. از ۶۰ نمایشنامه سروانتس تنها ۱۸ عدد آنها به زمان ما رسیده است.سروانتس خالق نخستین نمایشنامه تراژدیک ملی اسپانیااست که درآن به عناصر هنری دوره باروک میپردازد. نمایشنامه های متنوع اودارای عناصری: اتوبیوگرافیک،تاریخی،ادبی،خلقی و فولکلوریک می باشند.اودرنمایشنامه هایش خواننده وتماشاچی را به جالب ترین وجه هنرونبوغ انسانی درعصرجدید واستتیک دوره باروک جلب می نماید..بعدازرمان دن کیشوت،مجموعه نوولهای سروانتس ازشاهکارهای ادبی اوهستند.نوولهای اوتاثیرمهمی روی ژانر نوول ونوول نویسی قرن ۱۹ غرب ازخودبجاگذاشتند.نوولهای اوباکمک وظایفی اجتماعی-اخلاقی،زندگی تازه ای به ژانر نوول دادند.
گرچه ادعا میشود که رمان دن کیشوت دردوره طلایی اسپانیا نوشته شده است ولی جامعه اسپانیا آن زمان احترامی خاص برای مرگ وعزاداری قائل بود.این رمان را نگاهی بدبینانه به دوره پایان قرن ۱۶ نیزبشمارمی آورند.سروانتس نخستین بار به زندگی تراژدیک اشخاصی دزعصرجدید میپردازد که از شناخت واقعیات عاجزاند.گرچه این رمان نگاهی ناامیدانه یا بدبینانه به ایده آلها را نشان میدهد ولی آن خوشبینانه به توانایی های انسانی هم اشاره میکند که قادر به حل مشکلات درزندگی خودهستند.باوجوداشتیاهات مدام دن کیشوت، تصمیم به ادامه زندگی وعملگرایی،فلسفه خوشبینانه او میباشد. خواننده این کتاب زیرتاثیردائم طنزو تراژدی قراردارد،ودرنزدخواننده، چهره تراژدیک دن کیشوت ایجاد همدردی میکند، چون انسان درهستی شناسی او،خودرا می بیند. منقدی نوشته است که تعداد دن کیشوت ها به اندازه تعداد خوانندگان است،مانند تعداد هاملت ها میان خوانندگان وتماشاگران آن. دن کیشوت و جوان روستایی همراهش یعنی سانچو،تشکیل جهانی دوئالیستی وثنوی میدهند، ودرحالیکه سانچو عملگرا وهوشمنداست، دن کیشوت باحداقل امکانات جنگی سوارکاری با یابوی زهوار دررفته خود،قصد نجات جامعه اسپانیا را دارد.
۱۶۴۔ بورژوازی و شاعر جمهوریخواه اش
جان میلتون John Milton (1608 – ۱۶۷۴ )
خدا و جزای شاعر جمهوری خواه !
میلتون را نخستین شاعر جمهوریخواه بریتانیا در ۳۵۰ سال پیش میدانند و زمانیکه اودرسن ۴۴ سالگی قدرت بینایی خودراازدست داد، کلیسا و روحانیون مسیحی ، آن واقعه رادلیل جزا و عقوبت الهی برای کسانی دانسته که علیه شیخ و شاه روشنگری میکنند. درنظرخواننده ،عجیب است که جنبش جمهوریخواهی یک کشورغربی در ۳۵۰ سال پیش دارای شاعر مبارز خودباشد. پیرامون او درتاریخ ادبیات ،آمده که میلتون ازموضع ضد فئودالی، ضد کلیسایی و ضدسلطنتی و به هواداری از جمهوریخواهی بورژوازی ، انقلاب و جنبش جدید را آنزمان به آواز کشید.اونه تنها یکی ازمهمترین شاعران انگلیس ، بلکه قبل از جان لاک ، یکی از بنیادگزاران لیبرالیسم عصر جدید بود. نبوغ اورا درحد دانته و شکسپیر میدانند. تازمان پیش ازاو، غالب شاعران غرب دمخور دربار سلطنتی بوده و مدیحه سرایی میکردند. اوشاعر جمهوریخواهی است که دین و دولت و اخلاق حاکم را به زیر سئوال برد. میلتون در ۲۰ سال آخر عمر درنابینایی کامل بسر برد ، با این وجود او خالق آثار فناناپذیری مانند : بهشت گمشده و بهشت بازیافته ، است. اودرکنار شکسپیریکی ازمشهورترین نویسندگان انگلیسی است . توانایی ادبی اورا در وضعیت کوری ،با هومر مقایسه میکنند. امروزه میدانیم که غیرازهومر، نیچه و میلتون، بورخس و جویس نیز درمقطعی اززندگی خود کور ونابینا شدند.
میلتون کتابسوزی دربار و کلیسا را با آدم کشی یکی دانست. اوطی سالها مبارزه ، خواهان : آزادی مطبوعات ، اصلاحات دینی ، آزادی حق طلاق ، حق خلق برای برکناری حاکم مستبد ، منع دخالت دین و کلیسا درزندگی مردم ، آزادی فرد در تمام حوزههای زندگی و دین ، تجدد خواهی و سیاست تعلیم و تربیت دمکراتیک، شد. او سالها تحت تعقیب قرارگرفت ، مدتی مخفی شد ، و جند ماهی نیز به زندان افتاد ، ولی بدلیل مشهوریت اجتمایی، سپس آزادگردید.
میلتون یکی ازمبارزان تحول دولت مطلقه سلطنتی بسوی جمهوری، پیش از دمکراسی است . اونه تنها به دفاع از انقلاب بورژوازی ضد سلطنتی ، بلکه به تایید حکم مجلس جمهوری، برای اعدام چارلز دوم ، پادشاه مستبد انگلیس، در سال ۱۶۴۹ شد. میلتون،به مبارزه علیه کتابسوزی، سانسور، تعقیب و زندانی نمودن مبارزین دوره حکومت چارلز دوم پرداخت .
او میگفت که اگر ما جنگ و مبارزه سیاسی را ببازیم ، درمبارزه فرهنگی باید پیروز شویم ، اگر پاهایمان را به زنجیر بکشانند، از دستهایمان باید استفاده کنیم . منقدین ادبی مذهبی، دانته را شاعر کاتولیک ها و میلتون را شاعر پروتستانها نامیدند. رمانتیکهای ادبی سالها تحت تعثیر این شاعرانقلابی جمهوریخواه بودند. نخستین بار، ولتر موجب مشهوریت میلتون درسایر کشورهای اروپایی شد. او درجوانی به مطالعه اشعار هومر و ورژیل پرداخته و سالها تحت تعثیر اشعار چوپانی و گله داران تئوکریت در دوره یونان باستان بود.اوکوشید به تقلید از تراژدیهای یونان باستان و نمایشنامه های تراژدیک شکسپیر، آثاری والاتر از مکبث بیافریند.
جان میلتون درسال ۱۶۰۸ درلندن بدنیا آمد و درسال ۱۶۷۴ درآنجا درگذشت.پدرش غیراز شغل وکالت، سالها صراف نیزبود. او۸ساله بود که شکسپیر درگذشت ؛ البته اگر شکسپیر واقعن زیسته باشد !. مرگ دوستان، خویشان ، و همرزمان ، تعثیر غم انگیزی روی اشعار مرثیه ای اوبجا گذاشت : از جمله مرگ مادر جان ، مرگ یک همکلاسی عزیز، مرگ پسر ، و اعدام چند تن از همسنگران اجتمایی همعصر او . میلتون درسال ۱۹۴۹ مدتی منشی وزارت امورخارجه در دولت جمهوریخواه کرومول بود و از حکم مجلس برای اعدام پادشاه دفاع کرد و سرانجام درسال ۱۶۵۹ مخفی گردید.
میلتون غیرازعلاقه به آثار کلاسیک یونان باستان ، به مطالعه نویسندگان مدرن رنسانس نیز پرداخت. اورا روشنفکرترین شخصیت ادبی قرن ۱۷ انگلیس میدانند ومانند سایرنویسندگان ، او آثاری گاه متضاد و متناقض به قلم درآورد. اشعارش غالبن زیر تعثیر حوادث سیاسی و تجددخواهی فرهنگی انزمان هستند . به نقل از منتقدین ادبی، دراشعار او احساس گرایی بر عقلگرایی تقدم دارد. امروزه فمنیستها از میلتون ایراد میگیرند که او ۳۵۰ سال پیش به زن نگاهی شیئی و جنسی داشت . درنظرآنها میلتون مرگ و یا اخراج حضرت آدم(ص)! را بدلیل توطئه و شرکت حضرته حوا (ع)!، علیه اومیدانند. پاوند و الیوت ، میلتون را مقصر تحولات نامناسب و نازای بعدی شعر انگلیس دانستند. پاره ای از آثار آنزمان میلتون شباهت به ادبیات علمی-خیالی(ساینس فیکشن !) امروزی دارند. گروهی دیگر اشعار اورا براساس اخلاقی سنتی، ارتجاعی و گذشته گرا میدانند. میلتون دریک سفر توریستی-آموزشی به جنوب اروپا ، شخصن با جناب گالیله آشنا گردید.
آثار میلتون را میتوان ادامه تکامل روشنگری دوره رنسانس دانست . شعراواغلب حاوی افکار فلسفی و سیاسی است. میلتون کوشید باکمک : اسطورههای کهن، علم نجوم سدههای میانه، و دستاوردهای دانش جدید زمان خود ، درک نوینی ازجهان در عصر خود بیابد. درنظر مذهبیون ، موضوع اصلی آثار میلتون ، مبارزه نیروهای آسمانی با نیروهای زمینی و جهنمی است . مشهوریت او امروزه شاید بدلیل افکار جمهوریخواهی و فعالیت های اجتمایی اش باشد تا زیباشناسی ادبی آثار اش .
ازجمله آثار او : بهشت گمشده ، مقالات جدلی ، ترانه ها ، نمایشنامه های ماسکی ، بهشت بازیافته ، شعربلند نمایشی ( سامسون مبارز ) ،درباره تربیت ، عارف ، حکومت شاه و درباریان ، دفاع از خلق ، دفاع از خود، راه ساده و تشکیل دولت آزاد، صبحگاه ، تولد مسیح ، آدم بشاش ، مرثیه ای برای دوست ، درباره آزادی مطبوعات ، ادعای طلبکاری حاکیت شاهان ، تصاویر آموزشهای مسیحی ، تاریخ انگلیس هستند. درام شعری (سامسون مبارز) حاوی شوق و شور انقلاب ضد فئودالی است.
میلتون خالق حماسه شعری( بهشت ازدست رفته) درسال ۱۶۶۷، زمانیکه اوکاملن قدرت بینایی اش راازدست داده بود، میباشد. عنوان قبلی این اثر : (جناب آدم ، بدون بهشت ) بود. قهرمان اصلی کتاب ، آقای شیطان است و آن اثری است احساسی و شوق آمیز و نه عقلگرا . میلتون دراین کتاب بطور نمادین و با کمک نیروهای آسمانی و گناه انسانی ، اشاره به مبارزه برای انقلاب آنزمان مترقی بورژوازی، ولی ضد فئودالی می نماید. مورخین ادبی براین نظرند که او شعر حماسی (بهشت گمشده ) را تحت تعثیر هومر و ورژیل نوشت. قهرمانان آثارش ، غیراز شیطان و ابلیس ، غالبن : الهه ها ، فرشته ها ، ملائک ! ، و یا انسانهای اسطوره ای ایده آل مانند آقای آدم و خانم حوا هستند. عیسامسیح او همچون ژنرال پاتون ! با یک گروهان فرشته های مسلح به جنگ ابلیس بیچاره میرود تا دمار از روزگار این موچود پیشتاز برآرد. دراین کتاب شیطان قبلن یک فرشته ناز و زیبا رو بوده که بدلیل اعتراض و سرکشی های کفرآمیز ، تغییر هویت داده و رویزیونیستی شده است. امروزه در ولایات و سرحدات آمریکا اشاره میشود که شیطان، مشهوریت خود درغرب را مدیون میلتون است .
اویکی از نمایندگان روشنگری انگلیس زمان خود بود و چون در دولت موقت انقلابی مرحوم کرومول شرکت داشت ، رابطه نزدیکی با غالب حوادث تاریخی زمان خود یافت. میلتون رفتار انسان را میان مسئولیت فرد و ضرورت تصمیمات اخلاقی قرار میدهد . در جهانبینی او مکانهای گوناگونی مانند : زمین ، آسمان ، دوزخ ، بهشت ، و هرج و مرج جهانی کائنات ، قرار دارند . او به رد تئوری تشکیل جهان از “هیچ و پوچ “پرداخت .آب
۱۶۵۔ به موازات ادبی کشور میزبان
اگربشودسخنان مورخین اجتمایی فرهنگ را عمومیت داد،باید گفت که درآغاز ،درکشورهای مختلف،قبایل بیشمار با لهجه های گوناگون وجود داشتند.گاهی مردم شمال بلبلستان زبان مردم جنوب آن کشور را نمی فهمیدند.بعدها درکنار لهجه های قبایل و ولایتی، و زبان اداری دولتی، یک زبان نوشتاری جدید نیز رشد کرد. وبا ایجاد زبان نوشتاری،ادبیات کتبی متولد شد.ولی در اینجا باید پرسید چه آثاری را میتوان آثار ادبی دانست ؟ آیا تقسیم ادبیات به : مبتذل،مسئول، و یا ادبیات هنرمندانه و ادبیات سرگرم کننده درست است؟
اینجا و آنجا ادعا میشود ؛زمانیکه یونانیها و رومیها آثار ادبی آفریدند و در تاترهایشان نمایشنامه اجرا کردند،درغالب کشورهای دیگر حتا ازوجود خط نوشتاری هم خبری نبود.جملات جادویی ویا مذهبی ،دراین گونه جوامع میبایست موجب آزاد شدن زندانیان و یا بردهها، یا بهبود پای شکسته اسب مجروحی میشد.مورخین رومی ،دیگران را بربر و وحشی می نامیدند. هنوز از “کشور شاعران و متفکران“ نشانه ای نبود.ادبیات دوران انتقال یا تحول ،از جاهلیت و کافری به مذهبی کدام هستند؟آیا داستانهای قهرمانی و پهلوانی بعضی ازکشورها شباهتی به تراژدیهای یونان دارند؟ در تراژدیها معمولا نشان داده میشود که چگونه انسان با همه تلاشهایش برای بدست گرفتن سرنوشت محکوم،باشکستی تلخ روبرو میشود.
چه کسی نخستین بار تمام قبایل یک کشور را بصورت مملکتی واحد باهم متحد نمود؟ چه کسانی خلاف حاکمین پیش ازخود به فکر : آموزش و پرورش، ادبیات و هنر، علوم و غیره در برنامه سیاست و هدف یک دولت افتادند؟ چه کسانی نخستین بار به جمع آوری فرهنگ مردم؛اشعار، افسانه ها، کلمات قصار، ضرب المثل ها، حماسه های قهرمانی ایالات و قبایل گوناگون افتادند؟، گرچه گاهی آنها جاهلانه و کفرآمیز و ابتدایی بودند.
چه کسانی به فکر حفاظت از زبان کتبی سراسری افتادند تا از هجوم واژههای خارجی و کلمات عامیانه جلوگیری کنند؟ چه کسی دستورداد تا کتابهای دینی: قرآن، انجیل و تورات رااز زبانهای بیگانه به زبان ملی یا مادری یک مملکت ترجمه کنند تا آنها در تمام نقاط کشور و برای همه قابل فهم شوند؟ اولین رمان منظوم را چه مادرمرده ای نوشت؟ اولین زن شاعره که بود؟ عیارها، شوالیه ها، سرداران و امیران، پهلوانان و قهرمانان، چرا وارد ادبیات شدند؟ در غرب به اسب سواران تادندان مسلحی که با وسایل سنگین رزمی شان ،گوش بفرمان ارباب و حاکمی به میدان جنگ میرفتند، شوالیه گفتند.
سرانجام درعوض ادبیات مذهبی خرافاتی اسطوره ای آنجهانی، ادبیات درباری اشرافی این جهانی اهمیت یافت.باید پرسید اولین ستاره و یا چهره هالیوودی مشهور ادبیات درآندوره چه کسی بود؟ آغاز ادبیات کلاسیک در چه زمانی شروع شد؟ ادبیات درباری در چه قرونی حاکم بود؟ آیا رابطه ای میان ادبیات و جنگهای مذهبی یا جنگهای صلیبی وجود دارد؟ آیا ادبیات شوالیه ای و قهرمانی خاص جنگهای مذهبی وجود دارد؟ گفته میشود که هدف ادبیات قرون وسطا،آفرینش آثار جدیدی نبود، بلکه آنها داستانها و اسطورههای قبلی را به شکل هنری وادبی جدیدی به بازار فرستادند. وازجانب دیگر ادعا میشود که درکنار ادبیات درباری شوالیه ای، ادبیات قهرمانی و سرودهای پهلوانی با تکیه بر سنت باستان اقوام آریایی آفریده شد. و ادبیات درباری مدح و ثنایی کشور “ گل و بلبل “ چند قرن طول کشید؟.کدام شاعران به انتقاد از تقواهای مذهبی درباری و زندگی بریز و بپاش، پرخوری و مست بازی و عشقبازیهای حرمسرایی و ولخرجی پراختند؟
باایجاد شهرها و تقویت فرهنگ شهری بورژوازی، صنف شوالیه ها، سرداران و امیران نیزضعیف گردید و در شهرها به محتوا بیشتر از فرم توجه شد. نخستین داستانهای ساده مردمی نوشته شد؛ داستانهایی که مقدمه رمان نویسی شدند، گرچه نقل حماسه های قهرمانی درباری نیز درشهرها ادامه داشت.اینگونه ادبیات ساده و سرگرم کننده را تئوریسین های ادبی بورژوازی، ادبیات مردمی نامیدند، درحالیکه غالبا نه طبقاتی بودند و نه مبارزاتی.
دراشعار و سرودهای جدید از : زندگی و مرگ، طبیعت و فصلها، جشنها و عشق؛یعنی از احساسات انسان ساده و خلقی نقل میشد. در این دوره ادبیات نشان داد که تنها کار و نان انسان را ارضا نمیکنند، بلکه شعر و فرهنگ نیز از جمله نیازهای فرهنگی انسان شهروند شدند، تا اینکه در قرن ۱۶ حتا کفاش و نجار نیز امکان شاعر شدن یافتند.
ازچه زمانی ادبیات یک کشور به زبانهای خارجی ترجمه شد؟ چاپ سیاه و دزدانه، بدون اجازه مؤلف از چه زمانی شروع شد؟ بهلول و ملانصرالدین و یا هنرمندانی با ماسک دیوانگی و دلقکی نشان دادند ؛اگر سرنشینان زورقی ضعفهای خودرا بشناسند، میتوانند سالم به ساحل برسند.آنهابا اسلحه طنز،آینه ای جلو سایر اقشار و طبفات گرفتند تا ثروتمندان و حاکمان و قدرتمندان به ضفف ها و گناهان خود آگاه شوند.
روشنفکران، دیگر جواب را نزد کلیسا و کتب مذهبی نجستند،بلکه سراغ فیلسوفان و شاعران باستان و یا دوره هومانیسم رفتند.مارتین لوتر در رابطه با ترجمه انجیل گفت که فقط الاغ ها اثری را موبه مو و کلمه به کلمه ترجمه میکنند، درصورتیکه مفهوم و محتوای یک جمله مهم است و نه ترجمه ای صوری و مجازی. نیچه کتاب انجیل توسط مارتین لوتر،را موفق ترین کتاب ترجمه تاریخ اندیشه بشر نامید. تا اینکه دریک دوره ای، انسان جهان را دره زاری نامید، چون جنگهای مذهبی درقرن ۱۷ میلادی، طاعون با نام “مرگ سیاه“ ، و تعقیب زنان به بهانه جادوگری، وجود فقر و آواره گی باعث قربانیان زیادی شد. در این دوره نیز ادبیات و شعر رونق داشت، چون آنها خواهان نظم نوینی شدند. شاید به این دلیل در آن سالها فرم مهم شد. بحث تراژدی و کمدی صاحبنظران ادبی را نیز بخود مشغول نمود.
شاعری کوشید تضاد زمان را در قالب شعار زیر بیان کند :
من نمی دانم ، چه می خواهم تو نمی خواهی ، آنچه می دانی
از نظر عده ای زندگی و هرچه این جهانی است، تار و بی معنی می باشد. و در قطب دیگر، امیدهای تازه با کمک رونق کشفیات و مخترعات و رونق علوم طبیعی ،به انسان امید میدادند.براین اساس ادبیات، آینه تضادهای زندگی شد.
قرن میان ۱۶-۱۷ را هنر باروک نامیدند. درغالب کشورها تجربیات ادبی شباهتهای زیادی باهم داشت. دوره باروک نیز تضادها را نشان میداد: قصرهای باشکوه درباری، مجاور کلبه ها و حلبی آبادها، گرسنگی در مقابل ریز و پاش ثروتمندان.هنر می بایست نیز به ظاهر و باطن، گذر زمان و ابدیت، دانش و ایمان، می پرداخت یا آنرا منعکس میکرد.
اشرافزادگان تحصیلکرده و روشنفکران بورژوایی ولی اشک تمساخ برای زبان و ادبیات ریختند و شعار دفاع از خلوص آنها را مطرح کردند.مبارزه با کلمات خارجی و جلوگیری از ورود لهجه های محلی را شعار سیاست فرهنگی دولت ساختند. هدف آنها نه دفاع از زبان و ادبیات ملی و سراسری، بلکه عمده کردن هویت ملی و ناسیونالیستی خود بود.
گروه دیگری پرسیدند؛ وظیفه ادبیات چیست؟ با تکیه برشعارهای رنسانس و هومانیسم،ادبیات، دیگر فقط درخدمت اشراف نبود،بلکه شهروندان معمولی نیز سراغ رمان و شعر رفتند.دراین زمان روسو آب پاکی روی دست سایرین ریخت و ادعا کرد که فرهنگ باعث جدایی انسان از طبیعت و بیگانگی اوشده. و بهتر است انسان رمانتیک دوباره سراغ احساسات و غرایز طبیعی اش برود ونه دنبال عقل و جدل. رمانتیکها مردم را دلدادی میدادند و میگفتند؛ انسان گرچه فناپذیر است، ولی او آبستن نیرویی آسمانی و نبوغ آمیز نیز میباشد. بعد از دوره کوتاه رمانتیک،
گوته و شیلر در آثارشان از انسان خواستند که برای آزادی و عدالت کوشش کند. و بتدریج شورشیان جوان انساندوست انقلاب فرانسه پا به سن کهولت گذاشتند. شیلر میگفت؛ انقلاب فرانسه نشان داد که تنها عقلگرایی عصر روشنگری موجب نجات بشر نمیشود، بلکه باید به زیارت کعبه هنر و ادبیات و فرهنگ رفت تا بتوان انسان نوین آینده را تربیت نمود.
۱۶۶۔ محمد اقبال، – رنسانس اسلام مدرن .
شاعر شرق ، – و انترناسیونال اسلامی . Mohammad Iqbal (1873 – ۱۹۳۸)
محمد اقبال ، شاعر ملی پاکستان ، فیلسوف ، سیاستمدار ، و خداشناس اسلامی ، مبلغ یک انترناسیونال اسلامی و فلسفه محبت و عمل بود. اومدعی بود که انترناسیونال پیشنهادی اسلامی اش ، ورای مرز ، فرهنگ ، کشور ، ملیت ، زبان ، و نژاد است . او کوشش برای نوزایی واصلاح جهان اسلام نمود و سعی کرد تا فرهنگ شرقی و اسلامی را با افکار و تمدن اروپایی با هم ادغام نماید. وی میگفت که پیام شرق ، پیام عشق و تنها راه رسیدن به شناخت حقیقت است. او درآثارش برتری اسلام برفرهنگ غربی را تبلیغ می نمود. اوبرای استقلال پاکستان اززیر سلطه هند نیر کوشش کرد.
اشعار وطن پرستانه او به زبان اردو ، دعوت به مبارزه استقلال طلبانه علیه سلطه هند برپاکستان هستند . سرود “هند” او شعری حماسی ملی و خلقی گردید. گرچه او خود شاهد استقلال پاکستان درسال ۱۹۴۷ نشد ، ولی امروزه اورا پدر فکری وفرهنگی پاکستان نو بحساب می آورند. اواز طبقه متوسط بود ودرسال ۱۸۷۳ در ایالت پنجاب ،درشمال غربی هند ، درپاکستان امروزی بدنیا آمد ودرسال ۱۹۳۸ در لاهور درگذشت. وی درسال ۱۹۰۵ برای تحصیل رشته حقوق و فلسفه به اروپا رفت تا افکارفلسفی و ادبی اروپایی را همراه خود به پاکستان بیاورد . وی غالب آثارش را بعدها بزبان فارسی نوشت تا از آن طریق معروفیت جهانی بیابند .
مجموعه آثار او هم زیرتاثیر آثارمشاهیر ادبی غرب و هم تحت تاثیر آثار کلاسیک زبان وفرفنگ فارسی و ایرانی هستند. اوغیراز عرفان اسلامی و کتاب قرآن زیرتاثیر متفکرین غرب مانند برگسن ، نیچه ، و گوته نیز بود. وی بعدها به نقد و برخورد به آثار مارکس ، لنین ، لاک ، کانت ، شوپنهاور ، کنت ، بیرون ، تولستوی ، هگل ، اینشتین ، و برونینگ ، ازدید اسلامی پرداخت . وی از نظرادبیات غرب زیرتاثیر کتاب فاوست گوته ، کمدی الهی دانته ، و بهشت گمشده میلتون بود. آثاراوبعدها تاثیرمهمی روی شاعران جدید زبان اردو گذاشت. او موضوع دکترایش درآلمان را “تحول و پیشرفت متافیزیک درایران ” انتخاب نمود. وی درادبیات شعرجهانی علاقه خاصی به آثارهاینه وگوته داشت ، و مخصوصا احترام خاصی برای افکار گوته داشت. و در جواب کتاب دیوان غرب و شرق گوته ، کتاب پیام شرق خودرا منتشر نمود.ابلیس و شیطان درآثار او چهرههایی شورشی در دین و اجتماع هستند. درآثار او یک منیت شخصی با مشاهیر فرهنگ غرب و جهان اسلام و چهرههای اسطوره ای مذهبی ادبی ، دیدار میکند.
آثار متنوع ولی پرتضاد او شامل شعر، فلسفه ، جامعه شناسی ، و فرهنگ اسلامی هستند که خالی از تنفر به هند میباشند. ازجمله آثار او – پیام شرق ، سرودهای مذهبی ایرانی ، جاویدنامه ، بانگ درا ، بالهای جبرئیل ، بانگ اذان ، هیمالیا ، هدیه حجاز ، مسافر ، چه باید کرد ؟ ، و اسرار خودی هستند . او کتاب جاویدنامه راشاهکار خودنامید که جام جهاننمای فلسفه وی نیز میباشد. این کتاب همچون کمدی الهی دانته ، کتابی است که تبلیغ رنسانس اسلامی و فلسفه عمل و تئوری اجتماعی میکند . اودرآثارش به نقد وبررسی سنت مدرنیته غرب نیز میپردازد. گرچه غالب آثاراو بزبان فارسی هستند ولی اشعارش بزبان اردو سروده شده اند. دو موضوع مهم دیگر آثار او ؛ رازهای شخصیت انسان ، و شوروشوق مذهبی واسلامی می باشند.
محمد اقبال میان سالهای ۱۹۳۸-۱۸۷۳ زندگی نمود ودرسال ۱۹۲۲ ازملکه انگلیس لقب و عنوان “جناب ” رادریافت کرد. اودرآثارش نه تنها برای آزادی جهان اسلام ، بلکه برای زندگی صلح آمیز میان مسلمانان و هندوهای کشور هند نیز کوشش نمود. اوگرچه درآغاز به رد صوفیسم و عرفان اسلامی ، بدلیل منفعل بودنش پرداخت ولی بعدها سنت اسلام ایرانی را تبلیغ می نمود. او مبلغ فلسفه عمل و فلسفه فردگرایی نیز بود. ستون و موضوع اشعار و آثارش ، اغلب محبت ، آزادی شخصی ، و اعمال نیک میباشند. او می خواست با وحدت فرهنگ اروپایی و سنت اسلامی ، اسلام را به اهمیت آغازین اش در صدر اسلام برساند .
۱۶۷۔ ملانصرالدین – پیش از و بعد از “ مشروطیت“
یا
یادی از “ مولانا “ ملانصرالدین !
آخرین طنزی که خلق الله درباره ملانصرالدین ساخت، این بود که بر روی سنگ مزار او بجای سال وفات او، یعنی سال ۶۸۳ هجری، بطور معکوس ، رقم ۳۸۶ را حک نمود ، تا حتا قبر او هم محلی برای خنده و سبکبالی و بی خیالی گردد و مرگ و زمان را برای دوستداران او بی اهمیت جلوه دهند. شوخی دیگر این بود که در روی قبر او یک عمامه بسیار بزرگ ازسنگ مرمر ساخته اند تا به بازدیدکنندگان و زوار بفهمانند که آنجا جای غم و افسردگی نیست. -چه نیکوست گر شادی همه جا بر ماتم پیروزمیشد!
به نظرمحققین ترک “مولانا“ ملانصرالدین درسال ۱۲۰۸ میلادی(۶۰۳هجری) در روستای حورتو در حومه شهر“ سفرهزار“ درجنوب ترکیه بدنیا آمد .اودرسال ۱۲۳۷ میلادی به شهر اخشهیر کوچ نمود و درسال ۱۲۸۴ میلادی درآنجا دارفانی راوداع گفت.چون پدر او روحانی روستای محل اقامت بود، او هم به رسم آنروزگار ازدوران کودکی لباس آخوندی بتن کرد. عده ای اورا همعصر مولوی رومی و عده ای همعصر تیمور لنگ،حاکم جبار آنزمان میدانند، گرچه حدود یکقرن اختلاف سلیقه درمورد این قضاوت وجود دارد. درمورد شغل اوهم شایعات گوناگون وجوددارد،عده ای اورا معلم مکتب خانه میدانند، عده ای آخوندی سبک سر و عده ای درویشی جهانگرد، آواره و فراری بحساب می آورند. قضاوت مورخین و مححققین درباره شخصیت وطنزهای او هم مختلف است،یکی او را از چهرههای درخشان فرهنگ عامیانه و فولکلوریک کشورهای خاورمیانه میداند، دیگری اورا بعنوان سقراط توده ی عوام میداند که با کمک ادبیات شفاهی ازجمله طنز ونثرکوتاه داستانی، به پند و اندرز جوانان میپردازد و به پیران درس هشدار میدهد. گروه سوم اورایکی ارنمایندگان فکری، اخلاق و صفات و شخصیت شرقی بحساب می آورند. طنزهای اواغلب مضمونی انتقادی، فلسفی، اخلاقی، تحریک کننده دارند که بعلت ظرافت و سادگی قابل فهم خاص و عام هستند. اودرکشورها و فرهنگهای گوناگون بانام و وبیوگرافی مختلفی بین مردم معروف است. شهرت اودرطی قرنها وکشورهای مختلف باکمک نقال ها و قصه گوهای حرفه ای، بیشتر گردید. اوحتا امروزه درزبانها و لهجه های کشورهای بیشماری نامی ناشناخته نیست، قرنهاست که تودههای بیسواد و گروههای باسوادشرق درباره او افسانه سرایی میکنند. اوغیراز رود ولگا، در روی جزیره کریم در کشوراوکرائین،درجنوب سیبریه، درجنوب ایتالیا و حتا تامرزهای کشورچین،چهره ای معروف است.دراغلب فرهنگها، مثل ایران، ترکیه، کشورهای عربی، آذربایجان کردستان، تاجیکستان، ارمنستان، مناطق قفقاز، یونان، آلبانی، اقلیتهای یهود، بربرهای شمال آفریقا، او بنام ملا نصرالدین، ودر میان ترکهای آسیای میانه به “افندی“ معروف است که به معنی آقا و سرور است. چینی ها هم به پیروی از ترکزبانان آسیای میانه به او“ آ-فان-تی! “میگویند. اغراق نیست اگربقول شاعر بگوییم که او شهره ی آفاق است : ازاستانبول تاعدن ، از سمرقند تا صوفیه، ازنیشابور تاقونیه، ازمراکش تا پکن. درمیان مهاجرین گوناگون هم او چهره ای آشناست؛ در میان کارگران مهاجر غرب، درنزد ارمنیان مهاجردرآمریکا، در میان یهودیان مقیم اسپانیا. غیراز طنز و نثر کوتاه، بنام ملا، ضرب المثل و جملات قصار هم آورده میشود. باآغاز صنعت چاپ، شهرت“ ملا“ جهانی ترشد، چون او با اتوریته نام خود، جای نام بعضی ازطنزگویان فرهنگ های دیگر راهم گرفت. در ادبیات تاتارها: احمد آغاج، درادبیات ترکمن: کمینه، درادبیات ازبک ها: نافوی، درادبیات قرقیزها: الدقوز، و در ادبیات فارسی و عربی: بهلول بتدریج معروفیت خودرا به نفع“ ملا “از دست دادند. بیشترین آثارکتبی منسوب به ملا متعلق به میانه قرن ۱۹ میلادی است که به زبانهای فارسی، ترکی و عربی نوشته شده اند. معروفیت او درقرن اخیر تاحدی است که دراوایل دهه ۹۰ ،تلویزیون هند، یک سری ازظنزهای اورا به زبان هندی درسراسر کشورپخش نمود و این حاکی ازآنست که هندوها و بودیستهای شبه قاره هند هم با نام ملا آشنا هستند. درسراسر جهان، درکتابخانه های مختلف بیش از ۳۰ نسخه گوناگون ازمجموعه طنزهای ملانصرالدین نکهداری میشوند. قدیمترین طنزی که بصورت دستنویس مانده و به او نسبت میدهند، درسال ۱۶۲۵ میلادی نوشته شده. بعضی ازمحققین حدود۳۰۰ طنز کوتاه و بلند را به او نسبت میدهند. او اغلب یاحوادث و اتفاقات زندگی روزمره را به طنز میکشد یا افراد خسیس، حیله گر، دغلکار، و دروغگو، مقدس نما، رشوه خوار، ریاه کار، متظاهر به علم و دین، و دلدادگان دروغین و دمدمی مزاج را، او به تمسخر و کنف کردن بازرگانان و دلالهای سودجو و دوره گرد، رباخواران انگل منش، مذهبیون کم طاقت، قضات رشوه خوار و کینه جو میپردازد. او به اقشار و گروههای مرفه خان و مالک، بازاری و قاضی و حکمران و به جانبداری از مردم محتاج و غریب و آواره، حمله میکند. ازحاکمان بی آبرو انتقادمیکند یا آنان را به تمسخر میگیرد. طنز او معروف به طنز مؤثر است که بقول دهخدا میتوان آنرا جزو ادبیات “چرند و پرند“ به حساب آورد. علاقه به بحث و طنز و حمله به تابوها ازمشخصات آن است. حمله به تابوهایی که که به علت تعصبات قومی، سیاسی و مذهبی، تنها ازطریق ادبیات شفاهی و طنز محفلی، آسیب پذیر هستند. او پایه گذار نوعی طنز اخلاقی و پند و اندرزی است که به انتقاد ازحاکمان و جباران خشن و بدنام میپردازد. طنز او خلاف طنز مرسوم در غرب، جنبه های منفی سیستم اجتمایی و فرهنگی را افشا میکند. اوظاهرا آدم عامی و ساده لوحی است که با دیدی شبه فلسفی، مسائل اجتمایی، مذهبی، سیاسی، عرفانی، عشقی، خانوادگی و غیره را به نقد میکشد و تمسخر میکند. بااین وجود عده ای از طنزهای منتسب به او، هم بی معنی بودن، ساده ، بی ادبانه، خشن و دل آزار، هستند. طنز اواغلب بی رحم، بی تعارف و مستقیم است ولی او با ابزار صداقت،شجاعت، سادگی و مهربانی، منظور خودرا هنرمندانه میرساند . او منتقدی سازشکار و بی خطر نبود، او ادیبی حاضرجواب، تیزهوش، زبردست و تیزبین است که در شرایط مختلف وجود خطر را احساس میکرد و تصویری دائم متغیر بخود میگرفت تا به چنگ حاکمان و پرونده سازان نیفتد.
ازجمله محققین طنزهای ملا نصرالدین، محققی ادیب ترک، محمد توفیق (۱۸۹۲-۱۸۴۳) میلادی است که برای اولین بار به گردآوری طنزهای ملا پرداخت.اودرشناخت علمی و معرفی جهانی ملا نقش مهمی داشت و کتاب مجموعه طنز “ابو آدم و ملانصرالدین “ رادر سال ۱۸۹۰ میلادی منتشر کرد، ولی ازاوایل قرن بیستم، عده ای ناشر و سانسورچی درترکیه دست به پاکسازی طنزهای ملا زدند، مثلا طنزهای تند سیاسی، مذهبی، عشقی،جنسی و غیره را حذف نمودند و سعی کردند به او چهره ای ترک زبان بدهند تا بتوانند اورا نماینده اخلاق، طنز و روحیه ترکی ، معرفی کنند .
غیرازعامل خط و زبان مشترک برای معروفیت ملا درکشورهای عربی-اسلامی، عوامل سیاسی وتاریخی مانند قرنها حاکمیت دولت عثمانی درمناطق گوناگون یا رابطه جوامع ترک زبان آسیای میانه و بعضی خلقهای ایالات قفقاز وجاهایی که فرهنگ عثمانی-اسلامی حاکم بود، دراشاعه ی شفاهی و معروفیت طنزهای ملا نقش مهمی داشتند. دربعضی ازطنزها و قصه های قدیمی تر، که از طریق شفاهی به قرن ما رسیده اند،میتوان گاهی نوعی عرفان شرقی یافت که حتا امروزه دارای رمز و راز خاص مذهبی-فلسفی هستند. ادریس شاه، صوفی ترک، درآثار پراکنده خود،ملا رابصورت یک درویش و مولا معرفی میکند.شاید به این دلیل و دلیلهای سیاسی و خغرافیایی، ترکهای نسل قرن اخیر اصرار بیشتر به ترک نمودن ملا کردند ،درحالیکه طبق نظر عده ای از شرق شناسان دراسناد ومدارک اصلی و قدیمی تر، هیچ سندی دال بر ترک بودن ملانصرالدین وجودندارد.اثبات دقیق تاریخی زمان،مکان و ملیت ملانصرالدین تاکنون ممکن نشده. قدیمی ترین مجموعه ی طنز منسوب به او به زبان ترکی از لئامی چلبی(فوت ۱۵۳۱میلادی)،نویسنده ی ترک است که اورا همعصر سیدحمزه،شاعرقرن ۱۳ میداند. جهانگرد ترک، مولا اولیه چلبی(میانه قرن ۱۷م) مدعی است که شخصا ازقبر ملانصرالدین در شهر اخشهیر دیدن کرده است و اورا همدوره تیمور لنگ(۱۳۳۶-۱۴۰۴م) میداند. دربعضی از طنزها، ملا همراه و همچادر تیمور لنگ درجنگها و شب نشینیها است که دائم با تیمور کلنجار میرود و هرشب بیم آن دارد که اورا نفله کند. گوته شاعر آلمانی باتکیه بر این ادعا درکتاب خود “دیوان شرق و غرب “ درفصلی بنام تیمور، از ملا به نیکی یاد میکند.
به دلیل اینهمه گفته ها و شایعات و دلایل شوق آتش فولکلوریک و فرهنگ مردم دوستی، از اوایل قرن بیستم درترکیه ی فعلی، قبر همنامی را به درست یا به غلط! بنام ملانصرالدین واقعی پذیرفتند ودرتبلیغات فرهنگی اینچنین کوشش و ذوق از خود نشان دادند. ادارات فرهنگ و جهانگردی وآثارباستانی ترکیه برای معرفی ملا به توریستها و محافل علمی و دانشگاهی اروپا، امروزه بعنوان یک شخصیت واقعی وتاریخی ترک استفاده میکنند وباکمک مجسمه وقبر او سعی میکنند ازنام او، چهره و شخصیت کامل وباافتخار ترک را نشان دهند، اگرچه طنزهای منسوب به ملا نصرالدین حقیقی ازپایان قرن ۱۵ میلادی درزبان ترکی وجود دارند.
گروهی ازشرقشناسان،ملانصرالدین راادیبی عرب بنام“ چوقا یا جها “میدانند که درقرن هفتم میلادی درعراق میزیسته وازسالهای ۱۸۰۰ به بعد، به عللی درمیان جوامع غیرعرب،نام آشنای ملانصرالدین بخودگرفته.درادبیات عرب ، اومجنون شوخ طبع دیوانه ای است که به مزاحگویی درمیان مردم میپردازد. نسخه نویسان عرب قبل از صنعت چاپ،قرنها طنزهای اورا ازطریق دستنویسی، تکثیر و پخش کرده و در کتابخانه های خلفای اهل ذوق نگهداری نموده اند. درادبیات عرب درقرن ۱۲ میلادی، معروفیت چوقا به اوج خود رسید. طنز معروف “دانا و نادان“ یا “آنهایی که میدانند، برای آنهایی که نمیدانن، تعریف کنند“ که اکنون دراکثر منابع منسوب به ملا است، اولین بار در دائرت المعارف نویسنده ی عرب ساکن اسپانیا، بنام احمد ابن محمد ابن عبد ربی (وفات ۹۴۰) ثبت شده . بقولی این اتفاق در شهر طائف دریمن، دررابطه با محمدبن اسحاق ابن ابراهیم سیماری، معروف به ابو ال انبار(وفات ۸۸۸ م) که شاعر هم مجلس خلیفه ی عباسی، ال متوکیل و ال معتمد بود، پیش آمد. با اینوجود این طنز و داستان درقرن ۱۶ میلادی درترکیه به ملانصرالدیم نسبت داده شده و به نام او راهی محافل و اذهان گردیده. اینها همه نشان میدهد که شخصیت ونام ملا دراغلب کشورها ازطریق اینگونه طنزها جا افتاده و حالت بومی وملی آنجارا بخود گرفته و این سوء تفاهم را پیش آورده که او متعلق به آن فرهنگ و کشور خاص است .
دراواخر قرن دهم میلادی کتابفروش بغدادی؛ محمدابن الندیم، از طنزهای جالب چوقا یا ملا نصرالدین نام میبرد. فیلسوف عرب، ابن غازی، در اواخر قرن ۱۲ میلادی مدعی است که نام کامل چوقا : ابو ال قشن دوغین ابن ثابت است، که مردی عالم و باایمان و شوخ طبع بود. او ادامه میدهد که : این تقصیر همسایه ها و بچه های بی سروپا محل! بود که ازعالم مؤمنی مثل ابوال قشن، چهره ای طنزگو و تمسخرآمیز ساخته و اورا وارد ادبیات طنز عرب کردند. محققین عرب بعضی دیگر از طنزهای ملا را به جلال الدین تاسیوتی(فوت۱۵۰۵م) نسبت میدهند.
دراروپا نخستین چاپ ماشینی آثار ملا که شامل ۱۳۴ طنز است متعلق به سال ۱۸۳۷ میلادی است که با استناد بر بعضی از دستنویسهای قدیمی تر ترجمه شده اند. درمیان قشر کتابخوان اروپا، ملا از حدود سالهای ۱۸۵۰ میلادی نامی آشناست . گوته شاعر آلمانی و بنیادگذار ادبیات جهانی مینویسد که ملا، تنها آدم زیرک و شوخ مزاج نبود که دیگران را دست می انداخت، بلکه او سخنور و متفکری است که کمبودها و روابط ناسالم بین انسان و جامعه در شرق را نشان میدهد. کتابی با عنوان “ گنجینه ی طنزهای ملا “ درسال ۱۸۵۵ میلادی به زبان آلمانی در اطریش منتشر شد، ولی سالها این کتاب بدلیل سانسور ممنوع گردید، چون یکی از مشاورین مسیحی پادشاه اطریش آنرا مبتذل و غیراخلاقی ارزیابی کرده بود. نخستین محقق اروپایی آثار ملا ، آلبرت وسلسکی محقق چک است که تنوع شخصیت و طنزهای ملانصرالدین و ارتباط جهانی طنزهای پراکنده ی او دراکثر نقاط مختلف را نشان داد. او درسال ۱۹۱۱ مجموعه ای حاوی ۵۵۵ طنز منسوب به ملا راانتشار داد . او برای تهیه این مجموعه از منابع ترکی، عربی، فارسی و از منابع بربر، صربی، کواتی، اسپانیایی، مالتی و سیسیلی استفاده نمود . در سال ۱۹۳۹ در شوروی سابق کتابی معروف بنام “ملانصرالدین، شورشگری اهل بخارا“ انتشاریافت که باکمک از افسانه های کشورهای آسیای میانه و قفقاز، آن، ملا را انقلابی مبارز ایرانی ضد استثمار و ضد ارتجاع معرفی میکند.
بزرگترین مجموعه طنزهای ملا را محقق روس:“ م.س. خاریتونوا “در سال ۱۹۸۶ منتشر کرد .این مجموعه شامل ۱۲۳۸ طنز کوتاه است که از ۲۴ زبان مختلف، ازجمله زبانهای خلقهای گوناگون منطقه کوهستانی قفقاز و جمهوریهای آسیای مرکزی کمک گرفت . میخائیل گورباچف هم در سال ۱۹۸۵ درجلسه شرکت برای خلع سلاح در پاریس با کمک طنزی از ملا و در انتقاد از ژورنالیستها میگوید : داستان ما مانند داستان ملانصرالدین است که همراه پسرش هر جوری سوار الاغ میشد، مورد سرزنش و بازخواست رهگذران و روستائیان قرار میگرفت، تا اینکه آنها در انتهای راه مجبور میشوند، الاغ را خود حمل کنند تا از شر مزاحمت دیگران راحت شوند!.
اسناد و مدارک موجود امروزه شخصیت تاریخی و واقعی ملا را گاهی چنان متناقض معرفی میکنند که حتا میشود به وجود او شک نمود.درهر مقطع ازتاریخ، تعثیرات محلی و بومی بر روی نام و طنز و بیوگرافی اورا نباید دست کم گرفت . دربعضی از محافل علمی-تحقیقی از او فقط تصویری یکجانبه نشان داده شده و درپیام او جذابیت و انتقاد و ظرافت فکر و اخلاق شرق مورد بی توجهی واقع شده . او سنبل و مغناطیسی برای جذب و تصاحب طنزها و قطعات نثر کوتاه در جوامع شرق است. سئوال این است که آیا میتوان باکمک اینگونه طنزهای کوتاه که غالبا از طریق شفاهی به دوران ما رسیده اند، از نظر تاریخی و جغرافیایی، ملیت ملا را تعیین کرد؟ . آیا ممکن است شخصی را که در زمانها، مناطق، خلقها و زبانهای گوناگون، محبوبیت یکسانی دارد به ملت و کشور و دین خاصی نسبت داد؟. به این دلیل شاید بهتر است که ملا، شخصی عام و جهانی بماند و به کشور و فرهنگ خاصی نسبت داده نشود تا بتوان بدون پیشداوری از نقش متنوع تاریخی و استعداد ادبی اوسودبرد.درزبانهای گوناگون آسیایی، آفریقایی و اروپایی، صدها طنز به او نسبت میدهند ودرآغاز هر تحقیقی تعیین هویت او باز هم مشکل تر میشود و به نقل طنزی از او : بهتر است آنهایی که جریان را میدانند، برای آنهایی که آنرا نمیدانند، تعریف کنند!.
و به نظر محققین چپ، او یک ماتریالیست متنقد و خوشبین اینجهانی است که برای آزادی بیان و اندیشه دست به یقه ی حاکمان و مقدس نمایان شد و گاهی یاید احتیاط میکرد تا نفله نشود، چون پیش از او، چه تعداد از اهل ذوق و ادب که از طرف جباران و مرتجعین، مهره شورشگر و کافری نخوردند و پوست پر از کاه آنان را به دروازه شهرهای قرون وسطایی نیاویختند ت“ا آنهایی که دیدند برای آنهایی که ندیدند تعریف کنند“ ، تا از این طریق رعب و وحشت اندازند و منتقدین را به سکوت و سازش و فرار وادار کنند یا به مصاحبه تلویزیونی بکشانند ..جامعه مردسالار هم در این بلبشوی تاریخی بیکار ننشست و طبق اصل“ هرکس زورش به هر کی میرسدد“ ذوق و شوخ طبعی هنری بخرج داده و در صدها طنز خودساخته ی با مزه و بی مزه، با غرض و بی غرض، نام ملا را بهانه نموده و به تقلید از او به تمسخر زنان و همنوعان پرداخت . دهقانان، روستائیان، عشایر و کارگران ساده دهات و شهرها، هنوز که هنوز است خلاف جوانان مدرن شهرها و قشر روشنفکر، طنزهای ملا را ساده و قدیمی و بی معنی و ارتجاعی و ملال آور نمیدانند، بلکه همچون گذشته معنی و طنز خاص پوشیده در آنها را قدر می نهند . حتا سالها پیش در شهر پکن در چین، گاهی در یک روزنامه دیواری عصر، به زبان چینی و اویغوری، طنزهای او به خوانندگان معمولی و ساده معرفی میشد و آنها شاید اغلب، خود یا زمانی آشنا ،را در آن طنزها باز می یافتند.
آورآآاآآآللللاااآط
۱۶۸۔ مولیر، آوانگارد زمان خود ؟
قدیمیان نگفته نگذاشتند.سابقا نقل قول میشد که هنر تنها داروی نجات بشریت است چون از میمونها انتظار آموزش اخلاقی نمیتوان داشت.بزرگان تاریخ و افراد کبیر هم نه سلامتی تن و نه آرامش روح میتوانند بما بدهند ، هزینه خوبیها و نیکیها را باید با قیمت گزاف پرداخت .نه خنده نشان سادیسم شخصی و مردم آزاری است و نه گریه علامت مازوخیسم و خودآزاری.
مولیر،ادیب،نمایشنامه نویس و هنرپیشه فرانسوی را بزرگترین کمدی نویس تاتر اروپا بشمار می آورند .آناتول فرانس مینویسد : مولیر یک لحظه کوتاه از وجدان آگاه بشریت بود که ۳۵۰سال پیش همچون جرقه ای در جو تاریک فرهنگی اروپا درخشید.اومنتقدتیزبین زمان خود شد که همیشه یک پا در آستانه در زندان داشت و چون کولیهای مهاجر دایم در سفربود.مولیر در سال ۱۶۷۳ بطورغم انگیزی روی صحنه تاتر حین بازی در نمایش (خسیس)درسن۵۱سالگی درگذشت.اوآخرین دم و نفس اش را هم حتا تقدیم تماشاچیان هنر نمود.ازدیگرآثاراودونمایشنامه دشمن انسان – و مریض حال -می باشند.مولیریکباربه سبب بدهکاری و گرفتن وام برای راه اندازی تاتر خود یکسال به زندان افتاد .عشق او به ادبیات و نمایشنامه نویسی باعث شد که هرگونه رنج و تحقیری را بپذیرد . بعدازمرگ زودرس اش،روحانیون مسیحی از خاکسپاری او در آرمگاه رسمی کلیسای شهرجلوگیری نمودند و حین خاکسپاریش به صدادرآوردن ناقوس کلیساها و زمزمه دعاهای حاضرین ممنوع گردید ، فقط صنف کارگران شغل پدری اش بودند که جسد او را تاگورستان گمنامان بدرقه نمودند.مولیرباکارهایش خشم روحانیونی رابرانگیخت که مخالف هر گونه تاتر و نمایشی، مخصوصا کمدی بودند .آنهااورامتهم به کفروخدانشناسی کردند.صدسال بعد ازمرگش دوستداران هنراجازه یافتند برای او سنگ قبرمناسبی تهیه و نصب کنند.
مولیر بین سالها۱۶۲۲تا۱۶۷۳درپاریس زندگی نمود.نام اصلی اش پوکولین بود،پدرش از کارگران بخش دکوراسیون داخلی قصرهای لودویک ۱۴پادشاه فرانسه بود.زندگی مولیرسرشاراز کار و مبارزه ،شهرت و شکست، رضایت های کوتاه لحظه ای و درد و رنجهای بزرگ مداوم بود. سرنوشت او خود یک کمدی تراژدیک بدون وقفه شد.او نه تنها منتقد روحانیون مسیحی و مکتب ارتجاعی مدرسین اسکولاستیک،بلکه دشمن اقشار و طبقات اشراف،فئودال و بورژوا بود. در آثارش انسان عقلگرا و خردمند همیشه پیروز اشت.نمایشنامه هایش دارای جنبه هایی قوی از انتقاد اجتمایی میباشند .او به انتقاد از روحانیونی پرداخت که زیر ماسک مسیحیت به حیله گری ،نفاق،دورویی و فریب مردم ساده و زحمتکش مشغول بودند.
در زمان مولیر از بیست میلیون ساکنین فرانسه بیش از دو میلیون گداهای خیابانی بودند،در حالیکه شکوه و جلال،ولخرجی و ریخت و پاش دربار لودویگ ۱۴درجهان شهره آفاق بودند، پادشاهی که با کلاه گیس زنانه و چکمه های رزمی و شمشیری بدست ، دامن چاکدار و ماکسی ابریشمی ، با ادا و اطوار ،شرف یابان را به حضور خودمی پذیرفت .مولیر در آثارش نشان میدهد که قشر بورژوا قبل از اینکه طبق دلایل مارکس گرفتار مبارزه آشتی ناپذیر پرولتاریا گردد،دچار اعتراض و خشم زن و فرزند و نوکر و کلفت خود شد که به هر قیمتی برای اعاده حیثیت و حقوق انسانی شان مبارزه میکردند.
مولیر میکوشدتا تاتر سرگرم کننده درباری را به تاتر مردمی و انتقادی تبدیل نماید.اوبا درام کمدی به مسایلی می پردازد که از زمان اریستوفان ،در یونان باستان تا زمان یونسکو در پاریس مطرح شدند،یعنی به ضعف های شخصیتی انسان مانند غیبت،خیانت،دسیسه چینی،توطئه،افراط، بی مایگی ، غرور،حسد،حسابگری فرصت طلبانه و مقام طلبی .او به موضوغ اختلاف و خیانتهای زناشویی می پردازد ،مسئله ای که طی قرنها همیشه در ادبیات فرانسه در باره ربطه های سه نفره زن و شوهر مطرح بوده.شاید به این دلیل گروهی از منتقدین ادبی،مولیر را فیلسوف اخلاقی و مصلح اجتمایی میدانند .
لایبنیتس میگوید : برای اصلاحات اجتمایی فرانسه،احتیاج به کمدی های مولیر بود نه به خشونتهای دولتی ،هرزمان که برای مبارزه با حماقت،احتیاج به لبخندعقل و خرد باشد، مولیر اسلحه قلم را تیز میکند و به مبارزین میدهد . انتقاد او از سفسطه های ارتجایی مکتب مدرسین قرون وسطایی موجب عمل گرایی علمی و ترقی خواهی اجتمایی گردید .
۱۶۹۔ آن هایی که پیش از ما “مقاله“ نوشتند، ونه شعر!
M.E. Montaigne ( 1533- 1592)
مونتنی ، نویسنده فرانسوی را ،پدر مقاله نویسی در غرب،در ۴۵۰ سال پیش می نامند. او خالق ژانری ادبی-فلسفی بنام مقاله بود و با مجموعه “مقالاتش“ نه تنها ژانری جدید بلکه تحولی فکری از زمان عصرنو تا زمان حال را موجب شد، گرچه درجایی گفته بود که محتوای تمام مقالاتش، خود وی هست. فلسفه اومانیسم فرانسوی با نام مونتنی شروع شد و در کنار دکارت ،او از پایه گذاران فلسفه جدید بود، گرچه بعضی از منتقدین اورا “فیلسوفی غیرفلسفی“ نام گذاشتند. با وجود اینکه مقالاتش اغلب غیرسیستماتیک و اتوبیوگرافیک گونه هستند، ولی آنها حاوی سبک درخشان نویسنده گی وی میباشند.اودرمقالاتش باسبکی آزاد، افکار خودرا پیرامون موضوعاتی مانند : ادبیات، هنر، سیاست، تربیت، دولت، جامعه، دین و یا مسایل روزمره چون: رفاقت، شکنجه و یا درمخالفت با تعقیب دگراندیشان بیان نمود. مهمترین موضوع آثارش، دفاع از شرف و حیثیت انسانی و آزادی دگراندیشی بود. او تحمل دگراندیشان را بزرگترین صفت و تقوای دینی و اخلاقی میدانست. مونتنی با فلسفه شک گرایی اش به مخالفت با مکتب مدرسین اسکولاستیک قرون وسطا پرداخت. خردگرایی و شکاکی اورا بر اساس فلسفه رواقی، مخصوصا اپیکور میدانند. او در مخالفت با زنجیرهای مذهبی و فئودالی به دفاع از آزادی شخصی پرداخت. مجموعه مقالاتش صد سال بعد یعنی در سال ۱۶۷۶ از طرف واتیکان ممنوع شدند ، و این اقدام کلیسایی موجب شد که روشنفکران روشنگر بعدی ،از آنزمان تا امروز به نقد و اهمیت به آثارش بپردازند. یادداشتهای ادبی روزانه او نیز سند مهمی از سیر تاریخ اندیشه از اواخر دوره اومانیسم فرانسوی هستند. جمله معروف فلسفی اش به تقلید از پیرون ، اندیشمند یونانی، این بود که پرسید : “ ما چه میدانیم ؟“.
مونتنی را میتوان یک اخلاق شناس دانست تا یک اخلاقگرا. او بجای وصف اخلاق، اصول رفتار و کردار انسان را مورد توجه قرار داد و در عوض آموزش درسهای اخلاقی، به انسانشناسی پرداخت. مونتنی پایه گذار اخلاق شناسی فرانسوی نیز به شمار می آید. موضوع آثارش اغلب انسان است، چون به نقل از او:“هر انسانی، آینه انسانیت جامعه است“. گروهی از اهل نظر،آثار او را بخشی از تئوری و نظریه شناخت و یا فلسفه زندگی به حساب می آورند. مونتنی می نویسد که وظیفه فلسفه آنست که ذات و ماهیت انسان را روشن نماید. اویکی از منتقدین فرهنگ زمان خود بود و به سیاست استعماری و اشغالگرانه آنزمان اروپا در قاره تازه کشف شده آمریکا ،اعتراض کرد و نابودی بومیان و سرخپوستان از طریق مهاجمین اسپانیایی را ،بربریت نامید.
آثار مونتنی، تکانی اجتمایی برای جنبش روشنگری فرانسه آنزمان گردید. او خواست که میان اخلاق و فرهنگ باستان و عصر جدید پلی بزند و از انسان گرایی در مقابل سیاست تفتیش عقاید کلیسایی دفاع نماید. مونتنی کوشید با کمک فلسفه باستان یونان به مبارزه با اسکولاستیک مدرسین بنیادگرا بپردازد.صاحبنظران چپ ،او را مبارزی مسالمت جو و روشنفکر نماینده منافع بورژوازی نوپا، در مقابل نظام فئودالی و مسیحیت مذهبی میشمارند. مونتنی به شکل رئالیستی و واقعگرایانه به شرح زندگی فردگرایانه پرداخت و در آثارش به مبارزه با : اتوریته، دگماتیسم و جزم گرایی، و بنیادگرایی ارتجایی ارتدکسی، پرداخت. کتاب چهار جلدی “مجموعه مقالات“ وی شامل بیش از هزار صفحه است.
مونتنی همچون هراکلیت میگفت که چون جهان ذهن و عین دائم در حال تغییرات است، بنابراین آن قابل شناخت نیست. اوادعای شناخت حقیقی جهان را دیوانگی روشنفکرانه نامید و با تکیه بر نظرات فیلسوفی بنام سنکا گفت که به فرهنگ گذشته و سنتی باید با دیدی انتقادی نگریست. شک گرایی مونتنی نقطه عطفی در زمان عصر روشنگری شد. از جمله جنبه های فلسفه شک گرایان این بود که گفتند دانش و عمل انسان نسبی و غیر پایدار میباشد.اوهمچون طرفداران فلسفه رواقی میگفت که انسان نباید از مرگ وحشت داشته باشد، چون ؛فلسفه یعنی مقدمات آشنایی با مرگ. او شناخت حقیقت مطلق و دلایل آفرینش جهان را غیرممکن دانست و خواهان جدایی عقل از ایمان گردید و مکتب ایده آلیسم را به شارلاتانی، حیله و فریب خلق الله ! متهم نمود. او به عادلانه بودن ذاتی انسان ،نیز متاسفانه شک داشت . مونتنی را میتوان یکی از اجداد فلسفه وجود ،یا اگزیستنسیالیسم دانست.
نام اصلی میشل مونتنی (M.E. Montaigne 1533-1592)، میشل ایکوام بود .او سیاستمدار، حقوقدان، فیلسوف، و اومانیسم بود. پدرش از تاجرین شراب، ماهی، و مواد رنگرزی، زمان خود بود که بدلیل ثروت کافی، از طرف پادشاه فرانسه، لقب اشراف گرفت و توانست قصری باشکوه بخرد. مادر مونتنی گویا از یهودیان مهاجر پرتقالی به فرانسه بود.به سبب رفاه خانوادگی، مونتنی بجای تربیت مذهبی کلیسایی، یا نظامی و ناسیونالیستی، از تربیتی اومانیستی روشنفکری، برخوردار شد.اودر زندگی شاهد جنگهای مذهبی اواخر قرن ۱۶ فرانسه شد. مقالات اورا تصویری رنگین از زندگی اش بشمار می آورند. یکی از آثار مشهور او خاطرات سفرهایش به آلمان، ایتالیا و سویس بود. مونتنی چند سالی نیز شهردار شهر بوردو در فرانسه شد، ولی دعوت هاینریش چهارم برای مقامی درباری را رد نمود و به کار نویسندگی و تئوریک در قصر خود پرداخت. ازجمله دیگر مبارزات او مخالفت با سازمانهای اجتمایی-سنتی مانند : ازدواج، کلیسا، تاجگذاری و غیره بود. دلیل آشتی مونتنی با موضوع مرگ را، حوادث ناگوار زمانش مانند: شیوع طاعون، وجود جنگ، آدم کشی و آتش سوزی ، یا وقایع خصوصی زندگی اش مانند : مرگ ۵ فرزند خردسال و بیماری سنگ کلیه او میدانند.
میشل مونتنی، یکی دیگر از معلمان خودرا، سقراط نامید. او پیش از روسو ، خالق یکی از روشهای تعلیم و تربیت در غرب بود. استفاده بیشمار او از نقل قولهای دوره باستان را ، میتوان آینه عقاید شخصی او دانست. پاسکال ولی از جمله مخالفان سرسخت مونتنی بود. او آثار مونتنی را ضد مسیحی و خودخواهانه نامید. تاکبد مونتنی روی آزادی فرد، این سوء تفاهم را بوجود آورد که عده ای او را به جنون خودبینی و خودپرستی متهم کنند.اندیشمندان انگلیسی، مخصوصا فرانس بیکن و شکسپیر، از تحسین کنندگان آثار مونتنی بودند. بحث های مونتنی پیرامون مقوله های زندگی و پیری، باعث تحسین باکون شد. از جمله دیگر طرفداران مقاله نویسی مونتنی، میتوان از : ولتیر، روسو، ژید و نیچه نام برد. نیچه میگفت که برای تحمل جهان انسان باید با مونتنی دمخور و همخانه گردد، و بحث های مونتنی پیرامون مرگ، موجب علاقه انسان به ادامه زندگی میشوند، چون او به خواننده درس مقاومت برای ادامه زندگی میدهد. نیچه خود را از جمله خویشاوندان فکری مونتنی دانست و او را همچون شوپنهاور، از آموزگاران کبیر انسان غربی دانسته و صداقت او را قابل تحسین شمرد. استفان تسوایک، مونتنی را یکی از پیشاهنگان مدرنیته و دانش نو دانست که در مفابل تاریک اندیشی زمان خود قد علم کرده بود.و گوته هم گویا از قلم و عقاید مونتنی به شگفت آمده بود.
۱۷٠۔ موپاساد؛ نبوغ در نوول نویسی .
ادبیات تهوع ، محصول ابتذال مدرنیته ؟ Maupassant, Guy de (1850 – ۱۸۹۳)
موپاساد ، نویسنده فرانسوی،استاد داستان،رمان و نوول نویسی قرن ۱۹، ومهمترین نویسنده واقعگرای فرانسه،ازنظرسبک ادبی شاگرد فلوبر بود. منقدی پیرامون اونوشته است که او همچون فلوبر میخواست باکمک ادبیات تهوع،ابتذال مدرنیته زمان خودرا نشان دهد. ازجمله آثار او : ۲۶۰ نوول ، ۶ رمان و ۳ سفرنامه مشهور هستند. اودرسفرنامه هایش به انتقاد ازسیاست استعماری فرانسه درشمال آفریقا میپردازد.
منقدین چپ مینویسند که موپاساد گرچه نویسنده ای طبیعتگرا بود ولی توانست موضوعات مشخص تاریخی ـ اجتماعی را درادبیات مطرح نماید. اوداستانسرایی توانا با سبکی کامل، درخشان و طنزآمیز است و در کتابهایش به طرح هنری روابط انسانها در جامعه ای فاسد و انحلال خانوادههای بورژوایی میپردازد. موپاساد از انسانهای “چوخ بختیاری” میگوید که برای موفقیت شغلی حاضرند دست به هر فرصت طلبی و افتضاهی بزنند. اوباشکاکی فلسفی به دورویی اخلاقی انسانهایی میپردازد که برای عشق ،دوستی و رفاقت ناتوان وبه تقلید ازغرایز فردگرایانه و رفع نیازهای مبتذل خودهستند. قشرمرفه جامعه شهرپاریس آنزمان نیز ازجمله زمینه های انتقادی آثارادبی موپاساد بودند. وی از ژورنالیست هایی میگوید که برای بالابردن تیراژ فروش مطبوعات خودی به طرح اغراق آمیز مسائل : جنسی،فساد، و توطئه گری می پردازند. شرح زندگی فواحش نیز درآثار او جای خاصی داشت.
موپاساد درجوانی باشعر ونمایشنامه نویسی آغازکرده بود .وی با ذره بین فلسفه شوپنهاور مخصوصا نظریه “اراده قدرت” وی، به موضوعات اجتماعی مینگریست .اوازجامعه ای میگوید که عشق بازی دربستر، ممکن است سرانجام به یک قتل ختم گردد یا جامعه ای که حداقل سالی یکبار روی فاحشه خانه های نیمه علنی آن تابلو :” به سبب شهادت جانگداز حضرت مسیح ازپذیرش مشتری معذوریم”!، آویزان میشود . او همچون شکسپیر به توصیف عظمت زندگی میپردازد بدون آنکه به تحقیر و کوچک نمودن انسانهای شرکت کننده آن بپردازد. صحنه حادثه غالب آثار او استان نرماندی درشمال فرانسه بود؛جایی که او طبیعت و مردم اش را بخوبی میشناخت. چند نوول اونیز پیرامون : کابوس،اشباح، و نیروهای مافوق طبیعی هستند . در بعضی از آثارش او به موضوعات غمگین و افسرده نیز میپردازد و در پاره ای از داستانها، بیماران سیفلیسی قهرمان کتاب هستند.
موپاساد حتا امروزه یکی ازنویسندگان موردعلاقه قشرکتابخوان فرانسه است .اویکی از اعضای گروه طبیعتگرای اطراف زولا بود که با سبک مختصروکوتاه مینوشت. موپاساد ازطریق فلوبر بامحافل آوانگارد در دهه های ۷۰ و ۸۰ قرن ۱۹ آشنا شد. اوگرچه شاگرد استادی مانند فلوبر بود ولی هیچگاه به نبوغ استادانی چون چخوف و تورگنیف نرسید. چخوف حتابرای شرح ابتذال جامعه روس از موپاساد آموخته بود و موپاساد ازنظر محبوبیت داستانهای عامیانه اش،بهتر از آلن پو بود. موپاساد گرچه ازنظر هنری به درجه کیفیت کارهای : همینگوی،هنری جیمز،تورگنیف، و چخوف نرسید ولی به مشهوریت و محبوبیت آنها رسید.
گایده موپاساد بین سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۸۹۳ درفرانسه زندگی نمود. اودرخانواده ای اشرافی درنرماندی درشمال فرانسه بدنیا آمده بود و چندسالی همکار وزارت فرهنگ و آموزش فرانسه بود. وی بعداز ترک تحصیل درشته حقوق،بطور حرفه ای بکار نویسنده گی پرداخت . ازجمله شباهتهای موپاساد با نیچه این است که تقریبا همعصربودند و همچون نیچه براثربیماری سفلیس به جنون رسید و همچون او در سن جوانی در ۴۳ سالگی درگذشت . ازنظر شباهت ظاهری نیزمانند نیچه سبیلهای قطوری داشت .
از موپاساد حدود ۳۰۰ اثر مانند : داستان، نوول،رمان، وسفرنامه بجا مانده ؛ازآنجمله : قلب ما، جهاز، بل امی، حوری، یک زندگی، دوبرادر، قوی چون مرگ، سفرنامه زیر آفتاب، خانواده تلیر، دوشیزه فیفی ، خواهروبرادر روندولی، و مجموعه آثار ۱۲ جلدی وی . رمان مشهور “بل امی” اثری است واقعگرایانه که باسبکی انتقادی و طنزآمیز به معرفی قشر مرفه آنزمان شهرپاریس می پردازد . این رمان تا سال ۱۸۸۷ حدود ۵۱ بار تجدید چاپ شده بود.
۱۷۱۔ نجیب محفوظ، پیش از مرگ !
پیش ازاینکه نجیب محفوظ نویسنده مصری چندی پیش فوت نماید ، وی حدود ۴۴ رمان مشهور نوشته بود .اودرسال ۱۹۱۱ میلادی درقاهره بدنیاآمد وبعداز پایان دبیرستان به تحصیل فلسفه دردانشگاه پرداخت،سپس به شغلی اداری دردانشگاه وسازمان اوقاف کشور مصرمشغول گردید،چون به نقل ازاو :درکشورهای عقب افتاده،هرنویسنده یا هنرمندی ،قبل ازهرگونه خلاقیتی نیازبه یک شغل نان آور دارد.مبارزات سیاسی وجنبی او ازدوران جوانی علیه استعمارگران انگلیس وسلطنت پادشاهی فاروق شروع گردید.اگرچه اوازقشر مرفه شهروند قاهره بود ولی درآثارش به توصیف مشکلات همه انسانهای اطراف خودپرداخت. اودرطول عمرطولانی خودفقط دوبار کشورش راترک نمود.اوغیرازرمان وداستان ،چند فیلمنامه نیز نوشت.اودرسال ۱۹۸۸ جایزه ادبی نوبل راازآن خودنمود.مشهورترین اثر اوکتابی است باعنوان (بچه های محل ما). بعداز اعلان جایزه نوبل برای او، موجی از اخبارموافق و مخالف پیرامون او دررسانه های جمعی مصرپخش گردید. گروههای بنیادگرای اسلامی ادعا کردند که اوبدلیل انتقاد ازدین، رعایت و تبلیغ معیارهای استتیک و زیبایی شناسی هنری غرب، و پخش و نشر سازشکاری اجتماعی و سیاسی بین روشنفکران عرب و طرفداری از پروسه صلح بین مصر و اسرائیل، این جایزه راازغربیها بعنوان پاداش دریافت نموده است. بدلیل اینگونه تبلیغات منفی، درسال ۱۹۹۴ سوء قصدی به جان اوانجام گرفت که نزدیک بود به مرگ او منتهی شود. نقد ادبی چپ براین باور بود که نجیب محفوظ درآثارش،برای آخرین بار و به طریق بنیادین و برای همیشه با دین تصفیه حساب نموده است !. شاید غیرازدلایل بیماری و کهولت، به سبب پخش اینگونه نظرات و ادعاها بود که نجیب محفوظ درجشن دریافت جایزه نوبل شرکت ننمود و تنها برای حضار، پیامی کتبی فرستاد. اونخستین نویسنده ی عرب زبان و از محدود دریافت کنندگان نوبل غیرمسیحی و غیریهودی ادبیات است. گرچه ازسال ۱۹۴۳ در مصر جایزه ای برای بهترین رمان سال تعیین شده، ولی قشر روشنفکر افراطی، سالها هنر رمان نویسی را پرحرفی خاله زنانه ای برای شکم سیرها بحساب می آورد. نجیب محفوظ درزمینه ادبیات عرب خود را زیر تعثیر منابع اسلامی نیز میدانست. ازجمله اعترافات طنزآمیز اودرحضور روزنامه نگاران این بود که بستن کراوات را هیچگاه یادنگرفت و بهترین غذای مورد علاقه اش، سوپ آب لوبیا است !، همانطور که جالب ترین ژانر ادبی برای او مطالعه رمان است . ازجمله ابرازهای ملی گرایی او این بود که میگفت؛ گرچه خلق مصر ازنظر صنعت ازقافله جهانی عقب افتاده ولی ازنظر فرهنگی از ابرقدرتهای اتمی پیشرفته تر است!. به نظر، او این تمدن و فرهنگ مصربود که پیش از هفت هزارسال پیش ،حتا قبل از یونانیها، به کشف وخلق خدا و وجدان پرداخت. از نظر موضع سیاسی ،او خودرا بخشی از جناح چپ جنبش ملی مصر میدانست! و بسته به محفل شنوندگان اطراف خود، گاهی از سوسیالیستهای تخیلی سیصدسال پیش فرانسه و گاهی از ظهور مسیحایی امام مهدی عسکری دفاع میکرد، گاهی بازگشت بدوران پرشکوه و جلال اهرام فراعنه مصر و گاهی خواب صدراسلام را میدید!. در“ مانیفست “ خود که اغلب درحضور روزنامه نگاران و معمورین امنیتی لباس شخصی بیان میکرد، تاکید مینمود که او نه تنها به اسلا م اعتقاددارد بلکه به سرزمین پدریش عشق میورزد، اتحاد ساکنین مصر را میخواهد و آرزوی وحدت دنیای عرب را دارد، طرفدار عدالت و برابری است، به آزادی و دمکراسی احترام میگذارد، ازعقل ومنطق دررفع مشکلات کمک میگیرد، جویای حقیقت است ودرآثارش از هنر و زیبایی و لذات ناشی از آنها دفاع میکند.
اوازاوضاع جوامع اسلامی گله و شکایت می نمود و میگفت که به علت بیسوادی حاکم،اکثر مردم حتا نمی توانند تصوری از شغل نویسنده داشته باشند وفکرمیکنند که نویسندگی نوعی بازی و سرگرمی و توطئه گری کناهکارانه است. اومشهوریت نویسندگی خود دردوران جوانی را مدیون سید قطب میدانست. او سید قطب را یکی از اولین و معروفترین منتقدین ادبی کشورهای عربی میدانست . سید قطب بعدها بعلت عضویت درسازمان اخوان المسلمین و اقدام جهت سرنگونی جمال عبدالناصر درسال ۱۹۶۶ اعدام گردید.
نجیب محفوظ درآغاز فعالیت ادبی خود تصمیم گرفت چهل رمان پیرامون مصرباستان و فراز و فرود فراعنه بنویسد تاجنبه های ملی تاریخ مصررا به نمایش بگذارد. جنبش ملی و استقلال طلبی سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ موجب علاقه روشنفکران و نویسندگان به دوران باستان درادبیات شده بود و رمانتیکها ی اجتماعی،ترمیم و بازسازی “قناتها“! را راه نجات کشاورزی کشورهای“ شرق ال اوسط “! با آب و تاب خاصی پیشنهاد می نمودند.نقدادبی به سه رمان اولیه او نام بامسمای “مکتب فرعونی“! داد. اوبا گزارشهایی از “عهدحجر“ میخواست مرهمی برای زخمهای جدید ساکنین جلگه های اطراف رودخانه ی نیل بیابد ولی بعد از مدتی دست از نوشتن رمانهای تاریخی کشید و به موضوعات روز جامعه اطرافش پرداخت. محفوظ بعداز دوره رمانهای تاریخی،به نوشتن آثار رئالیستی و واقعگرایانه پرداخت ودرشش رمان جدید،زندگی،تغییر و تحولات طبقه متوسط شهری مصر رااززمان جنگ جهانی اول به نمایش گذاشت. ادب شناسان اینگونه آثاراورا تحت تعثیر ادبی نویسندگان قرن ۱۹ اروپایی،ازجمله والتر اسکات میدانند.محفوظ بااعتقادعمیق انساندوستی، به خلق رمان و داستان و فیلمنامه پرداخت.اوازپایه گزاران ادبیات مدرن غرب نیزاست،گرچه ادبیات جدید عرب، دهها سال زیر تعثیر ژانر داستان نویسی بوده. خلاف سایر کشورهای عربی، در مصر ازسال ۱۹۴۰ علاقه به رمان نویسی دربین اهل قلم آغازگردید و حتا ازطرف وزارت فرهنگ،سالانه جایزه ای برای بهترین رمان سال، تعیین گردید.درآثار نجیب محفوظ،جبر و اختیار، دومقوله فلسفه ی اسلامی، مدام درحال نبرد باهم هستند. پرسشهای فلسفی درآثاراو اغلب منتهی به آرزوی عملی نمودن نوعی سوسیالیسم تخیلی ادبی میشوند. اتفاقات سرنوشتی،بخش دیگری از موضوع آثار اورا تشکیل میدهند. سرنوشت درآثار او،دشمنی است که حتا اربکار بردن خشونت و زور نیزخودداری نمی کند. ازنظر سبک ادبی، اوازبکاربردن لهجه ها و گویش های عامیانه و محلی درآثارش خودداری نموده و تنها زبان گرامری ادبی را بکارمیبرد. لویس اسود در این زمینه خطاب به او گفته بود که اگر نویسنده ای نتواند و یا نخواهد از لهجه ها و گویشهای عامیانه درآثارش استفاده کند، بهتر است که دست از نویسنده گی بردارد و سراغ “آهنگری“ برود. نجیب محفوظ، بزرگترین دشمن هنر را تقلید و کپی کردن چشم بسته میدانست. او میگفت که آزادی درجامعه موجب شکوفایی علم و فرهنگ و آموزش میشود. به نظر او ادبیات باید مسایل اجتماعی را برای خواننده بصورت هنری و جذاب درآورد،چون هنر و ادبیات موجب جلای شخصیت انسان، رضایت روحی، صداقت و صفای قلبی، میشوند.به عقیده او فرهنگ اغلب کشورهای شرق،چنان قوی و زیباست که آنها نباید ترسی از هجوم فرهنگ غرب صنعت زده داشته باشند.اودررابطه بافرهنگ اسلامی به نقل از داستانی میگفت که درجنگی باسپاهیان دولت بیزانس که سپاه اسلام پیروز شده بود، مسلمانان ،اسیران جنگی خودرابا چند صد کتاب مربوط به فرهنگ و تمدن یونانی در زمینه های علم و پزشکی و فلسفه مبادله نمودند،گرچه یقینا آنها میدانستند که آن کتب،باقیمانده و نتیجه فرهنگ و تمدن دوران “جاهلیت“ و خداشناسی دوران باستان بود. نجیب محفوظ خود دوستدار آثار : دیکنز، مولیر، سوفوکلس و شکسپیر بود. آثار اجتماعی و واقعگرایی انتقادی او خواننده را بیاد داستانهای موپاساد و چخوف یا رمانهای توماس مان و داستایوسکی، می اندازند. ودر ادبیات جهان، او آثار : تولستوی، کاقکا، پروست، جویس، ایبسن، فلوبرت، استاندال، سارتر، کامو.همینگوی و فاکنر را فراموش نشدنی میدانست.
۱۷۲۔ بچه پولدارهایی که انقلابی و روشنگر شدند .
نویسنده شاکی و ادبیات افشاگر
- نویسنده ی افشاگر اصلاحات دروغین
- انتقاد سوسیالیسم تخیلی، از بوروکرات ها و اصلاحگرایان بی عمل
ن . شچدرین ، نام مستعار نویسنده ای است بنام ( میخائیل سالتیکف شچدرین ) ، نویسنده سبک طنز رئالیستی ادبیات روس در قرن ۱۹ است. شچدرین در آغاز، نام راوی دریک داستان بلند میخائیل سالتیکف بود، که بعدها نام مستعار وی گردید.
شچدرین ، گویا آنطور که منتقدین لیبرال درغرب ادعا میکنند، براثر یک سوئ تفاهم ناخواسته ، نویسنده مورد علاقه استالین شد . ولی اگر اینطور باشد ، چرا لنین نیز احترام خاصی برای شچدرین و آثار ادبی اجتمایی وی قائل بود. گورکی نیز میگفت که برای آشنایی با اوضاع اجتمایی روسیه در نیمه دوم قرن ۱۹، باید به مطالعه آثار سالتیکف پرداخت . کتاب (یادداشت های روزانه ایالتی) شچدرین را آغاز ادبیات( شاکی و افشاگرانه) روسیه تزاری مینامند. شچدرین درتمام طول عمر خود به ایدههای سوسیالیسم تخیلی وفادار ماند ودر آن راه مبارزه نمود . او نقش اجتمایی ادبیات را غیرقابل گذشت و غیرقابل تصور میدانست. شچدرین بر اثر شرایط اجتمایی آنزمان ، برای بهبود زندگی انسان ، به تغییر و تحول اجتمایی اعتقاد داشت و نه به انقلاب بنیادین . شچدرین را اولین نماینده مکتب طنز رئالیستی روسیه می نامند. اوبا طنزی روشنگرانه و گزنده به حمله و انتقاد از روابط اجتمایی جامعه طبقاتی تزاری پرداخت .
او در دهه ۴۰ قرن ۱۹ درمحفل پتراشفسکی با ایدههای سوسیالیسم تخیلی سنت سیمون و فوریه آشناگردید و حدود چهار دهه به انتقاد از بوروکراتی فاسد تزاری ، رفتار زمینداران قلدر و زورگو ، پرحرفی ، روده درازی و روشنفکربازی لیبرالها و خشونت و اوقات تلخی نمایندگان سرمایه داری روسیه پرداخت. اوسرانجام در دهه ۴۰ قرن ۱۹ بدلیل تبلیغ ایدههای روشنگرانه و سوسیالیسم تخیلی ، محکوم به ۷ سال تبعید گردید . شچدرین زیر تعثیرایده های دمکراتیک انقلابی به مبارزه با تزاریسم و نظام مالک الرعیتی آن پرداخت و بعد از بازگشت ازتبعید، یکی از رهبران جنبش دمکراتیک انقلابی روس شد. او دربیشتر آثارش به علل عقب افتادگی جامعه روس و دستگاه بوروکراتیک امپراطوری تزاری پرداخت و زمانیکه به انتقاد از ایدههای اوتوپی رمان ( چه باید کرد ؟ ) چرنیشفسکی پرداخت ، این اقدام او را انشعاب در موضع ( نیهلیست ها ) لقب دادند.
آثار کتبی شچدرین شامل : رمان ، داستان ، نمایشنامه ، قصه ، یادداشت و مقاله هستند. در تاریخ ادبیات ، طنز او را گاهی با سویفت مقایسه میکنند. اودرجوانی به ( پوشکین جدید ) روس مشهور شد. امروزه شچدرین را تحت تعثیر گوگول و مکتب ناتورالیسم او بشمار می آورند. او درمقابل (زبان اربابی) گوگول ، از (زبان رعیتی) عامیانه درآثارش استفاده نمود و رئالیسم شاعرانه تورگنیف را درمقابل رئالیسم (تلخ ، وحشت آور و اغلب طنزآمیز) شچدرین قرار میدهند. اگر تورگنیف از زمینداران ، مالکین و اشرافی گزارش میدهد که با زنان زیبای دهقانان روابط عاشقانه دارند ، شچدرین خبر از زنان خوشگذران : کارمند و مقامات بالای لشکری و کشوری و دربار میگوید که به استثمار جنسی و احساسی : گماشته ها، نوکران ، درشکه چی ها و کالسکه چی های فقرزده می پردازند. غالبن درپشت آثار ادبی شچدرین پیرامون زندگی اجتمایی مردم ، هدفی تحقیقی ، جامعه شناسانه و علمی قرار دارد. فرهنگنامه آثار او شامل واژههای اقشار و گروههای گوناگون جامعه ، از جمله : سرباز، ژاندارم، دهقان ، بازرگان ، روحانی ، قاضی و غیره هستند. او آنزمان بااستفاده از زبان عامیانه و یا قصه های کلیله و دمنه ای، باعث گیجی و سردرگمی سانسورچیان حکومتی شد.
اوباانتشار اولین اثرش یعنی (یادداشت های ولایتی) درسال ۱۸۵۶ ، رهبر طنز ادبی اجتمایی روسی و جهانی شد. . کتاب طنزآمیز (قصه ها)ی او بیان کننده واضح جزئیات عقاید سیاسی وی می باشند. این کتاب که که با عنوان ( نیکی ها و پلیدی ها ) درغرب ترجمه گردید ، درمیان جنبش کارگری آنزمان اروپا، طرفداران زیادی یافت . کتاب (یادداشتهایی ازمراکز ایالتی) او ، مقالات طنز و افشاگرانه ای پیرامون عقب ماندگی روستاهای روسیه تزاری است.
شچدرین در دو کتاب (تاریخ شهر) و (اربابان پمپادور) به افشای حکومت مطلقه و تظاهر مقطعی تزاریسم به اصلاحگرایی و لیبرالیسم پرداخت. او در (داستانهای بیگناه) و ( نشانه های زمان) به انتقاد از اشراف ضد اصلاحات و لیبرالهای پرحرف و بی عمل اشاره نمود. شچدرین به معرفی نظام اداری فاسد و رشوه خواری میپردازد که فاقد توانایی اصلاحگرایانه است . مکانیسم بوروکراتیک و ساختار نظام: نمایندگی و سلسله مراتبی، در امپراطوری تزاری نیز مورد تجزیه و تحلیل قلم شچدرین واقع شدند. شچدرین درکتاب (سفربه پاریس) به انتقاد ازسرمایه داری درغرب و در کتاب (مناظرزیبای زمان حال) به مبارزه با ارتجاع فئودالیسم روس پرداخت. خاطرات شچدرین در غرب، با عنوان (درخارج) ، انتقاد از لیبرالیسم ، پارلامنتاریسم ، پروسه صنعتی و مکانیکی شدن جوامع غرب و جمهوری سوم فرانسه و آلمان بیسمارکی در دهه ۷۰ قرن ۱۹ است. شخصیت های آثار او اغلب ازمیان : حاکمان، زمینداران، کارمندان دون ! و ارشد ، نظامیان ، تجار و بازرگانان ، زوار ، مسافران ، موئمنین ، مجنونهای خداپرست ، و دیوانه های نابغه ، هستند. درکتاب (چگونه یک دهقان شکم دو گروهان ژاندارم را پر میکند؟)، او به اطاعت کورکورانه و برده وار دهقانان روس اشاره می نماید . شچدرین باتکیه برمکتب ادبی ناتورالیسم ، درکتاب (تضاد و تناقض ها)، به جنایات و خطرناک بودن حاکمیت نیکولای اول اشاره نمود.
او سالها درکنار نکراسف دبیر مجله (اوراق سالنامه میهنی) بود و همچون هرتسن و داستایوسکی بدلیل تبلیغ ایدههای سوسیالیسم تخیلی، سالها درتبعید بود . نمایش وحشیگرانه اعدام مصنوعی داستایوسکی درمیدان شهر دریک سحرگاه سرد ویخزده به جرم شرکت در جلسات این محفل،درتاریخ مبارزه عدالتخواهانه ، بی نظیر است . لنین بعدها مجله هرتسن را آغاز (شکست سکوت برده وار) نامید. شچدرین درخارج ، از طریق تورگنیف با فلوبر و زولا شخصا آشنا شد.
ازجمله آثار شچدرین : چگونه یک دهقان شکم دو گروهان ژاندارم را پر میکند؟ ، نامه هایی به عمه جان ، نامه هایی درباره ولایات دورافتاده، یادداشتهایی ازنقاط پرت افتاده ، سفر به پاریس، مناظر و زیبایی های زمان حال ، داستانهای بیگناه ، نشانه های زمان ، آقایان و خانمهای خانواده پامپادور، قصه ها ، تضادها و تناقض ها ، یک موضوع بسته بندی شده . و ازجمله رمان های او : اربابان تاشکندی ، اربابان خانواد کولولف ، تاریخ یک شهر، منظره های مدرن ، و زندگی یک نجیب زاده ، هستند.
ن . شچدرین یا میخائیل سالتیکف شچدرین، درسال ۱۸۲۶ درشهر پطروگراد درخانوادهای زمیندار و کارمند دربار بدنیا آمد. پدرش از اشراف و مادرش ، دختر یکی از بازرگانان ثروتمند بود. شچدرین ازسال ۱۸۵۵ تا مرگ نیکولای اول درتبعید بسر برد و در آنجا با فقر و فلاکت ایالات و ولایات دورافتاده روس آشنا شد، ولی بعد از انتشار اولین آثارش یعنی : (تضادها و تناقض ها) و ( موضوعی بسته بندی شده)، به معاونت فرمانداری در رازان انتخاب گردید . درسالهای اقامت در رازان بر اثر جدیت و شهامت در امور اصلاحات، به او لقب ( معاون روبس پیر ) دادند.
دو اثر مهم شچدرین ، دو رمان : اربابان تاشکندی و اربابان خانواده کولولف، هستند .شچدرین در کتاب تاشکندیها به افشاگری معموران استعماری تزاری میپردازد که خودرازیر لوای فرهنگدوستی مخفی کرده اند. در زبان رمز شچدرین ، تاشکند نماد تمام روسیه و جامعه ای عقب مانده ، رشواره خوار و فاسد ، در امپراطوری حکومت تزاری است . تاشکند ، سنبل جایی است که بقول معمورین تزاری میتوان توی دهن مردم زد . بعدها گویا شهر ایروان ، این شهرت سنبلیک نژادپرستانه را بخود گرفت. اواز سکوت کارمندان و معموران متوسط و پائین گزارش میدهد که فقط دستوربگیرانی هستند که به آزار و استثمار مردم نواحی ایالات آسیایی می پردازند. شچدرین نام هایی نمادین مانند : آدم بی خیر و بی مصرف ،یا احمق آباد را نام های نظام استعماری دانست .
ولی شاهکار شچدرین ، رمان ( اربابان خانواده گولولف ) است که شرح زوال سه نسل یک خانواده اشرافی زمیندار است . درتاریخ ادبیات جهانی این رمان را رقیب رمان ( تارلف ، حیله گر و خرمقدس ) مولیر بشمار می آورند. این کتاب ،غم انگیز ترین رمان اجتمایی ادبیات روس است که زوال : روانی ، اخلاقی ، و فیزیکی خانواده ای ثروتمند و مقتدر را شرح میدهد و آنرا در کنار بهترین آثار تولستوی و تورگنیف ، عجیب ترین کتاب رئالیسم انتقادی ادبیات روس بشمار می آورند. منتقدین ادبی مدعی شدند که شچدرین بدون این رمان ، بعنوان یک ژورنالیست طنز نویس در تاریخ ادبیات روس ثبت میشد. او در این کتاب ، صفات و عوارضی مانند : الکلی شدن ، بدمستی روزانه، تنبلی ، بی غیرتی و بی عملی را آغاز (وجدان وحشی شده) و زوال خانوادههای اشراف و زمیندار روس نامید .
N . Stschedrin (1826 – ۱۸۸۹)
یا با نام اصلی:
Michail Saltikow, Schtschedrin (1826 – ۱۸۸۹), Nadine Gordimer (1923 – ?), Wislowa Szymborska (1923 – ?)
۱۷۳۔ زنان،- از رئالیسم سوسیالیستی تا رئالیسم انتقادی .
دو زن ، و دو جایزه ادبی نوبل .
دراینجا بطور مختصر به زندگی و آثار دوزن برنده جایزه نوبل در ادبیات اشاره میشود. یکی لهستانی است که در مکتب رئالیسم سوسیالیستی سرود- و دیگری اهل آفریقای جنوبی است که به سبک رئالیسم انتقادی نوشت .
خانم نادینه گوردیمر ، نویسنده سفیدپوست آفریقای جنوبی به دو دلیل نویسنده ای خودمانی است . اول اینکه اوخالق رمانها و داستانهای سیاسی ضد آپارتهاید و ضد نژادپرستی سفیدان حاکم درآفریقای جنوبی است ، دوم اینکه درغالب آثارش مارکسیستها و کمونیستهای سفیدپوست، و لیبرالهای هومانیست به پشتیبانی ازجنبش ضدآپارتهاید سیاهان میپردازند، و تحت فشار و تعقیب حاکمان سفیدپوست آن کشور قرار میگیرند.
نادینه گوردیمر ریشه های اروپایی دارد. مادرش یک زن انگلیسی، وپدرش یک یهودی ازکشور لیتوانی بود. اودرآثارش به توصیف زندگی سیاهان فقیرجامعه میپردازد ودرمصاحبه ای گفته بود که همیشه با محافل روشنفکری چپ درکشورش درتماس بوده است. موضوع غالب آثار او رابطه میان سیاهان و سفیدپوستان است. اوخواهان جامعه ای آزاد و بدون تبعیض نژادی میباشد. او با جامعه راسیستی برخوردی ادبی می نماید. آثارش پیرامون شرایط آفریقای جنوبی درزمان حکومت آپارتهاید است . او ازعقل و اخلاق شهروندان سفیدپوست تقاضا دارد که بخاطر یک هومانیسم لیبرال درمقابل تبعیض نژادی مقاومت کنند.
نادینه گوردیمر دریک خانواده بازرگان دریکی ازشهرهای صنایع معدن آفریقای جنوبی بدنیا آمد. وی در دوران کودکی چون اجازه نداشت دربیرون از خانه با سیاهان بازی کند، خودرا با کتاب و مطالعه مشغول نمود. اودردوران نوجوانی تحصیلات دانشگاهی اش را ناتمام گذاشت وبطورتمام وفت خودرا در خدمت مطالعه وخلق ادبیات قرارداد. او را آنزمان وجدان آفریقای جنوبی نامیدند. گرچه دیگران اورا فمنیسم میدانند، اوخودرا مبارزی علیه راسیسم بحساب می آورد. نادینه گوردیمر یکی از پایه گذاران شورای نویسندگان مستقل آفریقای جنوبی درزمان آپارتهاید بود. زمانیکه دردهه ۵۰ قرن گذشته یک گروه سفیدپوست روشنفکربه مخالفت با سیاست آپارتهاید پرداخت ، او به این گروه پیوست. در سال ۱۹۶۲ بعداز دستگیری ماندلا ، کنگره ملی آفریقا تمایلات مارکسیستی یافت . بعداز انقلاب و پیروزی جنبش سیاهان ، او به نلسن ماندلا برای نوشتن بیوگرافی اش کمک نمود .
درزمان آپارتهاید بعضی ازآثار گوردیمر به اتهام تمایلات کمونیستی ممنوع شدند. اودرمصاحبه ای گفته بود که ” من چیز زیادی درباره حزب کمونیست نمیدانم ولی با چندنفراز آنان دوستی نزدیک داشتم . من شاهد شهامت آنان بودم که به من نیز جرئت مبارزه واز خودگذشتگی دادند” . گروهی از منقدین ادبی با اشاره به آثار او مدعی شدند که درآثارش نقل قولهای مارکسیستی زیادی شده. نادینه گوردیمر خلاف همکاران سیاه پوستش گرچه مورد سانسور قرار گرفت ولی وادار به مهاجرت وزندان نشد. یکی از دلایل اعطای جایزه نوبل درسال ۱۹۹۱ به او این بود که اوبا کمک توانایی قلمی اش کوشید تا به وقایع تاریخی شکلی اجتماعی وامروزی بدهد. برای این هدف کمیته نوبل به سه اثر او یعنی – داستان پسرم ، خانواده یولی ، و داستانهای کوتاه وی ، اشاره نمود. کمیته اعطای جایزه نوبل با تحویل این جایزه به او، رد راسیسم و مخالفت با حاکمیت سفیدان بر سیاهان را نشان داد.
گوردیمر تاکنون خالق ۱۳رمان ، ۱۰ جلد کتاب داستان کوتاه ، ۱۵۰ مقاله ، و دهها سخنرانی ومصاحبه بوده است ؛ از آنجمله – ۶ قدم زمین ، غریبه ای میان غریبه ها ، مهمان محترم ، صاحب ، دختر بورگر، یک بازی طبیعت ، داستان پسرم، انسان بدون همراه، سلاح خانوادگی، مردی خیابانی، جادو زدایی، و انگیزه عاشق شدن، هستند .او در آثارش پاشیدگی یک جامعه راسیستی را پیش بینی میکند . روابط خصوصی میان سیاهان وسفیدان نیز موضوع بعضی ازآثاراو هستند. او به سفید های چپ و لیبرال اشاره میکند که از مبارزات جنبش کنگره ملی آفریقا حمایت میکنند. رمان ” دختر بورگر ” او را مهمترین رمان سیاسی وی میدانند. بعضی از رمانهایش سالها درآفریقای جنوبی سانسورشدند،ولی عجیب است که اوخودرا نویسنده ای سیاسی نمیداند بلکه هنرمند بشمار می آورد. بعضی ازآثارش اکنون درحال فیلم شدن هستند. او درآثارش به توصیف انسانهایی میپردازد که درشرایط بحران وجودی ،دچار خشونت راسیسم یک دولت زورگو میگردند.
گرچه نویسندگان موردعلاقه گوردیمر،- کافکا، پروست ، جویس ، و فورستر، هستند، او در رئالیسم انتقادی تحت تاثیر نظرات لوکاچ است. اوازآغازبا دفاع از آزادی بیان وادبیات، به مبارزه علیه دولت پلیسی پرداخت. هومانیسم شجاعانه وشهامت اجتماعی او باعث شد که او علیه خشونت و بی عدالتی علیه سیاهان، اعتراض نماید. رمانهای جدید او نشان ناتوانی لیبرالهای سفید طبقه متوسط در مبارزات اجتماعی بعد از انقلاب هستند .
ویسووا چیم بسکا ، شاعره لهستانی و برنده جایزه نوبل درسال ۱۹۹۶ است. اودرآغاز خالق چند کتاب شعر درمکتب رئالیسم سوسیالیستی بود . امروزه اشاره میشود که آثار او را نمی توان وابسته به یک مکتب ادبی خاص بشمار آورد، گرچه اشعارش در سنت ادبیات فلسفی بشمار می آیند. بخشی از اشعارش نه تحت سنت تاریخی و نه تحت تاثیر مکتب رئالیسم سوسیالیستی هستند، بلکه فرد با همه رنجها و ضعف هایش مورد توجه قرار میگیرد. گروه دیگری شعراورا درمکتب ادبیات کلاسیک بشمار می آورند،چون زبان دردوره شکاکی مدرن وپست مدرن برای شاعر،عنصری بیگانه شده است. جایزه نوبل به آثاری تقدیم شد که پرسش واقعیت انسانی را عمده میکند ورابطه بیولوژیک وتاریخی را بطور طنز، ولی دقیق مطرح می نماید.
درنظراوزندگی یعنی رد،انکار، ونفی پوچی . او میگوید که در زندگی هیچ سئوالی مهمتر ازسئوالات ساده لوحانه نیست. اودراشعارش باطرح پرسشهای ساده لوحانه به نقش خرابکارانه تمدن صنعتی فعلی میپردازد. امروزه اشاره میشود که اودرسالهای ۱۹۵۶/۱۹۵۷ بادوکتاب شعرش خط ایدئولوژیک حزب کمونیست حاکم در لهستان رانمایندگی میکرد. امروزه سئوال میشود که درآثاراوتاچه اندازه ایدئولوژی لنینستی و تئوری ادبی رئالیسم سوسیالیستی مطرح میشوند. درپاره ای ازاشعاراو ساده گی وانعکاس افکارفلسفی وجوددارند. او مدعی است که حتی افکارساده لوحانه نیازبه یک اندیشه فلسفی دارند. چون اودراشعارش از زبانی ساده، روزمره،و عامیانه استفاده میکند، غالب اشعارش برای هرکسی قابل فهم هستند. اوبعدها غیراز مارکس و لنین، تحت تاثیر فلسفه هایدگر و سارتر قرار گرفت. منقد با ذوقی ادعا نمود که اشعار او همچون موسیقی موتزارت، آهنگین، – و همچون موسیقی بتهوون، پرهیجان و خشم انگیز هستند.
غیراز ۲۰۰ شعرمهم ومشهور ،اوخالق آثاردیگری ازجمله – پایان یک قرن، پتی را صدا بزن، منظره ای شنی، نمک، دلیل زندگی مان، خدا حافظ تا فردا، آینده خاطرات مان، گپی با گونتر گراس، اشعار منتخب، به هرحال، رقمی بزرگ، انسانها روی پل ، آغاز وپایان، و غیره است. او همچون تئوریسین های لیبرال درباره مارکسیسم بعدها نوشت که به هر ایدئولوژی که مدعی داشتن جواب برای هر پرسشی است،باید شک نمود. او یکی از مترجمین مهم شعر فرانسوی بزبان لهستانی بوده است.
وی درسال ۱۹۲۳ بدنیا آمد ودرسال ۱۹۶۲ ازحزب متحد کارگری لهستان خارج گردید. او از زمان اجرای حکومت نظامی درسال ۱۹۸۱ به همکاری با جنبش وحدت کارگری به رهبری لخ والسا پرداخت. او از جمله پایه گذاران کانون مستقل نویسندگان لهستان بود. وی غیرازجوایز گوته و هردر، برنده جایزه ادبیات نوبل درسال ۱۹۹۶ بود. آثار او نقش مهمی درادبیات زمان حال کشور لهستان داشته اند.
گوردیمر دردانشگاه به تحصیل جامعه شناسی وزبان و ادبیات لهستانی پرداخت. وی میگوید که گرچه شعرش زنانه نیست ولی زن بودن درجهان امروز یکی از جنبه های هستی زندگی بشر است. او در پاره ای از اشعارش به زندگی ناامن، اتفاقی ، غیرقابل شناخت و غیرقابل پیش بینی انسان، اشاره میکند. وی در رابطه با حکومتهای دیکتاتوری گفته است که شغال هیچگاه به انتقاد از خود نمی پردازد.
۱۷۴۔ چرا می نویسید، چگونه می نویسید ؟
نویسندگی – پرسش های ما، جوابهای شما .
آیا بر اثر نویسندگی قدری مغرور یا خوخواه شده ای ؟
آیا درآثارتان ازموضوعات خصوصی، بیوگرافی یا توبیوگرافیک استفاده می کنید؟
چگونه آغاز می کنی،آیا قبلا یاد داشتهایی را تهیه کرده ای ؟
بامداد مینویسی یا باخوکار یا با ماشین تایپ یا با کمپیوتر؟
موضوع را قبلا درسرآماده کرده ای یا حین نوشتن بیادت می افتد ؟
دروغهای زبردستانه ادبی چه موقع حین مطالعه یا درزندگی به حقیقت نزدیک میشوند ؟
آیا آموزگاری ادبی داشتی یا کتاب جالبی روی نویسندگی ات تاثیر گذاشته است ؟
آیا نویسندگی وسیله ای برای رابطه برقرارکردن با دیگران است ؟
آیاازطریق نویسندگی می خواهی فراموش نشدنی،بیادماندنی، و ابدی شوی ؟
مارکز میگفت مینویسد برای اینکه دیگران به او عشق بورزند، حق با او است ؟
چه معیارهایی برای ادبیات خوب داری ؟
چگونه آغاز می کنی ؟
علاقه به جلسات شعروداستان خوانی خود،داری یا ازآن بیزاری؟ یا بخاطرمعروفیت ،فروش کتاب یا رابطه با خواننده آنرا انجام میدهی ؟
آیا پدر ومادرت اهل مطالعه،باسواد، بودند، آیا درخانه کتابی غیراز حافظ یا شاهنامه یا قران داشتید؟
دردوران کودکی ونوجوانی دسترسی به کتاب و کتابخانه داشتی ؟
چه کسی تراباکتاب آشنا نمود،چندسال داشتی ؟
چرا می نویسی ، چگونه می نویسی ؟
آیا نقل قول : ” تجربه، تقلیدی از ایده است ” حقیقت دارد ؟
نخستین بار چه زمانی شروع به نویسندگی نمودی ؟
معلم ادبی و مطالعاتی ات چه کسی، یا کسانی بودند ؟
نیچه مینویسد : ” موضوعاتی که دردآور باشند،درخاطره می مانند “،آیا درد و رنج موجب نویسندگی میشسود ؟
چگونه می نویسی؟ پروسه نوشتن ات از کجا شروع میشود و به کجا ختم میگردد ؟
چند بار شعر،داستان، یا مقاله ای را پاکنویس می کنی ؟
آیا در مدرسه ، در دبیرستان، و در انشاء نویسی، شاگرد موفقی بودی ؟
والسر میگوید : ” کسی دست بقلم میبرد که احساس کمبود کند”، آیا می نویسی تا مسئله ای را حل نمایی ؟
چه دلیلی باعث شد که شروع به نویسندگی کنی ؟
درادبیات بیشترآثار خارجی را مطالعه کردی یا آثار ایرانی را ؟
برای نوشتن به چه شرایطی نیاز داری ؟
آیا درآمدی از طریق نویسندگی داشته ای ؟ هزینه کار نویسندگی ات در ماه چقدر است ؟
درنظر شما ادبیات برای سرگرمی،لذت،آگاهی ،مبارزه یا خوددرمانی است ؟
آیاتاکنون اثری را منتشر کرده ای، با سرمایه خود یا باکمک بنگاه نش؟،درخارج یا درداخل ؟
آیا نویسندگی دارای یک مسئولیت اجتماعی است .
کار نوشتن برایت ساده است یا مشکل و رنج آور؟
آیا دفترچه یادداشت یا دفتر خاطرات داشته ای، از چه سنی آغاز به یادداشت نویسی نمودی؟
انتقاد منفی از نوشته هایت موجب خشم و دلخوری ات میگردد؟
آیا تاکنون از اسم مستعار یا ” امضاء محفوظ ” استفاده نموده ای ؟
۱۷۵۔ اززیبایی های روستایی ولایت، تا زشتی های اداری دولتی پایتخت شاهانه .
گوگول ، غریبه ای شهرستانی درپایتخت تزاری . Nikolai Gogol (1809 – ۱۸۵۲)
نیکولای گوگول، مهمترین نویسنده روس زمان خود، یکی ازکلاسیک های ادبی و پایه گذار رئالیسم انتقادی در ادبیات روس است، گرچه اودرپایان عمرنظراتی بدبینانه وناامیدانه رانمایندگی میکرد. وی باانتقادازفقرشهرها،نظام بوروکراتی تزاری، سیستم مالک الرعیتی وافشای طنزآمیز طبقه اشراف، به زوال اخلاقی روسیه فئودالی اشاره نمود که دچار فساد، گندیدگی وزوال شده بود. منبع غالب آثار او ، زندگی روستایی مردم اوکرائین ومحیط اجتماعی شهر پتروگراد،پایتخت آن زمان روسیه تزاری هستند.آثار اورااز این جهت،ادبیات افشاگرانه می نامند، چون او دولت بوروکراتیک نیکولای اول را،غیرعمدی! افشا میکند.
مشهوریت ادبی گوگول راامروزه بدلیل: نمایشنامه بازرس، رمان ارواح مرده ، و نوول شنل میدانند. داستان بلند شنل او را میتوان مانیفست استتیک مکتب ناتورالیسم نامید که حتا امروزه به طرق گوناگون تفسیرومعنی میشود. داستایوسکی درباره اهمیت آن برای ادبیات روس گفته بود که: همه ما از آستین شنل گوگول بیرون آمده ایم. و اخیرا نویسنده ای هلندی گفته بود که هیچ چیز بی عیبی درجهان وجود ندارد، غیر از داستان شنل گوگول .گروهی ازمنتقدین غرب مدعی هستند که مهمترین رمان های روس درمهاجرت نوشته شده اند، ازآنجمله رمان ارواح مرده گوگول. غیراز تورگنیف، هرتسن و داستایوسکی، فراریان ازنظام استالینیستی؛ مانند سولژنینسین و نابکوف نیز درخارج ازمیهن خود، آثاری فنانا پذیربجا گذاشته اند.طبق روایتی، زمانیکه گوگول آنزمان درحال “قصه خوانی” بخش هایی ازرمان ارواح مرده بود، پوشکین ازمیان شنوندگان فریادزد: خدای من، درچه روسیه غم انگیزی زندگی می کنیم !. پیرامون این رمان تاکنون قضاوت های گوناگونی شده است، منقدین مختلف، آنرا رئالیستی، ناتورالیستی، عرفانی،خیالی و غیره نامیده اند. درآنجا سخن ازجامعه ای است که براساس بوروکراتی و نظام ارباب و رعیتی تزاری اداره میشود؛ دریک سیستم فاسد دولتی که شهردار، قاضی، مسئول فرهنگ، رئیس شهربانی و ژاندارمری!، رئیس اداره پست،هرکدام برای خود،خدایی دریک امپراتوری کوچکی هستند،در نظامی که ارباب و فئودالها برای اینکه ازبانکها وام بگیرند،لیستی از ارواح و نام مرده گان تهیه کرده و تحویل میدهند تانشان دهند، رعایای کافی در روستاهای آنان به بیگاری مشغول هستند، ولی درزمان تحویل مالیات سرانه،آنها را مرده اعلان کرده تا از پرداخت “باج” معاف شوند. چون آنزمان دهقانان را نفوس مینامیدند ، این کتاب گاهی با عنوان “نفوس مرده ” روانه بازار شده است.
به گوگول الغابی مانند: رئالیست، ایده آلیست، و رمانتیک نیز داده شده است، گرچه سبک گروتسک طنزآمیز اورا آن زمان رئالیست می نامیدند. خلاف نظرمنتقدین، او میگفت که کمدیهایش سیاسی نیستند بلکه اخلاقی می باشند. او همیشه اصرارداشت که خودرا نویسنده ای متافیزیک بداند تا رئالیستی. رمانهای انتقادی-اجتماعی او را چه رمانتیک و چه رئالیست بنامند، مهم اینست که او درهردو حالت هومانیست بود، گرچه زمان او طلب ادبیات رئالیستی می نمود، چون روزهای رمانتیسم سپری شده بود و مکتب ادبی رئالیسم با عصای دادخواهی اش درجلوی در خانه اشراف،بورژوازی، کلیسا، و دولت نگهبانی میداد. غالب آثاراو حاوی سبک کمدی-تراژدی نیزهستند،اگرچه او یک جهانبینی بدبینانه رامطرح می نمود. امروزه ادعا میشود که به سبب مذهبی شدن و ایدههای اخلاقی، درپایان عمر،ازقدرت خلاقیت هنری اوکاسته شده بود و به دلیل حالات مذهبی-عرفانی ، اواز ایدههای نخستین سبک رئالیستی خودجدا شد و دچار افسرده گی روحی گردید.
نابکوف ازموضع بورژوا-اشرافی خود درباره گوگول مینویسد : نزدیک بود که او نویسنده فرهنگ فولکلوریک اوکرائینی وقصه های رمانتیک رنگین شود. گوگول غیراز بایرون ، پوشکین، گوته، شیلر،و فس، درپایان عمر تحت تعثیر آثارادبی تیک، والتر اسکات،و هافمن قرارگرفت. دوتن از منقدین مشهورآنزمان یعنی بلینسکی و چرنیشفسکی، اورا به ترتیب:ناتورالیست و رئالیست نامیده اند. بلینسکی درسال ۱۸۴۸ درنامه ای به گوگول، به اهمیت اوبرای رئالیسم روسیه اشاره میکند. پوشکین و بلینسکی مشوق سبک رئالیستی گوگول بودند،چون درآغازاو باسبک رمانتیک شروع نموده بود. کتاب ارواح مرده اورا گرچه آنزمان شاهکاری درادبیات انتقادی-اجتماعی میدانستند، ناسیونالیست هانیزآنرا حماسه ای ملی برای روسیه بشمار می آوردند . بولگاکف و ارنبورگ ازجمله نویسندگانی هستند که بعدها تحت تعثیر گوگول قرار گرفتند. غیرازآندو،گوگول تعثیرمهمی روی سبک داستاننویسی و تاتر اروپایی ازخودبجاگذاشته است. در نمایشنامه نویسی،اومخالفت شدیدی با نمایشنامه نویسی سنتی روس داشت.
گوگول غیراز نخستین رمان روس، و داستانهای فولکلوریک،خالق بهترین نوولهای رمانتیک و کمدیهای کلاسیک ادبیات روس است.اوباکمک زبانی عامیانه،طبیعی،روزمره و طنزی آزادیبخش، به خواننده یک واقعیت تلخ اجتماعی خنده آور و انسانی را عرضه میکند. خلاقیت زبانی، قدرت، ووسیله زبان، موجب جهانی شدن آثارش شده اند. وی میگفت چون درجهان بدی و پلیدی حکومت میکنند، راه نجات در عشق و هنر خلاصه شده است و برای انسانهایی که هنوز “سنگ قلب” نشده اند، راه نجاتی وجود خواهد داشت.
ازجمله آثار گوگول : بازرس، شنل، ارواح مرده، یادداشتهای یک دیوانه، دماغ، اعترافات نویسنده، رم، ازدواج، انتخاب عروس، غریبه ای اهل پایتخت،میرگراد، تاراس بولبا، غروب روی فرورک، مبارزه آزادیخواهانه خلق اوکرائین علیه لهستان اشغالگر، و مجموعه آثار پنج جلدی او میباشند.
نیکولای گوگول، باتباری لهستانی درسال ۱۸۰۹ درکشور اوکرائین درخانواده ای زمیندار مرفه بدنیا آمد و درسال ۱۸۵۲ درفقر،تنهایی و جنون درگذشت. وی سالهای پایان عمر تاحد جنون آمیزی مذهبی و خرافاتی شده بود . او درعمر کوتاه خود، قبل از شغل نویسندگی، به شغلهای معلمی و هنرپیشه گی نیز پرداخته بود. امروزه اشاره میشود که او رابطه بیمارگونه ای نسبت به زنان زمان خود داشت.
۱۷۶۔ غرب بیاد دوره رمانتیک افتاده است.
تقاضای کمک اروپا ازفرهنگ رمانتیک .
رمانتیک ها ؛ بچه پولدارهای جوانمرگ ؟
Novalis (Friedrich Hardenberg), (1772 – ۱۸۰۱)
شکست استالینیسم درشرق اروپا، ناتوانی ایدههای روشنگری درمقابله با رشد بنیادگرایی دینی،و یکه تازشدن سرمایه داری گلوبال، موجب شده اند که اخیرا بخشی ازروشنفکران غرب، سراغ رمانیک دویست سال پیش خودبروند؛ غافل از آنکه اینگونه رمانتیسم نه تنها غیرازعشق به زیبایی های طبیعت،عناصرمهمی ازعرفان دینی مسیحیت رانیزتبلیغ میکند، وغالب آنان،روشنفکرانی ازطبقات اشراف مرفه بودند که یادرغم معشوق،یا درشرایط جنگهای ناپلئونی، یا دراثر پیش بینی مرگ زودرس خود،معمولا به آخ و واخ وتقاضای کمک ازعرفان دینی می افتادند.
نوالیس، یکی ازمهمترین نمایندگان ادبیات رمانتیک آلمان درقرن ۱۸ بود.مرگ زودرس نامزد ۱۵ساله وی دلیل اولیه نوستالژی مرگ، این شاعر شد. وی را نه تنها شخصیتی جادویی بحساب می آورند بلکه نامش را تداعی آهنگ و موسیقی میدانند. اوهمراه شلگل یکی از نظریه پردازان وموتورهای رمانتیک آغازین ادبیات آلمان بود. نام مستعار او؛ یعنی نوالیس درزبان لاتین به معنی زمین نوآباد است. نوشته های وی،برنامه ای برای نوگرایی فرهنگی واستتیک شدند. بعداز مرگ نامزد، اوبجای فکرخودکشی،تصمیم به نوشتن،خواندن و جدل کردن،یعنی ادامه زندگی گرفت. وی میگفت که رمانتیک ها باید جهان زشت را به رویایی زیبا- و رویا را به جهانی عملی تبدیل کنند، چون رمانتیک ها میتوانند با کمک خیال و رویا،خالق واقعیات جدید خاص خود شوند. وی با اشاره به فعالین روشنگری میگفت که نه عالمین، بادانش شان،بلکه هنرمندان مستعدخیالپردازی واحساسات،میتوانند جهان زندگی راواقعا بفهمند. امروزه رمانتیکها را یک جنبش پیچیده فکری؛محصول جنگهای ناپلئونی بحساب می آورند. آنان به شعار روز یعنی :”الهه های الهام باید درزمان جنگ خفه!شوند” گوش فرا ندادند. رمانتیک ها میخواستند با کمک ادبیات و هنر از زشتیهای واقعیات فاصله بگیرند. گروه دیگری ازآنان مدعی شدند که ادبیات رمانتیک میتواند نیرویی جادویی برای واقعیت دادن بخود بشود.
نوالیس،بدون شک یک شاعر واقعی بود. اوراامروزه خالق ایده آلیسم جادویی نیزمینامند،گرچه بخش اعظم آثارش، نوشته های تئورک اوپیرامون رمانتیسم وعرفان بودند. گرچه اودر ۲۹ سالگی همچون نامزدش براثربیماری آنزمان علاج ناپذیر سل درگذشت، لوکاچ اورا درسال ۱۹۰۷ تنها شاعر واقعی مکتب رمانتیک نامیده است. اشعار طنزآمیز، آرام، و پرشور و شوق او، شکوفه های غمگینی روی درخت ادبیات جهانی ، نمایندگی نمودند. درآثار اویک رابطه مهم بین : طبیعت،تاریخ،افسانه، و اسطوره وجوددارد.آنان نه تنها تقاضای احساس و رویا درهنر می نمودند بلکه خودرابامفاهیم ومقوله هایی مانند: ابد، اذل،جهان نامتناهی، جهان محصور، عرفان،عالم خیال و غیره مشغول نمودند. مورخین، جنبه سیاسی ادبیات وفرهنگ را درتضاد با ناپلئون و جنکهای اشغالگرانه ناپلئونی دراروپا می بینند. درجای دیگری ادعا شده است که زنان نیز برای نخستین بار دردوره رمانتیک باراه انداختن محفل وسالنهای ادبی امکان فعالیت و شکوفایی ادبی -هنری یافتند.
نوالیس شعررا یک صداقت مطلق نامید ومیگفت که نابغه کسی است که باساخته های خیالپردازانه،چنان بیافریند که گویی آنان اشیایی واقعی هستند،چون فقط یک هنرمند میتواند معنی زندگی راحدس بزند، وشعرباید مرکز فلسفه شاعرباشد وهرچه نوشته ها،شاعرانه ترباشند،آنان به حقیقت نزدیک تر هستند. اولین جمله قصار نوالیس این بود که نوشت:”ما همه جا درجستجوی مطلق ها و غیرمشروط ها هستیم،ول به کشف اشیاء وشروط برخورد میکنیم”. ازجمله انگیزههای مرکزی آثاراو: رویا، عشق،عرفان،اشراق،نوستالژی مرگ ، شب نشینی و شب پرستی هستند. یکی ازاهداف رمانتیکها این بود که بطور مجازی خودرا در: شور وشوق ورویا و خیال و مرگ نوستالژیک، محو نمایند. نوالیس بعداز مرگ معشوقه، تمایلات عرفانی یافته بود،اومرگ جانگداز همسرآینده خودرا در (سرودی برای شب) ابدی نموده است. اشعارمذهبی او درباره مرگ نامزدش،محتوایی عرفانی دارند.
نوالیس ازنظرفلسفی شاگرد: فیشته،شیلر و شلگل بود. اوخودرا بافلسفه زمانش یعنی فلسفه کانت نیزمشغول نمود. درایده آلیسم جادویی او، یک “من” احساساتی درمقابل یک “من” عقلگرای فیشته قراردارد. اودرسال ۱۷۹۹ باافکار کلاسیک شیلر درادبیات قطع رابطه نمود ودرجلسه معروف رمانتیک ها شرکت نمود. غالب اعضای رمانتیک آن جلسه،زنان شاعران،نویسندگان و فیلسوفان آن زمان بودند. امروزه رمانتیک هارا خویشان فکری جنبش ادبی (طوفان و هجوم) میدانند که عقلگرایی ملال آورجنبش روشنگری رارد می نمودند. نوالیس گرچه درآغاز شاگرد گوته بود واورا حاکم واقعی روی ادبیات کره زمین دانست.ولی بعدها آثارگوته را به سبب (آته ایسم هنری)شان رد نمود. گوته هم با (داستان های خانگی وبورژوایی) و مذهبی نامیدن آثارنوالیس،از نشر آنان در رسانه های نیمه دولتی جلوگیری کرد. سوررئالیست های فرانسوی بعدها نوالیس را یکی ازآموزگاران خودبشمار آوردند.
عرفانی شدن نوالیس ازآنجاست که درآثار اویک نوستالژی رمانتیک مسیحی مرگ درمقابل زندگی این جهانی قرار میگیرد. درغالب آثاررمانتیک های آندوره،خواننده شاهد مسیحیت گرایی درکنار طبیعت پرستی رمانتیک میشود.اشعار اورا میتوان نه تنها نوستالژی برای ابدیت،بلکه پیامی برای یک شور وشوق جهان متعالی دانست، که میکوشند واقعیات سیاسی غیرعادلاته راتبدیل به نوستالژی مذهبی نمایند. سرودهایی ازاو به سبب مذهبی بودنشان درزبان آلمانی، دهها سال است که به تملک کلیسای مسیحی اروپا درآمده اند.مقاله سیاسی (مسیحیت یا اروپا)ی اونیز انتقادی عرفانی است که مورد استفاده ارتجاع کاتولیکی ازنظر سیاسی قرارگرفت. اوبعنوان شاعرسیاسی، بانوشته (مسیحیت یااروپا) وارد فضای فرهنگی شد و خواهان وحدت اروپا براساس یک مسیحیت مرسوم درسدههای میانه گردید.امروزه اشاره میشود که نوالیس گرچه مدافع ایدههای مسیحی سدههای میانه است،ولی او مخالف ارتجاع نظام فئودالی اروپابود.
نوالیس مینویسد که فلسفه،روح زندگی او و کلیدی برای شناخت خودبود.اوتفکررایک رویای احساسی نامید؛احساسی که مرده باشد. گرچه شب پرستی نوالیس را نیهلیسم نامیدند،وی میگفت که درشب،انسان بدون ماسک تظاهر،است،وودرلحظه خواب،انسان اسیرتفکرعقلگرا نمیگردد. او میکوشد تابرشکاکی کانت غالب گردد،ولی چنان باهوش بود که اسیرجزم ها نگردد.نوالیس ازطریق آشنایی واشتغال باعلوم تجربی وطبیعی، به نظرات رمانتیک رسیده بود.اومیکوشد تابه علوم با دیدی: هنرمندانه،ادیبانه و شاعرانه بپردازد.
نوالیس درآغاز نویسندگی خود،خالق جملات قصار، ومقالاتی کوتاه پیرامون تئوری شناخت درهنر بود.بعدها ولی آثار دیگری ازقبیل:شعر،رمان و داستان منتشرنمود،ازآنجمله: گلهای آبی، سرودی برای شب، هاینریش آفتردینگ، مسیحیت یا اروپا، گرد وغبار شکوفه ها، اشعاری مختلط، و ترانه های مذهبی. مجموعه شعر (گلهای آبی) اودرقرن بیست مورد توجه سمبولیستها قرارگرفت. درمقاله (مسیحیت یا اروپا) اوبه رد اصول روشنگری و عقلگرایی میپردازد. او کوشید تادرقصه نویسی به نقل امور روزانه در ادبیات بپردازد.
فریدریش هاردنبرگ، متخلص به نوالیس بین سالهای ۱۷۷۲ و ۱۸۰۱ درآلمان زندگی نمود. اوازخانواده ای اشرافی برخاسته بود وبعداز تحصیل حقوق، علوم طبیعی و رشته معدن شناسی، به ادبیات و فلسفه علاقمند گردید. نوالیس غیراز موضوعات ادبی،استتیک و زبانی، خودرا بامسائل فلسفه تاریخ ،سیاست و دین نیزمشغول نمود. وی گویا پیش از مرگ زودرس خود، به برادرش گفته بود که : ” چنانچه جان سالم بدر ببرم، آنموقع خواهید دید که شعر واقعی چیست و من چه اشعار وترانه هایی درسرداشتم”.
۱۷۷۔ مشاهیرادبی فراموش شده وجایزه نوبل
هرسالی یک نوول، یک درام، یک فرزند!
Paul Heyse (1803 – ۱۹۱۴), Theodor Mommsen (1817- 1903)
هایزه ، نویسنده آلمانی،استاد وتئوریسین نوول نویسی،برنده جایزه نوبل برای ادبیات درسال ۱۹۱۰ بود. کمیته نوبل دلیل اعطای آنرا :هنرمندی درخلق آثاری درزمینه های درام،نوول،شعر ورمان” اعلان نمود . اما منتقدین هایزه آنزمان اعطای جایزه فوق به اورا حمایت ازمخالفت باادبیات مدرن آلمان دانستند. فونتان؛منقد ادبی آلمان درقرن ۱۹ به طنزپیرامون پرکاری واستعداد هایزه نوشت : ” هردو سالی یک فرزند،هرسالی یک درام وهر ۶ ماهی یک نوول “. پاول هایزه خالق ادبیات مستقلی بود که نه منقدین مسیحی ونه منقدین ناتورالیستی آنزمان میتوانستند باآن موافق باشند،چون هایزه نویسنده محبوب محافل فرهنگ بورژوازی ومورد تمسخر محافل ناتورالیستی بود. توماس مان نیزنوشت که اونماینده بورژوازی درادبیات وهنربود ومنقدین سنتی وارتجاعی اورانویسنده ای غیراخلاقی معرفی نمودند.هایزه ومحافل بورژوایی آنزمان آموزگاران خودرادرادبیات کلاسیک جستجو می نمودند.
هایزه نه تنها درزمینه های درام،نوول،شعر ورمان مستعد بود بلکه درتمام فرم های ادبی،استادی توانا بود. اوگرچه آنزمان یکی ازمعروف ترین و موفق ترین نویسندگان زمان خود بود،امروزه فقط تئوری های نوول نویسی اوبیادتاریخ ادبیات مانده وگرچه وی علاقه خاصی به نمایشنامه نویسی داشت،شاهکار هایش ولی در نوول نویسی بوده اند. اوغیراز رمان،خالق نوول های مهم تاریخی-ادبی بود.کتاب “تئوری حمله شاهینی” اودرباره سبک نوول نویسی ،امروزه نیزمورد توجه محافل ادبی و تئوریک است .
هایزه درادبیات، هنرمند فرم است چون اوخواهان فرم هنری شاعرانه وزیباشناسانه است.اوبجای علاقه به ابعاد سیاسی،اجتماعی وتاریخی قهرمانان آثارش،شیفته شوروشوق آنان میشود وبجای موضوعات تاریخی-سیاسی به طرح مسائل سرنوشتی،روانی،اخلاقی وشخصی قهرمانان داستان می پردازد.اودر انقلاب ۱۸۴۸ آلمان علاقه زیادی به مبارزات آزادیخواهانه داشت.دررمانهای اوخواننده متوجه نظرات آته ایستی وی میشود.اوازموضع لیبرال-آته ایستی به یک استتیک جهان ظاهر درآثارش می پردازد.او درمبارزات فکری دهه ۴۰ قرن ۱۹،دردورانی پرتضاد هنوزتحت تعثیر رمانتیک حاکم بود.وی شخصا نویسنده ای مستعد وبافرهنگ وزیرتعثیر ادبیات کلاسیک خلقهای دیگربود.آثارزیباشناسانه اوبه تقلیداز گوته نه تنها درخدمت جامعه بلکه موردحمایت اریستوکراتی جامعه ودربارقرارگرفتند.اوآنزمان بااغلب ادیبان مشهورزمان خود ازجمله با تورگنیف درمکاتبه بود.باشروع جنگ جهانی اول،دوره بورژوازی آلمان که هایزه موفقیت اش را مدیون آن بود،نیزبه پایان رسید.
ماکسیمیلیان دوم،پادشاه استان بایرن آلمان درآنزمان میخواست که شهرمونیخ رادرمقابل دوشهر وین وبرلین، مرکزادبی-فرهنگی کشورش قراردهد،به این دلیل ازهایزه دعوت نمودتا نه تنها مشاور ادبی او بلکه به تشکیل محافل وانجمن های ادبی-هنری بپردازد. محفل های ادبی “تونلی روی رودخانه”، “سوسمار” و محفل” شاعران ونویسندگان مونیخ” ازجمله فعالیت های هایزه درآن شهربودند. بااین وجود او نسبت به دربار شاه،نویسنده ای غیرانتقادی نبودوگرچه به او حقوق ماهانه چربی میدادند،اوهیچگاه نویسنده ای درباری نگردید.محافل بورژوایی آنزمان درهایزه “مردآینده” فرهنگ را میدیدند.هایزه گرچه روشنفکری لیبرال ،ولی انسانی غیرسیاسی بود.اودرسال ۱۸۶۸ به نفع نویسندگان محروم ازمزایای ااضافه حقوق خودجلوگیری نمود.هایزه حتا نخستین بار خواهان تشکیل یک نوع سندیکای نویسندگان وانجمن ژورنالیستها ونویسندگان، درآلمان شد.
اودردانشگاه به تحصیل تاریخ هنر،زبانهای رومی وادبیات باستان پرداخته بود.پدروی نیز محقق زبان واستاد دانشگاه دررشته لغت شناسی وزبانهای باستان بود.استعداد زبانی هایزه رامیتوان درترجمه آثارایتالیایی و اسپانیایی اودید.اوآنزمان به معرفی ادبیات ایتالیایی به آلمانیهاپرداخت. فونتان؛منتقدمشهور ،به استعداد عجیب زبانی هایزه اشاره نموده است.
غیرازموضوعات روانشناسانه،قهرمانان نوول های او اریستوکراتهایی هستند که دنبال عشق ولذت هستند.اوبجای موضوعات تاریخی وسیاسی ازموضوعات شخصی،روانی،اخلاقی،سرنوشتی وعشقی قهرمانانش میگوید. هایزه میگفت که اومخالف طرح زشتی ها درادبیات است و نمی خواهد درد و رنج انسانی رادرهنر مطرح نماید. برای او ومحافل بورژوازی،طرح صداقت درفرم و علاقه به سبک عالی درادبیات مهم بود.اوغیراز شعرهنرمندانه،خالق تراژدیک و درام های تاریخی نیزبود. موضوع غالب نوول های او دوره ویلهلمی تاریخ آلمان است. اومدعی بود که نویسنده بایدعلاقه خاصی به قهرمانان ادبی آثارش داشته باشد.درآثاراو خواننده شاهد زنانی زیبا و مردانی ضعیف النفس! میشود.اوامروزه درحاشیه تاریخ ادبیات غرب قرارگرفته است یعنی تعثیرومشهوریت اوفقط محدود به زمانش بود ونه امروز.
مجموعه آثار ۴۲ جلدی اوشامل ۱۵۰ نوول،۸رمان،و ۶۰ نمایشنامه وترجمه اشعاری اززبانهای ایتالیایی و اسپانیایی است. ازجمله آثاراو: دربهشت، عبوراز سختی ها، اسطورهها ورازها، تئوری نوول نویسی، بچه های جهان، لا آرابیاتا، پایان دون ژوان، آندریا دلفین، اعترافات وخاطرات دوره جوانی،گنجینه نوولهای خارجی، گنجینه نوولهای آلمانی، ترانه های اسپانیایی، ترانه های ایتالیایی ، و نوول های اخلاقی، هستند.
تئودور مومزن ، مورخ آلمانی،درسن ۸۴ سالگی برنده جایزه نوبل ادبیات!درسال ۱۹۰۲ شد. وی تنها مورخی است که جایزه نوبل راازآن خودنمود.اثرمعروف او:تاریخ رم می باشد. این اثر جای خاصی درادبیات جهانی دررشته تاریخ دارد.اودراین کتاب به بهانه تاریخ روم به موضوعات سیاسی واجتماعی زمان خود پرداخت.کتاب چندجلدی تاریخ رم او شامل بخش های: ادبیات،هنر،جغرافی، فرهنگ سیاسی،قوانین کشاورزی،مدیریت،دولت داری و غیره است.
مومزن بدلیل شرکت درانقلاب ماه مارس آلمان ازشغل استادی دانشگاه محروم شده بود.اوبعدها چهره ای اسطوره ای وبیادماندنی زمان خودشد. مومزن میگفت که تحقیق تاریخی بدون سواد فلسفی غیرممکن است.تاریخ نویسی او زیرتعثیر افکار واندیشه انقلاب ۱۸۴۸ آلمان بود.آثار اوغیرازسبک روشن علمی دارای ارزش گذاری سیاسی مسئولانه نیزهستند. اومدعی بودکه درتاریخ نویسی ازروش فلسفی استفاده میکرد. مومزن نه تنها دارای زبانی زنده و امروزی است بلکه باکمک واژههای امروزی به مدرن نمودن موضوعات پرداخت.آثاراوآنزمان با تیراژی بالا به غالب زبانهای خارجی ترجمه شدند.
تاریخ نویسی او آموزش سیاسی درخدمت تبلیغات ناسیونال-لیبرالی وی و تمایلات وارزشهای سیاسی- اخلاقی برایش مهمتراز ارزشهای علمی بودند. ایده آل عالی او درکنار حقوق انسانی فرد،حفظ و وحدت ملی درتاریخ نویسی است.اوبدلیل اختلاف مرامی با بیسمارک به تحقیروتوهین به وی پرداخت.چون مومزن درآثارش به جنبه های مثبت سزار روم پرداخت،مخالفین مومزن اورایک امپراتوردرزمینه تاریخ نویسی علمی و یک نظامی قلم بدست نامیدند.مومزن مدتی نماینده مجلس پارلمان دولت پروس ونماینده رایشتاگ بود.وی درآنجا ازموضع چپ لیبرال به مخالفت با سیاستهای بیسمارک پرداخت.
مومزن درآثارش وحشتی نداشت که ازمفاهیم وعناوین مدرن زمان خود برای تاریخ رم آنزمان ازجمله واژههایی مانند : شهردار،کشاورز،حزب،سرمایه دار،کارخانه دار و غیره استفاده کند. ازجمله آثار او: تاریخ رم باستان،قوانین سیاسی رم، و قانون جزای رم هستند.
۱۷۸۔ مردان جدی اهل رقص نیستند! .
تصادف نویسنده با مسائل کشورش . Norman Mailer (1923 – ۲۰۰۷)
درگذشت نویسنده ضدجنگ؛ ولی جنجالی آمریکا .
هفته گذشته، نورمن مایلر، نویسنده و ژورنالیست جنجال برانگیز آمریکایی درسن ۸۵ سالگی درگذشت. یکی ازآثار او باعنوان طنزآمیز ” مردان جدی اهل رقص نیستند ” میباشد. او از مهمترین نویسندگان و منتقدین فرهنگی نیمه دوم قرن بیست آمریکا بود. وی میگفت که ” قهرمان کسی است که درزیر یوغ دیکتاتوری حتا برای دفاع از آرمانهایش،زمین وآسمان را نیز به لرزه درآورد”. او نه تنها نویسنده و منتقد فرهنگ و اخلاقگرا بلکه یکی ازمبارزان و فعالان سیاسی-اجتماعی، و متظاهر!رسانه های جمعی آمریکا نیز بود. وی درجامعه آمریکا،اخطار و هشدار دهنده به مردم و دولتمردان شد.
مایلر جامعه آمریکا را متهم نمود که باکمک سکس گرایی و تبلیغ خشونت، به جوانان، از آغاز درس آدم کشی را آموزش میدهند. او رسانه های جمعی آمریکا را متهم نمود که با تبلیغ ترس و وحشت درمیان مردم بی اطلاع، کوشش برای تخصصی نمودن آدمکشی می نمایند ، و اتوریته ارتش برای موفقیت شخصی، ازجمله اهداف امپریالیستی دولت برای سوء استفاده ازافراد است. نورمان مایلر را نماینده ” ژورنالیسم نو ” میدانند که با کمک آثارش،شکایتی رئالیستی علیه پوچی جنگ نمود. آثار وی حاوی یک مسئولیت سیاسی-اجتماعی هستند. وی مینویسد که به سبب باقیماندههای سیاست زمان جنگ سرد، دمکراسی و آزادی فرد، تحت خطر و کنترل شبکه ای از ابزرارهای دولت مدرن قرارگرفته اند.
نورمن مایلر خالق : رمان، داستان کوتاه، مقاله، گزارش، و متون سخنرانی های بیشماری است . سبک جدید او ترکیبی است از واقعگرایی و خیالپردازی. وی با کمک آثار ضد جنگ، جنایت های آمریکا در جنگل های آسیای شرقی را وارد اطاق خوانندگان غربی نمود تا هرگز فراموش نشوند. از جمله مسهورترین آثار او : برهنه ها و مردهها – اسیر سکس – مردان جدی اهل رقص نیستند- تبلیغی برای خودم – جنگ صلیبی آمریکا- جنگ غیرمقدس یانکی- نیکسون درمیامی و محاصره شیکاکو- سرود مامور اعدام- داستان اسوالد، قاتل کندی – شبح – بیرحم – مثال شکار یک خرس – لشکر هایی از درون شب – پارک گوزنها- کابوس- مبارزه – آتشی روی ماه – اتوبیوگرافی ام – روی پله های پنتاگون و وزارت جنگ – پیام مسیح – و معرفی هنرمند بعنوان مردی جوان، هستند.
مایلر غیراز روانشناسی ویلیام رایش و نویسندگان گروه بیت دهه ۶۰، تحت تعثیر ادبی نویسدگانی مثل سینکلر و اوپتون نیز بود. اواز نظر استتیک و جهانبینی زیر نفوذ ایدههای دسپاسوس و درایسر است. مایلر بیش از هرنویسنده دیگری نقش نویسنده به شکل موسسه ای فعال و عمومی راازنسل خودرا نشان داد. جهانبینی اگزیستنسیالیستی و زندگی آوانگارد او در روانشناسی وجودشناسی اش مطرح گردیده اند. اوبا اشاره به معلم ادبی اش،همینگوی، آرزو داشت که مهمترین رمان قرن بیست را روانه بازار نماید. مایلر همچون نویسندگان نسل بیت، خلاقیت هنری دسته ای را به سبب رواج سکس گرایی و خشونت در جامعه آمریکا دانست . وی دررابطه با حمله نظامی آمریکا به عراق، از سیاست های بوش شدیدا انتقاد نمود .
منقدین چپ پیرامون نورمن مایلر اشاره نموده اند که کوشش و مسئولیتهای هومانیستی او برای یک جامعه مترقی سرانجام دچار اغتشاشات ایدئولوژیک و ” دکادنس ” وی شدند، چون درپایان، آثارش اغلب دارای صفاتی فردگرایانه، آنارشیستی، و زوال گرا گردیدند.
نورمن مایلر از جمله آمریکایی های یهودی تبار است که بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۷ زندگی نمود. وی در دانشگاه مهندسی هواپیماسازی و هوا نوردی خوانده بود. او در سال ۱۹۶۷ حین تظاهرات ضد پنتاگون در جلو وزارت جنگ آمریکا دستگیر گردید. وی یکبار کاندیدای انتخابی شهرداری نیویورک نیز بود. مایلر در سال ۲۰۰۲ دررابطه با اعتراض به حمله نظامی آمریکا به عراق، موفق به دریافت جایزه صلیب افتخاری کشور اتریش شد. از جمله موضوعاتی که درآثار او مطرح شده یا مورد انتقاد ژورنالیستی-اجتماعی وی قرارگرفته اند میتوان از : افشای حکومت ایدئولوژیک ستیز مک کارتی، جنبش صلحخواهی، تبلیغات سوء رسانه های جمعی، جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ ، مسایل نژادی، ساخت بمب اتم، جنبش حقوق شهروندی، حمله نظامی آمریکا به ویتنام و عراق، بوجه های فضانوردی، خواسته های اجتماعی نسل بیت، سوء استفاده از ورزش بکس، و غیره نام برد.
۱۷۹۔ روی قله ها بندبازی کردند بعضی شاعران .
به مناسبت مرگ آخرین شاعرواقعی شهر . Peter Ruehmkorf (1929 – ۲۰۰۸)
درقله های سربلند کوهها
بندبازی کردیم،
غیرازکلام رویایی درسرنبود
میان دوست هالو ودوست هاین .
اعتراف کردیم،
کسیکه شعرگوید دیوانه است
وآنکس که آنرا حقیقت داند دیوانه خواهدشد.
گرچه درنبردهای گوناگون شکست خوردیم
ازهویت مان ولی شرافتمندانه دفاع نمودیم .
پیتر رومکورف ، شاعر آلمانی، هفته گذشته درسن ۷۹ سالگی درگذشت. اومتولد شهرهامبورگ بود و در دانشگاه دررشته های :ادبیات،روانشناسی،تاریخ هنر، وتعلیم وتربیت درس خوانده بود.اونه تنها عضوگروه ادبی ۴۷ بلکه یکی ازموفق ترین شاعران سیاسی آلمان بود.مادرش معلم وپدرش عروسک باز تئاتر بودند. وی درآغازبا ۵نام مستعار: جان فریدر،یوهان فونتارا،ازلی مایر،لئو دولترکی، و موسکاته دست بقلم زد.وی سالها ویرایشگر بنگاه نشر روولت درآلمان بود وجوایز گوناگون ادبی از جمله: جایزه بوشنر،رینگل ناتز،هولزهف،شهربرمن،کستنر،ومقاله نویسی مووک را دریافت نمود. او سالها دردانشگاههای داخل وخارج،ادبیات مدرن آلمان و تئوری ادبی رادرس داد.وی مورد احترام کشورهای سوسیالیستی سابق بود ودرسال ۱۹۵۵ با هیئت جوانان به چین، ۱۹۵۲ درچهارمین کنگره دانشجویان درپراگ، ودرسال ۱۹۷۵ دربازیهای جهانی جوانان درمسکو شرکت کرد. اویکی ازفعالان جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ ویکی ازمخالفان انرژی اتمی آلمان غربی بود.
وی غیراز مقاله،نمایشنامه وقصه،خالق اشعاری انتقادی،طنزآمیز،مهاجم،شکاکانه وگاهی ناامید علیه دولت امپریالیستی،نوکرصفتی،برده داری مدرن،استثمار،سرمایه، و مالکیت بود. وی میگفت که هرهنری،سیاسی است، به این سبب به انتقاد از استتیک گرایی روشنفکرانه پرداخت. اوکوشید تادر اشعارش تعادلی میان سنت ادبی و انتقاداجتماعی برقرارنماید. انتقاداجتماعی او باکمک شعرطنزآمیز و شک گرایانه است. ازجمله تضادهای زندگی زمان حال درآثاراو،تضادهای فردی و اجتماعی هستند. غیرازارزش گذاری ادبی باکمک نقد، اوکوشید تارابطه ای میان هنر وجامعه برقرارنماید.
اودرشعرمدرن، خویشاوند انسنزبرگر و گاتفرید بن و در شعر کلاسیک شاگرد مورگن اشتاین و فوگل وایده بود. وی در سنت باروک و روشنگری به انتقاد از برشت و اکسپرسیونیست ها پرداخت.انتقاد اجتماعی وطنزآمیز اوخواننده رابیاد اشعار هاینه می اندازد. اومیکوشد تاشاگرد باوفای هاینه باشد. طنز گزنده شاعران قرون ۱۷ و ۱۸ آلمان بی تعثیر روی او نبود. خصوصیات اشعارش همچون پاره ای ازشاعران معروف کلاسیک ورمانتیک آلمان،اجتماعی بودن و استتیک گرایی است .
خلاف سنت ادبی دهه ۵۰ قرن گذشته،درآغازاشعارش ترکیبی از اکسپرسیونیسم و هدفهای مهاجم سیاسی بودند.آثارپایانی او ولی تحت تعثیر موضوعات اتوبیوگرافیک وی می باشند. اومخالف مدرنیته راحت طلب درادبیات بود. وی میگفت که شعر کودکی است اتفاقی، وهرسهل انگاری درکنترل آن موجب سقوط اش میگردد و گاهی همچون ریاضیات، آن نیاز به سیستمی آهنگین دارد.اوکوشیدتاباکمک نقل قول،کولاژ و مونتاژ برخورد دیگری باسنت ادبی بنماید وازطریق زبان عامیانه،لهجه،زبان تبلیغاتی وبازاری به سنت ادبی وادبیات زمان حال برخوردی انتقادی بنماید.او به تصوررمانتیک از هنرمندپایان داد ومیگفت بایدبرمرز میان نظم طبیعی ونظم اجتماعی غالب آمد.
رومکورف کوشیدتارابطه ای میان شعروموسیقی جازبرقرارنماید.شعراورابخشی ازفعالیت نشرسیاسی اش و فعالیت سیاسی-مطبوعاتی اورا بخشی اززندگی شاعرانه اش به حساب می آورند. توانایی اودرقصه نویسی نیزقابل توجه است. اوبجای جهانی بهتر درجستجوی یک اتوپی مشخس بود.
ازجمله آثاراو : بازگشت به فرهنگ، شعروموسیقی جاز، یادداشتهایی درباره ادبیات وشعر، صحنه هایی اززندگی اقتصادی دوره باستان،بیوگرافی چندشاعرونویسنده جوانمرگ آلمانی،شعروسیاست، محافظان طویله گاه،اشعاری درباره عشق ومرگ وطبیعت و هنر،سالهایی را که می شناسید،جادوی شعر،اشعارماقبل آخر،اشعاری داغ،قطعات هنری،تاریخ مصرف تاسال ۱۹۹۹، تفریحات زمینی، من و دوشاعر دیگر،مجموعه اشعار،تعمیرکاران می آیند، دارایی مردم،۱۳شاعرآلمانی،آخرین شعر،ازمن به شما برای ما،یادداشتهای روزانه ممنوعه ام،ترانه آلمانی ها،و۳جلدیادداشتهای شعروادبیات، هستند.
وبلاگ نویسنده
۱۸٠۔ از زیبایی مقاومت- تا وداع با مادر .
پیتر وایس ، – ادبیات سیاسی . Peter Weiss (1916-1982)
پیتر وایس ، نویسنده یهودی تبار آلمانی ، خالق دو اثر “استتیک مقاومت” و ” وداع با والدین ” است. او میگفت که ادبیات هرکشور بخشی ازسیاست و تحولات اجتماعی و تاریخی آن است . وی در نمایشنامه ” تروتسکی درتبعید ” ،موضع مارکسیستی خودرااعلان نمود. سوسیالیسم او مخالف استالینیسم و دگم های آن در کشورهای بلوک شرق سابق بود. او وقایع نگار انتقادی عصروزمان خود است. وی مینویسد که درون حزب بودن، مانع خلاقیت ادبی میشود.
درآثاراو وحدت ماکسیسم و انترناسیونالیسم با ادبیات مشاهده میگردد.مورخین ادبی چپ ،آنزمان مواضع اورا انتقادی،رئالیستی، و ضدامپریالیستی میدانستند که به طرح پاره ای از جنایات امپریالیسم در جهان میپردازد. پیتر وایس کوشید تا نقش بورژوازی آلمان درنابودی یهودیان درزمان فاشیسم را نیزافشاکند. اودررابطه باجنگ ویتنام به دفاع ازمبارزه مسلحانه توده ای علیه امپریالیسم آمریکا پرداخت.
آثاراوآنزمان بخشی ازمکتب ادبی آوانگارد و سوررئالیسم اروپایی بودند. خصوصیت نمایندگان ادبیات آوانگارد آنزمان ، نارضایی آن دررابطه با برخورد زبان وادبیات باواقعیات اجتماعی و سیاسی بود . آثارنخستین پیتر وایس ، دررابطه با چهارچوب اینگونه ادبیات آوانگارد نوشته شدند. اوخلاف ادبیات درونگرای آنزمان، به مسائل جهان بیرونی انسان و اجتماع پرداخت. وی بارها درکنار برشت به بحث امکانات یک هنر وادبیات مسئول سیاسی اشاره نمود. او میگفت که تئاتر وسیاست باید به وقایع جهان بپردازند. وی برای انسان یک فردگرایی رادیکال با مسئولیت انقلابی و اجتماعی آرزو می نمود. در آثار او مبارزات ضدفاشیستی نیزمشاهده میگردد. اودرآثارش برخوردی ادبی-روایتی با سنت انقلاب اجتماعی می نماید. وی بارها پرسید که ادبیات وهنر چه فواید و اهداف سیاسی و حقیقت جویی دارند. اوطبق تجربه شخصی ادعا نمود که انسان در دوران مهاجرت و بیگانگی؛ بدون زبان، بدون هویت میگردد. او جهان سرمایه داری را یک تیمارستان و خانه جنون نامید ودرآثارش برای فهم زندگی خود و جهان کوشش نمود.
پیتر وایس درسال ۱۹۱۶ درروستای نواوس دراطراف برلین درخانواده ای یهودی بدنیا آمد ودر سال ۱۹۸۲ درشهراستکهلم درسوئد درگذشت.پدر وی یک ثروتمند چک و مادرش یک زن هنرپسشه سوئیسی بود. پدرش عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان و یک تاجر صنایع بافندگی بود. پیتر وایس درانگلیس به تحصیل رشته عکس برداری ودر شهر پراگ به تحصیل رشته نقاشی پرداخت. وی درابتدا ملیت و پاسپورت سوئیسی و درپایان ملیت و پاسپورت سوئدی داشت. اودرسال ۱۹۳۴ بابقدرت رسیدن فاشیسم به سوئد مهاجرت نمود وغالب سالهای عمرخودرا در لندن،پراگ،سوئیس و سوئد گذراند . وی زمانیکه درجنگ داخلی اسپانیا درکنار کمونیستها شرکت کرد از محاکمات نمایشی استالین در شوروی باخبرگردید. او درکشورسوئد سالها به شغل کارگری پرداخت وچندسالی عضو حزب کمونیست آن کشوربود.
پیتر وایس ، خالق مقاله،نمایشنامه،رمان ، و داستان است. اویکی ازنویسندگان نمایشنامه نویسی مدرن بود. غالب داستانها ورمانهای او اتوبیوگرافیک هستند.ازجمله آثاراو – ۳جلدرمان استتیک مقاومت ، وداع با والدین ، تعقیب و قتل ژان پاول مرآت ، سرود وحشت ، درباره تاریخ ویتنام ، هلدرلین شاعر ، نقطه فرار، تروتسکی درتبعید، دفترخاطرات میان سالهای ۱۹۸۰-۱۹۶۰ ، سایه بدن درشکه چی ، بحث سه آدم رهگذر، برج، رمان بیمه ، و مهمان مارکس جوان ، هستند. اونمایشنامه ای هم درباره سیاست استعماری آنزمان کشورپرتقال نوشت. وی میگفت که سوسیالیسم انسانی فقط در اتوپی ممکن است . درآثاروی وحدتی از تضاد نیز مشاهده میگردد .
درنمایشنامه های او عناصر فلسفه آبزورد وخشونت تحت تاثیر آثار ژانیت ، استریندبرگ ، و بکت دیده میشوند . اوهمچون برشت خواهان نمایشنامه نویسی سیاسی بود و همچون برشت کوشید تا مواضع پرتضاد “سیاست ، استتیک ، و ایدئولوژی ” را درآثارش بیان نماید. داستانسرایی او زیرتاثیر جویس و ویرجینیا ولف بود . او در دوران جوانی به مطالعه آثار – آرپ ، جویس ، و خانم گترود ه اشتاین پرداخته بود. کافکا و استریندبرگ نیز روی رمان نویسی اوتاثیرگذاشتند. او همچون هرمان هسه به سبب آواره گی و بی وطنی ناشی از جنگ و حاکمیت فاشیسم،در جستجوی وابستگی به جایی ،مکانی و گروه و فرهنگی ، بود. منقدین ادبی امروزه اور درادبیات آلمانی زبان در کنار گونتر گراس ، مارتین والسر، و اووه جانسن ، میگذارند.
اوتاثیر مهمی روی تئاتر سیاسی ارخود بجا گذاشت .درآثاراو خواننده با بازی – هنر،سیاست،فرهنگ ، ادبیات ، وتاریخ ، روبرو میگردد. نثرآغازین او شدیدا اکسپریمنتل و اتوبیوگرافیک بود که به موضوعات تنهایی و ترک شدن انسان میپردازد.نمایشنامه های سندی ،آموزشی ، و تبلیغی او حاوی عناصر انتقاداجتماعی هستند. اودرآثارش مینویسد که به سبب یهودی و کمونیست بودن ،احساس بیگانگی و تنهایی میکرد. به این دلیل درآثارش خواهان وابستگی به محفل ،جا ومکان، و فرهنگ و سرزمینی است. احساس هیجان اودرنمایشنامه هایش میان تضاد و عمل – ویا –فردگرایی و سوسیالیسم هستند. وی به تجزیه مدام طبقه کارگر دراروپا ازسال ۱۹۱۸ نیز اشاره می نماید.
خلاف معمول، علم و هنر تاریخ،به سبب عدالت اجتماعی،گرچه به موضوع تاریخ پیروزی میپردازد ،ولی امید به آزادی رانیز مطرح می نماید.اودرآثارش درس مقاومت میدهد؛ ازآنجمله درغرب مقاومت درمقابل فاشیسم هیتنلری و در اروپای شرقی آنزمان، مقاومت دربرابر استالینیسم و سوسیالیسم سربازخانه ای اش. او همچون سوررئالیستها و نمایندگان مکتب “رمان نو” روی توضیح جزئیات عینی تاکید میکند، وادبیات سیاسی اوتا مرز نزدیکی به تبلیغات مرامی پیش میرود . وی درآثرش مدافع قاطع انقلاب و دوستی خلقها است گرچه گاهی از مواضع شکاکی و فردگرایی رادیکال . او در طرح تضاد میان احساس فردگرایی و افکار اجتماعی ،جانبداریک انقلاب سوسیالیستی است . ازجمله موضوعات آثار او – تاریخ پرتضاد چپ اروپایی ، بحث استتیک ماکسیستی از زمان جنگ جهانی اول درسال ۱۹۱۴ ، و تاثیر هنر وادبیات سیاسی درمبارزات اجتماعی ، هستند. او درآثارش گرچه گاهی التاطی ولی یک مارکسیست خواهان تحول اجتماعی است .
۱۸۱۔ کارگران جهان با طبقه متوسط متحد شوید !
بحران سرمایه داری وجشن تولد آنارشیستی . Pierre-Joseph Proudhon (1809 – ۱۸۶۵)
درپانزدهم ژانویه امسال،دویستمین سالروز تولد یوسف پرودن،آنارشیست فرانسوی بود.اوبین سالهای ۱۸۰۹-۱۸۶۵ زندگی نمود.دررابطه باسالروزتولداو،غیراز لموند دیپلماتیک،روزنامه تاتس(چنگ پنجه) آلمانی نیزبه این مناسبت یادی ازوی نمود ومقالاتی منتشرکرد.درتاریخ فلسفه وجنبش اجتماعی قرن ۱۹ اورامتفکروپدرآنارشیسم فرانسوی نامیده اند. مارکسیستها ولی نظرات اورا اتوپیستی،خرده بورژوازی وارتجاعی نامیده وآنهارامحصول ایدئولوژی دوران بحران دانستند.مارکس آنزمان به تمسخر شعار “وحدت پرولتاریا وطبقه متوسط” اوپرداخت ودررابطه با کتاب “فلسفه فقر” او، کتاب “فقرفلسفه” رامنتشرنمود.پرودن باکتابی درسال ۱۸۴۰ باعنوان “مالکیت چیست؟،مالکیت دزدی است!”مشهورشد. اودراین اثر نظم سیاسی واجتماعی آنارشیستی را، ایده آل اجتماعی بدون رقیب نامید.وی میگفت که حذف اتوریته باید ازطریق روشنگری،افشاگری وتغییرات سیستماتیک فردی ممکن گردد وزندگی سیاسی باید با زندگی خصوصی افراد هماهنگی داشته باشد،ووقتی اجبارهای اجتماعی کناربروند،جامعه آزاد یاجامعه آنارشیستی به واقعیت می پیوندد.اودر نظام سرمایه داری حاکم زمان خود،دیکتاتوری پول وسودجویی را میدید.
پرودن ازخانواده تهیدستی برخاسته بود.گئورگ سورل،اورا بزرگترین فیلسوف اجتماعی قرن ۱۹ فرانسه نامید و میشل سوره حتی درقرن گذشته به نشرپاره ای ازآثاراوپرداخت.پرودن،ژورنالیست و ناشری بودکه درزمینه سیاسی دست به فعالیتی عمیق زد.اوخودراطرفدارسوسیالیسم علمی میدانست.وی مینویسد همانطورکه عدالت راباید دربرابری جستجو کرد،جامعه باید نظم را نیزدرآنارشیسم جستجوکند.درنظر پرودن آنارشیسم نظمی است بدون اعمال قدرت وحاکمیت. او میگفت که مالکیت دزدی است .وی پیش بینی کرد که قرن بیست،قرن حاکمیت سیاسی فدرالها خواهدشد.وی میگفت که پرولتاریا موظف است تاآنرا عملی نماید و سوسیالیسم چیزی غیرازبرقراری فدرالیسم نیست.
مارکس درسال ۱۸۴۴ درزمان تبعیددرپاریس با پرودن آشناشد. اصطلاح و مفهوم “مبارزه طبقاتی” رااواز پرودن گرفت.پرودن درمقابل جمعگرایی مارکس،طرفداردفاع ازحقوق آزادی فرد بود.اوباپیشنهاد مارکس درانترناسیونال اول مخالفت کردوبه طرح مالکیت فدرالیستی پرداخت،ودرنامه ای به مارکس مینویسد که مخالف اتوریته وخواهان تحمل دگراندیشان است.اوازمارکس میخواهد که اعمال انقلابی را وسیله رفرم و اصلاحات معرفی نکند.درحالیکه مارکس از سال ۱۸۴۷ برای اصل “طبقه علیه طبقه” تصمیم گرفت،پرودن سرنگونی حاکمیت بورژوازی رازطریق پرولتاریای سازماندهی شده ممکن میدانست.مارکس درکتاب “فقزفلسفه” به رد شعار وحدت پرولتاریا باطبقه متوسط او پرداخت.او درآنجا مینویسد که همچون نظری،محصول فکری یک روشنفکر خرده بورژوا است که مدام میان سرمایه،کار،اقتصاد سیاسی و کمونیسم سرگردان شده است.
ازجمله آثار پرودن، عدالت درانقلاب وکلیسا، یادداشتهای روزانه، درباره اصول فدرالیسم وضرورت پایه گذاری یک حزب انقلابی، مالکیت و مالکیت فدرالی، و ایدههای اصلی انقلاب درقرن ۱۹، هستند.درکتاب یادداشتهای روزانه پرودن ، عناصریهودی ستیزی دیده میشود.اودربعضی ازآثارش خودرا با موضوعاتی مانند، بورس بازی،حقوق زنان،صنعت راه آهن،و عبادتهای روزه یکشنبه، مشغول کرد.وی سرانجام درسال ۱۸۵۲ درکتاب “ضرورت حزب انقلابی”اعتراف نمود که برای انسان؛این جانوردوپا!،نظم سوسیالیستی آنارشیستی غیرعملی است.
هواداران اوامروزه مدعی هستند که پرودن بعنوان یک متفکردیالکتیکی میدانست که هراتوپی غیرعملی است.اودرزمان خودپایه گذار بانک مردم،تئوری کمک دوجانبه اقتصادی، و وام های بدون بهره به کارگران بود.غیرازآن او خواهان دمکراسی کارگری ازطریق رفرم شد و برای تغییرقانون انتخابات به نفع طبقه کارگران کوشش نمود.اصلاحات خواهی او درزمینه اقتصادی واجتماعی متکی به شعارکمک متقابل بودونه ازطریق انقلاب کارگری.پرودن خواهان فدرالیسم سیاسی،خودگردانی و مخالف شدید روحانیون مسیحی زمان خودبود.اوسالها برای اتوپی خودیعنی نظام فدرالیستی مبارزه کرد.وی طرفدارپیشه وران و صنعتگران خرد نیزبود.اوراآنزمان سوسیالیست دهقانان خرد واستادکاران و پیشه وران صنعتی نامیدند.اومدعی بودکه اگرتولیدکنندگان خردبه مبادله کالا با کالا بپردازند،جامعه نیازی به نظام سرمایه داری ندارد.اوعملی شدن خواسته های خودرادرجامعه ای فدراتیو باتولیدکنندگان ومالکین خرد میدید.
پرودن درسال ۱۸۴۸ ازطریق انتخابات آزادبعنوان سوسیالیست وارد مجلس ملی فرانسه شد.درمجلس فرانسه اوخواهان کاهش اجاره خانه وکاهش بهره وام به زحمتکشان گردید.به سبب مبارزات ضدمذهبی،ضدناپلئون سوم،وضدمالکیت خصوصی، اوسالها به زندان افتاد وسرانجام درسال ۱۸۵۸ به بلژیک فرارکرد ودرسال ۱۹۶۲ ،سه سال پیش ازمرگ،دوباره به فرانسه بازگشت.نظرات اوحتی امروزه میان پاره ای از سندیکاهای آنارکوسندیکالیستی چپ اروپا طرفدارانی دارد.اودر نیمه دوم قرن ۱۹ به افشای سیستمهای نئولیبرالی نئوبناپارتی پرداخت.وی دررابطه بانظرات مارکس گفته بود که وظیفه ما آن نیست که درمغزمان یک اتوپی غیرعملی ویک نظم اجتماعی خیالی بسازیم وآنرامیان مردم تبلیغ کنیم.
۱۸۲۔ هیچکدام تان رابیندارت- تاگور نشد .
شاعر ، واسطه ای میان فرهنگ شرق و ادبیات غرب.
Rabindranath Tagore (1861 – ۱۹۴۱)
رابیندارت تاگور(۱۸۶۱-۱۹۴۱) ، شاعروفیلسوف هندی،برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۱۳ وخالق شعر،رمان،درام،مقاله،داستان کوتاه،نوول، و جملات قصار،واسطه ای بودمیان فرهنگ شرق وغرب. اوگرچه ازخانواده ای زمینداروثروتمند؛ولی بافرهنگ بنگالی،برخاسته بود،درآثارش به مبارزه با فئودالیسم و کلنیالیسم و سیستم کاستی هندپرداخت. او یکی ازکلاسیکهای ادبیات بنگالی ویکی از نویسندگان ادبیات جهانی است که به مخافت باامپریالیسم انگلیس پرداخت.
ازطریق اوبرای نخستین بار جایزه نوبل به یک غیراروپایی اعطاگردید. چون آنزمان دریافت جایزه نوبل اقدامی به شناخت فرهنگ آسیایی نیزبود، اواز این طیق نماینده فرهنگ آسیایی شد. کمیته نوبل دلیل اعطای آن جایزه به وی را : ” به سبب زیبایی وبشاشیت ادبی درشعرش که درلباس ترجمه،بخشی ازادبیات غرب شد ” اعلان نمود. اواز این راه موفق به زدن پلی میان ادبیات مردمی اروپایی وفرهنگ سنتی هندگردید. اروپا باکمک آثاراو باادبیات هند آشناشد.
تاگور درآثار فلسفی-سیاسی اش غیرازاستقلال هند،خواهان ترقی اجتماعی بود.شعراوروی سنت قدیمی وخلقی ادبیات هند بناگردیده است. اودرتمام ژانرهای ادبی خالق آثاری فراموش نشدنی بود. ازجمله صفات آثارش: ساده گی زبان، شرح دقیق ورئالیستی زندگی انسانهای معمولی وساده است. اودرشعرش ازواژهها و استعارههای محدودی استفاده میکرد. آثارش منعکس کننده هومانیستی عمیق،میهن پرستی، جهانوطنی، و ایمان نامتناهی به ترقی بشریت است. اودرآغاز،آثارش را به زبان بنگالی می نوشت وبعد خود،آنهارا به زبان انگلیسی ترجمه می نمود. تصویرجهانی که اودرشعرش میدهد،درمیان بنگالها تبدیل به یک دین شده بود. چون او در دوران کودکی درمیان کاخ وقصرهای مرفه رشد نموده بود، بعدها درآثارش غیراز عشق به آزادی و راز و رمزها،یک نوستالژی رمانتیک نسبت به دوردستها و کشورهای خارج دیده میشود. اودرآغاز تحت تعثیر رمانتیک نو اروپایی- و درپایان تحت تعثیر مکتب ادبی اکسپرسیونیسم بود.
آندره ژید درسال ۱۹۱۴ معروفترین کتاب شعراورا یعنی “قربانی ترانه ” را به زبان فرانسوی ترجمه نمود. بیت درباره ترجمه انگلیسی این کتاب گفته بود : ” من آنرا روزها همراه خود درایستگاه راه آهن و در اتوبوسهای دوطبقه و در رستورانها همراه خود داشتم،چون آن به شرح جهانی می پردازد که من مدتها درجستجوی اش بودم “. شعراو تحت تعثیر فلسفه و الاهیات برهمایی دارای خصوصیات عرفانی، و رمانتیک است. اوباکمک دیالوگ هایی میان خدا و انسان،خدارا گاهی معشوق وگاهی آقا وارباب خطاب میکند. تاگور درزمینه نقاشی، موسیقی و فیلم نیز آثارمهمی ازخود بجاگذاشته است. بعدها او افسوس روزهایی را می خورد که بطور ناشناخته میتوانست بمیان مردم برود وهنوز الاهه الهام خلاقیت شاعرانه اوراترک نکرده بود.
تاگور گرچه در ۱۷ سالگی برای تحصیل به انگلیس رفته بود،غیرازمبارزه علیه استثمار،جنگ و فاشیسم،بعدها به شرکت درجنبش استقلال طلبانه هند علیه استعمارانگلیس پرداخت.اودرآثارش خواهان آشتی باسنت فرهنگی هند گردید. تاگور درتمام مسائل سیاسی واجتماعی زمان خود شرکت کرد و چون گاندی باحرف وعمل خواهان مبارزه ضداستعماری وپیشرفت اجتماعی درهندبود. وی گرچه ازخانواده ای مرفه بود،مدافع انسانهای استثمارشده،مخصوصا دهقانان گردید. وی خواهان بلندنظری وآزادی سیاسی و مذهبی میان مردم نیزبود. تاگور بعدازجنگ جهانی اول با سخنرانی هایی که پیرامون صلح در کشورهای مختلف نمود،خواهان دوستی خلقها باهمدیگر شد و با احساس احتمال جنگ جهانی دوم به موضع گیری ضدفاشیستی وضدآلمانی پرداخت. اودر ولایتش پایه گذار مدرسه ودانشگاهی شد که خواهان عملی شدن ایده آلهای شرق وغرب درآن گردید. زمانیکه تاگور شنید که گاندی درسال ۱۹۲۰ خواهان مبارزه بااستعمار اروپائیان شده،گفت: ” چه طنز سرنوشت گونه ای که من دراین سوی اقیانوسها، در آمریکا،خواهان برادری فرهنگهای شرق وغرب میان خلقها میشوم وگاندی در وطن خواستارمبارزه با خارجیان گردیده است”. درسال ۱۹۲۱ گاندی شخصا به دیداراو رفت.
تاگورازدوران کودکی سفرهای گوناگونی به اروپا وآمریکا نمود،گرچه درانگلیس تحصیل رشته حقوق را ناتمام گذاشته بود. بعدازسفربه شوروی درسال ۱۹۳۰ گویا عملی شدن پاره ای از ایده آلهای خودرا درآنجا میدید. وی درلندن بامشاهیر ادبی آنزمان انگلیس مانند شاو،بیت، پاوند، و راسل آشنا شد. ۱۵۷ ترانه مشهور اوحین سفری ۱۶ماهه درسال ۱۹۱۲ به انگلیس وآمریکا نوشته شدند. تاگور از خانواده ای بنگالی-برهمایی و پدرش یکی از اصلاحگرایان دین هندویی بود. اوحین اداره زمینها وبنگاههای ملکی پدری بافقرونیازمندی مردم معمولی آشناشد. مدرسه ای که او درسال ۱۹۰۱ بنیاد نهاده بود،بعدها یکی از دانشگاههای معتبرهندگردید.
گرچه در دههای ۱۰ و ۲۰ قرن گذشته درغرب یک تاگور گرایی بوجودآمده بود،بعدازجنگ جهانی دوم ،او قدری فراموش شد. ازجمله موضوعات شعراو: غیرازطبیعت و عشق،یک نوستالژی نسبت به خدا دیده میشود. خالق نزد او وحدتی سنبلیک از فلسفه وعرفان بود. اودررابطه باعشق بخدا حتا خالق اشعاری شبه اروتیک است و عشق به طبیعت او به سبب عشق به خدا است. دراغلب دیالوگهای شاعرانه او باخدا،غیرازعرفانی رمانتیک،افسرده گی و غم احساس میگردد. در وطنش اورا دهها سال همچون انسانی مقدس بحساب می آوردند. وی ازاینکه انسان کامل و متعالی نیست،به شکایت و زاری می پردازد. دلیل جذابیت شعرش غیراز رابطه با ایده آلیسم فلسفی،به سبب بازی زبانی میان فضایی اروتیک و ایده آلیسم فلسفی میباشد. درسال ۱۹۵۰ شعر ” توحاکم روح تمام انسانها هستی” سرود ملی هند گردید.
ازتاگور میان سالهای ۱۹۲۱-۱۹۱۴ حدود ۲۰ کتاب درزمینه های شعر،نمایشنامه،داستان،رمان،مقاله و اتوبیوگرافی منتشرشده است. مجموعه آثار ادبی-فلسفی او به ۲۸ جلد میرسند. آثار وی به اغلب زبانهای زنده جهان ترجمه شده اند، از آنجمله : رمان گورا، نامه هایی از روسیه،خانه ایستاده گی، غروب آفتاب قرن، بحران تمدن و صنعتی شدن، زمانیکه روح ام آزادشد،باغبان، هدیه ای عاشقانه، بخواب روح، شب ارضا، سنگهای گرسنه، پرنده سرگردان،اتحادبشریت،و قربانی شعر، هستند. در کتاب “بحران تمدن و صنعتی شدن” او به محکومیت امپریالیسم می پردازد. در رمان “گورا” او مبارزه ضداستعماری هندرا توصیف می کند. در کتاب ” زمانیکه روح ام آزادشد” وی به شکایت علیه فاشیسم درجنگ داخلی اسپانیا می پردازد. غیراز اینها، از او حدود ۲۰۰۰ تابلو نقاشی و ۲۰۰۰ آهنگ از ترانه هایش نیزبجا مانده است.
۱۸۳۔ رونالد بارت که بود ؟
فلسفه ساختارگرایی ، چپ نبود . Roland Barthes (1915-1980)
رونالد بارت ، نویسنده ، فیلسوف ، جامعه شناس ، ادیب ، منتقد فرهنگی ، روانشناس ، زبانشناس ، و معنی شناس فرانسوی از هواداران و نمایندگان فلسفه ساختارگرایی در کنار اشتراوس ، دریدا ، فوکو ، لاکان ، و آلت هوسر است . او یکی از موضع گیران حوادث ادبی فرانسه ضد راسین بود که میگفت چون امکانات زیادی برای تفسیر و تاویل ادبیات وجود دارد ، پس ادبیات قابل تعریف نیست .
رونالد بارت نه تنها تحت تاثیرشدید آثار نیچه بود بلکه او در تمام آثارش خود را با نوشته های برشت نیز مشغول نمود . وی میگفت که نویسندگی پدیده ای اجتماعی است . رونالد بارت را میتوان نماینده فضا و زندگی فرهنگی فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم دانست . مشهوریت تئوری علامات و نشانه های او چنان جهانی بود که دانشمندان و نویسندگانی مانند امبرتو اوکو را نیز تحت تاثیر خود قرار داد . او از طریق مقالات درخشانش به طرح نظریه علامات و نشانه های زبانی و ادبی پرداخت .
بارت زیر تاثیر برشت نوشت که تئاتر نه جای هنرپیشگی بلکه جای هنر تماشایی و آموزش مبارزه اجتماعی است و تئاتری که قوانین استتیک برشت را رعایت نکند یک شبه تئاتر است . او همچون یاکوبسن و زاوسه اشتغال به مارکسیسم و تئاتر برشت برای اش مهم بود . امروزه ادعا میشود که او در مقالاتش منقد سرسخت ایدئولوژیها بود . وی میگفت که میان روابط اجتماعی قدرت و جهان مصرف یک ارتباط زنجیره ای وجود دارد . او رسانه ها را مقصر سیستم اشاعه بت ها و کالاهای مصرفی و مد میدانست . در نظر او چون هر زبانی روی یک سیستم و ساختاری سوار شده ، داشتن یک زبان غیر بتی ، غیراسطوره ای و غیر مصرفی مشکل است و هر چیزی را که جامعه برای یک هدف خاص مناسب بداند بصورت بت و اسطوره در می ید .
رونالد بارت توانست از طریق تجزیه و تحلیل طنزآمیز بت ها و اسطور ها در جامعه سرمایه داری مرز میان فرهنگ مسئول و فرهنگ مبتذل را مخدوش نموده و خوانندگان زیادی بیابد . در تکامل تئوری علامات زبانی ، فردیناند زاوسه یکی از شاگردان او بود .
مورخین چپ مینویسند که ساختارگرایی یک فلسفه پایان نظام بورژوازی است که در فرانسه رشد نمود و ضد تاریخ گرایی و دیالکتیک تاریخی بود . در ساختارگرایی ما شاهد تضاد بورژوازی امروزری با مسیر قانونمندی تاریخ هستیم . این فلسفه خود زیر تاثیر فلسفه زندگی ، فلسفه وجود ، پدیده شناسی ، فروید گرایی ، کانت گرایی و مثبت گرایی است . ضعف این جریان فلسفی در آنجاست که سیستم و متد را بصورت علم زبانشناسی ، جامعه شناسی و فرهنگ شناسی مطلق می نماید . چون ساختارگرایی مدعی است که آن تنها علم است ، پس تفسیری ناقص از ساختار واقعی دارد . در فرانسه غیر از علم زبانشناسی ، ساختار گرایی، متد و روشی عمومی برای علوم دیگر از جمله انسانشناسی شد .
رونالد بارت در سال ۱۹۱۵ در فرانسه بدنیا آمد و در سال ۱۹۸۰؛ همچون آلبرت کام،و در یک سانحه اتوموبیل کشته شد . پدر او نیز در جنگ جهانی اول در دریای شمال جان خود را از دست داده بود . وی در دوران جوانی در دانشگاه به تحصیل ادبیات فرانسه و ادبیات کلاسیک یونان پرداخت . عنوان پایاننامه دانشگاهی او ” تراژدی یونانی ” بود .
از جمله آثار او – عشق به نوشتن ، نقد روایتی آثار ادگار آلن پو ، قطعاتی پیرامون زبان عشق ، در باره من ، ماجراجویی معنی شناسی ، زبان مد روز ، بت های روزانه مانند مد و ادبیات تبلیغی روی شانه های ایدئولوژی خرده بورژوازی ، انبارک روشن ، و غیره هستند .
ساختارگرایی در دهه ۶۰ قرن گذشته زیر تاثیر یاکوبسن در فرانسه و بعدها زیر تاثیر روان پژوهی لاکان و نقد مارکسیستی آلت هوسر ، نقد پدیده شناسی و هرمنوتیک بوجود آمد . نمایندگان ساختارگرایی در فرانسه ، انسانشناسی لوی اشتراوس ، ایدههای فوکو ، و نقد ادبی رونالد بارت بودند . امروزه ادعا میشود که آغاز جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ ، ناقوس مرگ مکتب ساختارگرایی بود .
ساختارگرایان از نظر تئوریک ، بت پرستی کالایی و اسطوره گرایی را راستگرایانه میدانند و میگویند آوانگارد هیچگاه نتوانست منقد واقعی بورژوازی بشود چون روشنفکران آن از این طبقه بودند و یا از نظر مالی از آنجا تامین میشدند ، و بقول گورکی چون خرده بورژوازی از شناخت خود ناتوان است ، آن اغلب جانبدار ایدههای فاشیستی میشود .
۱۸۴۔ از جوی مولیان – تا آب رکن آباد .
رودکی و حافظ در منابع غرب . Rudaki (859-941), Hafez (1325-1390)
رودکی ، شاعر،خواننده و موسیقی دان تاجیک ،پایه گذار شعرکلاسسیک فارسی در بیش از هزار سال پیش است. ازحدود صدهزارشعراو،حدود ۱۰۰۰شعربجامانده که در ژانرهای گوناگون سروده شده اند. زبان فارسی نو بعدها شامل زبان دری،زبان فارسی ، و زبان پارسی شد . اونه تنها شاعری متفکر بلکه استادی درشعر اروتیک استتیک است . وی غیرازانتقاد از بی عدالتی و زورگویی ،دارای جهانبینی پانته ایستی (طبیعت خدایی ) نیز بود .
ابوعبدالله جعفربن رودکی درسال ۸۵۹ میلادی در رودک سمرقند بدنیا آمد ودرسال ۹۴۱ درآنجا درگذشت . به روایت تاریخ ،اودر۸سالگی حافظ قرآن بود و شعرمیسرود. وی در موسیقی ، شاگرد بختیار، استاد فلوت آن دیار بود ، جکومت سامانیان در قرن ۹ و ۱۰ برای شکوفایی فرهنگی جامعه حود کوشید تا ادبیات اسلامی را باادبیات پیش از اسلام آشتی دهد. دردربار نصر دوم، ابول فضل بلعمی وزیر مشوق ادبیات و افرادی چون رودکی بود. بامرگ بلعمی حضوراودر دربار پایان یافت و در سال ۹۳۷ رانده شد و به روستای محل تولدش بازگشت ودرفقر درگذشت .
ازرودکی غیراز غزل وجملات قصار،اشعاری درباره عشق و شراب و اشعاری مدحی بجا مانده . غیر ازکتاب عشقی سندبادنامه ، رودکی افسانه های۲۰۰۰ساله کتاب کلیله و دمنه را که اززبان سانسکریت ترجمه شده بودند ، به شعردرآورد. کتاب کلیله و دمنه افسانه هایی بودند اززبان یا پیرامون حیوانات و جانوران . شعراومیان لذت جویی طبیعی و بیان بدبینی و یاس نوسان دارد. ازجمله دیگر موضوعات اشعارش ، جستجوی سعادت ، اهمیت عشق ، دانش ، تجربه ، هنر،مرگ اجتناب ناپذیر، بی وفایی روزگار و سایر موضوعات مرکزی زندگی انسان هستند.
ساده گی غزلهای رودکی بعدها مورد تقلید شاعران جوان آینده قرار گرفت .ازآنزمان زبانی که الفبای آن عربی و فارسی بود و قوانین جدید هنرشعرسرایی را تعریف نمود ، شعرفارسی را تحت تاثیر خود و اشعار رودکی قرار داد. چنانچه کوری و نابینایی مادرزاد رودکی صحت داشته باشد ، اورا مهمترین شاعر نابینای ادبیات جهان درکنار هومر،شاعریونانی ، میدانند. دولت حاکم آنزمان برای تبلیغات سیاسی خود به مداحی شاعرانی چون رودکی نیز نیاز داشت .
شمس الدین محمد حافظ ، مهمترین شاعرفارسی زبان واستاد غزل است . اونه تنها زیبایی های زندگی ازجمله عشق و شراب را به آواز درآورد بلکه به انتقاد از ریای دینی و اسلام نمایی فریب آمیز پرداخت. باوجود لباس عرفانی اشعارش ، او آزاداندیشی و انتقاد اجتماعی را تبلیغ میکند . غزلهای او اوج ادبیات فارسی و شعرکلاسیک فارسی را نشان میدهند. غیراز عشق و شراب ،دوستی و زیبایی طبیعت ،او به موضوعات دین ،ادبیات ،و حاکمان نیز میپردازد. سمبل ها و استعاره های گوناگون دراشعارش موجب شدند که ازشعراوتفسیرهای گوناگون بشود. آثار او بدون شک ، بخشی از ادبیات جهانی هستند . خواجه و حافظ دو لقب احترام آمیز هستند که او مفتخر به آنان شد. اوبا کمک زبان عالم غیب خود، عشق و شراب را درکامل ترین فرم درادبیات فارسی مطرح نمود. دیوان حافظ همچون کتاب قرآن ، مهمترین کتاب کتابخانه های خصوصی گردید.
بعدازمرگ حافظ ،اشعارش که شامل ۶۰۰-۵۰۰ غالبا غزل هستند ، درسال ۱۳۹۰ میلادی در دیوانی گرد آوری شدند.موضوع غالب اشعار طبیعت گرایانه عرفانی او عشق و شراب هستند. عرفان اسلامی اشعارش نشانه توانایی اودربازی با زبان فارسی و عربی است. شیراز محل زندگی حافظ ، آنزمان محل روشنفکری و فرهنگی مهمی بود . اودر شعرش تجربه های انسانی را نیز بصورت شعرمطرح می نماید. حافظ زبان فارسی را به نقطه عالی خودرساند چون شعرش دارای دوصفت اعتبارجهانی و زیبایی ابدی است . مانیفست اخلاقی حافظ و انتقادش از روحانیون مسلمان نما و دربار،موجب خشم قدرتمندان گردید. امروزه اشعارحافظ غیر از ایران ، درافغانستان ،پاکستان ، هند ، ترکیه ، وکشورهای آسیای مرکزی خوانندگانی دارند.
موضوع متضاداشعار حافظ شامل – احساس و عقل ، این جهانی و آن جهانی ، لذتی وآموزشی ، و رنجی و سعادتی ، هستند . اوخالق اشعاری اروتیک ،عشقی و لذت جویانه نیزاست .حوضه اشعار اواز شوق ذوب باخدا ، تا لذت جویی درزندگی ،وسعت دارد. محتوای قوی ، طنززبانی ، نقل قولهایی بازی گرانه ازشعرسنتی ایرانی ،باعث بی نظیری شعراو شده اند. منقدین مدعی هستند که بدون شناخت عرفان اسلامی و صوفی گری،شعرحافظ قابل فهم نیست ، چون او احتمالا خود عضو یک محفل صوفی بوده است. ازاینکه خدا و معشوقه را با یک ضمیرمطرح میکند ، نشان ازبه اوج رساندن عشق انسانی واحترام به معشوقه را نشان میدهد. چون زبان فارسی فقط یک ضمیرسوم شخص مفرد یعنی “او” دارد ، مترجمین غربی مدعی هستند که عشق او گاهی هم جنس گرایانه نیز میتواند استنباط گردد. حافظ میان عشق به خدا و عشق به انسان فرقی نمی گذاشت . درنظراو که لقب زبان عالم غیب گرفت ، همه چیز روی به وحدت دارد ،ازجمله – نزدیکی مرگ ،لذت زندگی ، مستی و وحی ، رستاخیز، هنر، زندگی و غیره .
اوتاثیرعمیقی روی ادبیات وشاعران غرب از جمله گوته و دیوان شرق و غرب اش گذاشت. گوته میگفت که شعر حافظ ساختاری دیالکتیکی و محتوایی انتقادی شکاکانه دارد. مترجمین مشهوری مانند ریکرت نخستین باراشعارحافظ رادراروپا به زبان آلمانی ترجمه و موجب معروفیت وی شدند. اودر بعضی ازاشعارش غیرازبیان شوروشوق و بی خیالی ، به تحسین بعضی ازحاکمان زمان خود نیز میپردازد. بخشی ازاشعاراو مداحی هستند ، چون ادیبان آنزمان ازنظرمادی یاوابسته به مدارس آموزشی درس قرآن و اسلام بودند ، و یا در دربار حاکمان درجلسات فرهنگی شرکت میکردند.
حافظ میان سالهای ۱۳۹۰-۱۳۲۵ میلادی درشیراز درشرایط فقرزندگی نمود. چون او پدرش رادر کودکی ازدست داد ،مادرش اورابرای آموزش علوم اسلامی به مدرسه فرستاد. بعدها گویا او در مکاتب اسلامی ، قرآن درس میداد . او گاهی روابط حسنه ای بادربار حاکمان داشت و گاهی به سبب توطئه روحانیون دولتی ، بدلیل آزاداندیشی و یا به اتهام بی ایمانی ، اورا طرد نمودند ، گرچه حافظ همیشه علاقمند بود که عضو محفل فرهنگی دربارباشد. سرانجام اودرسال ۱۳۶۹ میلادی در دربار حاکمی بنام مظفرالدین ،قربانی سیاسی شد و با کمک نظامیان و روحانیون دربار،وادار به گوشه گیری گردید .
۱۸۵۔ زندگی انتظار مرگ نیست .
ساموئل بکت کیست ؟ Samuel Beckett (1906-1989)
آه سرنوشت ،
چیزی برای گفتن نیست ،
کاری برای انجام نمانده ،
و وحشت آنچنان عظیم .
درلحظه هایی مشخص ،
احساس تنهایی نمودن ؛
طرد شده ، تنها با خود ،
خطر آنجاست ، ای جان .
ساموئل بکت ، نمایشنامه نویس و داستانسرای ایرلندی ، برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۶۹ ،بود. مشهورترین نمایشنامه او ” درانتظار گودو ” است . بکت ، یک ایرلندی مهاجربود که در فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم، مسکن گزید و وطن دومی یافت . مسئولان تئاتر بعد از پایان جنگ ، مدعی شدند که مکتب رئالیسم ادبی دیگر قادر به شرح و توصیف رنج جامعه و زندگی مردم نیست.
منقدین چپ نوشتند که ساموئل بکت ، نماینده اصلی ادبیات زوال بورژوازی است. بکت در نمایشنامه “درانتظار گودو ” مینویسد که معمولا انسان درتمام عمرخود درانتظار چیزی است ،و سرنوشت یعنی در “اطاق انتظار” زندگی بودن . نمایندگان اقشار رو به زوال معمولا در انتظار- شکست، مرگ ، ناامیدی، سرگردانی،جنگ و غیره هستند . و نمایندگان اقشار پویا و مردمی معمولا در انتظار- انقلاب ، پیروزی، انسانیت، سعادت،زیبایی و غیره می باشند.
دراین نمایشنامه ، انتظار در مقابل عمل- تراژدی درمقابل کمدی- غم در روبروی شادی – و خوشبینی درمقابل بدبینی ، قرار میگیرند. در این اثر ساموئل بکت ، دوانسان سرگردان،آواره و بی خانمان به نامهای استراگون و ولادیمیر در میانه راهی به ناکجا آباد ،منتظر شخص سومی بنام گودو هستند که قول تغییر زندگی را به آنان داده ، و این فرد سوم یعنی گودو، به وعده اش عمل نمی نماید و آنان را روزها در انتظار ناخوشایند میگذارد. آندو راه چاره دیگری غیراز انتظار در سکوت نمی بینند. انتظار آنان، بحث و جدلی روی خاطرات گذشته است یا میکوشند در جستجوی بحث یک معنی برای زندگی باشند. بکت در اینجا به مقوله انتظار از دید بورژوایی مینگرد ، در صورتیکه مقوله انتظار در میان زحمتکشان- تداعی- کوشش، مبارزه، پیروزی ، سعادت ، امید، تحول و ترقی و زیبایی است.
ساموئل بکت ، نویسنده ایرلندی را بعضی از مورخین ادبی،مهمترین نمایشنامه نویس قرن ۲۰ نامیده اند . وی درکنار اوژن یونسکو، یکی ازنمایندگان تاتر آبزورد و ادبیات اگزیستنسیالیستی غرب است . وی یکی از پرخواننده ترین نویسندگان قرن ۲۰ نیزبود ، و شاید آخرین نویسنده مهم قرن ۲۰ نیزباشد.
بکت ، خالق شعر،داستان،رمان ، و نمایشنامه بود. ۳ رمان تریلوگی او – مولای ، مرگ مالونه ، و گمنام نام دارند. سه نمایشنامه او – درانتظار گودو ، پایان بازی، و روزهای نیک،نام دارند. درام های آبزورد او بشکل آوانگارد ، پوچی و بی معنی بودن زندگی انسان و هستی جهان رانشلن میدهند. شخصیت های نمایشنامه های بکت خلاف شخصیت های نمایشنامه های سارتر و کامو،کم حرف هستند و مخالف پرگویی و روده درازی می باشند. امروزه تحقیقات فلسفی مفصلی روی آثار بکت ازنظر جستجوی مفاهیم آبزورد، اگزیستنسیالیسم ، و معنی زندگی ، انجام شده است. دورمان دیگر بکت یعنی “آنطور که او هست ” و “مورفی” محتوایی تراژدیک –کمدی دارند.
آثار بکت گرچه زیرتاثیر جویس و پروست هستند ولی خواننده را بیاد آثار کافکا و فلسفه “زندگی وحشتناک” شوپنهاور می اندازند.معلمان ادبی بکت ، درام نویسان دوره رنسانس ایرلند بودند. در رمان سه جلدی تریلوگی او فلسفه دکارت مشاهده میگردد. آثاراوانتقادی طنزآمیز ازادبیات اروپایی آنزمان نیز هست. بکت تاثیر مهمی روی نمایشنامه نویسان جدید مانند – پاینتر، آلبی ، و استوپارد،گذاشته است.
بکت درآثارش هنرمندانه به طرح تنهایی انسان درنظام سرمایه داری و جامعه طبقاتی می پردازد. وی میگفت ما باید یادبگیریم به خدا عشق بورزیم ؛ بدون اینکه از آن خدا انتظار محبت متقابل داشته باشیم. وگرچه زندگی ارزشی ندارد ولی آنرا باید تاآخرین لحظه زیست ، و گرچه نویسنده چیزی برای گفتن نمی یابد،با این وجود اوباید سخن بگوید.
اجداد “هیگنوتی”و پروتستان ساموئل بکت در دوره جنگهای مذهبی فرانسه میان کاتولیکها و پروتستانها، به ایرلند فرارنموده بودند. بعدها بکت بعدازپایان جنگ جهانی دوم به سرزمین اجدادی خود یعنی فرانسه باز گشت. وی در توصیف شخصیت های ادبی اش ، به آنان علاقه شخصی خود به موسیقی را نسبت میدهد.قهرمانان آثار بکت انسانهای بی ریشه و آواره ای هستند که بطور تراژدی-کمدی پوچی و بی معنی زندگی انسان اسیرجامعه سرمایه داری رانشان میدهند. وی از موضع دکادنس (زوال) به تصویر غیرانسانی بودن جامعه پایان بورژوازی میپردازد و زوال و انحلال بی معنی بودن و خالی بودن آن جامعه را نشان میدهد. آثار بکت این تناقض را نشان میدهند که او چیزی را که گفتنی نیست ، بگوید. بکت میکوشد تابا کمک زبان، واقعیات راروشن نماید. درنظر او چون ادبیات مدرن محتوایی برای مطرح کردن ندارد، باید خود روال روایت و نوشتن را موضوع نویسندگی نمود. او دلقک بازی و طنز ادبی را نوع استعاری زندگی روزمره درجامعه خرافاتی و طبقاتی میداند .
۱۸۶۔ تبعید،میان سکوت و دیالوگ های آبزورد ؟
ساموئل بکت ؛ میان رمان و تیاتر آبزورد .
ساموئل بکت Samuel Becket (1906- 1989)
بکت ، نمایشنامه نویس ایرلندی،دهها سال درپاریس بصورت مهاجرزیست وبه زبان فرانسه نوشت.او غیراز اوژن یونسکو،یکی از نظریه پردازان وپایه گذاران تیاتر آبزورد غرب است.بااشاره به آثار آوانگارد، ولی پوچگرای وی گفته میشود که نمایشنامه های آبزورد و نیهلیستی او محصول طبیعی و نهایی ادبیات سرمایه داری غرب درقرن بیست بودند.درنظر بکت ادبیات آبزورد و پوچگرا، ریشه در فلسفه “تنظار” داردند،وچون ادبیات مدرن غرب حرفی برای محتوایی روشنگرانه ندارند،به این دلیل اغلب خود “روایت” موضوع داستان میگردد. بکت خلاف اوژن یونسکو نه ازطریق حذف منطق وقانون علیت دردیالوگ،بلکه به دلیل غیبت یک وابستگی قابل فهم درمتن ودیالوگها بایکدیگر،آبزورد بودن زندگی انسان غربی وجهان رانشان میدهد. کمیته نوبل دلیل اعطای آن جایزه به وی درسال ۱۹۶۹ را:” اوج هنری آثارش باتکیه برموضوع تنهایی انسان مدرن ” اعلان کرده بود. رقیب مهم بکت در منفی بافی ادبی،کافکا است . هرشخصیت داستانی بکت تقلیدی از “شکارچی”،شخصیت پوچگرای کافکا میباشد.درآثاربکت غیراز دیالوگهای بی معنی وآبزورد،به بازی زبان و واژهها،اهمیت خاصی داده میشود.نشخواروتکرار زبانی،وارونه جلوه دادن ساده لوحانه جریان و مفهوم دیالوگها، یکی دیگرازخصوصیات تاترآبزورد است. وضعیت سکوت و حتا نفس کشیدن،یک بازی زبانی درمتن میشوند،وتنها نشانه اظهار وجود قهرمان داستان،یا حرف زدن بی ریط میباشد یا در نفس کشیدن و انتظار بدون دلیل اش. درآثار بکت، انسانهای مهاجروتبعیدی بدون رابطه باهم،درکناریکدیگرایستاده اند، ولی وابستگی خاصی به همدیگرندارند،تنهادلیل نزدیکی شان،شرایط خاصی است که آنهادرآن قرارگرفته اند.
ساموئل بکت،نمایشنامه نویس وداستانسرای ایرلندی،نخستین نمایشنامه نویس مدرن زبان انگلیسی بود. اوخالق: شعر،داستان،رمان،درام،مقاله، و نمایشنامه رادیویی نیز است .وی نمایشنامه های خودرا آوانگارد بحساب می آورد.گرچه درتاریخ ادبیات،وی رانمایشنامه نویس میدانند،ولی اوهمیشه خودرا نویسنده رمان میدانست.نخستین رمان او “مالوی” دردهه ۳۰ قرن بیست،درطول دوسال،بیش از۴۲بار ازطریق ناشرین برای چاپ ردشد ولی سایر رمانهای او در دهه های ۵۰ و ۶۰ حامل یک رادیکالیته جنجالی شدند.
بکت از موضع ادبیات زوال،انحلال وسقوط زمان، در آگاهی انسانهای بی ریشه وازخودبیگانه راتوصیف میکند.اونه تنها ابتذال و سقوط جامعه بورژوایی رابه انتقاد میکشد بلکه غبرانسانی بودن جامعه را نیز به تصویرمیکشاند. درغالب آثاراو انسانهای بی ریشه،تنها و ازخودبیگانه،هستی و جهان ، پوچ و بی معنی شده اند.مارکسیست ها اورا یکی ازنمایندگان ادبیات زوال بورژوازی بحساب می آورند.ادعا میشود چنانچه حین مطالعه رمانهای بکت ایجاد بی حوصله گی شود،آن اتفاق را بی حوصله گی خواننده از هستی خود میدانند. بااین وجود درآثار بکت،تمام کوشش انسان غربی آن است که درجهانی که پوچ و بی معنی و آبزورد و نیهلیستی شده است،خودرا ثابت کند یا به طریقی اظهاروجود نماید.
مهمترین نمایشنامه تاتر آبزورد “درانتظار گودو” اثر اومیباشد.درآنجا غالبن “آدم لالی عصاکش دست آدم کوری میشود” !،وزبان مانند سبک او،گرچه صوری،مجازی و بدون تصویر است،ولی ساده و طنز آمیز میباشد.چون بکت درتمام آثارش تمایل به سبک مینی مالیستی درنوشتن دارد، اورا آوانگارد نیز مینامند وآثارش باوجود نفی و منفی گری ظاهری،بدون نقطه هدف متافیزیکی نیستند. هدف او گاهی در نوشتن،ساختن یک فضای تنهایی زبان باخود است،که در مرز میان مرگ و سکوت قرار دارد. و نمایش هایش باوجود ناامیدی و تلقین سرگردانی،ولی جدی هستند.؛ شرح انسانهایی که در وابستگی ونیاز به همدیگر،درناکجاآبادی،ازخودبیگانه،میان مرگ و زندگی درانتظاری غیرواقعی بسر میبرند.
پیرامون آثار بکت گفته میشود که درآنجا، هنر یک وسیله بی پایان برای نمایش عیرممکن ها در هنر میشود، وچون بکت در ادبیات مدرن یک نویسنده یاغی است،میکوشد تاازمرزهای : فرهنگی،زبانی، سبکی، نظری، وغیره بگذرد. منبع و سرچشمه آثار اوریشه در : سنت،تاریخ ادبیات،فلسفه،هنر و موسیقی چندین کشور اروپایی ازجمله: ایتالیا،فرانسه،ایرلند،انگلیس، و آلمان دارند. آثاراوبه دو دلیل جهانی هستند: یکی اینکه چون ریشه درادبیات جهان دارند- و دوم اینکه چون برای گسترش ادبیات جهانی نوشته شده اند. امروزه تحقیقات گسترده ای روی جنبه های فلسفی آثاراومانند : آبزورد بودن، نیهلیسم، اگزیتنسیالیسم شدن، و معنی جویی، متمرکز شده است، گرچه خواننده گاهی فکرمیکند تنها ارثیه فرهنگ کهن اروپایی برای بکت فقط امکان بازی زبانی بعنوان خلاء فرمی از فرهنگ و هنر میباشد.
چون بکت تحت تعثیر شدید جویس، آثارش را به دو زبان انگلیسی و فرانسوی نوشته است،منقدین ادبی هردوکشور اورا از آن خود میدانند.آثار بکت اغلب انعکاس درام ارسطویی در کلاسیسم فرانسوی هستند. ازآموزگاران بکت،بزرگان رنسانس درام ایرلند مانند: جان سینگ، و سین اوکاسی، میباشند. بکت میکوشد درآثارش از ساده گی و ظرفیت عظیم بازی درزبان انگلیسی استفاده کند،گرچه او به تمسخر زبان علمی و فلسفی نیز میپردازد و تقلید طنزآمیزی از درام ارسطویی می نماید.
ازجمله نمایشنامه های بکت :درانتظار گودو، پایان بازی، روزهای خوش ،- و ازجمله رمان های مشهوراو : مالوی،مولونه می میرد، و گمنام، هستند. اوآثاری نیز درباره پروست و جویس منتشر نمود. بکت درپایان عمر برای همکاری بسوی رسانه های مدرن مانند : رادیو، تلویزیون و سینما رفت . او بین سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۸۹ زندگی نمود وتاآخرین لحظات عمر درکار ادبی فعال ماند. وی درخانواده ای مرفه درایرلند بدنیا آمد ولی اجدادش ریشه آلمانی و فرانسوی داشتند. او در دانشگاه در رشته های : زبان ایتایایی، زبان فرانسوی، و ادبیات مدرن، درس خوانده بود.
۱۸۷۔ وداع با شعر و شاعره های غرب .
شعر – از دختر برقکار- تا دختر اسقف .
Sarah Kirsch (1935 – ?), Gabriele Wohmann (1932 – ?)
نیچه میگفت
در یک روز آفتابی خنک
روی سخره سنگی در یونان
تنها نشسته بود .
ناگهان زردشت با کوله باری از راه
از آنجا درگذشت .
نیچه میگفت
دیگر تنها نبود .
و
سارا میگفت
در یک روز گرم و سبز تابستان
در مسکو
روی صندلی پارکی
تنها نشسته بود .
او در آنجا
تنهایی خود را
تا مغزاستخوان احساس نمود
چون در سمت چپ
و
در سمت راست اش
خود او؛
یعنی سارا نشسته بود .
نام واقعی سارا کیرش ، شاعره آلمان شرقی سابق ، پیش از ازدواج با یک شاعر ، اینگرید برنشتاین بود . او خالق داستانهای اجتماعی-انتقادی ، رمان ، و اشعار خصوصی و بدبینانه است . ترجمه از زبان روسی نیز یکی از مشغله های ادبی او است . وی گرچه آثاری به نثر نوشت ولی بیشتر یک شاعر است تا یک نویسنده . اشعارش مشاهدات اتوبیوگرافیک غیر روشنفکرانه ولی آهنگین با تمایل به ساده گی و سکوت و غم و سرخورده گی در دوران کودکی ، رویا و امید به صلح ، انساندوستی ، سعادت ، طبیعت و مناظر طبیعی چهار فصل سال هستند . زمانی که سارا کیرش به لغو شهروندی ترانه سرای سیاسی ساکن آلمان شرقی ،یعنی وولف بیرمن اعتراض نمود ، او را از کانون نویسندگان آلمان شرقی و حزب کمونیست آن کشور اخراج نمودند . سرانجام او در سال ۱۹۷۷ با اعلان ورشکستگی سوسیالیسم استالینیستی ، به آلمان غربی مهاجرت نمود، یا فرار کرد .
در آثار سارا کیرش معمولا زنان ، قهرمان داستان هستند . او غیر از تعثیرآدلبرت اشتیفتر ، زیر تاثیر شعر مدرن روس ؛ مخصوصا آثار آنا آخماتوا و آلکساندر بلوک است . در شعر او طبیعت بعنوان آینه بیان روابط انسانی و شرایط اجتماعی است . او شاعر عشق و طبیعت ، عشق و روابط زن و مرد با کمک اسطورههای طبیعی و تصاویر افسانه ای است . اشعارا و با کمک عناصر سبک رمانتیک ، صاف ، سبکبال و بازیگوشانه هستند . او از آهنگ و قصه گویی علیه واقعیات وحشت آور اجتماعی استفاده میکند . موضوع دیگر آثارش در باره معشوقه های دوردست ، خاطره ، امید و پیشگویی شکست است . او در پایان با بازگشت به زبان سنبلیک و تصویری سدههای میانه ، مسیر دیگری را در پیش گرفت .
سارا کیرش در سال ۱۹۳۵ در آلمان شرقی بدنیا آمد ، پدرش برقکار کارخانه بود . او در آنجا به تحصیل رشته بیولوژی ، ادبیات و نویسندگی پرداخت و مدتی کارگر کارخانه قند و شکر بود . وی میگوید که ساده لوحی و بی تجربگی باعث شاعری اش گردید ، چون بدون مطالعه زیاد شعر ، شروع به سرودن نمود . وی برنده جوایز ادبی بیشمار از جمله جایزه ادبی بوشنر است .
از جمله آثار خانم سارا کیرش – یک روز در مسکو ، اقامت در روستا ، کلمات جادویی ، چه تابستان عمیقی ، کارولین خانم منتظر قطرات آب است ، باد از پشت سر ، عمق رودخانه ، موجهایی به بلندی کوه ، یادداشتهای روزانه ، زندگی ساده ، کتاب تصاویر و نقاشی ، چسب سر گربه ، اشعار زمستانی ، وسعت زمین ، زندگی گربه ای ، صد شعر ، گرمای برف ، معلق ، عشق غازی ، توضیح چند خبر ، کتاب کودکان ، ستاره گمراهی ، گپی با محصلین ، اشعار منتخب ، تعویض جنس ، بادکنک هوایی ، راههای روستایی ، زندگی ساده ، نظم و نثر ، پرش در فضا ، قبل از طلوع آفتاب ، و غیره هستند .
خانم گابریله ووهمن ، شاعره آلمانی نه فریاد خشمگین فمنیسم و نه شاعر درونگرای مسائل روانی انسان و نه طراح و مبلغ اتوپی اجتماعی است . در آثار او خواننده با تنهایی ، سرخورده گی ، مطرود بودن ، دستکاری و مغزشویی انسان در یک جامعه سرمایه داری بدون امید و بدون آینده است . او بیشتر در آثارش به بحث و نقد خود و برخورد با خود میپردازد . او به انتقاد از طبقه متوسط مرفه آلمان در دهه ۷۰ آدنائور و حرص و طمع هایش میپردازد . گابریله ووهمن خالق دهها رمان و صدهها داستان کوتاه است . او غیر از شعر ، استاد نثر کوتاه از جمله نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی نیز است . در آثار او علاقه به شرح جزئیات ، کمبودهای اجتماعی روزمره ، مونولوگهای انسانی ، روابط میان انسانها ، مکانیسم فشار خانواده ، غیاب عشق و همدردی و گرمی انسانی و برخورد با مرگ و بیماری است .
گابریله ووهمن یکی از نویسندگان پرکار زمان حال آلمان است . او در طول ۴۰ سال ۸۰ کتاب داستان و رمان و شعر منتشر نمود . آثار وی چنان بیشمارند که خواننده بسختی قادر به همراهی آثار ادبی او است . او از نظر ادبی تحت تاثیر جویس ، پروست ، و ساراتوات است . طنز تلخ و گزنده او زیر تاثیر دورنمات میباشد. چون تمام آثار او اتوبیوگرافیک هستند ، منقدین ازوی ایراد میگیرند که او فقط از سوراخ در زندگی خود به جهان بیرون مینگرد . او با زبانی فشرده و رئالیستی به تفسیر زندگی روزمره و ناتوانی انسان در ارتباط گیری با یکدیگر میپردازد. از جمله دیگر موضوعات آثارش ، ترس ، بیماری ، ازدواج ، عشق های جنبی ، الکل ، تلویزیون ، غم و شرح محیط اطراف خود هستند . او زیر تاثیر فرهنگ زمان خود میگفت که کودکان نباید ابزاری برای آزمایش روشهای تربیتی گردند.
گابریله ووهمن در سال ۱۹۳۲ در خانواده ای روحانی مسیحی در آلمان غربی بدنیا آمد و به تحصیل زبان و ادبیات آلمانی و رمی ، فلسفه ، و موسیقی پرداخت . تحول و تغییر ادبی او میان توصیف منفی روزمرگی و جهانبینی مثبت و انساندوستانه است .
از جمله آثار او – زیباترین در کشور ، داستان زنان ، داستانهای ۳۰ ساله ، مقالات اتوبیوگرافیک ، نکاتی برای خواننده ، وداع طولانی ، منظور جدی ، جشن روستایی ، مهمان کدخدا ، خدمتکار مطیع ، اکنون و هیچکاه ، با یک چاقو ، طمع ، سیر روی کرسی ، تنهایی و عاشقی ، تابستان روستایی ، پر فروش ، لطفا نمک ، شاید او موضوع را بفهمد ، روی صندلی در اتوبوس ، انتخابات ایام عید ، زنان به چهره توجه میکنند ، پاولین خانم تنها میماند ، قماربازی ، لطفا تمیز ، ولی آن بدترین نبود ، ناقص العضو ، حمام سلامت ، زیبا و جالب ، وداع با خواهر ، نامزد ازدواج ، نوه و نبیره ، صدای فلوت ، بهانه برای همین ، بیاد ماه مه ، من میتوانم آن باشم ، مسیر زیبا ، لانه رضایت و امنیت ، منظور جدی ، ولی تازه آن بدترین نبود ، پیروزی علیه غروب ، نوشیدن زیباترین است ، تئاتر از درون ، شکار غریزی ، هر چیز زمانی دارد ، سفر با مادر ، منهم بهتر نمیدانم ، میخواهم بنویسم ، لطفا نمیرید ، خواهران ، حمله متقابل ، داستانهای ۲۰ ساله اخیر ، ویلهلم چاقالو ، پنج شنبه بیا ، ما یک خانواده هستیم ، روزی مناسب ، کمک گوته ، بلبل ها هم چیزی نمیدانند ، روز تولد ، در بین راه ، باید نوشت ، و غیره هستند .
۱۸۸۔ سارتر؛ فلسفه از طریق ادبیات
سارتر ، یکی از روشنفکران قرن گذشته غرب (Jean-Paul Sartre (1905 – ۱۹۸۰
ژان پاول سارتر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، پسرعموی آلبرت شوایتزر،نیکوکارمشهور سوئیسی بود. او نه تنها نماینده مکتب اگزیستنسیالیسم فرانسوی و یکی از اخلاقگرایان واقعی زمان خود بلکه یکی از روشنفکران چپگرای قرن گذشته نیزبحساب می آید. سارتر همچون کامو و نیچه ازجمله اگزیستنسیالیستهای آته ایست اروپایی است . وی مذهبی بودن را، خودکشی فلسفی نامید. در مرکز فلسفه هستی و وجودگرایی او، آزادی مشخص انسانی قرار دارد. وی میگفت که انسان از لحظه تولد به آزادی محکوم است. اوفلسفه خودرا هومانیسم واقعگرایانه نام نهاد. وی تنها معنی زندگی اش را در کار نویسندگی میدید. آزادی، مفهومی مرکزی و اصلی درفلسفه اوبود. غیرا ز هوسرل و هایدگر، نظرات او متکی به عقاید کیرکه گارد، یاسپارز و هگل نیز هستند. او از پایه گذاران فلسفه وجود فرانسه بشمار می آید.
سارتر، مارکسیسم اگزیستنسیالیستی خودرا بدون دگم بحساب می آورد. او هومانیسم را منبع مشترک مارکسیسم و وفلسفه هستی گرایی دانست ومارکسیسم رافلسفه زمان خود معرفی نمود. اگزیستنسیالیسم او آته ایستی بود. او فلسفه اگزیستنسیالیسم راتبدیل به یک جنبش فکری بین المللی نمود. سارتر ایمانی خاص به تحلیل مارکس از سرمایه داری داشت. درزمان سارتر فلسفه وجودگرایی فرانسه درغالب کشورهای غرب،فلسفه مد روز شده بود. او مینویسد که انسان نباید به هیچ سازمانی مانند : خدا، اخلاق، و حقیقت، باور داشته باشد. اودر پایان عمر تحت تعثیر نظرات فروید نیز قرار گرفت. گروهی از منقدین چپ اورا نماینده یک فلسفه ذهنی و فردگرایانه میدانند که درآن اعتراضات روشنفکران خرده بورژوا علیه جامعه غیرانسانی امپریالیستی بیان میشوند، فلسفه سارتر درنظرآنان تعثیرمهمی روی نظرات رویزیونیستی زمان اش ازخود بجا گذاشت چون سارتر درپایان عمر درلباس چپگرایانه، موضعی ضد کمونیستی و ضد استالینیسم روسی بخود گرفته بود.
سارتر، غیراز سه اثر فلسفی، خالق آثاری ادبی در زمینه های : رمان، نمایشنامه، مقاله، و بیوگرافی نیز بود . ازنظرادبی او تحت تعثیر: آندره ژید، داستایوسکی، و ویکتورهوگو، است و به نقد آثار: بودلر، مالرمه، و فلوبر، پرداخت. سارتر میگفت که نثر، وسیله بیان مناسبی برای واقعیات سیاسی است، نه شعر که تحت تعثیر تاییدیه زبان قرار دارد. اوبا موضعی انتقادی نسبت به شعر، مسئولیت پیامبرانه ای برای فرم های جدید نثر قائل بود. سارتر دریکی ازآثارش باکمک تجزیه و تحلیل خود، موجب نوزایی اتوبیوگرافی نویسی درقرن بیست نیزبود. وی کوشید تادر آثارش: مسئولیت، آزادی، و تنهایی انسان را به نمایش بگذارد و میگفت که آبزورد بودن زندگی نباید موجب غیراخلاقی بودن انسان شود چون انسان مثلن میتواند باکمک نویسندگی به مسئولیت خود عمل نماید.
سارتر گرچه درسال ۱۹۵۸ با ورود نیروهای شوروی به مجارستان، با کمونیسم قطع رابطه نمود واز حزب کمونیست فرانسه خارج گردید، ولی در فعالیتهای سیاسی اش همیشه ازموضع چپ ها حمایت می نمود. او درمبارزه با امپریالیسم و دفاع ازحقوق انسانی، همیشه درنزدیکی کمونیسم قرارداشت. وی از دهه ۶۰ میلادی قرن گذشته وارد فعالیتهای سیاسی برای چپ های فرانسوی شده بود . او به محکوم نمودن سیاست استعماری فرانسه در ویتنام و الجزایر نیز پرداخت. سارتر اعتراف نمود که درطول یک سالی که درزمان جنگ جهانی دوم درزندان فاشیست های آلمانی بود، از فردگرایی به جمعگرایی تمایل پیدا نموده است.
درنظرسارتر، تنها تجربه اصلی انسان مدرن، تهوع او از هستی است چون درجهان امروزی حتا در دین نمی توان یک معنی برای زندگی یافت وانسان تنها دلیل هستی خودرا در: اتفاق، پوچی، و آبزوردبودن، می بیند. اوتولد خودرا حتا یک تهوع ضروری نامید، و مینویسد که انسان یک ” حرص پوچ ” است که در جستجوی هستی میباشد. امروزه گروهی از منقدین مدعی هستند که نظرات بدبینانه سارتر راباید دررابطه با عواقب جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه ازطریق آلمان دانست، همانطور که فلسفه هایدگر؛ آموزگار او، محصول شکست آلمان درجنگ جهانی اول بود. سارتر درجای دیگری مینویسد که فرقی بین هستی انسان و آزادی او وجود ندارد، چون آزادی همچون رعد و برقی ناگهانی با تولد انسان، به او اصابت می نماید. درنظر سارتر آزادی انسان، برخورد با مفهومی بود که موجب استقلال فرد از خودش گردید.
سارتر اشاره میکند که از دوران نوجوانی آرزو میکرد که روزی کتابهایی بنویسد که همچون پروانه هایی رنگین روی قفسه های کتابخانه ملی فرانسه بنشینند. محتوای غالب آثار او، تنهایی انسانی است که براثر آگاهی از هستی پوچ و بی معنی، بوجود می آید، به این دلیل کلیسای واتیکان ازسال ۱۹۴۸ ممنوعیت نشر بعضی ازآثار اودر ایتالیا را اعلان نمود.
ازجمله آثارادبی و فلسفی سارتر: دیوار، اسیران، تهوع، جامعه بسته، شهیدان بدون قبر، فاحشه محترم، دست های آلوده، نمایشنامه مگس ها، در پشت درهای بسته، شیطان و خدای عزیز، بیوگرافی فلوبرت، رمان ۴ جلدی راههای آزادی، هستی ونیستی، بازی تمام شده، کلمات، ادبیات چیست؟، علیه بی عدالتی، نقدعقل دیالکتیکی، کمونیست ها و صلح، نکراسف و ضد کمونیست های فرانسه، و آیا اگزیستنسیالیسم انسانی است؟، می باشند.
سارتردرسال ۱۹۰۵ درخانواده ای بورژوا درفرانسه بدنیا آمد ودرسال ۱۹۸۰ درآنجا درگذشت. چون پدرش درجوانی درگذشت،سارتر نزد پدربزرگ و مادربزرگ اش رشد نمود. یکی از نصیحت های مادربزرگش این بود که انسان نباید درزندگی به چیزی بچسبد، بلکه مدام جاری باشد و سر بخورد، نه اینکه جایی ریشه بزند. او کتابخانه پدر بزرگش را همچون عبادتگاهی میدانست که میتوانست عطش او به کتاب را خاموش کند. سارتردرتمام عمرکوشید تاخودرا بخشی از پرولتاریا بداند چون از ریشه های بورژوای خود شرمگین بود. اوبین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۶ عضو حزب کمونیست فرانسه شد. و درسال ۱۹۶۴ بدلایل سیاسی ازدریافت جایزه نوبل برای ادبیات خودداری نمود.سارتر درپایان عمر بدلیل نابینایی بین سالهای ۱۹۷۳-۱۹۸۰ از نویسندگی دست کشید ولی درفعالیتهای اجتماعی فعال ماند. امروزه ادعا میشود که بدلیل رواج نظرات پست مدرن درفرانسه، عقاید سارتر محبوبیت خودرا در میان قشر کتابخان از دست داده اند.
سارتر و خانم سیمین دوبوار از پایه گذاران زندگی زن و مرد،ولی بدون ازدواج باهم درغرب هستند. آندو علنا به رد تک همسری پرداختند و قرار گذاشتند تا روابط عاطفی و عشقی خود با زنان و مردان دیگر راآشکارا به اطلاع همدیگر برسانند .
۱۸۹۔ ادبیات تبعید غرب – یکی خودکشی کرد،دیگری وزیر فرهنگ شد .
ادبیات – فرار از فاشیسم ، مهمان استالینیسم .
Stefan Zweig (1881- 1942), Arnold Zweig (1887 – ۱۹۶۸)
استفان تسوایگ و آرنولد تسوایگ، خلاف تصورپیشین من،نه تنها برادر نیستند بلکه هم وطن نیز نبودند. استفان،نویسنده اتریشی است که ۱۰ سال بعدازفرارازفاشیسم،بدلیل بربریت آن دراروپا،در برزیل خودراکشت. آرنولد ولی نویسنده ای آلمانی است که به به قدرت رسیدن فاشیسم به فلسطین آنزمان مهاجرت کردوبعدارپایان جنگ جهانی دوم،به آلمان شرقی رفت وبدلیل هوادارای ازمارکسیسم ، درآنجا وزیرفرهنگ گردید.استفان ازنظرسیاسی یک لیبرال مشروطه خواه اروپایی و آرنولد،یک سوسیالیست جهانوطن بود. هردو ولی یهودی تبار بودند که خودرا هومانیست بشمارمی آوردند. پدر استفان یک کارخانه نساجی و پدر آرنولد یک کارگاه زین اسب سازی داشت. درمراسم خاکسپاری استفان دولت برزیل آنزمان بدلیل مشهوریت جهانی وی اعلان عزای ملی نمود ، و بعدازمرگ آرنولد در آلمان شرقی،اورادرقبرستان مشاهیربخاک سپردند. من درزمان نوجوانی بارها نام استفان تسوایگ را روی جلد کتابهای پشت ویترین کتابفروشی ها دیده بودم ، ولی از نام آرنولد تسوایگ خاطره ای ندارم. احتمالن بدلیل سوسیالیست بودن وی،آثاری ازاو در دوران شباب! من، ترجمه نشده بود.
استفان تسوایگ تحت تعثیر امپرسیونیسم شهر وین،سمبولیسم فرانسوی، و رمانتیک نو،درآغازخالق آثاری ازجمله اشعاری بود. آثار داستانی و روایتی اوولی تحت تعثیر تحلیل روانشناسی فروید می باشند.اودردهه ۲۰ قرن گذشته یکی ازپرخواننده ترین نویسندگان آلمانی زبان جهان درداخل وخارج ازکشورش بود.خودکشی او که خودرا شهروند هومانیست اروپایی میدانست،را به سبب حضوربربریت فاشیسم وجنگ جهانی درآنزمان میدانند.
وی دردانشگاه به تحصیل فلسفه،ادبیات و زبانهای رومی پرداخته بود. اوکوشید تاادبیات را درخدمت تفاهم خلق ها قراردهد و واسطه ای میان انسانها،فرهنگها، شود و به منظور این هدف به معرفی وترجمه آثارادبی کشورهای دیگرپرداخت. اوخودرا مانند آراسموس هلندی،”انسان میان روی” می دانست. و درجنگ جهانی اول باکمک نویسندگان مشهوری چون: هرمان هسه،جیمز جویس، و رومان رولان،به تشکیل انجمنی برای دفاع از صلح پرداخت. ماکسیم گورکی بعدازترجمه وسیع آثاراودر شوروی گفته بود : ” فکرکنم تاکنون کسی مثل اودرباره عشق این چنین مهربان ننوشته باشد”. امروزه اشاره میشودکه سرنوشت اومثالی است برای تراژدی یک هومانیسم جهان وطن صلح خواه درآنزمان. آثاراونماینده یک انترناسیونالیسم ادبی-شهروندی هستند. اوبازبانی آهنگین درآثارش اهمیت خاصی برای مونولوگ های قهرمانان قایل بود.
درآثاراو درمقابل اراده فرد، اراده قوی تاریخ قرار دارد. او ولی بجای دیدن پروسه های: اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی،- از جامعه و تاریخ تفسیرهای روانشناسانه می نمود. استفان تسوایک درجنگ جهانی اول به کشور سوئیس و درجنگ جهانی دوم،به انگلیس و برزیل پناهنده و تحت تعثیر عواقب جنگ جهانی اول،پاسیفیست شده بود. توماس مان اورا مهمترین محصول روشنفکری جنگ جهانی اول دانست . مادر استفان ازخانواده ای بانکدار بود و او بدلیل رفاه مالی، به نویسندگان بیشماری درسالهای تبعید کمک نمود. چون فاشیسم و دیکتاتوری به نابودی: ایدههای انسانی،عشق،آموزش،ترقی و تحول فکری پرداخت،خودکشی استفان تسوایگ را،توماس مان،پیروزی موقت فاشیسم بر روشنگری دانست .
اوغیراز ترجمه آثاری از بودلر و بن جانسون و بیوگرافی هایی پیرامون ماژلان،کازانوا،فروید، و ماری استوارت، خالق زندگینامه هایی درباره : داستایوسکی،بالزاک،استاندال،نیچه،تولستوی،دیکنز، هلدرلین، و کلایست نیز بود. او اینگونه مشاهیر را غولهای ادبی غرب نامید.
استفان تسوایک کوشید تادرمقابل قهرمان پرستی تاریخی فاشیسم، به معرفی شخصیت های انساندوست تاریخ فرهنگ بپردازد. از جمله آثار او : لحظه تولد انسانیت ،جنون احساسات، بی صبری، عشق اریکا خانم، خانه ای درکنار دریا،جهان دیروز، رازهای سوزان، زن کم حرف، ترس،بازگشت لنین به روسیه با قطار آلمانی، نوول شطرنجی، سیم تار نقره ای، یوسف فوخه، درمان از طریق فکروفرهنگ، نمایشنامه یرمیانس،مهندسان جهان(بالزاک،داستایوسکی،دیکنز)،بیوگرافی امیل فرهازن، وغیره هستند. عنوان پایاننامه دکترای او در جوانی: ریشه های مدرنیته فرانسوی ، بود.
آرنولد تسوایگ ،نویسنده آلمانی،خالق آثاری اجتماعی،انتقادی درباره جامعه امپریالیستی زمان خودبود. اودرآغازبه انتقاد شدید ازنظام شاهنشاهی ویلهلم آلمانی پرداخت ودرپایان تحت تعثیر مارکسیسم، آثاردیگری خلق نمود.
اوگرچه مهمترین نویسنده چپ لیبرال اواخر دوره وایمار درآلمان بود،درآغاز تحت تعثیر تحلیل روانشناسانه و امپرسیونیسم مینوشت ولی بعدها سوسیالیست ومارکسیست شد که برای یک نظام اجتماعی هومانیستی کوشش می نمود. .آرتولد تسوایگ درآثارش به تفسیرمبارزه میان فرد،جامعه، دولت،اختلافات عشقی وخانوادگی، ومسائل یهودیان اروپا درجهان مدرن درآغاز قرن ۲۰ پرداخت. قهرمانان آثارش غالبن روشنفکران خرده بورژوا هستند. موضوعات یهودیان شرق اروپا رااوباکمک فلسفه مذهبی مارتین بوبر مطرح نمود. اودرپایان کوشید تاباکمک ابزار سنتی رمان رئالیستی،به توصیف مبارزه طبقاتی وتبلیغ برای یک کمونیسم مسئولانه بپردازد.
آرتولددررابطه بادوجنگ جهانی آلمان مبنویسد که درهرجنگی نه ارزشهای والا بلکه اهداف مادی مورد نظرهستند ودرماشین بی رحم جنگ، قدرت ،دیگرحق و قانونی را نمی شناسد. اونشان میدهد که چگونه جنگ گرایی پایه های حقوق فرد واخلاق را زیر پا می گذارد. آرتولد درآثارش مبارزه میان بوروکراتهای ارتش و اخلاق هومانیستی درزمان جنگ را نشان میدهد. درآثاراو سلاح انسانیت،پاسیفیستی است که باخودداری ازاعمال خشونت و حمایت ازترقی وانساندوستی حتی درانقلابات کوشش میکند. آنزمان چپ ها و لیبرال ها به او لقب “سربازشجاع صلح” داده بودند.
آرنولد تسوایگ خالق آثاری درزمینه های : رمان،داستان،درام، و مقاله است؛ ازآنجمله :زن جوان، جنگ کبیرمردان سفید،زمان مناسب،آتش بس، رویا وخیال گران وپرخرج هستند،کنعان نو،تربیت وردون،رمانی ازجنگ جهانی اول،به قدرت رسیدن یک شاه، پرسشهایی درباره کلاودیا خانم،ونمایشنامه هابیل،هستند. بین سالهای ۱۹۵۹ و۱۹۶۷ منتخبی وسیع ازآثاروی منتشرشدند.
او به تحصیل: تاریخ،فلسفه،هنر،زبان های مدرن، و روانشناسی پرداخته بود. آرتولد تسوایگ درسال ۱۹۱۵ جایزه ادبی کلایست و درسال ۱۹۵۰ جایزه ملی آلمان شرقی راازآن خودنموده بود. وی ازسال ۱۹۳۳ بعدازمهاجرت به فلسطین،به فعالیت مطبوعاتی علیه فاشیسم پرداخته بود ودرسال ۱۹۴۱ به تشکیل انجمنی برای حمایت از شوروی علیه فاشیسم کمک نمود. وی مدتی رئیس انجمن قلم آلمان شرقی نیزبود.
۱۹٠۔ نویسنده، میان ناسیونالیسم و هومانیسم .
لوکاچ بیچاره بخش مهمی اززندگی خودرابا این موضوع مشغول نمود که چگونه میتوان همزمان به لنین و توماس مان عشق ورزید ؟. او مینویسد امید واربودن حق طبیعی هرانسان است. توماس مان بین سالهای ۱۸۷۵-۱۹۵۵ زندگی نمود ودرسال ۱۹۲۹ یعنی ۴سال قبل ازآمدن نازیها جایزه نوبل رازآن خودنمود. فاشیسم آلمان بعداز بقدرت رسیدن از او سلب ملیت نموده واورا تبعید نمود.توماس مان یکی از مهمترین رمان نویسان قرن بیستم جهان و یک سردار توانا در امپراطوری ادبیات بود.اومیخواست باکمک زبان وادبیات به انسانی و دمکراتیک کردن جهان بپردازد.او کمونیست ستیزی زمان خودرا جنون عصر نامید و میگفت فقط درلباس سوسیالیسم ،دمکراسی حق زندگی واخلاق دارد و جهان برای او بدون صفات و عناصر کمونیستی غیرقابل تصوراست. اومیگفت کتاب پرفروش و موفق نه یک اتفاق ادبی بلکه یک پدیده جامعه شناسانه است. اهل نظر، آثاراورا ترکیبی از خلاقیت هنری و مسئولیت روشنفکرانه اجتمایی میدانند.اومیگفت گرچه هنر ماهیتا مقوله ای غیرطبقاتی است ولی درسبک و شکل بیان ،وابستگی طبقاتی رانشان میدهد. توماس مان درآثارش باتوانایی هنرمندانه ،زمان را تبدیل به ذهن و عینیت کرده و واقعیت رادرقالب واژه -و واژه را به لباس واقعیت درآورد.
منتقدین ادبی چپ بعد از استالین، دیگر اورا نویسنده بورژوا و ناسیونالیست ننامیدند بلکه نماینده نوعی هومانیسم ترقیخواهانه.یعنی موضع گیری برشت در مقابل موضع گیری لوکاچ عقب نشینی نمود.اوسرانجام داستانسرایی شد انساندوست و نه ملی گرا. مان در آثارش اتحاد اشرافیت فئودال با سرمایه داران کلان را به طنز کشید.اوشکست اخلاقی ،نظری ،و اقتصادی بازرگانان مرفه رانشان داد وباآثاررئالیستی اش ضرورت پروسه سقوط ونابودی جامعه بورژوازی رانشان داد.مان توانایی شرح و توصیف واقعیات باکمک ابزار زبان را به نمایش گذاشت.اودرمقالاتی ،باافکار ارتجایی و واپسگرایانه بورژوازی به مبارزه پرداخت.آثارش نشانه نوعی زندگی خلافکارانه طبقه سرمایه دار است.رمانها و نوولهای توماس مان نیم قرن فضای ادبی اروپا را بخود مشغول نمود،و آثارش در بیش از ۴۰ کشور جهان ترجمه شدند.رمانهایش اجتمایی و واقعگرایانه هستند.به نقل از منتقدین ،اوتمام سبکهای نثر داستانسرایی قرن بیستم درغرب را به تکامل و نقطه اوج خودرساند. نسل اهل مطالعه ،اورادرکنار هرمان هسه لازم و جالب میدانست.بقول ادیبان، او میتوانست باکمک زبان خسوف و کسوف ادبی بیافریند.امروزه اورایکی از مشهورترین داستانسرایان قرن بیستم ادبیات جهان میدانند. ــــــــــــــــــــــــ
درباره وطن اوباید اشاره کرد که قرنها آلمانیها درشعر ونمایشنامه آثاری از : گوته ، شیلر، و هاینه برای معرفی وعرضه داشتند. ولی درزمینه رمان غیر از کتاب درد و رنج ورتر جوان، اثر گوته اروپا رمانی آلمانی نمی شناخت. توماس مان با رمان خانواده بودن بروک، برای ادبیات آلمان مشهوریت جهانی کسب نمود.اوبانوشتن این رمان نشان داد که یک نویسنده توانای رئالیست است. اهمیت آن کتاب را میتوان به اندازه کتاب جنایات و مکافات داستایوسکی و یا توانایی روایتی کتاب انجیل دانست.توماس مان در آثارش یکی از طزنویسان ادبیات آلمانی نیز است. صاحبنظران براین نظرند که درآینده یکباردیگر رنسانس آثار توماس مان به وقوع خواهد پیوست.او خودرا شاگرد تولستوی، داستایوسکی ، گوگول و بالزاک میدانست.
مخالفین ، توماس مان را به سبب مواضع گیریهای ناسیونالیستی اش تا پایان جنگ جهانی اول، یک نویسنده جنگ طلب و شوینیستی میدانستند.امروزه کسی به اشتباهات سیاسی او در حین جنگ جهانی اول فکر نمیکند. متاسفانه نویسندگان مبارز همعصر او مانند: برشت، دوبلین، و موزیل ، برای آثار او ارزشی قائل نبودند. منتقدین خارجی نیز سالها براین عقیده بودند که نویسندگان آلمانی استعداد داستانسرایی و هنری ندارند .بلکه همیشه فقط قصد آموزش، شعارگویی، و تحقیق و بررسی ادبی-جامعه شناسانه دارند.گروهی دیگر طنز اورا همدردی و یا دلسوزانه نمیدانستند بلکه تمسخرآمیز، کینه توزانه و عقده گرایانه؛ از موضعی بورژوا منش. منتقدی دیگر میگفت بدون توماس مان در تاریخ ادبیات جهان اتفاقی نمی افتاد ، ولی بدون برشت و کافکا ، جهان از نسلی ازنویسندگان جوان محروم میشد. با اشاره به اینکه در هستی و زندگی ، بهانه ای برای بی تقصیری وجود ندارد، گروهی او را نویسنده ای عیسی منش میدانند تا نیچه گرا. جمعی آثارش را دایرت المعارف جهاننمایی از توانایی زبان بشمار می آورند، و گروهی دیگر سبک نوشتاری اورا اشرافی، تظاهرآمیز، غیرصادقانه و بزدلانه می نامند. بخش دیگری به تحقیر او را فرزند خلف فرهنگ بورژوازی آلمان بشمار می آورند. ولی امروزه از موضعی غیر استالینیستی باید اعتراف کرد که همه این عیب های کوچک و بزرگ برای خالق ۶-۷ شاهکار ادبی جهانی قابل چشم پوشی هستند.
تاریخ نویسان امروزه میگویند، چنان در زمینه سیاست نازیها جنایت پیش آمد که حتا نویسنده ای غیرسیاسی مانند توماس مان نیز دست به فعالیت سیاسی زد و مجبور به دخالت در مسایل سیاسی روز گردید. هیتلر و فاشیسم چنان جنایت کردند و گندش را در آوردند که هنرمند زیباگرایی مانند او نیز از برج عاج خود پائین آمد و مبارز ضد دیکتاتور شد. او برای دفاع از حرمت و شرف انسان به مبارزه اجتمایی با فاشیسم، دیکتاتوری و بربریت پرداخت. او بعد از پایان جنگ جهانی اول ، در دهه ۲۰ قرن گذشته، یک دمکرات ضد فاشیسم شد و در دوره جمهوری وایمار تا سرکار آمدن هیتلر وکسب قدرت، او موضعی جمهوریخواهانه و دمکراتیک گرفت.
اومیبایست میان ناسیونالیسم و هومانیسم -یا ملی گرایی و انسان دوستی دست به انتخاب میزد.درزمان جنگ جهانی دوم نام او در خارج از آلمان
درتضادودر قطب مقابل نام هیتلر تداعی میشد. اوازسال ۱۹۴۰ طی پیامهای رادیویی به مبارزان ضدفاشیسم پیوست.وبعداز پایان جنگ به سویس رفت و از زندگی درآلمان چشم پوشید. به نظر مورخین اهمیت اجتمایی و تاریخی او مهمتر از آثار ادبی؛ رمانها، داستانها و مقالاتش است.
توماس مان درآغاز با نوشتن نوول و داستانهای بلند مانند : فریب خورده- مرگ درشهر ونیز- اعترافات فلیکس لافزن- تونیو کروگر- و تریستان شروع کرد. ازجمله آثار دیگر او : مجموعه مقالات و سخنرانیها – و ۵ جلد کتاب یادداشتهای خصوصی روزانه – و رمانهایی مانند :کوه جادویی- خانواده بودن بروک- عالیجناب اعلیحضرت- ماریو و جادوگر- کتاب سه جلدی یوسف و برادرانش- لوته در وایمار- و دکتر فاوستوس هستند.
رمان یوسف و برادرانش رمانی است تاریخی که درگیری بربریت و انساندوستی رانشان میدهد. نوول اعترافات فلیکس لافزن یکی از بهترین آثار او است.کتاب ماریو و جادوگر تمایلات ضد فاشیستی نویسنده را نشان میدهد. کتاب فریب خورده زیباترین نوول قرن نام گرفت.کتاب کوه جادویی، تجزیه و تحلیل سیر ایدئولوژی بورژوازی،از ایده آلهای روشنگری تا تمایلات فاشیستی است.دراین کتاب کوشش روشنفکران برای هنر هومانیستی و تکامل انساندوستانه آن درزیر شرایط سخت و بحران سرمایه داری به بحث کشیده شده.کتاب لوته در وایمار، تسویه حساب باجامعه بورژوازی آلمان و فرهنگ و فلسفه آن است که نشان از نوستالژی گذشته ترقیخواهانه بورژوازی زمان گوته دارد. انتشار کتاب ۵ جلدی یادداشتها و خاطرات روزانه توماس مان درسال ۱۹۸۲ ،کمک مهمی بود برای درک بهتر: نویسنده،آثار و شرایط زندگی فرهنگی-اجتمایی اش.
۱۹۱۔ اعتراض و شورش ادبی٬ – طبقاتی یا بورژوایی ؟ .
Thomas Bernhard (1931 – ۱۹۸۹)
در رابطه با توماس برنهارد نویسنده اتریشی میگویند افشاگری از طریق جنجال ادبی . یتیمی و بیماری سبب نویسندگی شد . پرخاش به خوانندگان یا مبارزه با دولت لیبرال ؟ . شورش علیه حماقت های روزمره گی . نویسنده میان پوچگرایی و شلوغکاری . و قرتی بازی ادبی .
برنهارد میگفت او مینویسد تا ثابت کند در جهانی زندگی میکنیم که آن بدترین نوع ممکن است چون تنها مرگ پاسخگوی پرسشهای ماست . برای او زبان نشانه ناتوانی و شکست است . او به تحقیر و خشونت محیط پیرامون و جامعه اطرافش میپرداخت و همیشه ادعا میکرد که با کمک نویسندگی و تمرین آواز خوانی پیروزی مرگ را دهها سال به عقب انداخت . در نظر او زندگی گذرگاهی است از میان جهنم . به این دلیل برای او تنها فرم زندگی نویسندگی بود .
خواننده عکس توماس برنهارد را که می بیند نزد خود میگوید او چه انسان مهربان و لطیف و محترم و مودب و زیبا و بورژوا و نازنازو و آرام و سوسولی است . ولی با آشنایی بیشتر با بیوگرافی وی خواهد فهمید که او احتمالا به دلیل یتیم شدن در سالهای کودکی و ابتلا به بیماری سل و نفس تنگی چه آدم تلخ و نا امید و پرخاشگر و خود خواه و پوچگرا و اغراق گر و جنجالی و تحریک کننده خشم دیگران و تنها و گوشه گیری است که حتا چاپ و نشر آثارش را در وطنش تا زمان مرگ ممنوع میکند .
از جمله حوادث ناگوار دوران کودکی او این بود که هیچگاه پدر خود را ندید چون ۹ ساله بود که پدرش را در جنگ جهانی دوم از دست داد . مادر او دختر یک نویسنده مشهور اتریشی بود . پدر برنهارد یک نجار جوانی بود که بر اثر یک رابطه ” نامشروع ” با مادر برنهارد صاحب فرزندی شده بود . به این دلیل برنهارد و مادرش سالها در اقامتگاه زنان و کودکان بی سرپرست بسر بردند و بعد از اینکه مادرش نیز در جوانی فوت نمود تربیت او را مادر بزرگ و پدر بزرگ اش بعهده گرفتند . او در باره دوران کودکی اش بعدها یک اتوبیوگرافی پنج جلدی ! نوشت . توماس برنهارد در سال ۱۹۳۱ در هلند بدنیا آمد و در سال ۱۹۸۹ در اتریش درگذشت .
آثار او را گزارشی خیالی پیرامون انسانهایی میدانند که بدلیل احساسات بیمارگونه شان جهان را بشکل جهنم می بینند . او در آثارش با تنفر و تمایلات نیهلیستی اشاره به ابتذال فرهنگی غرب و موضوعاتی مانند غم و بیماری و مرگ و سقوط و جنون و سکوت و تروریسم و تمایلات فاشیستی و شکاکی به امکان شناخت میکند . حمله به کلیسا و سیاست و فرهنگ و جهان بی نظم و پر هرج و مرج و دروغهای زندگی و فرهنگ و اجتماع و سیاست از دیگر هدفهای اوست .
او در نوشته هایش به بحث و مبارزه ای مونولوگی و فردگرایانه با جهان و جامعه میپردازد و میگوید در جهانی زندگی میکنیم که نه تنها محکوم به مرگ است بلکه مرگ و نابودی در همه جا چون یک بیماری واگیر انسان را تعقیب میکنند و تمام ” بازیهای آخر ” انسان به مرگ و بیماری و پیری ختم میشوند . وی نظری منفی نسبت به جهان و انسان و جامعه داشت .
غالب آثار برنهارد شامل مونولوگهای درونی با جملاتی پیچیده و طویل هستند و زبانش فشرده و با انرژی است که ناخوشایندی های زندگی را اجبارا ولی موفقیت آمیز توصیف میکند . او با زبانی تصویری به درد و رنج جهان خود میپردازد . در نمایشنامه های تراژدی – کمدی او به روابط مشکل هنرمندان با جهان و جامعه میپردازد . در نوشته هایش تعثیراتی از برشت و بکت و تراکل مشاهده میگردد .
آثار او شامل رمان و داستان و نمایشنامه و شعر وبیوگرافی و نقد ادبی هستند ؛ از آنجمله جامعه شکار ، قدرت ، عادت ، مشاهیر ، داستانها ، بتون ، یک دوستی ، ظاهر فریبکار ، سوار کار ، سفره آلمانی ، سه روز ، زندگینامه ورژیل ، کارخانه آهنگسازی ، رفتن ، مصلح جهان ، جشنی برای بوریس ، علت ، زیرزمین ، نفس ، تصمیم ، سرما ، گوشه گیری ، یک کودکی ، منکر و دیوانه . انسانهای آسیب دیده ، روی زمین ولی در جهنم ، زندانی ، منقد فرهنگی ، رئیس جمهور ، ایمانوئل کانت ، پیش از بازنشستگی ، کمدی روح آلمانی ، میدان قهرمانان ، ویرایشگر ، سرما ، پسرخواهر ویتگنشتین ، ارزان خور ، استاد پیر ، ساده پیچیده ، کوشش برای نجات ، مضخرف ، مصاحبه ، حادثه ، سه مجموعه شعر، شلوار نو آقای پیمان ، می باشند .
از جمله جوایز دریافتی برنهارد ، جایزه شهر برهمن ، جایزه دولت اتریش ، جایزه بوشنر ، و جایزه پن کشور اتریش هستند . توماس برنهارد پایاننامه دوره هنرپیشگی خود را در باره برشت نوشت . او در دانشگاه در رشته های موسیقی و هنرپیشگی و آواز و کارگردانی تحصیل کرده بود . احتمالن بدون اتمام .
۱۹۲۔ ما و مشاهیر فرهنگیی غرب .
شاه انگلیس و اعدام توماس مورس .
Thomas Bernhard (1931- 1989), Thomas Morus (1478-1535)
توماس مورس،نویسنده،فیلسوف،هومانیست، و سیاستمدار انگلیس در پنج قرن پیش، یکی از آغاز گران هومانیسم اولیه سرمایه داری است. شاهکاراودرفلسفه سیاسی و ادبیات اتوپیستی(ناکجا آبادی،بهشت زمینی) رمان ” اتوپیا ” است. اواین کتاب را در سن ۳۸ سالگی نوشت. وی مهمترین نماینده سوسیالیسم اتوپیستی وهومانیسم است. این رمان او سنتی برای ادبیات اتوپیستی اروپا گردید. اورابراساس این کتاب،خالق رمان سیاسی وادبیات ضد دولتی بشمارمی آورند. وی دربخش نخست این رمان به انتقاد شدید از اوضاع اجتماعی و سیاسی آنزمان انگلیس ودربخش دوم آن به طرح یک دولت ایده آل براساس اصول کمونیسم آغازین می پردازد. این رمان دیالوگی او در دو بخش نوشته شده است. توصیف شرایط اقتصادی،اجتماعی، و نظم دولتی جزیره خیالی اتوپیا بعدها مدلی برای ژانر رمان اتوپیستی درغرب شد. توماس مورس درسال ۱۵۳۵ از طریق هاینریش سوم اعدام شد چون او حاضرنشد اتوریته شاه و سلطنت بر کلیسا و دین در انگلیس را تایید کند.
توماس مورس دولت پادشاهی انگلیس را متهم نمود که از توطئه های پولداران علیه زحمتکشان حمایت می نماید. اوبعدها آموزگار اتوپیست های آینده گردید. اتوپیست ها مبارزان اجتماعی بودند که در فلسفه سیاسی به طرح یک بهشت این جهانی یا ناکجاآبادی پرداختند. در سوسیالیسم تخیلی توماس مورس ، مالکیت شخصی وجودندارد چون اوآنرا عامل بی عدالتی،لستثمار،ونابرابری اجتماعی میدانست. او مالکیت جمعی را درجامعه تبلیغ می نمود. وی میگفت بهترین تقوا،نیکوکاری است چون آن، رنج مردم را کاهش میدهد.توماس مورس باآثارش پایه گذار یک سنت تفکرسیاسی گردید. بادیدامروزی رمان اتوپیستی اوازخیلی نظرها کتابی است لیبرال، گرچه او آته ایست ها را آنزمان فقط قابل مدارا میدانست. نظام اتوپیستی او قادر است بدون درس های اخلاقی دین مسیح روی پای خود دوام بیاورد؛ اگر انسانها این چنین فردگرا نبودند. تئوری سیاسی توماس مورس متکی به نظرات افلاتون و پیکو میراندولا بود. وی درآن زمان ۶ساعت کارجسمی درروز را کافی میدانست.تا مردم بتوانند به مشغله های فکری وعملی دیگر مانند هنر،ادبیات،فلسفه،تفریح، و تحثیق درعلوم تجربی بپردازند. منقدین او امروزه مدعی هستند که تنوع درامورزندگی بخشی ازاحساس رضایت و سعادت انسان است ولی درنظامهای سوسیالیستی واتوپیستی این چنین خواسته ها انکارمیشوند. ازجمله نویسندگانی که درادبیات غرب رمان اتوپیستی راادامه دادند میتوان از جرج آورل، آلدوس هوکسلی، یونی سامیاتین، ویلیام مورس، فرانس باکون، توماس کامپلا، و لویز مرسیر، نام برد.
توماس مورس ازنظر فلسفی تحت تاثیر اپیکور و اراسموس بود. او از طریق دوستی نزدیک با اراسموس نتردامی، با اندیشه های هومانیستی او آشنا گردید. وی از نظر سیاسی متکی به نظرات افلاتون و آوگوستین است. راسل مینویسد که اوازنظر انساندوستی جالبتر از اراسموس بود. کتاب خیالپردازی سیاسی او یعنی رمان “اتوپیا” تحت تاثیر کتاب “دولت” افلاتون است.توماس مورس با انتقاد از رنسانس متکی به افلاتون طرح یک دولت ایده آل بدون مالکیت خصوصی را ریخت . طرح های اجتماعی- کامپلا، باکون، فوریه، سنت سیمون، آون، و پرودن، ادامه نظرات سوسیالیستی اوبودند. از جمله نویسندگان ادبیات لاتین مورد علاقه او/ ورژیل و سیسرو هستند. نظرات توماس مورس نزد مارکس و انگلس نیز مشاهده میشوند. هر دو مدعی بودند که طرح کمونیسم اتوپیستی را به کمونیسم علمی هدایت کردند.
توماس مورس در سال ۱۴۷۸ درانگلیس بدنیا آمد و درسال ۱۵۳۷ اعدام شد. ۴۰۰ سال بعد پاپ از او در سال ۱۹۳۵ اعاده حیثیت نمود و اورا مقدس دانست. توماس مورس در خانواده ای مرفه بدنیا آمد ، پدرش یک قاضی معروف دولتی بود. او در دانشگاه به تحصیل فلسفه، حقوق، زبانهای کلاسیک ، و الهیات پرداخته بود. از جمله آثار او – رمان اتوپیا، تاریخ ریچارد سوم، بیوگرافی پیکو میراندولا، مقالاتی علیه اصلاحات دینی، بهترین قانون دولتی و جزیره اتوپی، و چند اثر تاریخی دیگرهستند. مجموعه آثار اودرسال ۱۹۶۳ منتشرشدند. او پیش از اعدام گفته بود که خادمان شاه بهتراست ابتدا خادمان خدا باشند.
۱۹۳۔ ما و ادبیات زنان .
جایزه نوبل برای ادبیات سیاه . Toni Morrison (1931- ? )
تونی موریسن ، نویسنده ، ناشر ، منقد ادبیات و فرهنگ ، یک زن سیاهپوست آمریکایی است که در سال ۱۹۹۳ برنده جایزه نوبل درادبیات شد. او یکی از مهمترین نویسندگان زمان حال ادبیات سیاه و تاریخ نویسی ادبی آمریکا است. او در رمانهایش به دفاع از هویت وفرهنگ آمریکایی های سیاهپوست میپردازد. موریسن تاکید خاصی روی ادبیات سیاهان ومسایل و شرایط اجتماعی زنان آمریکا دارد. ازجمله موضوعات آثار او – نژادپرستی ، برده داری ، بی وطنی ، خشونت ، تحقیرنژادپرستانه ، و یادآوری کابوس های گذشته تاریخ آمریکا است .
طبق ادعای بعضی از مورخین در طول ۳۰۰ سال گذشته آمریکا ، بیش از ۶۰ میلیون سیاهپوست جان خود را از دست داده اند . یکی از کوششهای موریسن احترام به این قربانیان نژادپرستی است . او در رمانهایش به تجربه آمریکایی های سیاهپوست در جامعه ای که سفیدپوستان حاکم هستند ، میپردازد . یکی از تئوریهای او این است که بدون سیاهان ، سفیدپوستان آمریکا همچون کشورهای بالکان به جان هم می افتادند . احساس سفید بودن و تحقیر مشترک سیاهان موجب شد که آنان با هم وحدت کنند و اعلان ملتی بنام آمریکا بنمایند . او میکوشد با کمک قلم اش صدای ادبی سیاهان مظلوم باشد و تاریخ سیاهان را بخش مهمی ازتاریخ جامعه آمریکا بنماید . او در رمانهایش به شرح و تفسیر و نمایش زندگی سیاهان میپردازد . درنظر او هویت سیاهان آمریکایی شامل – ارثیه آفریقایی فرهنگ آنان ، دوره برده داری ، مبارزه برای آزادی وتساوی حقوق ، میباشد . اودر جای دیگری نشان میدهد که چگونه نرم های اجتماعی سفیدپوستان به ضرر سیاهپوستان در ساختارهای خانواده گی نفوذ کرده اند. او از دختران جوان سیاهی میگوید که به سبب تضاد ، نفوذ معیارهای استتیک سفیدپوستان از طریق آرزو ، مد ، راسیسم ، سینما ، و تبلیغات ، دچار دوگانگی ، بیگانگی ، و بیماری تنفر از خود میشوند . او به انتقاد از قوانین و ارزشهای سفیدپوستان میپردازد که به ضرر سیاهپوستان بکار گرفته میشوند .
چون آثار او شامل زنان مبارز ومستقل و جالب است ، اورا فمنیست وگاهی مارکسیست نامیده اند . او با اعتماد به نفس خاص خود میگوید که افتخار میکند که زنی سیاهپوست است . رمانهای او اشاره ای به ۲ نوع تحقیر در جامعه سرمایه داری آمریکا است – سیاه بودن و زن بودن . مبارزه مهم او ولی علیه حاکمیت مردان سفیدپوست جامعه آمریکا است. او یکی از صداهای روشنگر ، خلاق ، و مستقل ادبیات زمان حال آمریکا میباشد. وی با اشاره به اهمیت دوستی و رفاقت میان زنان و اهمیت آن برای ادامه زندگی ، مدعی است که جامعه مردسالار فاقد زبان رابطه برای دوستیابی است .
از جمله آثار تونی موریسن – بچه آدم ، چشمان بسیار آبی ، سولا ، سرود سلیمان ، جاز ، بهشت ، بچه تیر ، بلوود ، و مجموعه مقاله ها است . از او غیر از ۷ رمان ، دهها سخنرانی و مقاله نیز منتشر شده اند . غالب آثار او به واقعیات اجتماعی آمریکا در نیمه اول قرن بیست میپردازند. مقوله های عشق ، مرگ ، فراموشی ، خاطره ، رنج ، جوانمرگی ، و مقاومت ، در آثار او جای خاصی دارند. رمان “سولا” داستان بیگانگی و ازخودبیگانگی یک دختر جوان سیاهپوست را نشان میدهد . کتاب “بچه آدم” او کوشش مهمی است روی تاریخ برده داری در آمریکا . کتاب ” سیاه ” او تاریخ ۳ قرن رنج سیاهان را مورد نظر دارد . او پایاننامه دانشگاهی اش را درباره آثار ادبی فاکنر و ویرجینیا ولف نوشت .
تونی موریسن درسال ۱۹۳۱ دریک خانواده فقیرکارگری درشهری وابسته به صنایع فولاد واقع در ایالت اوهایو با نام واقعی ” خلوئه آنتونی وفورد ” بدنیا آمد . دوران کودکی اش مصادف شد با بحران اقتصادی نیمه اول قرن بیست درآمریکا. اواز خردسالی بافرهنگ فولکلور سیاهان آمریکا ازنزدیک آشنا گردید. اودردانشگاه به تحصیل علوم انسانی وزبان وادبیات انگلیسی پرداخت . وی با یک معمار جامائیکایی ازدواج نمود ولی بعداز چند سال از وی طلاق گرفت. حاصل این ازدواج دو کودک هستند. وی سالها به شغل تدریس وهمکاری با بنگاههای نشر پرداخته است. او بعداز تحصیل مدتی کلاس آموزش نویسندگی برقرار نموده بود .
وی غیر از فرهنگ شفاهی سیاهان ، تحت تاثیر مدرنیسم ادبی فاکنر در رمان است. او را اغلب با فاکنر مقایسه میکنند ؛ که پدر رمان نو در آمریکا بحساب می آید. روایت آهنگین آثارش تحت تاثیر ساختار موسیقی سیاهان است . نویسندگان مورد علاقه او غیر از فاکنر ، تولستوی و جان آوستن هستند . او در آثارش از فولکلوریک دوران کودکی اش نیز استفاده زیادی می نماید . وی خلاف هاریت بشر استو ، نویسنده رمان ” کلبه عمو تام ” ، جامعه را دو قطبی و سیاهان را قهرمان نمی نماید ، بلکه توصیفی واقعگرایانه از شرایط می نماید . زمانی که او همکار یک بنگاه نشر بود ، کوشش زیادی برای معرفی ادبیات سیاهان و ادبیات آمریکا نمود .
عناصر رئالیسم جادویی آثار او ناشی از فرهنگ خرافاتی وبومی سیاهان است . سه عنصر مهم آثار او ، موسیقی جاز ، سنت ادبیات شفاهی ، و ادبیات پیشین سیاهان ، میباشد . در تاریخ بردهها عناصر تاریخی با عناصر خیالی درهم آمیخته اند . او با مخالفت با ادبیات سرگرم کننده و ادبیات جامعه شناسانه سفیدپوستان آمریکا ، مدافع ادبیات تاریخی وسیاسی است . قهرمانان بعضی از آثارش برای جستجوی هویت تاریخی خودآمریکا را ترک میکنند و به قاره آفریقا باز میگردند . او میگوید که آگاهی ملی سفیدپوستان آمریکا، انگل وار متکی به نفی هم میهنان سیاه پوست شان بوده است . منقدین ادبی پیش بینی میکنند که آثار او در قرن ۲۱ نیز خوانندگان قابل توجهی خواهد داشت. بعضی از آثار او از جمله رمان بچه آدم تاکنون بصورت فیلم درآمده اند .
۱۹۴۔ دو زندگی ، دو گونه مرگ- در ادبیات غرب .
مرگ نویسنده تبعیدی غربی در تنهایی .
Uwe Johnson (1934 – ۱۹۸۴), Heinrich Mann (1871 – ۱۹۵۰)
یانسون ، نویسنده آلمانی بعدار فرارازاستالنیسم آلمان شرقی سابق،در ۵۹ سالگی درتنهایی روی جزیره ای انگلیسی بدلیل سکته ناشی از الکلی شدن درگذشت . جسد اورا بعداز سه هفته همسایگان کشف کردند. روزنامه ای محلی در آن رابطه نوشت که : ” مردی قوی هیکل با کتی چرمی سیاه و کلاهی پیشه دار هر روز ساعت ۷ عصر وارد تنها میخانه روستا میشد و با صدایی گرفته ” عصر بخیر ” میگفت . سایر مهمانان کافه اورا دقیقا نمی شناختند، او آدم عجیبی بود که به تنهایی درخیابان پاراده شماره ۲۴ میزیست. شایعه شده بود که او نویسنده آثار پلیسی است . درکافه فوق به وی نام مستعار چارلز را داده بودند. گاهی او بااطرافیان خود درکافه بطورکوتاه درباره هوای روز بعد یا بازی فوتبال صحبت میکرد، یا درکافه چیزی میخواند یا یادداشتی برمیداشت . هربار حدود ۸ پونتس مینوشید و نصف پاکت سیگار گاولویز میکشید و دقیقابعداز ۲ساعت کافه راترک میکرد.پیش از آنکه ۲ پک ودکابالیوانی آب گوجه فرنگی رانوشیده باشد. درلحظه ترک کافی کسی نمیدانست که اکنون یک نویسنده مشهورمهاجر بخانه میرود تاپشت میزنویسندگی اش بنشیند” . کتاب ۴جلدی “روزهای سال” را که دراین ۱۰ سال درآنجانوشت،مهمترین رمان بعدازجنگ درادبیات آلمان بحساب می آورند. کسی نمیدانست که نویسنده ای ناشناخته،مخفی ازانظارعمومی وطنش به تنهایی درآن فضای روستایی جزیره میزیست. کسی نمیدانست که درغربت،ادبیات برای او ،وطن خاطرات شده بود. اوغیراز رفتن به میخانه محل،کارتن ها شراب اسپانیایی رادرخانه برای روزمبادا نیزانبارکرده بود. وی همیشه اصرار داشت که تبعیدی نیست بلکه فقط بخارج ازکشورش مهاجرت نموده است. موضوع جنگ سرد و تقسیم آلمان بین دوبلوک شرق و غرب،درمرکز آثاراو قرارداشت. اودرآلمان شرقی ممنوع الشغل شده بود چون ازسازمان جوانان حزب کمونیست خارج گردیده بود. درآثاری دیگر او به موضوعاتی مانند جنگ ویتنام،ناآرامی های نژادی درآمریکا،قتل کندی و مارتین لوتر، و مشکلات بعدازجنگ دراروپا پرداخته بود. اوچون ازخانواده ای روستایی درآلمان شرقی برخاسته بود،در روی آن جزیره انگلیسی احساس راحتی میکرد .
بعدها نوشتند که چون مادر یانسون کارگراداره راه آهن بود، او بازندگی کارگران آشنایی نزدیکی داشت،گرچه اواز سوسیالیسم استالنیستی ناامید و سرخورده شده بود . اودرغربت کوشیدتاباکمک داستانسرایی وادبیات،وطن ازدست رفته رادوباره بیابد.برای اورمان،جهانی بودکه درمقابل جهان واقعی قرارداشت. منتقدی گفته بود که آثارش اهمیت سیاسی و روشنگرانه دارند. یانسون درآغاز درسبک اکسپرسیونیستی مینوشت،مونتاژ و مونولوگ، بخش مهمی اززبان نوشتاری اوبودند. اودردانشگاه زبان و ادبیات آلمانی و انگلیسی تحصیل کرده بود . گروهی دیگر ازمنتقدین مدعی بودند که او زبان نوشتاری مادری را بدرستی نمیداند . گروهی هم نثر اوراگرچه مشکل ولی شاعرانه،لطیف،رئالیستی ، دقیق و بی نظیر میدانستند. خواننده میتوانست جهان خودرا درآثاراو دوباره بیابد.
اوه یانسون راگاهی با کافکا،توماس مان،موزیل، و کریستا ولف، مقایسه کرده اند. سبک داستان نویسی او شباهت هایی با همینگوی،جویس، و فاکنر داشت. اوتحت تعثیر مارسل پروست نیزبود. ماکس فریش میگفت که ولایت یانسون باید یقین داشته باشد که او حافظه ای هومری داشت. فریش برای خرید یک خانه به او کمک مالی نموده بود. یانسون با گونتر گراس، و خانم باخمن؛شاعره معروف،آشنایی نزدیک و با هانا آرنت سالها درمکاتبه بود. یانسون به ترجمه اشعار هرمان مالوی نیز پرداخت. اوسالها به تدریس هنرنویسندگی پرداخته بود. یانسون درسال ۱۹۶۰ جایزه ادبی فونتان و درسال ۱۹۷۱ جایزه بوشنر راازآن خودنموده بود. اواعتباری عام برای استتیک ادبی آثارش قایل بود، و نه فقط پیرامون تقسیم آلمان. یانسون درآثارش می پرسید که آیا عملی نمودن یک سوسیالیسم دمکراتیک ممکن است یا نه.
ازجمله آثاراو: احتمالاتی درباره یعقوب،دونظر،روزهای سال،وضعیت همراه،امتحان سیکل،روزبخیر یعقوب،اینگرید بابندر،کاراش ونثرهای دیگر،وسفربه اتریش.اورمان ۲۰۰۰ صفحه ای “روزهای سال” راطی ۱۵ سال تمام نمود.مجموعه مقالات او درباره تئوری ادبی درکتاب “قطارشهری برلین” گردآوری شده اند.
هاینریش مان – نویسنده آلمانی ،یکی از رئالیستهای انتقادی مهم قرن ۲۰ ومهمترین نویسنده ادبیات سیاسی زمان ونسل خودبود.وی درسن ۶۹ سالگی بدلیل خطرفاشیسم،ازطریق کوههای پیرنه باپای پیاده ازفرانسه اشغال شده فرارنمود. اوخالق مهمترین رمانهای تاریخی درادبیات تبعیدقرن ۲۰می باشد.وی برای مبارزه علیه فاشیسم خواستاروحدت کمونیستها با سوسیال دمکراتهاِی آلمان درزمان جنگ جهانی دوم شد. اگر یانسون را نویسنده میخانه ها نامیدند، هاینریش مان اروپای زمان خودرا جهان فاحشه خانه ها نامید وخود با یکی اززنان شاغل دربارهای شبانه ازدواج نمود.
وی همیشه یک جمهوریخواه ادبی ماند وتاآخر به دست آوردهای ارزشهای روشنگری اروپایی ایمان داشت. وی میان نویسندگی ووظیفه انتقادی-اجتماعی فرقی نمی گذاشت. او میگفت که هنرباید درخدمت زندگی باشد و نویسنده چه دربرج عاج روشنفکری وچه پشت تریبون سخنرانی باید به دفاع ازاخلاق اجتماعی وسیاسی بپردازد. وی حتا پیش ازاغازجنگ جهانی دوم ازاهل قلم می خواست تاعلیه فرهنگ ارتجاعی شورش کنند وبه فعالیت اجتماعی دست بزنند. وی می نویسد که در موضوع ادبیات و سیاست انسان قراردارد ، ونویسنده باید مبلغ عدالت و متحد خلق درمقابل قدرت و زورگویی باشد. وی بااشاره به گوته می پرسد که او چه کوششی درمقابل انسان ستیزی شاهزاده های زمان خود نمود. وی نویسندگی را وسیله ای برای انتقاداجتماعی بحساب می آورد. اوسالها درتبعید به فعالیت افشاگرانه علیه فاشیسم آلمان پرداخت وتحت تعثیر استاندال،بالزاک، و زولا دوستدارادبیات انتقادی واجتماعی بود.اوزیرتعثیر سنت انقلابی ودمکراتیک فرانسه،خواهان مسئولیت سیاسی برای روشنفکربود وباکمک رمانهای طنزآمیز به انتقاد از جامعه امپریالیستی آنزمان پرداخت. وی یکی از مدافعان ارزشهای انسانی، سوسیالیستی و صلح خواهانه نیزبود وچون تمایل به طبقه کارگرانقلابی داشت،اهمیتی خاص وجهانی برای سوسیالیسم قائل بود. اوهمچون امیل زولا با تاکید برارزشهای انقلاب فرانسه،خواهان مسئولیت و فعالیت سیاسی میان روشنفکران بود. ازدیگر زمینه های کارادبی او انتقاد از میلیتاریسم و فرهنگ اطاعت ورزی بود. زمانیکه برادر جوانتر او یعنی توماس مان جایزه نوبل رااز آن خود نمود،هواداران وی دست به اعتراض زدند،چون این جایزه را حق هاینریش مان می دیدند.
اودرمقابل فاشیسم به دفاع از جمهوری وایمار درآلمان پرداخت وبا انتقاد از جامعه پادشاهی ویلهلمی خواهان پایان فرهنگ بورژوایی شد. باانتقاد از سیستم اجبارآموزشی وفرهنگ اطاعت زیردستانه ویلهلمی به انتقاد ازسیستم آموزشی امپریالیستی دولت پروس پرداخت. اوسیاست ویلهلمی زمان خودرا اتوریته و امپریالیستی نامید.محبوبیت اودرزمان جمهوری وایمار درآلمان تاآن میزان بود که وی بعنوان رئیس آکادامی پروسی انتخاب شد.
اوزیرتعثیر تئوری اجتماعی وادبیات فرانسه مخصوصا آثار آلفونس،موپاساد،فلوبر،بالزاک و زولا بود. منقدین چپ بعضی ازرمانهای تاریخی اورا بخشی از رئالیسم سوسیالیستی آلمان بشمارمی آورند، گرچه اودرآغازدرسنت دو مکتب سمبولیسم و رمانتیک می نوشت . اکسپرسیونیست ها نیزاورایکی از پیشگامان مکتب خودبشمار می آوردند. توماس مان یکی ازآثاراورا:”سرودی عالی برای دمکراسی” نام نهاد. اونه تنها به انتقاد ازاخلاق دورویانه خرده بورژوایی بلکه به توضیح کاپیتالیسم مدرن درآثارخودپرداخت. ناشناخته ماندن او درمیان اهل کتاب درغرب امروزی را بدلیل بی توجهی منقدین ادبی به آثار او، به اتهام ایدئولوژیک بودنشان میدانند.
ازجمله آثار هاینریش مان : درباره یوآخیم، سرزمین موعود،دونظر،شهری کوچک،جوانی هانری شاه، بدطینت ها،استقبال از جهان،پروفسور آنرات،زیردستان،فقر،مادام لگروس،مجموعه مقالات تنفر،فکرو عمل، دیدارباقرن، پایان یک دیکتاتوری، جالب و نوول های دیگر،امیل زولا، روزی خواهد آمد، از بیسمارک تاهیتلر،ونوس،دیانا،منور،الهه ها،نفس،ولتر و گوته، و در شکار عشق ،هستند. کتاب اتوبیوگرافی او “دیداربا قرن” اثری است برای هومانیسم و آزادی. او پایه گذار کتابخانه “کتابهای ممنوعه” نیزبود. مجموعه آثار وی درسال ۱۹۶۲ در ۲۵ جلد منتشرشدند.
هاینریش مان درجوانی شغل کتابفروش و نشرکتاب راآموخته بود،ولی درسال ۱۹۳۳ بدلیل ممنوعیت قلم درزمان نازیها، چند روزی پیش ازدستگیری ازآلمان فرار نمود. وی گرچه درآمریکا جان خودرا نجات داد ولی درآنجا درفقر،تنهایی، و گمنامی زندگی نمود. اودرسال ۱۹۵۰ پیش از آنکه رئیس آکادمی هنر درآلمان شرقی شود،درآمریکا درگذشت. وی دعوت آلمان شرقی ازخودرا نوعی اعاده حیثیت از وی میدانست و از اینکه فاشیسم ازاو سلب ملیت نموده بود،احساس افتخار می کرد. وی غیابا ازدولت آلمان شرقی یک دکترای افتخاری از دانشکده فلسفه دریافت نمود .
۱۹۵۔ شاعر و اتوپی کمونیسم .
ایستگاههای سیاسی یک نویسنده .
Vallejo, Cesar (1892 – 1938), Vargas Llosa, Mario (1936 – ?)
انسان بد زاده شد ،
بد زیست ،
مرده ای بد بود ،
و میرنده ای بد .
مترجم آلمانی اشعار فالیو ، شاهر پرویی ، آثار او را نشان از بدبینی و ناامیدی سرخپوستی نامید . سزار فالیو ، شاعر جوانمرگ کمونیست آمریکای لاتین بین سالهای ۱۹۳۸-۱۸۹۲ زندگی نمود و در سن ۴۶ سالگی در مهاجرت در پاریس درگذشت .
او از سال ۱۹۲۲ در اروپا زندگی نمود . فالیو در سالهای مهاجرت در فرانسه در فقر زیست و در سال ۱۹۲۸ وارد حزب کمونیست گردید . او از خانواده ای متوسط برخاسته بود و پیش از مهاجرت در کشورش ، معلم خصوصی ، دانشجو و صندوقدار یک شرکت نیشکر بود .
آثار اجتماعی انتقادی فالیو شامل شعر ، درام ، رمان ، مقاله ، داستان و سفرنامه هستند . او یکی از پایه گذاران ادبیات مدرن زبان اسپانیایی و مهمترین نماینده شعر آمریکای لاتین در آغاز قرن بیست است گرچه از او فقط سه مجموعه شعر بجا مانده .
فالیو زندگی اش را در خدمت انقلاب زبان و انقلاب اجتماعی گذاشت . وی با ترکیب سوررئالیسم و رئالیسم ، مبلغ اتوپی کمونیسم در ادبیات بود .
آثار سزار فالیو نشان از مبارزه عظیم انسان علیه هستی و سختی های زندگی هستند . او در شعرش از استتیک رادیکال زبان و کوششهای اصلاحات اجتماعی استفاده میکند . در آثار و خواننده با عناصر مدرن سوررئالیستی و رئالیستی روبرو میشود . فالیو از ترکیب ادبیات مدرن اروپا و ادبیات آمریکای لاتین با ادبیات سرخپوستان ، ادبیات جدیدی بوجود آورد .
آثار او نشان از هومانیستی جامع در خود دارند . وی با مخالفت با شعار ” هنر در خدمت هنر ” به رنج مردم در حاشیه جامعه مدرن پرداخت . شعر فالیو در خدمت مبارزه اجتماعی است . او خود شاهد استثمار جمعیت سرخپوست کشورش بود .
وی یکبار به اتهام شرکت در یک عملیات مبارزه مسلحانه دستگر و مدتی به زندان افتاد . وی شاهد استثمار کارگران معدن پرو مخصوصا کارگران سرخپوست آن کشور بود .
فالیو در شعرش در جستجوی عشق و ارزشهای ابدی است . او از یکطرف یک جهانوطن کمونیست است و از طرف دیگر عاشق مارکسیستی سرخپوستهای بومی کشورش . وی میگفت که هستی یعنی قدمی روزانه بسوی مرگ اجتناب ناپذیر . او بجای شغل های بورژوایی ، شاعر سنت رمانتیک مردم دوستی شد . در شعر او خواننده با اعتراض اجتماعی ، از خودگذشتگی دینی ، عشق اروتیک و ناله بیگانگی روبرو میشود .
سزار فالیو ، جوان ترین کودک یک خانواده ۱۳ نفری بود . وی در دانشگاه ادبیات اسپانیایی تحصیل کرده بود و پایاننامه دانشگاهی اش را در سال ۱۹۱۵ در باره رمانتیک در ادبیات اسپانیایی نوشت . او در فرانسه و در جنگ داخلی اسپانیا بعلت شغل روزنامه نگاری ، به کمونیسم علاقمند شد . وی در سال ۱۹۳۰ به سبب کمونیست بودن از فرانسه اخراج شد و به اسپانیا رفت و در آنجا با گارسیا لورکا آشنا گردید .
فالیو به سبب زندگی مادی سخت به بیماری افسردگی دچار شد ولی بعد از سفر به شوروی و ورود به حزب کمونیست فرانسه دوباره در زندگی روزمره فعال و امیدورار شد . شکست جبهه جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا از جمله علل افسردگی روحی او بودند . فالیو بعد از مرگش در سال ۱۹۶۰ بعنوان شاعر مهم زبان اسپانیایی مورد توجه منقدان و دوستداران شعر قرار گرفت .
از جمله آثار سزار فالیو ، سرودهای انسانی ، پستچی سیاه ، سفر به روسیه ، ولفرام برای یانکی ، تریلسه ، و هرولد سیاه ، هستند . رمان ” ولفرام برای یانکی ” اولین نمایش مبارزه ضد امپریالیستی طبقه کارگر در آمریکای لاتین بشمار می آید . در کتاب ” آوازهای انسانی ” ، فالیو به مبارزه برای نجات انسان از توحش و بربریت جامعه طبقاتی میگوید. فالیو گرچه در آغاز متکی به مدرنیسم بود ، بعدها ولی سبک مستقل خود را یافت و با استفاده از عناصر زبان عامیانه و زبان روزمره ، با سنت ادبی گذشته قطع رابطه کرد . او در شعرش نه تنها خالق انقلاب زبان بلکه خواستار تغییرات اجتماعی است . فالیو از سال ۱۹۲۳ بعنوان مهاجر در پاریس بصورت ژورنالیست و فعال کمونیست رندگی نمود .
ماریو وارگاس لوسا ، نویسنده پرویی ، خالق رمانهای روانشناسانه و هومانیسم بورژوایی ، خود از طبقه ای مرفه برخاسته بود . او با انتقاد از جامعه کاپیتالیستی کشور پرو و تصویری انتقادی از جامعه سرخپوستان لیما ، جام جهان نمایی انتقادی از کشور پرو عرضه کرد .
وارگاس نه تنها به انتقاد از وضعیت آزادی بیان در کشورش بلکه به انتقادی علنی از دیکتاتوری نظامی کشورهای امریکای لاتین پرداخت . او بعد از ترک دانشکده افسری ، از سال ۱۹۵۸ ساکن اروپا و آمریکا شد .
وارگاس لوسا در زمان دانشجویی مدتی هوادار کمونیسم ، بعد طرفدار سارتر ، و سپس جانبدار فیدل کاسترو و جامعه مدل کوبا شد . بعد از سرکوب بهار پراگ توسط استالینیست های شوروی ، او ضد کمونیست گردید و مارکوزه را شاعر درباری فیدل کاسترو نامید . او همچون آلبر کامو ، به سبب خشونت و بنیادگرایی ، ضد انقلاب و مخالف توتالیتاریسم چپ و راست شد . وارگاس بعد از جدایی از کمونیسم ، هوادار اقتصاد لیبرال و دمکراسی مدل شمال اروپا گردید و به نقل از کارل پوپر میگفت که در جوامع آزاد ، از جمله وظایف شهروندان آنست که نگذارند حکومت هایشان خشن و وحشی گردند .
ماریو وارگاس لوسا مدام ژانر نویسندگی اش را خلاف نظر منتقدین ادبی تغییر داده است. آثارش شامل رمانهای تاریخی ، داستانهای اتوبیوگرافیک ، رمان سیاسی اجتماعی ، و رمان تخیلی طنزآمیز هستند . رمانهای ضد ارتشی ضد دیکتاتوری او چنان جامع هستند که میتوانند در هر جامعه ای اتفاق افتاده باشند .
هر کدام از آثار او شامل عناصر اتوبیوگرافیک است . در آثار او غیر از طنز و اروتیک ، جانبداری از سرخپوستان کشور پرو نیز میگردد .
ماریو وارگاس متولد ۱۹۳۶ میلادی و برنده جایزه نوبل ادبی درسال ۲۰۱۰ است . او در اروپا و آمریکا استاد دانشگاه و منقد ادبی بود ، و در جوانی جزو سردبیران یک مجله ادبی کوبایی شد و در سال ۱۹۷۶ رئیس کانون نویسندگان کشورش گردید و در سال ۱۹۹۰ کاندیدای ریاست جمهوری کشور پرو بود ولی در انتخابات رای کافی در مقابل رقیبش نیاورد . وارگاس غالبا جمله ای از فلوبر را نقل میکند که گفته بود ” هستی را فقط میتوان با کمک نشئگی ادبی قابل تجمل نمود ” .
مهمترین آثار وارگاس – شهر و سگ ها ، خانه سبز ، بحث در کلیسای جامع ، سرهنگ و گروهان زنان اش ، عمه ژولیا و خطاط ، جنگ در پایان دنیا ، داستانهای مایتاس ، جشن بز نر ، اتوبیوگرافی ماهی در آب ، جنبه دیگر زندگی ،تحسین نامادری ، نمایشنامه قصه گو ، مرگ در آندن ، رمز و رازهای دون ریگو ، و زمان شور و شوق ، هستند .
او در کتاب ” داستانهای مایتاس ” به زندگی و شکست یک مبارز تروتسکیست میپردازد . منظور نویسنده در رمان معروف ” جشن بز نر ” یک دیکتاتور ارتشی است . رمان ” خانه سبز ” او به تاریخ یک فاحشه خانه میپردازد که ارتش در جنگلهای آمازون ساخته بود تا ارتشی ها به زنان و دختران معمولی جامعه تجاوز نکنند . او در این رمان ارزشها و تصورات اخلاقی یک ارتش دیکتاتوری در یک کشور جهان سومی را نشان میدهد .
ماریو وارگاس به انتقاد از ارتشی فاسد و ناتوان میپردازد که در اداره یک فاحشه خانه ناتون است ولی ادعای اداره جامعه فقر زده را دارد . در آثار او انتقاد از هرم حاکمیت در ارتشی است که خلاقیت فردی را نابود میکند ، انتقاد از بچه ننه هایی که در ارتش ، ظالم و زور گو میشوند . او به انتقاد از یک جامعه مفعول و غیرفعال میپردازد که ترسوها و فاسدان معیارها را تعیین میکنند . رمانهای ضد دیکتاتوری و رئالیستی انتقادی وارگاس در تمام دنیا مورد توجه روشنفکران اجتماعی قرار گرفته اند .
۱۹۶۔ نویسنده؛ شهره آفاق یا گمنام قبرستان پانتئون .
ویکتور هوگو ،و جدا ناپذیری ادبیات از سیاست .
Victor Hugo (1802 – ۱۸۸۵)
انگار بعد از حدود دوقرن، مشهوریت ویکتور هوگو، نویسنده دوران رمانتیک ،ولی اجتماعی فرانسه، به پایان خود نزدیک شده باشد. در جواب پرسش، بزرگترین نویسنده فرانسه کیست؟ آندره ژید بازهرخندی جواب داده بود :” متاسفانه ویکتور هوگو! ” . منتقد دیگری گفته بود که : ” ویکتور هوگو، دیوانه ای است که خودرا ویکتور هوگو میداند. ” . ویکتور هوگو ولی با مواضع گوناگون سیاسی ازآغاز طرفدار ومبلغ ادبیات اجتماعی بود. وی میگفت که ادبیات و سیاست از هم جداشدنی نیستند. با این وجود بعدازمرگ وی، اعلان عزای ملی از طرف دولت شد و بخاک سپاری اودرقبرستان مشاهیر یعنی قبرستان پانتئون انجام شد، تاآنزمان این امتیازشامل مرگ هیچ ادیب منتقد مردمی نشده بود.
درتاریخ ادبیات غرب امروزه اشاره میشد که آثاراوازابتدا حاوی یک روشنگری انقلابی بودند، اوازسال ۱۸۶۴ علنا سخن از “ادبیات خلقی” بمیان آورد، محبوبیت خاص آنزمان او بدلیل بعهده گرفتن نمایندگی یک هومانیسم مبارزه جویانه و عدالتخواهانه درادبیات بود.ازآغاز، پیام و مسئولیت او،تربیت انسان و ایمان به نیرو و اراده انسان معمولی بود. گرچه اودرآغاز آثاری رمانتیک آفرید ولی امروزه ماشاهد توانایی های متنوع و گوناگون او هستیم. او یکی از نویسندگان مردمی ادبیات جهانی است که نخستین باربه موضوعات کارگران نیز پرداخت. وی تحول، تکامل و پیشرفت انسان را از نظر اخلاقی و سیراندیشه نیز مورد توجه قرار داده است. درنظر او ادبیات نه تنها سرگرم کننده بلکه ایدئولوژیک نیزبایدباشد. او نخستین بار تودههای مردمی را درمرکز وقایع داستان و رمانهای خودقرار داد. وی میگفت که ادبیات نمی تواند از انظار و مشکلات عموم جداشود. با توجه به زمان او باید گفت که وی آنزمان سنگی میان خانه شیشه ای : نظریه ها، سیستم ها، و بوتیقاهای ادبی حاکم انداخت تا آنان تکانی بخود بدهند.
رمانتیک شدن ویکتورهوگو درآغاز وخلق آثاری درشعر،درام و داستان راباید به حساب تعثیرآثار شکسپیرو رمانتیک آلمان بشمارآورد. نمایشنامه نویسی رمانتیک او،ضربه ای عظیم به تئاترکلاسیک فرانسه وارد آورد.اودرمقدمه نمایشنامه (کرومول) برنامه ادبی و بوتیقای مکتب رمانتیک فرانسه رااعلان نمود. این مقدمه راامروزه یک مانیفست دورانساز آنزمان رمانتیسم بحساب می آورند. وی خلاف استاندال وبالزاک میگفت که درام نیز باید اجتماعی شود و به طرح واقعیات اجتماعی بپردازد. او صحنه تئاتر را مکانی برای انتقاد اجتماعی و اخلاق صحیح انسانی بشمار می آورد، چون صحنه تئاتر ،جهانی است که سراغ سیاست میرود. بخاطر اینگونه نظرات آنزمان محافل طرفدار کلاسیک و رمانتیک به جان هم افتادند. رمانتیسم او رابطه نزدیکی با مکتب سیاسی لیبرالیسم نیز داشت. او اینگونه رمانتیک را با دین مسیحی و حکومت مشروطه آنزمان سازگار میدید.
هوگو نخستین بار درسال ۱۸۱۹ در سن ۱۷ سالگی یک جایزه شعرنویسی راازآن خود نمود و از لودویگ ۱۸ یک بورس تحصیلی دریافت نمود. اوبعدها شعرش را با موضوعات فلسفی مخلوط نمود و همچون ولتیر خودراشاعری سیاسی نامید. اشعار اوآنزمان تحت تعثیر ادبیات شرق ،غیر از انقلابی بودن، نگاهی به گذشته، توجهی به طبیعت، و یادی از غم ها را نیز دربرداشتند. وی در نوجوانی گفته بود که او روزی به مشهوریت شاتوبریان خواهد رسید. هوگو را شکسپیر رمان نیز نامیده اند، گرچه او تحت تعثیر رمان تاریخی والتر اسکات است . ازطریق آثار او خواننده امروزه میتواند با : انقلاب ژولای فرانسه، شورش کارگران پاریس، و سلطنت مشروطه و ارتجاع حاکم آنزمان آشنا گردد. رمان ” گوژپشت نتردام ” او را مهمترین رمان تاریخی دوره رمانتیک فرانسه بشمار می آورند . دررمان ” بی نوایان ” ، او موفق شد که تمایلات گوناگون فلسفی، سیاسی، ادبی، و ایدئولوژیک زمان خودرا باهم گره بزند. این رمان بدلیل کوششهایی برای تشویق انسانیت،سالها یکی از مهم ترین آثار پرخواننده فرانسوی بود. و رمان ” درفش سیاه ” اورا بزرگترین اثر ضد برده داری سیاهان اروپای استعمارگر آنزمان میدانند. در رمان ” سال ۹۳ ” او در رابطه با روبسپیر و مارات،گویا مخالفت خودبا خشونت درانقلاب اجتماعی را مطرح نموده است.
ویکتور هوگو بین سالهای ۱۸۰۲-۱۸۸۵ درفرانسه زندگی نمود. او چون فرزند یک ژنرال ناپلئونی بود، در دوران کودکی، سالها در اسپانیا و ایتالیا بسر برد. وی بعداز تحصیل دردانشگاه پلی تکنیک پاریس، بطور تمام وقت خودرا در خدمت ادبیات اجتماعی قرار داد.
هوگو در میانه سالی درآثارش دعوت به مبارزه علیه ناپلئون سوم نمود و اورا ناپلئون حقیر نامید. هوگو سالها درمهاجرت دست به مبارزه سیاسی و بازگشت دمکراسی زد ؛ در زمان او گویا ناپلئون های گوناگون درفرانسه برای کسب قدرت با همدیگر به مبارزه می پرداختند. هوگو ازسال ۱۸۴۸ به مبارزه برای آزادیهای اجتماعی دست زد و سالها بعنوان نماینده مجلس و کاندید مقام رئیس جمهوری به دفاع از ایدههای لیبرالی پرداخت. هوگو را تئوریسین و نماینده اصلی رمانتیک مترقی و چپ جمهوریخواه نیز نامیده اند. زمانیکه او نماینده جناح چپ مجلس بود، به کوشش برای آزادی پارتیزانهای انقلاب از زندان، اقدام نمود.
آثار او شامل: شعر، درام، داستان،رمان، مقاله سیاسی، اعلامیه، شبنامه، چکامه، و قصیده های منظوم، هستند،از آنجمله : رمان ۵ جلدی بینوایان، گوژپشت نتردام، هونای، شاه سرخوش، ماسک خندان، افسانه جهان، رمان ۱۸۷۳، روی بلاس، درجواب پرونده شاکی، سالی وحشتناک، افسانه قرون، درفش سیاه، آخرین روز یک محکوم، درباره مرگ و زندگی یک آدم بیچاره، دریای کارگران، کارگران دریا، سال ۹۳، برگهای پائیزی، اشعات و سایه ها، توجهات، شرقی، مجموعه چکامه و قصیدهها،و مقاله شکسپیر. تاکنون در فرانسه مجموعه آثار ۴۳ جلدی و در خارج از فرانسه، مجموعه آثاری ۲۱ جلدی از او نیز منتشر شده اند.
گروهی ازمورخین ادبیات امروزه مدعی هستند که قشر کتابخوان زمان حال، مولیر و مالرمه را بهتر می شناسد تا هوگو را، و رمانهای هوگو در رقابت باآثار استاندال، بالزاک و فلوبر، محبوبیت خودراازدست داده اند،و نمایشنامه های هوگو نیزغالبا فراموش شده اند، ولی اشعار وی در آینده شانسی برای محبوبیت میان خوانندگان خواهند داشت .
۱۹۷۔ دوره های ادبی غرب و شاهکارهایش . Werke der Weltliteratur
- دوره باستان ، خشم و نفرین خدایان و اسطوره گرایی .
افسانه ها ، اثر ازوپ . اورستی ، اثر آشیلوس . آنتی گون ، اثر سوفکلس . مدآ ، اثر اوریپیدس . لیسیسترات ، اثر اریستفانس . رافینس و خلوعه ، اثر لانگوس . آمفی ترون ، اثر پلوتوس . انیس ، اثر ورژیل . متامورفوزن ، اثر اوید . اعترافات ، اثر آگوستینس .
- سدههای میانه ؛ خداجویی و شوالیه ها .
سرود قهرمانی ، اثر سید . ترانه نیبلونگ ، اثر والتر فوگل وایده . پارزیوال ، اثر آشنباخ . تریستان ، اثر گوتفرید اشتراسبورگ . مرگ آرتوس ، اثر توماس مالوری .
- از رنسانس تا باروک .
گانسوینزه ، اثر پترارکا . اشعار فرانس ویلون . یهودی اهل توله دو ، اثر فلیکس دوگا . زندگی یک رویا است ، اثر پدرو کالدرون . ماجراجویی سیمپلیسموس ، اثر گریملهاوزن .
- دوره روشنگری و رمانتیک .
زندگی و نظرات ، اثر لاورنس اشترن . تام جونز ، اثر فیدلینگ . خادم ارباب دوم ، اثر گولدونی . کاندیده ، اثر ولتر . یعقوب قدری و اربابش ، اثر دیدرو . عشق های خطرناک ، اثر پیره دلاکلوس . اما ، اثر آوستن . فرانکن اشتاین ، اثر ماری شلی . ایوان هو ، اثر والتر اسکات . خویشوندی اختیاری ، اثر گوته . میشل کولهاس ، اثر هاینریش کلایست . مرد شنی ، اثر هافمن . از زندگی یک آدم مفلوک ، اثر یوسف آیشندورف . اشعار عجیب پیتر شلمی ، اثر آلبرت خامیسو . آخرین مهیکان ، اثر جیمز کوپر . موبی دیک ، اثر هرمان ملویل . نامزدها ، اثر آلساندرو مانزوتی .
- دوره رئالیسم .
اوج توفان ، اثر امیلی برونته . لباس آدم ساز است ، اثر گاتفرید کلر . اسب ابلق سوار ، اثر تئودور اشتروم . پینوچیو ، اثر کالرو کلودی . آلیس در سرزمین عجایب ، اثر لویز کارول . جزیره گنج ها ، اثر روبرت استون سون .
- دوره ادبیات مدرن .
گرسنگی ، اثر کنوت هامسون . غم نامه ، اثر استریندبرگ . سفرهای نیل با غازهای وحشی ، اثر سلما لاگرلف . تصویر دوریان گرای ، اثر اسکار وایلد . الاغ خانم ، اثر آرتور شنیتزر . یادداشتهای مالته ، اثر ماریا ریلکه . هرکسی ، اثر هوفمنتال . شش نفر در جستجوی یک نویسنده ، اثر پیراندلو . مانهاتان ، اثر دسپاسوس . شاهزاده کوچک ، اثر آنتونی اگزوپری . آن یک انسان است ؟ ، اثر پریمو لوی . لئوپارد ، اثر توماس لامپدوزا . باغهای کونتنی ، اثر گیورتی باساتی
- شاهکارهای ادبی زمان حال در غرب .
زنگبار یا آخرین دلیل ، اثر آلفرد آندرشن . اشرافی ، اثر سائل بلو . قصابخانه شماره پنج ، اثر کورت فونه گوت . تریلوگی نیویورک ، اثر پاول آوستر . زولاریس ، اثر استانیسلاو لم . سفر طویل ، اثر یورگ سمپرون .
۱۹۸۔ شاهکارهای ادبی غرب .
( بخش دوم )
الیاس و ادیسه ، اثر هومر . کمدی الهی ، اثر دانته . دکامرون ، اثر بوکاسیو . دون کیشوت ، اثر سروانتس . مقالات ، اثر مونتینی . رومئو و ژولیا ، اثر شکسپیر . هاملت ، اثر شکسپیر . دشمن بشر ، اثر مولیر . اعترافات ، اثر روسو . ناتان یهودی ، اثر لسینگ . رنجهای عاشقی ورتر جوان ، اثر گوته . فاوست یک و فاوست دو ، اثر گوته . ویلهلم تل ، اثر شیلر . قصه های خانگی کودکان ، اثر برادران گریم. مرگ دانتون ، اثر بوشنر . آلمان یک افسانه زمستانی ، اثر هاینه . قتل دونفره ، اثر ادگار آلن پو.
کوژپشت نتردام ، اثر ویکتور هوگو . رویاهای بربادرفته ، اثر بالزاک . بیچاره گان ، اثر ویکتور هوگو . اشرافی اهل مونت کریستی ، اثر آلکساندر دوما . دماغ ، اثر گوگول . یوگنی اویگین ، اثر پوشکین . قصه ها ، اثر هانس کریستیان آندرسن . اولیور تویست ، اثر چارلز دیکنز . مادام بواری ، اثر فلوبر . سفر به مرکز زمین ، اثر ژول ورن . تقسیر و گناه ، اثر داستایوسکی . جنگ و صلح ، اثر تولستوی . آنا کارنینا٬ اثر تولستوی . الفی بریست ، اثر تئودور فونتان . ماجرای تام ساویر ، اثر مارک تواین . کتابهای جنگلی ، اثر کیپلینگ . قلب سیاهی ، اثر یوسف کنراد . خوشه های خشم ، اثر بودلر . نورا خانم ، اثر هنریک ایبسن . تصویر دوریان گرای ، اثر اسکار وایلد . باغ آلبالو ، اثر چخوف . خانواده بودن بروک ، اثر توماس مان . سیدارتا ، اثر هرمان هسه . محاکمه ، اثر کافکا .
اپرای سه شاهی ، اثر برشت . میدان آلکس در برلین ، اثر دوبلین . در جستجوی زمان از دست رفته ، اثر مارسل پروست . الیس ، اثر جیمز جویس . دوشیزه دالووی ، اثر ویرجینیا وولف . الکترا باید ماتم زده باشد ، اثر اونایل . شهر کوچک مان ، اثر توماس وایلد . جهان زیبای جدید ، اثر هوکسلی .
رمان سال ۱۹۸۴ ، اثر جرج اورل . جامعه بسته ، اثر سارتر . طاعون ، اثر کامو . خانه برناردا آلیاس ، اثر لورکا . خیال ها ، اثر بورخس . در انتظار گودو ، اثر ساموئل بکت . اشتیاق ایستگاه آخر ، اثر تانیس ویلیامز . مرگ یک تاجر ، اثر آرتور میلر . پیرمرد و دریا ، اثر همینگوی . قاضی ، اثر دورنمات . هومو فابر ، اثر ماکس فریش . طبل حلبی ، اثر گونتر گراس . عکس جمعی با مادام ، اثر هاینریش بول . زبان نجات یافته ، اثر الیاس کانتی . لولیتا خانم ، اثر نابوکف . دکتر ژیواگو ، اثر پاسترناک . صد سال تنهایی ، اثر مارکز . قصه گو ، اثر ماریو وارگاس لوسا .۲۱
۲٠٠۔ درادبیات، ضدکمونیست ها بیوگرافی کوتاهی دارند .
شاعر معترض و ۸۰۰۰۰ صفحه گزارش امنیتی .
بعدازانحلال نظام استالینیستی آلمان شرقی سابق واشغال وزارت اطلاعات وامنیت آن کشور، مشخص شد که پرونده امنیتی “وولف بیرمند ” ، شاعروترانه سرای آن کشور به حجم ۸۰۰۰۰ صفحه گزارش رسیده است ؛ احتمالا مجموعه آثار این شاعرآنزمان ۵۳ ساله، به این وسعت نبودند!. بیرمن درسال ۱۹۵۳ ازآلمان غربی سرمایه داری به آلمان شرقی سوسیالیستی مهاجرت کرده بود چون ازخانواده ای کمونیستی برخاسته بود و پدرش رانازیها درسال ۱۹۴۳ درزمان جنگ جهانی دوم به جرم کمونیست و یهودی بودن و مبارزات ضد فاشیستی، دربازداشت به قتل رسانده بودند. اوبعدها بدلیل انتقادازسیستم استالینیستی آلمان شرقی،درسال ۱۹۶۳ ازحزب کمونیست آن کشور اخراج ودرسال ۱۹۶۵ ممنوع القلم گردید. در ۱۱ مین پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان شرقی،وی ممنوع الشغل شد و زمانیکه درسال ۱۹۷۶ بدعوت سندیکاهای کارگری آلمان غربی جهت اجرای کنسرتی به آن کشورسفر کرده بود،به دلیل انتقاد از نظام آلمان شرقی،از وی سلب ملیت شد و اجازه نیافت تا به کشور خودبازگردد. بیرمن درنوجوانی؛پیش ازآنکه همراه مادرمبارز کمونیست اش به آلمان شرقی مهاجرت کند،عضوسازمان جوانان حزب کمونیست آلمان غربی بود. وی دراشعار،ترانه ها و کنسرت های خود به انتقاد از سرمایه داری،فاشیسم جدید، و استالینیسم سربازخانه ای، پرداخت. اوبعدازاخراج ازآلمان شرقی و سلب شهروندی از وی، می پرسید : ” چرا باید سلاح بدستان از گیتاربدستان این چنین بترسند ؟ ” .
بعدازسلب ملیت ازاو،گروه بیشماری ازنویسندگان و هنرمندان مقیم آلمان شرقی با گردآوری امضاء درنامه سرگشاده ای به رسانه ها و کمیته مرکزی حزب کمونیست،خواهان همدردی و اتحاد بااوشدند. این عمل موجب خشم دولت استالینیستی آلمان شرقی شد و به اخراج،تعقیب، و تنبیه ۵۰ نفر از امضاء کنندگان فوق پرداخت که ضربه عظیمی به فضای فرهنگی آن کشور شد. از جمله امضا کنندگان آن نامه اعتراضی سرگشاده، خانمهای کریستا ولف، و سارا کیرش – و آقایان هاینرمولر،اشتفان هایم، یورک بکر،راینر کونسه، و غیره بودند. دربخش هایی ازآن نامه آمده ” بیرمند،شاعری منتقد و ناآرام ؛ همانطور که غالب شاعران پیشین معترض، بودند . جامعه سوسیالیستی بایدخلاف جوامع دیکتاتوری توانایی پاسخ به اینگونه انتقادهاراداشته باشد. بیرمن هیچگاه جای شک نگذاشت که طرفدار چه نظامی است. ماعلیه سلب شهروندی اواعتراض میکنیم و خواهان تجدیدنظر درحکم اعلان شده فوق هستیم. آیا آلمان شرقی بایدازشاعران خود وحشت داشته باشد؟ ” . بیرمن درآلمان غربی نیز به انتقاد ازبرنامه اتمی آلمان، و طرفداری از جنبش سندیکایی و سازمانهای مستقل مردمی پرداخت. اوخودرا مهمانی از آلمان شرقی میدانست که درآلمان غربی نیزنسبت به سوسیالیسم وفاداراست. وی درزمان گورباچف ووحدت دوآلمان درسال ۱۹۸۹ دریک سخنرانی توده ای گفت که او خواهان اخراج “کله بتونی های حزب استالینیستی”، ازسیاست است.
رسانه های آلمان شرقی سالها القابی مانند: دشمن اصولی سوسیالیسم، فردگرای آنارشیست، ضد کمونیست، آلوده کننده حزب کارگران، شاعر دهن دریده، وغیره به او دادند و وی را لذت جو،فاسد و مبتذل نامیدند. بیرمن به طنز میگفت که او دشمن رسمی و شناخته شده استالینیسم است. آنها بیرمن را درکنار اشتفان هایم و هاینر مولر متهم به شکاکی و آنارشیسم بورژوایی نمودند. بیرمن درباره برشت گفته بود که :” بهترین تصمیم او کمونیست شدن بود، و بدترین تصمیم او کمونیست ماندن بود ” و کسیکه تغییر کند،نسبت به خود وفادارمانده است . و کسیکه خودرا بخطر نیندازد، زودتر کشته خواهد شد . بخش دیگری از رسانه های آلمان شرقی مدعی شدند که بااخراج وی ازکشور،موجب اسطوره شدن بیشتراوشده اند. بیرمن میگفت که یک رابطه دیالکتیکی میان انتقادسیاسی و مسایل شخصی وجود دارد. انتقاداوشامل “جمهوری کپکی” و “کله بتونی های” استالینیستی کمیته مرکزی هستند. او اشاره به اختلاف ادعاهای آرمان گرایانه و واقعیات روزمره درآلمان شرقی می نمود.
بیرمن اززمان اقامت درآلمان غربی به انتشار مقالاتی درباره مسائل روز در مطبوعات ترقی خواه و چپ لیبرال پرداخته است. اوتاکنون به دریافت جوایز : بوشنر، هلدرلین،فونتان،شهر وایمار، و جایزه یهودیان گالینسکی،نائل آمده است. وی با گذشت زمان تمایلات بازگشت به ریشه های یهودی خودیافته است. به نقل از تاریخ، او درزمان حاکمیت فاشیسم درآلمان،بیش از ۳۰ نفر از خویشاوندان خودرااز دست داد.
اشعاروترانه های هنرمندانه واعتراضی اودرسنت اشعار هاینه، برشت، و ویلون، هستند. اودراشعارش به استفاده اززبان عامیانه،زبان روزمره و نقل قولهای ادبی-سیاسی می پردازد . ترانه های صلح خواهانه،اشعارانتقادی-اجتماعی اوباانگیزههای شخصی وتاریخی هستند. اودرنوشته هایش، مهاجم، خشن و بی تعارف است. انتقاد،شکاکی وسرزنش،ازخصوصیات دیگرآثاراوهستند.اودریکی ازاشعارش میگوید : ” سربازها همه یک اشتیاق دارند،مرده یا زنده “.
وولف بیرمن، شاعر،نویسنده،خواننده،آهنگساز، و ترانه سرا، دردانشگاه اقتصاد سیاسی،فلسفه و ریاضیات خواننده بود. اومدتی درتئاتربرشت به فعالیت پرداخت. ازجمله آموزگاران او،غیراز: ژان پیره،هاینه، و برشت، ترانه سرایان سدههای میانه مانند: ویلون و فرانسیس هستند.
ازجمله آثار او : بازبان مارکس و انگلس –منتظر روزهای بهترنباشید- یک زندگی پیش ازمرگ وجود دارد- تاریخ،جریان سوسیالیستی خودراخواهدپیمود- باوجوداین- نیمه زندگی- مرگ فرشته بدلیل سقوط ازآسمان- جهان زیباست- برشت،نسل بعدازتو!- سیم چنگ موسیسقی- آلمان،یک قصه زمستانی- نمایشنامه اژدها- ترانه های عشق،آوازهای تنفر- ارثیه – دلقک صلح- ماوجنون امید- ازسلب ملیت تاانقلاب نوامر- مجموعه اشعار- درباره آلمان،درمیان آلمانیها- زندگی تلخ وشیرین- برای رفقایم- ایکاروس پرویسی- جهان وارونه- باریکادها و سخره میمونها- ۱۳سال درغرب- تمام ترانه ها – سقوط دادالوس – ترانه های عشقی- بوتیقای ۸پله ای شعروترانه – و بهشت روی زمین – هستند.
۲٠۱۔ مقالات همراه در اینجا ، شامل
ادبیات روس میان کلاسیک و رئالیسم سوسیالیستی .
پنج جایزه نوبل ، چهار در تبعید است .
ادبیات رئالیستی در روسیه تزاری .
در تاریخ ادبیات روس خواننده شاهد سه دوره ادبی –از روشنگری تا دوره رمانتیک ، از رمانتیک تا دوره رئالیسم ، و از رئالیسم تا شروع انقلاب ، میشود . ایمانوئل وگمن در کتاب تاریخ ادبیات روس مدعی است که مکتب ادبی رئالیسم ، ادبیات انقلاب بود . او به وقایع تاریخی آنزمان اشاره میکند و مینویسد که در سال ۱۸۵۱ با اطلاع پیشین تزار آلکساندر اول ، که حاکمی لیبرال و روشنگر بود ، تزار پاول اول ، که حاکمی مستبد بود ، بقتل رسید .
این دوره زمان خلاقیت ادبی پوشکین و جنبش اجتماعی دکابریستها بود . بلینسکی ، منقد ادبی معروف ، به ترجمه آثار مشهور غربی مانند – گلداسمیت ، والتر اسکات ، بایرون ، گوته ، شیلر ، فونتان ف پارنی ، هومر ، و ورژیل پرداخت .
نیکلاوس اول که میان سالهای ۱۸۵۵-۱۸۲۵ تزار روسیه بود ،در دوره حاکمیت خود دستور به اعدام ۵ مبارز دکابریست داد . دکابریستها میگفتند که در روسیه تاج و سربازخانه بر مردم حکومت میکنند و سانسور تا مرز آبزورد پیش رفته است .
در این دوره از طریق آثار گوگول ، لرمانتف ، و پوشکین ، ادبیات تبدیل به سلاحی اجتماعی شده بود . هرتسن غیبگویانه مینویسد که چون حاکمان آزادی را از مردم ربوده اند ، ادبیات تنها تریبونی است که از آنجا میشود فریاد زد . منقدین ادبی به نقش پوشکین ، گوگول و لرمانتف در رشد رمان روسی و عبور ادبیات رمانتیک به ادبیات رئالیتی اشاره میکنند .
پوشکین میان سالهای ۱۸۳۷-۱۷۹۹ زندگی نمود . در این زمان بلینسکی به کوشش نقد ادبی نیرویی تازه داد و نویسندگان مکتب ادبیات طبیعی و اهل قلمی مثل گوگول ، لرمانتف ، و پوشکین راه مکتب رئالیسم را در روسیه هموار کردند .غیر از فعالیتهای ژورنالیستی در این دوره ، ادبیات نیز به طرح پرسشهای سیاسی اجتماعی پرداخت . نویسندگانی مانند هرتسن ، چرنیشفسکی و دوبرولیب از طریق آثارشان ، راه رفرم اجتماعی سال ۱۸۶۱ را صاف کردند .
سرانجام زمانی که در سال ۱۸۵۵ آلکساندر دوم و اصلاحگرایی اش جانشین نیکلاوس اول شد ، روسیه نفس نسبتا تازه ای کشید . در این دوره پوپولیستها نیز وارد مبارزه اجتماعی شدند و میخواستند تا روسیه را از طریق انقلاب اجتماعی نجات دهند . پلخانف با اشاره به آنان میگفت که ترور شخصی حاکمان نقش مثبت انقلابی ندارد . لنین در سال ۱۹۰۳ نخستین بار سخن از انقلابیون حرفه ای راند که در یک سازمان آهنین فعالیت سیاسی اجتماعی می نمایند .
امروزه اشاره میشود که از طریق آثار ادبی تورگنیف ، خواننده اطلاعات زیادی در باره روسیه پیش از انقلاب و بعد از آن بدست آورد . نویسندگان بعد از رفرم ، پیشگامان رمان و ادبیات پرولتری قرن بیست شدند . در دهه ۵۰ قرن ۱۹ ، مکتب ادبی ” هنر برای هنر نیز در روسیه تزاری بصورت مکتبی مستقل فعال بود . اسلاوگرایان ناسیونالیست و غرب گرایان لیبرال در ادبیات این زمان بسیار فعال بودند . در پایان این سالها دو نویسنده مهم روس مانند داستایوسکی و تولستوی که در تاریخ ادبیات جهان ، لقب غولهای ادبی گرفته اند ، آغاز به خلاقیت رمان و ادبیات جاودانه کردند .
۲٠۲۔ ادبیات فلسطین – افسانه خاک !
ما درخت نارنجی داشتیم / و چون شکوفه هایش / آذین گردن دلدار بود / و موهایش بوی عطر میداد / درختمان را قطع کردند / تا بهار در چشمانمان خاموش شود. ذوقمندان به استعاره به اینگونه ادبیات فلسطیی ، ادبیات درختهای قطع شده زیتون و نارنج و لیمو میگویند .
عنوان – ادبیات مقاومت- شاید از فرهنگ معاصر فلسطین به جامعه شناسی ادبیات ما وارد شده . خلیل بیداس ، نویسنده فلسطینی میگوید : زندگی ، مرگ و خلاقیت نویسنده واقعی در خدمت هنرش است .زمان تولد ادبیات داستانی فلسطین را باید سال ۱۹۳۷ دانست ، روزی که کتاب داستانهای کوتاه محمد سیف ایرانی ، منتشر شد ، گرچه منتقدین آثار او را بخشی از ادبیات گریه و زاری و ماتم و اشک میدانند . محمد شاهین ، نویسنده دیگر فلسطینی، به علت توصیف آداب و رسوم و بکاربردن زبان عامیانه کوچه و بازار و معرفی زندگی روستایی ، تصویری زنده از محیط اطراف خود نشان میدهد . او بعدها از نوشتن داستان کوتاه دست کشید و به خلق رمان پرداخت . ادبیات فلسطین را میشود شامل سه بخش دانست : ادبیات تبعید ، یعنی ادبیاتی که در سایر کشورهای عربی از طرف فلسطینی ها نوشته میشود .ادبیات افراد مقیم اروپا و آمریکا را رسما جزء این بخش بحساب نمی آورند . بخش دیگر ، ادبیات نواحی اشغالی مانند نوار غزه و غرب رود اردن است . بخش سوم ، ادبیات فلسطینی های درون و مقیم اسرائیل است . هرسه شاخه ادبیات فلسطینی ، یعنی ادبیات تبعید ، ادبیات مناطق اشغالی ، و ادبیات فلسطینی های درون اسرائیل نشان دهنده یک حرکت تکاملی در زمینه ادبیات داستانی هستند. داستان کوتاه در ادبیات فلسطین سه مشخصه دارد : حرکت از ادبیات تسلیم و ناامیدی به ادبیات معترض ، و حرکت از ادبیات اعتراضی به ادبیات مبارز و انقلابی . اینگونه ادبیات سه خصوصیت دارد : ادبیات بومی و ملی خودی ، ادبیات تقلیدی از نویسندگان مشهور جهانی ، و ادبیات ترجمه شده . ادبیاتی که به دلیل فاجعه اشغال سرزمینها و رانده شدن مردم بوجود آمد ، حاوی احساسات رمانتیک افسرده و مغموم است . ادبیات داستانی اوایل قرن بیستم فلسطین همچون سایر کشورهای خاورمیانه ، دهها سال نتوانست با ادبیات نظمی و شعر رقابت کند ، تا اینکه به علت فعالیتهای رسانها مخصوصا مطبوعات ، داستان کوتاه در میان خوانندگان موضوعات سیاسی و فرهنگی ، دوستداران خود را پیدا نمود . در تاریخ ادبیات ، ادبیات ملتزم ، یعنی ادبیات مسئول همیشه اهمیت خاص خود را داشت . با نقد و بررسی ادبیات مدرن غرب مانند آثار جویس، کافکا ، فاکنر ، کامو ، و ویرجینیا ولف ، زیبایی شناسی و استتیک ادبیات مسئول نیز اهمیت خود را به نمایش گذاشت . در نیمه اول قرن بیستم ، ادبیات مسئول سارتر و کامو ، خوانندگان خود را نیز راضی نمود . ادبیات مارکسیستی و اگزیستنسیالیستی ایدئولوژیک که جنبه تبلیغاتی واضح و قوی داشتند ، درمیان اهل کتاب با مشکل روبرو شدند . تضاد بین مرگ هزاران قربانی بدون مقاومت و رئالیسم سوسیالیستی ادبیات مسئول خوشبینانه کاملا آشکار شد . در میان قشر تحصیل کرده در خارج ، ایدئولوژی مارکسیسم و ناسیونالیسم معمولا بدون برخورد انتقادی پذیرفته میشد . داستان کوتاه نویسی همچون سایر جوامع ، تجربه و آزمایشی بود برای کارهای کسترده تر ، از جمله خلق رمان . بعضی کارشناسان ،اشاعه رمان نویسی را به سبب فعالان – ادبیات مقاومت- میدانند .
در مورد فلسطینی های ساکن درون اسرائیل میتوان گفت که آنها همیشه خود را در محاصره فرهنگی اسرائیل می بینند . آنها جون سایر فلسطینی ها به دلیل سرخوردگی از شکست ارتش های عرب به جانبداری از مبارزات و مقاومت چریکی در ادبیات پرداختند .اثار اهل قلم فلسطینی های ساکن اسرائیل فقط گاهی در نشریات مترقی و چپ اسرائیل از جمله در مجلات ا تحاد ، جدید و صبح چاپ و منتشر میشدند . تا سال ۱۹۸۱ لیست سیاهی از پنجاه کتاب ممنوع ادبی در اسرائیل تهیه شد . ورود و فروش ادبیات عرب مخصوصا ادبیات اعتراضی و مقاومت در نواحی اشغالی در کتابخانه ها و کتاب فروشیها زیر کنترل قوای اشغالی بود . امیل حبیبی ، نویسنده زن فلسطینی مقیم اسرائیل میگوید : من در طنز اسلحه ای می بینم که ضعفهای شخصیت را می پوشاند ، همانطور که بیان تراژدیک اثر، نیز این برجستگی را در خود دارد . از جمله دیگر نویسندگان فلسطینی که نه تنها در زمینه های داستان کوتاه بلکه در زمینه های : شعر ، نمایشنامه ، رمان ، نقد ادبی . ترجمه ، و روزنامه نگاری فعال هستند ، میتوان از راشد ابوشوار ، سمیره اعظم ، توفیق فیاض ، محمود شکیر ، و یحی یهلوف نیز نام برد .
۲٠۳۔ ادبیات و انقلاب .
بخش و دوره ای از ادبیات روس .
در تاریخ ادبیات روس، خواننده شاهد سه دوره ادبی –از روشنگری تا دوره رمانتیک ، از رمانتیک تا دوره رئالیسم ، و از رئالیسم تا شروع انقلاب ، میشود . ایمانوئل وگمن در کتاب تاریخ ادبیات روس مدعی است که مکتب ادبی رئالیسم ، ادبیات انقلاب بود . او به وقایع تاریخی آنزمان اشاره میکند و مینویسد که در سال ۱۸۵۱ با اطلاع پیشین تزار آلکساندر اول ؛ که حاکمی لیبرال و روشنگر بود ، تزار پاول اول ؛ که حاکمی مستبد بود ، بقتل رسید .
این دوره، زمان خلاقیت ادبی پوشکین و جنبش اجتماعی دکابریستها بود . بلینسکی ، منقد ادبی معروف ، به ترجمه آثار مشهور غربی مانند – گلداسمیت ، والتر اسکات ، بایرون ، گوته ، شیلر ، فونتان ،پارنی ، هومر ، و ورژیل پرداخت .
نیکلاوس اول که میان سالهای ۱۸۵۵-۱۸۲۵ تزار روسیه بود ،در دوره حاکمیت خود دستور به اعدام ۵ مبارز دکابریست داد . دکابریستها میگفتند که در روسیه تاج و سربازخانه بر مردم حکومت میکنند و سانسور تا مرز آبزورد پیش رفته است .
در این دوره از طریق آثار گوگول ، لرمانتف ، و پوشکین ، ادبیات تبدیل به سلاحی اجتماعی شده بود . هرتسن غیبگویانه مینویسد که چون حاکمان آزادی را از مردم ربوده اند ، ادبیات تنها تریبونی است که از آنجا میشود فریاد زد . منقدین ادبی به نقش پوشکین ، گوگول و لرمانتف در رشد رمان روسی و عبور ادبیات رمانتیک به ادبیات رئالیستی اشاره میکنند .
پوشکین میان سالهای ۱۸۳۷-۱۷۹۹ زندگی نمود . در این زمان بلینسکی به کوشش نقد ادبی، نیرویی تازه داد و نویسندگان مکتب ادبیات طبیعی و اهل قلمی مثل گوگول ، لرمانتف ، و پوشکین راه مکتب رئالیسم را در روسیه هموار کردند .غیر از فعالیتهای ژورنالیستی در این دوره ، ادبیات نیز به طرح پرسشهای سیاسی اجتماعی پرداخت . نویسندگانی مانند هرتسن ، چرنیشفسکی و دوبرولیب از طریق آثارشان ، راه رفرم اجتماعی سال ۱۸۶۱ را صاف کردند .
سرانجام زمانی که در سال ۱۸۵۵ آلکساندر دوم و اصلاحگرایی اش جانشین نیکلاوس اول شد ، روسیه نفس نسبتا تازه ای کشید . در این دوره پوپولیستها نیز وارد مبارزه اجتماعی شدند و میخواستند تا روسیه را از طریق انقلاب اجتماعی نجات دهند . پلخانف با اشاره به آنان میگفت که ترور شخصی حاکمان نقش مثبت انقلابی ندارد . لنین در سال ۱۹۰۳ نخستین بار سخن از انقلابیون حرفه ای راند که در یک سازمان آهنین،فعالیت سیاسی اجتماعی می نمایند .
امروزه اشاره میشود که از طریق آثار ادبی تورگنیف ، خواننده اطلاعات زیادی در باره روسیه پیش از انقلاب و بعد از آن بدست آورد . نویسندگان بعد از رفرم ، پیشگامان رمان و ادبیات پرولتری قرن بیست شدند . در دهه ۵۰ قرن ۱۹ ، مکتب ادبی ” هنر برای هنر” نیز در روسیه تزاری بصورت مکتبی مستقل فعال بود . اسلاوگرایان ناسیونالیست و غرب گرایان لیبرال در ادبیات این زمان بسیار فعال بودند . در پایان این سالها دو نویسنده مهم روس مانند داستایوسکی و تولستوی که در تاریخ ادبیات جهان ، لقب غولهای ادبی گرفته اند ، آغاز به خلاقیت رمان و ادبیات جاودانه کردند .
۲٠۴۔ از تزارها تا رفقا ، ادبیات روس .
دوران کودکی ادبیات روس .
ادبیات همیشه انعکاس نوعی جهانبینی اجتماعی نویسنده و زمان خود بوده است . گرچه منابعی اشاره به وجود ادبیات روس از قرن ۱۱ میلادی می نمایند ولی غالب کتابهای تاریخ ادبیات از قرن ۱۷ به معرفی ادبیات این کشور میپردازند . ادبیات روس یکی از مهمترین ادبیات ملی جهان است که سهمی مهم در ادبیات جهانی دارد . از قرن ۱۱ میلادی آثار و نویسندگانی به زبان اسلاو شرقی وجود داشته اند . در زمان تزارها، اروپایی نمودن جامعه و فرهنگ روس بیش از ۱۲۰ سال طول کشید . در دهه ۳۰ قرن بیست، مکتب ادبی رئالیسم سوسیالیستی کوشید تا مکتب ادبی حاکم در شوروی سابق گردد .
روسها وابسته به خانواده زبانی و قومی اسلاو هستند . قرنها ترکهای تاتار و خزرها از همسایگان جنوبی اسلاوهای روس بوده اند . در سال ۹۸۸ میلادی ، مسیحیت دین رسمی روسیه شد . تاتارها بعدها سه قرن بر روسیه حاکم شدند . سرانجام خانواده رومانف در سال ۱۶۱۳ به تخت سلطنت روسیه نشست . پتر کبیر در سال ۱۶۸۹ تزار روسیه شد و ۳۰ سال حاکم این کشور بود . وی میگفت که او ” آموزنده ای میان آموزنده ها است ” . وی در ابتدا شغل کشتی سازی را آموخته بود .
روسیه آنزمان با جمعیتی میان ۱۲-۸ میلیون نفر از جمله کشورهایی با جمعیت متوسط در اروپا بود . شهر پتروگراد در سال ۱۷۰۳ بنا شد و در سال ۱۷۱۲ پایتخت روسیه گردید . در جنگ ۱۷۲۲ روسیه تزاری سواحل جنوبی و غربی دریای خزر را اشغال نمود . پتر کبیر توانست از نظر نظامی بر علیه کشورهای همسایه خود مانند سوئد ، ترکیه ، و ایران پیروز شد . پتر کبیر خود را تزاری فرهنگی میدانست که تحت تاثیر فلسفه لایبنیتس بود و سه بار شخصا با وی ملاقات نمود .
بر اثر قرنها جدایی روسیه از اروپا ، جنبش رنسانس و هومانیسم با تاخیر فراوان در قرن ۱۷ وارد روسیه شد . روسها بعدها از نظر ادبی ، استاد فرم رمان و داستان نویسی روایتی در جهان شدند . ادبیات روس از آغاز ادبیاتی با جریان غالب رئالیستی بوده . در قرن ۱۸ و ۱۹ ادبیات رئالیسم انتقادی و از دهه ۳۰ قرن بیست، مکتب رئالیسم سوسیالیستی در روسیه غالب شدند
میان سالهای ۱۸۶۹-۱۸۵۴ پوشکین نماینده ادبیات هنری استتیک، و گوگول نماینده ادبیات اجتماعی و انتقادی بودند . در زمان استالین، مکتب رئالیسم سوسیالیستی، ادبیات مدرن را به بهانه بورژوایی بودن رد نمود و آنرا نتیجه بحران جهان سرمایه داری دانست . تاریخ ادبیات روس در بند دگم های ادبیات رئالیستی، سالها به انکار ادبیات دوره باروک در ادبیات روس پرداخت .
در سال ۱۷۵۰ در روسیه تزاری چند نویسنده محدود بیشتر وجود نداشت . بعد از به قدرت رسیدن پتر کبیر، یک قرن و نیم طول کشید تا ادبیات روس محبوبیت جهانی یافت . صفات اروپایی ادبیات روس به سبب دو پایتخت مسکو و پتروگراد قرنها گوناگون بودند ؛ پتروگراد بیشتر نماینده ادبیات غربی طرفدار هلند ، آلمان ، و فرانسه شد، و مسکو مبلغ ادبیات ملی روس و استقلال ادبی بود ، گرچه حاکمانی مانند تزار پاول ، نیکلاوس اول و استالین خواهان استقلال فرهنگی از اروپا بودند ، ادبیات روس ولی نتوانست از ادبیات اروپایی بی تاثیر بماند . حتی ریشه های فرهنگ اسلاوگرایان و غرب گرایان روسیه در روشنگری راسیونالیستی و فلسفه فرهنگی رمانتیک اروپا بودند، یعنی ادبیات آینه گفتمان میان این جریانات سیاسی فرهنگی گردید . در سال ۱۹۹۹ در جشنی به مناسبت ۲۰۰ مین سال تولد پوشکین گفته شد که او باید نقطه وحدت تمام روسها گردد .
ادبیات روس میان سالهای ۱۷۹۰-۱۷۰۰، میان باروک و کلاسیسم بود . در روسیه پیش از انقلاب اکتبر، مکتبهای ادبی مانند باروک ، کلاسیسم ، احساسات گرایی ، و روکوکو حاکم بودند . در تاریخ فرهنگی روسیه سه زن تزار بنامهای آنا ، الیزابت ،و کاترینیای دوم نقش مهمی داشتند . اشاره میشود که در زمان کاترین دوم، ادبیات روی تخت سلطنت تزاری حاکم بود . وی با دیدرو ، آلمبرت ، و ولتیر رابطه حضوری و مکاتبه ای داشت . دیدرو کوشید تا در سال ۱۷۷۴ او را برای لغو نظام مالک الرعیتی قانع نماید .
در سال ،۱۷۴۸ آکادمی علوم ، و در سال ،۱۷۵۵ دانشگاه مسکو و مرکزی برای تحقیق و تبلیغ ادبیات افتتاح شدند . کاترین دو م، تزاری مشوق ادبیات بود که به نشر مجله ای ادبی با عنوان ” همه چیز ” نیز گردید . در قرن ۱۸ اشرافیت روس بود که به دلیل باسواد بودن ، قشر حامل ادبیات گردید . لوموسف یکی از آغازگرایان رفرم زبان و تئوری ادبی در روسیه تزاری است . در سال ۱۷۳۹ زبان اسلاوکلیسایی جای خود را به عناصر زبان امروزی روسی داد . گرچه لوموسف خود را خادم دولت و سلطنت تزار میدانست ، از زمان او زبان ادبی امروزی روس آغاز به رشد نمود و زبان رسمی روسیه فعلی شد .
۲٠۵۔ از جهان پهلوانی تا همجنسگرایی !
دوره باستان ، حقایق و خیال ها .
درباره ادعای تاریخی رواج همجنسگرایی در مراکز اموزشی یونان و رم باستان امروزه اشاره میشود که این شایعه مخالف هدف آموزشی؛ که تربیت قهرمان و جهانپهلوان و گلادیاتور بود ، میباشد ؛ چگونه ملیجک های قربانی نظام طبقاتی باستان، میتوانستند در سن بلوغ، سنبل شجاعت و جوانمردی و قهرمانی و دولتمردی و وطن پرستی و دانش دوستی بشوند ؟
حتی سقراط، معروف آنزمان ، جنبه جنسی- شهوی اروتیک همجنسگرایی را رد میکرد . افلاتون نیز کوشید تا از اروتیک یک روشنگری اجتماعی بسازد . گزنفون همچون سیستم نظامی اسپارت، نه تنها اروتیک را سانسور میکرد بلکه علیه آن نیز مبارزه مینمود .
افلتاون انقلاب اجتماعی توده ای را نتیجه جنون تودهها میدانست چون در نظر او حتی حیوانات اهلی پررو و طلبکار! میشوند . ارسطو میگفت اگر گروه کوچکی پولدار بر اکثریت فقیر جامعه حکومت کند آن نظام را الیگارشی ، و اگر اکثریت فقیر جامعه بر گروه کوچکی آدم پولدار تسلط یابند ، آنرا باید دمکراسی نامید .
امروزه اشاره میشود که در زمان سقراط و افلاتون هنوز علم منطق کشف نشده بود . فیلسوفی بنام منون میپرسد آیا سیاست آموختنی است ؟ و سقراط از او سئوال نمود که آیا تقوا یادگرفتنی است ؟ . او میگفت که بزرگترین تنبیه آنست که اگر انسان نتواند حکومت کند و از طریق حاکمان بی لیاقت بر او حکومت شود . ارسطو بعدها نوشت کسیکه خلاف اخلاق رفتار کند ، خلاف منافع خود عمل کرده است .
افلاتون در کتاب دولت مینویسد که ادبیات باید اخلاقی و آموزنده باشد و شاعران باید زیر نظر، و آثارشان باید سانسور شوند . او در این کتاب به انتقاد از هنر و ادبیات پرداخت، گرچه آندوره این اثر بعنوان فلسفه سیاسی و بعدها کتابی اخلاقی مورد توجه قرار گرفت .
در دولت اتوپیستی افلاتون ، حاکمیت فیلسوفان آرزو شده است . او خلاف ماکیاولی، سیاست را میدانی با قوانین خاص خود نمیدانست . افلاون بدلیل تبلیغ سانسور ادبیات و هنر، و حاکمیت فیلسوفان ، متهم به بیگانه بودن با جهان و واقعیات شد . او انقلاب از پایین را قبول نداشت چون وی حاکمیت دمکراسی را رد میکرد .
افلاتون با رد انقلاب ، وابستگی خود به اشرافیت غیر دمکراتیک آتن را نشان داد ، گرچه او در شرایط استثنایی ، رشد دولت ایده آل بر اثر دمکراسی را پدیده ای ممکن بحساب می آورد . افلاتون با پیشنهاد حاکمیت فیلسوفان ، تنها ماند . بعدها کانت نوشت که تصاحب قدرت موجب فساد اخلاق و ناتوانی قضاوت عقل میشود .
امروزه اشاره میشود که کتاب سیاست افلاتون جوابی است به خواسته های دمکراتیک ولی فردگرایانه جامعه شهری آتن . افلاتون از سیاست اصلاحگرایانه دیون حمایت میکرد گرچه او به علت رفتار دیکتاتوری اش بعدها بقتل رسید . او حتی گاهی با دیکتاتورها همکاری نمود . دیونیس حاکم و دیکتاتور شهر سیراکوس گرچه از طرف مردم انتخاب شد ، بعدها تبدیل به یک دیکتاتور شد .
سقراط کوشید در مقابل تراسیماکوس ثابت کند که عدالت بر بی عدالتی مزیت دارد ولی او نتوانست این حکم را ثابت کند . افلاتون کوشید تا در کتاب دولت خود به حل این بحث کمک کند .
گزنفون را امروزه یکی از متفکرین مهم فلسفه سیاسی یونان باستان میدانند . او در کتاب ” تربیت کورش ” در باره رفتار حاکمان، به جمع آوری جملات قصار پرداخت . او توصیه میکرد که یونانیها باید مانند ایرانیان کشورشان را بصورت ایالتی- ولایتی اداره کنند . وی مدعی بود که ایرانیان از طریق مادر کورش که از مادها بود با زندگی دولوکس و بریز و به پاش آشنا شدند ، چون قبلا مثل مرتاض های هندی زندگی میکردند .
گزنفون مینویسد که کوروش، بزبان امروزی، یک ماکیاولیست یعنی سیاستمدار قدرت بود ، گرچه او موجب آزادی یهودیان از زندان بابل شد . امروزه حکومت آنزمان کوروش را با حکومت اسپارت و پروس آلمان مقایسه کرده و به آن یک دولت پروس شرقی نام نهاده اند .
سرانجام با شکست ایران در مقابل دولت مقدونی ، فرهنگ هلنی بر فرهنگ خاورمیانه ای شرقی پیروز شد . از جمله دیگر خلقهای آنزمان دوره باستان ، کارتاژها ، یونانیها ، مصریها ، فنیقی ها و یهودیها بودند . اسکند مقدونی آنزمان مبلغ اندیشه برادری میان خلقها بود . ایده حقوق بشر او ریشه در فلسفه حقوق طبیعی فیلسوفان رواقی داشت . جنبش مهم دیگر روشنگری یونان باستان ، سوفسطائیان بودند .
ارسطو پیرامون هدف دیکتاتوری، به طنز نوشت، که آنان دیکتاتور نشدند که سرما نخورند ! ، ولی موقعیکه اسکندر مقدونی ادعای خدایی نمود ، ارسطو حاضر نشد از وی اطاعت کند . خلاف برابری حقوق زن و مرد در کتاب افلاتون ، ارسطو زنان را همچون بردهها خادم و کلفت میدانست . اثر سیستماتیک ارسطو در باره سیاست ، کمتر از کتاب دولت افلاتون مورد توجه قرار گرفت . بخش مهم این کتاب انتقاد از نظرات افلاتون است . کتاب افلاتون نه تنها یک اثر مهم در فلسفه سیاسی است بلکه شاهکاری ادبی نیز بشمار می آید .
ارسطو با علمی نمودن رشته سیاست به یک انتقاد پلورالیستی از دولت متحد و مرکزی افلاتون پرداخت . خلاف فلسفه رواقی که به انتقاد از نظام برده داری پرداخت ، ارسطو بعضی از اسیران جنگی را ذاتا و غریزا برده میدانست . اپیکور که یک رواقی بود برای سعادت ، دوری از سیاست ، رد ازدواج ، و نداشتن فرزند را ، توصیه میکرد .
وجود شهر-دولت های بیشمار در یونان باستان موجب شد که بازاری از عرضه قوانین اساسی مختلف دولت داری در مجامع بحث و آموزش ، مشاهده گردد .
پیش از همه اینها و بحث فلسفی سیاست ، هومر به علت شبیه سازی انسان و خدایان و غیر محتمل دانستن پاره ای از اسطورهها ، مورد انتقاد قرار گرفته بود . رالف داهرندورف در سال ۱۹۶۶ به تحسین نخستین تئوریسین قدرت در فلسفه سیاسی یعنی تراسماکوس پرداخت .
دموستنس را بیدار کننده یونانیها برای آزادی و مبارزه اجتماعی میدانند. او به سخنرانی علیه زورگویان بر مردم پرداخت . سیموندس میگفت که فقط میان زورگویان و دیکتاتورها ، خودکشی ارزش زحمت آنرا دارد .
در تاریخ سیر اندیشه یونان باستان ، کلبی ها مثل آنارشیستهای امروزی به رد هر نوع حکومت میپرداختند . پایه تفکر آنان ، دوری از سیاست ، ولی تبلیغ جهانوطنی بود . فیلسوفان خیابانی کلبی افتخار میکردند که زندگی سگی را عملی می نمایند . پیتر کاولما مینویسد که در نوستالژی انسانی یونانیها تبلیغ جهانوطنی میشد . کلبی ها و رواقیون از سیاست شهر-دولتی به سیاست جهانوطنی رسیده بودند .
سقراط با تکیه بر قرارداد اجتماعی میان دولت و شهروندان میگفت اگر هر محکوم به اعدامی دست به فرار بزند ، دولت دیگر قادر به ادامه کار خود نخواهد بود . توماس هابس بعدها نوشت که حتی قرارداد های اجتماعی نباید موجب شوند که انسان تن به حکم اعدام دیکتاتورها یا دموکراتها بدهد .
متفکران اخیر فلسفه سیاسی مانند راسل ، پوپر ، و والسر در رابطه با دولت فیلسوفان افلاتون میگفتند که بهتر است شاهان و حاکمان به حرف و نصایح فیلسوفان گوش دهند . لنین گویا آخرین متفکری بود که ایده فیلسوفان در قدرت سیاسی را عملی نمود . پوپر میپرسد چگونه میتوان جامعه و دولت را سازماندهی کرد که آسیب سیاستمداران نالایق به حداقل ممکن برسد ؟
۲٠۶۔ داستان های کودکی کبوترخانه اش
باز هم مرگ ناگهانی اسیر، در زندان دیکتاتور ! Isaak Babel (1894- 1941)
روح نا آرام اسحاق بابل ، نامی درادبیات جهانی – عبور ادبیات از دوزخ انقلاب – دیکتاتوری ؛ ابتدا اعدام ، سپس اعاده حیثیت! – خشونت و مهربانی مبارزین انقلابی – رنجهای نویسندگی و توصیه های پست مدرن .
با سپاس از پیشنهاد پست مدرن ها که میگویند ؛ کار نویسندگی نیز باید مانند هرعمل دیگری موجب تفریح ، سرگرمی و خلاقیت شود ، چون غالب اهل قلم به اندازه کافی، درد و رنج و بدبختی در طول عمر پرماجرایشان کشیده اند !.
آن هایی که علاقمندبه ادبیات ایالات و ولایات ماوراء النهرو قفقاز هستند!، میدانند که نام نویسنده ای بنام اسحاق بابل ، خواننده را بیاد دوره استالین و خشونت هایش می اندازد. داستانهای کوتاه کودکی کبوترخانه ام ، نام کتابی است که اسحاق بابل ، نویسنده یهودی تبار روس ، پیرامون رفتار خشن و تحقیرآمیز بومیان شهر اودسا درکنار دریای سیاه ، با ساکنین مهاجر و اقلیت های مذهبی و قومی ، محله ملداوی ، باتکیه بر خاطرات کودکی اش، درسال ۱۹۲۶ در شوروی سابق منتشر کرد. داستان کبوترخانه ها ، خاطرات کودکی بابل ، درباره خشونت مسیحیان اوکرائینی علیه یهودیان شهر اودسا می باشد .
سرنوشت غم انگیز اسحاق بابل ، استاد داستان کوتاه و شاگرد ادبی موپاساد و چخوف ، سرنوشت تراژدیک نویسندگانی است که از فضای ترور، آدم ربایی و آدم کشی استالینیستی جان سالم بدر نبردند. اودرسال ۱۹۳۹ طی یک توطئه امنیتی، دستگیر و به ادعای منابع غربی ، فوری سینه دیوار گذاشته شد . گرچه مقامات شوروی مرگ اورا رسمن سال ۱۹۴۱ اعلام نمودند ، ولی بعدها به اشتباه و سوء تفاهمی اشاره کرده و ازاو درسال ۱۹۵۴ اعاده حیثیت نمودند ودرزسال ۱۹۸۵ از او رسمن بعنوان یک نویسنده مهم نام برده شد. به نقل از نقد ادبی ، گناه این نویسنده یهودی تبار روس ، که عینکی ذره بینی و قلبی پائیزی داشت ، این بود که خواست به تنهایی از دوزخ انقلاب بگذرد! . او به طنز در حین سخنرانی درکنگره نویسندگان درسال ،۱۹۳۴ خود را بنیادگذار مکتب سکوت ادبی ! در دوره استالین نامید. در دوره ای ، نه تنها درباره او حرف زدن ممنوع شد ، بلکه پیرامونش فکرکردن نیز قدغن گردید، و آنهم نویسنده ای که ازآثارش : گورکی ، مایاکوفسکی و رومن رولان ، به وجد آمده بودند. اوتوقف در کارنویسندگی درسالهای دیکتاتوری را حق سکوت هر نویسنده دانست و میگفت که حزب و دولت به نویسنده هر حقی را میدهند ، غیر از حق بدنوشتن را !.
پیرامون آثار اسحاق بابل گفته میشود که او بدون تفسیر و روانکاوی به شرح شرایط و روح زمان خودپرداخت. در توصیف شخصیت های اثارش ، تاکیدی قوی روی تضادهای درونی و روانی انسان میشود . اوناخودآگاه از استعارهها و واژههایی استفاده می نماید که هنوز براثر اصطکاک مبتذل رسانه ها و زبان دولتی، مستهلک نشده اند. نخستین راهنمای ادبی بابل ، گورکی بود که متوجه کمبود تجربیات زندگی وی شدوبه او توصیه کرد که به میان مردم ! برود . اسحاق بابل بعد از این اشاره گورکی ، درتمام طول عمرکوتاه خود ازشهری به شهری خانه کشی کرد . و ماجراجویی های سفر به نقاط مختلف شوروی ، اورا سخت و واقعگرا ، و علاقه بیمارگونه ای به شرح قساوت ، خشونت و بدیها در او را زنده کرد. قهرمانان ادبی آثار بابل : می کشند ، می ربایند ، تجاوز می کنند ، نفرین و گاهی هم توبه می نمایند و اغلب زبانی رکیک و پرخاشگر دارند. انتقاد نقد ادبی چپ از وی، این شد که او به شرح رنگین و تصویری جنگ و مسایل اجتمایی میپردازد ، بدون اینکه خصوصیات قانونمندی تاریخی حوادث انقلابی را مد نظر داشته باشد. جای مهم بابل در ادبیات قرن ۲۰ روس در آنجاست که وی بطور کوتاه و مختصر، در زمان انقلاب و تحولات اجتمایی، به قتل های خودسرانه ای اشاره میکند که بدون بازخواست، جزا و جریمه می مانند و فراموش میشوند. آثاراو حاوی زبان مرسوم زمان وی ، یعنی واژههای زبان : دهقانان، نظامیان ، انقلابیون ، زبان رسمی و اداری بلشویکها و لهجه یدیش یهودیان جنوب روسیه هستند. غیراز موضوعات تراژدیک درآثاروی، خواننده شاهد عناصر سبک رمانتیک و خشونت های ناتورالیستی میشود. در داستانهای وی، نویسنده معمولا راوی داستان نیز میباشد . بابل را در زبان ادبی ، بیشتر یک انارشیست بشمار می آورند تا یک رئالیست . خیالپردازی شاعرانه درآثار اوجای خاصی دارد . امروزه بابل را یکی از آخرین نویسندگان رمانتیک روس یشمار می آورند که از شرح و توصیف اکسپرسیونیستی نیز در آثارش استفاده مینماید. اکسپرسیونیسم رمانتیک او سالها در شوروی مد روز شد ، کوتاه نویسی هیجان انگیز او در داستان نویسی را اقتصاد هنری نامیدند. اسحاق بابل را یکی از رهبران مکتب ادبی جنوب و قفقاز در کنار دریای سیاه نیزنامیدند . در این مکتب ، خواننده با رنگ محلی و بومی زبان و موضوع ، زبان ماجراجویانه ، و ترکیبی از رمانتیک و طبیعت ، روبرو میشود. اودرمورد خلاصه نویسی اش گفته بود که فقط نوابغ میتوانند از ۲ صفت برای یک نام استفاده نمایند. وی افتخار میکرد که هیچگاه نباید در نوشته های اصلاح شده نهایی اش ، حتا یک کلمه را پس بگیرد و خط بزند ، چون او بعضی از داستانهای خودرا حدود ۲۰ بار اصلاح و ویرایش میکند .
بابل در داستان نویسی زیر تعثیر چخوف و موپاساد است . گورکی اورا روشنفکر ادبی انقلاب نامید . و نقد ادبی ، اهمیت آثارش را با بولگاکف مقایسه نمود. داستانهای بابل اغلب خواننده را به تفکر و جدل روشنفکری وا میدارند. تضاد و تناقض شخصیت ها، ازجمله وسایل سبک ادبی او بودند. او از جنگ و نابودی ؤ فقر و مرگ ، یک هنر و زبان ادبی ساخت . قهرمانان انقلابی آثارش دارای تضاد انتظارات ایده آلیستی و خشونت هستند. نقد دولتی به آثار بابل حمله نمود ، چون در نظر آنها ، سربازان ارتش سرخ به شکل قهرمان نشان داده نشده و آنان نیز مانند ضدانقلابیون گارد سفید به لمپن بازی و الوات گری ، خشونت و انتقام جویی میپردازند !.
روانشاد اسحاق بابل ، نویسنده، روزنامه نگار ، ژورنالیست !، وقایع نگار ، و مسافر و ولگرد ادبی !، درسال ۱۸۹۴ دریک خانواده بازرگان یهودی تبار روس در بندر جهانی و توریستی اودسا در ساحل دریای سیاه بدنیا آمد. محل تولد او یعنی محله ملداوی را مارسه یهودیان نام دادند. یکسال پیش از انقلاب اکتبر و در حکومت تزاری ،او را به جرم نوشتن داستانهای پورنوگرافیک ضد اخلاق تزاری ! محاکمه نمودند. او در دانشگاه بازرگانی و روانشناسی خوانده بود . بابل در سه جنگ داخلی و خارجی میهن اش در سالهای ۱۹۱۱ ، ۱۹۱۷ ، و ۱۹۳۹ شرکت کرده بود و مدتی در تفلیس و نواحی قفقاز ژورنالیست بود . در دوره بگیر و به بند ، مادر ، خواهر و همسرش به فرانسه و بلژیک پناهنده شده بودند و او هر از گاهی به دیدار آنها میرفت ، ولی دوباره به شوروی باز میگشت ؛ شاید یک اشتباه ساده لوحانه مرگ آور ؟ . بعد از اعدام در زندان ، در سال ۱۹۵۷ نخستین بار آثار سانسور شده اش اجازه نشر یافتند. امروزه اشاره میگردد که او قربانی یک قوه قضایی وابسته سیاسی استالینیستی در سال ۱۹۳۹ گردید.
ازجمله آثار او : لشکر سوارکاران ، داستانهایی از شهر اودسا ، دختر قزاق ، آقای موپاساد ، ۲ نمایشنامه با عنوانهای : غروب آفتاب ، و ماریا ، و ۵ فیلمنامه و یک مجموعه آثار ۲ جلدی، ترجمه شده در خارج هستند.
اولین اثر منتشرشده او ؛ داستهانهایی از شهر اودسا ، درسال ۱۹۳۱ است . معروفیت ادبی بابل بر اثر سری داستانهای : لشکر سوارکاران ، بود که درآن باهنری خاص به شرح جنگ داخلی شوروی میپردازد . او از سربازان ارتش سرخ ، از خشونت و مهربانی ها ، از بی نظمی و آنارشیسم ، از لات بازی و قهرمان پروری ، از آگاهی های روشنفکری ، از مرغ دزدی و آفتابه ربایی! ، از رمانتیک و رئالیسم آنان سخن میگوید . بابل به شرح انسانیت و درنده گی ، خشونت و لطافت انقلابیونی اشاره میکند که در خاتمه اغلب تسلیم بدی و بی رحمی خود میشوند . افسوس ! .
۲٠۷۔ بخش ۴ .
مشاهیر ادبی از۵ کشور
فرانسه ، امریکا ، انگلیس ، آلمان
و چند کشور اسپانیایی زبان در میان مقالات فوق .
۲۷ اکتبر ۲۰۱۳
بیوگرافی ادیبانی از کشورهای مختلف ایتالیا ، اسکاندیناوی ، اسپانیایی زبان ، آلمان ، فرانسه ، انگلیس ، آمریکا و خاور میانه .
۱٫نوامبر ۲۰۱۳
بیوگرافی کوتاه نوابغ ادبی
غرب . از هومر تا برشت در میان مقالات فوق .
بخش چهار .
فلسفه و ادبیات در مقالات فوق .
یونان و روم باستان و بیوگرافی مشاهیر ایندو .
بیوگرافی کوتاه زنان در مجموعه مقالات فوق یا ذیل .
در بخش ادبیات ، تئوری و سیاست
از آسیا ، اروپا و آمریکا .
۲٠۸۔ دونام از آغاز و پایان فلسفه غرب
از تالس تا پست مدرن و برعکس .
پست مدرن و مرور فلسفه منتخب .
پیش از میلاد. حدود ۔ Peter Sloterdijk ۱۹۴۷, Thales von Milet (624 – ۵۴۷)
دریک کتاب تاریخ فلسفه ای که من اتفاقی در دست گرفتم، بانام تالس ملطایی ، فیلسوف قرن هفتم پیش از میلاد یونان شروع میشود و بانام اسلوتکه ،فیلسوف پسامدرن زمان حال آلمان خاتمه می یابد. اولی نقطه عطف گذر از عقاید اسطوره ای به نظرات منطقی و فلسفی بود ، و دومی طرح فلسفه پست مدرن درزمان فناوری ژن ، اینترنت و گلوبال شدن جهانی است .
اسلوتکه برای بازخوانی آثار برگزیده تاریخ فلسفه، به نشر سری کتابهایی با عنوان “فلسفه اکنون !“ پرداخت که لیوتار، فیلسوف پسامدرن فرانسوی،برای خروج از بن بست اندیشه و فلسفه فعلی، قبلا توصیه کرده بود. اسلوتکه می نویسد که عملگرایی (پراگماتیسم) صنعتی عصرنو،زمانی پیروزشد که موانع اخلاقی کنارزده شدند. او میکوشد تا ازطریق یک همه پرسی ،ازمیان صد فیلسوف حرفه ای، جوابی برای سئوال ؛ چه وظایفی فلسفه در قرن ۲۱ دارد؟، بیابد.در میان آنان که اکثرا استاد فلسفه درغرب هستند ، اتو آپل میگوید که فلسفه باید مروج یک اخلاق جهانی برای یک جامعه بین المللی با تنوع و کثرت فرهنگی باشد.
اسلوتکه خود در مقدمه آن کتاب آرزو میکند که درخت فرتوت فلسفه یکباردیگر شکوفا شود؛ بدون سرخورده گی ، پرثمر، با شکوفه های بیشمار تفکر؛سرخ، آبی ، سفید، به رنگ آغاز،مانند آنزمان در یونان جوان، زمانیکه تئوری شروع شد، که ناگهان و بطور باورنکردنی،هرچیز روشنی، زبانی یافت برای بیان. اسلوتکه می پرسد که آیا انسان فعلی ازنظرفرهنگ، واقعا آنقدر مسن است که چنین تجربه ای را تکرارکند ؟
پیتر اسلوتکه منظور ازبازخوانی آثارمنتخب تاریخ فلسفه راافشای کوششی بنیاد گرایانه میداند که سعی میکند پایه های متافیزیک ازدست رفته را دوباره بازسازی نماید ، چون جهان مدرن ازآن دست برداشت که “عقل و دانش“ را به شکل “ایده“ باصفاتی متعالی به میان مردم نشروتبلیغ نماید. او می پرسد چگونه انسان میتواند دریک تمدن جهانی دوردست زندگی نماید . درنظر اسلوتکه تئوری گمراهی و سردرگم فعلی؛ چه باهدف و چه بی هدف، براساس شرح غلط رابطه انسان باهستی بوجودآمده . درنظراو آغازدیالوگ باطبیعت موجب پایان جنگ باآن میشود ؛ همچنین جنگ باطبیعت انسان . اسلوتکه در مبحث های “انساندوستی بعدار هومانیسم“ و محیط زیست، خواهان اخلاقی است که بدون دشمن، باشد و اهداف اقتدارگرایانه نداشته باشد. درنظراوجامعه آینده،جامعه تعادل واحتیاط بایدباشد،وگرنه نابودخواهدگردید، و عقلگرایی آینده باید میان هستی و احتیاط،تعادل برقرارکند. او مینویسد که ما در عصری زندگی میکنیم که ژن یک ماده اولیه برای تولید خواهدشد ؛ مانند نقش زغال سنگ در دوره انقلاب صنعتی، و صنعت نمی تواند یک نیروی بیگانه باشد که به برده نمودن انسان و ماده کمک کند. او تقسیم جهان و هستی به ذهن و عین ، و یا به (فرهنگ ، انسانیت) و (طبیعت مکانیکی و انسان ستیزی) را غلط می شمارد.
پیتر اسلوتکه متولد سال ۱۹۴۷ است و اکنون در جنوب آلمان به تدریس فلسفه دردانشگاه می پردازد . ازجمله آثار او : فلسفه اکنون !، فلسفه چیست؟، نقد عقل نیشدار کلبی، ونجات نیافت ؛که اشاره ای است به هایدگر.و
تالس، متولد بندر ملطا درساحل غربی ترکیه امروزی، فیلسوف طبیعی و ماتریالیست ایونی، ریاضی دان، ستاره شناس، سیاستمدار، جغرافیدان،و هوا شناس ، پایه گذار فلسفه طبیعی درقرن هفتم پیش ازمیلاد، یکی از هفت عالم خردمند و نخستین فیلسوف و دانشمند غرب نیز بشمار می آید.او جزو فیلسوفان پیش از سقراط ، درکنار آناکسیماندر و آناکسیمنس،یکی از سه جهانشناس یونان باستان بشمار می آید . ارسطو اورا پدر فلسفه غرب نامیده است. تالس آشنایی زیادی بافرهنگ مصر و بابل داشت و تحت تاثیر ریاضیات و علم نجوم آن دو فرهنگ بود. پدرش گویا از فنیقی های ساکن آسیای صغیر بوده باشد.
درنظر تالس ، آب ، اصل و ماده تشکیل دهنده جهان و هستی است .اونخستین بارباکمک عقل و منطق و تجربه، به رد توضیحات اسطوره ای زمان خودپرداخت . تالس به تکمیل عبور و گذر اندیشه از افسانه به منطق کمک نمود . این نقطه عطف را تشکیل فلسفه و منطق غرب بشمار می آورند. آن زمان خدایان و الهه ها بعنوان “اصول طبیعت“ موردتوجه انسان پرسشگرقرار میگرفتند. اسطورهها، افسانه وداستانی بودند پیرامون خدایان، الهه ها ،وقایع عجیب و انسانهایی که باآنان خویشاوندی داشتند. اسطورهها آنزمان نقش توضیحی یا روشنگرانه داشتند و میکوشیدند به انسان کمک کنند تااوبتواندبه شرح طبیعت و جهان بپردازد.چون فلسفه آزادشده از اسطوره، نیاز به مفاهیم فکری داشت، عناصری زبانی مانند : اثبات،آزمایش، برهان، وغیره وارد فرهنگ لغت بشرشدند.
تالس کوشیدروش و متدی راتکمیل کند که همچون روش استقرایی امروزه، ازخاص به عام ، و از جزء به کل برود . گروهی نظریات اورا نه فلسفه طبیعی ،بلکه تئوری شناخت بحساب می آورند . درنظر تالس ، پدیده زندگی، مقوله پایه ای تمام هستی؛حتی در اشیاء و اجسام است.اوثابت نمود که خدایان عقاید عامیانه راانسان متفکر نمی تواند تایید کند. درنظراوجهان،اجسام واشیاء دارای روح یا نیرویی هستند،به این دلیل اورا گاهی پایه گذار یک الاهیات فلسفی یا الاهیات طبیعی درافکار فیلسوفان یونانی بشمار می آورند.جهان برای او پر از خدایان و الهه ها است . تالس نه تنها همعصر لائوتسه ، بلکه نظراتش باوی نیز شباهتهایی داشتند.
از تالس آثار ناچیزی بجامانده و منابع پیرامون او شفاهی هستند و طبق نظر محققین، به گزارشات ارسطو درباره اونیز نمیتوان اعتماد نمود.تالس گویا برای جلوگیری ازحمله شرق مخصوصا امپراطوری ایران، خواهان وحدت شهردولت های ایونی درغرب آسیای صغیر شد و از حکومت فدرال ملطایی خواست که باپادشاه لید نیز متحدنشود.از جمله طنزهای پیرامون اواین است که زمانیکه ازوی سئوال شد که چه چیز مشکل است، اوجواب داد،خودشناسی!، و درجواب چه چیزآسان است، او گفته بود، به دیگران نصیحت کردن !.
هرودت مدعی است که تالس کسوف سال ۵۸۵ را پیش بینی نمود و ارتفاع اهرام مصرراتعیین کرد و به جستجوی دلایل سیل سالانه رود نیل پرداخت و ثابت کرد که قطب دوبرابر شعاع است و فکر میکرد که کهربا و آهنربا دارای روح هستند چون ذرات دیگری را بخود جذب میکنند.
تالس حدودا بین سالهای ۶۲۴-۵۴۷ پیش ازمیلاد درغرب آسیای صغیر زندگی نمود و به نقل از افلاتون،زمانیکه وی درجستجوی ستارگان بود به درون چاهی افتاد و یک دختر خدمتکار اهل تراکی که شاهد حادثه بود، خطاب به وی گفته بود که شما فیلسوفان و علمای عظام ! به جستجوی ناشناخته ها در دوردست می پردازید،ولی به خطرجلوی پایتان بی توجه هستید!.
۲٠۹۔ شکست جنبش دانشجویی ولی نتایج مهم آن .
انقلابیونی که شصت ساله شدند .
زندانی عزیز ، در تابستان کوتاه آنارشی و شبان باتونهای دراز ، مبارزه ادامه دارد . شغل انقلابیون حرفه ای ، بازی با دینامیت در هسته های انقلابی تا مرز تابوزدایی از اعمال خشن ، آرزوی ما شده . نظام خوک ها نظام اراده گرایان است . حال که انقلاب فرهنگی ، نابودی فرهنگی شد ، الهیات هم باید سکولار گردد. ما همه چیز میخواهیم و آنهم فوری ! وگرنه تنفر را به انرژی تبدیل خواهیم نمود چون ما همانهایی هستیم که پدربزرگ و مادر بزرگمان به شما اخطار داده بودند . سلول انفرادی نیز جنایت است ، به این دلیل ما نمی خواهیم فقط مبارزه قانونی کنیم بلکه امید به مقاومت پیروزمندانه داریم . سنگ های پرتاب شده ، دلیل نبودند ، بلکه تنها زبانی هستند که شما می فهمید . احتمال بمب سازی ، خلع سلاح و پا روی چنگال حاکمان گذاشتن ، ادامه دارد . زنده باد دانشجوی انقلابی ! مرگ بر شاه دوست های هورایی و هوراکش ! شعارهای دیواری نیز ادامه خواهند داشت .
اینها بخشی از شعرهایی بودند که جنبش دانشجویی غرب بین سالهای ۱۹۷۲-۱۹۶۸ در تظاهرات خود مطرح نمود . این جنبش با اعتزاض به حمله آمریکا به ویتنام آغاز شد و بعدها به غالب کشورهای اروپایی مخصوصا آلمان رسید . امروزه اشاره میشود که از دل آن جنبش بود که حزب سبز آلمان ، جنبش زنان ، انقلاب جنسی ، سازمان چریکی ارتش سرخ ، کشف و رواج قرص های ضد بارداری ، جنبش هیپی ، لغو ازدواج اجباری ، کنفدراسیون دانشجویی ، و غیره بیرون آمدند . اکنون میتوان گفت که شورش دانشجویان، جنبشی ضد اتوریته و بخشی از یک مبارزه ضد امپریالیستی جهانی بود . مارکوزه و تئوریسین های مکتب فرانکفورت در میان رهبران آن جنبش نقش مهمی داشتند . در حال حاضر غالب رسانه میپرسند که آن جنبش به کجا رسید و از اسطوره دانشجویی سال ۶۸ میلادی چه چیزهای بجا مانده ؟ آن جنبش بخشی از بحران بورژوازی بعد از جنگ جهانی دوم در غرب بود . جذابیت آن جنبش به سبب نقش اتوپی مارکسیستی است . آنان میگفتند که قانونی بودن خشونت وابسته به بلوغ مبارزه طبقاتی در جامعه دارد چون در دمکراسی بورژوایی ، قوانین بازی را حاکمان تعیین میکنند . مارکوزه آنزمان از خشونت آزادی بخش میگفت . ضمیر شخصی ” ما ” نوعی رمانتیک جمعگرایانه بود . جنبش دانشجویی آنزمان را به کوشش برای بازگشت رمانتیک متهم کردند. آنها غالبا چپهای غیردگماتیک بودند که خواهان دمکراسی شورایی شده بودند . تحلیل طبقاتی آنان آنارشیستی و یا مارکسیستی بود . آنان سوسیال دمکراتها زا خائن به طبقه کارگر و در خدمت دمکراسی بورژوایی میدانستند . کتابهایی در باره مارکسیسم ، لنینیسم ، تروتسکیسم ، مائوئیسم ، آنارشیسم ، مکتب فرانکفورت ، ادبیات کشورهای جهان سوم ، فاشیسم ، کتابهای روانشناسی و تعلیم و تربیت ، تئوری انتقادی و غیره به تیراژی بالا رسیدند .
کتابی از روزا لوکزامبورگ با عنوان ” نظریه عملیات و اقدامات غیرمترقبه و اضطراری ” که مبلغ سوسیالیسم انقلابی و منقد لنینیسم و سوسیال دمکراسی کائوتسکی بود ، سالها در کنار آثار هربرت مارکوزه و تئوری های مکتب فرانکفورت ، در میان دانشجویان محبوبیت خاصی یافت . کاسترو ، کونک ویتنمای ، تروتسکی ، دوتشکه ، رابل ، و چگوارا ، از جمله دیگر رهبران سنیلیک آنان بودند .
در دیدار شاه از آلمان آنزمان ، ماموران ایرانی در لباس شخصی ، با هورا کشی ، با چوب و چماق به تظاهرکنندگان آلمانی حمله کردند که از طریق رسانه ها ، ساواکی های هورایی یا هورا کش لقب گرفتند ، و از دولت وقت آلمان انتقاد شد که چرا اجازه داده همچون مامورانی ، دیدار شاه از آلمان را همراهی کنند و علنا به معترضین و دانشجویان حمله نمایند .
۲۱٠۔ یادی از نویسنده ی رمان پاشنه آهنین .
جک لندن ، میان ادبیات ماجراجویی وادبیات کارگری .
طبیعت خشن وسرمایه داری وحشی در ادبیات . Jack London (1876 – ۱۹۱۶)
شاید فقط خدایان باستان بدانند چه دفعاتی من رهگذر، ازجلو ویترین کتابفروشی ها یا روی سنگفرش خیابان ها و یا روی گاری دستفروشی ها، رمان “پاشنه آهنین” جک لندن، نویسنده آمریکایی رادیده وتحقیرآمیز ازکنارآن گذشته، آنهم با منطق اینکه، ترجمه بد وزبان بیگانه – یا اصل بدبینانه ثبت شده ای که کتابی راکه ساواک اجازه نشر دهد، نمی تواند رنجی ازمارا کاهش دهد .
جک لندن،غیراز رمانهایی پیرامون زندگی کارگران کشورخود،خالق داستانهایی ماجراجویانه شبه “کلیله دمنه ای” نیزاست. طبق ادعای مورخین ادبی چپ، اودربیشتر آثارش منتقد نظام سرمایه داری ومدافع سوسیالیسم وانقلاب کارگری است. اونظم سرمایه داری را مشمول قانون گرگها میداند و غیر از رمان تئوریک سوسیالیستی، یکی ازکلاسیکهای بین المللی ادبیات سوسیالیستی درکشورهای سرمایه داری بود. و با وجود جهانبینی التقاطی ومتناقض اش، تعثیرمهمی روی ادبیات انقلابی کارگری بین المللی ازخودبجا گذاشته است. ونسلی از نویسندگان انقلابی ادبیات کارگری تحت تعثیر بعدی اوقرارگرفته اند.
وی تضادهای زمان و جامعه خود مخصوصا تضادمیان طبقه کارگر وسرمایه داری در سالهای بعداز ۱۹۰۰ رانشان میدهد. کتاب “پاشنه آهنین” او رمانی است آرمانگرایانه درباره شورش تودههای تحت فشارقرارگرفته. غیرازایده های انقلابی، خواننده دراین داستان بلند، شاهد سبک درخشان و استعداد داستان نویسی او نیز میگردد. نه تنها جرج آورل و تروتسکی، بلکه بوخارین و رادک، نیز به تحسین این رمان پرداخته واز دوراندیشی انقلابی آن به شگفت آمده بودند.
منبع غالب آثار جک لندن، زندگی پرماجرا یا ماجراجویانه وی میباشد، به این دلیل مهم ترین اثر اورا، زندگی اش میدانند،چون وی سالها زندگی ماجراجویانه ای داشت .
۲۱۱۔ رمان های میلان کوندرا .
تجمع سیاست و فلسفه ، عشق و طنز .
میلان کوندرا ، شاعر ، رمان نویس ، نمایشنامه نویس ، مقاله نویس ، و خالق داستانهای کوتاه ، در سال ۱۹۲۹ میلادی در برون کشور چکسلواکی بدنیا آمد واز سال ۱۹۷۵ بصورت تبعید در پاریس زندگی میکند و ملیت فرانسوی دارد .
او در ابتدا با شعر شروع کرد و قبل از ادبیات، طرفدار موسیسقی جاز بود . وی در دانشگاه به تحصیل فلسفه و رشته فیلمسازی پرداخت و مدتی در شهر پراگ استاد تدریس ادبیات بود . کوندرا گرچه در ایران خوانندگان زیادی دارد ولی هنوز تمام آثارش بفارسی ترجمه نشده اند .
کوندرا را مهمترین نویسنده زمان حال کشور چک در غرب میدانند . او تا سقوط نظام استالینیستی در کشورهای بلوک شرق سابق، در کشور خود ممنوع القلم و ممنوع به شغل بود . وی در دهه ۵۰ قرن گذشته به نشر مقالات و نمایشنامه هایی پرداخت و در سال ۱۹۵۳ نخستین کتاب شعر خود یعنی ” انسان ، باغی وسیع ” را بچاپ رساند . وی در جوانی عضو حزب کمونیست شد و لی بعد از ۲ سال به بهانه فردگرایی اخراج گردید .
چاپ نخستین رمان او با عنوان ” شوخی ” در سال ۱۹۶۴ موجب ممنوعیت و اخراج او از کار شد . وی به تمسخر چهرههای افراد آن رمان پرداخت . در آثار میلان کوندرا مخلوطی از درام ، فلسفه ، و روانشناسی وجود دارد . بعضی از آثار او تاکنون بصورت فیلم درآمده اند .
کوندرا خالق ادبیات پست مدرن نیز است . در آثار او خواننده با زبانی توانا و تصاویری سوررئالیستی روبرو میشود . عشق و سیاست موضوعات مرکزی آثار روایتی او هستند . تصورات اروتیک و تجربیات سکسی در بعضی از آثار او با سوژهها و ایدههای سیاسی مخلوط میشوند . منقدین ادبی در آثار او عکس العملی در مقابل واقعیات تلخ و غم انگیز دوران استالین را می بینند . وی با شرح زندگی در اروپای شرقی زمان جنگ سرد، در رمانهایش مدعی بود که امکان و انتخاب و راه نجاتی نیست . رمانهایش نشان از بن بست های سیاسی و اجتماعی در نظام دیکتاتوری هستند .
غالب آثار او عنوانهای طنزگونه دارند ، از جمله – زندگی جای دیگریست ، رقص وداع ، خنده و فراموشی ، ارثیه خیانت شده ، عشق مسخره ، کلید دار ، شوخی ، هنر رمان ، سادگی غیر قابل تحمل هستی ، ابدیت زندگی ، هویت ، آهستگی ، بادی بنام یارومیر ، نادانی و غیره . موضوع بعضی دیگر از آثارش ، فشار به ملتها و انتقاد از سوسیالیسم استالینیستی است .
میلان کوندرا خالق رمانهای ساده ولی جدی و پر اهمیت است . او به طرح پرسش معنی زندگی در چهارچوب یک نظام سیاسی آبزورد و اتوریته میپردازد . وی غیر از رمان بخاطر مقالاتش نیز مورد توجه خاصی قرار گرفت . کوندرا از سال ۱۹۹۴ تاکنون حدود ۴ جایزه از کشورهای آلمان ، اتریش ، فرانسه و غیره دریافت کرده است . وی در رمان، توانایی خاصی در توجه به شرح واقعیات دارد .
منقدین ادبی به ۷ اثر او اهمیت خاصی میدهند – از جمله رمان عشق مسخره از سال ۱۹۶۳ ، رمان شوخی از سال ۱۹۶۵ ، رمان رقص وداع از سال ۱۹۷۷ ، رمان لبخند فراموشی از سال ۱۹۷۹ ، رمان غیرقابل تصور بودن و تحمل سبکی هستی از سال ۱۹۸۴ ، رمان آهستگی از سال ۱۹۹۵ ، و رمان نادانی از سال ۲۰۰۰ .
در رمان ” عشق مسخره ” ، کوندرا با کمک ۷ داستان در باره احساسات انسانی ، به موضوع عشق و راه و بیراههای زندگی جمعی میپردازد . در رمان ” شوخی ” ، نویسنده به تجزیه و تحلیل تفکر و رفتار نابودکننده دیکتاتوری و استالینیسم میپردازد . در رمان ” رقص وداع ” ، در آسایشگاه سالمندان حین یک رقص ۸ نفره و آشنایی آنان با همدیگر ، خواننده با جام جهاننمایی از روابط عشق و زناشویی روبرو میشود .
در رمان ” تحمل سبکی هستی ” او در باره سالهای شکست بهار پراگ و دخالت دولت زورگو در زندگی خصوصی و دخالت ایدئولوژی در زندگی فردی افراد جامعه است . در رمان ” آهستگی ” شرح ۱۲ داستان عشقی است، که گرچه قرنها با هم فاصله دارند ولی عمیقا از نظر موضوعی بهم گره خورده اند . در رمان ” نادانی ” ، نویسنده به توصیف مهاجرت و بازگشت ، فراموشی و یادآوری ، و از اجتناب ناپذیری عشق سخن میگوید .
۲۱۲۔ پیرامون مجموعه قصه های هزارویکشب .
Milan Kundra (1929 –?)
اعراب به این کتاب ” الف لیل و للیل ” یا “کتاب خرافه ” می گفتند؛ یعنی داستانهایی خودساخته وباورنکردنی. اهل قلم مسیحی کشورهای اروپایی،اینگون قصه هاراسالها “پچ پچ زنانه ” دانستند وقشراهل کتاب کشورهای خاورمیانه قرنها نظرمثبتی راجع به اینگون ادبیات نداشت. درقرن ۱۹ میلادی درمصرحتا عقیده ای خرافاتی شایع شد که اگرکسی این کتاب رابخواند،درظرف یکسال عجل سراغش راخواهد گرفت!. ودرتابستان سال ۱۹۸۵ میلادی،گروههای مذهبی علیه انتشاریک جلد کتاب مصور ” هزار و یک شب ” به دادگاه عالی کشور مصرشکایت نمودند و خواستار قدغن شدن نشر آن شدند.
مورخین مینویسند که چهارچوب اینگونه قصه ها ازقرون ۴-۵ میلادی درمیان اقوام شرق،خصوصا کشورهای خاورمیانه وجود داشته. درقرن هشتم میلادی درنواحی بین النهرین،یعنی عراق امروز یک مجموعه به زبان فارسی باعنوان کتاب ” هزارافسانه ” ثبت شده که اعراب ولی به آن ” الف خرافه ” می گفتند.
قدیمترین نسخه خطی این کتاب درتاریخ اکتبرسال ۸۷۹ میلادی درعراق نوشته شده،یعنی محل خلافت عباسیان که ازسال ۷۵۰ میلادی برعراق وبعضی نواحی دیگر حکومت میکردند. تحقیقات جدیدنشان داده که حتا امروزه اسامی کوچه وخیابانه،محلات وسایراطلاعاتی که دراینگونه قصه ها درمورد شهرهای بصره وبغدا،دمشق وقاهره،سمرقند وبخارا بکار رفته،اعتباروصحت دارند . محمود سبکتکین،شاه غزنوی (۹۹۸ – ۱۰۳۰) میلادی،که معروف به تشویق هنر،ادبیات،موسیقی و علوم معماری است،یکی از طرفداران نشراین کتاب درحیطه قلمرو حکومت خودبود. داستانهای این کتاب کع به نظر عده ای جزوادبیات تربیتی هستن،باروش سرگرم کننده،هیجان انگیز و آموزشی به خلیفه های خشن درس ملایمت،مهربانی،عدالت وزیبایی دوستی میدادند.
قصه گوهای حرفه ای که دردربار خلفا وشاهزادگان به این شغل مشغول بودند،اغلب طبق سلیقه وهنر خودجریان داستان راتغییر میدادند؛مثلن صحنه ها چنان ساخته وتعریف میشدند که گاهی درخاتمه بندرت شنونده ویاخواننده میتوانست آغاز داستان رابیاد آورد، یامثلن درداستان “پادشاه”، قهرمان داستان سه بار بایک دختر مشخص عروسی میکند واین اغلب به دلیل فراموشکاری وسهل انگاری قصه گویی است که بطورشفاهی این داستان رابرای حاضرین بازگو میکرد.
۲۱۳۔ کابوس و رویای شاعر سیمبلیک
استفان مالارمه Stephane Mallarme شاعر نوگرا و انقلابی بزرگ ادبیات فرانسه، بین سالهای ۱۸۴۲ و ۱۸۹۸ زندگی نمود . او دو نظر عجیب پیرامون شعر مدرن سمبولیک داشت. نخست اینکه، شعر هیچگونه نقش اجتمایی، اخلاقی یا ایدئولوژیک ندارد.و دوم اینکه چون زبان واقعی روزمره، بورژواز زده شده و مبتذل است، شاعر باید با زبان سنبلیک ، نمادین و رمز و رازی، با خوانند گان خود سخن بگوید.
او مینویسد که امکانات استفاده از توانایی های زبان باید وزنه ای دربرابر زبان روزانه شود. مالارمه خودرا مخالف شعر اعترافی یا مانیفستی میدانست. او موضوع و محتوای اصلی شعرخودرا،توانایی ها و ظرفیت نامخدود استفاده از زبان سمبولیک دانست و میگفت باید تا عمق استفاده ازچندمعنی بودن واژهها پیش رفت،.بکارگرفتن چندمعنی داشتن واژهها همیشه حق شعروشاعر بوده.او ابائی نداشت که بگوید اشعار تیره و پیچیده اش برای یک قشربرگزیده روشنفکر غیراجتمایی سروده شده اند.درنظراو هنرفقط برای گروه خاصی قابل فهم وقابل دسترسی است وشاعر باید ازاین گنج هنر، بشکل سزاواری محافظت نماید تابه نظر اوهربی پدرومادری! وارد سرزمین هنرنشود، یعنی هنربرای کسانی است که معنی سنبل،نشانه،نماد، تصویر،رنگ و آهنگ را بفهمند. و هنر سمبولیستی، هنری است برای برگزیدگان وازما بهتران!.
ریشه مکتب سنبلسم فرانسه راباید درفلسفه رمانتیک آلمان جویاشد،چون آن با تکیه برفلسفه شوپنهاور، نیچه،پلاتون،برگسن، و موسیقی واگنر بوجودآمده بود.سمبولیستها موضع خودرادربرابر ناتورالیستها میدانستند،.یعنی هنری که هدف ومنظور :اجتمایی،اخلاقی،ایدئولوژیک وسیاسی و رابطه ای باواقعیات ندارد وانعکاس احساسات شخصی هم نیست ومیخواهد به ادعای خود،یک جهان زیبای ذهنی باکمک تصاویرونمادها بسازد.سمبولیستها بعدها مکتبهای ادبی خردگریزانه دیگری مانند: فوتوریسم، دادائیسم، سوررئالیسم، هرمنوتیک، وشعر مطلق رانیز تحت تعثیرخودقراردادند و با مطرح کردن شعار “هنربرای هنر“ به رد رابطه ذهن و عین پرداختند. سمبولیسم میخواهدباکمک نمادها به شناخت وفهم مقوله مطلق برسد،آن یک زبان محافظ است که میخواهد خودرااز سطحی گرایی و روزمره گی نجات دهد،.جنبه فرهنگی وزیباشناسی اشعار مالارمه تکیه بریک زبان تصویری وسمبولیک دارد. والری شاگرد مالارمه ازشعر مطلق سخن میراند که نه وابسته به زبان ونه وابسته به شرح واقعیات است.درنظراوشعرمطلق ،جادوی زبان است که فقط متکی بر استفاده ازآهنگ زبان میباشد. مکتب سنبلیسم، درام و رمان اروپارانیزتحت تعثیر خودقرارداد.مشهورترین شاعران سنبلیک فرانسه،غیرازمالارمه، والری، کلاودل، ژید، و پرزه هستند. مارکسیستها، تمایلات مکتب سمبولیستی را: ذهنی، ایده آلیستی، خداجویانه، عرفانی با ایدههای مجازی وصوری معرفی نمودند. پلخانف مینویسد که آن قشری که ازهنر سمبولیسم استفاده نماید، نمیتواند درتحولات اجتمایی، اثری بگذارد،چون خودرا بابکاربردن زبانی گنگ ونمادین،ازچشم مردم قهرمان پرور!مخفی، پوشانده و طرد میکند.
مالارمه شکایت میکرد که با وجود این همه شاعر درطول تاریخ،انسان نتوانسته تاکنون یک زبان خالص روشن مطلق بیابد که از ورود مزاحمین و مهمانان ناخوانده درجهانش جلوگیری نماید.شاعر سنبلیک درشعراوهمیشه درجستجوی معنی وهدف هستی و وجود بوده و وظیفه شاعر است که مفهوم مطلق رابیابد و آنرابشناسد.
پیرامون بیوگرافی خصوصی اوبایداشاره کردکه مالارمه پنج ساله بود که مادرش راازدست داد،درجوانی بادختری آلمانی ازدواج کرد و سالها دبیر انگلیسی در مدارس فرانسه بود. او رنگ آبی لاجوردی را رنگ رمز و رازی میدانست که قابل شناخت نیست.مالارمه درزمینه شعر،تاسال ۱۸۸۴ درمیان فضای ادبی فرانسه ناشناخته ماند.آندره ژید حکایت میکرد که خانه محقر مالارمه سالها پاطق شاعران جوان بود،گرچه اطاق نشیمن و آشپزخانه او یکی بودند!.
هستی شناسی شعرمالارمه بدین دلیل ایده آلیستی بود،چون او مینویسد که شناخت و واقعیت باهمدیگر رابطه ای ندارند. پیرامون آثار مالارمه، برشت گفته بود که چون اشعارش معنی و هدفی رادنبال نمیکنند،آنهارا یا باید پرستید، ویابایدبه سطل زباله انداخت،اومیخواست با سبکی مبتذل به جنگ ابتذال زبان برود، اشعارش ترس او از ابتذال را نشان میدهند. مالارمه مانند بودلر در هنر جویای ایده آل بود، ولی خلاف بودلر،برای او هنر کلید ورود به دنیای ایده آلها نیست، بلکه قفلی است که هنرمند خودرا درجایی محبوس و محصور میکند تا دور از کنجکاویهای مزاحمین به جستجوی ایده آلهای خودبپردازد. مالارمه، شاگرد بودلر، پایه گذار شعرمدرن درغرب است و در جوانی به سبک بودلر و محفل ادبی پارناس به سرودن شعرآغازکردواوازجنبه های کلاسیک شعربودلر تقلید نمود. مالارمه تعثیر بزرگی روی والری،شاعر دیگر فرانسوی گذاشت. آنها در روزهای چهار شنبه درخانه مالارمه ، محفل: والری، ژید، کلاودل را تشکیل میدادند. درآغاز،آثار آلن پو و بودلر به مالارمه الهام میدادند.اوبا زولا دوست بود، و آثار آلن پو را به فرانسوی ترجمه نمود. فهم اشعار مالارمه حتا امروزه نیزغیرممکن است. سارتر اورا نویسنده ای مسئول میدانست و میگفت که او شاعر بزرگ ما است، چون اشعارش هم اجتمایی و هم شاعرانه هستند. اسکار وایلد درنامه ای مینویسد که شعر فرانسه چند نوکر و گماشته و فقط یک استاد دارد وآن مالارمه است.مورخین ادبی براین نظرند که چنانچه غرب بخواهد بعد از نمایندگان شعر مدرن یعنی: والری، لورکا، و بن وارد مرحله پست مدرن شود، ابتدا باید به نقد و بررسی آثار بودلر و مالارمه بپردازد. دریک طنز دیالوگی، زولا که همیشه با تکیه به علم صحبت میکرد، میگوید که تپاله گاو و پشکل گوسفند دو شیئی واقعی هستند!. و مالارمه با اشاره به مکتب سمبولیسم خود جواب میدهد که: طلا و نقره نیز دو عنصری هستند که در دامن طبیعت، ولی متاسفانه بندرت یافت میشوند.منظور او این است که هنرمند باید به کشف و جستجوی کمیاب ها بپردازد و طلا را از مس جدا کند!.
ازجمله آثار استفان مالارمه :پنجرهها، نسیم دریا، حاشیه گویی ها، آبی لاجوردی، چند مجموعه شعر،ایگیتو، طاس انداختن، رویاهای عصرانه الهه حاصلخیزی، آرامگاه ادگار آلن پو، و غیره هستند.
مالارمه دررابطه باشعر سمبولیسم میگفت که هرپدیده مقدسی خودرا باچادر رمز و راز میپوشاند و طبیعت واقعی خودراازچشم تماشاگران مخفی مینماید. ودرزیر ظاهروجود، ماهیت حقیقی یعنی ایده آل های مطلق، خودرا مخفی کرده اند. در نظر او،شاعر باید با هنری فراوان و ایدئولوژی ناچیز حرف بزند. مالارمه برای جستجوی مقوله مطلق، نیاز به زبان خالص و پاکی داشت.درنظراو، خواننده شعر باید خودرا برای شناخت سنبل ها بگشاید و برای جلوگیری از هجوم زبان عامیانه مبتذل غیرشاعرانه بورژوازی، خودرا جوری محصور نماید. امروزه، بعضی ها او را شاعری فیلسوف میدانند، چون مشکل شعرش در سبک نیست، بلکه در درک و محتوا است. غیر از نظم، آثار نثری اورا ترجمه زیباشناسانه مد روز و روح زمان بشمار می آورند.موضوع اصلی شعر مالارمه، یعنی شعر مطلق او، معرفی پوچی و نیستی سمبولیک زبان بود.
پاینوشت :
در جهت تبلیغ عصر آنارشیسم در تلگرام ما را دنبال و یاری کنید.
https://telegram.me/asranarshism
——————————————————————————————————————————————————————————————————–
آدرس و اسامی صفحات ما در فیسبوک
۲- فیسبوک عصر آنارشیسم
https://www.facebook.com/asranarshism
۳- فیسبوک بلوک سیاه ایران
https://www.facebook.com/iranblackbloc
۴ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidaritywiththeRojava
۵- فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan
۶ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
https://www.facebook.com/irananarchistlabors
۷- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
https://www.facebook.com/anarchistlibraryfa
۸ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
https://www.facebook.com/anarchistinsupportbaluchistan
۹ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchistartistss
۱۰ – فیسبوک دانشجویا ن آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchiststudents
۱۱ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
https://www.facebook.com/shahre.shahin
۱۲ – فیسبوک آنتی فاشیست
https://www.facebook.com/ShahinShahrPolitik
۱۳ – فیسبوک صدای زندانیان سیاسی
https://www.facebook.com/SupportPoliticalPrisoners
۱۴- صدای زندانیان سیاسی در تلگرام
telegram.me/VoiceOfPrisonersOfConscience
۱۵ – عصر آنارشیسم در تلگرام
https://telegram.me/asranarshism
۱۶- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
https://instagram.com/asranarshism/
۱۷ – عصر آنارشیسم در توئیتر
https://twitter.com/asranarshism
۱۸ – بالاچه عصر آنارشیسم در بالاترین
https://www.balatarin.com/b/anarchismera
۱۹- فیسبوک میتینگ دهه هفتاد و هشتادی ها
https://plus.google.com/u/0/114261734790222308813
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل