“…عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود، ممکن شود…”
– مولانا –
سرآغاز : ابهام در تعریف مفهوم آنارشیسم مایه مجهول ماندن ماهییت آن شده است که متاسفانه به آگاهی کاذبی تبدیل شده و دائما باید بازتعریف صحیح آن را به خاطر خوانندگان آورد. البته من از آن پرهیز می کنم . چون تجربه نشان داده است که مخالفان کمافی السابق در موضع مخالفت خویش باقی خواهند ماند و کوششی نمی کنند مواضع خود را تغییر و در اشتباه خویش تجدید نظر کنند. خصوصا دارندگان ایدئولوژی. البته این مشکلی است عمومی که مبانی فکری و معرفتی در دنیای آغشته و آشفته سیاسی – خصوصا در ایران – درک ساده پدیده ها را با مشکل روبرو ساخته است.تعدادی آگاهانه ( ادامه دهندگان استراتژی تفرقه ) فضای سیاسی را مسموم می کنند ( از قبیل اسلامیستها و مارکسیستها…) چون” حقیقتی ” کاذب برای فلسفه خویش قائل هستند که آنارشیسم را خطری بالقوه مفروضند. تعدادی ناآگانه متاثر از داده هائی مغرضانه هستند که در مطبوعات و صدا و سیما تکرار میشود.
آغاز : در مقالات گذشته در مورد رابطه آنارشیسم با هنر و فرهنگ نوشته شد. در این نوشته کوشش میشود که فلسفه آنارشیسم با زیباشناسی و رابطه آنان با یکدیگررا ارزیابی کنیم و در صورت امکان چرائی آن را توضیح دهیم . تجربه نشان میدهد : زمانیکه هنر در جامعه ، حقیقت راستین خود را گم می کند ، طبیعتا رابطه مستقیم خویش را با مخاطبان از دست میدهد. بدین منظور جامعه اندیشمند را به مطالعه دوباره مجبورمی کند.کسب معرفت هنری و شناخت زیبا شناسی جایگاه معتبری در میراث فرهنگی دارد که به ما رسیده و طبیعتا باید برای آیندگان باقی بماند. کم توجهی به اهمیت هنر و زیبائی های هنری جامعه را با مشکل روبرو میسازد. این عدم توجه در جامعه ایران خصوصا با شروع انقلاب بیشتر قابل رویت است. بی توجهی تا حد دشمنی به میراث فرهنگی ، طبیعتا در مردم نیز مستتر شده و در حفظ و حراست آن توجه خاص نخواهد شد.باید جامعه حس کند که زیبائی ارزشی است که وزن جامعه را ارتقا میدهد.
برای وارد شدن به این مبحث طبیعتا باید فلسفه زیباشناسی و چیستی آن را ارزیابی کنیم. اندیشمندان در این مورد تعاریف گوناگونی دارند و هریک از نظرگاه خویش با پدیده زیبا و زیبائی برخورد می کنند. هر کدام زیبائی را تقسیم به طبیعی و غیرطبیعی که ساخته و پرداخته بشر است ، در جای خویش تعریف کرده اند. البته باید توضیح داد : یک تعریف واحد و هندسی در این مورد وجود ندارد و هنر و زیبائی به علائق و سلائق متفاوت بشر ارتباط دارد که نمی توان میکانیکی تعریف دقیق و واحدی برای آن پیدا کرد و زیبائی درون نهفته آن نیز در همین است. هنرمند بخشی ازعاطفه خویش را بوسیله اثر هنری – ادبی و… به مخاطبان خویش عرضه می کند و از آنان میخواهد که در مورد هنرش به داوری بنشینند و قضاوت کنند. هنرمند با اثر خویش مخاطبان را صدا میزند. این دیگر وظیفه زیباشناس است که اثر را توضیح ، تفسیر ، نقد و تحلیل کند. زیباشناسی باید قابلیت آنرا داشته باشد که زیبائی را مورد نگرش قرار دهد و جایگاه خاص آنرا مشخص کند. اما با این تفاسیر فلسفه زیباشناسی چه ربطی به فلسفه آنارشیسم دارد؟
برای بررسی این پرسش مجبوریم مفاهیم را نخست از یکدیگر مجزا و سپس رابطه آنان با یکدیگر را ؛ مشخص کنیم. نخست: از آنجا که مطلق گرائی در زیباشناسی جائی ندارد. وجه مشترک – عدم مطلق گرائی – خود را به فلسفه آنارشیسم نزدیک می کند.دوم زیباشناسِ هنری باید قوه تخیل قوی داشته باشد تا تخیل درون نهفته در هنر را پیدا و آشکار کند. در آنارشیسم نیز به مخاطبانش توصیه می شود که مدام به قوه تخیل خویش رجوع کنند. با آگاهی بدین مورد که ” تخیل شروع اختراعات است ” . هنرمند نخست هنر خویش را با رجوع به تصورات و قوه تخیل آغاز می کند و با بکارگیری از مهارت های عملی – فنی ، اثر خویش راخلق می کند. در آنارشیسم اگر از دید زیبا شناسی بدان برخورد کرد به موضوعی برخورد می کنیم که در مرحله اول ناممکن است .آنارشیست مانند یک هنرمند می کوشد از ناممکن ؛ ممکن سازد. این تفکر مجهول است و با معادلات فیزیک و ریاضی قابل حل نیست. هنر نهفته در آنارشیسم ، یادآور آزادی است که تنها با داشتن حس زیباشناسی می توان آن را کشف کرد. نمیتوان در مثلث شوم هگل ، مارکس، هایدیگر گرفتار بود… و یادآور آزادی یعنی راز نهفته در فلسفه آنارشیسم را که تنها با حس ظریف زیباشناسی قابل کشف است؛ مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
زمانیکه آنارشیستها از جامعه آزاد صحبت می کنند. برای عموم این خواست، پدیده ای است ناممکن. آیا یک هنرمند و یک زیباشناس نیز می تواند صحه بر افکار عموم گذارد و با نظرات عموم هم زبان شود؟ هنرمندی که خود با رجوع به تصورات و تخیل های ذهنی خویش ، اثری بجای گذاشته که در نگاه اول ناممکن است.؟ رنگها و تصاویر در سبکهای مدرن (سوررئالیسم*،اکسپرسیونیسم*..) از طبیعت خویش دور شده و شکل جدیدی بخود گرفته است…چگونه هنرمندان و خالقان آثار هنری…می توانند از قوه آزاد تخیل خویش بگریزند و نسبت به خواستهائی که در ظاهر ناممکن است ، بی اعتنا باشند؟ آنارشیستها برآنند که ناممکن ها را به ممکن تبدیل کنند. خواستارند مفاهیمی مانند دولت که ( امروزه) به پدیده طبیعی تبدیل شده است به جایگاه غیر طبیعی خود باز گردد… و به مرور ازبین برود. این ایده نخست در تصورات ذهنی شکل گرفت و آنارشیستها می کوشند با مهارت لازم این ایده به واقعیت بپیوندد. همانطوری که شاعر و یا نقاش … پدیده ای را نخست در ذهن خویش می پروراند و سپس با مخاطبان درمیان می گذارد.
در اینجا باید تاکید شود که در مجموع رسالت هنر با تکیه بر زیباشناسی چیست؟ آیا هنر باید ” جهت دار ” و یا ” متعهد ” باشد ؟ خود را موظف به دادن ” آگاهی ” کند و راهنمائی برای دور کردن انسانها از بدی و زشتی ها … باشد؟ آیا وظیفه هنر روشن کردن ابعاد تاریک زندگی انسانها است؟ آیا کاشف ناشناخته های بشری خواهد بود ؟…از آنجا که کوشش شده : هنر و خصوصا زیباشناسی بر مبنای فلسفه آنارشیسم بررسی و تعریف شود. لذا پاسخ بدین پرسش ها ؛ نه است ! هیچ تعهدی در هنر و طبعا زیباشناسی برای آنارشیستها نه قابل قبول است و نه قابل بحث.
هنر وهنرمند برخلاف هذیان گوئی احمد شاملو* ، باید آزاد و مستقل باشد و نسبت به خلق آثارش آزاد و غیر متعهد عمل کند…. این تفکر تنها در جوامع استبداد زده مورد بحث است که هنرمند اجبار دارد در مورد خاص – آنچرا که حزب و ایدئولوژی می اندیشند و توقع دارند – دست به کار هنری بزند. ما این نمایشنامه تراژدیک را قبل از انقلاب تا امروز شاهد هستیم که از هنرمندان متوقع هستند بین امام حسین و استالین سرگردان باشند…! کارگران و دهقانان و زحمت کشان را وارد دنیای هنری کنند! به زبان دیگر کلام خود را تبدیل به چماقی برای کوبیدن سر دگراندیشان تبدیل کنند! برای رسیدن به این نیت شوم خویش ، انگشت مشخص بر روی هنر نمایشی میگذارند چون تقریبا اکثر هنر ( موسیقی ، نقاشی …) ها را در خود نهفته دارد…از شاعر مداحی توقع میشود و از هنرمندان برده گی…! و متاسفانه می بینیم و شاهد هستیم که تعدادی از هنرمندان ما قدم به دربار ولایت فقیه گذارده اند و هنر و توانائی های هنری خویش را به ایدئولوژی آنان فروخته اند.
مفهوم زیباشناسی (AESTHETICS) میکوشد جلوه هائی از زیبائی در طبیعت و اشیاء را که انسان خلق می کند؛ نشان دهد. ازاواخر قرن هفدهم زیباشناسی در سطح وسیع مطرح شد و با کوشش و هنرمندان و هنردوستان … بنیان زیباشناسی ریخته شد . در قرن نوزدهم زیباشناسی از پوسته سنت و دین خارج شد و راه رفیع خود را در فلسفه نوین باز کرد. کانت (Immanuel Kant) در عصر خویش (۱۸۰۴-۱۷۷۰) به چیستی زیباشناسی می پردازد و هنر مغروق در طبیعت را می پسندید. وی محتوای هنر را بخشی و نه کاملا ، موضوع زیباشناسی می دانست. کانت ضمن نقد هنر، معتقد بود که هنر ناخالص است چون هنرمندان عموما درگیر مفهوم (Concept) ، فرمی از تصاویر هستند. البته بعد از کانت و شیوع سبکهای مختلف در نقاشی ، معماری و هنر خصوصا امپرسیونیسم ، نقد “هنر خالص” کانت تعدیل یافت و هوادارانش به جهان بینی دیگری رسیدند و هنر به مسیر دیگری رفت که طبیعتا احتیاج به نقادی دیگری نیز بود.
هنر پیامی (Message ) است که از سوی هنرمند به مخاطبان ارسال میشود. این پیام گاهی محدود در طبیعت است ، گاهی زندگی روزانه را ترسیم می کند. گاهی پیامی است عشقی و عاشقانه…گاهی به رویا و تخیل مربوط میشود.موضوعات بسیاری در این پیام پوشش داده میشود. در این مورد میتوان از داستان ها و فیلم های گوناگون علمی – تخیلی نام برد. و یا اخیرا بازی های مختلف کامپیوتری و بهره برداری از نرم افزارهای گوناگون جهت تهیه فیلم های ویدئوئی …نمونه های جدیدی است که با گسترش فناوری های جدید ، زیباشناسی را به تعمق بیشتری مجبور کرده است.
گسترش فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی بر ابعاد مختلف زندگی ما ، تاثیر به سزائی گذاشته است. نادیده گرفتن آن مشکلی را حل نمی کند، بر مشکلات می افزاید. شکل جدید برقراری ارتباط مابین انسان ها موجب تغییر و تحول در فرهنگ و هنر درجوامع شده است. زیباشناسی نیز تحت تاثیر این رشد سریع قرار گرفته است. در فضای مجازی، شرایطی متفاوت با آنچه تا بحال داشتیم برای کاربران فراهم کرده است. فضای یکسان و مشابهی را فارغ از الزامات دست پا گیر و مکان فراهم شده که تجارب متفاوتی را بدنبال داشته است. انسان ها صرفنظر از محل سکونت و جائی که کار و زندگی می کنند ، می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار و اقدام به معاوضه اطلاعات کنند. تجاربی که در دنیای مجازی و صنعت بوجود آمده ، انقلاب چهارم نوینی است که در عصر ما بوقوع خواهد پیوست و تا چند دهه گذشته حتی قابل تصور هم نبود. بشریت در آستانه این انقلاب* ( چهارم صنعتی…) است با فضائی نامحدود که در اختیار ما قرار خواهد داد و بازگشت به گذشته غیر ممکن خواهد بود.
در رنسانس (Renaissance) حدود سالهای قرن چهارده تا شانزده میلادی (تحول ۳۰۰ساله) دنیا شاهد آغاز دوره تغییر و تحول جدیدی در هنر، علم و صنعت و فرهنگ در اروپا میشود که از آن رنسانس کلاسیک نام برده میشود. در همین دوره است که انسان اروپائی به خودآگاهی دست مییابد و فرهنگ و هنر ( کلیسا و دربار…) حاکم را به چالش می کشاند. شهرت رنسانس تنها مدیون خلق آثار رافائل (Raffaello Sanzio) ، میکل آنژ و لئوناردو (Leonardo Michelangelo) و… نبود بلکه در تمامی رشته های فرهنگی و علمی تحولات چشم گیری صورت پذیرفت. جایگاه های معماری و مجسمه سازی ، شعر و نقاشی و سیاست… مشخص تر از گذشته شد.اما زیباشناسی درزمان رنسانس بازهم به سنت موجود وفادار ماند. باید سالها میگذشت تا رنسانس ، مزه مدرنیته در راه ( بهتر است گفته شود : شلاق مدرنیته را بر تن خویش لمس کند!) را می چشید.
گرچه درعصر رنسانس تغییرات و تحولات بسیاری در هنر و فرهنگ بوجود آمد اما هنوز راه بسیار طولانی لازم بود که فلسفه زیباشناسی مطرح و خود را به فلسفه آنارشیسم نزدیک کند. هنوز آثار بوجود آمده ( در کمال زیبائی ، خلاقیت و مهارت…) بیشتر تحت تاثیرمراکز قدرت یعنی کلیسا (یعنی مرکز برده داری) و قدرت مخوف دربار های موجود در اروپا است که معماری و هنر جدید آنروز را باید می پسندیدند…! آنارشیسم اصولا زائیده عصر مدرن (نیمه سده نوزدهم و بیستم) است… و با خلق سبک امپرسیونیسم (Impressionism) یا دریافتگرائی سنخیت می یابد. ما نیز بحث را در این مورد ادامه میدهیم.
معمولا زیباشناسی برای دو گروه جالب است: گروهی که به فلسفه علاقمندند ومحتاطانه وارد دنیای هنر میشوند و عموما میکوشند فضای خشک و بی روح خود را با زیبائی و لطافت هنر آذین کنند. گروه دوم خود هنرمندان هستند که عموما نسبت به آثار همکاران خود نظر میدهند و تعدادی به منتقدان هنری می پیوندند. چنانکه میدانیم با خلق سبک امپرسیونیسم* انقلابی در هنر و زیباشناسی بوجود آمد. اکثر قالبها و فرم های گذشته زیر علامت سئوال رفت و در نقاشی بخصوص انفجار عظیمی در رنگها و تصاویر صورت پذیرفت که بیسابقه بود.در همین دوره است که آنارشیسم دنیای سیاست را دقیقا مانند امپرسیونیستها به آتش میکشد.برای آنارشیستها نیز فرم و قرادهای تصنعی نشات گرفته از استبداد زیر علامت سئوال رفته و تبلور این قیام در انترناسیونال اول (International Workingmen’s Association) آشکارا در سالهای (۱۸۷۶–۱۸۶۴) خود را نشان میدهد.
آنارشیستها در انترناسیونال اول ماهییت دیکتاتوری فلسفه سیاسی مارکس و یارانش را برملا کردند و بعنوان یک جناح ضد اقتدار آنرا ترک کردند و مارکس و یارانش ناچارا از ترس آنارشیستها و نفوذ شدیدی که در کشورهای جنوبی اروپا داشتند، انترناسیونال را به آمریکا فرستادند. زمانی لاشه متعفن آن به مسکو رسید ( انترناسیونال سوم) که سریعا بعلت بوی مشمئز کننده باید در مسکو بخاک سپرده میشد .اما اثرات منفی خود را تحت تاثیر افکار دیکتاتوری و توطئه گر مارکس در مسکو بجای گذاشت و انقلاب روسیه را عملا زمین گیر و به دیکتاتوری خشن و سرکوب گر تبدیل گشت که در نهایت با ظهور استالین یکی از مستبدترین دیکتاتورهای تاریخی بشری، نیت مارکس – انگلس بوقوع پیوست!… در نهایت هم شاهد روند تاریخی بلشویسم بودیم که چگونه ارثیه آن به مافیای فعلی رسید.
در امپرسیونیسم تصاویر و رنگها خارج از فرم و قالب و حتی قرارداد های زمان خویش بود. بدین جهت هم در ابتدای کار و ظهور مورد تمسخر قرار گرفت… اما به مرور هنرمندان بسیاری تحت تاثیر بانیان اولیه این اثر هنری ، بدان پیوستند و خالق آثار تحسین آمیزی شدند. روند تاریخی آنارشیسم در اوائل به مراتب – نسبت به امپرسیونیسم – بدتر بود. اقدام های اشتباه و ترور و بمب گذاری های کور و احساساتی… توسط افرادی فریب خورده که آنارشیست بودند، باعث شد فلسفه آنارشیسم در مجموع برای مدتی طولانی آگاهی کاذب بوجود آورد که خوشبختانه با زمان و تدابیر متفکران آنارشیست ، این آگاهی کاذب تعدیل یافت.
امپرسیونیسم که آغازی برای خلق سبکهای دیگری در اروپا شد ، بدو امر منتقدان را به تعجب برانگیخت. مسخره کردن آن در نقد آن نبود بلکه کوشش در رد و نفی آن بود که چاره ساز نبود. چون در فلسفه زیباشناسی اثر هنری باید تعریف و نقد و بعد قضاوت شود (گرچه این اتقاق در مورد سبک امپرسیونیسم صورت نپذیرفت! ) اما امپرسیونیسم راه خود را ادامه داد و با خلق آثارش اروپا را فتح کرد و در هنرهای دیگر نیر نفوذ یافت.ما این روند را در فلسفه آنارشیسم شاهد هستیم که روند مشابه با امپرسیونیسم دارد. آنارشیسم متاثر از قواعد و قالبهای موجود نیست و رنگ و طرح خود را دارد و هرگز با مستبدان از در سازش بر نمی آید. هر دو سبک باید از دید زیباشناسی و ظریف و لطیف ارزیابی شود. غیر از آن دچار اشتباه خواهیم گشت.
در هر دو فلسفه قوه تخیل فعال است. لذا برای آنانیکه با اسلحه فیزیک و مکانیک میخواهند به درک واقعی آنان بپردازند…ناچارند نخست اسلحه خویش را زمین گذارند… زره خویش را از تن بدر کنند و به حس لطیف زیباشناسی خویش رجوع کنند. هنرمند امپرسیونیست ( رجوع شود به تابلوهای مونه ، وان گوگ ، پیسارو…) طبیعت و اجسام محیط خویش را طوری رنگ آمیزی می کند که در عصر خویش بی همتاست. انقلابی است درعصری که هنوز درگیر شمایل کشی است ، گوئی همین رنگها ( خودکار ) تصاویر را بوجود آورده انده نه هنرمند!
آنارشیسم هرگز قصد ندارد ( مانند ایدئولوژی های دیکتاتوری…) با پیوستن به امپرسیونیسم مجموعه دستگاه فلسفی خویش را تکمیل کند و پشت آن سنگر گیرد. آنارشیسم همان ارزشی را که برای سبک امپرسیونیسم قائل است خود را در سبک سوررئالیسم نیز می بیند و پا از چارچوبهای موجود فرا میگذارد . آنارشیسم و امپرسیونیسم تاریخ تولدی مشترک دارند. این بدان معنی نیست که پایان و سرنوشت مشترکی هم دارند. آنارشیسم همیشه مانند ققنوسی از خاکستر خویش بر میخزد و فضای ذهنی انسان ها را تحت تاثیر قرار میدهد. در گذشته این امپرسیونیسم بود که آنارشیستها را تحت تاثیر قرار داد. امروز سورئالیسم (Surrealism) یا فرا واقعگرائی است که اشتراکات زیادی با آنارشیسم دارد. گرچه برای سورئالیسم به اشتباه مرامنامه ای (Manifeste du Surréalisme) هم توسط (Andre Breton) آندره برتون تنظیم شد که ثابت کند این مکتب: ” جنبشی است انقلابی” …اما فارغ از هر خیال ، نکات اشتراک زیادی در هر دو سبک ( آنارشیسم و سورئالیسم ) وجود دارد که قابل تعامل است و وارد شدن به دنیای خیالی آنده برتون را درست نمی دانیم.
برای شناخت آنارشیسم ، هنرمند باید بود و از قوه تخیل بهره برد. بدون داشتن فانتزی نمیتوان به آنارشیسم نزدیک شد. دقیقا تابلوهای امپرسیونیست و سوررئالیسم آنرا بما مخاطبان بازگو میکنند.باید اثار هنری این دو سبک را با فعال کردن قوه تخیل نگاه و تفسیر کرد. آنگاه بیشتر به راز تابلوهای مونه و دالی پی خواهیم برد.در مورد آنارشیسم موضوع کمی پیچیده تر است. آنارشیستها جامعه ای را متصورند که آزادی در آن مقدس است. جامعه از مجموعه و زیر مجموعه های آزاد و خودگردان تشکیل شده است که هیراشی در آن نیست و امور مردم توسط خود مردم مدیریت و اجرا میشود. دولت ( شر موجود) وجود ندارد وجامعه کاملا آزاد و خودگردان بوسیله سندیکا ( چشمان بیدار جامعه) های گوناگون اداره میشود و انسان ، آزادی و اختیارش ؛ مرکز توجه ها است.
برای پی بردن به این تفکر باید قوه تخیل و حس زیباشناسی را فعال کنیم… این موردی نبوده که در کتب درسی و یا رسانه های عمومی شنیده باشیم. جامعه آزاد !؟ حتی تصورش هم برای آنانی که به نظم موجود خوی گرفته اند؛ مشکل است. چطور میشود بدون دولت و پلیس… زندگی کرد؟!… و پرسش های متعدد دیگر. همین موضوع با دیدن اولین تابلوی کلودمونه به نام (Impression soleil levant) امپرسیون طلوع خورشید برای مخاطبان پیش آورد. در این تابلو که لنگرگاهی (Le Havre) در شمال غربی فرانسه را نشان میدهد . فضای آن با رنگ طبیعی فرق می کند و غلظت رطوبت هوا جلوی تابش خورشید را گرفته است و فضای دیگری به این لنگرگاه داده که برای آنانی که از قوه تخیل بی بهره اند مانند لوئیس لروا (Louis Leroy) که خود منتقد هنری است ، مسخره آمیز جلوه می کند.
پیکاسو می گفت: « در هنر نکته مهم، نه جست وجو کردن بلکه پیدا کردن است.» این بما نشان میدهد که برای پیدا کردن باید قوه تخیل داشت و ناممکن را یافت. اینکه ادعا میشود آنارشیسم در زیبائی حضور سرشار دارد و فضای زیبای معنوی که متاثر از آثاری است که تنها می توانستند در آزادی خلق و بازتاب پیدا کنند ، منشا اشتراکاتی است که آنارشیسم با زیباشناسی پیدا کرده اند. آنارشیسم از ما میخواهد که نسبت به داده ها با بصیرت ، درایت و در سایه لطافت زیباشناسی برخورد شود. شابلون و رسم الخط منظمی نیست. نگاه یک آنارشیست نگاه همان هنرمندی است که با رجوع به قوه تخیل خویش ؛ در جستجوی خلق هنری است که باید با نهایت لطافت در زمان مشخصی خلق کند و با مخاطبانش به گفتگو بنشیند.
اینها موید آن است که بین یک آنارشیست که در حافظه خویش تصوری از یک جامعه آزاد انسانی دارد و کوشش می کند در بوم جامعه (این تصور) نقاشی کند… با هنرمندی که به ندای درونی خویش پاسخ میگوید ، رابطه ای ارگانیک است که از جلوه های بی واسطه خواست آزادی انسان است. هنرمندی که در تصرف ایدئولوژی است و آزادی و استقلال خویش را یه ایدئولوژی فروخته است… قادر به خلق آثاری نخواهد بود که در راستای اختیار و آزادی انسان باشد. در عصر نازیسم ، کمونیسم ، فاشیسم ما با انبوهی از هنرهای ویژه تفکر خود ، روبرو شدیم که پریده رنگ از حافظه تاریخ هنر و زیباشناسی پاک شد.هنری که قرار است شمایل کشد و مداحی کند ؛ پیوندی با آزادی انسان ندارد و هرگز نمیتواند از عهده انجام وظیفه معنوی خویش برآید…. چنین هنری را میشود به تعداد فراوان در کلیسا ، مساجد و و موزه های هنری…مشاهده کرد. گرچه از نظر زیباشناسی می توانند مقامی برای خود کسب کنند… اما چیز تازه ای به انسان و آزادیش ، نخواهند داد.
تفسیر و انتقاد از اندیشه ، وظایفی است که آنارشیستها از همان دوران بوجود آمدن آنارشیسم و شکل گرفتنش از عمده وظایف خود میدانستند. آنارشیسم تنها فلسفه ای است که زیباشناسی را وارد سیاست کرد. بدون داشتن حس و ذوق زیباشناسی ، شناخت آنارشیسم مشکل است. آنارشیستها در اوج بهره گیری از خشونت غیرقابل دفاع ، نگاهی زیباشناسی همراه عشق به آزادیخواهی داشتند. نمی توان آنارشیست بود اما نسبت به هنر و زیبا شناسی بی توحه بود. زیبائی مستتر در آنارشیسم است که خشونت به لطافت سفر می کند و خود را بازتعریف می کند. هنر نهفته در آنارشیسم در این است….اما این انتقاد را هم باید به آنارشیستها کرد که : دیر هنر درون خفته آنارشیسم را کشف و بدان رجوع کردند. خواستهای اجتماعی در مورد زیباشناسی و تاریخ هنر نیز چنین روندی سیر کرده و به ما رسیده است. زیباشناسی شاخه ای از فلسفه هنر است و میدان وسیعی را در تصرف خویش دارد. زشت و زیبای هنر به زیباشناسی مربوط میشود… که در هر مورد پاسخگو است…ادامه دارد
*احمد شاملو. نقل قول از وی : “… بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلآ برایم مهم نیست نه زنده بودنش برایم مهم است نه مردنش. هنر که می تواند چیز مفیدی را زیباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بیشتری بدهد باید از خنثی بودن شرم کند. فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزئین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار…”.
* انقلاب چهارم صنعتی Fourth Industrial Revolution . برای اطلاع بیشتر رجوع شود به سایت های ذیل :
http://www.weforum.org/agenda/2016/01/the-fourth-industrial-revolution-what-it-means-and-how-to-respond
http://www.weforum.org/agenda/archive/fourth-industrial-revolution
* امپرسیونیسم (Impressionism) برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مقاله اینجانب تحت عنوان آنارشیسم و امپرسیونیسم.
فرشید یاسائی
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل