تنها چند روز کافی بود، که تئوری و جمعبندی سوسیالیسم انقلابی تمام قد و با شکوه، این بار در پهنه یونان طلوع کند و توهمات چندین ساله “چپ” همیشه دیروزی را به گرد و غباری تبدیل نماید. این جمبندیهای تئوری که بخش بزرگی از آن از پراتیک و تجارب تاریخی منتج شدهاند، نه تنها به عنوان راهنمای عمل ما در پهنه اجتماعی، بلکه حتی برای درک روندهای اجتماعی و تاریخی جاری، ضروری هستند، چرا که لازمه هر عملی، درک شرایط حال بر پایه یک سری از حد اقلهای پایهای “قانونمندیهای” کنشهای اجتماعی ممکن است. به یک کلام: در عصر “بازگشت تاریخ” باید با رسوبات پست مدرنیستی نضج گرفته از عصر “پایان تاریخ” خداحافظی کرد تا توان درک ریشه کنشهای این عصر را به دست آورد. بخش دیگر این تئوری ریشه در درک ساختار و تحولات درونی سرمایه داری به عنوان یک نظام اجتماعی دارد که به طور مداوم تحت تاثیر کنش طبقات و رشد نیروهای مولده متأثر از آن کنشهای طبقاتی قرار دارد و نتیجتاً در طول تاریخ خود دچار تغییرات ژرف بوده است. برای ورود به بحث در باره سیریزا، این آخرین خاکریز سرمایه در بستر نظام پارلمانتاریستی در یونان و به طور کلی، احزاب و جریاناتی مشابه آن در آینده در کشورهای اروپایی دیگر و برای درک روند جهانی شدن نظام اجتماعی کنونی، نگاهی اجمالی به این روند میافکنیم:
سرمایه در دایره فرایند باز تولید خود که یک روند دگردیسی است، از نظر مفهومی، اشکال متفاوت مییابد که خالصترین اشکال آن عبارتند از “سرمایه مالی” – “سرمایه تولیدی” – “سرمایه کالایی”. وقتی سخن از سرمایه است، باید این دایره و جایگاه این دگردیسی اشکالی در مرکز نگرش ما قرار داشته باشد، تا درک ما از سرمایه به درکی “شی واه” تنزل نیابد و یا این دگردیسی توسط برداشت حسی هر روزه ما، یعنی “گردش ساده کالایی” جایگزین نشود. این فرایند مفهومی بیان آن روندی است که در پهنه عینیت جاری در جریان است. این عینیت جاری اما تنها “حال” و “اینجا” نیست، بلکه روند عمومی تاریخی سرمایه داری را نیز شامل میشود. درک این روند از نظر تاریخی، برای درک مفهوم جهانی شدن و تحولات منبعث از آن، کلیدی است.
سرمایه داری یعنی نظام اجتماعی که هم بستر و هم خود نتیجه سرمایه یا “سوژه خودکار” است از نظر تاریخی و در روند جهانی شدن نیز دچار این دگردیسی شده است: عصر جهانی شدن سرمایه کالایی، عصر جهانی شدن سرمایه مالی و عصر کنونی یعنی عصر جهانی شدن سرمایه تولیدی: از این منظر از نظر مفهومی ما برای اولین بار با سرمایه در بستر جهانی آن مواجه هستیم، به عبارتی دیگر، این مفهوم از نظر تاریخی و جهانی برای اولین بار در عصر ما عینیت یافت! تنها درکی “شی واه”، رابطه میان طبقات، کنشهای اجتماعی میان این طبقات و ساختارهای سیاسی و اجتماعی منتج از آن را به شکلی “یک بار برای همیشه” میبیند. مهم فقط این نیست که این روند عینیت یافتن مفهوم از نظر جهانی چگونه است، مهمتر از آن و کلیدی تر آن است که درک شود که در این روند، نقش کنش و واکنش طبقات اجتماعی چیست و این کنش تا چه حد خود در این بستر تغییر یافته است. کسانی که با ابزار عصر آقایی سرمایه مالی، که تحت نام، “عصر امپریالیسم” مشهور است، و یا بد تر از آن با ابزار “عصر تجارت آزاد” به کنکاش برای درک روند جاری تلاش میکنند، مشغول کوبیدن آب در هونگ هستند، باش تا صبح دولتت بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است….
قرون ۱۸ و ۱۹ “عصر تجارت آزاد” بود، در این عصر برای نمونه هنوز “ارزش” کالا عمدتاً نه توسط پیشرفتهترین بخش ابزار تولید تعیین میشد، بلکه برعکس. در این عصر “سرمایه کالایی”، نقطه تمرکز سرمایه داران بر روی “استثمار مطلق” بود، بالا نگاه داشتن ساعت کار، پایین نگهداشتن دستمزد. پایین بودن وزن “سرمایه ثابت” یا “کار مرده”، سرمایه دار را مجبور میکرد که تمرکزش بر روی “استثمار مطلق” باشد. در یک فرایند طولانی، کارگران نیز ابزار مقابله با آن یعنی اتحادیهها و سندیکاها را پدید آوردند. و یا کولونیا لیسم، عمدتاً در جستجوی قبضه کردن بازار کالاها و به چنگ آوردن مالیات بر روی اراضی این کشورها بود. این عصر، عصر عروج طبقه کارگر، به عنوان طبقه و شکل گیری احزاب فراگیر طبقه بود. با ابزار آن عصر نمیتوان به درک روند کنونی رسید، چه برسد به تغییر آن!
از اواخر قرن ۱۹ و با شدت گیری و تمرکز سرمایه، بر نقش “سرمایه ثابت” هر چه بیشتر افزوده شد، فزونی “کار مرده”، گسترش تاثیر انقلاب صنعتی شیمیایی و وقوع انقلاب الکتریسیته، به تغییر ساختارهای سرمایه داری منجر شدند، شرکتهای بزرگ بیمه و بانکهای بزرگ پدید آمدند، و عجین شدن سرمایه مالی با سرمایه تولیدی به عصر “انحصارها” و آقایی سرمایه مالی انجامید، که به “عصر امپریالیسم” شهرت یافت. در این عصر، سرمایه داری از “بازار جهانی” به “اقتصاد جهانی” تغییر یافت و برتری “اقتصاد جهانی” در شکل “سرمایه مالی” بر اقتصادهای ملی، مشخصه بارز این عصر است که تا اواخر نیمه اول قرن ۲۰ ادامه یافت، در این عصر، عصر “عجین شدن پاشا عثمانی با سرمایه مالی” عینیت یافت (تروتسکی نقل به مفهوم). این عصر دیوار چین میان خواستهها و برنامههای “حداقل” و “حد اکثر” را منهدم کرد، رشد عمدتاً آرام و تدریجی هر چه بیش از پیش جای خود را به رشد مرکب ناموزون سپرد. این عصر اما دیوار چینی میان کشورهای پیرامونی و مرکز پدید آورد. عروج طبقه کارگر در کشورهای پیرامونی، تاکید و پافشاری بر تئوری “انقلاب مرحلهی”، این تئوری را به یک تئوری “ضد انقلابی” بدل کرد. این عصر، عصر جنگهای جهانی، انقلابات کارگری بود. این عصر، عصر فروپاشی و انهدام امپراطوریها نیز بود. برای ذهن سترون آقایی آمریکا در تداوم این روند، با کنش و روند باز تولید سرمایه، رابطهای ندارد. آقایی آمریکا، در شرایط سرانجام نیافتن انقلاب جهانی کارگری، حلقه و “واسطه” ضروری گذار به عصر جهانی شدن بود. تنها نیرویی که تمامی مشخصات “عصر جهانی شدن سرمایه تولیدی” را در شکل هر چند جنینی در خود فعلیت داده بود، ایالات متحد آمریکا بود: تقسیم کار وسیع داخلی، از تقسیم کار تولیدی تا مواد اولیه، وزنه تکنیک جدید که از نظر تاریخی نشات گرفته از کمبود نیروی انسانی بود، ایدئولوژیی نسبتا خالص سرمایه دارانه (هنوز در اروپا عمدتاً سرمایداری از نظر ایدئولوژی راز مگو است و در آلمان به آن “بازار اجتماعی” میگویند!!!)، نبود دیوانسالاری برآمده از فئودالیسم، قالب بودن نقش تاریخی گروهای مهاجر با فرهنگ و منش پروتستانتیسم. نه آلمان و نه انگلستان و یا فرانسه قابلیت این حلقه “واسطه” را نداشتند، چرا که آنان یا در کار ایجاد امپراطوری بودند و یا در چنبره ساختارهای کولونیالیستی عصر “تجارت آزاد” اسیر بودند.
در نیم قرن گذشته ما با عصر “جهانی شدن سرمایه تولیدی” مواجه هستیم. این عینیت پایه آن روندی است که به گلوبالیسم شهرت یافته است. باید توجه کرد که “ارزش اضافی” در این شکل سرمایه یعنی “سرمایه تولیدی” عینیت مییابد. تراکم هرچه بیشتر “سرمایه ثابت”، عجین شدن “بیواسطه” علم و تکنیک، که خود ریشه در عوامل گوناگون دارد ( تبدیل حوزه تحقیق علمی به حوزه سرمایه گذاری، تاثیر ۲ جنگ جهانی، که علم و تکنیک را در امور نظامی تحت تمرکز دولتی را در هم عجین کرد و…)، ناتوانی ایدئولوژیی سرمایه داری در پرتو ۲ جنگ جهانی، وجود طبقه کارگاری متشکل و واکنشگر، خارج بودن بخش وسیعی از کره عرض از سلطه سرمایه به شکلی بی واسطه، برای مثال وجود بلوک شرق، سلطه ایالت متحد آمریکا که بر خلاف امپراطوریها، نگاهی جهانی داشت و رشد درونی سرمایه داری را تا مدتها، لازمه رشد درونی خود میدید، بروز نشانههای بحران در بخش تولید ماشینهای تولیدی، آغاز سست شدن احاطه مطلق آمریکا بر گردش سرمایه (برای نمونه افزایش حجم “یورو دلار” در حیطه خارج از مرزهای ملی آمریکا، نسبت به پشتوانه ذخایر طلا آن کشور)، عروج رقبای جدید و پایان بازسازیهای پساز جنگ و دلایل دیگر، منجر به دو روند شدند: انقلاب تکنیکی سوم، انقلاب کامپیوتری و زاتالیت، از یک طرف و از طرف دیگر برای درهم شکستن مقاومت “محاصره کنندگان” یعنی کارگران کشورهای متروپل، بخش هایی از سرمایه تولیدی کالاهای مصرفی به کشورهای پیرامونی منتقل شدند، در تداوم این روند کارگران کشورهای متروپل خود اکنون به “محاصره شوندگان” تبدیل شدهاند.
نوع نگاه سترون و مسخ شده حاکم بر “چپ” در نگاهش به گلوبالیسم نیز عریان میشود: گلوبالیزاسیون نه یک روند عینی و برآمده از گردش سرمایه، بلکه عمدتاً با تئوری “توطئه” ماست مالی میشود و در حد بازتاب ایدئولوژی آن در چارچوب سرمایه داری یعنی “نئو لیبرالیسم” تنزل مییابد و در این نگاه وارونه و ایدئولوژیک، جایگاه علت و معلول تغییر میکند. این نگاه سترون، خود را در تحلیل نقش و کنش طبقات نیز بروز میدهد. برای نمونه، نقش و جایگاه دولتهای ملی هنوز در چارچوب عصر امپریالیسم تبیین میشود. برای توضیح زبونی جیره خوارانه اتحادیههای کارگری و سندیکاها در کشورهای متروپل، چراغ موشی به دست میگیرد و به پی یافتن “رهبران خائن” و دستگاه دیوانسالار این دستگاهها میرود. آخر چگونه ممکن است که میان بخشهای سرمایه تولیدی ماشینهای تولیدی و سرمایه تولیدی ماشینهای مصرفی، تنها نشانهای از توازن باشد و یا ایجاد کرد، وقتی که بخشهای سرمایه بخش تولید مصرفی و حتی بخشهایی از سرمایه تولیدی ماشینهای تولیدی با کار یدی فشرده، دیگر در چارچوب ملی نیست و بازار داخلی منبعث از آن، که در پرتو آن اتحادیهها جولان میدادند، وجود خارجی ندارد… به این جماعت باید گفت، “مرا ز خیر تو امید نیست، شرّ مرسان” !
نگاهی به تجارب تاریخی
برای درک شرایط یونان و احتمالات در راه، ما مجبوریم در پهنه تاریخ مبارزه طبقاتی به تجربیات گذشته رجوع کنیم و به قول معروف گذشته را با تمامی کاستیهای آن در پاسخ به شرایط مشخص، چراغ راه آینده کنیم. برای شروع این بخش، با عاریت گرفتن از قله رفیع آگوست ببل، این تبلور تسلسل طبقه کارگر برای یک دوران تاریخی، نگاهی کوتاه به مفهوم “مرکز گرایان” یا به قول این سرو کهنسال، “لجنزار” در جنبش کارگری بیندازیم. در گرماگرم نبرد تئوریک میان “راست” و “چپ”، در سوسیال دموکراسی آلمان، معضل اصلی برای ببل “راست” و یا “چپ” نبود، خیل عظیم میانه، که در لحظات خطیر تاریخی نقش بسزایی دارد و حوادث جاری را مفری برای فعل و انفعالات خود میبیند، در ایجاد گیج سری و توّهم، آتش بیار معرکه میشود، این جماعت در تاریخ جنبش کارگری، نقشی مخرب بازی کرده است. نقطه محوری نگاه “مرکز گرایان”، به “دستاوردها” جنبش جاری است تا اینکه “نتایج” جنبش جاری به مانند پتی بر سر آنها فرود آید. گاهی جنبش جاری “جنبش چریکی” در آمریکا لاتین است، گاهی جنبش جاری “جنبش زاپاتیستی” در مکزیک و یا “کانتونها” در کردستان سوریه و در چند روز گذشته نگاههای این جماعات به یونان و حوادث آن متمرکز شده است. از این افراد باید پرسید، تجربه انقلاب آلمان به ما چه میآموزد؟ تشابهات میان دار و دسته ابرت، شایدمن و نسکه با الکسیس تسیپراس در کجا است؟ سرنوشت آلنده در شیلی به ما چه میگوید؟ آلنده که در جواب خواسته کارگران برای تسلیح عمومی، به ارتش عنوان “خلق در لباس نظامی” داد، به چه سرنوشتی دچار شد؟ آیا ابرت بعد از آن همه خوش خدمتی، به مانند شکاری تحت تعقیب قرار نگرفت و از دادگاهی به دادگاه دیگر، جانش گرفته نشد؟ آیا رهبران باد در غبغب سوسیال دمکرات و سندیکا ها، بعد از آنکه عظیمترین جنبش تا کنونی کارگری، کمرش شکسته شد، مفلوک و شکسته، راهی اردوه گاههای کار نشدند؟ نقش ایجاد تشنجات خارجی تا حتی جنگ به عنوان مفر گریز سرمایه در یونان، آنگونه که جنگ در انقلاب ایران نشان داد، چگونه است؟ نقش “جبهه خلق” در فرانسه و اسپانیا چه بود؟ بعد از همه این حوادث چه کسی در این کشورها سکاندار کشتی شد؟ اگر بقول تروتسکی حتی انارخو سندیکالیسم، که مرده آن به نظر من ۱۰۰۰ بار از زنده سیریزا سر داشت و دارد، تنها “شنل بارانی سوراخ سوراخ شدهای بود، که تنها یک مزیت داشت، وقتی باران نمیبارید، حس اطمینان کاذب میداد و وقتی باران بارید، ناکاری خود را عیان کرد” (تروتسکی نقل به مفهوم)، نشانگر خطرناکی سیاست سیریزا و حامیان “جنبش جاری” آن نیست؟ بقول شاعر “چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید” !
ضد انقلاب اجتماعی جاری، نقش سیریزا و شرکا
در کمتر از چند ساعت معلوم شد، که در میگساری جشن پیروزی سیریزا، تنها “چپ” پیروزمند شرکت نمیکند، به شکل ظاهری جریان از این قرار بود: در نتیجه انتخابات، سیریزا با تنها نبود ۲ کرسی، حائز اکثریت مطلق نشد و به دنبال متحدی رفت، که هواداران “فشار از پایین” و “جنبش جاری” را متعجب کرد. این در حالی اتفاق افتاد که سیریزا بدون هیچ دلیل فرمالیستی خواهان این اتحاد شد، چرا که سیریزا بدون این اتحاد هم در مجلس میتوانست برای خواستههای “رادیکال” خود بر رای نمایندگان حزب استالینیست کمونیست یونان تکیه کند. پس دلیل این ازدواج شکننده را باید در جای دیگر جستجو کرد. حزب “یونانیهای مستقل”، حلقه میان محافظه کاران و نیروهای راست افراطی است و پایه کلیدی خواستههای آن از جمله، ارتقا نقش مذهب ارتدکس، نقش دستگاههای امنیتی و ارتش و ضدیت و مقابله با اقامت مهاجرین بی پناه میباشد. آیا این انتخاب اتفاقی بود؟ این انتخاب تنها چند روز پس از دیدار فرنسوا اولاند و دعوت او از مارین لوپن، رهبر حزب فاشیستی در فرانسه، به کاخ الیزه، در روزهایی که همه “شارلی آبدو” بودند، اتفاق افتاد. در اینجا به جا است که تذکر داده شود که بعد از پیروزی سیریزا تنها هواداران “فشار از پایین” و “جنبش جاری” در جهان ابراز شادمانی نکردند، بلکه مارین لوپن هم خوشحالی و خشنودی خود را بیان کرد. بر غلظت حس وطن پرستی الکسیس تسیپراس با نزدیک تر شدن روزهای انتخاباتی و بلا واسطه بعد از انتخاب لحظه به لحظه افزوده میشد. پناه بردن به احساسات ضد آلمانی، “ما” یونانیها، و “آنها” یعنی آلمان گوشههایی از مسیر حرکت سیریزا را آشکار میکند.
انتخاب رهبر “یونانیهای مستقل” به عنوان وزیر دفاع که رابطه تنگی با دستگاه نظامی دارد، تاکیدی بر حفظ نقش ارتش در فعل و انفعالات آتی یونان است. علیرغم بحران، مخارج نظامی یونان بیش از ۲،۱ % تولید ناخالص ملی آن کشور است. با این انتخاب به ژنرالها اطمینان داده شد که موقعیت آنها با پیروزی سیریزا دستخوش تغییر نمیشود. ارتش یونان در دوران حاکمیت سرهنگ میان سالهای ۱۹۶۷-۱۹۷۴ با ایجاد اردوگاها و زندانهای عمومی در جزایر یونان و کشتار و شکنجه هزاران مبارز انقلابی و عمدتاً چپ و تحریکات جنگی بر علیه ترکیه، سکّاندار سیاست یونان بود. درست چند روز بعد از انتخاب وزیر دفاع جدید، او به شکلی تحریک کننده سوار بر هلیکوپتر بر فراز یکی از جزایر خالی از سکنه مورد مناقشه با ترکیه، پرواز کرد که بلا واسطه، ترکیه با پرواز هواپیماهای جنگی بر فراز خاک یونان به آن پاسخ داد. تحریکات ناسیونالیستی، حتی با قبول خطرات ناشی از آن، که میتواند در نهایت موجب جنگی شود، یک پدیده اتفاقی نیست. دامن زدن به آتش اختلافاتی اینگونه، ارتش را برای برنامههای آینده داخلی در حالتی آماده باش نگاه میدارد، و به وزن ژنرالها در سیاست میافزاید. این تحریکات، اقشار میانی را با حس ملی متحد میکند، در میان بخشهایی از طبقه کارگر گیج سری ایجاد میکند و دست سندیکاها را برای اجرا نقش ضدّ انقلابی خود، آزاد تر میکند.
مسئولیت پذیری سیریزا و سکّاندار شدن آن، موقعی اتفاق افتاد که یونان تمام قد به سمت شرایط انقلابی در حرکت است. قبل از آن که نقطه جوش اجتماعی برسد، نوعی تقسیم کار میان جناحهای مختلف حامیان نظام سرمایه داری، بنا بر و بر خواسته از جایگاه عینی آنان در جریان است. با تکیه بر سیریزا و اتحادیههای کارگری که خاستگاه طبقاتی اقشار مرفه میانی را نمایندگی میکنند، با ایجاد جوّ مسموم “دشمن خارجی”، با زیر فشار قرار دادن مهاجرین، توسط پلیسی که نزدیک به ۵۰% آن به حزب فاشیستی “طلوع طلایی” رای دادند، حامیان سرمایه در حال ایجاد فرصت، برای یک جنگ طبقاتی پیشگیرانه هستند. آیا رهبران اتحادیهها و سیریزا خود در پایان در زیر ماشینی که خود سکّاندار آن شدهاند. له خواهند شد؟ ایجاد دلسردی و شکاف، ایزوله کردن بخشهای رادیکال طبقه کارگر و جوانان، به بحران یونان خاتمه نخواهد داد، بحران یونان در ظرف بزرگتری قرار دارد: بحران فروپاشی واحد پولی یورو و بحران جهانی و ساختاری نظام سرمایه داری. یونان مدلی است که در آن شیوههای مختف خروج از بحران تمرین میشود.
سیریزا نمیتواند مدت طولانی بند بازی کند، در حرف “رادیکال” باشد ولی سیاست اتحادیه اروپا را عملی کند. در روزهای گذشته، سیریزا در رابطه با روسیه، به محاصره اقتصادی روسیه توسط غرب تمکین کرد و امروز طبق اخبار قبول کرده است که بده کاریهای یونان را بپردازد.
سیریزا جدا از تکیه بر خاستگاه قشر مرفه میانی، بخشهای از سرمایه یونان را نمایندگی میکند، که خود را در مقابل رقبای خارجی و آلمانی در خطر میبینند. بخش کشتی رانی یونان که بیش از ۱۵% مبادلات جهانی روی دریاها توسط آن انجام میشود و بندرهای یونان، برای رقبا، با توجه به ضعف یونان، طعمه لذت آوری است. سیریزا امیدوار است تا با تکیه بر کشورهای جنوبی اروپا که خود روز به روز هر چه بیشتر در بحران فرو میروند، در مقابل کشورهای با تراز مثبت اقتصادی، مانند آلمان، هلند و اتریش، برای این بخش از سرمایه امتیازاتی را حفظ کند و یا بدست آورد. نیم نگاه یونان به روسیه و چین نیز برخاسته از این هدف است.
از ماه اردیبهشت ۲۰۱۰ اروپا برای حل بحران فروپاشی خود، دست در کار اجرای یک ضدّ انقلاب اجتماعی است. هدف این ضدّ انقلاب، پرتاب طبقه کارگر از شرایط “استثمار نسبی” به شرایط “استثمار مطلق” است. بحران سال ۲۰۰۸ در بستر جهانی شدن سرمایه تولیدی، سازمانها و احزاب اقشار مرفه میانی را به جبهه ضدّ انقلاب پرتاب کرد. قدرت گیری سیریزا، پیامدار شدت یابی وزنه این احزاب غالبا در لباس “چپ” و دستگاه اتحادیهها در اجرای این ضد انقلاب اجتماعی میباشد. همزمان سرمایه در پشت صحنه در حال تیز کردن شمشیرها و روغن کاری توپها است و ما گام به گام به عصر طوفانهای تاریخی نزدیک تر میشویم.
۲۰۱۵/۰۱/۰۲
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل