مجادلات له و علیه دولت مباحثه اصلی آنارشیستی [موجود] در پشت مباحث نظری آنارشیسم اصیل را میتوان در نقد همراه با جزئیات دولت و از طریق آن سازمانهای دولت-سان است. منتقدان آنارشیست [مفهوم] دولت تاکید میکنند: دولت و سازمانهای دولت-سان فاقد توجیهی قابل پذیرش هستند. چنین نهادهایی برای اهداف سازمانی مورد نیاز نیستند. چنین سازمانهایی ناسازترین نتایج را بهبار میآورند و زنجیرهای از دشواریها و زشتیهای اجتماعی و زیستمحیطی را به همراه دارد. بهطور خلاصه، آنها شیاطینی غیرضروری و توجیهناپذیرند. اما انتقاد آنارشیستهای از دولت به اینجا ختم نمیشود و عموما موارد دیگری را نیز شامل میشود: دولتها ابزاری برای انتقال قدرت و ثروت به اقلیتهایی مشخص و دارای ارتباط با قدرت دولتی هستند؛ و جوامع الزاما تحت سلطه دولتها نیستند، [بلکه] دولتها به سادگی جابهجا میشوند و حتی از میان میروند. یکی از نتایج فرعی [این بحث] آن است که محدودیتهای سیاسی ساقط میشوند. از آنجا که محدودیتهای سیاسی، محدودیتهایی در ارتباط با دولت هستند، با اضمحلال حالت موجود دولت، این محدودیتها نیز توجیه خود را از دست داده و از میان میروند. دولت نامطلوب است، و حتی شیطانیاست به تمام معنا آنارشیستها بر این باورند که دولت موجد بیعدالتی، سلطه و استثمار است. دولتها ابزاری برای حفاظت از ثروت، مکنت و قدرت هستند؛ به توزیع دوباره [منابع] به نفع طبقات بالا میپردازند و عموما ثروت و قدرت را تجمیع میکنند. برونداد تاریخی دولت بیشک سلطه بر بخشهای مشخصی از جامعه و استثمار آنان توسط بخشهای دیگر بوده است و برخی آنرا تنها هدف دولت میدانند: سلطه و استثمار. دولتها عموما فاسدند. مطالعات متعدد در بسیاری از دولتها (برای مثال استرالیا) نشاندهنده فساد گسترده در آنها بوده است و در نظری اجمالی، چنین فسادی را در سایر دولتها نیز میتوان مشاهده نمود. دولتها بسیار پرهزینهاند و بخش بزرگی از منابع، و به تبع آن زیستبوم محلی را مصروف خود میسازد. در نواحی فقیرتر، این [هزینهها] نه تنها باری سنگین [بر اقتصاد]، که از دلایل اصلی شوربختی مردم است. یکی از دلایل [وجود] این عطش سیرابناشدنی، فراوانی کارمندان دولتی با تولید پایین و دستمزدهای بالاست. دلیل دیگر آن است که عملیات دولتی، عموما به دور از [تفکر] ناب و بهرهوری، و متضمن دوبارهکاریهای بسیاری است. تحت لوای هر یک از گونههای آنارشیستی، این بار سنگین که عموما بر دوش طبقات فرمانبردار جامعه قرار دارد از میان خواهد رفت و هزینه سازماندهی بهصورت محسوسی کاهش خواهد یافت. دولتها قدرت بسیاری در اختیار دارند و همواره بر قدرتشان افزوده میشود، با دستکم میکوشند تا از طریق مرکزگراییِ بیشتر، کنترلهای شدیدتر و مجوزهای تازه، بر قدرت خود بیافزایند. پاسخ روشنی که به این قدرت فزاینده داده شده تفکیک قواست که از طریق شکافت، تقسیم و تحدید قدرت بهوجود آمده است. جدایی نوین کلیسا از دولت، و نیز قوای مجریه، مقننه و قضاییه از یکدیگر، فرایند گسترده تفکیک را ترسیم میکند. تجزیه عملکردی و شکست قدرت به کارکردهایی خاص، این تفکیک را فراتر برد و آن را با محدودیتهایی شدیدتر در قدرت دپارتمانهای حاصله پیشبرد. این [فراگرد] میتواند با آنارشیسم اولیه ادغام شود که میکوشید قدرت را از طریق محدودساختن نهادها، تمرکز زدایی و [ایجاد] فدراسیونها محدود کند. دولتها، تحمیلی شدید به زندگی روزمره انسانها هستند. آنها ناخوانده و پرمدعا هستند. [این امر] هیچکجا به قدرت تشریح پرودون از حکومت دولتی بیان نشده است: تحت یک حکومت بودن، چیزی نیست مگر ذکر شدن، ثبتشدن، مالیاتدادن، مهر خوردن، اندازهگیری شدن، شمرده شدن، ارزیابی شدن، مجوز گرفتن، تایید شدن، نصیحت شنیدن، منع شدن، تغییر یافتن، اصلاح شدن و تنبیهشدن در هر کنش و هر فعالیت. تعلیمیافتن، غارت شدن، استثمارشدن، تحت انحصار درآمدن، شکنجه شدن، فشرده شدن، فریبخوردن و مالباختن، به بهانه انتفاع عمومی و منفعت جمع. آنگاه، با کوچکترین مقاومت و نخستین واژگان اعتراض، سرکوبشدن، جریمهشدن، تحقیرشدن، آزار دیدن، تعقیب شدن، مورد سوء استفاده قرار گرفتن، به چارمیخ کشیده شدن، خلع سلاح شدن، شوکه شدن، به زندان افتادن، محاکمه شدن، محکوم شدن، تیرباران شدن، تبعید شدن، اعدام شدن، فروخته شدن، خیانت دیدن؛ و فراتر از همه، به سخره گرفته شدن، بیحرمت شدن و بی آبرو شدن. این حکومت است؛ این عدالت است؛ این اخلاق است. بههمین سبب، نیازی همیشگی به محدود کردن غده سرطانی دولت وجود دارد؛ برای حذف بخشهایی از آن از طریق مقرراتزدایی، برای فروش شرکتهای دولتی و نظایر آن. از منظری آنارشیستی، دو ایراد مهم بر این رویکرد وارد است. نخست آنکه این فعالیتها هیچگاه به قدر کفایت پیش نمیروند تا فعالیتهای دولتی را به صفر برسانند: آنها مشخصا نقش حمایتی [دولت] در کسبوکارهای بزرگتر را تایید میکنند. دوم آنکه آنها در مسیری اشتباه پیش میروند: آنها معمولا به حذف شبکه تامین اجتماعی میپردازند بهجای آنکه شبکه حمایت از تولید (مانند منابع محدود، قوانین تحدید کننده حق اعتصاب و نظایر آن) را هدف گیرند. دولتها با تمامی آنچه بهنام نفع عمومی انجام میدهند، اغلب اخبار تلخی برای حفاظت از محیط زیست، بهداشت و عدالت اجتماعی دارند. فراتر از آن، آنها میتوانند خطراتی جدی را برای تودههای تابعه خود ایجاد نمایند: نهتنها از طرق نظامی و فعالیتهایی نظیر آن، که بهصورتی خطرناکتر و بهواسطه حمایت و توسعه صنایع خطرناک نظیر فنآوریهای هستهای و صنایع بزرگ شیمیایی. دولتها همواره فشار زیادی برای یکسانسازی [تودهها] انجام میدهند. آنها میکوشند تا تکثر و تفاوتهای فرهنگی را از میان بردارند. این فشارها به دلیل تمایل دولت به اتحاد ملی در برابر دشمنان داخلی و خارجی اعمال میشود. حتی لیبرالترین دولتها نیز میکوشند تا حیات اقلیتها را، [بهویژه] در شرایط تنشزایی چون جنگها، سخت کنند. آنها همواره پشتیبان ارزشهای ملی، منافع دولت و ادغام و تطبیق ارزشهای دولتی هستند. چنین تلاشهایی نهتنها در مناسبتهای شهروندی و سایر مناسک ملی مانند رخدادهای ورزشی و مذهبی ملی؛ که مهمتر از آن در تمامی شئونات آموزشهای ابتدایی حضور دارند. دولتها منبع مهم جنگها هستند، و نیز منبع مهمی برای جنگهای مهم؛ که بیشک نامطلوباند اما ناگزیر فرض میشوند. آنها منابع اصلی، و تولیدکنندگان فنآوریها و سلاحهای جنگی مقاصد جنگ هستند. بهطور تقریبی، هرچقدر دولتی قویتر و «پیشرفتهتر» باشد، بیشتر درگیر تولید و صدور سلاح خواهد بود. بدون حضور یک دولت، وجود هرگونه سلاح هستهای محل تردید است و بدون چنین سلاحهایی، چشماندازی از یک جنگ هستهای در جامعهای بدون دولت دور از ذهن خواهد بود. دولتها به طرق دیگری نیز چالش بر سر راه [برقراری] یک نظم جهانی مطلوب هستند. اینکه سازمانهای قانونگذار بیشتر و تاثیرگذارتری در نظم جهان وجود ندارد، «عمدتا به دلیل بیمیلی دولتهای ملی به تسلیم [بخشی از] قدرت خود و خطر سلطه دولتهای قویتر [بر این سازمانها] است. اگر دولتهای ملی در دپارتمانهایی تحصصی حل میشدند، دلایل بسیاری وجود داشت که به حل شدن مشکلات جهانی از خلال این سازوکار تخصصی امیدوار بود.» (Burnheim, 1986: 221) دو نتیجه فرعی از این بحث مستفاد میشود. نخست آنکه دولتها را نمیتوان تنها از منظری تاریخی و به دلیل استقرار در شرایط کنونیاشان توجیه نمود. چیزهای نامطلوب زیادی مانند فاجعههای انسانی و طبیعی همچنان وجود دارند که فاقد توجیه یا حتی غیرمجازند. دوم آنکه دولتها را نمیتوان حتی از منظری کاملا فایدهگرایانه توجیه کرد. زیرا دولتها، با درنظر گرفتن هزینههایی که دارند، چندان معامله سودمندی به نظر نمیرسند. این امر بهویژه در خصوص دولتهای بدی صادق است که به دلایل سیاسی، به حبس و شکنجه اتباع خود میپردازند. منافع متقابل (چنین دولتهایی) کدام است؟ آیا [شرایط] ما حقیقتا و بهصورت قابل مشاهدهای بدتر خواهد شد اگر چنین دولتهای بد و حتی نمونههای بهتر آنها را حذف کنیم؟ اینطور بهنظر نمیرسد، بهویژه آن که میدانیم بدون آنها هم میتوانیم [به زندگی خود] ادامه دهیم. اما مجادلات به نفع دولت، همواره چهرهای اینچنین فایدهگرایانه یا تاریخی ندارند. دولت فاقد توجیهی مکفی است دولت پدیدهای خود-توجیهکننده نیست. اما هیچیک از مجادلات توجیهی آن نیز متقاعدکننده نیستند. یک نگرش شناختهشده، دولت را مسالهدار میداند، اما معتقد است دولت شیطانی ضروری است. اما ایده مخالف آن درستتر به نظر میرسد: دولت هرچند شیطان است، اما ضروری نیست. لازم یه تاکید است که ضرورت یادشده [توسط این نگرش] بسیار ضعیف است. زیرا [امروزه] با پیشرفتهای چشمگیر حاصل شده در مدلسازیهای منطقی و شبیهسازیهای رایانهای دنیاهای دیگر، تجسم جهانی سازمانمند بدون دولت مدرن بسیار سادهتر شده است. بنابراین شکی نیست که این ضرورت، میباید حالتی عملگرایانهتر داشته باشد- برای مثال یک الزام «اجتماعی-انسانی» که به ویژگیهای انسان در شرایط خاص، اعوجاجات طبیعت بشری، اختلالات نامطلوب در موقعیتهای دشوار و کمیابیهای گسترده [منابع اساسی] بپردازد. مشخصا هیجیک از مجادلات موجود مدافع دولت چنین الزام عملگرایانهای را مد نظر قرار نمیدهند؛ بلکه به برساخت پیشفرضهایی محکم اما نا محتمل در خصوص خشونت نامتغیر در شرایط بدون دولت (شرایط طبیعی)، و نیز انگیزهها و کنشهای انسانی (خودخواهی شدید، خودمحوری، حرص و شخصیت بهدفعات تحقیرشده او) میپردازند. اخیرا تلاشهای جدی محدودی برای توجیه دولت، خارج از مغلقگوییهای مرسوم، صورت گرفته است. در ترتیبات نهادی [جوامع] معاصر، [وجود] دولت مسلم فرض شده است: بهصورت امری بدیهی، همانگونه که خداوند در ترتیبات قرون وسطایی در نظر گرفته میشد. اما برخلاف خداوند – که شخصیتی نیک به او اطلاق میشد و به همین دلیل نگران قدرتگیری شیطان روی زمین بود- دولت [وجودی] مسالهدار شناخته میشود و با [مقام] مقابله با شیطان فاصله زیادی دارد. چنین پدیده مسالهداری نمیتواند بدیهی انگاشته شود. همچنین بحثی نظیر مباحث هستیشناختی خداوند نیز برای دولت قابل طرح نیست، زیرا ساختار سازمانی آن بهگونهای نیست که نمونهای بهتر از ان قابل ارائه نباشد. چنین ابردولتی خارج از تخیل ناقص ایدهآلیستهای آلمانی وجود ندارد: تمامی دولتهای موجود آشکارا و شدیدا ناکاملاند؛ تمامی دولتهای ساخت بشر اینچنیناند. در نتیجه صنعتیشدن خود مفهوم دولت به عنوان بخش مورد توجه و مرکزی ترتیبات سیاسی مدرن، مسئولیت اثبات [حقانیت دولت] بهصورت شگفتانگیزی باژگونه شده است. تلاشها برای توجیه دولت بهطرز چشمگیری ذهنی و دانشگاهی شده است و دیگر مسالهای اساسی محسوب نمیشود. بدینترتیب، این تعهد بر دوش آنارشیستها افتادهاست که نشان دهند حیات اجتماعی میتواند بدون دولتهم بهخوبی و نرمی امروز پیش برود. همانگونه که آنارشیستها [از اتهام] پیشنهاد روشهایی برای حیات اجتماعی خوب بدون دولت (بدون برنامهریزی، در شرایط بدون دولت، بهنحوی که تنها در افسانهها قابل دست یابی است) مبرا نیستند، طرفداران دولت نیز از اتهام توجیه دوفاکتو ترتیبات دولتگرایانه، و در وهله نخست خود مفهوم دولت مبرا نیستند. در این میان، تلاشهایی که برای توجیه دولت به عنوان یک الزام پراگماتیک صورتگرفتهاست، عمدتا به یکی از صور زیر بوده است. بازسازی آرمانی[۱] توجیهگری دولت، گاه بهواسطه [مفهوم] بازسازی آرمانی یا بر اساس تجربیات سیاسی آموخته شدهای صورت میگیرد که سیری اسطورهای را برای دولت و از خلال شرایط خیالی پیش از دولت در نظر میگیرد. مشهورترین نمونههای این ساخت، نظریات [مبتنی بر] قرارداد اجتماعی (نظیر هابز، روسو و تازهتر از آنها راولز[۲]) است که بر اساس آنها، افراد یک جامعه، درگیر قراردادی اجرایی میشوند که برای خود و اخلافشان ناگزیر است و به تشکیل دولت، مقدمتا به عنوان ابزاری برای دفاع منجر میشود. در قرائتهای جدیدتر، مباحث و چانهزنیهای بیشتری به آن دسته از شرایط ایجابی اختصاص یافته است که انسانها در آن بسیاری از ویژگیهای ممیزه خود را در قبال دستیابی به عدالتی نسبی از دست میدهند (Rawls, 1971). اما دولت مدرن، با چنین شیوه طبیعی یا قراردادی بهوجود نیامده است. اغلب آنها توسط فتوحات یا کلونیزاسیون [به جوامع] تحمیل شدهاند و بیشتر بر زور نظامی مبتنیاند تا ایجاد سعادت و نور و حق انتخاب. نظریات سازمان آرمانی یا تواریخ اسطوهای[۳] نیز توجیه چندانی برای این تنظیمات ایجاد شده در خصوص قدرت دولت ندارند. زیرا دولتی که از آن طریق بهوجود آمده باشد، تصویری متفاوت با دولتی خواهد داشت که اکنون مردم تحت لوای آن با دشواری زندگی میکنند. به هرحال، مباحث انجام شده توفیقی نداشتهاند. از دیدگاه منطقی، این نظریات بهصورت شگفتانگیزی گسستگی دارند و بر پیشفرضهایی قویا نامحتمل استوارند. شکی نیست که برخی از گسستها را میتوان با درنظر گرفتن پیشفرضهای بیشتر برطرف نمود؛ اما بازهم این نظریات در مرحله سعی و خطا باقی میمانند. درحالیکه دولت به فعالیت توجیهناپذیر خود ادامه میدهد. در مجموع، چنین نظریاتی ذاتا نشانگر ویژگیهای نامربوط و حتی متناقض است. برای مثال، با تسلیمشدن به دولتی سیاسی بهمنظور حفط امنیت، مشارکتکنندگان نهادی را خلق میکنند که برایشان بهمراتب خطرناکتر از دیگرانی است که قدرت میانشان [بهصورتی برابر] توزیع شده باشد. اگر آنها را آنقدر هوشمند بدانیم که درگیر قراردادی اجتماعی بشوند، باید این میزان از دانش را نیز برایشان در نظر بگیریم که بتوانند عواقب خلق چنین هیولایی را پیشبینی کنند و به همین دلیل از ایجاد آن چشمپوشی کنند. نهایتا آنکه این نظریات، حتی با انجام اصلاحاتی در آنها، نهادی را که از لحاظ قدرت و پیچیدگی ساختار مشابه دولتهای مدرن باشد توجیه نمیکند. مباحث منجر به دولت به طور عام، تنها دولتی حداقلی را با قدرتهای محدود حمایتی در نظر میگیرد. چنین دولت حداقلی، تولیدکننده آن حجم از کالا نیست که اقتصاد دانان کمتر سوسیالیست از دولت انتظار دارند. [این] مجادلات بیشک به چیزی مانند دولتهای سرکوبگر و مجهز به انواع قدرتها که گروههای کثیری از شهروندان را منقاد خود میسازند نمیانجامد. قدرتهایی که دولت بهواسطه اقدامات استثمارگرانه و توجیهناپذیر خود گردآورده است. از این منظر نیز، این مباحث شباهتهایی با بحث از خداوند دارند (Routley & Routley, 1982). مباحث خداشناختی (در صورتیکه نتیجهای برایشان در نظر بگیریم) تنها به یک «آنِ[۴]» حداقلی منتهی میشوند: یک علتالعلل، یک وجود کامل، یک طراح گیهانی، یک «ساعتساز[۵]» یا چیزی شبیه آن. آنها نمیکوشند تا [شقوق] قدرت یا ویژگیهایی را به خداوند منسوب کنند. کارکردهای ناگزیر دولت رویکرد دوم در توجیه دولت، به کارکردهایی باز میگردد که دولت برعهده دارد. دولت به این یا آن دلیل ضروری است. [از این منظر] بهطور خاص، دولت برای بهینهسازی صیانت از منافع عمومی (از جمله، اما نه تنها منحصر به برقراری نظم عمومی) ضروری است. باید توجه داشت که این نوع از استدلال، نیازی به تبیین الزام ندارد. عملکرد دولتهای ناسالم به روشنی نشان میدهد که جوامع، نه تنها بدون داشتن چشماندازی بهینه از نفع عمومی، که بهطور حتم با کمترین حد ممکن از چشماندازی دولتی از چنین نفعی نیز میتوانند به حیات خود ادامه دهند. تنها یک آرشیست بیپروا میتواند تظاهر کند که دولت مدرن [حتی] رفته رفته به تخصیص بهینه منافع عام نزدیک میشود. دو مساله به ذهن متبادر میشود. نخست آنکه تلاشهای [صورتگرفته برای] توجیه دولت که به تخصیص بهینه میپردازند، بهدلیل غیرواقعی بودن محتوح به شکست هستند. دوم آنکه گزینههای آنارشیستی برای غلبه بر رقبای دولتمحور خود نیازی به اطمینان از اختصاص بهینه منابع ندارند؛ تنها به چالشکشیدن دیدگاه ضعیف دولتگرایان در خصوص نفع عام کفایت خواهد کرد. بیشتر مباحثی که به توجیه دولت بر اساس نقش آن در تامین منافع عمومی میپردازند، خود بر اساس دوگانگی[۶] ناصحیح عمومی/خصوصی[۷] پیریزی شدهاند که ریشه در فردگرایی دارد و بر اساس آن [بخش] خصوصی توسط افراد و سازمانهای فردی اداره میشود و [بخش] عمومی توسط دولت. میان [این دو گروه] نیز سازمانهای اجتماعی متعددی قرار دارند: باشگاهها، اجتماعات، اتحادیهها، جوامع، کلانها[۸]، قبایل و نظایر آن (Buchanan, 1965; Pauley, 1967; McGuire, 1974). این سازمانها نیز میتوانند تامینکننده منافع عمومی برای بخش بزرگتری از جامعه باشند. از آنجا که رشد دولتهای مدرن، کموبیش با توسعه فردگرایی در حالات پویای مدرن خود همزمان بوده است، طبیعیاست که در بیشتر مباحث مربوط به دولت تنظیمات فردگرایانه قدرتمندی وجود دارد. یک گروه مهم از این مجادلات، دامنهای از نظریات مبتنی بر «دو وجهی زندانی[۹]» و از جمله «تراژدی عمومی[۱۰]» را شامل میشود (Hardin, 1982; Taylor, 1987). این مباحث اینگونه تشریح میشوند: افراد، منفردا و بر اساس تنظیماتی از پیش تعیینشده (مبتنی بر نظریه بازیها) عمل میکنند که این تنظیمات روابط آنان با دیگر افراد عملگر مستقل را نیز دربر میگیرد و محدود میسازد. این افراد، بعضا تصمیماتی غیربهینه اتخاذ میکنند یا درگیر فعالیتهایی غیربهینه میشوند، مگر آنکه از سوی نیرویی خارجی در مسیر خود قرار گیرند که به سرعت معادل دولت در نظر گرفته میشود. این مجادلات حتی در زمینه خود نیز عقیم و فاقد نتیجهگیری هستند (Taylor, 1982). [حتی] بدون ارائه جزئیاتی در خصوص این مباحث با اهمیت نیز باید روشن باشد که دولت برای رفع مشکلات ناشی از عملکرد و رقابت افراد، نه ضروری و نه کارآست. ناکارآست از آن رو که تراژدیهای عمومی میتوانند بهسهولت در حضور دولت نیز اتفاق بیفتند و حتی توسط فعالیتهای دولتی تشویق نیز بشوند. غیرضروری است زیرا روابط وابستگی متقابل میان افراد در موقعیتهای دو وجهی یا تراژدی [های عمومی] میتوانند به راههای مختلفی شناخته و حل شوند بدون آنکه دولت وارد [کارزار] شود. برای مثال با بهکارگیری مسیرهای ارتباطی، با فعالیتهای اجتماعی، با مصالحه و داوری در سازمانهای طراحیشده و نظایر آن. این [مساله] همچنین نشانگر آن است که آنارشیسم چگونه میتواند چنین دو وجهیهایی که نیازمند حلوفصل هستند را در غیاب دولت برطرف کند: بهطور ویژه بهواسطه ترتیبات جایگزین و ایجاد ساختارها و نهادهایی که به جای دولت کار کنند. یکی از فریبهای نظریه سیاسی مدرن در این موضوع تکراری نهفته است که دولت، با انحصار تمرکزگرایانه [قوه] قهر، برای تضمین نفع عام –و از جمله نظم عمومی- ضروری است. [اما] آنچیزی که ضروری به نظر میرسد و این نظریات انتقال میدهند، سازمانهایی تخصصی هستند که هر یک میباید مسئولیت این یا آن نفع عمومی را بر عهده گیرند. دلیلی ذاتی وجود ندارد که چرا جوامع نباید پیکرههایی تخصصی را تشکیل و تقنین کنند که در کنار هم (از طریق مذاکره و درصورت شکست در آن، داوری مراجع شناخته شده) تولید یا تامین منافع عمومی و از جمله کنترل جرایم آسیبزا را تضمین نمایند. هر کدام از این نهادها میتواند جایگاه خود را در جامعه بر اساس حمایت مردم، مثلا از طریق به رسمیت شناختهشدنی دموکراتیک، بهدست آورد. چنین نهادی میتواند اجراییشدن پیشنهادات و تصمیمات خود را از طریق تحریمها و سایر روشهای مجاز پیگیری کند و در این میان، برای جلب مشارکت مردم، با دیگر نهادهای بهرسمیت شناخنهشده همکاری نماید (Burnheim, 1986: 221). نمونههای بسیاری از چنین پیکرههایی در سراسر دنیا مشغول به فعالیت هستند. نمونههای موجود در ترتیبات پستی و ارتباطی، مورد توجه کروپتکین[۱۱] بودند (Baldwin, 1970) و بسیاری در ادبیات دانشگاهی روابط بینالملل مدرن، به وجود موقعیتهای بسیاری برای «همکاری تحت آنارشی[۱۲]» معترفاند (Oye, 1986). نمونه دیگری که توجه بورنهایم[۱۳] را به خود جلب نمود، ورزش جهانی است. آنگونه که او اشاره میکند، هریک از رشتههای عمده ورزشی، نهادی بینالمللی دارد که برای مسایل مختلف، از قوانین بازی گرفته تا مدیریت مسابقات قانونگذاری میکند. هرچند این پیکرهها بهطور طبیعی با اختلافات و رقابتهایی روبهرو بودهاند، اما [هیچیک] مساله مهمی نبودهاند. فراتر از آن، این سازمانها علیرغم استفاده محدود از تحریم برای همراه کردن دیگران، بهجای [اقدامات قهری] مثلا حذف رقبا از مسابقات، معمولا با موفقیت روبهرو بودهاند. اصلیترین کارکرد دولت: نظم عمومی و دفاع در شرابط کنونی که دولت مستقر شده است، امکان نفی بسیاری از این جایگزینهای اجتماعی وجود دارد. تحت فشار ایدئولوژیک عقلگرایی اقتصادی[۱۴]، دولتهای منعطف کوشیدهاند تا بخش عمدهای از آنجه تا پیش از این کارکردهای اصلی دولت محسوب میشد، مانند برطرفساختن نیاز شهروندان به بهداشت و سرپناه را، از طریق شرکتیکردن[۱۵]، خصوصی کردن[۱۶] یا واگذاری از خود جدا کنند. اما در کمال شگفتی و علیرغم قابلیتهای جادویی بازار، جند هسته اصلی از کارکردهای دولت مانند دریافت مالیات و تولید پول، دفاع و نظم عمومی همچنان مقام قدسی خود را حفظ نمودهاند. هرچند مشاهده انتقال سازمانهای اقتصادی از اختیار دولت به جامعه و از بخش عمومی به بخش خصوصی چندان دشوار نیست، اما مقولههایی چون نظم عمومی، امنیت مالکیت و دفاع [همواره] از کاکردهای اساسی دولت محسوب شدهاند؛ اینها مواردی هستند که کارکردهای یک دولت ناب و حداقلی محسوب میشوند و در مقابل هرگونه جرح و تعدیلی مقاومت میکنند. [اما] همیشه اینگونه نبوده و نیازی هم نیست که اینگونه باشد. بحث قدرتمند دیگری که به دفاع از دولت میپردازد، از خاستگاه نظری مشابهی (تلفیقی از نظریات بازی و انتخاب عقلانی[۱۷]) ریشه میگیرد و دولت را به دلیل همین کارکردهای اساسیاش (برای مثال برای کنترل و محدودسازی جرایم اجتماعی و فساد) ضروری میداند. اما به هرحال میتوان مشاهده نمود که این وجهههای حیات بشری در سایه تلاشهای دولت از میان نرفتهاند و بر این اساس سوالهایی در خصوص سطوح رواداری[۱۸]، نسبتهای هزینه-فایده در سطوح مختلف کنترل و نظایر آن مطرح خواهد شد. همچنین میتوان مشاهده نمود که دولتهای معمول، نهتنها از کنترل فساد و جنایت بسیار فاصله دارند، که خود نیز به یکی از منابع عمده آن تبدیل شده اند. ساختار دولت با درنظر گرفتن قدرت، گستردگی و شخصیت ذاتیاش، خود تولیدکننده پلشتیهای بسیاری است که از او انتظار رفع آن میرود. دلایل مختلفی برای این امر وجود دارد. نخست آنکه دولت ترجیح میدهد به حامی اخلاق میهنپرستانه[۱۹] مبدل شود و میکوشد اخلاقیات اقلیتی[۲۰] را که آسیبی به کسی وارد نمیکنند اما جنایتهای بدون قربانی فرض میشوند را محدود سازد. این امر [خود] موجب دامنهای از تعدیات درمانی، جنسی و دارویی میشود. از سوی دیگر دولت به دفاع از انحصارات تردیدآمیز خود میپردازد که موجب تعدیاتی در بانکداری، قمار، تفریحات و حوزههای دیگر میشود. همچنین دولت به بروندادهای اجتماعی از جمله نابرابریهای اجتماعی و خصوصیسازی ثروت و منابع میپردازد که تعدیات اقتصادی را به همراه دارد. آنارشیستها متفقند که دولت و یگانهای برقراری نظم و قانون آن، بهعنوان عامل اصلی این تعدیات میباید از میان برداشته شوند. تفاوت [نظری] آنها در چیزی است که باید جایگزین آن بشود (یا حتی نشود). گونههای مختبف آنارشیسم پیشنهادات مختلفی ارائه میکنند. در رویکردهای کمونیستی، با حذف نهاد پهندامنه مالکیت خصوصی، این جرایم نیز حذف میشوند. در رویکردهای فردگرایانه، که گردآوری نامحدود داراییها را تحریم میکند، فراگردهایی برای صیانت از اموال [افراد] باید اندیشیده شود. در اینجا نیز روشهای کمهزینهتر از دولت اما تاثیرگذارتر از آن برای صیانت از داراییها وجود دارد. یکی از این روشها آن است که بهجای اتلاف سرمایهها در سازمانهای ناکارآمد پلیسی، این منابع را در جای تاثیرگذارتری نظیر بیمه سرمایهگذاری کنیم. روش دیگر نیز برقراری امنیت اجتماعی، محلی یا منطقهای است. در خصوص سایر گونههای امنیت، مانند صیانت از قلمرو نیز، شرایط مانند صیانت از داراییهاست: گونههای مختلف آنارشیسم راهکارهای مختلف و متناسب با نظریات خود را پیشنهاد و بسط میدهند. گونههای اجتماعی و فردگرایانه، هردو از منظری نهادی به این مساله مینگرند. در گونههای اجتماعی تاکید بر استفاده از گروههایی است که تنها برای صیانت از قلمرو مسلح شدهاند و در دیدگاه فردگرایانه، استقاده از شرکتهای دفاعی پیشنهاد میشود. هیچ جایگزین عملی [برای دولت] وجود ندارد [این نظر] بیشتر از آنکه توجیهی برای دولت باشد بهانهای برای آن است. اما با اینحال، طرفداران دولت به شدت بر آن تکیه میزنند. آنها تاکید میکنند که آنارشیسم در عمل امکانپذیر نبوده است، و بر این اساس، آنرا ناکارا میدانند. هیچکدام از این مفروضات درست نیست. به نظر میرسد [آنارشیسم] پیش از دوران مدرن در برخی نواحی آمریکا و اقیانوسیه بهخوبی کار کرده است. از زمان ظهور دولتهای مدرن، فرصتهای بسیار محدودی برای اداره جامعه در سطح ملی به آن داده شده است، اما در سطح فراملی، همچنان به خوبی عمل میکند (Luard, 1979: 163). براساس مباحثات منطقی، جوامع ابتدایی میتوانستهاند بدون داشتن ساختار یا سازمانی دولتی بر مشکلات خود فایق آیند، هرچند این بحث در خصوص جواعم صنعتی و عملیاتی امروز محلی از اعراب ندارد. جامعه آنارشیستی در دوران معاصر موفق نبودهاست. پاسخ مختصر به این بحث، آن است که بهجز مواردی نادر، هیچگاه به آنارشیسم فرصت موفقیت داده نشده است. موقعیتهای بسیار اندکی برای تجربه اجتماعی در جوامع مدرن دولتمحور وجود دارد. فراتر از آن، در معدود مواردی که جوامع آنارشیستی فرصت رشد پیدا کردهاند (مانند دوران کوتاهی در اسپانیای پیش از سرکوب)، بعضا عمکلرد نسبتا خوبی داشتهاند. در سطح بینالمللی، آنارشیسم در بسیاری از حوزههای به خوبی عمل کرده است. ترتیبات کار: در این حوزه آنارشیسم بسیار خوب، اما نه در حد ایدهآل عمل کرده است. نظم جهانی آنارشیستی است زیرا در آن حکومتی قهری یا بدنه سیاسی اقتداری تحت پشتیبانی نیروهای جبری وجود ندارد. نظم جهانی مثالی روشن از آنارشی است. این [مثال] نمونه مشخصی را در برابر نظریات کسانی چون هابز در خصوص نیاز به سازمانی طراحی شده مانند دولت قرار میدهد (Oye, 1986). اما نظم جهانی نیز تغییرات زیادی را میطلبد. به همین دلیل، درخواستهای بسیاری برای تغییر در نظم جهانی و تبدیل آن به این یا آن حالت همواره وجود داشته است. اما مباحث متقاعدکنندهای نشان میدهند که نظم بینالمللی به دلیل قدرت و مداخلات دولتها اینگونه نامطلوب است. توصیه معمول برای بهبود نظام جهانی، ایجاد سازمانهای قدرتمندتر بینالمللی است. اما پیشنهادی جایگزین که بر اساس آسیبشناسی نظم جهانی میتواند به همان اندازه تاثیرگذار باشد، نسخهای آنارشیستی است که تحلیل دولت و الغای سلطه آن را طلب میکند. برای آزمایش عملی این ایده، هماینک فضایی بیرون از دولتها وجود ندارد. زمانی فضاهایی در دنیا و برای آزمایشهای قابل دسترسی سیاسی و امتحان مجادلات مختلف وجود داشت. ما امروزه در دولتهایی بزرگ و لبریز از جمعیت محبوس شدهایم که حتی برای حرکت و نه آزمایش راههای جدید، فضایی محدود در اختیار ما قرار میدهند. اما به هر حال، فضای در میان دولتهای لیبرالتر برای آزمایشهایی محدود وجود دارد و با توسعه قدرت و دقت رایانهها، دامنهای رو به گستردگی برای مدلسازی و شبیهسازی پیشروی ماست. بیشتر آزمایشها با ترتیباتی در حد کمونهای کوچک صورت گرفتهاست. آنچه از آزمایشها به دست آمده این نکته است که ترتیبات کمونیستی نمیتوانند برای مدتی طولانی ادامه یابندف مگر آنکه اعضای کمون شدیدا به یک ایدئولوژِی متعهد باشند. اما سایر ترتیبات در صورتیکه به آنها فرصت داده شود، کموبیش به خوبی عمل کزدهاند. چنین گفته میشود که «با حذف دولت، نظام ضمانتکننده نهایی نخواهد داشت». این نظر زمانی در مورد خداوند نیز گفته میشد. اما چهکسی باید این ضمانتکننده را ضمانت کند؟ دولت میتواند یک بانک یا یک شرکت بیمه را تضمین کند؛ اما دولتخود نیز امکان سقوط دارد. مقوله دیگری نیز در خصوص شخصیت یک ضمانتکننده وجود دارد. در خداشناسی، شرایطی در نظر گرفته میشود تا از قدرت خدایان اطمینان حاصل شود. اما در مورد دولت هیج تضمینی وجود ندارد که ضمانتکننده نهایی خود فاسد، ظالم، بیرحم و بیصلاحیت نباشد. اگر در روابط احتماعی نمیتوان بدون قوه قهریه به تضمینی دست یافت، چنین ضمانتهای قهری هم نمیتوانند جندان مفید فایده باشند. راههای رسیدن به آنارشیسم: مسیرهای قدیمی و دادههای جدید آنارشیسم هرچند از لحظا نظری پابرجاست، اما بهصورتی عملی بهسختی قابل دستیابی است. زیرا دولتها، امروزه به صورت گستردهای استقرار یافتهاند و گروهی از آن خود تشکیل دادهاند. اما به هرحال فرصتهایی برای سرنگونی آنها به وجود میآید. بهخصوص شرایط بحرانی موقعیتهای بسیار مناسبی را فراهم میآورند که میباید مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا تضمینی برای تکرار آنها وجود ندارد. یک گروه آنارشیستی آماده، سازماندهی لازم را انجام میدهد و سپس در زمان مناسب یورش میآورد. اما چنین موقعیتها و مسیرهای انقلابی مخاطرهامیز تنها یک گزینه برای تغییر محسوب میشوند. همانگونه که دامنهای از نظریات و جشماندازهای آنارشیستی وجود دارد، دامنهای مشابه نیز از راههای رسیدن به آنارشیسم وجود دارد. تصویر ۲ صورتی اجمالی از راههای ممکن را نشان میدهد. راهها تحولی انقلابی دروندولتی: تنظیمات درون دولت عملیات عموما کند یا اصلاحی با بهرهگیری از کانالهای سیاسی موجود معمولا عملیاتی سریع با بهرهگیری از مسیرهای موجود مانند کودتاها، نافرمانیها و … برون دولتی ایجاد سازمانهای جایگزین و انتقال ترتیبات دولتی عملیات مبتنی بر حضور یا مداخله خارجی: چانهزنیها، مداخله نظامی، تحریمها و … آنارشیسم تکثرگرا جبری برای نفی راههای سیاسی و سازمانی برای رسیدن به آنارشیسم یا اهداف آنارشیستی ندارد. دولت ممکن است با مشاهده رفتار خود در قبال مردم، محیطزیست یا همسایگان خود، رفتهرفته به سمت آنارشیسم تمایل پیدا کند. همچنین ممکن است نرمش بیشتری داشته باشد و مانعتراشی مشخصی در قبال فعالیتهای سیاسی آنارشیستی نکند. علاوه بر آن ممکن است دولتهایی کمتر مسلط، فضاهایی حیاتی را برای فعالیتهای آنارشیستی، چه در حوزه سبک زندگی و چه در حوزه ایجاد سازمانها و ساختارها و حتی جایگزینی ساختارهای آرشیستی با آنها، باز بگذارد. اما به هرحال، راههای اصلی آنارشیستی، خارج از حوزه سیاست جدلی قرار دارد. این راهها در وهله نخست، تعویض[۲۱] عملیات و کارکردهای دولت را با ترتیبات دیگری که درون قلمرو تحت سلطه همان دولت ساخته و پرداخته میشوند در بر میگیرد. انجام موفقیتآمیز چنین تعویضی، صرفنظر از شرایط آرمانشهری مستلزم رویارویی با دولت خواهد بود. سایر راهها، به برخوردهای مستقیم بیشتر با دولت و روشهای انقلابی میانجامد و از مسیر اقدام مستقیم[۲۲] علیه دولت و فعالیتهای آن انجام میشود. تغییرات هدفمحور از طریق اقدام مستقیم، هم نیازمند برنامهریزی و هم نیازمند جنبشی است که آن برنامهها را به پیش برد. ایده [کنش] خودبهخودی، بهعنوان یک دیدگاه رقیب، هنوز در برخی از محافل آنارشیستی طرفدارانی دارد و مشتعلساختن ناگهانی خشم تودههای ناراضی را تعقیب میکند. متاسفانه، امروزه حتی در بدترین دولتها نیز به ندرت میتوان شاهد برنامهریزیهای آنارششیستی بود؛ و بدتر از آن اینکه جنبشهای آنارشیستی نیز به ندرت دیده میشوند. آنجه در بحرانهای کنونی پیشروی دولت به تماشا گذاشته میشود، تنها باعث از ریختافتادن آنارشیسم میشود. بیشک زمینههای مناسبی برای مداخله آنارشیسم در این شرایط بحرانی وجود دارد: برای مثال، از طریق تاثیرگذاری و سازماندهی گروههای فعال ناراضی و بارورساختن انها. آنچه امروزه به روشنی دیده میشود، جنبشهای فزایندهای است که تکنیکهای اقدام مستقیم را در دستورکار قرار دادهاند و دارای بخشهای اساسی آنارشیستی میباشند. این جنبشها بهشدت با آنارشیسم اجتماعی قابل انطباق هستند (Martin, 1980; Routley & Routley, 1980; Dobson, 1990). فرصت درخشان آنارشیسم اجتماعی در دوران معاصر، بسیجکردن این جنبشها و فعالسازی آنارشیسم نهفته آنهاست. این امید بزرگی برای آینده است (Callenbach, 1982). منابع: · Baldwin, R. N., ed.: Kropotkin’s Revolutionary Pamphlets (New York: Dover, 1970(. · Bookchin, M.: Remaking Society (Boston, Mass.: South End Press, 1989). · Buchanan, J. M.: ‘An economic theory of clubs’, Economica, 32 (1965), 1–۱۴٫ · Burnheim, J.: Is Democracy Possible? (Cambridge: Polity Press,1985). · —: ‘Democracy, nation states and the world system’, New Forms of Democracy, ed. D. Held and C. Pollitt (London: Sage, 1986), pp. 218–۳۹٫ · Callenbach, E.: Ecotopia Emerging (New York: Bantam New Age, 1982). · Carter, A.: The Philosophical Foundations of Property Rights (Brighton: Harvester Wheatsheaf, 1989.) · Clark, J.: The Anarchist Movement (Montreal: Black Rose Books, 1984). · Dahl, R.: Democracy and Its Critics (New Haven, Conn.: Yale University Press, 1989). · Dobson, A.: Green Political Thought (London: Unwin Hyman, 1990). · Dryzek, J. S.: Rational Ecology (Oxford: Blackwell, 1987). · Dunn, J. M.: ‘Relevance logic and entailment’, Handbook of Philosophical Logic, vol. 3, ed. D. · Gabbay and D. Guenther (Dordrecht: Reidel, 1986), pp. 117–۲۲۴٫ · Feyerabend, P.: Against Method (London: NLB, 1975). · Friedman, D.: The Machinery of Freedom (New York: Harper, 1973). · Gough, J. W.: The Social Contract: A Critical Study of Its Development (Oxford: Clarendon Press, 1936). · Gramsci, A.: ‘The intellectuals’ and ‘The modern prison’, in Selections from the Prison Notebooks, ed. Q. Hoare and G. N. Smith (New York: International Publishers, 1971). · Hardin, R.: Collective Action (Baltimore, Md.: Resources for the Future, 1982). · Hayek, F. A.: Denationalization of Money (London: Institute of Economic Affairs, 1976). · Held, D. and Pollitt, C.: New Forms of Democracy (London: Sage, 1986). · Holterman, T. and van Moorseveen, eds: Law and Anarchism (Montreal: Black Rose, 1984). · Lehning, A.: ‘Anarchism’, Dictionary of the History of Ideas, ed. P. P. Weiner (New York: Charles Scribner’s Sons, 1968), pp. 70–۶٫ · Luard, E.: Socialism without the State (London: Macmillan, 1979). · Mannison, D. et al., eds: Environmental Philosophy (Canberra: Research School of Social Sciences, Australian National University, 1980). · Martin, B.: Changing the Cogs (Canberra: Friends of the Earth, 1980). · McGuire, M.: ‘Group segregation and optimal jurisdictions’, Journal of Political Economy, 82 -112(1974) · McLean, I.: Democracy and New Technology (Cambridge: Polity Press, 1989). · Miller, D.: Anarchism (London: Dent, 1984). · Mitrany, D.: The Functional Theory of Politics (London: Martin Robertson, 1975). · Naess, A. et al.: Democracy, Ideology and Objectivity (Oslo: Oslo University Press, 1956). · Nozick, R.: Anarchy, State and Utopia (Oxford: Blackwell, 1974). · Oye, K., ed.: Cooperation under Anarchy (Princeton, NJ: Princeton University Press, 1986). · Pauley, M. V.: ‘Clubs, commonality and the core: an integration of game theory and the theory of public goods’, Economica, 35 (1967), 314–۲۴٫ · Proudhon, P. J.: Qu’est-ce-que la propriété? [What is Property?] (Paris, 1840). · —: General Idea of the Revolution in the Nineteenth Century, trans J. B. Robinson (London: Freedom Press, 1923). · Rawls, J.: A Theory of Justice (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1971). · Ritter, A.: The Political Thought of Pierre-Joseph Proudhon (Princeton, NJ: Princeton University Press, 1969). · —: Anarchism: A Theoretical Analysis (Cambridge: Cambridge University Press, 1980). · Rothbard, M. N.: Power and Market – Government and the Economy (Kansas City: Sheed Andrews and McMeel, 1977). · Routley, R. and Routley, V.: ‘Social theories, self-management and environmental problems’, in Environmental Philosophy, ed. D. Mannison et al. (Canberra: Research School of Social Sciences, Australian National University, 1980). · —: ‘The irrefutability of anarchism’, Social Alternatives, 2, 3 (1982), 21–۹٫ · Sale, K.: Human Scale (New York: Coward, Cann & Geoghegan, 1980). · Sharp, G.: Civilian-Based Defense (Princeton, NJ: Princeton University Press, 1990). · Spretnak, C. and Capra, F.: Green Politics (Santa Fé, N. Mex.: Bear & Co., 1984; rev. edn, 1984). · Sylvan, R.: Universal Purpose, Terrestrial Greenhouse and Biological Evolution, Research Series in the Fashionable Philosophy No. 4 (Canberra: Research School of Social Sciences, Australian National University, 1990). · Sylvan, R. and Bennett, D.: On Utopias, Tao and Deep Ecology, Discussion Papers in Environmental Philosophy No. 19 (Canberra: Research School of Social Sciences, Australian National University, 1990). · Taylor, M. J.: Community, Equality and Liberty (Cambridge: Cambridge University Press, 1982). · —: Anarchy and Cooperation (London: Wiley, 1976); 2nd edn as The Possibility of Cooperation (Cambridge: Cambridge University Press, 1987). · Tyler, T. R.: Why People Obey the Law (New Haven, Conn.: Yale University Press, 1990). · Wolff, R. P.: In Defense of Anarchism (New York: Harper & Row, 1970). · Woodcock, G.: Anarchism (Harmondsworth: Penguin Books, 1962). [۱] Ideal Reconstruction [2] Rawls [3] Mythic Histories [4] That Which [5] Clock-Maker [6] Dichotomy [7] Public/Private [8] Clans [9] Prisoners’ Dilemma [10] Tragedy of Commons [11] Kropotkin [12] Cooperation under Anarchy [13] Burnheim [14] Economic Rationalism [15] Corporatization [16] Privatization [17] Rational Choice [18] Tolerable Levels [19] Partisan [20] Minor Morality [21] Substitution [22] Direct Action
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل