1- ریشه یابی فلسفی آنارشیسم :
برای ارزیابی یک فلسفه سیاسی بهتر است گفته شود یک فرهنگ سیاسی ، ناچاریم نخست ریشه یابی کنیم غیر از آن در حق فلسفه بی انصافی میشود. مفهوم آنارشی گرچه در اعصار تاریخ (زنون گویا در سیصد قبل از ميلاد معتقد به نبود دولت و حکومت در جامعه بود.) پرواز میکرده اما آنارشیسم فلسفیاصولا زاده فرهنگ مدرن است که با تامس هابز(Thomas Hobbes) وجان لاک (John Locke) پدران معنوی لیبرالیسمکلاسیک در اواخر سده هفدهم آغاز شد. هابز خلاف نظریه رایج ارسطو دال بر طبیعی بودن مفهوم ” دولت ” ، به غیر طبیعی و مصنوعی بودن دولت در قرن خویش نظر داشت . در مجموع هابز و لاک و تا اندازه ای کانت ضمن اینکه دولتهای موجود را نقد میکردند در مورد سطنت کلیسا نیزموافق نبودند و مرتب هشدار میداند که اولیای دین از خرافه پرستى ساده لوحانه مردم بهرهبردارى مىکنند . اما جوهر فکری آنارشیسم که در نقد حاکمیت ، اقتدار و دولت و رد آن در کلیت خویش است ، خیلی زود از ریشه لیبرالیسم کلاسیک جدا و به نهالی مستقل و آزاد تبدیل شد. آنارشیسم با اتکا به روانشناسی اجتماعی و هنر عرصهدفاعی خویش را بیش از لیبرالیسم و سوسیالیسم مدل مارکس گسترش داده و قدرت کشش خویش را دوچندان کرده است .جذابیت آن نخست: در رد مفهوم ” دولت شر لازم ” است که هابز و طرفدارانش آنرا تبلیغ می کنند. دوم : در ارج نهادن به انسان ، آزادی و اختیارش است. با توجه بدین مورد که برای بسیاری از نویسندگان ، شاعران و نظریه پردازان خصوصا در عرصه هنر؛ آنارشیسم الهام بخش آثارشان بوده است (در این مورد خاص رجوع شود به آثار اشتیرنر که بسیاری از هنرمندان متاثر از طرز تفکر او بودند ).
از نگاه تاریخی به فلسفه آنارشیسم در می یابیم که بنیاد دولت – که در عصرارسطو و شاگردانش تا امروز مطرح است – (( تحت عنوان دولت طبیعی)) با شیمی آنارشیسم در تضاد است و از جاذبه خالی. از قرون گذشته تنها دو نفر از مقدس بودن دولت نام میبرند. اولی هگل (درقسمت های بعدی صحبت خواهد شد)است که ارثیه اش به مارکس میرسد که اگر تاریخ یاری میکرد دولت پرولتاریا جهان را در تصرف خویش داشت! دوم کینگ جان پادشاه انگلستان با چنین تفکری است. اما تفکر طبیعی بودن دولت ارسطو چنانکه یادآوری شد در نیمه سده دوم قرن هیجده از طرف هابز و لاک پیشتازان تفکر مدرن و لیبرالیسم کلاسیک مشترکا با مذهب نقد شد. آنارشیسم ضمن هم عقیده بودن در نقد دولت با لیبرالیسم ، مدخلی بدان اضافه کرد. برای آنارشیسم ضمن تائید نظریه غیر طبیعی بودن دولت. مضافا غیرضروری بودن نهاد های دولت و کلیسا نیزمطرح است که برای آنارشیسم این دو بنیاد تولید کنندگان برده و اشاعه برده داری هستند که هردو یکسان آزادی انسان را می بلعند. بی جهت نیست که آنارشیسم راه خویش را از لیبرالسیم جدا و استقلال خود را باز می یابد و دولت «شر موجود» را مورد نقد و رد قرار میدهد وحتی دولت مدنی جانشین دولت طبیعی ارسطو و لیبرالیسم را کنار میگذارد…و جامعه مدنی ( جامعه از مجموعه و زیر مجموعه های مستقل و آزاد تشکیل میشوند ) را برای اولین بار در تاریخ در برابر دولت مدنی و غیر مدنی قرار میدهد.
کلیه نظریاتی که از اواخر قرن 17 و شیوع فرهنگ و تفکرمدرنیسم به فلسفه سیاسی اضافه شد… مشکل آزادی را لاینحل گذاشتند… تمام تفکرات موجود تا امروز با اما و اگر ها… در زیرسایه آزادی ( نه خود آزادی ) مانع رشد آزادیخواهی به طور عموم قرار گرفته اند. تعدیل یافتن دولت و دین… رشد لیبرالیسم و دموکراسی در جامعه… آزادی بیان و قلم…میکوشد روز به روز جایگاه ویژه خود را در ضمیر آگاه و ناخودآگاه انسان نفوذ کند… شکی برآن نباید داشت… انسان هنوز در برابر آزادی و فرهنگ آزادمنشی در ابتدای راه است. اما… آنارشیسم چیز دیگری است… از زمان تولد دوباره اش در اواخر قرن 17 آزادی و آزادیخواهی ( اشاعه تفکرگادوین ) را سرلوحه مبارزات خویش قرار داده است و هرگزاز خواست خود کوتاه نیآمده است. آنارشیسم شاید در انتخاب روش های سیاسی خویش تجدیدنظر کرده و بنا بر زمان و موقعیت و تعامل با دیگران ، تاکتیک و استراتژیک خود را تغییر داده است اما در مورد آزادی و احترام بدان هرگز عقب نشینی نکرده است و این مورد مهم چالش عمده و اساسی آنارشیسم با مارکسیسم و دیکتاتوری وتمامی مکاتب و انگاره ها ی گوناگون است.
آنارشیسم همیشه انسان و آزادی اختیاررا ارج نهاده و در راه آن مبارزه کرده است. فلسفه آنارشیسم برخلاف ارسطو که انسان ها را ازنظر ماهییت گوناگون فرض میکرد ( این نظریه همچنان به قوت خویش باقی است و کلیه مکاتب حتی چپ و سوسیالیسم بدین نظرند)آنارشیسم انسان را از از نظر ماهییت ، توانائی وحقوقی برابر میداند با توجه بدان که تفاوت های جسمی و ضریب هوشمندی و امیال… منکر نمیشود. عمده تفاوت آنارشیسم با لیبرالبیسم کلاسیک در این خلاصه میشود که دولت مدنی پیشنهادی هابز ، لاک و حتی کانت دولتی است که بر ویرانه دولت استبداد گذشته بنا شده است که حتی کلیسا و دین را نیز میخواهد به فرمان خود درآورد و زمینی کند . دولت مدنی لیبرالیسم ، دولتی است مقتدرکه ماهییت سیاسی دارد که میکوشد حافظ وحدت و صلح در جامعه انسانى شود. اما آنارشیسم بنا بر عقیده خود به طور کل دولت و نفس آنرا در کلیت شر میداند که نه تنها حافظ صلح و وحدت نیست بلکه طرف منافشه و جنگ و ویرانی است.تاریخ گواهی است بر نظریه آنارشیسم…لذا در برابر دولت مدنی… جامعه مدنی را مورد نظر خویش دارد.
تبیینِ دینی از انسان به قرون گذشته تعلق دارند . آنارشیسم عکس مارکسیسم تبلیغ دین جدیدی نمی کند و اصولا اعتقادی بدان ندارد… لذا توجیه حاکمیت های مطلقه ( به دلیل برقراری نظم و امنیت…!) و خوب و بد بودن آن تجریبات قرن بیستم را بدنبال داشت که میلیونها انسان قربانی بجای گذاشت.فراموش نکنیم که بلشویکها تحت فرمانروائی لنین – تروتسکی برای حفظ امنیت و نظم حتی شوراهای آزاد و مستقل را درو کردند و دولتی با مشت آهنین ساختند که فرزند مشروعش استالین پا به عرصه وجود گذاشت. پولپت و خمرهای سرخ بیش از یک میلیون انسان را در عرض سه سال و نیم از میان بردند تا به قول خودشان نظم و امنیت در کامبوج بوجود آورند!
آنارشیسم با حق شورش به دنیای فلسفه سیاسی راه پیدا کرد…با حقی که اکثر متفکران چپ و راست و میانه با آن مخالفند. دولت ستیزی آنارشیسم از آنجا وسعت پیدا کرد که مفاهیم دولت خوب و دولت بد…( ارثیه لیبرالبیسم کلاسیک قرن 17 و بعد ها مارکسیستها )، مردم خوب و مردم بد… حافظان نظم و امنیت… بجای رسیدگی به فرهنگ و هنر و روانشناسی اجتماعی ، دولت را مسئول رفع کلیه حوائج انسان دانستند و همین دولتهای مورد نظر با دست خویش انقلابات بعدی را باعث شدند…. روسو اتفاقا در این مورد درست میگفت : که دولت (فرانسه) مسئول تمامی مشکلات و معلم انقلاب فرانسه است…!
بدون شک موثرترین اشخاص در عرصه سیاست،مردان و زنانی هستند که صاحبان قدرت سیاسی بوده اند و با همین ابزار تاریخ را رقم زدند. در پس این افراد اشخاصی هستند گرچه نقش اول را ایفا نمی کنند… یا نویسنده و کارگردان نمایشنامه ها بوده اند و یا اینکه نقش دوم را ایفا کرده اند.همین افرادند که از یک سوی به نقد و معارضه حاکمیت و مردان در قدرت می پردازند و از سوی دیگر مردان کوچک را به تاریخسازان تبدیل می کنند.مردانی نظیر استالین، هیتلر و موسولینی ، پولپوت آدم های کوچک ( آدمک های ویلهلم رایش )… ساخته و پرداخته همین مردانی هستند که در سناریوی آنان ایفاگر نقش میباشند.
دغدغه اصلی این مردان که گاها حاکمیت موجود را به نقد و چالش می کشند… چنانکه قدرت سیاسی را تصرف کنند خود از حاکمان قبلی خشن تر اعمال می کنند. نمونه هایش را باید در اعصار و اسناد تاریخی جستجو کرد. چون به اصل و ماهییت سلطه و حاکمیت بی توجهی میشود . مردان در رژیمها و حاکمیت های سیاسی پی در پی به بازتولید خشونت و استبداد می پردازند. آنارشیسم از بدوپیدایش خود این راز را میدانست و گوشزد و هشدار میداد که تنها این قدرت نقد است که قادر خواهد بود حاکمیت ها را قدم به قدم به عقب نشینی مجبور کند. نه مشارکت در قدرت! عصر روشنگری وام دار آنارشیسم و فلسفه آن است… چرا که آنارشیستها طلایه داران جنبش ضد استبداد و اقتدار ستیزی هستند و دولتهای مدرن بعد از عصر روشنگری در قرن 18 به این مهم رسیدند و راه حل میانه را در استقرار دموکراسی دیدند.می توان به جرات گفت که مهندسین دولتهای مدرن بعد از آخرین جنگ جهانی دوم پیام آنارشیستها را برای رفع خطر از خود ،خیلی زود دریافت کردند!
حکومت ها و دول مختلف چنانکه تاریخ نشان میدهد یا توسط رقیبان سیاسی خویش ( از طروق مختلف ) سرنگون شده اند … یا از طریق رعایا ی تحت تسلط خویش. نیروی خارجی هم در سرنگونی رژیمها و حاکمیت های سیاسی نقش داشته اند. اما این آنارشیستها بودند که اولین بار در تاریخ در میان عقاید ونظریه پردازی های گوناگون، ضرورت حاکمیت و دولت را مورد تردید و انکار قراردادند و به صراحت با اصل حکومت و دولت به مخالفت پرداختند و آتوریته مردان در حکومت و روشنفکرانش را زیر سئوال بردند. یعنی موردی که تا قبل از آنارشیسم اصولا انکار دولت و حکومت نه تنها مطرح نبود بلکه در مخیله کسی نمی گنجید که جوامع میتوانند بدون قدرت متمرکز به کار وزندگی ادامه دهند… تنها بحث های فلسفی و اجتماعی در خوب ویا بد بودن حکومت ها سخن به میان می آمد.
آنارشیسم بنا بر فلسفه وجودیش اقتدار را عامل اصلی مشکلات در جوامع میداند… رجوع کنید به اقتدار مذهبی در سه دهه گذشته و نتایج آن در کشور خودمان ایران. گفته میشود که آنارشیستها نگاهی خوشبینانه از انسان دارند این درست است. برای آنارشیسم این انسان نیست که تهدیدی برای جامعه است بلکه نظم مصنوعی موجود ، تهدیدی است جدی برای جامعه. لذا الغای قوانین موجود و انحلال حکومت را برای نجات بشریت از خشونت و توحش و فقر و گرسنگی پیشنهاد می کنند. ثمره همین نظم و قوانین موجود دو جنگ بزرگ بود که میلیونها انسان ازبین رفتند و بخشی از تمدن را دستخوش خسارت کرد. جدالهای قومی… نژادی… مذهبی و جنگهای محلی…در قرن حاضر همچنان قربانی میگیرد… جنایت های دستجمعی … اعدام و آزار و اذیت در پشت دیوار ها…زیر پا گذاشتن حقوق ، اختیار در سطح جهانی …اما متاسفانه هنوز روشنفکران می اندیشند که حکومتهای خوب قادر به تربیت مردم خوب هستند.هنوز تصور میشود ضرورت اطاعت از قوانین و اقتدار موجود قادر به خلق جامعه و انسان آزاد هستند. به گزاف گفته شده است که : ” هیچ جامعه یا ملتی از اصول آنارشیستی الگو برداری نکرد” . تجربه اسپانیا …مضافا همین ان ج او(NGO)های امروزی…، سندیکا های مستقل وگوناگون کارگری وهنری و….کانتون های سوئیس ….تجربه جامعه مدنی در جهان …کمون های اوکرائین … ثمره فعالیت فکری و عملی آنارشیستها می باشد. آیا اگر آنارشیستها برنامه دولت تنظیم میکردند و مانند مارکسیستها مانیفست می نوشتند…. موفقیتی مانند بلشویکها می داشتند؟ مسلما نه. موفقیتی که از ریختن خون و زندان و شکنجه بدست آید مانند جمهوری اسلامی و پولپت… حاصل و ثمره افرادی است که دعوای آنان تنها با نظم موجود است و دل برای آزادی و آزادیخواهی نمی سوزانند. آنان نظم (حکومت)خویش را بیشتر می پسندند. اگر در نظم موجود مشارکت داشتند شاید علیه آن قیام هم نمی کردند.. قیام آنان جایگزین اقتداری بر اقتدار موجود است. با اصل اقتدار مشکلی ندارند.
جامعه مدنی که در قرن حاضر به طور فزاینده مورد توجه لیبرالیسم و در ایران که زخم خورده ناشی از دیکتاتوری کهن امروز مورد توجه است و حتی از سال 1990 از طریق سازمان ملل مورد توجه قرار گرفت و به کشورهای درحال گذار ( جهت تشکیل نهاد های مردمی …) توصیه میکرد نظریه ای است آنارشیستی که در مقابل دولت مدنی لیبرالیسم کلاسیک بیان شده و بدان تاکید شد. اکنون محافظهکاران، لیبرالها و نیروهای چپاز این نحله فکری دفاع میکنند. بدون آنکه ریشه یابی شود و بازگو کنند که این تفکر از کجا آمده و چه کسانی این تفکر را مطرح و از آن دفاع کرده اند.چپ های ایرانی میکوشند «جامعه مدنی» رایک مفهوم غیرسیاسی نشان دهند تا حزب مورد توجه خویش را متبلور سازند . خاستگاه سیاسی مارکسیسم بطور کل با نهاد و شوراهای و تشکل های آزاد و مستقل ماهیتا مخالفند و اکنون دفاع آنان خصوصا در رابطه با سیاست ایران امروز، تاکتیکی و مرحله ای است… آنان بطور کل اعتقادی به جامعه مدنی ندارندو آن را حلال مشکلات سیاسی نمی دانند.
در مجموع دفاع نحله های مختلف سیاسی که تعدادی از آنان در اقتصاد دلمشغول اند و بازار آزاد مورد توجه آنان است همان تحدید دولت مرکزی و کوچک کردن آن است جهت رشد و تعالی انگاره های خویش است. آیا اینکه جامعه مدنی در برابر دولت مدنی ( بنا بر فرضیه مذهبیون «جامعهالنبی» چه پرسش هائی را پاسخ خواهد داد نا روشن است. و هر یک از نحله های سیاسی موجود در جامعه از ظن خود پاسخی آماده کرده اند. مارکسیستها جامعه مدنی و تشکل های مدنی را تا جائی تحمل میکنند که بتوانند زیر مجموعه حزب طراز نوین باشند و از استقلال رای و اختیار بی بهره. نمونه شوراهای کارگری – دهقانی عصر فرمانروائی بلشوسیم در روسیه که به وسیله ای تبدیل شد برای نیت حزب حاکم . یا شورا و کمیته های اسلامی در حکومت اسلامی در ایران و غیره…
کوتاه توضیح داده شد که آنارشیسم از زمان استقلال خویش و تبدیل شدن به نهالی مستقل و آزاد در برابرمفهوم ” دولت مدنی ” که در عصر روشنگری توسط لیبرال های کلاسیک منجمله هابز… لاک و کانت مطرح میشد. مفهوم ” جامعه مدنی ” را که مردم نهاد است ( شورا های گوناگون …کمون …. سندیکا ها….) قرار دادند و از آن دفاع کردند… این تفکردر کمون پاریس تجربه شد…در روسیه… مکزیک …اسپانیا و اوکرائین امتحان خود را پس داد. پیشنهاد مشخص آنارشیسم در این خلاصه میشد که مردم در هر فن و حرفه ای که هستند میتوانند نهاد خود را برای کار و فعالیت مشترک بوجود آورند و مسائل خویش را فرای خاص دولتهای مرکزی مستقلا سازماندهی کنند. این پیشنهاد در واقع روح تعاون و کار و فعالیت و همبستگی مابین انسان ها را بالا خواهد برد.و به مرور زمان وجود دولت علی السویه خواهد بود. طبیعی است که این تشکل های مردم نهاد قادر نیست به تمامی مسائل جامعه پاسخ دهد.اما حس مسئولیت و درجه همبستگی در این نهاد ها چنان است که بیشتر از نهادهای دولتی در رفع مسائل جامعه کوشا خواهند بود….در اینجا به درستی مطرح است که آیا دولتها ( در رفع تمامی مسائل انسان ها…) قادر بوده و هستند…؟ پاسخ منفی است.
تقریبا از دهه90 میلادی، جامعه مدنی بهعنوان مفهوم بنیادین که میتواند پایه های دموکراسی رامحکم سازد… مورد توجه قرار گرفت و لیبرالها آن را به به کار بردند. در جائی که این ایده از زمان باکونین و پرودون ( بی جهت نبود که پروردن از همان ابتدای اختلاف با مارکس توجه به فدرالیسم…داشت) در انترناسیونال اول در برابر نحله های فکری آتوریته پرست خصوصا مارکسیستها ، مطرح بود و آنارشیستها تحت هیچ عنوانی از تمرکز قدرت در حزب و دولت پشتیانی نکردند و مناقشه اصلی این دو نحله فکری (آنارشیسم و مارکسیسم) بهتر است گفته شود آتوریته و ضد آتوریته ( اقتدار و ضد اقتدار) خود را نشان داد. از نظر آنارشیستها که از زمان پیدایش تا امروز از آن دفاع می کنند : « جامعه مدنی » یا تشکل ها و جمعیت … های مردم نهاد که محلی است برایبرخورد آرای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مابین انسان ها،جهتیافتن بدیلی برای رفع مشکلات موجود.
آنارشیستها معتقدند که بدین وسیله است که تناقضات جامعه شفاف و متبلور خواهد شد و یافتن راه حل را تسریع خواهد کرد. گفتمان جامع مدنی در واقع در برابر تفکر مقدس بودن دولت هگل و طرفداران رنگارنگش منجمله مارکس و انگلس است. به طور کل دولت و نظم آهنین سیاسی با سلسله مراتب مشخص زاده تفکر هگل است که تا پایان جنگ دوم جهانی ( این تفکر هنوز هم در بخشی از جامعه روشنفکر ایرانی ستایش میشود) در بین متفکران آتوریته پرست مطرح بود… چنین تصور میشد که با وسعت و تقویت دول ، توسعه و پیشرفت در جامعه تسریع میشود که نتیجه این تفکر به ضد خود تبدیل شد و دولتها ( بوجود آمدن دولت های فاشیستی … فاجعه بوجود آمدن دولتهای کمونیستی) جوامع را به جنگ و نابودی کشاندند و دو جنگ جهانی تجربه ای بود از تقدیس شمردن دولتهای قوی مرکزی مدل هگل – مارکس… دولتی که ( کمونیستی ویا فاشیستی ) روحش همهجا هست و قادر است همهچیز را سازماندهی کند.( بر طبق نظرات مارکس و هگل..)به دولتهای فاجعه تبدیل شدند.به اردوگاه های مرگ ختم شدند.حضور دولت در تمامی عرصه های زندگی مردم ، نتیجه ای جز فاجعه و دیکتاتوری ندارد.
پوپر و آیزا برلین دقیقا میدانستند که جامعه مدنی آنارشیستها چیست. لذا بحث زیادی در این مورد نکردند و تنها دولتها را از دخالت در ” تمامی ” امور جامعه برحذر می داشتند.چون برای موشکافی طبیعتا باید به آنارشسیسم رجوع میکردند … لذا برای” آغشته نشدن” به فلسفه آنارشیسم محتاطانه از آن عبور کردند. شاگردان مکتب فرانکفورت از آنجا که ” برابر نهادی” در مقابل جامعه مدنی و اصولا نهاد های مستقل و خودانگیخته نیافتند…آن را بورژوازی قلمداد کرده و حکم نابودی آن را امضا کردند که در واقع این نظر از دهه 50 به بعد ضد خود عمل کرد و مردم بدان رجوع کردند و در سراسر اروپا صرفنطر از دول دیکتاتوری (بلوک روسی) گسترش یافت. در مورد جامعه مدنی در بخش آخر (آنارشیسم و امروز) بیشتر صحبت خواهد شد. در خاتمه به این موضوع باید توجه شود که مارکسیسم و روح سرگردانش از بین الملل اول متلاشی شد. لذا با وحشت ازهم پاشیدگی آنرا به آمریکا انتقال دادند و جسد آن زمانی به مسکو رسید که جز تیغ خون آلود بلشویسم چیزی به دنیا عرضه نکرد. تنها ترور و تروریسم سازماندهی و منسجم تحت تاثیرافکار مارکس و انگلس و … در تمام جهان به جنایت و ترور ادامه دادند… یکی از آخرین ” شاهکار” مارکسیسم جنایت علیه بشریت در کامبوج کشوری روستائی و عقب افتاده جان میلیون ها انسان را گرفت و نظریه پردازان مارکسیست های اروپا نه تنها این فاجعه را نکوهش نکردند اکثرا با سکوت این جنایت ضد بشری رامهر تائید زدند … مدتها اسناد جنایات پولپت را ساخته و پرداخته رویا و ضد کمونیستی رقم زدند و سالها طول کشید تا چپ اروپا چشمان خود را باز کند و این فاجعه بزرگ بشری را مشاهده کند و متوجه شود که تحت فرمانروائی کمونیستها (خمر های سرخ به فرماندهی پولپت) مردم کامبوج بزرگترین خسارت را متحمل شدند! همان خسارتی که یهودیان تحت فرمانروائی نازیسم دیدند. اما بیشرمانه زمانیکه به آنارشیستها برخورد می کنند آنان را تروریست می نامند و نسبت به ترور و ترویسم در سازمانهای مارکسیستی اروپا ، آمریکای جنوبی و آسیا و … خاموش میمانند. در این مورد بیشتر- در قسمت ترور و تروریسم – صحبت خواهیم کرد.
آنارشیسم با رد دولت و طرح جامعه مدنی وبا اعتبار بخشیدن به فرد و اختیار وی اراده عمومی جامعه را به خودگردانی سوق میدهد. و قابلیت نمایندگی حزب و سلطه مردان در قدرت سیاسی را به چالش میکشد. و برای حذف سلطه سیاسی – اجتماعی دولت می کوشد….عکس تصور روسو که صدای مردم را صدای خدا متصور بود . آنارشیستها معتقدند صدای مردم در نهادهای خودگردان و تشکل های گوناگون و کمون های خودمختار و مستقل قابل شنیدن است.حاکمیت خطا ناپذیر نه وجود دارد (عکس تصور روسو) نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت. گرچه روسو در اواخر عمر و نوشته های موخرش به آنارشیسم نزدیک میشود و تجربه به وی ثابت کرده بود که (( اراده عمومی )) نمی تواند همیشه عاری از خطا باشد و زبان اکثریت که در دولت های سیاسی ( خصوصا دولتهای دیکتاتوری و نوع سوسیالیستی آن و غیره…) گاها اشتباهات فاحش می کنند که تاریخ کشور و جهانی را خونبار کرده است.ما در آلمان و ایتالیا ، روسیه و اقمارش و چین …در ایران برای نمونه با مسئله ((اراده عمومی)) که بیش ازسه دهه است از خود بی خود و هار شده… وجامعه را به نیستی و نابودی کشیده است! آشنا هستیم.
روسو این موضوع و روانشناسی جامعه را بیش از مارکس و اقتصادپرستهای اطرافش بدان رسیده بود که “بالاخره روزی شکل و شمایل اراده عمومی در جامه دولت ماهیتش را نشان خواهد داد” وی به صراحت ميگويد: «همه چيز به طور تنگاتنگ با سياست ارتباط دارد و به هر شيوهاي كه قومي مورد بررسي قرار گيرد، آن قوم چيزي نيست جز آن¬چه ماهيت حكومتش آن را ساخته است» در اینجا است که وی تحت تاثیر سوسیالیسم آزاد چنان روی خوش به دولت نشان نمی دهد ودر این مورد به آنارشیستها نزدیک میشود.( شاید هم ناخودآکاه).پایان بخش نخست
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل