آوانگاردیسم؛ یک استراتژی نُخبه گرایانه برای یک جامعه اقتدارگرا
نویسنده: پاتریک مرین
ترجمه: سولماز اسکندری
تودههای کارگر برای پیروزی در مبارزه و فتح رهایی خویشتن باید توسط «نخبگان»، «اقلیت روشنفکر» و مردان «آگاه» و سطحبالاتر از این توده هدایت شوند. […] این یکی از عجیبترین پدیدههاست که چنین ایده ای در ذهن کسانی ریشه دوانده باشد که ادعایی رهاییبخش و انقلابی دارند، […] بنابراین من فاشیسم را به گستردهترین معنا مینگرم. برای من، هر مکتبی که دیکتاتوری را بپذیرد – مستقیما یا تلویحا، «راست» یا «چپ» – اساساً، عینا و ذاتا فاشیست است. برای من، فاشیسم بیش از هر چیز ایده رهبری توده ها توسط یک «اقلیت»، حزب سیاسی و یک دیکتاتور است. انقلاب پیروزمند به جای این که به رهایی طبقهی کارگر منتهی شود، علیرغم تمام نظریات رهاییبخش-دیکتاتور، به کاملترین و وحشتناکترین شکل بردگی و استثمار طبقه کارگر توسط طبقه حاکم ممتازختم خواهد شد». ولین – فاشیسم سرخ (۱۹۳۴)
اغلب شنیده میشود که در چارچوب سیاسی، افراطگراها شامل راست افراطی [فاشیستها] و چپ افراطی [لنینیستها] به هم میرسند. با توجه به ایدههایی که هر دو جناح افراطی این روزها به طور عمومی در مورد موضوعات مختلف میپرورانند، ممکن است این سخن ناسازگار به نظر برسد. با وجود اینکه تفاوتهایی وجود دارد، اما با این حال، گاهی اوقات افراد/ گروههایی پیدا میشوند که میتوان آنها را مایهی سردرگمی دانست. آنها آمیزهای نامأنوس از افراط (آنچه میتوان مرکز افراطی نامید؟) را در روشها و گفتارهایشان میآفرینند. این موضوع چیزی است که هر دو سوی افراطگراها عموماً آن را رد میکنند، مگر زمانی که چنین فن بیانی برای آنها سهل و آسان باشد که با “رادیکالیسم” سیاسی و لفاظیهای گیجکننده مشخص میشود. نقاط اتصال زیادی در مرکز طیفهایی وجود دارد (نه چپ و نه راست) که از اُفقهای مختلف می آیند. با این حال، اگر نگاه دقیقتری به تاریخ بیندازیم، در واقع اشتراکاتی میان لنینیسم و فاشیسم وجود دارد. اگرچه تشخیص آنچه متعلق به این جنبش یا آن جنبش است دشوار نیست، اما مسلم است که آنها از نظر گفتمان و تصاحب قدرت، از لحاظ تاریخی رویه های نسبتاً مشترکی دارند. همیشه یک رهبر، یک حزب، یک نیروی مسلح +/- قانونی و یک ایدئولوژی / مذهب برای دفاع وجود دارد.
از نظر تاریخی، آنها اغلب از «سوسیالیسم» (حداقل این چیزی است که در اساسنامه یا ادعاهایشان به آن تظاهر میشود) یا تمایل به تعریف خود به عنوان برآمده از میان مردم (علیه نخبگان، الیگارشی و غیره) شروع میکنند. با این حال، گاهی هم اتفاق افتاده که از لیبرالیسم شروع میکنند اما در نهایت به ناسیونالیسم می رسند، یا این که علیرغم سخنان واهی از قبل ناسیونالیست بودهاند.
تأثیر لنینیسم بر فاشیسم ایتالیا را به رسمیت میشناسند. برای مثال، در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست در سال ۱۹۳۳، بوخارین دریافت که فاشیسم ایدههای بلشویکی را تصاحب کرده و نشان داد که چگونه فاشیسم ایتالیایی «تجارب انقلاب روسیه را بهطور ملموس» در قالب «روشهای مبارزه» به کار گرفته است. در واقع، «اگر آنها را از لحاظ صوری، یعنی از نقطه نظر تکنیک و روشهای سیاسیشان در نظر بگیریم، کاربَست کامل تاکتیکهای بلشویکی را نزد آنها کشف میکنیم … حس تمرکز سریع ِکُنش نیرومند [و] پرانرژی یک سازمان نظامی با ساختار سفت و سخت. [به نقل از آر.پی پس روسیه تحت رژیم بلشویک ۱۹۲۴-۱۹۱۹]
ما همچنین تروتسکی را در بیوگرافی ناقص او درباره استالین داریم که خاطرنشان کرد: «موسولینی از بلشویکها دزدی کرد… هیتلر از بلشویکها و موسولینی تقلید کرد». [استالین، ج. ۲، ص۲۴۳]. بعدها، اتو رول اعلام کرد که “لنین به فکر نجات شبهسوسیالیسمِ بلشویسم بود و با نجات این شبهسوسیالیسم، فاشیسم را پایه گذاری کرد.” [“فاشیسم سرخ، فاشیسم قهوه ای”، ۱۹۳۹]
در طرف فاشیسم ایتالیایی، تأثیرات لنین به ویژه در مورد پیشاهنگ حرفهای، به واقع قابل شناسایی است (اسکادریست ها، آوانگاردیستا، جوانان فاشیست، سیاه پوشها…). آنچه در ادامه می آید، همان شیوهی انجام کارها را نشان می دهد، حرکت از لیبرالیسم منچستری به سرمایه داری دولتی.
در اینجا سؤالاتی در مورد لنینیستهای کنونی مطرح میشود که خواهان جبههی ضدفاشیستی و در واقع حتی جنبش ضدفاشیستی هستند (نباید آنها را با مارکسیستهای دیگر اشتباه گرفت، اگرچه برخی راه را برای آنها تا حدی هموار کردهاند) اما این سؤال را نمیپرسند که چه کسی فاشیسم را آغاز کرد. این امر میتواند شکستهای پی در پی خود جنبش را نیز توضیح دهد، چرا که لنینیستها وقتی نوبت به ضدفاشیسم میرسد فقط زیان میرسانند، اما نمیتوانند فاشیسم را در پراتیک لنینیستی خود ببینند.
می دانیم که کوتهفکری محقرانهی استراتژیستهای لنینیست-استالینیست (و اخلاف آنها) که در طول انقلاب اسپانیا، ایدهی اولویت جنگ علیه فاشیسم را به جای انقلاب مطرح کردند و عملکرد آنها در نهایت چه ثمرهای به بار آورد … به جامعهای فاشیستی منجر شد.
اتخاذ مواضع استراتژیک پیشتازگرا چیزی است که لنینیستها و فاشیستها را به هم پیوند میدهد. این مسئله زمینهساز سَردرگمی است و باید محکوم شود.
مفهوم
مفهوم «پیشتاز» یا «حزب/سازمان پیشتاز» بر مبنای این اصل استوار است که تودهها قادر به رهاییبخشی خودشان نیستند. این پارادوکس پیشتازگرایی است. از یک سو، به ایدئولوژیای پایبند است که ادعا میکند مبتنی بر خودآزادیبخشی تودهها است (مثلاً دموکراسی مستقیم، نبرد طبقاتی، مبارزه علیه استثمار و ستم و غیره)؛ از سوی دیگر این پیشتاز نه تنها میپندارد که تودهها نمیتوانند خودشان را رهایی بخشند، بلکه همچنین دیکتاتوری حزب/سازمان بر تودهها را به عنوان پیامد و توجیه کامل خویش برای دفاع از نهضتی والاتر معرفی میکند.
از این منظر، فعالان باید خودشان را در قالب یک حزب/ سازمان مبتنی بر اصول «مرکزگرایی دموکراتیک» سازماندهی کنند که هدف آن کسب نفوذ تعیینکننده در مبارزات مردمی پشتیبان «نهضت والاتر» است. هدف نهایی چنین حزب/ سازمانی، انقلاب و به دست گرفتن قدرت است. هدف کوتاهمدت آن، این است که همهی فعالان «آگاه به نهضت» را در یک حزب/ سازمان «کارآمد» و «مؤثر»، در کنار اعضای سایر سازمانها که خودشان را انقلابیون آن نهضت میدانند، گرد هم آورند. بدون این «پیشتاز» که خط مشی سیاسی خود را به مردم تزریق میکند، انقلاب برای آنها غیرممکن به نظر میرسد. احزاب/ سازمانها میتوانند قدرت را به دست بگیرند و صورت جدیدی از جامعهی طبقاتی را ایجاد کنند (جامعهی سرمایهداری دولتی یا غیره) که در آن رهبران جدید (یعنی سلسله مراتب حزب/ سازمان و کارگذاران آن) تودهها را مورد ستم/ استثمار قرار میدهند.
بخشی از این فرآیند شامل تلاشهای مُستمر برای تحمیل برنامهی سیاسی خود (از طریق نفوذ) بر جنبشهایی است که آنها [پیشتازگرایان] درک نمیکنند، جنبشهایی که با استفاده از تاکتیکها و روشهای سازماندهی متفاوت، موفقیتآمیز بودن آنها ثابت شده است. به جای آموختن از تجربیات دیگران، جنبشهای اجتماعی بهعنوان مادهی خام و منبعی از اعضای جدید حزب/ سازمان تلقی میشوند که برای پیشبرد حزب/ سازمان مورد استفاده قرار میگیرند. به جای به رسمیت شناختن خودآیینی و مبارزات فعالان، مداخله توصیه میشود.
خط مشی سیاسی
حزب/ سازمان کاملاً متمرکز خواهد بود و همهی اعضاء باید تابع تصمیمات آن باشند، یکصدا سخن بگویند و به یک طریق عمل کنند. بنابراین، حزب/ سازمان پیشتاز به صورت متمرکز و از بالا به پایین سازماندهی شده است. با این وجود، در حالی که حزب/ سازمان «متمرکز» است، قرار است دموکراتیک نیز باشد و اصطلاح «مرکزگرایی دموکراتیک» از این رو به کار میرود. اما اگر خلاصه کنیم، ساختار به جای بخش «دموکراتیک» فرمول، بر «مرکزگرایی» متمرکز است. پیشتازگرایی به این معناست که «قدرت حزب/ سازمان» مستقل از فعالان و مبارزان وجود دارد. این امر بدان معناست که باید انتظار داشت که «دیکتاتوری نهضت» (یعنی حکومت مدافع آن نهضت) سرکوب فعالانی را که دیگر در جبههی او نیستند، آغاز کند.
اعتقاد بی قید و شرط به رهبری حزب/ سازمان، مضمونی تکراری در بسیاری از گزارشات حزب/ سازمان پیشتاز است. ساختار سلسله مراتبی حزب/ سازمان، ذهنیّت سلسلهمراتبی را در بین اعضای آن پرورش میدهد. بنابراین، بسیاری از اعضا به این باور میرسند که اختلافنظر آنها با تحلیل رهبران، حتی قبل از اینکه به روشنی بیان شود، ممکن است اشتباه باشد. جرأتی بنام «شک» از میان می رود و «سانسور» یعنی همرنگی با جماعت در این احزاب/ سازمانها نیز با فعالیت شدید مورد انتظار از اعضای آن، به ویژه فعالان کلیدی و اعضای تماموقت، افزایش می یابد. گرچه ممکن است متناقض به نظر آید، اما هر چه افراد بیشتر فعالانه در اکتهای سازمانی شرکت کنند، فکر کردن در مورد کاری که انجام میدهند برای آنها دشوارتر میشود.
این ایده که ایدئولوژی حزب/ سازمان همهچیز را توضیح میدهد، نیاز به اندیشهی جدید یا مستقل را از بین میبرد، امکان ارزیابی انتقادی عملکرد گذشته یا اعتراف به اشتباهات را کنار میگذارد و ضرورت جستجوی ایدهای قابل توجّه خارج از سنگر ایدئولوژیک حزب و سازمان را حذف میکند. این روند اغلب تا آنجا پیش میرود که کسانی را که یکی از جنبههای تحلیل حزب/ ارگان را زیر سؤال میبرند، تجدیدنظرطلبان یا انحرافگرا میدانند و در برابر «فشارهای نظام موجود» سر تعظیم فرود میآورند و معمولاً توسط بدعتگذاران از صف بیرون رانده میشوند.
با توجه به این وحدت کلیدی، این تمایل وجود دارد که هر مخالفتی را به عنوان یک تهدید بالقوه در نظر بگیریم. وقتی می توان شنید که «آزادی کامل در نقد» به عنوان یک سیاست داخلی، وحدت یک اقدام تعریف شده را برهم می زند، بیانِ خود دیگر آسان نیست. شواهد از بسیاری از احزاب / ارگان های پیشتاز نشان می دهد که رهبران آنها به طور کلی هرگونه مخالفت را به عنوان چنین اختلالی در نظر می گیرند و از مخالفان می خواهند که اقدامات خود را متوقف کنند یا از حزب / ارگان اخراج شوند.
همچنین باید در نظر داشت که احزاب / ارگانهای آینده نگر نیز خود را برای موفقیت هر انقلاب آینده دارای اهمیت حیاتی می دانند. این تنها می تواند این تمایل را تقویت کند که مخالفان را عناصری بدانیم که به طور خودکار آینده را به خطر می اندازند و بنابراین عنصری هستند که باید به هر قیمتی با آنها مبارزه کرد. این نشان میدهد که اگر اعضای حزب/ ارگان به نام سانترالیسم دموکراتیک، علناً از خط حزب دفاع کنند، حفظ یک باور شخصی در تضاد با دیدگاههای ابراز شدهی علنی برای آنها دشوارتر میشود. در واقع، اغلب اتفاق میاُفتد که فعالیتهایی که اگر توسط اعضای مردمی انجام میشد، خشم برانگیز تلقی میشد ولی با این وجود، زمانی که رهبران آنها همان کار را انجام میدادند، تحمل و توجیه میشدند.
این بدان معناست که اعضاء عموماً متوجه می شوند که نفوذ و موقعیت آنها در حزب / ارگان به تمایل آنها برای تبعیّت از سلسله مراتب و رهبران آن بستگی دارد. اگر شاخهها یا اعضاء، قطعنامههایی را به انتقاد از رهبران اختصاص دهند، فشار زیادی برای خروج آنها وجود خواهد داشت.
بسیاری از آنارشیست ها نسبت به ایدئولوژی زیربنایی آوانگارد ابراز نگرانی می کنند. ما آن را از این رو بیان می کنیم چرا که اقدامات آنها را مُخل می دانیم و فعالان جدید را از خود دور می کند و مانع از رسیدن به هدفی (آنارشی / بوم شناسی / سوسیالیسم / انقلاب) می شود که آنها ادعا می کنند به دنبال آن هستند.
این احزاب/ ارگانها معمولاً کوچک، مستعد انشعاب و بدل شدن به فرقه هستند و عموماً در مبارزات اجتماعی نقش منفی دارند. صف طولانی از اعضای سابق شکایت دارند که این احزاب نخبه گرا، سلسله مراتبی و بوروکراتیک هستند. این سخنی رایج در میان لنینیستها است – وقتی واقعیت یک چیز و تئوری چیز دیگری را میگوید، یعنی این واقعیت است که در اشتباه است.
به بیان ساده، اگر تودهها در معرض تأثیرات «سیستم» هستند، انقلابیون «حرفهای» هم هستند. علاوه بر این، نیروی چنین تأثیراتی بر «حرفهایهای» انقلاب باید بیشتر باشد، زیرا آنها از زندگی واقعی تودهها دور هستند. پس اگر هستی اجتماعی بر آگاهی تأثیر می گذارد، و یک انقلابی دیگر بخشی از زندگی اجتماعی توده ها نیست، دیگر ریشه در شرایط اجتماعی که نظریه و کُنش را برای هدفی ایجاد می کند، ندارد. انقلابیون «حرفهای» که دیگر هیچ ارتباطی با زندگی اجتماعی ساکنان آن ندارند، احتمالاً تحت تأثیر محیط اجتماعی هستند که اکنون بخشی از آن اند (یعنی یک محیط بورژوایی یا در بهترین حالت خرده بورژوایی) که امتیازاتی برای آنها دارد.
ساختار قانونی و غیرقانونی آن
به گفته آوانگاردها، حزب/ ارگان انقلابی باید ساختاری دوگانه داشته باشد، یکی قانونی و دیگری غیرقانونی. ناگفته نماند که ساختار غیرقانونی قدرت واقعی حزب / ارگان است و نمی توان انتظار داشت که به اندازه حزب / ارگان قانونی دموکراتیک باشد که به نوبه خود کمتر از حزب / ارگان قانونی که قدرت واقعی در سازمان دارد دموکراتیک خواهد بود. مساله در اینجا ردّ یک سازمان مخفی نیست (قدرت های دولتی یا دولت های اولیه می توانند انقلابیون را مجبور به سازماندهی مخفیانه کنند)، مشکل این است که آوانگاردها چگونه با سازمان های قابل مشاهده و قانونی ارتباط برقرار میکنند.
لنین در “چه باید کرد؟” خواهان ایجاد یک سازمان قدرتمند و کاملاً مخفی است که تمام رشته های فعالیت های مخفی خود را در دستان خود متمرکز می کند، سازمانی که لزوما باید یک سازمان متمرکز باشد. با این حال، این فراخوان برای متمرکز بودن کاملاً به اصل رازداری وابسته نیست. همانطور که او خاطرنشان میکند: «تخصص لزوماً مستلزم تمرکز است و به نوبه خود به طور ضروری به آن نیاز دارد». چنین سازمان متمرکزی به رهبرانی نیاز خواهد داشت و لنین اظهار میکند که «هیچ جنبشی بدون سازماندهی پایدار از رهبران برای تضمین تداوم، ماندگار نخواهد بود». به این ترتیب، «سازمان باید در درجه اول از افرادی تشکیل شود که به عنوان حرفه ای درگیر فعالیت های انقلابی هستند». بنابراین ما یک سازمان متمرکز داریم که توسط متخصصان، توسط «انقلابیون حرفه ای» مدیریت می شود.
ساختار سازمانی این سیستم تقریباً همزمان با «چه باید کرد؟» روشن شد، لنین در این کتاب استدلال میکرد که گروه کارخانه (یا سلول) حزب «باید متشکل از تعداد کمی از انقلابیون باشد که دستورات مستقیمی را از [ کمیته مرکزی و قدرت هدایت تمام فعالیت های سوسیال دموکرات در کارخانه] دریافت میکنند. همه اعضای کمیته کارخانه باید خود را کارگزار کمیته [مرکزی] بدانند و به تمام دستورات آن و تمام «قوانین و آداب و رسوم» این «ارتش در میدان» که در آن وارد شدهاند پایبند باشند، و بدون اجازه فرمانده نمی توانند آنجا را ترک کنند. [ به نقل از ای.اچ.کار، انقلاب بلشویک، ج یک ص ۳۳]
شباهت ها با ساختار پیشنهادی و پذیرفته شده لنین توسط کمینترن در سال ۱۹۲۰ آشکار است. بنابراین ما یک حزب به شدت متمرکز داریم که توسط «انقلابیون حرفه ای» رهبری میشود. در سال ۱۹۲۰ او تجربه بلشویکی را جهانی کرد و برای ایجاد یک ساختار دو حزبی / سازمان (بر اساس ساختارهای قانونی و غیرقانونی) استدلال کرد، نظرات او در مورد تمرکز به طور کلی در مورد آوانگاردها صدق میکند.
مستقیم اقدام کنید، آوانگاردیسم را رد کنید
آنارشیست ها به خوبی از اهمیت اقلیتهای انقلابی برای ایفای نقش الهام بخش و «پیشرو» در مبارزه جهانی آگاه هستند. ما نیاز انقلابیون به «نمونهسازی» در مبارزات را رد نمیکنیم، ما ایده رهبری نهادینهشده و ایجاد سلسلهمراتب رهبری شده / هدایتشده را به طور ضمنی (و گاهی غیر ضمنی) در آوانگاردیسم رد میکنیم. اول و مهمتر از همه، آنارشیست ها فرضیه پیشتازی بعنوان علت را رد میکنند. این فرضیه بر این اصل استوار است که «آگاهی علت» باید از بیرون به مردم تزریق شود. ما استدلال میکنیم که این موضع نه تنها از نظر تجربی اشتباه است، بلکه اساساً ضد اجتماعی است. زیرا آن منطقاً منکر این است که رهایی مردم وظیفه خود مردم است. علاوه بر این، در خدمت توجیه شیوه عمل نخبگان است.
بنابراین ماهیت جهانی رد خودگردانی توسط آوانگاردها در سازمان انقلابی، خود را به نفع اشکال نمایندگی آشکار است. به قول کورنلیوس کاستوریادیس، این یک «حزب انقلابی است که به شیوهی سرمایهداری سازماندهی شده است». بنابراین، در عمل، حزب / ارگان «سانترالیست دموکراتیک»، اگرچه متمرکز است، اما چندان دموکراتیک نخواهد بود. در واقع، سطح دموکراسی این را در یک جمهوری سرمایه داری به جای یک جامعه سوسیالیستی منعکس می کند.
احزاب/ سازمانهای پیشتاز به نُدرت ثابت کرده اند که بدنه های مؤثری برای تخمیر تغییرات انقلابی، که فراموش نکنیم، هدف اعلام شده آنها است، هستند. در واقع، این احزاب/ سازمانها به جای اینکه در خط مقدم مبارزه اجتماعی باشند، اغلب آخرین کسانی هستند که احساسات اولیه جنبشها و رویدادهای مهم اجتماعی را تشخیص میدهند، چه رسد به اینکه آن را درک کنند. تنها زمانی که این جنبشها در خیابانها منفجر شدهاند، «پیشگامان» خودخوانده متوجه آنها میشوند و تصمیم میگیرند که به رهبری حزب/ سازمان نیاز دارند. هیچ آنارشیستی انکار نمی کند که احزاب / سازمانهای آوانگارد از برخی جنبه ها، به ویژه در بازتولید ارزش های سلسله مراتبی و بورژوازی در سازمان ها و جنبش های به اصطلاح “انقلابی” بسیار مؤثر و کارآمد هستند.
حزب/ ارگان پیشتاز با ساختاربندی خود در امتداد خطوط سلسله مراتبی که منعکس کننده همان سیستمی است که ادعا دارد با آن مخالفت می کند، این سیستم را به طور بسیار “مؤثر” در جنبش های اجتماعی رادیکال فعلی و هر جامعه انقلابی که ممکن است ایجاد شود، بازتولید می نماید. این بدان معناست که او به محض رسیدن به قدرت، جامعه را در تصویر خود شکل می دهد. علیرغم ادعای حامیان آنها، چنین احزاب / سازمان هایی واقعاً به معنای انقلابی کلمه کارآمد نیستند. در بهترین حالت، آنها با کُند بودن در واکنش به موقعیتهایی که با سرعت در حال تغییر هستند، مبارزه را مختل میکنند. در بدترین حالت، آنها در ساختار دهی انقلاب و جامعه پس از انقلاب به شیوه ای سلسله مراتبی «مؤثر» هستند و در نتیجه، دولت طبقاتی را بازسازی می کنند.
یکی از وظایف اساسی آنارشیسم تشویق به شورش مردمی علیه این نوع نظم و انضباط به ویژه در مکان های مبارزه است. «انضباط» مورد ستایش آوانگاردها صرفاً جایگزین اندیشه و معاشرت انسانی با احترام به نظم و سلسله مراتب می شود. بنابراین، آنارشیسم با هدف تضعیف انضباط سرمایه داری (تحمیلی و وحشیانه) به نفع همبستگی، «انضباط» انجمن و توافق آزاد مبتنی بر جامعه مبارزه و آگاهی سیاسی و شور و شوق انقلابی را ایجاد می کند. بنابراین، برای آنارشیست ها، مدل حزب / سازمان آوانگارد هرگز نمیتواند الگوی یک سازمان انقلابی باشد.
در هر مبارزه ای یک اقلیت رادیکال وجود دارد که رهبری را بر عهده میگیرد و بسیاری از این اقلیتها از تجربیات خود نتایج انقلابی میگیرند. به این ترتیب، اعضای مبارزه تئوری انقلابی خود را توسعه میدهند و نیازی به روشنفکران بورژوا (یا سایرین) ندارند تا آن را به آنها تزریق کنند. آنارشیست ها استدلال میکنند که این اقلیت (همراه با تمام اعضای طبقات دیگر که از گذشته خود بُریده اند و آزادیخواه شده اند) باید سازماندهی شده و با یکدیگر همکاری کنند. نقش این سازمان انقلابی، انتشار، بحث و بازنگری ایدههای خود و کمک به دیگران برای نتیجهگیری همان نتایجی است که از تجربیات خود و دیگران گرفتهاند. هدف چنین گروهی، در گفتار و عمل، کمک به مبارزین/ مردم در مبارزاتشان و شناسایی و تبیین جنبههای آزادیخواهانه این مبارزه است. این سازمان از طریق درگیر کردن اکثریت قریب به اتفاق مبارزان/ جمعیتها به مبارزه اجتماعی و سیاست انقلابی با تشویق مدیریت مستقیم آنها بر مبارزه، به دنبال از بین بردن شکاف سفت و سخت بین حاکمان و محکومان است که مشخصهی جامعه طبقاتی است. فقط این مشارکت و بحث سیاسی که ایجاد می شود به افکار انقلابی اجازه می دهد تا گسترده شوند. به عبارت دیگر، آنارشیست ها استدلال می کنند که دقیقاً به دلیل اختلافات سیاسی («نابرابری»)، ما به کامل ترین دموکراسی ممکن و آزادی برای بحث درباره مسائل و دستیابی به توافقات نیاز داریم. تنها از طریق بحث و خودفعالیتی است که دیدگاههای سیاسی کسانی که مبارزه میکنند توسعه و تکامل مییابد.
توجه: افراطهای چارچوب سیاسی فعلی با احزاب چپ افراطی یا راست افراطی مطابقت دارد. اینها مقولههایی هستند که گاهی باورنکردنی به نظر میرسد، برخی از آنارشیستها میتوانند با اصطلاح «چپ افراطی» (بخوانید «آنارشیستها در کجای طیف سیاسی ایستادهاند؟») به خود ارجاع دهند، یا رسانه ها نیز به آنها این شکل اشاره میکنند. در هر صورت، این چارچوب پارلمانی است که موضع «افراطی» را تعریف میکند. زمانی که مواضع سیاستمداران بورژوازی را افراطی یا رادیکال نمی بینند، یعنی اینکه این امتیاز لیبرال ها / سرمایه داران ملی است چرا که آنها دارای قدرت دولتی هستند. علاوه بر این، ایالتها قوانینی را برای کنترل این افراطها (به جز خودشان) و هر تفکر/ فعالیت رادیکال دیگری دارند، حتی پیشنهاد سایتهایی برای مقابله با رادیکالسازی (که دیگر به خداباوران اسلامگرا اختصاص ندارد، بلکه برای هر فکر/عملی که سرمایهداری را رد کند) را میدهند. شکار کافران / کُفّار سرمایه داری ادامه دارد … دینِ سرمایه داری مانند دیگر ادیان خطرناک است.
منبع اصلی:
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل