“فاطمه”را هیچ گاه فراموش نمی کنم. نامش همین بود:”فاطمه”… دختر دو سال و نیمه ای که وقتی اولین بار دیدمش دستم روی دستگیره در خشک شد. پاهایم بی اختیار توان خود را از دست داد و روی زمین افتادم…رفته بودم بخش “قرنطینه” به عادت هر روز صبح سرکشی به بچه ها. طبق معمول همیشه، بچه ها با شادی به سمتم دویدند و از سروکولم بالا می رفتند. در میان ازدحام و شادی بچه ها یکهو چشمم به کودکی افتاد ترسیده و کز کرده گوشه دیوار که حتی یک تار مو روی سرش نداشت… و زخمی به اندازه تمام فرق سرش چرک کرده و متورم…. جلوی چشمم سیاهی رفت…
آن روز هیچ کدام از همکاران لب به غذا نزدند. در سالن غذاخوری همه راجع به فاطمه حرف می زدند با چشمان اشکبار. فاطمه، دختر دو سال و نیمه ای که با اتوی داغ سرش را سوزانده بودند و بارها به او تجاوز شده بود.. دختر دو سال و نیمه ای که روی مچ دستها و پاهایش رد طناب بود و چند جای بدنش هم با سیگار سوزانده شده بود.
ما هر روز کودکان “abuse” شده را می دیدیم. عادی نبود ولی عادت کرده بودیم به دیدن این دردها در بچه ها. اما فاطمه داغ عجیبی بود بر دل مرکز…فاطمه کلامی حرف نمی زد. یک گوشه کز می کرد و ناخن می جوید و ترسیده اطراف را نگاه می کرد. تمام روز زیر تخت می خزید و حاضر نبود محل امنش را ترک کند.
آن شب خانه نرفتم.. رختخوابم را کنار تختی که فاطمه زیرش خزیده بود پهن کردم و وقتی چراغها خاموش شد آرام انگشتانش را لمس کردم و به صدای نفس نفس زدن های مضطربش در طول شب گوش دادم. صبح وقتی برای آب خوردن کف دستم را لمس کرد دنیای من و فاطمه با هم شروع شد… فاطمه حرف نمی زد حتی یک کلمه. لبخند هم نمی زد . مات بود و مضطرب. و تغییر شیفت مربیان و دیدن چهره های جدید اضطرابش را بیشتر می کرد.
یک هفته مرکز ماندم. یک هفته هر شب کنار تختش خوابیدم و یاد گرفتم هیچ سوالی نباید بپرسم. تلاشی برای به حرف آوردنش نکنم.یاد گرفتم فقط دستش را لمس کنم و کمکش کنم که غذا بخورد و راه برود و آرام آرام اتاق های بخش را ، راهرو را و پلکان منتهی به طبقه اول را با هم طی کنیم. اما بیشتر از آن را نمی خواست…. و من به ترجیحش احترام می گذاشتم.
موقع تعویض پانسمان سرش ، مضطرب تر می شد و اگر من کنارش نمی ایستادم و دستش را نمی گرفتم اجازه نمی داد پانسمان سرش را عوض کنند…
۸ ماه هر روز صبح باید اول می رفتم سروقت فاطمه.تمام روز را در کنار من می ماند بی هیچ کلامی و ظهر یا عصر با چشمان اندوهبار بدرقه ام می کرد. و بلاخره یک روز سکوتش را شکست. یک روز بعد از ۸ ماه انزوای ترجیحی. توی اتاق کارم روی دیوار برایش کاغذی چسبانده بودم. روی پاهایم نشسته بود و دوست داشت روی دیوار نقاشی کند. گوشه پایین سمت راست یک بیضی بسیار کوچک کشید. با دو نقطه… پرسیدم :”نی نی؟”.. به خودش اشاره کرد یعنی :”منم”… بعد با همان مداد مشکی در دست زل زد به دیوار. دقایق به کندی می گذشت و فاطمه مات کاغذ بود.نگاهش می کردم بی هیچ حرفی. آرام آرام چانه اش تکان خورد.
سرش را آهسته روی سینه ام لغزاند و شروع کرد به هق هق کردن. کف دستهایش عرق کرده بود. سرش را با دست روی سینه ام فشردم و گفتم :”تموم شد فاطمه. همه چیز تموم شد. تو پیش منی و نمی ذارم دیگه هیچ کس اذیتت کنه. هیچ کس”… اولین کلمات بعد از ۸ ماه در میان هق هق گریه بیرون پرید :” من …..می ترسم، از عمو…عمو…”
آن شب من و فاطمه کنار هم در اتاق کارم خوابیدیم و فاطمه از عصرش در آتش تب می سوخت…
فردای آن روز فاطمه عروسکش را با یکی از بچه ها شریک شد، اولین لبخند فاطمه، اولین خنده از ته دل فاطمه، کلمات فاطمه، بازی های فاطمه…. دنیای من بود. بعد از ۸ ماه فاطمه سعی می کرد “اعتماد” کند …
درست یادم نیست چقدر گذشت ، یک یا دو هفته بعد به اتاق مدیریت احضار شدم. از من خواستند که گزارشی در مورد روند درمان فاطمه برای دادگاه بنویسم… پرسیدم :”دادگاه؟”
جواب کوتاه بود: _فاطمه ترخیص می شه. برمی گرده خونه ….
خونه؟؟… خونه…. زخم سر فاطمه بعد از ۸ ماه بهبود پیدا کرده بود اما جای آن زخم قرار نبود تا آخر عمر خوب شود… قرار نبود حتی یک تار مو آنجا رشد کند… رد طناب هایی که روی مچ دست و پایش بسته شده بود هنوز مثل روز اول بود، آلت تناسلی اش آسیب جدی دیده بود و نیاز به جراحی داشت… همه اینها به کنار.. با اعتماد فاطمه با دنیای فاطمه که ۸ ماه تلاش کرد تا دوباره بسازدش چکار داشتند می کردند؟؟؟
قرار بود فاطمه به خانه برگردد، همان خانه ای که پدرش هر روز خمار کراک بود و مادر جوانش در ازای عشق و محبت یک مرد ،دخترش را در اختیارش می گذاشت….
مقاومت کردم، التماس کردم، جلسه اضطراری تشکیل دادیم، به مقامات بالاتر نامه نگاری کردیم، دهها گزارش روان شناختی برای دادگاه نوشتم و شرایط بحرانی فاطمه را شرح دادم. استعفا نوشتم
اما هیچ کدام فایده ای نداشت… فاطمه بنا به رای دادگاه به همان خانه ای برگردانده شد که وحشتناک ترین جنایات را در حقش کرده بودند….
و من نتوانستم مراقبش باشم. نتوانستم به قولی که داده بودم عمل کنم. و من هیچ قدرتی هیچ توانی در برابر سیستم حاکمه نداشتم. فاطمه به ساوه برگشت و من بارها در خلوت خودم می پرسم: دوباره می تونه بخنده؟ می تونه اعتماد کنه؟ اصلا می تونه ببخشه؟
خبرهای این روزهای ترکیه در مورد ازدواج متجاوز با کودکان زیر سن قانونی برای تبرءه شدن مدام من را یاد فاطمه می اندازد… احمقانه است پرسیدن این سوال که آیا نمایندگانی که به همچین لایحه ای رای مثبت می دهند هرگز یک بار فقط یک بار از خودشان می پرسند این قوانین چه به روز فاطمه ها می آورد؟؟؟ احمقانه است طرح این سوال که آیا قاضی آن دادگاه حتی یک لحظه با خود فکر نکرد که با زندگی یک انسان چه قمار وحشتناکی می کند؟؟؟
و در این دنیای لجن در لجن کودکان چه بهای سنگینی را می دهند…
کودکان قربانیان همیشه تاریخ…..
#نه_به_خشونت_علیه_کودکان
#حقوق_کودک
——————————————————————————————————————————————————————————————————–
آدرس و اسامی صفحات ما در فیسبوک
۲- فیسبوک عصر آنارشیسم
https://www.facebook.com/asranarshism
۳- فیسبوک بلوک سیاه ایران
https://www.facebook.com/iranblackbloc
۴ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidaritywiththeRojava
۵- فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan
۶ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
https://www.facebook.com/irananarchistlabors
۷- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
https://www.facebook.com/anarchistlibraryfa
۸ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
https://www.facebook.com/anarchistinsupportbaluchistan
۹ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchistartistss
۱۰ – فیسبوک دانشجویا ن آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchiststudents
۱۱ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
https://www.facebook.com/shahre.shahin
۱۲ – فیسبوک آنتی فاشیست
https://www.facebook.com/ShahinShahrPolitik
۱۳ – فیسبوک صدای زندانیان سیاسی
https://www.facebook.com/SupportPoliticalPrisoners
۱۴- صدای زندانیان سیاسی در تلگرام
telegram.me/VoiceOfPrisonersOfConscience
۱۵ – عصر آنارشیسم در تلگرام
https://telegram.me/asranarshism
۱۶- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
https://instagram.com/asranarshism/
۱۷ – عصر آنارشیسم در توئیتر
https://twitter.com/asranarshism
۱۸ – بالاچه عصر آنارشیسم در بالاترین
https://www.balatarin.com/b/anarchismera
۱۹- فیسبوک میتینگ دهه هفتاد و هشتادی ها
https://plus.google.com/u/0/114261734790222308813
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل