چهره عریان نابرابری ناشی از فقر - The Federation of Anarchism Era

چهره عریان نابرابری ناشی از فقر

Text Size

چهره عریان نابرابری ناشی از فقر در کشتی تفریحی سوید به سوی فنلاند بیداد می کند 

در حال برگشت از سفر بیست و چهار ساعته رفت و برگشت به فنلاند هستم که بیست و سه ساعت انرا بروی أب بودم . در عرشه کشتی ایستاده ام .چشم تا کار می کند أب و دریا ست . باد در موهایم میپیچد . و عصبی و اذیتم می کند ، تمام وجودم تلخ است و حوصله ی این بازیگوشی باد را ندارم . پک های محکم به سیگارم میزنم و با دست دیکر گیلاسم را می چرخونم و یخ در داخل ویسکی تکان می خورد . و این یک شبانه روز را مرور می کنم و انچه را که بر من گذشته است . با اینکه امروز فستیًوال پر اید است و طبق هر سال در صف پشتیبانی میبایست باشم ولی به میل و خواسته نیکول همراه او و مادرش شدم و انگیزه دیگرم هم ان بود که کمی فضا عوض کنم و از حبس زندگی اپارتمانی در بیایم و حالم کمی خوش شود . اما مگر شدنی است . هر جا که برویم انگار وجدان و عذاب زودتر از ما صندلیش را رزرو کرده و در انتظارمان نشسته است و نمی گذارد یک نوشیدنی گوارا از گلومون پایین رود .

ادمی بنا بر شرایطی که در ان بسر میبرد پدیده ها را هم متفاوت میبیند . من قبلا بارها و بارها با افراد و جمع مختلفی با این کشتی به فنلاند رفته بودم اما هرگز انچه که اینبار دیدم و تجربه کردم را قبلا متوجه اش نشده بودم . در این کشتی چندین هزار مسافر رنگ وارنگ ، از هر قشر و طبقه و سن و سال و ملییتی پیدا می شود . هر کسی با هر بودجه ای میتواند در این ٢۴ ساعت در کنار هم بسر ببرد .أدمها با انگیزه های متفاوتی با این کشتی سفر می کنند . ٢۴ ساعت روی أب بودن و لذت بردن از طبیعت و دیدن هزاران جزیره کوچکً در دل أب مابین سوید و فنلاند یکی از با ارزش ترین لذت های این سفر است . أزین رو توریست هایی از کشورهای دیگه هم بخصوص در این فصل سال بسیار در این کشتی هستند.

از طرفی دیگر این کشتی های فنلاندی شهرت خوبی هم ندارند و انچه در نزد همگان معروف است چنین گفته میشود که مردها و زنها برای پیدا کردن همدیگر برای تنها یک شب خوابیدن با همدیگر از این فرصت استفاده می کنند و بازار از این جهت بسیار گرم است و برای هر بنی بشری بی تردید یک جفت بدین منظور پیدا خواهد شد و کابین های ارزان قیمت هم اماده و موجود بدین منظور فرآهم . البته عده ای هم با انگیزه های دیگر این سفر کشتی را بر می گزینند ، از انجایی که سیگار و مشروب فوق العاده در سوید گران است . میتوان با قیمت ارزانتری در کشتی خریداری کرد . دستگاه های بازی قمار هم انگیزه برخی دیگر می باشد .رقص و موزیک و دیسکو. استخر و ماساژ .. سونا .رستوران های مختلف . باقیمت های مناسب و همه تقریبا می نوشند و مستند . و هر کسی می تواند مشروب خود را در هر کجای کشتی که دلش خواست بنشیند و بخورد . . راحت بگم شهر ، شهر فرنگی که می گویند این کشتی فنلاند است و بس . هر کسی می تواند انچه ارزو کند در ان پیدا کند و به ان برسد . سکس ، مشروب، قمار. سینما . کنابخانه. . رقص ،موزیک .همچنین اتاق های مختلف برای بازی کودکان و انواع أقسام وسایل تفریحی برای انان .. چشم انداز زیبا روی به دریا . گوشه ای دنج . برای نشستن و رفتن به خواب و خیال و رویا .. همه اینها با خریدن یک بلیط فوق العاده ارزان و کابین خواب ارزان میسر می شود ،، همچنان پیرزن و پیر مرد هایی را هم میشود دید که ارام پشت میزهای تزدیک پنجره های شیشه ای أب را در سکوت نگاه می کنتد و قهوه مینوشند و خاطرات یک عمر زندگی شان را با هم مرور و حرف می زنند . از طرفی دختر پسرهای جوان زیبا و شاد هیاهو کنان دست در دست هم در این کشتی ١٢طبقه بالا و پایین میروند .ساعتهای أولیه تقریبا به من خوش گذشت چًون به همراه نیکول به اتاق های بازی رفتم و با هم کلی لذت بردیم . و مدتی هم با هم در بیرون کشتی روی عرشه نشستیم و به سوالهای نیکول در ارتباط با کشتی و دریا و ماهی ها و حیوانات دریایی جواب دادم و بخوبی گذشت .

شب که شد نیکول و مادرش به کابین برای خواب رقتند و من هم به یکی از رستوران هایی که موزیک زنده داشت رفتم که هم چیزی بنوشم و هم موزیکی بشنوم . در انجا بود که به معنای واقعی بدبختی انسان ناچار و روابط نابرابر پی بردم و مشاهده کردم . ضرب المثل شنیدن کی بود مانند دیدن را بواقع به چشم دیدم . میزی که تقریبا زیاد در معرض دید دیگران قرار نداشت را انتخاب و مشروبی سفارش داده و به جمعییت نگاه کردم .. انچنان مجذوب دیدن شدم که اصلا موزیکی نمی شنیدم . دیدن فقر و قدرت پول به زشت ترین شکلش نمایان بود . مزدان بلوند مسن اروپایی دست در کمر دختر ان جوان زیبای اسیایی مشغول رقص بودند و خنده های مشمئز کننده شان که از روی لذت و نمایش قدرتی که به همدیگر می دادند از طرفی و از طرفی همچنین پسر های جوان کشورهای اسیای با زنان بلوند پیر در بغل همدیگر می لولیدند . و گاهی دو زن مسن که دوست هم بودند این پسران جوان را مثل اینکه مشغول توپ بازی هستند بین خود رد و بدل می کردند . و گیلاس های مشروب را بهم می زدند و بسلامتی هم می نوشیدند و چشمکی هم بین این زنان رد و بدل میشد . هم چندشم شد . و هم غمگین شدم . پیش خودم فکر کردم . واقعا فقز و کمبود چگونه می تواند این همه نا برابری را سبب شود . و این نا همگونی روابط انسانها را بوجود أورد . این دختران جوان اسیایی که بی تردید دختران وارد أتی هستند و از فقر تن به این رابطه داده اند و حتی زنان این پیر مردها هم میتوانند باشند ولی این پسران جوان هم برخی به همین دلیل و برخی هم کمبود سکس و دسترسی نداشتن به دختران زیبا و جوان اروپایی مجبور شان کرده که تن به این رابطه نابرابر و تحقیر أمیز می دهند . در گوشه ای دیگر از پیست رقص چندین دختر جوان سویدی ًو فنلاند ی برای خودشان میرقصیدند و این پسرهای جوان حتی جرات نگاه کردن به انها را نداشتند و بی تردید در دلشان اما حسرت رقصیدن با انها را می داشتند . در همین فکرها بودم که مشروبی به میز من فرستاده شد به گارسون گفتم اشتباه است من سفارش نداده ام .

در همین حین مرد جوانی به میز من نزدیک شد و به سویدی سلام کرد . و در صندلی کنار دستم نشست و یک جمله به زبان اسپانیایی به من گفت به. سویدی گفتم من اسپانیایی بلد نیستم .جواب داد اها من فکر کردم که از امریکای لاتین می ای . به قیافه اش نگاه کردم . برایم اشنا می امد . با لهجه کاملا یک سوئدی از من پرسید با من میرقصی ؟ گفتم نه سالهاست که دوست ندارم یرقصم و کیفم را برداشتم که مکان را ترک کنم . مرد جوان خیلی با أدب و اروم گفت نمی خوای مشروبی که مهمونت کردم بنوشی و بعد بری . اگر بخوای می تونیم بریم عرشه کشتی و در اونجا حرف بزنیم مایلید ؟ با لبخند ی سمت دخترهای جوان زیبا سویدی را نشان دادم و گفتم برو سراغ اونها که همسن و سال تو هستند . من پسرم سن و سال تو باید باشه و صدایم کمی عصبی و بلند شد . یک دفعه با تعجب به فارسی گفت شما إیرانی هستی خانم ببخشید معذ.رت می خوام وقتی عصبانی شدید از ته لهجه تون فهمیدم . واقعا اما از تیپ تون حدس زده بودم از کشورهای امریکای لاتین می ایی. . و یک دفعه این مرد جوان تبدیل شد به یک پسر بچه ساده و گفت خانم میدونی واقعیت این هست که این دخترهای جوون سویدی تحویلمًون نمی گیرند و من بدم می آد که یا این زنها ی پیر یرقصم . همانطور که ایستاده بودم بهش گفتم من هم زن مسنی بودم چرا پس خواستی با من برقصی ؟ مظلومانه جواب داد باور کنید چًون خارجی بودید می خواستم فقط از تنهایی با یکی درد دل کنم . برای همین هم فورا به شما پیشتهاد دادم که بریم عرشه کشتی حرف بزنیم . ولی فکرش را نکردم ایرونی هستید وگرنه مزاحم نمی شدم . بهش کمی معلم وار نصیحت ما درانه کردم و به کابین خودم برگشتم و دیگر از هجوم افکار خوابم نمیبرد به استثمار انسانها توسط قدرت و سرمایه فقر ، بی قدرتی ، کمبود های جنسی ، و روابط نا برابر ی را که بین انسانها موجب می شود فکر کردم و این که تبعیض نژادی چه دامنه پر وسعنی دارد و با این فکرها بود که خوابم برد و همان خواب همیشگی خانه مان در ایران ، پدر و مادرم و همان بند و بساط …و مهمان همیشگی را دیدم .. // صبح که از خواب بیدار شدم به اولین چیزی که پس از خوابی که دیده بودم و بیادم مانده بود ، فکر کردم که امروز بایذ هر طور شده در کشتی روابط انسانها را بیشتر زیر نظر بگیرم . تا محک به مشاهدات دیشبم بزنم .

در رستوران بود که مرد مسنی که زن جوانی به همرأهش بود نظرم را جلب کرد به دنبالشان به بوتیکی که مشروب و لوازم أریش و عطر ادکلن و سیگار هم می فروشند رفتم . مرد پنجاه و چند ساله بنظر می رسید و زن سی و أندی ساله . و به حرفهای شان عامدانه گوش دادم . زن به مرد می گفت عزیزم اگر این عطر بنظر تو هم خوبه می خوام برایم بخری و ممنونت می شم .مرد با قیافه کمی عبو س و با صدای محکم که انگاری با کودکی حرف میزند گفت نه همین تازگی سفر بودم و برایت عطر هدیه اوردم اول این عطر را مصرف کن بعدش چشم . زن جوان با کمی ناز و عناب الود جواب داد اخه من بوی او ن عطر را زیاد دوست ندار م ایران که بودم یکی از دوستام این عطر داشت من همیشه ارزو م بود که من هم داشته باشم . خواهش می کنم فقط همین یک دفعه. .مرد کمی نرم شد و سرش را با دست خاراند و شکمش راجلوتر داد بادی به غبقب انداخت چشم های ریزش را از زیر عینک ذره بینی ریزتر کرد و به قیمت عطر نگاهی انداخت و زیر لب شکوه کنان گفت: قول میدی دختر خوبی باشی دیگه بهانه گیری نکنی . ؟حرفهای منو گوش بدی ؟اره قول میدم ، ببین من چه فدا کاری ها برای تو کردم گفتی کار خونه کمک کن با فلان دوستت حرف نزن بچه هات اجازه ندارند خونه مون بیاند. گفتم چشم باشه و انجام دادم .این هم برات میخرم بشرط اینکه قدر منو بدونی . باشه چشم قول میدم. مرد به صندوق غر غر کنان نزدیک شد و با کارت کریدیت قیمت عطر را پرداخت کرد و به قبض پرداختی چندین بار نگاه کرد .برای اینکه سرش را کلاه نگذاشته باشند عینکش را چندین بار بالا پایین برد و زن جوان بیچاره خوشحال به دنبالش روان شد .

من هم خودمو بسرعت به عرشه کشتی رسوندم تا این حرفهای تکبت باری را که شنیده بودم با هوای تازه عوض کنم و اما این نابرابری را که مشاهده کرده بودم به تبعیض نژادی ربط نداشت و بسیار کلاسیک و وطنی بود. معاوضه نابرابر نداشته ها بود سو استفاده مردأنی که بخاطر موقعیت مادی زنهای بیست و أندی کوچکتراز خود رامورد سو استفاده قرار می دهند و زنان را وأبسته و مطیع خود می کنند . یادم امد که یک بار با دوستی بحث می کردیم و او نظرش بر این بود که این تفاوت سنی ها اشکالی ندارد أدمها می تواند عاشق هم شوند و پاسخ من این بود که هر چه که نابرابر است چرا سر دمش به پول و نیاز و محرومیت انسان وصل می شود.! ؟ چرا دست مرد م فقیر و یا بی قدرت به دختران و پسر ان جوان نمی رسد؟ چرا کسی عاشق مرد و زن فقیرپیر نمیشود ؟ چرا همیشه ثروت و یا أقامت گرفتن در کشور های غربی در این رابطه ها نقش بازی می کند .. ؟!غرق در این أفکار بودم که نیکول نوه ام و مادرش به دنبال من امدند .نیکول ازم پرسید مادربزرگ در قسمت سالن بچه ها دیسکو هست و ادم بزرگها هم اونجا اجازه دارند برقصند تو با من میای که با هم برقصیم ؟ قلبم روشن شد و گفتم اره عزیزم بریم برقصیم و انوقت بود که یک باره خاطره ای از زمان بسیار دور ناگهان بیادم امد که وقتی پانزده ساله و توریست و همراه خواهرم و همسرش به همین کشتی فنلاند امده بودم تا صبح با یک پسر سویدی شانزده ساله در دیسکو رقصیذه بودم . با این تداعی لبخندی بر لبم نقش بست و دست نیکول را گرفتم و به سمت سالن رقص رفتم . و همزمان فکر کردم حتما ان زمان هم همین نابرابری ها جریان داشت و من حالیم نبود و نمیدیدم . چًون پدیده سرمایه و محرومیت و نیاز انسان و استثمار انسانها به امروز که بر نمی گردد و همیشه بوده و نابرابری در این جهان را باعث شده است . با ارزوی جهانی برابر که انسان را حرمت بدارد .

 

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل