نویسنده: راوی
دو حکایت از کودکانی که در بلوچستان نه عکسی دارند و نه شناسنامه ( حکایت هوتک و تمساح تا عارف قنبرزهی مبارز راه آزادی )
چند سال پیش خبری خواندم که از کشته شدن کودکی به دست دو تمساح در بلوچستان خبر میداد. جزئیات را با دقت بیشتری مرور کردم. نوشته بودند: تنها عکسی که از آن کودک باقی مانده، عکسی است که برای کارهای اداری مرتبط با سرشماری گرفته شده بود.
دخترک زیبا بود، با چشمانی درشت و درخشان.
مادرش گفته بود: «دخترم آرزوهای زیادی داشت. قرار بود اگر به مدرسه رفت، عکس دیگری هم از او بگیریم. او سخت آرزوی یک جفت دمپایی نو و یک عکس دوستداشتنی و شگفتانگیز دیگر را در دل داشت.»
اما حالا او مرده بود. یا بهتر بگویم، او را فقر و حصر کشته بودند.
از خودم پرسیدم: “واقعاً نمیشد کاری برایش کرد؟”
ناگهان او را در ذهنم دیدم که از سکوی قضاوت بالا میرود و مقابلم مینشیند. به من گفت: «همین که فرصتی برای گرفتن یک عکس دیگر داشتم، حضورم در این جهان میارزید. شاید میتوانستی کاری کنی.»
دوباره نگاه میکنم. عکس مثل قبل، بیصدا و ساکت است.
او آنقدر کوچک بود که نمیتوانست از هیچ سکوی قضاوتی بالا رود. به خودم تلنگر میزنم. این صدا، صدای خودم است. او صدایی ندارد.
چند سالی میگذرد…
شاید در همسایگی آنها، در شهرشان یا کمی آنسوتر، نوجوانی قد میکشد؛ نوجوانی که دلش پر است از آرزوهای کوچک و بزرگ: عکسها، دمپاییها، لباسها، کتابها و سفر ها و راه ها. او میخواهد که دیده شود، بیگانه نباشد، و شوق زنده ماندن و زندگی کردن را در دل دارد. او فریاد میزند، میخواهد صاحب صدای خودش و خواهر کوچکش باشد.
بسیاری اوقات صدایش گم میشود، و اغلب کسی او را نمیفهمد. اما او همچنان میجنگد.
روزی، صبحی، صدها فریاد به هم پیوند میخورند، تا زندگی را ممکن سازند. آن روز، عارف بلندتر از همیشه فریاد میزند. بر لبه زندگی ایستاده و تا جایی که میتواند برایش میجنگد. اما جنایتکاران و غاصبان، به جای زندگی، مرگ را به او میدهند.
عارف، مثل قهرمان شعر «تفتیش» محمود درویش، در پانزده سالگی، سینهاش شکافته میشود. جلادان درون سینهاش چه میبینند؟ هیچ، جز قلب، رؤیاها و حسرتهایش.
اگر سرش را بشکافند، چه خواهند دید؟ خواهند دید که او برای آزادی میجنگید.و آزادی چیزی پیچیده و دور نبود؛ تنها جفتی دمپایی برای خواهرش و فرصتی برای خودش تا بهجای خمودگی در اثر کار زیاد، بتواند بخواند و بنویسد.
جلادان بر زبان ناشنیدنیاش میبینند که نوشته است: «قبل از آنکه آنقدر بزرگ شوم که معنای مرگ را بفهمم، میگویم که از مرگ نمیترسم.»
و یادش؟ و سایهاش؟
سایهاش از دست جلادان فرار خواهد کرد و به خیالات من و ما میآید. در کنار من قد میکشد، بزرگ میشود. و شاید روزی، ناگهان در میان نفس کشیدنم، دریابم که هرچه گفتهام، شنیدهام و زندگی کردهام، خودم بودهام. زیرا او مدتهاست که صدایی ندارد و در جایی دیگر، در آن سوی دادِ زندگی کردن ، ایستاده است.
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل