یادداشت «عصر آنارشیسم»:
این نوشته ها مجموعه ی تکمیلی متن پیشین در مورد وضعیت “دادگاه – زندان – شکنجه” منتشر شده در کانال تلگرامی رفیق سُهیل عربی از تاریخ شانزدهم خُرداد تا چهارم مُرداد ماه ۱۴۰۲ می باشد.
■■■■■■
ساس شب میاد رو آدم،خون می خوره
قابل درکه
سوسک میاد چکار می کنه؟
تو زندان با ساس بیشتر سرکار داشتیم
اینجا سوسک
ساس با اینکه خون می خوره،معمولا آدمو بیدار نمی کنه،بعضیاشون البته زیاده روی می کنن آدم از خارش و سوزش از خواب می پره،
یک شب تو زندان تهران بزرگ ، تیپ یک ،دارالقران خواب بودم،دماغم تازه شکسته بود ،با دهان نفس می کشیدم,یک ساس از سقف زاغه( طبقه وسط) افتاد تو حلقم،بی اختیار تف کردم زمین ،واقعا آنقدر این اتفاق ناگوار بود که یادم رفت کسی پایین خوابیده،
طبیعیه که اون شخص هم خیلی عصبانی شد و تا بیام بهش بفهمونم قصد بدی نداشتم و بی اختیار بوده…
دعوا شد…
ما هر هفته تو زندان فیبر تختها رو آتش می گرفتیم،تمیز می کردیم،ولی باز زندانی جدید ورود از آگاهی که می اومد،با خودش ساس و شپش و گال می آورد…
بعد از پایان حبس با خودم گفتم دیگه درگیری با حشرات تموم شد..
ولی تازه وارد فاز جدید شده
اینجا با جیرجیرک،ساس ،مورچه،پشه و…
واقعا چرا جیرجیرک باید تا صبح بگه جیر جیر؟؟؟
خب یه بار گفتی عزیزم
فهمیدم
یا مثلا کلاغا
ساعت سه صبح:
قار
قار
قار
یا. شایدم غار
غار غار
به هر حال متوجه شدم
چرا هی تکرار ؟
واقعا با سگها فقط میشه کنار اومد
همین آقا رضا
خیلی مرد با شخصیتیه
با هم یه لقمه نونی می خوریم
تشکر می کنه ،زود می خوابه،اذیت نمی کنه
■■
#سهیل_عربی
Soheil Arabi, [2023-06-06]
در بندهای دو الف و ۳۵۰ اوین ساس نداشتیم،چون دیوارها از سنگ مرمر بودند و البته اکثر زندانیهای این بندها سیاسی بودند و بهداشت را رعایت می کردند،اما در دیگر بندهای اوین ساس زیاد بود،در زندان تهران بزرگ به ویژه در تیپ یک ساسها فراوان بودند و خیلی آزارمان می دادند،بدترین خاطراتم از ساسها به تیپ یک سالن ۹ “دارلقران” مربوط است،
پیش از انتقال به این بند دماغم یک بار در بازجویی و دوبار توسط دو زندانی که قصد کشتنم را داشتند شکسته بود و با دهان نفس می کشیدم،یک شب وقتی خواب بودم و دهانم باز بود یکی از ساسهایی که روی سقف زاغه ام رژه می رفت،افتاد توی حلقم،از خواب پریدم و بی اختیار تف کردم( تخت وسط بودم ،آب دهانم روی صورت زندانی بینوایی که کف خواب بود ریخت و طبیعتا خیلی عصبانی شد و دعوا شد،البته وقتی به او توضیح دادم که عمدی نبوده و چه اتفاقی افتاده خشمش کمتر شد ،اما خیلی شرمنده شدم)
هر هفته جمعه را صرف نظافت اتاق می کردیم،اما در بندهای عمومی ،به ویژه در بندهای شعبه که ورودی از آگاهی زیاد است،هر قدر هم بند را تمیز کنیم،با ورود زندانیهایی که از آگاهی می آیند،ساس هم وارد می شود ،ساس شپش،گال ،در زندان گوهر دشت سوسک آلمانی( سوسکهای ریز)به ویژه در بند امن زیاد بود،ولی در بند سیاسی چون تعداد کم بود و زیاد نظافت می کردیم به ندرت …
در زندان تهران بزرگ به خصوص در تیپ یک آنقدر ساس همه بدنمان را نیش زده بود که این اواخر به پیشانیمان حمله می کردند،چون تمام دست و پایمان را نیش زده بودند،تمام روز از خارش و سوزش جای نیش ساسها در عذاب بودیم…
Soheil Arabi, [2023-06-07]
تکرارش ضرورت دارد!
آگاهی رسانی از اوضاع زندانها و زندانیان وظیفه هر مبارز به ویژه دادخواهانی است که در بند بودن را تجربه کرده اند.
آگاهیرسانی از اوضاع زندانها دو ویژگی دارد :
نخست اینکه جوانها می فهمند با چه اوضاعی روبرو خواهند شد و خود را آماده می کنند،برخی که هیچ تجربه ای ندارند می گویند گفتن از شکنجه ها باعث ترسیدن مردم از مبارزه می شود،اما این برداشت غلطی است ،
آنکه آزادی را فهمیده باشد و بداند چه گنجی است بهایش را هم می دهد،پس چه بهتر که بداند کجا قرار است بجنگد و برای جنگ چگونه باید آماده شود.
ویژگی دوم هم این است که آگاهی رسانی،باعث افزایش هزینه های شکنجه گری می شود،مردم حمایت می کنند،رسانه ها فشار می آورند و در صورتی که تلاش گسترده و پیوسته باشد،حکومت مجبور به عقب نشینی خواهد شد.
افراد بیرون گود تحلیلهای نادرست دارند و با کلی گویی به پرسشهای عمیق،پاسخهای سطحی می دهند،می گویند حکومت ترسی از رسانه ندارد!
این ادعا نادرست است.
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به دو گروه تقسیم می شوند،
گروه اول که بی کله های تازه به قدرت رسیده هستند گمان می کنند راه حفظ حکومت سرکوب و ایجاد رعب و حشت است،هر منتقد و دگر اندیشی را به شدت سرکوب و حتی حذف می کنند،اما گروه دوم که پراگماتیستها هستند معتقدند سرکوب و حذف مخالف نباید طوری باشد که برای حکومت هزینه گزافی ایجاد کند.
هنگامی که حمایت از زندانیان گسترده و پیوسته می شود و به ویژه وقتی موج و توفانی از حمایتها ایجاد می شود،بین این دو گروه درگیری ایجاد می شود و معمولا پراگماتیستها برنده می شوند،به ویژه اگر موردی که مردم از او حمایت می کنند،صرفا منتقد و دگر اندیش باشد و اتهام امنیتی واقعی مثل عملیات مسلحانه یا جاسوسی در پرونده اش نباشد.
در نتیجه تلاش برای پایان دادن به اعدام و شکنجه ضروری است،زیرا با ورود هر انسان به زندان تمام جامعه آسیب می بیند،البته که با اعدام این آسیبها هزار چندان می شود،راهی به جز قیام علیه اعدام و شکنجه باقی نمی ماند،قیامی تا سرنگونی کامل عوامل سرکوب و شکنجه.
این راه نجات جامعه است و هر آزادی خواه،هر آزاده و با وجدانی باید در این راه بکوشد.
در آغاز باید به مردم دلایل منفعتی ارائه کنیم،یعنی اگر صرفا بگوییم که اعدام و شکنجه بر خلاف انسانیت است ،کافی نیست،باید این مهم را هم گوشزد کنیم که ورود هر انسان به زندان هزینه ها و آسیبهای سنگینی برای همه جامعه دارد،از هزینه نگهداری تا هزینه های معنوی،مثل محرومیت فرزند از پدر یا مادر و …
در حالی که با صرف نیمی از بودجه ای که صرف شکنجه و سرکوب( به قول حکومت مجازات) می شود میتوان زیرساختها را درست کرد،راهکار در بهبود اوضاع اقتصادی و معیشت مردم است،راهکار در ساخت سیستم آموزشی مدرن واستعداد یاب است،سیستم آموزشی که نمره محور نباشد و بتواند استعداد هر انسان را کشف و شکوفا کند،ما در زندانها سالها تدریس کردیم و دیدیم چه استعدادهایی به هدر رفته اند،صدها شاگرد بسیار تیزهوش در زندان داشتم که هر کدام می توانستند نابغه باشند اما….
#قیام_علیه_اعدام_وشکنجه
کاملتر :
تکرارش ضرورت دارد!
آگاهی رسانی از اوضاع زندانها و زندانیان وظیفه هر مبارز به ویژه دادخواهانی است که در بند بودن را تجربه کرده اند.
آگاهیرسانی از اوضاع زندانها دو ویژگی دارد :
نخست اینکه جوانها می فهمند با چه اوضاعی روبرو خواهند شد و خود را آماده می کنند،برخی که هیچ تجربه ای ندارند می گویند گفتن از شکنجه ها باعث ترسیدن مردم از مبارزه می شود،اما این برداشت غلطی است ،
آنکه آزادی را فهمیده باشد و بداند چه گنجی است بهایش را هم می دهد،پس چه بهتر که بداند کجا قرار است بجنگد و برای جنگ چگونه باید آماده شود.
ویژگی دوم هم این است که آگاهی رسانی،باعث افزایش هزینه های شکنجه گری می شود،مردم حمایت می کنند،رسانه ها فشار می آورند و در صورتی که تلاش گسترده و پیوسته باشد،حکومت مجبور به عقب نشینی خواهد شد.
افراد بیرون گود تحلیلهای نادرست دارند و با کلی گویی به پرسشهای عمیق،پاسخهای سطحی می دهند،می گویند حکومت ترسی از رسانه ندارد!
این ادعا نادرست است.
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به دو گروه تقسیم می شوند،
گروه اول که بی کله های تازه به قدرت رسیده هستند گمان می کنند راه حفظ حکومت سرکوب و ایجاد رعب و حشت است،هر منتقد و دگر اندیشی را به شدت سرکوب و حتی حذف می کنند،اما گروه دوم که پراگماتیستها هستند معتقدند سرکوب و حذف مخالف نباید طوری باشد که برای حکومت هزینه گزافی ایجاد کند.
هنگامی که حمایت از زندانیان گسترده و پیوسته می شود و به ویژه وقتی موج و توفانی از حمایتها ایجاد می شود،بین این دو گروه درگیری ایجاد می شود و معمولا پراگماتیستها برنده می شوند،به ویژه اگر موردی که مردم از او حمایت می کنند،صرفا منتقد و دگر اندیش باشد و اتهام امنیتی واقعی مثل عملیات مسلحانه یا جاسوسی در پرونده اش نباشد.
در نتیجه تلاش برای پایان دادن به اعدام و شکنجه اولا ضروری است،زیرا با ورود هر انسان به زندان تمام جامعه آسیب می بیند،البته که با اعدام این آسیبها هزار چندان می شود،راهی به جز قیام علیه اعدام و شکنجه باقی نمی ماند،قیامی تا سرنگونی کامل عوامل سرکوب و شکنجه،اینرا نجات جامعه است و هر آزادی خواه،هر آزاده و با وجدانی باید در این راه بکوشد.
در آغاز باید به مردم دلایل منفعتی ارائه کنیم،یعنی اگر صرفا بگوییم که اعدام و شکنجه بر خلاف انسانیت است ،کافی نیست،باید این مهم را هم گوشزد کنیم که ورود هر انسان به زندان هزینه ها و آسیبهای سنگینی برای همه جامعه دارد،از هزینه نگهداری تا هزینه های معنوی،مثل محرومیت فرزند از پدر یا مادر و …
در حالی که با صرف نیمی از بودجه ای که صرف شکنجه و سرکوب( به قول حکومت مجازات) می شود میتوان زیرساختها را درست کرد،راهکار در بهبود اوضاع اقتصادی و معیشت مردم است،راهکار در ساخت سیستم آموزشی مدرن واستعداد یاب است،سیستم آموزشی که نمره محور نباشد و بتواند استعداد هر انسان را کشف و شکوفا کند،ما در زندانها سالها تدریس کردیم و دیدیم چه استعدادهایی به هدر رفته اند،صدها شاگرد بسیار تیزهوش در زندان داشتم که هر کدام می توانستند نابغه باشند اما….
#قیام_علیه_اعدام_وشکنجه
قسمت قبل :
شکنجه چیست ، چرا و چگونه به تمام جامعه آسیب می رساند ؟
قسمت دوم :
#سهیل_عربی
بخش ۳ #شکنجه :
اساس فلسفیدن طرح پرسشهای درست و به جا است،
و گام نخست برای نشان دادن یک تصویر کامل از موضوع که در گامهای بعد با نگاهی به تعاریف رایج می کوشیم که به تعاریفی امروزی و دقیقتر دست یابیم:
در بخش نخست
به تعاریف واژه نامه ها در برخی زبانهای رایج نگاهی می اندازیم:
“۱:
انگلیسی
the action or practice of inflicting severe pain or #suffering on someone as a punishment or in order to force them to do or say something.
“the #torture of political prisoners”
The act of causing sb severe pain in order to punish them
Or make them
Say or do something.
Mental or physical
Suffering
;sth that causes this
عملی که باعث درد و رنجهای شدید بر کسی شود ؛
این عمل(یا اعمال به منظور تنبیه یا مجبور کردن کسی به انجام کاری یا گفتن چیزی انجام می شود.
هر انچه باعث رنج ذهنی(روحی) یا جسمی شود را شکنجه نامند.
To make somebody extremely unhappy or anxious
کسی را به شدت ناراحت و نگران کردن.
۲
فرانسوی
در زبان فرانسوی نیز از واژه torture
که ریشه (بن ) tortura
را در بر دارد
برای تعریف شکنجه استفاده می شود:
Peine, grave; punition, corporelle,
Pouvant entrainer la mort
,autrefois infligèe par la justice.;
Peine anfligée pour aracher aveus
آسیب ،رنج و عذاب حاد و سنگین که به نم مجازات ،کیفر ، یا جزا از سوی عوامل قضایی یا عدلیه و دادگستری بر کسی اعمال می شود که ممکن است به مرگ او نیز ختم شود.
جزا یا کیفری که به قصد مقر آوردن اعمال می شود.
Soheil Arabi, [2023-06-07]
۳
پارسی
اشکنجه
إشكنجه
عذاب عقوبت آزار
قید منگنه
رنج دادن
آسیب رساندن
:
شاه را گفتند اشکنجه اش بکن
تا نگوید جنس او از این سخن
و این بهترین مثال برای اشکنجه است
اشکنجه می کنند تا جنس ما
طبقه ما سخن از برابری و رهایی نگوید.
ادامه دارد
#سهیل_عربی
#Soheyl_Arabi
اینکه بگوییم ذات قفس شکنجه است = زندان هر جایش شکنجه گاه است ، از لحظه ی ورود ، بازرسی ، لخت شدن و بشین پاشو رفتن ، تا انفرادی و بند عمومی و …
درست است اما کافی، رادیکال ، ریشه ای و درمانگر نیست !
کافی،رادیکال(ریشه ای) و درمانگر این است که بدانیم در سرزمین تحت استبداد و هرج و مرج پیش از زاده شدن مورد شکنجه قرار می گیریم.
از آنگاه که در شکم مادر هستیم و استرسهای مادری که نگران بیرون ریخته شدت لوازم خانه توسط صاحبخانه است روی ما تاثیر می گذارد …
شکنجه نه از #سلول_انفرادی و دوران بازجویی که از سالها پیش آغاز شده ، که اگر #فقر ، سرکوب، خفقان و تحقیر َشدنها نبود که اصلا چرا فریاد می زدیم که به جرم دادخواهی محکوم به تحمل این رنجها شویم ؟
#استبداد ، #سرکوب و شکنجه گری ، یاران جدانشدنی از یکدیگرند.
آزادی اندیشه ها و دادخواهی بزرگترین دشمن رژیم جور و جهل است و از این روی هر دگر اندیشی از دید حکومت “#معاند، #منافق،#فتنه_گر، عامل بیگانه و #مجرم_امنیتی” به شمار می آید .
شکنجه،مساله ،موضوع ،
مفهوم و ترمی است که هنوز تعریف واحد ، معین و مشخص و قابل فهمی برای همگان از آن ارائه نشده است.
#شکنجه ابزاری است که نقاب مجازات و امربازدارنده از جرم روی آن میگذارند و از آن برای سرکوب و حذف تدریجی آزادی خواهان استفاده می کنند.
شکنجه آسیبی است که اگر چه بر یک فرد وارد می شود اما تمام جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
شکنجه بر افراد مختلف تاثیرات گوناگون میگذارد؛
یکی پرخاشگر می شود ،دیگری گوشه گیر؛
برخی به خود آسیب می رساند، بعضی ها به دیگران،
یکی افسرده می شود و دیگری خشن …
بنابراین توضیحات یک فرد درباره شکنجه نمی تواند کامل باشد و لازم است افراد گوناگون تعریف خود از شکنجه و تاثیرات شنکجه بر خود یا اطرافیانشان توضیح دهند.
بدیهی است که شکنجه فقط در زندان رخ نمی دهد و وجب به وجب سرزمینی که تحت حاکمیت مستبدین است شکنجه گاه است.
از گشت ارشاد تا دوالف
از نقض حقوق بشر تا تخریب محیط زیست
….
ادامه دارد
من شفیع عاصیان باشم به جان
تا رهانمشان ز اشکنجه گران
#Soheil_Arabi
شکنجه چیست؛ چه آسیبهایی به فرد شکنجه شده میرساند و آسیبهای ناشی از شکنجه چه عواقبی برای تمام جامعه دارد؟ چرا و چگونه باید شکنجهگری را از ریشه خشکاند؟ رفرمیستها و در شکل مبتذلترشان سوپاپ اطمینانها (خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه) چه اهدافی را در عمل با کوچک نشان دادن شکنجه و خلاصه کردن آن به سلول انفرادی یا حتی متمرکز کردن اذهان عمومی روی یک گونه از هزاران گونه شکنجه (با عملکردی که دارند) دنبال میکنند؟ آیا شکنجهگر و شکنجهگری را میتوان کنترل کرد؟ یا اینکه راهی جز نگاه کارکردگرایانه اما ریشهای برای نجات انسانها از شکنجه پیش روی ما نیست.
شکنجه مسأله، موضوع، واژه یا ترمی است که هنوز به تعریفی واحد و معین برای همگان از آن نرسیدیم و شاید گام نخست رسیدن به این فهم باشد.
شکنجه در تعریف متداول ابزاری است غالباً در دست حکومتها برای سرکوب، استنطاق یا تهی کردن مخالفان از هویت معترضشان. یا در تعریفی دیگر شکنجه عملی یا اعمالی ویرانگر و زجرآور است که به قصد مجبور کردن یا بازداشتن کسی از انجام کاری انجام شود. اما آیا شکنجهها همیشه عریان و متعارفاند یا اینکه امروزه حکومتها شکنجهها را با کارکرد و قصد بازدارندگی یا وادار کردن یا سرکوبگری به شیوهها و سیاستهای مختلف، پیچیده، زیرپوستی و کلان طرحریزی و اجرا میکنند؟
بگذارید برای پاسخ به همه این پرسشها به شیوهای نامتداول و بیمقدمهچینیهای زائد و فریبنده و لفاظانه و رتوریکهای زبانی رفرمیستها، مسأله را به گونهای دیگر طرح کنیم و پی بگیریم.
کوچک کردن و خلاصه کردن شکنجه به سلول انفرادی و تمرکز کردن روی آن قسم دیگری است از به دست گرفتن پروژههای کمپینی و رو آوردن یکی از هزاران مسائلی که سالهاست بودهاند و بعدها هم (بعد از انقضای پروژه کمپینی مورد نظر و سر رسیدن کمپین دیگر هم) خواهند بود. اما هر از چند گاهی ابن الوقتها و پروژویهای پرو غربی پیدا میشوند و بنا به اتمسفر و سفارشی که گرفتهاند، در قالب استراتژی کلیتری با عنوان تقلیل علتها به معلول یکی از آنها را برمیکشند و به کمک رسانهها (به خصوص رسانههای جریان اصلی) و نهادها و سازمانهای پر طمطراق حقوق بشری! و موج سواری روی احساسات عمومی به ویژه در شبکههای اجتماعی و بازی با بدیهیات، آن را در حد یک موضوع داغ اجتماعی بالا میکشند یا اصطلاحاً ترند میکنند.
و در این بین زیرکانه صورت مسأله را پاک میکنند.
اما صورت مسأله چیست؟ صورت مسأله این است؛
سرمایهداری و نظامهای پیاده کنندهاش در همه اقسام و شیوههای پیادهسازی شدهاش (بنا به شرایط زمانی و مکانی و عینی موجود) آمیزهای از اجبار، سرکوب، شکنجه و واداشتن و بازداشتن و به اسیری کشاندناند؛ آمیزهای از چرک و خون؛ البته در ظاهر بسیار فریبنده. و در این مورد خاص، یعنی در ایران، نظام حاکم سرکوبگر بنا به ماهیتش همیشه دست به سرکوب و شکنجه سیستماتیک زده است و امر نو و تازه مکشوفی نیست؛ ماهیتی که بنا به بستر و زمینهای که در آن شکل گرفته، مصداق بارز کلریکال کاپیتالیسم یا سرمایهداری روحانیمحور است؛ یعنی انباشت سرمایه توسط نهاد روحانیت به کمک بازوهای دیگرش همچون میلیتاری کاپیتالیسم (همانند سپاه پاسداران) و کرونی کاپیتالیسم (سرمایهداری رفاقتی – که مصادیق بیشماری در ایران دارد).
مسأله این است که تحت استبداد و نابرابری زیستن یعنی مورد شکنجههای گوناگون قرار گرفتن.
کمپینرها طبق عادت مألوفشان سراغ سوژههایی میروند که در سطح باقی بماند؛ یعنی حتی علیرغم شعارهایی که برای دفاع از عملکردشان میدهند، (شعارهایی چون «کنشهای کوچک ایستادگی»، «جنبشهای کوچک اجتماعی» و …) از ایجاد هر نوع کنش اجتماعی عاجزند (فارغ از ماهیت خود آن شعارها)؛ زیرا حتی قادر به ایجاد ارتباط با بدنه اجتماعی مورد ادعایشان جهت یک حرکت و کنش عینی و واقعی ادعایی (فارغ از بحث کارکردگرایانهاش) نیستند. چرا که میدانند این امور زمانبر و هزینهبر است و کار اساسی میطلبد. با شوآف و تاکید بر واژگان «من»، «کمپین من»، «دوستان من»، «تهدید من» و … کار راه نمیافتد.
در واقع نقدهایی هم که به فعالیتهای رادیکال (در معنای اصیل و ریشهای) دارند ناشی از ضعفشان در انجام این امور است که پشت عنوانهای مصلحانه کاذب پنهان میکنند. این تیپ فعالان اصطلاحاً کارکردی خیریهای یا به قولی انگلی دارند. به این معنا که خود از آسیبی که مدعی مبارزه با آن یا التیاماش را دارند ارتزاق میکنند و حضورشان وابسته به وجود همین آسیبها است و در پی خشکاندن علتهای آسیبها نیستند (چرا که حضور آنها در بستری خالی از این نوع آسیبها و کنشگریها بیمعنا خواهد بود) و در عمل در خیلی از موارد نقش درپوش چاه فاضلاب را بازی میکنند.
با این کارکرد که صرفاً ریشههای آسیب را پس میزنند و نادیده میگیرند و با عملکردشان تنها بخش ناخوشایندی از معلولها را میپوشانند و باعث میشوند بوی و تصویر آن، جامعه را مدتی هم که شده، مکدر نکند.
فارغ از بحث عملکرد و ماهیت نیز یک پاشنه آشیل اساسی در بین این فعالان به وضوح نمایان است؛ این گروه از فعالان به شدت روی ستاره شدن و درخشیدن متمرکزند و غالباً فعالیتهایشان پیرامون یک (یا نهایتا و به ندرت روی چند) فرد خاص است. در واقع بیشتر از آنکه هدفی جمعی توسط سازوکاری جمعی و مبتنی بر تلاش برای ارتباط پیدا کردن با بدنه اجتماعی و گسترش آن پیش رود، موضوع بیشتر برجسته کردن نقش فلان سلبریتی سیاسی یا فعال شهیر «مدنی» است. در این بین فارغ از بحث نیتسنجی، امر مشهود و چندین بار امتحان پس داده این است که این ستارهها به زودی خاموش و آن کنش و کمپین هم با صرف هزینههایی برای بسیاری از کسانی که فریب این نوع فعالیتها را میخورند، به پایان میرسد. فرض را بر خوشنیتی و اخلاص هم که بگذاریم پر واضح است که برای هر دستگاه امنیتی و اطلاعاتی خاموش کردن هر حرکت مبتنی بر یک یا چند فرد مشخص امری بسیار ساده و سهلالوصول است.
موضوع این است که نه فقط سلول انفرادی و جایجای و لحظهلحظه زندان شکنجهگاه است و حتی نه فقط ایران، افغانستان، آفریقای جنوبی، سنگاپور، شیلی، فرانسه و یونان بلکه دیگر سرزمینهای تحت استعمار و استثمار و استبداد و در کل تمام کره خاکی به دست رؤسا و عروسکگردانان و کعبههای آمال شما تبدیل به شکنجهگاه و کشتارگاه آزادیخواهان و زحمتکشان و کارگران شده است.
اما بگذارید کمی به مصادیق شکنجه بپردازیم؛ از منظری که کمپینرهای سوار بر موج جذابیت از پرداخت به آن مشمئز میشوند؛
عجیب است اما شکنجهها حتی پیش از زاده شدن ما آغاز میشود. آنگاه که جنین هستیم و بدان سبب که مادران ما تغذیه مناسب ندارند و انبوهی از استرس و رنج ناشی از فقر، نابسامانی، اجبار و خشونت را خود و جنینشان حمل میکنند و از یک زیست حداقلی همراه با آرامش و آسایش محروماند. بنابراین، دوران بارداری و زایمانشان هم با صدها اختلال و ایراد طی میشود و در نتیجه ما هم، با ایرادها و بیماریهای فراوان به دنیا میآییم و میشویم «بچههای تنبل و بیاستعداد» دنیای زیبای سرمایه.
و این تازه آغاز ماجراست؛ کودکی که با کمبودها، نداشتهها، تحقیرها و حسرتها به نوجوانی میرسد و دری که همچنان بر پاشنه دوران جنینیمان میچرخد؛ سوءتغذیه، فقر، نداشتن خواب راحت، محرومیت از تفریح و آرامش و نداشتن حس اعتماد به نفسی که نه پدر و نه مادر، ندارند که به ما بدهند.
در این دوره اما، مدرسه ضلع جدیدی از زندگی ما را شکل خواهد داد؛ مایی که نه «کمک آموزشی»، نه «تقویتی»، نه «فوق برنامه» و نه هیچکدام از این اسباب هموارکننده «جاده خوشبختی کنکور» در قاموس صغیرمان نمیگنجد.
مدرسهای که بیشتر محل بدآموزی و تحقیر و حسرت کشیدنمان بود؛ جاییکه فلک شویم، شلنگ و ترکه بر کف دستانمان بنشیند، مسخره شویم، چهارراه روی سرمان باز شود، مقنعه بر صورتمان کشیده شود و «فکل»هایمان قیچی شود. چراکه یا «درسخوان»، نبودیم یا «مومن» نبودیم یا «هار و بیانضباط» بودیم.
در مدارسی که در محلات و روستاهای پر از فقر و جرم و نابرابری، یعنی به موازات محیطی که در آن قرار داشتن، به جای اجتماعی شدن، انسان بودن، دوست داشتن و کمک به همنوع، آداب تنفر، آداب تشرع، ترسیدن از جهنم و خدا و جنس مخالف و عذاب وجدانهای بیشمار و ترسیم زندگی به میدان مسابقه اسبدوانی که هرکس باید از دیگری جلو بزند را نشانمان دادند.
اما همه اینها تازه شروعی بود بر دردهای بیشمارمان؛
آری شکنجه یعنی کارگر و زحمتکشی که نیروی کارش را برای لقمهای نان میفروشد و بعد از ۱۲ ساعت کار و استثماری عریان و بیرحمانه در کارگاهها، کارخانهها، مغازهها، شرکتها، زمینها، بیمارستانها و غیره و غیره، باز هم از تأمین مایحتاج اولیه زندگیاش عاجز است.
شکنجه یعنی شرمساری همیشگی پدر و مادری که همیشه از فرزندانشان خجلاند.
شکنجه یعنی کودکانی که مادرانشان کلفتی مدرن میکنند و زمختی دستهایشان در مقایسه با دستهای لطیف مادران برخوردار دیگر، آنها را مبهوت و محسور میکند.
شکنجه یعنی زنانی که از بدو تولد تا دم مرگ ناموس مرداناند.
شکنجه یعنی زنانی که اختیار پوشیدن، رفتن، آمدن، خندیدن و عاشق شدن را ندارند.
شکنجه یعنی زنانی که خود را برای رها شدن از جهل موروثی و محیطی به آتش میکشند. شکنجه یعنی دخترانی که به جای عروسک، طفلهای شیرخوارهشان را بغل میکنند؛ همانهایی که «کمپینهای رنگی» برایشان راه نمیاندازند، چون جذابیتهای کافی ندارند؛ چراکه کارشان با «کمپین من» راه نمیافتد و البته نه گوشی مناسب برای همراهی دارند و نه اصول بازی در این زمین پر زرق و برق را میدانند.
اما بگذارید کمی به موضوع طرح شده و سنجشاش در همان فرم و شکل و محتوای ادعایی خودش برگردیم. با بررسی و تبارشناسی گزارههای مطرحشده بار دیگر به گفتمان قدیمی، آشنا، اما خب بر حسب زمانه غیرقابل ارائه در فرم قدیمیاش میرسیم؛ «طرح قانونی شکایت به خود متشاکی!»
بگذارید با طرح چند مثال آشنا در دورهای نه چندان دور مسأله را باز کنیم تا مقصودمان از گفتمان قدیمی روشن شود؛ «اصلاحات پارلمانتاریستی قانون اساسی در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی!»، «محدود کردن اختیارات رهبری از طریق شرکت در انتخابات و به دست گرفتن مجلس و دولت و ارائه لوایح و قانون به شورای نگهبان منسوب همان رهبر!» و …
این مثال و این بحث را بیش از این باز نمیکنیم چراکه جامعه حداقل پس از دی ماه ۹۶ تکلیفاش را با آن روشن کرد اما ارتباطش با بحث ما؛ مساله ساده است. به دلیل اینکه طرح این فرم بحثها در جامعه آنهم در قامت فعال سیاسی نه تنها خریدار ندارد بلکه همراه با واکنشهای منفی است، باید طرح و طراح بحث را به شکل و با تابلوی جدیدی در «بازار» ارائه کرد. طراح بحث از فعال سیاسی به فعال حقوق بشر تغییر میکند و موضوع بحث از یک خواست سیاسی به یک خواست حقوق بشری. چراییاش هم چندان نیاز به توضیح ندارد؛ پنهان شدن پشت عنوانی با حاشیه امن و دارای جذابیت و برخوردار از حمایت، به اسم فعال حقوق بشر که نیازی هم نیست وارد بحثهای چالشی مخاطرهآمیز سیاسی شود. و البته طرح بحث تحت عنوان حقوق بشر برای گرفتن حمایتها و جلوگیری از شکلگیری انتقادها و چالشها.
اما آیا این دو «طرح» در کارکرد یا نتایج متفاوتاند؟!
شما در عینحال که از قوه قضاییه به دلیل تحمیل انفرادی شاکی هستید، به او از خودش شکایت میکنید که این «شکنجه» را بردارد!
اما ببینیم در عمل دستکم خواهان لغو همین مورد ادعایی پر سر و صدا هستند یا خیر؛ «میخواهیم اگر نمیتوانیم انفرادی را لغو کنیم، لااقل آن را کنترل کنیم». خب، پس تا اینجا دو نکته آشکار شده: یک، این کمپین اهرم اجراییاش شکایت به متشاکی یا همان عامل جرم است. دو، از همین ابتدا از لغو به کنترل کردن ادعایی رسیده است.
یعنی صرف حجم قابل توجهی از انرژی محدود بخشی از نیروهای اجتماعی، مصادره و اشغال زمان و تریبونهای بسیاری از رسانهها، هدر رفت توان محدود مبارزاتی موجود و به حاشیه راندن بحثهای اصلی، نگرشها و روشهای رادیکال، ریشهای و جمعی مبارزه تنها در خدمت کمپینهای پر زرق و برقی است که حتی خواهان رفع آسیب ادعاییشان هم نیستند. (بر فرض پذیرش ادعای رفع آسیب بدون از بین بردن ساختار آسیبزا.)
در کنار مسائل اشارهشده باید گریزی هم زد به جهانبینی و نگرش مبدعان و فعالان و حامیان این طیف کمپینها که سعی دارند پدیدههای اجتماعی را به شکل مجزا و واحد، تحلیل و بررسی و ارائه کنند.
سود این طیف از کسانیکه این نوع از شیوه بررسی پدیده اجتماعی را پی میگیرند در این است که خود را از افتادن در عرصه چالش برانگیز مواجهه با علتها و بسترها و ارتباط بین پدیدههای گوناگون اجتماعی که میتواند حتی ماهیت و کلیت حضور و کنشگری خود آنها را هم زیر سوال ببرد، (به زعم خودشان) نجات دهد.
آنها همیشه ناچارند به جای آنکه نوک پیکان را به سمت ساختارهای نابرابر و تبعیضآمیز و شکنجهآفرین بگیرند، صرفاً به برخی از مصادیق آن بدون مواجهه ریشهای با آن بپردازند. دیگر ضعف تئوریک این جریان (البته در بین شریفانشان که دچار ضعف تحلیلیاند و نه کاسب وضعیت) این است که میخواهند مورد به مورد با ساختار ارتجاعی موجود مقابله کنند در حالیکه از این امر غافلاند که باید با اساس جمهوری اسلامی (به عنوان سرمایهداری روحانیمحور یا همان کلریکال کاپیتالیسم) نیز همچون دیگر اشکال سرمایهداری مقابله کرد. چراکه به اعتقاد نگارندگان مقابله با سرمایهداری در همه اشکالاش در صورتی امکانپذیر است که همه توان را معطوف با اساس آن کرد. بنابراین نمیشود از شکنجه گفت یا بدتر از آن، از یکی از مصادیق آن گفت و به ساختارهای شکنجهآفرین نپرداخت و مسأله و توان محدود موجود را به مصداقی از مصادیق محدود کرد.
در کنار مطالب اشارهشده، دیگر پازل تکمیلکننده نقشآفرینی کمپینرها و فعالان حقوق بشر ما بازی با کارت قربانی و مظلوم است. به عنوان مثال یک روز در طی فرآیند پروژه تاریخ گذشته اشارهشده قبلی، چون زندانیاند از درون زندان امر به رأی دادن به بدنامترین شکنجهگران و حاکمان و مهندسان شکنجهگاهها و انفرادیها میکنند و یک روز کمپین «نه به انفرادی» را که همان نامزدان مذکور ساختهاند، راه میاندازند و میگویند بیایید به قوه قضاییه شکایت کنیم و لااقل «کنترلش کنیم» (گویا جماعت، رعیت و رمه اینها هستند که هر روز به سرابی رهنمون شوند.
) یا به عنوان مثال، چون «برخی» اعضای کمپین مورد ستم دستگاه حاکم قرار گرفتهاند و «مظلوم»اند پس رسانهها و ابواب جمعیشان حرف آنها را سند حقانیت عمل قرار میدهند و مخالفان و منتقدان را منکوب و همدست سرکوبگران میکنند.
مبدعان و مدافعان این کمپین حتما منتقدین را به نداشتن برنامهای برای رفع این نوع شکنجهها متهم خواهند کرد و در پاسخ به انتقادات خواهند گفت، برنامههایشان واقعگرایانه، عملگرایانه و به نوعی حتی پراگماتیستی است. اما حاضر نیستند بپذیرند بر فرض پذیرش مثمر ثمر بودن این نوع کمپینها و حرکتهای نخنما و امتحان پسداده که هیچ بدنه اجتماعی را پشت خود ندارند، باز هم با رفع نوعی از اقسام شکنجه، شکنجه رفع نمیشود و ادامه دارد و بنا به شرایط مکانی و زمانی، از نوعی به نوع دیگر درمیآید. حال آنکه، خود تقلیل و محدود کردن و معطوف کردن توجهات به یک قسم کوچک از شکنجه، در واقع پوشاندن دیگر اقسام عمده و اصلی شکنجه است. اما خب، رفرمیستها همچنان مشغول به بیراهه کشاندن مبارزات دادخواهان خواهند بود.
نکته بعدی در پاسخ به این انتقادات و ادعاهای آنها، خود ساختار واپسگرایانه و نامناسب برای نیازهای امروز جامعه است؛ یعنی قوانینی که با بیش از پنج هزار عنوان جرم که بسیاری از آنها همچون «فعالیت تبلیغی علیه نظام»، «اجتماع و تبانی»، «تشویش اذهان عمومی» و دیگر اتهامات امنیتی که هر دادخواه و منتقدی را متهم به ارتکاب آنها میکنند و در هیچ سیستم خردگرا و اینجهانی جرم تلقی نمیشود. همان قوانین و زمین بازی از پیش تعیینشدهای که مدعیان ما قائل به استفاده و حضور و نقشآفرینی در آن هستند؛ گویی طراحان و مجریان آن قوانین، پیشبینی این پلتیک دوستان ما را نکردهاند!
«انفرادی» نه عمدهترین و نه مهمترین شکنجه است و نه با رفع آن، شکنجه از بین برده میشود بلکه شکلاش از گونهای به گونه دیگر عوض میشود و بسیاری دیگر از مصادیق شکنجه همچنان به قوت خود باقیاند. همه اینها بر این فرض است که اصلاً انفرادی در این ساختار از بین برود.
حال آنکه این «فعالان حقوق بشر» و این قربانیان و «مظلومان» چشمدوخته در کمپینشان به اردوگاههای کشورهای اروپایی و آمریکایی «جهت لحاظ کردن بحثهای حقوق بشری در مذاکراتشان با ایران»، گویا نمیدانند وضعیت انفرادی و رواج سادیسمگونه آن در زندانهای آمریکا (آن کعبه آمالشان) تا چه اندازه است.
اما در پایان بحث، به عنوان کسانیکه خودمان هر یک، روزها انفرادی را تجربه کردهایم، میخواهیم به بخشهایی گذرا، کوتاه و اشارهوار از دیگر شکنجههای جاری در زندانها و شکنجههای منبعث از آنها بپردازیم؛
آن عمل که هم زجرآور است و هم فرد و در پی آن تمام جامعه را ویران یا دچار آسیب میکند میتواند تفتیش عقاید، توهین، تحقیر، ضرب و شتم، آزار خانواده، تعرض، تجاوز، محبوس کردن فرد در سلولهای تنگ و تاریک، به بند کشیدنش در بند معتادان و مجرمان خطرناک، تبعید به زندانهای پر ازدحام و پر هرجومرج و با شرایط زیستی ناگوار یا یکی از هزاران گونه دیگر شکنجه ذهنی و فیزیکی باشد.
شکنجه گاهی پارک شدن در زیر هشت است (زمانیکه زندانی در زندان تهران بزرگ و بسیاری از زندانهای دیگر دست به اعتصاب غذا میزند، برای شکستن اعتصابش او را در کنار اتاق نگهبانان و در راهرو به میله یا پایه صندلی دستبند میزنند و این عمل را پارک کردن میگویند.)
شکنجه برای یک زندانی سیاسی نه از سلول انفرادی آغاز میشود و نه پس از آن پایان مییابد.
کدام آزادیخواهی را میشناسید که هنگام بازداشت مورد خشونت و توهین قرار نگرفته باشد؟ هنگام بازپرسی از حق داشتن وکیل محروم نشده باشد؟ تحت شکنجه و اکراه بازجویی نشده باشد؟ علنی و عادلانه و در دادگاهی بیطرف همراه با هیأتی منصفه محاکمه شده باشد؟ احکام صادره علیه او را به طور قانونی اجرا کنند؟ در زندان حقوقش نقض نشده باشد که حالا یکباره فعالان حقوق بشر ما خوابنما شدهاند و گویی تازه امری غریب و بیسابقه را کشف کردهاند و زیره به کرمان آوردهاند!
شکنجه یعنی عمل یا اعمال زجرآور را به قصد مجبور کردن کسی به انجام کاری انجام دادن! این کار میتواند اعتراف علیه خویش باشد یا پایان دادن به فعالیتهای سیاسی؛ برای نمونه، سرکوبگر از طریق ضرب و شتم و نگهداری طولانیمدت در زندان و آزار خانواده و بهویژه همسر و فرزند زندانی میکوشد مخالف خود را وادار به انفعال و بیتفاوتی نسبت به بیدادگریها کند. و چه شکنجهای دردناکتر از این؟!
میشود این سیاهه را با جزئیات و به درازا همچنان ادامه داد. اما ما فکر میکنیم حرف همان است که همان ابتدا گفتیم؛ تا زمانیکه استبداد و استثمار و بسترهای استثمارزا وجود دارد، شکنجه هم باقی است.
و راهی جز رهايی از حکومتهای ستمگر و خودسامان شدنمان نیست
#شکنجه #حقوق_بشر
Soheil Arabi, [2023-06-15]
به هنگام دفاع از حقوق هر انسان ” گرایش سیاسی، عقیده مذهبی،نژاد ، ملیت،زبان،چهره ،نوع اتهام و جنسیت ” اهمیت ندارد! انسان بودن و اصلا جاندار بودن اصل است،یعنی در حقوق همه با هم برابرند،اگر زندانی عرب است یا بلوچ،شیرازی است یا یزدی،ایرانی است یا افغان،اصلاح طلب است یا اصولگرا یا انقلابی و برانداز..
نولیبرال است یا مارکسیست ،مونارشیست یا آنارشیست،متهم به فعالیت علیه حکومت( سیاسی) است یا قاتل یا سارق،جذاب است یا بی ریخت،زن است یا مرد،پیر است یا جوان …
اینها اهمیت ندارد،مهم این است که انسان است و حق دارد،مهم این است که جان دارد و جان شیرین خوش است!
من حقوق بشر را اینطور فهمیده ام!
ظاهرا برداشت من اشتباه است که به هر رسانه و گروه که انتقاد میکنم چرا خیلی ها مورد تبعیض قرارگرفته اند و از آنها حمایت نمی شود،بایکوت و طردم می کنند.
اما نا امید و منصرف نمی شوم ،یک دست هم شاید صدا داشته باشد.
به امید پیروزی قیاممان ،قیام علیه اعدام و شکنجه،قیام علیه هر شکل از ستمگری
#قیام_علیه_اعدام_وشکنجه
تا همه آزاد نشوند،هیچ کس آزاد نیست( #اریش_موزام )
www.hra-news.org/letters/a-444/
Soheil Arabi, [2023-06-19]
هنوز یکی از مهمترین مشکلات زندانیان قرچک ورامین و زندان تهران بزرگ ( فشافویه )نبود آب آشامیدنی سالم است،هر زندانی مجبور است روزانه چند بتری آب از فروشگاه بخرد
از یک سو گرانی آب،از یک سو مافیای فروش آب زندانیان را آزار می دهد، عده ای همه آب فروشگاه را می خرند و احتکار می کنند و بعد به چند برابر قیمت می فروشند.
البته تبعید شدگان به استانهای جنوب ایران مثل خوزستان،بلوچستان و بوشهر همین مشکل را دارند.
در اکثر شهر های جنوب ایران مردم مجبورند آب آشامیدنی بخرند ،آب لوله کشی سالم و قابل شرب نیست.
ولی برای زندانی سخت تر است.
علاوه بر این در زندان تهران بزرگ هواخوری اجباری زیر آفتاب داغ هم خیلی آزاردهنده است،هواخوری ظهرها در منطقه کویری بسیار داغ است و نبود درخت باعث می شود جای خیلی کمی از حیاط سایه داشته باشد ،از هفتصد نفر زندانی در یک بند ،کمتر از سی نفر می توانند در سایه باشند،در این زندان سایه را هم به زندانیان می فروشند،یعنی عوامل انتظامات حیاط از هر زندانی که بخواهد در سایه باشد پول می گیرند ،هر کس پول ندهد باید زیر آفتاب داغ بسوزد.
دلیل هواخوری های اجباری معمولا سرود خواندن زندانیان است،وقتی کسی آزاد می شود برایش سرود خوانده می شود،زندانبان خشمگین می شود و همه را به هواخوری اجباری می فرستد،خیلی وقتها هم برای اینکه کار مواد فروشهای بند راحت شود هواخوری اجباری چند ساعته می زنند،که سالن خلوت شود و عوامل فروش مواد راحت و بی دردسر مواد را پخش کنند…
#زندان #شکنجه
#قیام_علیه_اعدام_وشکنجه
Soheil Arabi, [2023-06-27]
دریغا که آدمی زاده ی زندان است
دریغا که آدمی زاده ،زندان است…
■
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
توانِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان.
انسان
دشواری وظیفه است.
■■
دریغا که آدمی زاده ی زندان است
دریغا که آدمی زاده ،زندان است…
- ●
انسان دشواری وظیفه است…
☆☆☆
صدا ها در گوشش می پیچید،مغزش هذیان می گفت و تکرار می کرد ،انگار هر چه صدا تا کنون شنیده بود در گوشش تکرار می شد،اما فقط این دو تکه از دو شعر را به وضوح از لابلای هذیانگویی های مغزش می شنید:
انسان دشواری وظیفه است…
آدمی زاده ی زندان است،
آدمی زاده زندان است…
☆☆☆
چنان درگیر این افکار شده بود که صدای زندانبان را نشنید، وقتی یک لگد به او زد تازه یادش افتاد که چند ثانیه پیش به او گفته بود چشم بندش را بزند و حاضر شود،برای رفتن به اتاق بازجویی…
■■
در اتاق بازجویی :
بازجو: اسم؟
_توانِ گردن به غرور برافراشتن افراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی
بازجو با خشم فریاد می زند :
اسم؟؟؟؟؟
( پاسخ نمی دهد ،بی توجه به فریاد های بازجو زیر لب زمزمه می کند)
: توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان.
بازجو خشمگین تر می شود و همکارانش را صدا می کند:
سید!
بیا ،خارش داره،دوس داره قبل از اعدام همینجا گردنش بشکنه…
■■■
جمجه مغز،لگد با پوتین
چه ترکیب شاعرانه ای!
شاید در این حالت چند دیوان شعر سرود
افسوس که آنقدر هوشیار نبود تا ثبتشان کند!
…
■■■■■■
شعر آدمی زاده زندان است،از #سیدعلی_صالحی
#شعر ” انسان دشواری وظیفه است از #احمد_شاملو
☆☆
خاطرات ۹۲۰۵۸
Soheil Arabi, [2023-06-27]
طبق معمول هر روز صبح،از دریچه ی پایین درب سلول، لیوان یک بار مصرف نایلونی چای و مقداری نان و یک مربا هویج بیست گرمی…را داخل سلول گذاشت و با صدای گوشخراشش هشدار داد:
۵۸!
با توام نود و دو صفر پنجاه و هشت!
زود صبحونتو بخور و حاضر شو
پنج دقیقه دیگه چشم بند زده آماده باش بیام ببرمت
پنج دقیقه بعد اومد
از مسیر همیشگی که می رفتیم اتاق بازجویی نرفتیم
از درب بالایی رفتیم تو یک حیاط ،
چند تا ماشین پارک بود،
سوار یه دوو سیلو بژ شدیم
یکی کنارم
دیکی کنار راننده نشسته بود
اونی که کنار راننده نشسته بود ،چند دقیقه بعد از اینکه از زندان خارج شدیم با صدای خش دارش،صدایی مثل صدای معلم پرورشی ها و مداح ها و لحنش که انگار خودش تنها آدم پاک در تاریخه و بقیه همه خطاکار با یک خنده چندش :
خب!
سهیل عربی!
خوش می گذره پیش ما ؟
آدم شدی یا نه ؟
چند وقته اینجایی ؟
_ بیشتر از یک ماه
اونی که کنارم نشسته بود عصبانی شد و با خشم فریاد زد :
نه دیگه !
آدم نشدی!
مگه دیشب سید بهت نگفت هر کی ازت پرسید کی بازداشت شدی باید بگی همین دیشب !
معلومه دلت نمی خواد آزاد بشی!
خوب گوشتو وا کن
این آخرین فرصتته
الان میریم پیش یه حاج آقایی
ازت می پرسه چند وقته بازداشت شدی میگی دیشب!
وای به حالت اگه به جز حرفایی که سید بهت گفت بگی
بگی کتک خوردی و از این حرفا،بد میبینی،دیگه هیچ شانسی برای آزادی نداری
فهمیدی ؟؟؟؟
) اونیکی که جلو نشسته در نقش بازجوی مهربان ادامه میده)
:
ببین اینا همش به نفع خودته
هر کاری سید میگه انجام بده
به نفع خودته
بازپرس بهت گفت اینا رو تو انجام دادی
میگی بله همش کار خودمه
بگو فریب براندازها رو خوردی،الانم پشیمونی،بزار انشالله دستمون باز باشه کمکت کنیم بری پیش زن و بچت…
■
نزدیک به ده صبح رسیدیم به بازپرسی فرهنگ و رسانه شعبه پانزده
بیش از یک ساعت منتظر ماندیم که حاج آقا صبحانه بخوره
بعد گفت بیا داخل
به جز من صادق زیبا کلام هم آنجا بود،او با لباس شخصی از خانه آمده بود،مرا از زندان( بند دو الف با دستبند و چشم بند آورده بودند)
بازپرس با او خیلی آرام و محترمانه برخورد کرد،با من جوری رفتار کرد انگار صد نفر آدم کشتم…
بر خلاف انتظار عوامل قرار گاه ثارالله اصلا نپرسید کی بازداشت شدی،اصلا هم برایش مهم نبود که حین بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته ام،در واقع از بازجو وحشی تر بود،حین بازپرسی نماینده قرارگاه ثارالله بالای سرم ایستاده بود و مدام هشدار میداد همانهایی که سید گفته را بنویس !
طبق قوانین خودشان، متهم باید ۲۴ پس از بازداشت تفهیم اتهام شود،اما چون آثار ضرب و شتم روی صورتم بود،اولین جلسه بازپرسی یک ماه پس از بازداشتم انجام شد،البته بازپرسی که نبود،باز سرکوب و باز فحاشی و باز تهدید بود…
در نهایت بازپرس برای صادق زیبا کلام آرزوی موفقیت کرد و برای من آرزوی مرگ !
- ●
جلسه اول بازپرسی با جمله ” انشالله که اعدام بشی” به پایان رسید و به بند دو الف سلول انفرادی بازگشتم.
Soheil Arabi, [2023-06-28]
#همبندی
این قسمت: #اروج_علی :
اُروج علی همبندیمون بود(بند هشت اوین _سالن هفت_ سال ۹۸)صد وچهار سالش بود ولی خیلی سر حال ،هر وقت ش_ جزایریُ می دید بهش می گفت من خاطر خواه آبجیتم،اونم بهش می گفت مگه می تونی؟
شروع می کرد حرکتی شبیه شنا رفتن که بهش ثابت کنه می تونه…
اروج علی داستان تلخی داشت:
این روزا خیلی از بچه ها ،پدر _ مادرشونُ میزارن خانه سالمندان،ولی بچه های عروج از این هم بدترن،اونا از پدرشون به عنوان گردنگیر استفاده می کردن،یعنی چک بی محل می کشیدن به اسم باباشون کشیده بودن،بابای بدبخت تو این سن و سال به جاشون حبس می کشید،اینا با پول کار می کردن ، خرد خرد پول طلبکارا رو میدادن ،دوباره چند وقت می گذشت،خلاف بعدی…
کار عروج از هشتاد سالگی به بعد همین بود،#گردنگیری، خودش می گفت من که تو خونه بشینم فایده نداره،سربارم،اینجوری برا بچه هام مفیدم..
ولی بچه هاش ،حداقل به اندازه شام و نهارش براش پول نمی ریختن به کارت زندانش،حتی ملاقاتشم نمی اومدن،
همیشه غذای زندان می خورد،حتی یه پتو درست حسابی نداشت،با همین پتو های زندان می خوابید،
دار و ندارش یه فلاسک بود و یه لیوان پلاستیکی،که اونم یکی از زندانیا که آزاد شده بود بهش داده بود..
صبح زود پا میشد نماز می خوند،بعد اتاقو جارو دستی می کشید،مینشست پای سریالهای تلوزیون تا ساعت نه شب که می خوابید…
یهبار گفتن هر کی مرخصی می خواد اعلام کنه،بهش گفتیم می خوای برات فرم پر کنیم؟
گفت : خونه بچه هام که نمیرم،ولی اگه مرخصی بدن میرم سر خاک زنم…
رفت _اومد
حالش بهتر شد…
#همبندی_اروج
Soheil Arabi, [2023-06-28]
در واقع سازمان زندانها بعد از ۲۸ فرودین ۹۳،سر دوراهی ماند که با ما” زندانیان سیاسی ” چه کند،اگر مثل قبل ( شبیه به بند ۳۵۰ ما را در یک بند جدا از دیگران جمع می کرد،ممکن بود باز با هم متحد شویم و شورش کنیم،اگر ما را بین بقیه زندانی ها محبوس می کرد،از اوضاع سایر بندها آگاه می شدیم،اطلاع رسانی می کردیم،حتی ممکن بود روی زندانیان غیر سیاسی هم تاثیر بگذاریم و آنها را هم به اعتراضات و دادخواهی تشویق کنیم….
از نظر من در حالت دوم خطرناک تر برای آنها و موثر و مفید برای جامعه بودیم،چون اکثر زندانیان سیاسی توان نوشتن و اطلاع رسانی و تاثیر گذاشتن روی دیگران را دارند…
Soheil Arabi, [2023-07-11]
#کالسکه_شادی #مت_تایم #بند_زامبی_ها #خونه_رو #کیف_قاپ #خفت_گیر #گردن_گیر #جمال_بازی #جوجه_بازی #پنجاه_پنجاه #خون_بازی #ب_دو …
▪︎
اینجا بند شعبه است،آهو به بچه اش شیر نمیده که هیچ،کون بچشم میزاره!
ببین!
اکثر زندونیا رو تنشون این جمله رو خالکوبی کردن :
بزرگترین گناه ” رحم ” است .
کی به ما یه جو رحم کرد که ما خاور خاور و تریلی تریلی بهش رحم کنیم،دهک اول میدونی چیه؟
همون دهک که فقط دو دهم درصد تو کنکور قبول میشه،کنکور چه کسکشیه؟؟؟
ما به زور به پنجم دبستان می رسیم
باس از بچگی بریم عملگی ،بعدشم میبینیم جواب نمیده،میریم دزدی،مواد فروشی،خلافففففف
ما دهک چندم حساب میشیم مهندس؟
میدونی کالسکه شادی چیه؟
همین گاری که باهاش هایدون/متادون میارن به خوردمون میدن،خودشون میدونن که این کوفتی “تَرک” نمیده که هیچ،میل آدمو به مواد ده برابر می کنه،اینهمه هروئین و شیشه رو کی میاره تو بند ؟
عمه من؟
خودشون میارن ،مگه منِ زندانی چقد می تونم تو کونم انبار کنم؟
دو گرم،ده گرم،نه بیست گرم…
مواد داره کیلویی میاد تو زندون
مصرف همین بند با هفتصد زندانی،نیم کیلو هروئین در هفته است و روزی سیصد تا قرص ب دو هم دارن میفروشن،چرا باید به فکر عدالت و درست کردن این وضع باشن وقتی بدبختی ما اینقدر نون داره واسشون؟؟؟
ما باید عملی باشیم،ما باید سرمون تو خشتکمون باشه که نپرسیم فرق با ما و اون دهک که هشتاد درصد سهمیه کنکور میگیره چیه…
میفهمی چی میگم مهندس؟
- ●●
#بند_شعبه #تیپ_یک
اینجا سرزمین فرصتهاست،میتونستی به جای #بلوچستان یا حاشیه #تهران ، تو بالا شهر ، جردن و مینی سیتی به دنیا بیای و دهک دهم باشی
خودت مقصری،
میفهمی
خودت!!!!!
Soheil Arabi, [2023-07-12]
خیلی از اونا که تا اوایل دهه نود ،بالاتر از ستارخان،هفت تیر یا فلکه اول تهرانپارس مستأجر بودن،حالا به زور تو یافت آباد،شادآباد،افسریه،یا حتی پرند و اسلامشهر توان خونه اجاره کردن دارن،
تا همین ده سال پیش سالی دو بار ترکیه یا تایلند میرفتن،الان چند ساله سفر معمولی به بابلسر و چمخاله هم براشون حسرت شده،هفته ای یه بار رستوران می رفتن،هر ماه حداقل یه پارتی خفن میرفتن،الان میرن فلافلی هفت چنار،مواد فلافل میگیرن تو خونه سرخ می کنن با خیار شور دست ساز!
حالا تو بگو اونا که ده سال پیش تو حاشیه بودن و در چنین وضعیتی بودن الان کجا هستن؟
پاسخ:
تیپ یک زندان تهران بزرگ،
بند شعبه
به جرم سرقت
) البته خیلیاشونم بردن گوهر دشت و اعدامشون کردن…
به زودی نوبت همه ما می رسه
جوری می ریم زیر آب و جوری غرق میشیم که خودمونم نمی فهمیم کی خفه شدیم…
فاتحه مع صلواتتتتتتتتت
Soheil Arabi, [2023-07-15]
خیلی از همبندی های سابقم،که حالا از زندان بیرون آمده اند دچار بیماری های روحی شدیدی شده اند،از انزواطلبی وافسردگی خیلی زیاد تا اقدام به خودکشی و …
خواستم از شما کمک بگیرم،آیا روانپزشک،مدد کار ،مشاور خوبی که به این دوستان کمک کند می شناسید؟
اگر می شناسید لطفا پیام دهید
@Soheyl_Arabi
” عمده مشکل این عزیزان بیکاری / از دست دادن شغلی که داشتند و مشکلات اینچنین است،با اینکه در هیچ جای قانون نوشته نشده که استخدام زندانی سابق جرم است،اما خیلی ها از استخدام افراد سابقه دار،به ویژه ” زندانیان سیاسی ” سابق می ترسند.
در یک سال اخیر از ده مورد اقدام به خودکشی زندانیان سابق با خبر شدم که متاسفانه شش مورد منجر به مرگشان شد”.
Soheil Arabi, [2023-07-22]
دوستی درباره خوراندن یا توزیع “قرص روانگردان” به زندانیان پرسید،با خود گفتم بهتر است پاسخ و تجربه خودم را اینجا هم بنویسم،به این امید که مفید باشد و این بلا ها سر شخص دیگری نیاید …
به طور معمول هر کس به روانپزشک زندان مراجعه کند به او قرص خواب خیلی قوی می دهند.
این طور نیست که به همه قرص روانگردان داده شود.
قرصهای روانگردان در زندان فروخته می شود( یعنی بعضی از زندانیان که معمولا وکیل بند و دیگر گماشتگان زندانبان هستند،مواد مخدری که خود زندانبانها و بیشتر عوامل حفاظت اطلاعات زندان به داخل زندان می آورند _این قرصها مثل ب دو و سایر مواد مخدر را می فروشند) و زندانیان برای فرار از رنجها به این قرصها و قرصهای خواب قوی گرایش پیدا می کنند.
البته در موارد زیادی هم بوده که یک زندانی سیاسی در زندان دست از دادخواهی برنداشته،برای اینکه از شر او و افشاگری و اعتراضهایش خلاص شوند به او قرص روانگردان خورانده اند و سپس او را به امین آباد فرستاده اند.
خودم وقتی در زندان تهران بزرگ بودم،بارها درباره اوضاع زندان و زندانیان اطلاع رسانی کردم و همین باعث خشم روسای زندان شد.
هدایت الله فرزادی رئیس وقت زندان به من گفت اگر “زندان” را دوست نداری ،گزینه بعدی “امین آباد ” هست.
چند وقت بعد که دوباره فایل صوتی بیرون دادم و اطلاع رسانی کردم،مرا به پزشکی قانونی بردند،پزشک پس از چند سئوال و جواب گفت که مشکلی نداری،چرا گفته اند که روانپریشی؟
به او توضیح دادم به دلیل اعتراض به اوضاع زندان و اطلاع رسانی …
گفت از من خواسته اند که تو را به امین آباد بفرستم،یعنی بنویسم که باید در آنجا بستری شوی،من این کار را نمی کنم،به درآمد این شغل نیاز چندانی ندارم،فوقش اخراجم می کنند،اما مطمئن باش اینها دست از سرت بر نمی دارند و در این سیستم پزشکنمای بی شرف بسیار و پزشک شریف بسیار اندک است…
چند روز بعد مرا به بهداری زندان بردند ،پزشک پس از چند سئوال و جواب و البته توهین های زیاد عصبانی ام کرد،من هم جوابش را دادم( می گفت اسرائیل چقدر بهتون پول میده بابت سمپاشی و سیاه نمایی علیه نظام؟
نون وطن فروشی چطور از گلوتون پایین میره…
من هم گفتم که امثال من به اندازه یک قبر هم سهمی از وطن نداشته ایم که بخواهیم بفروشیم ،وطن را اربابان تو فروخته اند)
چند قرص تحت نظری برایم تجویز کرد،که طبق قانون زندان مجبور شوم هر شب آنها را در حضور بهیار بهداری بخورم،من از خوردن قرصها خود داری کردم،چند زندانی شرارتی را مامور کردند که به زور قرصها را در حلقم بریزند.
گردن کلفتهای زندان به زور دست و پایم را می گرفتند و با یک قیف قرصها را به حلقم می ریختند ،و …
حالم خیلی بد شده بود …
تا مدت زیادی آدمها را به شکل حیوان می دیدم،پائین تنه انسان،صورت شبیه گرگ و کفتار…
کابوس می دیدم…
…
در آن دوران مرا در سوئیت بند یازده، تیپ یک زندان تهران بزرگ محبوس کرده بودند
“سوئیت محل تشدید تنبیه علیه زندانیان است”
زندان تهران بزرگ ۳۲ تیپ دارد که هر تیپ ده بند عادی دارد و یک سوئیت، افرادی که در زندان عمل خلاف مقررات انجام دهند ،یا نافرمانی و اعتراض کنند را در سوئیت حبس می کنند،
سوئیت چهار سلول انفرادی و یک قسمت عمومی دارد،در ابتدا فرد خاطی را در انفرادی محبوس می کنند و اگر تشخیص دهند متنبه شده،ابتدا به قسمت عمومی و بعد به بند باز می گردانند.
سلول انفرادی یک توالت و روشویی کوچک دارد،یک دیوار کوتاه جلوی این توالت است و جای کمی برای خواب،توالت سلول خراب بود و بوی اسید خیلی آزار دهنده بود،
بعد برای تشدید تنبیه دو قاتل که بارها گفته بودند می خواهند یک نفر را بکشند تا به زندان گوهر دشت برگردند را به سلول من آوردند.
یکی از آنها یک شب عذاب وجدان گرفت و گفت بعد از اینکه چند بار تلاش کردیم تو را بکشیم و موفق نشدیم،به دستور “عباس زلالی” مواد _ شیشه در بتری آب ریختیم و به خوردت دادیم،تو پرخاشگر و بی خواب شده بودی و دائم به دیوار مشت می کوبیدی و اینها از همین فیلمهای مشت کوبیدنت به دیوار علیهت استفاده کردند…
حالم بد شد ،ادامه را بعد می نویسم…
Soheil Arabi, [2023-07-23]
تفاوتهای مهمی بین سلولها وجود دارد،در روزهای اول بازداشت،معمولا در سلولی که توالت و روشویی و حمام ندارد محبوسمان می کنند،برای هر بار به سرویس رفتن باید تکه ای کاغذ از دریچه بیرون می گذاشتیم و حق نداشتیم زندانبان را صدا کنیم،هر وقت از جلوی سلولمان رد می شد و کاغذ را می دید ،ممکن بود با غرغر زیاد در را باز کند تا به سرویس برویم،به طور معمول فقط روزی دو بار حق استفاده از سرویس بهداشتی را داشتیم
این نوع سلول ها که توالت و روشویی دارد ،یک نوع تخفیف مجازات در دوران بازجویی است،البته در دوران “سوئیت کِشی” هم در چنین سلولهایی محبوبسمان می کنند
سوئیت ،در اکثر زندانها محل تشدید مجازات/ تنبیه است.
افرادی که عمل خلاف مقررات انجام دهند یا نافرمانی و اعتراض کنند را در سوئیت محبوس می کنند.
البته در زندانهایی مثل گوهر دشت ،کارکرد دیگری هم دارد!
چند روز پیش از اجرای حکم ،زندانی را در سلولهای انفرادی سوئیت که بسیار بدتر از این سلول است ،محبوس می کنند و او را با دستبند و پابند می بندند که پیش از به دار آویخته شدن خود کشی نکند.
#سوئیت #سلول_انفراد
Soheil Arabi, [2023-07-24]
لحظه ی بازداشت!
آیا این بدترین جای این فاجعه است،یا خود سانسوری های پیش از بازداشت،هراس از بازداشت …؟
بازجویی،سلول انفرادی،سلول جمعی،ورود به بند عمومی،عادت به زندگی جدید …
☆
زمستان پارسال او را از بند ۴ زندان گوهر دشت به نا کجا بردند تا پرونده اش را سنگین تر کنند.
#بازجویی !
“از بند عمومی به اتاق بازجویی و سلول انفرادی بازگشتن”
چقدر دشوار است توضیحش_فهماندن این حقیقت تلخ ،که این شکنجه چه دردی دارد و هر شکنجه چه با مغز و احساسات بشر می کند….
وقتی برگشت آنجا بودم، در بند چهار _سالن ده ،زندان گوهر دشت ،از سیگار را با سیگار روشن کردن هایش،از خیره شدنش به دور دست،از بی قراری و دردی که در صورتش آشکار بود…
او یک سلبریتی ،از جنس سلبریتی های سوپاپ اطمینان حکومتی نیست،او هنرمندی است با دغدغه های بزرگ،او صدای جوانهای بی کار و مردم دردمند هرسین و کوهدشت است…
آنها مغز سامان را نشانه گرفته اند !
“امین آباد” فجیع تر از کشتار گاه است و شکنجه شدن بدتر از مرگ…
برای نجات سامان بشتابیم !
مگر گریه های مادر بهنام محجوبی را از یاد برده ایم؟؟؟
#سامان_یاسین
#سامان_صیدی #امین_آباد
Soheil Arabi, [2023-07-25]
پرسید دینت چیست ؟
پاسخ دادم :انسانیت.
خشمگین شد و فریاد زد :
پس اعتراف می کنی که مرتد شدی و دیگر مسلمان نیستی؟؟؟
پس از ورود به زندان ،اولین کار تشکیل کارت_عکس است،یعنی از آدم عکس می گیرند،بعد اثر انگشت،قد و وزن را ثبت می کنند و مشخصات را می پرسند
اسم؟
_سهیل
فامیل؟
عربی
نام پدر …
شماره شناسنامه…
محل تولد
تاریخ تولد …
مذهب ؟
پاسخ دادم : دین من انسانیت است.گفت یعنی اعتراف می کنی که مرتد شدی و دیگر مسلمان نیستی؟
#بازداشت
#خاطرات۹۲۰۵۸
#سهیل_عربی
#بند_دو_الف
Soheil Arabi, [2023-07-25]
همیشه اولش سخت تر است و همین امیدوار کننده است!
: زیرا ما در نبرد با این اوج سختی ها نیز پیروز شدیم !!
تقریباً ساعت یک بعد از ظهر بود که زندانبان درب سلول را بست و تا غروب که درب سلول را باز کرد( تا به اتاق بازجویی برویم) ، حس کردم چندین سال از آخرین بار که بیرون از این سلول بودم گذشته …
همیشه اولش سخت تر است!
لحظه ای که در را باز می کنند و می بینی چند جلاد با اسلحه هجوم آورند تا تو را به زندان بیندازند.
اولین لحظاتی که در سلول انفرادی محبوس شدن را تجربه می کنی ،
صداها در گوشت می پیچد!
به تهدیدهای آنها فکر می کنی:
-صدای بازجو:” به زودی اعدامت میکنیم
خودت را بالای طناب تصور کن!
تصور کن هنگامی که طناب “گردنت” را خرد می کند و دست و پایت بالای دار می لرزد؛
چند ثانیه قبل از خفه شدن با طناب، این جمله را به یاد می آوری: تو دیگر هرگز به خانه ات باز نخواهی گشت!.
…
همیشه اولش سخت تر است و فقط یک ناجی داری:
خودت !
به خودت یادآوری کن که چرا جنگیدن را انتخاب کردی و در برابر ستمگران بی تفاوت نماندی،
به خودت یادآوری کن که این جنگ به ما تحمیل شد،
یا باید ظلم را تحمل می کردیم و یا می جنگیدیم….
#تا_انقلاب_نکردیم_به_خونه_برگردیم
Soheil Arabi, [2023-07-26]
بازجو از اینکه فهمید من را به مسلخ آورده اند بسیار ذوق کرد و خوشحال شد،مثل سلاخی که دلش برای تکه تکه کردن گوشت تنگ شده خیلی زود آمد و من را از زندانبان تحویل گرفت.
☆
تقریبا ساعت یک ظهر بود که زندانبان درب سلول را بست،غروب که درب سلول را باز کرد تا به بازجویی برویم،وقتی از سلول خارج شدم،حس می کردم سالهاست بیرون از سلول را ندیده ام!
همین طور که با چشم بند به سمت اتاق بازجویی حرکت می کردیم بار دیگر تکرار کرد که به جز بازجو با هیچ کس نباید صحبت کنم و به هیچ کس اسمم را نگویم،اسم من از این پس ۹۲۰۵۸ است.
از قسمتی که سلولهای انفرادی در آن است خارج شدیم و وارد یک حیاط شدیم،در انتهای حیاط به یک ساختمان رسیدیم،زندانبان زنگ زد و گفت سلام سید،۹۲۰۵۸ را آوردم.
در زندانهای سپاه نام تمام بازجو ها “سید” است.
بازجو از اینکه فهمید من را به مسلخ آورده اند بسیار ذوق کرد و خوشحال شد،مثل سلاخی که دلش برای تکه تکه کردن گوشت تنگ شده خیلی زود آمد و من را از زندانبان تحویل گرفت.
ساختمان بازجویی جایی بسیار مخوف است،باید با چشم بند از روی فنسهایی نازک عبور کنم،هیچ جا را نمی بینم،بازجو پاهایش را روی فنسها می کوبد و زیر پایم می لرزد،گمان می کنم هر لحظه ممکن است سقوط کنم.
از راهروی اول که رد شدیم بازجو فریاد شادی کشید: بیایید !کسی که به پیامبر و ائمه توهین می کرد و می گفت دین وسیله فریب دادن مردم است.
چشمهای من بسته بود،فقط صدای پاهایشان را می شنیدم که به سمتم حمله می کردند و با مشت و لگد به سر و بدنم می کوبیدند،آنقدر کتکم زدند که از حال رفتم.
از بس به سرم مشت و لگد زدند که گیج و تقریبا بیهوش شده بودم،صدای سربازجو را شنیدم که بر سر بازجو ها فریاد کشید: اینجا نه! اینجا نباید کشته شود،باید در دادگاه اسلامی محاکمه شود و در برابر انظار عمومی به دار آویخته و اعدام شود.
- ●●
روز اول بازجویی فقط کتک خوردم و تهدید به اعدام شدم.
از روز دوم سئوال و جوابها و بازجویی های پیاپی به شیوه های متفاوت آغاز شد.
گاه در اتاق آینه،گاه نزد سربازجو،گاه بازجوی خشن،گاه بازجوی شبه مهربان…
یکی از بازجویی ها با مشت به سرم می کوبید و فریاد می کشید بیش از هزار صفحه علیه دین اسلام مقاله نوشتی،اسلام در طول بیش از هزار و چهارصد سال تاریخش دشمنی بد تر از تو نداشته…
پس از ( بیشتر از ) دویست جلسه بازجویی بابت اتهامهای توهین به مقدسات،فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به پیامبر اسلام بازپرسی و سپس در دادگاه اسلامی محکوم به اعدام شدم.
به حکم اعدام اعتراض کردیم،اما نه تنها نشکست،بلکه تایید و تشدید شد،در دیوان توسط علی رازینی حکم اعدام بابت اتهام سب النبی تایید و حکم اعدام دیگری بابت اتهام افسادفی الارض از طریق درج فراخوانهای پیاپی و تشویق مردم به قیام علیه حکومت صادر شد.
■■
در همان هنگام وصیت نامه نوشتم و به مردم توضیح دادم که چرا می خواهند اعدامم کنند،گفتم که درد دلم را نوشته ام،به ظلم و بیداد اعتراض کرده ام،با جهل و خرافه و فساد جنگیدم و…
مردم حمایت کردند…
توفانهای توییتری پیامی و گسترده باعث عقب نشینی سپاه شد.
و در نهایت به لطف حمایت مردم این احکام نقض و تبدیل به مجازات حبس شد.
در آن زمان از توییتر استفاده خوبی می کردیم و چند حکم اعدام با همین اتحاد شکست.
افسوس که آن اتحاد خوب را از بین بردند…
[2023-06-06] – [2023-07-26]
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل