تـوفـان آراز
مـهـمّ عـصـیـان روح انـسـان اسـت.۱
هـنـریـک یـوهـان ایـبـسـن
( Henrik Johan Ibsen )
( ۱۹۰۶- ۱۸۲۸ )
جـمـلـۀ فـراز وزیـن را ایـبـسـن ضـمـن نـامـه ای شـخـصـی مـورخ دسـامـبـر ۱۸۷۰ بـه نـاقـد ادبـیـات ژرژ بـرانـدِس(Georg Brandes)( 1927- 1842) نـوشـتـه اسـت. بـرانـدِس مـی گـویـد: ” مـن هـرگـز نـتـوانـسـتـم آن را فـرامـوش کـنـم، زیـرا آن بـه شـکـلـی کـل بـرنـامـۀ خـلاقـانـۀ ایـبـسـن را دربـرمـی گـیـرد – بـرنـامـۀ بـی نـظـیـر یـک خـلاق.”۲
ایـن کـه چـنـیـن چـیـزی بـه راسـتـی مـی تـوانـد بـرنـامـۀ خـلاقـانـۀ بـی نـظـیـری بـاشـد، جـای حـرف نــدارد، و در ایــن مـورد حـق بــه جـانــب بـرانــدِس اسـت، امـا بــدان شـرط کـه ســمـت و هــدف عـصـیـان مـطـلـوب نـیـز روشـن بـاشـد، وگـرنـه چـنـان کـه شـاعـر گـویـد: ” تــرسـم نــرسـی بــه کـعــبـه ای اعـرابـی کـایـن ره کـه تـو مـی روی بـه تُـرکـسـتـان سـت”
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـصـیـانـی کـه ایـبـسـن در آثـارش مـطـرح و تـرویـج نـمـوده، نـه سـمـت مـشـخـصـی دارد، نـه هـدف مـشـخـصـی؛ لـذا آن یـک عـصـیـان کـورانـه اسـت، و ایـن یـکـی از نـکـات مـورد تـوجـه مـا در بـررسـی در دسـت مـی بـاشـد.
ایـبـسـن – مـعـاصـر نـویـسـنـدۀ بـااهـمـیـت دیـگـری، بـیـان اسـتـیـنـه مـارتـیـنـوس بـیـانـسـون (Bjørnstjerne Martinus Bjørnson)(1910- 1832)3 – در شـهـر کـوچـک اسـکـیـن(Skien) در نـروژ، شـهـری کـه تـجـارت طـایـفـه ای بـر آن تـسـلـط داشـت، و بـدون مـحـیـط روشـنـفـکـری واقـعـی بـود، تـولـد یـافـت. دورۀ کـودکـی ایـبـسـن از جـهـات گـونـاگـون الـم انـگـیـز بـود. ایـن دوره اسـتـعـداد دقـت و مـلاحـظـۀ او را تـقـویـت و حـسـاس نـمـوده، در خـود بـسـتـه اش کـرد، زخـم بـازی در روحـش بـرجـای گـذاشـت، کـه بـه وی فـاصـلـه و دورنـمـا از آن تـراژدی هـای انـسـانـی را داد، کـه دربـارۀ شـان نـوشـت، و از آن بـه اشـخـاص درام هـایـش خـون زنـدگـی بـخـشـیـد. پـدرش یـک بـازرگـان بـود، کـه ورشـکـسـتـه شـد. ایـن رخـداد تـنـزل مـوقـعـیـت اجـتـمـاعـی خـانـوادۀ ایـبـسـن را در پـی داشـت، و ایـبـسـن سـال هـای سـال آثـار نـاامـنـی ایـن تـنـزل را احـسـاس نـمـوده، آرزوی اعـتـلای اجـتـمـاعـی هـرگـز تـرکـش نـگـفـت.
تـولـد ایـبـسـن یـک دهـه و نـیـم پـس از سـال ۱۸۱۴، کـه در تـاریـخ نـروژ سـرنـوشـت سـاز گـردیـد، بـه گـونـه ای کـه سـال مـزبـور تــا یـک قــرن بـعــد مـنــبـع تـغــذیـۀ حـیـات مـعـنـوی نـروژ بـود، روی داد.
سـال ۱۸۱۴ تـاریـخ خـاتـمـۀ جـنـگ هـای نـاپـلـئـون بـنـاپـارت( نـاپـلـئـون اوّل)(Napoléon Bona- parte(Napoléon I) )(1821- 1769/ سـلـط. ۱۴- ۱۸۰۴)، جـنـگ هـایـی کـه از ۱۸۰۷ آغـاز گـشـتـه بـود، مـی بـاشـد. در سـال ۱۸۱۴ بـرطـبـق پـیـمـان ” کـیـل”(Kiel) نـروژ- کـه از سـال ۱۳۹۷ بـا بـرقـراری ” اتّـحـادیـۀ کـالـمـار”(Kalmarunionen) بـه مـقـصـود تـبـدیـل سـرتـاسـر اسـکــانـدیـنـاوی بـه یـک اتّـحـادیـۀ پـادشـاهـی واحـد، کـه تـا سـال ۱۵۲۳ دوام داشـت، درواقـع جـزء دانـمـارک و یـک مـنـبـع مـهـم مـواد خـام بـرای ایـن کـشـور اسـتـعـمـاری مـحـسـوب مـی گـشـت- بـه سـوئـد واگـذار شـد، تـا در اتـحـادیـه بـا آن اداره گـردد. نـروژ در تـاریـخ ۷ ژوئـیـه ۱۹۰۵ اسـتـقـلال کـامـل خـود را کـسـب نـمـود.
تـمـایـل آزادی خـواهـی و اسـتـقـلال طـلـبـی در نـروژ سـابـقـاً دراثـر ایـده آل هـای عـصـر رو شـنـگـری(۱۷۵۰- ۱۷۰۰)، کـه در اعـلامـیـۀ اسـتـقـلال آمـریـکـای شـمـالـی(۱۷۷۶) و انـقـلاب کـبـیـر فـرانـسـه(۱۷۸۹) مـتـجـلـی گـردیـده بـود، هـویـدا شـده، نـضـج یـافـتـه بـود. ایـن امـر، حـتـی بـه تـنـد روانـه تـریـن صـورت آن، روشـنـفـکـران مـلـی گـرای نـروژ را مـتـأثـر سـاخـتـه بـود. طـبـیـعـهً ایـبـسـن نـیـز نـمـی تـوانـسـت از اثــرپـذیـری از ایـن امـر بـه دور بـاشـد، و نـبـود.
بـا نـقـل مـکـان ایـبـسـن در ۱۸۴۴ بـه شـهـر گـریـم اسـتـاد(Grimstad)، و اقـامـت تـا ۱۸۵۰ در آن جـا گـرایـش بـه سـیـاسـت در او پـاگـرفـت، و زمـیـنـۀ تـحـول فـکـری در او ایـجـاد گـردیـد. وی بـه دشـمـن جـامـعـه، کـلـیـسـا و مـسـیـحـیـت تـبـدیـل شـد. گـرایـش ایـبـسـن بـه سـیـاسـت، امـا، نـه در جـوانـی و نـه در بـقـیـۀ عـمـر او مـنـتـج بـه شـکـل گـیـری شـنـاخـت سـمـت دهـانـه ای از سـیـاسـت در او و عـقـیـده اش بـه هـدف سـیـاسـی مـشـخـصـی نـگـردیــد. نـبـودِ شـنـاخـت سـمـت گـرایـانـه از سـیـاسـت در ایـبـسـن تـوضـیـحـگـر عـلـت بـعـض رویـکـردهـای سـیـاسـی ارتـجـاعـی او مـی بـاشـد. از آن جـمـلـه اسـت رویـکـرد او بـه سـیـسـتـم سـیـاسـی در روسـیـه تـزاری(” زنـدان مـلـیـت هـا “) در عـصـر ایـبـسـن، کـه یـک سـیـسـتـم انـسـان سـتـیـز کـم نـظـیـر در دنـیـا بـوده اسـت. ایـبـسـن در نـامـه ای بـه بـرانـدِس سـیـسـتـم سـیـاسـی در روسـیـه تـزاری را بـهـتـریـن شـکـل سـیـاسـی نـامـیـده اسـت، بـه ایـن دلـیـل کـه بـه نـظـر او ایـن سـیـسـتـم قـوی تـریـن مـیـل بـه آزادی را در مـردم مـی پـرورده اسـت: ” فـقـط فـکـر کـنـیـد بـه آن عـشـق بـاشـکـوه بـه آزادی، کـه آن [سـیـسـتـم سـیـاسـی] مـی پـرورد. روسـیـه یـکـی از مـمـالـک انـگـشـت شـمـار دنـیـاسـت، کـه مـردان آن هـنـوز بـه آزادی عـشـق مـی ورزنـد و بــرای آن قــربـانـی مـی دهــنـد.”۴ و یا رویـکـرد ایـبـسـن به واقـعـۀ اقـدام جـوزپّـه گـاریـبـالـدی(Giuseppe Garibaldi )(82- 1807)، مـبـارز آزادیـخـواه، در سـال هـای ۱۸۶۲ و ۱۸۶۷ درجـهـت اشـغـال روم(Roma) بـه هـدف مـضـمـحـل سـاخـتـن دولـت کـلـیـسـایـی و قـدرت پـاپ، کـه بـا شـکـسـت نـهـایـی گـاریـبـالـدی از نـیـروهـای پـاپـی و فـرانـسـوی بـی نـتـیـجـه مـانـد. ایـبـسـن، یـعـنـی کـسـی کـه خـود را دشـمـن مـسـیـحـیـت و کـلـیـسـا مـی دانـسـت، بـه عـوض آن کـه بـه گـونـۀ یـک امـر مـسـلـم از اقـدام آزادیـخـواهـانـۀ گـاریـبـالـدی درجـهـت سـلـب قـدرت از عـالـی تـریـن نـمـایـنـدۀ مـسـیـحـیـت، پـاپ، و تـعـویـض حـکـومـت واپـس گـرای دیـنـی بـا حـکـومـت پـیـشـرو دنـیـوی اسـتـقـبـال و قـدردانـی نـمـایـد، در گـرمـاگــرم آن واقـعـه، در نـامـۀ فــوق بــا اظـهـار تـأســف و لـحـن شـکــوه آمـیــز نــوشـتــه اسـت: ” حـالا روم را از مـا انـسـان هـا گـرفـتـه انـد و بـه سـیـاسـتـمـداران داده انـد. اکـنـون بـه کـجـا بـایـد بـه رویـم؟ روم یـگـانـه مـکـان صـلـحـدیـدۀ اروپـا بـود؛ یـگـانـه مـکـانـی، کـه از آزادی حـقـیـقـی بـهـره مـنـد بـود، آزادی از اسـتـبـدادِ آزادی سـیـاسـی… و بـعـد آن نـیـاز آزادی قـشـنـگ – ایـن حـالا بـه اتـمـام رسـیـده اسـت؛ بـلـی مـن درهـرحـال بـایـد بـه گـویـم، کـه تـنـهـا چـیـزی کـه از آزادی دوسـت دارم، مـبـارزه بـرای آنـسـت؛ تـصـاحـب [ آن] را نـمـی پـسـنـدم…”۵ بـه عـقـیــدۀ ایـبـسـن ” آزادی هــای تـعـیــیـن کـنـــنـده آزادی اجــتــمـاعـی، آزادی مـعــنـوی، آزادی افــکــار و آزادی وجــدان” بــودنــد.۶ یـکـی از دوســتـان ایــبــسـن در شــرح حــالــی از او در Norsk Illustreret Nyhedsblad ( مـجـلـه خـبـری مـصـوّر نــروژ) مـتــذکــر گــردیــده اسـت، کــه ایـبـسـن بــاوجـود هــمـۀ صـفــات مــمـتــازش، ” عـاری از ایـمـان بـه ایـده آل و شـنـاخـت بـود.”۷ ایـبـسـن بـرون از انـدازه فـرد گـرا بـود. او سـیـادت ایـدئـولـوژی را بـر دنـیـای فـکـری خـود نـمـی پـذیـرفـت، و بـه سـیـاسـت اجـازۀ دیـکـتـه کـردن تـکـامـل خـود را نـمـی داد. جـهـان بـیـنـی ایـبـسـن عـمـیـقـاً تـنـاقـض آلـود بـود: او بـرضـد اخـلاق قـراردادی، تـعـصـبـات بـورژوایـی، جـامـعـۀ حـاکـمـه و بـه نـام آزادی مـی سـتـیـزیـد، امـا ایـن ایـده دربـارۀ آزادی ای بـود کـه او خـود انـتـظـار تـحـقـقـش را نـداشـت. ” او یـک سـربـاز جـنـگ صـلـیـبـی بـدون ایـمـان، یـک انـقـلابـی بـدون ایـده آل اجـتـمـاعـی، یـک اصـلاح طـلـب بـود، کـه در نـهـایـت خـود را بـه صـورت یـک فـاتـالـیـسـت[مـعـتـقـد بـه جـبـر] تـمـام عــیـار بـــرمــلاء ســاخــت.”۸ بــرانــدِس در بــررسـیــش تــحــت عــنــوان Henrik Ibsen( هــنـریـک ایــبــسـن) در سـال ۱۸۹۸ بــرایــنـسـت، کــه ” ایـبـسـن خـود را فـرزنـد خـلـق، جـزیـی از کـل، پـیـشـوای یـک گـروه، عـضـو یـک جـامـعـه نـمـی دانـد؛ او صـرفـاً خـود را فـرد نـابـغـه ای مـی شـمـارد، و یـگـانـه چـیـزی کـه واقـعـاً بـه آن ایـمـان دارد و مـرام اوسـت، شـخـصـیـت مـی بـاشـد.”۹
ایـبـسـن- چـنـان کـه بـه روشـنـی از درام هـای Samfundets støtter ( ارکـان جـامـعـه)(۱۸۷۷) و En folkefiende ( دشـمـن مـردم)(۱۸۸۲) بـرمـی آیـد- مـعـتـقـد بـود، کـه تـوده هـرگـز مـحـق نـیـسـت، و او از دمـوکـراسـی نـیـم بـنـد و دورویـی لـیـبـرال هـا احـسـاس انـزجـار مـی نـمـود.
بـیـان بـارز فـردگـرایـی تـنـدروانـۀ ایـبـسـن را خـاصـه در چـنـد درام او مـلاحـظـه تـوان کـرد. در Catilina ( کـاتـیـلـیـنـا)(۱۸۵۰)- مـحـتـمـلاً مـلـهـم از تـراژدی مـشـهـور Julius Caesar ( ژولـیـوس سـزار) (۱۶۰۰- ۱۵۹۹)، اثـر نـمـایـشـنـامـه پـرداز بـزرگ ویـلـیـام شـکـسـپـیـر(William Shakespeare)(1616- 1564)- او شـورشـی را فـردی تـعــریـف مـی نـمـایـد، که در بـیـن نـیـروهـای مـتـضـاد نـیکـی و زشـتـی جـای دارد. کـاتـیـلـیـنـا از جـامـعـۀ روم مـنـزجـر اسـت، جـامـعـه ای کـه بـر آن خـشـونـت و خـودبـیـنـی تـسـلـط دارد. در آن ازطـریـق مـعـامـلـه و نـیـرنـگ بـه حـکـومـت مـی رسـنـد. و او، فـرد، بـرضـد جـامـعــه قــیــام مـی نـمـایــد. در Et dukkehjem (خـانـۀ عـروسـک)(۱۸۷۹) نــورا(Nora) مـی گــویــد: ” مـن بـایـد دریـابـم حـق بـا چـه کـسـی اسـت، بـا جـامـعـه یـا مـن.” بـه عـبـارت دیـگـر، نـورا در یـک قـطـب و کـل جـامـعـه در قـطـب مـخـالـف قـرارمـی گـیـرنـد. در Brand (بـرانـد)(۱۸۶۶) و در Peer Gynt (پـیـا گـونـت)(۱۸۶۷) تـضـادهـای ایـده ای شـخـص ایـبـسـن مـنـفـجـر مـی گـردنـد. هـلـودن کـوهـت(Halvdan Koht)(1965- 1873)، پـروفـسـور تـاریـخ و تـاریـخ ادبـیـات، در بـیـوگـرافـی Henrik Ibsen(هـنـریـک ایـبـسـن)(۲۹- ۱۹۲۸، تـجـدیـد نـظـرشـده ۱۹۵۴) ضـمـن نـقـد از بـرانـد مـی نـویـسـد: ” کـسـی کـه بـه خـواهـد تـأثـیـر بـزرگ بـرانـد را درک نـمـایـد، بـایـد بـه خـاطـر داشـتـه بـاشـد کـه کـتـاب در بـحـبـوحـۀ بـروز گـسـتـردۀ فـردگـرایـی در حـیـات اجـتـمـاعـی و حـیـات مـعـنـوی مـنـتـشـر گـردیـد. بـرانـد فـرد انـسـانـی را بــه آن مـحــوری تــبـدیـل سـاخـت، کــه هــمـه چـیــز در دنــیـا مـی بـایـد بـه دور آن بـه گـردد،- مـطـالـبـۀ شـخـصـی را چـنـان در روح نـفـوذ بـخـشـیـد، کـه نـظـیـرش هـرگـز در قـبـل دیـده نـشـده بـود، و وجـدان فــرد را بـه رزمـگــاهـی بـدل سـاخـت، کـه جـمـیـع مـسـائـل مـی بـایـسـت در آن حـل و فـصـل گـردنـد.”۱۰ بــرانــد درام بـزرگ ایـبـسـن دربـارۀ رسـالـت و مـسـئـولـیـت، تـمـامـاً خـود بـودن، در تـبـایـن بـا نـیـمـه خـود بـودن در زنـدگـی روزمـره، گـردیـد. نـاگـفـتـه نـمـانـد کـه فـردگـرایـی ایـبـسـن در روحـیـۀ او افـراطـی تـر از آنـسـت کـه مـا بـیـانـش را در درام هـای وی مـی یـابـیـم.
اشـتـهـار ایـبـسـن در اروپـا نـیـز مـرهـون پـیـغـام فـردگـرایـی درام هـایـش بـود، کـه در نـهـایـت در یـک ایـدۀ تـنـهـا خـلاصـه مـی گـردیـد: وظـیـفـۀ فـرد درقـبـال خـویـش، وظـیـفـه ای کـه عـبـارت بـود از تـحـقـق نـفـس، بـرتـری دادن بـه وجـود خـود دربـرابـر قـراردادهـای کـوتـه نـظـرانـه، احـمـقـانـه و کـهـنـۀ جـامـعـه. مـوعـظـۀ او دربـارۀ فـردگـرایـی، تـقـدیـس شـخـصـیـت مـسـتـقـل و زنـدگـی خـلاقـانـه، یـعـنـی ایـده آلـی کـم و بـیـش خـیـالـی، ژرف تـریـن اثـر را در جـوانـان داشـت، و در طـبـیـعـتـش نـه تـنـهـا خـود را بـا ایـدۀ ” ابـرمـرد” فـیـلـسـوف فـریـدریـش ویـلـهـلـم نـیـچـه(Friedrich Wilhelm Nietzsche)(1900- 1844) و فـلـسـفـۀ هـسـتـی فـیـلـسـوف هـنـری بـرگـسـون(Henri Bergson) (1941- 1859) هـمـتـبـار نـشـان داد، بـلـکـه هـمـچـنـیـن انـعـکـاسـش را در افـسـانـۀ نـیـروی حـیـات نـویـسـنـده بـرنـارد شـاو(Bernard Shaw)(1950- 1856) یـافـت.
ایــبـسـن در نــامــه ای مــورخ ۱۸۷۱ بــه بــرانـدِس ضـمـن تــوضـیـح اسـتــنــبـاط سـیــاسـیـش مـی نـویـسـد: ” بـلـی مـسـلـمـاً بـرخـورداری از آزادی انـتـخـاب، آزادی مـالـیـات و غـیـره خـوب اسـت، ولـی خـوب بـرای چـه کـسـی؟ بـرای شـهـرونـد، نـه بـرای فـرد. ازنـظـر عـقـلانـی فـرد اصـلاً ضـرورتـی بـرای شـهـرونـد بـودن نـدارد. بـرعـکـس، دولـت مـایـۀ لـعـنـت بـرای فـرد اسـت. (…) دولـت بـایـد مـحـو شـود. (…) هـمـۀ ادیـان انـحـطـاط خـواهـنـد یـافـت. نـه تـصـورات اخـلاقـی و نـه اشـکـال هـنـری ابـدی نـیـسـتـنـد.”۱۱
بـایـد تـوجـه داشـت کـه ایـبـسـن اهـمـیـتی بـه ” مـسـائـل اجـتـمـاعـی”، بـه صـورتـی کـه ایـن اصـطـلاح قـاعـدهً درک مـی گـردد، قـائـل نـبـود. وی ضـمـن نـامـۀ فـوق الـذکـرش نـوشـتـه اسـت، کـه هـرگـز احـسـاس قـوی هـمـبـسـتـگـی نـداشـتـه اسـت. تـفـکـر او بـر مـسـائـل شـخـصـی – اخـلاقـی مـتـمـرکـز بـود. جـامـعـه صـرفـاً اصـل پـلـیـدیـش را بـه او بـیـان مـی داشـت. وی در جـامـعـه چـیـزی مـگـر سـلـطـۀ حـمـاقـت و جـبـر نـمـی دیـد.
در مـواردی نـام یـا بـیـانـاتـی از ایـبـسـن، یـا مـسـتـقـیـمـاً از زبـان او یـا از نـمـایـشـنـامـه هـای او بـه وسـیـلـۀ دیـگـران جـهـت تـبـلـیـغ تـمـایـلات آنـارشـیـسـتـی بـه کـارگـرفـتـه شـده اسـت. بـرانـدِس در بـررسـی اش دربـارۀ ایـبـسـن بـه مـوردی اشـاره دارد: ” یـکـی از ایـن بـیـانـات – در هـر حـال چـنـد سـال پـیـش – در مـیـان شـعـارهـایـی بـود کـه روزانــه در یـک ارگــان آنـارشـیـسـتـی مـنــتـشـره در فــرانـسـه ذکـر مـی گـردیـد؛ ایـن امـر ظـاهــراً عـلـت آن بـوده اسـت کــه یـک آنـارشـیــسـت بــمـب انــداز در دفـاعــیـه اش[در دادگـاه] در مـیـان اسـامـی آنـارشـیـســت هـای ظـاهــری یـا واقـعـی ازقـبــیـل دارویـن۱۲، هــربــرت اسـپــنـسـر(Herbert Spencer)[ 1913-1820]،[ پـیـوتـر] کـروپُـتـکـیـن (Kropotkin) [Pjotr][1921-1842]، اکـتـاو مـیـربـائـو(Octave Mirbeau)[1917- 1848]، هـمـچـنـیـن اسـم هـنـریـک ایـبـسـن را بـه عـنـوان یـکـی از نـمـایـنـدگـان عـقـایـد خـود ذکـر کـرده بـوده اسـت.”۱۳ نـظـریـه پـرداز جـئـورجـی والـنـتـیـنـوویـچ پـلـخـانُـف(Georgi Valentinovich Plekhanov)(1918- 1856) نـیـز بــه نـوبـۀ خـود در بــررسـی اش تـحـت عـنـوان هــنــریــک ایــبـسـن۱۴ اشــاره نـمــوده اسـت، کــه ” سـال هـا قــبـل درجــریـان نـمـایـش دکــتـر اسـتـاکـمـن(Doctor Stockmann)[ نـام شـخـص اصـلـی درام دشـمـن مـردم ] در تـئـاتـر ژنـو(Genève) مـن شـخـصـاً شـاهـد بـودم یـک گـروه آنـارشـیـسـت در آن جـا بـا چـه شـوق و ذوقـی بـه سـخـنـرانـی تـنـد، شـورانـگـیـز دکـتــر صـادق بــرضــد ” اکـثــریـت غـالــب” و بــرضـد رأی عــمـومـی ســراپـا گـوش شـده بـودنـد.”۱۵ ( سـخـنـرانـی مـنـظـور نـظـر را در پــردۀ چـهـارم درام دشـمـن مـردم مـی یـابـیـد. ضـمـن آن دکـتــر اسـتـاکـمـن ازجـمـلـه درمـورد “اکـثـریـت غـالـب ” چـنـیـن می گـویـد: ” خـطـرنـاک تـریـن دشـمـنـان حـقــیـقـت و آزادی در مـیـان ما هـسـتــنـد، و آن هـا اکـثـریـت غـالـب انـد. (…) اکـثـریـت- مـتـأسـفـانـه- صـاحـب قـدرت اسـت؛ امـا حـق بـه جـانـب آن نـیـسـت. حـق بـه جـانـب مـن و اقـلـیـت، افـراد اسـت. اقـلـیـت هـمـیـشـه حـق دارد.”۱۶) و مـورخ هـنـر هـائـوسـر در پـژوهـش جـامـعـش تـحـت عـنـوان Die Sozialgeschichte der Kunst und Literatur(تـاریـخ اجـتـمـاعـی هـنـر و ادبـیّـات)(۷۹- ۱۹۵۳)۱۷ (در فـصـل هـفـتـم، مـبـحـث چـهـارم) فـردگـرایـی ایـبـسـن را در اصـل آنـارشـیـسـتـی تـلـقـی نـمـوده اسـت: ” ایـبـسـن بـاطـنـاً یـک فـردگـرای آنـارشـیـسـت بـود، کـه عـالـی تـریـن ارزش زنـدگـی را در آزادی فـردی مـی دیـد، و تـصـور مـی نـمـود فـرد آزاد، غـیـروابـسـتـه بـه کـلـیـۀ قـیـود خـارجـی، قـادرسـت بـسـیـاری امـور بـرای خـود انـجـام دهـد؛ بـرعـکـس جـامـعـه فـقـط تـوانـایـی انـجـام امـور قـلـیـلـی را بـرای او دارد.”۱۸
بـه خـودی خـود روشـن اسـت کـه صـرف اسـتـفـاده- یـا در حـقـیـقـت سـوء اسـتـفـاده- از نـام یـا بـیـانـاتـی از ایـبـسـن بـه وسـیـلـۀ چـنـد آنـارشـیــسـت نـمـا الـبــتـه دالّ بــر آنـارشـیـسـت بــودن ایـبــسـن نـمـی تــوانـسـتـه بـاشـد، کـه درحـقـیـقـت نـیـز نـبـوده اسـت. وانـگـهـی، ایـن کـه آنـارشـیـسـت نـمـاهـایـی بـه صـرف شـبـیـه بـه آنـارشـیـسـتـی بـودن بـیـانـات یـا نـوشـتـه هـایـی از ایــبـسـن، آن هــا را چـنـیـن تــلـقـی نـمـوده انــد، عـلامـت سـئـوال جـالـبی دربـرابـر پـایـۀ فـهـم آن آنـارشـیـسـت نـمـایـان از مـرام شـان قـرارمـی دهـد! آنـان کـه عـصـیـان مـورد تـرویـج ایـبـسـن را آنـارشـیـسـتـی اسـتـنـبـاط نـمـوده انـد، بـی شـک در تـشـخـیـص شـان راه خـطـا رفـتـه انـد. بـرخـلاف عـصـیـان فـردگـرایـانـۀ بـی سـمـت و هـدف و مـبـهـم ایــبـسـن، عــصـیـان آنـارشـیــسـتـی بــه مـقـاصـد مـشـخـصـی مـی بــاشــد: تـعــویـض شــرایـط اجـتــمـاعـی قــراردادی پــوســیـدۀ حـاکـم بــر جـامـعـۀ طـبـقـاتـی بـا شـرایـط آزادانـۀ جـوابـگـوی نـیـازهـای روحـی و آرمانـی افــراد؛ ازمـیـان بــردن دولـت – کـه آنـارشـیـسـت مـیـخـائـیـل آلـکـسـانـدروویـچ بــاکـونـیـن (Mikhail Alexandrovich Bakunin) (76- 1814) آن را بــه ” یـک قـصـابـخـانـۀ عـظـیـم” یـا بـه ” یـک قـبـرسـتـان بـزرگ ” تـشـبـیـه مـی نـمـود۱۹ (ضـمـنـاً هـمـیـن بـاکـونـیـن از نــاقــدان سـرسـخـت فـردگـرایـی بـورژوایـی از نـوع فـردگـرایـی ایـبـسـن بـود۲۰)- و جـایـگــزیـن سـاخـتـن سـیـســتـم خــودگـردانـی افــراد آزاد بــه جـای آن. تـعـهـد اجـتـمـاعـی فـرد، بـه دیـگـر کـلام لازم و مـلــزوم بــودن اسـتـقـلال فــردی و تــعـهـد اجـتــمـاعــی در جـامـعـۀ آزاد. پــلـخـانُــف در بـــررسـی اش مــی نـــویــســد: ” تـبـلـیـغ ” عـصـیـان روح انـسـان” جـنـبـه ای بـامـنـاعـت و جـذاب بـه کـار ایـبـسـن داده اسـت. ولـیـکـن او بـه هـنـگـام تـبـلـیـغ ایـن ” عـصـیـان” خـود بـه درسـتـی واقـف نـبـود کـه آن بـه کـجـا بـایـد مـنـتـهـی گــردد. بـنـابــرایـن، چــنـان کــه هــمــواره در چـنــیــن قــضــایــایـی پــیـش مــی آیــد، عــلاقــۀ وی بــه ” عـصـیـان” بـه خـاطـر نـفـس ” عـصـیـان” مـی بـاشـد. و وقـتـی کـه شـخـصـی بـه ” عـصـیـان” به خـاطـر نـفـس “عـصـیـان” عـلاقـه دارد، و وقـتـی کـه او خـود درک نـمـی کـنـد کـه عـصـیـان بـه کـجـا بـایـد مـنـتـهـی گـردد، تـبـلـیـغ او بـه نـاگـزیـر مـبـهـم خـواهـد بـود.”۲۱
حـتـی بـرخـورد ایـبـسـن بـه مـوضـوع اخـلاق مـبـهـم بـود، و قـانـون اخـلاقـی ای کـه آن را یـک هـدف مـی دانـسـت، و تـبـلـیـغـش مـی نـمـود، عـاری از مـحـتـوای مـشـخـصـی بـود. او در نـهـایـت امـر اخـلاق اربـابـی اشـراف – مـحـافـظـه کـاران را پـذیـرفـت، و ایـن بـه یـکـجـانـبـه تـریـن شـکـل در درام او Rosmersholm(روسـمـرس هُــلـم)(۱۸۸۶) بـه نـمـایـش درآمـده اسـت. احـتـراز ایـبـسـن از یـافـتـن مـخـرجـی از اخـلاق بـه سـیـاسـت را مـی تـوان یـک ضـعـف در او بـه شـمـار آورد.
شـکــل تـفـکــر ایــبـسـن و نـحـوۀ بــرخـورد فـردگـرایـانـۀ مـفــرط او بـه مـقــولات هــسـتـی و انـسـان مـسـلـمـاً در رویـکـرد او بـه قـضـیـۀ زنـان نـیـز تـعـیـیـن کـنـنـده بـود.
ایــن کــه قــضـیـۀ زنـان تـوجـه ایــبــسـن را بــه خــود مـعــطـوف داشــت، تــا جـایـی کـه آن یــکـی از مـوضـوعـات اصـلـی درام هـایـی از او را تـشـکـیـل داد، بـا تـوجـه بـه روآمـدن جـدّی مـسـائـل زنـان و تـکـامـل پـدیـدۀ آزادی زنـان در عـصـر ایـبـسـن، پــس از چـنـدیـن قـرن نـظـام مـردسـالاری در جـوامـع، گــشــوده شــدن بـطـئـی راه بــر بــه رسـمـیــت شـنـاخـتــن حـقــوق انــسـانـی و جـنـسـی و اجـتــمـاعـی و اقـتـصـادی زنـان، امـری طـبـیـعـی بـه نـظـر مـی رسـد؛ قــضـیـه ای کـه تــوجـه بــه آن بـه هــمـان سـان بـرای اکـثـر نـویـسـنـدگـان نـروژی طـبـیـعـی بـود، که درواقـع بـرای جـلـوه نـمـودن بـه صـورت سـخـنـگـویـان پـیـشـتـاز آزادی زنـان در رقـابـت بـا یـکـدیـگـر بـودنـد، و از بـیـن آنـان بـیـانـسـون رادیـکـال، کـه خـاصـه اثـری از او تـحـت عـنـوان En Handske( یـک دسـتـکـش)(۱۸۸۳) بـا بـه پـیـش کـشـیـدن مـطـالـبـۀ اخـلاق جـنـسـی یـکـسـان بـرای زن و مـرد جـنـجـالـی در جـامـعـۀ بـه شـدت مـحـافـظـه کـار بـرانـگـیـخـت.
نـتـیـجـۀ رویـکـرد نـادرسـت ایـبـسـن بـه قـضـیـۀ زنـان ایـن بـود، کـه او صـرفـاً بـه پـروسـۀ روان شـنـاخـتـی آزادی زنـان ابـراز عـلاقـه نـمـوده، بـه عـواقـب اجـتـمـاعـی آن و بـه تـأثـیـری کـه آن مـی بــایــد در مـوقـعـیـت اجـتـمـاعـی زنــان داشـتـه بـاشـد، بـی اعـتــنـاء بــود. ایـبـسـن ضـمـن نـطـقی در ۲۶ مـه ۱۸۹۸ در اتـحـادیـۀ حـقـوق زنـان نـروژ شـخـصـاً اقـرار نـمـود، کـه ” قـضـیـۀ زنـان ” بـرای او قـابــل فـهـم نـبــود. بــرانـدِس بـرایـنـسـت، کـه ایـبـسـن حـتـی اصـلاً هـمـدردی چـنـدانـی بـا زن نـداشـت.۲۲ هـنـگـامـی کـه عـده ای از زنـان در ضـیـافـتـی بـه افـتـخـار ایـبـسـن از او بـه مـنـاسـبـت نـوشـتـن درام خـانـۀ عـروسـک و بـه تـوسـط آن ایـجـاد درکـی نـو در مـردم از تـحـقـق نـفـس زنـان و آزادی زنـان قـدردانـی نـمـوده بـودنـد، ایـبـسـن بـه آنـان گـفـتـه بـود: ” مـقـصـود مـن از نـوشـتـن نـمـایـشـنـامـه ایـن نـبـوده، مـن صـرفـاً خـواسـتـه ام یـک اثـر هـنـری بـه وجـود بـیـآورم.”۲۳
مـسـلـمـاً نـحـوۀ اسـتـنـبـاط ایـبـسـن از قـضـیـۀ زنـان مـخـالـفـیـنـش را داشـت. یـکـی از آنـان پـاول ارنـسـت(Paul Ernst)( 1933- 1866)، نـاقـد، نـمـایـشـنـامـه نـویـس و نـویـسـنـده بـود، کـه بـیـن او و هـرمـان بـاهـر(Hermann Bahr)( 1934- 1863)، نـاقـد هـنـر و ادبـیـات، نـویـسـنـده و نـمـایـشـنـامـه نـویـس، مـشـاجـرۀ قـلـمـی ای بـر سـر چـگـونـگـی بـرخـورد ایـبـسـن بـه قـضـیـۀ زنـان درگـرفـتـه بـود، و ارنـسـت کـتـبـاً از فـریـدریـش انـگـلـس(Friedrich Engels)( 95- 1820)، نـظـریـه پـرداز سـوسـیـالـیـسـم عـلـمـی،- کـه آثـار ایـبـسـن را بـازتـابـنـدۀ دنـیـای خُـرده بـورژوایـی تـلـقـی مـی کـرده خـواسـتـار پـشـتـیـبـانـی نـظـری از او درمـقـابـل بـاهـر گـردیـده بـود.۲۴
مـحـبـوب تـریـن نـمـایـشـنـامـۀ ایـبـسـن درزمـیـنـۀ قـضـیـۀ زنـان، کـه آوازه اش در سـرتـاسـر دایـرۀ فــرهــنـگ مـغــرب زمـیـن پـیـچـیـد، خـانـۀ عــروسـک مـی بــاشــد. در ایــن نـمـایـشـنـامـه – کـه ایــبــسـن خــود ” تـراژدی زمـان حـاضـر” نـامـیـده اش – پـرتـگـاهـی دهـان مـی گـشـایـد در مـیـان جـامـعـۀ قـراردادی و حـقــوقـی- فُــرمـالــیـسـتـی، جـامـعــۀ مــردسـالار و زن بـی اخـتــیــار، زنــده و عــشـق ورزنــده، نــورا ” چـکـاوک “، کـه درعـرض چـنـد روز بـی قـراری و بـرانـگـیـخـتـگـی پـی مـی بـرد کـه او بـیـش از یـک عـروسـک زنـده و خـانـه اش بـیـش از خـانـۀ یـک عـروسـک نـیـسـت. و عـروسـک تـنـهـا عـروسـک خـیـمـه شـب بـازی نـیـسـت، کـه بـه کـمـک نـخـی تـکـان بـه خـورد، آن هـمـچـنـیـن یـک اسـبـاب بـازی بـی اراده مـی بـاشـد، و صـرفـاً دسـتـورات دیـگـران را اجـراء مـی نـمـایـد. هـمـان گـونـه کـه او عـروسـک خـیـمـه شـب بـازی شـوهـرش اسـت، کـودکـانـش نـیـز عـروسـک هـای خـیـمـه شـب بـازی خـود او هـسـتـنـد. نـورا ارزش انـسـانـی خـود را درمـی یـابـد، و بـه هـدف پـی بـردن بـه ایـن کـه ” حـق بـا جـامـعـه اسـت یـا بـا او” درصـدد تـرک خـانـه و خـانـواده اش بـرمـی آیـد. آن گـاه کـه شـوهـر نـورا بـه او گـوشـزد مـی کـنـد، کـه ” تـو قـبـل از هـر چـیـز هـمـسـر و مـادر هـسـتـی.”، نـورا مـصـمـمـانـه بـه او پـاسـخ مـی دهـد: ” مـن دیـگـر آن را بـاور نـدارم. مـن عـقـیـده دارم، کـه قـبـل از هـر چـیـز یـک انـسـان هـسـتـم، مـثـل تـو – یـا درهـرحـال خـواهـم کـوشـیـد کـه بـاشـم.”۲۵ و بـه ایـن سـخـن نـکـوهـش آمـیـز شـوهـر که ” هـیـچ کـس شـرف خـود را قـربـانـی آن که بـه او عـشـق مـی ورزد، نـمـی کـنـد”، نـورا چـنـیـن بـی پـروا پـاسـخ مـی گـویـد: ” صـدهـا هـزار زن چـنـیـن کـرده انـد.”۲۶
نـخـسـتـیـن یـادداشـت هـای ایـبـسـن دربـارۀ ایـن نـمـایـشـنـامـه در سـپـتـامـبـر ۱۸۷۸ نـوشـتـه شـده، و ایـن چـنـیـن آغـاز مـی گـردد: ” دو نـوع قـانـون مـعـنـوی، دو نـوع وجـدان، یـکـی در مـرد و یـکـی کـامـلاً مـتـفـاوت در زن یـافــت مـی شـود. آن هـا یـکــدیـگــر را درک نـمـی کـنــنـد، و زن در زنــدگـی عـمـلـی بـرطـبـق قـانـون مـرد مـورد قـضـاوت قـرار مـی گـیـرد، طـوری کـه او نـه یـک زن، بـلـکـه مـرد بـاشـد.
هـمـسـر در خـاتـمـۀ نـمـایـشـنـامـه قـادر بـه تـشـخـیـص درسـت و نـادرسـت نـیـسـت، از یـک طـرف احـسـاس طـبـیـعـی و ازطـرف دیـگـر [عـادت بـه] اطـاعـت از مـقـامـات او را دچـار آشـفـتـگـی مـی سـازد. یـک زن در جـامـعـۀ کـنـونـی، کـه مـنـحـصـراً جـامـعـۀ مـرد اسـت، بـا قـوانـیـن تـدویـن شـده بـه دسـت مـردان و با دادسـتـان هـا و قـضـات که حـول رفـتـار زن بـرطـبـق نـقـطـه نـظـر مـرد داوری مـی کـنـنـد، نـمـی تـوانـد نـفـس خـویـش بـاشـد.
(…) مـنـازعـات روحـی. زن تـحـت فـشـار و آشـفـتـه از [عـادت بـه] اطـاعـت از مـقـامـات ایـمـان خـود بـه حـق اخـلاقـیـش را و اسـتـعـداد تـربـیـت کـودکـانـش را ازدسـت مـی دهـد. تـلـخـکـامـی …”۲۷
اگـر خـوانـنـدگـان خـانـۀ عـروسـک قـصـد بـحـث جـامـعـی دربـارۀ سـرنـوشـت نـورا داشـتـه بـا شـنـد، چـنـیـن بـحـثـی بـه نـاگـزیـر حـول ایـن مـوضـوع خـواهـد گـشـت، کـه بـه عـلـت نـبـودِ شـرایـط ضـرور اقـتـصـادی – اجـتـمـاعـی بـرای آزادی زنـان در جـامـعـۀ نـورا، مـسـلـمـاً او تـوانـایـی مـتـحـقـق سـاخـتـن آرمـان آزادیـش را نـمـی تـوانـسـتـه داشـتـه بـاشـد، و لـذا، آزادی بـرای او بـه گـونـۀ یـک رؤیـای غـیـرقـابـل حـصـول بـاقـی مـی مـانـده، و نـهـایـهً او مـجـبـور از گـزیـنـش یـکـی از ایـن دو چـاره مـی بـوده اسـت: یـا درغـلـتـیـدن در ورطـۀ سـقـوط، یـا بـازگـشـت دسـت از پـا درازتـر بـه خـانـه و نـزد شـوهـر و ازسـرگـیـری زنـدگـی عـروسـکـی در یک ” خـانـۀ عـروسک “. نـویـسـنـده و نـاقـد اجـتـمـاعـی نــیــمـۀ نـخــسـت ســدۀ بــیـسـتــم لــو ســیــون(Lu Hsun = Lu Xun) ( نــام واقــعــی: زو شــورن (Zhou Shuren))(1936- 1881) نـیـز بـا در نـظـرداشـت هـمـیـن نـکـتـه، در سـخـنـرانـیـش دربـارۀ خـانـۀ عـروسـک در دسـامـبـر ۱۹۲۳ بـرای دخـتـران دانـشـجـوی دانـشـگـاه تـربـیـتـی زنـان در پـکـن، ایـن سـئـوال پـرمـعـنـا را مـطـرح سـاخـتـه بـود، کـه ” پـس از رفـتـن نـورا از خـانـه چـه شـد؟”
خـانـۀ عـروسـک هـنـوز در زمـان مـا در صـحـنـه هـای تـئـاتـر در دنـیـا، در جـوامـعـی بـا مـوقـعـیـت مـتـفـاوت زنـان در آن هـا اجـراء مـی گـردد، و عـلـت اصـلـی ایـن امـر آن کـه مـنـازعـات روحـی ای کـه نـمـایـشـنـامـه مـطـرح مـی سـازد، هـمـه شـمـول و بـدون زمـان اسـت.
در نـمـایـشـنـامـه ای دیــگــر، Gengangere (اشــبـاح)(۱۸۸۱)، ایــبــســن یـکـی از بـدتـریـن غـده هـای سـرطـانـی جـامـعـه را شـکـافـتـه اسـت. در ایـن جـا او نـه فـقـط حـق مـشـروع مـرد بـرای پـیـروی از اخـلاق دوگـانـه را افـشـاء نـمـوده، بـلـکـه هـمـچـنـیـن یـک دنــیـای تـابــو را بــرمــلاء سـاخــتـه اسـت. او مــنــازعــۀ زن – مــرد در خــانــۀ عـــروسـک را در اشـبــاح ژرف تــر کـاویــده اسـت. خـانـم آلــویـنـگ(Alving) تـنـهـا بـا قـوانـیـن و مـطـالـبـات جـامـعـه رودررو نـمـی گـردد، بـلـکـه هـمـچـنـیـن بــا قـدرت مـتـحـد جـامـعـه و گـذشـتـه در روحـیـات، در ایـمـان و انـدیـشـه هـا، در مـیـراث تـبـار( ایـن جـا ایـبـسـن بـه نـاتـورالـیـسـم نـزدیـک گـشـتـه)، و در نـهـایـت امـر بـا شـریـک جـرم بـودن و گـنـاه سـرنـوشـت سـاز خـود رودررو مـی شـود.
در درام روسـمـرس هُـلـم قــدرت گــذشـتـه و گـنـاه پــنـهـان در عــمـق روح نـفـوذ مـی نـمـایـد. روسـمـر تـئـولـوژی اسـت که خـود را خـاصه با یاری ربه کا وسـت (Rebekka West) بـطـئـاً از آن چـیـزی رهـایـی مـی بـخـشـد، کـه مـسـیـحـیــت او، تـعــصـبـات او و جـامـعــۀ مــردسـالار وی را بــا روح آن تــربـیــت نـمـوده اسـت. امـا آن گــاه کـه او جـرئـت حـرکــت از دنــیـای فـکــر بـه واقـعــیـت را بــه خـود مـی دهــد، چــون طـبــیـعــتـش ضـعــیــف اسـت، و روحـش آن انـدازه آبـدیـده نــیـسـت، قــادر بــه مـقـاومـت دربـرابــر طـوفـان روی آورنـده بــه خـود نـمـی بــاشـد. بــرخـلاف روسـمـر، ربـه کـا خـود خـویـشـتـن را بـه نـحـوی تـربـیـت نـمـوده، کـه آن بـرای جـامـعـه مـمـکـن نـبـوده اسـت. او دارای تـفـکـر مـسـتـقـل و ارادۀ مـسـتـقـل در مـحـیـطـش مـی بـاشـد.
ایـبـسـن در پـاسـخـنـامـه ای مـورخ فـوریـه ۱۸۸۷ بـه یـک مـحـصـل دبـیـرسـتـان درخـصـوص روسـمـرس هُـلـم نـوشـتـه اسـت: ” (…) نـمـایـشـنـامـه هـمـچـنـیـن مـربـوط بـه مـبـارزه ای اسـت، کـه هـر انـسـان جـدّی بـرای وفـق دادن زنـدگـیـش بـا شـنـاخـتـش بـایـد بـه پـیـش بـرد.
اعـمـال مـعـنـوی مـتـفـاوت درواقـع بـه صـورت مـشـابـه و بـه نـسـبـت بـرابـر در فـرد تـکـامـل نـمـی یــابـنـد. (…) درک اخـلاقـی، ” وجـدان “، بـرعـکــس بـسـیـار مـحـافـظـه کـار اسـت. آن ریـشـه هـای عـمـیـقـش را در سـنـت هـا و کـلاً در گـذشـتـه دارد. از ایـن جـا مـنـازعـۀ فـردی مـنـشـاء مـی گـیـرد.”۲۸
نـمـایـشـنـامـۀ دیـگـری از ایــبـسـن، Fruen fra Havet ( زن دریــایــی)(۱۸۸۸)، راجــع اسـت بــه یـک زن شـوهـر کـرده بـه نـام الـیـدا(Ellida)، کـه دارای مـعـشـوقـی در کـرانـۀ دیـگـر دریاسـت. یـک روز مـعـشـوق غـفـلـهً ظـاهـر مـی گـردد، و زن را دعـوت بـه رفـتـن بـه هـمـراه خـود مـی نـمـایـد. زن تـمـایـلـش بـه زنـدگـی بـا مـعـشـوق را بـه شـوهـر بـیـان مـی دارد. بـرخـلاف شـوهـر نـورا در خـانـۀ عـروسـک کـه مـی کـوشـد تـا نـورا را از رفـتـن مـنـصـرف سـازد، شـوهـر الـیـدا در زن دریـایـی او را در انـتـخـابـش آزاد مـی گـذارد: ” اکـنـون تـو مـی تـوانـی آزادانـه انـتـخـاب کـنـی. و بـا مـسـئـولـیـت خـودت، الـیـدا.” تـأثـیـر ایـن بـرخـوردار گـشـتـن از آزادی انـتـخـاب در الـیـدا چـنـدان اسـت، کـه او بـا مـسـرت خـاطـر مـانـدن در نـزد شـوهـر را بـه رفـتـن بـا مـعـشـوق تـرجـیـح مـی دهـد: ” اکـنـون مـن آزادانـه – داوطـلـبـانـه – بـا مـسـئـولـیـت خـودم نـزد تـو مـی مـانـم.”۲۹
و نـمـایـشـنـامـۀ Hedda Gabler ( هـدا گـابـلـر)(۱۸۹۰) مـطـالـعـۀ ایـبـسـن اسـت حـول کـوشـش مـأیـوسـانـۀ یـک زن مـتـعـلـق بـه طـبـقـۀ فـوقـانـی اجـتـمـاع درجـهـت یـافـتـن ارزش هـایـی کـه بـه زنـدگـیـش مـحـتـوی و مـعـنـایـی بـه بـخـشـد.
نـیـز ایـبـسـن تـحـت هـنـایـش شـخـصـیـت نـخـسـتـیـن زن مـبـارز در راه آزادی و حـقـوق زنـان نـروژ، آسـتـا هـنـسـتـیـن(Aasta Hansteen = Hasta Hanseen)(1908- 1824)، که نـقـاش و نـویـسـنـده هـم بـوده، او را مـدل بـرای لـونـا هـسـل(Lona Hessel) در نـمـایـشـنـامـۀ ارکـان جـامـعـه قـرار داده اسـت.
مـضـاف بــر آن چـه دررابـطـه بـا فـردگـرایـی ایـبـسـن ذکـر گـردیـد، طـبـیـعـت او چـنـان بـود کـه در وی اسـتـعــداد انــعــطـاف اجـتـمـاعـی و پــیــوسـتـن بـه دیـگــران در یـک تـشـکـیـلات یـا حـرکـت جـمـعـی وجـود نـداشـت. وانـگـهـی، ایـبـسـن نـاتـوان از مـبـارزۀ عـمـلـی بـود. او از مـواجـهـۀ مـسـتـقــیـم یـا بـه قـول گـفـتـنـی از رودررو و چـشـم درچـشـم شـدن بـا حـریـف یـا خـصـم پـرهـیـز داشـت. او مـبـارز مـیـز تـحـریـری بـود و رزمـگـاهـش تـئـاتـر. وی تـمـام عـمـر مـنِ خـود را در پـشـت ” مـاسـک ایـبـسـن ” مـعـروف پـنـهـان مـی داشـت. کـوهـت در اثـرش ایـن جـنـبـۀ شـخـصـیـت ایـبـسـن را از نـقـطـه نـظـر خـود چـنـیـن تـوضـیـح داده اسـت، کـه آن جـا کـه تـنـویـر روان شـنـاخـتـی وجـوه جُـبـن لازم بـوده، ایـبـسـن تـنـهـا مـی تـوانــسـتـه از خـود بـیـآمــوزد. جُـبـن یـک حـامـی ضـرور و پـوشـشـی بـوده بـرای حـسـاسـیـت او. هـمـزمـان او اجـبـار رنـگ پـذیـری از مـحـیـط را نـنـگ و خـفّـت بـه شـمـار مـی آورده اسـت. لـذا، او اسـاسـی تـر از هـر کـسـی هـم بـه جُـبـن خـویـش و هـم بـه جُـبـن دیـگـران واقـف بـوده اسـت.
جـوانـی ایـبـسـن در عـصـری بـاجـریـانـات انـقـلابـی در اروپـا سـپـری گـردیـد. در فـرانـسـه انـقـلاب فـوریــه ۱۸۴۸ پـس از پــیـش تـاخـتـش سـرکـوب شـد. در هـمـان سـال قــیـام مـجـارسـتـان روی داد.
ایـبـسـن در جـوانـی بـا ادبـیـات سـنـت شـکـن، از آثـار فـیـلـسـوف سـورن کـیـه کـه گـورد(Søren Kierkegaard)(55- 1813) گـرفـتـه تـا آثـار نـویـسـنـده و فـیـلـسـوف ولـتـر(Voltaire)( نـام واقـعـی: فـرانـس مـاری آروئـه(Franç – Marie Arouet ))(1778- 1694)، تـا آن جـا کـه قـابـل حـصـول بـود، آشـنـا گـردیـد. قـرایـن حـاکـی از آنـسـت کـه آثـار کـیـه کـه گـورد دارای نـقـش مـهـمـی در تـکـامـل ایـبـسـن بـوده، بـه رغـم ایـن کـه ایـبـسـن بـنـا بـر ادعـایـش چـیـز چـنـدانـی از آمـوزشـات آن فـیـلـسـوف نـفـهـمـیـده بـوده اسـت.۳۰ کـیـه کـه گـورد بـا اثـرش Enten – Eller( یـا ایـن – یـا آن)( ۱۸۴۳) بـایـد فـشـار تـعـیـیـن کـنـنـده را در جـهـت روی آوردن ایـبـسـن بـه سـخـت گـیـری اخـلاقـی داده بـاشـد.۳۱
نـفـرت ایـبـسـن از مـقـامـات، چـه در خـانـواده و چـه در اجـتـمـاع آن عـامـل طـبـیـعـی ای بـود کـه او را بـه جـانـبـداری از شـورشـیـان و بـرضـد مـقـامـات کـلـیـسـا و مـذهـب، تـوأمـاً بـرضـد پـادشـاهـی و هـر آن چـه کـه بـرده سـاز بـود، سـوق داد. او تـحـت تـأثـیـر ایـن احـسـاس نـخـسـتـیـن نـمـایـشـنـامـۀ خـود کـاتـیـلـیـنـا را نـوشـت. وی در شـخـص اصـلـی ایـن نـمـایـشـنـامـه – کـه بـا او ضـمـن مـطـالـعـۀ آثـار مـارکـوس تـولـیـوس سـیـسـرو(Marcus Tullius Cicero)(43- 106ق.م)، خـطـیـب و سـیـاسـتـمـدار، و کـریـسـپـوس گـایـوس سـالـوسـت(Crispus Gajus Sallust(ius))(35- 86 ق.م)، مـورخ، آشـنـا گـردیـده بـود – یـک شـورشـی هـمـتـبـار یـافـت. الـبـتـه عـجـیـب مـی نـمـایـد، کـه ایـبـسـن شـیـفـتـۀ شـورش و شـورشـیـان نـتـوانـسـتـه هـمـزمـان مـتـوجـه وجـود اسـپـارتـاکـوس(Spartacus)(مـقـتـ.۷۱ق.م)، مـشـهـورتـریـن بـردۀ شـورشـی تـاریـخ و رهـبـر شـورش عـظـیـم بـردگـان در فـاصـلـۀ سـال هـای ۷۱- ۷۳ق.م، تـقـریـبـاً مـعـاصـر کـاتـیـلـیـنـا بـه گـردد! ایـبـسـن بـه تـوسـط نـقـشـه هـای تـنـدروانـه و جـسـورانـۀ کـاتـیـلـیــنـا تـمـایــلات جـمـهــوری خـواهــی شـخـص خـود را در اثــرش بـه پـیـش کـشـیـد، و درحـقـیـقـت قـصـدش از نـگـارش ایـن نـمـایـشـنـامـه نـیـز بـه کـار بـردنـش بـه صـورت وسـیـلـۀ تـئـاتـری بـرای تـبـلـیـغ جـمـهـوری و شـورش بـود.
ایـبـسـن در ۱۸۵۰ بـه پـایـتـخـت، کـریـسـتـیـانـیـا(Kristiania)( اسـلـو(Oslo) امـروز) سـفـر نـمـود. کـریـسـتـیـانـیـا بـه عـنـوان یـک شـهـر مـهـمـان نـانـواز، بـسـتـه و طـرد کـنـنـده شـهـرت داشـتـه اسـت. نـــویـسـنــدۀ نــروژی بـنـامِ دیــگــری کــنـوت هــامــسـون(Knut Hamsun)(1952- 1859) نـخـسـتـیــن اثـــرش رمـان Sult (گـــرســنـگــی)(۱۸۹۰) را بــا ایــن ســطـور دربــارۀ کــریـسـتــیــانـیـا مـی آغـازد:
” زمـانـی بــود کـه مـن گــرســنـه در کــریـسـتــیـانـیـا پــرسـه مـی زدم، ایـن شـهــر عـجـیــب و غـریـبـی کـه هـیـچ کـس بـدون داغ شـدن تـرکـش نـمـی کـنـد.”۳۲
در کـریـسـتـیـانـیـا ایـبـسـن بــرای نـخـسـتــیـن بــار در یـک جـلــسـۀ سـیـاسـی شـرکــت جـسـت. ایـن جـلـسـه در اعـتـراض بـه تـبـعـیـد یـک مـروج سـوسـیـالـیـسـم بـه نـام هـارو پـول کـاسـیـمـیـر هـاریـنـگ(Harro Poul Kasimir Harring)(1870- 1798)، مـهـاجـر سـیـاسـی، نـاطـق خـلـقـی و روزنـامـه نـگـار، بـرگـذار گـردیــده، بــا تــصـویــب اعـتــراضـنـامــه ای، ازجـمـلـه بــا امـضـای ایــبـسـن، خـاتـمـه یـافـت. یـک مـنـبـع تـأثـیـر سـیـاسـی در ایـبـسـن در شـهـر مـذکـور جـنـبـش سـیـاسـی ای بـا رشـد سـریـع و تـهـدیـدآمـیـز بـه حـال دولـت بـود. ایـن جـنـبـش، کـه پـدیـد آورنـدۀ آن مارکـوس مـولـر تـرانه(Marcus Møller Thrane)(90- 1817) بـود، درحـقـیـقـت دوره ای در تـاریـخ نـروژ بـه وجـود آورد. چـنـان کـه در قـبـل اشـاره رفـت، انـقـلاب فـوریـه فـرانـسـه در سـال ۱۸۴۸ شـکــسـت خـورده بـود. در فـوریـه هـمـان سـال در لـنـدن(London) کـارل مـارکـس(Karl Marx)(83- 1818)، جـامـعـه شـنـاس، اقـتـصـاد سـیـاسـی دان، فــیــلــسـوف، و انــگــلـس اثــرشــان Manifest der Komm unistischen Partei( مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت) را- کـه دسـامـبـر ۱۸۴۷ تـا ژانـویـه ۱۸۴۸ بـه رشـتـۀ تـحـریـر درآورده بـودنـد- انـتـشـار داده بـودنـد، کـه سـریـعـاً بـه چـنـد زبان درآمـده بـود. مـانـیـفـسـت با ایـن جـمـلـۀ بـه زودی مـشـهـور آغـاز مـی گـردیـد: ” شـبـحـی در اروپـا در گـشـت و گـذار اسـت – شـبـح کـمـونـیـسـم.”۳۳ و بـا ایـن عـبـارات پـایـان مـی پـذیـرفـت: ” کـمـونـیـسـتـهـا عـار دارنـد کـه مـقـاصـد و نـظـریـات خـویـش را پـنـهـان سـازنـد. آنـهـا آشـکـارا اعـلام مـیـکـنـنـد کـه تـنـهـا ازطـریـق واژگـون سـاخـتـن هـمـه نـظـام اجـتـمـاعـی مـوجـود، از راه جـبـر، وصـول بـه هـدفـهـایـشـان مـیـسـر اسـت. بـگـذار طـبـقـات حـاکـمـه در مـقـابـل انـقـلاب کـمـونـیـسـتـی بـر خـود بـلـرزنـد. پـرولـتـارهـا در ایـن مـیـان چـیـزی جـز زنـجـیـر خـود را از دسـت نـمـیـدهـنـد، ولـی جـهـانـی را بـدسـت خـواهـنـد آورد. پـرولـتـارهـای سـراسـر جـهـان، مـتـحـد شـویـد!“۳۴ وقـتـی کـه تـرانـه در دسـامـبـر ۱۸۴۸ دسـت بـه کـار ایـجـاد اتـحـادیـه هـای کـارگـری در نـروژ گـردیـد، ظـاهـراً هـنـوز بـا مـانـیـفـسـت مـارکـس و انـگـلـس آشـنـایـی نـیـافـتـه بـود. تـرانــه در پـایــیــز آن سـال بــه ســردبــیــری نــشــریــۀ Drammens Adresse ( درامـنـس آدرسـه) رسـیـد. او قـبـلاً انـدیـشـه هـای رادیـکـال بـه پـیـش کـشـیـده بـود. مـقـالات مـبـارزه طـلـبـانـۀ تـرانــه بـاعــث فــرار مـشـتــرکـیـن وحــشـت زدۀ نـشــریـه از آن و نـتــیـجـهً بــرکـنـاری تــرانـه گـردیـد. تـرانـه نـیـز هـفـتـه نـامـۀ خـود، Arbeider–Foreningernes Blad (روزنـامـۀ اتـحـادیـه هـای کـارگـری) را انــتـشـار داد. جـنــبـش تــرانـه، کــه بــه ” جـنـبـش تـرانـیـتـی” (Thranitterbevægelsen) مـعــروف گــشـت، ســریـعـاً گـسـتــرش یــافـت، و در سـال هــای ۵۱- ۱۸۵۰ شـامـل ۲۷۳ اتـحـادیــه بــا ۲۰۰۰۰ عـضـو بـود. ایـن اعـضـاء، امـا، فـاقـد آمـوزش درزمـیـنـۀ مـتـدهـای سـیـاسـی یـا وسـایـل عـمـدۀ مـبـارزه بـودنـد. ایـنـان از کـارگـران مـمـلــو از نـفــرت و خـشــم، کــه شـاهــد گــرسـنـگــی زن و اولادشـان و بـی طـاقـت پـایـان آن اوضـاع بـودنـد، تـشـکـیـل مـی یـافـتـنـد. در اتـحـادیـه هـای کـارگـری نـطـق هـای عـاصـیـانـه ای دربـارۀ اِعـمـال قـدرت و تـهـیـۀ اسـلـحـه ایـراد مـی گـردیـد. در ۷ ژوئـیـه ۱۸۵۱ یـورش دولــت بـه ” جـنـبــش تــرانـیــتـی” صـورت گـرفــتـه، جـمـیـع رهــبـران آن بــه زنـدان افـکـنـده شـدنـد، و جـنـبـش سـرکـوب گـردیـد. ایـبـسـن، بـه طـوری کـه ذکـر شـد، از ایـن جـنـبـش مـتـأثـر گـردیـد، ولـیـکـن، بـاوجـود عـلاقـۀ فـراوان بـه بـعـض نـقـطـه نـظـرات جـنـبـش، بـه آن مـلـحـق نـگـشـت، هـمـان سـان کـه هـرگـز بـه جـنـبـش سـیـاسـی دیـگـری نـپــیــوسـت. ایـبـسـن درحـقـیـقـت امـر بــا سـوسـیــالــیـسـم بــیـگـانـــه بــود. پــلـخـانُــف در بـر-رسـی سـابــق الــذکــرش بــه درسـتـی مـی نــویــسـد: ” ایـبـسـن هـمـان قــدر از سـوسـیـالــیـسـم بـه دور بـود، کـه از هـر دکـتـریــن دیـگــری بــا یـک مـحـتــوای اجـتـمـاعــی.”۳۵ و در تـــدقــیــق ایـن نــظــرش، جــلــوتــر در هــمـان بــررسـی مــی افــزایــد: ” دقـیـقـاً به ایـن جـهـت که “سـوسـیـالـیـسـم” ایـبـسـن بـیـش از مـیـل بـه ” اعــتـلای مـردم بـه سـطـحـی بـالاتـر” نـبـود، او مـی تـوانـسـت و مـقـیـد بـه ارضـاء آنـانـی بـود، کـه آمـادۀ چـنـگ زدن بـه رفُــرم اجـتـمـاعـی بـه مـثـابـۀ وسـیـلـۀ پـیـشـگـیـری از انـقـلاب اجـتـمـاعـی بـودنـد.”۳۶ بـنـابـرایـن، ادعـای بـرانـدِس مـبـنـی بـر ایـن کـه گـویـا او یـک ” سـوسـیـالـیـسـم مـخـفـی” در سـخـنـرانـی ایـبـسـن در تـرونـدهـیـم(Trondhjem) یـافـتـه، کـه پـیـش از آن نـیـز در نـمـا یـشـنـامـۀ ارکـان جـامـعـه بـرای او قـابـل حـس بـوده، تـعـجـب انـگـیـز و بـی اسـاس اسـت.
ایـبـسـن بـا نـام مـسـتـعـار مـطـالـبـی در هـفـتـه نـامـۀ تـرانـه نـوشـت، و ازطـریـق آن هـا نـخـسـتـیـن حـمـلات پـرحـرارت مـیـز تـحـریـری خـود را بـرضـد اجـتـمـاع فـرومـایـه اش بـه عـمـل آورد.
در ایـن دوره روحـیـۀ ایـبـسـن مـتـشـتـت بـود: مـتـشـتـت بـیـن اشـتـیـاق و شـک، بـیـن بـاور داشـتـن بـه هـر آن چـه کـه نـو بـود، و تـکـویـن مـی یـافـت، و هـمـزمـان شـک عـمـیـق نـسـبـت بـه آن هـا.
جـوّ کـریـسـتـیـانـیـا، هـمـچـون جـوّ کـشـور، بـا مـحـیـط تـحـت تـسـلـط خـرده بـورژوازی آن چـنـدان اخـتـنـاق آمـیـز بــود، کـه ایــبـسـن نــتـوانـسـت بــیـش از یـک سـال تـاب تـحـمـل آن شـهــر را بـیـآورد.۳۷ او خـود را بـه مـانـنـد یـک کـشـتـی رو بـه غـرق در دریـا احـسـاس مـی نـمـود. بـه دشـواری قـادر بـه دم بـرآوردن در آن جـوّ خـفـه کـنـنـده بـود. مـرغ قـفـس را مـی مـانـسـت بـا حـسـرت پـرواز، مـرغـی کـه او خـود در قـطـعـه شـعـری وصـفـش کـرده اسـت:
” سـنـگـیـن بـرای هـوا، سـبـک بـرای امـواج، – – مـرغ شـاعـر، مـرغ شـاعـر، حـال مـی بـیـنـی عـواقـب کـار را.”
دراثــر ایــن وضـعـیــت روحـی بــود کـه او طـرح Kærlighedens Komedie ( کُـمـدی عـشـق) را ریـخـت، امـا، بـی آن کـه تـوانـایـی دادن شـکـل مـنـاسـب بـه آن را داشـتـه بـاشـد. ایـن اثـر ابـتـداء چـنـد سـال بـعـد، در ۱۸۶۲، بـه اتـمـام رسـیـد، کـه هــر آن چـه را کـه لـیـبـرالـی بــود، و کـل جـامـعــه و مـؤ سـسـاتـش را بـه بـاد تـمـسـخـر مـی گـرفـت.
تـاکـنـون او بـا نـاامـنـی اجـتـمـاعـی و مـعـنـوی، ایـمـان و دوگـانـگـی روحـیـه، ایـمـان و شـک سـتـیـزیـده بـود. او در نـمـایـشـنـامـۀ رمـانـتـیـک مـلـی Kongs–emnerne (مـوضـوعـات پـادشـاه)(۱۸۶۳) بــرایـنـسـت، کـه آن چـه مـخــرب اسـت، نـه ایـمـان یــا شـک، بـلـکـه شـک کـردن در شـک خـویـش مـی بـاشـد.
ایـبـسـن در ۱۸۵۱ بـا تـقـبـل شـغـل نـویـسـنـدگـی بـرای تـئـاتـر نـروژ (Det Norske Theater) در شـهـر بــرگــن(Bergen) بــه آن جـا نـقــل مـکـان نـمـود، و تــا ۱۸۵۷ هـمـان جـا رحـل اقـامـت افـکــنـد.
ایـن سـال هـا فـصـل بـااهـمـیـتـی در تـاریـخـچـۀ حـیـات ایـبـسـن تـشـکـیـل دادنـد: او بـه رمـانـتـیـک مـلـی جـذب شـد. طـی سـال هـای اقـامـت ایـبـسـن در بـرگـن بـود، کـه در مـردم دانـش مـتـنـوعـی دربـارۀ نـروژ، کـه هـویـتـش تـحـت حـاکـمـیـت اسـتـعـمـاری دانـمـارک پـنـهـان مـانـده بـود، پـدیـد آمـد. افـسـانـه هـا، اشـعـار مـردمـی، کـل گـنـجـیـنـۀ فـرهـنـگـی نـروژ کـشـف شـد. از نـتـایـج گـرایـش ایـبـسـن بـه رمـانـتـیـک مـلـی خـلـق درام مـوضـوعـات پـادشـاه بـود، کـه در ظـاهـر امـر مـربـوط مـی گـشـت بـه پـادشـاه قـدیـم نـروژ هـوکـون هـوکـونـس سـون(Håkon Håkonsson)(تـقـریـبـاً ۶۳- ۱۲۰۴/ سـلـط. ۶۳- ۱۲۱۷) و بـه رقـیـب او دوک یـارل اسـکـولـه(Jarl Skule)(مـقـتـ. ۱۲۴۰- ۱۱۸۹)، و در بـاطـن امـر مـربـوط بـود بـه نـیـروهـای وحـدت سـاز و تـفـرقـه انـداز در نـروژ نـو. درضـمـن، مـوضـوعـات پـادشـاه یـکـی از نـقـاط اوج در کـل نـمـایـشـنـامـه پـردازی تـاریـخـی رمـانـتـیـک مـحـسـوب مـی گـردد.
تـنـهـا درظـرف چـنـد سـال پـس از ایـن نـمـایـشـنـامـه بـود کـه ایـبـسـن بـه یـک نـمـایـشـنـامـه نـگـار بـا اشـتـهـار جـهـانـی تـبـدیـل گـردیـد، امـا بـی آن کـه بـرخـلاف مـبـالـغـۀ آشـکـار بـعـضـی بـه درجـه و پـایـۀ شـکـسـپـیـر بـه رسـد؛ چـه، بـه عـقـیـدۀ نـخـبـه هـای هـنـر تـئـاتـر ایـبـسـن ازحـیـث مـعـنـوی و هـنـری خُـردتـر از آن بـود، کـه بـه تـوانـد بـا شـکـسـپـیـر کـوس بـرابـری زنـد.
ایـبـسـن انـتـظـارات تـئـاتـردوسـتـان از خـود را بـا خـلـق یـک سـری نـمـایـشـنـامـه مـربـوط بـه مـوضـوعـات مـطـرح در زمـانـش، از سـال ۱۸۷۰ بـه بـعـد بـرآورده سـاخـت، بـه گـونـه ای کـه ایـن سـری نـمـایـشـنـامـه هـای ایـبـسـن او را در هـنـر تـئـاتـر دنـیـا دوره سـاز نـمـود.
در مـیـان آثـار ایـبـسـن(جـمـعـاً ۲۶ نـمـایـشـنـامـه، خـلـق شـده طـی نـیـم قـرن، یـعـنـی از ۱۸۵۰ تـا ۱۹۰۰، کـه آثـار درامـاتـیـک قـوی سـدۀ نــوزدهــم مـحـسـوب مـی گـردنــد)، اثــری کـه بــیـش از هــمـه و روشـن تـر از هـمـه مـبـیـن جـوهـر تـفـکـر ایـبـسـن اسـت، نـمـایـشـنـامـۀ انـدیشـه ای- تـاریـخـی بـزرگ ده پـرده ای Keiser og Galilæer ( قـیـصـر و گـالـیـلـه)(۱۸۷۳) مـی بـاشـد، کـه در آن ایـبـسـن در جـسـت وجـوی وحــدت عـالــی تــضـادهـاسـت. شـخـص اصـلـی نـمـایـشـنـامـه ژولــیـان(Julian) اســت، و مـحــیــط تــاریـخـی او تـوأم بـا اشـخـاص و هـیـئـت هـا بـه شـکـل زنـده ای بـه وصـف درآمـده. ایـن درام جـسـورانـه تـریـن کـوشـش ایـبـسـن بــرای بـیـان اسـتـنــبـاطـش از دنــیـا، از رابـطـۀ بـیـن آزادی و ضــرورت در تـاریـخ و در حـیـات فـرد انـسـانـی و از هـدف و مـعـنـای تـاریـخ اسـت. در ایـن جـا آرمـان نـوعـدوسـتـی و زیـبـایـی یـونـانـی در کـنـار تـضـادش ریـاضـت قــراردارد. مـاکـسـیــمـوس (Maximos) اهــل تـصـوف ” امـپـراتـوری سـوّم “(det tredje riget) را، کــه در آن تـضـادهــا در ســطـح عـالـی تــلاقـی خــواهــنـد نــمـود، وعـظ مـی کـنـد. هـم فـلـسـفـۀ جـورج ویـلـهـلـم فـریـدریـش هـگـل(Georg Wilhelm Friedrich Hegel)(1831- 1770) و هـم انـدیـشـه هـای ادوارد فُـن هـارتـمـن(Eduard von Hartmann)(1906- 1842) دربـارۀ ارادۀ نـاآگـاهـانـۀ جـهـان، هـمـچـنـیـن بـحـران نـاشـی از جـنـگ فـرانـسـه – آلـمـان(۱۸۷۰) و کـمـون پـاریـس(۱۸۷۱) آثـار آشـکـارشـان را در ایـن نـمـایـشـنـامـۀ ایـبـسـن بـرجـای گـذاشـتـه انـد. ایـبـسـن شـخـصـاً نـمـایـشـنـامـۀ قـیـصـر و گـالـیـلـه را اثـر اصـلـی خـود دانـسـتـه اسـت.
نـکـتـه ای درخـور تــوجـه در هــنـر ایــبـسـن ایـن کـه وی در بـعـض آثـارش، عــمـدهً در نـمـا یـشـنـامـه هـای De Unges Forbund( اتـحـادیـۀ جـوانـان)(۱۸۶۹) و قـیـصـر و گـالـیـلـه کـوشـیـده اسـت تـا ازطـریـق شـکـل رئـالـیـسـتـی بـه یـک خـیـال از واقـعـیـت دسـت بـیـابـد. و او بـا ارکـان جـامـعـه گـام نـهـایـی را بـه صـوب نـمـایـشـنـامـه پـردازی رئـالـیـسـتـی بـا عـنـایـت بـه مـوضـوعـات مـطـرح در زمـان بـرداشـتـه اسـت. هـمـانـنـد نـمـایـشـنـامـه نـگـار امـیـل آئـوژیـر(Émile Augier)(89-1820)، نـویـسـنـده آلـکـسـانـدر دومـا (جـوان)(Alexandre Dumas)(95- 1824) و بـیـانـسـون، ایـبـسـن مـوضـوعـاتی از زنـدگـی روزانـۀ جـاری را انـتـخـاب کـرده، ولـی سـنـگـیـنـی کـارش را بـر مـنـازعـۀ اخـلاقـی و بـر تـضـاد بـیـن مـلاحـظـۀ اجـتـمـاعـی و تـمـامـیـت شـخـص گـذارده اسـت.
ایـبـسـن بـا نـمـایـشـنـامـه هـای مـربـوط بـه مـوضـوعـات مـطـرح در زمـانـش یـک نـمـایـشـنـامـه پـردازی مـدرن ابـداع نـمـوده، کـه گـویـای مـنـازعـات اجـتـمـاعـی، اخـلاقـی و روان شـنـاخـتـی انـسـان هـا مـی بـاشـد.
ایـبـسـن درک خـاصـش را از خـلاقـیـت یـافـتـه بـود. بـه نـظـر او مـهـم در خـلاقـیـت دیـدن و دریـافـت امـر دیـده شـده از دیـدگـاه خـلاق بـه وسـیـلـۀ خـوانـنـدۀ اثـر بـود. و تـنـهـا امـر تـجـربـه شـده مـی تـوانـد دیـده و دریـافـت شـود. و ایــن امــر تـجـربــه شـده دقـیــقـاً سـرّ خـلاقـیــت در زمـان نــو بـود.
تـمـامـی آن چـه را کـه او در دهـه هـای آخـر عـمـرش خـلـق نـمـود، خـود بـه صـورت مـعـنـوی تـجـربـه کـرده بـود. ولـیـکـن مـسـلـم اسـت کـه هـیـچ خـلاقـی در حـالـت مـنـفــرد چـیــزی تـجـربـه نــمـی نـمـایـد.
آن چـه او تـجـربـه مـی نـمـایـد، هـمـمـیـهـنـان هـمـعـصـرش نـیـز بـه اتـفـاق او تـجـربـه مـی نـمـایـنـد.
آخـریـن اثـر ایـبـسـن، Når vi døde vågner( وقـتـی کـه مـا از مـیـان مُـردگـان بـرخـواهـیـم خـاسـت)(۱۸۹۹)، نـمـایـشـنـامـۀ مـبـیـن رابـطـۀ بـیـن هـنـرمـنـد و مُـدل، هـنـر و سـعـادت انـسـانـی، تــضـاد لایـنـحـل بـیـن زنـدگـی و خـلاقـیـت، و – مـهـم تـر از هـمـه – قـضـاوت بــی گـذشـت ایــبـسـن دربــارۀ خـود او مـی بـاشـد.
ایـن حـقـیـقـتی اسـت مـسـلـم کـه ایـبـسـن بـه مـثـابـۀ نـمـایـشـنـامـه نـگـار سـتـاره ای هـمـواره فـروزان در دنـیـای شـگـفـتی هـای تـئـاتـر خـواهـد بــود؛ ولـی ایــبـسـن را جـایـی در صـفـوف پـیـکـارگـران مـعـنـوی آگـاه و هـدفـمـنـد راه بـشـریـت نـمـی تـوانـد بـود. مـورخ ادبـیـات مـارتـیـن لام(Martin Lamm)(1950- 1880) گـفـتـه اسـت: ” درام ایـبـسـن رومِ درام مـدرن اسـت- هـمـۀ راه هــا بـه آن خـتـم و از آن هــدایـت مـی گـردنـد.”۳۸ مــا بــه خـود اجـازه مـی دهــیـم بـه ایـن سـخـن لام بـیـافـزایـیـم: امـا ازحـیـث سـیـاسـی بـه رومِ درام مـدرن ایـبـسـن تـنـهـا بـیـراهـه هـا خـتـم و از آن هـدایـت مـی گـردنـد!
پـانـوشـت هـا
۱ نـقـل از
Georg Brandes, Samlede Skrifter, bd.PI, s 293 (Kjøbenhavn, Gyldendal, 1900)
۲ هـمـان، صـص ۹۴-۲۹۳٫
۳ ایـبـسـن دربـارۀ بـیـانـسـون گـفـتـه اسـت: ” زنـدگـی او بـهـتـریـن اثـر خـلاقـانـه اش بـود. تـحـقـق نـفـس در سـیـر حـیـات خـویـش بـه نـظـر مـن عـالـی تــریــن تـوفـیـقـی اسـت کـه انـسـان می تـوانـد بـه آن دسـت بـیـابـد.”( نـقـل از Hans Dedichen Heiberg (1904 – 78): Henrik Ibsen … født til kunstner, s 211 ( Denmark, Fremad,
۱۹۶۹))
Georg Brandes,…, s 2874
۵ هـمـان
Jørgen Knudsen(born 1926): Georg Brandes – Frigørelsens vej 1842 – 77, s 294 (Denmark, Gyl6
dendal, 1985)
۷ نـقـل از:Georg Brandes,…, s 252
Arnold Hauser(1892 – 1978):Kunstens og Litteraturens Socialhistorie, bd.P, s 437(København,8
Rhodos, 1979)
Georg Brandes,…, s 2799
۱۰ نـقـل از: Heiberg, s 131
۱۱ نـقـل از: Georg Brandes,…, ss 289 – 90
۱۲ بـر ایـن مـؤلـف روشـن نـیـسـت کـه مـنـظـور بـرانـدِس از دارویـن، چـارلـز رابـرت دارویـن(Charles Robert
Darwin )( ۸۲- ۱۸۰۹)، طـبـیـعـی دان مـعـروف اسـت یـا دارویـن دیـگـری.
Georg Brandes,…, ss 351 – 5213
۱۴ ایـن بــررسـی پـلـخـانُـف بـرای نـخـسـتـیـن بـار در اکـتــبـر ۱۹۰۶، چـنـد مـاه بـعــد از درگـذشـت ایـبـسـن، در سـلـسـلـۀ ” کـتـابـخـانـۀ هـمـگـانـی”، مـنــتـشـره ازســوی کـتـابـخـانــۀ ادبــی و انـتــقـادی بــوروســنــیـک(Bure
vestnik )(Stormy Petrel) روی روز دیـده اسـت.
Georgi Plekhanov, Selected Philosophical Works, vol.V, 1.edi., p 423 ( Moscow, Progress,15
۱۹۸۱)
Henrik Ibsen, Samlede Værker, bd.VP, ss 133 – 34 (København, Gyldendal, 1900)16
۱۷ مـنـتـشـره از سـوی C.H. Beckʼsche Verlagsbuchhandlung، مـونـیـخ(München)( آلـمـان).
Hauser, s 43718
۱۹ دررابـطـه بــا دولـت ازجـمـلـه مـی تـوان بـه مـقـالـۀ بـاکـونــیـن تـحـت عـنـوان ” دولـت – سـنـگ بـنـای رژیـم طـبـقـاتـی”(۱۸۷۰) در ایـن مـنـبـع رجـوع نـمـود: Archive Bakounine,V, pp 281 – 85
۲۰ در ایـن رابـطـه مـثـلاً مـی تـوان بـه مـقـالـۀ بــاکـونـیـن زیـر عـنـوان ” انـتـقـاد از انـدویـدوآلـیـسـم بـورژوایـی” در مـنـابـع زیـر رجـوع نـمـود:
De La Guerre à La Commune, pp 393 – 95 / OEuvres, V, pp 124 – 26
Georgi Plekhanov,…, p 41921
۲۲ پـیـشـیـن، ص ۳۰۵٫
۲۳ نـقـل از
Lu Hsun: Littaratur og Revolution i Kina, s 30 (København, Tiderne skifter, 1974)
۲۴ پـاسـخـنـامـۀ انـگـلـس بـه ارنـسـت، مـورخ ۵ ژوئـن ۱۸۹۰، در مـنـبـع زیـریـن درج شـده اسـت:
Karl Marx / Friedrich Engels, Werke, bd.37, ss 411 – 13 (Berlin, Dietz Verlag, 1957)
Henrik Ibsen,…, VI, ss 333 – 34 (1899)25
۲۶ هـمـان، ص ۳۳۷٫
۲۷ نـقـل از: Heiberg, ss 194 – 95
۲۸ نـقـل از هـمـان، ص ۲۳۰٫
Henrik Ibsen, …, VPI, ss 345 – 47 (1900)29
Koht: The Life of Ibsen, p 63 (1931)30
Muriel Clara ″M.C.″ Bradbrook(1909 – 93): Ibsen, pp 34 – 35 (1946)31
Sult, s 5 (København, Gyldendal, 1978)32
۳۳ مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت، چ۲، ص ۳۳( پـکـن، ادارۀ نـشـریـات بـه زبـان هـای خـارجـی، ۱۹۷۵).
۳۴ هـمـان، ص، ۸۹٫
۳۵ پـیـشـیـن، ص ۴۵۴٫
۳۶ پـیـشـیـن، ص ۴۶۳٫
۳۷ گـفـتـنـی اسـت کـه ایـبـسـن سـرانـجـام جـوّ اخـتــنـاق آمـیــز حـاکــم بــر کـشـور خـود را بــرنـتـافــتـه، در ســال ۱۸۶۴ تــن بــه مـهـاجـرت داد، و بــه مــدت ۲۷ ســال مـتـمـادی، یـعـنـی تــا ۱۸۹۱، در خـارج رحـل اقــامـت افـکـنـد. بـرانــدِس پـس از دیـدارهـایـی بـا ایــبـسـن در درسـدن( آلـمـان) در سـال ۱۸۷۲ در دورۀ مـهـاجـرت ایــبـسـن، در نـامـه ای بــه دانـمـارک بــرداشـتـش از حـالات روحـی ایــبـسـن را ازجـمـلـه چـنـیـن شـرح داده اسـت: ” در او نـفـرت و تـلـخـکـامی درهـم فـشـردۀ ۴۰ سال جـمـع شـده اسـت. بـیـزاری او از انـسـان بی حـد و حـصـر اسـت. او طـرفـدار کـامـل اشـراف می بـاشـد.”( نـقـل از: Knudsen, s 294)
۳۸ نـقـل از Verdens Litteraturhistorie, bd.9 (Naturalismen 1860 – 1890), s 254 (København,Politiken,1973)
———————————————————————————————–
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با اتحادیه آنارشیستهای ایران و افغانستان
Anarchist Union of Afghanistan and Iran, May 24, 2018
P.S:The possibility of joining new people and groups of anarchists will be permanent
The Union has many social media and other communication channels. You will find them at the bottom of this page
۱- آدرس عصر آنارشیسم در اینستاگرام
https://instagram.com/asranarshism/
—————————————-
۲- آدرس عصر آنارشیسم در تلگرام
https://telegram.me/asranarshism
۳- عصر آنارشیسم در توئیتر
————————————————–
۶ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidaritywiththeRojava
———————————————————-
۷ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan
————————————————————
۸ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
https://www.facebook.com/irananarchistlabors
——————————————————
۹- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
https://www.facebook.com/anarchistlibraryfa
————————————————–
۰ ۱– فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
https://www.facebook.com/anarchistinsupportbaluchistan
—————————————————–
۱۱ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchistartistss
————————————————-
۱۲ – فیسبوک دانشجویا ن آنارشیست
https://www.facebook.com/anarchiststudents
——————————————-
۱۳ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
https://www.facebook.com/shahre.shahin
———————————————–
۱۴ – فیسبوک آنتی فاشیست
https://www.facebook.com/ShahinShahrPolitik
————————————————
۱۵ – آدرس آنارشیستهای مریوان در کانال تلگرام
———————————
info@asranarshism.com
———————————
۱۷ – سایت عصر آنارشیسم
——————————————–
۱۸ – آدرس کانال آنارشیستهای کردستان در تلگرام
بڵاوکردنەوەی بیرو هزری ئانارکیستی
——————————-
۱۹- فیسبوک میتینگ دهه هفتاد و هشتادی ها
——————————————
https://plus.google.com/u/0/114261734790222308813
——————————————-
——————————————
۲۲- آدرس ” دختران آنارشیست افغانستان ” در اینستاگرام
https://www.instagram.com/dokhtarananarshist_afghanestan
———————————————————–
۲۳- آدرس “دختران آنارشیست افغان ” در فیسبوک
https://www.facebook.com/Afghan-Anarchist-Girls-116992605591873
————————————————————–
۲۴- آدرس آنارشیستهای رشت در اینستاگرام
https://www.instagram.com/anarshist.rasht
———————————————————
۲۵ – آدرس پیج آنارشیستهای شهر بوکان ( ئانارکیسته کانی بوکان ) در اینستاگرام
https://www.instagram.com/bokan_anarchy
———————————————————–
۲۶- آدرس آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر در تلگرام
————————————————
۲۷ – آدرس آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر در اینستاگرام
https://www.instagram.com/anarshistshahinshahr
—————————————————
۲۸- آدرس آنارشیستهای شیراز در تلگرام
—————————————————
۲۹ – آدرس آنارشیستهای شیراز در اینستاگرام
https://www.instagram.com/anarchy_shz_ism
——————————————————
۳۰ – آدرس آنارشیستهای گیلان در اینستاگرام
https://www.instagram.com/guilan_anarchism
——————————————————-
۳۱ – آدرس کانال جامعه دگرباشان فارسی زبان در تلگرام
————————————————-
۳۲ – آدرس کانال ” جوانان آنارشیست ” در تلگرام
————————————————
۳۳- آدرس آنارشیستهای مشهد در کانال تلگرام
۳۵ – آدرس بلوک سیاه Iranian Black Bloc
آنارشیستهای جنوب یکی از اعضای تشکیل دهنده ” اتحادیه آنارشیستهای ایران و افغانستان” می باشند که در ایران حضور دارند.
———————————————————
آنارشیستهای خراسان یکی از اعضای تشکیل دهنده ” اتحادیه آنارشیستهای ایران و افغانستان” می باشند که در ایران حضور دارند.
——————————————————————————
۳۸ – آدرس بالاچه عصر آنارشیسم در بالاترین
https://www.balatarin.com/b/anarchismera
———————————————————————-
۳۹ – آدرس پیج جوانان آنارشیست در اینستاگرام
https://www.instagram.com/javanane_anarshist
————————————————————————
۴۰ – آدرس اتحادیه آنارشیستهای ایران و افغانستان در فیسبوک
https://www.facebook.com/TAUAI/?modal=admin_todo_tour
————————————————————————————–
۴۱ – آدرس اتحادیه آنارشیستهای ایران و افغانستان در اینستاگرام
https://www.instagram.com/union9387
—————————————————————————————
—————————————————————————–
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل