در نمایشنامه “مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است” چهار شخصیت وجود دارد؛ حامد بیست و هفت ساله، آرش بیست شش ساله، شهربانوی بیست و پنج ساله، سمانه بیست و سه ساله.
به روایت ساده، حامد و شهربانو از افغانستان به ایران مهاجرت می¬کنند و در این هنگام شهربانو جنینی نیز در شکمش دارد. در ایران پیش سمانه یعنی خواهر حامد می¬روند. سمانه شوهری به اسم آرش دارد و هردو سال¬هاست مهاجر¬اند. بعد، حامد را پلیس می¬گیرد و قرار است ردمرز شود. سمانه برای نجات برادرش اسناد لازم را با خودش بر می¬دارد تا به ارگانی که حامد را گرفته است نشان بدهد. او می¬خواهد با آن کار به آنان بفهماند که در افغانستان خطر مرگ برای حامد وجود دارد و در این جا نیز همسرش حمل دارد.
مسوول آنجا که یک آخوند است به سمانه پیشنهاد سکس می¬دهد. سمانه ناچار قبول می¬کند و مورد سوء¬استفاده جنسی قرار می¬گیرد. با این همه آخوند، بعد از سکس با سمانه، به او می¬گوید تو شوهر داری و در واقع آنچه تو با من کردی، حکم سنگسار را دارد. شاید این حرف، تهدیدی برای سمانه است تا برای همیشه دهان خودش را ببندد.
حامد بر می¬گردد؛اما سمانه اصرار دارد که همه بروند اروپا…
آنچه را شکل ذهنی داشته باشد، در تلاش می¬افتیم تا شکل عینی بدهیم. زیرا این¬گونه می¬توانیم بفهمیم. آنچه را شکل عینی دارد، در تلاش می¬افتیم تا شکل ذهنی بدهیم، تا تصورمان را از آن بیان کرده باشیم. این به آن معناست که هر آنچه وارد زبان شود، دیگرگون می¬شود.
به نظر من، “مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است” تصور فاطمه از مهاجرت است. این یعنی هیچ توضیحی از مهاجرت را در این نمایشنامه نداریم و زیرا هنر توضیح نمی¬دهد.
در “مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است” اتفاقات به دوش راوی و دیالوگ نیست؛ آنچه در این نمایشنامه به مفهومی چون مهاجرت، قابلیت دیده شدن را می¬دهد، نشانه¬هاست و نشانه¬هاست که موجب برداشت دیگرگونه از اشیا و مفاهیم می¬شود.
نشانه¬¬ها: چهار نقاب¬پوش، دو دریچه در پرده سوم، پرده هشتم به مثابه یک نشانه، نور آبی و حرکات موجی در پرده دهم.
در پرده اول، چهار نفر نقاب¬پوش دنبال چیزی می¬گردند و بعد فهمیده می¬شود که منتظر کسانی هستند که آنان را مهمان می¬خوانند. بعد¬تر مهمانان را “تازه¬واردها” صدا می¬کنند و همین ¬طور در حین صدا کردن¬های¬شان لحن شیطانی¬ای به خود می¬گیرند.
این چهار نفر، نشانه¬هایی از فضای مهاجرت¬اند و چندبار در جاهای خاصی حضور پیدا می¬کنند؛ جایی که نویسنده می¬خواهد وضعیت مهاجرت، قابل نمایش شود.
در پرده سوم، شهربانو از همسرش حامد، می¬خواهد، از افغانستان به ایران بروند. بعدِ گفتگو و نه گفتن¬ها، حامد قبول می¬کند. در این پرده آنان هر دو، دریچه¬هایی دارند که از پشت آنان حرف می¬زنند و در حقیقت این دریچه¬ها نشانه¬های پرده سوم¬اند که بیشتر از گفتگویی که صورت می¬گیرد آن صحنه را قابل تصور و نمایش می¬کند.
در پرده هشتم، سمانه مورد سوء¬استفاده جنسی از سوی آخوند قرار می¬گیرد:
(سمانه چادر پوشیده و چند برگه دستش است)
وارد محوطه که شدم صدای اذان میامد.
(صدای زنی که اذان میگوید به گوش می رسد)
الله اکبر الله اکبر
(همچنان با صدای اذان سمانه چادر خود را می¬کشد)
الله اکبر الله اکبر
و همین طور اذان ادامه میابد و سمانه همگام با اذان چیزی از لباسش را لخت می¬کند.
این صحنه، به دلیل بیشتر از بخشی از نمایش بودن، مبدل به نشانه شده است. نشانه، آن چیزی است که بیشتر از اجزای معمول، قابل تاویل باشد. و به نظر من، این صحنه به مثابه قطعه¬ای در یک نمایشنامه، بیشتر از خود نمایشنامه قابل خوانش است.
در پرده دهم، جنین به دنیا آمده و کودکی¬ست در دستان زنی با لباس سفید. نور آبی صحنه را گرفته است. زن کودک را با حرکات موجی روی دستش بلند کرده است. پنج نفر دیگر نیز هست که کودک را دست به دست کرده، همان حرکات موجی را انجام می-دهند.
در آخر همه از صحنه بیرون می¬شوند و کودک را تنها در صحنه رها می¬کنند که در واقع همان نور آبی، یعنی صاحل است.
تفسیر نشانه¬ها:
چهار نفر نقاب¬پوش، در پرده چهارم، زمانی که آرش برای خریدن نان از خانه بیرون می¬شود، سراغش می¬آیند و او را بین هم هل داده و پاس¬کاری می¬کنند.
این عمل به آن نقاب¬پوشان، معنی می¬دهد و آنان را مبدل به مشخصه¬های مهاجرت می¬کند. شکل و نقابی که آنان می¬پوشند این معنی را عمیق¬تر کرده و تصوری از مرگ را در ذهن مجسم می¬کند. آنچه که از این نشانه به دیگر نشانه¬ها، منتقل ¬¬می¬شود، سازنده این مفهوم است که مهاجر، به دلیل این که اکثرا از مرگ فرار می¬کند، جای رها کرده را، به مرگ خودش واگذار می¬کند. یعنی از جایی که بود، مرده بیرون می¬رود.
در ضمن دریافت این چنینی از مهاجرت، نکته¬ای هم در دوتا شدنِ زندگی مهاجر است. دو، عددی¬ست که در ریزساخت¬های نمایش¬نامه “مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است” سهم گرفته است. دو دریچه که در پرده سوم، رو بروی حامد و شهربانو قرار دارد جلوه روشن¬تری از سهم دو، در این نمایشنامه است.
دو، نماینده اضطراب آدمی¬ست. اضطرابی که از بودن ناشی می¬شود. به نظر من، اگر بخواهیم از بودن، تصوری داشته باشیم، باید، ساختاری را که عدد دو به ما می¬دهد، دنبال کنیم. زیرا دو، نه آن پدیده ذهنی است که بخواهیم برای درک آن، شکل عینی¬ای برایش قایل شویم و نه آن چیز عینی است که برای گفتنش، شکل ذهنی ایجاد کنیم.
دو، در وضعیت نشانه¬گی قرار دارد. یعنی این که، مشخصا چیزی نیست بلکه فضای خالی¬ای در میان یک چیز و یک چیز دیگر است. ما با بردن نام دو، گمان می کنیم یک چیز را بیان کرده¬ایم؛ مثلا می¬گوییم دو مهاجر؛ اما به این فکر نمی¬کنیم که حتا در همین عبارت “دو مهاجر” با آن که “مهاجر” یک کلمه و یک چیز، برای دو فرد است؛ ساختار عبارت، دو را از خودش حذف نکرده است و از دو قسمت ساخته شده است، یعنی “دو” و “مهاجر”.
وضعیت نشانه¬گی همین است. نه شکل عینی دارد و نه ذهنی و در عین حال، هم شکل عینی دارد و هم ذهنی. پس قابل بیان نیست و تنها می¬توان از آن، دچار وضعیتی شد و اگر در چنین وضعیتی، چیز بیان کردنی¬ای پیدا می¬شود، آن چیز، نشانه¬گی نیست بلکه بود و حضور ما در وضعیت نشانه¬گی¬ست.
در پرده هشتم، دقیقا همین اتفاق می¬افتد. زیرا زنی که اذان می¬دهد و زنی که سمانه است، با این که دو نفر هستند، قابلیت یک شدن را دارد چون تنها مرد است که اذان می¬دهد. با قبول کردن این واقعیت، دو زن مبدل به یک زن می¬شود. این نکته بیان کننده آن است که سمانه دچار وضعیت مشخصی نیست، او سرشار از اضطراب است. برای همین صحنه این¬گونه رویا و کابوس می¬شود.
پرده هشتم، قابلیت بیشتر باز شدن را دارد و این همان ساختار دو است که در زیر پوست آن قرار گرفته است. نتیجه این که، ساختار دو، ساختار چیزی نیست که هویت مشخصی داشته باشد، دو یک وضعیت است. وضعیتی که آغاز، تا پایان دارد، چیزی که تا در آن قرار نگیری، هیچی نمی¬توانی بیان کنی. از آغاز تا پایان جز اضطراب چیزی نیست.
انتقال، در ” مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است” وجود ندارد برای همین هم دیالگو¬ها و روایت، در صدد این نیست که پیامی داشته باشد. در کلیت، می¬توان گفت روند دریافت اطلاعات در این نمایشنامه با انتقال صورت نمی¬گیرد، با مبدل شدن به وضعی برای مخاطب، موجب دخیل شدن او در اجرا می¬شود. نشانه¬ها، سهم اصلی را در این موضوع دارند.
این خود، نوعی نشانه است؛ حذف روند انتقال پیام، به معنی حذف جنبه¬های گزارشی در نمایشنامه و زبان را، از چیز انتقال دهنده به چیز تجربه شونده، مبدل کردن است. در این حالت از زبان، نمی توان چیزی شنید بلکه وارد وضعیت شده و می¬بینیم.
وطن و کشور دوم، نیز همین است و فکر می¬کنم همان¬طور که اضطراب، در میان یک چیز و یک چیز دیگر بودن است، مهاجر نیز است. در بخشی از نمایشنامه سمانه می¬گوید؛ بین دو انتخاب و دو زندگی قرار گرفته است، زیرا باید بخاطر برادرش، به شوهرش خیانت کند. درست همین نکته در پرده سوم، میان حامد و شهربانو اتفاق می¬افتد، آنجا که شهربانو به حامد می¬گوید تو دیگر مال خودت نیستی، مال منی و دست به شکمش کشیده ادامه می¬دهد؛ مال این طفل.
تمام این نکات در میان یک چیز و چیز دیگر بودن است. نه این بودن و نه آن دیگری بودن.
جدا از حالت حامد که در وضعیت نشانه¬گی قرار گرفتن و بلاتکلیفی است، شهربانو نیز خودش نیست و به همان اندازه مال خودش. زیرا او نیز مال آن طفل است و نقطه اضطراب نیز از همین موضوع است. همین موضوع، وطن و کشور دومی را پیش می¬کشد و همین موضوع سبب می¬شود تا دو دید متفاوت که به نظرم بازهم موجب تشدید اضطراب است، مطرح شود؛ اصرار حامد به ماندن و اصرار شهربانو به رفتن. مهاجرت از همین لحظه آغاز شده بود، از زمانی که باشیم یا برویم در ذهن پدر یا مادر خلق شده بود. و مهاجرت پدر و مادر از وطن، برابر است با از هیچ به دنیا آمدن جنینی که نقطه اضطراب است.
مهاجرت، از بسته شدن نطفه آغاز می¬شود و اضطراب ابدی را با خود دارد. برای همیشه دو، عددی خواهد بود که وضعیت¬مان را نمایندگی می¬کند.
برای هر افغانستانی¬ یا مهاجری، اقیانوس هم مرگ است و هم امید. یعنی مهاجر بین آغاز و پایان است. بین تولد و مرگ. مثل جنینی که در پرده دهم است.
پرده دهم:
(صحنه خالی ست و فقط با نور آبی رنگ روشن است و صدای موج می¬آید )
زنی با لباس بلند سفید و بچه¬ای در آغوش، آهسته نزدیک سن می¬آید و بعد پشتش را به تماشاگران می¬کند و بچه را بالای دست می-برد و به حالت موج تکان می¬دهد. پنج نفر دیگر هم تکرار می¬کنند. بچه در دست¬های آنان جابجا می¬شود و در آخر یکی¬یکی روی زمین دراز می¬کشند. بچه همچنان روی دست¬های¬شان جابجا می¬شود و در آخر، زن بچه را روی زمین می¬گذارد و بلند می¬شود هر پنج تای دیگر هم همین کار را انجام می¬دهند و در آخر صدای موج می¬ماند و بچه ای به ساحل نشسته)
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل