آنارشیسم و نقش فرهنگ (۲ )

فرشید یاسائی

Text Size

“…ما انقلاب فرهنگی در چین ( انقلاب فرهنگی چین از مردمی مخترع ، مردمی مقلد ساخت…!) و ایران را شاهد بودیم که با چه افتضاحی شروع و با چه جنایات وخونریزی از بین رفت…”

 

… از آنجا که آنارشیسم هرگونه اقتدار و حاکمیت بر انسان را رد می کند و دولت تجلی اقتدارمنسجم در جامعه است. بنابراین نقد و رد آن از دیرباز مورد مطالعه عمیق قرار گرفته است. آنارشیسم را اگر تنها یک فلسفه و پدیده سیاسی قلمداد نکنیم… ابعاد دیگر آن یعنی هنر ، فرهنگ و روانشناسی طبیعتا باید از هر جهت بیشترتقویت شود.آنارشیسم و آنارشیستها از جامعه ای آزاد و انسانی صحبت می کنند که فرهنگ مردمان این جامعه دارای فرهنگی بالنده است و احترام متقابل و شناختن حق و حقوق و اختیار و منش فرد مورد احترام است. دنیای کار و مسائلش در سندیکاهای گوناگون حل و فصل میشود بدون آنکه وزارت کار ضرورت داشته باشد. در جامعه و نهادهای آزاد و خودگردان امورات جامعه را داوطلبانه انجام خواهند داد. زمانیکه ما در درجه اول از طریق کار و فعالیت فرهنگی – سیاسی جهت تشکل ها و سندیکاهای شاگردان مدارس ابتدائی تا مدارج عالی ، دانشگاه ها و دانشکده ها… اقدام کنیم و از همکاری و استعداد ها بهره گیریم… مشکلات را لااقل کم و دستهای مرده دولت را کوتاه کردیم.

ما باید قادر باشیم حس تعاون و همبستگی را در مردم بیدار کنیم و از آنان بخواهیم با نظارت و شجاعت در تجلی جامعه خودکفا وخودگردان به بالندگی جامعه یاری رسانند. درست تفاوت ما با دیگرانی که دولت پرستند در اینجا است. دولتها هیچگاه نمایند واقعی مردم ( حتی دولتهای دموکراتیک) نبوده و نخواهند بود. دولتها فقط « رای» مردم را میخواهند .در بقیه امورات این توده است که از دولت توقع والدینی دلسوز دارد که نهایتا مایحتاج آنان را برطرف کند. در حالیکه این چنین نیست. انتظار آنارشیستها از مردم مشارکت مستقیم درنظام تصمیم گیری ها مربوط به مایحتاج خویشند.یک کارگر باید بر محصولی که تولید می کند نظارت داشته باشد.با تقلیل ساعات کار روزانه به چهار ساعت (بیست ساعت در هفته) هم از پیری زود رس وی جلوگیری میشود هم ساعات فراغت بیشتری در ارتقا تخصص و فرهنگی داشته و هم زمان بیشتری در کنار خانواده خویش بسرخواهد برد.

در شرایط امروز ارائه تحلیل مشخص از مسائل اجتماعی چه در دنیای کار و چه هنگام آرامش ، ضرورت دارد. باید به تشریح مکانیزم هائی بپردازیم که از بالندگی جامعه کاسته است و جامعه را از هر نظر تضعیف وفقیر کرده است. آیا علوم انسانی و جامعه شناسی ( در کشور ما ایران ) که در مراکز علمی دانشگاه ها تدریس میشود. قادر به پاسخگوئی این ناهنجاری ها بوده و اگر بوده نماد آن در کجا دیده میشود؟ آیا این علوم پاسخی برای نابسامانی های امروز در جامعه ارائه داده اند؟ یا اینکه فقط به توضیح این ناهنجاریها بسنده کرده و درمان آن را به فقه سپرده اند ؟!

چنانچه واقفید جامعه ما نیز مانند تمامی جوامع بشری با پدیده های روبرو است ( با شدت و ضعف در جوامع مختلف) که برخی جدید و برخی قدیمی هستند که شدت گرفته است. اعتیاد…بیماری های لاعلاج (…ایدز) ، حاشیه نشینی ، فحشا ، بیکاری، باخودبیگانگی ، قتل و خودکشی …مصائبی هستند که دولتهای سیاسی ( بطور کل ) قادر به رفع تمامی آنان نیستند چه بسی در تشدید آن نقش مهی ایفا می کنند.برای آنارشیستها که علل و معلول این مصائب را می شناسند … بدلیل را در ( جهت رفع تعدادی از این مصائب…) کارفرهنگی می جویند. نه نسخه های مچاله شده اقتصادی که بعضی از اساتید ما را بخود مشغول کرده است.

دولتهای غیر ایدئولوژیک معمولا برای رفع بحران و ناهنجاری هائی که قادر به رفع آن نیستند به جامعه شناسان ، بزبان دیگربه متخصصان و کارشناسان رجوع می کنند. در کشورهائی که دولت صاحب و مبلغ دین و ایدئولوژی است ( برای مثال :ایران ، کره شمالی ، کوبا ، چین…) برای رفع ناهنجار و نابسامانی ها به ایدئولوژی مراجعه میشود تا نسخه مطلوبی یابند و بحران را به سبک و سیاق ( در اکثر موارد با اعمال خشونت) خویش برطرف سازنند. دقیقا شکست انقلاب فرهنگی آنان نیز در این رابطه صورت پذیرفت، چون از طریق ایدئولوژی اقدام شد.ایدئولوژی (ها ) معمولا زره بر تن دارند و نقد و انتقاد را برخود حرام کرده اند.آدمهای ایدئولوژی زده با پوشیدن چنین پوشش زمخت و سختی در را بر روی تمامی انتقادات برخود بسته اند و تنها نظر خویش را صائب میدانند! و این انتقادناپذیری تفکرات ایدئولوژی زده همیشه ناقوس مرگ آنان بوده و خواهد بود.

چنانکه میدانیم بیش از هشت دهه است که جامعه شناسی ایران در تارعنکبوت هگل – فردید به حیات نیمه مرده خود ادامه داده است و عملا در این طول عمر بهیچوجه نتوانسته در بالندگی فرهنگ جامعه کوشا باشد و بیشتر از بحث های خسته کننده تالاری به سطح جامعه تعمیم داده نشده است. این تز هگل – مارکس که دولت را در راس تمام امور میدانند خود اعلام جنگی است کامل علیه تشکیل دهندگان جامعه و تعرض مستقیم به حق و اختیار آنان. روکش کردن جامعه شناسی با پوسته زخیم و زمخت ایدئولوژی بر آن. اعلام کنار گذاشتن جامعه شناسی است که نتایج آن با هشتاد سال سابقه و تدریس ( در ایران )، بر اساتید روشن است.

اگر قبول کنیم که جامعه شناسی و روانشناسی مستقلا ( چنانچه خوب از این دو علوم بهره برداری شود) میتوانند پاسخگوی بخشی از پرسشهای اجتماعی باشند… به بیراه نرفتیم. جامعه از الگوهای متعدد و حتی متضاد شکل گرفته که هرکدام در جای خود قابل بررسی است که بخشی از آنان را سیاست و تعدادی را هم روانشناسی و جامعه شناسی بطور عموم و بخشی را هم دین و سنت پاسخ میدهد. دولت که خود تشکلی است زائد و بی مصرف و غیرطبیعی میکوشد با مراجعه به آرای عمومی و متخصصان امور از وحشت و آلام خویش بکاهد و هرجا که قادر به پاسخگوئی و حل کردن نباشد به قهوه منسجم قهریه خویش رجوع می کند و پرسشها را بدون پاسخ میگذارد. به زبان دیگر به آینده ای ناروشن ارجاع میدهد.

آنارشیسم نه در دام تارهای عنکبوت هگل خود را گرفتار می کند و نه مارکس ( مضافا کینگ جان): یعنی پرستندگان و ستایشگران دولت. با نظریه معاصرانی چون کینز*(ازسیاست گذاری فعال و عدم معیار دولت در تمامی زمینه ها خصوصا اقتصاد دفاع می کند) که جامعه ای بدون وجود و دخالت دولت را متصور نیست؛ مخالفت میورزد. برای آنارشیسم و آنارشیستها ( تقریبا در تمامی مولفه های آن) پیوند جامعه و دولت مورد قبول نیست . چون وجود دولت بر سر امور ، اهانتی است برای جامعه و تشکیل دهندگان آن . دیگر آنکه این دو مفهوم ( جامعه و دولت ) نمی توانند سرنوشت مشترکی داشته باشند. دولتها ها میتوانند در نهایت حاکمیت بر پادگان ها را داشته باشند که از یکدستی خاص برخوردارند . چندگانگی جامعه متضاد است با نفس و ذات دولت منسجم.

با اشاره به موضوع فضای حاکم بر دانشگاه ها قبل از انقلاب و تا امروز نشان میدهد که : چگونه هگلیستها و مارکسیستها و جدیدا هم طالبان مکتب فرانکفورت ((- که مکتب را به نازیسم فروختند و با وقاحت فاشیسم و نازیسم را ادامه دهندهگان عصر روشنگری ( هایدیگر و…) فرض کردند! و کتب آنان یکی بعد از دیگری در بازار آشفته فلسفه و جامعه شناسی کشور سرازیر شده است – )) از یک سوی و از سوی دیگر باند احمدی نژاد برای خوش خدمتی به ولایت فقیه مذبوحانه کوشیدند دانشگاه را از علوم انسانی بزدایند و عملا بازار سیاسی را آشفته تر از گذشته کردند. نمونه دیگری که بر آشفتگی فضای فرهنگی دانشگاه ها صورت پذیرفت ؛ توسط حزب توده بود که مواضع ضد غربی ( از صدر انقلاب تا امروز) آن به حوزه های اسلامی نیز رسید و همچنان شاهد این هرج و مرج و تصفیه حساب ها و اخراج اجباری با استادان و شاگردان بوده و هستیم.

وجه تجربی فرهنگی جامعه اگر رادیکالیسم ( افراط گرائی) را برگزیند که معمولا دولتیان و ایدئولوژی آنان چنین حکمی را میرانند… شاهد شکوفائی فرهنگی در جامعه نخواهیم بود و هنر نهفته در آن هنری است خشک و زمخت.( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به هنر در عصر بلشویسم ، فاشیسم ، نازیسم…!) بانیان این تفکر عموما با جامعه شناسی و روانشناسی جامعه سر ستیز خواهند داشت. و اصولا میانجیگری جامعه شناسی را با خود تحمل نمی کنند چون درک خاص خود را از آن دارند. استبداد و دولت پرستان در مجموع تاب تحمل جامعه شناسان و روانشناسان را تا حدودی دارند که در مدح آنان نظریه پردازی کنند و کل سیستم و دستگاه عظیم و طویل دولت را زیر سئوال نبرند.

ایران قبل از انقلاب روانشناسی و جامعه شناسی خاص خود را داشت و نظریه دولت و ساختار و حدود و ثغور آن نه مورد بحث بود… و نه اساتید ضرورت آن را مفروض بودند. با شروع انقلاب و نمایشات در حاشیه آن منجمله انقلاب فرهنگی و تصفیه حسابهای در روند آن… جامعه شناسی مورد سوءظن قرار گرفت. اما بحث دولت و ساختار آن جدی گرفته نشد. چون در راس هرم قدرت یعنی ولایت فقیه میدانست که دولت جمهوری اسلامی و مجلس شورای اسلامی محفلی است برای اعمال حاکمیت آن. لذا بحث دوباره جامعه شناسی و فرهنگ زمانی به دانشگاه ها رسید که دانشگاه ها بیشتر تحت تاثیر رادیکالیسم ایدئولوژی ها ( اسلامی و غیر اسلامی…!) دست رد به سینه کار فرهنگی و جامعه شناسی زده بودند.

نتایج آن تقریبا یک دهه بعد از انقلاب و آغاز جنگ نشان داد که نمی توان با دادن چند شعار تهییجی از اقتصاد و جامعه شناسی عبور کرد و در بالندگی جامعه موثر بود. حتی خود جامعه شناسان متوجه نشدند که ادامه هیجانات ناشی از جنگ نه تنها در اقتصاد بلکه در روانشناسی جامعه اثر خواهد گذاشت. جامعه شناسان باید بخوبی این موضوع مهم را درک میکردند که دولتها ( ایدئولوژیک و غیر…در این مورد خاص فرقی در ماهییتشان ندارد!) اصولا مداخله گر هستند و خود را تنها نظاره گر امور میدانند. بنابراین اساتید باید روشن میکردند که قوانین لایتغیر فلسفی با فرمول های هگل – مارکس ((چنانکه میدانیم آموزه های خصوصا مارکس در هیچ جای دنیا مورد استفاده قرار نگرفت و بیشتر در بحث ها و تئوریها مورد نظر بود و در اقتصاد جهانی کوچکترین تاثیری بوجود نیآورد. حتی در کشورهای با سابقه ” سوسیالیستی ” نیز آموزه های اقتصادی مارکس در سطح مزاح بود و در این کشور ها راه خویش آنطور که می پسندید، رفتند و تمامی آنان به دره های عمیق نا امیدی سقوط کردند!)) رابطه حتی اقتصاد با جامعه را ازبین برده بود.

آنارشیستها نباید و اجازه هم ندارند انتقاد را اهانت تعبیر کنند ( آنچه که انگاره های توتالیتاریسم می انگارند) و سنت گفتگو را با مفهوم ” رد مطلق ” به چالش کشند. ما از شش (تقریبا) دهه گذشته با جامعه ای فرهنگی روبرو بودیم که خود را با پدیده ” رد ” و ” قیاص مع الفارق “… دلمشغول کرده و می کند و مجالی به جامعه باز سیاسی – فلسفی نمی دهد. به داده های کهنه و فلسفه های مچاله شده چسبیده و سرگرمیم و در بر روی نوآوری نمی گشائیم چون موقعیت خویش را در خطر می بینیم. در حوزه اسلام وضع بهتری مشاهده نمیشود. و تفکر ” اسلام همه چیز و همه چیز اسلام “، در بر روی اندیشه نوین بسته است… با این تفکر و معیار ها کار فرهنگی با مشکلات روبرو است. آنارشیستها در یک چنین حاکمیتی اگر میخواهند قیام کنند… کار روشنگری و فرهنگی و توضیح مسائل بما یاری خواهد کرد تا با جامعه فرهنگی یک بعدی ، پنجه در پنجه نهیم و در توضیح موهومات ( در حد توان ) کوشا باشیم.

متاسفانه بخش وسیعی از مردم ، خصوصا جامعه فرهنگی کشور با مشکل معرفتی وروانشناختی روبرو است و این تصور غلط را در ذهن خویش پرورش داده اند که همه ” چیز را میدانند “. لذا راه بر نوآوری و تغییر در ذهن خویش را مسدود کرده اند. بنابراین با حاکمیت چنین تفکری بر جامعه ، فرد از یافتن راه حل و مشکلات در مضیقه است و عملا از توانائی های ذهن خویش ممانعت می کند و عادت ملکه ذهن میشود. با یک چنین برداشتی از زندگی که جامعه کوچک خانواده نقش اساسی را ایفا کرده و می کند و ذهن کودک را تنها در محدوده اطاعت و ترس نگهداشته است. کار آنارشیستها که به جامعه آزاد و انسانی و بالاتر از همه به آزادی معتقدند ؛ مشکل کرده است.

اکنون جامعه ایران با پائین آمدن وحشتناک مطالعه درسطح کشور که بر ذهن انسان و جامعه حاکم است ، با معضل مهمی دست به گریبان است که به بوجود آمدن جامعه توده ای ( باب دندان اسلامیستها ، فاشیستها و کمونیستها…) یاری خواهد کرد. در اینجاست که این مشکل را باید در جامعه کوچک یعنی خانه رد یابی کرد . پدر و مادر بیسواد مسئول انتقال بیسوادی به فرزندان خویش هستند. در انقلاب و جنگ داخلی مابین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰ در اسپانیا، آنارشیستها با یک چنین وضعی روبرو بودند. لذا برای رفع بیسوادی پدران و مادران را با فرزندانشان مشترکا سودآموزی کردند. طبیعی است فقر حاکم بر جامعه که بخشی از ذهنیت آن سرگرم ” فرار از کار است ” و بخش اعظمی ” کم کاری و عدم میل به کار “… ! واز سوی دیگر قدرت خرید پائین است ( گرچه مطالعه و ارتقای فرهنگی در هر شرایطی امکان پذیر است.) بهانه مناسبی برای ذهن خسته وطبیعتا فرار از مطالعه است!

معضلات هر جامعه از ویژگی های خاص خویش برخوردار است. لذا برای ارزیابی و طرح انداختن جهت گریز از معضلاتی که باید طبقه بندی و اولویت هایش روشن شود. نگاه کلی به جامعه ضروری است! جامعه فعلی ایران معضل فقر و حاشیه نشینی ( بیش از یازده میلیون ) فرار مغزها، حاکمیت استبداد، سانسورو خفقان , محدودیتهای بیشمار ناشی از دین و سنت . بیسوادی و کم سوادی در سطح وسیع. فقر فرهنگی حاکم بر فضای مراکز علمی…در رنج بسیاری است.

مسائل فرهنگی با دریافت اطلاعات از طریق رسانه ها و کتب به جامعه وارد میشود که از همان دوران آموزش ابتدائی ( کودکستان ها ومدارس ابتدائی…) طبیعتا باید پیگیری شود. باید بیآموزیم که فرزندان خردسال خود از سن سه سالگی را روانه کودکستانها کنیم ( در صورت کمبود کودکستان … از جامعه و مسئولین بخواهیم …!) تا کودکان با دنیای جدیدی روبر شوند که به بینش آنان یاری خواهد کرد. کودکان طرز صحیح صحبت کردن ، احترام متقابل …شناختن حقوق و اختیار خویش …را در اولین سالهای زندگانی خویش (با بیرون آمدن ازخانه ) درکودکستان ها باید فرا گیرند. و ضرورت اجباری بودن رفتن کودکان به کودکستان ها را باید پیگیری کرد.

حال برمیگردیم به موضوع فرهنگ و نقش آنارشیستها در اشاعه آن و نشان دادن راه حل های ممکن.آنارشسیتها به نقش تحول و تغییردر زندگی اعتقاد راسخی دارند.برای آنان ارکان جامعه در فرهنگ و نه اقتصاد و سیاست است. بدون تحول و تغییر و بینش جدید فرهنگی به علم اقتصاد و سیاست نمیشود دست یافت. نباید فرهنگ جامعه را با ایدئولوژی همسنگ دانست. ارتقای جامعه در اولویت دادن به نقش فرهنگ است.ایدئولوژی ها در نهایت به مطلق گرائی خواهند رسید و سد راه حرکت و روند انقلاب خواهند بود. ما با روند وتجربه تاریخی انقلاب فرانسه ، روسیه ، ایران…آشنا هستیم. تنها فرهنگ قادر است که به رشد جامعه در تمامی زمینه ها یاری و آزادی مردم و کشور را تضمین کند.حیات یک جامعه بستگی به فرهنگ آن دارد که تمامی اجزای جامعه را بهم پیوند میزند. هرگونه تغییر و تحول در اجتماع با فرهنگ جامعه ارتباط و از آن بهره میگرد و یا از آن متاثر است.

 

حال از خود میپرسیم که مفهوم فرهنگ چیست ؟ چرا از اهمیت ویژه برخوردار است؟ و چرا جامعه بدون تحولات فرهنگی در خود میمیرد؟ تعریف مشخصی از فرهنگ نمیتوان ارائه داد چون تعابیر بسیاری در این رابطه است. ما فرهنگ را « نردبان ترقی » می نامیم. هر جامعه ای که به سرنوشت خویش می اندیشد نهایتا باید از نردبان ترقی بالا رود. مجموعه ارزش های خوب و بد را ارزیابی کرده به ندای تشکیل دهندگان جامعه گوش فرا دهد.آداب و رسوم جز فرهنگ است که در کشورما به دگرگونی واقعی محتاج است. از جائی که فرهنگ امری است اکتسابی لذا در تمامی دنیا مردم و کشورها را بهم نزدیک کرده است. خویشاوندی ملتها با فرهنگ ویژه خودشان به تولد فرهنگ جدیدی یاری رسانده است.

 

زندگی شهروندی را فرهنگ جامعه تضمین می کند. این فرهنگ است که شهروندان را به ارتقای فردی و عمومی در جامعه دعوت می کند که این مهم با تشکیل نهادهای فرهنگی مستقل از دولت سیاسی ، مطبوعات آزاد… انجام میگیرد و نظام فرهنگی ، جامعه فرهنگی را از ابتدائی ترین دوران آموزشی ( کودکستان و دبستان ها ) تا بی نهایت طرح و برنامه ریزی می کند. فرهنگ فرآیندی است آموزشی. گنجینه ای است که انسان ها سهم خویش را بدان می پردازند تا آیندگان سهم خود را از آن بردارند. ایدئولوژی ها بنا بر طبیعت مطلق گرائی خویش از آنجا که با فرهنگ پویا مسئله دارند ؛ می کوشند شکل و شمایل جامعه را آنطور که خود می پسندند، درآورند. چون موفقیتی کسب نمی کنند. لذا با خشونت و تصفیه حسابها دست به انقلاب فرهنگی میزنند و این انقلاب فرهنگی آنان آغازی است برای بحران و با پایانی فاجعه آمیز و شکست. ما انقلاب فرهنگی در چین ( انقلاب فرهنگی چین از مردمی مخترع ، مردمی مقلد ساخت…!) و ایران را شاهد بودیم که با چه افتضاحی شروع و با چه جنایات وخونریزی از بین رفت .در نتیجه اگر از فرهنگ صحبت میشود منظور انقلاب فرهنگی نیست. آنچه که ما در ایران با استقرار چهل سال حکومت اسلام بدان محتاجیم؛ انقلاب اخلاقی است ،چون تحت سیطره حکومت اسلامی و ایدئولوژی اش؛ اخلاق بسیار ضربه پذیر و فرسوده شده است…ادامه دارد…

منبع : سایت آبگون   www.abgun.net

 

 

 

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل