عمده فعالیتهای اساسی و جذاب انجامشده درباره آنارشیسم، بیرون از دانشگاهها و حلقههای روشنفکری معمول انجام شدهاند. [در این میان] آکادمیسینها به نگارش تاریخچهها (Ritter, 1969)، پیمایشها (Woodcock, 1962)، و انتقادات (عموما غیر دوستانه) (Miller, 1984) پرداختهاند. بههرروی، صرفنظر از چند استثنا، دانشگاهیان بسیار کم به تولید اندیشه اصیل آنارشیستی پرداختهاند.
بهنظر میرسد [نظام] دانشگاهی، بهصورتی سنتی به دولت چسبیده است. «اغلب فلاسفه سیاسی در این چند نسل اخیر، گرفتار چیزی هستند که روانکاوان میتوانند آنرا «تثبیت دولتی[۵]» بنامند» (Mitrany, 1975: 98). آنها معتقدند «ایده امحاء کامل دولت تنها در خیال [میتواند] به [ذهنِ] ما خطور کند» (Miller, 1984: 182) و آنارشیستها [نیز]، مسلما آنرا به عنوان یک ایده آرمانی درنظر میگیرند. اندیشیدن به علل [بروز] چنین نظریاتی در دانشگاهها، بهعنوان بخشی از صحنهآرایی پرهزینه دولتها، کار سادهای است. [اما] در حالیکه آنارشیسم بهطور کلی از جریان اصلی صحنهگردانی آکادمیک حذف شدهاست، رفتهرفته خود را به محور اصلی حوزههای جایگزین و بهویژه گرایشات زیستمحیطی (Bookchin, 1989) و نیز محافل آکادمیک کمتر تاثیرپذیرفته و با تعلقات سبز بدل ساخته است.
آنارشیزم اساسا یک ایدئولوژی نوین محسوب میشود که پس از [ایجاد] دولت مدرن و در مخالفت با آن شکل گرفت. هرچند [تفکرات] پیشرس آنارشیستی و تاثیرگذاری در فلسفه کهن (برای مثال در فلسفه رواقی و تائو) دیده میشود، و هرچند نمونههای حایز توجهی از جوامع آنارشیستی ابتدایی وجود دارد؛ اما فعالیت فکری اصلی [در خصوص آنارشیسم] در سالهای پایانی قرن هجدهم و متاثر از انقلاب کبیر فرانسه آغاز شد. کلمه «آنارشیست» در اصل، بهعنوان یک توهین و درمعنای کسی که هرگونه قانون نفی میکند و رویای برپایی هرجومرج را در سر دارد به کار رفت. این واژه در این معنا علیه لِوِلِرها (برابریطلبان)[۶] در جنگ داخلی انگلستان، و بعدتر در انقلاب فرانسه توسط اکثر گروههای سیاسی برای انتقاد از گروههای چپتر از خود در طیف تفکر سیاسی مورد استفاده قرار گرفت (Woodcock, 1962: 111). کاربست این واژه با مفهومی مثبت، نخستین بار در اثر پرودون[۷] با نام مالکیت چیست؟[۸] (۱۸۴۰) صورت گرفت؛ جایی که پرودون خود را یک آنارشیست توصیف میکند زیرا باور دارد که نظام سیاسی مبتنی بر افتدار میباید جای خود را به سازمانی اجتماعی و اقتصادی بدهد که بر اساس پیمانهای قراردادی داوطلبانه شکل گرفته باشد (Woodcock, 1962: 111; Lehning, 1968: 71). از آن پس، امواج مختلفی از بروندادهای آنارشیستی به وجود آمده است که نزدیکترینِ آنها به سالهای پایانی دهه ۱۹۶۰ میلادی باز میگردد.
تعریف
از منظری فلسفی، آنارشیسم، نظریه، اصول و کنشهایی مبتنی بر آنارشی است. بر اساس لغتنامهها، این واژه به «فقدان قوای قهریه»، «نبود دولت سیاسی» و «نبود فرماندهان و رهبران، سازمانها و سازمانهای سیاسی صاحب اقتدار» ارجاع دارد. این واژه در حالت سیاسی معمول خود، به جوامع یا اجتماعات، قلمروها و کشورها اطلاق میشود. از لحاظ سیاسی، سه جزء ساختاری کلیدی در این تعریف وجود دارد: اقتدار[۹]، اجبار[۱۰] و مفهومی در برگیرنده این دو مفهوم، دولت. این مفهوم اخیرا به فراسوی ترکیبهای سیاسی بسط یافته است تا سایر گونههای سازمانی، نظیر کلیسا، قانون و علم را نیز در بر گیرد و سایر حالات فقدان ساختارهای اقتدار و روشهای اجبار را نیز در بر گیرد. بدین ترتیب، گونههای متنوعی چون آنارشیسم معرفتشناختی[۱۱] و آنارشیسم فلسفی[۱۲] در این چارچوب قابل تعریفاند. هرچند تمرکز این مقاله بر آنارشیسم سیاسی است، اما سایر دیگرسانیهای دورتر [آنارشیسم] نیز نباید مورد غفلت واقع شوند. آنها حایز اهمیتاند. آنارشیسم در برابر اقتدار سیاسی، همانند بیخدایی[۱۳] در برابر اقتدار مذهبی و شکگرایی[۱۴] در برابر اقتدار علمی است.
اصول، هستهها و جز آن
هرجند شرایط مفروض برای آنارشی، عموما بهصورتی پیوسته در نظر گرفته میشوند، اما میتوان آنها را جداگانه مورد بررسی قرار داد تا به آن چیزی رسید که میتوان آن را «آنارشیسم تقلیلیافته[۱۵]» نامید. یکی از حالات تقلیلیافته آنارشیسم که کمتر دیده شده است، آنارشیسمی است که بهصورت مقتضی مخالف دولت است؛ اما آمادگی پذیرش قوای قهری تحت کنترل دقیق را داراست. حالت تقلیلیافته دیگر آنارشیسم دوفاکتو[۱۶] است که به دلیل نقایصی جدی (اما اصالتا قابل رفع) در هریک از صور دولتِ مسلط، با تمامی آنها مخالفت میکند. اما اینگونه آنارشیسم با مفهوم یک دولت آرمانی یا نظمی شگفت برای دولت مخالفت نمیکند و براین اساس، نمیتوان آنرا آنارشیسمی اصیل[۱۷] دانست. اطمینان از این مسئله که آنارشیستهای تاریخی، آنارشیستهایی اصیل هستند یا تنها آنارشیستهای دوفاکتو، با دشواریهای همراه است. اما به هر روی، محدودیتهایی نیز برای حد مجاز اعمال این تقلیلها وجود دارد: نظریهای مانند آزادیخواهی نوزیک[۱۸] (۱۹۷۴) که در آن حداقلی از دولت مرکزی قهری لازم فرض میشود بیرون از مرزهای تقلیل قابل پذیرش قرار دارد.
در مقام تعریفسازیهای خامدستانهای که [عموما] قیودی چون «فقدان»، «عدم» یا «خواست» را در بر میگیرند، آنارشی را بهتر میتوان با مفهومی که آن را رد میکند مشخص نمود: آرشی[۱۹] یا صورت متمرکز قوه قهریه. این صورتبندی سادهتر از آنارشی بهعنوان رد آرشی، اصل تاثیرگذار در مباحث آنارشیستی را محدود میسازد. بدین ترتیب، بلافاصله مشخص میشود بسیاری از آنجه ممکن است در دیدگاهی عوامانه بهعنوان اصول آنارشیسم درنظر گرفتهشود، در واقع حایز چنین جایگاهی نیستند.
نخست آنکه برخی از ترتیبات و سازمانهای سیاسی، ازجمله صور مشخصی از دولت کاملا با آرنارشی قابل انطباق هستند. تنها نکته ضروری آن است که این ترتیبات نباید دربرگیرنده مولفههای اقتداری یا قهری باشند. مشخص است که قلمرویی بدون دولت، و به طریق اولی فاقد حکومتی آرشیستی، [نظامی] آنارشیستی محسوب میشود؛ اما معکوس پرطرفدار این گزاره صحیح نیست: یک نظام آنارشیستی میتواند در برگیرنده یک [نظام] مدیریت کوچک و نرم و فاقد مولفههای اقتدار باشد (مانند آنجه در جوامع متعددی که توسط فاتحان اروپایی قلعوقمع شدند وجود داشت). همچنین ممکن است آنگونه که لغتنامهها تصریح میکنند، یک آنارشیست با «تمام نظامهای حکومتی موجود مخالف باشد»، اما معنی [این لغت] در اینجا اهمیت ندارد و بهصورتی بنیادین به ویژگیهای نظام دولتیِ مسلط بستگی دارد. (cf. Clarck, 1984, Pp. 118ff.)
چنین ترتیباتی در بلند مدت، تنها در شرایط محدود و غیرعادی امکان وقوع دارند. بحث آنارشیستی قویتر آن است که هیچگاه و هیچگونه نیاز به تنظیمات اقتداری و قهری وجود ندارد و بنابراین چنین فرمهایی را میتوان بهصورتی جهانی[۲۰] مردود دانست. آرنارشیسم جهانی با دشواریهایی روبهروست که مشمول [نگرشهای دیگر] آنارشیسم با جاهطلبی کمتری که به آنها نیز خواهیم پرداخت، نمیشود (مانند چگونگی اصلاح جوامع منحط یا شیطانی).
تلاشهایی صورت گرقته است تا تمامی [صور] آنارشیسم [بهصورتی] جهانی نشان داده شوند؛ این امر از خلال نظریه مرتبط کنندهای[۲۱] صورت میگیرد که برای موفقیت در پیادهسازی آنارشیسم در هرکجا، میباید آنارشیسم در همهجا پیادهسازی شود (احتمالا به این دلیل که در غیر این صورت، [آن قلمرو] توسط دولتهای ظالم یا حریص از میان برداشته خواهد شد). هرچند این نظریه مرتبطکننده و محبوب میان متقدین [آنارشیسم]، نامحتمل است.
همانگونه که حکم عدم انطباق آنارشیسم یا حکومت، حتی حکومتی خوب-سازمانیافته، غلط است، این فرض نیست اشتباه است که آنارشیسم با سازمانها، قانونگذاری، با قوانین مثبت و غیر قهری، و با نظم نامنطبق است. بنابراین این فرض نیز اشتباه خواهد بود که آنارشیسم بر سازمانزدایی[۲۲]، بینظمی، سردرگمی، بیقاتونی و هرجومرج[۲۳] دلالت دارد. تمامی این ارتباطات [مفهومی] منفی با ایجاد انحراف در معانی عوامانه از آنارشیسم ملازمت دارند. این شرایط در خصوص پیشفرضهایی که آنارشیسم را الزاما همراه با خشونت، شبهنظامیگری و تروریسم میداند نیز صادق است. تصویر عوامانه از یک آنارشیست که با آثار نویسندگانی چون کنراد[۲۴] تقویت شدهاست، شخصیتی هیجانی و داستانی است که بمبی در جیب خود دارد و نه شخصیتی مانند تولستوی یا تورو[۲۵]. اینها هم پیشفرضها یا تصاویری هستند که کمترین ارتباط را چه با معانی و نظریه عمومی آنارشیم و چه با کنشهای آن دارند و عموما توسط آندسته از مخالفان کملطفی رواج یافتهاند که از نظام سیاسی موجود رضایت دارند یا از جایگزینهای موجود بیاطلاعند. اغلب چیزهایی که در میان عوام و یا در مطبوعات به آنارشیسم نسبت داده میشود، اضافاتی اختیاری است که نه الزاما و نه حتی معمولا در آن وجود ندارند. این امر، نهتنها در خصوص شخصیتپردازیهای منفی، که حتی در خصوص ویژگیهای مثبتی که به آن نسبت میدهند نیز صادق است. در این خصوص میتوان به مواردی چون به تلاش برای اتصال آنارشیسم به فردگرایی، [فعالیتهای] داوطلبی[۲۶]، خودجوشی[۲۷] یا سوسیالیسم یاد کرد.
در مورد آنارشیسم نیز، همانند سایر واژگان دارای بار ارزشی، تلاشی پیوسته برای پیچیدگی یا تغییر در معانی صورت گرفته است؛ بخشی از وندالیسم واژهشناختی گسترده در امور ذهنی بشر. بهجای راضی کردن خودمان با قربانیکردن واژه تخریبشده آنارشیسم، بهتر است این واژه را با معنای آغازین ان نجات دهیم و و اضافات کلامی را تحت نام آنارشیسم تحریفشده کنار بگذاریم. بیشتر آنارشیستهای داستانی که توسط نویسندگان مدافع وضع موجود به تصویر کشیدهاند، تحریفشده هستند و بنابراین نمیتوانند آنارشیستهای واقعی را نمایندگی کنند. آنارشیستهای بسیاری وجود دارند که تروریست نیستند و تعداد کمی که تروریستند؛ ببسیاری از آنها دردسر درستکنهای خطرناکی نیستند که با خشونت در مقابل نظم تثبیتشده اما رو به افول محلی ایستاده باشند؛ تعداد بسیار و روبهرشدی از آنارشیستها، [امروزه] درگیر جنبشهای صلحطلبانه و طرفداران محیطزیست هستند.
هرچند سازمان و حکومت کاملا با آنارشیسم قابل انطباق هستند، اما بارزترین نهاد [جامعه] مدرن، دولت، اینگونه نیست. دولت نمونهای الگویی از آرشی است. اشکال کهن قدرت نظیر امپراطوریها و پادشاهیها نیز، نه تنها بهدلیل شخصیت مبتنی بر افتدار و استفاده گستردهاشان از قوه قهریه و خشونت، که هم چنین بهدلیل سازمان متمرکز خود با آنارشیسم سازگاری ندارند. اما این اشتباه است که آنارشیسم را از لحاظ لغوی به عنوان «دشمنی با دولت» تعریف کنیم (Miller, 1984:5). همچنین، این ویژگی را نمیتوان از مشخصههای [ذاتی] آنارشیسم دانست؛ بلکه بیشتر مشروط و ناشی از برخورد میان ویژگیهای معرف آنارشیسم با ویژگیهای تئوریک غالب در مفهوم دولت است. در مفهومی استاندارد (هرچند بیش از اندازه قدرتمند)، دولت عبارتست از:
پیکرهای منفک[۲۸] و مسلط[۲۹]… این [پیکره] مدعی اقتدار کامل در تعیین حقوق اتباع خود است… ثانیا آنکه دولت پیکرهای قهری[۳۰] است بدان معنی که هرکس، در هر جامعهای که متولد میشود مجبور است تا محدودیتهای دولتی را که بر آن جامعه حکم میراند [به رسمیت] بشناسد. ثالثا دولت پیکرهای انحصارطلب[۳۱] است: مدعی به انحصار درآوردن قدرت در محدوده قلمرویی خود است و به هیچ رقیبی اجازه حیات در کنار خود را نمیدهد. (Miller, 1984:5)
دولت معمولا مدهی انحصار در حوزههای دیگری نیز هست، برای مثال در [تعیین و چاپ] پول ملی. وجود چنین دولتی بهصورت یک سازمان تمرکزیافته مقتدر با قوای قهری گسترده، عملا گریزناپذیر است. بر همین اساس است که آنارشیسم در جهت انحلال آنچه عموما عامل اصلی مشکلات دانسته میشود در نظر گرفته شده است: دولت. هدف آنارشیسم، پایان دادن به هر سازمانی است که بهعنوان دولتی اینچنین شناخته میشود.
پالایش[۳۲]
استفادههای نخستین از آنارشیسم در زبان انگلیسی با تاکید بر وجهه تخریبگر و عربدهجوی[۳۳] این مفهوم صورت گرفت که بهصورت یک ناهنجاری در برابر نظم دولتی بینقص قلمداد میشد: این چیزی بود که (با وفادرای به مفهوم اصیل یونانیاش) از آنارشی و آنارشیسم ارائه شد (به ارجاعات فرهنگ لغات آکسفورد به قرون شانزدهم و هفدهم رجوع کنید). بر این اساس، [مفهوم] مورد استفاده اولیه، که [بعضا تا امروز] برجای مانده است، با معنای پالایششدهای که در اینجا ارائه میشود متعارض است.
در یک رویکرد فنی، میتوان این مشکل را به سادگی و با جعل واژهای نو که گویای این مفهوم پالایش شده باشد برطرف نمود (واؤههایی نظیر آناکایری[۳۴] و آناکراسی[۳۵] نمونههایی از این دست هستند). اما به هرحال، در اینجا ما به پالایش واژه غالب ادامه میدهیم و از خلال تصحیحات ریشهشناختی[۳۶] استفادههای ناصحیح نخستین، بی پالایش بیشتر [این واژه] دست مییازیم. اما تصحیحات [صورتگرفته] برای پالایش، تنها ریشهشناختی نیستند. آنچه مورد نیاز ماست، نه تعریفی دیگر از بینظمی، که بیشتر واژهای است که دوگانگی[۳۷] نادرست موجود میان دولت از یکسو و بینظمی سیاسی از سوی دیگر را بگسلد. این دوگانگی به اشتباه چنین پیشنهاد میکند که هیچ جایگزین دیگری [برای دولت] وجود ندارد (مثلا هرگونه نظم بدون دولت) و بدون دولت، هیچ تئوری سیاسی نیز وجود نخواهد داشت و تنها سردرگمی غیرقابل تئوریزه کردن[۳۸] [برجای خواهد ماند].
از منظر ریشهشناختی، آنارشیسم از [ریشه] یونانی کهن ana-archos مشتق شده است که بهمعنی «فاقد رهبر یا رییس» یا «بدون یک افتدار عالی[۳۹]» است. البته ریشهای که واژه از آن نشات میگیرد، هرچند بسیار تعیینکننده است، اما نمیتواند استفاده امروزی آن را جبرا تعیین کند. (مضافا آنکه آنارشیسم نظریه تمایزیافتهای در سیاست باستان نبوده است و در طیقهبندیهای مرسوم، جدیدترین آنها و نوآوری ایدئولوژیهای سیاسی محسوب میشود). به هرحال، شناخت معنای ریشهشناختی این واژه مفید فایده است زیرا میتواند روشنگر باشد. بهنظر میرسد آنچیزی که آنارشیسم [در ریشه لغوی خود] بهدنبال حذف آن است، ترتیبات ساختمند سیاسی است که در راس آن المانی با هرنوع اقتدار (یک شاه، شاهزاده، حاکم، رهبر، رییس جمهور یا نخستوزیر) قرار دارد و میخواهد این اقتدار را از فرد به گروه (یک حزب، جرگه[۴۰]، نخبگان حاکم و نظایر آن) منتقل کند.
تحلیلها نشان دادهاند که دو هسته[۴۱] متعامل در این خصوص وجود دارد: ۱) یک راس یا مرکز؛ و ۲) مراقبت یا سلطهای که از این راس یا مرکز جاری میشود و بهوسیله آن (اقتدار یا قوه قهریه)، آنچه ناروا قلمداد میشود مورد قضاوت قرار میگیرد. یک رهبر[۴۲]، هم در راس سلسله مراتب قدرت قرار میگیرد و هم مراقبتی اقتدارگرایانه را از آن جایگاه اعمال میکند. در این پالایش دوقطبی و مداری، آنارشیسم بر ساختار یا نهادی دلالت دارد که فاقد مفاهیم ناروای بالا به پایین و تمرکزیافته باشد. به نوبت، نگاهی به هر یک از این هستهها خواهیم انداخت و از هسته مستقلتر میآغازیم: راس.
از دیدگاهی مکانشناختی[۴۳]، [یک شکل] بدون راس [نهایتا] به فقدان مرکز میانجامد؛ زیرا از بهواسطه تغییر شکل[۴۴] مکانشناختی (خمش[۴۵])، آنچه که در راس است به مرکز تغییرشکل میدهد و بالعکس. بر این اساس، با نفی روابط بالا-پایین، آنارشیسم ترتیبات ساختارمند با مدیریت مرکزی نظیر دولتهای مرکزی مسلط را نیز رد میکند. بنابراین آنارشیسم متضمن تمرکززدایی[۴۶] است اما در معنای دقیق آن. حذف مرکز الزاما حذف تمام ساختار را در پی نخواهد داشت. دامنهای غنی از ساختارها، نظیر ترتیبات ساختاری بدون مرکز یا با مراکز متعدد (ساختارهای فدرال یا نظایر آن) همچنان امکانپذیر خواهد بود.
ترکیبهای اصلی اضافهشده [به آنارشیسم] بهصورت قابل توجهی در منطق انعکاس یافته است و میتواند بهعنوان راهنمایی ساختاری مورد استفاده قرار گیرد. این [انعکاس] علاوه بر سودمندی [در مباحث] تخصصی، موجبات همگرایی ترجیحات منطقی و سیاسی را نیز فراهم میآورد. جریان اصلی[۴۷] (و نامربوط) منطق دارای ساختاری جبری[۴۸] با مولفههای مرکزی است. منطق بولی[۴۹] نمونهای از منطق کلاسیک است. در مقابل، منطقهای نسبی[۵۰]، که امروزه انگاره منطق کلاسیک را به چالش کشیدهاند، اینگونه نیستند: جبر متناظر آنان نیازمند مولفهای در راس خود نیست (Dunn, 1986). تکثر مراکز محلی و گرههای منطقهای، ملازم هیچ تناقضی نبوده است.
مقایسههای تخصصی، امروزه به مراتب بیش از منطق صرف گسترش یافته است. سازمان ذهنی بدون مولفههای مرکزی میتواند هم در طبیعت (مانند سازمان دماغی حشرات و ساختار عقل مهرهداران) و هم در بسیاری از برنامههای هوش مصنوعی در آینده به وفور یافت شود. منطق و علوم کامپیوتری بهصورت گستردهای موید چیزی است که خاج از حوزه نظریه سیاسی بسیار مقبول افتاده است: [ساختار] بدون راس امکانپذیر است. بنابراین هم زمینه و هم نیازی برای خبرگی فنآورانه آنارشیسم نوین در قرن بیست و یکم وجود دارد.
به هر روی، آنارشیسم چیزی بیش از ساختارسازی افقی یا [تشکیل] ساختار سیاسی بدون راس یا مرکز است. این [چیز] بیشتر و این باقیمانده نفی آرشی، ملازم با عملکرد راس فعال، مراقبتی که اعمال میکند و قدرتی است که بهکار میبرد. آنارشیستها متفقا بر این نکته تاکید دارند که این [سازوکار] نباید به شیوهای غیرقابل قبول عمل کند؛ اما در این خصوص که چه چیزی غیرقابل قبول است، گونههای مختلف آنارشیسم شاخصههای مختلفی را ارائه میکنند. این [شاخص] ها عمدتا عبارتند از: قدرت، قهر، اقتدارگرایی (و سیستمهایی که متضمن یک یا تمام این موارد است مانند تمامیتطلبی). مجادلهآمیزتر، آنکه ممکن است کسانی هر شیوه غیرداوطلبانه و غیر فردی نظیر روشهای سوسیالیستی و کمونیستی را نیز در شمول این مساله قرار دهند. همانگونه که در واژهنامهها ذکر شده است، در دیدگاه آنارشیسم تقلیلنیافته، تنها مولفههای قهری و اقتدارگرایانه غیرقابل قبول ارزیابی میشوند. تنها آندسته از شیوههای کلی و منطقهای از منظر آنارشیستی قابل پذیرش است که مطلقا فردگرایانه باشد.
این دو شاخص بهواسطه پاسخ آنارشیستها به این سوال آشکار به یکدیگر مرتبط میشوند: بدون رهبری، راس یا مرکز، مناسبات سیاسی چگونه ساختاربندی میشود؟ یک پاسخ استاندارد آنارشیستی یه این سوال چنین خواهد بود: سازمان الزاما باید وجود داشته باشد؛ اما این سازمان باید به شیوهای قابل قبول تشکیل شود. این به معنی سازمانی غیر جبری و غیر اقتداری است. چنین سازمانی به نوبه خودف عموما (و نه الزاما) متضمن سازمانی داوطلبانه و مشارکتی است.
تشریح[۵۱]
نظریات آنارشیستی مختلفی وجود دارد. زیرا یک نظریه آنارشیستی میتواند هر نظریهای باشد که به ساختارهای افقی توجه دارد و به تبع آن، به اصل نفی اقتدار و جبر سیاسی میانجامد. هرچند نظریات مقبول آنارشیستی عموما به تحدید دامنه آنارشیسم پرداختهاند بهگونهای که تنها به یک فرم مشخص تقلیل یابد، اما آنارشیسم تکثرگرا[۵۲] چنین نیست. آنارشیسم تکثرگرا؛ نه تنها تکثر را میپذیرد، بلکه از آن بهره اجتماعی نیز میبرد.
به هر روی، تمامی این شقوق آنارشیسم هم سطح نیستند. بعضی از آنها (مانند گونههای تروریستی، خشونتآمیز یا هرجومرج طلب محصول خیال روزنامهنگاران)، به همان اندازه دولتها کثیف تاریخ معاصر که آنارشیسم در مقام مخالفت با آنهاست نامطبوع قلمداد میشوند. تا زمانیکه [شقوق] آنارشیسم استاندارد در سازوکارهای آنارشیستی مطلوبتر و حتی در حاشیههای آرمانشهری آن قرار دارد، این فرمها به هیچ عنوان حالتهای رضایتبخش و حتی امیدوارکننده [آنارشیسم] را از میان نخواهند برد. آنچه روشن است، دامنه [شقوق] مطلوبتر آنارشیسم، در بسیاری از حوزههای اساسی، برای تشریحهای گستردهتر در حالاتی جدیدتر (و سبزتر) گشوده است.
تنوع آنارشی بسیار گسترده است و متقابلا، انگیزهها و توجیهات آن نیز. این انگیزهها دامنهای از مباحث کاملا تئوری (بهمنظور گریز از فشار شکگرایی سیاسی[۵۳]) تا عملی (تغییر در زیستجهان محلی)؛ از سایقهای فردی و بعضا خودخواهانه (پسگرفتن قدرت از یک فرد یا درآوردن ان از اختیار یک نفر) تا دیگر-خواهانه (سرنگونی دولتی که با مردمش ستم میکند) یا زیستمحیطی (سرنگونی یک دولت خرابکار). انگیزههای مشترک عموما به ویژگیهای مشترک آنارشیسم بازمیگردد: نفی و مبارزه با سرکوبگری و سلطه، که بعضا از دولت تا تمامی صور و نهادهای آن، و حتی روابط خالص قدرت را در بر میگیرد. گاهی –به درستی و با در نظر گرفتن آنارشیسمی ملایمتر- ادعا میشود که آنارشیسم بهطور کلی به روابط خالص قدرت میپردازد و قدرت قهری و اقتداری دولت تنها صورتی الگویی از چنین روابط سلطهای هستند. انگیزههای لیبرال-دموکراتیک دیگری نیز هستند که بر تنوع این موضوع بیش از پبش میافزایند: تلاش برای حذف محدودیتها و گسترش دامنه آزادیها؛ یا آرزوی برابریهای گستردهتر که طبیعتا نابرابریهای ناشی از قدرت را میکاهد. چنین انگیزههایی نیز بیجهت راه خود را به مشخصههای متنوع انارشیسم گشودهاند.
بسیاری از آنارشیستها بهدنبال مقابله با تمامی صور اقتدار و اجبار عریان هستند. بیتردید «در پشت هر حمله آنارشیستی به دولت و سایر نهادهای قهری، عموما نقدی بنیادی به خود مفهوم اقتدار نهفته است (Miller, 1984: 15).» یکی از انگیزههای مهم، اما نه الزاما ثابت، در آنارشیسم، از ضدیت پهندامنهای با اقتدار ریشه میگیرد: ایدهای که بر اساس آن هیچ شخص یا سازمانی حق اعمال اقتدار (در مفوم سیاسی آن) بر دیگری را ندارد. مشخصا بر اساس این نظر، هیچ اقتداری مشروع نیست: هیچ فرد، دولت یا جز آن، حق اجبار کردن به دیگران را ندارد. چنین مخالفت عامی در قبال اصل اقتدار را ولف (۱۹۷۰) آنارشیسم فلسفی نامید، اصطلاحی که در چالشهای متفاوت فایرابند (۱۹۷۵) در تئوری [پردازی] فلسفی و کنش به همین نام، توفیقی نیافت. اینجا طبقهبندی بیشتر کارگشا خواهد بود. آنارشیسم اصیل در بستری قانونمند و بهطور خاص اخلاقی، اقتدار یا جبر قابل اعتراض را به چالش میکشد. بسترهایی که ارزش توجه بیشتر را دارند.
روابط اقتداری مختلفی وجود دارند که تمامی آنها قابل اعتراض نیستند. برای مثال میتوان رابطه یک دانشجو را با اقتدار موجود در یک شاخه علمی در نظر گرفت که میتواند با قضاوت تخصصی مبتنی بر یافتههای جدید حمایت شود. چنین اقتداری را میتوان اقتدار «شفاف[۵۴]» یا باز[۵۵] نامید؛ زیرا در آن، هر کس با صرف وقت و داشتن سطحی از مهارت میتواند در مقابل آن بایستد و صحت ادعاهای مطرح شده را بیازماید. نقطه مقابل، اقتدار «غیرشفاف[۵۶]» یا بسته[۵۷] قرار دارد که تنها به مقام و منزلت وابسته است؛ چنین اقتداری به دلیل شخصیت متحجرانه خود، تا حدودی قابل اعتراض هستند. طبقه اقتدارهای «ذاتا غیرشفاف[۵۸]» نیز شباهت بسیاری با این دسته دارند و بر حکم یا روندی جدلی تاکید میکند («کارها اینطور باید انجام شوند» یا «امور همیشه به همین منوال بوده است») بدون آنکه قصد یا [حتی] امکانی برای نفوذ به پشت متن آن قانون وجود داشته باشد. [این نوع] اقتدار قوانین مکتوب، بهشدت در بوروکراسیها قابل مشاهده است و چنین رفتاری عموما در میان مقامات ردهپایین تشویق میشود. در اقتدارهای «غیرشفافِ غیرمستقیم[۵۹]» فرایندهای توجیهی یک قدم عقبتر از قوانین متوقف میشود: قوانینی وجود دارند که بنابر مقتضیاتی (غیرقابل دانستن یا به آزمایش گذاشتهشدن) توسط مرجع اقتداری که خود ذاتا غیرشفاف است بهوجود آمدهاند.
برخی از روابط اقتداری به دلیل روشی که پشتیبانی میشوند محل اعتراضاند. هیچ اعتراضی به یک اقتدار مبتنی بر قدرت مصادیق وارد نیست [مادامی] که مصادیق پشتیبانیکننده از آن در جای خود قابل پذیرش باشند. چنین روابطی بهطرق قهری، خشونتبار یا تهدیدآمیز، و بهطور خلاصه با اقتدار چماق پشتیبانی نمیشود. برای مثال، صلحطلبان[۶۰]، با خشونت مخالفاند و چنین روابطی را بر بستری از اخلاقیات محکوم میکنند در حالیکه ممکن است مخالفت مشابهی را با روشهای فاقد خشونت و مبتنی بر [سیاست] هویج دست یابی به اهداف، از خود نشان ندهند. همپوشانی این ابعاد با یکدیگر در تصویر ۱ نشان داده شدهاست.
قابل مشاهده خواهد بود که اعتراض به روابط نامطلوب اقتدار –که نمونههای مشخص آنرا میتوان در اقتدارگرایی یافت- به شیوههای مشخصا متفاوتی صورت میگیرد. برای روابط اقتداری ابهامامیزتر، اعتراضاتی از جنس «روشنگری[۶۱]» وجود دارد: دلایل پشت آنچه اقتدار میخواهد، پیشنهاد میکند یا تاکید میکند وجود ندارد. مشابه آنچه در خصوص دین و سیاست اقتدارگرایی میتوان دید که روشنگری نخستینبار در مقابله با آن شکل گرفت. در مقابل روابط خشونتآمیزتر اقتدار، اعتراضاتی از سوی صلحطلبان نافی خشونت ارائه شده است. ممکن است روشهایی «لیبرال» هم برای هر دو حالت [پیشگفته] وجود داشته باشد: حزب عامل اقتدار به نحوی از انحاء نفی میشود و بنابر دلایلی غیرقابل پذیرش، آزادی بهصورت خودمختاری[۶۲] تعریف میشود. بدینترتیب، طبیعی است که جنبشهای لیبرالی سرنگونی روابط اقتداری و سلطه را هدف میگیرد: اربابان در مقابل بردهها، انسانها بر حیوانات، مردان بر زنان، بزرگسالان بر کودکان و نظایر آن. اقتدار دولت بر اتباع آن نیز به موازات این نمونههاست. بنابراین، جنبشهای جامع لیبرالی مدنی میباید با جریانات آنارشیستی ادغام شود.
|
روش |
هویج |
چماق |
پشتیبانی |
|
||
شفاف |
احتمالا مطلوب |
مخالفت صلحطلبان |
|
غیرشفاف |
مخالفت روشنگری |
مخالفت لیبرالی |
اعتراضاتی در مقابل گونههای غیرشفاف اقتدار وجود دارد که کاملا از فارغ از روشهای پشتیبانیکننده آنها هستند. اول آنکه ارزش بنیادی آن فاقد توجیهات اخلاقی است. دوم آنکه [چنین سیستمی] با سایر خواستههای قطعی، نظیر خودمختاری، مغایر است. از آنجا که دولت بهصورت یک اقتدار بسته عمل میکند، این فرصت ایجاد میشود که بحث، به سادگی از خودمختاری به آنارشیسم تبدیل شود.
دامنه نسبتا همگنی از اعتراضات به جبر و روشهای قهری، که تفاوتهای بسیاری با هم دارند، وجود دارد. این روشها عموما ااز لحاظ اخلاقی، اگر نه مشخصا غیرمجاز، دستکم نامطلوب است.
[۱] Anarchism
[۲] Richard Sylvan
[۳] Blackwell
[۴] A Companion to Contemporary Political Philosophy
[۵] State Fixation
[۶] Levellers
[۷] Proudhon
[۸] What is Property?
[۹] Authority
[۱۰] Coercion
[۱۱] Epistemological Anarchism
[۱۲] Philosophical Anarchism
[۱۳] Atheism
[۱۴] Scepticism
[۱۵] Diluted Anarchism
[۱۶] De Facto Anarchism
[۱۷] Principled
[۱۸] Nozick
[۱۹] Archy
[۲۰] Universal
[۲۱] Connecting Theory
[۲۲] Disorganization
[۲۳] Chaos
[۲۴] Conrad
[۲۵] Henry David Thoreau
[۲۶] Voluntarism
[۲۷] Spontaneity
[۲۸] Distinct
[۲۹] Sovereign
[۳۰] Compulsory
[۳۱] Monopolistic
[۳۲] A Refinement
[۳۳] Drunk-and-Disorderly
[۳۴] Anakyrie
[۳۵] Anacracy
[۳۶] Etymological
[۳۷] Dichotomy
[۳۸] Untheorizable Confusion
[۳۹] Top Authority
[۴۰] Clique
[۴۱] Foci
[۴۲] Chief
[۴۳] Topological
[۴۴] Transformation
[۴۵] Bending
[۴۶] Decentralization
[۴۷] Mainstream
[۴۸] Algebraic
[۴۹] Boolean
[۵۰] Relevant Logics
[۵۱] Elaboration
[۵۲] Pluralistic Anarchism
[۵۳] Political Skepticisms
[۵۴] Transparent
[۵۵] Open
[۵۶] Opaque
[۵۷] Close
[۵۸] Substantially Opaque
[۵۹] Indirectly Opaque
[۶۰] Pacifists
[۶۱] Enlightenment
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل