4- تجربه اسپانیا
سال 1871 انشعاب وسیعی میان سوسیالیسم آزاد ( آنارشیستها ) تحت تاثیر مستقیم باکونین و سوسیالیسم دولتی طرفدار دیکتاتوری (مارکسیستها) متاثر از افکار مارکس – انگلس ، در بین الملل اول صورت پذیرفت. بخش اسپانیائی جنبش آنارشیستی از اولین تشکلی بودند که راه خویش را جدا و مشی دیگری از سوسیالیستهای دولتی هوادار تئوری های مارکس انتخاب کردند… این تشکل ها بیشتر شامل کارگران چاپخانه ها، کارگران فصلی ، معلمین و دانشجویان… بودند که جامعه را بیش از هر روشنفکر و تئوریسینی دور از دنیای کار و فقر؛ میشناختند. این افراد همان مبارزان انقلابی آنارشیستی بودند که با فقر و گرسنگی ، دهات و شهرهای کوچک اسپانیا را بدون دریافت کمک مالی می گشتند و به سوادآموزی کودکان و بزرگسالان همت می گماشتند و تبلیغ خودداری از نوشیدن الکل و گوشت ، خصوصا احترام و وفاداری به همسران را به مردم می آموختند.
با نگاهی گذرا به تاریخچه کشور اسپانیا در میابیم که چگونه روند انقلاب تسریع شد… آلفونس سیزدهم (از خانواده بوربون ) آخرین پادشاه اسپانیا با شروع نا آرامی ها دواطلبانه به تبعید رفت. وی اواخر زمامداری خویش بیشتر پادشاهی بود که در کاخ خویش قدرت و نفوذ داشت و حکومت واقعی در اسپانیا در تسلط کامل امپراطوری کلیسای کاتولیک در این کشور و افسران ارشد نظامی اسپانیا بود که هرگونه فعالیت سیاسی در این کشور را مانع میشدند. بدین منظور مورد توجه جناح محافظه کار و زمینداران بزرگ بودند. آلفونس با سپردن قدرت به دست ژنرال پریمو د ریور* پیش پرده شورش و انقلاب را در اسپانیا فراهم آورد. انتخاب ژنرال آنیدو * وزیر کشور و مدیرکل امنیت و ژنرال آرلگوی * از طرف وی که این دو از منفورترین شکنجه گران آنارشیستها در بین سالهای 1919 تا 1923 بودند… تاریخ سیاسی اسپانیا به طور کل عوض شد .
پارلمان اسپانیا در نخستین سالهای قرن بیستم عملا قادر به حل مشکلات کشور نبود. کلنی های اسپانیا یکی بعد از دیگری در راه استقلال قدم بر میداشتند…جنگ مراکش هرگونه تحرک را از ارتش این کشور سلب کرده بود… موضوع بسیار مهم دیگر سندیکای آنارشیستی بود که با بیش از یک میلیون نیروی مولد تهدیدی دائمی برای حکومت محسوب میشد. دوران شگفت انگیز ژنرال پریمو با جذر و مد های بسیار قادر به ادامه حیات سلطنت نبود و بالاخره مردم اسپانیا در سال 1931 رای به جمهوری دادند. جمهوری جوان اسپانیا شادمانه و بدون خونریزی مورد استقبال مردم قرار گرفت و اولین ریاست جمهوری زامورا *( وکیل دعاوی) در استقبالی شایان ، کار خود را آآغاز کرد.
جمعیت جمهوری اسپانیا در سال 1936 به پانزده میلیون میرسید که عدد تقریبی طبقه متوسط آن ( صاحب صنایع کوچک ، تجار … کارمندان…) دو میلیون بود. کارگران و کشاورزان این کشور تعداد تقریبی هفت میلیون و نیم را بخود اختصاص داده بودند. اشاعه خشونت در اسپانیا خصوصا از سالهای قبل از انقلاب و جنگهای داخلی… آدرس مشخص داشت. هرگونه ترور و خرابکاری بطور خودکار به صندوق آنارشیستها در این کشور ریخته میشد. برای نمونه بارز آن سنت کلیسا سوزی را به آنارشیستها نسبت میدادند که به گواه تاریخ سنت آتش سوزی کلیسا ها یک سنت اسپانیائی است تا آنارشیستی و این سنت از قر ن 16 مدام پیگیری میشده است. کلیسا در اسپانیا قبلا هم تاکید شد که با امپراطوری نامرئی که بوجود آورده بود تمامی زمینهای مرغوب کشاورزی را در دست داشت و بیشترین دهقانان بی زمین روی زمینهای کلیسا فعلگی میکردند. حتی برای زمینداران بزرگ از طریق کلیساها کارگر ارزان کشاورزی و نیروی کار تامین میکردند.کلیسا هم اقتصاد کشاورزی اسپانیا را تحت کنترل خویش داشت و هم در دربار شاهان و شاهزادگان نفوذ سیاسی خویش را به جلو میراند.
علت تنفر عمده زحمتکشان و خصوصا کارگران روزمزد کشاورزی با درآمدی روزی یک « پزتا » با کلیسا نشات از کار طاقت فرسا و روزگار سخت بود .در جائیکه آنان برای تامین زندگی خود و فرزندانشان به سختی کار و زحمت می کشیدند… مردان کلیسا با عوام فریبی و ریا و سواستفاده از احساسات و نیروی کار مردم بیسواد ، در ناز ونعمت زندگی میکردند! …اینها سبب سازانقلاب و تصفیه حسابهای ویژه با مردان و زنان کلیسا را فراهم آورده بود. مضافا مسئله کشاورزی زخمی خطرناک و دردناک برای کشاورزان بود که دریک مثلث ویژه ترسیم و قرار گرفته بود. اضلاع این مثلث : زمینداران بزرگ، کلیسا و نیروی گارد ویژه روستاها که معمولا افراد این گارد مورد تنفر مردم روستاها بودند… این افراد اجازه نداشتند از نزدیک با مردم منطقه تماس داشته باشند و عموما چند نفری به ماموریت میرفتند و عامدا از مناطق دور دست و غیر بومی می آمدند که از هر نظر قادر به تماس و یا خویشاوندی با مردم بومی نداشته باشند.
البته آنارشیستها آگاهانه نیروی خویش را از همین کارگران بی زمین و یا روزمزد کسب میکردند و فعالتیرین نیروی خود را از این قشر و فزندانشان که به مناطق صنعتی مانند بارسلون و آندلوزیا در حرکت بودند؛ انتخاب میکردند.جمهوری جوان و نوبنیاد گرچه از جناح روشنفکران گاها کارکشته و نمایندگان جناح های مختلف سیاسی سوسیالیست تشکیل شده بود… بجای پرداختن به امور کلیسا ها و زمینداران بزرگ که تمایل به بازگشت سلطنت و حاکمیت فلانژیستها داشتند… رفرم ارضی سراسری را پیگیری نکردند و تنها در سال 1932 بخشی از ایالات اسپانیا مانند آندولوزیا، استرامادور و کاستیل، آنهم چهار سال قبل از شورش و انقلاب در کشور آغاز شد که دیرهنگام بود…اگر روند سراسری اصلاحات ارضی در اسپانیا جدی گرفته میشد و اقدامات لازم انجام می پذیرفت… بدون تردید تاریخ اسپانیا طور دیگری رقم میخورد.در آن زمان کابالرو وزیر دادگستری بود و این رفرم ارضی را آسپرینی برای معالجه درد آپاندیس توصیف کرد.
اسپانیا تقریبا نسبت به سایر کشورهای اروپائی وسعتی زیادتر با تنوع فوق العاده جوی روبرو است. وجود این نوع آب و هوا مستقیما در محصولات کشاورزی و وضع دهقانان تاثیر به سزائی داشت. طبیعی است مناطقی که آب و هوا مناسبی دارد استثناهائی وجود داشت. اما در مجموع وضع کار و کارگران روزمزد و دهقانان از عصر قرون وسطی تغییر محسوسی نکرده بود . در جنوب کشور به مراتب بدتر بود. مالکان عمدتا زمین خود را با رعایای خود واگذار میکردند و کشاورزان معمولا مال الاجاره بصورت نقدی و یا جنسی مانند محصول ، خرید و فروش میشدند .در شرایط خوب و فصل محصول کارگران روزمزد سه تا چهار پزتا دریافت میکردند… کلیسا و زمینداران بزرگ برای جلوگیری از شورش دهقانان و کارگران روزمزد در مواقعی کارگر روزمزد از کشور همسایه ، پرتغال وارد میکردند که زخم دردناک کشاورزی کشور را لاعلاج میکرد…
از آنجا که رفرم ارضی ( آنهم در قسمتی کوچکی از کشور) تنها قادر بود به زمینهای کمتری آبرسانی کند، کشاورزی اسپانیا – که تقریبا اقتصاد کشور را تامین میکرد – جمهوری جوان را با مشکلات بسیار روبرو ساخت… و این مسئله آغاز اختلافات و کشمکشهای پارلمانی بود… وضع کشاورزی در زمان جمهوری طوری به وخامت رسیده بود که با دوران رومیان که اسپانیا را تصرف کرده بودند؛ مقایسه میشد. در واقع کلیسا و زمینداران و مالکان بزرگ – مثل رومیان – با مردم کشور خودشان مانند برده بی جیره و مواجب برخورد میکردند! در یک چنین شرایط وحشتناکی که مالکان و کلیسا مشترکا در اسپانیا بوجود آورده بودند… عملا خشونت و انتقام جوئی را در اسپانیا رشد وتسریع کردند…. سندیکای آنارشیستها به دلیل اینکه بیشتر از افراد زحمتکش و کارگران روزمزد بوجود آمده بود…از اوضاع جاری در سراسر و خصوصا در مناطق تحت کنترل خویش ، اطلاع دقیق داشتند. آنان اولین کسانی بودند که خواستار تغییر اساسی در اسپانیا شدند… و از آنجا که مذاکرات پی در پی با مسئولین حکومتی به نتیجه مثبت نرسید ؛ اقدام مستقیم ، اعتصابات موضعی و عمومی … برای نشان دادن قدرت سندیکا مورد توجه قرار گرفت.
آنارشیستهای اسپانیا متشکل در فدراسیون ملی کار از ابتدای قرن نوزده صفوف خود را منظم کردند و برای آینده ای نزدیک جهت دگرگونی اسپانیا ، خود را آماده میکردند. آنان هرگز به فکر تاسیس یک حزب سیاسی مانند سایرین نبودند . آنان به عمل مستقیم و برپائی اعتصابات بیشتر توجه داشتند. آنارشیستها کوشش کردند نظم اجتماعی را افقی سامان دهند (سامان افقی اجتماعی یکی از تز های مهم در فلسفه آنارشیسم است) دراین مورد تقریبا ( در مناطق تحت نفوذ خود) موفق بودند…. بیش از یک میلیون عضو سندیکای ملی کار (CNT) با تاکتیک و روشهای معین و با ارزش محتاج بود که این تشکل عظیم کارگری را – که در جهان بی نظیر بود – برنامه ریزی و هدایت کند… این هنر تنها از افرادی منجمله خوان گارسیا اولیور بر می آمد . وی یکی از با ارزش ترین شخصیت های جنبش آنارشیستی اسپانیا ( در جهان ) بود که کوتاه مدت به وزارت دادگستری در دولت کابالرو رسید… وی بعنوان اولین وزیر دادگستری اسپانیا – برای اولین بار در تاریخ اسپانیا – شناسنامه برای زنان این کشور ( شناسائی هویت زن) صادر کرد و نسبت به ارتقای حقوق زنان کوشش کرد. در مجموع آنارشیستها خلاف سایر انگاره های موجود در اسپانیا ، زنان از احترام ویژه برخوردار بودند … این سنت را آنارشیستها در اسپانیا نهادین کردند. نقل میشود که دوروتی *یکی از رهبران برجسته آنارشیستها و فرمانده نظامی در سالهای انقلاب و جنگ داخلی ( در موردش صحبت خواهیم کرد . به پاورقی توجه فرمائید) در کار روزمره خانه به همسر فرانسویش ( امیلیانه مورین) *یاری میرساند.شرکت زنان بسیاری در جنگ و انقلاب ناشی از انگاره آنارشیستها بود که همواره دوش بدوش مردان در برابر فاشیسم قدعلم کردند. این مهم برای کشوری در مجموع کاتولیک و متعصب جایگاهی فرای سنت و دین داشت.
تجربه جنگ داخلی اسپانیا ( 1936-1939) و شرکت آنارشیستها در دولت لارگو کابالرو منجمله شرکت بانو فدریکا مونتسنی اولین وزیربهداشت آنارشیست در جهان *(Federica Montseny) و خوزه گارسیا اولیور*(J.Garcia Oliver) اولین وزیردادگستری آنارشیست جهان ، نشان داد که شرکت آنارشیستها ( خلاف عقاید خود) در کابینه دولت مشکلات خود را دارد. آنان در شرایط ویژه ای کوشش کردند جمهوری را نجات دهند. جمهوری نوپای اسپانیا و موقعیت خطیرآن از یک سو توسط فاشیسم بین المللی و از سوی دیگربلشویسم … مورد تهدید بود. آنارشیستها ناچارا برخلاف نیت خویش با شرکت در کابینه کابالرو کوشیدند ، دولت کابالرو را ا ز خطرات ناشی از فاشیسم و بلشویسم نجات دهند ؛ اما ناموفق. آنان اما باید میدانستند که روح خطرناک ، نا آرام و سرگردان استالین و هیتلر جمهوری جوان اسپانیا را نشانه رفته است… برای هیتلر جنگ داخلی اسپانیا پیش پرده ای برای براه انداختن جنگ جهانی دوم وآزمایش قدرت مانور نیروی(خصوصا)هوائی آلمان… بود.
شرکت استالین و کوشش در ناآرامی در اسپانیا …ادامه قتلها و حذف مخالفان امپراطوری خویش یعنی آنارشیستها و تروتسکیستهای… مبارز دراسپانیا بود که توسط اعضای حزب کمونیست اسپانیا یعنی عوامل استالین انجام میگرفت.این انتقاد را باید پذیرفت که آنارشیستهای اسپانیا از سرنوشت آنارشیستها روسی مطلع بودند… آنان میدانستند که بلشویکها از بدو تسخیرقدرت سیاسی در روسیه برای حذف دگراندیشان برنامه داشتند و منتظر فرصت بودند. جنایات بلشویکها علیه آنارشیستها از زمان لنین شروع شده بود. لذا اعضای تعیین کننده و سرنوشت ساز در س.ان. ت *(C:N:T) وا ف.آ.ای *(F.A.I) باید از همان ابتدا زنگ خطرحزب کمونیست ( نیروی استالینی ها…گرگهای تو لباس میش) را لااقل برای اعضا به صدا در می آوردند.آنارشیستها عموما تصور نمی کردند که حزب کمونیست قادر باشد ضربه ای به جنبش زند.
استالین بنا بر تجربه شخصی در پولیت برو ها (دفاتر سیاسی- Politbüro) و رهبری حزب کمونیست روسیه ، تحمل مخالفتی را نداشت و با این نیت برای سرکوب دشمنان خود در فرای مرز روسیه ( خصوصا اسپانیا ) برنامه مشخص داشت. گفته میشد که رهبران حزب کمونیست اسپانیا یک ایتالیائی پالمیرو تولیاتی(Paliro Togliatti) و یک مجارستانی که از عوامل استالین بودند ؛ حرف آخر را در حزب کمونیست اسپانیا میزدند… استالین کوشش میکرد با ارسال اسلحه به اسپانیا – البته ناگفته نماند« با دریافت طلای اسپانیائی » با فروش به ارز خارجی – هرچه زودتر کمیته و تشکل های خودگردان را نابود سازد و به تشکیل یک دولت متمرکز با ارتشی منظم یاری رساند تا وجه خویش را دراسپانیا به رخ غربی ها کشد . کابالرو رئیس جمهور جمهوریخواه ( کابالرو این موضوع را میدانست…چون سایر کشورهای اروپائی از کمک به جمهوری جوان طفره میرفتند… ) در واقع چاره ای نداشت که به خواست استالین ( برای دریافت کمک نظامی) مبنی بر انحلال کمیته ها و تشکل های خودگردان – که بازوی انقلاب بودند – توجه کند و آنان را غیر قانونی وعملا از ادامه فعالیتشان جلوگیری شود.
نقش استالین کاملا در اسپانیا مشخص بود… برای وی اسپانیا و جنبش آن وسیله ای برای تائید سیاست هایش در قبال اروپای غربی و امضای پیمان اتحاد با آنان بود… دوم : حذف رقبای سیاسی اش در فرای مرزهای روسیه بود.اما نقش تروتسکی در اسپانیا که در آن زمان از روسیه طرد و در دعوای قدرت به استالین باخته بود… و در اروپا از ترس آدم کشان استالین جا عوض میکرد؛ کاملا مغرضانه و مثل همیشه با توطئه و تزویر بود. تروتسکی گرچه تشکل پئوم (POUM ) که با افکار وی دلمشغول بود… به نفع جمهوری فعالیت میکرد… اما شخص تروتسکی بجای اتخاذ سیاستی صحیح و تجربه گرفته از داستان پر غصه روسیه… اغوا کننده و ضد جنبش خصوصا ضد آنارشیسم بود.
البته طبیعی هم بود آنارشیست کشی تروتسکی در روسیه… وی را در اسپانیا با جنبشی روبرو ساخت که تصور میکرد نابود شده اند. تروتسکی ( قصاب ارتش سرخ ) در آرزوی وجود ارتش سرخ اسپانیا بود که آنارشیستهای اسپانیا را مانند روسیه قتل عام کند… وی *( وقتی که تروتسکی از ” حقیقت ” سخن می گوید… شنیدنی است. به پا ورقی توجه فرمائید:… ) به آنارشیستها ایراد میگیرد که چرا شعار شورا ها ( مانند روسیه ) را نمی دهید…!؟ اما در کمال وقاحت از سازمان طرفدار (حزب پئوم) خود این انتظار را ندارد… وی با آنکه از جنبش و انقلاب اسپانیا دوراست و دستی در آتش ندارد… تنها نظرش کوبیدن آنارشیستها و استالینیستها است چیزی که اصلا مورد توجه وی نیست…وضع جمهوری جوان… جنبش… و خسارات و هزینه ای که مردم برای آن می پردازند. در مجموع نقش روسها (استالین و تروتسکی) در اسپانیا منفی و مرگبار بود… هر دو همان نقشی را که فالانژیستها داشتند… ادامه دادند تا زمانیکه فرانکو با کمک فاشیسم… جمهوری جوان و در راستای آن جنبش مترقی را نابود کرد. یعنی همان عملی که ارتش سرخ در روسیه انجام داد. تروتسکی در اسپانیا تنها نظریه ضد استالینی خود را ادامه میداد… حتی سازمان پئوم را هم به انتقاد میکشید که چرا با کمک آنارشیستها بقدر کافی ضد استالین عمل نمی کنند! به زبان دیگر از جنبش چپ در اسپانیا متوقع بود که اسلحه بر روی فاشیسم زمین بگذارند… خود را برای یک جنگ تمام عیار با حزب کمونیست روسیه به رهبری استالین آماده کنند!
تروتسکی – از جنبش اسپانیا – توقع داشت از روسیه اسلحه خریداری نکنند…. وی خون اسپانیائی برایش مطرح نبود که بوی آن به دماغ فاشیستهای داخلی و خارجی خورده و با برنامه پیش میروند تا جنبش و جمهوری را به خاک و خون کشند. اسلحه روسی که در مقابل طلا و ارز خارجی به اسپانیا ارسال میشد… آخرین امید جمهوری جوان اسپانیا بود. استالین دقیقا با کمک به جنبش و اسپانیا نه به دلیل استقرار دموکراسی و انقلاب بلکه برای وی خرید اعتبار در جهان بود.به طور کل نقش شخص استالین و سیاست خارجی اش در اسپانیا… نظم و اطاعت بود. یعنی آنچرا که دقیقا در روسیه با مشت آهنین اعمال میشد. وی از اسپانیای انقلابی نیز چنین توقع داشت… اما او سایه شوم جنگ جهانی دوم را بر اروپا نمی دید. وی آنقدر سرگرم توطئه چینی و جنایت بود که شبح جنگ خانماسوز را زمانی احساس کرد که نازیها از مرز روسیه گذشتند. بیشترین خسارت جنگی روسیه در همان ابتدای جنگ بود. استالین با پیمان (پیمان 1939)عدم خصومت با هیتلر تصور میکرد که هیتلر با ارتش مجهز نظامی خود قرار است در روسیه تعطیلات زمستانی خود را سپری کند!
شرکت آنارشیستها در دولت جدید جمهوری اسپانیا در شرایطی بود که اسپانیا در خون و آتش بود.آنان می اندیشیدند که با این عمل قادرند از هرج و مرج و تصفیه حسابهای شخصی خواهند کاست و جمهوری جوان را یک قدم به دموکراسی نزدیک خواهند کرد.و این از همان خوشبینی آنارشیستها نسبت به ساحت انسان و اختیارش سرچشمه میگرفت که متاسفانه نه در اسپانیا و نه در روسیه … به منصه ظهور نرسید…البته این دو تجربه پایانی برای آنارشیسم نبود و نخواهد بود. آنارشیسم ققنوسی است که هر زمان که لازم باشد از خاکستر خویش بیدار میشود وبر فضای ذهنی و احساسی انسانها پرواز می کند.اما تجربیات تاریخی ؛ آنارشیسم را نیز مانند تمام انگاره ها به تجدید نظر سوق داده است.
درس تاریخی تنها برای خاطره ها و لالائی و قصه های شبانه نیست. بلکه عدم تکرار تجربیاتی است که با شکست روبرو بوده است. جنبش ماخنو… کرونشاد در روسیه. جنبش سندیکائی س .ان . ت (C.N.T) در اسپانیا و… آمریکای لاتین نشان داد که عصر خوشبینی از انسان و محیط وی تنها پاسخگوی نیاز انسان ها نیست… بلکه به برنامه ریزی ، طرح ، پروژه ، انسجام و خلق تشکل های گوناگون در تمامی زمینه ها و شئونات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جهت پاسخگوئی به نیاز و خاستگاه انسان میباشد… تا انسان همبستگی ، احترام متقابل ، همکاری و همیاری و تعاون را بیآموزد و تجربه کند و این مهم در همکاری و همیاری در تشکلهای آزادمنش و غیر متمرکز امکان دارد تا انسان خود را تعیین کننده ببیند نه تعیین شونده…. اینها اموری است اکتسابی … امور دیگر انتخابی .
زمانی انسانها در این تشکلها (مدارس… ) روح همکاری و همیاری را می آموزند و آموزش میدهند که آزادی و اختیار فرد فدای توده نشود و جایگاه فرد در جامعه مشخص باشد. یکی از درس هائی که آنارشیستها در اسپانیا به سادگی از آن عبور و آنرا جدی نگرفتند، طبقه متوسط بود که از اواسط سالهای 1800 همانند طبقه کارگر در حال تکوین بود. آنارشیستها با بی اعتنائی به طبقه متوسط ( در اسپانیا ) که میتوانست در انقلاب با نیروی خارق العادی ای که در مسیر تکامل بود، یاری رساند.چالش عمیقی بوجود آورد که نهایت به نفع آنارشیسم نبود.
از دلائل عمده شکست آنارشیسم در اسپانیا را میتوان پیدایش و قدرت گیری فاشیسم در آلمان و ایتالیا و یاری رساندن و تغذیه نظامی ژنرال فرانکو و رشد استالینیست و کشاندن دامنه ترور از مسکو به مادرید درآن روزگار شد. عدم توجه به قشر در حال رشد طبقه متوسط . سکوت اروپا وعدم کمک به جمهوری جوان اسپانبا. مورد مهم دیگر عدم کمک مالی و تسلیحاتی به آنارشیستها. حتی استالین از آزادی زندانیان آنارشیستها در روسیه جهت مبارزه با فاشیسم، خودداری کرد. وحشت از گسترش و اشاعه ایده آزادیخواهی و خودگردانی در سایرکشورهای دیگر اروپا… پیش زمینه سقوط جمهوری را فراهم آورد… ناگفته نماند اشتباهات جمهوریخواهان… تشکل های سیاسی افراطی در آن زمان را نباید نادیده گرفت. …
آنارشیستها در اسپانیا هرگز از خارج کمک دریافت نکردند( عکس کمونیستها و نیروهای راست…)هیچ نیروئی در اروپا آنارشیستها را یاری نکرد…. تنها شرکت مبارزان در بریگاردهای بین المللی جهت مبارزه با فاشیست صورت پذیرفت که جنبه شخصی داشت.جرج اورول یکی از آنان بود.عدم توافق نیروهای چپ به پیروزی فالانژیستها کمک کرد. گرچه سوسیالیستها ، لیبرالها و کمونیستها با ائتلاف خویش (( جبهه خلق )) را تشکیل دادند و برای یک لیست واحد به توافق رسیدند. در مقابل آنان (( جبهه ناسیونالیستها )) جناح های راست تشکیل و خودنمائی کردند… ناگفته نماند با وجود اینکه در مجلس جدیدالتاسیس ، سوسیالیستها قویترین فراکسیونها را تشکیل داده بودند…اما نیروی سومی هم در اسپانیا اما خارج از پارلمان کشور وجود داشت که بزرگترین سندیکای کارگری جهان بود… بیش از دومیلیون عضو معتقد و مبارز داشت. ایالت کانالونیا (catalunyan)…را در اختیار داشت و بزرگترین شهر آنروز اسپانیا و مراکز مهم تجاری این کشور یعنی بارسلون را در اختیار داشت. این نیروی عظیم و مسلح و متشکل فاکتوری بود که جمهوری جوان… نادیده گرفت.
تروتسکی شخصا هرگز در اسپانیا نبود اما قلمفرسائی در موردی می کرد که نه تجربه آنرا داشت و نه شهامت آن را. او از ترس گرفتاری به دست جلادان رفیق سابق حزبی اش ” رفیق استالین” در گوشه ای از جهان میکوشد با وجدان نا آرام خود دست پنجه نرم کند. جنبش آنارشیستی را در کشور خودش روسیه قتل عام کرده بود… در اسپانیا برای آنارشیستها اشک تمساح میریزد. و بدانان هشدار میدهد که از استالین بترسید! تروتسکی شهامت آنرا ندارد که دعوای شخصی خود را با استالین بر سر تصرف قدرت سیاسی بیان دارد… میکوشد پای مارکسیسم و دیکتاتوری منفور پرولتاریا و بقیه قصه های شبانه را جلو کشد.
آنارشیستها بسیار دقیق از پرونده شوم و سیاه و جنایات تروتسکی اطلاع داشتند…با تمام این آگاهی به حزب طرفدار وی روی خوش نشان دادند. تروتسکی فراموش می کند که تئوری ” انقلاب مداوم ” وی نه اعتباری داشت و نه میتوانست از محدوده روسیه پا فرا نهد… جنگ جهانی دوم دستاویزی بود برای کشورهای همجوار روسیه که به طرفداری از روسیه برخواستند… این سوسیالیسم روسی ( از سوسیالیسم دولتی به مافیای دولتی رسید…) نتایجش بر همگان روشن شد و حتی یک نمونه آن در اروپا برجای نماند. تروتسکی برای اثبات هجویات خود باید به بارسلون و مادرید مِی آمد تا ا ز نزدیک شاهد روند انقلاب و جنگهای داخلی و شاهکارهای رفیق جنایتکارش را از نزدیک لمس میکرد… و نقش فالانژیستها ، فاشیستها… سکوت اروپا… معامله مالی – سیاسی استالین را قبل از مرگ تجربه میکرد.
تروتسکی از آنجا که دستی بر آتش – اسپانیا – نداشت… تنها در کوره راه سرگردان و گم شده به تمامی جریان های سیاسی حتی حزب پئوم (POUM) متمایل به خود… ایراد و انتقاد میکرد و نا آگاهانه شاید هم آگاهانه آب به آسیاب فالانژیستها میریخت. اشتباه تئوریکی که وی و لنین در مسکو کردند دوبار در ارزیابی موقعیت سیاسی اسپانیا تکرار کردند… تروتسکی که خود را تئوریسین سوسیالیسم فرض میکرد.. نمی خواست بفهمد شکست ایده های سوسیالیستی آنهم نوع روستائی آن در اروپا هیچ خریداری ندارد و اگر هم از بد حادثه در روسیه اتفاق افتاد… نتیجه کودتا و خشونتی برنامه ریزی شده بود که توسط بلشویکها ( با داشتن بودجه سرسام آور نامرئی! ) با رهبری لنین. تروتسکی استالین… بود.
در اسپانیا مسئله تئوری و تئوری پردازی سوسیالیسم نوع روسی اصلا مطرح نبود…. جامعه آنروز اسپانیا جمع کارگران صنعتی آن بیشتر در اقلیت آنهم ساکن شهرهای بزرگ بودند… اگر هم اتحادیه هائی هم تشکیل شد. به همت آنارشیستها بود. بخش عمده زحمتکشان اسپانیا در روستا ها مشغول بودند که توسط زمینداران بزرگ و کلیسا استثمار میشدند و قریب به اتفاق آنان بیسواد بودند.این مهم را آنارشیستها دقیقا درست تشخیص داده بودند و برای ارتقای سواد و دانش آنان فداکارانه کار کردند…تروتسکی در ادامه نظرات خود آنارشیستها را محکوم می کند که چرا از تشکیل شورا ها (مانند روسیه زمان قدرت او) بی توجهی شده است.
وی چنین وانمود می کند که گویا شورا های کارگری – دهقانی کار بلشویکها بود… با توجه به اینکه این شورا ها قبل از کودتای بلشویکی زمان حکومت کرنسکی ( باز هم قبل تر) یکی بعد از دیگری تحت تاثیر آنارشیسم در روسیه ساخته و نشو و نما کرد و بهیچ وجه به بلشویکها مربوط نمیشود، چون بلشویکها در مجوع اعتقادی به تقسیم قدرت نداشته و ندارند و برای آنان یک حزب کمونیست و چندین زیرمجموعه جهت جاسوسی … برای حکومتی توتالیتاریسم کافی است. شوراهای کارگری را تاکتیکی تحمل کردند تا انسجام خویش را بدست آورند… و بعد از تصرف قدرت سیاسی کمیته های جهت استراق سمع و جاسوسی و پرورش کادر بوجود آوردند که تخته پرش جهت دستیابی مقام و منصب تشکیل شد… و بورکراسی ناشی از همین سیاست… حزب و انقلاب را عملا خورد و به ایجاد و خلق طبقه جدید یاری رساند که از فرزندان متخصص و کارمندان عالیرتبه حکومت پیشین ( رجوع شود به مقاله خانم گلدمن در سایت آبگون…) تشکیل شدند که با دریافت مزایای ویژه بورکراسی حکومت جدید را برنامه ریزی کردند.
در چنین موقعیت خطیری در اسپانیا ، تروتسکی دچار جنون خودبزرگ بینی اما سرافکنده و با وجدانی تیره و تار وخلع قدرت شده صحبت هائی می کند گویا مردم دنیا کودکانی هستند بی تجربه و تاریخ نخوانده و بیسواد که سراپا گوش به سخنانی می دهند که خود به صحت آن شک دارد و ابراز آن تنها فرار از واقعیت و خودت تطهیری از جنایاتی است که توسط خودش صورت پذیرفته است. نه تنها استالینیسم بلکه تروتسکیسم هم نتیجه افکار مارکس – انگلس است که جنایت را تحت تاثیر افکار دیکتاتوری پرولتاریا مشروع میداند.مورد مهمی که واقعا اغوا کنند است … قلمفرسائی و تئوری بافی مارکسیستها از مارکس تا پولپت است. بیشتر آنان با کمترین اطلاع… مسائلی را تجزیه و تحلیل می کنند که نه با تئوری های ( شابلونهای آنان) آنان مناسبت دارد و نه تجربه آن را کسب کرده اند . مارکسیستها ( بلشویکها و…!) به طور کل باید بدانند : مارکسیسم فاجعه ای برای جنبش مترقی و آزادیخواهی است. این مهم در تمامی کشورهای زخم خورده از داغ مارکس و مارکسیسم… تجربه شده است.
توضیح دادیم که شخص مارکس پیامبر دیکتاتوری سوسیالیستی یکساعت از عمرش را کارگری نکرده و حتی کارخانه ای را هم از نزدیک ندیده بود… البته خودش نیز کتمان نمی کند و به وجود قشر روشنفکر و زبده در رهبری کارگران اذعان دارد. رهروان وی لنین… درمورد جنبش سندیکائی توضیحاتی می دهد که نشان از بی اطلاعی کامل او میباشد…. مارکسیستها به طور کل و فراگرفته از پدران معنوی خویش (مارکس و انگلس) دائما در نقد و رد نظریات دیگران خود را مشغول می کنند و… اما تحمل کوچکترین انتقادی را ندارند چون تزخود را علمی دانسته و دیگران را غیر علمی…اشتباهات خود را توجیه و اشتباهات دیگران را سمی برای طبقه کارگر (البته با رهبری و مدیریت خودشان) میدانند.
در اسپانیا ما شاهد این جریان هستیم که تروتسکی خلع ید شده ، دعوای شخصی خود را به مادرید می کشاند. بدون مسئولیت واطلاع ازجریانات آنارشسیستی و کارگری و روند مبارزاتی و مشکلات عدیده آنان ، قلمفرسائی می کند و جنبش را به دادگاه میکشاند چون نقش استالین( دشمن خویش ) را در جنبش برجسته می بیند … و از شرایط بوجود آمده بی اطلاع است. متاسفانه طرف داران تروتسکی بعد از مرگ وی در ارزیابی اعمال انجام شده رهبر معنوی خویش… دچار اشتباه میشوند و چشم بر حقایق می پوشانند و انتقاد بر دیگران را بر انتقاد بر خود ترجیح میدهند.
تروتسکی در تجزیه و تحیل جنبش اسپانیا عامدا فراموش می کند توضیح دهد که زمانیکه جنگ داخلی در اسپانیا (1936) آغاز شد. تصفیه حسابهای و جنایات استالین شروع شده بود… و این مورد را تروتسکی بخوبی آگاه بود… اما … آگاهانه رفقای حزبی خود را که آنزمان یکی بعد از دیگری نابود میشدند…چرا فراموش می کند.!؟ چرا دادگاه های فرمایشی استالین ، تروتسکی را تکان نمی دهد!؟آیا برای تروتسکی شوروی با استالین و یا بدون استالین مطرح بود؟…
یکی از اصول کمونیستها چه در روسیه و چه در اسپانیا این بود که به سرعت مفهوم انقلاب را نفی و بجای آن مانند فاشیستها ” اطاعت و دیسیپلین ” را جانشین آن سازنند. این مورد البته برای کسانیکه به آرامش و امنیت توجه دارند… جالب است که رای خود را به کمونیستها بدهند… همانطوری که حزب کمونیست اسپانیا که در بادی امر بیش ازسی هزار عضو نداشت… با این شعار تاکتیکی و عوامفریبانه هزاران نفر دیگر بدان رجوع کردند. با تمام کوشش استالینیستها و نفوذ در دولت کابالرو مضافا با داشتن نیروی نظامی کارکشته و زیر سایه دیسیپلین و اطاعت… و کمک مسکو ؛ قادر به جلوگیری از پیشروی فرانکیستها نشدند و به آنارشیستها که نیروی نظامی آنان در جبهه های جنگ مطرح و فداکارانه با فاشیسم می جنگیدند ؛ مذبوحانه روی آوردند… و به ناچار از نیروی خارجی در بریگاد های بین المللی استقبال کردند.
بریگادهای بین المللی *از همان ابتدای بوجود آمدن جمهوری و جنگ داخلی و انقلاب ، روشنفکران دنیا را خواب زده کرد. اکثر نیروهای چپ و روشنفکر و آزادیخواه کوشیدند در این جنگ که علیه فاشیسم هم بود، شرکت کنند. در مجموع پنج بریگاد تشکیل شد که شامل تقریبی سی هزار نفر تخمین زده میشد.جالب توجه بود که در بین فرماندهان این بریگاد ها استالینیستها گوی سبقت را از دیگران ربوده بود ند.منجمله *ویلهلم سایسر*، لویجی لونگر ، *لودویک رن… از فرماندهان نظامی بریگاد بین المللی بودند. شهرک آلباست اسپانیا معیادگاه افرادی بود که میخواستند در بریگادهای بین المللی علیه فاشیسم بجنگند. فرمانده مرکز تعلیمات در این شهر با آندره مارتی *فرانسوی معروف به قصاب آلباست ؛ بود.
گوستاو رگلرنویسنده و خبرنگار آلمانی درمورد این موجود ناراحت و جانی توضیح داده است(درجوع شود به پاورقی) . بریگاد های بین المللی عموما تحت کنترل کمینترن ، مشخصا استالین رهبری میشد. اکثر فرماندهان این بریگاد ها با استالینیستهای بین المللی بود که کوشش داشتند هم آینده شغلی خویش را تضمین کنند ،هم جمهوری نو پا و نیروهای دیگر سوسیالیست خصوصا آنارشیستها را از میان بر دارند. نویسندگان و روشنفکران معروفی در این بریگاد ها منجمله جرج اورول و…ویلی برانت… همینگوی… اما گلدمن … برکمن….آرتور کستلر برای مبارزه ضد فاشیسم به این بریگاد ها پیوسته بودند که هرکدام خاطراتشان را به رشته تحریر درآوردند که خواندنی است.
استالین تیغ صیقل شده گیوتین را از مسکو به این کشور ارسال و هوادارانش آنرا در مادرید نصب کردند. موج ترور استالین در راستای انحصار قدرت و رهبری بود. در زمانیکه برای جلوگیری از فرانکو که ماموریت داشت جمهوری جوان را از میان بردارد… و به اتحاد نیروها لازم بود… چپ کشی استالینیستها بر مبارزه با فرانکو ارجحیتیافت. شبح ترور حزب کمونیست اسپانیا نه تنها تروتسکیستها بلکه آنارشیستها را هدف قرار داده بود…. هزاران آنارشیست یه به زندان و یا مفقود الاثر شدند. گرچه نتوانستند مستقیما سندیکای (UGT) سوسیالیستها را از میان بردارند اما با روش خاص درآن انشعاب بوجود آوردند و هیئت رهبری آنرا متزلزل کردند. دقیقا 465 سال بعد از دادگاه های تفتیش عقاید در سال 1840 میلادی، استالینیستهای تحت تاثیر مسکو با همان روش در اسپانیا این دادگاه تفتیش عقاید* (انگیزاسیون) را با سبک و سیاقی جدید به راه انداختند و چپ کشی را شعار خود کردند.
پایان کار در سحرگاه اوائل ژانویه 1938 خود را نشان داد… سال خشم و نفرت و فرار آغاز شده بود. هزاران – هزار اسپانیائی از زندگی در اسپانیا دست شستن و با غم و اندوه فراوان کشور بلا زده خویش را ترک کردند. مردان و زنان و کودکان پیاده و سواره در هوائی سرد بدون آذوقه و بالاپوش با فلاکت و بدبختی به قصد فرانسه رهسپار تبعید شدند. معامله و مذاکره با فرانکو به جائی نرسید… کمونیستهای طرفدار روسیه تیر خلاص را قبلا به جمهوری جوان زده بودند… در پنج مارس 1939 سقوط حکومت نگرین اعلام شد و اکثر فرماندهان ارتش به کودتا پیوستند… و نیروی فالانژیستها با رهبری فرانکو کشور را تسخیر و حکومت وحشت و ترور آغاز شد…
نتیجه : جنگ داخلی در اسپانیا جنگی بود در جنگ! جبهه های آن نامشخص بود. …دشمن نامرئی ، تجربه تلخی از فاجعه ای بود که مانند زخمی علاج ناپذیر برای جنبش آزادیخواهی در اروپا شد. در واقع جنگ دو جبهه داشت. نخست جبهه دشمن …نیروهای فالانژ و فرانکو بود که میشد دشمن را مشخص دید و با آن مبارزه کرد. جبهه دوم جنگ حزب کمونیست متاثر از مسکو با بقیه نیروهای سوسیالیست و مترقی بود. سالهای جنگ داخلی (1936-1939) در اسپانیا همزمان با تصفیه حساب و دادگاه های نمایشی مسکو بود… اپیدمی تصفیه حساب مسکو در مادرید حمام خون به راه انداخت… آنان عملا در دولت جدید اسپانیا ، دولتی دیگر تشکیل داده بودند که تمایلات مسکو را نمایندگی میکرد…. کابالرو رئیس دولت جدید جمهوری با تعجب شاهد آن بود که چگونه مشاوران نظامی روسیه هر اقدامی را که دوست دارند انجام میدهند… تا جائی پیش رفتند که سازمان مخوف *(NKWD) روسیه که در ترور و آدم کشی ید طولانی داشت ( وزارت کشور) در شرق مادرید شعبه و برای خود زندان اختصاصی با جوخه های اعدام دایر کرده بود. گر چه سفیر روسیه ( در این رابطه ) با درخواست کابالرو به مسکو احضار شد… اما اقدامات خودسرانه روسها و گماشتگانشان در حزب کمونیست – آلت دست استالین ناظر بر امور – فاجعه برنامه ریزی شده را مدیریت میکردند.
روسها و نیروهای طرفدار مسکو در حزب کمونیست اسپانیا این تز ضد جنبش و انقلاب را فرمولبندی کردند که عوامل کنترل نشدنی در صدر آن آنارشیستها ، تروتسکیستها…سدی هستند در برابر جمهوری نوپای اسپانیا که باید برداشته شوند. آنان چنین تبلیغ میکردند که آنارشیستها بار سنگینی بر دوش جمهوری هستند…! کابالرو( بخاطر دریافت کمک تسلیحاتی از مسکو) در موقعیتی نبود که مستقلا امور جاری مملکت را مدیریت کند… لذا متاثر از نظرات سوء مسکو چنین می پنداشت که اگر وضعیت و تکلیف آنارشیستها روشن نشود… پیروزی بر فرانکو مقدور نیست. مسکو سرکوبی آنارشیستها را از مادرید و جمهوری نو توقع داشت.
آنارشیستها قبل از اعلام جمهوری بر ایلات مهمی از اسپانیا مانند کاتالونیا و آراگون تسلط کامل داشتند. از آنجا که رهبران سندیکای متشکل آنان … از روند انقلاب اکتبرو دسیسه های آن تروتسکی و لنین مطلع بودند… سیاست خارجی استالین را زیر نظر داشته و به سونظر کلی وی در مورد دخالت مستقیم در اسپانیا آگاه بودند….آنارشیستها شروع جنگ و انقلاب را دقیقا حدس میزدند… لذا نیروی و اعضای خود را مسلح کردند…. نیروی پارتیزانی آنا ن از تحت فرماندهی وزارت جنگ امتناع می ورزیدند… چون نفوذ مسکو و استالینیستها را در این وزارت خانه میدانستند. به آنارشیستها ایراد گرفته میشود که چرا جمهوری نو بنیاد اسپانیا را با داشتن نیروی عظیم جوان و فعال و مسلح و معتقد به آزادی و آزادیخواهی… پشتیبانی نکردند…. چرا بریگاد بین المللی را کمترمورد پشتیبانی قراردادند…! و…
آنارشیستها از بدو انقلاب کنترل شهر بارسلون از بزرگترین شهر اسپانیا ( مراکز صنعتی ) را در اختیار داشتند. مراکز خبررسانی ، تلفن و تلگراف خانه ها و رادیو ها در اختیار آنان بود. آنان بدینوسیله از تمامی مذاکرات محرمانه مقامات عالیرتبه دولت مطلع میشدند… آنان نیت مسکو را میدانستند و اتحاد با تروتسکیستها…کارت سبزی برای نابودی آنان به دست کمونیستها افتاد و از دولت کابالرو میخواستند دستور کشتار آنارشیستها را دهد و چون زیر بار نرفت… دولتش ساقط شد و خوان نگرین ( استاد دانشگاه ) ملقب به قصاب تصفیه حساب اسپانیا رابه نخست وزیری گماشتند.وی کاملا آلت فعل مسکو بود. … اعطای اختیارات فوق العاده به نظامیان حامی مسکو جهت کشتار مخالفان… انحلال (POUM) حزب تروتسکیست و اخراج افراد خارجی که در بریگاد بین المللی در صف چریک های این حزب فعالیت می کردند… منجمله جرج اورول بود که از دست آدم کشان حزب کمونیست جان سالم بدر برد و با همسرش به سختی خود را به فرانسه رساندند….
جنگ داخلی در اسپانیا در مدت سه سال هزاران کشته (آمار کشته شدگان هنوز هم مورد مناقشه است) ، زخمی و تبعید… و ویرانی به جای گذاشت. ایده ها و ایده آلها مورد سنجش و تجربه قرار گرفت…. فواصل دوستی و دشمنی ها در نوسان بود. نیروی راست با اتحاد و کمک خارجی قادر شد با کودتا و زور اسلحه ، اسپانیا را تصرف کند…. آنارشیستها که با قدرت ترین تشکلهای کارگری را در جهان منسجم کرده و و دستجمعی مدیریت میکردند… تجربیات بسیاری برای خود و آیندگان بوجود آوردند…. آنان بخوبی دریافتند که ” برادران بلشویک ” چگونه از پشت به جنبش و جمهوری جوان اسپانیا خنجر زدند و آنرا از پای درآوردند. بدون اغراق این نیروی فالانژ و فاشیستها نبود که برنده این جنگ خانمانسوز بود… بلکه برنده اصلی مسکو و حزب کمونیست اسپانیا بود که موفق شد جمهوری اسپانیا را از درون ویران سازد و تحویل فرانکو دهد. گرچه با شرکت فرانکو در جشن پیروزی ، جای استالین در کنارش خالی بود.
ایده آلیستهای خارجی که برای آمال و عقاید خویش به اسپانیا آمده بودند سرخورده از جنگ و خیانت با غمی سنگین و زخمی التیام ناپذیر این سرزمین و مردم دوست داشتنی و با محبت را ترک کردند…. و این تنها استالینیسها بودند که بعد از پیرزی فرانکو یکی بعد از دیگری به مقام و منصب رسیدند.برای آگاهی بیشتر رجوع شود به مقاله « تابستان کوتاه آنارشی » در همین سایت . پایان قسمت چهارم
*تروتسکی از ” حقیقت ” سخن می گوید: “…تئورسین های آنارشیست که پس از آزمون بزرگ ۱۹۳۱-۳۷ به تکرار یاوه گویی های قدیمی در مورد کرونشتاد ادامه می دهند و استالینیزم را نتیجه بدیهی مارکسیزم و بولشویزم می دانند، به این وسیله به سادگی نشان می دهند که برای همیشه برای انقلاب مرده اند… …ادامه میدهد با پنهان شدن پشت کرونشتاد و ماخنومدعیان آنارشیزم هیچ کس را فریب نخواهند داد. در ماجرای کرونشتاد و مبارزه با ماخنو، ما از پرولتاریا در مقابل ضد انقلاب دهقانی دفاع کردیم. آنارشیست های اسپانیایی از ضد انقلاب بورژوازی در مقابل انقلاب پرولتاری دفاع کرده و می کنند. هیچ سفسطه ای این حقیقت را که آنارشیست ها و استالینیست ها در سنگری مقابل توده های کارگران و مارکسیست های انقلابی قرار داشتند را از تاریخ حذف نخواهد کرد. این حقیقتی است که برای همیشه در آگاهی پرولتاریا باقی خواهد ماند. “. تروتسکی
* Federica Montseny
خانم مونتسنی از طبقه متوسط اسپانیا بود و قدرت سازماندهی خارق العاده ای داشت.
* Juan.Garcia Oliver
* Buenaventura Durruti (1896-1936=
بنوونتورا دوروتی فرمانده هنگ ویژه در جنگهای داخلی بود. وی آنارشیست و از شخصیت های مطرح جنبش آنارشیستی و سندیکائی در اسپانیا و جهان است. وی در سوءقصدی در مادرید کشته شد . علل این قتل هنوز هم نا روشن است.
* Emilienne Morin
* Miguel Primo de River
* Martinez Anido
* Miguel Arlegui
* Niceto Alcalá Zamora
*بریگاد بین المللی : “…در حدود 30000 داوطلب خارجی در جنگ داخلی اسپانیا در جبهه جمهوریخواهان جنگیدند . انها بریگاد بین المللی را تشکیل داده بودند . اکثر انها فرانسوی و آلمانی …اما حدود 2800 آمریکایی و 2000 انگلیسی نیز در بریگاد بودند . آنها به جنگ داخلی به عنوان مبارزه ای بین المللی علیه . فاشیسم نگاه می کردند ..”.
* C:N:T(کنفدراسیون ملی کار)
* F.A.I(فدراسیون آنارشیستی ایبریکا)
*Luigi Longo (1900 –1980)رهبر حزب کمونیست آینده در اایتالیا
*Wilhelm Zaisser (*(1893-1958) اولین رئیس سازمان امنیت آلمان شرقی
*Ludwig Renn * (1889 -1979)عضو حزب کمونیست آلمان شرقی. نویسنده
*André Marty * 6.( r 1886- 1956)استالینیست فرانسوی
گوستاو رگلر نویسنده و خبرنگار آلمانی که برای مبارزه با فاشیسم به اسپانیا آمده بود از شخصیت مارتی سخن میگوید: “… موجودی بی استعداد و بی لیاقت… ادم کش. شکاک و همه را به چشم جاسوس می نگریست… اولین سئوالش از من این بود که آلمان هیتلری را کی ترک کردی…؟ با آنارشیستها تماس داشتی…؟ سئوالت کسل کننده و مملو از شک و سو ظن مارتی به جائی رسید که میخواستم زیر گوشش بزنم… که خوشبختانه بر اعصابم تسلط یافتم… چون میدانستم در چند دقیقه بعد اعدام میشدم….”.
*Gustav Regler * (1898- 1963) نویسنده و خبرنگارضد فاشیست آلمانی
* Volkskommissariat für innere Angelegenheiten(Innenministerium der UdSSR)
*”…بعد از شکل گرفتن اسپانیای متحد در 10 ژوئن 1479 میلادی، ضدیت با دگراندیشی در اسپانیا گسترش یافت، مسلمانان و یهودیان باقی مانده یا مجبور به ترک اسپانیا بودند یا اینکه باید به کاتولیکهای رومی می پیوستند، در غیر این صورت کشته می شدند. در سال 1480 میلادی ایزابل و فرناندو دوم (فردیناند) دادگاه استنطاق و تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا را در اسپانیا بنا کردند(Inquisition)
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل