5- ترور و ترویسم
مقدمه: جامعه ای که آشوب و آشفتگی بر آن حکمفرماست، نا امنی و هرج و مرج تا درجه ای است که قتل و بمب گذاری و تخریب از ابتدائی ترین اعمال روزمره انسان های تشکیل دهنده این جامعه را تشکیل میدهد….جامعه ای که افرادش جز ساختن بمب ، فنی دیگر فرا نگرفته اند و هنری جز کشتن همنوعان خود ندارند…. این یک جامعه آزاد آنارشیستی است و آنارشیستها برای ایجاد یک چنین جامعه ای شبانه روز جنایت و تخریب می کنند…! به طور کل منشا و فلسفه وجودی آنارشیسم ترور و تروریسم است… یک چنین برداشتی در سطح عموم تبلیغ و اشاعه شده و میشود…. در هرگوشه ای از جهان اگر جنایتی و تروری صورت پذیرد…آنارشیستها اولین کسانی هستند که نظر ها را بخود جلب می کنند. و در خبرگزاری ها کرارا از آنان یاد میشود و به طور خودکار پای آنارشیستها در جنایت و تخریب در میان است…! حال از خود میپرسیم چرا آنچه که در کشورهای اسلامی روی میدهد و روزانه جان ده ها نفر را میگیرد… به آنارشیستها نسبت داده نمیشود…؟! چرا جنایاتی که در افغانستان ، پاکستان ، سوریه ، عراق و… صورت می پذیرد اقدامات آنارشیستی محسوب نمیشود؟! چرا هیچ خبرنگاری از این کشورها بعنوان جامعه آنارشیستی یاد نمی کند…!؟ از خود می پرسیم : مشکل چیست و چرا باید اینطور باشد…؟ تصور میشود مشکل اقدامات تروریستی حماس ، حزب الله ، القاعده ، بوکوحرام ، داعش… نیست. بلکه با ایده آنارشیسم است!
در مورد آنارشیسم چیست و چی نیست به مقدار کافی قلمفرسائی شده است… ادبیات کافی در این مورد وجود دارد و علاقمندان با مولفه و انگاره های مختلف میتوانند به سادگی بدان رجوع کنند… و در موردش مطالعه و قضاوت کنند.در ادامه بحث کلی (( از آنارشیسم چه میدانیم )) از کلی گوئی و تعریف دوباره صرفنظر می کنم چون به تجربه ثابت شده که از اختصاص زمان ویژه برای اثبات نظریه « آنارشیسم چیست ؟» گذشته است وافرادی که مخالف آن هستند…همچنان مخالف خواهند بود… تنها صرف وقت است…. مخالفانی که خصوصا با حربه ایدئولوژی به جنگ آنارشیسم میروند برای مثال ( انواع و اقسام ) مارکسیستها … نیروهای راست و محافظه کار… به تازگی اسلامیستها… چون تعلیماتی در اذهان آنان حک شده که گویا ” حقیقت محض ” را یافته اند… بطور کل قضاوت آنان، قضاوتی نیست که کمکی به واقعیت آنارشیسم کند. آنان عموما با هر ایده و نظری – غیر از نظر خویش – مخالف هستند و بدان ایراد میگیرند. لذا دوباره گوئی و دوباره تعریف ما را بهم نزدیک نمی کند… این تجربه را خود باید کنند. من در ادامه بحث کلی به مفهوم ترور و ترویسم توجه – که حساسیت ویژه ای خصوصا در میان خود آنارشیستها و نحله های فکری آن بوجود آورده است -…و بحث را ادامه خواهم داد.
ترور و ترویسم پیشینه ای کهن در اعصار تاریخ دارد. انسان ها هر موقع با ناملایمات زندگی ، قهر طبیعت… روبرو میشدند به واکنش روی می آوردند. این در طبیعت انسان ها است که در برابر هر گونه تهاجم از خود واکنش نشان میدهند و در شرایط ویژه به خشونت روی می آورند. از بدو تولد انسان تا امروز خشونت همراه انسان بوده و خیلی کم – کوتاه مدت – توانسته خود را از آن رها سازد.انسان بعد از یک دوره زندگی از جمع واری دانه و گیاه دست می کشد… و شکارچی میشود. انسانها موجودی شکاری ( استراتژی و تاکتیک ) هستند و عقل آنان نیز در این راستا رشد و نمو کرده و همین موضوع توانسته خود را به طبیعت بقبولاند و آنرا (به مقدار زیادی) زیر تسلط خویش در آورد.
اقتدار ستیزی نیز در طبیعت انسان ها است… اینکه خود به اقتدار تبدیل نشوند، بحث اساسی و بنیادین آنارشیسم است.آنارشیسم می کوشد با رفتن اقتدار ، اقتدار جدیدی جای آن را نگیرد که متاسفانه تا بحال اکثر تحولات و انقلابات قادر نبودند خود را از بیماری مزمن و خطرناک اقتدارستائی یا دولت پرستی رها سازند. آنارشیسم دریافت دیگری از سوسیالیسم دارد…. آنارشیستها معتقد به سوسیالیسمی آزادمنش متاثر از اندیشه لیبرته ( با لیبرالیسم اشتباه نشود) هستند که با سوسیالیسم اقتدار پرست تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستها… یا جامعه النبی اسلامیستها… خط کشی مشخص دارد.
در جامعه آکادمیک ایران بحث آنارشیسم خیلی دیر مطرح شده است… اکنون که مطرح شده باز تحت تاثیر ایدئولوژی های گوناگون قرار گرفته و بدون مطالعات عمیق در این فلسفه … با مفاهیم من درآوردی متاثر از ادبیات توده ای – آخوندیسم مانند…” آنارکو کاپیتالیسم “… آنارکو لیبرالیسم : و….خود را دلمشغول می کنند و نکته شیرین و جذاب این طرز تفکر آن است که : “…دائما مطرح و ادعا میشود که دوران آنارشیسم به سر آمده ” اما… هراز گاهی دوباره در مطبوعات آنرا مطرح می کنند و سراغ اساطیر دانشگاهی میروند و منتظر پاسخ جدیدی می مانند…. ما در ایران از ادبیات کلاسیک آنارشیسم – عکس مارکسیسم مدل روسی – چینی – هیچ کتابی نداریم…. از کروپتکین ، پرودون ، باکونین ، لندوآ ( صرفنظر ازبعضی مطالب کوتاه شده آنان )… هیچ کتابی ترجمه نشده است… معمولا خبرنگاران موضوع را با نقل قولی از فعالین آنارشیست ،مورد را با اساتید دانشگاه های کشور مطرح می کنند … خود اساطیر نیز در این مورد از اطلاعات دست دوم و سوم و آنهم از جناح مخالفان آنارشیسم برداشت کرده اند. و متاسفانه ( خصوصا در مبحث فلسفه سیاسی ) بجای ترجمه این ادبیات… مورد را با یک کلی گوئی که بوئی از توضیح نبرده است… خواننده را به آدرس اشتباه می فرستند. در نتیجه خوانندگان مطالب در همان گردنه بی اطلاعی می مانند و پاسخ روشنی دریافت نخواهند کرد .
آغاز : آنارشیسم عکس نظریه های دیگر خود را درگیر مفاهیم نامفهوم نمی کند… خواست و دید خود را از جامعه مورد نظر خویش به صراحت بیان داشته است…. برای آنارشیسم آزادی و اختیار انسان در صدر خاستگاه خویش قرار دارد و برای جامعه آزاد و انسانی کوشش میشود. اینکه موفقیت و یا عدم موفقیت آن طرح میشود… موضوعی است مربوط به شکل. محتوی همان آزاد ی و آزادمنشی است که در جای خود باقی خواهد ماند….
این آدرس اشتباهی است که مارکسیستها در فلسفه مطرح کردند: آنان تاریخ بشر را تمام شده میدانند و تا آنجا که مربوط به زمان حال است مانیفست حزب کمونیست را تحویل بشریت میدهند که قرار است راه را برای جامعه بی طبقه (کمونیسم) هموار سازد… آینده هم به نظر آنان آینده است که قابل رویت نیست. فلسفه ای که خود را علمی میداند…! نمی خواهد قبول کند… که انسان اگر بر اثر حوادث طبیعی و جنگ خود را نابود نسازد… هزاران سال دیگر در برابر خود دارد که ناچار است آنرا تجربه و درک کند.راه گریزی نیست.
آنارشیستها به رویا و فانتزی انسان ها ارج می نهند… جامعه مکانیکی و با فرمول های ریاضی برای ساماندهی اجتماعی را رد می کنند و نظم طبیعی را پیشنهاد می کنند. تردیدی نیست فعالیت آنارشیستها اگر میخواهد نتیجه مثبت داشته باشد… نمی تواند در اشکال سنتی ادامه یابد. نمیتوان در سراشیبی گذشته خود را رها کرد و از راه و روش هائی پیروی کنیم که زیان بخش است…. خشونت ، ترور پاسخ روشنی به اختلافات طبقاتی نیست… توجیه کننده محرومیت ها… بی عدالتی ها… استعمار و استثمار هم نیست.
فعالیت آنارشیستها به طور مشخص در شرایط امروز : اعلام پایان یافتن عصر خشونت و سرآغاز نوین دوران روشنگری است. طرد و انکار و انتقاد از جوامع موجود به ما فرصت تاریخی خواهد داد تا به خودآگاهی انسانها یاری رسانیم و راه رسیدن به جامعه آزاد و انسانی را هموار سازیم… بدون آنکه انجمن های زیرزمینی را فعال کنیم . آنارشیستها پیوسته به امید وفادار مانده اند.
اکثر امورات جوامع روشنگر سیر نابخردی و لزوم تغییر محسوس است. حتی جوامع صاحب دموکراسی که سیر امورات نسبت به جوامع عقب افتاده و بیمار ناشی از دیکتاتوری …ضرورت تغییر قابل درک است. هیچ جامعه ای نمی تواند ایستا بماند و از انسانهای تشکیل دهنده آن بخواهد در این روند و راستا بمانند.
اکنون زمان فرا رسیده است که آنارشیسم به صراحت (موظف است) نقاط ضعف خود را بازگو و تصحیح کند…. باید قادر باشد در راستای کشش آزادیخواهانه افراد جامعه گام بردارد و متقابلا نهادهائی که سد راه توسعه و پیشرفت و آزادی هستند را به جامعه معرفی کنند. شیوه و طرح آن باید در کیفیت آمال و آرزوهای بشر قرار گیرد… این صریحا بدان معنی است که ترور و ترویسم را در هر موقعیتی محکوم و از آن پرهیز کنند و از دفاع از آن خودداری شود. این شیوه غیر انسانی نمی تواند ما را به جامعه انسانی و آزاد نزدیک کند.
ما نباید مانند مارکس و مارکسیتسها که به رمانیسم آلمان و اروپا صدمه زیادی وارد کردند. با موجه جلوه دادن ترور و تروریسم، آنارشیسم را بیش از این ویران کنیم و مهر تائیدی بر نظریه اشتباه رایج بزنیم. انسان زاده حرکت و عبور از مرحله امکان به واقعیت است.همین واقعیت اگر حقیقت فرض شود و نقطه عطفی تلقی گردد. سدی خواهد بود برای گفتگو و تبادل نظر و تعامل که در صورت تسخیر قدرت سیاسی.. بردگی ، شکنجه و جنایت را بدنبال خواهد داشت.
تمام تشکل های زیرزمینی – خصوصا متاثر از تفکر مارکسیسم – که به ترور روی آوردند و تبدیل به سازمان های ترویستی شدند. نیازمندی های شخصی خود را ، نیازمندیهای جامعه فرض می کنند و برای خویش این رسالت را قائل میشوند که گویا نمایندگی از مردم دارند. انسان ها در تشکل های مختلف زیرزمینی ( با هر گونه انگاره و مولفه های سیاسی ، نژادی ، قومی ، مذهبی…) در دایره افسونی به سر میبرند که در نشان دادن خوب و بد… زشت و زیبا… درست نشده است. اصولا مجال چنین تفکراتی وجود ندارد… آنان رهبری خود را در هیبت قاضی القضات می بینند که وظایفشان کاملا مشخص است. متهم در مخقی گاه مجرم شناخته میشود و حکم اجرا میشود… گویا وجدانی ناراحت نمیشود و چه بسی راضی و شادمان از کردار خویش خواهند بود!
در همین مخفیگاه ها است که اعضا فرا میگیرند تا وحشتی از ترور و تخریب و نتایج آن نداشته باشند. اصولا این مفاهیم تاثیر و نفوذی در جامعه کوچک و زیر زمینی آنان ندارد. اجرای حکم و حتی رقابت برای اجرای آن تا حدی بالاست که کشتن انسان ها با بالا رفتن منزله اعضا ارزیابی میشود. هر چه تعداد اجرای احکام بیشتر باشد نشان لیاقت بیشتری دریافت خواهد شد و قتل و آدم کشی به تشویق و تبریک و از افتخارات محسوب میگردد.برای مثال سربازان عادی ارتش آلمان در عصر فرمانروائی نازیسم در یهودی کشی در اردوگاه های مرگ ، گوی رقابت را از اس اس ها ( جانیان بالفطره) ربوده بودند و رقابت شدیدی بین همین سربازان عادی وجود داشت که اس اس ها را به تعجب وا میداشت.
افراد در سازمان های زیرزمینی احساس ” من برتر ” می کنند که با این” توهم بخود قبولانده اند که با چندکیلو دینامیت کافیست تا علیه ائتلاف استثمارگران پیروز شد( کروپتکین ).” به زبان دیگر ایدئولوژی به آنان آموخته است که با چند کیلو مواد منفجره و ترور میشود دنیا را عوض کرد… میدانیم که دنیائی که اگر قرار باشد با ترور عوض شود با جنایت علیه بشریت پایان می یابد…تجربه بلشویکها در عصر لنین و استالین ورژیم پولپت در کامبوج نشان داد که بال و پر دادن به ترور و ترویسم نتیجه اش چه خواهد بود . آنارشیستها اگر از این درس ها تجربه نیآموزند… و از ترور و ترویسم حمایت کنند،اجازه نخواهند داشت دیگران را محکوم کنند! دفاع و اقدام به ترور؛ ایده آنارشیسم را هم به دامان تروریسم خواهند کشاند و بهیچ وجه قابل دفاع نخواهد بود . لذا ضروت حیاتی است که آنارشیستها در تمامی مولفه های خویش از ترور و تروریسم پرهیز و به شدت آن را محکوم کنند.
تروریسم و آنارشیسم
با آغاز انقلاب صنعتی در اوائل سالهای 1800 جوامع اروپا از خواب آشفته فئودالیسم بیدار شد. در راستای و روند رشد انقلاب صنعتی، شیرازه و بافت اجتماعی در کشورهای اروپائی نخست در انگلستان و بعد در فرانسه و آلمان…تغییر بنیادی کرد. دراین کشورها عکس تصور مارکس که جوامع را تقسیم بندی به دارا و ندار میکرد… اقشار و طبقات دیگری بوجود آورد که در سرنوشت آتی اروپا بی تاثیر نبود. انقلاب صنعتی نه تنها طبقه کارگر را خلق کرد بلکه طبقه متوسط را هم باعث شد. اقشار مختلفی از صنعتکاران خرد ، کارمندان دولت… ارتش… در حاشیه طبقات بورژوازی و کارگر تحت عنوان طبقه متوسط ایجاد شد.
در همین سالها دنیای سیاست تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم متفکران از مولفه های گوناگون متحول شد. هنر و ادبیات خصوصا رمانتیسم جان تازه ای گرفت… و هنرمندان با خلق آثار خود بخشی از تاریخ اروپا را بخود اختصاص دادند. روشنفکران و تئوریسین های بسیاری بوجود آمدند که بخش عمده آنا ن از اقشار و خانواده های ممتاز جامعه می آمدند…تاثیرات مستقیم انقلابات فرانسه (1789-1799) ، کمون پاریس (1871) ، انقلاب و جنگهای داخلی آمریکا ( 1783-1775)… در اواخر سده هیجده… به قرن نوزدهم سرایت وادامه یافت . تحولات عمده در جوامع و خصوصا دین … سرآغاز کشمکشها و تناقضات بسیاری در عرصه اجتماعی آن روز اروپا بود….
اروپا در این دو سده در چهار راه حوادث بسیاری قرار گرفته بود… طبقه بورژوازی جدید ( که از خاکستربقایای فئودالیسم اروپائی بیرون آمده بود ) هنوز خوی ارباب رعیتی خود را حفظ کرده بود و متد های نیمه روستائی وخشونت آمیز قرن پیش را با خود به قرن جدید آورده بود. با اختراع ماشین بخار ، انقلابی در انقلابات دیگر بوجود آمد که کم کم طبقه سرمایه دار در فکر تاسیس حزب و تشکیل دولت و بهره گیری از اندیشه اندیشمندان جهت تحول اجتماعی اقدام کرد.اما تا آنروز طبقه نوبنیاد کارگر در شرایط زیست بسیار بدی امرار معاش میکرد… روستا ها تهی از جمعیت میشد… کارگران یدی با داشتن شغل از زنگی مرفه بی بهره بودند… کارگران فصلی و روزمزد ، روز به روز ازیاد میرفتند و فقر عمومی ، خشونت و بیماری… مناسبات اجتماعی و ضریب خشونت های بعدی را بالا میبرد.
صنعت و طبقه جدید سرمایه داران و بانکداران هنوز قادر نبودند نظم اجتماعی را سامان دهند و زمان بسیار لازم بود ( اوضاع مناسبات اجتماعی ) تا صورت پذیرد… در یک چنین وضعی که بیکاری و فقر حاصل عدم تجربه و بی برنامه گی بود… روشنفکران را تحت تاثیر قرار داد. راه بازگشت مسدود بود و آینده ناروشنتر از آن بود که حدس زده میشد. رشد جامعه شهرنشین اروپا مناسبات جدیدی را می طلبید که نه دولت ها قادر به تنظیم آن بودند و نه طبقه سرمایه دار…مایحتاج مواد اولیه و سوخت جهت صنعت خود مسئله مهمی بود که اروپا را محتاج به آسیا و خاور دور میکرد…. سیاست های اقتصادی ضرورتا باید در راستای ورود مواد اولیه قرار میگرفت که ساده نبود. کلنی های اروپا در راستای انقلابات و استقلال قدم بر میداشتند… نهضت بیداری در آسیا و افریقا در حال رشد بود… و این مهم در مناسبات و تبادلات کالا و سوخت موثر بود که گاها خشونت آمیز بود.
با تمامی مشکلات سیاسی – اجتماعی ، بورژوازی آرام ننشست و اقتصاد اروپا را در مسیر پیشرفت و شکوفائی هدایت کرد. همزمان با این تحولات جنبش های کارگری و سندیکائی شکل گرفت و مبارزات سیاسی در ابعاد و اشکال جدید آغاز شد. برای نخسین بار سوسیالیسم بطور جدی مطرح میشد و تئوریسین های مختلف در این راستا فعالیت میکردند و نسبت به وضع و اجتماعی حساسیت بیشتری از خود نشان میدانند. اسمیت و ریکاردو، مارکس و پرودون. روسو وثورو… با دقت خاص خویش جوامع در حال تغییر و تحول آن روز اروپا و آمریکا را زیر نظر داشتند و برای بهبود شرایط کار و رفاه اجتماعی… نظریات خویش را ابراز میداشتند.
موقعیت جغرافیائی کشورهای اروپائی در همین دو قرن اخیر دستخوش تغییر و تحولات عظیمی گشت. طی جنگهای متعدد که در اروپا رخ داد در جغرافیای کشور های اروپا تاثیر گذاشت… ایتالیا کوچکتر و جمهوری شد و تصرفات فرانسه ، آلمان و اتریش تغییر کرد و در راستای همین تغییر دولت ملی و مسئله شهروندی مطرح شد…
از نظر سیاسی و موقعیت سطوح پائینی جامعه که تحت تاثیر موقعیت شغلی خصوصا کارگری بود… مشکلات و رفع آن همیشه مسالمت آمیز نبود.جوامع در حال گذار بودند که دو بخش عمده جامعه اروپا یعنی نهاد کلیسا و دربار سبب ساز ناآرامی و اعتراضات بودند. کلیسا که خود را با انقلاب صنعتی در خطر میدید بجای اتخاذ سیاستی متعادل و میانه… رادیکالتر برخورد میکرد. بیشتر جانب دولتها و دربار و زمینداران بزرگ را میگرفت و این خود پارامتری بود که در جنبشهای ( خصوصا در انقلاب و جنگ داخلی اسپانیا مابین سالهای 1939-1936) سده بعد تاثیرش را بخشید. و طبقه متوسط و کارگری را به سوی انقلاب و شورش کشاند. نفوذ بی حد کلیسای کاتولیک خصوصا در کشورهای جنوبی اروپا که به یکطرف مناقشه با جنبش کارگری تبدیل شده بود … مدام در دربار های اروپا به توطئه چینی مشغول بودند.
اتحاد دربار، کلیسا با سرمایه داری شکننده بود…. سرمایه داری نوین دیگر به دربار و کلیسا محتاج نبود… خود را آماد میکرد تا سیطره خود را گسترش دهد و روز به روز از ارتجاع خود را بری میکرد. آنان دریافته بودند که اتحاد با این دو نهاد کمکی به سازماندهی مدرن نخواهد کرد…رجوع آنان به طبقه متوسط لازمه اش دادن آوانس و مشارکت آنان در نظام تصمیم گیری بود…با رجوع بورژوازی به طبقه متوسط… در طبقه کارگر و زحمتکشان حساسیت ها را بیدار کرد.
طبقه کارگر بعنوان نیروی مولد در نظام تازه بدوران رسیده بورژوازی متوقع بود که با نزدیکی این طبقه به طبقه کارگر مناسبات ویژه ای بوجود خواهد آمد که در موقعیت معیشتی آنان موثر خواهد بود. و این اتفاق نیفتاد و بورژوازی با دور زدن از طبقه کارگر و رجوع به طبقه نوبنیان متوسط ، شعله خشم و نفرت وانتقام را از طبقه سرمایه داری بوجود آورد… روشنفکران و فعالین انگاره خصوصا سوسیالیستی این عدم توجه طبقه بورژوازی به طبقه کارگر و زحمتکشان… را حدس زده و هشدار داد بودند.
در یک چنین موقعیت خطیر که بوی انقلابات و شورشها به مشام میرسد…. دربار و کلیسا و بخش زمینداران بزرگ نیز بیکار ننشستند و جهت بازگشت به عصر طلائی خویش توطئه کردند و جامعه را برای یک جنگ تمام عیار در اروپا تدارک دیدید…آنان سنایوی جنگی بزرگ را نوشته بودند… اما نمی توانستند زمانش را مشخص کنند. آنان بر این تصور بودند که با برپائی ناآرامی و شورش قادر خواهند بود موقعیت تازه ای بدست آورند…
برای برپائی شورش و ناآرامی به افراد احساساتی و نا آگاه احتیاج بود که نیت خویش را عملی سازند… این افراد ازاقشار و طبقات پائینی بودند که اکثر از ایده آلیستهائی بودند که تصور بر این داشتند : با چند کیلو مواد منفجره و ترور اشخاص قشر ممتاز جامعه ، دنیای خود و آیندگان را بهبود خواهند بخشید. آنان منتظر دستور العملی ( رسم الخطی ) بودند که اعمال آینده خویش را توجیه و بر جنایت خویش سرپوش انقلابی گذارند … خالق این شعار ” تبلیغ عمل ” کارلو پیسکانه*( 1857 – 1818 Carlo Pisacane ) سوسیالیست ایتالیائی بود که نسخه ” مطلوبی ” برای ترور و آدم کشی شد و متاسفانه تعدادی از آنارشیستها را در این دایره افسون کشاند . آنان با چندین ترور کور ، چنان بر طبل دشمنی با آنارشیسم نواختند که هنوز هم با گذشت چندین قرن از این اقدامات ترویستی. آنارشیستها در مظان اتهام و سو نظر هستند و هر جا ترور و بمب گذاری شود… روح سرگردان آنارشیستها در حافظه ها حضور دارند…
برای اطلاع بیشتر لیست مشخصی *(از سال 1878 تا 1932 در ویکی پدیا) در پاورقی وجود دارد که سوقصد و بمب گذاری ها ی آنارشیستها فهرست شده که با رجوع به آن میتوان حدس زد که اکثر سوقصد ها و جنایت ها در این سالها ( دقیقا مشخص نیست که همه آنان توسط آنارشیستها انجام شده … اما بهیچ وجه تائید تروریسم نیست.) شخصی بوده و هیچکدام توسط سازمان و یا تشکل مشخص برنامه ریزی و مدیریت نشده است. تشکل های سیاسی تروریستی زیرزمینی ومنسجم در اروپا بیشتر از اواسط سالهای 1900 ( خصوصا بعد از جنگ دوم جهانی) تحت تاثیر مارکسیسم بوجود آمد.
تقریبا در مدت چند دهه با ترور های کور که تعدادی از آنان توسط آنارشیستهای تحریک شده و نا آگاه انجام شد… ارتجاع اروپا از سناریوئی که تهیه کرده بود اروپا را وارد جنگ اول جهانی (1918-1914) کرد و کشور های اروپا را بجان هم انداختند. آنان کوشیدند که عقربه زمان را ثابت نگهدارند…اما خلاف انتظار ، جنگ جهانی اول – گرچه ویرانی و کشتار بسیاری صورت پذیرفت – نه تنها درتوسعه و پیشرفت صنعت وقفه بوجود نیآورد بلکه به سرعت آن افزود . موقعیت سرمایه داری و در راستای همزمان آن خلق سرمایه مالی و بیمه ها…به نحو سرسام آوری بهبود و پیشرفت داشت… و روز بروز از قدرت کلیسای کاتولیک که تقریبا بعد از جنبش رفرماسیون و کالونیسم…دچار ریزش وسقوط وجه شده بود همراه زمینداران بزرگ.. کاهش یافت. آنان قادر نشدند تئوری « نئو فئودالیسم » که در سر می پروراندند را مستقر سازند…
روند سیاسی در اواخر قرن 19 تا جنگ جهانی اول( 1918-1914 ) نشان داد که با ترور و پیروی از تروریسم خصوصا در رابطه با تئوری ” تبلیغ عمل ” تغییر محسوسی در جامعه بوجود نخواهد آمد. ترور و بمب گذاری جامعه را نگران می کند که همین نگرانی آنان را به حمایت از امنیت سوق می دهد و به رژیمهای سیاسی که خود را حافظان امنیت میدانند مشروعیت می بخشد که ترور را از هاله فردی خارج و دولتی کنند … تبلیغ عمل که زمان کوتاهی نسخه ” مطبوع ” اقدامات خشونت آمیز افراد خام و احساساتی شد ، چنین تداعی شد که توده خواب و بیمار را از جا بلند خواهد کرد و به انقلاب اجتماعی سوق خواهد داد …این تئوری (غیر انسانی و کاملا غلط ) که در مواری مورد توجه آنارشیستها نیز بود از همان معادلات اشتباه سیاسی – تاکتیکی بود که نهیلیستها – با اقدامات تروریستی در روسیه – آب به آسیاب تروریسم سرخ یعنی بلشویکها ریختند.
تروریستهای آنارشیست هم در این معادله به جنبش آنارشیسم ضربه جبران ناپذیری زدند که نتایجش برهمه روشن است.سالیان متمادی طول کشید که متفکران آنارشیست با زحمات فراوان کوشش کردند تا آنارشیسم را در جایگاه واقعی خودش بنشانند و این کوشش در تجربه روسیه و اسپانیا به ثمر رسید و دوباره مورد توجه کارگران و زحمت کشان جهان قرار گرفت.
بانیان و متفکران جنبش آنارشیستی تقریبا قبل از همه انگاره های سیاسی به هومانیسم توجه خاص داشتند و همین اعتقاد به هومانیسم و صلح آنان را به آنارشیسم سوق داد. اکثر تئوری هائی که امروز در جهان بعنوان مبارزه مدنی مطرح است از جانب متفکران این فلسفه طرح شده است. برای مثال مبارزه« نافرمانی مدنی » که اکنون مطرح میشود و بعنوان نسخه ای مطلوب در برابر خشونت پرستی و شورش های خشونت آمیز مورد توجه جامعه شهروندی قرار میگیرد… طرح و تئوری آن توسط آنارشیست آمریکائی دیود ثورو *(تورو) ارائه داده شد که هومانیستهای بزرگی چون تولستوی ، گاندی و مارتین لوترکینگ تحت تاثیر مستقیم افکار او بودند و آموزه های وی را در مبارزات سیاسی – اجتماعی خود بکار برده و موفق شدند.
ثورو اولین متفکر آنارشیستی بود که با تئوری (Civil disobedience) نافرمانی مدنی ، اشکال و روش مبارزات مدنی را مطرح کرده. تحت تاثیر وی مبارزات برای صلح ، جنبش عدم خشونت گاندی و کینگ … جنیش ضد نژادپرستی …تمامی معادلات سیاسی را در ابعاد جدیدی مطرح و به نتایج چشمگیری رهنمون شد… متاسفانه تعدادی از آنارشیستها که نسخه خشونت و ترور را نه در مکتب آنارشیسم بلکه در مکتب انقلاب فرانسه و خشونت ناشی از آن فرا گرفته بودند… بجای تبلیغ برای نافرمانی مدنی … مبلغ تئوری تبلیغ برای عمل شدند و هومانیسم آنارشیستم را دور زدند… نتیجه اش چنان شد که بدان برخورد شد.
دیوید هنری تورو متفکر و فیلسوف آنارشیست آمریکائی بیش از چهل و پنج سال عمر نکرد اما با نظرات انقلابی خود دنیا را به شگفتی کشاند…. متاسفانه آموزه های این متفکر بزرک گویا چندان جاذبه ای برای آنارشیستهای که در دایره افسون خشونت و تحریک بسر میبردند؛ نداشت. تاثیر و برق تیغ صیقل شده گیوتین انقلاب فرانسه در رادیکالیسم اروپا تاثیر گذاشت … وخشونت ناشی از انقلاب کبیر فرانسه و حکومت وحشت ، بسیاری ازمتفکران سوسیالیست ( نحله های گوناگون ) را نیز در خود فرو برد و تریبون خشونت را رها نکردند. این انتقاد و ایراد را باید از آنارشیستها کرد…. آنارشیستها با داشتن آموزه های هومانیستی ، جامعه مدنی ، نافرمانی مدنی… قادر بودند در سرنوشت سیاسی اروپا موثر باشند… و از ترور و تروریسم پرهیز کنند که متاسفانه چنین نشد… اما آنانی که تحت تاثیر آموزه های ثور فعالیت سیاسی – اجتماعی خویش را سامان دادند در راهکار ها موفق بودند و امروزه نافرمانی مدنی بعنوان وسیله ای موثر سیاسی علیه دولتها به کار میرود و شهروندان از آن استقبال می کنند.
در شرایط امروز ضرورت دارد که آنارشیسم دوباره بازخوانی شود و نکات ناروشن آنرا با درایت کامل و انتقادی بررسی کرد. تجربیات گذشته دروسی هستند که همیشه نمی توانند نقشه راه باشند. آنارشیسم فرزند امروز است و ما در عصر جدید باید آنرا ارزیابی کنیم… در غیر اینصورت توفیقی در برپائی جامعه آزاد و انسانی به وسیله انگاره آنارشیسم نخواهیم داشت و متاسفانه با کمونیسم دولتی مدل مارکس…هم سرنوشت خواهیم بود.
اکنون در سالهای اخیر روند تروریسم خصوصا تروریسم جهادی و اسلامی وارد مرحله جدید شده است که به پدیده ای مورد توجه و ارزیابی قرار گرفته است. تروریسم دولتی کما بیش به ترور مخالفان و دگراندیشان مشغول است و متاسفانه اروپا هنوز ادبیات ضد آنارشیستی خویش را رها نکرده و هر جا ترور و بمب گذاری صورت می پذیر سبد آنارشیسم را با ادبیات مغرضانه ، غیر واقعی و صد در صد اشتباه ویژه خویش پر می کنند…یکی از همین غرض ورزی ها نسبت آنارشیست بودن سازمان تروریستی فراکسیون ارتش سرخ آلمان (RAF) است که مسئولیت قتل 34 نفر را برعهده آنان است و خود را مارکسیست میدانند. فراکسیون ارتش سرخ آلمان (RAF) کوشید با ترور بعضی از مردان مطرح در سیاست و اقصاد ، “خلق آلمان” را از خواب بی تفاوتی نسبت به امورات آلمان بیدار کند. این کوشش زمانی از قوه به فعل در آمد که عکس تصور آنان… توده وسیع دانشجوئی تمام قد در خیابان ها حضور داشت وعلیه نابرابری ها مبارزه میکرد. در واقع این فراکسیون با رجوع به تروریسم جنبش دانشجوئی اروپا خصوصا درآلمان و فرانسه را به بیراه کشاند و هم سرنوشت خویش کرد.
چپ اروپا ( خصوصا چپ های متاثر از انقلاب فرانسه در دو کشور آلمان و فرانسه که ستایشگران استالین بوده و هستند) نه تنها به تروریسم سازمانهای از قبیل ارتش سرخ و… بی توجه است . نسبت به تروریسم اسلامیستها نیز حساسیتی از خود نشان نمی دهد و با سکوتی با معنی نظاره گر جنایاتی است که روزانه جان مردم بی دفاع را میگیرد… همان سکوتی که به پولپت و استالین اجازه قتل میلیون ها انسان را داد…چپ اروپا خصوصا بخش مارکسیستی آن ظاهرا برای صلح به خیابان ها می آید! اما با سکوت خود در برابر تروریسم ، جنگ را آرزو می کند. پایان قسمت پنجم
* ( 1857 – 1818 Carlo Pisacane ) . سیاستمدار سوسیالیست ایتالیائی ، چریک. نویسنده و از فیگور های موثر در نهضت استقلال و اتحاد ایتالیا (Risorgimento) بود…وی چنان از محبوبیت برخوردار بود که را با چه گوارا مقایسه میکنند.
*Propaganda of the deed (section)
* Henry David Thoreau هنری دیوید ثورو ( تورو ) متفکر ، فیلسوف ، نظر یه پرداز آنارشیست آمریکائی است. نظریه های او در باب جوامع آزاد اولیه… مبارزات مدنی بدون خشونت … راهنمای فعالین جنبش پاسیفیسم و عدم خشونت میباشد. وی طی عمر کوتاهش به یکی از چهره های تاثیر گذار و بیاد ماندنی در دنیای فرهنگ و سیاست تبدیل شد. وی پدر معنوی جنبش « جنبش نافرمانی مدنی « است. برای آشنائی بیشتر رجوع شود به ویکی پیدیا
Civil disobedience
* http://en.wikipedia.org/wiki/Propaganda_of_the_deed
Timeline of historical actions
- May 11, 1878 – Max Hödel attempts to assassinate Kaiser Wilhelm I of Germany. His two attempts to shoot the monarch both fail, and he is apprehended and executed by beheading on August 15.
- August 4, 1878 – Sergey Stepnyak-Kravchinsky stabs to death General Nikolai Mezentsov, head of the Tsar’s secret police, in response to the execution of Ivan Kovalsky.
- November 17, 1878 – Giovanni Passannante attempts to assassinate with a dagger King Umberto I of Italy. It is the first attempted murder against the monarch and the first in the history of House of Savoy. Passannante is sentenced to death but his penalty is commuted to prison for life. While in jail, he goes insane and is taken to the asylum.
- February 1879 – Grigori Goldenberg shoots Prince Dmitri Kropotkin, the Governor of Kharkov in the Russian Empire, to death.
- April 20, 1879 – Alexander Soloviev attempts to assassinate Tsar Alexander II of Russia. The monarch spots the weapon in his hands and flees, but Soloviev still fires five shots, all of which miss. He is captured and hanged on May 28.
- February 17, 1880 – Stepan Khalturin successfully blows up part of the Winter Palace in an attempt to assassinate Tsar Alexander II of Russia. Although the Tsar escaped unharmed, eight soldiers were killed and 45 wounded. Referring to the 1862 invention of dynamite, historian Benedict Anderson observes that “Nobel’s invention had now arrived politically.”[17] Khalturin was hanged on the orders of Alexander’s son and successor, Tsar Alexander III, in 1882 after the assassination of a police official.
- March 1 (Julian calendar) 1881 – Tsar Alexander II of Russia is killed in a bomb blast by Narodnaya Volya.
- July 23, 1892 – Alexander Berkman tries to kill American industrialist Henry Clay Frick in retaliation for Frick’s hiring of Pinkerton detectives to break up the Homestead Strike, resulting in the deaths of seven steelworkers. Although badly wounded, Frick survives, and Berkman is arrested and eventually sentenced to 22 years in prison.
- November 7, 1893 – The Spanish anarchist Santiago Salvador throws two Orsini bombs into the orchestra pit of the Liceu Theater in Barcelona during the second act of the opera Guillaume Tell, killing some twenty people and injuring scores of others.
- December 9, 1893 – Auguste Vaillant throws a nail bomb in the French National Assembly, killing nobody and injuring one. He is then sentenced to death and executed by the guillotine on February 4, 1894, shouting “Death to bourgeois society and long live anarchy!” (A mort la société bourgeoise et vive l’anarchie!). During his trial, Vaillant declared that he had not intended to kill anybody, but only to injure several deputies in retaliation against the execution of Ravachol, who had engaged himself in four bombings.
- February 12, 1894 – Émile Henry, intending to avenge Auguste Vaillant, sets off a bomb in Café Terminus (a café near the Gare Saint-Lazare train station in Paris), killing one and injuring twenty. During his trial, when asked why he wanted to harm so many innocent people, he declared, “There is no innocent bourgeois.” This act is one of the rare exceptions to the rule that propaganda of the deed targets only specific powerful individuals. Henry is convicted and executed by guillotine on May 21.
- June 24, 1894 – Italian anarchist Sante Geronimo Caserio, seeking revenge for Auguste Vaillant and Émile Henry, stabs Sadi Carnot, the President of France, to death. Caserio is then executed by guillotine on August 15.
- November 3, 1896 – In the Greek city of Patras, Dimitris Matsalis, an anarchist shoemaker, attacks banker Dionysios Fragkopoulos and merchant Andreas Kollas with a knife. Fragkopoulos is killed on the spot; Kollas is seriously wounded.
- April 22, 1897 – Pietro Acciarito tries to stab Umberto I. He is sentenced to life imprisonment.
- August 8, 1897 – Michele Angiolillo shoots dead Spanish Prime Minister Antonio Cánovas del Castillo at a thermal bath resort, seeking vengeance for the imprisonment and torture of alleged revolutionaries at the Montjuïc fortress. Angiolillo is executed by garotte on August 20.
- September 10, 1898 – Luigi Lucheni stabs to death Empress Elisabeth, the consort of Emperor Franz Joseph I of Austria-Hungary, with a needle file in Geneva, Switzerland. Lucheni is sentenced to life in prison and eventually commits suicide in his cell.
- July 29, 1900 – Gaetano Bresci shoots dead Umberto I, in revenge for the Bava-Beccaris massacre in Milan. Due to the abolition of capital punishment in Italy, Bresci is sentenced to penal servitude for life on Santo Stefano Island, where he is found dead less than a year later.
- September 6, 1901 – Leon Czolgosz shoots U.S. President William McKinley at point-blank range at the Pan-American Exposition in Buffalo, New York. McKinley dies on September 14, and Czolgosz is executed by electric chair on October 29. Czolgosz’s anarchist views have been debated.
- April 23, 1902 – Luigi Galleani speaks to striking silk workers at a factory in Paterson, New Jersey, urging all American workers to declare a general strike and overthrow U.S. capitalist society. Galleani, who was wounded in the face when police opened fire on the striking workers, was later indicted for inciting a riot. Galleani flees to Canada, where he was apprehended and returned to the US by Canadian authorities.
- November 15, 1902 – Gennaro Rubino attempts to murder King Leopold II of Belgium as he returns in a procession from a memorial service for his recently deceased wife, Marie Henriette. All three of Rubino’s shots miss the monarch’s carriage, and he is quickly subdued by the crowd and taken into police custody. He is sentenced to life imprisonment and dies in prison in 1918.
- May 31, 1906 – Catalan anarchist Mateu Morral tries to kill King Alfonso XIII of Spain and Princess Victoria Eugenie of Battenberg after their wedding by throwing a bomb into the wedding procession following the ceremony. The monarchs are unhurt, but some bystanders and horses are killed. Morral is apprehended two days later and commits suicide while being transferred to prison.
- February 1, 1908 – Manuel Buíça and Alfredo Costa shoot to death King Carlos I of Portugal and his son, Crown Prince Luis Filipe, respectively, in the Lisbon Regicide. Both Buiça and Costa, who are both eventually shot dead by police officers, were sympathetic to a republican movement in Portugal that included anarchist elements.
- March 28, 1908 – Anarchist Selig Cohen aka Selig Silverstein tries to throw a bomb in New York City’s Union Square. A premature explosion kills a bystander named Ignatz Hildebrand and mortally wounds Cohen, who dies a month later. Several contemporary pictures taken after the explosion show the mortally wounded Silverstein with his victim next to him.[18]
- November 14, 1909 – Argentine anarchist militant Simón Radowitzky assassinates Buenos Aires chief of police, Lieutenant Ramón Falcón by a throwing a bomb at his carriage while Falcón was returning from a deceased fellow officer’s funeral. The assassination prompted President Figueroa Alcorta to declare a state of siege and pass the Social Defense Law, which allowed the deportation of anarchist “agitators”.
- September 14, 1911 – Dmitri Bogrov shoots Russian prime minister Pyotr Stolypin at the Kiev Opera House in the presence of Tsar Nicholas II and two of his daughters, Grand Duchesses Olga and Tatiana. Stolypin dies four days later, and Bogrov is hanged on September 28.
- November 12, 1912 – Anarchist Manuel Pardiñas shoots Spanish Prime Minister José Canalejas dead in front of a Madrid bookstore. Pardiñas then immediately turns the gun on himself and commits suicide.
- March 18, 1913 – Alexandros Schinas shoots dead King George I of Greece while the monarch is on a walk near the White Tower of Thessaloniki. Schinas is captured and tortured; he commits suicide on May 6 by jumping out the window of the gendarmerie, although there is speculation that he could have been thrown to his death.
- July 4, 1914 – A bomb being prepared for use at John D. Rockefeller‘s home at Tarrytown, New York explodes prematurely, killing three anarchists.[19]
- October 13 and November 14, 1914 – Galleanists – radical followers of Luigi Galleani – explode two bombs in New York City after police forcibly disperse a protest by anarchists and communists at John D. Rockefeller’s home in Tarrytown.[19]
- In 1914, Marie Ganz threatens to shoot John D. Rockefeller as she arrives with a crowd and a loaded pistol in front of the Standard Oil Building in Manhattan. He is not in.
- July 22, 1916 – San Francisco Preparedness Day Bombing. 10 persons killed, 40 injured.
- November 24, 1917 9 policemen and a bystander in Milwaukee, Wisconsin killed when a time bomb left at a Catholic church by Galleanists was taken to a police station, where it exploded.[20]
- April to June 1919 – First Red Scare:
o April 28 – Mayor Ole Hanson of Seattle, Washington, receives a Galleanist mail bomb (defused)
o April 29 – A Galleanist mail bomb intended for U.S. Senator Thomas W. Hardwick explodes, burning a servant and blowing off her hands.
o June 2 – Galleanist Carlo Valdinoci killed when his bomb (intended for the Washington DC home of U.S. Attorney General A. Mitchell Palmer) explodes prematurely.
o June 3 – New York City night watchman William Boehner killed by a Galleanist bomb placed at a judge’s house.
- September 16, 1920. The Wall Street bombing kills 38 and wounds 400 in the Manhattan Financial District. Galleanists are believed responsible, particularly Mario Buda, the group’s principal bombmaker, although the crime remains officially unsolved.
- March 8, 1921. Three anarchists on a motorcycle shoot dead Conservative politician Eduardo Dato Iradier in Puerta de Alcalá, Madrid.
- 1922. Gustave Bouvet attempts to kill French president Alexandre Millerand.
- 1926. Sholom Schwartzbard assassinates Symon Petliura, head of the government-in-exile Ukrainian People’s Republic, in Paris. After an eight-day trial, he is acquitted by the jury, who has been convinced of Schwartzbard’s just cause: the core of his defense was that he was avenging the deaths of victims of pogroms by Petlura’s forces.
- 1926–1928. Several bombings in Argentina organized by the Italian anarchist Severino Di Giovanni, in the frame of the international campaign supporting Sacco and Vanzetti and against Fascist Italy‘s interests in Argentina. Bombings of the US embassy, of the Buenos Aires offices of City Bank of New York and Bank of Boston, and of the Italian consulate on May 23, 1928.
- September 27, 1932. A dynamite-filled package bomb left by Galleanists destroyed Judge Webster Thayer‘s home in Worcester, Massachusetts, injuring his wife and a housekeeper.[21][22] Judge Thayer had presided over the trials of Galleanists Sacco and Vanzetti.[23]
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل