سهیل عربی
هنگام بازداشت؛
معمولا مأموران نهادهای سرکوبِ اندیشه، مثل قرارگاه ثارالله و وزارت اطلاعات با شیوه ای دروغین و نخ نما، مخالفان حکومت را بازداشت می کنند.
اینکه به همسایه ها می گویند برای دستگیر کردن یک تروریست یا قاچاقچی حرفه ای آمده اند و از آنها می خواهند، در روز حمله به خانه ی فرد، اصلا دخالت نکنند و فقط درب ساختمان را برایشان باز کنند.
نزدیک به ده مرد مسلح ، که دو تن از آنها چادر بر سر دارند و در عرف فاطی کماندو نامیده می شوند به منزل فرد یورش می آورند، تمام وسایلی که از دیدشان در راه «آگاهی رسانی» و «روشنگری» می توان از آنها بهره برد را در کیسه هایی می ریزند و می برند،
موبایل، لپ تاپ، کامپیوتر، هارد، فلش، س.دی اوپتیکال دیسک، و حتی سی. دی ها و وسائل آموزشی…
آنها حتی دفتر نقاشی دختر ۴ ساله را هم با خود می برند.
خانه را کاملا شخم می زنند، آن دو مامور چادر بر سر که سبیل هم دارند، حتی لباس های زیر و داخل کمدها را هم زیر و رو می کنند، خصوصی ترین وسایل و جاها را بازرسی می کنند…
یک مامور میگوید: «حاجی تو کتابخونشون از این کتاباس که تو میدون انقلاب دست فروشا میفروشن؛ «استغفرالله، صادق هدایت و گلدمن»!!
اعضای خانواده شما در آن لحظات دچار بهت و هراس شده اند، به ویژه خردسالان.
در همان لحظات که به وحشیانه ترین شکل، منزل شما را شخم می زنند، یکی از عواملشان از شما پسورد توییتر، اینستاگرام یا دیگر اکانتهای شبکه های اجتماعیتان را می خواهد،
اینجاست که بر سر یک دو راهیِ زجر آور و حیاتی قرار می گیریم،
اگر پسوردها را بدهیم، آنها به هر آنچه می خواهند می رسند، پیام ها، دسترسی به دنبال کنندگان و خطر بازداشت چند نفر دیگر؛
و اگر مقاومت کنی، بر وحشت خانواده و آزار دیدنهای آنها افزوده می شود.
در نهایت پس از اینکه خانه را شخم زدند، تمام وسایل مهم شما را در کیسه های بزرگ ریختند، شما را با چشم بند و دستبند سوار یک خودرو بدون پلاک می کنند.
صندلی عقب، وسط، دو غول بیابانی، در دو سوی شما می نشینند و راننده می گوید دیگر خانه ات را نخواهی دید…
خودرو، راه می افتد، در حالی که چشمها بسته است،
با سرعت حرکت می کند و مدام به این سو و آنسو می پیچد که تشخیص ندهی به کجا می رود،
حالت تهوع به زندانی فشار می آورد و…
آقا! اجازه هست بالا بیاوریم!؟؟؟؟
پس از چند ساعت که در خیابان ها تاب می خورد تا راه را نفهمی؛ بالاخره جلوی یک درب توقف می کند. راننده با سرباز صحبت می کند و وارد یک جای جدید می شوید…
داخل زندان، دومین کوچه سمت راست
بند دوالف
پیاده شو!!
سر پایین، چشم بند کاملا پایین
حرکت کن!
وارد یک ساختمان می شوی
اسم؟!
سهیل عربی
نام پدر؟
برو توی اون اتاقک لباساتو رو کامل در بیار!
همه رو! شورت مورت… همه رو…
بعد اون لباس آبی ها رو بپوش سریع
لباس های آبی آسمانی، شبیه به لباس بیمارستان را بر تن می کنی و از اتاقک خارج می شوی،
به سمت اتاق تکمیل اطلاعات، بیشین رو صندلی، سر بالا
(چند تا عکس می گیره و چند تا سئوال درباره آدرس و مشخصات و تکمیل پرونده) و سپس…
به سلول انفرادی خوش آمدید!
!”””””””””””””۹۲۰۵۸”””””””””
از الان تا وقتی اینجایی اسمت اینه، نه راستی، تو اعدامی هستی، اصلا تا آخر عمرت اسمت همینه،
پس خوب حفظش کن، اسم قبلیت رو به هیچ کس نمیگی! حرف نمی زنی مگر کارشناسی ازت بخواد، توی سلول سر صدا نمی کنی! آواز نمی خونی، به در نمی کوبی، کار داشتی کاغذ رو از لای دریچه میگذاری بیرون تا خودم بیام،
حواست باشه! تحت هیچ شرایطی حتی اگه داشتی می مردی به در نمی کوبی، صدام نمی کنی!
بکوبی به در جوری می کوبمت دیگه کلا حافظت پاک بشه دیگه از این چرت و پرتا علیه حضرت آقا نتونی بنویسی!
هر وقت که در سلول رو باز کردم و گفتم بیا بیرون، اول چشم بند می زنی و بعد میای بیرون.
این سه تا پتو رو هم بگیر یکی زیر سر، یکی زیرت، یکی هم رو! اضافه هم نداریم! حالا هم بگیر بتمرگ تا صدات کنم.
به در و دیوارای سلول نگاه میکنی، به یادگاری هایی که زندانی های قبلی نوشتند:
« روز گذشت ، خدایا مردی؟ ۷۹۳»
« روز، بلاتکلیف؛ جرم؟ حق طلبی ۹۶۵»
…
امروز چک دارم، یعنی تا ظهر ولم می کنن؟ نکنه حالا حالا ها نگه دارن اینجا؟
» روز؟؟؟؟؟ ۹۶۵»
اعدام؟ دیگه بر نمیگردی؟
چند ساعتی با این پرسشها درگیری:
اگه تا ظهر برنگردم و چکم برگشت بخوره چی؟
اگر تا آخر هفته بر نگردم و اجاره خونه ندم چی؟
اگه قسطا رو ندم و پیش ضامن بی آبرو بشم چی؟
اگه زن و بچم گرسنه بمونن چی؟
- ■●■●■◇●□●■
به خودت روحیه میدی، وقتی این راه را انتخاب کردی، خودت را برای بدتر از اینها آماده کرده بودی، آزادی گران است، هیچ کس جز خودمان، این هزینه را نمی پردازد…
دل قوی دار…
***
۴ ساعت بعد درب سلول باز می شود، ۹۲۰۵۸!!
چشم بند میزنی میای بیرون!
بازجویی، بجنب! بیا بیرون! چشم بند کاملا روی چشمها! سرت بالا بیاد کاری می کنم دیگه نتونی تکونش بدی ! دستم رو بگیر و هر سمتی بردمت میای! تو راه حرف نمیزنی! نمی پرسی کجا میریم…
***
از یک حیاط به جلوی یک ساختمان می رسیم و زنگ می زند:
حاجی ۰۵۸ رو آوردم!
یکی میاد جلوی ساختمون و تو رو از زندانبان تحویل می گیره.
وارد ساختمون میشی، در رو می بنده و جلوی همون پاگرد، با مشت و لگد میافته به جونت.
مرتیکه معاند، به حضرت آقا چکار دارید شما ها!؟ آخه این پیرمرد با شما چه کرده که انقد بهش حمله می کنید؟؟؟
درست وقتی که مطمئن شدی زیر همین مشت و لگد ها می میری و دیگه درد ها را حس نمی کنی، صدای خش دار حاجی را می شنوی:
نکُشیدش! باید طی روند قانونی اعدام بشه! که درس عبرت بشه برای تمام معاندین! بیاریدش توی اتاق ۲۰۸
■●■●□□■■
اتاق بازجویی:
روی صندلی می شینی، سه کنج دیوار، صندلی نیمکت دار، یکی از پشت سرت یک کاغذ می گذاره روی نیمکت؛
اسم؟!
اسم؟!
اسم؟!
صد بار میگه: اسم؟!
و تو هر بار جواب میدی و باز میپرسه، هر بار خشن تر از
پیش
بازجو: گفتم اسم!؟
زندانی: خوب منم صدبار اسمم رو گفتم.
بازجو با مشت می کوبه تو سر زندانی، پر رو بازی در نیار! اسم؟؟!!!!
اسم ؟! ، اسم اعضای گروه؟! اسم همه خرابکارا که با هم صفحات ضد انقلاب رو درست کردید و فراخوان برای راهپیمایی می دادید.
اسم؟!
اسم؟!
زندانی: من عضو هیچ گروهی نیستم! من فقط چند مقاله انتقادی نوشتم به این قصد که صدایم شنیده شود و اوضاع برای مردم، به ویژه کارگران بهتر شود.
بازجو:
اسم !؟؟؟؟؟
اسم ؟؟؟؟؟؟!!!
اسم!!!
…
حاجی همکاری نمی کنه!
حاجی میاد و با مشت و لگد، دعوت به همکاری می کنه!
وقتی به هوش میای، توی سلولتی، چند دقیقه میگذره تا یادت بیاد چی شده… صدای بازجو توی گوشت می پیچه:
اسم؟!
اسم؟!
اسم؟!
اسم؟!
سلول انفرادی دو تا دریچه داره، یکی وسطش، که از اونجا آمار می گیرن و چشم بند را می دهند و می گیرند، و یکی در پایین که از پایینی غذا و چای می دهند.
دریچه پایینی باز می شود و غذا را تحویل می دهد. آنقدر سردرد دارم و گیجم که اصلا در ظرف یکبار مصرف را باز نمی کنم و می خوابم.
نزدیک اذان، دریچه ی بالایی باز می شود و زندانبان می گوید، ده دقیقه دیگر اذان صبح است،
وضو بگیر و آماده باش..
دقایقی بعد صدای اذان با ولومی بسیار بلند پخش می شود…
بعد صبحانه، بیست دقیقه هواخوری با چشم بند و دمپایی در برف و آماده شدن برای بازجویی…
بازجو:
اسم!؟…
بازجو: حرف میزنی یا بگم حاجی بیاد؟!
زندانی: من فقط اسم خودم را می دانم.
بازجو: یادت میاریم
سید!
سید!
ببرش پایین یادش بیار…
بازجویی ها تحت شکنجه و اکراه و حتی آزار خانواده ادامه دارد…
اتاق آینه، مشت و لگد، تهدید..
سپس بازپرسی و تفهیم اتهام
○◇■□●○°●□□■
پیش از رفتن به بازپرسی، تاکید می کند که چه حرفهایی با بازپرس بگویی. هیچی از کتک خوردن و اوضاع اینجا به بازپرس نمیگی! سید باهات میاد! وای به حالت اگه بری پیش بازپرس ننه من غریبم بازی در بیاری! هر چی سید بهت گفت همونو می نویسی…
اگر چه بازپرس دستکمی از بازجوها ندارد و خود او یک شکنجه گر است.
همه چیز از قبل تعیین شده، بازپرسی و دادگاه فقط نمایش اجرای قانون است.
#بازپرسی
این روند؛ بازجویی های تحت شکنجه و اکراه و بازپرسی و محاکمه بدون توجه به دفاعیات متهم و محرومیت از وکیل مدافع واقعی، علیه همه زندانیان اعمال می شود، اما محکومیت به تحمل حبس، آخرین و تنها مشکل زندانی نیست.
هر لحظه و هر جا شکنجه ها بر زندانی اعمال می شود و حتی پس از بیرون آمدن، شکنجه، تهدید و تحقیرها که پیش از بازداشت آغاز شده بودند از همان لحظات آغازین ورود به زندان ادامه میابد و تشدید می شود.
اتاقک بازرسی
لخت کردن زندانی در برابر دیدگان همگان و اجبار به بشین و پاشو رفتن در حالی که زندانی مدت زیادی در بازداشتگاه برای بازجویی بوده و بارها بازرسی شده، شاید گمان کنید این بازرسی ها برای جلوگیری از ورود مواد مخدر به بند است، اما پس از ورود به زندان به زودی می توان فهمید که این حجم بسیار زیاد از مواد مخدر، به وسیله خود عوامل حکومت وارد زندان می شود و یکی از مهمترین درآمدهای حکومت از زندان همین است.
برای همین جرم زایی میکنند.
وقتی زندانی وارد بند می شود، یک بار دیگر توسط وکیل بند یا نوچه هایش بازرسی می شود، اگر از بندی دیگر آمده باشد یا وسیله ای داشته باشد، وسایلش را غارت می کنند، و اگر خوش قیافه باشد همانجا مورد تعرض جنسی قرار می گیرد…
زندانی اگر خیلی پول داشته باشد، میتواند در یکی از اتاقهای لوکسِ بند زندگی کند، و اگر معمولی پول داشته باشد، در یک اتاق معمولی، خدمات اتاق و بند را بدهد و نسبتا راحت باشد،
اما اگر هیچ پولی نداشته باشد باید در خدمات کار کند، یا برده جنسی شود.
هزینه سفره اتاق وکیل بند؛ در زندانها و بندهای مختلف متفاوت است؛
مثلا در بند ۸ اوین هفته ای سه میلیون
در تیپ ۵ زندان تهران بزرگ هفته ای دو میلیون
در تیپ یک همین زندان هفته ای یک میلیون.
اتاق معمولی پانصد هزار تومان.
پول تخت و سایر هزینه ها نیز در هر جا متفاوت است.
اگر کسی پول داشته باشد هم سفره وکیل بند یا یکی از نوچه هایش شود، خیلی زود به تخت می رسد، در غیر این صورت، کریدور خوابی و سپس کف خوابی و…
برای فرد بی پول، زندان شکنجه گاهی دشوار تر است.
اما رنجهای یک زندانی در همینها خلاصه نمی شود،
امان از ملاقات!
امان از وقتی که فرزندت را از پشت این شیشه های کثیف می بینی و از تو می پرسد؛
بابا تو چکار کردی که اینجایی !؟..
و تو باید به فرزند خردسالت توضیح دهی که
: آنها دزدیدند، ما فریاد زدیم : آی دزد،
ما شدیم مجرم امنیتی و.. آنها پاک دستان!
ادامه دارد…
چهارم بهمن ماه ۱۴۰۰
*****
سهیل عربی، زندانی سیاسی آنارکوسندیکالیست در ایران
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل