ایران، اسرائیل و اعراب: مساله امنیت ملی

رضا پر‌چی‌زاده

Text Size

من درباره اسرائیل معمولا دست‌به‌عصا راه می‌روم، کمتر می‌گویم و کمتر می‌نویسم، به این دلیل که خوش ندارم برای جمهوری اسلامی – که از روز اولِ به وجود آمدنش اسرائیل‌ستیزی را به نان شب و «اوجب واجبات» تبدیل کرده‌ و از قِبَلِ آن ضررها به ایران وارد آورده – خوراک درست کنم. با این وجود، بحران اخیر غزه که تمام دنیا را تحت‌الشعاع خود قرار داده و جمع کثیری از مردم و شخصیتهای مشهور دنیا – حتی خود اسرائیلی‌ها – و دولتهای کشورهای مختلف را به محکوم کردن جنایات دولت دست‌راستیِ نتانیاهو در نوار غزه برانگیخته – بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کرده یا کاهش داده‌اند – به طوری که حتی صدای دولت ایالات متحدهیعنی متحد و پشتیبان تاریخیِ اصلی اسرائیل را هم درآورده، باعث شده تا در میان ایرانیان نیز مباحث داغی در این‌باره درگیرد و آنها را به جبهه‌گیری به نفع این طرف و آن طرف وادارد. در این شرایط بر خود لازم می‌دانم تا نکاتی را روشن کنم.

از آنجا که پرداختن به تمام مباحث موجود در این باب در یک مقاله نمی‌گنجد، در این مقاله تمرکزِ خود را بر روی ارتباطِ مساله اسرائیل و اعراب با ایران قرار داده‌ام. ادعای من در مقاله پیش رو این است که علاوه بر دفاع از حقوق بشر که اینجا و آنجا نمی‌شناسد و وظیفه همه جهانیان است؛ کمااینکه جریانی نسبتا قوی در خود اسرائیل نیز مدتهاست که از حقوق بشر و صلح با فلسطینیان دفاع می‌کند، و مواضع این جریانِ عمدتا متشکل از لیبرالها و چپهای اسرائیل را می‌توان در مقالات بی‌وقفه‌ی نشریه‌ی متنفذِ هاآرِتص بر ضد حملات اخیر به نوار غزه مشاهده کرد؛ مساله اسرائیل و اعراب برای ایران به طور خاص مساله «امنیت ملی» نیز هست. در ادامه این حقیقت را از طریق بررسی تاریخی/ایدئولوژیک خواهم شکافت.

معمولا می‌شنویم که می‌گویند اسرائیل با ایران تداخل منافع و اختلاف ارضی ندارد، و هرچه درگیری هست بین اسرائیل و اعراب است، پس هر اتفاقی که بین آنها می‌افتد به ما ایرانیان ربطی ندارد؛ و بلکه از آنجا که اسرائیل و ایران هر دو کشورهایی «غیرعربی» در میان اعراب هستند، کوبیدنِ اسرائیل اعراب را خودبه‌خود به نفع ایران هم هست. این نگاهی تقلیلی، نزدیک‌بینانه و به شدت یک‌سویه است که عمدتا سرچشمه در رسوباتِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه‌ی ضدعربیِ غالب بر برخی جریانهای ایرانی دارد، که باعث شده در تمام اختلافها بین اسرائیلو اعراب، صرف نظر از دلایل و چگونگی و نتایج آن، مطلقا طرفِ اسرائیل را گرفته و اعراب را تکفیر کنند. حال آنکه این موضعی هم غیرانسانی و هم از لحاظ سیاسی غلط و به شدت خطرناک است. اعراب و اسرائیل هر دو همسایگان ایران هستند، و چگونگیِ روابطِ آنها و چگونگیِ واکنشِ ما به آن روابط خواه‌ناخواه بر وضعیتِ ایران تاثیر می‌گذارد. به عبارتی، با هیچ‌کدام از همسایگان نمی‌توان تا ابد با نفرت زندگی کرد. اما از آن مهمتر، اینکه اسرائیل زمین‌های ایران را مثل زمین‌های اعراب اشغال نکرده معنایش عدم اختلاف ارضی میان اسرائیل و ایران نیست. اختلاف ارضی بین این دو جنس‌اش دیگر است.

ریشه این اختلاف به چگونگی ایجاد اسرائیل و ماهیت آن و موقعیت ژئوپولیتیکی‌اش بازمی‌گردد. اسرائیل کشوری است که بر اساس «قومیت» ایجاد شده؛ عنصر بنیادین‌اش قومیت با رنگ غلیظ مذهبی است و نه «ملیت» در تعریف کلاسیک آن. بر همین اساس، ملیت در اسرائیل عملا زیرمجموعه قومیت قرار می‌گیرد. متقاضیانِ سکونت در اسرائیل یا ساکنان اسرائیل برای اینکه بتوانند از مواهب کاملِ زندگی در این «تنها دموکراسیِ خاورمیانه» برخوردار شوند باید اول یهودی بودن خود را ثابت کنند. لذا اسرائیل به گونه‌ای تعاریف «ملی» را بر هم زده است. از طرف دیگر، اسرائیل کشور بسیار کوچکی است، و با توجه به اندازه کوچکش، در جنگ شش روزه (۱۹۶۷) و بیش از آن در جنگ یوم کیپور (۱۹۷۳) در معرض خطر نابودی قرار گرفت. لذا طبیعی است که اسرائیل مدام نگران «عمق استراتژیک» خود باشد، بغرنجِ نسبتا مشروعی که سردمدارانِ دست‌راستی و مذهبیِ اسرائیل بعضا از آن سوء استفاده توسعه‌طلبانه هم می‌کنند.

اینک، با توجه به اینکه از طرفی شیوه تاسیس و ماهیت اسرائیل محل اختلاف فراوان در خاورمیانه است و از طرف دیگر اسرائیل نگران عمق استراتژیک‌اش است، در طول شصت هفتاد سال اخیر سردمداران اسرائیل مدام تلاش کرده‌اند تا برای افزایش عمق استراتژیک اسرائیل «مدل ملی» خود را حداقل در خاورمیانه جا بیندازند و گسترش دهند تا خود را از زیر فشار منحصربه‌فرد بودن و تنها بودن در منطقه درآورند؛ به عبارتی، کوشیده‌اند توسعه‌طلبیِ غیرمستقیم و نامحسوس کنند. یکی از کارهایی که آنها در این راستا کرده‌اند تحریک اقوام مختلف در منطقه به «ملت» خواندنِ خود و بر آن اساس ایجاد کشورکهای میلیتاریستی از زمینهای مشاع زیر پای‌شان – که عملا جزو یک کشور پهناور است – و بدین ترتیب تضعیفِ کشورِ مادر بوده است.

این کار را البته آنها از صفر شروع نکردند، بلکه برنامه‌های شوروی سابق و کمونیستها را به سود خود پی گرفته و توسعه دادند. این همان بغرنجی است که ما به زبان ساده آن را «تجزیه‌طلبی» می‌گوییم و مدتهاست با آن دست به گریبانیم. اخیرا این حقیقت را به وضوح در پی ادعای مسعود بارزانی مبنی بر تمایلِ اعلام «استقلال» کردستانِ عراق و حمایت بلافاصله نتانیاهو از این موضعگیریِ وی مشاهده کردیم. مصطفی هجری، دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران، نیز در مصاحبه‌ای اختصاصی با دویچه‌وله از همه‌پرسی در اقلیم کردستان عراق برای استقلال دفاع کرد و این عمل را «الگویی برای کردهای ایران» دانست. به علاوه، اقلیم کردستان عراق مدتهاست که به میلیتاریزه شدن – دقیقا به سبک اسرائیل – گرایش شدید نشان می‌دهد، به طوری که به تازگی حتی از ایالات متحده خواسته برای مقابله با داعش تسلیحات پیشرفته و سنگین در اختیار کردستان قرار دهد. در کنارِ اقلیم کردستان عراق، عین‌العرب یا به اصطلاحِ کردی «کوبانی»، یکی از سه کانتونِ خودمختار اعلام‌شده‌ی توسط کردها، در سوریه قرار دارد که مدتهاست سازِ جدایی از سوریه را می‌زند، و این روزها حمله‌ی داعش باعث شده جدایی‌طلبی‌اش نواختِ تندتری بگیرد.

این قضیه‌ی تحریک به تجزیه‌طلبی در منطقه اما خاصِ امروز نیست، و سرِ دراز دارد و به دوران جنگ سرد بازمی‌گردد. تا قبل از سال ۱۹۵۸ عراق کشوری پادشاهی و عمدتا در جبهه سرمایه‌داری بود؛ که مرکزیتِ عراق در پیمان بغداد (۱۹۵۵) به ابتکار بریتانیا گواهی بر این مدعاست. اما هنگامی که در سال ۱۹۵۸ نظامیانِ متمایل به چپ به رهبری عبدالکریم قاسم بر ضد ملک فیصل کودتا کردند و جمهوری عراق با گرایش شدید به شوروی سابق را ایجاد کردند، جبهه سرمایه‌داری به رهبریِ آمریکا و با کمک متحدان منطقه‌ای‌اش یعنی ایران و اسرائیل تصمیم به تضعیف عراق گرفتند. در خودِ خاورمیانه هم عراقِ سوسیالیستی دشمنِ سرسختِ هم ایران و هم اسرائیل بود. بدین ترتیب ایران و اسرائیل از منظر امنیتی به هم نزدیک‌تر شده و در راستای طرح تضعیف عراق به تحریک قومگراییِ کردها در برابر دولت مرکزی عراق پرداختند.

موساد از همان ابتدای روی کار آمدن قاسم با کردها ارتباط برقرار کرد، اما حرکتِ اصلی بر ضد عراق از اوایل دهه شصت میلادی و از داخل خاک ایران آغاز شد؛ یعنی هنگامی که شاه برخی سران ناراضیِ قبایل کرد را در ایران پناه داده و با همکاری نزدیکِ اسرائیل به تعلیم نظامی و تجهیز آنها پرداخت. این کردها بعضا از داخل خاک ایران بر ضد عراق دست به عملیات می‌زدند. ملامصطفی بارزانی – پدر مسعود بارزانی – شاید مهمترینِ اینها بود که مدتها هم در ایران زندگی می‌کرد. بدین ترتیب، شورش چهارده‌ساله کردها بر ضد حکومت مرکزی عراق با حمایت ایران و اسرائیل تقریبا تا اواخر دوران محمدرضاشاه ادامه داشت و از دلایل اصلی اختلاف بین عراق و ایران بود.

تنها پس از امضای معاهده ۱۹۷۵ الجزایر با احمد حسن البکر بود که شاه دست از حمایتِ شورشیانِ کرد کشید و در نتیجه رژیم بعثی عراق توانست شورش کردستان را خاتمه دهد.با این وجود، حمایت مشترک ایران و اسرائیل از تجزیه‌ی عراق به یکی از بزرگترین دلخوری‌های عراق و جهان عرب از ایران تبدیل شد و کمی بعد نیز از عوامل مهم و بهانه‌های اصلیِ جنگ صدام حسین بر ضد ایران شد. در تمام طول جنگ نیز هم صدام حسین و هم جمهوری اسلامی بسیاری از کردها را در راستای منافع خودشان به کار گرفته و بازی دادند. امروز همان سیاستی که سالها پیش ایران و اسرائیل مشترکا برای کوبیدن عراق به کار می‌بردند و بعدا ایران و عراق علیه یکدیگر به کار گرفتند را اسرائیل برای کوبیدن عراق و سوریه و از آن مهمتر خود ایران به کار گرفته است. کردها هم این وسط طبق معمول مرغ عزا و عروسی هستند.

این به خوبی نشان می‌دهد که نه تنها در عالم اخلاق اجتماعی که در عالم سیاست هم «چشم داشتن به مال همسایه» و دست‌ انداختن به آن آخر و عاقبت خوبی ندارد، و میراث شوم‌اش برای ملل و در حافظه جمعیِ ملل می‌ماند و لزوما با تغییر حکومت هم از بین نمی‌رود؛ کمااینکه می‌بینیم امروز توسعه‌طلبی جمهوری اسلامی در عراق و سوریه و لبنان نیز نتایج ناگواری نه تنها برای مردمان این کشورها که برای خود ایرانیان به بار آورده که در آینده نیز به احتمال زیاد امتداد خواهد یافت. ضرب‌المثلی انگلیسی هست که می‌گوید: «کسی که در خانه شیشه‌ای زندگی می‌کند [به دیگران] سنگ پرت نمی‌کند».

با همه این حرفها، شاه در مجموع رویکرد عمدتا متعادلی نسبت به اعراب و اسرائیل داشت. وی در عین حفظ روابط امنیتی/اقتصادی با اسرائیل به موقع هوای اعراب را هم داشت. در جریان جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ بین اعراب و اسرائیل شاه با کمکِ تاکتیکی به هر دو طرف تلاش کرد هم ایران را بی‌طرف نگاه داشته و هم دو طرف را راضی نگاه دارد. به خصوص در جریان جنگ ۱۹۷۳ او حریم هوایی ایران را به روی ناوگان هوایی شوروی باز گذاشت تا به مصرِ تحت محاصره کمک برساند. در عین حال پس از تحریمِ نفتیِ اعراب بر ضد غرب و اسرائیل شاه تا مدتی نفتِ اسرائیل را تامین می‌کرد. در نهایت هم ایران در انعقاد معاهده صلح کمپ‌دیوید (۱۹۷۸) بین مصر و اسرائیل – که بر اساس آن مصر اسرائیل را به رسمیت شناخت و اسرائیل هم در مقابل شبه‌جزیره سینا را به مصر پس داد – نقش قابل ملاحظه‌ای ایفا کرد. رابطه نزدیک شاه با انورسادات در این باره به شدت موثر واقع شد. یکی از دلایلی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ انورسادات بیش از همه هوای شاه را داشت و بعد از مرگش هم برای او مراسم خاکسپاری شایسته‌ای گرفت همین خدمات شاه به مصر بود.

کمپ‌دیوید با همه اهمیت‌اش اما جرقه کوچکی بود که پس از شعله کشیدن بنیادگرایی اسلامی با ظهور رژیم جمهوری اسلامی در ایران و سپس گسترشِ آن به تمام خاورمیانه – و البته کمی بعدتر سقوط شوروی سابق و بلوک شرق و از هم پاشیده شدنِ جبهه سوسیالیسم جهانی –به زودی خاموش شد. این واقعه به نوبه خود موجبِ ظهورِ جریانهای افراطی‌تر در اسرائیل و مذهبی‌تر و «آخرالزمانی»تر شدنِ حکومت و جامعه‌ی اسرائیل گردید. بنابراین، بر خلاف تصور عمومی، این دو جبهه در حقیقت به هم بازخوردِ مثبت می‌دهند: بنیادگرایی در این طرف بنیادگرایی در طرفِ دیگر را تقویت می‌کند و بالعکس. امروز بنیادگرایی اسلامی دوشادوشِ بنیادگراییِ صهیونیستی تمام خاورمیانه را به قهقراء برده و کماکان می‌برد.

اینکه جنبشهای بنیادگرایی همچون طالبان و القاعده و داعش و حتی حزب‌الله و حماس مثل قارچ در خاورمیانه سبز می‌شوند نتیجه‌ی مستقیم رفتار فرقه‌گرایانه‌ی افراطیِ اسلامیسم و صهیونیسم با هم است. ادامه این وضعیت تنها به افزایش خشونت و خونریزی و از بین رفتن زیرساختهای فرهنگی/اجتماعی/اقتصادی و تضعیفِ امکان برقراری حقوق بشر و دموکراسی در کلِ خاورمیانه می‌انجامد. لذا امروز نه تنها به جهتِ «امنیت ملی» و «منافع ملی» ایران – در تمایز با منافع جمهوری اسلامی – بلکه به عنوان «مسئولیت تاریخی» بر ایرانیان واجب است تا در عین تلاش برای محقق کردنِ خواسته‌های معقول و مشروعِ اقوامِ ایرانی و به همچنین کوشش برای برقراری صلح و دموکراسی در عراق، سوریه، و لبنان، به طور فعال در راستای انعقادِ صلحِ پایدارِ حتی‌الامکان عادلانه میان اعراب و اسرائیل ایفای نقش کنند.

رضا پر‌چی‌زاده

 

 

آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم

Federation of Anarchism Era Social Media Pages



۱- آدرس تماس با ما 
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکورAnarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ –  توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیست‌های افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیست‌های مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیست‌های کابل