نوشته ی سُهیل عَربی، زندانی سیاسی آنارشیست از زندان: نسوز اما بساز!
قسمت اوّل
نسوز اما بساز
از میله های قفس،
بالهایی برای پرواز
از خواب پرید!
خشم و افسوس روانش را پریشان کرد!
خشم از هرآنچه خواب شیرینش را پایان داد و او را دگر بار به کابوسی که آن را بیداری در شکنجه گاه می نامد،باز گرداند!
خر و پف هم سلولی ها، نیش ساس ها، سرگرمی شبانه قربانعلی که مراسم ساس سوزاندن است؛ هرهر و کرکر انتظامات بند و گرمای شدید شصت و یکمین روز تابستان، در جایی که آن را مجتمع ندامتگاهی تهران بزرگ نامیده اند، مهمترین عوامل از خواب پریدن او بود.
حسرت برای پایان خواب شیرین.
خوابی که دوست دارد هرگز از آن بیدار نشود؛ رویایی که شاید از دید بیرون از قفس ها، یعنی کسانی که در قفس نبودند و میله های زندان را تجربه نکرده اند رویایی کوچک و خنده دار باشد.
رویا به زمان پیش از زندانی شدنش باز می گردد. یک روز که شبیه به بیشتر روزهای بیرون از قفس است ! یک روز خیلی عادی؛ هنگامی که کارش تمام شده، از پله های محل کارش پایین می آید، چشمش به خیابان می افتد و چنان هیجان زده می شود که بدون توجه به ماشین ها و موتورهایی که با سرعت حرکت می کنند، به آن سوی خیابان می دود. در همان چند ثانیه ای که با سرعت می دود تا به دکه روزنامه فروشی برسد، ضربان قلبش به اوج می رسد. می ترسد که از خواب بپرد و نتواندبرای چند لحظه هم که شده در رویا به آنچه که دستکم دوست دارد برسد. (خواب های زندانی همیشه اینگونه است:
در تمام احظات میداند که دارد خواب می بیند و به زودی باید به زندان باز گردد؛ با اینحال تلاش می کند که خودش را در خواب نگه دارد).
بالاخره به روبروی دکه روزنامه فروشی میرسد! با حسرت و شوق مجله ها و روزنامه ها را نگاه می کند.
هرچیزی که دکه دارد و فروشگاه زندان ندارد را می خرد و بعد یادش می افتد که فرصت زیادی ندارد!
به سرعت به خانه بر میگردد.
انه همانجاست؛ همانجا که پیش از زندانی شدنش بود! دخترش در این رویا هنوز چهارساله است.
هنگامی که پدر را میبیند، شعرهای مهدکودک را با بلندترین صدایی که در توانش است می خواند. برای لحظاتی فراموش می کند که این فقط یک خواب است! و حالا در واقعیت دخترش ۱۲ ساله شده ! او در این لحظات همه چیز را فراموش می کند و میدود که چهارسالگی دخترش و دختر چهارساله اش را در آغوش بگیرد.
آنقدر محکم بغلش می کند که هیچ چیز و هیچ کس نتواند آن ها را از هم جدا کند!
اما ناگهان از خواب می پرد و این رویای شیرین به پایان میرسد.
همچون هنگامی که کبریت دخترک کبریت فروش تمام می شد و از آغوش گرم مادربزرگش به سرما و فلاکت باز می گشت.
چشمش که باز می شود سقف زاغه اش را می بیند و ساس هایی که روی دیوار سقف رژه می روند.
ساس هایی که یکی از عوامل از خواب پریدنش بودند.
ساس هایی که او را از دخترش جدا کردند.
با خشم و شتاب آن ها را می کشد! با روی ناخنش آن ها را روی سقف و دیوار فشار می دهد ! و هر کدام که می ترکند رد خونشان روی دیوار میماند و بوی بدشان در هوا می پیچد!
بوی خون گندیده و خرده چوب!
بوی خون با دودی که قربانعلی راه انداخته و صدای فندک زدن های این همسلولی نفرت انگیزش بر خشم و کلافگیش می افزاید!
قربانعلی هرشب با درو کردن خوراکی ها، و آتش زدن ساس ها، سرگرم می شود!
یک عالمه ظرف کثیف و خوراک هایش مثل هندوانه ای که روی فرش چپ شده و مگس ها دور آن می چرخند، منظره سلول را زشت تر کرده!
البته هیچ یک از این مگس ها به زشتی قربانعلی، اختلاس گری که از بد روزگار با او هم سلول شده نیستم!
تمام بدبیاری ها از یک سو و این که قربانعلی زاغه روبروی اوست، سوی دیگر!
هر سلول هفت زاغه دارد!
وارد سلول که می شوی زاغه قربانعلی اولی سمت راست است و زاغه۱۴_۸_۹۲ اولی سمت چپ است!
قربانعلی به جرم فساد مالی و اختلاس های کلان در زندان است و۱۴_۸_۹۲ یک زندانی سیاسیست که به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام ؛ به دلیل اعتراض به اختلاس ها و فساد سیستماتیک، نابرابری و بیدادگری محکوم به تحمل حبس شده!
قربانعلی صاحب چند کارخانه از جمله ماشین سازی تبریز است و ثروت زیادی از راه اخذ وام های کلان و رانت خواری به دست آورده!
و یکی از هزاران ماهیگیر از آب گل آلودیست که نبود شفافیت باعث به وجود آوردنش شده!
از هر ۱۰۰۰ فاسد مالی فقط یکی را به زندان می اندازند! یکی که مجرم درجه سه یا چهار است!
هنگامی که مجرمین اصلی هرگز به دام نمی افتند!
زیرا در راس حاکمیت هستند!
در بیت، قوه قضاییه، نهادهای امنیتی و مذهبی!
دستگیری امثال قربانعلی فقط یک نمایش است که خیر سرشان دارند با فساد مبارزه می کنند و با مجرمین برخورد می کنند؛ در حالی که ناظم خود عامل بی نظمی هاست و دستگاه عدلیه خود عدمل بی عدالتی هاست. قربانعلی هر هفته ۳ تا ۴ روز به بهانه اعزام درمانی به خانه می رود و در این چند روزی که در زندان است اوضاعش از کسی که برای تفریح به هتل آمده هم بهتر است!
هرآنچه برای دیگر زندانی ها ممنوع است برای قربانعلی و امثال او آزاد و هر آنچه برای همه محدود است برای قربانعلی بسیار!
هروقت دلش بخواهد از بند خارج می شود، در محوطه جلوی تیپ قدم می زند، در استراختگاه نگهبانان تا هروقت بخواهد از تلویزیون و تلفن کولر استفاده می کند؛ در حالی که سایر زندانیان حق ندارند از بند خارج شوند!
هواخوری بند، حتی یک وجب چمن و یک شاخه گل ندارد اما قربانعلی به آسانی به محوطه خارج از بند می رود و در جایی که گل کاری و چمن کاری شده قدم می زند! هرقدر بخواهد از تلفن استفاده می کند در حالی که برای دیگران، تلفن بسیار اندک و محدود است! قربانعلی هروقت بخواهد بهمرخصی می رود، حتی اگر قاضی و دادستان موافقت نکنند، به بهانه اعزام درمانی اورا به خانه می فرستند!
در حالی که بسیاری از زندانیان چندین سال و برخی دو دهه است که بیرون از زندان را ندیده اند!
چون قربانعلی از هزاران میلیارد پولی که از راه دزدی و رانت خواری به دست آورده، هرماه چند میلیون به عوامل زندان و دادیارها هدیه می دهد و دیگر زمدانیان توان چنین کاری را ندارند و یا حتی اگر داشته باشند نمی خواهند چنین مار کثیفی کنند!
۹۲/۸/۱۴ که به دلیل اعتراض به چنین تبعیض ها و فسادی به جنگ حکومت رفته و به زندان افتاده ، حالا باید افسون بر حبس، قریانعلی ها را که نماد فساد و نابرابری هستند را هم تحمل کند!
درست روبروی زاغه اش، وقتی که چشم باز می کند، پس از ساس ها او را می بیند!
۹۲/۸/۱۴ که دست هایش از کشتن ساس ها خونی شده به سمت گاردونی میرود!
گاردونی همان سرویس بهداشتیست! تا آبی به دست و صورتش بزند!
گاردونی جایی شبیه به سرویس بهداشتی که البته به جای بهداشت بیشتر معتاد و مواد مخدر در آن دیده می شود!
بوی حشیش، سیگار فروردین، شیشه و چند زهرماری دیگر و جوان هایی که به این مواد مخدر پناه آوردند تا دردهایشان را فراموش کنند.
این روزها از آنچه در سلول می گذرد هم آزار دهنده تر است!
و از همین روی به سرعت به سلولش باز میگردد و در زاغه اش دراز می کشد!
زاغه آرامگاه زندانیست، اگرچه خیلی هم آرام نیست!
اینجا به جای کرم ها ساس ها خونت را می آشامند و پوستت را می کنند!
شبیه به زنده به گور شدن است، شاید هم بدتر!
سقف زاغه کمتر از ۳۰ سانت با سر فاصله دارد!
شبیه به سنگ قبر!
چند دقیقه ای به رژه رفتن ساس ها خیره می شود وچشمانش از خستگی بسته می شود، اما پیش از آن که خوابش بگیرد با صدای شیون از جای می پرد! رضا خودکشی کرد! یک خودکشی موفق! این جا خودکشی هایی که منجر به مرگ می شود را موفق می نامند! یعنی مردن را یک پیروزی می پندارند! اینجا در سرزمینی که پس از مرگ کسان همه می گویند:”خوش به حالش! راحت شد!”
نمودار امید و نا امیدی شبیه به نمودار سیری وگرسنگیست!
اینگونه که در سمت چپ گرسنگی و در سمت راست سیریست!
وقتی گرسنگی به اوج می رسد به کمبود ویتامین ها و خوراک های ضروری برای بدن می رسیم و نتیجه اش مرگ در اثر گرسنگیست و در سوی دیگر نمودار پرخوری بیش از حد است و مرگ در اثر سکته قلبیست و یا چیزی شبیه به این!
کسی که بتواند تعادل را حفظ کند و به اندازه ویتامین و خوراک به بدنش برساند تندرست و سالم میماند!
افراط و تفریط باعث بیماری و حتی مرگ می شود!
اوج نا امیدی هم اینجاست که فرد اقدام به خودکشی می کند و در سمت راست این نمودار امیدواری ماهیست!
شخص آنقدر امیدوار می شود که واقعیت ها و اوضاع و شرایط را نمی بیند و خود را به خطر می اندازد!
درست دقتیقی که پیش از آن ۹۲ با صدای شیون و عزاداری مرگ هم بندی اش از خواب بپرد، غرق در فکر و خیال شده بود!
و با امیدواری ها و نا امیدی هایش درگیر بود! خستگی ها، رنج ها و نابسامانی ها او را به سمت نا امیدی می کشاند و یادآوری آرمان هایش به او امیدواری می داد!
انگار درون هر انسان چند شخصیت متفاوت زندگی می کند،
بعضی از شخصیت های درونش به او می گفتند، آخر و عاقبت عدالت خواهی در جایی که ابرقدرت ها نان بی عدالتی را می خورند، چیزی جز زندان و شکنجه نیست!
به خودت نگاه کن ببین جای سالم در بدنت نمانده!
دماغت را شکستند، نفس کشیدن برایت سخت شد!
به سرت آنقدر باتون زدند که سر درد و سر گیجه امانت را بریده!
بیضه ات را ترکانده اند، دو دقیقه که راه می روی، شدید ترین دردها سراغت می آیند! چشم هایت ضعیف و کمسو شده و سرت کچل و کم مو! آنقدر زیر سقف های کوتاه این زاغه ها کج شده ای و نوشتی، که در اوج جوانی گوژپشت شده ای ! داری خودت را به کشتن می دهی! این ها که شیشه و گل و هروئین خوش اند، هیچ از برابری و آزادی و کرامت انسانی نمی دانند!
بیست و هفت ساله بودی که به زندان افتادی و امروز سی و پنج سالت شد!
دیگر حتی دخترت هم تو را فراموش کرده!
برای که می جنگی؟! برای چه می جنگی؟!
اما هنوز شخصیت امیدوار درونش، زنده است و با نا امیدی ها می جنگد!
به او یادآوری میکند که آزادی بزرگترین گنج است!
گنجی که بی رنج به دست نمی آید!
صدها و هزاران انسان همچون او برای آزادی با جان و جوانیشان هزینه پرداخته اند و اعدام شده اند؛ سال ها و دهه ها شکنجه ها و حبس را تحمل کرده اند!
امیدوار درونش به او یادآوری می کند که راه آزادی دراز و ویچیده و دشوار است و زندان بخش کوچکی از این راه دشوار است.
انسان ها در زندان به سه گروه تقسیم می شوند!
گروه اول کسانی هستند که زندان و شکنجه هایش آن ها را از پای در می آورد!
گروه دوم هرطور که شده روزها را می گذرانند، لحظه ها را می کشند تا زودتر به دنیای بیرون از زندان بازگردند!
اما گروه سوم، که آن ها را آزادی سازان مینامند، نه تنها در زندان نمی شکنند، بلکه زندان و زندان سازان را شکست می دهند!
از میله های قفس برای خود زره و بال های آهنین می سازند و پرواز می کنند!
پرنده هایی می شوند که دیگر هیچ تیری نمی تواند آن ها را صید شکارچیان کنند!
تیرها به زره آهنینشان می خورد و با لبخندشان شکارچیان نا کام را دخیل می کنند و سپس چون اژدها از آهشان، آتش می سازند و قفل تمام قفس ها را ذوب می کنند تا زندانیان را آزاد کنند!
درست همیججاها بود که با صدای شیون ها از جا پرید!
رضا خودش را کشت!
رضا بهجرم فروختن نوشیدنی های الکلی به زندان افتاده بود!
البته پیش از آن که مجبور شود به این شغل روی بیاورد، پیکموتوری یک رستوران بود! اما درآمد اندکش و تامین هزینه های بالای زندگی باعث شد این شغل دومرا برای تامین نیازهای خود و خانواده اش انتخاب کند! وقتی به زندان افتاد همچون باقی زندانیان همین آب باریکه و درآمد اندک را هم از دست داد؛ گرفتار تر شد!
این بار برای تامین هزینه های خانواده اش جذب یکی از باندهای فروش مواد مخدر زندان شد و از آنجایی که خلافکار حرفه ای نبود، خیلی زود در این باتلاق غرقش کردند و محکومیت پشت محکومیت آمد!
مجازات حبس به جرم فروش مواد مخدر به مجازات فروش نوشیدنی های الکل دار اضافه شد!
و او هیچروزنه امیدی را پیش رویش دیگر ندید!
اینجا ءسیب شناسی فقط یک شعار است، زیرا مجازات تبدیل به یک ابزار پول ساز شده است!
از فروش اجناس از فروشگاه های زندان به چند برابر قیمت تا درآمد هنگفت مافیاهای فروش مواد مخدر به زندانیان و کار کشیدن اجباری از زندانیان!
کسی نمی پرسد چرا رضا مجبور شد به سمت مواد مخدر برود!
کسی نمی پرسد آیا راه دیگری پیش امثال او گذاشته ایم!
آیا می دانیم از دو میلیون درآمد و دست کم ده میلیون تومان هزینه فقط برای نیازهای اولیه سخن میگوییم، از چه سخن می گوییم؟
همه به دنبال تازیانه ای میگردند تا بر تن کوچکترین مجرم ها بزنند!
زیرا کسی زورش به اصلی ها نمی رسد!
به دزدهای بزرگتر که در بیت رهبری و قوه قضاییه و نهادهای امنیتی و سپاه اند!
۹۲ با خود می گوید ای کاش همچون اژدها آتشی داشتیم که با آن قفل قفس را را می شکستم اما ای کاش گفتن بی فایده است!
۹۲ قلم در دست می گیرد، می نویسد و می نویسد تا شاید با نوشته هایش همان کاری را کند که اژدها با قفل قفس!
پی نوشت: زندان برای حکومت های خارجی ( external government( سه ویژگی دارد
نخست این که زندان مشت آهنین حکومت های خارجی بر دهان منتقدان و مخالفانشان است. ابزاری برای سرکوب دگراندیشان و آزادی خواهان و همچنین شیوه و ابزاری برای ایجاد هراس در دل منتقد و معترض
دومین ویژگی توجیه حکومت است.
حکومت ها همواره خود را نظام وعواملشانرا ناظم نامیده اند! اگرچه به راستی آن ها خود عامل بی نظمی، هرج ومرج، نابسامانی و بیدادگری هستند.
تاریخ ثابتکرده است که نظم فقط با خود سامانی یعنی با مدیریت از مردم و برای مردم ایجاد می شود وبه فرگشت می رسد.
حکومت های خارجی وحکومت هایی که از مردم وبرای مردم نیستند، زندان را به مثابه نمایشگاهی برای مقابله با جرمو بی نظمی نشان می دهند و اینگونه القا میکنند که از زندان برای جلوگیری از جرم و جنایت بهره میگیرند، چنانچه تعدادی از خلافکارهای خرده پا و فقیر را به زندان می اندازند تا مردم باور کنند حکومت ها نظم و آرامش را برای آن ها به ارمغان می آورند .
اما واقعیت این است که مجرم اصلی خود عوامل حکومت و سرچشمه تمام بیدادگری ها،نابرابری ها و نابسامانی ها ، حکومت های غیر مردمی و حکومت های ستمگر هستند که به آن ها اکسترنال گاورمنت می گوییم.
امروزه تعداد زیادی از هم نوعان ما به جرم سرقت، ناتوانی از پرداخت مهریه، نفقه یا بدهی هایی که پس از ورشکستگی به وجود آمده، محکوم به تحمل حبس شده و در زندان هایی که هرگز محل اصلاح و تربیت نبوده اند و بلکه تخریب گاه و شکنجه گاه اند، در کمین آسیب های جبران ناپذیر قرار گرفته اند.
نا گفته پیداست که هیچ کس سارق، مواد فروش وبزهکار به دنیا نیامده است! بلکه شرایط و نابسامانی ها انسان را به این سو می کشاند.
بدیهی است که سو مدیریت در اقتصاد، آموزش، سیاست و نا کارامدی حکومت برای مردم دلیل اصلی بیراهه رفتن جوان هاست.
ورود هر انسان به زندان مساویست با خطر به دام افتادن او در دام فروشندگان مواد مخدر.
زندان هایی که هیچ نظارت درستی بر آن ها نیست و به هیچ وجه خبرنگار مستقل و مددکار اجتماعی دلسوزی را نمی پذیرند وبه آن ها اجازه نمیدهند از آن چه در زندان ها می گذرد آگاه شوند.
از دست دادن شغل، امکان تحصیل و رعایت اصل شخصی بودن مجازات … برخی دیگر از آسیب های زندان به فرد و البته به تمام جامعه است که پیشگیری از این آسیب ها شدنی و آسان است و این مهم فقط با مشارکت و پشتیبانی جامعه ای آگاه و پویا دست یافتنی خواهد شد.
سومین ویژگی زندان برای حکومت ها کسب درآمد است، به ویژه حکومت های سرمایه داری همچون رژیم آخوندی موسوم به جمهوری اسلامی که کرونی کاپیتالیسم را با دول پنهانش و به عنوان زیرمجموعه کلریکال کاپیتالیسم به معنای سرمایه داری روحانی محور و به مثابه مکمل میلیتاری کاپیتالیسم یا سرمایه داری نظامی محور اجرا می کند.
اگرچه دولت آشکار ادعا می کند بودجه ای برای نگهداری هر زندانی به سازمان زندان ها می پردازد اما بخش بزرگی از این بودجه به دست عوامل سازمان زندان ها دزدیده می شود و البته این کوچکترین درامد آن هاست. همانگونه که گفتیم فروش اجناس به چند برابر قیمت، فروشمواد مخدر، موبایل و دیگر مواردی که خودشانممنوع میکنند و خودشان در بازار سیاه می فروشند و همچنین دریافت رشوه از زندانیان ثروتمند در ازای امتیاز دادن به آن ها مثل مرخصی های غیر رسمی که با اسم اعزام درمانی به اختلاس گران و کلاه برداران می دهند وهمچنین ملاقات های حضوری و به قول خودشان ملاقات های شرعی که حتی پیدا کردن همسر صیغه ای و انجام مراحل قانونی و شرعی برای اینگونه ملاقات ها در زندان توسط عوامل آن در زندان انجام می شود!
اینگونه زندان برای منتقدان و بی نوایان تبدیل به شکنجه گاه می شود و برای اختلاس گران هتل و برای حکومت، راز بقا و ثروتمند شدن.
در پایان خوب است یادی شود از تلاش های آزادی سازان در جاهای دور و سال های پیش.
از زمان سقوط باستیل در ۱۷۸۹ که فقط منجر به آزادی هفت زندانی شد تا مرگ استالین در ۱۹۵۹ که به تدریج میلیون ها زندانی را آزاد ساخت، آثار چشمگیری در رابطه با آسیب ها و عیب های نظام جزایی منتشر شد.
از جمله نخستین کتاب کلئو پاتکین؟ که روایت تجربه های وی در زندان های روسیه و فرانسه در سال ۱۸۸۷ در کتابی به عنوان در زندان روسیه وفرانسه (in russian and french prison)
و همچنین الکساندر برتمن که یادداشت های زندان یک آنارشیست (memories of an anarchist)
در سال ۱۹۱۲ را نوشت . (کروپاتکین بود که نخستین بار نوشت “زندان ها دانشگاه جرم و جنایت اند.” )به این دلیل که اولین زندانی شدنش تضمینیست برای این که او در زندان شیوه های بزهکاری را می آموزد و رنجی که هنگام بازداشت و بازجویی ها بر او وارد می شود افزون بر شیوه هایی برای بزهکاری و فرار از پلیس که می آموزد، انگیزه های او را برای ارتکاب جرم مجدد افزایش می دهد.
کروپاتکین در سال ۱۸۸۶ گفت جامعه ای که حول همکاری و نه رفابت بنا شده باشد، بزهکار تولید نمی کند. او باور داشت آن که مجرم نامیده شده، صرفا بک آسیب دیده و قربانی حکومت است و این که چاره تازیانه زدن به او ، به زنجیر کشیدنش یا کشتن او روی سکوی اعدام و یا درون زندان نیست بلکه یاری رساندن به او با مراقبتی دوستانه و رفتاری بر پایه برابری و ایجاد شور زندگی در میان اجتماع است.
دولت های بریتانیا و امریکا در دو جنگ جهانی قرن بیستم، مخالفان جنگ را به زندان هایشان انداختند. کسانی که به زندان ها افتاده اند افرادی تحصیل کرده بودند و با تیزبینی محیط اطراف خود و دیگر زندانی ها را زیر نظر می گرفتند.
این مشاهدات آنچه را که تعدادی از اصلاحگران قرن نوزده پیش تر تشخیص داده و تبیین کرده بودند یادآور میشد. آن ها با چشمان خود می دیدند که بسیاری از هم سلولی هایشان که به سبب جرم هایی مثل سرقت های خرد و بدمستی محکوم به تحمل حبس شده بودند از زندان تبدیل به خلافکاران حرفه ای می شدند و پس از آزادی به دلیل سو پیشینه و ترد شدن از اجتماع مرتکب جرائم سنگین تر می شدند و این بار با محکومیتی سنگین تر به زندان باز می گشتند و این چرخه دستاوردی جز تبدیل خلافکارهای کوچک و آماتور به خلافکارهای حرفه ای و بزرگ نداشته و
افزون بر این، هزینه ایست که نگهداری افراد در زندان به شهروندان جامعه تحمیل می کنند و افزون بر این هزینه نگهداری افراد در زندان که به شهروندان جامعه تحمیل می شود.
با درک این موضوع که هزینه های زندان سازی و محبوس کردن افراد در آن ها بیشتر از درآمدهای ماست، چه بسا آرزو می کنیم ای کاش به هشدارهای رفورمیست های نظام جزایی که می کوشیدند توجه ما را به مسائل جاری زندان جلب کنند، اعتنا کرده بودیم. توجه به این که اغلب زندانیان کودکان پرورشگاهی دچار بی ثباتی ذهنی و نا موفق در تحصیلات بودند و عمدتا از جنس مذکرند. شناخت این عوامل در اواخر قرن نوزدهم منجر به برقراری مجازات تعلیقی به جای زندان در بریتانیا و ایالات متحده امریکا شد و در آن افرادی موظف به مشاوره دادن و یاری به مجرم می شدند و به آن ها کمک می کردند به کار و زندگی خانوادگی و اجتماعی طبیعی بازگردند. در طول قرن بیستم نظام جزایی به آهستگی انسانی شد. پزشکان با تخصص های گوناگون درمانی هرازگاهی به کمک مدیران زندان ها به نظام جزایی دست می یافتند و به نتایج مهمی می رسیدند. آن ها به کارمندان زندان اصرار می کردند در صورتی که کار آنان بیشتر درمانگری باشد تا زندان بانی، جایگاه و رضایتشان از کار افزایش می یابد. در دهه های پس از جنگ جهانی دوم در بسیاری کشورها تعداد زندانیان کاهش چشمگیری داشت. بنابر توضیحات دیوید کیلی هلند میزان مطلوبی بر جای گذاشت و تعداد نود نفر زندانی در هر صدهزار نفر را به عدد استثنایی هفده در هر صدهزار نفر در سال ۱۹۷۵ رساند. عامل کاهش تعداد رندانیان به گفته ویلیام دیها، جرم شناس هلندی، سیاست وجدان آزرده بود اما از سال ۱۹۷۰ به بعد، سیاست وجدان آزرده جای خود را به رویکردی متضاد داد که جرم شناسی دیگر با نام اندرو راترفورد آن را سیاست وجدان آسوده در برابر زندانی توصیف می کرد. تا سال ۲۰۰۰ زندان های امریکا بیش از دو میلیون انسان را در خود محبوس کرده بود. حامعه شناسی به نام دیوید داون (David Downes) در کنفرانسی در رابطه با جرم تاکید کرد که هیچ کشوری در تاریخ چنین نسبت بزرگی از شهروندانش را به زندان نینداخته است. همچنین نظام قضایی اعلام می دارد که از هر چهار مرد امریکایی رنگین پوست یا افریقایی تبار یک نفر به زندان می افتد در صورتی که برای سپید پوستان این احتمال یک در بیست و سه است.
از پرفسور داوز پرسیدند که آیا این نمونه ایالات متحده بر اروپا اثر می گذارد؟ او پاسخ داد مولفه های افزایش پرشتاب زندان ها اکنون نیز در زندان خا وجود دارد ث. بریتانیایی ها در نسبت زندانی ها به جمعیت شهروندان در اروپا پیشتاز است. سیاستمداران و دولت های مطبوعشان به رویکردهای آلترناتیو که هم آنارشیست ها و هم رفورمیست های نظام جزایی درباره آن دیدگاهی مشترک دارند بی اعتنا بودند. این بی اعتنایی دولت ها باعث نشد که رفورمیست ها و آنارشیست ها دیدگاه هایشان را تغییر دهند. بلکه آن ها صرفا تغییر در نگرش عمومی را انتظار می کشند. پژوهش ها نشان میدهد که مصرف کنندگان مواد مخدر درون زندان دسترسی آسان تری به انواع و اقسام مواد مخدر را دارند. پژوهشی که تعدادی جامعه شناس در دانشگاه نیویورک ارائه دادند گویای این است که دسترسی بهمواد مخدر در زندان ده برابر آسان تر از بیرون زندان است. اریکو ماراتستا در مقاله خود نوشت، با این که تجربه همواره نشان داده قوانین هرقدر هم سخت باشند نتوانستند رذیلت ها را سرکوب کنند و سد راه بزهکاری شوند.
هرچه قاچاقچیان کوکایین سخت تر مجازات شوند، جاذبه این میوه ممنوعه و خطر پذیری مصرف کنندگان بیشتر می شود و سودی که سودا گران حریص آن می برند بیشتر خواهد شد. راهکار در تقویت و تکامل نظام آموزشی است. افزون بر این باید کارزاری فرهنگی و تبلیغاتی راه بیندازیم تا زیان های کوکایین و سایر مواد مخدر را به مردم توضیح دهیم . هیچکس به مقابله با این فرهنگ سازی و فرگشت آموزشی برنخواهد خواست و این جنبش نمیگذارد کسی از مصیبت های معتادان بهره برداری کند. طرح ماراتسلا در دو شهر اروپا یعنی زوریخ و آمستردام اجرا شد و مصرف مواد مخدر به ویژه کوکایین تا بیش از هشتاد درصد کاهش یافت و پس از مدت کوتاهی دیگر کشورها نیز این طرح را اجرا کردند که باعث کاهش جمعیت زندان ها و قربانیان مواد مخدر در اروپا شد. پژوهش ها نشان داده که آموزش و فرهنگ سازی در کاهش میزان جرائم موفقیت های بزرگی داشته و در همین نسبت زندان هرگز در کاهش جرم و جنایات موفق نبوده و حتی جرم و جنایت و بزهکاری را افزایش داده است. در همین سال ها مارگارت تاچر گفت: “زندان روش پر هزینه ایست که آدم های ناجور را بدتر می کند”.
در سال ۲۰۰۳ آمار تکان دهنده ای منتشر شد که نشان داد جوانانی که محکومیت رندانشان تمام و آزاد شده بودند به سرعت مرتکب جرم های سنگین تر از جرائم سابق اول خود شدند. امروزه و به ویژه در کشورهای توسعه یافته دانشمندان علوم اجتماعی ریشه تمام جرائم، بزهکاری ها و جنایت ها را در بحران های اقتصادی، آموزشی، سیاسی و فرهنگی می بینند و به این یقین رسیده اند که به جای ساخت زندان ها باید نابرابری ها، بی عدالتی ها و ضعف ها در نظام آموزشی را از بین برد و با کشف استعدادها از دوران نو نهالی و ساخت یک سیستم پرورشی و آموزشی افراد جامعه را از بی راهه رفتن نجات داد و از راه ساختن یک سیستم اقتصادی که هم منافع فرد و هم منافع جامعه را در بر گیرد، جرم و جنایت را از ریشه خشکاند که البته این مهم تنها از راه خود سامانی و نظارت نهادهای مردمی در مدیریت و توزیع عادلانه ثروت ها و آگاهانه ی امکانات و ثروت ها و شرف گرایی محقق میگردد.
منابع:
Peter kropotkin
Book: in rissian and french prison 1971
Alexander berkman.
Prison memorial and anarchist
David Cayley, The expanding prison, the crisis in crime and punishment and the search for alternatives.
Erico Malatesta in umanila Nova Colin Wart
پایان بخش اول
نسوز اما بساز
از میله های قفس، بال هایی برای پرواز
سهیل عربی
شهریور ماه ۱۴۰۰
آدرس و اسامی صفحات مرتبط با فدراسیون عصر آنارشیسم
Federation of Anarchism Era Social Media Pages
۱- آدرس تماس با ما
asranarshism@protonmail.com
info@asranarshism.com
۲- عصر آنارشیسم در اینستاگرام
۳- عصر آنارشیسم در تلگرام
۴- عصر آنارشیسم در توئیتر
۵ – فیسبوک عصر آنارشیسم
۶ – فیسبوک بلوک سیاه ایران
۷ – فیسبوک آنارشیستهای همراه روژاوا و باکور - Anarchists in solidarity with the Rojava
۸ – فیسبوک دفاع از زندانیان و اعدامیان غیر سیاسی
۹ – فیسبوک کارگران آنارشیست ایران
۱۰- فیسبوک کتابخانه آنارشیستی
۱۱ – فیسبوک آنارشیستهای همراه بلوچستان
۱۲ – فیسبوک هنرمندان آنارشیست
۱۳ – فیسبوک دانشجویان آنارشیست
۱۴ – فیسبوک شاهین شهر پلیتیک
۱۵ – فیسبوک آنتی فاشیست
۱۶- تلگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۷ – اینستاگرام آنارشیستهای اصفهان و شاهین شهر
۱۸- تلگرام آنارشیستهای شیراز
۱۹ – تلگرام ” جوانان آنارشیست ”
۲۰ - تلگرام آنارشیستهای تهران
۲۱ – اینستاگرام جوانان آنارشیست
۲۲ – گروه تلگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۳ – توییتر اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران - The Anarchists Union of Afghanistan and Iran
۲۴ – فیسبوک اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۵ – اینستاگرام اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۶ – کانال تلگرام خودسازماندهی مطالب گروه اتحاديه آنارشیستهای افغانستان و ايران
۲۷ – گروه تلگرام خودساماندهی مطالب گروه اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران
۲۸– اینستاگرام آنارشیستهای بوکان - ئانارکیستە کانی بۆکان
۲۹- کانال تلگرام کتابخانه شورشی
۳۰- کانال تلگرام ریتم آنارشی
۳۱- تلگرام آنارشیستهای اراک
۳۲- تلگرام قیام مردمی
۳۳- ماستودون عصرآنارشیسم
۳۴- فیسبوک آنارشیستهای مزار شریف
۳۵- فیسبوک آنارشیستهای کابل